انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

ادامه داستان های نیمه تمام


مرد

 
قسمت هشتم

شب رو کنار کیانا و رو تختش خوابیدم. من با شرت بودم و اونم با لباس خواب نازکش که زیرشم چیزی نپوشیده بود. اولش که خوابیدیم هی کرمم میگرفت و سینه کیانا رو میگرفتم و کیانا با حالتی نیمه خواب میگفت آرش کرم نریز بذار بخوابم.تا خوابش میبرد دوباره سینش رو میگرفتم و اونم باز ناله میکرد و میگفت کرم نریز. تا اینکه آخر بلند شد و گفت انگار سوراخت خوب شده و دلت برای اون چوبه تنگ شده؟ گفتم نه اصلا خوب نشده ، بی جنبه ، اصلا من خوابیدم و سرم رو برگردوندم اونطرف تا خوابم برد.
صبح بیدار شدم ولی نه با صدای زنگ ساعت ، با صدای جیغ های کیانا که تازه از خواب پریده بود و داد میزد آرش پاشو لنگ ظهر شد ، الان آزاده میرسه.به زور از جام بلند شدم هنوز بدنم کوفته بود و درد میکرد. خمیازه کشیدن های پشت سر هم اجازه نمیداد بدن کیانا رو که حالا لباس خوابش رو در آورده بود و داشت شرت و کرست بادمجونیش رو میپوشید خوب ببینم. منم بلند شدم ، خیلی شاش داشتم برای همین کیرم سیخ شده بود ، کیانا گیره ی موهاش رو با دندوناش گرفته بود و داشت موهاش رو از پشت جمع میکرد.چشمش افتاد به شرت من ، گفت آرش دوباره واسه چی این بلند شده؟ گفتم بابا جیش دارم ، پسرا صبح که از خواب بیدار میشن و جیش دارن چیزشون اینجوری میشه.کیانا موهاش رو بست و گفت پس تا آزاده نیومده برو جیشت رو بکن، دوست ندارم جلوش اینطوری باشی.
رفتم شاشیدم و اومدم پایین و دیدم کیانا داره ناهار رو آماده میکنه ، دست پختش عالی بود ، همیشه هم دوست داشت خودش آشپزی کنه ، از بیرون غذا نمی گرفت.شاید چون دست پختش خوب بود و همه بعد از خوردن کلی ازش تعریف میکردن و باعث میشد همیشه جلب توجه کنه بود که از آشپزی خوشش بیاد.
نزدیکای ظهر بود که آزاده اومد و دست و روبوسی و احوالپرسی و سوغاتی و بعد هم ناهار خوردیم. بعد از ناهار آزاده گفت کیانا جون من میتونم یه دوش بگیرم؟کیانا هم حمام طبقه پایین رو نشونش داد.دختره بی حیا همش 3،4 ساله که تو اسپانیا زندگی میکنه حالا واسه ما اوپن مایند شده.همونجا جلوی حمام شروع کرد لباساش رو در آوردن ولی شرت و سوتینش سر جاشون موندن.من که چشام گرد شده بود ، چه هیکلی ! موهای بلند مشکی که پایینش فر خورده بود و قدش که فکر میکنم بین 170تا 175 بود ، سینه ها ی معمولی و کون متوسط.پوست بدنش گندمی بود.حتما زیر اون شرتش یه کس گندمی شایدم قهوه ای بود.
با اون قیافه متعجب برگشتم کیانا رو نگاه کردم و دیدم داره بهم چشم غره میره بعد روش رو به طرف آزاده برگردوند و گفت آزاده جون چرا اینجا؟ تو خود حمام رختکن هست ، آزاده یه نگاهی به من کرد و گفت چیه؟ واسه این داداش کوچولوت میگی؟ ولش کن بابا اینم عین داداشه خودم میمونه ، نگران نباش محرمیم.
نیم ساعت بعد از حمام بیرون اومد ، فقط یه حوله دور خودش پیچیده بود ، موهاش نم داشت و کاملا فر خورده بود ، پوست پاهاش هم عین آینه صاف و براق بود.رفتیم توی سالن دم دستی نشستیم و آزاده شروع کرد به تعریف کردن خاطراتش و از پسرای خوشگل و سکسی اسپانیایی میگفت. احساس کردم علاوه بر کوفتگی بدنم سرم هم یخورده درد میکنه ، عذر خواهی کردم و رفتم بالا تو اتاقم دراز کشیدم.یک ساعت گذشت ولی خوابم نمیبرد.گفتم برم یه دوشی بگیرم شاید سر حال بشم و سرمم بهتر بشه.از حمام اتاق کیانا استفاده کردم. تو وان دراز کشیده بودم که احساس کردم یکی داره صدام میکنه.کیانا بود که داد میزد آرش؟ کجایی ؟ آرش؟ در حمام رو باز کردم و سرم رو آوردم بیرون و داد زدم بله؟ من اینجام آجی.در اتاقش باز شد و خودش و آزاده اومدن تو ، گفت اِ اینجایی؟ پس ولش کن حالا بعدا که اومدی بیرون بهت میگم ، گفتم باشه بعد سرم رو بردم تو و خواستم در رو ببندم که کتفم گرفت و دوباره یاد کوفتگی بدنم افتادم. کیانا رو صدا زدم و اومد گفت چیه؟ آروم طوری که آزاده نشنوه گفتم میشه بیای پشتم رو یخورده بمالی و بشوری؟ هنوز از دیروز بدنم درد میکنه و کوفتست.کیانا لبخندی زد و گفت 5 دقیقه دیگه میام داداشی.
5 دقیقه بعد در حمام باز شد و کیانا اومد. همون تاپ آبی تنش بود ولی شلوارش رو در آورده بود و با شرت اومده بود.گفتم چرا تاپ تنته؟ گفت آخه فدات شم جلوی آزاده زشت بود.دوباره چهار پایه چوبی رو گذاشتم وسط حمام و نشستم روش ولی اینبار لخت بودم و خبری از حوله نبود.نیازی هم به حوله نبود ، اصلا حوصله راست کردن نداشتم. کیانا داشت پشتم رو میمالید. من و کیانا پشتمون به در بود که یهو آزاده در حمام رو باز کرد و گفت کیانا آلبوم اون عکس هایی که تو فرانسههههههههه ..... تا ما رو توی اون وضعیت دید سرعت حرف زدنش کمتر شد و چشماش بازتر.من از جام بلند شده بودم و داشتم نگاهش میکردم.
یهو کیانا گفت اِوا آزاده برو بیرون الان میام. آزاده یهو یه لبخندی زد و گفت خوب، خوب ، خواهر و برادر چی کار میکردین؟ کیانا گفت هیچی داشتم پشتش رو میشستم ، آزاده با همون خنده شیطنت وار به من اشاره کرد و گفت پس این شازده چرا لخته؟ کیانا گفت عادتشه ، یه چیز عادیه و مشکلی نیست ، آزاده گفت جدا؟ پس چرا اون چیزش هی داره بالاتر میاد؟ کیانا برگشت و کیر منو که تا کجاها بالا اومده بود اونم فقط به دلیل دیدن آزاده توی اون وضعیت رو دید و با عصبانیت داد زد آرش؟ گفتم به خدا آبجی خودش اینجوری شد. آزاده هم از خنده ریسه میرفت ، کیانا گفت آزاده گمشو بیرون ، الان خودم میام به حسابت میرسم و دوید طرف آزاده که اونم در رفت بیرون.حمام ما هم با غر و لند های کیانا تموم شد و اومدیم بیرون.
بعد از شام و قبلش آزاده شروع کرده بود به شوخی ها و جوک های سکسی.آزاده یه تاپ زرد و یه شلوارک قهوه ای پوشیده بود. توی سالن دم دستی بودیم، من میخندیدم و کیانا حرص میخورد. بعد از کلی خنده آزاده گفت تازه قسمت خوبش مونده ، کیانا به داداشت قضیه اون پسر پاترولیه رو گفتی؟ دیگه کیانا از کوره در رفت ، صورتش کاملا از عصبانیت سرخ شده بود ، از جاش بلند شد و گفت من میرم تلویزیون ببینم شما هم هر چرندی دوست دارین به هم بگین. بعد از رفتن کیانا آزاده یه چشمکی به من زد و گفت ولش کن از اول همینجور دیونه بود و دو تایی خندیدیم. آخرای خندمون که داشتیم هن هن میکردیم آزاده گفت آرش راستشو بگو تو حمام با کیانا چی کار میکردین؟ گفتم هیچی به خدا ، ما همیشه عادت داریم با هم بریم حمام ، تازه امروزم کیانا به خاطر خجالت از تو لباسش رو در نیاورده بود. آزاده گفت شیطون پس چرا دودولت مثل الان انقدر دراز شده بود؟ یه نگاهی روی شلوارم کردم و دیدم راست میگه بلند شده ، حتما به خاطر حرف های آزاده و اون لباس و بدن سکسیش بوده. هول شدم و با دستم کیرم رو جا به جا کردم تا معلوم نشه. آب دهنم رو به زور فرستادم پایین و گفتم همینجوری بلند شده بود.آزاده یه ابروش رو بالا برد و با اون خنده شیطنت وارش گفت همینجوری الکی؟ فکر میکرد برای کیانا راست کرده بودم ولی خبر نداشت واسه خودش راست کرده بودم. چه بهتر ، خودش تنش میخوارید منم میتونستم سوءاستفاده کنم تا شاید بتونم امشب یخورده به سینه هاش دست بزنم و بازی کنم.واقعا به همین گرفتن سینه هاش قانع بودم. گفتم همینجوریم که نه ، شاید واسه این بود که شما اومدی توی حمام.
یهو آزاده جا خورد و گفت برای من؟ خجالت بکش من جای مامانتم. انگار ریده بودم ، ترسیدم و گفتم ببخشید و سرم رو پایین انداختم. جو همینطور ساکت بود ، دیدم بهتره امشب بیخیال سینه هاش بشم و تا اوضاع بدتر نشده برم بخوابم. از جام پا شدم و گفتم آزاده خانم من با اجازتون میرم بخوابم. تا از کنارش رد شدم دستم رو گرفت و دوباره کشید سمت مبل تا بشینم و گفت کجا حالا؟ داشتی یه چیزایی میگفتی. گفتم من که عذر خواهی کردم.گفت عذر خواهی برای چی؟ و منو به زور نشوند روی مبلی تک نفره ای که خودش روش نشسته بود، دقیقا سمت چپش. ادامه داد تو هم پسری و هم جوون ، این چیزا برای سن تو عادیه ، اصلا غیر از این باشه یعنی مشکل داری ، ولی من فکر نمیکنم چیزی داشته باشم که بخواد حال ترو اونجوری کنه.راستش رو بگو از من چی دیدی که اونجوری شدی؟
حوصله نقشه کشیدن و موش و گربه بازی کردن رو نداشتم از طرفی با هم روی مبل یه نفره نشسته بودیم و پاهام به رون های باریکش میخورد و بیشتر حشریم میکرد.پیش خودم گفتم رک حرفم رو بهش میزنم یا قبول میکنه بذاره یخورده با سینش بازی کنم یا نه.گفتم اگه باز ناراحت نمیشین من از سینه هاتون خوشم اومد. یه خنده ی بلندی کرد و گفت سینه های من؟ ول کن پسر جون، من که سینه هام معمولیه.
یه نگاهی به سینه هاش کردم و دوباره صورتش رو نگاه کردم و گفتم بالاخره هر کسی یه سلیقه ای داره.گفت کاش دوست پسر منم سلیقش مثل تو بود ولی مردتیکه ی اسپانیاییه ساکسون از سینه هام خوشش نمیاد.
پیش خودم فکر کردم اگه من به این اجازه صحبت کردن بدم میخواد تا صبح از خاطراتش با دوست پسرش بگه و منو بذاره تو کف برای همین زود گفتم آزاده خانم میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟ گفت بگو عزیزم ، گفتم شاید خواسته ام سکسی باشه ها ، با خنده گفت چه بهتر ، میدونستم این حرفش فقط جنبه ی شوخی داره و جدی نیست ولی من خیلی جدی گفتم میشه یه لحظه سینتون رو ببینم؟گفت خوب بیا ببین ، گفتم نه منظورم از زیر لباسه ، گفت اوهو ، چه پرو. گفتم من که گفته بودم ممکنه سکسی باشه.گفت حالا مثلا ببینیش چی گیرت میاد؟ گفتم شما چی کار داری ، من فقط میخوام ببینمش. گفت حالا بعدا ، یه وقت کیانا میاد میبینه زشت میشه ، گفتم نه کیانا نیست ، اینجا هم نمیاد ، فقط یه لحظه.گفت گیر دادیا. جوابی ندادم ، داشتم سینه هاش رو نگاه میکردم ، دستم رو آروم بردم طرف سینه ی سمت چپش و گرفتمش ، دستم رو پس زد و گفت خوب هول نشو ، ولی فقط به لحظه ها ، گفتم مرسی ، باشه فقط یه لحظه.
یقه تاپش رو کشید پایین .و با دستش سینه سمت چپش که طرف من بود رو در آورد. وای خدا ، از همونایی بود که من عاشقشم. دستم رو بردم که بگیرمش ولی زود سینش رو کرد زیر تاپش و گفت قرار بود فقط ببینی.گفتم آخه نور کم بود و نمیشد دید.تنها نوری که اونجا بود مال دو تا از آباژور ها بود برای همین نور کم بود. گفت بهونه نیار ، گفتم تروخدا و از کنار دستش پا شدم و رفتم جلوی مبل روی دو تا زانوهام نشستم و گفتم همین یه بار. گفت آرش از دست تو ... نذاشتم حرفش تموم بشه و تاپش رو تا زیر گردنش بالا کشیدم ، کرست نداشت ، هر دو تا سینش بیرون افتادن ، دیوانه کننده بود ، شروع کردم مالیدنشون ، گفت آرش ... دوباره وسط حرفش پریدم و گفتم اگه یه بوسشون هم بکنم تموم میشه و سرم رو بردم روی سینه هاش و شروع کردم به خوردن سینه هاش.برام از عسل هم شیرین تر بود ، داشتم دیونه میشدم ، آزاده هم هی میگفت ولشون کن یه وقت کیانا میاد ولی من ول کن نبودم.آخرش گفت اگه ول کنی بعدا سر فرصت مناسب بهت نشونشون میدم. سرم رو از سینه هاش بیرون آوردم و گفتم مثلا کی؟ گفت هر وقت تو بگی فقط الان نه. گفتم پس شب میام پیشت.گفت باشه. اینو گفت که از شرم راحت بشه ولی من که ول کنش نبودم...
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت نهم

رفتم دنبال کیانا که ببینم کجاست ، اگه خوابیده منم زودتر برم پیش آزاده. رفتم تو اتاقش و دیدم داره با تلفن حرف میزنه ، حتما دوست پسرش بود.تا منو دید دستش رو جلوی دهنی گوشی گرفت و گفت بازیاتو کردی تازه یاد من افتادی؟ گفتم نه آبجی من دارم میرم بخوابم. گفت چی شده امشب اینجا نمیخوابی؟ گفتم با اون چیزایی که آزاده خانم عصر دیده یه وقت شک میکنه واسه همین تو اتاق خودم میخوابم. اونم گفت باشه و یه چشمک زد و منم گفتم شب بخیر.در اتاقش رو که می بستم صداش از بین در شنیده میشد که خوب بگو ، داشتی چی میگفتی؟ این یکی دوست پسرشم حتما می پرید ، اصلا انگار این دختر بلد نیست یخورده با احساس تر با پسرا صحبت کنه.
رفتم توی اتاق خودم و منتظر شدم ، یک ساعت گذشت و مطمئن شدم همه خوابیدن ، آروم از اتاقم بیرون اومدم ، چراغ پایین روشن بود ، حتما یادمون رفته خاموشش کنیم.پاورچین پاورچین رفتم سمت اتاق مهمان که آزاده توش خوابیده بود. در رو آروم باز کردم ، یه نوز ضعیفی از اتاقش بیرون میومد. نور آباژور کنار تخت بود. تا رفتم تو دیدم آزاده بیداره.رو تخت دراز کشیده بود ، بالشش رو پشتی کرده بود و بهش تکیه داده بود و داشت کتاب میخوند. منو که دید گفت همیشه عادتته که در نزده بیای تو و سریع پتوش رو روی خودش کشید.میخواست لباس خوابش رو نبینم ولی انقدر لفتش داده بود که اون لباس خواب نازک سفید رو که سینه هاش کاملا از پشتش مشخص بود رو دیدم.گفتم ببخشید ، آخه فکر کردم خوابی ، گفت دیگه بدتر ، اگه خواب بودم که همین پتو رو هم روی خودم نمی کشیدم.خوب حالا چی کار داشتی؟ گفتم قرارمون دیگه ! گفت چه قراری؟ بعد انگار تازه یادش افتاد و ادامه داد آهان ولی فکر کردم فهمیدی اون قضیه یه شوخی بوده. جا خوردم ، با تعجب گفتم شوخی؟ گفت پسر جون یخورده حیا داشته باش ، همین امشبم کلی زیاده روی کردی. بد جور خورده بود تو ذوقم ولی روحیم رو از دست ندادم ، مخصوصا بعد از دیدن اون سینه ها که یه جوریم کرده بود. گفتم من نمیخوام کار بدی بکنم فقط میخوام امشب رو پیش شما باشم ، راستی چی میخوندین؟ با شوق خاصی گفت یه رمان عالیه ، زندگی در پیش رو مال رومن گاری ، الکی گفتم اِ دوست منم یه چیزایی در مورد این گفته بود ، می گفت رمانش عالیه ، آزاده با همون شوق گفت آره فوق العادست ، کلی جایزه برده. شوقش به خاطر این بود که فکر میکرد یکی رو پیدا کرده که مثل خودش عاشق ادبیاته.البته منم عاشق ادبیاتم ولی نه اونقدری که اون فکر میکرد. گفتم میشه منم بیام کنارتون رو تخت و از همونجا با شما بخونم؟ یه ابروش رو برد بالا و یه لبخندی زد و گفت به شرطی که شیطونی نخوای بکنی. منم گفتم نه بابا شیطونی چیه ، همونیم که اوندفعه کردیم از سرم زیاد بود. باز یه لبخندی بهم زد و تخت رو یخورده جمع و جور کرد تا منم بتونم کنارش بشینم. تخت اتاق مهمان دو نفره بود و منم راحت توش جا میشدم.
رفتم سمت راستش نشستم و الکی کلم رو کردم تو کتابش. این پتوی لعنتی که دور خودش کشیده بود عین دیوار شده بود و نمیتوسنتم بهش دسترسی داشته باشم برای همین یخورده از پتو رو به سمت خودم کشیدم تا منم برم زیر پتو. آزاده برگشت نگاهم کرد و گفت وا تو این گرما واسه چی رفتی زیر پتو؟ گفتم خود شما واسه چی رفتی زیر پتو؟ گفت خوب من لباسم نازکه و زیرش معلومه ، گفتم خود شما مگه نگفتی منم مثل برادرتونم و به هم محرمیم؟ گفت اون ماله وقتی بود که دو تا بند دیگه هم به بدنم وصل بود.منظورش شرت و کرستش بود. گفتم شما فکر کردین من بی جنبم؟ از شما که تو اروپا زندگی میکنید بعیده. یخورده نگاهم کرد و بعد پتو رو از روی خودش کنار کشید و گفت آرش حواست باشه ، شیطونی بی شیطونی. چشمم میخ شده بود به سینه هاش. گفت شنیدی چی گفتم؟ به خودم اومدم و گفتم بله؟ دوباره حرفش رو تکرار کرد ، همینجور که چشمم رو سینش بود آروم گفتم یخوردش که عیبی نداره ، گفت اگه منظورت از یخورده همینجور مثل ندید بدید ها نگاه کردن باشه ، نه ایرادی نداره و دوباره سرش رو برد تو کتاب. نمیدونستم چی کار کنم ، فقط میخواستم یه جوری به اون سینه ها دسترسی داشته باشم برای همین گفتم آزاده خانم من خوابم میاد اگه میشه امشب پیش شما بخوابم. سرش رو از روی کتاب بالا آورد و نگام کرد و گفت باشه عیبی نداره ، حداقل اینجوری خیالم راحته که خوابی و نمیتونی شیطونی کنی و آبروی منو جلوی خواهرت ببری.گفتم مرسی که بهم اعتماد داری ، شب بخیر و سرم رو یهو گذاشتم روی سینه هاش.گفت آرش جان این بالش نیست فدات شم ، اینا سینه های من هستن. چشام رو بسته بودم و مثلا داشتم میخوابیدم، توی همون حالت گفتم ولی از بالش نرمترن ، آزاده خانم والا تا حالا کسی با تماس سر و سینه سکس نکرده و بچه دار هم نشده که شما انقدر ناراحتی ، همین امشبه دیگه. گفت آخه میترسم زیادی خوشت بیاد و تا صبح نخوای سرت رو برداری و صبح سینه هام مثل کتلت بشه.گفتم نترسین بادمجون بم آفت نداره ، یهو گفت چی؟ گفتم ببخشید ، هیچی. جوابی نداد و دوباره کلش رفت تو کتاب.
بعد از چند دقیقه دست چپم رو بردم زیر سرم به طوری که دستم بین سینه هاش و سرم بود و پشت دستم به سینش میخورد.گفت آرش چی کار می کنی؟ با حالت خواب آلود گفتم من عادت دارم موقع خواب دستم رو بذارم زیر سرم. گفت امیدوارم این عادت هات به همین دستت ختم بشه و جلوتر نره.
اینجوری نمیشد ، باید سینش رو با دستم کاملا میگرفتم برای همین یهو دست راستم رو بردم و گذاشتم روی سینه چپش. خودم رو به خواب زده بودم و پیش خودم گفتم حتما فکر میکنه خوابم و کارم غیر ارادیه ولی یهو گفت آرش جان سینه های مردم رو تو خواب گرفتن هم جزو عادت هاته؟ سرم رو بلند کردم و گفتم آزاده خانم چقدر گیر میدی ، حالا اگه گذاشتی راحت بخوابیم. گفت قربونت برم آخه میترسم این راحت بودن تو به جاهای باریک بکشه.گفتم نه خیالتون راحت من خیلی با جنبم. همینطور که داشت سرش رو میبرد توی کتاب گفت از روی شلوارت معلومه. باز جلوی شلوارم بلند شده بود.
دیدم چیزی نمیگه واسه همین آروم آروم شروع کردم سینه هاش رو مالوندن ، آزاده هنوز سرش تو کتاب بود گاهی که میخواست کتاب رو ورق بزنه دستش به دستم میخورد و یه خنده ای می کرد. تو این حال و هوا بودم که آزاده گفت حواست باشه اگه دستت پایین تر بره جفت دستات رو قطع میکنم.گفتم نه من فقط عاشق سینه هات هستم و با جاهای دیگه کاری ندارم.
همینطور که میمالیدم یه دستم رو هم بردم روی کیرم و از رو شلوارکم میمالیدمش ، آزاده توجهش جلب شد و گفت چی کار میکنی؟ گفتم این پایین تنه خودمه نه مال شما که ، من قول دادم به پایین شما دست نزنم نه به مال خودم.چیزی نگفت و سرش رفت تو کتاب. شلوارکم رو یکم کشیدم پایین و کیرم رو از زیرش آوردم بیرون که آزاده دید و داد زد واااااا آرش؟ گفتم دست خودم نیست ، از رو شلوارک داشت میسوخت ، گفت تو امشب یه کاری دست ما میدی ، هر غلطی میخوای بکن ولی اون پتو رو بنداز روش ، نمیخوام ببینمش.گفتم چشم و پتو رو انداختم روش ، یخورده که گذشت گفتم آزاده خانم این زیر گرمه دستم عرق میکنه ، میشه پتو رو بردارم؟ گفت آرش فقط خدا خدا میکنم زودتر صبح بشه و از دستت راحت بشم ، هر کار میکنی فقط رو این تخت خرابکاری نکن چون میخوام روش بخوابم.
بعد از چند دقیقه احساس کردم اون دستم که رو سینش بود عرق کرده برای همین از رو سینش برداشتم تا خشکش کنم که آزاده گفت چی شد؟ خوشت نیومد؟ انگار خودشم از این کار من خوشش اومده بود و دوست داشت سینش رو بمالم و با نوکش بازی کنم. گفتم نه فقط دستم عرق کرده بود.آزاده همینطور داست کتاب میخوند ، چقدر کتابش طولانی بود ، شایدم خودش داشت لفت میداد که لذت بیشتر ببره.
دستم رو دوباره گذاشتم رو سینش و اون یکی دستم هم با کیرم بازی میکرد که یهو در اتاق باز شد و کیانا اومد تو ، داشت عصبانی ما رو نگاه میکرد.چراغ اتاق رو روشن کرد و اومد جلوی تخت و عصبانی گفت پس واسه این امشب نیومدی پیش من بخوابی؟ هان؟ اینجوریه آرش؟ هم من و هم آزاده خشکمون زده بود. آزاده به تته پته افتاد و گفت بچه کاری نمیکرد که. کیانا دستش رو به طرف ما گرفت و گفت معلومه ، زود خودتون رو جمع کنید.با جفتتونم.
همه چی داشت خراب میشد. از رو تخت پریدم پایین و دست کیانا رو گرفتم و گفتم یه لحظه بیا بیرون کارت دارم کیانا. رفتیم بیرون اتاق و گفتم آبجی چرا اینجوری میکنی؟ یهو یکی محکم گذاشت تو گوشم.سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم.بالاخره کیانا حق مادری گردنم داشت و من نباید بهش بی احترامی میکردم.خودش گفت آرش قرار ما این بود؟ با دوست من؟ مگه من اونهمه بهت کمک نکردم بتونی مخ سحر رو بزنی و بیاریش خونه؟ حالا از بی عرضگی افتادی دنبال دوست من؟ اونم تو خونه من؟ واقعا ازت همچین انتظاری نداشتم آرش. حتما اگه روت میشد به منم رحم نمیکردی.
گفتم آبجی این چه حرفیه؟ بغض کرده بودم.اشک تو چشام جمع شده بود.گفتم آبجی آخه من کی به تو چشم داشتم؟ من کی خواستم به تو دست درازی کنم؟ آخه فرق سحر با آزاده چیه؟ تو تازه باید خوشحال باشی که من میتونم روی پای خودم وایستم و بدون کمک تو حتی مخ بزرگتر از خودمم بزنم. من میخوام مرد باشم. نمیخوام مثل بچه ها به تو متکی باشم.تا کی تو حمام و پشت کامپیوتر جلق بزنم؟ چرا همش نگران منی و میخوای ازم مراقبت کنی؟ پس من کی خودم گلیمم رو از آب بکشم؟ یه نگاهی بهم کرد و گفت دردت گرفت؟ گفتم نه زیاد. بعد دستش رو روی سرم کشید و گفت آخه داداشیه من زندگی که این چیزا نیست.تو همه فکر و ذهنت شده سکس.کلاس زبانت رو که نمیری ، ورزشت رو ول کردی ، از همه مهمتر درستم درست حسابی نمیخونی. آرش به خدا زندگی این چیزا نیست.مرد شدن معنیش مخ دخترای بزرگتر از خودت رو زدن نیست. آرش با این کارات آیندت رو خراب میکنی. یه روزی به حرفم میرسی که خیلی دیر شده. نذار دیر بشه. تو هنوز خیلی چیزا باید از زندگی یاد بگیری. کی بهتر از من میتونه یادت بده؟
گفتم آبجی به خدا همین یه شبه.امشب که تموم بشه دیگه هر چی تو بگی همون کار رو میکنم.
گفت نمیدونم هر کاری میخوای بکن ولی حواست باشه زیاده روی نکنی و از فردا هم طبق برنامه ای که من میریزم باید زندگی کنی نه اونجوری که خودت میخوای.
پریدم بوسش کردم و گفتم به خدا از فردا حرف حرفه توئه و رفتم تو اتاق آزاده و در رو بستم تا یه وقت کیانا گیر دیگه ای نده. با خنده پریدم رو تخت کنار آزاده. آزاده گفت چی شد؟ گفتم حله.گفت حله یعنی چی؟
یهو باز کیانا در رو باز کرد و اومد تو اتاق و گفت آزاده خانم من که فردا حساب تو رو میرسم ولی حواست باشه امشب داداشم پیش تو میمونه. نمیخوام زیاده روی کنه. میفهمی که؟ منظور کیانا این بود که یه وقت باهاش سکس نکنی. آزاده هم با خنده گفت چی کارش داری بچه رو؟ همین کارا رو میکنی که بچه عقده ای میشه و از وقتی که من اومدم باد شلوارش نخوابیده و بعد به شوخی گفت آرش جون بیا ما بریم زیر پتو کارمون رو بکنیم. کیانا گفت بذارین فردا بشه ، حساب جفتتون رو میرسم و از اتاق رفت بیرون...
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت دهم

بعد از رفتن کیانا آزاده گفت همین رو می خواستی؟ دیدی چی شد؟ گفتم ولش کن من اجازمون رو گرفتم. با تعجب گفت اجازه چی رو گرفتی؟ گفتم شیطونی دیگه. گفت مگه کیانا باید اجازه شیطونی رو میداد؟ من باید اجازه می دادم که محدودش رو هم برات گفتم و ادامه داد حالا بذار کتابم رو بخونم.منم گفتم باشه و از رو تخت اومدم پایین تا شلوارکم رو در بیارم.تا شلوارک رو کشیدم پایین آزاده داد زد هوی چی کار می کنی؟ گفتم فقط خواستم راحت باشیم. اگه ناراحتتون می کنه بپوشمش؟ گفت آرش فقط خدا کنه زودتر صبح بشه و من سالم از این اتاق برم بیرون ، بعد دوباره سرش رفت تو کتاب.
داشتم دوباره سینه هاش رو میمالیدم ولی از روی لباس خوابش، زیاد حال نمیداد دیگه. برای همین گفتم آزاده خانم میشه یه خواهش کوچولوی دیگه بکنم؟ همینطور که چشمش به سطر های کتاب بود گفت جونم. گفتم میشه لباس خوابت رو در بیاری؟ البته واسه خودت میگما ، آخه سینه هاتون عرق می کنه و لباستون کثیف میشه. آزاده هم گفت آره مطمئنم حتما این رو واسه خودم گفتی. آرش من نمی فهمم این کارا چه فایده ای برای تو داره؟ آخه از چلوندن سینه من چی گیرت میاد؟ گفتم حالا همین به دفعه دیگه. شما که صبح از دست من راحت میشین. بهش مهلت ندادم و لباس خواب یک سرش رو از پایین به سمت بالا کشیدم تا درش بیارم.با دستش دستم رو گرفت ، نگاهش کردم ، خودش دستش رو برداشت تا کارم رو بکنم. همینطور که لباس رو از پایین به بالا میکشیدم اون کس خوشگلش رو تقریبا میشد دید.چشمم روی کسش بود و آزاده هم خودش این رو فهمید.
خودش هم کمک کرد و لباس خوابش رو در آورد.یه مقدار از پتو رو هم انداخت روی پاش تا کسش معلوم نشه و دوباره کتاب رو گرفت دستش.منم که یه دستم رو کیرم و یه دستم رو سینه آزاده ، سرم رو بردم طرف سینش و با لبم آروم نوک سینش رو گرفتم. گفت آرش !گفتم من که پایین نرفتم ، پس مشکلش چیه؟ گفت مشکل اینه که الان سرت جلوی کتاب رو گرفته و نمیشه خوندش. خیلی حشری شده بودم ، گفتم ببخشید و پریدم ازش یه لب گرفتم ، وقتی رفتم کنار با پشت دستش لبش رو پاک کرد و گفت اّی کثافت.آرش تروخدا بذار کتابم رو بخونم. اگه کلافم بکنی کیانا رو صدا می زنما.اصلا چرا نمیری این کارا رو با خواهرت بکنی؟ تو که حتی باهاش حمام هم میری.گفتم خودت که دیدی اخلاقش چجوریه.مثل سگ میمونه.ولی شما هم مهربونی ، هم خوشگلی ، هم مهربونی ، هم نازی ، هم مهربونی ، بازم خیلی مهربونی. گفت فدات شم خودتی ، من اصلا هم مهربون نیستم ، اگه فکرای دیگه ای تو سرته با این چیزا نمیتونی منو خر کنی. گفتم من غلط میکنم.من فقط واقعا دوستتون دارم ، از همون بچگی. گفت آرش جان فایده نداره ، اون دستت اون پایین نباید بره.همین . حالا هم بذار کتابم رو بخونم.
آخر کتاب خوندنش تموم شد و چراغ رو خاموش کردیم تا بخوابیم. هر دو همونجور لخت خوابیدیم. آزاده پشتش رو به من کرد و به پهلو خوابید ، منم به پهلو خوابیدم ولی روم به آزاده بود. متوجه شدم آزاده خوابش نبرده ، گفتم خوابت نمیبره؟ گفت نه ، انقدر کرم ریختی که بد خواب شدم. دستم رو آروم از پشتش بردم رو سینش و شروع کردم به مالیدن. گفت آرش انگار تو عزمت رو جزم کردی که سینه های منو مثل لیمو له شده بکنی. گفتم شاید اینجوری خوابمون ببره ، منظور دیگه ای ندارم.
کیرم دیگه رسیده بود زیره چونم. خیلی حشری بودم ، با دست مالیدن هم دیگه فایده ای نداشت برای همین خواستم به زور کیرم رو لای پای آزاده بکنم ولی انقدر پاهاش به هم کیپ شده بود که کیرم نمیرفت لاش.آزاده همونجور که پشتش به من بود گفت مگه قرار نشد سراغ اونجا نری؟ گفتم شما گفتی دست نزن بهش نگفتی که چیز لاش نذار.منم که دست نمیزنم. گفت منظورم کلا این بود که به پایین تنه کاری نداشته باش. منم انقدر حشری بودم که توجهی به حرفای آزاده نمی کردم و فقط می خواستم کیرم رو به زور بکنم لای پای آزاده. آخر خودش با خنده گفت انقدر زور نزن ، نمیره ، بعد خوش یخورده پاهاش رو باز کرد و کیرم دقیقا افتاد لای پاش. گفت میدونم آخر کیانا سر جفتمون رو می بره.
همینجور کیرم رو لای پاش تکون می دادم ولی چون سفت بود جلو عقب نمیشد. خود آزاده گفت آرش داری پاهام رو میسوزونی ، چی کار می کنی؟ گفتم خوب خشکه درست عقب جلو نمیشه .آزاده گفت آخه میترسم اگه زیادی راحت عقب جلو بشه همه تختم و خودم رو به کثافت بکشی. گفتم نترس من جنبم بالاتر از این حرفاست و بعد دستم رو بردم لای پاش و کیرم رو در آوردم یه کمی تفیش کردم و دوباره گذاشتم لای پاش. حالا راحت عقب جلو میشد ، با اون یکی دستم هم از جلو کسش رو میمالیدم. آزاده گفت آرش اگه فکر کردی با این کارا میتونی منو از راه به در کنی کور خوندی.
لازم نبود من دیگه کاری بکنم. از صداش معلوم بود وضعش از من بدتره ولی مقاومت میکنه و نمیخواد خودش رو جلوی یه نفر که 9 سال ازش کوچیکتره ول کنه. ولی من میخواستم حشری ترش بکنم واسه همین انگشت وسط دست راستم رو با دهنم خیس کردم و بردم طرف سوراخ کونش. سوراخش رو میمالیدم ، ولی آزاده برای اینکه مقاومت بکنه خودش رو سفت کرده بود. انگشتم رو آروم فشار دادم توی کونش ، خودش رو بیشتر جمع کرد ولی به روی خودش نیاورد.
توی همین اوضاع بودیم که دیدم در اتاق باز شد و کیانا اومد تو. یا پیغمبر این از کجا اومد دیگه. آزاده زود خودش رو زد به خواب. کیانا اومد تو و گفت ببخشید مزاحم شدم ، می خواستم یه چیزی از توی کمد بردارم.
گاهی اوقات واقعا به این عقل کیانا شک می کنم. بهونه از این مسخره تر نمیتونست بیاره. آخه آدم 3 نصفه شب تو کمد اتاق مهمان چی لازم داره.معلوم بود میخواد بیاد آمار ما رو بگیره.
رفت سمت کمد دیواری که پشت من بود و شروع کرد خرت و پرتای اون تو رو اینور اونور کردن ولی زیر چشمی داشت تلمبه زدن های منو نگاه میکرد. با خنده گفت آرش بالاخره کار خودت رو کردی؟ به آزاده هم گفت تو هم الکی خودت رو به خواب نزن ، هر کار میخوای بکن ولی صبح حسابت رو میرسم. آزاده هم سرش رو برگدوند و گفت به من چه ، این داداشته که گیر داده ، بیا ببین انگشتش کجاست ، کیانا هم از خدا خواسته برای اینکه ببینه چه خبره سرش رو آورد جلو و گفت خاک تو سرم ، آرش چی کار میکنی؟ گفتم آخه آبجی وقتی انگشت من اینجاست کی لذت میبره؟ من؟ خودش گفت انگشتت رو بذار اونجا. یهو آزاده از جاش پرید و گفت دورغ میگه به خدا ، آرش واسه چی دروغ میگی ، من که هی میگفتم نکن این کارا رو.
کیانا داشت به کس آزاده که خیسه خیس شده بود نگاه میکرد و برگشت به آزاده گفت انگار خودتم زیاد بدت نیومده و اشاره کرد به کسش. آزاده که انگار تازه متوجه وضعش شده بود دستش رو جلوش گرفت و گفت یه نگاه به آقا داداش خودت بنداز ، ببین سر اونجاش آب جمع شده. من که هنوز رو تخت یه وری بودم گوشه پتو رو گرفتم و باهاش سر کیرم رو خشک کردم و گفتم این که چیزیش نیست. یهو آزاده داد زد آرش چی کار کردی کثافت؟ من دیگه با اون پتو امشب نمیخوابم. منم گفتم مگه قراره امشب بخوابی؟ ما که تا صبح بیداریم. کیانا خندش گرفت ولی دستش رو گرفت جلوی دهنش تا معلوم نشه میخنده. آزاده گفت ببین کیانا خانم خود داداشت تنش میخواره و بعد اومد رو تخت و کیر منو گرفت دستش و فشارش داد و گفت بچه جون میخوای امشب یه کاری باهات بکنم که تا یه هفته کمرت راست نشه؟
من یه نگاه به کیانا کردم و دیدم داره ما رو نگاه میکنه و یه نیش خند شیطنت آمیزی هم گوشه لبشه ، فهمیدم قرار نیست شبمون رو خراب کنه و خودشم خوشش اومده از این کار و ...

ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت یازدهم

من یه نگاه به کیانا کردم و دیدم داره ما رو نگاه میکنه و یه نیشخند شیطنت آمیزی هم گوشه لبشه ، فهمیدم قرار نیست شبمون رو خراب کنه و خودشم خوشش اومده از این کار ما.
یهو آزاده منو هل داد رو تخت و خودشم پرید نشست رو شکم من. دستش رو برد پشتش و از پشت کیر منو گرفت ، گفت میخوام یه کاری باهات بکنم که دیگه لقمه بزرگتر از دهنت بر نداری. رو کرد به کیانا و گفت کیانا جان میشه وقتی داری میری اون چراغم روشن کنی؟ یه جوری میخواست به کیانا بفهمونه که بره بیرون. کیانا چراغ رو روشن کرد ولی بیرون نرفت ، آزاده گفت نمیخوای بری بیرون؟ کیانا هم جواب داد با این وضعی که تو داری یخورده منو نگران داداشم کردی ، اینجا می مونم که یه وقت بلایی سرش نیاری. آزاده گفت نه خیالت راحت باشه ، آخه تا تو اینجایی من روم نمیشه، فکر میکنم آرش هم همینجوری باشه.
کیانا خندید و گفت فکر کن من اینجا نیستم. آرش هم عادت داره من مراقبش باشم.اصلا میرم رو این مبل میشینم که منو نبینی و خیالت راحت باشه. رفت رو مبل راحتی که پایین تخت من بود نشست. آزاده توی اون وضعیت پشتش به مبل و کیانا بود.
وقتی دید فایده ای نداره و کیانا بیرون برو نیست و از طرفی خودشم خیلی حشری شده کم کم از شکم من رفت پایین و گفت اینهمه لات بازی در میاوردی همین بود آقا آرش؟ این دودولت که شل شده. دستش رو گرفت دور کیرم و شروع کرد به مالیدنش . وقتی دوباره کیرم بلند شد یه خنده ای بهم کرد و سرش رو برد سمت کیرم و با زبونش سر کیرم رو لیس میزد ، گفت آرش خان الان حالت چطوره؟ بازم لات بازی در میاری واسه من؟
می تونستم راحت کیانا رو ببینم که روی مبل تکیه داده بود عقب و پاش رو روی پاش انداخته بود و داشت سکس داداشش با دوستش رو نگاه میکرد. یه تاپ سفید تنش بود و مثل همیشه هم با شرت بود و شلواری پاش نبود. خیلی جذاب تر شده بود. وقتی دید دارم نگاش میکنم یه لبخندی زد و دستش رو به علامت اینکه بعدا حسابت رو میرسم به طرفم تکون داد.
آزاده شروع کرده بود به ساک زدن و منم سرش رو با دو تا دستم گرفته بودم و تو یه عالم دیگه بودم. گفتم بسه آزاده ، الان آبم میاد. سرش رو بالا آورد و گفت چی شد؟ دیدی کم آوردی. گفتم خوب مال خرم باشه بالاخره بعد از اینهمه ساک زدن آبش میاد. خندید و گفت خوب حالا نوبته منه. خوشحال شدم که لابد میخواد کسش رو براش بخورم. من عاشق لیس زدن کس دخترا هستم ولی دیدم رفت به طرف کیانا و گفت ببین کیانا تقصیر خودت شد که موندی ، بعد دستش رو گذاشت بالای کسش . گفت حالا اگه میشه زحمت اینو بکش. کیانا با تعجب گفت آزاده؟! آزاده هم گفت به یاد قدیما.
کیانا یه نگاهی به من کرد و انگار نمیخواست دوباره آزاده در مورد قدیما چیزی بگه و من بفهمم واسه همین گفت آزاده صبح بهت میگم و بعد دو تا دستاش رو دو طرف رون های آزاده گرفت و همونجور که روی مبل نشسته بود شروع کرد به خوردن کسش.آزاده جلوی کیانا وایستاده بود من نمیتونستم کیانا رو ببینم که دقیقا چی کار میکنه ولی از آه و ناله های آزاده و اینکه سر کیانا رو محکم فشار میداد به کسش معلوم بود کیانا داره کارش رو درست انجام میده. بعد آزاده سر کیانا رو پس زد و گفت خوبه حالا بقیش مال داداشته و به طرف من اومد. کیانا هم با پشت دست روی لبش رو پاک کرد و دوباره به عقب تکیه داد و پاش رو انداخت روی پاش.
آزاده اومد جلوم و گفت حالا نوبت توئه. منم گفتم اینجوری نمیشه خوردش و خوابوندمش روی تخت و پاهاش رو انداختم روی شونه هام با سر رفتم لای پاش. کس به این خوشگلی تا حالا ندیده بودم. یه کس گندمی که با پوست بدنش هماهنگ بود. انگار تا حالا دست به این کس نخورده. تمیز و کیپ. با اشتها شروع کردم به لیسیدنش. از پایین تا بالا. روی چوچولش رو هی زبون میزدم. اونم دیگه به جای ناله داشت داد میزد.
خوب که خوردم سرم رو بالا آوردم. میخواستم کیرم رو بذارم تو کسش ولی قبلش برگشتم به کیانا نگاه کردم و اونم یه لبخندی بهم زد.
آزاده با 2 تا انگشتش لبه کسش رو باز کرده بود و با اون یکی دستش کیرم رو گرفت و کشید جلو تا دم کسش برسه. خودم کیرم رو فشار دادم تا رفت توش.این اولین باری بود که کیرم تو کس میرفت. قبلا فقط تو دهن کیانا و سحر و آزاده و کون سحر رفته بود. آروم شروع کردم به تلمبه زدن ، خود آزاده هم داشت با دستش بالای کسش رو میمالید و داد میزد. تو همین حین بودیم که صدای آشنای ویولن پاگانینی به گوشم رسید. برگشتم دیدم ریموت ضبطم دست کیاناست. نمیدونم آهنگ کلاسیک چه ربطی به وضعیت ما داشت که کیانا گذاشته بود ولی صدای جادویی ویولن پاگانینی همیشه واسم لذت بخش بود ، فرقی نمی کرد تو چه وضعیتی باشم. آزاده هم که اصلا تو باغ نبود و فقط داد میزد که بیشتر ، تا ته بکون توش. دارم پاره میشم آرش. میخوام سوراخشو پاره کنی. جوووون.
حالم از این کسشعرایی که تو سکس میگن به هم میخوره ولی یه دختر حشری جز اینا چیزی نمیتونه بگه. بعد از چند دقیقه خسته شدم و کشیدم بیرون. آزاده هم آروم گرفت و گفت چی شد؟ گفتم نوبت عقبه ، با تعجب نگام کرد و گفت چرا که نه. فکر نمیکرد من از کون کردن خوشم بیاد. والا من از وقتی که یادمه همیشه تو مدرسه کون می کردم ، سحرم که از کون کردم ، واسه همین به کون کردن عادت داشتم.
یه صدای اوف شنیدم ولی مال آزاده نبود. برگشتم و دیدم کیانا دستش رو کرده تو شرتش و چشماش رو بسته. وقتی اتاق ساکت شد انگار کیانا متوجه شد که داریم نگاهش می کنیم. چشماش رو باز کرد و تا ما رو دید دستش رو با نارحتی و خیلی آروم بیرون کشید و گفت شما راحت باشین. انگار من اینجا نیستم. منم برگشتم و گفتم آزاده برگرد و 4 دست و پا قنبل کن ولی آزاده گفت این دودولت که خشکه ، نمیره تو. گرفتم جلوی دهنش و گفتم خوب خیس میشه الان ولی آزاده از جاش بلند شد و کیر منو گرفت و کشید تا منم از رو تخت بیام پایین ، کیر منو با دست گرفته بود با خودش کشید طرف کیانا و گفت خوب چرا همش من خیسش کنم؟ یه دفعه هم کیانا خیسش کنه. کیانا از تعجب چشماش به اندازه کل صورتش باز شد. گفت آزاده؟! برادرمه مثلا ، چی میگی؟
من انقدر حشری بودم که واسم فرق نمی کرد کی میخواد ساک بزنه. آزاده گفت کیانا تو الان دستت تو شرتت بود ، فکر کردی ندیدیم؟ خودت که حالت از آرش بدتره ، زود باش دیگه ، الان باز کیرش میخوابه ها. احساس کردم کیانا گیر افتاده ولی خودشم انگار بدش نمیومد تو این سکس من و آزاده قاطی بشه. گفتم آبجی ببخشید ، میدونم خوشت نمیاد ، منم دوست ندارم تو از روی اجبار این کار رو بکنی و روم رو برگردوندم تا برم سمت تخت که کیانا دستم رو از پشت گرفت و دوباره کشید سمت خودش. کیانا رو مبل نشسته بود و منم جلوش واستاده بودم. کیرم هم دقیقا جلوی صورتش بود. با دستش کیر منو که حالا یخورده خوابیده بود بلند کرد و گذاشت تو دهنش. چون کیرم شل شده بود راحت تو دهنش میرفت ، طوری که انگار داشت آدامس میجوید. کم کم راست شد ، آزاده هم با دستش سر کیانا رو هی فشار میداد به سمت جلو تا کل کیرم بره تو دهنش. کیانا هم همزمان که ساک میزد یه دستش رو برد تو شرتش و شروع کرد به مالیدن خودش. دیگه داشت آبم میومد که سریع کیرم رو از دهنش کشیدم بیرون. دست آزاده رو گرفتم و کشیدمش سمت خودم و بهش گفتم دولا شو و دستات رو بذار رو مبل ( همون مبلی که کیانا روش نشسته بود) ، جوری که صورتش رو به کیانا بود و کونش به سمت من. به کیانا گفتم یخورده کرم از توی کشوم میاری؟ کیانا هم کرم رو آورد و تا خواستم ازش بگیرم گفت ولش کن خودم واست چربش می کنم. یه مقدار کرم کف دستش ریخت ، دستاش رو به هم مالید و بعد با دو تا دستش کیرم رو گرفت و حسابی کرمیش کرد. یخورده هم دور سوراخ آزاده مالید و گفت داداشی میخوام بلایی سرش بیاری که دیگه منو مجبور به این کارا نکنه و بعد خودش رفت جلوی آزاده نشست و شرتش رو کشید پایین. به آزاده اشاره کرد که کسش رو بخوره.تا آزاده خم شد به سمت کس کیانا سوراخ کونش کاملا معلوم شد و منم کیرم رو با فشار کردم توش ، خودش رو جمع کرد ولی نمیخواست جلوی من کم بیاره و آه و ناله راه بندازه. بالاخره کیرم رو تا ته کردم توش و دوباره تلمبه زدن. وقتی ضربه میزدم کونش مثل ژله میلرزید.دیگه نمی تونست تحمل کنه و داد زد آرش آرومتر ، درد میگیره ، ولی من گوش نمیدادم و محکمتر می کردم ، آزاده هم آه و ناله میکرد. از من تلمبه زدن و از آزاده ساک زدن برای کیانا و آه و ناله.
دیدم کیانا سر آزاده رو فشار میده به کسش و با اون یکی دستش تاپش رو داده بالا و داره سینه خودش رو میماله. از ایستاده تلمبه زدن خسته شدم ، کشیدم بیرون و رفتم رو تخت طاق باز خوابیدم و گفتم آزاده بیا بشین روش. آزاده هم کس کیانا رو ول کرد و اومد بالای سر من. پاهاش رو دو طرف من گذاشت و موقع نشستن رو کیرم گفت کیانا این باز خشک شده ، کیانا اومد جلو و بدون هیچ حرفی یا اعتراضی شروع کرد به ساک زدن. خوب که خیس شد از دهنش در آورد و آزاده آروم با نشست روش و منم از پایین تلمبه میزدم. هر دفعه بعد از چند بار تلمبه زدن، کیانا کیرم رو از کون آزاده میکشید بیرون و بعد از ساک زدن دوباره خودش با دست هلش میداد تو کون آزاده.
انقدر حشری شده بودم که میخواستم با کیانا هم سکس کنم برای همین از آزاده کشیدم بیرون و رفتم جلوی کیانا که روی دو تا زانوش وایستاده بود ، کیرم رو گرفتم جلوش و اونم دوباره شروع کرد به ساک زدن و لیسیدنش. یه لحظه کیرم رو از دهنش بیرون کشید و با خنده گفت کره خر انگار خوشت اومده ها ، منم گفتم دارم دیونه میشم. همینطور که ساک میزد منم با سینه هاش بازی می کردم ، آزاده هم داشت رو تخت چوچولش رو میمالید.
از دهن کیانا کشیدم بیرون و گفتم بخواب کنار آزاده ، رفت کنار آزاده و خوابید ، گفتم تاپت رو دربیار و در آورد و بعد رفتم جلوش و خواستم بذارم تو کسش که تازه دوزاریش افتاد من میخوام چی کار کنم ، با دستش جلوی کسش رو گرفت و گفت آرش هر کاری میتونی بکنی غیر از سکس با من ، یادت باشه من و تو خواهر برادریم و من تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدم با هم سکس داشته باشیم. میدونستم کیانا همچین آدمیه و بیخود بود کارم. گفتم پس میشه لای سینه هات بذارم؟ با حرکت پلکش و چشمش بهم فهموند که عیبی نداره. رفتم بالای سرش و کیرم رو گذاشتم لای سینه هاش و هی عقب جلو کردم.
کیانا برگشت به آزاده که هنوز داشت با چوچولش بازی میکرد گفت به جای این کارا پاشو برو اون پایین. منظورش این بود که کسم رو بخور. آزاده هم رفت پایین و شروع کرد به خوردن. چشمای و کیانا به هم دوخته شده بود. درست داشت توی چشمام نگاه میکرد ، با اینکه بر اثر ضربه های من دائما بدنش و سرش تکون میخورد ولی چشماش از چشمام جدا نمیشد. مدل صورتش داشت عوض میشد. انگار که از چیزی ناراحت بشه و بعد فهمیدم که داره ارضا میشه. لرزش ارضا شدنش رو کاملا حس کردم.چشماش رو بست و تمام بدنش لرزید.
تجربم میگه که وقتی دختری ارضا میشه بهتره برای چند دقیقه ازش دور باشی. منم از روش پا شدم و گفتم آزاده نوبت شماست. گفت چه عجب ، مگه این خواهرت اجازه میداد ، بعد ادامه داد ولی دیگه از عقب نمیشه ، واقعا دردم گرفته ، گفتم باشه و به پشت خوابوندمش رو تخت ، از پشت کردم تو کسش و خودمم روش خوابیدم. صدای نفس نفس زدن های ارضا شدنش رو میشد راحت شنید. داد میزد که داره میسوزه آرش ، آرومتر ، واااای، آرش پاره شد ، بین صحبتاش هم هی نفس میگرفت تا آخر اونم ارضا شد. از روش پا شدم و شروع کردم جلق زدن تا آبم بیاد ، گفتم آبم داره میاد که آزاده گفت جایی نریزیش ، من میخوامش ، بریز رو صورتم ، از اونور هم کیانا گفت داداش منه ، پس به من میرسه و صورتش رو آورد جلوی کیرم. هر دو صورتاشون جلوی کیرم بود که آبم با شدت اول ریخت رو صورت آزاده و بعد برش گردوندم سمت کیانا و بقیش هم ریخت رو صورت اون. آخرین قطره هاش که بیرون اومد کیانا کیرم رو گرفت و کرد تو دهنش و کلا از آب کیر تمیزش کرد. انگار اصلا آبی نیومده ازش.
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
قسمت دوازدهم
صبحی بلند شدم دیدم کسی نیست کنارم بعد چند دقیقه بلند شدم دیدم لختم خاطرات دیشب رو به یاد آوردم تا که آزاده لخت رسید به من نگاهی کرد سلام کرد بعد لپم رو بوسید گفت آقای خوشخواب ما داریم میریم حموم بعد که میخواست بره از پشت بهش چسبیدم نذاشتم بره با دستم دستی به کوسش کشیدم آهی کشید گفت کیانا منتظرم هستشا بعد جدا شدم گفتم خواهی دارم گفت چیه گفتم میشه کون کیانا رو جور کنی جزتو کسی نمیتونه خندید گفت تو زمان ما کسی نتونست اونو بکنه تو میخوای بکنیش فکر نکنم ولی یه کاری میکنم یه دستی به کیرم کشید گفت ولی عوض داره ها گفتم اون با من خندید رفت منم شرتم پیدا کردم پوشیدم رفتم پایین درب حموم باز بود صدا میومد رفتم تو منو نمیدیدن چون آزاده دستش رو کوس کیانا بود داشت براش میمالید اونم چشماش رو بسته بود میگفت یادم نرفت دیشب حس کردم میخوای بدی بهش ولی حس کردم دیدی زوده بعد کیانا تو لذت گفت اره این کون من دلش کیر میخواست که به کون تو رسید کیر منم شق شده بود بعد انگار آزاده یه انگشتش رو فرستاد تو کونش که با اه کیانا دراومد چندین بار تکرار کرد اون انگشت رو تا ارضا شد انگشتش رو کشید بیرون داد کیانا براش خوردش و گفت میدونی زمان تو کردن این کون بودن کیانا خندید گفت من میرم بیرون توهم بیا که بعد کیانا دستی به خودش کشید من زود اومدم بیرون رفتم آشپزخونه جوری وایسدم کیرم مشخص نشه و کیانا منو دید سلام کرد سرم رو برگردوندم یه حوله بسته بود بدنش رو پوشنده بود بعد من رفتم تو حموم شرتم رو درآوردم بدون متوجه شدن آزاده از پشت بهش چسبیدم خندید گفت اولش حله بقیش هم حل میکنم خندیدم دستی به کونش کشیدم گفتم جای خوبی داریا دیشب خیلی حال داد خندید لبش رو گذاشت رو لبم شروع کرد به خوردن کمی بعد جدا شد گفت کیر میخوام به حالت سگی گذاشتمش رفتم پشت یه شامپو پیدا کردم کمی به کونش زدم با یه حرکت نصفش رو کردم تو با حرف آزاده گفت جووون پاره شدم بکنش بعد شروع کردم به کردنش که خیلی انرژی میداد بهم اون ضربه کیرم که تا آخر میرفت به کونش میخورد و سینه هاش داشتن تکون میخوردن بهم لذت میداد اونم دیگه تو خودش نبود داشت لذت میبرد چند باری درآوردم دوباره کردم توش تا که حس کردم میخواد آبم بیاد کشیدم بیرون با دستم کوسش مالیدم گفت جوون کیر میخواد کوسم پاره ام کن بعد دوباره کردم تو کوسش حالا نکن کی بکن دیگه صداش در اومده بود با انگشتم هم تو کونش میکردم دیگه صداش دراومده بود کل حموم رو برداشته بود چند دقیقه نشده بود که با حرکت های بدنش فهمیدم داره ارضا میشه دیگه داشت میرسید به لحظه های آخرش با یه جیغ ارضا شد منم دیگ داشتم میومدم کشیدم بیرون کردم تو کونش همش رو با یک اه از درون ریختم تو کونش و افتادم روش کمی به خودمون اومدیم بلند شدیم جمع شدیم دوش گرفتیم من شرت اون با شرت و سوتین با خنده اومدیم بیرون که با صحنه که کیانا جلو ما بود روبه رو شدیم خندید گفت خسته نباشید بعد رفت تو آشپزخونه حرفی نزد ماهم رفتیم لباس پوشیدیم اومدیم صبحانه رو خوردیم بعد تموم کردنش من رفتم بیرون تا شب گشتم اومدم مستقیم خوابیدم بعدا فهمیدم اون شب کیانا و آزاده باهم لز داشتند.

آزاده رفت ولی کیانا همون بود دیگه خیلی بهم نزدیک نمیشد منم دیگه وقتی کیانا نبود خودم رو خالی میکردم هفته یکبار اونم پدر و مادر و کیانا نبودن تا برای کیانا خواستگار اومد اینم پسند کرد نامزد شون یک هفته طول نکشید بعد یک هفته جهیزیه آماده کیانا رفت خونه پسره منم باهاش رفیق شده بودم اسمش فرشاد بود خلاصه روز عروسیش برای من فرقی نمیکرد چون دیگه اون با من نبود ولی آزاده برای عروسیش اومد با من هم معمولی رفتار میکرد تا کسی نفهمه تا در روز عروسی من یه گوشه نشستم بودم تنها تا آزاده اومد کنارم کمی صحبت کردیم دستی به کیرم کشید گفت این چطوره خندیدام گفتم بعد رفتن تو دیگه کیانا حتی نزدیک من نشد فقط سلام علیک داشتیم کمی فکر کرد گفت میدونم این خواهرت چشه ایشالا درست بشه بعد باهم رقصدیم اون شب من چیزی بهم نرسید بخاطر خانواده هم آزاده رو نتونستم یه حالی بکنم ولی اون فرشاد داشت خواهر مارو میکرد چند ماه گذشت این آقا فرشاد شغلش یکم ماموریت بود در یک هفته دو روز خونه بود واسه اون خواهرم خونه ما پلاس بود دیگه کمی فرق کرده بود تو خونه همش میرفت اتاقش داشت میرقصید منم نمیتونستم درس بخونم آخرش به مامانم گفتم تا یه شب که فرشاد خونه ما بود مامانم به فرشاد گفت اگر مشکلی نباشه موقع که نیستی این آرش بیاد خونتون بخوابه هم اونجا درس بخونه هم شب ها خونه شما باشه. فرشاد کمی فکر کرد کی از بهتر از آرش میشه اره کیانا هم نظرش چیه که با تایید حرفش رو قبول کرد قرار شد از اون شب برم کتاب هام رو برداشتم رفتیم خونشون بهم ی جا خواب دادند تو پذیرایی دادند واسه کتابهام هم جای تو یکی از اتاق ها نشون دادند من خوابیدم صبح بلند شدم دو کلید گذاشته بودند جلو اوپن برداشتم رفتم مدرسه بعدش برگشتم خونه کیانا کسی نبود شروع کردم به درس خوندن تو اتاق تا 5 کیانا اومد صدام کرد گفتم اینجام بعد گفت من شام درست میکنم به درس ادامه دادم تا 8 شب که صدام کرد گفت بیا شام رفتم شام رو میز خوردیم بعدش چایی کمی در مورد درس حرف زدیم من گفتم برم به درسم برسم و رفتم یکم لباس های خونگی کیانا یجور بود شلوار لی میپوشید و تاب گشاد و دراز که برام یجور بود خلاصه من تا چهارشنبه خونه اونها بودم بعدش به خونه خودمون کوچ میکردم دو روز بعد دوباره برمیگشتم اونجا چندین هفته به منوال گذشت من جمعه ها بدنم رو خالی میکردمکیرم هم تو این چند ماه چند سانت بزرگ شده بود یکبار بعد از چند ماه فرشاد زنگ زد چهارشنبه گفت نمیاد کیانا هم گفت باشه از اون طرف با حرف مادر که کیانا بهش گفت من دو روز دیگه هم موندم.
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
دوستان فردا قسمت های دیگه رو میذارم کامل میکنم پس فردا سری اول داستان تفتیش میزارم ...
برای بعد هم من داستان های نیمه تمام که شما میگید ولی اگر جای ادامه باشه مینوسم
احترام و ادب و اخلاق
     
  ویرایش شده توسط: hosenzad   

 
     
  

 
من دوتا داستان پیشنهاد میکنم...
۱...مالش آبجی یا مالیدن یواشکی آبجی
۲...فصل سوم میوه ممنوعه ای به نام خواهر
     
  
مرد

 
قسمت سیزدهم
کار من اونجا فقط درس بود و یک حمام موقع که کیانا نبود اونم فهمیدم از ساعت 2 ظهر ساعت 5 کلاس میرفت و جمعه شده بود من باید خودم رو خالی میکردم دوست دخترهام هم جدیدا دیگ برای سکس نمیومدن میگفتن درد داره و... منم جمعه صبح بلند شدم کسی نبود رفتم یه چیزی پیدا کردم خوردم بعد رفتم سر درس تا 12 خوندم گفتم برم خودم خالی کنم بهتره لخت شدم رفتم حموم درو باز گذاشتم کسی نبود کیانا تا 5 نمیومد آب باز کردم خودم رو شستم تو ذهن خودم چیزی رو مجسم کردم چشمام رو بستم شروع کردم به جق زدن بعد چند دقیقه آبم اومد ریخت رو دیوار بعد چند دقیقه به خودم اومدم شستم دیوار و خودم رو دوباره شستم بعد با یک حوله دور کمرم رفتم بیرون چند قدم نگذاشته بودم که صدایی منو به خودش جلب کرد صدای کیانا بود گفت افیت باشه برگشتم طرفش خندید یه سلامی بهش کردم رفتم اتاقم یعنی تمام صحنه رو دیده بود چیزی نگفت تا شام رو خوردیم گفت بیا فیلم بینیم قبول کردم رفتم دیدم کیانا با شلوار جین تنگ و تاب تنگ بدون آستین که سینه هاش زیر تاب مشخص بودند دیدم رفتم کنارش با کمی فاصله نشستیم فیلم شروع شد کمی اروتیک بود ولی احساس کردم کیانا داره بهم نزدیک میشه و بهم چسبید داغی بدنش رو حس میکردم چند دقیقه که بهم چسبیده بود گفت این عادتت رو نذاشتی کنار گفتم کدوم گفت حموم تورو کامل دیدم دیگه حرفی نمونده بود گفتم چاره ای نیست دوست دخترام یکم یجوری اند گفت چجوری گفتم میگن نمیشه دیگه حرفی نزد تا فیلم تموم شد خیلی صحنه دار بود تا کیانا بلند شد رفت دو تا چایی اورد خوردیم کمی حرف در درسها بهم زد بعد رفتم خوابیدم. با یه خواب بد بیدار شدم کسی اطرافم نبود رفتم یه آب بخورم صدای منو به خودش جلب کرد از اتاق کیانا میومد درب قفل بود ولی کلید نداشت وای کیانا لخت داشت با یک دستش کسش و با دست دیگش سینه اش رو میمالید با دیدن این صحنه کیر من بلند شده بود بعد چند دقیقه رفتم یه آب خوردم گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم رفتم مدرسه برگشتم افشین رو دیدم خواستم برم گفت شب رو بمون من فردا میرم بعد کمی باهم درس کار کردیم تا رسید وقت شام شام رو خوردیم بعد من رفتم خوابیدم.
چند ماه گذشت چندین بار من دیدم کیانا داشت خود ارضایی میکرد مثل من ولی من کاری نمیکردم تا یک روز من از مدرسه برگشتم صدای دعوای میومد رفتم داخل سلام کردم جواب سلام نگرفتم ولی گوش دادم قضیه این بود آزاده کیانا و شوهرش رو دعوت کرده بود شهرستان ویلا برای چند روز ولی به فرشاد مرخصی ندادن کیانا هم دادش به آسمون رفته بود بعد فرشاد گفت من دو ماه دیگه میریم مشهد اینبار اگر میتونی نرو یا با کسی دیگه برو مثل آرش!!! هردوشون یکدفعه منو نگاه کردن فرشاد گفت تو میتونی برو من نمیتونم که کیانا گفت با آرش میرم باش ولی دو ماهه دیگه میریم مشهد باهم بعد فرشاد رفت صورت کیانا رو بوسید بعد پرسیدم کیه گفت دو هفته بعد تعطیلات از شنبه تا دوشنبه که گفتم اوکی بعد فرشاد رفت کیانا یجوری بهم نگاه کرد و رفت انشب فرشاد خونه نبود شب بعد شام صدای افتادن اومد زود رفتم دیدم کیانا لیز خورده افتاده زمین میگفت کمر درد میکنه منودید شکه شدم میخواستم زنگ بزنم اوژانس قبول نکرد ولی من زنگ زدم تا اومدن من براش یه مانتو برداشتم تا اومدن کمی نگاه کردن گفت بریم بیمارستان بهتره نمیخواست بره ولی با اصرار من رفتیم عکس گرفتن از کمرش دکتر اومد دید چند تا پماد داد گفت ضربه خورده چیزی پماد بزنید درست میشه بعد من کارهاش رو انجام دادم مانتو رو دادم پوشید با آژانس رفتیم خونه نمیتونست راه بره دستش رو انداخته بود رو گردن من بهم تکیه داده بود تا رسیدم خونه وارد اتاقش کردم گفتم من برم که گفت کجا مانتوشو نشون داد گفت درش بیار من نمیتونم باز کردم مانتوشو گفت حالا برو و ممنون نمیخواد به کسی بگی بعد رفتم من خوابیدم صبح یکشنبه بلند شدم یه چیزی حاضر کردم بعد رفتم مدرسه تا ساعت 2 برگشتم.
رسیدم خونه وارد که شدم کیانا آشپزخونه بود به زور راه میرفت ولی داشت انگار غذا درست میکرد سلامی بهش کردم بعد رفتم اتاقم تا نهار صدام کرد رفتم خوردیم باهم بعد تموم شدنش گفت میخوام کرم هارو به کمرم بزنی من نمیتونم گفتم باش بعد رفت ظرف هارو به من داد شروع کردم به شستنش بعد رفتم سر درس تا شام رو هم باهم خوردیم بعدش گفت 10 دقیقه دیگه تو اتاقم منتظرت هستم بعد رفتش منتظر چنین لحظه بودم بعد چندین ماه بعد چند دقیقه رفتم بالا درو زدم گفت بیا تو رفتم دیدم دمر خوابیده کونش تو شلوار جین اش داشت منو با خودش میبرد تا دیدم کمرش سفید سفید فقط یه سوتین داشت و سرش به زمین بود بعد رفتم پماد رو گرفتم نشستم بغلش شروع کردم به پماد زدن کمرش که پرسیدم کجا با دستاش آستین هاش و بالا باسن اش رو نشون داد منم پماد زدم به بدنش سرد بود تکون خورد بعد با دستم زدم به کمر بعد رفتم که نمیشد درست که گفتم میشه بشینم رو پاهات خندید گفت باشه درست نشستم رو کونش و آستین هاش رو کرم زدم کامل بعد بلند شدم و رفتم پایین تو اتاقم کمی درس خوندم خوابیدم تو چند روز من کمر کیانا رو یجورایی ماساژ میدادم ولی بعضی مواقع دستم به سوتین اش گیر میکرد تا چهارشنبه شب من خواستم برم خونه که کیانا گفت بمون فرشاد نیست هفته دیگه میاد کمی من من کردم قبول کردم چاره نبود انشب وقتی برای کرم زدن تو اتاق کیانا رفتم سوتین اش رو باز کرده بود رفتم حرفی نزدم که خودش گفت بشین رو پاهام که من رفتم نشستم مثل همیشه رو کونش که گفت اونجا نه پایین تر کمی رفتم عقب گفت کافیه ... وای خدای من دیگ کیرم جلوکوس وکون کیانا بود ولی چاره نبود من اول شروع کردم پایین رو که گفت از بالا بیا پایین باید کمی میرفتم جلو وای وقتی من از آستین هاش شروع کردم متوجه نشدم ولی دیگه کیرم به کون کیانا چسبیده بود و سریع شق شده بود اونم داشت میگفت عالی همینچور ادامه بده بعد کم کم رفتم پایین ولی حالتم رو نگه داشتم کمر کیانا رو کامل ماساژ دادم تشکر کرد و رفتم تو اتاقم کیرم مثل سنگ شده بود حالا ببین این کی میخوابه رفتم تو رختخواب خودم رو به یه فکری زدم تا کیرم خوابید فرداش کیانا هم اینکارو با من کرد تا جمعه بعد از صبحانه کیانا گفت پاشو بریم خونه مامان اینا که قبول کردم رفتیم اونجا من رفتم اتاقم اون با مامانم داشت حرف میزد تا مادرم اومد گفت من با کیانا میرم خونه خاله واسه عصر میایم تایید کردم اونها رفتند من تا 12 به درسهام رسیدم تا رفتم خودم رو خالی کنم لخت رفتم تو حموم درو که بستم با صدای به خودم اومدم کیانا بود میگفت به به امیر جووون کمی شکه شدم گفتم تو اینجا.. با شرت و سوتین جلوی من بود کی ترسیدم مثل دفعه اول که خودش اومد جلو من گفت میخوام به هم کمک کنیم من تورو ارضا میکنم تو هم منو ارضا میکنی گرفتی بعد رفت زیر دوش سوتین اش رو درآورد با شرت موند منم مجبور بودم شرتم رو درآوردم رفتم آب باز کردم کمی بهم چسبیدیم تا کیر من با دیدن بدن کیانا سریع شق شد گفت بزار زود شروع کنیم رفت پایین شروع کرد به ساک زدن چه ساک زدنی مثل انشب داشتم کیف میکردم تا بعد از 5 دقیقه که انگار کیرم درون اتیش بود آبم اومد همش رو خورد... وارد بودم سریع شرتش رو درآوردم کف حموم درازش کردم شروع کردم به خوردن کوسش و انگشت تو کوسش میکردم و با سینه هاش بازی کردم تا آبش اومد خیلی سریعتر از اونی که فکر میکردم همش رو به صورتم پاشید کمی بعد بلند شدیم رفتیم زیر دوش کمی بعد لبم رو بوسید منم باهاش ادامه دادم تا جدا شد تا گفتم چرا خیلی زود ... گفت فرشاد دوست نداره زیاد واسه همین بعدش با یک حوله خودمون خشک کردیم گفت من میرم زود غذا درست کنم تو هم برو به درس ات برس چشم گفتم رفتم سر درسهام آخرشب مادر اومد گفت بیا شام رفتیم شام رو خوردیم رفتیم خونه کیانا شب کرمش رو زود اینبار هم ادا درآورد خندید بعد رفتم خوابیدم.
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  ویرایش شده توسط: hosenzad   
مرد

 
قسمت چهاردهم
کرم زدن کیانا تموم شده بود ولی بازمیه کار دیگه شروع شد دوشنبه ساعت 6عصر بود خونه کیانا بودم اومد تو اتاقم گفت بیا حموم لازمت دارم رفتم حموم دیدم لخته گفت باید ارضام کنی چاره نبود هم خوشحال هم ناراحت که فقط برام میخوردش ولی باز بدک نبود رفتم تو اتاقم لخت شدم رفتم حموم دیدم کف حموم دراز کشیده خودش رو میماله سرم بردم اولین لیس زدم اه گفت سرم به کوسش فشار داد منم مجبور میکرد زبونم رفت کمی تو کوسش صداش بیشتر شد من چند دقیقه داشتم کوسش میخوردم انگشت تو کوسش میکردم میدادم انگشتم رو میخورد اینبار انگشتم که خیس بود بردم طرف کونش به زور رفت تو صداش بدتر شد من هم کوسش میخوردم هم انگشتمو تو کونش حرکت میدادم که ارضا شد انگشتم رو نگه داشتم تا به خودش اومد گرفتم جلو دهنش خورد و بلند شدیم رفتیم زیر دوش اونم برام ساک زد آخر گفت از این به بعد دوشنبه ها اینکارو برام میکنی بجای جمعه اوکی کردم بعد لخت اومدیم بیرون رفتم سر درسها به خوندن... از اون روز به بعد کیانا دیگه با لباس راحتی تو خونه بود منم راحت تر شدم از لباسهای سکسی که اون که اذیتم میکرد.
ولی باز حرف گوش کن بودم چهار شنبه رفتم خونه خودمون تا جمعه شب با یک ساک رفتم من ترمینال کیانا و فرشاد اونجا بودند ساک من گرفت داد گذاشتند تو اتوبوس بعد رفتیم سوار شدیم بعد کم کم اتوبوس راه افتاد فرشاد خداحافظی کرد با ما رفت.من سریع خوابم برد بخاطر درس خسته بودم صبح بلند شدم هوا روشن بود رسیده بودیم ولی چیزی که منو به خودش آورد کیانا دست من گرفته بود خوابیده بود. خلاصه با چند تا تکون بیدارش کردم بعد 10 دقیقه اتوبوس رسید ترمینال پیاده شدیم تا که کیانا گفت یه نفر منتظر ماست ساک و چمدان رو برداشتیم رفتیم بیرون یه ماشین بود رفتیم طرفش تا آزاده پیاده شد اومد سلام احوالپرسی کرد با من دست داد بعد سوار شدیم تو ماشین کمی صحبت کردیم تا که رسیدیم ویلا... وارد شدیم رفتیم ماشین جلو ساختمان نگه داشت گفت پیاده شین خودمون هستیم فقط بعد دو تا دوست دست تو دست هم رفتند تو منم ساک ها رو برداشتم بردم تو صدای گفت بیا بالا رفتم بالا به هرکدوم ما یه اتاق رسید وسایل گذاشتیم اونجا رفتیم کامل ویلا رو گشتیم خیلی بزرگ بود و مسقف دیدی نداشت تا رفتیم صبحانه رو خوردیم
کیانا رفت بالا گفت من برم بالا یه چیز بردارم بیام وقتی دور شد یه نگاهی به آزاده انداختم سکسی تر شده بود کمی باسنش بزرگ شده بود و سینه هاشم همچنین داشت با ظرفها ورمیرفت که رفتم از پشت بهش چسبیدم گفتم سکسی تر شدی آزاده جووون خندید ... کیرم سریع بلند شد دستم رو گذاشتم رو سینه هاش گفتم چقدر بزرگ شده میشه دید که زود جدا شد از من با خنده رفت گفت برو مایو بپوش بریم شنا بعد سریع رفت بالا منم رفتم بالا کیر شق شده ام چند دقیقه بعد به وضعیت خواب برگشت مایو پوشیدم رفتم از اتاق بیرون تا صدا کیانا منو جلب کرد داشت آزاده رو صدا میکرد که رفتم تو اتاقش گفتم کاری داری که کیانا رو با بیکنی دیدم هوسم بالا رفت گفت بیا این گیره رو ببند رفتم پشت سرش گیره روبستم یه بوس از کمرش کردم اومدم بیرون رفتم پایین آزاده با بیکنی دیگه سکسی تر شده بود رفتم جلوش گفتم شما دوتا میخواید کشته بدید خندید لبم رو گذاشتم یه لب کوچیک گرفتم تا کیانا اومد دو تا زن سکسی در مقابل من دیگه نتونستم جلوی کیرم رو بگیرم ولی پشت سرهمه رفتم کیرم رو درست کردم مشخص نشه ولی کمی مشخص بود اول اونها پریدند تو استخر من رفتم نشستم تا که گفتند بیا دیگه پریدم تو آب آزاده شروع کرد به بازی کردن به طرف آب انداخت کیانا هم شروع کرد ولی دیگه من به زور دوام آوردم خودم رو انداختم تو آب رفتم به دیوار تکیه دادم گفتم تسلیم خندیدن کمی اونها شنا کردن من رفتم بالا گفتم شربت بیارم تا برگشتم بازم تو آب بودن که اومدن بیرون دیگه سینه هاشون معلوم بود شربت ها رو دادم بهشون گفتم من برم تو رفتم تو تلوزیون رو باز کردم.
چند ساعت گذشته بود کیانا رو دیدم که با پیرهن مردونه اومد گفت من میرم بخوابم توهم با آزاده برو کمی وسایل بگیر واسه شب ,بعد رفت تا آزاده با پیرهن مردونه اومد نشست کنارم نگاه ام به رونش افتاد سریع چشمام رو دزدیدم بردم که بالا دستش گذاشت روی کیرم گفت این چطوره, خنده ای کردم دستی به پاهاش کشیدم گفتم سلام داره خدمت شما حالا کی میخوای بریم گفت آزاده میره میگیره میاره, کمی شوکه شدم ولی دیدم آزاده اومد کلید گرفت ازش رفت وقتی رفت آزاده نشست روی من انگار کوسش چسبیده بود به کیرم که سریع شقش کردبا حالتی لبم رو گذاشتم روی لباش هماهنگ تر از گذشته بود لباش شیرین شده بودند برام بیشتر لبم رو تو لباش نگه داشتم با دستم پیرهنشو باز کردم سوتین نداشت جدا شدم به سینه های که بزرگتر شده بودند حمله کردم هردو شونو دونه دونه میخوردم میمالیدم سیلی میزدم صدای آزاده دراومده بود تا دستی به کوسش کشیدم اهی از درون کشید گذاشتم بغلم شرتش رو درآوردم با دستم کمی با کوسش بازی کردم تا میگفت بخورش بخورش تا سرم رو بردم طرفش خودش فشار داد منم براش میخوردم انگشت تو کوسش میکردم تا صداش دراومده بود میدونستم این سریع نمیاد کمی براش خوردم جدا شدم خودش فهمید اومد مایو رو کشید پایین زانو زد شروع کرد به ساک زدن مثل گذشته انگار دیگه صدای من دراورده بود نمیشنید تا خودم بعد چند بار که کامل تو دهنش نگه داشتم کشیدم بیرون فهمید گفت من کیر میخوام بلندش کردم اوردمش روی خودم خودم تنظیم کردم با حرکتی نصفش رفت اهی کشید بقیه شو خودم فشار دادم رفت کامل با صدای گفت جووون کلفته,خودش شروع کرد سواری کردن دیگه کامل دست اون بود تا خودم کمی رفتم پایین شروع کردم به تلمبه زدن تا کوسش و سیلی به کونش میزدم آزاده دیگه تو خودش نبود داشت لذت میبرد ولی من هنوز لذت کافی رو نبرده بودم کشیدم بیرون با حرکتی فهمید سریع پشتش به من کرد بدون لحظه تعمل کردم تو کوس تنگش که برام لذت بخش بود موهاشو گرفته بودم میکشیدم تا صدای آزاده دراومده بود با اون سینه های خوشگلش که با هر ضربه من تکون میخوردند لذت بخش بود تا دیگه آزاده داشت میومد سرعتم رو بیشتر کردم صدای آزاده دراومده بود با حرکت بدنش فهمیدم دیگه آخرش هستش چند بار کامل کشیدم بیرون کامل کردم تو تا آزاده ارضا شد انگشتم رو تو کونش کردم حرفی نزد تا 3 انگشت کردم کشیدم بیرون کیرم با آب کوسش مخلوط بود با کونش تنظیم کردم فشار دادم توش گفتم سوختم از دستاش گرفتم به خودم کشیدم شروع کردم به کردن کون تنگ که انگار قبل من کیر ندیده بود چه می چسبید کون تنگ آزاده که دیگه میگفت پاره شدم جر خوردم. من تلمبه زدنهام رو بیشتر کرده بودم دیگه کامل تو کون آزاده میکردم درمیاوردم دوباره میکردمش تو تا حس کردم میخوام بیام که فهمید گفت تمامشو میخوام تو کوسم ,کشیدم بیرون کردم تو کوسش شروع کردم به کامل کردن کیرم با ضربه تا حدی که وقتی کیرم داخل کوسش بود آهی کشیدم تماما تو کوسش ریختم وقتی کشیدم بیرونبه طرفم اومد شروع کرد به ساک زدن و کیرم رو تمیز کرد گفت چند روز پیش من میخوابی گفتم جون بخواه, باهم رفتیم دوش گرفتیم اومدیم اون یه لباس تا زانو پوشید رفت منم با شلوارک تی شرت رفتم پایین دیدم نهار آماده هستش رفتم تا نشستم کیانا گفت خسته نباشی که با حرکتی لپشو بوسیدم گفتم مرسی بابت نهار, ازاده از خنده داشت می افتاد کیانا هم قرمز شده بود ولی به خودمون اومدیم خوردیم نهارو من رفتم خوابیدم.
ادامه دارد
احترام و ادب و اخلاق
     
  
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ادامه داستان های نیمه تمام

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA