زندگينامه ندا < قسمت دهم > آدم جالبي بود ، با اينکه من تو اين چند روز بيشتر با اون سروکار داشتم ولي هيچ وقت از حد و حدودش خارج نشد ، با اينکه مطمئن بود اگه تقاضاي سکس کنه ، صد در صد ميپذيرم ولي اينکار رو نميکردذبيح سريع اومد دم در و خوش آمد گفت و من شال و مانتومو درآوردم و دادم دستش و گفتم :- دو تا مهمون جوون دارم ، يه ساعت بعد ميان ، راهنماييشون ميکني به سوناي بخاربا گفتن بله ، منو تا طبقه اول مشايعت کرد و لباسامو به چوب رختي آويزون کرد و خواست بره که گفتم :- وايستا ، باهات کار دارم- بله خانم ؟- تو هميشه با شايسته خانم اينکارها رو ميکني ؟سرش رو انداخت پايين و آرووم گفت :- بله خانم هر کاري بگن ميکنم ، مهدي براي مامانش مرداي مختلف و دوستاشو ميبره و من هم جزو اونا هستم- توهم کارتو خوب بلدي ها !- چه عرض کنم خانم- خوب ، بساط پذيرايي رو آماده کن و يه ساعت بعد از اينکه مهمونام اومدن ، بده مامانت بياره بالا ، الان مهمونا ميرسن و من هم ميرم استخر ، هر وقت اومدن زنگ آيفون استخر رو بزن تا من بفهممرفتم و يه مايوي آبي و سبز داشتم ، اونو پوشيدم و يعد از اينکه دوش گرفتم با صداي زنگ فهميدم اميد و علي اومدن و رفتم تو سوناي بخار که خيلي هم خوب بخار کرده بود و چشم چشم رو نميديد- خانم بچه ها رو آوردم ، چي دستور ميفرماييد- ذبيح بگو لخت شن و بيان تو سونا- خانوم ببخشيد ما مايو نياورديم ، نگفتين که ميخاين برين استخر- اشکال نداره شورتتون هم در بيارين و بيايين تو- خانم آخه ... - آخه نداره بجنبينو اومدن تو و بي سر و صدا نشستن ؛تو سونا من تو قسمت تاريک نشسته بودم و اونا تو قسمت روشن و من به صورت محو اونا روميديدم ولي اونا به سختي ميتونستن منو ببينن ،اميد يه بچه حدود 15 16 ساله بود و نسبتا لاغر که به نظر شر ميومد ، ولي علي يه کم کوچيکتر بود و تپلتر و آررومتر به نظر ميومد- خوش اومدين بچه ها- ممنون خانم ، عجب خونه اي دارين ، خيلي قشنگ و بزرگه- بگوببينم گفتي کجامو بخوريسکوت کرد و چيزي نگفت- مگه نشنيدي ؟- ببخشيد خانوم- ميبخشم ، ولي بگو- کستونو- تا حالا کس خوردي ؟- نه خانم- تا حالا کس ديدي ؟ - بله خانم- کس کيو؟- تو فيلما ديدم- از نزديک ميگم ، ديدي؟- نه خانوم ، يعني بله ،فقط مال مامانمو- منو ميبيني ؟ - خيلي سخت خانوم- پاشو بيا پيش منوقتي نشست پيش من ، سرش رو انداخت پايين و من داشتم وراندازش ميکردم ، کير بدي نداشت و نسبت به سنش بزرگتر بود ولي راست نبود ، فکر کنم از استرس بود ، دستم رو گذاشتم روي رونش نزديک کيرش و گفتم :- راحت باش و اصلا نترس ، سرتو بگير بالا ، علي تو هم بيا پيشمعلي تپلتر و نازتر بود و دوست داشتني تر و با کير کوچيکتر که اونم خواب بود- امرز ميخام خوب منو ببينين و هر چيزي که دوست دارين ازم بخواهين ، اگه پسراي خوبي باشين و خجالت رو بزارين کنار ، خوب ميتونيم با هم راه بياييم شايد دوباره اجازه بدم بيايين اينجا ، حالا پاشيم بريم بيرون تا بهتر بتونيم همو ببينيمتو محوطه استخر يه ميز چوبي بود با 4 تا صندلي که من اونا رو هدايت کردم به سمت اون ميز ، ياد خودم افتادم که تو همين سن و سالها اولين بار سکس رو تجربه کرده بودم ، ياد برايان افتادم که اولين بار منو افتتاح کرد ، ما اونجا کارگر از سن 18 سالگي داشتيم تا 70 ساله و من تقریبا با همشون سکس کرده بودميه روز که برايان منو خوابونده بود رو چمنهاي نزديک اصطبل اسبها و داشت ميکرد ، ريچارد اومد - برايان پاشو برو به کارات برس - چيکارش داري ريچارد بزار کارش رو تموم کنه- من در خدمتم خانم ، مادرتون به من سپردن که همه جوره در خدمت باشم و با در آوردن لباسهاش من ديدم که چه کير خوشتراش و بزرگي داره ، اون با من درمورد مسائل مختلف سکس صحبت ميکرد و يادم ميداد که چجوري لذت حداکثري ببرم ، اون روز که اون منو کرد تازه فهميدم لذت يعني چي و از اون موقع بود که من معتاد سکس شدمبه خودم که اومدم ديدم بچه ها با دقت مشغول تماشاي من هستن- خانوم شما از فيلمها هم بهتر و خوشگلترين- شما هم خوبين بچه ها ، مخصوصا اون کوچولوهاتونو به کيراشون اشاره کردم- حالا بگين از من چي ميخاين ؟یه مکثی کردن و گفتن :- ميشه دست بزنيم بهتون ؟- بله حتماودراز کشيدم رو تخت چوبي و اون دوتا اومدن و مشغول دست زدن به نقاط مختلف من شدم ، فقط اميد بود که حرف ميزد- واااي خانوم چقدر خوبه ، شما هيچ جاتون مو نداره ، مامان من يه کم مو داره- مگه تو بدن مامانت رو ديدي؟- بله تا چند وقت پيش ، اون من رو ميبره حموم ، از وقتي کيرم راست شد ديگه نذاشت باهاش برم ، چه سينه هاي درشت و نرم و خوشگلي دارين ، ميشه به اونا هم دست بزنم با در آوردن سينه بندم بهش فهموندم که ميشه و اونم بعد از يه نگاه عميق دستش رو با احتياط گذاشت رو سينه من- وااي خداي من ، من حتما خواب ميبينم ، چقدر قشنگه ، چه نوک قشنگي دارهاميد و علي دوطرف من ايستاده بودن و من دست علي رو گرفتم و گذاشتم رو اون يکي سينه ام و دستامو بردم از زير کير و خايه شونو آروم گرفتم و شروع کردم به نوازش ، اولش يه کم جا خوردن و ولي بعد از بزرگ شدن کيراشون فهميدم که دارن لذت ميبرن ، پاشدم و درحالي که کيراشون دستم بود رفتيم به سمت استخر بچه ها که کم عمق بود- خوب ، بشينيم اينجامن نشستم وسط و اونا رو نشوندم دو طرفم ، زير آب شورتم رو در آوردم و گذاشتم لبه استخر- وااي خانوم شما شورتتون هم درآوردين- قرار شد با هم راحت باشيم ، نه ؟و دوباره مشغول ماليدن کيراشون شدم ، اميد دستشو گذاشته بود روي رونم و آرووم آرووم مياورد بالا به سمت کسم و منم خودم زده بودم به نفهميدن ، وقتي دستش به کسم رسيد برگشتم و يه اخمي کردم بهش و اونم دستشو زود کشيد کنار ، بعد يه چشمک زدم بهش و دستشو گرفتم وگذاشتم رو کسمعلي جرات نميکرد بهم دست بزنه و بهش گفتم - علي آقا مثل اينکه با ما راحت نيستن- چچرا خانونم هستمو اونم دستش رو گذاشت رو کسم ، بعد دوباره بلند شدم و رفتم رو تخت چوبي دراز کشيدم و اونا هم اومدن دو طرف من نشستن و مشغول کشف اندام من شدن- خانوم چقدر کستون قشنگه ، کس مامان من پر از موه - کس مامان تو چي علي ؟- اونم پر از موه خانوم ولي هميشه ميزنه ولي زبر ميشه ، کس شما خيلي نرمه- مگه دست زدي به کس مامانت؟- آره خانوم من رو هم مامانم ميبره حموم و هميشه بغلم ميکنه و ميگه قربون اون دودول کوچولوت برم ، ببين چه سفت هم شدهديگه روي علي باز شده بود و راحت تر حرف ميزد- تو که دودولت سفت شد ، مامانت بازم ميبرتت حموم- آره خانم هميشه با اون ميرم از اولش که ميريم کيرم رو ميشوره و خيلي دوست داره سفت بشه ، وقتي بغلم ميکنه کيرم ميره وسط پاهاش- تو هم رفته تا حالا- آره خانوم چند بار رفته ، هميشه ميگه قربون دودولت برم ، بعضي موقعها که ميخوابونتم زمين تا ليف بکشه ميشنه رو کيرم- پس تو مامان بهتري داري ، بهش بگو اميد هم با شما بره حموم- چشم خانم ميگم بهشياد مامانم افتادم که هميشه ميگفت : قربون هيکل دخترم برم که يه مجسمه هم براش راست ميکنه- تازه خانوم هميشه ميگه دودولت رو بخورم پسر قشنگم- و ميخوره ؟- بله خانم- چه مامان خوبي داري تو- ميخاي منم برات بخورم ؟ بيا اينجا بخورم براتدر حالي که اميد مشغول ماليدن سينه هام و کسم بود ، علي اومد و ايستاد و من براش حسابي ساک زدم ، کير هر دو تاشون مثل آدم بزرگا بود- خوب بخورش ديگه اميد !- چيو خانوم ؟- کسمو ، مگه نميخواستي بخوريش؟- چرا خانوم ، چشمو با ولع خاصي مشغول ليسيدن کس من شد ، بعد از چند دقيقه بهشون گفتم که جاشونو عض کنن- حالا علي تو برو و کسم رو بليس و اميد بياد براش ساک بزنمپاهامو از هم باز کرده بودم و علي با اون زبون کوچولوش مشغول ليسيدن کس من بود و من داشتم براي اميد ساک ميزدم که اقدس با يه سبد ميوه اومد داخل- بفرماييد خانوم ميوه آوردم- بزار رو ميز اقدس و برو سه تا هم آب پرتقال بگير و بيار- چشم خانم- بچه ها جاتونو دوباره عوض کنينبرعکس شدم و روي شکمم دراز کشيدم و در حالي که داشتم براي علي ساک ميزدم ، اميد هم رفت سراغ کسم ، لمبراي کونم رو از هم باز کرد و با صداي بلند گفت :- واااي خانوم چه سوراخ کوني دارين شما ، چقدر خوشگل و نازه و مشغول ليسيدن سوراخ کون و کسم شد ، انصافا خوب ليس ميزد و من لذت ميبردم ، اقدس با سه تا آب پرتقال برگشت و گذاشت روي ميز و گفت : امري ندارين خانوم ، در حالي که نميخواستم کير علي رو از دهنم در بيارم ، بهش فهموندم که نه- بچه ها بريم يه کم ميوه بخوريم و بياييم ، باشه ؟رفتيم و سر ميز نشستيم ، کير هر دو راست بود و نميخابيد - بچه ها خوش ميگذره ؟- بله خانم عاليه ، ممنون- بچه ها شما سکس هم ميکنين؟ديدم جواب نميدن- يعني کيرتون رو ميکنين تو کون يا کس يکي ديگه ؟- خانوم ، من که نه ، تا حالا نکردم ولي علي چرا کرده- منظورش مامانته علي ؟- بله خانم- آب هم تا حالا از کيراتون اومده- بله خانم اميد يه موز برداشته بود و ميخاست بخوره ، گفتم :- ميخاي بکنيش تو کس من و بعد بخوريش؟اومد با پوست بکنه تو که گفتم : نه پوستش رو بکن و اون پوستش رو کند و من در حالي که با دو دستم کسم رو باز ميکردم ، موز رو کرد تو کس من و چند بار تلمبه زد و گفتم :- الان خوشمزه تر شده ، بخور ببين- عاليه خانم- بده علي هم بخوره- خوبه علي ؟ خوشت مياد- بله خانوم ، ممنون با آيفون ذبيح رو خواستم و گفتم بياد بالا- بچه ها پاشين بيايين اينجاو پاشدن و با کيرهاي راست اومدن جلوي من ايستادن و من آهسته و عميق مشغول ساک زدن کيرهاشون شدم و اونا هم به سينه ها و پشت و بازوی من دست ميکشيدن ، يه کم بعد اميد گفت :- آخ آخ خانوم آبم داره مياد- مال منم داره میاد خانومذبيح اومد و گفت : - بله خانوم بدون توجه به حرف اميد که گفت داره آبش مياد ، کارم رو ادامه دادم و وقتي آبش اومد تو دهنم و قورتش دادم ، چشماش برق عجيبي ميزد ، بعد آب کير علي رو هم خوردم ، اميد گفت :- خانوم شما آب کير هم ميخورين ؟- آره اميد جان خوبه ، دوست دارم- ذبيح ! به فريبرز زنگ بزن بگو يه ساعت ديگه اينجا باشه تا بچه ها رو برسونهيه نيم ساعتي تو استخر شنا و آب بازي کرديم و تا حاضر بشن بچه ها فريبرز اومد دنبالشون و بردشون
زندگينامه ندا < قسمت یازدهم > از تو تراس جلوي استخر معلوم بود که هوا يواش يواش داره تاريک ميشه و من داشتم براي خودم آرووم شنا ميکردم ، خيلي بايد از اندامم مراقبت ميکردم ، صداي ذبيح از تو حياط ميومد که داشت با کسي صحبت ميکرد ، رفتم تو تراس و صدا زدم :- ذبيح ! يه دقيقه بيا بالا- با مهدي صحبت ميکنم خانوم ، چشم الان ميام- اونم بيار اشکالي ندارهو رفتم و تو استخر و مشغول شنا شدم ، با اومدن ذبيح و مهدي رفتم کنار استخر و در حالي که فقط سرم از آب بيرون بود ، ذبيح گفت : - بله خانم- چطوري مهدي ، خوبي ؟ مامان خوبه ؟- سلام ندا خانوم ؛ ممنون خوبم ، مامان هم خوبه ، خونست و مشغول کاراش- چيکار ميکنه؟- يه آقايي از ظهر اومده ، با اون مشغوله- سکس ؟- بله - تو چرا نموندي پيششون- بودم پيششون ، الان اومدم- آقاهه تا کي پيش مامانته ؟- وقتي مياد ، معمولا تا صبح ميمونه- خوب برو بگو بيان اينجا دور هم باشيم ، بگو مايو هم بياره با خودش يه تني به آب بزنه- چشم خانم- ذبيح ! تو هم برو تراس رو يه کم مرتب کن ، يه کم برگ از درختچه ها ريخته جمعش کن ، الان مهدي هم مياد پيشت کمکت ميکنهذبيح رفت تو تراس و مهدي هم رفت دنبال مامانش و منم اومدم بيرون و شورت و سوتين مايومو پوشيدم و کلاه و عينکم رو درآوردم و يه کم به سر و وضع و آرايشم رسيدگي کردم يه گردنبند و پابند ظريف پوشيدم و حوله کلاهدارم رو تنم کردم و رو صندلي چوبي منتظر شايسته و دوستش نشستم و چند دقيقه بعد صداي شايسته منو به خودم آورد- سلام ندا جون ، خوبي عزيزمشايسته با يه تاپ بندي يقه گشاد کشي و ليمويي رنگ که جلوه خاصي به سينه هاش داده بود و سينه هاش از زيرش نمايان بود و يه شلوارک جذب که ست تاپش بود خيلي جذاب و سرحال به نظر ميرسيد ، همراهش يه آقايي بود ميانسال با قد و هيکل متوسط که ريش و سبيل قشنگي داشت که تک و توک سفيد و خاکستري شده بودن - سلام شايسته جان ، چه خوب کردي اومدي ، خوبي عزيزم ؟- خيلي خوب ، تو چطوري؟- منم خوب ، آقا رو معرفي نميکني؟- آقا مرتضي هستن ، از دوستان من در حالي که ميگفتم خوشوقتم ، دستم رو دراز کردم که باهاش دست بدم دستم رو به حالت خاصي گرفت و بوسيد- سرکارخانم ! مرتضي هستم و از ديدارتون خيلي خرسندم- ذبيح برو به مامانت بگو وسايل پذيرايي رو مهيا کنه و به همراه مهدي برين و تراس رو تميز کنينو رو کردم به شايسته و پرسيدم :- شايسته جان اشکالي که نداره ؟- نه عزيزم ، همون جا براش بهتره ، اتفاقا اگه بعضي وقتا بياد و به ذبيح کمک کنه منم راحتترممشغول صحبت بوديم ، شايسته کنار مرتضي نشسته بود و دست مرتضي روي رون شايسته بود و آرووم آرووم نوازش ميکرد من هم پام رو انداخته بودم روي پام و گهگاهي ساق پام و زانوم رو نوازش ميکردم و سينه هاي قشنگم که با طلا زينت داده شده بودن از بالا خودنمايي ميکردن ، موهاي طلاييم هر از گاهي ميريختن رو صورتم و من هم با عشوه اي خاص اونا رو ميدادم عقببا عرقي که رو پيشوني مرتضي نشسته بود فهميدم گرمشه - آقا مرتضي اينجا يه کم گرم و مرطوبه ، بهتر نيست لباساتونو در بيارين و راحت باشين ، در ضمن يه تني هم به آب ميزنيمو با دستم به رختکن اشاره کردم گفتم :- اونجا ميتونين راحت باشين ، شلوارک و مايوي نو هم هست مرتضی که رفت رو کردم به شایسته و گفتم :- شایسته جون ! بد نگذره بهت ! امروز با این هستی و فردا با اون !- نه نمیزارم بهم بد بگذره ، از ظهر که مرتضی اومده تا حالا 3 بار منو کرده ، تا صبح هم فکر کنم 3 بار دیگه بکنه- خوب میکنه حالا ؟- آره ماشالله خیلی خوب میکنه ، تا صبح حسابی گاییده میشم ، فکر نکنم فردا بتونم درست راه برم- مهدی کجا بود ؟- اونم داشت تماشا میکرد و جق میزد- چرا مهدی نمیکنتت ؟ تا حالا بهش دادی ؟- یه بار خیلی وقت پیش دادم بهش ، خوشم نمیاد ، دوست دارم غریبه ها بکنن منومرتضي رفت و بعد از چند دقيقه برگشت ، يه مايوي اسليپ سرمه اي پوشيده بود و بدنش نسبتا کم مو و رو فرم بود ، و کير نسبتا بزرگش توي مايو خودنمايي ميکرد - خوب ، شايسته جان تعريف کن ببينيم ، از کي با آقا مرتضي دوستين ؟با بوسه اي که به صورت مرتضي تقديم کرد گفت :- زياد نيست ندا جون ، دو ماهه تقريبا ، ولي تو اين دوماه خيلي با هم صميمي شديم و به هم عادت کرديم ، هفته اي يه شب از خانومش مرخصي ميگيره و مياد پيش من و چشمکي زد- البته الان ايشون تو ماموريت هستن و در حالي که دو دستش رو مي گذاشت روي پاهاي مرتضي با صداي بلند شروع به خنده کرداقدس و قاسم با کلي لوازم پذيرايي و مشروبات اومدن و مشغول چیدن میز شدن - کارتون چيه آقا مرتضي؟- بوتيک داره ندا جون ، انواع پوشاک زنونه ميفروشه ، تو نارمک يه فروشگاه بزرگ داره ، همونجا با هم آشنا شديم بي اختيار ياد رضا دوست فريبرز افتادمذبيح و مهدي از تراس زير چشمي ما رو ميپاييدن ، ما هم مشغول خوردن و نوشيدن و گپ زدن بوديم و تقريبا هر سه مست شده بوديم ، دست شايسته رو کير مرتضي بود و معلوم بود که کم کم داره بيدار ميشه و دست مرتضي هم از پشت تو شلوار شايسته بود و چون داشت کونش رو نوازش ميکرد ، يه کم از چاک کون شايسته معلوم بود ؛ مهدي هم تقريبا دست از کار کشيده بود و نگاه ميکرد- آقا مرتضي لباس زير هم تو فروشگاهتون دارين ؟- آره عزيزم همه چي داره ، هميني که الان تن منه از فروشگاه اون گرفتم و يه کم شلوارش رو داد پايين تا من ببينم - پشتش هم ببينم شايسته جان؟- بزار اصلا شلوارمو دربيارم که کامل و واضح ببيني در حالیکه تلو تلو میخورد و با صدای بلند میخندید به زحمت شلوار تنگش رو در آورد ، شورت لامباداي قرمز و نازک پوشيده بود که شیار کسش از جلو معلم بود ، دستی به چاک کونش و شیار کسش کشید و گفت :- انصافا خوش فرم و خوش جنسه ، نه ؟ ميخاي جنس زيريش هم ببيني؟- آره خيلي خوبه ، جنس اوني که زيرشه خيلي بهتره ، معلومه آقا مرتضي خبره اين کاره و جنس خوب رو درست تشخيص ميدهو هر سه خندیدیم و مرتضی لبش رو گاز گرفت ، قاسم گفت :- خانوم ما میریم پایین ، امری داشتین بفرمایید خدمت برسیم- مرسی مش قاسم ، نیم ساعت به نیم ساعت یه سری بزن اینجا که هم اگه کاری داشتم بگم بهت و هم میز رو مرتب کنی- مرتضی جون چرا لبت رو گاز میگیری ، راحت باش ، ندا جون از خودمونه- آره راحت باشین آقا مرتضی ، اومدیم خوش بگذرونیم ، میخاین یه تنی به آب بزنیم ؟- هر سه تامون که مستیم ، شنا که نمیتونیم بکنیم ، بریم سونا اگه صلاح میدونین- موافقم ، بریم سونا بخاردر حالی که شایسته تاپش رو در میاورد و من هم حولم رو آویزون میکردم ، از دور مهدی رو صدا کردم و بهش گفتم : تو هم میخایی بیایی ؟ و اونم فوری خودش رو رسوند و لخت شد ، من با یه شورت و سوتین و شایسته فقط با یه شورت در حالیکه سینه های بزرگش که قطره های عرق روش برق میزدن و مرتضی و ذبیح که شورت پاشون بود راه افتادیم به سمت سونا- اگه تو استرالیا بخای بری سونا ، اکثر جاها ، اجبار میکنن که لخت مادرزاد بری ، من هم از همه میخام به رسم اونور آبیها ما هم کامل لخت بشیم ، مهدی هم شورتامون بگیره و بزاره بیرون از سونابا صدای جیغ و هورای شایسته ، مهدی کورمال کورمال اومد و لباسهامونو گرفت و گذاشت بیرون سونا روی سکو ، بخار زیاد باعث میشد که خیلی به سختی بشه همدیگر رو ببینیم ، مهدی و من روی یه سکو و با فاصله نشسته بودیم و مهدی مشغول مالش کیرش بود و شایسته و مرتضی رو سکوی روبرو چسبیده به هم نشسته بودن و داشتن به هم ور میرفتن و صدای آهستشون رو میشد شنید- میخام همینجا منو بکنی- زشته شایسته ، خجالت نمیکشی ؟- خجالت برای چی ، تو نمیخای منو اینجا بکنی ؟- نه بابا خوب نیست اینجا- پس چرا راست کردی ؟- از بس تو از این حرفا میزنی و تحریکم میکنی- ندا جون چرا چیزی نمیگی عزیزم- چی بگم شایسته جون ، ریلکس کردم- اکی ، چه با کلاس !بعد دوباره آهسته گفت :- بزار حالا برات یه کم ساک بزنمبه سختی میشد دید که شایسته سرش رو خم کرده وسط پاهای مرتضی و داره کیرشو ساک میزنه و با اینکه سعی میکنه صدایی درنیاد ، صدای ملچ و مولوچ ساک زدنش شنیده میشد و مرتضی هم با دستش از پشت ، کس و کون شایسته رو میمالید من آرنجم رو گذاشته بودم رو سکوی بالایی سونا و سرم رو گذاشته بودم رو دستم ، مهدی هم یه نگاهی به مامانش که داره ساک میزنه می انداخت و یه نگاهی به هیکل و بدن من و خیلی ریز ریز بهم نزدیک میشد تا اینکه زانوش به زانوی من برخورد کرد و خیلی آهسته گفت ببخشید ، من خودم رو زده بودم به نفهمیدن و نشنیدن ، وقتی دید من عکس العملی نشون نمیدم بیشتر بهم نزدیک شد و بهم چسبید- آقا مهدی اونورتر جا نیست ؟ خواب بودم ، بیدارم کردی- ببخشید خانم بخار زیاده ، ندیدمو یه کم جابجا شد ولی هنوز بهم چسبیده بود ، دوباره صدای شایسته اومد - مرتضی میخام بشینم رو کیرت- اینجا آخه ؟ نمیشه بریم خونه ؟ از ظهر تا حالا سه بار کردمتشایسته رفت و نشست رو کیر مرتضی و یه کم خودشو جابجا کرد تا کیر مرتضی کامل تو کسش جا بگیره ، هر دو مست بودن ، من هم مست بودم و وقتی مست میشم کمی بد اخلاق و حشری میشمدر حالی که مهدی دستش رو گذاشته بود روی رون من و آهسته بهش گفتم- دستت رو بکش آقا مهدی ، خوشم نمیاد- تورو خدا ندا خانوم - فقط پامو دست میزنی ها- باشه ممنون- دستشویی دارم مهدی ، حوصله بیرون رفتن هم ندارم- من خودم دستشوییتون میشم ندا خانوم ، اون روز که شاشیدین تو دهنم و من خوردم ، خیلی بهم چسبید ، مزه ویسکی میداد- ندا جون به این پسره رو ندی ها- نه شایسته جان داریم صحبت میکنیم- مهدی ! بخواب رو زمین و دهنت رو کامل باز کن تا بشاشم تو دهنتمهدی خوابید کف سونا و من همونطوری که نشسته بودم شاشیدم رو صورتش و دهنش ، حالا چقدرشو تونست بخوره نمیدونم ، تموم که شد دوباره نشست کنار من و دستشو گذاشت قسمت داخلی رونم ، نزدیک کسم ، دیگه مرتضی و شایسته سعی نمیکردن صداشون درنیاد و راحت داشتن سکس میکردن وصدای برخورد بدن مرتضی به بدن شایسته تو فضای سونا میپیچید- ندا خانوم ! اجازه میدین دستم رو بزارم بالاتر- بالاتر از این که دیگه کسمه ، داری پررو میشی ها مهدی !با اینکه دوست داشتم کسم رو بماله ولی گفتم - نخیر ، نمیشه دستتو بکش و برو اونور ، ببین مرتضی داره مامانتو میگاد- خانوم غلط کرد ، ببخشیدو دستشو همونجا داخل رونم گذاشت و دیگه حرفی نزد ، صدای در و بلافاصله صدای قاسم اومد و در رو باز کرد و اومد داخل- خانوم ! کاری ندارین در حالی که صدای شالاپ و شولوپ کس دادن شایسته به مرتضی و صدای آخ و اوخ اونا فضا رو پر کرده بود ، گفتم- من که نه ببین مهمونا چیزی نمیخان ، فقط یه دقیقه بیا اینجا شایسته بریده بریده گفت - نه مش قاسم مرسیکمربند و دکمه و زیپ شلوارقاسم رو آرووم کشیدم پایین و کیر خوابیدشو گرفتم دستم و یه کم براش ساک زدم ، داشت کم کم راست میشد و مهدی در حالی که دستش رو کس من بود ، با حسرت نگاه میکرد ، که گفتم - برو مش قاسم دستت درد نکنه یه کم بعد گفتم- من میرم بیرون شما هم بیایین ، زیاد تو سونا نمونین خوب نیستدست مهدی رو با غیض پرت کردم اونور و پاشدم رفتم بیرون و حولم رو پوشیدم ولی بندش رو نبستم ، مهدی هم دنبال من اومد ، ذبیح هنوز تو باغچه تراس مشغول بود هر جا میرفتم مهدی هم دنبال من میومد که گفتم- برو شورتتو بپوش و این کیرتو جمع و جور کن ، بی حیا !- خانوم تو رو خدا ، التماس میکنم- تو رو خدا چی ؟- بزارین کستونو ببوسم- برو شورتتو بپوش حالا ، بعد بیارفت و شورتشو پوشید و در حالی که من جلوی تراس ایستاده بودم اومد جلوی من زانو زد ، دو طرف حوله رو که با دستم گرفته بودم رها کردم و گفتم- از اونجایی که هستی یه میلیمتر هم جلوتر نمیای ، فهمیدی ؟زبونشو درآورده بود و له له میزد و من هم که پنج سانتی باهاش فاصله داشتم ، به خاطر مست بودن تلو تلو میخوردم و از قصد هم مرتب خودمو عقب و جلو میکردم و اون سعی میکرد زبونشو برسونه به کس من ، یکی دوباری هم نوک زبونش به کسم برخورد کرد ، همیشه حس خوبی داشتم از اینکه یه نفر اینجوری برام له له بزنه بعد کف پامو گذاشتم رو شونشو یه کم هلش دادم عقب و گفتم - بسه دیگه ، زیادیت میشه ، برم به مامان جندت یه سر بزنم بیامرفتم و آروم کنار در رو باز کردم - گاییدی کونمو مرتضی ، وااای محکمتر بکن ، جااان ، انگشتت هم بکن تو کسمتازه فهمیدم که مرتضی داره از کون میکنتش و میدونستم که لذت کون دادن کمتر از کس دادن نیست ، خیلی میخواستم برم باهاشون و همراهی کنم که صدای مش قاسم اومد- خانم کاری ، چیزی ندارینبرگشتم به سمتش و در حالی که جلوی بدنم و سینه های بزرگ و خوشفرم و کس قشنگم دیده میشدن گفتم :- کار که دارم . . . . .- ولی . . . ، باشه برای بعد ، الان برو- خانم ! من و زن و بچم نوکر خونه زاد شماییم ، هر امری داشتین بفرمایید . . .
درود بر همه دوستان هفته ای یک بار بیشتر نمیتونم قسمت جدید بزارم . چون برام خیلی مهمه که از نظر گرامری و املایی و انشایی کار بی نقصی رو بزارم ، برای همین هم تایپ و ادیتش زمان زیادی میبره