زندگينامه ندا < قسمت بيستم > در حالي که با دو دستش از روي شلوارک قسمت بيروني رونهاي منو نوازش ميکرد به آروومي دستش رو برد و رسوند به دو طرف کش شلوارکم و به سمت پايين کشيد ، من با بلند کردن باسنم از روي مبل اين اجازه رو بهش دادم که شلوارکم رو در بياره ، به آروومي و حوصله شلوارکم رو از پام درآورد و يه کم از شورتم هم باهاش اومد پايين که اونو مرتب کرد ، در حال که زانوها و رونهامو نوازش ميکرد گفت :- رونهاي توپر و متناسب شما ميتونه زيباترين صحنه هاي سکس رو رقم بزنه و از همه مهمتر اينه که من پايينتر از چشمان زيباي شما روي اين بدن به اين زيبايي حتي يک مو هم نديدم و اين واقعا شگفت آوره به آروومي رونهامو ميماليد و از زيبايي و لطافتشون تعريف ميکرد ، موقع نوازش دستش رو تا نزديکاي کسم مياورد و بر ميگردوندد و اين کار رو چندين و چندين بار انجام ميداد و منو بيشتر و بيشتر تحريک ميکرد ، حواسم به شورتش بود و معلوم بود که کيرش کمي بيدار شده ولي خيلي مونده بود که کامل راست بشه ، اقدس با يه شورت و سوتين و قاسم با کير نيمه بيدار و آويزون ، همونطور ايستاده بودن و از تعريف و تمجيدهاي فريبرز مسخ شده بودن و فقط به حرفاي اون گوش ميکردن و به من نگاه ميکردن ، فريبرز به آهستگي از زير بغلهام گرفت و منو دمر روي کاناپه خوابوند و با ظرافت شروع با نوازش باسنم کرد- ندا جون ! باسن زيبا و بينظيرت ، وقتي تماشاش ميکني يا وقتي نوازشش ميکني هر آدمي رو مست ميکنه دستش رو تا کمرم بالا مي آورد و بر ميگشت و تا پشت زانوهام نوازش ميکرد ، وقتي داخل رونهامو نوازش ميکرد لذتي وصف ناپذير تمام وجودمو فرا ميگرفت ، به آهستگي دوطرف شورتمو گرفت و به آروومي تا وسطهاي باسنم پايين کشيد ، يه آهي از ته دل کشيد و گفت :- اي واي از اين همه زيبايي و ظرافت و لطافت ، هر جايي که بايد برجسته باشه ، به بهترين و زيباترين شکل برجسته است و هر جا که بايد فرو رفته باشه به نهايت دقت و زيبايي فرو رفته است ، واقعا نميدونم چي بايد بگم و ترجيح ميدم کمتر حرف بزنم وبيشتر نگاه کنم و لمس کنم اين زيباييهاي وصف ناپذير روبه آهستگي شورتم رو از پام درآورد ، ار وسط کمرم دستشو رو آرووم ميکشيد پايين و از لاي چاک کونم عبور ميداد و بعد از لمس سوراخ کونم تماس مختصري با شيار کسم برقرار ميکرد و دوباره از اول اينکار رو ميکرد ، لمبراي کونم رو از هم باز کرد و گفت :- اين سوراخه يا سياهچاله ! آدم ميخواد درونش محو بشه وقتي تماس نوک زبونش رو با سوراخ کونم حس کردم ، ناخودآگاه يه تکوني خوردم و اون با گذاشتنن دستش پشت کمرم سعي کرد که آرومم کنه ، با دو دستش لمبراي کونم رو ازم باز کرده و مشغول ليسيدن سوراخ کونم و شيار کسم بود ، خيلي خوب ليس ميزد ، خيلي بهتر از اونايي که قبلا ليس زده بودن ، خيلي آروومم و با حوصله اين کار رو ميکرد ، بعد از چند دقيقه اومد و نشست رو کاناپه و منو برگردوند و سرم رو گذاشت روي پاش ، در حالي که نگاهش رو از چشمام برنميداشت ، موهام و ابروهام و صورتم رو نوازش ميکرد ، وقتي متوجه شدم زير سرم کم کم داره سفت ميشه فهميدم کيرش يواش يواش داره راست ميشه و با تکونايي که خورد متوجه شدم شورتش رو داره درمياره ، دستش رو دراز کرده بود و از پايين کسم شروع به نوازش ميکرد و تا بالاي چاک سينه هام ادامه ميداد به اقدس گفتم :- اقدس ! کير فريبرز جان رو يه کم ساک بزن- ولي خانوم . . . - ولي نداره که- آخه نميتونم ، خيلي بزرگهسرم رو برگردوندم سمتش و نگاهم به کير فريبرز افتاد و نيم دقيقه اي مات و مبهوت مونده بودم ، کيرش خيلي بزرگتر از اوني بود که تصور ميکردم ، حدود 30 سانت بلندي و 6 سانت کلفتي ، تقريبا هم اندازه ساعد من بود ، اونقدر سنگين و گوشتي بود که سر بالا نشده بود ، گرفتم دستم و گفتم :- همه زيبايي هاي من يه طرف ، زيبايي ايني که تو داري يه طرف ، واقعا زيبا و حيرت انگيزهکيرشو گرفتم دستم و نوازشش ميکردم ؛ کير سفيد و قشنگي بود ، موهاي بالاش رو شيو نکرده بود ، شايد بزرگترين کيري بود که تا حالا ديده بودم ، کيرهاي بومي هاي استراليا خيلي بزرگ بودن و من خيلي ديده بودم ولي حالا افتخار ميکردم که يه هموطنم از اونا سرتره- ببين مش قاسم ، ببين اقدس ، چقدر قشنگه اين کير ، بيا جلو مش قاسم کيراشونو گرفتم دستم ، کير فريبرز کمي بلندتر و کلفت تر بود ولي سفيد تر و قشنگ تر ، هر دو رو شروع کردم به ساک زدن ، يه کم سخت بود ولي سعي ميکردم خوب ساک بزنم ، چند دقيقه اي براشون ساک زدم و کير هردوشون به شدت راست شده بود ، من تجربه سکس با دو يا چند نفر رو تو استراليا داشتم و ميدونستم که چقدر لذت بخشه ، تو اين فاصله اقدس لباساشو پوشيده و ميخاست بره ، بهش گفتم:- ببين ذبيح اومده ، بگو بياد کارش دارماز ساک زدن کير فريبرز و قاسم سير نميشدم ، کير قاسم رو به زحمت ميتونستم تا ته بکنم تو دهنم ولي کير فريبرز نميشد ، اونا ايستاده بودن و من جلوي پاهاشون نشسته بودم و براشون ساک ميزدم ، قاسم رو هلش دادم و نشوندمش رو مبل و دولا شدم و براش ساک ميزدم و فريبرز هم رفت پشتم و شروع کرد به خوردن و ليسيدن کس و کونم ، خوب ليس ميزد و وجود من از لذتي وصف ناپذير لبريز شده بود ، لمبراي کونم رو از هم باز کرده بود تا بهتر بتونه ليس بزنه ، کير قاسم رو رها کردم و فريبرز رو به سمت کاناپه هدايت کردم و اون نشست و من هم سعي داشتم با نشستن روي کيرش ، اونو تو کسم فرو کنم ، آرووم توگوشم گفت :- ندا جون ! اذيت نشي - نه فريبرز ، درسته تجربه کير به اين بزرگي رو نداشتم ولي فکر نکنم از پسش بر نيامساک مختصري به کيرش زدم و نشستم روش ، به زحمت تونستم سرش رو تو کسم جا بدم ، پشت به اون بودم و دولا شدم و يه نيگاه به کسم انداختم ، لبهاي کسم به شدت کشيده و قرمز شده بودن ، اقدس وارد شد و گفت :- خانوم ! ذبيح خونه خانم شايسته نبود ، خانم شايسته و مهدي هم گفتم الان يه سر ميان اينجا ، اگه کاري دارين من در خدمتم- آره اقدس ، بيا کمکم کنزانوهام خسته شده بودن ، يه کم جابجا شدم و کير فريبرز از تو کسم افتاد بيرون- اقدس بيا کمک کن و اينو بکن تو کسماقدس جلو اومد و نشست و کير فريبرز رو گرفت دستش و سرش رو با کس من تنظيم کرد و منم لبهاي کسم رو از هم باز کردم و فشار دادم ، فريبرز از پشت با يه دست سينه هام رو ميماليد و با دست ديگش کسم رو ، بعد از کلي زحمت کشيدن بالاخره سر کير فريبرز رفت تو کسم به اقدس که جلوي من روي زمين نشسته بود گفتم :- خشکه اقدس يه کم خيسش کن اقدس دامنش رو داد بالا و نشست جلوي من ، در حالي که اقدس داشت کير فريبرز و کس منو با زبونش خيس ميکرد ، قاسم هم با کير راست شده اش رو مبل روبرويي نشسته بود و منم رو کير فريبرز نشسته بودم ، شايسته و مهدي اومدن داخل و شايسته چشماش درشت شد و يه دستش رو گذاشت جلوي دهنش و با دست ديگش به کير فريبرز اشاره کرد و گفت- اينجا چه خبره ؟ اين چيه ديگه- از همون خبرايي که خونه شما بود ، خوش گذشت ؟- آره خيلي خوب بود ، حسابي گاييدنم ، ولي تو که ميدوني من سيرموني ندارم- خوب ، پس لخت بشين ، مهدي تو هم لخت شو و بيا ، اقدس تو هم برو و ليوانهاي مشروب رو پر کن و پذيرايي کنمهدي فوري لخت شد و اومد و با کير آويزون جلوي من ايستاد- بشين اينجا و مرتب کير فريبرز رو خيسش کن تا راحت بره تو کسم با دستم کير فريبرز رو از تو کسم درآوردم و گرفتم جلوي دهن مهدي و اونم سر و تنه کير رو ليس زد و دوباره کردمش تو ، بالاخره تنه کير فريبرز داخل کس من شد ، با يه کم بالا و پايين کردن تموم کير فريبرز داخل بدن من محو شد و همونجور نشستم تا کمي استراحت کنم ، فريبرز مشغول بوسيدم پشت گردن و ماليدن سينه هام بود ، مثل اينکه رو مبل نشسته باشم روي فريبرز نشسته بودم و بهش تکيه داده بودم ، موهاي بدنش کم و فرفري بود ولي همون موها هم بدن منو نوازش ميدادن ، شروع کردم آرووم آرووم بالا و پايين کردن ، کير فريبرز به سختي داخل کس من حرکت ميکرد ، ولي خيلي لذت بخش بود ، شايسته هم لخت مادرزاد همونجا قدم ميزد و تماشاگر سکس من بود و مهدي هم هرازگاهي تنه کير فريبرز رو که از تو کس من درميومد رو خيسش ميکرد و به طور نامحسوس هم سعي ميکرد زبونش به کس من هم بخوره - من چيکار کنم ندا جون ؟- تو هم يه جوري مشغول شو ديگه شايسته جون ، کير قاسم رو نميبيني ؟اشاره اي به کير فريبرز کرد و گفت :- باشه ، ولي اون بهترهخنده مستانه اي کردم و گفتم :- حالا با اون مشغول باش ، نوبت اينم ميرسه ، مهدي تو هم همينجا بشين و زبونت مرتب رو کير فريبرز باشه تا خشک نشهمهدي هم از خدا خوسته دهنش تو محل تماس کير فريبرز و کس من گذاشت و گفت :- خوبه ندا خانوم ؟- آره همونجا نگهش دارکير فريبرز خوب تو کس من جا باز کرده بود و من راحت تر از قبل بالا و پايين ميشدم ، مهدي هم که وظيفه خيس نگه داشتن کس من و کير فريبرز رو داشت ، خوب داشت انجام وظيفه ميکرد ، شايسته هم بعد از کمي ساک زدن کير قاسم رفته بود و نشسته بود رو کيرش و سعي داشت کير قاسم رو بکنه تو کون خودش ولي نميتونست ، با دست بهشون اشاره کردم و گفتم :- مهدي ! کير مش قاسم نميره تو کون مامانت ، برو کمکش و زود برگرد- نميخواد ندا جون ، هرچي سفت تر و سخت تر بره تو بهتره ، بزار مهدي کارشو بکنهبا يه کم فشار سر کير و بعدش هم تنه کير قاسم تو کون شايسته محو شد ، شايسته در حالي که معلوم بود تحت فشاره گفت :- ندا جون ! نديدم کون بدي ، دوست نداري؟- چرا شايسته جون اتفاقا خيلي دوست دارم ، ولي فعلا تو و بچت تو کون دادن دست همه رو از پشت بستين- ندا جون من کون دادن رو با هيچي عوض نميکنم ، مهدي هم از بس ديده من کون ميدم ، کوني شدهمن در حال بالا و پايين کردن رو کير فريبرز بودم و شايسته هم به نحو احسن داشت از کون قاسم پذيرايي ميکرد و مهدي هم داشت به وظيفه خودش به عنوان روان کننده به خوبي عمل ميکرد و اقدس هم مشغول پذيرايي بود و در همين اثنا ذبيح اومد داخل و شايسته گفت :- بعد از کردن من کجا رفتي ذبيح ؟- يه کم خريد داشتيم خانم رفته بودم سر خيابونفريبرز به آروومي و مهربون مشغول کردن من بود و قاسم هم مشغول بود با شايسته- فريبرز جان ! هميشه تو سکس اينقدر مهربوني؟ اگه دوست داشته باشي ميتوني يه کم محکمتر بکني ، مثل دوستت رضا- عه ! ندا جان مگه به رضا هم دادين؟- بله اونروز که شما رفتي حسابي منو کرد ، در واقع بگم حسابي گاييدشايسته دولا شده بود و دستش رو دسته مبل بود و قاسم از دو طرف کمرش گرفته بود و به شدت تو کونش تلمبه ميزد ، هن و هن کنان گفت :- ندا جون موقع هايي که به بهت خوش ميگذره ما رو هم خبر کن - مگه تو ما رو خبر ميکني شيطون ؟- حالا ميايي جامون رو عوض کنيم ؟- نه شايسته جون ، امروز رو همونجوري سر کن تا ببينيم بعد چي ميشه ، اگه قاسم کافي نيست برات ، ذبيح هم بياددر حال مستي و با خنده گفتت : - نه بابا ذبيح ديگه جون نداره ، تموم شيره جونش رو کشيدم ، يه موقع از دست ميرهکير بسيار بزرگ فريبرز لذت وصف ناپذيري به من ميداد و نميخواستم که تموم بشه- بچه ها اگه موافقين يه کم استراحت کنيمفريبرز و شايسته موافقت خودشون رو اعلام کردن و قرار شد همونجوري لخت بريم و تو باغ کمي قدم بزنيم ، کير فريبرز و قاسم يه کم خوابيده بود و موقع راه رفتن ميخوردد به پاهاشون و تا نزديک زانوهاشونن بود ، پرسيدم - فريبرز ! راز اين کير به اين بزرگي چيه ؟- ندا جان ! ما ژنتيکي اينطور هستيم و بابا و بابابزرگ من هم همينطور هستن- هر دو در قيد حياتن ؟- بله هر دو زنده هستن شکر خدا و جالب اينکه هردو بسيار سرحال و هستن و تو سکس از منم سرترن- چه جالب ، پس بايد ديدشون اين دو نفرو ، کجا هستن حالا ؟- دور نيستن خانم ، تو دماوند زندگي ميکنن- به به چه جاي خوب و با صفايي- ندا جان ! شما سکس خشن رو بيشتر دوست دارين ؟- همه جورش رو دوست دارم ، بيشتر مهربون و رمانتيک ولي از سکس خشن و سنگين هم بدم نمياد و ترجيح ميدم هرازگاهي به شدت گاييده بشم- ولي ندا جون ، من هميشه دوست دارم به شدت گاييده بشم- خوب هر کسي يه جور ميپسنده شايسته جون- ندا جان ! رضا تو سکس که زياده روي نکرد ؟- چرا اتفاقا ، ولي خوب بود- آخه اون که مست ميشه ديگه حاليش نيست چي ميگه و چيکار ميکنه- آره دقيقا همينطوره ، ولي گفتم که بدم نيومد ، خوب بوددم دماي غروب بود و قاسم و فريبرز نشستن و من و شايسته هم روي پاهاشون نشستيم ، از لاي درختها نور زرد و قرمز خورشيد به زمين ميتابيد ، دقت که کردم ديدم که يه نفر از همسايه ها با يه دوربين مشغول تماشاي ماست ، گفتم :- اين کيه ذبيح داره ما رو نيگاه ميکنه؟- حاج آقا بصيري ، همسايه روبه رويي ، هميشه کارش ديد زدن خونه همسايه هاست- عجب حاج آقايي ، بزار ببينه ، چيزي از ما که کم نميشه ، نه شايسته جون ؟ - بله ، اتفاقا اينجوري بيشتر هم ميچسبهکير فريبرز تو دستم بود و از ماليدنش بسيار لذت ميبردم و از اينکه کمکم داره راست ميشه لذت بيشتري ميبردم ، شايسته هم مشغول کير قاسم بود و داشت آمادش ميکرد ، کير قاسم پس از يه کم ساک زدن شايسته راست شد و اون دوتا مشغول کارشون شدن و من هم بعد از چند دقيقه ساک زدن کير فريبرز رو سرحال آوردم و مشغول شديم ، هر از گاهي شايسته بر ميگشت و کير قاسم رو ساک ميزد و دوباره فرو ميکرد تو کونش و منم همين کار رو با کير فريبرز ميکردم- ندا جون ! تو آب کير هم ميخوري؟- مال همه رو نه شايسته ، چطور مگه ؟- من خيلي دوست دارم و معمولا آب همه رو ميخورمخنده کنان گفتم :- خوب هم بهت ساخته ها ، الان همه سلولهاي تو پر از آب کيرن- آره نميبيني چقدر سفيد و تپل مپلم از شدت ضربات قاسم معلوم بود که آبش در حال اومدنه و شايسته بلافاصله کير قاسم رو از تو کونش درآورد و برگشت و سرش رو گرفت به دهنش و تموم آب کير قاسم رو خورد ، از زياد شدن سرعت ضربات فريبرز هم معلوم بود که اونم در حال اومدنه ، آهسته تو گوشم گفت :- چيکارش کنم ؟از شايسته پرسيدم ؟ - پسرت چي ؟ ميخوره ؟- آره بابا اون کشته مرده آب کيرهمنم به فريبرز اشاره کردم که بريزه تو دهن مهدي و اونم با ولع خاصي تا قطره آخر آب کير فريبرز رو ميک زد و خورد و بعد از پذيرايي مختصري شايسته و مهدي و فريبرز رفتن و ديگه شب بود و منم رفتم به سمت اتاقم که بخوابم ، روز خوبي داشتم ولي با خودم فکر ميکردم که نميشه هر روزم رو به عيش و نوش بگذرونم و بايد دنبال يه کار درست و حسابي باشم
دوستان سلاماولا عذر میخام بابت تاخیرثانیا ممنون از کسایی که داستان منو میخوننثالثا بسیار ممنون از کسایی که نظر یا پیشنهاد یا انتقاد میزارندر ضمن ، در مورد انتقاد دوستانی که گفتن خیلی سکس تو داستان هست و بیش از حده ، عرض کنم گه نگاهتون به اینطور داستانا مثل یه فیلم سکسی باشه ، البته به نظر خودمم اگه یه کم ملایمتر بشه جذاب ترهبه هر حال مرسی از همتون
زندگينامه ندا < قسمت بيست و يکم > صبح طبق معمول با صداي ذبيح از خواب بيدار شدم ، لخت خوابيده بودم و يه ملافه رووم بود ، ملافه رو کنار زدم و نشستم لب تخت- سلام خانوم ، صبح بخير- سلام ذبيح ، مامان رو بگو بياد کمکم کنه يه دوش بگيرمو رفتم به سمت حموم و چند دقيقه بعد اقدس اومد - سلام خانوم- سلام اقدس خوبي ؟آرووم نشسته بودم و اقدس داشت منو ميشست- چيزي شده خانوم ؟- نه حوصله ام سر رفته ، زندگيم يه نواخت شده ، بايد يه کارنيمه وقت پيدا کنم- کار خانوم ؟ شما ؟- آره مگه چيه ؟ يه کار سبک و نيمه وقت، همين نزديکا ، خوبه نه ؟- چي بگم خانوم ، نظر شما مهمه- شايد تو يکي از شرکتهاي بابام مشغول بشم- نميشه که خانوم ، شما صاحب اونجاييد- نه ، به صورت ناشناساستحمام تموم شده بود و من لخت نشسته بودم لب تخت و اقدس با يه شورت و سوتين جلوي من نشسته بود و به درخواست من داشت ناخنهاي دست و پامو لاک ميزد ، يه لاک زرشکي اکليل دار ، پامو گرفته بود دستش و با ظرافت داشت لاک ميزد- خانوم شما اونجا هم که بودين زياد سکس ميکردين- آره اقدس ، خيلي بيشتر از اينجا- مگه بيشتر از اينم ميشه خانوم ، شما تقريبا هر روز سکس داريندر حالي که داشت لاک ميزد ، صداي قاسم که داشت با کسي صحبت ميکرد از راه پله ميومد ، و از نزديک تر شدن صدا معلوم بود که دارن ميان بالا، اقدس رفت که در رو ببنده ولي من گفتم نبنده- اون سارافون جلو باز منو بده بپوشم ببينم کيه - همون گل بهي ؟ اون که خيلي نازکه - کجاش نازکه ، خوبه بدهلباس رو پوشيدم و با دستم جلوشو گرفتم و رفتم بيرون ، سينه هام کاملا در معرض ديد بودن ، راه که ميرفتم کل پاهام ديده ميشدن- سلام خانوم- سلام مش قاسم ، چيزي شده ؟- نه خانوم ! يه کم سقف استخر نم داده ، آقاي محسني رو آوردم ببينن دليلش چيه ، احتمالا ايزوگامش صدمه ديده ، ما ميريم پشت بوم- باشه ، ذبيح کجاست ؟ بهش بگو بره شايسته رو بگه بياد اينجابا يه دستم دو طرف لباس رو گرفته بودم و رفتم به سمت استخر و خواستم که صبحونه رو تو بالکن استخر بخورم ، در حال صبحونه خوردن بودم که شايسته اومد- سلام ندا جون- سلام شايسته جون ، خوبي؟ بفرما صبحونه ! حوصله ام بدجور سر رفته ، دنبال يه کارم- کار براي چي ؟ حوصله داري ها ، من صبحونه خوردم ميرم يه تني به آب بزنمشايسته لباساشو درآورد و انداخت رو صندلي و با يه شورت و سوتين اومد پيش من ، يه شورت لامباداي خيلي مختصر سبز رنگ که جلوش توري بود و يه سوتين توري پوشيده بود ، باسنش به طرز زيبايي از پشت و کسش به صورت واضح از جلو و سينه هاش به صورت کامل از بالا معلوم بودن- اين شورت و سوتيني که تو پوشيدي از نپوشيدنش بهتر بود ، در ضمن ، مش قاسم با يه آقاي جوون رفتن پشت بوم - چه خوب ! کي هست حالا اين آقا- تعميرکاره سقفه ، ببين سقف استخر کمي نم داده شايسته رفت و پريد تو آب و به من گفت : - تو هم بيا- باشه الان ميام لباسم رو درآوردم وپريدم تو آب و تو آب راه ميرفتيم و بلند بلند صحبت ميکرديم و تقريبا تا گردن تو آب بوديم ، آقاي محسني و قاسم اومده بودن پايين و داشتن سقف رو بررسي ميکردن- ديروز روز خوبي بود نه ؟- آره شايسته جون ، خيلي لذت بردم ، مخصوصا که فريبرز رو از اون حال و هوا درآوردم- کير فريبرز خيلي بزرگ بود ، من که تا حالا اين همه کير ديدم ، کير به اين بزرگي نديده بودم- آره منم ، شايسته جون ، تازه ميگفت کير بابا و بابا بزرگش از مال اونم بزرگترن ، فکر کنم ديدني باشه ، ميگفت دماوند زندگي ميکنن ، يه روز بايد بريم ديدنشون- آره ، وقتي رفتي ، بگو حتما منم بيام- راستي شايسته ، اون کي بود با دوربين داشت ما رو ديد ميزد؟- يکي از همسايه ها ، حاج آقا ربيعي ، از معتمدين محله- حاج آقا ؟؟ ميشناسيش؟- آره يه بار ميخواستم از مسجد وام بگيرم باهاش آشنا شدم و يکي دوبار رفتم خونه شون- اي شيطون ، با اونم بله ؟ و چشمکي زدم- آره چاره اي نبود ، والا وامم جور نميشد- اي مردک فرصت طلب ، اگه بشه بايد ادبش کنيم- آره منم خيلي لجم گرفت ، دنبال فرصتي هستم براي تلافي- يه برنامه بايد بچينيم و بچزونيمش ، بريم منم تقاضاي وام بکنم ؟- آره فکر خوبيه ، منم ميشم معرف تو- کجا بايد بريم ؟ مسجد محل ؟- آره ، امروز بريم ؟کم کم اومده بوديم قسمت کم عمق استخر و حواسمون نبود که آقاي محسني و قاسم اونجا هستن ، آقاي محسني بالاي يه چهار پايه بزرگ بود و سقف رو بررسي ميکرد ولي بيشتر حواسش به ما بود ، آب تا بالاي باسنمون بود ، و بالا تنه مون ديده ميشد ، شايسته سوتين داشت ولي من سينه هام که خيس شده بود و برق ميزدن و موقع راه رفتن بسيار شهوت انگيز ميلرزيدن و به طرز زيبايي ديده ميشدن ، آقاي محسني موقع پايين اومدن از چهارپايه ، پاش ليز خورد و به شدت خورد زمين ، من و شايسته با صداي افتادن اون بي اختيار به سمتش دويدم ، وقتي رسيديم که قاسم دستش رو گذاشته بود زير سر آقاي محسني و آقاي محسني به شدت ناله ميکرد- چي شد مش قاسم ؟ چرا مواظب نيستين ! فوري برو زنگ بزن اورژانس و اصلا تکونش نده ، سرش رو بزار رو پاي منوسط روز بود و خيابونا خلوت بودن و آمبولانس بعد از چند دقيقه اومد ، با صداي آمبولانس به خودم اومدم و فهميدم که لخت مادرزاد کنار آقاي محسني روي زمين نشستم و يه پامو دراز کردم و سر آقاي محسني رو گذاشتم روي رونم ،فاصله سر آقاي محسني تا کس من 5 يا 6 سانت بود- ندا جون پاشو يه چيزي بپوش ، الان ميان بالا - نميتونم که اينو ولش کنم ، بدو اون سارافون رو بيار تا بپوشم تو فرصت کمي که داشتم سارافون رو پوشيدم و در حالي که سعي ميکردم بدنم رو تا اونجايي که ممکنه بپوشونم ، ماموراي آمبولانس اومدن بالا سر ما ، من به زور بالا تنه ام و سينه هام و کسم رو پوشونده بودم و شايسته همونجور با شورت و سوتين ايستاده بود ، ماموراي آمبولانس دوتا جوون خوش قد و بالا بودن- چي شده خانوم- از چهار پايه که ميخواست بياد پايين ، پاش ليز خورد و با کمر خورد زمين - تکونش که ندادين ؟- نه اصلا- خيلي کار خوبي کردين ، لطفا سرش رو از رو پاتون بردارين و برين کناردر حالي که سعي ميکرد دستش رو بزاره زير سر آقاي محسني تا من پامو از زير سرش بکشم بيرون ، دستش روي رونم کشيده شد در آخر هم کمي لبه ی کسم رو لمس کرد ، من ايستادم و خودم روجمع و جور کردم ، آقاي محسني رو به آهستگي روي برانکارد گذاشتن و به سمت بيرون حرکت کردن ، من و شايسته با همون سر و وضع به همراه قاسم اونا رو تا دم در مشايعت کرديم ، يکي از اونا موقع رفتن کارتي به من داد و گفت :- براي هرگونه خدمات کمکهاي اوليه و امدادي ميتونين با من تماس بگيرين ، خوشحال ميشم خدمتي بکنمکارت رو گرفتم و گفتم بله حتماقاسم به همراه آقاي محسني رفت ، من و شايسته هم به داخل اومديم - عجب روز پر استرسي شروع کرديم امروز- آره ندا جون خيلي بد بود ، يه کم به ريلکس کردن نياز داريماز دم در سرايداري که رد شديم ذبيح رو صدا کردم- ذبيح از اون کنياک فرانسوي داريم ؟ اقدس اومد بيرون و گفت :- ذبيح نيست خانوم ، من الان ميارم براتون- ما تو چمنهاي جلوي ساختمون مي شينيم تا حموم آفتاب بگيريم ، بيار يه شيشه- شايسته جون ، مشروب که خورديم ، يه کم بعدش بريم مسجد براي وام- باشه ندا جون من سارافونم و شايسته هم شورت و سوتينش رو درآورد و لخت مادرزاد روي چمنهايي که چند وقتي از کوتاه کردنشون گذشته بود و خيلي نرم و دلپذير بود ولو شديم ، اقدس با يه شيشه کنياک و بقيه ملزومات اومد ، ليوانهارو تا نصف پر کرد و برداشتيم و خورديم ، در حالي که دراز کشديه بودم ، به کسم اشاره ميکردم گفتم :- اقدس يه کم کسم رو بمالاقدس با دست مشغول ماليدن کسم شد ، بعد از چند دقيقه گفتم :- اقدس با زبون بمالاقدس مشغول ليسيدن کس من بود- شايسته جون من بهترين ريلکسيشن رو خوردن مشروب به همراه مالش ميدونم ، نه ؟!- آره خيلي خوبه- مهدي کجاست ؟ خبري ازش نيست- نميدونم والا ، بزار يه زنگ بهش بزنم ببينم کجاستو زنگ زد و صدا رو گذاشت رو آيفون- سلام مهدي ! کجايي پسرم ؟- من خونه ام- چيکار ميکني ؟- دوستم اومده ، آقاي باقري- چرا صدات بريده بريده مياد ؟- داره ميکنتم- جديدا زياد کون ميدي ، چي شده ؟- هيچي- کارت تموم شد بهم زنگ زن- فعلا که تازه شروع کرديم ، تموم شد باشه- آقاي باقري بازنشسته آموزش و پرورشه ، دوست مهدي ، هرازگاهي يه سري بهش ميزنه ، مرد خوبيهاقدس رو مرخص کردم و نيم ساعتي با شايسته ريلکس کرديم و حموم آفتاب گرفتيم- شايسته جون بريم مسجد ؟- باشه پاشو لباساتو بپوش بريم ، فقط ميدوني که لباس پوشيده باید بپوشی والا راهمون نميدنمن رفتم به سمت بالا و شايسته هم لباساشو پوشيد و رفت خونشون که لباساشو عوض کنه و بريم مسجد
یکی از آشغالترین داستانهای مثلاْ سکسی که با خوندن ۴ قسمتش متوجه توهمات و عمق مریض روحی بودن نویسنده و علاقه مندان مشتاق اون شدم چرا که متن داستان به قدری فاقد منطق روایی هست و به قدری عجیب و غریب که حتی در مخیله و خوابهای یک آدم سالم هم نمی گنجه !!! البته فقط افراد مریض و اونهایی که به جق زدن اعتیاد دارند از اینجور داستانها خوششون میاد !!! واقعاْ جای تعجبه که مدیران سایت اجازه دادن همچین داستان سخیفی منتشر بشه