ارسالها: 28
#31
Posted: 27 Aug 2019 01:45
قسمت دهم
نزدیکای ساعت چهار بود که از مدرسه با هزار بدبختی و آسه آسه راه رفتن زدیم بیرون.همدیگرو بوسیدیم و خداخافظی کردیم.تاکسی گرفتم و مستقیم رفتم خونه.به خونه که رسیدم اول ازهمه یع دوش حسابی گرفتم.موهامو روی شونه هام رها کردم تا خودشون خشک بشن و بعد یه دمنوش به لیمو مخصوص باباجون خودم گذاشتم دم بکشه . بابا ساعت پنج یا پنج و نیم خونه بود.از کابینت خوراکیها یه کیک پرتقالی هم برداشتم که دم دستم باشه تا بابا با دمنوشش بخوره.کلید مثل همیشه توی در چرخید و قامت بلند و چهارشانه ی بابا نمایان شد! جلو رفتم و کیف سامسونتشو ازش گرفتم.بوسه ای عاشقانه مهمون لبهام کرد و دستی لای کونم کشید و وارد خونه شد.بعداز شستن دستوصورت و عوض کردن لباسها با یک تیشرت و شلوارک طوسی رنگ نشست روی کاناپه جلوی تلویزیون و مشغول بالاپایین کردن شبکه ها شد.دلم ضعف میرفت برای نگاه کردنش.برای دستاش برای بازوهاش.خداروشکذمیکردم که این مرد جذاب بابای منه که این بابای جذاب منو جنده ی خودش میدونه.براش دمنوشش رو به همراه کیک پرتقالی بردم و جلوش گذاشتم.لبخندی زدو تشکرکرد.
کنارش نشستم و کمی بعد سرمو ری پاهاش گذاشتم و هردو به تماشای سریال پرداختیم.خیلی نگذشته بود که بابا زیپ شلوارش رو بازکرد و همزمان بامن صحبت کرد:
- درس اول: وقتی بابا خوش اخلاقه و از سرکار میاد نباید وظیفتو فراموش کنی!
و موهای نمزده ی منو دور دستش پیچید و سرمو محکم کشید.جوری دردم گرفت که حس کردم پوست سرم جدا شد.ناخوداگاه بغض کردم و چشمام لبالب پراز اشک شد.نگاهی به بابا انداختم که با جدیت و اخم نگاهم میکرد.سرم رو روی کیرس فشارداد و من تاجایی که میتونستم کیرس رو توی دهنم جادادم و بقیه فقط عق زدن بود و بس. بابا ادامه داد:
-اگه قراره واسه من جندگی کنی باید یاد بگیری سگ کوچولو.باید بدونی که تو در وهله ی اول خدمتکارجنسی منی و بعد دخترمی.شیرفهم شد!؟
با دهنی پر از کیرکلفت بابا و با چشمانی پراز اشک سرتکون دادم.خیلی خوبه گفتن بابا با رها کردن سر من همزمان شد و من بدون اتلاف وقت شروع به ساک زدن کردم.درحالی که بابا تلویزیون تماشا میکرد و گاهی دمنوشش رو مزه مزه میکرد.فک و دهنم خسته شده بود.کمربابا فوق العاده قوی بود.کمی که گذشت بابا با ضربه ای که خواله ی کونم کرد مقصودشو رسوند.دامن و شورتمو ازپام دراوردم و سوراخ کونمو روی کیربابا تنظیم کردم.درحالی که تاجایی که میتونستم به سوراخ کونم تف مالیده بودم.به ارومی روی کیرش نشستم و نفس عمیقش همزمان رها شد.
+آهههههه بابایی...
-جونم بابا؟!مگه کیرنمیخاستی؟!اینم کیره دخترم.باید عادت کنی بهش چون بزودی باید تعداد کیرهای بیشتری رو توی کوس و کونت جابدی.
روی کیربابا میشستم و پامیشدم و بالاپایین میرفتم و صدای اه و نالم همه جارو برداشته بود.بابا بالبخند نگاهم میکرد و با گرفتن کمرم منو توی این بالاپایین شدن همراهی میکرد.گاهی سینه هامو میمالید یا درزمان مخصوص همین که من پایین میومدم بابا کیرشو به سمت بالا فشارمیداد که دردوحشتناکی ایجاد میکرد ولی بقیه ی داستان لذتبخش بود.لذت کونی بودن ،لذت خدمتکارجنسی بودن.لذت اینکه دارم به کیر بابام حال میدم .
بعداز کلی بالاپایین شدن، بابا کمرمو سفت چسبید و تمام اب کیرشو توی کونم خالی کرد.خیالش که راحت شد تا اخرین قطره رو توی کونم خالی کرده منو از روی کیرش هول داد روی زمین و عتاب گونه بهم دستور داد:
-یالا جنده تمیزکن کیرمو
+چشم بابا
با اینکه بخاطر برخورد زانوم با زمین کمی درد داشتم ولی خیلی زود خودمو به کیرش رسوندم و شروع کردم به مکیدن کیرش تا بتونم اخرین قطره های اب رو از کمرش بیرون بکشم.کارم که تموم شد بابا بهم اجازه داد تا برم و خودمو تمیز کنم.موقعی که برگشتم توی پذیرایی کیف بابا توی دستش بود و درحال بازکردنش.با دیدن من بهم اشاره زد که کنارش بشینم.با تعجب و ذوق کودکانه کنارش نشستم.بابا قلاده ای صورتی رنگ از داخل کیفش دراورد و اونو بهم نشون داد.
-این برای توله سگی که میخاد برای ددی همه کاربکنه!
اشک شوق بود که میچکید روی گونه هام.از ذوق نمیدونستم چیکارکنم.پریدم و پاهای بابارو غرق بوسه کردم.صدای خنده ی بابا توی خونه پیچید و پدرسوخته ای حوالم کرد. قلاده رو که به گردنم بست پیشونمم با ژست پدرانه ای بوسید....
پیشنهادای وسوسه کننده رو دوست دارم!