انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 90 از 107:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش


زن

 
گذاشتم تاپ جدیدو ...تقدیم به عاشقان خوب وگل این رمان .....
     
  
زن

 
اکرم جوونم خانووممم....بازم درد داشتی ..اخ شاهرخ پیش مرگت بشه ..مامانت که پیشت نیست دلداریت بده ...کاش میشد کنارت بود و با حرفای شیرینش تسل یت میداد.اوخ چشاتم اشکی شده ...من چیکارت کنم ....میخای درش بیارم ؟..کیرم کلفته و چون کوست انتیکه س و از اون جنس خوباس و همین باعث درد و رنجت شده .....دست گل مامانت درد نکنه که چه دختر کوس تنگی پرورش داده ..از قدیم گفتن دختر به مامانش رفته و این کوس و کون تو اینجوریه و وای به حال مامانت که دیگه چه مرواریدی باشه ......گریه نکن اکرم ..لطفا ..خیلی خب درش اوردم
اه ازت دلگیرم شاهرخ ......برای خیلی چیزا ....
قربونت برم چرا ...نکنه واسه حرفایی که در مورد مامانت زدم ناراحت شدی
ارره یکیش همونه ....تو منو دوس نداری شاهرخ ...چرا در شب عروسیم و اولین سکسمون با خشونت رفتار کردی ...میدونی چقدر من درد کشیدم ...سوراخ کونم واقعا داشت میسوخت وتازه میترسم کاری دستم نده ..ایا دوس داشتن و عشق به من باید این شکل باشه ....اصلا میدونی در رویا های هر دختری این شب از بهترین شب هاش میتونه باشه و تو ببین با من چیکار کردی ....و تازه منو خر فرض کردی خیال می کنی نمی دونم چشات خیلی هیزه و هیچ زنیو از رادار نیگاهات رد نمی کنی ....و حالا بمونه کنایه هات به مامانم و زیر چشمی هات به سحر .....چرا ؟.....چرا ؟....شاهرخ ....اگه منو دوس نداشتی نباید شوهرم میشدی ....ولی من واقعا بهت علاقه دارم و عاشقت شدم ولی اه میخام اونقد اشک بریزم اشک بریزم ...که
متاسفم واقعا متاسفم ..اکرم جوون ....تو حق داری ....کاملا من مقصرم ..نباید با خشونت رفتار می کردم ...به شرف و اعتبار و جون پدر و مادرم قسم می خورم که بهت علاقه دارم و تو اون همسر ایده ال من هستی که میتونی خوشبختم کنی ولی من ذاتا پسر هوس باز و کمی عیاش و شیطونی بودم و هنوز هم متاسفانه هستم و وبهتره عنوان کنم در خیابون با متلک و دست مالیت کشفت کردم و باهات اشنا شدم من این جور ادمیم و برای چشم چرونی هام همچنین ...چون در ذات و خونمه و به این زودی و راحتی نمی تونم ترکش کنم ودر مورد مامانت و حتی سحر خانم ...باید اعتراف کنم نمی تونم بهشون بی تفاوت نباشم چون خیلی خوشکل و جذابن و اون نگاه ها بهشون و حتی حرفا و نظرات به مامانت واقعا بدونه منظور و فقط از سر هوس های بچه گانه و عادتی که دارم به حسابش بیار وگرنه مامانت عین مامانمه و سحر خانم هم مثل شاه دخت خواهرم هست و ازت انتظار دارم کمکم کنی که بشم یک مرد خوب و سالم و چشم پاک و تو تنها خانمی هستی که در قلبم باید باشی و خانوم و همسر واقعی خونه من تنها تو هستی و باقی مسایل همش فقط از سر هوس و شهوت های زود گذره .....فهمیدی عشقم ....
ولی شاهرخ اولین نفری که باید کمکت کنه خودت هستی و باید خودت بخای که این عادت رو کنار بزاری و در ضمن من به این زودیا رفتارتو نمی بخشم ..اول یه فکری به حال سوزش کونم کن و بعدشم اونقد نوازش و نازم کن تا خوابم ببره .و در اخر هم بهم قول بده تا دو سه روز دیگه منو ببری شمال ....حالیته ..اونوقت شاید ببخشمت
اطاعت ..قربون اون ناز و کرشمه هات برم ....الان سوراخ کون قشنگتو چنان معالجه می کنم که ازم خواهش کنی بازم بکنمت ...
شاهرخ ابتدا دستمال سفیدی اورد و در حالیکه جملات عاشقانه و زیبا یی رو خطاب به اکرم به کلام میاورد کوس خونین اکرم رو تمیز و پاک کرد و سراغ سوراخ کون ملتهب و سوز ناکش رفت اکرم هنوز از داخل کونش سوزش داشت و الکل ودکایی که از طریق کیر شاهرخ بهش با خشونت استعمال شده بود ..اذیتش می کرد و بهترین گزینه ها برای درمان رفع سوزش ..ماست و سپس عسل اصل و با درصد کمتری خیار پوست کنده تازه هم میشد تجویز کرد و شاهرخ گزینه اول رو انتخاب کرد ولی هر یک از این گزینه ها بایدبا ابزار و وسیله ای تزریق و استعمال میشد و انتخاب نهایی رو به عهده اکرم گذاشت ...و وسیله و بهترین ابزار کار کیر شاهرخ و خیار بود که اکرم از ترس درد بیشتر خیار رو انتخاب کرد کیر شاهرخ هنوز سیخ و سفت بود و اگر به اراده خود شاهرخ میبود قطعا دوس داشت برای بار دوم به بهونه معالجه سوزش کونش ...باز .به وصال سوراخ خوشکل عقبش برسه .....ولی شاهرخ واقعا تحت تاثیر گریه ها و ناراحتی اکرم قرار گرفته بود و از اعمال خشونتی که بکار برده بود پشیمون و نادم بود وتوضیحاتش از ته قلبش نشاط می گرفت و واقعیت رو به اکرم می گفت ولی هنوز طاهره و سحر براش اوج مظهر عشق و هوس و شهوت بحساب میومد ...و این حس اهریمنی به زعم و باور شاهرخ دست خودش نبود و این عقده و غده رو بالاخره در یک مقطع زمانی به شکلی از خودش باید دور می کرد و خلاصی از این احساس تنها با سکس میسر بود و پوست خیار توسط شاهرخ کنده شد و پس از خیسوندن با ماست ......اماده استعمال به سوراخ کون اکرم گردید .....نگاه ملتمسانه شاهرخ و از روی عجز و نیاز به اکرم ...در این لحظات دیدنی و جالب شکل گرفته بود شاهرخ دلش می خواست این وسیله و ابزار کیرش باشه و به حالت 69 و و در شکلی که باسن اکرم به پهلو قمبل شده بود کیرش در استانه دهن اکرم قرار گرفته بود ولی اکرم هنوز میترسید که با خوردن کیرش باز هم شهوتی بشه و متجاوزانه گائیده بشه ...و مخالفت کرد ......نه نه ..شاهرخ ...لطفا ....کیرتو نمی خورم ...عزیزم کیرم عاشق دهنت شده ..خودش بهم گفت .غلط زیادی نکن ..نمی خورم ..کیر نه ...شاهرخ امشب منو ترسوندی ...لطفا رعایت حالمو بکن ..
شاهرخ برای لحظاتی چشماشو بست و به اکرم حق داد که در شرایطی نیست که ازش هر خواسته ای داشته باشه وقتی دو لبه باسنشو باز کرد و درگاه سوراخشو دید که حالت ملتهب و داغی گرفته وپس از اینکه لمسش کرد براستی تحت تاثیر قرار گرفت دلش به حالش سوخت و کمی فوتش کرد و خیار خیسونده از ماست رو با کمک انگشتاش و به اروومی در کونش فرو کرد و با تانی و اهستگی شروع به تلمبه زدن کرد ....احساس اکرم از این خیاری که در کونش رفت و امد می کرد ابتدا کمی درداور و سپس به خارش لذت بخشی تبدیل شد و با تکرار چند باره این پوزیشن انال .... التهاب و سوزش اثری ازش نموند و در خاتمه چشماشو بست و به خیال کیری که در کونش تلمبه می خوره به ارگاسم مورد دلخواهش رسید و لبخند شیرینی بر لبای اکرم نقش گرفت وشاهرخ رو دعوت به خودش کرد در حالیکه خیارهمچنان در کونش و به اندازه 15 سانت مونده و ثابت بود شاهرخ و اکرم به حالت خوابیده همدیگرو در اغوش گرفتند و با بوسیدن لبای هم و نوازش اندام و نقاط حساسشون ادامه شب زفافشونو بدین شکل رویایی و شیرین کردند و با توصیه و اصرار شاهرخ خیار تا صبح روز بعد و بیدارشدنشون ..همچنان در سوراخ کون اکرم موند و این خیار میوه ای شد که یک شب کامل در کون یک عروس جا خوش کرد و شش دونگ خوش بحالش شد ....و با وجود اینکه شب زفاف به پایان رسیده بود ولی برای شاهرخ هنوز نمایش ادامه داشت چون برای لحظات کوتاهی زودتر بیدار شد و بلافاصله سراغ سوراخ کونش رفت و خیار رو به اروومی بیرون کشید و فوری کیر سفت و تشنه شو جایگزین و در کونش فرو کرد و اولین صبح دوران متاهلی اکرم با لحظاتی شروع شد که کیر شوهرش در سوراخش جولون می داد و خوشبختانه خبری از سوزش و درد نبود و اکرم باسن خوشکل....کون ایده ال و لذت بخشی به شاهرخ و خودش تقدیم کرد .......
...........و نازنین در اغوش مهران وارد اتاق حجله شدندو در روی تشک مخملی و طلایی از بغل شوهرش فرود اومد و این در حالی بود که یک ضلع این اتاق دقیقا با اتاق شاهرخ و اکرم یکی بود و در همون ابتدا ناله و فریاد های اکرم به گوششون خورد و نازنین که چند گیلاس شامپاین خورده بود سرمستانه خنده ای کرد و ودور خودش چرخید و نگاهی به شوهر زیبایش کرد ..وگفت ..میشنوی ...مهران....اکرم جوون زیر کیر کلفت شاهرخ داره پاره میشه خوب گوش کن ..تا حالا نشنیدم دختری به این گونه فریاد بزنه ...ببینم .میتونی از شاهرخ جلو بزنی ....ها ......مهران جوون رئیس اداره اگاهی استان.... ایا در توان و کمرت هست که نفسمو بگیری و زیر کیر خوشکلت بیهوشم کنی که فردا صبح چشمامو در روی تخت بیمارستان باز کنم و صبحونمو اونجا بخوردم ایا میتونی یا شهریارو یا شاهرخ و یا بهرام رو صدا بزنم .......
خوشم باشه نازنین ..یعنی تو منو دست کم گرفتی ....اگه میدونستی که همین دقایق قبل رئیس اداره اگاهی این شهر همسر بهترین دوستشو در فاصله چند ده متریش گائید و الان هم اماده س که علاوه بر خودت با هر کسی که خودت میخای و انتخاب می کنی ...عشق بازی کنم.....و در ضمن ببینم کیر کدومشونو دوس داری شهریار یا شاهرخ و یا بهرام....ها .
هههههههه...نگو نگو داری شوخی می کنی تو که کلا کنارم نشسته بودی ..از کجا ناموس دوستتو کردی ....من که باور نمی کنم ..و بعدشم خودت انتخاب کن ..میدونم اگه به انتخاب تو باشه شهریار رو واسم میاری و خودتم که سراغ سحر خوشکله ات بری که ارزوشو داری .که بهش برسی....ها ....خوشت اومد از حرفام .....
اه نازنین تو مشروب خوردی ...نرمال نیستی ....و حرفات راست و واقعی نیس
دارم راس میگم ..من مشروب خوردم و مست مستم و کوس و کونم کیر میخاد ..میتونی راضیم کنی ...ها طاهره جونت مگه نگفت نفسشو بگیر ... خب دارم به همین کار واردارت می کنم ...
در واقع نازنین به مهران مشکوک شده بود که با فرانک عشق بازی داشته و اینو وقتی به خودش ثابت کرد که فرانک لحظاتی قبل که بغلش کرد و بهش تبریک گفت و بوی عطرشو گرفت و دقیقادر اغوش مهران مجددا همون بوی عطر به مشامش خورده بود و با جمله ای که مهران و در طی کل کل ی که باهاش داشت واز زبون خودش شنید ومطمئن شد که مهران در شب عروسیشون بهش خیانت کرده و این موضوع برای نازنین خیلی سنگین بود یک باره غصه اش گرفته بود و این چنین غیر مستقیم داشت حال مهران رو می گرفت نازنین دوس نداشت رک و پوست کنده به مرد زندگیش بگه .....تو چه جور دلت اومد و راضی شدی در روز عروسی من .....و روزی که عشق بازیش فقط به من و خودت تعلق داشت .....یک زن دیگه رو به حریممون وارد کنی ..وبراستی باور نداشت و هنوز مایل بود که در واقعیت ها چنین خیانتیوقبول نکنه و از گفتنش اکراه داشت و ترجیح داد با نوشیدن چند گیلاس مشروب به خودش در چنین روز مهمی تسلی بده
نازنین وطنی عروس مست و شنگول و با قلبی شکسته ولی به ظاهر خندان اغوششو برروی مهران گشود ولباشو اسیر لباش کرد و از شدت شهوت و خشمی که در درونش داشت چندین بار ازلبش و گونه هاش گاز گرفت و مهران رو وادار به واکنش منفی و تندی کرد که لباس عروسیشو به حالت تجاوز گونه ای از تنش بیرون بکشه و وقتیکه به اخرین تیکه لباسش یعنی شورتش رسید نازنین مانعش شد و این بار نوبت به نازنین رسید و هولش داد و روی کف تشک پرتش کرد و پاهاشو از هم باز کرد و دو زانو بینش نشست و دونه دونه دگمه هاشو با ناخنای بلندش کند و روی صورتش کوبوندوبعد از کندن اخرین دگمه ...بلوزشو بزور از تنش بیرون کشید و روی صورتش پرتش کرد و نوبت به شلوار ش رسید و حلقه فلزی شلاقشو از هم باز کرد و از شلوار ش دراورد و و دور دست راستش حلقه کرد ....و نگرش داشت و اینک شورت مهران فقط مونده بود و خم شد و دهنشو روی شورت و محل استقرار کیرش گرفت و بوش کرد ......بوی اب منی می داد اب کیر سکس با فرانک ...یعنی محصول سکس خیانت بار در روز عروسیش و اب کیر با طعم و بوی رابطه غیر مشروع .......دو قطره اشک از چشاش سرازیر شد و شورت مهران رو بیرون کشید و اشکاشو باهاش پاک کرد و به دهن مهران نزدیک کرد و ازش خواست در دهنش بمکه و لیس بزنه ......مهران این نتیجه و کارنامه خیانتت در روز عروسیم هست ..یعنی اب منی خودت و اشکای منه که باعث شدی از چشام و دراین شب مخصوص من ازم سرازیر بشه و باید بخوری .....می فهمی .....اگه مخالفت کنی قسم می خورم تا توان و نیرویی که در وجودم دارم با همین شلاق اونقد میزنمت همه متوجه گند کاریت بشن.....بخورش .....بخورش مهران خائن .....بخور ......نازنین باز به گریه افتاد و نفس زنان و فریاد زنان مهران رو تهدید و وادار به خوردن شورتش می کرد...و محبورش کرد که شورت خودشو در دهنش بگیره و بخوره و در همین لحظات چشمش به کیر نیمه شقش افتاد و هوس کرد سراغش بره ...گوش کن مهران تا نگفتم حق نداری از دهنت درش بیاری وگرنه کیرتو چنان گاز می گیرم که تبدیل به یک خواجه بشی کیرش بوی خوبی می دادو لذت می داد کیرشو بخوره و با مشروبی که خورده بود حیفش اومد که در این مقطع شکنجه اش کنه و لذا کیرشو در دهنش قرار داد و براش ساک زد .....کیر بدونه مو و تمیز و یکدست سفید با کلاهک مناسب که نازنین می خواست.....اوووف مهران ...میدونی الان چه ارزویی دارم .....تو حرف نزن نمیخاد جواب بدی فقط گوش کن ...چون شورت تو دهنته ....ارزومه الان کیر هوشنگ رو بجای کیرت می خوردم هرچند کیرت خیلی خوردنی و خوشکله ...کاش جور میشد ....خیلی دوس دارم هوشنگ منو بکنه اینو بدون .....درسته شاید بگی تو مستی و مشروب خوردی و نرمال نیستی ولی خیلی خیلی حواسم سر جاشه اونقد که اسیر م شدی ..اصلا چطوره در اتاق خوابمون من با هوشنگ و توبا فرانک چهار تایی ضربدری بزنیم تو رگ ....ها ....خیلی کیف میده یعنی من بیشتر کیف می کنم چون هوشنگ خودش یک پهلوونه .و شنیدم که کیرشم مثل خودش پهلوونه ....ههههههه...اخ اخ خوشم من ..مست مستم ....مهران داشتم به حرفای سحر فکر می کردم که می گفت تو خواجه ای و نمی تونی هیچ زنیو حامله کنی و بهت می گفت مهران خانوم ...قربون دهنت سحر جوون ..خیلی مشتی توووو....حرفت تا حالا که حق بوده .....چون این کیر که تو دستمه فعلا که شق بشو نمیشه
مهران براحتی میتونست خودشو از اسارت نازنین خلاصی ببخشه ولی از سرو صدا و شلوق کاری نازنین میترسید چون مست بود و شرایط خیلی طبیعی نداشت و ممکن بود که اطرافیون سر برسن و چه بسا ماجرای سکسش با فرانک لو میرفت و اونوقت جون سالم از دست هوشنگ در نمی کرد و در ضمن از حیثیت و ابروی خودش هم هراس داشت و دم بر نیاورد و تحمل می کرد ولی از تکرار ادعا های سحر که نازنین در موردش از لجش میزد خیلی خشم گین شده بود و اولین کاری که باید می کرد این بود که حس شهوتشو زنده و بیشتر کنه و بعدشم ...و لذا چشاشو بست و در حالیکه همچنان شورتشو می جوید و می مکید ودر تلاش بود که به کنایه و ها و توپ و تشر های نازنین گوش نکنه و فکرشو به سمت و سوی اندام لخت طاهره و سحر پیش برد و با کمک ساکی که نازنین میزد ...شهوتی شد وکیرش چنان سفت و درشت شد که بلافاصله نازنین به هوس افتاد کوسشو روش تنظیم کنه و روش فرود بیاد و به همین فرم روی کیر شوهرش بالا پایین کنه و هر لحظه نازنین سرعتشو بیشتر کرد و تا حدی که از نفس افتاد و روی مهران ولو شد ...از لابلای کوسش اب سفیدی بیرون میومد و نازنین متوجهش شد و با دستاش جمعش کرد و در دهن مهران فرو کرد و اب کوسشو هم به خوردش داد...در این لحظات نازنین شهوت وجودشو گرفته بود و دلش به حال مهران سوخت و شورتشو از دهنش بیرون کشید و بجاش لباشو خورد .....این لحظات برای هردوشون لذت بخش و شیرین تقلی میشد چون حس خیلی خوبی گرفته بودند ...شورت نازنین از اب کوسش خیس شده بود و و در چاک کونش حسابی جا خوش کرده بود .....
عزیزم ......نازنینم ... منو ببخش ......دوست دارم هر روز بیشتر گذشته ...به شرافت کاریم و به جقه شاهنشاه قسم یاد می کنم که دروغ نمیگم ......بیا نازنین لطفا ودیگه در مورد ش هیچ حرفی نزنیم امشبو خوش باشیم ..باشه نازنین اوکیه .......اوکی مهران ...فقط ادامشو بازم با چاشنی خشونت اجرا کن دوس دارم امشب این مدلی باشه ......
چشم نازنینم ...بهت قول میدم به بهترین شکل بکنمت ....فقط این شلاقو بزار کنار و کار گردانی این بازی عشق بازی رو تحویل خودم بده ....
مهران بعد از خلاصی از شورت نازنین بلند شد و نازنین رو دراغوشش گرفت و کم کم دهنشو به سمت کوس و چاک کونش کشوند ووادارش کرد که 69 شکل بگیرن واین بار به جای کیرش وادارش کرد که تخما و سوراخ کونشو بلیسه .....برای دومین بار بود که سوراخ کون مهران لیس می خورد بار اول رو به یاد اورد که یک دختر رو که در مدرسه تریاک ازش گرفته بودند رو در دفتر کاریش باز جویی می کرد که در حین باز جویی هوس کرد که چاک کونشو دست بکشه که با واکنش ومنفی و رو دست زدن دختره مواجه شد و بهش برخورده بود و لذا بعد اززدن چند کشیده به صورت دختره وادارش کرد که علاوه بر خوردن کیرش سوراخ کونشو هم بلیسه .....و اینک نازنین با حرارت بیشتر از دختره سوراخشو با نوک زبونش می خورد ...کیر مهران به نهایت نعوظ رسیده بود و بلند شدند و به حالت داگی شکل گرفتند و از لابلای شورتش کیرشو در کوسش فرو کرد و با کف دستایی که به باسن و رونا و چلوندن سینه های اویزونش میزد و سرعت عمل خوبش ..رضایت نازنین رو بخوبی بجا اورد و بعد از این پوزیشن و به همون حالت به پهلو جالت گرفتند و دوباره تلمبه ها به کوسش اصابت می کرد ...و این بار مهران به پشت خوابید و نازنین هم به پشت روش افتاد و در حالیکه پاهاشو به بالا و به طرف بالا سینه اش جمع کرده بودهمچنان و یک نفس کوسشو می گائید ...
اوووی اووووووی ...مهران جووون ..مرسی افرین دمت گرم ....خیلی خوب داری پیش میری ....ارضا بار اولو رد کردم دارم به بار دومش نزدیک میشم ادامش بده ...قربون اون کیرت برم ...البته با کیر هوشنگ .....ههههه....
اه نازنین قرار بود اسمی از هیچ کسی نیاری لطفا ....
ای بابا ....بی خیال مهران حالا که کیری غیر مال تو ندیدم ....تو که امروز به وصال کوس فرانکت رسیدی بزار من هم با خیال کیر شوهر فرانک جونت بیشتر شور و حالمو بگیرم .....تو فقط خوب منو بکن و کاری کن رفتی بیرون طاهره برات دو دستی کف بزنه ...فهمیدی مهران ..ها
اره عزیزم ....خیلی دوس دارم الان طاهره فال گوش وایساد و کوس دادن تو رو شاهد میشد ....
اهای مهران قرار بود اسمی از هیچ کسی نبری توم زدی زیر قولت ....حالا خودمونیم شایدم پشت در ایستاده باشه ..من که بلند دادمیزنم ...اخ اخ اخ کوسم ...دارم جرر می خورم ...کیر مهران داغونم کرد ....وایییییییییییی...هههههه..واییییییییییی....کیرش کلفته .....

وایا به نظر شما خواننده عزیز طاهره ..در پشت در اتاقشون فال گوش ایستاده بود ..در حقیقت ابتدا طاهره از روی رحم مادری و نگرانی برای اکرم ...برای دخترش فال گوش نقش گرفته بود و با فریاد ها و ناله های اکرم هر بار قلبش تیر می کشید و غصه دخترشو می خورد و به یاد شب زفافش افتاد که تک و تنها و بی کس و در کمال بی تجر بگی و ترس از هر اتفاق ناخوشایندی غریبانه و خاموش کیر صالح رو در کوس اکبند و تنگش قبول کرده بود و حتی از ترس اینکه ابروش نره یک اه کوچولو هم نکشید و همه درد و رنج پاره شدن پرده کوسشو در درونش هضم کرد و دم بر نیاورد ..و اینک برای اکرم اظهار هم دردی می کرد و از دید گاه دیگر هم به این اندیشید که لابد کیر دومادش شاهرخ قطعا کلفت و قطور بوده که اکرم به چنین دادو هواری افتاده .....کوسش در اثر این خیالات سکسی ولی ممنوعه کمی ابکی شد و هوس و شهوت کمی بهش غلبه کرد ....در اوج فریاد های درد ناک اکرم چند بار تصمیم گرفت که درو باز کنه و وارد اتاق بشه ولی خودشو نگه داشت و صبوری پیشه کرد ...و بعد از اینکه اکرم از اه و ناله و فریادش افتاد کمی خیالش راحت شد و به طرف اتاق نازنین و مهران رفت و در لحظاتی به اونجا رسید و فال گوش وایساد که اخرین فریاد های نازنین به گوشش می خورد ...یعنی اخ اخ اخ کوس و کونم یکی شد ...وایییییی ووایییییی طاهره و سحر و فرانک و هوشنگ کجای خونه باغ هستین منو در یابین ......اخ اخ

در ادامه سکس شب زفاف نازنین و مهران ......کمر و پاهای نازنین کمی درد گرفته بود و برای لحظاتی نازنین از دست مهران فرار کرد و مهران شیطونیش گل کرد و دنبالش کرد و بعد از کمی دویدن و دنبال کردنش ...اسیرش کرد و این بار به شکم نازنین رو خوابوند و روش خوابیده ولو شد و کیرشو به کوسش رسوند و با سرعت و ریتم خوبی تلمبه میزد ....در این پوزیشن چندین بار برگش گردوند و به حالت غلت زنان و هر بار سعی می کرد شکل و فرم تازه ای به این سکس بده ...نازنین واقعا از این تجربه سکس تا این لحظه لذت زیادی برده بود و واوج لذتشو در لحظاتی گرفت که طاق باز حالت گرفت و مهران فینال سکسشو اینچنین بازی کرد که مثل فرانک و توام کوس و کون زنشو می گائید و چون سوراخ کون نازنین امادگی قبول کیر نداشت و خوب جا باز نکرده بود لذا با ورود کیر ش به سوراخش چنان فریاد درد ناکی کشید که مهران رو به نگرانی و کمی خشم فرو برد و مهران در این لحظات به فکر انتقام هم بود و شورت خیسشو که هنوز در پاهاش داشت با خشونت پاره کرد و به دهن نازنین هدایت کرد و بزور در دهنش فرو کرد .....
بخورش عزیزم شورت خودته ..نوش جوونت ......این برات بهتره هم جلو داد و فریادتو می گیره و هم اب کوس خودتو می خوری این به اون در .....خخخخخخخ..خوشت اومد .....شورتای خودمونو خوردیم ..اونم در شب زفافمون .....
در این لحظات حساس و درد ناک و شهوتناک خصوصا نازنین .....حس می کرد که سوراخ کونش با کوسش یکی شده و در واقع دو سوراخش دریده و بهم جرر خورده بودند و بعد از خوردن شورتش و خلاصی..به فریاد اومد و ندای .....اخ اخ اخ اخ ..هوار وووایییی طاهره سحر ووفرانک وووهوشنگ کجایی که کوس و کونم یکی شد مهران کیر کلفت پاره ام کرد .. رو سر داد .و در پرده اخر اب منی مهران بالاخره در ته دیگ کوس نازنین به امید حاملگیش کاملا تخلیه شدو بدین گونه سناریو شب زفاف مهران و نازنین هم مهر پایان خورد

طاهره بعد از فال گوش واسادن به محوطه خونه باغ برگشت و مستقیما سراغ سحر و شهریار رفت ..اونا به رسم ادب منتظر مونده بودند که با کسب اجازه از طاهره به اتاق زفافشون برن ..و لذا ......
عزیزم دخترم سحر جوونم ....و شما اقا شهریار ..باور کنید کاملا اسوده و خیالم راحته که بهم رسیدین چون عشق پاک و زیبایی در چشای هر دوتون می بینم .....براتون از صمیم قلبم ارزوی خوشبختی می کنم و دیگه لازم نمی دونم که به شما شهریار بگم که مواظب دخترم باشین و دیگه ..حرفی ندارم .....
مامان جوونم مرسی .....قربونتون بشم من ...بخدا تا اجازه نمی دادین یک قدم تکون نمی خوردم ..بیا درگوشی چیزیو بهتون بگم ...چیه سحر جوون ....خیالتون راحت باشه مامانی ..من هیچ چیزیو از شما تا حال پنهون نکردم و نمی کنم حتی عشق بازیمو با شهریار و در اتاق زفافم ...ریز ریزشو براتون شرح میدم ......اوکی مامانی ....ارره عزیزم اووکی ...خدا نگه دارتون .......
     
  
مرد

 
عالی بود شهره خانم
ولی بازم داستان سحر رو امشبم نزاشتید
کلا داستان شب زفاف سحر رو نزارید و ننویسید
تا قشنگ و خوب ما رو بیشتر بزارید تو کف و اذیت کنید والا

قسمت بعد دیگه امید دارم داستان سحر باشه احتمالا
     
  ویرایش شده توسط: Azadealirza   
↓ Advertisement ↓
مرد

 
عالییییییییییییییییییییییی
     
  
زن

 
شهریار بر خلاف مهران و شاهرخ که مشروب خورده بودند با شرایط طبیعی و نرمال در حالیکه با عزت واحترام خیلی خوبی دست راست تا ارنجشو به کمر سحر گرفته و دست دیگه شو دردست دیگه اش گرفته بود به اتفاق هم راهی اتاق حجله شون شدند و با خیال اسوده و قلبی اکنده از عشق و امید و ارزوی روشن به اینده درب اتاق توسط شهریار برای ورود دختری بنام سحر که واقعا دست نخورده و پاک و سالم مونده بود رسما...باز شد و در اولین شروع دو گل نوشکفته برای تحقق رویا ها و اهدافشون ...شیرین ترین تبسم و لبخند رو بر لباشون به همدیگه تقدیم کردند ....غافل ازاینکه در اتاقی که به ابعاد حدود 5 در 6 متر مساحت داشت چشم هایی منتظر و تشنه و حشری و نگران چشم انتظار نقش افرینان این نمایش سکس و عشق بودند .........
دقیقا در دقایقی که مهران و شاهرخ در گرما گرم و اوج عشق بازی با نازنین و اکرم بودند ...صحرا کاملا اماده شده بود که به اتفاق بهرام راهی مخفی گاه شون در اتاق حجله بشن ...و بهرام براستی نگران و مضطرب نشون می داد ....ریسک بالایی بود که انجام می داد ...رصد کردن و مخفی شدن در جایگاهی که خصوصی ترین مکان ممکنه برای یک ذوج محسوب می گردید تاوان سختی داشت و اگر مکانشون بر هر دلیلی لو میرفت واقعا ابرو یی براش از هر لحاظ نمی موند واین در حالی بود که برادر عروس به حساب میومد و این موضوع مضطربش کرده بود . و برای بار چندم از صحرا خواست بی خیال این موضوع بشه ولی صحرا عزمشو جزم کرده بود که چنین نمایش زنده سکس و عشق و بکارت گیری و ارگاسم و تخلیه اب شهوت رو از دست نده و این گنجینه گران بهایی بود که ارزش قبول کردن خطرات و ریسک پذیرشو داشت و لذا بهرام رو به سخره گرفت بهش طعنه و کنایه ها زد که یه وقت تنها نمونه ....
بهرام خجالت بکش انگار که پسری و دو کیلو تخم و کیر تو پاهاته و من با نیم کیلو کوس عین خیالم نیس و اصلا نمی ترسم ....راه بیفت ..که دیر نکنیم من در اتاقشونو قفل کردم وفقط خدا کنه بازش کرده باشن ...
خیلی خب اومدم ....ولی گفته باشم فقط تماشا کنیم نه کاری دیگه .......
.فعلا راه بیفت تو جلوتر برو ...که مطمئن بشم میای و در نمیری ....
و بالاخره به درب اتاق رسیدند و از شانس خوبشون قفل رو قبلا باز کرده بودند و بدون مشکلی فوری وارد اتاق حجله شدند بهرام خواست درب رو پشت سرش ببنده که یهو با یک دختر روبرو شد که پشت سرش میومد و متوجهش نشده بود ...رنگ صورتش قرمز وسرش داغ شد ..انگار خون به مغزش نمیرسید حرف تو گلوش قفل شده بود ...خدا یا این کی میتونه باشه ؟ شما ؟..اینجا ؟.....شما کی هستین و اینجا چه می کنین؟
ههههه....من باید سوال کنم تو اینجا چیکار می کنی اونم با یک خانم و دزدکی میومدین .؟.....
من برادر عروسم و ربطی به شما نداره ..لطفا اینجا رو ترک کنید
اووه باشه میرم ولی بر می گردم اونم با طاهره خانم و بادیگاردشون یعنی اقا هوشنگ .....
اهای دختر وایسا ....
بله خانم بفرمائید
ببینم چرا تعقیبمون می کردی ..چه هدفی از این کارت داری
هدف ....ههههه...اره گفتی هدف ..راستش هدفم ...عین هدف شماس ....خلاصش کردم که یهو عروس دوماد نیان سربرسن
ببینم دختر میتونی معنی این هدف رو برامون خلاصه وار تعریف کنی
من چرا بگم عزیزم شماها نوسط من لو رفتین و باید به من توضیح بدین ...نه من ....
اهان پس تو ضیح از ما میخای .....بهرام بگیرش و بیارش این گوشه تا دو تایی هدفی که میخاد رو بهش تفهیم کنیم ..الان حسابتو میرسیم
افرین بیارش اینجا ...اهان ......دهنشو خوب بگیر که داد و فریاد نزنه .....
ولم کنی کثافتا ....این کارتون فایده ای نداره بهتره با هم کنار بیایم ....
راست میگه صحرا باهاش حرف بزنیم..
حرف حسابت چیه دختر؟
منم هستم میدونم واسه چی اومدین
چی؟.....چی چی هستی مگه گنج یابیه ؟.....صحرا چیکارش کنیم ؟....این دختر دردسر میشه ...
خب اگه میدونی بگو واسه چی اومدیم ....وایییی خدای من ...صدای پا میاد .....اومدن ...عروس دوماد اومدن ....بهرام معطل نکن بیا بریم مخفی شیم و دخترره رو هم با خودت بیار ...چیکار کنیم وبال گردنمون شد ....
صحرا تو برو منم اینو میارم .....خدا بهمون رحم کنه فقط سحر و شهریار نفهمن .....
خوب دقت کن بهرام من جلو وایمسم و دختره رو پشتم قرار بده و خودتم پشتش قرار بگیر فقط میخام یه وقت بیرون نره وگند به کارمون بزنه ...اهای دختر فقط ساکت بمون سرو صدا نکن وگرنه خودم حسابتو میرسم ...از این لحظه جفتتون ساکت بمونین ......
و در این لحظات حساس حسام در گوشه دیگر اتاق دل تو دلش بند نبود و از این اتفاقات و حرفای این سه نفر براستی ترسیده بود و فقط ارزو می کرد فرصتی چند ثانیه ای نصیبش بشه و فرار کنه... مرتب به خودش می گفت خدایا در این اتاق چه خبره و قراره چه اتفاقی بیفته .....چرا وازاین سه نفر و خصوصا اون خانم درشته {صحرا }بیشتر ترسیده بود....نگاهی به درب اتاق کرد که جفت شده بود ...وبه این اندیشید که سریعا تکونی به خودش بده فقط کافی بود برسه به دستگیره درب اتاق و فشارش بده و بیرون بره و خودشو به خواهرش حنا برسونه هوا تقریبا تاریک شده بود و اماده شد که خیز برداره که متوجه پسرره {شهریار} شد که رفت درو از تو قفل کرد و مانع تحقق این کارش شد و با ناامیدی تو سرش زد و به حال خودش و حنا اشک از چشمای خسته اش جاری شد ...ناچارا باید صبر می کرد و با ارنجش چشمای خیسشو خوب پاک کرد و به حرکات و حرفای پسر و دختر خیره شد و گوش میداد .....
و از گوشه دیگر اتاق و در پشت مکان محدود وتنگش سه نفر به یک خط و تقریبا خمیده و نیمی داگی حالت گرفته بود ند...صحرا پرچم داربود و دختر مزاحم در وسط و بهرام هم به خاطر تنگی جا و اینکه بهتر استتار و مخفی بشه خودشو از سینه و شکم به کمر و باسن دخترره چسپونده بود و کم کم از این حالت خوشش اومده بود و تنها بدشانسی بهرام این بود که شهریار و سحر دردایره دیدش قرار نداشت و فقط دخترره و صحرا دید داشتند ..... و در این لحظات شهریار و سحر دستاشونو در کمر همدیگه حلقه کرده بودند و لبای کاملا تشنه شون در استانه تماس خیلی داغ و خوبی قرار گرفته بود
اوووه اوووه اووووه شهریارر.....حس خیلی خیلی خوبی دارررم .....وای الله جوونم ازت ممنونم ..که امشبو به ماها رسوندی .....
سحر جوونم .....من از تو بیشتر ....عشق من ....نفس من ....قلب و روحم بنامت شده و الان فقط از خدایم میخام که امشبو طولانی ترین شبمون کنه وانتهایی نداشته باشه ..ایا میشه تا ابد و تا روزی که نفس می کشیم باهم بمونیم و باهم بمیریم ...سحر جون من خیلی سختی ها کشیدم و با توجه به شغل و موقعیتم یاد گرفتم در بدترین شرایط ها قرار بگیرم و تحمل کنم ولی یک اتفاق رو ممکن نیس تحمل کنم ودووام نمیارم اونم از دست دادن تووه ..
اه شهریار جوونم ...تحت تاثیر قرار گرفتم ....منوخوب بغل کن و نوازشم کن ...خواهش می کنم ....قلبم لرزید که اسم از مرگ و جدایی زدی ....دوستتتت دارررم .....منو ببوووووس.....اوووووویییی...اه اه اه دستاتو روی اندامم بکش ..لطفا .........اهان ....هههههههه
اوووا شهریار جوونم چرا تعارف می کنی من دیگه مال تووم و هر بلایی دوس داری سر تن و بدن و اندامم بیارررر...زودباش دیگه
اه سحررر ..همه این داستان ها رو میدونم باور می کنی از بس عاشقت هستم که فعلا ترجیح میدم فقط نگات کنم ...ازت خواهش می کنم خیلی رومانتیک و مثل فیلم های بالای 18 ...... تیکه تیکه و با این موسیقی که برات از دستگاه ضبط صوت میزارم .......خودتو برام لخت کن
اطاعت .....شهریارر جوونم سلطان عشق...هههههه...برو برای سحررر جوونت موسیقی رو ردیف کن و تا من استارت بزنم .....
عزیزم موافقی با demis roussosو ترانه زیبایش far away........
اوووکی عالیه موافقم قبلا گوش دادم شهی جوون...من اماده ام که همگام با این موسیقی شیرین برات عریان بشم ......روشنش کن
سحر با اجرای یکی از بهترین رقص هاش شروع به لخت شدن کرد و ابتدا جلو رفت و از لبای شهریار بوسه ای گرفت و بهش چشمکی زد و در حالیکه با اجرای موسیقی پستوناشو با کمرش به اروومی تکون می داد و بهش پشت کرد و با اشاره ازش خواست زیپ لباس عروسیشو پایین بکشه و با شروع پایین رفتن زیپ لباسش باسنشو با قر کمر هایی که میداد به زیر ناف شهریار می مالوندوبارها چپ و راست و بالاو پایینش کرد و وقتیکه حس کرد کیر ش به سفتی و راست شدن افتاده خودشو ازش جدا کرد و برگشت و به اروومی و با چند بار گردش و چرخیدن بدور شهریار لباسشو رفته رفته پایین کشید و پستوناشو در معرض چشمای شهریار و البته چشمای دیگه ای که مخفیانه ناظر این صحنه هابودند بطور کامل قرار داد ...مه مه هایی به سایز زیر 75 و نوک به بالا و سفت که با اجرای رقص زیبایش بخوبی و قشنگ موج کوتاهی می خورد و هوس هر بیننده هر چند بی تفاوت وحتی سرد مزاجیو بر می انگیخت ..نزدیک و دور شدنای سحر به شهریار که با اجرای موسیقی و رقصش بخوبی همگام و شکل می گرفت بارها شهریار رو وسوسه می کرد که پستوناشو لمس کنه و دو بار قصد این کار رو کرد که سحر با شیطونی هاش و زرنگیش فوری خودشو دور می کرد و با گازی که از لباش می گرفت ...اشتیاق و نیازشو بیشتر می کرد ....دختری مثل سحر علیرغم دوری از دوس پسر گرفتانش و نداشتن تجربه در این زمینه ها ..بخوبی بلد بود که چی کارا بکنه و لذا نمایش استریپ تیزش رو ادامه داد و به حساس ترین لحظات این هنرش رسید ....ابتدا دستاشو با حرکات موزون و زیبایی که به کمر و باسنش میداد و نوازشش می کرد....گرفت کم کم و با چرخی که با کمک کمرش به باسنش زد ...لباسشو در حالیکه دور خودش می چرخید پایین کشید و وقتیکه به نیمه باسنش رسوند کمی مکث کرد و دو کف دستشو از پشت و رو ... برروی باسنش مالوند و باز هم به شهریار نزدیک شد و با اشاره ازش خواست باسنشو لمس کنه ..و نیم نگاهی به کیرش کرد ومتوجه شد زیر شلوارش چنان راست شده که اگه اختیار دست خودش بود سراغ باسنش میومد و شهریار شهوتی شده باز دستاشو دراز کرد و خواست لمسش کنه که سحر ازش دور شد و باز لباشو گاز گرفت و نوچ نوچ زنان ادامه به نمایشش داد ...و بالاخره نیمه پنهان باسن سحر نمایان شد و لباس عروسیش تا پایین زانواش رهاشد و افتاد و شورت قرمز رنگ توری و یک خطی که در چاک کونش از پشت اصلا معلوم نبود و فقط از جلو روی چوچوله کوسشو پوشونده بود ..به چشم شهریار و چشمان منتظر دیگه افتاد و سحر لباس عروسیشو که به مچ پاهاش رسیده بود با کمک گرفتن از پاهاش کاملا از تنش بیرون کشید و با پای راستش شوتش کرد و دقیقا جایی افتاد که باید میفتاد یعنی روی سرو کول بهرام و دخترره ........موسیقی زیبای خواننده یونانی تبار لحظاتی پیش تموم شده بود و اینک سحر لخت و فقط با یک شورت جلو شهریارش و در حالیکه خنده زنان و با لبخندهای زیبایش هنوز براش میرقصید منتظر بود که ادامه نمایش رو از شهریارش داشته باشه ....در این لحظات شهریار در شرایط کاملا شهوت ناکش بهتر و دقیقتر به اندام عشقش سحر خیره شد و تناسب کمر باریکش با حد و گنجایش گوشت دو لبه باسنش فوق العاده شکل گرفته بود و از لحاظ ورزشی و تخصصی حرف و ایرادی برای گفتن نداشت وترکیب اندام و خصوصا قوس کونش فیتنس ایده ال طبیعی میتونست تفسیر بشه هر چند سحر در خونه ورزش می کرد ..بدن اماده ای داشت و چنین مجموعه اندامی با سیمای زیبا و قشنگ سحر کاملا جفت و جور شده بود ...و شهریار کت و سپس کراوات و بلوز سفیدشو دراورد و از بالا تنه لخت شد و اندام ورزیده و ماهیچه شو نمایون کرد و بدونه تاخیر شلاقشو باز کرد و شلوارشو بیرون کشید و شورت سفید رنگش فقط باقی موند ..نگاه شهریار به سحر معنی خواهش و خواستن می داد و با چشماش ازش می خواست شخصا شورتشو پایین بکشه ..... و سحر روی دو زانو حالت گرفت و شورتشو پایین کشید و به یک باره کیر شهریار مثل فنر خودشو نشون داد ....کیری با مشخصات حدود 18 سانت و تمیز و بدونه مو و با کلاهک استاندارد وتخمای باد کرده که از شدت شهوت کمی رو به بالا شکل گرفته بود .....سحر ابتدا با دو دستش چشاشو بست و خنده ای کرد و سپس بازش کرد و صورتشو نزدیک کیرش کرد کمی بوش کرد ........
واییییییییی شهی جووون ..این کیرتوووه ......چقدر خوشکله و نازه ...اووووف ......اجازه هست لمسش کنم .....
قربونت برم سحر جوون ..تو جونمو هم بخای بهت خواهم داد ..کیر چیه .....مال خودته ..و به افتخار و عشق تو سان گرفته ........
اوووه شهریار جوون ..پس شروع کنم که کیرت رژه شو هم شروع کنه ......میدونی منظورم چیه ...
اره عزیز دلم ..هر جور که دوس داری با کیرم کار کن ..اصلا مجبورت نمی کنم تو هر جور که دوس داری باهات رفتار می کنم در واقع امشب ..شب توه ......
نه نه شهریار مال هر دومونه اینو درست نگفتی
چشم عشقم حق باتوه ....مال جفتمونه ....شاید دوس نداری ساک بزنی بلند شو عزیزم بغلت کنم
چرا دوس دارم ولی الان نه .....فقط اغوشتو دوس دارم شهریار جوونم ......منو در اعوشت بگیر و بووسم کن ......اه اه اه
با بلند شدن سحر یک دست شهریار در کمرش حلقه خورد و به خودش چسپوند و سپس قبل از اینکه لبای همو ببوسند نوبتی با زبونشون لب همدیگرو لیس میزدند و شروع کننده این کار سحر بود و بار ها و بارها تکرارش کردند واین در حالی بود که با دستاشون همدیگرو نوازش می کرد ندکف دست شهریار کم کم روی کمر و باسنش پیش میرفت و تا لحظه ای که لباشون روی هم قفل شد بخوبی و تا حد ممکن از نرمی و کمر و باسن و روناش استفاده بهینه رو برد .....شهریار با دودستش کمرشو گرفت و بلندش کرد و در حالیکه سحر پاهاشو در پایین کمرش حلقه کرده بود سرشو به عقب رها کرد و زیر گردن و پستوناشو در معرض لبای تشنه شهریار بطرز زیبایی قرار داد و شهریار با اشتهای و نفس خوبش با لب و لوچه و زبون مشغول خوردنش شد ...شهریار لذت خیلی زیادی از خوردن پستوناش میبرد و اصولا عاشق خوردن پستون بود ..و لذا تمرکز و وقت بیشتری برای این کارش گذاشت و تا نفس داشت پستوناشو به شکل زیبا و بدون وارد کردن درد و ازاری خورد و لیسید و مکید و کار به اونجا کشیده شد که مه مه های سحر از اب دهن شهریار کاملا خیس شده بود ..و سپس سحر بیشتر به عقب متمایل شد و شهریار کمرشو بالاتر اورد و با قدرتی که در بازوهاش داشت بخوبی کنترلش کرد و به نافش و ابتدای بالای کوسش رسید و دهنشو روشون گرفت و به همون شکل می خورد و می لیسید و وقتیکه به ابتدای قسمت بالای کوسش رسید ناچارا سحر رو روی تخت پیاده کرد و بدونه اینکه پوزیشن عوض کنه شورتشو کنار زد و شروع به خوردنش کرد ..بوی اب کوس سحر مستش کرده بود و در هر چند ثانیه سرشو بلند می کرد و نفس بلندی از سرشوقش می کشید و باز هم کوسشو می لیسید ...سحر از ابتدای خوردن پستوناش و تا این لحظه اه و ناله و فریاد هوس انگیز و شهوت گونه شو میزد و با دستاش موهاش و لباش و حتی پستوناش و گاها چاک کونشو نوازش و لمس می کرد و اینچنین عکس العمل نشون می داد ...بدنش به تشنج و لرزش عجیبی افتاده بود و برای اولین بار بود چنین حسیو می گرفت در واقع سحر در استانه ارگاسم زیبا و شدیدی قرار گرفته بود بود و ناچارا دستاشو روی موهای شهریار گرفت و چنگ زد و با فشاری که بهش می داد وادارش کرد که بیشتر و بهتر براش بخوره ....و سپس فریاد های بلندی کشید و بعد از لرزش و تکون های پی در پی بر بدنش یهو ارووم و ساکت شد واینچنین اولین ارگاسم به نقطه پایانش رسید ..از لابلای کوسش اب سفید غلیظی بیرون اومده بود و اگه جمع میشد شاید یک استکان چای خوریو پر می کرد ......شهریار همه شو با شهوت زیادی که داشت و برای اولین بار خورد و خوب هم با زبونش تمیزش کرد و سپس شورت خیسشو دراورد و بوش کرد و بوسید و روی قلبش گذاشت و به سحر نگاه کرد
عزیزم فکر ای بد نکنی ..شهریارت تا حالا نه کوس دختریو لیسیده و نه ابشو خورده ..اولین بارم بود که تجربه اش می کردم و خیلی برام لذت بخش بود ..من داشتم اب عشقمو می خوردم که قلب و وجودمو تسخیر کرده ....
اوووه شهریار جوونم .....منم برای اولین بار بهترین و باشکوه ترین ارگاسممو گرفتم واونم با هنرمندی تو عشقم ..درسته که از ابتدای بلوغم بارها بارها ارضا شدم چه اتوماتیک و خودبه خود و چه با دستام ولی مال الان تووو چیز دیگری بود ....مرسی ......مرسی الان نوبت منه که لذت و بهشت خودمو بهت بدم .....اماده باش شهی جوونم ....
من اماده ام سحر جون
سحر عشقش کشیده که اول کوسش خونی نشه بلکه لاپایی بخوره .....حالیته شهی جوونم .....حاضری بریم به عملیات لاپایمون
چشم سحرم ...هر چی تو بگی همون میشه .....حاضرم عشقم
..................فاز دوم عشق بازی سحر و شهریار شروع شد و همدیگرو در اغوش گرفتند و بوسه ها بر لباشون جاری گرفت و در حالیکه تموم اعضا اندامشونو از بالای رونا و تا موهای همدیگرو نوازش می کردند روی تخت خواب افتادند و به شکل سنتی و بدونه ارائه پوزیشنی فقط روی هم غلت می خوردند ..کیر شهریار هنوز سفت بود و در لابلای انتهای رونای خوشکل سحر و گاها روی خط چوچو له اش که اینک تو رفته بود ...در جستجو و در تلاش بود جایی برای نفوذ در کوسش پیدا کنه ولی سحر هر بار تکونی به خودش می داد و به طرف پایین تر و انتهای تقاطع روناش می کشوند و اونجا که میرسید پاهاشو کاملا جمع می کرد و به خودش و کیر شهریار ش تلمبه میزد و این لاپایی سنتی و شیک با توجه به خیسی کوس سحر بیشتر لذت به هردوشون خصوصا سحر می داد و اه و ناله های مستانه و شهوت الوده شو به گوش شنونده و ببینده هایی که در اتاق مخفی شده بودند ..به خوبی و کامل میرسوندکم کم کار داشت برای سحر سخت میشد و ناخوداگاه کیر شهریار راهشو برای ورود به کوسش پیدا کرده بود که سحر رو وادار کرد که یک باره و با زرنگی که داشت خودشو بر گردونه و باسنشو به کیرش بگیره و اینک از یک لحاظ دیگه خوش به حال شهریار شده بود چون باز هم و براحتی اب خوردن پستوناش در معرض گرفتن دستاش قرار گرفته بود و در شکلی که به پهلو بودند دو دستشواز زیر بغلاش به مه مه هاش رسوند و خیلی شیک و نرم می چلوند و از پایین هم زیر شکمشو روی باسن نرمش می مالوند و کمی پایین تر با فرمی که پاهاشو بهم جمع کرده بود در منتها الیه و نقطه برخورد رونا و پایین کوسش کیرشواز لابلای پایین کونش به داخل هدایت کرده بود و بهش تلمبه میزد و بعد از دقایقی چندو به خاطر خستگی به شکم سحر ولو شد و به همون شکل تلمبه می خورد ....سحر از شدت خوشی و لذت فراوان علاوه بر اه و ناله هاش می خندید و و خنده شهوت الودشو برای هر چه دیوونه تر شدن تماشاچی های این نمایش سکس به مرحله اجرا می گذاشت شهریارهم از این نوع سکس لذت میبرد و کم کم در استانه ارضا شدنش قرار گرفته بود و سحر هم طالب نهایت لذت و کسب شهوتش بود و هر دوشون توام و باهم خواستند که پاهای سحر بهم کاملا چفت بشه و کیر شهریارکاملا در تنگنا و مابین کوس و چوچوله و دو رونای بهم فشرده اش قرار گرفت و بعد از چند بار تلمبه زدن اب منی کیر شهریار برای اولین بار پوست اندامو اطراف کوس سحر رو لمس و نوازش کرد و اینچنین اب عشق و شهوت فراوانی در لابلای و چاک کون سحر انباشته و ریخته شد ....
در این لحظات دو عاشق خسته در اغوش هم رفته بودند و سحر سرشو روی سینه های شهریار برده بود و با نیگاه و جملات زیبا و عاشقونه از همدیگه پذیرایی شایسته ای می کردند و کم کم اماده میشدند که فینال سکسشونو برگزار کنند ...., و برای تامین انرژی و جسمی به سر سفره حجله شون رفتند و از خودشون با میوه و شیرینی و تنقلات و ووپذیرایی کردند و وقتیکه متوجه دیس میوه نیمه خالی شدند ابتدا بهمدیگه با تعجب خیره شدند و در ذهنشون این سوال مطرح شد که چرا میوه ها ازش کم شده در صورتیکه چند ساعت قبل سحر و شهریار بطور انفرادی اتاقو باز دید و چک کرده بودند ولی خیلی بهش اهمیت ندادند و فقط سحر شیطونیش باز گل کرد و گفت
....اوووه شهی جوون میبینی دیس میوه رو ....تا چن ساعت قبل پر بود از انواع میوه ها و الان نصفه شده ..انگاری این اتاق حجله مون از ما بهترون ها داره و ما داریم میونشون عشق بازی می کنیم میگم نکنه ازمون فیلم بگیرن و و یا الانه دارن نیگامون می کنن و همزمان با خودشون عشق و حال می کنن.....
سحر جوون میدونم خودمم چن ساعت قبل اومدم دیدم پر میوه بود .....مهم نیس هرکی برده و خورده نوش جونش ....میوه و هر چیز خوردنی در اینجا ترجیحا واسه مهمون ها هست و بعدش خودمون ....
اوووف ارره عشق من ..دقیقا همین طوره ...لطفا موز میخام برام پوست بکن و به دهنم بگیر ....اون درشته رو بیار که جفت کیرت میمونه
اوووف مرسی ..حالا بزار دهنم ....اهان ......اه اه شهریار میشه خواهش کنم این موزو با کیرت بخورم ....
عزیزم چرا نمیشه تو خواهش نکن ..دستور بده ....و امر کن که هر چی عشقت می کشه ....کیر چیه قلبمو بیرون می کشم و بهت تقدیم می کنم
اه شهریار کیرتو بده الان با موزه حال میده بخوریش ....اووووی اوووی ..تورو خدا نیگاش کن تا بهش دست زدم نیمه شق شد ...وایییییی
یه گاز از موز و یه لیس حسابی از کیر شوهر جووونم ...اووووف ..اوووف .....بیا شرط ببندیم شهریار جوون
چه شرطی سجر جوونم ؟
اگه من تونستم کیرتوتمام و کمال تا خوردن اخرین تیکه موز شق کردم بهت اجازه میدم .......هههههه......بکنی ......
چیو بکنم سحر ؟........واضح و با صدای بلند بگو
اخه روم نمیشه شهریار
قربونت برم دیگه من و تو مال هم هستیم و هیچ پرده و راز و معمایی بینمون نباید باشه و این حرفت شبیه بچه هاس بگو عزیزم
ههههه....باشه میگم ولی درگوشی میگم که از ما بهترونا که تو اتاقن ندونن ....هههههه....بیا گوشتو نزدیک تر ....
بیا عشقم گوشم با توه
شهی جوونم ...منظورم سوراخ کوچول موچولوی کونم بود که بکنیش و برام باز و افتتاحش کنی اخه ... اک اکه ....اکبند اکبند ..واسه فقط تووو پاسداریش کردم
قربون اون عزت و پاکی نفس وسلامت وجودت برم که برای من یک دنیا ارزش مند ه ....
ولی لازمه همین الان مطلب مهمیو باهات در میون بزارم ..و میخام بدونی که من اعتقادی به سکس انال اصلا ندارم و خوشم نمیاد که با همسرم از پشت رابطه جنسی داشته باشم و کلا با کون کردن مخالفم و یه وقت ناراحت نشی سحر جون ....توعلاوه بر خوشکلی فوق العاده ات زیبا ترین باسن و سوراخ کون رو در اختیار داری و ارزوی هر پسریه که از چنین گنجی بهره جنسی و نیاز سکسی شو تامین کنه ومن کلا پسر متعادل و نرمالی بودم و هستم و از دیدگاه دین و مذهب هم حرف نمیزنم چون نه نمازم سر وقت خونده میشه و نه تا حالا روزه ای برای خدایم گرفتم ..فقط عقیده شخصی خودمو ابراز کردم .....امیدوارم منو درک کنی و یه وقت بهت بر نخوره وازم ناراحت و دلگیر نشی ....
هههههه...اهان شهریار جوونم ..گرفتم مطلبو حالیم شد اخه چرا بهم بربخوره .....مگه من عاشقت شدم که منو فقط از پشت بکنی ویا عشقمو نثارت کردم که اینده مو باهات رنگی و شیرین کنم ...فدای سرت عزیزم ...همون طور که تا حالا کون ندادم ...ادامشو میدم و نخواهم داد...ووجودنازنینت برام اونقد بارزشه که اصلا به چنین مواردی یه ذره فکر نکرده و اهمیت نخواهم داد......
در این لحظات شهریار اغوش گرمشو برروی سحر گشود ودر حالیکه کیر شق شده اش در دست سحر گرفته شده بود بلندش کرد و به تخت خواب اتاق اوردش و روش ولو شد و رسما فاز سوم و فینال عشق بازیشون بدین شکل و فرم شروع شد
..........
در تموم این لحظات و از شروع عشق بازی سحر و شهریار و تا این وقت و مکان ..حسام ابتدا با ترس و نگرانی و دلهره زیاد این پا واون پا می کرد که فرصتی برای فرار پیدا کنه در اتاق که در فاصله کمتر از سه متریش قرار گرفته بود فقط جفت بود و مانعی در راه نبودو فقط کافی بود حدود 8قدم برداره و دستگیره درب اتاقو فشار بده و فرار کنه ولی از اسیر شدن و چه بسا کتک خوردن و سایر عواقبش میترسید و موضوع تنهایی خواهرش حنا و تاریک شدن هوا و نگران شدن پدر و مادر بیمارش بر هول و هراسش افزوده بود ولی بعد از لحظاتی چند محو زیبایی و رقص استریپ تیز فوق العاده سحر و اندام و خوشکلی بی نظیرش قرار گرفت و در حالیکه یک چشمش به مخفی گاه صحرا و دو ستاش بود هر لحظه بیشتر مجذوب این هنر رقص و سکس و نمایش سحر میشد ...تا حال نه شنیده بود و نه دیده بود و حتی در خواب و رویا هم نمی دید چنین نمایشو ..ولی اینک در فاصله چند متریش به عینه و در واقعیت می دید ....حسی که در بار قبل گرفته بود کم کم باز به سراغش میومد و بی اختیار دست راستشو از زیر شلوار کشیش به کیر قلمیش کشوند و به اهستگی نوازشش می کرد ..این کارو از روی عمد نمی کرد بلکه در واقع در ذات و طبیعت هر انسانی چه کوچیک و چه بزرگ هست که در چنین شرایط خاصی به این شکل واکنش نشون بدن و این چنین حسام ندانسته و از غریزه خود ارضایی می کرد ...کیری که یا بهتره گفته شه دودولش به نقطه شروع بلوغش هنوز نرسیده بود و اینک با دست لطیف و بچه گانه اش نوازش و مالونده میشد ....خود حسام هم از این کاری که می کرد واقعا سر در نمی اورد ...و اگه از خودش می پرسید که چرا این کارو با دودولش می کنه جوابی برای خودش نداشت ....و شاید تنها منفعت و نکته مثبت این دودول مالیش این بود که کلا ترس و نگرانی و تنهایی خواهرش حنا و پدر و مادر مریضشو موقتا به فراموشی سپرده بود و شش دونگ حواسش به هنر نمایی سحر و شهریار رفته بود...
....
و اما صحرا زبرو زرنگ و کار گردان اصلی این مخفی کاری و دید زدنای شب زفاف سحر ..... لژاول رصد کردن عشق بازی و سکس سحر و شهریار رو با سیاست و نقش افرینی و بازی خوبی که امروز ارائه داده بود در اختیار و تسلط خودش گرفته بود و اوج این نمایش زرنگ بازیش وارد کردن نوشین دوست عزیز و لزخورش بود نوشین هم واقعا بخوبی از عهده این نقش و فیلم واسه گول خوردن بهرام براومده بوذ و این کلک و فیلم بازی واقعا لازم بود چون بهرام در حالت نرمال ممکن نبود راضی به اومدن نوشین به اتاق حجله بشه ...ودر حقیقت نوشین همون دختری بود که در روز رفتن سحر به اتلیه با صحرا ملاقاتش کرده بود و بهم معرفی شده بودند و نوشین در اصل دختر ماجرا جو وخاصی بود که سرش واسه این جور کارا واقعا میخارید وعاشق لز کردن با دخترای خوشکل و طناز در نقش فاعل بود واین نقش فاعل چرا دائم بود بمونه واسه وقت خودش و برای تحقق خواسته هایش هر خطر و ریسکیو می پذیرفت و نقشه دنبال کردن بهرام و صحرا رو کلا نوشین و صحرا از قبل طراحی کرده بودند و فقط کافی بود بهرام گول بخوره ..که خورد..و اینک طبق نقشه شون صحرا در لژاول و درست روبروی حفره ای که درست شده بود و پشت سرش هم نوشین مستقر شده بود و در نهایت بهرام هم پشت نوشین قرار گرفت .... و چنین دکور و حالتی در همون ابتدای شروع نمایش استریپ تیز سحر باعث شد ابتدا صحرا و سپس نوشین و در نهایت بهرام که چیزیو از بدشانسیش نمی دید به حشریت و شهوت خاصشون برسند ..و هر لجظه اتفاقات سحر و شهریار رو مثل گزارش فوتبال .....نوشین به سمع ونظر بهرام بدشانس میرسوند و دلیلی شد که رفته رفته کیر بهرام راست بشه و با توجه به اینکه باسن نوشین در جلوش قرار گرفته و ناچارا بهش چسپیده بود ابتدا با احتیاط شروع به لمس و نوازشش کرد و وقتیکه با اعتراض نوشین مواجه نشد جلوتر رفت و چاک کونشو هدف قرار داد دامن پارچه ای و شیک نوشین مانعی سختی برای این کار بهرام نبود و بعد از اینکه به اندازه کافی چاک کون و نرمی دو طرف باسنشو خوب مالوند با دست دیگه اش دامنشو بالا داد و و خواست شورتشو پایین بکشه که نوشین در گوشی بهش گفت ...پاره ش کن ....شورتم فدای کیرت ....قربون اون کیرت .... یاالا زود باش ووفقط به یه شرط میازم ادامش بدی ...چه شرطی دختره مزاحم {بهرام هنوز نمی دونست که اسمش نوشینه و کلک خورده }..به اون شرط که از عقب بزنی ...کونمو بکن ..گرفتی بهرام ...اره گرفتم ...الان چنان می کنمت که دیگه خیال این کارا وجاسوس بازیا هیچوقت نکنی ..بزن بهرام خان ببینم کیرت چن مرده حلاجه ...ههههه..........اخ اخ اخ وایییییی خدای بزرگ ...داغونم کردی ...بهرام کیرت کیر نیس بلکه کیر قاطره .......اخ اخ اخ اخ لامصب نوشین ارووم تر ...چه خبرته .......بابا ..رعایت کن
اهای صحرا چته تو ...کون این دختر با کیرمن داره پاره و گائیده میشه اونوقت تو داری اخشو میگی ..قاتی کردی .....ها ...
ارروووم تر خوبه شانس اوردیم که شهریار موسیقی واسه سحر جونش گذاشته صدامون به گوششون نمیرسه وگرنه با سرو صدامون گند میزدیم به عشق و حالمون ....اره بهرام درکش می کنم که چه دردی می کشه اخه قبلا کیرت تو کونم رفته و میدونم چه کاری تو سوراخ کون ها می کنه
........در واقع وقتشه که دلیل فاعل بودن دائمی و همیشگی نوشین رو محضر گرامیتون بگم ...نوشین در واقع یک دو جنسه بود که بجای دستگاه رحم و یا همون کوس .......کیر و تخم داشت ولی با این فرق که شکل و شمایل کیرش در حالتیکه شق میشد به فرم یک قیف دراز در میومد کلاهک کوچیکی داشت وبا سر تقریبا باریک و با طول تقریبی 14 سانتی متر که هر چه به اتصال تخماش میرسید کلفت تر میشد و درجه کلفتی انتهای کیرش شاید اندازه قطر یک کیر خیلی کلفت میشد تخمین زد و در حالیکه بهرام شروع به دست مالی و بالا بردن دامن نوشین کرده بود ..همزمان هم دستای نوشین با باسن صحرا همون کار رو می کرد و به محض ورود کیر بهرام به کون نوشین ....کیر نوشین هم وارد کون صجرا گردید و با فشاری که بهرام به نوشین در تلمبه زدن میزد ناخودگاه و اتوماتیک وار .....تلمبه هم به کون صحرا می خورد و کیر نوشین بیشتر تو میرفت چون سه تاشون بهم چسپیده بودند و براستی هردوشون جرر خورده بودند ..صحرا بهترین لحظات عمرشو از لحاظ جنسی میبرد در جلو چشماش و مثل یک صحنه زنده سینمایی نمایش زیبای سکسی سحر و شهریار رو میدید و از جلو هم با یکی از انگشتای دستش کوسشو می مالوند و از عقب کیر نوشین تو کونش رفته بود ....و نوشین هم در واقع هم کون می کرد و هم کون می داد حادثه ای که شاید کمتر اتفاق بیفته و اونم فقط در دنیای دو جنسه ها و به شکل چند نفره اتفاق بیفته......و اینچنین نمایش سکس انال سه نفره و در حالت مخفی و بهم چسپیده فقط وفقط در شرایط این چنین خاصی اتفاق میفتاد و هر سه نفر به شکل و فرم خاص خودشون لذت میبردند و از این شرایطشون خیلی خوشحال بودند و لذا به اتفاق تصمیم گرفتند تا خاتمه نمایش سکس و عشق بازی و بکارت سحر در همین پوزیشن خودشون بمونن...و لذا به اروومی و با احتیاط و اهستگی مخصوصی و درست مثل رانندگی یک راننده در روی یک جاده لغزنده و یخی و پربرف که تلاش می کنه لیز نخوره و منحرف نشه ..... به شکلی رفتار می کردند که ارضا نشن ......و در این خواسته شهوت گونه شون تا این لحظه موفق بودند ......

.............
...................کلامی از نویسنده ....
....امیدوارم از این تاپ امروزم لذت برده و راضی بوده باشین .و با تشکر از کامنت ها و پیام های خوبتون .....تاپ بعدی روشاید دو روز و قطعا سه روز بعد تقدیم خواهم کرد ..و در نهایت توصیه به دوستداران خصوصا شخصیت سحر جوون .... به خاطر ارامش و شادی قلب ها و روح و روانتون و به یاد شب خاطره انگیز و رویایی شب زفاف سحر و شهریار ازتون خواهش می کنم به موسیقی زیبا و دل نشین و کلاسیک خواننده یونانی تبار دهه 60 و 70 قرن بیستم میلادی بنام دومیس روسیس و ترانه ماندگارش بنام far awayگوش فرا بدید وبرای لحظاتی شریک لحظات شیرین سحردر شب زفافش باشید این ترانه براحتی در انترنت هست و در خاتمه ...زنده و سلامت و پاینده باشین ...با احترام شهره
     
  

 
سحر یکم زیاد ناز و ادا درمیاره...

ممنون شهره خانم,خسته نباشید
     
  
مرد

 
اینکه نویسنده تو داستان قسمت جدید میگه

شهریار اعتقاد به سکس آنال و کون کردن سحر نداره
نویسنده عمدا میخاست به خواننده‌ای داستان و مخصوصا سحر که منتظر سکس آنال سحر و کون دادنش بودن

یه کیر کلفت بزنه و حالشون بگیره نویسنده عمدا و تعمدی این کار رو میکنه تا با روح و روان مخاطب بازی کنه و کیر بزنه به مخاطب و لذت هم میبره از این کار و به ریش مخاطبان هم هر هر میخنده و پیش خودش میگه الان منتظر نوشتن کون دادن سحر هستن بزار یه کیر کلفت بزنم به اشون حالشون گرفته شه و پیش خودش هر هر کر کر میخنده

همیشه پیش خودم میگفتم نه بابا عمدا درباره سحر به خوانندها کیر نمیزنه منظوری نداره ولی این چند وقته مخصوصا این قسمت دیگه فهمیدم عمدی این کار رو میکنه

نویسنده خودش رو در نقش سحر جا زده حالا چطور

نویسنده خودش میگه ورزشکار و مربی ورزشه
سحر داستان هم نویسنده میگه ورزشکار رزمی کاره مثل نویسنده که میگه خودش رزمی کاره در واقع نویسنده شخصیت خودش رو در نقش سحر فرو برده جا زده

دوم نویسنده جایی میگه سحر عاشق سکس در حمام هست یعنی به احتمال زیاد خود نویسنده خانم هم عاشق سکس در حموم با شوهرش و اینجا عاشقانه های خودش و شوهرش رو به سحر منتقل کردهوچون همیشه توی داستان تاکید بر سکس در حموم داشت و اصرار بر سکس در حمام و فانتزی ها در حموم داشت تمام لز ها و کارهایی رو که سحر داستان میکنه به احتمال زیاد نویسنده خانم در زندگی شخصیش انجام داده و اون کارهاش رو در شخصیت سحر میاره مینویسه و اینکه شخصیت سحر که مغرور و گنده گوز احتمالا خود نویسنده خانم هم همچین شخصیتی داره و اون رو روی سحر پیاده کرده نوشته آورده نویسنده خانم دوست داره تو نقش سحر خودش رو جا بزنه کیف میکنه فکر میکنه خودش مثل سحر دست نیافتنی هست

سوم اینکه نویسنده میگه شهریار کون کردن و سکس آنال رو دوست نداره و به احتمال زیاد شوهر نویسنده هم سکس آنال و کون کردن نویسنده خانم رو دوست نداره یا خود نویسنده خانم کون دادن رو دوست نداره بنابراین اون رو در داستان شوهرش رو در نقش شهریار خصوصیاتش رو جا زده

چهارم اینکه نویسنده همیشه از اول این داستان به دروغ میگفت این داستان واقعیه و اصرار براین داشت که مخاطب باور کنن واقعیه این داستان

بعد خودش میاد میگه من داستان آماده ندارم و هر روز مینویسم یعنی قبلا خودش میگفت من از روی خاطرات طاهره خانم مینویسم ولی خودش میاد میگه هر روز روانه مینویسه چیزی آماده نداره
یعنی یه دروغ بزرگ که از اول به مخاطب میگفت این داستان واقعیه دروغ بزرگی بود که خودش خودش رو لو داد.
     
  ویرایش شده توسط: KohkanFarhad   
زن

 
KohkanFarhad
اصلا انصاف نیست که خواننده ها و مخاطبان این داستان و هر داستانی دیگه به جای تمرکز و توجه به اصل داستان شاهد جرو بحث و کل وکل های خسته کننده نویسنده و شما اقا فرهاد و بعضیا باشن و من تصمیم گرفته بودم بجز ادامه داستانم حتی یک کلمه جواب گوی هیچ حاشیه هایی نباشم ..ولی مجبورم جواب بدم چون علنا شما زندگی شخصی و خصوصی منو به چالش کشیدین و منو متهم به خدای نکرده مسخره کردن خواننده هام کردی .....به خدا دور از انصافه و عدل و شما از روی چه حسابی همچین قضاوتی کردین ....خداوند رو گواهی می گیرم در طول زندگیم تا حالا هیچکسیو به مسخره نگرفتم و اون جملاتی که شما ادعا می کنین و دوس ندارم حتی به نوشتن بزارم رو نکردم و هیچوقت به ذهنم حتی خطور نکرده و بهش فکر نکردم ونحواهم کرد ..بله اعتراف می کنم و قبلا هم گفتم که از شخصیت سحر خوشم اومده و زیرش نمیزنم ولی دلیل نمیشه که شخصیت سحر شبیه من باشه و اصلا نیست و زندگی خصوصی من کاملا سالم و ورزشیه حالا چه باور کنید و چه نکنید .درسته تا حدودی و شاید 10الی 20 درصد بهم شبیهیم ولی شما با کمال بی انصافی و چون به اهدافی که در فانتزی هاتون داشتین و بهش نرسیدین ...زندگی منو با شباهت کامل به سحر به چالش زشتی کشیدین ....و علنی زندگی خصوصی منو با اتفاقات سحر و حواشیش یکی دونستین ....چرا ...چرا ....ایا این انصافه ..و عدالته ...انگار نویسنده های این سایت و من حقوق بگیر مدیران لوتی هستیم و در مقابل دلار و یورو می نویسیم ..نخیر اصلا همچین چیزی نیست و فقط از روی علاقه و اراده خودمون داستان مجانی می نویسیم و لی ایا به جای تشکر و دستت درد نکنه ها این چنین باید جواب بگیریم اصلا چرا اکثر داستان ها نیمه تموم میمونه .....؟.....ولی خب باز هم اگه تشکری مشاهده نکنیم باز هم خوشحال هستیم که لحظاتی شیرین و خوبیو تونستیم در زندگی و اوقات مخاطبان بوجود بیاریم و اینو من شخصا افتخار میدونم ولی ولی باز هم متهم شدم که داستان واقعی نیست و اون حواشیش......اصلا بهتره بگم قصد ندارم ثابت کنم و مهم نیست که باور کنید طاهره واقعا وجود داره و در پاریس مقیمه و من چندین روز مهمونش بودم و ایشون هم در بودا پست و زاگرب مهمون من بودن ...و اصلا اصراری ندارم باور کنید و مهم نیس که بهرام هم اینک در تهران مقیمه و تاجر موفقیه و از زندگی بسیار خوبی برخورداره و بازم اصرار ندارم که باور کنید که اکرم در اصفهان زندگی می کنه و خوشبخته ..ولی ترجیح میدم از سحر هیچی نگم چون اولا قرار نبود از زندگیش بنویسم و وکاملا در حاشیه قرار داشت ولی چون مخاطب خواهان نقش پر رنگ ترش در داستان بودند من اطاعت امر کردم و ازشون بیشتر نوشتم ...ودر واقع داستان سحر متفاوت با بهرام طاهره هست و خودش یک داستان جدا گانه و بسیار مهیج و درامیه که من قصد داشتم بعد از رسیدن به رویداد های سال 57 و انقلاب ایران جدا گانه و در یک تاپیک دیگه تقدیمتون کنم ولی با این اوصاف بهتره ..بی خیالش بشم هم برای من بهتره و هم برای ......و کاش شما اقا فرهاد عجله نمی کردین و کمی صبوری به خرج می دادین و اجازه می دادین که ماجرای سحر و اونی که شما می خواستین و من بهش اشاره نمی کنم رو ادامه داشته بشه و تا بدونین با چه سوپرایزهایی برخورد خواهی کرد ..همین مخالفت شهریار با سکس انال باعث اتفاقات خیلی خیلی مهیجی میشد ولی واقعا زود قضاوت کردین و خستگی در وجودم رو چند برابر کردین ....بی خیال فدای سر خواننده ها ...ودر این سه ماه اخیر گاها احساس می کردم که تبدیل به یک نویسنده کوکی و هدایت گر از سوی بعضی خواننده هام شدم چون شاهد بودم که از طرف من ادامه داستانو می نوشتن و اهمیتی به چهار چوب داستان و زحمت نویسنده نمی دادند ولی باز هم .....واکنشی نشون ندادم چون ارزش و نظرات خواننده برام باارزشه ..واینکه گفتم زنده و به روز می نویسم ایا چه ربطی به دروغ بودن و راست بودن داستان داره ..واقعا این چه ادعایه که شما دارین ..و در ضمن مثل همه خواننده های عزیزم برای شما هم احترام قایلم و امیدوارم در نوشتن انتقاد و نظر هاتون رعایت ادب رو بیشتر داشته باشی و از کلمات زیر نافی و اونایی که نوشتین جدا خود داری کنید ..درسته اینجا سایت و داستانش سکسیه ولی ...رعایت خیلی مسایل ادبی ..نشونه شخصیت والای شماس .....مرسی و زنده و سلامت باشین .....شهره
     
  
مرد

 
azadmaneshian
شهره خانم سوالی داشتم آیا باید به خاطر یه نفر که حرف مفتی زده یه زری زده شما باید بقیه خوانندها و دوستداران این رمان رو تنبیه کنید آخه این انصافه نه آخه این انصافه شهره خانم این عین بی انصافیه و ظلم به ما خواننده‌ای داستان
فرق شما با اون آقا فرهاد چیه اون هم به شما ظلم میکنه و ناراحتتون میکنه و شما هم با تهدید اینکه حالا که اینجوریه میخواستم داستان سحر رو تو تایپیک جداگانه بزارم حالا دیگه نمیزارم
شما هم ما رو به خاطر یه نفر از این داستان زیبای سحر محروم میکنید نباید به خاطر حرف مفت به نفر این طوری از کوره در برید و با بقیه خوانندها تصفیه حساب کنید
شاید این آقا فرهاد عمدا این جوری شما رو تحریک میکنه که داستان رو نصفه کاره ول کنید فهمیدنش سخت نیست

داستان سحر زیباترین قسمت‌های این داستانه و ما بیشتر دوست داریم داستان‌های سحر رو
ای کاش این خبر که می‌خواستید تایپیک جداگانه برای سحر بزنید رو به ما خبرش رو زیباتر می‌دادید و ما هم لذت می‌بردیم و خوشحال می‌شدیم ولی شما ما رو ناراحت میکنید به خاطر یه نفر
ازتون میخام داستان سحر رو که در تایپیک جداگانه بعد انقلاب 57 می‌خواستید بزارید رو ادامه بدید بزارید نکنه به خاطر یه نفر ما رو محروم کنید لطفا نکنید این کار رو ظلمه به خدا
با تشکر از شما و زحماتتون شهره خانم
     
  
مرد

 
azadmaneshian
شهره خانم با توضیحاتی که شما دادید اقرار میکنم که تند رفتم و زود قضاوت کردم درباره شما و داستان درباره سحر اون طور که شما گفتید کمی صبر میکردم اتفاق مورد نظر من هم می‌افتاد

از هم اینجا از شما شهره خانم عزیز و نویسنده توانا معذرت خواهی میکنم و امیدوارم که شما به بزرگی خودتون ببخشید و لطف کنید بنده رو عفو کنید و از من کینه بهدل نگیرید بزرگی کنید و بنده رو ببخشید و از اینکه با این حرفها خستگی رو بر تن شما گذاشتم وافعا شرمنده هستم دوباره معذرت میخام ازتون
و راضی نیستم به خاطر من داستان زیبای سحر رو که قرار بود جداگانه بنویسید رو رها کنید حالا ما یه غلطی کردیم شما ببخشید و تایپیک جداگانه سحر رو بعدا بنویسد

من معذرت خواهیم و شرمندگی رو اعلام کردم امیدوارم شما هم من رو ببخشید و لطفا با قدرت داستان سحر رو آدمه بدیدچه در این داستان چه در تایپیک جداگانه
بازم معذرت میخام به خاطر رفتارم منو ببخشید شهره خانمبخشش از بزرگانه
     
  
صفحه  صفحه 90 از 107:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA