azadmaneshianشهره خانم تو قسمت داستان ازدواج مهران و نازنین گفته بودید که اگه این ازدواج شکل بگیره فانتزهای سکسی و مهیجی منجر میشه سوالی دارم آیا تو داستان سکس ضربدری داریم یا نه سکسهای ضربدری و شاهرخ منتظرم که با بدست آوردن عکسهای سحر با سحر سکسهای خفنی در راهه بهرام رو هم تو داستان در رابطه با سحر و بهرام نظرم هست میشه بهرام با سحر رابطه های سکسیشون این طوری باشه یکیشون که بهرام تو نوشیدنی های سحر قبل خواب داروی خواب آوری بریزه تا وقتی خوابش سنگین شد این طوری با سحر حال کنه چون رابطشون خراب شد بعد اون ماجرا و کتک کاری طاهره هم بارها مورد تجاوز قرار گرفته میشه این بار سحر رو هم مثل مادرش در داستان مورد تجاوز قرار بگیره به خاطر زیبایش مثل طاهره اینم داستانو قشنگ میکنه تو قسمت عروسی مهران شهره خانم شاهرخ و شهریار رو هم داشته باشیم اونجا باشن عالی میشه یکی از دوستان که کامنت میزاره اصرار بر این داره که یه شخصیت شیمیل رو هم وارد داستان کنی تا با سحر سکس داشته باشه اضافه کن دلش نسوزه بنده خدامهران و سحر رابطه اینها مهران اگه بتونه نازنین روحامله کنه سحر زیر قولش بزنه مهران بتونه با زور با سحر سکس داشته باشه چون رئیس شهربانیه
Lotfeahmadگفتی که منتظری عکسها دست شاهرخ بیفته تا با سحر بهونه سکس رو داشته باشه معلومه همچین اتفاقی میفته این عکسها دست بهرام هم بیفته بتونه از سحر باج بگیره برا حال کردن با سحر داستان جذاب تر میشه شهره خانم این داستان سو استفاده بهرام از عکسهای سحر تو داستانش بگونجونه زیباتر میشه یا مثلا شهره خانم برا غافلگیری خوانندها امیر مارچوبه با یکی از اعضای خانواده طاهره سکس کنه تا بروبچ سوپرایز بشن شهریار رو هم میشه چون نظامی مثلا کامران منوچهری با دیدن سحر وقتی میفهمن شوهرش نظامیه سعی میکنن اونها رو نزدیک خودش بیارند رفت آمد داشته باشن تا بتونن مقدمات سکس ضربدری رو با شهریار و سحر با خانواده کامران و منوچهری رو راه اندازی بشه در داستان اینها رو شهره خانم در نظر داشته باشن
سیاه جوون صداها خوب شنیده نمیشه بهتره اینجا کارمونو بکنیم نزدیک در اتاق....اخه یهو نیان درو باز کنن ....اوه سیاه ..جمال الان کی به یاد من و تو و این اتاق میفته ..هوش و حواسش شش دونگ پیش کون و کوس پرستوه ...اهان تشک و بالش رو همین جا بزار و من اینجا ولو میشم و توم لخت شو و به همون روشی که گفتم روم کار کن ....اه اه اه ..افرین سیاه ...مرسی ....کلاهک کیرتو خوب و قشنگ و تا حدی که اذیت نشی روی تیکه بالای کوسم و لابلای چوچوله هام بمالون فقط تو نره ..یه وقت هوسی نشی واگه کلک بزنی و داخل کوسم ببری اونوقت یهو دیدی از لجت رفتم با جمال و پوستو امشبو خوابیدم .....عزیزم تو که منو می شناسی کلک تو کارم نیس و اونقد تو برام عزیزی که اگه دستور بدی چهل سال نکنمت .....اطاعت می کنم هر چند میدونم محاله تو چنین چیزیو بگی ...اه سیاه جوون مگه من بمیرم که تو نتونی منو بکنی امشب من هوس کردم با این پوزیشن حال کنم پس من چشامو می بندم و گوشم پیش جمال و پرستوه و احساس و تن و بدنم مال توه....اه ه ه ه ه افرین سیاه ...افرین مهندس سیامک ...خوشم میاد که کارو مطلبو زود میگیری .......اه اه اه سینه هامو ارووم و مهندسی بگیر و بمالون....امشب با پستونام تا میتونی کار کن ..چرا عزیزم تو که به پستونات حساسی و زیاد نمیزاری دست مالی بشه همیشه میگی نمی خام قواره اش بهم بخوره ...چی شده که قانون و مقرارتتو عوض کردی .....اووووه سیاه جوون تووو کارتوو بکن ..لطفابزار افکار شیرینم بهم نخوره ....در واقع طاهره روی پستوناش براستی واسوس داشت و تا حدی که میتونست در سکس ها و عشق بازیاش اجازه نمی داد مالونده و دستکاری بشه ولی قضیه امروز و امشب فرق می کرد طاهره چشاشو بسته بود و در حالیکه گوشاششو به نزدیک درو تیغه دیوار منتهی به پذیرایی گرفته و داشت از سکس زن و شوهری جمال و پرستو استراق سمع می کرد و در افکارش در جستجوی فانتزی های برجسته و فول حشری می گشت که به بهترین شکل ممکنه به فتح قله گاه شهوتش رسیده و به اتش فشان عشق و هوس ایده الش برسه و این فانتزی رو در دکتر پاکستانی در درونش و کیر جمال در حس شنواییش جستجو می کرد وبه یاد روز ی افتاد که روی کول جمال حمل میشد و پاهاش در حین راه رفتن جمال....به کیر شق شده اش میخورد و در ذهنش سایز و قواره اشو تجسم و اندازه می گرفت ومیدونست کیرش کلفته به خودش می گفت هم اکنون کوس پرستو با چنین کیری جرر می خوره ...و قتیکه نفس های بلند و صدار دار و گاها اه و ناله های جمال رو می شنید حسادت حشری گونه اش زنده شد و دلش می خواست به جای پرستو کرده بشه .....کیر جمال مثل کیر پدرش یعنی کمال نمیشد ولی راضی کننده بود و همچنان ضربات و تلمبه های شدید جمال به گوشش میرسید و تب و حرارت طاهره رو بیشتر و بیشتر می کرد ....و سیامک هم کارشو بخوبی انجام می داد و با انگشتای دستش ...نوک پستوناش و پیرامونش رو بطرز زیبایی چنگ میزد ومی چلوند.کلاهک کیرتپلی و گوشتی سیامک به کار پوزیشن طاهره میومد و سیامک حشری با هر ترفند و ابتکاری که به مغزش خطور می کرد و میرسید چوچوله کوس همسر خوشکلشو با کلاهک کیرش می مالوند و وخصوصا در ناحیه اطراف میز نای تخلیه ادرارش متمرکز میشد ....سیامک نعره های اهسته و صدا های رقیب امشب نمایش پورنشو می شنید و هر لحظه بیشتر و مهیج تر مشغول میشد وطاهره به پیچ و تاب افتاده بود و و با چشمای بسته اه و ناله های بسیار دیدنی به نمایش میزاشت .و هم اینک که پستوناش بخوبی و به تناوب در تصرف انگشتای شوهرش افتاده بود به یاد دکتر پاکستانی افتاد که در اسمان مسیر توکیو تهران و برای دقایقی پستوناش به تصرف دستاش رسیده ودر حقیقت سینه های ناز نازیش و خوشکلش مورد تجاوز قرار گرفته بود و در اون لحظات چندان حسی به خودش نگرفته بود چون نگران و ترس از سرطان بی حسش کرده بود ولی اینک داشت جبران مافات می کرد و شهوت لحظات مالوندن سینه هاشو در هواپیما پس می داد و در این لحظات به شدت شهوتش بالا گرفت و احساس افت فشار کرد و دوس داشت کیر سیامک و یا جمال با هم ...کوسشو مورد تهاجم شدید قرار بدند ولی توان چنین درخواستیو نداشت و فقط ناچار شد در خیالاتش کیر جمال و سیامک رو توام در کوسش احساس کنه و دوبل گائیده بشه ....اب سفید کفی کوسش از لابلای کوسش تراوش کرد و کیر سیامکو بیشتر خیسوند و راحتر و بهتر و با کیفیت تر کار انجام میشد...ودر فاصله تقریبا سه متری این نمایش نیم سوپر پورن ....جمال هم پرستو روبه پهلو و در حالتیکه پاهاشو به شکمش جمع کرده و حالت داده بود .....قرار داد و کیر شق شده و بسیار سفتشو در کون همسر ش فرو می کرد و بیرون می کشید و هر بار با شدت بیشتری وارد می کرد اینکارو از شدت شهوتی که امشب گرفته بود به نمایش می گذاشت ..چون طاهره رو دیده بود و به یاد و عشق سوراخ کون طاهره امشب پرستو رو با سکس انال با چاشنی کمی خشونت و مجکم ترتیب می داد ...پرستو علیرغم غم بسیار سنگین واندوه گینش با ور رفتن به چوچوله های کوسش و سینه هاش سعی می کرد همزمان با شهوت شوهرش پیش بره و در این کار هم موفق بود و همزمان با تخلیه اب کیر شوهرش در مدخل کونش .....پرستو هم به ارگاسم رسید ......از اوایل زندگی پرستو با جمال و در عشق بازیشون پرستو کون به جمال نمی داد و فقط ازش می خواست بار دارش کنه چون بچه می خواست و جمال هم واقعابرای پرستو از عشق و علاقه و مهر و محبت چیزی کم نزاشته بود علیرغم علاقه به سکس انال ناچارا قبول کرده بود ولی از روزی که دکتر خبر نازایی پرستو رو اعلام کرد ..دیگه بهونه خوبی برای جمال شد که سراغ سوراخ کون زنش بره و دیگر چنین شد ..هر شب این ذوج ......سکس انال داشتند .....طاهره به بهترین شکل ممکنه و اونی که ارزو داشت و می خواست امشب به ارگاسم رسید و باید قولشو ادا می کرد ......یعنی سکس انال ......و سیامک به ارزوش رسیده بود چون کردن کون طاهره نهایت لذت و ارزوش میشد وسیامک بدونه معطلی از اب کفی کوسش استفاده کرد و کمیشو با انگشتش به ابتدای دهانه مدخل کونش مالوند و کمی با انگشت باهاش بازی کرد و تا حد کوچولویی دهانه شو باز کرد و سپس کلاهک درشت کیرشو روش گرفت و با کمی فشار و به سختی داخل مدخل کون طاهره کرد ......طاهره اه بلند و صدا داری کشید و همین باعث شد که جمال گوشش تیز بشه و به طرف دیوار مشترک پذیرایی و اتاقش بیاد و این بار نوبت جمال و پرستو بود که استراق سمع کنن ....هردوشون یکی از گوشاشونو به دیوار گرفته بودند و می شنیدند که طاهره ...از کون دادن به سیامک جرر خورده و به اه و ناله و التماس افتاده و میگه ......اه اه اه سیاه .....اخ کونم .....اووووی ...چه خبرته مهندس سیامک ...امشب کیرت دقیقا اندازه دو کیر شده .....دارم براستی جرر می خورم ...اخ اخ اخ خدای من مای گاددددد....اووووخ جوون عزیز م طاهره خودمی ......اره حق با توه ...تو که منو هیچ کشتی و پدرمو دراوردی که جای خود و این کیر بیچاره من هم یک ساعته در تب و تاب سوراخای تو له له میزنه و حقشه که دو برابر باد کنه ....اخ اخ خدای من ....لطفا زودتر تمومش کن ..تو رو خدا سیاه جوون ..اگه منو دوس داری ..زودتر ابتو خالی کن و.....وای ..وای کونم ......خوشبختانه عزیزم دارم ارضا میشم ..به ارزوت رسیدی و دارم تخلیه میشم .......اخیش ..چه عشقی کردم ...اه طاهره ازت ممنونم...خیلی عالی بود ..اه سیاه ولی برای من کشنده درومد مردم وزنده شدم ولی قبلش خوب منو ارضا کردی ...مرسی عزیز دل طاهره ..... و جمال با وجود اینکه شاید 5 دقیقه قبل ارضا شده بود ولی در اثر شنیدن حرفای بسیار شهوتی طاهره و کونی که می داد ...کیرش چنان سیخ شد که انگار ...سکسی نداشته و در حالیکه گوششو با پرستو به دیوار کیپ کرده بود و با دستاش سینه ها و باسن پرستو رو می مالوند وکیرش هم با دست پرستو مالونده میشد و دقیقا همزمان با اخرین اخ گفتنای طاهره ...اب کیرش گرفته شد و دستای پرستو رو لیز و خیس کرد ........فردای روز بعد طاهره و سیامک به اتفاق جمال و پرستو به بیمارستان رفتند و بچه رو ملاقات کردند وبا اصرار طاهره قرار شد عصر همون روز و بعد از اخرین معاینه ...بچه ترخیص بشه ......در رستوران و سر میز ناهاری که به دعوت طاهره صورت گرفته بود موضوع اهدا بچه رو طاهره مطرح کرد و بلافاصله با کوهی از شادی و خوشحالی مورد قبول پرستو قرار گرفت و جمال هم از این اتفاق استقبال خوبی به عمل اورد وخوشحال شده بود چون تنها کمبود در زندگیش به راحتی تامین شده بود و این اتفاق خوب و رویایی برای پرستو ولی تا اندازه ای تلخ برای طاهره شکل گرفت و تقدیر وچنین شد که روز بعد شناسنامه بنام بچه وبا اسم هدیه با معرفی پدر بنام جمال و مادر بنام پرستو صادر شد ......طاهره به اتفاق سیامک به طرف شهر زادگاهش حرکت و تهران رو ترک کردند ودرمسیر طاهره دل تنگ هدیه شده بود و حالیکه سرشو روی سینه سیامک گذاشته بود و شاهد ریزش چند قطره اشک از چشاش گردید ونیم نگاهی به شوهرش کرد ....وبا بغضی که در گلوش داشت ...گفت ....خیلی سخته برای یک مادر که بچه شو با دستای خودش از خودش دور کنه .....می فهمی سیاه .....اره عشقم بخوبی درکت می کنم و مانع گریه هات نمیشم .....فقط یادت باشه خودت پیشنهاددادی ....اه ارره میدونم ولی از یک نظر دیگه خوشحالم که زندگی و دنیای پرستو رو شیرین و رنگین کردم ..پشیمون نیستم و نخواهم شد ..مطمئنم جایگاه دخترم هدیه خوب و اروومه و خوشبخت خواهد شد ....طاهره باید عادت کنی که وقتی اسم هدیه رو میاری با عنوان دخترم هدیه منبعد خطابش نکنی .....حق باتوه سیاه جوونم ....هدیه منبعد مامانش پرستوه ..و من نیستم وووولی باید بهم قول بدی بهم یک دختر بدی ...حامله ام کن ...هر چه زودتر .....بیا در گوشی بهت بگم تا در اتوبوس نشنون.......چنان منو بکن و جرر بده که سه ماهه ازت یک دختر تپل مپل بزام .....ههههه......غیر ممکنه طاهره جوون نشدنیه ...خود دانی ..انجام دادنش با توه و بزرگ کردنش با من ......طاهره و سیامک با کلی کادو و سوقاتی به خونه و مقصد رسیدند ...و مورد استقبال شدید و پر حرارت سحر و اکرم و بهرام و هوشنگ و فرانک و صحرا قرار گرفتند ..........................................................................................................ودراین اثنا و قبل از رسیدن طاهره ......و بازگشت سحرو اکرم از روستا و شیراز ......بهرام به مناسبت بازگشت مامان خوشکل و هوس انگیزش به تکاپو عجیبی افتاده بود و کل خونه رو تنهایی تر و تمیز و شیک و تزئین کرده بود و با استفاده از تعطیلات قبل از عید نوروز از ابتدای صبح و تا غروب با شوق و ذوق کار می کرد و در اوقات استراحت و تنفسش سراغ عکسای زیبا و حشری مامانش میرفت و میزاشت روی چشاش و گاها کیرش و به فکر فرو میرفت و در خیالات هپروتی و جوونیش به مامانش دست درازی و حتی تجاوز می کرد وهربار با دیدن عکسا و خلق چنین پوزیشن خیالیش نیرو و انرژی بیشتری می گرفت وکارشو ادامه می داد.....و این چنین بهرام خونه رو به بهترین شکل ممکنه اراست و اماده استقبال خوبی از مامانش شد و فقط تنها اتفاق سکسی که در این مدت براش روی داد ملاقاتش با راحله بود که نزدیکای غروب یکی از روزهای کاریش ...و در حالیکه اماده میشد دست از نظافت و امورات خونه بکشه صدای ایفون در خونه به گوشش خورد و به خیال اینکه امیر مار چوبه و یا یکی از دوستاشه با توپ و تشر و غرولند زنان درو گشود و یهو با سیمای خندان راحله و چادر گلدار خوشکلی که به سر داشت مواجه ..و در جاش میخکوب شد ........اوووه بهرام خاله تو دعوت نمی کنی بیا د داخل ....اه خاله راحله ..توووییی.... بیا تو خوش اومدی .....ارره پس میخواستی کی باشم نکنه منتظر کسی دیگه بودی ....نه به جوون تو...منتظر هیچ کسی نبودم فقط ....فقط چی ...خیلی وقته سراغمو نمی گیری و به دیدنم نمیای ....تو فکر نمی کنی که من وکوس تنگم دلتنگ تو و کیر کلفتت میشیم نکنه ازم خسته شدی و سوژه جدیدیو پیدا کردی ...اه البته باید توقع زیادی نداشته باشم من شوهر دارم و مادر چند بچه وتو 18 سالته و اول خط خوشیاتی و نباید فقط به من فکر کنی ..ولی یادت باشه باید منو هم در برنامه های عشقیت و در صدر داشته باشی و فراموشم نکنی وبهم برسی ...اومدم که فقط منو بکنی و کوسمو از اب کیرت سیراب کنی ....تو که نمیای من میام سراغت .....اوه خاله خوب کاری کردی اومدی به جوون مامانم و شما درگیر کار و امورات خونه هستم می بینی که خونه رو .....اررره می بینم ...اه خوش به حال طاهره ..چه پسر کار کن و خوبی داره ....قربونت برم خاله ..موافقی بریم حموم و اونجا روت کار کنم ...اه ارره ...پسر کار کن طاهره..خاله تو ببر زیر دوش ..و اونجا روم کار کن .....راحله مثل یک خدمتکار و ودر نقش یک برده جنسی ابتدا عریان شد و بهرام رو با تانی و ناز و عشوه لخت کرد و همه اندامشو دست کشید و بوئید و به کیرش وقتی رسید از بهرام خواهش کرد که ایستاده و به حالت عکس برش گردونه ..تا کیرشو بخوره ....بهرام کمرشو گرفت و برش گردوند و کوسشو روی دهنش میزون کرد و کیرشو تو دهنش تپوند و در حالیکه ارووم و اهسته به طرف حموم قدم بر می داشت این چنین بهم دیگه عشق و حال می دادند .....و به همین پوزیشن به زیر دوش رسیدند ....یک دست بهرام دور کمرشو محکم گرفته بود و با دست دیگه اش و با کمک زبون و دهنش کوس و سوراخ کونشو می لیسید و می خورد کیر کلفت بهرام بزور در دهنش جا میشد و گاها عوق میزد بهرام دسته پلاستیکی و تقریبا کلفت شونه حموم رو در دستش گرفت و اونو هم در کوسش فرو می کرد ....دست و پا زدنای هوایی راحله شروع شده بود و اه و فریادش بلند وهمه خونه رو پر کرده بود ......اه اه بهرام ....ادامش بده ....خیلی باحاله ....خوشت میاد خاله جوون ..اره خییییلی....اه بهرام اونقد دلم هوای کیرتو کرده بود که به سیروس محل نمیزاشتم و چن شبه التماسم می کنه که بهش بدم ....اخه چند روزی میشه از پریودم خلاص شدم و با خودم عهد کرده بودم که اول به تو بدم ...وتو نمی اومدی .....بیچاره سیروس چن شبه کیرش اویزون منه .....و من نزاشتم ...و سیروس امروز ظهر قسم یاد کرد که امشب هر جور شده منو بکنه و من الان اومدم که قسمم نشکنه ...هههههه...چه جالب .خوب کاری کردی که بهش ندادی بیشرف عوضی ..ازش خوشم نمیاد ......مرتیکه چشم چرون ..همش نگاه سحر و اکرم و حتی مامانم می کنه ....خاله بهت قول میدم صد تا زن هم بگیرم ولت نمی کنم و تا بتونم تو رو می کنم و یک روز که مطمئن بشم که سیروس بهت اسیب نمی رسونه بهش میگم که چن ساله زنتو می کنم و تو خبر نداشتی ...بهرام به همون فرم ارووم راحله رو روی کف حموم فرود اورد و پاهاشو به دور گردنش حلقه کرد و با گرفتن کمرش وباسنش کیرشو به تناوب و نوبتی در کوس تنگ و کون گشادش می کوبوند ...ریزش اب دوش به زیبایی این پوزیشن سکس بیش از بیش افزوده بود و براستی کوس تنگ راجله همچنان یاد اور کوس طاهره برای بهرام میشد که در خیالاتش هنوز داشت و میدونست که چنین کیفیتیو داره ....تلمبه هاش روی کوسش بیشتر بود وقتیکه راحله اظهار درد کمر کرد ناچار شد بلندش کنه و ایستاده و از پشت کیرشو به کوسش بزنه ..سینه هاش به نسبت قبل درشت تر و شل تر شده بود و معلوم بود که خیلی دست خورده و علتشو از خاله اش پرسید ......خاله مه مه هات درشت و شل شدند ....چرا ..حواست بهش نیس....اه بهرام دست مالی میشه .....کی لابد سیروس بیشرف ؟.....اره هم سیروس و هم ......کی خاله ....منظورت چه کسیه ؟..نکنه کسی مزاحمت میشه ...به من بگو روزگارشو سیاه کنم ....قربونت برم بهرام ..نمی خاد دخالت کنی خودم راضیم هر چند ابتداش مزاحمم بود...کیو میگی .....اه بهرام لطفا فقط خودت بدون و به هیچ کسی نگو.... مدتی قبل خونه مون تعمیرات کلی لازم داشت و سیروس یک معمار اورد که خونه رو ببینه و براورد کنه روزی که صفدر اقا اومد که براورد کنه بجای خونه پستونای منو براورد می کرد اخه اون روز یک لباس بدن نمایی عجیبی از شانس خوب صفدر پوشیده بودم و بدجوری چشای هیزشو گرفته بود و خلاصه تعمیرات خونه بهونه ای شد که اقا صفدر پاش به خونه مون و من باز بشه . ....خب بعدش چی شد ...اه بهرام توو کوسمو بکن و من بقیشو میگم ....اره خلاصه اقا صفدر کارشو بلد بود خوب تونست منو خر کنه و به خودش نزدیک کنه ..اونقد از خوشکلیم و کدبانویم و سینه هام تعریف کرد که منو مثل موم تسلیم کرد و در روز سوم کار تعمیرات خونه و در انباری پستونامو با دستای زمخت و درشتش مال خودش کرد و بهم گفت .....راحله خانم نگران هیچی نباش من ابروتو حفظ می کنم و ضمنا فقط با پستونات کار دارم و به کوس و کونت کاری ندارم خیالت از من راحت باشه فقط بهم قول مردونه بده که هر وقت اومدم هوستو کردم درخونه تو روم باز کنی تا سینه هاتو بمالم ...و این ادرس منه در فلان ساعت روز هم میتونی خودت بیای اگه برات سخته که بیام خونه تون......واون روز اونقد سینه هامو فشرد و چلوند که انگار می خواست اب از لیمو ترش و پرتقال بگیره ولی بعد از چند بار تکرار .راستشو بخای .برام لذت بخش معنی شد و دیگه به دستاش و مالش سینه هام معتاد شدم و در هفته دوبار خودم میرم سراغش و برای دقایقی پستونامو در اختیارش میزارم تا هر دومون بدین شکل ارضا بشیم ....صفدر اقا بالای 50سالشه و موهاش تقریبا سفید شده ..ولی خیلی شهوتیه و عاشق پستون ....وکیر خوبی هم داره چون یک بار ازش خواستم نشونم بده وقتیکه شلوارشو پایین کشید ازش خوشم اومد ولی تا این لحظه ازش نخواستم با کیرش منو بکنه ..و خودشم هنوز نگفته .....اهان چه جالب...اه خاله با این رازت شهوتمو دو برابر کردی داره ابم میاد ..میخام داخل کوست بریزم ..موافقی که..اررره بریز عزیزم...تو مجوز داری ....بهت که گفتم که ارزومه ازت حامله بشم .....قربون تو خاله جوون ....خیلی بامرامی هم به من میرسی و هم به اقا صفدرت .............................................واکرم هم بعد از تعطیلات دانشگاهیش در شیراز به سرعت ساکشو جمع و جور کرد و بلیط اتوبوس گرفت و با کلی ارزو و خیالات شیرین و زیبایش به طرف شهر و زادگاهش حرکت کرد و اتفاق خاص گفتنی نداشت و به خونه تر و تمیز و جارو کشیده مامانش رسید .............................و اما برسیم به قسمت زیبا و جذاب سحر در روستا و ماجرا هاش تا قبل از باز گشت به خونه سحر با کلی وسایل و دارو و کادو و لوازم التحریر اعم از مداد رنگی و دفتر و ووو..به روستا برگشت و قاعدتا دفاتر و مداد و رو در سر کلاس بین دانش اموزان تقسیم کرد و موجبات خوشحالی بیش از حدشون شد و برای مه لقا خانم و عزت خان هم هدیه گرفته بود ....یک بلوز زنونه خوش رنگ و زیبا برای مه لقا و بلوز مردونه و با یقه پهن و گل و گشاد برای عزت خان که مورد استقبال و رضایت هردوشون شد.....نگاه های جالب و دیدنی و کلاسیک گونه هوس انگیز عزت خان به اندام و چهره سحر ..در واقع اسباب خنده و خلق لبخند های زیبا یش شده بود و مه لقا هم از سادگی و یک رنگی که داشت همگام با سحر می خندید ...برای شام تدارک خوبی مه لقا دیده بود و تازه فقط این نبود تک تک خانومای روستا میومدند و نوبت دعوت شام می گرفتند ..و این برای سحر نهایت افتخار و مایه خوشحالی رو در پی داشت ...عزت خان بهترین لباس پلو خوریشو به قول معروف خودشون با عطر و عبیر به تنش کرده بود و مرتب نزدیک سحر میشد و جلوش سان و رژه میرفت تا بلکه جلب توجه کنه و زودتر ...شکارش کنه ....شاید اگه به قبای سحر جوون داستانم برنخوره عین جفت گیری دو حیوون نر و ماده میشد تلقیش کرد که نر مرتب و مکرر با اومدناش پیرامون ماده در تلاشه که توجهات ماده شو بهتر و زودتر جلب و جذب کنه تا بلکه روش سوار بشه و وو.......و حالا عزت خان چنین مدلیو پیاده می کرد .......واقعا که در اون شب خیلی جالب و دیدنی شده بود ...
آه خدای من این قسمت کمی تا قسمتی شدش داشاقم راستآه بازم سیکم بی اراده شده با این قسمت راستآه از این دلیقم که شده بازم هم نازباز هم سحر آه اهروزی داستانت چنان کند داشاقم راست از داستان آه و ناله های تو راستآه از آن روزی که عزت خان چنان کند تو را چاک چاکپاره کند تو را که خنده بر لبانت شود گریه های زار زار