مرسی شهره جانشهره جان بابا رعایت قلب ما رو هم بکنآخه چقد قشنگ مینویسی عزیز جانمنون ممنون ممنوندر ضمن رابطه و لز طاهره و شاه دخت سوپرایز بزرگی بود
سپاسگذاریم از این داستان زیبا و از نویسنده خارق العاده اونحرف نداشت قسمت جدید دیگه چی بگم از مهمونی صحرا که قراره سحر شهریار مهران نازنین و طاهره و بهرام هم بیان چه خبره چه خبرتونه واویلاست جشن تولد صحرا آخ منتظرم ببینم اتفاقات غیره منتظره رو مثلا سحر با فردی که ما فکرش رو نمیکنیم شهریار هم با کسی دیگه یا مهران و نازنین با نفرات دیگه ای بهرام و طاهره هم با کسانی دیگه نوشتن جشن تولد صحرا هنر خاص نویسنده رو می لبه که تا الان هم ثابت کرده چقدر توانمندهاین وسط صحرا میمونه و نقشهاش برا سحر بهرام هم میتونه کمک حالش باشه یا هم نه بهرام سراغ نازنین یا سارا بره یا هیچ کدوم سراغ کسی دیگه واقعا غیر قابل پیش بینی باید باشه. هوشنگ و فرانک هم باشنشاهرخ و اکرم هم باشن خوبه و شاهرخ هم مثلا با کسی غیر اکرم سکس کنه و اکرم هم با کسی دیگه فقط میمونه نوشین که دو جنسه هست وارد داستان بشه که میتونه با چند نفر مختلف از این خوشکلها سکس داشته باشه مثلا با سحر یا نازنین یا اکرم یا طاهره یا فرانک هم باشه خوبه با همشون بدون دونستن هر کدوم از شخصیتها با همشون سکس کنه به نوعی نقش اول داستان میشه تو مهمونیو رابطه نوشین با سحر باید مخصوص بشه بعد دوست شدن در این مهمونی دوستهای جون جونی البته دوست دارم اولین نفر باشه که با سحر سکس آنال داشته باشه اونم تو این مهمونی
اگه بدونی طاهره چن وقته در کف کونتم الان که بهم مجوز کردن کونتو دادی انگار که همه غم و غصه و مشکلاتمو یک باره ازم گرفتی اینو باور و یقین داشته باش طاهره تو بهترین دکتر و طبیب منی و سوراخ کونت دروازه ای خواهد بود بسوی امید و روشنایی و شادی ها و رفع غم و غصه ها ....ههههههه اووووه سیاه جون سیاه جووون ....شاعر هم بودی من نمی دونستم اخه سوراخ کون من چه ربطی به اینده و ارزو و شادی و مادیا داره .خوب هم ربط داره اصلا میدونی در همین شهر خودمون چند نفر در کف این سوراخ کون همسر عزیز من هستن به جون خودم بارها به گوش خودم شنیدم که اسمتو بردن در کوی و خیابون و برزن و مغازه ها و مهمونیا و وووو...و حالا هم دخترمون سحر هم بهش اضافه شده و اونم یک رقیب به تموم معنا برای تو هست ....هههههه وایییییییی وایییی اخه سیاه خان کیر کلفت ....کون کونه چه فرق می کنه ...مثلا کون خواهرت فرانک با مال من چه فرقی داره عزیزم فرق داره مال تو و مثلا سحر در استاندارد های تخصصی و مدلینگ از لحاظ شاخصه های مورد نظرش کم و کسر نداره و چه بسا باید اعتراف کنم بی نظیره ولی ....حالا ببینم طاهره شیطون بلا اصلا چرا مثال از خواهرم فرانک اوردی ....زن قخطی بود هههه زدم چون تووم از دخترم سحر اسم بردی ....سحر جووونم همیشه اسمش باید سر زبون من و تو باشه الا وقت عشق بازی مون ....افتاد اهان عزیزم افتاد ..متوجه شدم منظور بدی نداشتم معذرت می خوام ...سیاه جوون منم معذرت میخام که از فرانک اسم بردم ..هدف خاصی نداشتم فقط یهو هوسشو کردم اخه سیاه جوون الان که داری سوراخ کونمو می لیسی خاطرات لز هامو با خواهرت به یاد اوردم ...فرانکی خیلی شیک و زیبا کونمو می خورد ...اه فرانک .....کجایی ببینی داداش جونت پدر سوراخ کونمو دراورده ....هههههه...حالا میخام بدونم توم بدت نمیاد که در لحظات سکسمون از خواهرت یاد کنم .؟نه عشقم چرا بدم بیاد ...خواهرم فرانک تنهایاد گار از خونواده پدریمه و بعد از تو میتونم اعتراف کنم که تنها کسیه که دوسش دارم ...ولی طاهره دوس داشتنی با طعم خواهر بودن نه معانی دیگه ...پس لازمه بهت بگم سیاه گاها راستشو بخای بهتون حسودی می کنم وقتایی که خلوت می کنین و چنان بهم نزدیک میشین و جملات و حرفاتون گرم وصمیمانه س که هر کسیو میتونه به شک و بد دلی بندازه ولی من چون شناخت از جفتتون دارم زیاد حساسیت نشون نمیدم ولی ازت میخام اگه چیزی بینتونه که من ازش بی خبرم واسم بگی ....و در قبالش من از گذشته هام چیز پنهونی ندارم{به استثنارابطه اش با فرهاد و دو بار حاملگیشو تنها دلیل سرپوشی این اتفاق تلخ و درام به زعم طاهره تاثیرات منفی در روحیات و زندگی سحر میتونست باشه }و فقط اینارو بهت نگفتم که بهتره شوهر خوبم بدونی که همسرت باهات روراسته و این عادتو هم به سحر و اکرمم هم انتقال دادم ..سحر که کاملا اجرایش کرده ولی اکرم دختر ساده ایه و هنوز شهامت انجام دادنشو پیدا نکرده .....اه سیاه زیر دوش و عشق بازی با لباسام چه مزه خوبی داره تا حال نمی دونستم ...خب جوونم واست بگه دیروز در مراسم عروسی دخترامون نگران و چشم انتظار تو بودم که از اشنایی با حنا و حسام هم که به اختصار بهت گفته بودم که حسام حین بازی گوشیاش تو چاله ای میفته و توسط مردی بنام کرامتی از چاله بیرون کشیده میشه و قتی که متوجه این قضیه میشم به قصد کمک به حسام اتفاقی با کرامتی در اتاقک خونه باغ برای دقایقی تنها شدم اه سیاه جوون حسام ظاهرا حالش خوب بود ولی دکتر کرامتی هوس منو کرده بود و چون حسام رو مزاحم می دونست بهش امپول بیهوشی زد و با چرب زبونیاش کاری کرد که بهش طلسم بشم .......خب خب طاهره ..بهت تجاوز کرد ...ها ها ......واییییی سیاه جون کیرت چه تکونی به خودش داد اووووه ...نه عزیزم نگران نشو دکترجنتلمنانه رفتار می کرد و مرد مودب و با شخصیتی بود و درونمو بخوبی خونده بود و میدونست که دلواپس و نگران تو شدم و بجای کیر راست شده اش فقط ماساژ و بهم روحیه داد البته ...هههه ...کیرشم واسم راست کرده بود ولی قسم می خورم بجز دستاش و گاها پاهاش کیرش اصلا و ابدا بهم نخورد .....ولی سیاه جوون با کارایی که روم انجام داد .بخوبی ارضا شدم .....خوبه خوش به حالتم شد جای ما خالی مرسی از اینکه از شیطونیات به من میگی ازش لذت میبرم .....اه عزیزم از لای شورتت کیرم اماده س که وارد سوراخ کونت بشه ..لطفا پای راستتو کمی بالا بده ..اهان بزار از جلو کوستو با انگشتم بمالم ...اییییی .....اییییی ..سیاه .....زود باش کونم میخاره بکنش تووو ...دهه زود باش تا ادامش بدم بازم شیطونیام ادامه داره ... اوخخ...اوخ کونم ..واییییی سیامک کیر کلفت .....اگه زیر دوش نبودیم و خیس نبود کیرت کونمو خونیش می کرد خیلی درد داشت ......لطفا سیامک این اولا زیاد کیرتو تکون نده بزار خوب توش جا باز کنه و فقط به ادامه حرفام گوش کن گوشم با توه طاهره کون تنگم دوست دارم با همه شیطونیاتتخب بازم جوونم واست بگه حسام و حنا رو دیشب به خونه اوردیم و اونو خودت هم که ناظرش بودی و میدونستی ولی از ماجرای حموم بردن حسام و حنا تو اطلاعی نداری چون در خواب ناز رفته بودی با سحر قرار گذاشتیم که قبل از برگردوندن بچه ها حمومشون کنیم و با لباس نو و قیافه تمیز به خونه باباشون بر گردند حنا سهم سحر شد و حسام هم به من رسید و در حموم حسام روش نمیشد شلوارشو دراره و در نهایت هم تا اخرین لحظه دستاشو روی کیر باریکش گرفته بود ..واییییییی سیامک وقتی دستاشو پایین گرفت که دیدم کیرش مثل لوله باریک برام سفت شده بود ....حسام هم هوسمو کرده بودو اینو به زبون نمی گفت از چشاش می خوندم ..میدونی ازم چی می خواست نه عزیزم لابد می گفت بزار بکنم تو اون سوراخ زیر نافت ها و یا سوراخ انتهای دره کونت نه عزیزم میخواست منو لیف بکشه و می گفت تو لیفمو کشیدی و حالا نوبت منه که شما رو لیف بکشم ....خب منم دو دل بودم ...که بهش اجازه بدم ویا نه ..ولی راستش سیامک ...به دو دلیل بهش مجوز لیف کشیدنمو دادم اولا خودم لخت بودم وهمه انداممو کاملا دیده بود و حسام همش ده سالشه و به سن بلوغ نرسیده و حرکاتش بوی حقه بازی و شیطونی نداشت و فقط حس شهوت پاکیو در چشاش و حرکاتش میدم واگه بهش نه می گفتم شاید براش یک عمر عقده میشد و بعدا تاثیرات منفی براش در ارمغان داشت و ثانیا لیف کشیدن خیلی ریسک و کار خطرناکی نبود ..و منم خودمو اماده کرده بودم که در صورت تجاوزش قطعا مقاومت نشون بدم یعنی واقعا اگه می خواست کیرشو تو کونت کنه..نمیزاشتی ؟/نه سیامک باور کن ....وایییییی کونم ......وای کیرت چه فشاری به مدخل کونم میاره انگار سیامک شهوتت رو دوبرابر کردم ...ها ...اخ اخ تو رو جوون فرانک جونت تکونش نده جررر خوردم ....وای وای کونم ...اووووف عزیزم ..چرا بازم اسم فرانکو پیش کشیدی مگه نمی دونی هیچی جای تورو در قلبم نمی گیره فرانک فقط خواهرمه و بس قسم می خورم صد تا فرانک هم مثل تو نمیشه ...اه سیامک منو بخوابون کف حموم..خسته شدم ....اخ اخ کیرت امروز معمولی نیس ..چرا ...انگار که بادکنکه و توش فوت کردی از ابتدای عشق بازیشون در زیر دوش لباس طاهره که شامل یک دامن و تاپ نازک نخی بود در تنش مونده بود ولی سیامک کاملا لخت شده بود و با همه وجود و نیرو و درجه حشریتش طاهره رو مورد نوازش و دست مالی هاش و بوسه های گرم و اتشینش قرار داده بود نمای هوس انگیز بر جستگی های اندام طاهره در زیر دوش خیلی دیدنی و تاثیر گذار شده بود و سیامک رو دیووونه کامل کرده بود و در حد یک سادیسم جنسی سرتا پای طاهره رو مورد نوازش های سخت و داغش قرار داده بود ..و گفتن شیطونیای طاهره هم پیاز داغشو واقعا بیشتر و بیشتر کرده بود و دراین شرایط خاص و استثنایی قطر کیر سیامک بیشتر و کلفتر تر شده بود و طاهره رو واقعا اذیت می کرد و در این لحظات سخت و لذت بخش و پر حرارت طاهره باز به یاد کیر کلفت فرهاد و خصوصا صابر و علی و ساسوکه و کمال عوضی افتاد و در حالیکه طاق باز در کف حموم افتاده بود چشاشو بست و پاهاشو تا حد توانش باز کرد و با کمک دستای سیامک به شونه هاش نزدیکش کرد و موفق شد تا حدودی درگاه سوراخ کونشو تا حد توانش باز تر کنه و بدین طریق تونست تحمل کیر کلفتشو در مدخل کونش بکنه و تلمبه های سیامک روی سوراخش شرو ع شد و از لذت کون تنگی که می کرد و میبرد فریاد های بلند ش فضای حموم و پیرامون و کل خونه رو گرفته بود و خوب شد که کسی در منزل نبود وگرنه باید تلفن اتش نشانی و امداد گر بیمارستان و حتی کلانتری و شاید اداره اگاهی با رئیس هوس بارش گرفته میشد تا به داد و کمک کون طاهره برسند .....طاهره اجازه نداد که اب کیرشوهرش در کونش تخلیه بشه ....وسیامک لحظاتی قبلش خواسته همسرش رو اجابت کرد و کیرشو دراورد و در کوسش فرو کرد و کل اب منی شو در ته کوسش خالی کرد ....در لحظه ای که کیرش وارد مدخل کوسش میشد فریاد طاهره چنان بلند شده بود که باعث نگرانی سیامک هم شد ولی شهوت حرف اول و اخر رو در این لحظات میزد و به فریادش خیلی اهمیت نداد .....طاهره از کوس و کونش امروز و در حموم واقعا تحت فشار بود و جررررر خورده بود ...........روز به عصر گاه رسیده بود شبی که در واقع قرار بود بنام جشن تولد صحرا در شهر محل اقامت خونواده طاهره اسم بگیره وبرگزار و اجرا بشه ..صحرا با توجه به زیبایی و جذابیت معمولیش خوشبختانه ازدواح موفقی داشت و شوهر زن ذلیلش کاملا مثل موم در مشتش بود و با توجه به امکانات خوب مالی و ثروت زیاد پدر شوهرش هر انچه که نیاز داشت و ارزو می کرد بلا فاصله در اختیارش قرار می گرفت شوهرش از بس خام و هالو و ناز نازی پرورش و بار اومده بود که حتی شب زفافشو با بهرام با دوز و کلک و تبحر ومهارت صحرا به شراکت گذاشته بود که ماوقع ماجراش قبلا گفته شده ..و صحرا زنی با تمایلات هم جنس گراییی فقط نسبت به شخصیت های خاص ومنتخب خودش بود که دنیایی سرشار از لذایذ و هوسیات و تمایلات جنسیشو برای خودش درست کرده بود ...هم جنس گرایی رو فقط با شخصیت هایی مثل طاهره و سحر می خواست و این اواخر هم با خانمی متشخص وثروت مند و پابه سن گذاشته وبزرگ شده تهران و از فامیلای شوهر جونش بنام مرجان بانواشنا شده بود و بهم دیگه اظهار علاقه می کرد ند و جالب اینکه مرجان بانو خودش یک استاد لز به تموم معنا بود که هیچ شکاری رو از دست نمی داد ومشابه با صحرا کیس های رو در نظر می گرفت که لیاقت لز رو باهاش داشته و نیاز جنسی و شهوتشو براورده کنند و امشب هم مرجان بانو یکی از مدعوین جشن تولد بود و ومعمولا هم در هر مراسم و مهمونی هایی که شرکت می کرد ..شکارشو انتخاب می کرد و همون شب باهاش لز می کرد ...جشن تولد در منزل بزرگ و تقریبا مجلل صحرا بر گزار میشد و ابتدا قرار بود که مجلس زنونه برقرار بشه ولی برای اولین بار شوهر صجرا می خواست حضور فیزیکی در مراسم داشته باشه و لذا با تصمیم صحرا ...مراسم مختلط شد ...صحرا لباس نیمه سکسی یک دست طلایی رو پوشیده بود که چاک بزرگی در قسمت چپ اندامش خورده بود که تقریبا واضح نیمی از باسن لختشو ودر حالتیکه راه میرفت چوچوله کوسشو کاملا به معرض نمایش میزاشت و این چنین در صدد بود برای مدعوین دلبری کنه ...صحرا حتی شورت هم به پا نداشت واین موضوع هم براش کافی نبود و ارضاش نمی کرد چون از بس شهوتی بود که اون شب اقدام به استعمال نصفی از یک خیار باریک در سوراخ کون مبارکش کرد و باهاش عشق و حال می کرد و با نصف خیاری که در کونش کاملا جا گرفته بود از مهموناش پذیرایی می کرد ..اکثریت رو دخترا و خانوما تشکیل داده بودند و این چنین محیط و جوی باب سلیقه صحرا و مرجان بانو و نوشین بود که نوشین به خاطر کیری که تو پاهاش داشت و نمی خواست تابلو باشه ناچارا با تاپ نیمه لخت و بدونه استین و پستونای سایز 70 و دامن کوتاهی به پاش کرده بود وارد مجلس شد ولی با ارایش بسیار زیبا و چشم نوازش انگاری می خواست جبران مافات کنه و با ورود طاهره و شهریار مجلس گرم و همه چشا معطوف به اونها شد ولی سحر نیومده بود ....چرا >؟......وبرای جواب این چرا ناچاریم به سه ساعت قبل برگردیم بعد از اینکه شهریار و سحر ناهار رو در یکی از رستوران های شیک میل فرمودند ...سحر باز عشوه گریش گل کرد و بهونه سکس گرفت و از شهریار کیرشو می خواست ...شهی جوونم با این غذای تند و پر ملاتی که به خورد من دادی ...اتیشم زدی ...شهوتیم کردی ...من کیرتو میخام ...کوسم تبش بالاس ...زود باش فکری به حال سحر جوونت بکن .....عزیزم خواهش می کنم دست از این رفتارت بکش خوبیت نداره هر جا و مکانی که نمیشه سکس و عشق بازی کرد ....اخیش شهی جوونم ..من که گفتم تا وقتیکه مجرد بودم نمیزاشتم هیچ پسری بهم نزدیک بشه ..شده بودم دختر کشیش کلیساها ..حالا ازادم و شوهر دارم ..من جا و مکان سرم نمیشه ..کیرتو میخام ....سحر جوون چیکار کنم تو کوتاه بیای ....راهی نداره ...منو ببر دستشویی رستوران و کارمو بساز اونجا نمیشه عزیزم فقط یک دستشویی داره و دو نفری با هم بریم داخلش تابلو میشه ..و تازه شلوقه و صفه وجاش مناسب کردن کوس تمیزتو نیس ....هر راهی بگی قبول می کنم فقط تو کوتاه بیا ..عشقم شب جبران می کنم ..تا صبح کیرمو واسه کوس تنگت سفت نگه میدارم ...راهش اینه که اولا همین جا و زیر میز اونقد کوسمو با انگشتات بمالی تا ابم بیاد و بعدشم رفتیم بیرون شرط دومو واست میگم .....زود باش صندلیتو نزدیکم کن و بیا کنارم و شروع کن .....اخیییییییییش ..اوووووخ جوووون ..چه مزه ای داره کوسم مالیم ....شهی شهی محکم تر ش کن ...واییییییییی ....وایییییییی اه ......ارووم تر سحر جوونم فدای اون ناز و ادات برم ..فقط در درونت اه و ناله کن .....ارضا شدی دلبرم ؟.......نه جوونم ادامش بده ...تازه اولشه .اه اه شهی جوون نمیشه پستونامو کمی بمالی اگه اینم روش اضافه کنی بهت قول شرف میدم یه دقیقه نکشه که ارضا بشم ....هههههه.....نمیشه سحر جلو این همه مردم اخه شدنیه مگه ..اینجا محیط عمومیه ....پس دستتو زیر تر ببر و کونمو بخارون اینو که میتونی ...سوراخمو پیداش کن و با ناخنات حالش بیارو نازش کن ......اوه سحر وسط اون همه نرمی وباسن خوشکلت و این جوری مشکله به سوراخ کونت برسم ....یه کم جابجا شو تا ببینم اون زیرا بهش میرسم ...اهان اهان اووووووووی شهی جوون زدی تو خال افرین دمت گرم ...هههههه بالاخره سوراخمو پیدا کردی حالا کارت راحتر شد کوس و کونم در اختیار انگشتته و خود دانی چه عشق و حالی به همسر شیطونت بدی ...هههههه...اه اوووووه ....اووووف اخ جوووون ..خدای من ..ماییییییییی گااااااد ....چه حس خوبی دارم من ....شهی جوونم داره تو رستوران منو می مالونه ....جوونم جووون ..وایییی مامانی کجایی که دختر ناز نازیت مالونده میشه .....هههههه....اروووم تر محض رضای خدا سحر ..فدات بشم ....انگار نگامون می کنن .اخرش کاری می کنی همه متوجهمون بشن اونوقت میشه .......نمیخاد ادامش بدی خودم باقیشو میگم ..اونوقت ادامش میشه جشن هنر شیراز و تاتر خیابونیش ....هههههه اخه اونجاها شنیدم ازاین جور نمایشا هم می کنن .......شوهر جوونم این کار تو دست کمی ازاون هنر ها هم نداره ..ما که قبولت داریم ...وایییییی خدا جوونم اخ سوراخ کونم .....کونمو خوبتر بخارون ..اووووف اخ کوسم ......اه شهی سرتو نزدیک تر کن تا یه کم سرمو روی شونه ات بزارم و چشامو می بندم تا ارضا بشم .....باشه عزیزم قربونت برم سحر بیا سرتو روی شونه ام بگیر و راحت و ارووم ارضاشو.....فدای اون اه و ناله ها و چشای خمارت برم ...دوست دارم ...اه شهی جوونم منم بیشتر ....دارم ارضا میشم ...ایییییییییییییی.......کاش میشد همین جا خوابم میبرد روی شونه هات .....گلم شب بازم می کنمت و بغدشم سرتو روی شونه هام بگیر و تا صبح ودراغوشم خوب بخواب .الان بهتره بلند شی و اماده بشیم بریم بیرون تا ببینم شرط بعدیت چیه .......شهی جووون مرسی ..خیلی دمت گرم حسابی چسپید ..حالا نوبت اونه که منو ببری فروشگاه بزرگ شهر و اونجا سه تیکه خرید خاص دارم واسه مراسم صحرا و خودم لازمم میشه ...ولی همین دکون وایمیسم و برو اون بیل کوچیکه که دسته اش کمی بلنده رو واسم بخر .....چرا عزیزم بیل واسه چی میخای ...اخیش قرار نبود سوال کنی..میخامش واه ...مرسی عزیزم که خریدیش ...خب تو وایسا بیرون و من میرم خریدامو می کنم ..سحر منم باهات میام تنها نرو فروشگاه ..نمیشه شهی جوون ....خریدام خصوصیه و نمیشه تو بدونی حالیته گفتم سوال نباشه مگه شرطمو یادت رفته ....اوکی عزیزم من وایسم تا کارتو تموم کنی .....سحر وارد فروشگاه شد و سه تیکه خریداشو کرد و بیرون اومد ولی شهریار از جزئیات خریداش هنوز چیزی نمی دونست و خیلی بهش بها نداد و پیش خودش فکر کرد لابد لباسای زیر و زنونه گرفته ..در صورتیکه غیر از یک تیکه اش لباس زیری در کار نبود ....سحر یک دست لباس مجلسی تموم سفید برفی تنگ و بدن نما ی تموم سکسی خریده بود وبا یک چادر مشکی و یک شورت یک خط بسیار باریک و هوس انگیز خاکی متمایل به سفید رنگ که فقط قسمت کوچیکی از سوراخ کون و خط باریکی از چو چو له کوسشو می پوشوند و اگه به پاش می کرد انگار که هیچی تنش نبود چون با رنگ پوستش ساز گاری داشت و به منزل برگشتند و درست در لحظاتی زنگ ایفون رو به صدا دراوردند که طاهره و سیامک از حموم بیرون میومدند ....طاهره سریعاحوله بلند تنش کرد و سیامک هم طبق معمول رفت خودشو خشک کرد و سریعا لباسی پوشیدو در اتاقش موند ولی طاهره هنوز موهاش خیس مونده بودو به استقبال دخترش و دومادش رفت صورتش از قبل خوشکل تر شده بود و مثل برفی که خورشید بهش می تابه ....می درخشید سحر با اون همه طنازی و خوشکلیش از زیبایی مامانش به وجد اومد و هوس کرد بغلش کنه ....اووووووووف مامانی ماشالله چقدر خوشکل و خوردنی شدی ..عین هلو میخام بخورمت ....اووووف شهی جوون مامانمو نیگاه عین ماه می درخشه ....بله عزیزم واقعا طاهره خانم جای مامانم باشن خوشکل و زیبا هستن .......مرسی اقا شهریار لطف دارین خسته نباشین ..خب کم کم اماده بشیم که بریم جشن تولد صحرا ....شهی جوون تو برو یه دوش سرپایی بگیر و بعدشم اخرین شرطمو واست میگم ...تا بیای بیرون منم با مامانم کمی حرف دارم ...مامانی حالا که شهریار رفته حموم ازت یه خواهشی دارم ...چیه دخترم .....ازت میخام شهریار رو با خودت همراه کنی و باهاش به مراسم صحرا بری .........یعنی چی ؟؟؟؟؟؟مگه تو نمیای ...نمیشه سحربدونه تو نمیام ..مامانی جوون عجول نباش ..من بعدا میام ...تو در واقع کاری کن که فکر کنن تو و شهریار باهم زن و شوهرین تازه من و تو خیلی بهم شبیه هستیم و راحت میتونی نقش منو بازی کنی ......یعنی چه سحر من متوجه کارات نمیشم ...ههههههه ..مامانی این فقط یک بازیه با صحرا و دارو دسته اش که میخام کمی سربسرشون بزارم یه جور تسویه حسابه لطفا نه نیار و این چند ساعت شما همسر شهریار بشو ...اوووف مامانی بیا ماچت کنم تا نه نیاری .اقا سیامک اگه میومد ازت خواهش نمی کردم و تو تنهایی ......اخه سحر جوون خیلی زشته که من با دوماد خودم راه بیفتم و تو نباشی مردم واسمون حرف در میارن ...واه مامانی مگه قراره با هم برید اتاق خواب و خلوت کنین فقط یک مهمونی رفتن ساده س و من بعدا بهتون ملحق میشم ولی تا خودم سراغتون نیومدم منو صدا نزنید و تازه مامان جوون اگه با شهریار هم خلوت کنی من که بدم نمیاد اونقد دوستتون دارم که همه قلبمو و دارایی مو نثارتون می کنم ..یادم نرفته بارها خودتو در خیابون سپر من کردین که دست مالی نشم و خودت مالونده شدین وخیلی فداکارای های دیگه ...تو بهترین مامان دنیاییی......اه عزیزم منو خام خودت کردی تو این زبونو نداشتی چیکار می کردی ..باشه ولی زود بیا و منو از این بازیت بیرون بکش ......هههههه چشم مامانی ...ولی یهو اگه کلا نیومدم شهریار مال تووه و باید با اقا سیامک تقسیمش کنی .........خدا نکنه سحر شیطون بلا زبونتو گاز بگیر واه فقط مونده من دو شوهره بشم.....بعد از لحظاتی چند طاهره توسط سحر بخوبی ارایش شد و با لباس نیمه لخت و سکسی که از بالاتنه نیمه سینه هاشو می پوشوند و از پایین تنه هم کمر باریک و باسن مدلینگ و میزونشو بخوبی نمایش می داد و روناش با دو چاکی که تا نزدیکای شورتش داشت بر هر چه هوس ناکیش افزوده بود ....طاهره بر خلاف صحرا شورت خاکستری یک خط سحر رو که تازه خریده بود به عنوان کادو ازش قبول کرد و با دستای سحر تنش کرد و در اخرین لحظه سحر طولانی ترین بوسه هاشو روی چوچوله کوس مامانش زد و با تموم وجود و احساسش بوئید و لمسش کرد و گفت .....اووووووووووووووووووووووی ...مامانی جووونم ..چه کوس قشنگ و خوش بویی داری ..این بهترین و خوش مزه ترین و با حال ترین بوسه ای بود که تجربه می کردم اخه من از همین ناحیه و کوس شیرین شما متولد شدم و به زندگیم سلام کردم .وای .خدا جوون ازت ممنونم که مامان خوبی بهم دادی ...مامانی بهم یه قول دیگه میدی ...چه قولی دخترم .....بهم قول بده که اجازه بدی فقط یک بار دیگه اونقد کوستو ماچ کنم و بخورم تا جونم بالا بیاد .....میزاری مامانی؟....اووه خدا نکنه عزیزم ..هر وقت ارزو ش کردی و دلت خواست میتونی ماچش کنی ....وای خدا از دست تو سحر شیطون بلا زود باش منو اماده کن تا برم مهمونی میترسم خواهش سومت چیز بدتری باشه ....شهریار از حموم بیرون اومد و لباس کت و شلوار و کروات تنش کرد و انتظار داشت که سحر اماده و ارایش کرده رو ببینه و همراهش بشه ولی بجاش طاهره رو دید و یکه خورد ......عزیزم سحر چرا اماده نشدی مگه قراره نیای .....نه شهی جوونم بیا این گوشه تا خوب متوجهت کنم ...خوب دقت کن عزیزم این اخرین شرط و خواهش منم بود که در رستوران باهم قرار گزاشته بودیم و موظفی که طبق قولی که دادی اجراش کنی ازت میخام با مامانم همراه بشی و این دقایق و شاید ساعات ابتدایی مهمونی رو در نقش شوهر مامانم نقش بازی کنی ....و جوری بامامانم رفتار کن که کسی که شماها رو می بینه شک نکنه که با هم زن و شوهر هستین .....اصلا نمیشه سحر یعنی چه ...خیلی زشت و ناپسنده من که خوشم نمیاد ....سحر بهتره بهت یاد اوری کنم من شوهرتم و هر بازی حد و مرز خودشو داره ..و زندگی من و تو هم جایگاه خودشو داره پس از این بیشتر شورشو در نیار ....سحر خیلی ذوست دارم ولی این بازی تو خیلی ناجور و زشته ....ولی شهریار خیلی هم زشت نیس تو خیال می کنی ایا همراهی با مامانم و در کنارش نشستن روی صندلی چه اشکالی میتونه داشته باشه پس چرا تو رستوران جلو شیطونیای منو نگرفتی و یا قبلناش .جالا که نوبت این بازی ساده من شد ....زشت و ماپسند درومد ....گفته باشم من سحرم و اگه زیر قولت بزنی بدجوری شیطونی می کنم ..و بعدا پشیمون میشی ..خود دانی تازه من بعدا میام بهتون ملحق میشم وتو چطور دلت میاد و اجازه میدی که مامانم تنها بره مهمونی ..من با صحرا حساب و کتاب و تسویه حساب هایی دارم و این بازی من هم شامل اون میشه ..و تازه من کار بدی نمی کنم .اه از دست تو سحر .....اوکی باشه ...توضیحاتت منو تقریبا متقاعد کرد ولی لطفا منبعد رعایت منو بکن ...ازت انتظار دارم از فردا بشی یک سحر عاقل و دور از هر شیطونی هات ...به جون خودم اونقد میخامت دلم نمی خاد یه ذره صدامو روت بلند کنم هههههه حالا شهی جوونم تو فعلا شوهر مامانم شو تا ببینم بعدا میتونم سحر عاقلی به زعم تو بشم ههههههه وای خدا از دست شهی.....اهان شهی جوون ..خوب هوای مامانمو داشته باش و اگه هم دستشو گرفتی خیالی نیس ..من ناراحت نمیشم ....طاهره و شهریار کاملا اماده شده بودند که راهی مراسم جشن تولد بشن و در اخرین لحظات قبل از رفتنشون سیامک از اتاقش بیرون اومد واونم قصد رفتن به خونه فرانک رو داشت که با دیدن طاهره و اون همه زیباییش و اقعا به وجد اومد و باز هم هوس شو کردوبیشتر از گذشته عاشقش شد و بزنش شهوتی شد با وجود اینکه کمتر از یک ساعت قبل سکس انال کامل و با کیفیتی باهاش داشته بود و این کم موضوعی نبود ...سیامک حس عجیبی به خودش گرفته بود با وجود اینکه طاهره زن قانونی و همسر و خانم خونه اش بود با دیدن شهریار در کنار ش احساس می کرد که طاهره براش یک موجود غریبه شده و شهریار رو در این لحظات یک رقیب و هم رزم عشقی تصور می کرد انگار که با دستای خودش طاهره رو برای عشق بازی دو دستی تحویل شهریار داده ..سیامک خودشو مقصر میدونست و طاهره رو نباید ملامت می کرد زیرا باید بجای رفتن و ملاقات فرانک ....طاهره رونباید تنها ول نمی کرد و در این مراسم تولد مثل یک مرد واقعی باید کنارش میموند ..سیامک در ته مانده احساسات بجا مونده از سالها زندگی در جوار فرانک هنوزتا حدودی نسبت به خواهرش تمایلات جنسی باقیمونده ای داشت و هر لحظه که فرانک رو میدید ناحواسته و برخلاف اراده اش تمایل به هم اغوشی رو با فرانک در خودش می دیداتفاقی که تا حالا خوشبختانه بزعم خودش رخ نداده بود و فقط چندین بار در حد بغل و بوسه گرفتنا پیش رفته بود ....حس شیرین و لذت بخش و گناه الودی که خیلی تلاش می کرد خودشو ازش نجات بده ..ولی با هر بار دیدنش این حس قویتریقه شو می گرفت و بهش فشار مضاعف میاورد در حقیقت سیامک قبل از اینکه طاهره سراغشو بگیره و دعوت به سکسش کنه تلفنی خودشو به فرانک مهمون کرده بود و اینک میرفت که حق مهمونیشو ادا کنه و چاره ای هم نداشت چون سیامک همیشه قولشو ادا می کرد ....و ایا امروز در غیاب همسر زیبایش طاهره موفق میشد که با خواهرش هم بستر بشه؟؟؟؟.....سیامک در حضور شهریار گونه طاهره رو بوسید و منزل رو به قصد دیدار فرانک ترک کرد و در اخرین لحظه و قبل از عبور از چهار چوب درب منزل باز نگاهی به طاهره و شهریار کرد و حس کثیف یک کوس کش رو در خودش دید و تا لحظه ای که به منزل فرانک رسید خودشو بارها سرزنش و ملامت کرد ....اجساس طاهره هم در این لحظات از سیامک ..شده بود عصبیت و کم اثر شدن عشق و خواستن سیامک بهش و بی اهمیت قرار گرفتنش ......طاهره در درونش اندکی غمگین شده بود ولی بروز نمی داد ولی باز هم سیامک عشق واقعیش بود ....سحر بعد از لحظاتی چند که سیامک رفت از اتاقش بیرون اومد وبا خوشخالی و لبخند زیبایش مامانشو با مرد زندگیش بدرقه کرد ...سحر از وقتیکه سیامک وارد زندگی خصوصی مامانش شده بود تلاش می کرد خیلی با سیامک روبرو و فیس تو فیس نشه و اینو یک وظیفه پاک یک دختر خوب در قبال مامانش میدونست هر چند زیبایی طاهره و سحر در یک سطح و اندازه بودند ولی با توجه به عشقی که مامانش به سیامک داشت سیامک رو حق واقعی و مال مامانش میدونست و از ش دوری می گرفت ..شاید تصورشو می کرد که سیامک بهش حس و تمایل یه وقت پیدا نکنه .....و سحر هم کم کم خودشو اماده می کرد که تنهایی و بنا به شاید نقشه هایی که در نظرش داشت راهی مراسم صحرا بشه ........در فاصله ای که شهریار و طاهره به هدف رسیدن به مراسم جشن تولد پیش میرفتند ..مهران و نازنین هم اماده شده بودند که راهی این جشن بشن ....نازنین ملتهب و پر هیجان در انتظار رسیدن به مراسم بود و دوس داشت امشب رو بخوبی و با همه احساس و هوس هایش به صبح برسونه ...قبل ازاماده شدنشون باز مهران در حالیکه نازنین از دستشویی بیرون میومد از پشت بغلش کرد و فوری سراغ دامن و شورتش رفت و کوسشو در هدف و نشون کیر سفت شده اش نشونه گرفت و یک ضرب تا دسته داخل مدخل پیرامون چوچوله هاش کرد فریاد اه و ناله کش دار و ناز و کرشمه های نازنین باز شروع شد و ازش می خواست مثل یک مرد مبارز و جنگجوی قانونی کوسشو بکنه ....مهران موهاشو مثل یک مجرم و متهم می کشید و با کف دستاش بهش ضرباتی وارد می کرد روناش و دو لپ باسنش اماج کف دستی های مهران قرار گرفته بود ...در حین تلمبه زدناشون با هم راه میرفتند انگار که روی سن بالماسکه میرفتند ....بعد ازطی حدود 70متر اب کیر مهران در کوسش تخلیه شد و باز هم مهران در بیخ گوشش نجوا کرد و گفت اه عزیزم به امید حامله شدنت این اب رو ریختم ...دوس دارم زودتر بار دارت کنم .........میدونم مهران عجله داری که با حامله شدن من به سحر جونت برسی ولی من سحر رو بشناسم بهت عمرا تسلیم نمیشه ..بهتره فراموشش کنی و بیشتر به من توجه کنی ...مگه دوسم نداری ؟......چرا عزیزم نازنینم ..به شرفم قسم هرروز بیشتر از دیروزم بهت بیشتر و بهتر وابسته میشم چرا دوست نداشته باشم ....تو خانم خونه من شدی و تا ابد خواهی موند و در مورد سحر هم فقط قصد دارم بهش ثابت کنم که من یک مرد واقعیم و میتونم از پس چند تادختر مثل خودش بربیام حتی اگه هم یه وقت باهاش عشق بازی کردم ..فقط هدفم اثبات مردونگیمه نه عشق.....یعنی مهران واقعا راست میگی و باورت کنم سرم شیره که نمی مالی ...نه عزیزم شیره چیه ...من در روز شده سه الی چهار بار می کنمت و این نشونه عشقمه که نسبت به تو دارم ...اینو لطفا بفهم ..اه مهران پس قول بده امشب و در جشن تولد صحرا کنارم بمونی و حتی یک لحظه ترکم نکنی ...چرا نازنین مگه قراره با کسی دیگه باشم ...نه مهران جوون اخه من نازنینم و یه وقت نیان منو بدزدن و بهم تجاوز کنن هرچی باشه شوهرم رئیس اداره اگاهیه ....هههههه.....نازنین از خیانت ناخواسته به مهران میترسید و اینک دوس نداشت و مایل نبود که غیر از مهران با کسی دیگه رابطه نامشروع برقرار کنه خصوصا با بهرام .....چون حرفای مهران روش تاثیر گذاشته بود ......و نازنین هم بعد کوس سرپایی که به شوهرش داد ..یک لباس فول سکسی کاملا بدن نما رو پوشید و ارایش غلیظی به خودش زد و در همه لحظاتی که جلو ایینه مشغول بزک کردنش بود دستای مهران تو چاک کونش میرفت و به اندازه چند برابر سن و سالش ازشوهرش کون مالی شد ....نازنین با کوس ابکی و هوسی شده اش همراه با مهران سوار ماشین اداریشون شدند و عازم جشن تولد صحرا شدند .....بهرام سراغ همبازی و مونس و همدم ایام بچه گیش و دختری که اینک واقعا بهش حس وابستگی و یک نوع عشق پاکی پیدا کرده بود ..یعنی سارا میرفت ...و قرار بود با هم راهی جشن تولد صحرا بشن ....بهرام حداقل واسه عشق بازی و ارضا تمایلات جنسیش دو گزینه و کیس رو امشب در نظرواستینش داشت اولیش نازنین بود که ازش قول گرفته بود و دومیش هم سارا بود که می خواست امشب و در جشن تولد خواهر بزرگش یعنی صحرا برای اولین بار پلمپ سوراخ کونشو باز کنه ....سال ها میشد در کف کردن کون سارا بله له میزد و شب های زیادی به خیالش و در بسترش خوابش میبرد و گاها در خواب فقط کونشو می کرد و اینک شبی فرا رسیده بود که بدونه مزاحم و با خیال راحت سارا رودر واقعیت ونه در خیال کونی خودش کنه .............و اینک شخصیت ها ی مورد نظر این تاپ اماده و در راه رسیدن به جشن تولد صحرا بودند ..مراسم خیلی شیک و در سطح بالا و مرتبی طراحی و شکل گرفته بود در جلو درب منزلی که مراسم برگزار میشد یک پسر خوش تیپ و خوش لباس و با کت و شلوار و پاپیون و با گیسوان دراز و هیپی مانندش برای هر مهمونی اعم از دختر یا پسر و یا خانم و یا اقا یک جام شراب و یا بهتره عنوان کنم معجونی امیخته از چندین نوع شراب قوی با مواد محرکه جنسی رو اجبارا تعارف می کرد و مودبانه و با وقار ازشون می خواست تا قطرات اخر نوش جونش کنن ..و این کار رو در واقع صحرا یک شرط ورود به مجلس تعیین کرده بود این معجون همه حضار رو میتونست ساعت ها سرحال تر و شاداب تر و هوسی تر و پرشورتر کنه ..و لذا با رسیدن طاهره و دومادش علیرغم اینکه شهریار اهل نوشیدن مشروب و عرقیات الکلی نبود ناچارا نوشید چون به تصورش میرسید لابد فقط یک نوشیدنی عادیه ولی اشتباه می کرد و برای اولین بار ناخواسته مشروب نوشید و به یک باره با داغی و گرم شدن سرش مواجه شد همین حسو هم طاهره داشت وبعد از دقایقی چند کم کم معجونه اثراتشو در اعماق وجودشون گذاشته بود و هردوشون حس تازه و زیبایی به خودشون گرفته بودند ...و این حس توام با تولد و زنده شدن شهوتشون در این لحظات حساس شده بود