انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

من کثافت و عشق کثافت ترم


مرد

 
من کصافط و عشق کصافطترم

فصل دوم
قسمت چهاردهم

طبق قرار بعد از ۵ دقیقه که پریسا رفت تو خونه پیمان هممون دستکش پوشیدیم و من از دیوار کشیدم بالا ، در رو باز کردیم و آروم رفتیم تو خونه پیمان ، پیمان لخت ، موهای پریسا رو تو مشتش گرفته بود و انقدر به صورتش چک زده بود ، صورت خوشگل پریسا سرخ و کبود شده بود ، هنوز لباس تن پرستو بود و داشت گریه میکرد .
خونم به جوش آمد پیمان که نئشه نئشه بود اصلا متوجه حضور ما نشد ، وقتی مشت محکم من از پشت زیر گوشش و پشت فکش خورد صدای خورد شدن دندون و استخون فک پیمان رو شنیدم ،
پیمان مثل جن زده ها عقب عقب رفت گوشه اطاق ، دهنش باز بود و مات و مبهوت فقط نگاه میکرد

یهو پریسا داد زد ، مگه قرارمون نبود تا جای ممکن نزنیمش ، گفتم تورو توی این حال دیدم ، از خود بیخود شدم ، چرا نزنیمش ، من عقده کردم براش
گفت قرار گذاشتیم هرجور من میخوام پیش بریم ،
تو این حین پیمان خودش رو پیدا کرد و دوید سمت آشپزخونه که کارد برداره که به در آشپزخونه نرسیده بود یکی از بچه ها نقش زمینش کرد ، پیمان داد و فریاد راه انداخت و فحش میداد ، دو تا از بچها نگهش داشتن و من با چسب ۵ سانتی دور دهنش رو چسب زدم ، خیلی تلاش کرد در بره که نتونست و چهارتایی گذاشتیمش رو مبل و دستاش رو از پشت مبل به پاهاش از زیر مبل با طناب گره زدیم ،
پریسا زنگ زد به فرشاد رفیق پیمان ، گفت من پیش پیمانم ، میگه قمی ، یه زحمت بکش برای من چند تا سوهان بیار به کسی قول دادم ، فرشاد هم گفته بود هفته دیگه میام و برات میارم .
پریسا گفت از فرشاد خیالم راحت شد که صد در صد نمیاد ، پیمان هیچ کس رو نداره مزاحممون بشه ، با خیال راحت بگردیم ،
دو ساعت تمام خونه رو زیر رو کردیم ، یک لبتاپ ، چند تا گوشی دوربیندار و بی دوربین ، چندتا فلش و کلی دی وی دی و سی دی و فلاپی و ...
هر چی بود رو ریختیم تو گونی و طبق قرار باید میبردیم بیابون و آتش میزدیم تا خاکستر بشن
گونی رو گذاشتم تو ماشین و رفیقام رفتن پی کارشون ، برگشتم تو

پیمان ملتمسانه نگاهمون میکرد و ترسیده بود ، گفتم چکار کنیم پریسا ،؟
گفت ، منکه حالا حالا با آقا پیمان کار دارم ، به نظرم ناهار بگیریم ، سر فرصت فکرامون رو هم میکنیم
رفت نشست بین پاهای پیمان سر کیر کوچولو شده پیمان رو بالا گرفت و یک سوزن کرد تو تخم پیمان ، از درد داشت میمرد ، نمیتونست داد بزنه ، دست و پاش هم نهایت دو سانت میتونست تکون بده، منم دردم گرفت از سوزن تو تخم پیمان ،
پریسا رو کشیدم گوشه ای گفتم معلوم هست میخوای چکار کنی ، اینطوری میکشیش
گفت میخوام انتقام زجر هایی که بهم داده رو ازش بگیرم ، یکاریش کنم دیگه هوس نکنه بیاد سمتم ، تا زمانی که تورو دارم هم از هیچی نمیترسم
جمله آخرش برام هندونه بزرگی بود ، گفتم هر کاری میخوای بکن ، با کف کتونی چندتا محکم زد تو تخمای پیمان ، فکر میکردم سوزن رو کشیده بیرون ، پیمان داشت از حال میرفت ،
پریسا کیرم رو کشید بیرون و گفت میخوام جلو پیمان برات ساک بزنم ، خیلی حرفه ای چن دقیقه برام خورد و آبم رو تا قطره آخر تو دهنش ریخت ، بلند شد رفت بال سر پیمان همش رو روی صورت پیمان خالی کرد ، مطمئن بودم داره زجر زیادی میکشه ،
پریسا گفت ، سیاوش جان من هوس کباب بناب کردم از خیابون فرح ، برو بگیر میخوام یکم با پیمان خلوت کنم ، گفتم اون خیلی دوره ، میخوای یه جا نزدیکتر برم سریع بیام ، گفت سیاوش من بناب میخوام ، بهش قول داده بودم هر چی اون بگه ، به ناچار قبول کردم ،
لب و دهنش رو شست و آمد ازم لب گرفت ، گفت تا بری برگردی دلم برات تنگ میشه ، انقدر لب گرفتیم تا پسش زدم ، گفتم نمیرم که بمیرم ، برمیگردم خوب
گفت رسیدی کبابی بهم زنگ بزن بگم برام مخلفات چی بگیری
با شک و تردید گفتم پریسا نکشیش بدبختمون کنی ، گفت نترس مگه خرم فقط برو بناب بیار که خیلی گرسنه ام

نیم ساعت راه بود تا رسیدم کبابی ، زنگ زدم پریسا که چی بگیرم ، گفت فعلا هیچی نگیر ، برو پارک بقل کبابی بشین میخوام موضوع مهمی رو بگم ،
تو دلم آشوب شد ، گفتم پریسا چکار کردی
با هق هق و گریه گفت
- سیاوش خیلی دوست دارم ، عاشقت شدم
+ چی میگی پریسا ، چرا گریه میکنی
- من یه زن خرابم ، بودن من زندگیت رو نابود میکنه ، من زندگیم نابود شده ، امیدی به آینده ندارم ، میخوام ادامه زندگی تو و خواهرم بهتر باشه
+ پریسا چی میگی وایس الان میام پیشت
- نیا اینجا ، من پیمان رو زجر کش کردم ، با تیغ تمام بدنش رو بریدم ، تمام خون بدنش رفت و زجر کش شد ، نیا اینجا نمیخوام پلیس بهت شک کنه ، به خواهرم صبح گفتم که قراره اینکار رو تنها انجام بدم ، خطم رو دایورت کردم رو شماره الکی نمیتونه دیگه زنگ بزنه همینطور تو بعد از قطع کردنم
+ دیوونه چرا آخه از خونه بیا بیرون ، کسی نمیفهمه کار ما بوده ، بیا بیرون الان میام دنبالت ، فرار میکنیم یه شهر دیگه
الان تو ماشینم دارم میام
- توروخدا برنگرد ، امدنت تو دردسر میندازت ، جان من برنگرد ،
خداحافظ عشقم ، کاش قبل از ازدواج باهات آشنا میشدم ، برام سخته دل کندن از تو ، من رو ببخش بابت همه چیز ،
تا ابد دوستت دارم
+ میخوای چکار کنی ، توروخدا ، جان من ، حماقت نکن ، صبر کن تا من بیام ،
- دوست دارم عشق ابدی

این حرف اخرین کلماتی بود که پریسا شنیدم ، هرچی زنگ زدم میگفت اشتباهه ، دیوانه وار به سمت خونه روندم ، تو ذهنم همه چیز رو مرور کردم ، مطمئن بودم الان برم پریسا خودکشی کرده و باید سریع ببرمش بیمارستان ،
داشتم تمام کارهایی رو که باید بکنم تا نجاتش بدم رو تو ذهنم میچرخوندم ،

اما وقتی رسیدم اونجا وا رفتم
یخ کردم ، دیگه توان پیاده شدن رو نداشتم ،

بیست سی نفر جمع شده بودن جلو خونه و مثل من نظاره گر آتش بودن که از خونه پیمان شعله میکشید
مردم رو کنار زدم گفتم تا آتشفشانی بیاد که هیچی از خونه نمیمونه ، بیاید کمک ، از در رفتم بالا ، در رو باز کردم و چند نفر پشت سرم امدن تو ، یکی گفت من وقتی خونه منفجر شد تو کوچه بودم مطمئنا گاز باز بوده و رفت فلکه گاز اصلی رو بست ، پاهام توان راه رفتن نداشت ، بزور رفتم سمت در
خدا خدا میکردم فقط جنازه پیمان رو ببینم ، وقتی در باز شد پیمان به همراه مبل زیرش داشت میسوخت ، میخکوب داشتم پیمان رو که طناب هاش باز شده بودن و چسبی دیگه نداشت رو نگاه میکردم اتش باعث شده بود هیچ ردی از من نمونه ، نمیتونستم قدم بردارم ، ترس داشتم از دیدن احتمالی پریسا ، چندتا مامور آتشنشانی امدن داخل و یکیشون من رو برد بیرون ، گفت خطرناکه اینجا وانستید ، بیرون ، بیرون
در همین حین صدای یکی از اتش نشانها امد که میگفت یک خانم هم اینجاست ، متاسفانه ایشون هم از سوختگی زیاد فوت کردند ،
دنیا دور سرم چرخید افتادم کف حیاط و تکیه دادم به دیوار جسد پریسا رو از روبروم بیرون بردن و بعدش پیمان ، تو اون اوضاع کسی به حال داغون من توجهی نکرد و رفتم سوار ماشینم شدم
تا ساعت ها سرم روی فرمون بود و گریه میکردم و خودم رو مقصر مرگ پریسا میدونستم و اگر هایی که تو ذهنم بود و مثل خوره وجودم رو میخورد
اگر اگر اگر اگر اگر
به خودم لعنت میفرستادم و توی سرم میزدم ، چرا من انقدر سمج شدم تا اخرش این بشه
اگر من سمج نمیشدم الان به هر شکلی پریسا زنده بود ، لعنت به من ، لعنت به من
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
چقدر بد تمومش کردی
     
  

 
منتظر ادامه اش هستم هنوز عاشق سحر نشدی ادامه بدی اعصابمو داغون کردی
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
پشمهایم،ولی قلمتو دوس داشتم
Fuck off
     
  
مرد

 
سلام
قبل از هرچیز یه عذر خواهی بزرگ به ادمین های سایت خوب لوتی و تمام اعضای محترم سایت بدهکارم .
از همتون معذرت میخوام که نتونستم داستان رو ادامه بدم.
داستانی که قرار بود بنویسم سرگذشت زندگی خودم بود به علاوه چنتا داستان تخیلی مثل پرستو و پریسا ، بیماری کبد مدت زیادی از کار و زندگی انداختم و فوت و پدر مادرم هم داغونم کرد ،
با این وجود ادامه داستان رو نوشتم حدودا ۶ قسمت میشد که هفته ای یک قسمت رو بفرستم ، از شانس بدم تو گوشی نوشته بودم که گوشی افتاد تو دریاچه
دیگه اعصابم نکشید دوباره بنویسم

برای عذر خواهی از اینکه یه تاپیک رو چند ساله اشغال کردم یه داستان متفاوت و بی ربط به قبلی رو مینویسم
امیدوارم که لذت ببرید
🙏🌹🙏
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
برادر و خواهر دیوث
قسمت ۱

روی صندلی از زیر در اومده بودم و پاهام رو ضربدری گذاشته بودم روی میز ، با تخم هام یه قل دو قل بازی میکردم ، ای لعنت بر هرچی مسئوله تو این خراب شدس ، چند روزه تو نمایشگاه پرنده پر نمیزنه،  اومدن گفتن واردات ماشین میخواد آزاد بشه یه نفر نمیاد داخل نمایشگاه ، حتما میگین تو که نونت تو روغن شد با این اوضاع،  من چنتا ماشین خارجی داشتم که الانم همونا رو دارم چه باشه ۱ میلیون یا ۱ میلیارد همون ماشین رو دارم فقط چون نقد نیس ارزشش حفظ شده . ای لعنت بر هرچی ملا و مفتیه که روز بدتر از این هم میفتیم .

صدای پیامک گوشیم رشته افکار کسشرم رو پاره کرد ،
مرجان: سلام سیاوش جان خوبی
من: سلام خانم سعیدی ، بنده دیروز خدمتتون عرض کردم لطفا به من دیگه پیام ندید و زنگ نزنید ، من تا به امروز با هزار نفر بودم اما زن شوهردار خط قرمز منه ، جان هرکی دوس داری و می پرستی به من پیام نده ، دوس ندارم بلاکت کنم
مرجان : من اولش نمیدونستم قرار اینقدر دلبستت بشم ، ببخشید اولش دروغ گفتم ، اون شوهری که تو میگی لیاقت نداره ، نه عاطفه حالیشه نه محبت نه فهمش به روابط زناشویی میرسه ، تو نباشی دیوونه میشم
من : واسم مهم نیس تو چکار میکنی و شوهرت چجوریه،  هر خری که هس تو شناسنامه شوهرته،  دیگه جوابتو نمیدم ، این آخرین حرفمه.

از صندلی بلند شدم و تو آیینه به خودم نگاه کردم و باز به با خودم حرف زدن ادامه دادم ، زنیکه نفهم اومده میگه من مطلقه ام ، بعد که وابسته شده میگه هنوز طلاق نگرفتم ، آخرش هم یدستی بهش زدم و سوتی داد که با شوهرم زندگی میکنم .
بیشعور کثافت نمیگه من تو این شهر آبرو دارم ، یه عمری وجهه خودم رو خوب نشون دادم ، حالا یکی بفهمه دیگه تو این شهر نمیتونم زندگی کنم ، اما الحق خوب کُسی بود ، خاک تو سر شوهرش ، کس قدبلند و سفید و حشری ، حیف شوهر داری،  منم تو مرامم نیس با زن شوهردار بودن .

تو آیینه دستی به موهام کشیدم و گفتم زن بیچاره حق داره خو ، تو دل همه رو میبری ، من که خود شیفته نیستم خوب همه کُسایی که باهاشون بودم اینو گفتن .
داشتم با اسپرسو ور میرفتم که صدای باز شدن در اومد ، یه خانم با کلاس و خوشتیپ اومد داخل

_سلام در خدمتم بفرمائید
+سلام روزتون بخیر ، اجازه هس ماشین هاتونو یه نگاهی بندازم
_خواهش میکنم بفرمائید،
داشت بین ماشین ها راه میرفت صدای کفش پاشنه بلندش آوای خوشی تو ذهنم درست میکرد ، با کفش هم قد خودم به نظر می رسید شاید نهایت ۵ سانت کوتاهتر ، میخورد بهش ۱۷۵ حداقل باشه ، از پشت سرش دنبالش رفتم ، محو هیکل و استیل خفنش بودم .
یهو برگشت سمتم گفت این ماشین مشکیه چیه چه قیمته ؟
از نزدیک که صورتش رو دیدم یادم رفت این کیه و من کیم چقدر این بشر خوشگل بود ، با این همه ادعا که همیشه دنبال شاه کس بودم این مدلی تا حالا تور نکرده بودم .
گفت خوبین شما ، گفتم ببخشید تو فکر اسپرسو بودم که برای شما هم بریزم متوجه حرفتون نشدم .
یکم لبخند زد گفت عرض کردم چیه چند
گفتم تویوتا کمری ۶۵۰ تومن قابل دار نیس
بی شرف وقتی می خنده چقدر خوشگلتر میشه
گفت امکانش هست باهاش یه دور بزنیم
گفتم حتما فقط باید یکم صبر کنید شاگردم الاناس که پیداش بشه بعد دورم میزنیم ، تا یه قهوه بزنیم اونم میرسه
تو دلم گفتم خاک بر سرت سیاوش چرا اینطوری شدی
چرا دست و پات رو گم کردی ، اینم یه کسه مثل بقیه ، برو رو مخش بلکم کردیش، اگر شوهر داشت چی ، این مورد فرق میکنه شوهر داشتم میکنم .
تو خودم داشتم کسشر تلاوت میکردم
نشست رو صندلی اداری جلو میزم ، سینی پذیرایی با قهوه و شکلات رو گذاشتم جلوش ، خودم هم نرفتم پشت میز روبروش نشستم ، پاهای کشیده اش رو انداخت روی هم ، چه رونی داشت پدرسگ،  گفت آقای؟
گفتم منوچهری هستم در خدمتتونم
گفت آقای منوچهری هفته پیش برادرم اومده همین ماشین رو بهش قیمت دادین ۶۲۰ ، الان چرا به من میگین ۶۵۰ ، یکم تو ذهنم مرور کردم یه چیزایی یادم اومد ، گفتم هفته پیش ماشین رو تازه آورده بودم نمایشگاه ، تو این چند روز لاستیک و رینگش عوض شده بدنه ماشین سرامیک شده ، سرویس کامل شده ، ماشین ضمانتی میدم خدمتتون ، در هر صورت شما پسند کنید راه میام باهاتون.
یه لحظه پاهاش رو باز کرد مانتو کوتاهش رفته بود بالا ، وسط شلوار تنگش یه کلوچه تپل خودنمایی میکرد قهوه رو که برداشت اون یکی پاش رو انداخت رو پای دیگش ، انگار فهمیده بود که دست و پام شل شده براش و یه لبخند ملیحی به صورت داشت که حس میکردم از روی تحقیر و تمسخره
گفتم اهل کجایین
گفت پدر و مادرم تهران به دنیا اومدن اما پدربزرگ و مادربزرگ پدری لهستانی بودن و پدربزرگ مادری ترکیه ای و مادربزرگ مادریم روس بودن که همشون تهران باهم آشنا شدن ، از اون خانواده فقط من موندم و برادرم شاهین بقیه اعضای خانواده فوت شدن
که دوس داشتیم یه شهر اروم بیایم واسه زندگی که شهر شما رو انتخاب کردیم
گفتم خدا بیامرزه ، با برادرتون زندگی میکنید
گفت یه ازدواج نا موفق ۵ سال پیش داشتم که بعد ۲ سال جدا شدیم و با برادرم زندگی راحتی داریم
تو کونم حنابندون شد ، گفتم برم رو مخش تا تو کونم عروسی بشه
فرشید شاگردم اومد گفتم فرشید کمری رو بزار بیرون واسه تست سواری
وقتی نشست پشت فرمون اصلا چیزی نپرسید روشن کرد و راحت رانندگی کرد ، انگار صد ساله راننده این ماشینه ، دست فرمونشم مثل خودش عالی بود
منم یک ثانیه جلو رو نگاه میکردم و ۱ دقیقه از بقل صورت زیبا ،انگشتان کشیده ، ناخن های لاک زده خوشرنگ ،  سینه های خوش فرم و رونای کشیده خانم رو
وقتی پیاده شد گفت اوکی بود ماشین ، اگرموتوری تضمین میکنید و تو قولنامه قید میکنید فردا با برادرم بیایم بریم محضر
گفتم مبارکه فقط شماره موبایلتون رو بدین که باهم هماهنگ کنیم
گفت ۹۱۲ فلان گل از گلم شکفت،  فکر نمیکردم انقدر راحت شمارشو بده ، گفت یه پیام بده به شماره برادرم فردا صبح خودش زنگ بزنه بهت
گلم یهو پژمرد و حالم کیری شد

فرداش برادرش تنها اومد و ماشین رو برد.
یه هفته ای گذشت ، واسه اولین بار دلم هوای یه زن رو میکرد ، داشتم دیوونه میشدم از فراق یار
خیلی سعی کردم بهش فکر نکنم اما این با همه فرق داشت ، باید یکاری میکردم ، آدرس تو قولنامه رو خوندم و رفتم تو کوچشون،  یه خونه شیک تو یه محله باکلاس شهرمون بود ، ۲ ساعتی منتظر موندم و خبری نشد ، فردا صبح دوباره ساعت ۷ و نیم رفتم تو کوچه ، ساعت ۹ در پارکینگشون رفت بالا،  خیلی خوش حال شدم ، کمری که بهشون فروخته بودم شیشه دودی ده درصد کرده بودم و اصلا داخل معلوم نبود ، نفهمیدم کی رانندس، پشت سرش رفتم
ماشین جلو بانک نگه داشت و کسی که ازش پیاده شد شاهین بود ، بدجور خورد تو ذوقم،
پست سرش رفتم داخل بانک و شماره گرفتم ، تا منو دید احوالپرسی گرمی باهام کرد ، مثل خواهرش با وقار و خوشتیپ و باشخصیت بود .
روی برگه نوبت دهی بانک نوشته بود ۲۴ نفر در انتظار ، گفتم از ماشین راضی هستین ، گفت شقایق باید راضی باشه که اونم خیلی راضیه، هرچی گفتیم هول محور ماشین چرخید و نتونستم بحث رو ببرم روی شقایق که تازه الان فهمیدم اسمش چیه ، نوبتش که شد ، بلند شد گفت بفرمائید،  گفتم نوبت منم پشت سر شماس،  فقط بیرون بانک میتونم ۲ دقیقه وقت تون رو بابت یه کاری بگیرم ، گفت باشه در خدمتتون هستم.
نوبتم شد الکی رفتم گفتم کارتم رو گم کردم یه جدید برام بزن ، کار من زودتر تموم شد و بیرون بانک منتظر موندم ، شاهین اومد سمتم و گفت جانم ، قبلش خیلی فکر کردم چی بگم و به نتیجه درستی نرسیدم ، یه نفس عمیق کشیدم و گفتم منو پیشاپیش بابت بی ادبی و گستاخیم ببخشید ، میتونم واسه امر  خیر مزاحمتون بشم ، شاهین یکم خندید و گفت سکته نکنی پسر چرا اینقدر سرخ شدی حالا ، گفتم تا به حال خواستگاری نکرده بودم استرس شدید دارم ، گفت من مشکلی ندارم فقط یه چیزی ، تو متولد چندی گفتم ۶۷
گفت شقایق متولد ۶۰ از تو ۷ سال بزرگتره،  بعد شقایق خیلی پرتوقعه ، بعید میدونم بتونی از پسش بربیای اما بهش میگم و نتیجه رو بهت میگم گفتم مرسی
اصلا بهش نمیخورد ۴۰ سالش باشه فکر میکردم نهایت ۳۰ سالش باشه ، اما عیب نداره فقط ارتباط بگیرم باهاشون بعدا هرچی پیش آید خوش آید
تا فردا دل تو دلم نبود ، یه شماره ناشناس زنگ زد گفت
سلام شقایقم ، پاهام شل شد نزدیک بود برم تو در و دیوار بزور گفتم جانم ، گفت شاهین باهام صحبت کرد ، گفت که قرار بوده بهت نتیجه رو بگه ، گفتم خودم بهت بگم بهتره ، من قصد ازدواج ندارم اگرم یروز بخوام ازدواج کنم .
حرفشو خورد و من گفتم حتما با یه بچه ازدواج نمیکنی ، گفت ببخشید نمیخوام ناراحتت کنم خدافظ
چند روزی کیر شده بود تو اعصابم ، نمیخواستم پیام بدم یا زنگ بزنم تا خانم دوباره برینه بهم
سه روز رفتم در خونشون تا روز سوم دیدم پیاده از خونه اومد بیرون
وای که این بشر چقدر جذاب بود ، به خودم میگفتم این همه سال دخترای مردم رو کیر کردی خدا اینو گذاشت تو کاست ، دهنتو بگاد تا یکم تلافی بشه
دیدم داره میره سمت پارک،  لباس و کتونی اسپرت هم پوشیده بود ، مطمئن شدم داره میره ورزش ، سریع یه فکر شیطانی به سرم زد ، یه رفیق داشتم نزدیک پارک مغازه لوازم ساختمانی داشت ، خیلی بهش حال داده بودم و باهم ندار بودیم،  مطمئن بودم رومو زمین نمیندازه ، زنگ زدم بهش گفتم فرهاد یه زحمت دارم برات یه کس میخوام تور کنم هیچ جوره پا نمیده ، الان تو پارکه تو بیا مزاحمش شو ، من سر برسم یه دوتا اردنگی الکی بهت بزنم توهم در رو ، شاید بتونم مخش کنم
گفت داداشمی جون بخواه
سریع اومد تو پارک زنگ زد سیاوش همون شاه کسه که الان پیش فواره است
گفتم دقیقا خودشه ، پارک یکم خلوت بود و اونایی که ورزش میکردن همه رفته بودن ، فرهاد نزدیک شقایق شد و یه چیزی بهش گفت ، شقایق بهش محل نزاشت و به پیاده رفتن ادامه داد ، فرهاد رفت کنارش و با کف دست محکم زد تو لپ کون شقایق گفت جوون چه کونی داری جنده،  شقایق عصبانی شد و گفت کثافت بیشرف یه لگد پرت کرد سمت فرهاد،  من بدو بدو رفتم فرهاد رو پرت کردم و زدمش زمین ، وایسادم زدن به شکمش
فرهادم پاشو گذاشت تو دلم پرتم کرد کنار ، بعد فحش داد و در رفت ، شقایق اومد گفت شما اینجا چکار میکنی ، چیزیت نشد ، گفتم دنده هام درد شدیدی دارن
گفت زنگ بزنم آمبولانس گفتم تو کنارم باشی خوب میشم ، یکم فکر کرد گفت نقشه خوبی بود ، اما واسه بچه دبیرستانی ها ، یهو یخ کردم سعی کردم یه دستی نخورم ، بلند شدم دلم رو گرفتم گفتم ، باشه دنده هام شکست اما شما فکر کن فیلم بوده ، اون یارو و هم حالش بدتر از منه اگر فیلم بود که دیگه به قصد کشت نمیزدیم همو ، سلام برسون آقا شاهین خدافظ ، گفت ناراحت نشو حالا چه زودم قهر میکنه ، بیا بریم خونه یه آبمیوه بخور اگر بهتر نشدی بریم درمانگاه.
اسم خونه اومد خرکیف شدم گفتم مزاحم نمیشم ، گفت نزدیکه میتونی بیای گفتم آقا شاهین ناراحت نشن.  گفت اون بیرون شهره اگر بهش بگم هم ناراحت نمیشه ، رسیدیم تو حیاط یه آلاچیق خوشکل تو حیاط بود ،گفت بشین اینجا تا بیام ، رفت داخل و چند دقیقه بعد یه ظرف میوه و آبمیوه اورد گفت تا از خودت پذیرایی کنی من یه قهوه برات بیارم تا تلافی پذیرایی نمایشگاه شما رو کنم
دوست داشتم تعارفم کنه داخل خونه اما همینشم خیلی زیاد بود واسم
ده دقیقه ای گذشت پیام اومد از فرهاد ، سیاوش کیر تو کس عمه ات ، دیوث دل و رودم رو ریختی بیرون ، روانی خوبه شوخی بود ، جدی بود حتما میکشتیم، نوشتم دنده های منو خورد کردی ، نوشت حقت بود داداش ، تو باشی واسه یه کس جو گیر نشی دیگه ،
اصلا ولش کن ، داداشمی دفعه بعدی بزن بکشمون اصلا ، گفتم شرمنده همینجوریشم فهمید سیاه بازیه،  دمت گرم ، جبران کنم
یهو شقایق رو دیدم که جلوم وایساده یه تیشرت تنگ سفید پوشیده که سینه هاش دارن جرش میدن یه شلوار تنگ تا زیر زانو که کس و کونش کامل مشخص بود ، آب دهنمو قورت دادم و گفتم فتبارک الله احسن الخالقین،  گفت هیزی بسه خوب شدی ، گفتم تو رو میبینم اصلا دردام یادم میره ، گفت پس وقت رفتنته.
گفتم شقایق جون من از وقتی دیدمت دارم هلاکت میشم ، زن و دختر زیاده اما تو دیوونه ام کردی
گفت خوب منکه گفتم قصد ازدواج ندارم، گفتم ازدواج نکنیم بیا چند روز باهم دوست باشیم اگر بعد چند روز نخواستی بگو دیگه نبینمت ، قول میدم دیگه هیچ وقت منو نبینی ، خواهش میکنم قبول کن ، قول میدم پشیمونت نکنم ، گفت منکه از اولشم میدونستم تو مال ازدواج نیستی ، چهار دفعه میخوای خودتو تو من ارضا کنی،  خسته که شدی و عطشت خوابید ول کنی بری نفر بعدی ، از صراحتش جا خوردم ، گفتم نمیگم این چیزا نیس اما واسه من همش نیس ، من هلاک جذبه و رفتارتم،  واسه من تو خوشگلترین زن دنیایی ، هیچ وقت نمیتونم ازت خسته بشم ، خندید گفت میخوام باهات رک و روراست باشم ، منم از اولش از تو یکم خوشم اومد،  وقتی اشتیاق تورو دیدم ترسیدم اگر بهت رو بدم کار به جایی بکشه که نتونم شرایط رو کنترل کنم و یا خودم یا تو یا هردو آسیب ببینیم ،
گفتم تو باش هرچی تو بگی هر چی تو بخوای ، فقط باش
گفت آی دی  اینستات رو بده ، زد تو گوشیش و با یه پیچ فیک درخواست بهم داد،  گفتم پیج اصلیته؟
گفت تو رابطه فضولی موقوف ، اوکی ؟ گفتم اوکی
گفت شب ساعت ۱۱ بهم پیام بده باهم چت کنیم
گفتم ای به چشم
از خونه رفتم بیرون تا ساعت ۱۱ یه سال گذشت ، راس ساعت ۱۱ نوشتم سلام خانم خوشگله
بعد ۵ دقیقه نوشت که حوصله چت ندارم بیا  تصویری
وقتی تصویرش اومد زیر پتو بود و سرو گردنش و دستاش بیرون بود از پتو ، تا اینجا کار چیزی تنش نبود
گفتم نمیگی من اینطوری ببینمت یهویی سکته میکنم
گفت الان که چیزی بهت نشون ندادم
گفت با کی زندگی میکنی گفتم مادر پدرم ۵ سال پیش تصادف کردن و مردن یه خواهرم دارم که ۱۰ سال پیش ازدواج کرده و تو یه شهر دیگه زندگی میکنه،  منم و ارث پدری تنها .
گفت خوب بریم سر اصل مطلب ، وقتی منو واسه ازدواج نمیخوای واسه چی میخوای پس ،گفتم واسه مسافرت پارک سینما رستوران تفریح عشق ، گفت انقدر کسشر نگو بیا پایین سرمون درد گرفت ، تو هم مثل همه پسرا واسه سکس من رو میخوای چرا فلسفه می بافی،  گفتم لحظه به لحظه بیشتر خوشم میاد ازت ، گفت پس خوشت اومد بعد یه سینه اش رو از زیر پتو درآورد و سریع برد باز زیر پتو
هنگ کردم ، دهنم وا موند ، اول کاری توقع این حرکت رو نداشتم،  تو دلم گفتم نه به اون بی محلی کردن نه به این جنده بازی .
گفت خوب حالا نوبت توئه، این رو نشونت دادم خوب شق کنی ، بفرست ببینم باب دلم هس یا نه
کیرم با حرفاش سریع سیخ شد ، با تردید دوربین رو گرفتم رو شلوارم و کشیدم پایین
گفت واو چه خوشتراش و خوش فرمه ، کلفتیشم که عالیه ، گفتم خو حالا نوبت توئه ، گفت اینجا من رییسم، حرف حرف منه ،گفتم چشم حرف حرف شماس،
گفت بدجور خیس کردم  الان راه بیفتی کی میرسی ، گفتم یه ربع ، شاهین نیس؟ گفت تو اتاق خودش خوابه و اینقدر خواب سنگینه بمب بترکونی کنارش بیدار نمیشه ، به ما هم کاری نداره ، فقط زود بیا ، بعد قطع کرد.
دودل بودم که برم یا نه ، می ترسیدم یکم از این زن اما کیرم داشت بیتابیشو میکرد
قبل از یه ربع در خونشون بودم وقتی وارد شدم خونه دوبلکس بود که ۴ تا خواب بالا داشت ، جلو در ورودی پله های مارپیچ طبقه بالا شروع میشد پایین پله ها منتظر بودم که شقایق از طبقه بالا آروم آروم اومد پایین از زیر دامن کوتاهش مشخص بود شرت نداره کون خوشفرمش خودنمایی میکرد پاهای کشیده و بدن سفیدش مستم کرده بود،  سینه هاشم از بالا و پایین تاب بالا نافیش مشخص بود ، وقتی رسید دستشو دراز کرد و باهام دست داد ، دوست داشتم دست لطیفشو تا ابد تو دستم بفشارم،  این دستش اینطوریه کس و کونش چیه ، تعارفم کرد بشینم ، گفتم آقا شاهین خوبه ، گفت اره خوبه ، امروز مسیر زیادی رو رانندگی کرده خیلی خستس خوابیده ، گفتم کارش چیه گفت فضولی موقوف
یکم ات و اشغال اورد چید رو میز نشست کنارم ، کم کم چسبیدم بهش و گرمای تنش رو حس کردم.
گفت چی میخوری ، گفتم لب سینه کس و کون
گفت بچه پرو بی ادب خوش اشتها ، ببینیم و تعریف کنیم،  گفتم موقع خوردن اقا شاهین مزاحممون نشه ، گفت تهش مردنه دیگه ، نهایت میاد میبینه سر جفتمون رو میبره مثل این چیزایی که هر روز میشنویم .
پیش خودم گفتم احتمالا برادرش خونه نیس که اینقدر راحته الکی میگه خوابه
لبام رو چسبوندن به لباش و کم کم لب بالاشو گرفتم بین لبام،  شقایق از رو شلوار تنه کیرم رو گرفته بود بالا پایین میکرد، بوسه هامون شد فرانسوی و از  زبون خوش طعم شقایق سیر نمیشدم ، گفتم بریم تو یکی از خواب ها ، گفت راحت باش اینجا بهتره ، کمربندم رو باز کرد و نشست جلوم شلوار و شورتم رو دراورد .
دو دستی تنه کیرمو گرفت لباش رو غنچه کرد و حسابی سر کیرم رو بوسید ، به کیرم گفت اگر زود اشکت بیاد از بیخ میبرمت،  گفتم خیالت راحت تا اشک تو در نیاد اشک این در نمیاد
دیگه نگفتم قبل اومدنم قرص انداختم بالا
از زیر تخمام لیس میزد تا سر کیرم رو،  یکی یکی تخم هامو میکرد تو دهنش و مک میزد ، لذت خوبی میداد بهم ، حسابی که لیسش زد ، شروع کرد خوردن کیرم ، نصفشو میکرد تو دهنش کلی ساک زد و بلند شد به کمر خوابید رو مبل روبرو ، سرش از مبل اویزون کرد ، گفت بیا میخوام تا تهش بدم توحلقم،  اینطوری دهن و حلقش تو یه راستا بودن و راحت تر کیرم میرفت تو ، این کار رو تا حالا هیچ کس برام انجام نداده بود،  کیرم رو گذاشتم دهنش،  گفت تا ته بده تو آروم اروم، وقتی دست و پا زدم بکش بیرون ،  وقتی کیرم میرفت داخل تو گلوش کیرمو میدیدم که عقب جلو میشه ، تا ته که میکردم تخمام می مالید به دماغش و حس خوبی بهم میداد
رو ابرا بودم ، یه کس ۱۷۵ سانتی بلور بی نهایت خوشگل ، داشت کیرم تا ته حلقش فرو میکرد ، کشیدم بیرون نفسش بالا نمیومد ، صورتش پر شده بود از آب دهنش و انگار یه سطل تف ریخته بودن رو صورتش ، بریده بریده گفت چطور بود ، گفتم عالی بود تو فیلمها میدیدم میگفتم ایرانی ها هم میتونن از این کارا کنن ، مرسی به ارزوم رسوندیم ، حالا نوبت منه
نشست رو مبل چنتا دستمال کاغذی کشید بیرون و صورتش رو پاک کرد ، گفت ببینم چکارا بلدی
صورت ماهشو بین دو دستم گرفتم گفتم تو چقدر خوشگلی بیشرف، لپاشو بهم فشار دادم تا لباش غنچه بشه ، حسابی دو تا لبشو مکیدم ، لباسش رو کشیدم بالای سینش ، یکم خودمو عقب کشیدم و لباسش رو از سرش دراوردم گفتم واو ببین اینجا چی داریم ، دوتا توپ طلا ، شقایق خنده ای کرد و گفت فعلا روپایی بزن باهاشون تا گرم شی واسه گل زدن،  گفتم ای به چشم انقدر بهت گل بزنم تور دروازه ات جر بخوره، گفت قبلا جراشو خورده ، گفتم خاک بر سر شوهرت که همچین الماسی رو از دست داده ، من جاش بودم تا ابد غلام حلقه به گوشت بودم ، گفت هووو فحش نده
گفتم اخه خودتو ببین اون کسکش چجوری تونسته ازت دل بکنه،  گفت کس کش که هس اما به خاک بر سر
شدنش راضی نیستم ، گفتم اصلا اون مادرجنده رو ول کن ، چسبیدم به سینه هاش و دِ بخور ، به زن چهل ساله نمیخورد این سینه ها و این پوست ، پیش خودم گفتم حتما عمل کرده ، دست راستم رو بردم زیر دامنش و کس پرابشو گرفتم تو دستم ، چشاشو بسته بود و به خودش پیچ و تاب میداد ، معلوم بود از خوردن سینه هاش داره خیلی لذت میبره ، انگشت فاکم به راحتی داخل کسش شد و میچرخوندمش تو کسش و با کف دست چوچولشو ماساژ میدادم ، نمیشد از سینه های بلورینش دل کند اما اصل داستان پایین تر بود ، وسط سینهاشو بوسیدم و کم کم با بوسه پایین تر رفتم به دامن که رسیدم دو طرف دامنش رو کشیدم پایین و الان لخت لخت جلوم بود ، با نگاه تحسین بهش گفتم مثل تو رو تو فیلم های پورن هم ندیدم ، چقدر خوبی تو لامصب (همون لامذهب) پای چپش رو گذاشت پایین مبل و پای راستش رو بالا مبل با دست لای کسش رو باز کرد و گفت کسلیسی با حرف که فایده نداره ، کسلیسی باید فقط با زبون روی کس باشه ، بدو که اتیشه،  خیلی کم پیش میومد واسه کسی کسلیسی کنم ، اما این بدن بدون مو و کس پفدار مثل کس دختر نابالغ بود ، خودم له له خوردنشو داشتم
زبونم رو از زیر کسش و بالای سوراخ کونش کشیدم لای کسش تا بالای کسش ، یه رعشه ریزی افتاد به بدنش ، دستاشو کرد تو موهام میگفت جوونم بخور بخور که دارم میمیرم از شهوت ، نشست رو مبل و من جلوش زانو زدم ، چند بار زبونم رو از پایین تا بالا کشیدم ، چوچوله اش رو مک میزدم زوزه میکشید ، دو تا انگشت کردم تو سوراخ تنگ کسش و بالاش رو زبون میزدم و میمکیدم، با  دست چپ هم سینه هاشو میمالیدم،  شقایق هم نمیتونست رو مبل بند بشه ، از شدت لذت از روی مبل کونش رو میکند و سرش رو دائم به عقب و جلو پرت میکرد ، انقدر به کسلیسی ادامه دادم که یهو دوتا رونش منقبض شد دور سرم ، گوش هام و سرم داشت میترکید زیر فشار انقباض عضلات رون شقایق ، یه کم آبش اومد مالید به صورتم، دهنم رو بستم ، دوست نداشتم بخورم ، یکم که شل شد گفت مرسی خیلی وقت بود این مدلی ارضا نشده بودم ، گفتم تازه اینا نرمش قبل از بازی بود ، تازه رسیدیم به گل زدن
رو مبل دراز کشیده بود تا حالش جا بیاد ، رفتم نشستم کنار سرش ، لباش رو حسابی خوردم ، چشاشو بسته بود و داشت لذت میبرد ، بلند شدم و کیرم رو گذاشتم رو لباش ، با زبون دور کیرم کشید و گفت  تنبلی بسه بریم واسه ارضا دوم ، دو دستی ته کیرم رو گرفت و فشار داد ، کلشو حسابی خیس کرد و ساک زد و به شق ترین حالت ممکن رسوندش،  گفت بشین میخوام کیر سواری کنم .
نشستم روی مبل و شقایق دو تا پاشو گذاشت دو سمتم بعد نشست روی کیرم آروم آروم تا دسته کیرم رو تو کسش جا کرد ، همزمان لب و زبون همدیگه رو میخوردیم ، یکم سرعتش رو بیشتر کرد ، چشامو بستم و سرم رو به عقب بردم و گردنم رو گذاشتم روی تکیه گاه عقب مبل ، سرم به سمت سقف خونه بود و چشام بسته ، شقایق حسابی مشغول کیر سواری بود ، همینطور که بالا پایین میکرد گفت من خسته شدم بزار من دراز بکشم و تو پارم کن .
چشامو باز کردم ، دیدم طبقه بالا شاهین خم شده روی نرده محافظ و داره سیگار میکشه ، تو چشمای من زل زده بود و با نگاه خونسرد منو نگاه میکرد ، یه لحظه از ترس نزدیک بود قبض روح بشم ، تپش قلبم رفت رو هزار ، استرس شدیدی گرفتم .
سر جام خشکم زده بود و فقط شاهین رو دنبال میکردم که اومد به سمت پله ها که بیاد طبقه پایین
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
برادر خواهر دیوث

قسمت ۲

شقایق متوجه حضور شاهین نشده بود و به کیر سواری خودش ادامه میداد ، شاهین خیلی آروم و طمانینه از پله ها پایین میومد ، وسط پله ها وایساد و چنتا پک سیگار کشید در همون حین
شقایق با صدای ضعیفی گفت نمیخواد دیگه تو بیای روم خودم میشم .
چشماشو بسته بود ، انگار مست کرده بود موهای لخت و بلندش دورش ریخته شده بود و صورتش رو پوشونده بود ، وایساد با خودش زمزمه کردن یه آهنگ و گردن زدن بعد دستاشو از هم باز کرد و رقصیدن ، کون و کمرش رو رو کیرم قر میداد و شکمشو جلو عقب میداد ، مثال یه رقصنده حرفه ای داشت میرقصید با این تفاوت که سعی میکرد کیرم رو تو عمق وجودش درک کنه اگر کس دیگه ای جای شقایق بود کیرم خوابیده بود تو اون شرایط،  اماشقایق جوری حشریم میکرد که کیرم نصف خون بدنم رو میکشید تو خودش .
شقایق نفساش سنگین شد . چنتا تلمبه سنگین زد و تلمبه آخر با تمام وجودش خودشو کوبید روی تنم ، چیزی شبیه ارضا قبلی ، روناش منقبض شد کنار رون های من ، سرش لرزه میفتاد و موج میداد به موهاش ، با پنجه هاش سینه منو چنگ زد و فشار زیادی بهم اورد ، طوری که ناخناش ، رو تنم یکم فرو رفت ،
فضای موجود ترس و استرس و لذت و شهوت رو باهم قاطی کرده بود و سردرگم بودم ، نای اعتراض نداشتم ، شقایق که ارضا شد خودشو رها کرد تو بغلم .
کیرم هنوز داخل کسش بود و سرش کنار سرم ، آروم تو تنم وول میخورد و چند ثانیه یکبار یه رعشه ریزی به بدنش میفتاد ، نگاه من تو این مدت بیشتر به شاهین بود ،
سکوت و خونسردیش داشت دیوونم میکرد ، حس میکردم این آرامش قبل از طوفانه ، واسه آروم شدن خودم با دست چپم دور کمر شقایق رو گرفتم و موهای لختشو آروم نوازش کردم ، شقایق که هنوز نفس نفس میزد آروم گفت مرسی .

تو این فاصله شاهین پایین اومد و در حالی که پک آخر سیگارشو کشید ، به سمت شومینه رفت و ته سیگارشو تو زیر سیگاری بالای شومینه خاموش کرد ، بالاتر به عنوان دکوری یه تفنگ برنو روی شومینه فیکس شده بود ، شاهین برنو رو برداشت و کشو وسطی از یه کمد دیواری کنار شومینه رو باز کرد چنتا گلوله از داخل کشو برداشت و آروم اومد نشست روی دسته مبل روبرویی ‌.
منکه نزدیک بود به معنای واقعی برینم به خودم ، از ترس و استرس اختیار هیچ حرکتی نداشتم ، هی به خودم تلقین میکردم اینا همش یه شوخیه،  شاهین آدم با شخصیت و جنتلمنیه ، عمرا بخواد از برنو استفاده کنه ، همچنان خونسرد بود و داشت با نقش پرنده ای که روی اسلحه نقش بسته بود بازی میکرد ، انگار منتظر بود تا شقایق متوجه حضورش بشه تا کار خودشو شروع کنه ،

با دستام بدن شقایق رو از بدنم جدا کردم و به سمت راست خودم هولش دادم .
شقایق همچنان از سکس سنگین خسته بود ، لم داد رو مبل و موهای بلند لختش رو از صورتش کنار زد ، وقتی شاهین رو جلوش تفنگ به دست دید یه تکون شدید خورد و جیغ کوتاهی کشید ، گفت آشغال کثافت ، ترسیدم .
شاهین بالاخره به حرف اومد با صدای آروم گفت ، این پرنده روی برنو پرنده شاهینه،  بابابزرگم انقدر به این تفنگ علاقه داشت که اسم تنها نوه پسرش رو اجبار کرد که باید بزارید شاهین ،  اسم شقایق هم باید برنو میشد که یکم کوتاه اومد در موردش ، من چهارتا تیر دارم از این فاصله نزدیک دوتاش که کافیه ، اگر جفتتون تو یه خط وایسید که یه گلوله هم بستونه،  ۲ تا هم واسه محکم کاری آوردم که اگر جون تو بدنتون مونده بود زجر کش نشید .
با کلی زحمت و ترس و لرز ، بزور نطقم باز شد و گفتم آقا شاهین داری شوخی میکنی باهامون،  من با رضایت شقایق خانم اومدم اینجا . اگر اجازه بدین رفع زحمت کنم .
شاهین گلنگدن رو کشید و تفنگ رو آماده شلیک کرد و وسط من و شقایق نشونه گرفت ، گفت شقایق دیگه حوصلت رو ندارم ، روانیم کردی با این جنده بازیات،  شهر قبلی که ابرو برام نگذاشتی اینجا هم دوباره داری همون اتفاقات رو تکرار میکنی ، من چند بار باید از این اسلحه استفاده کنم .
یکم مکث کرد و گفت مطمئنا یکبار دیگه استفاده میشه اونم امروزه،  با مرگ تو و آقا سیاوش عزیزم که متاسفانه شاهد مرگ توئه این قائله تموم میشه.

گفتم آقا شاهین من آدم زود باوریم،  حرفاتو باور میکنم ، سکته میکنم ، میمیرم میفتم رو دستتون ها
گفت چه بهتر کار من راحتتر ، رو کردم به شقایق گفتم تو چرا حرف نمیزنی یه چیزی بگو خوب توهم .
شقایق گفت شاهین رو ولش کن این همش حرف مفته ، همش هارت و پورت الکیه ، از جاش بلند شد و گفت تو همش پاشو لباس بپوش برو .

یهو شاهین تفنگ رو گرفت سمت شقایق و با صدای بلند گفت بتمرگ سر جات،  این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیس ، من امروز باید تکلیفم مشخص بشه ، شقایق به نظر یکم ترسید و آروم دوباره نشست سر جاش، شاهین گفت هرکدومتون از جاتون تکون بخورید دیگه مهلت جبران نمیدم یه سوراخ خوشگل تو دلتون باز میکنم ، با صدای بلند تر ادامه داد ، شیر فهم شدید ، شقایق سرش رو به علامت تایید تکون داد و منم تایید کردم .

شاهین  برنو رو گذاشت رو دوشش و رفت سمت آشپزخونه ، نیم نگاهی هم به ما داشت ، به شقایق گفتم خدا لعنتت کنه این چه بساطیه واسمون درست کردی چی میگه این داداش خل و چلت،  گفت والا این مدلی ندیده بودمش تا حالا ، یکم باهاش مدارا کن از خر شیطون میاد پایین ، نگران نباش کاری نمیکنه اگر تحریکش نکنیم . گفتم جریان شهر قبلی چی بود ، اونجا نفر کشتید؟ گفت این یه گوهی میخوره تو چرا باور میکنی .
شاهین با یه طناب اومد سمت ما طناب رو انداخت سمت شقایق و گفت ببندش.
گفتم آقا من بگم گوه خوردم غلط کردم ولم میکنید ، عجب گیر خرایی افتادیما.  شقایق گفت ، گفتم تحریکش نکن ، گفتم چی میگین شماها ، تو هم باهاش دستت تو یه کاسه اس ، اینا همش فیلمتونه،  چیه ؟ میخواین اخاذی کنید ، احتیاج نیس ، بگین چقدر میخواید ، میدم بهتون فقط ولم کنید برم.
شاهین گفت سیاوش جان عزیزم لطفا خفه شو ، یه جمله دیگه بگی به مذاقم خوش نیاد ، شکمت رو سفره میکنم ، شقایق گفت کل کل نکن درست میشه قول میدم .
شاهین گفت از پشت دستاش رو ببند ، اگر سفت نبندی دهنت سرویسه  ، دیدم چاره ای نیست و پشتم رو کردم به شقایق و دستام رو چفت کردم ، شقایق هم محکم دستام رو بست .
شاهین نزدیک شد و طناب رو تست کرد که باز نشه ، به شقایق گفت خودتم برگرد،  دست اونم خودش بست .
گفت حالا وقت محاکمه است .

چرا اینقدر منو عذاب دادی این چند سال ، شقایق رو به من کرد گفت سیاوش تو قضاوت کن ، آدم آخه با خواهر خودش سکس میکنه ، آقا بهم پیشنهاد داد سکس کنیم من قبول نکردم ، کار من اشتباه بوده ؟
گفتم چی بگم والا به من چه اصلا ، من چه کاره حسنم اصلا ، شاهین عصبی گفت شقایق خفه شو ، شاهین منو مخاطب کرد و گفت خانم ۳ ساله جلو من داره لباس سکسی میپوشه و صد بار خودشو به من لخت نشون داده ، هر روز با تحریک کردن من داره با من بازی میکنه و من  رو به مرز جنون رسونده ، خوب هر کی جای من باشه این مدلی میشه .
گفتم یجور مشکلتون رو مسالمت آمیز حل کنید ، یه سکسه دیگه ، انقدر عذاب نداره که .
شقایق گفت شاهین جان من که میدونم تو چکاره ای ، جلو غریبه نمیخوام تحقیر بشی ، نزار دهنمو وا کنم .
شاهین گفت تقاص این ۳ سال رو ازت میگیرم،
موهای شقایق رو تو دستش چرخوند و کشوندش کنار مبل ، شکم شقایق رو گذاشت رو دسته مبل ، صورت شقایق رو به من بود و شاهین رفت از پشت دستاش که طناب پیچ بود رو گرفت ، برنو رو گذاشت کنارش گفت هرکدومتون دست از پا خطا کنید زنده نمیزارمتون، از جاتون جمب نمیخورید تا من نگم شاهین شلوارش رو تا زانو داد پایین و پشت شقایق یه تف انداخت و یه تف کف دستش .
شقایق گفت توروخدا شاهین من از کون مشکل دارم ، اونجا نکن پاره میشم توروخدا بهت التماس میکنم ، شاهین گفت میخوام پاره شی کثافت ، بعد انگار یهو تا ته کرد داخل کون شقایق ، شقایق جیغ زد و شروع کرد به گریه ، زاویه من طوری بود که فقط از شکم به بالا شاهین رو میدیدم و شقایق موهاش ریخت رو صورتش و تعادل نداشت که خودشو نگه داره ، شاهین محکم تلمبه میزد و صدای شلپ شلپ برخورد بدنشون بهم میومد ، شقایق ناله میکرد و به شاهین فحش میداد .

من روم رو برگردوندم و دوست نداشتم تجاوز شاهین رو ببینم .
شاهین صدام کرد گفت سیاوش داری یه پورن زنده رو از دست میدیا ، بیا نزدیکتر کیرت رو بکن تو دهن شقایق ، من تکون نخوردم و نمی فهمیدم اینجا چخبره،  با صدای محکمتر گفت با تو ام ها ، بجنب کیرت بکن دهن شقایق.
گفتم شقایق نخواد نمیکنم ، گفت شقایق گوه میخوره نخواد ، شقایق گفت بیا نزدیک ، بزار کارش رو کنه بلکم زودتر تموم کنه این مسخره بازیشو.
خودمو یکم سروندم سمت شقایق ، کیرم خوابیده بود ، شقایق کیرم رو یکم گاز گاز کرد ، تا کیرم یه تکونی بخوره ، اما ترس و استرس و اضطراب انقدر زیاد بود که به تنها چیزی که فکر نمیکردم سکس بود .
شاهین همچنان در حال تلمبه زدن بود دست بسته شقایق رو کشید سمت خودش و عمود کرد بدنش رو . نگاهی به کیر من کرد گفت راست نکنی هیچ شانسی واسه زنده موندن نداری . خودم الان درستت میکنم .
از شقایق کشید بیرون و شلوارش رو کامل درآورد . از جیب شلوارش گوشی موبایلش رو گذاشت اون سمت مبل ، اومد سمتم . بلندم کرد و دستای بستمو گرفت کشوند سمت مخالف مبل . مثل شقایق میخواست منو رو مبل خم کنه .

پیش خودم گفتم ۳۳ سال خودتو نگه داشتی  امروز کونتو که به باد میدی هیچی ، میخواد فیلم هم ازت بگیره ، داشتم از عصبانیت منفجر میشدم
یه لحظه که حس کردم دست شاهین از دستام جدا شد ، سریع برگشتم با تمام قدرتی که میتونستم با سرم کوبیدم تو صورتش ، به باقی نقشه فکر نکردم که لختم و دستم بستس ، فقط خواستم کاری کنم و خودمو نجات بدم .
شاهین نقش زمین شد و از مابین انگشت هاش که رو صورتش گرفته بود جریان خون مشخص بود.
شقایق مات و مبهوت سرپا شده بود و فقط تماشاچی بود .
به خودم اومدم و گفتم وقت موندن نیس ، کنار مبل شلوارم که توش سویچ و موبایلم بود رو برداشتم ، برنو کنار راه پله تکیه داده شده بود . گفتم با دست بسته این به دردم نمیخوره ، اگر دستم باز بود که ننه شاهین رو با دست خالی میگاییدم برنو میخواستم اصلا چکار ، وقتی به در خروجی رسیدم با پاشنه پا روی دستگیره کوبیدم و در باز شد . حیاطشون در حالت عادی بزرگ بود ، تو اون لحظه واسه من شده بود مسیر دو ماراتن ، هرچی می دویدم انگار تموم نمیشد و به آخر نمی رسید این راه .

داشتم پیش خودم مرور میکردم ، الان برم بیرون ماشین نزدیک خونه پارکه ، واسه باز کردن احتیاج به سویچ ندارم ، ماشین کیلس استارتر داره ، لخت میپرم تو ماشین در رو قفل میکنم ، موبایلم رو با اثر انگشت باز میکنم و بعد با انگشت پا شماره میگیرم ، آخرین جمله تو ذهنم این بود که اخه ابله ، شاهین اینقدر بهت زمان میده اصلا .

تمام این افکار تا وسط حیاط طول کشید ، به وسط حیاط که رسیدم صدای بلند شاهین رو شنیدم که داد زد ، سر جات وایسا وگرنه شلیک میکنم.
ناخودآگاه وایسادم ، گفتم این شلیک نمیکنه ، بدون اینکه به عقب نگاه کنم آروم به مسیر ادامه دادم .
دو قدم که برداشتم صدای وحشتناک شلیک شاهین رو شنیدم .
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
برادر خواهر دیوث
قسمت ۳

شاهین شلیک کرد ، دو سه متر جلوتر سمت راستم سنگ فرش حیاط با برخورد گلوله ترکید ، سمت چپم چمن های بلندی داشت که خیلی وقت بود هرس نشده بودن بی اختیار روی چمن ها به پهلو افتادم و شلوارم رو که با دست های بسته نگه داشته بود از دستم رها شد و روی چمن ها افتاد .
وقتی صدای پریدن شاهین از بالای پله ها به داخل حیاط رو شنیدم، سر جام زانو زدم ، گفتم نزن نزن ، گوه خوردم .
پشتم به شاهین بود و وقتی شاهین بهم رسید ضربه محکمی رو پشت سرم حس کردم که بعد از اون ضربه چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم .

نمیدونم خواب میدیدم یا تو خواب و بیداری چیزی می شنیدم، یه زن و مرد داشتن باهم صحبت میکردن ، حرف هاشون برام نامفهوم بود و انگار فارسی صحبت نمیکردن ، تنها چیزی که از بین حرف هاشون تو ذهنم مونده اسم شادی و سهراب بود چون فقط این دوتا کلمه فارسی بود بین حرف هاشون ، انگار یک ساله خوابیدم و همش خواب میبینم که گاهی لذت بخش و گاهی ترسناک بود ، اما هیچ چیز برام واضح نبود .

تمام توهمات و خواب هام محدود شد به یک اتاق خواب ، چشمام رو باز کردم ، داخل یک اتاق خواب بودم ، دستام به دو طرف بالای تخت دو نفره بسته شده بود و پاهام به دو طرف پایین تخت .
سرم پر از درد بود و تمام بدنم درد میکرد ، کسی رو ندیدم ، از زاویه تابش نور خورشید و پنجره که بیرون مشخص بود اول فکر کردم طلوع خورشیده دقت که کردم قله کوه نزدیک به شهر رو دیدم که همیشه خورشید اونجا غروب میکنه .

یعنی من از نصفه شب تا الان بیهوش بودم ، چطور ممکنه ، تازه الان داشت حس هام به کار میفتاد،  حس لامسه ام بهم میگفت که یه چیزی تو کونم فرو رفته ، بیشتر که تمرکز کردم مشخص بود که چیزی داخل سوراخ کونم فرو کردن ، الان که اینو فهمیدم درد شدیدی رو تو کونم حس کردم .
صدا کردم کسی اینجا نیست ، آهای کسی صدای منو میشنوه ، صدام رو بالا بردم و داد زدم آهای کسی اینجا نیست ، کمک ‌.
جوونی تو بدنم نبود و آروم گرفتم ، به تابلو عکس قدیمی روبروم خیره شدم ، چند نفری تو عکس بودن که هیچ کدوم شبیه شاهین و شقایق نبودن حتی بهشون نمیخورد فامیل اینا باشن ، یه رادیو قدیمی ، کمد ، تخت و دراور هم قدیمی بودن ، واسه زمان خودش خیلی شیک و باکلاس بوده ، مشخصا این خونه برای پدر و مادر شاهین و شقایق بوده و اونا به وسایل قدیمی دست نزدن .

در باز شد و شقایق وارد اتاق شد ، حرفی نزدم و فقط منتظر موندم تا اون چیزی بگه ، شقایق سلام کرد و خیلی راحت اومد نشست کنارم روی تخت ، دستی به کیر خوابیده ام کشید و گفت آقا سیاوش ما چطوره ،

+ به نظرت باید خوب باشم ، چیکار کردین با من از دیشب تا حالا .
- میخوام باهات رو راست باشم ، شاهین اختلال جنسی داره ، اون میتونه به خاطر ظاهر و تمکن مالیش خیلی راحت با خیلی از خانمها ارتباط بگیره و سکس کنه ، حتی اگر مثل آدمیزاد تو رابطه رفتار میکرد خود منم حاضر بودم باهاش سکس کنم ، اما اون نمیتونه عین آدم سکس کنه ، دوست داره با دردسر و خشونت و تحقیر این اتفاق واسش بیفته .
+ من بیهوش بودم با من چکار کرده ،این چیه داخل من فرو کرده ، بکشش بیرون
- شاهین طبقه همکف نشسته ، بهم تاکید کرده هرکاری خلاف نظر اون انجام بدم تو رو زنده نمیزاره و من تا چند وقت باید بردگیشو کنم .
+شقایق تو منو باز کن ، من هم تورو نجات میدم هم خودمو ، این چه زندگی مزخرفیه که تو با این روانی داری .
شقایق دستش رو روی کیر به آرومی بالا پایین میکرد و نوازشش میکرد، گفتم شقایق اون کوفتی رو ولش کن ، باز کن منو.
- شاهین پایین پیش تفنگشه،  اولین پله رو که بری پایین مطمئن باش زدتت.
+ اصلا ولش کن ، من که میدونم دست تو با شاهین تو یه کاسه است،  بگو نقشه چیه من همون کار رو کنم فقط منو ولم کنید ، شقایق لبخندی زد و گفت نقشه ما نیست نقشه شاهینه،  شاهین خیلی بابت شکستن بینیش ازت شاکیه و میدونه تو پات رو از این خونه بزاری بیرون میری شکایت میکنی یا انتقام میگیری،  گفتم من غلط کنم ، به شرافتم قسم شما منو ول کنید دیگه اصلا این سمت شهر نمیام ، فراموش میکنم شما رو دیدم اصلا ، فقط ولم کنید .
- شاهین تضمین میخواد .
+ چجوری یعنی ؟
- باید ازت فیلم بگیریم تو فیلم عادی برخورد کنی ، اگر ازادت کرد ، بعدا بتونه علیه ات استفاده کنه و یا پخشش کنه ، یوقت بعد از آزاد کردنت ، از ترس آبروت نری براش شر درست کنی ،
- تو فیلم چکار کنیم مثلا
- همین کارایی که قبلا کردیم ، جدا از قضیه ای که شاهین روانی برامون درست کرد من خیلی از سکس باهات حال کردم دوس دارم هزار بار دیگه باهات تجربه اش کنم ، الانم من بدجور هوس کیرت رو کردم .
- منکه یک روز بیهوش بودم نمیدونم تو بیهوشیم باهام چکارا کردین ، تنها چیزی که الان حس میکنم درد شدید تو کونم و سردرد و کوفتگیه .
- منطقی هم به قضیه نگاه کنی تو چاره ای نداری، یا قبول میکنی پیشنهاد  شاهین رو و در آخر با یه تجربه جدید از سکس میری خونه خودت ، یا میتونی قبول نکنی و در آخر به خونه ابدیت تو قبرستون بری ، اما قبول کن، خوش میگذره بهت نگران نباش .
- چه تضمینی وجود داره فیلم بگیرید و بعدا پخشش نکنید .
+ اینجا الان تو نمیتونی شرط بزاری جواب خیلی سادس یا اره یا نه ، تا تو فکر هاتو کنی من یکم به این آقا کوچولو خوشگلمون حال بدم .
شقایق رفت بین پاهام نشست و از زیر تخمام شروع کرد لیسیدن و کیر شل و ولم رو با دستش می مالید،
گفتم شقایق من دارم از گشنگی تشنگی میمیرم ، جون سکس ندارم ، دستام رو باز کن یه چی بده بخورم.
سرش رو بلند کرد تاپ خودش رو کشید بیرون انداخت کنار ، دو تا سینه درشتش افتاد بیرون ، دست گذاشت زیرشون و گفت گشنته،  بیا اینو بخور ، اگر سیر نشدی یه کلوچه کرمدار تپل هم دارم ، میدم اونم بخوریش،  اگر باز هم سیر نشدی یه سوسیس تخم مرغ شاهین داره ، اون حتما سیرت میکنه .
یک لحظه تصور کردم که شاهین کیر و خایه اش رو فرو کرده تو حلقم گفتم  جان هرکی دوس داری و می پرستی برو با شاهین صحبت کن ، شاید الان قبول کنه منو ول کنید برم ، به جان خواهرم  و دخترش که تو دنیا فقط اونا رو دارم ، از اینجا برم هیچ کاری به ضرر شما نمیکنم .
شقایق بی اعتنا به کیر خوردن خودش ادامه داد تا بلکم راست بشه این بی صاحاب، کیرم کم کم تو دهن شقایق سفت شد ، تنه کیرم رو دو دستی گرفت و سرش رو یه مک محکم زد ، انقدر محکم که یکم دردم گرفت و وقتی کیرم از بین لبهاش بیرون زد صدای تلوپ بلندی داد ،خودش رو یکم بالا کشید و کیرم رو گذاشت وسط سینه هاش و با دو دست سینه هاشو به کیرم فشار داد .
' الان که این راسته بهتر فکر میکنی ، خوب جوابت چیه ؟
+ جواب چی آخه ، کونم بزارید یا بکشینم ، خدا لعنتتون کنه ، ای لعنت بر جد و آباتون.
- الان که علی الحساب برات یه ساک مجلسی زدم ، حسابی هم قراره تو کسم تلمبه بزنی .
+ هر گوهی میخواید بخورید ، بخورید فقط زودتر تمومش کنید این مسخره بازیتون رو
- آفرین پسر خوب فقط واسه شروع  جوری بخور برام که شب خونه خودت بخوابی نه تو وان پر از شاش
+ من از شاش متنفرم،  قرار نیس که روم بشاشین
- چند بار بگم اینجا تو تصمیم گیرنده نیستی ، الانم یه آمپول تقویتی برات میزنم که جون سکس کردن داشته باشی .
+ آمپول چی نکشیمون،  اسمش چیه واسه چیه ، اصلا من خوبم ، نمیخوام تقویت بشم ، نزن نزن ..
- اگر میخواستیم بکشیمت که اون موقع که بیهوش بودی کشته بودیم نترس چیز خوبیه

یه پارچ آب و لیوان کنار تخت بود برام ریخت و سرم رو یکم بالا گرفت تا بخورم ، خیلی تشنه ام بود و تا آخرش که خوردم دیدم آب بدمزه بود گفتم توش چیزی بود که گفت آب بود دیگه ،
از یه ظرف بالای تاج تخت که از قبل آماده شده بود یه سرنگ برداشت و تا قطره آخر داخل رگم کرد .
منم که دست و پاهام بسته بود و نمیتونستم کاری کنم ، پس مثل بچه آدم وایسادم تا کارش رو کنه .
بعد زانو هاشو گذاشت دو طرف سرم و کسش رو چپوند تو دهنم . چشمامو بستم و براش لیسیدم،  پیش خودم گفتم هرچند به قیافه اینا نمیخوره آدم کش باشن ، اما یه اپسیلون هم شاید اینکارو کنن ، من چند ساعت تحمل کنم بلکم ولم کنن ، بالاخره اینم یه تجربه جدیده ، مردهای کونی که خیلی لذت میبرند از دادن ، شاید منم لذت بردم ، یبار که هزار بار نمیشه ، هی با خودم کلنجار میرفتم که فقط یکاری کن از اینجا در بری،  مهم نیس چجوری فقط باید برم. هی خودم رو الکی توجیه میکردم .
تو همین حین شقایق هم با یه دست موهام  رو نوازش میکرد و با یه دست کیرم رو می مالید تا نخوابه.
به این فکر میکردم که تو آب چی حل کرده بودن و سرنگ توش مواد مخدر بوده شاید ، خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم تو بدنم داشت اتفاقاتی میفتاد،  سرگیجه اولین علامتش بود .

خودمو سپردم به روزگار کیری که ببینم تهش چی میشه ، حسابی کسلیسی میکردم ، که دست شقایق چرب شد و کیرم راحت تو دستش لیز میخورد .
حس کردم دیلدویی که تو کونم فرو کرده بودن آروم آروم داره در میاد ، بعد از چهار  پنج
ثانیه باز روونتر دوباره فرو رفت ، مشخصا چرب شده بود که انقدر راحت رفت داخل ، یکم که به مغزم فشار آوردم دیدم یه دست شقایق روی سرم و یکیش روی کیرمه ، پس اونی که پشت شقایق داره اینکار ها رو میکنه شاهینه .
یه لحظه از ترس لرزی به بدنم افتاد ، اما آمپول و اون آب که نمیدونم توشون چه کوفتی بود بی خیالم کرده بود ، گفتم هر چه بادا باد ، فضای موجود داشت واسم لذت بخش تر میشد ، کس شقایق داشت تغییر ماهیت میداد ، میشد برام خوشمزه ترین غذای دنیا و خوشبو ترینِ عطرها ، زبونم رو لول میکردم و میدادم تو کسش و با دماغم چوچولشو ماساژ میدادم ، نفسم که میگرفت چوچولشو به دهن میگرفتم و با تمام توانم میمکیدمش، شقایق خودشو بالاتر کشید و سوراخ کونش رو گذاشت رو زبونم ، دماغم داخل کسش بودو زبونم رو سوراخ کونش می چرخید، تو حالت عادی تا حالا سوراخ کون هیچ بنی بشری رو نلیسیده بودم ، اما اون موقع واسم شده بود شیرین ترین مزه دنیا ، شقایق که تو اوج لذت بود گفت سیاوش تو بهترین کسلیسی هستی که تو عمرم دیدم ، جونم بخور همش مال خودته،  بعد پاهاش رو یکم بازتر کرد و نشست رو صورتم ، اولش یکم نفس داشتم و به خوردن ادامه دادم ، نشستنش طولانی شد و داشتم خفه میشدم ، با این حال تلاشی واسه زنده موندن نکردم و گفتم بمیرم در حالی که این کس و کون بهشتی عامل مرگمه،  شقایق که متوجه بی حرکتی من شد از روی صورتم بلند شد و یکی محکم زد تو گوشم ، دردشم لذت بود ، گفتم جوون دوباره بزن ، گفت نمیر که حالا حالا ها باهات کار دارم .
صورتش رو نزدیک صورتم کرد و بدنش رو روی بدنم سر داد تا کسش رسید به کیرم ، لبام رو وایساد مکیدن و موهام رونوازش کرد ، کیرم به راحتی داخل کسش شد و شقایق شروع به سواری کرد ، پاهام رو میتونستم بیشتر از قبل تکون بدم،  اون لحظه نفهمیدم طناب ها شل شدن یا کلا باز شده ، دیگه اراده ای هم واسه فرار کردن نبود ، الان یه کیر خر هم میوردن میکرد تو کونم فقط میگفتم جوون .
سرم روی تخت بدون زیر سری بود و زاویه دیدم از پایین تخت خیلی محدود ، حضور شاهین رو پایین تخت حس میکردم ، اما دیگه استرسی نداشتم ، شقایق تا جایی که میتونست نشست روی کیرم و دستش رو برد عقب و دیلدو رو عقب جلو کرد ، چون به کمر خوابیده بودم باید سخت میبود عقب جلو کردنش ، اما چون روان شده بود و
مدت زیادی اون تو بود ، میشد راحت جلو عقبش کرد ، درد سوراخ کونم داشت به لذت تبدیل میشد .
شقایق خم شد سمتم و سینه هاشو تو صورتم مالید ، این همه زیبایی غیر طبیعی بود ، احتمالا چنتا عملی رو بدنش انجام داده بود ، مشغول سینه خوردن شدم ، عقب جلو شدن دیلدو ادامه پیدا کرد،  مطمئن بودم که کار شاهینه ، اهمیت ندادم و سعی کردم لذت ببرم از فضای موجود ، شقایق کیرم رو که دراومده بود رو گذاشت دم سوراخ کسش و یکم رفت پایین گردنشو گذاشت روی زبونم و حسابی گلوشو خوردم ، به کمرش قوس میداد و نصف کیرم تو کسش جلو عقب میشد،  دیلدو همچنان به آرومی تو کونم عقب جلو میشد ، کم کم شقایق پایین تر میرفت و چونه و لب و لپ و گونه هاشو لیسیدم،  حریصانه به خوردن ادامه دادم که شقایق گوشش رو سمتم گرفت و لاله گوشش رو از مکش زیاد سرخ کردم .
شقایق گفت سیاوش تو بهترین کسلیس نیستی ، بهتربن لیسنده جهانی ، درجه شوالیه لیسنده ها رو بهت اهدا میکنم،  کاش میشد تا آخر عمر کنارم داشتمت و تو فقط بدنم رو مک میزدی ‌.
اثرات موادی که تو بدنم بود هر لحظه بیشتر نمود پیدا میکرد و هر لحظه حس نشئگی واسم بیشتر میشد
شقایق حسابی داشت رو بدنم کیر سواری میکرد و انگارداشت ارضا میشد یهو کشید بیرون ، چرخید و با کس و کونش نشست روی دهن من ، سوراخ کونش رو دماغم بود و کسش روی دهنم رو پوشونده بود، گفت سیاوش جونم بخور که دارم میشم ، پاهام رو جمع کرد تو دلم و با دستاش مچ پا هامو گرفت .
دیلدو کامل از سوراخ کونم دراومد و یه دیلدو نرم تر و کلفتر رفت داخل ، وقتی بدن شاهین به کونم برخورد کرد ، فهمیدم که بالاخره کونم رو به باد دادم ، شاهین گفت سیاوش جان لذت میبری که ، یکی کونت رو میگاد ، تو هم که کس و کون حرومی میخوری .
یاد جریان بیهوشی و فرار دیروز  افتادم ،  به خودم گفتم سیاوش شل کن امروز رد شه بره،
شاهین گفت جنده خانم یکم این کس و کونت رو بده بالا آقا سیاوش منوچهری خفه نشه یکم نفس بکشه و حرف بزنه ،
شقایق بلند کرد خودش رو ، شاهین داشت تو کون مفلوک من تلمبه سنگین میزد ، شاهین با یه دست فیلمبرداری میکرد و با یا دست برای من جق میزد ، گاییده شدن کونم خیلی تحریکم کرده بود ، از دیشب هم کیرم همش شق بود و ارضا نشده بودم،  دیگه اگه الان ارضا نمیشدم از شق درد میمردم ، شقایق که تو این فاصله خودش حسابی کسش رو مالید،  دوباره کس و کونش رو چپوند تو دهنم و  گفت خوب بخور آقای منوچهری که دارم میشم، منم یکم تمرکز کردم روی شهوت موجود و سعی کردم به دیشب فکر نکنم ، فقط خواستم که ارضا بشم ،
شاهین که با ریتم تند تر داشت تلمبه میزد که شقایق تو دهنم ارضا شد ، صورتم خیس شد از ارضا شقایق ، شقایق بلند بلند آه و ناله کرد و کف دو دستشو گرفت زیر کسش ، خوب که خیس شد ، دو دستی افتاد به جون کیر من ، تاثیر اون چیزای کوفتی داشت به حد اعلاش می رسید که انگار تمام وجودم از کیرم پاشید بیرون ریخت روی سینه های خودم .

آخرین تصویری که از اون لحظه یادم موند اینه که شاهین همچنان دوربین به دست تلمبه میزد و منم همزمان با ارضا شدنم دیگه نمیتونستم حتی فکر کنم ، سرم گیج میرفت و دیگه چیزی یادم نیس .

چشمامو که باز کردم تو ماشینم بودم ، صندلی کناری راننده رو خوابونده بودن و دراز کشیده بودم رو صندلی ، انگار خیلی وقت بود تو ماشین بودم ، بدن درد و سردرد شدید داشتم ، بلند شدم یکم به اطراف نگاه کردم . انگار نزدیک غروب بود و باز یک روز دیگه به من گذشته ، خوشحال شدم از اینکه از دست اون دوتا روانی نجات پیدا کردم ، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چجوری مادرشون رو بگام ، من باید اون دو تا رو بکشم تا آروم بشم .

روی صندلی راننده یه برگه آچار بود که داخلش متنی پرینت گرفته شده بود و یه میکرو رم هم پایینش چسبیده بود ، داخلش نوشته شده بود
قبل از هر اقدامی خوب فکر کن ، من برای تخلیه حس های متفاوتم با بقیه ، یکارایی کردم که دست خودم نبود ، تو مسیری قرار گرفتم که مجبور شدم به اینکه ادامه بدم و آخرش چیزی شد که خودمم خیلی راضی بهش نبودم ، اگر کار احمقانه ای بکنی مطمئن باش فیلم کامل این چیزایی که تو رم هست رو پخش میکنم ، مطمئنم تو واسه آبرویی که تو شهر داری نمیخوای این اتفاق بیفته پس شتر دیدی ندیدی .

رم رو زدم داخل پخش ماشین ، چنتا عکس و یه فیلم داخلش بود . پلی کردم فیلم رو ، من رو نشون میداد که دارم کسخوری شقایق رو میکنم که
شاهین گفت جنده خانم یکم این کس و کونت رو بده بالا آقا سیاوش منوچهری خفه نشه یکم نفس بکشه و حرف بزنه ،
شقایق بلند کرد خودش رو ، صورت من به وضوح مشخص بود و سرخوش از سکس بودم و چندان چهره ناراضی نداشتم از مفعول بودن و کسلیسی و بردگی ، یه لبخند احمقانه هم به لب داشتم ، دوربین اومد پایینتر که شاهین داشت برام جق میزد و کیر شق شده من حاکی از رضایت به سکس تو این شرایط بود و دوربین یکم پایینتر رفت که شاهین تو کون مفلوک من تلمبه سنگین میزد ، یک لحظه کیرش رو کشید بیرون و سوراخ باز شده منو نشون داد که انگار صد ساله کارم کون دادنه ، وقتی به راحتی کیرش رو تو فرو کرد ، با سرعت زیاد وایساد تلمبه زدن ، بعد ارضا شدن شقایق روی صورتم رو فیلمبرداری کرد و در ادامه ارضا شدن من با دستای شقایق رو بدن خودم ، بعد دوربین رو داد به شقایق و شاهین پاهای منو جمع کرد و گفت داش سیاوش یکم باید تنگت کنم تا ارضا بشم خیلی گشادی تو .
اشکم داشت در میومد از این کاری که باهام کرده بودن که شاهین کشید بیرون و گفت سیاوش جان چشارو ببند که دارم میشم و اومد روی سینم و موهای منو گرفت و صورتم رو پر کرد از آب منی ، وسط ارضا شدنش کیرش رو گذاشت داخل دهنم و مقداری رو ریخت تو حلقم ،

حالت تهوع گرفتم و حتی فرصت نکردم در رو باز کنم و تو کف پایی آوردم بالا ، چیزی تو معده ام نبود همش آب بود که بوی کثافت میداد ،
اون لحظه من بیهوش بودم اما طوری صحبت شد و فیلمبرداری شد که انگار من با رضایت اینکار رو کردم .
قطعا اگر این فیلم پخش میشد من دیگه نمیتونستم به زندگی ادامه بدم .
تو فیلم اصلا از شقایق و شاهین جز پایین تنه چیزی نبود و از محیط فقط تخت تو فیلم افتاده بود .

به سختی از ماشین پیاده شدم و کف پایی رو انداختم داخل خیابون و از داخل صندوق عقب بطری آب رو کشیدم بیرون و دهنم رو شستم تا آب تموم شد ، سوار که شدم گشتم دنبال گوشیم و پیداش نکردم .
راه افتادم رفتم سمت خونه ، دیگه عکسها رو نگاه نکردم ، رسیدم خونه ناخودآگاه گریه ام گرفت ، تو حیاط تمام لباس هام رو درآوردم و لخت رفتم داخل ، با تلفن ثابت سه پرس غذا سفارش دادم که گفت یه ساعت دیگه میاد
رفتم تو حموم حسابی آب خوردم و بعد انگشت انداختم تو حلقم تا حالت تهوع گرفتم و باز استفراغ کردم ، شاید فرقی نمیکرد اما این یه کوچولو تسکینم میداد که منی یا شاش یا هرچی تو معده ام هست میاد بیرون ،بعد از تکرار اینکار ، مثل دیوونه ها تنم رو میشستم و گریه میکردم ، یه ربع فقط مسواک میزدم که نصف خمیر دندون رو تو دهنم خالی کردم .
با صدای زنگ خونه رفتم حوله تن کردم و رفتم غذا گرفتم .

فردای اون روز از خونه بیرون رفتم و سیم کارتم رو سوزوندم و همون شماره قبلی رو گرفتم ، کلی خرید کردم و برگشتم خونه ، بعد از اینکه سیم کارت انداختم تو گوشی قبلیم ، هزار تا پیام برام اومد و صد نفر زنگ زدن ، خیلیا رو جواب ندادم ، سعی کردم چند روزی تنها باشم .
یک هفته گذشت و یکم حالم بهتر شده بود ، خیلی فکر کردم که با چنتا آشنایی که دارم برم شکایت کنم و شاهین و شقایق رو به خاک سیاه بشونم،  یا چند نفر اجیر کنم حتی اون دوتا رو بکشم و قبل کشتن صد برابر اون کاری که باهام کردن و رو باهاشون کنم .
هر فکری میکردم آخرش به این نتیجه می رسیدم اگر یه اپسیلون درصد نقشه ام شکست بخوره و اونا فیلم و عکسها رو پخش کنن دیگه این شهر جای زندگی نیست و باید برم بمیرم.

یروز صبح رفتم بالاخره نمایشگاه و سعی کردم به زندگی عادی برگردم ، سعی کردم فراموش کنم چی به سرم اومده و فراموش کنم جریان رو .

چند روزی همه چی خوب پیش میرفت که یکی از نمایشگاه دارای شهر که یجورایی تو ماشین خارجی رقیب اصلیم بود تو واتس آپ پیام داد سلام سیاوش منوچهری عزیز با یه استیکر خنده
+ سلام آقای فاضلی عزیز
- خوبی شما خوش میگذره
+ چی شده یادی از ما کردی
- یه فیلم دیدم بازیگرش خیلی شبیه تو بود یاد شما افتادم گفتم یه حال و احوالی کنم
+ فیلم چی ، اسمشو بگو خودمم نگاه کنم
- اسم نداشت اما توش اسم اونی که شبیه شما بود هم اسم خودت بود ، سیاوش منوچهری

تازه الان یاد فیلم شاهین افتادم ، اخه چرا پخشش کردن اینا ، ضربان قلبم رفت روی هزار ، سرم داشت میترکید که یه پیام دیگه اومد .
علی عسگری : داداش کجایی کار واجب دارم باید ببینمت
تو یک ساعت صد تا پیام اومد از دوست و دشمن
فرخ جولایی: سیاوش تو گروه دوستان یه کلیپ اومده میخوان آبروتو ببرن، خودت دیدیش؟
امید مومنی : سلام
قاسم عبدالهی: سیاوش
سعید صدوقی: دهنت سرویس منم دلم خواست
کارواش : استیکر خنده و خجالت
...

بلند شدم رفتم سمت خونه شاهین،  اگر کاری نکرده بودم واسه آبروم بود حالا که فیلم رو پخش کردن حتما میکشمشون

یه قمه و گاز فلفل داشتم برداشتم رفتم در خونه، از دیوار کشیدم بالا همه در و پنجره ها بسته بود و در ورودی یه قفل کتابی زده بودن ،  اومدم داخل کوچه یه ربعی وایسادم که یه پیرمرد خرید کرده بود و داشت میرفت خونه بغلی ، گفتم آقا ببخشید خونه اقا شاهین کدومه من دوست قدیمیشم فقط میدونم خونش تو این کوچس نمیدونم کدوم خونه است ، گفت همین خونه کناری ، فقط خالیه خیلی وقته ، خودش که خیلی سال پیش ازدواج کرده خونش جدا شده از پدر مادرش ، که اون دوتا خدا بیامرز هم اوایل کرونا جفتشون کرونا گرفتن فوت شدن ، فقط یک ماه پیش انگار اینجا رو دادن کرایه به یه زوج جوون ، که اوناهم ده روز بیشتر ندیدمشون . گفتم به من تلفنی گفت که خودم میخوام برم خونه بابام واسه زندگی ، خودش نبود شاید شما نشناختید ، گفت اولا تو که شمارشو داری یه زنگ بهش بزن دوما من شاهین رو از بچگی میشناسم مگه میشه اشتباه کنم .
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
برادر خواهر دیوث

قسمت ۴

حرفهای پیرمرد شکه ام کرد ، اخه چجوری میشه ، من به شاهین ماشین فروختم،  چجوری این که منو نابود کرد شاهین نبوده ، منکه تو زندگیم در حق کسی بدی نکردم این دو تا دیوث چرا باهام اینکار رو کردن .

هر چی فکر میکردم کمتر به نتیجه می رسیدم،  زندگیمو الکی الکی نابود کردن ، نشستم تو ماشین و از اول زندگیم تا به امروز رو مرور کردم ، که کی باهام دشمنی داشته که باهام اینکار رو کرده ، اهل دعوا و شر هم نبودم ، گوشیمو نگاه کردم پر بود از پیام و تماس بی پاسخ ، زندگیم رو نابود شده دیدم .
اشکم دراومد از اینکه آبرو خودم و نام نیک خانواده ام رو برده بودم ، دیگه تو این شهر نمیتونستم بمونم ، دیگه تو روی دوست و آشنا نمیتونستم نگاه کنم .

باید اول شاهین واقعی رو پیدا میکردم تا از طریق اون به برادر خواهر دیوث برسم ، برگشتم نمایشگاه و جلو در فرشید رو دیدم ، سرش رو انداخت پایین و یه سلام بهم داد ، انگار اونم فیلم رو دیده بود ، گفتم برو خونه فعلا نمایشگاه تعطیله ، گشتم تو مدارک دنبال مدارک شاهین ، کپی کارت ملی انقدر بد گرفته شده بود عکسش اصلا واضح نبود و انگار با فتو شاپ سیاه شده بود ، واسه انتقال ماشین من وکالت زده بودم به نام شاهین اصلی که حضورش اصلا احتیاج نبود و احتمالا اون شاهین دیوث مدارک رو داده موقع تعویض پلاک خود شاهین اصلی و اون باید رفته باشه تعویض پلاک، کد ملی شاهین رو فرستادم واسه یکی از دوست دخترام که تو دفتر خدماتی کار میکرد بعد زنگ زدم گفتم ببین از این آدرسی تلفنی پیدا میکنی ، چند دقیقه بعد یه شماره و آدرس برام فرستاد .

از نمایشگاه اومدم بیرون ، هرکسی که از کنارم رد میشد حس میکردم که فیلم رو دیده و تو دلش داره بهم میخنده ، این حس داشت دیوونه ام میکرد ، انگار همه عالم و آدم دیده بودن فیلم رو .
رسیدم به آدرس خونه شاهین ، یه برج خیلی شکیل و گرون قیمت بود که تو شهر معروف بود ، جزو گرونترین خونه های شهر بود، کلی فکر کردم که الان زنگ بزنم یا ببینمش بهش چی بگم ، که مغزم درست کار نمیکرد و نتونستم تصمیم درستی بگیرم ، گفتم زنگ بزنم بگم به اسمش کلاه برداری شده، قبل از اینکه شکایت کنم بیاد پایین حضوری حرف بزنیم تا بیاد پایین یه فکری میکنم .
به شماره اش زنگ زدم خاموش بود ، اومدم برم داخل ، آقای شیک پوشی که نگهبان بود سریع گفت ، آقا بفرمائید امرتون با کی کار دارین، گفتم با شاهین صرمدی قرار دارم ، موبایلش خاموشه ، اگر امکانش هست یه تماس با منزل بگیرید تو لابی باهاشون ملاقات کنم ، نگهبان گفت ایشون با خانواده رفتن خارج کشور ، فعلا کسی منزلشون نیست .

به فرشید سپرده بودم که روزی چند مرتبه به خونه پدری شاهین و خونه خود شاهین سر بزنه و اگر کسی اومده خونه بهم خبر بده ، یه اسلحه شاه کش هم خریدم که اگر لازم شد ، ازش استفاده کنم .

چند روزی تو خونه خودم رو حبس کردم ، روی بیرون رفتن دیگه نداشتم مطمئنا تو این چند روز کسایی که فیلم رو ندیده بودن هم صد در صد دیگه دیدن فیلم رو ، همش صحنه ای که شاهین آبش رو میریخت تو دهنم میومد جلو چشمم و حالت تهوع بهم دست میداد ، چند باری فکر خودکشی به ذهنم رسید ، آخرش به این نتیجه رسیدم ملک و املاک و دارایی ها رو نقد کنم از این شهر برم و یه شهر دیگه زندگی جدیدی شروع کنم ، اما باید قبلش دلیل این اتفاقات رو متوجه میشدم و انتقام میگرفتم .

چند روزی از این ماجرا گذشت و فرشید زنگ زد که برق های خونه پدری شاهین روشن شده و کسی داخل خونس.
سریع اسلحه و اسپری فلفل و قمه رو برداشتم و رفتم خونه شاهین ، مطمئن بودم که شاهین هم با اون برادر خواهر دیوث همدسته، باید با زور و تهدید می فهمیدم جریان چیه، از دیوار خونه کشیدم بالا و وارد حیاط شدم ، کمری که به شاهین قلابی فروخته بودم تو پارکینگ بود ، به آرومی به پشت پنجره ساختمون رفتم و کسی رو طبقه همکف ندیدم ، اکثر چراغها روشن بود به جز گوشه سمت راست خونه ، به آرومی در رو باز کردم و به سمت راست خونه رفتم  ، اونجا یه پاسیو گل و یه کتابخونه بزرگ بود که تمام گل هاش از بی آبی خشک شده بودن و چون تاریک بود جای خوبی واسه مخفی شدن بودن ، صدای خنده و صحبت از طبقه بالا میومد ، حدودا ۵ دقیقه ای گذشت که از داخل شیشه ها دیدم کسی به پله ها نزدیک میشه ، صدای پاشنه بلند روی پله ها بلند شد که پایین میومدن ، به وسط پله ها که رسیدن پشتشون به من بود ، یه مرد وسط بود که فقط شرت داشت و دو تا زن با شرت و کرست کنارش بودن و پایین میومدن ، صبر کردم ببینم که اگر حرفی میزنن ، از حرفاشون مطمئن بشم که مرد شاهینه و شاید چیزی دستگیرم بشه .
مادرجنده  دو تا شاهکس آورده بود که حسابی عشق و حال کنه، داخل پاسیو که دقت کردم پشت کتابخونه یه قسمت باز بود که داخل همکف مشخص بود و چون تاریک بود منو نمیدیدن ، اونجا منتظر موندم ،

شاهین نشست روی کاناپه ای که بدبختی من ازش شروع شد ، صورت شاهین رو به وضوح میدیدم که کسکشی ازش می بارید، اما زن ها فقط کمی از نیمرخشون رو میدیدم ، یکی از زن ها گفت شاهین جون چنان برات بخورم که منو کنی هوو مرجان ، اون یکی زنه گفت ، سارا جون شما امشب زنده بمون ، اگر صبح رو دیدی با شاهین برید محضر ، تو بشو هوو من .
تا اینجا کار مطمئن شدم شاهین خودشه و اسم زنش مرجان و اون یکی ساراس.

سارا شرت شاهین رو کشید پایین و وایساد حرفه ای ساک زدن کیر شاهین ، مرجان پشت به من بود و از روی میز جلو کاناپه که بساط مشروب به راه بود و نصف کمتر شیشه مشروب رو خورده بودن یه شات ریخت و رفت بالا ، شاهین گفت واسه منم یه سنگین بریز، یه شات پر واسه شاهین ریخت و داد بهش و بعدش کنار سارا زانو زد جلو شاهین ، کیر شاهین رو از سارا گرفت و گفت یکمم من هنرم رو نشونت بدم فکر نکنی خبریه ، وایساد دارکوبی واسه شاهین ساک زدن ، سارا هم از شاهین لب میگرفت، 
کلی نقشه کشیدم که کی برینم تو حالشون و عقده هام رو سرشون خالی کنم ، پیش خودم گفتم یکم صبر کنم مستیشون بیشتر بشه تا بهتر جواب بگیرم.
سارا نشست پیش مرجان و دو تایی چسبیدن به کیر شاهین،  نوبتی یکی کیرشو میخورد یکی تخماشو و باز عوض میکردن ، شاهین گفت بسه و سارا نشست رو کیرش و شروع کرد به کیر سواری ، مرجان شرت و کرست رو درآورد و رفت بالا و پای راستش رو گذاشت روی پشتیه مبل و کسش رو چپوند دهن شاهین ، شاهین هم داشت براش حسابی میخورد ، ۵ دقیقه بعد مرجان رو  آورد پایین و ازش حسابی لب گرفت همونطوری که لب میگرفت خوابوندش روی کاناپه و کرد تو کسش من از پشت کس و کون مرجان رو میدیدم که کیر و خایه شاهین داره توش تلمبه میزنه ، سارا دیدم رو گرفت و از پشت خایه و سوراخ کون شاهین رو مک میزد و خود ارضایی میکرد.
شاهین بلند شد و از لب گرفتن دست کشید تازه واسه اولین بار صورت مرجان رو که دیدم خشکم زد ، این همون مرجانی بود که باهاش رفیق بودم و وقتی فهمیدم شوهر داره کاتش کردم . هنگ کردم چند دقیقه،  تا فهمیدم که اینا همه نقشه شوهر مرجان بوده واسه انتقام از من .
صدای یه موبایل که روی میز بود بلند شد ، اونا بی اعتنا به موبایل به سکس خودشون ادامه دادن .

من به نقطه انفجار خودم رسیدم ، ضربان قلبم هزار بود و به مرز جنون رسیدم ، شاهکش رو گرفتم دستم رفتم داخل خونه ، شاهین رو هدف گرفتم و نزدیکش که شدم یه تیر شلیک کردم تو رون پای چپ شاهین، 
شاهین عربده زد و دو تا زن ها جیغ .

داد زدم خفه شید ، صدای هرکدومتون در بیاد ، تیر بعدی تو مغزشه ، هر سه لال شدن و با چشمای از حدقه بیرون اومده به من زل زدن ،
گفتم به به آقا شاهین خوبی منو که میشناسی ،
گفت نمی شناسم،  گفتم اون خواهر برادر دیوث رو چطور اسم دختر شقایق بود انگار ، داداشش اسمش رو به من گفت شاهین ، خودش رو جای تو جا زد ، گفت نمی شناسم،  گفتم به به مرجان خانم ، تو کجای این قضیه ایه ، منکه وقتی فهمیدم شوهر داری باهات کات کردم ، چرا این بلا رو سر من اوردین،  مرجان گفت چی میگی من تو رو اولین بارمه میبینم،  گفتم شما آخرین لحظات عمرتون رو سپری میکنید ، من دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم،  امشب هر سه شما میمیرید پس سعی کنید دروغ نگید ،
شاهین داشت از درد به خودش میپیچید ، محکم جای زخمش  رو گرفته بود گفت پسر جون واست بد میشه من جای تو بودم الان فرار میکردم از این شهر میرفتم ، گفتم از این شهر میرم اما اول باید شما ادرس شقایق و برادرش رو بهم بدین بعد شما رو میکشم بعد اونارو تکه تکه میکنم زجر کششون میکنم ‌.
مرجان گفت آقای محترم ما اصلا شقایق نمی شناسیم ما با برادر خواهری در ارتباط نیستیم ، اشتباه گرفتین .
گفتم مرجان خفه شو ، انقدر فیلم بازی نکن ،
یهو چشمم به برنو روی شومینه افتاد ، رفتم برش داشتم از همون کشویی که برادر دیوث فشنگ برداشته بود ، فشنگ برداشتم و رفتم نشستم همونجا که شاهین قلابی روی دسته مبل نشسته بود ،

گفتم این برنو احتمالا مال بابابزرگته، این تفنگ و نقش شاهین که روی برنو هک شده هم خیلی دوس داشته ، واسه همین اسمت رو اجبار کردن گذاشتن شاهین .
مرجان متعجب شد و یکم شاهین رو نگاه کرد بعد منو . گفتم هان چیه ، مرجان تعجب نداره ، این طوری وانمود میکنی مثلا از همه چی بی خبری ،
واسه بار آخر ازتون میپرسم شقایق و برادرش کجان ، تا ۱۰ ثانیه وقت دارید اگر جواب ندید یک یک تون سوراخ سوراخ میکنم .
ده نه هشت هفت ، خواستم بگم شش دوباره گوشی روی میز زنگ خورد ، عکس شقایق روی گوشی بود  ، خوشحال گوشی رو برداشتم که نوشته بود تماس تصویری از shd4680 ، گفتم شقایق هرچند مادرجنده است اما حلال زادس، حرف نامربوط بزنید یه گلوله حرومتون میکنم ،
تماس رو تایید کردم گرفتم سمت شاهین و مرجان ، صدای شقایق اومد که گفت سلام ، یکم مکث کرد گفت به به ایشالا همیشه به سکس و شادی، چرا اینقدر پکر و داغونید ، چرا حرف نمیزنید ،

مرجان گفت سلام شادی جان
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
این داستان رو قبل از لوتی سایت دیگه ای گذاشتم ، استقبال خوبی ازش شد
خواستم ادامه اش بدم گفتم اینجا هم بگذارمش
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

من کثافت و عشق کثافت ترم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA