اقوام مادری قسمت 4 راوی:نیکتادر یک لحظه تو کل بدنم احساس درد کردم .به سختی رو تختی رو از روی خودم برداشتم .اره، از تخت افتاده بودم .چند لحظه مکث کردم و اتفاقات دیشبو مرور کردم .وااااای کاشک هیچ وقت از خواب بیدار نمیشدم .حالا به مامان چی بگم ؟ .تق تق تق _کیه ؟_بیداری ؟_ار مامان ولی نیا تو دارم لباس عوض میکنم _باش پس بیا صبحانه بخور _الان میام رفتم حموم یه دوش سریع گرفتمو خودمو به میز صبحانه رسوندم . مامان برام چایی میریخت سکوت بین ما حکم فرما بود که مامان سکوت رو شکت _چند وقته ؟ _چی ؟_خود ارضایی_6 سال تقریبا _چند بار در هفته ؟ _2 روزی ی بار _می دونی چقدر برات ضرر داره ؟ ،،،،،چند وقته از دیلدو استفاده میکنی ؟ _2 سال _از کجا گیر اوردی ؟_خودم از اینترنت خریدم _چرا این کارو میکنی دختر قشنگم ،تو که از خشگلی چیزی کم نداری هیچ یه سر و گردنم از اطرافیانت بالاتری ._معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه _چرا تکرار میشه مامان بلند شد ،درحالی که داشت برام چایی میریخت گفت :الان میرم یه مقدار خرتو پرت از عباس اقا میگیرم .تا برگردم جایی نری که باید پشتمو کیسه بکشی_ماماااااااااان_چیه؟_اینجا که اهواز نیست، من کجا برم ؟_همین جوری گفتم کسرا امد روی میز نشت . تو ی لحظه تمام چیز هایی که دیشب دیدم یادم امد . پنیر تمام کرده بود بلند شدم که پنیر بردارم که کسرا گفت_اوفففف عجب کونی ردیف کردی ،باشگاه داره تاثیر خودش رو میزاره(روستای مادری ما یه باشگاه کوچیک داشت مخصوص فامیل که انتفاقا دختر و پسر باهم تمرین میکردن .راستش منم فقط بخاطر اقا رضا مسئول باشگاه میرفتم اونجا ،اقا رضا پسر خاله ی مامانم بود .)یکم کون خودم رو بر انداز کردم ،یه دستی بهش کشیدم ،به نظر خودمم خیلی بزرگتر شده بود اخه چند وقته از روغن خراطین هم استفاده میکنم _اره خیلی راضی ام موقع برگشتن یه چنگ به کونم انداخت که البته این کارا تو خونه ما عادی بود .حدود نیم ساعت هست که مامان برگشته و الان داره برای حموم رفتن اماده میشه .کسرا هم رفته بیرون _نیکتااااا_بله مامان _بیا عزیزم رفتم پشت در حمام اتاق مامان واستادم_بلهدر باز شد و مامان برهنه جلوم واستاده بود .مامان واقا هیکل خیلی خوبی داشت .با تعجب داشتم به سینه های سفت و بزرگش نگاه میکردم که گفت :_بیا داخل ،امروز باهم حمام کنیم_واس چی ؟ن مامان من خودم صبح دوش گرفتم .دستمو گرفتو منو داخل حمام کشید _لباساتو در بیار خجالت نکشبه حرفاش گوش کردم .با کمی تردید لخت شدم بهمامان رو که در حال ور رفتن با شبر های اب بود خیره شدم ،حاضر بودم نصف عمرمو بدنم که سینه های اونو داشته باشم ._مامان_بله__حاضرم نصف عمرم رو بدم تا سینه های تو رو داشته باشم ،_من همسن تو که بودم هرکی سینه هامو میدید هر هر میخندید بهم _واس چی؟ _از بس کوچیکو شل بودن ،،بیا زیر دوش _پس با چی مخ بابای منو زدی ؟ پشتشو کردمو یه ضربه ی محکم به کون خودش زد _با این .ببینم تو با این کونت چیکار میکنی ،حتی یه احمق هم از چشمای خمار مامان میتونست شهوتش رو متوجه بشه .هر دوی ما زیر دوش اب گرم واستاده بودیم و من به سینه هاش خیره شده بودم مامان دستش رو زیر فکم گذاشت و سرن رو بالا اورد .با حالتی که شهوت توش موج میزد گفت:_عزیزم مامان رو مشت و مال میدی ؟ منتظر جواب من نموند ،کف حمام دراز کشید .پشت سرش رفتمو شروع به ماساژ گردنش کردم ._عزیزم بشین روم _چیییی؟_میگم بشین روم روی کمر مامان نشتمو دوباره کار رو از سر گرفتم ._اینطور که نمیتونی کمرمو ماساژ بدی ،بشین رو کونم _بعد از چند لحظه مکث همون کاری که گفتو انجام دادم .از گردن تا نزدیکای کونش رو میمالیدم ._خوب دیگه حالا نوبت منه مامان بلند شد و من جاشو گرفتم ،کنارم نشستو شروع به مالیدن کمرم کرد.بعد از چند دقیقه تقریبا بیهوش شده بودم .ی حالت خواب آلودی بهم دست داد .حتی نای بلند شدنم نداشتم .مامان شروع به مالیدن دورانی کونم با دوتا دستش کرد.داغی بدنم و دستای مامان و سردی زمین تنها چیزی بود که اون لحظه حس میکردم .چن لحظه مکث کرد،دست چپش رو روی سرم گذاشت و با انگشت اشاره با سوراخ کسم بازی میکرد .نای حرف زدن با ناله کردن رو نداشتم ،لب پایینم رو گاز گرفتم .مامان همین جور با دستای داغش به کارش ادامه میداد . حاضر نبودم اون لحظه هارو به هیچ چیزی عوض کنم .هر لحظه سرعتش رو بیشتر میکرد .مکثی کرد و منو برگردوند.حالا دیگه صورتم به بالا و پشتم به زمین بود .مامان پاهامو طاقباز باز کرد .با دوتا دستش سینه هام رو گرفتو چند لحظه به چشام خیره شد ،مثل وحشی ها شروع به خوردن لب های همدیگه کردیم .
سلام .من محمدهستم ازاهواز یه دخترخوشکل وتوپ واسه سکس میخوام ازاهواز سنش از28به بالا باشه من 33سالمه.خانمای خوشکل منتظرتونم.پول واسه سکس میدم.خانمهای خوشکل به این شمارم پیام بدین یاتوی واتس آپ پی ام بزارین.تاباهاتون تماس بگیرم.09377673827.
سلام .من محمدهستم ازاهواز یه دخترخوشکل وتوپ واسه سکس میخوام ازاهواز سنش از28به بالا باشه من 33سالمه.خانمای خوشکل منتظرتونم.پول واسه سکس میدم.خانمهای خوشکل به این شمارم پیام بدین یاتوی واتس آپ پی ام بزارین.تاباهاتون تماس بگیرم.09377673827.
سلام .من محمدهستم ازاهواز یه دخترخوشکل وتوپ واسه سکس میخوام ازاهواز سنش از28به بالا باشه من 33سالمه.خانمای خوشکل منتظرتونم.پول واسه سکس میدم.خانمهای خوشکل به این شمارم پیام بدین یاتوی واتس آپ پی ام بزارین.تاباهاتون تماس بگیرم.09377673827.
اقوام مادری قسمت 5راوی :نیکتامامان درحالی که با دست چپ کسمو و با دست راست سینه هام رو میمالید شروع به خوردن گردنم کرد ._اه مامان چیکار میکنی __دارم ب دختر قشنگو سکسیم رسیدگی میکنم .آخه چرا وقتی میتونیم نیاز های همو بر طرف کنیم خود ارضایی میکنیم و همه ی خطر هاشو به جون میخریم .مامان رو از روی خودم برداشتم و حالا دیگه من بودم که روی اون دراز کشیدم .از لب تا قسمت پایینی سینه اش رو خوردم ، بالا رفتم و سینه هامو به صورتش فشار دادم .مامان منو برگردوند و حالت 69 گرفتیم_اه مامان ،آتیشم زدی وقتی کون مامان روی صورتم قرار میگرفت احساس خفگی بهم دست میداد واقا کون بزرگی داشت _حاضرم نصف عمرمو بدم تا کون تو رو داشته باشم ،_نیازی نیست ،10 دقه وقت بهم بده _میخوای چیکار کنی ؟ _خودت میفهمی مامان در حالی ک کسم رو میخورد دو تا انگشتشو داخل کونم کرده بود _عجب کون گشادی داری جنده ی مامان از لحن مامان تعجب کردم _من که بهت گفتم خیلی وقته سکس دارم _ از عقب؟ _اره دیگه ،مگ راه دیگه ای هم هست ؟ _پس خدا کس رو داده برای چی ؟ _ خدا کس رو داده ولی پرده رو هم داده _اه نیکتا فکر نمیکردم اینقدر امل باشی_اه مامان _چیه ؟ من خودم 14 سالگی پردمو دادم به فنا .میدونی ؟،،طاقت آنال سکس رو ندارم._یعنی تاحالا از کون ندادی مامان ؟ _ن حتی 1 بار ._حتی به بابا ؟ حتی ب اون دیوثمامان مثل وحشیا کسم رو میخورد ،حتی بهم فرصت حرف زدن رو هم نمیداد .زبونشو رو شیار کسم حرکت میدادو هر چند ثانیه یک بار اونو مک میزد .بدنم روی ویبره رفتو اب کسم روی صورت مامان پاشید . به ارگاسم رسیدم .حتی نای بلند شدنم نداشتم .کسایی که توی حمام سکس داشتم حال منو درک میکنن .با کمک مامان از حمام خارج شدمو روی تخت افتادم به سقف اتاق زل زده بودم که مامان منو بر عکس کردو شروع به مالیدن کونم و سینه هام با روغن لغزنده ای کرد ._این چیه مامان ؟ _روغن افزایش حجمه ؟ البته باید با یه مایع دیگه تکمیلش کنی که امشب میگم . رضا تو باشگاه بت بده ._من بعد از ظهر میرم باشگاه ._نخیر.شما شب حدود ساعت 12 میرید باشگاه ،_مگ اون ساعت باشگاه بازه ؟ _ برای دختر من بازه ._مامان ؟ بله ؟ حسم میگه ی برنامه هایی برام داری ؟حست درست میگه ؟ کار مامان تمام شده بود .ست سبز رنگمو پوشیدم _اوف دختر عجب چیزی شدی .یه چرخ زدمو ب اتاق خودم رفتم .توی اینه خودمو برنداز میکردم ،دیدن صحنه ی موهام که روی کونم افتاده با این حال که به تازی ارضا شده بودم تحریکم میکرد .کسرا توی کسری از ثانیه منو از پشت گرفتو کیرش رو لای کونم گذاشت . ی دستشو روی صورتم و ی دستشو روی سینم گذاشت_جیغ نزنی منم _کیرتو از لای کونم بکش بیرون توله سسسسگسعی کردم حواسشو پرت کنم _راستی رضا با دایی علی فردا بر میگردن اهوازاحمق ،واقا مثل بچها فکر میکنه ،میخواد حواس منو پرت کنه ، اشکال نداره ،بزار یکم حال کنه _واس چی ؟_مرخصی ندارن چند تا تکون ریز خورم و کونمو حرکت دادم _نکن ،بردار اونو جیغ میزنما _این چیه رو کونت؟_روغن خراطین مال افزایش حجمه _مخصوصه کونه ؟_ن حتی اگ به اون دودولتم بزنی شاید کیر بشه.بخدا اگ همین الان نکشیش بیرون جیغ میزنم _چند تا تکون ریز خورد ، روی تخت افتاد جیغ کوتاهی زدمو :_ارضا شدی نه_ن شلوارشو پایین کشیدم ،کیرش عین فنر جلوی دماغم واستادو منی رو ب صورت ریخت .چند قطره از ابش توی دهنم ریخت و بی اختیار اونو خوردم حالم داشت بهم میخورد نزدیک بود اشکم در بیاد .
اقوام مادری قسمت 6 راوی :کسرابا صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم ،با صدای خواب آلود جواب دادم؛_سلام_کسرا زود بیا خونهگوشی رو از صورتم دور کردم ،ب صفحه نگاه کردم ،آیدا بود،_واس چی ؟_مامان اینا رفتم خونه زن دایی _چرا تو رو نبردنبا حالت تمسخر امیزی گفت :سرم درد میکرد_نمی تونم بیام بخدا درس دارم {امروز خوب ارضا شده بودم ،حوصله این چاقال رو نداشتم } _خواهش میکنم_باش ،5 مین دیگ میام ساعت رو نگا کردم ،11:48 رو نشون میداد ،از بیرون امدم نیکتا با مانتوی جلو باز مشکی و شلوار لی تیره، چسبون ک از بالای زانو تا ساق پاش پاره بود، از اتاقش بیرون امد ،نگاه معنا داری پر از عصبانت بم کرد .واقا نیکتا زیبا ترین دختری بود که تو زندگیم چ از دور و چ از نزدیک دیده بودم ،واقا لقب lana rhoades برا زندش بود که البته اون موقع مثل اوایل شروع به کار کردن lana rhoades بود ،و با باشگاه رفتن داشت کم کم مثل الان لانا چاق میشد مامان پشت سر نیکتا امد بیرون ._کجا میرید ؟_خونه خاله مرضیت دیگه حرفی نزدم .5 دقه بعد از خروج مامان و نیکتا از منزل پیش ایدا رفتم 10دقیقه بعد:_اه اه اه اخ ایییییییی یواش تر وحشی ، تو چرا نمیای؟_دوست داری ؟_ار اره چشامو بستم و با تمام سرعت تلمبه میزدم و به نیکتا جون فکر میکردم ،به اون کون ژله ایش ،به بدن سفیدش و موهای قهوه ایش که تا کونش پایین امده بودن ،به لب های کلفتش که مادر زاد پروتز کرده بودن ،راستش اگ چشامو باز میکردم و چشمم به هیکل ایدا میفتاد تا صبح هم ارضا نمیشدم . _کسرا ،جمعه میای بریم خونه خاله مرضیه ؟_چه خبره اونجا؟_استخر ،ما با شما و خاله مرضیه_ار،امروز چند شنبس ؟_چهار شنبه _شقایقم هست دیگه ؟_خاک توسرت که همش تو فکر اونی ،اره اونم هست.مگ اون چی داره ؟خاک تو سرت ،اون که لا کونش تار عنکبوت زده من عاشق شقایق بودم ، خودمم نمیدونم چرا ،ولی بینهایت دوسش داشتم .دختری ریزی میزه با حدود 160 قد ،به زیبایی نیکتا نبود ولی چیزی هم کم نداشت ،چشم ابرو مشکی موهایی بلند تا کمر (کلا خانواده مادری ما به خاطر قوانین پدربزرگم حق نداشتن موها شونو کوتاه کنن ،پدر بزرگم شخصیت عجیبی داشت که تو فصل 2 باهاش اشنا میشید )اگ بهم میگفت بمیر بدون هیچ شوالی واسش میمردم .از حرف اخر ایدا خیلی عصبانی شدم و با تمام زورم تو کونش تلمبه میزدم ،بلند داد میزد نزدیکای ارضا شدنم بود که با صدای جیغ بلندی شوکه شدم ،اونقدر بلند بود که گوشم سوت کشیدخاله ماندانا بود...