ممنون بچهها که انقدر پیگیر دو تا داستانای من بودید. بیشتر از اینکه حس نوشتن نداشته باشم، وقتشو ندارم. زندگیمم به هم نریخته. همه چیز اکی هست ولی درگیرای شغلی و علمی من زیاد شده متاسفانه. شاید یه روز نوشتم. شاید.
وا چطوری میکنم. داستانو که این دوستمون داره منتشر میکنه. سارای نازنین من رو هم فک کنم تو اصلا نخوندی که حالا داری گیر میدی
بخش چهاردهم - فروشندهفروشنده سر تا پای سارا را نگاه کرد و با لحنی حاکی از تردید گفتبهراد: واال یه کمی تنگ هست ولی خیلی بهتو میاد. گفتم که به بدنتون نشستهسارا: نه میترسم یه کم چاق بشم دکمه هاش باز بشه از همو به سمت بهراد برگشت.بهراد: خوب جلوباز امتحان کنید یا تک دکمه. یه بافت خیلی شیک دارم. بیارمش؟سارا: بیار ببینم سلیقه ت چطورهبهراد: چشم حتمافروشنده خیلی سریع یک بافت ترک تک دکمه را برای سارا آورد که خیلی کوتاه و تنگ به نظر میرسید.خانم هر مشتر ی ای این بافت رو تن نمیکنه. واقعا یونیکه. تن بزنید لطفاسارا لباس را پوشید و وقتی خودش را در آینه دید مجذوب زیبایی خودش شد. یک بافت سرمهای که دو باریکه ی صورتی روی آستین ها و دو باریکه صورتی تقریبا باال و پایین باسنش داشت و تا یک وجب باالی زانوها بود. باال و پایین محل تالقی دو طرف مانتو در جلو باز بود و به طور کامل بخش جلوی ساپورت را معلوم.کرده بود. برای پاهای سکسی و کشیده سارا بی نظیر بودبهراد: خیلی بهت میاد. انگار برای تو ساخته شده.سارا: مرسی. آره. فقط جلوش خیلی بازه. کامل ساپورتم معلومهبهراد: آره. شما گفتید همسرتون مشکلی نداره با چنین لباسی؟سارا: آرش؟ نه اتفاقا دوست دارهبهراد: آقا آرش. واال منم زن به این خوشگلی و خوش اندامی داشتم دوست داشتم به همه نشونش بدمسارا با شیطنت پرسیدسارا: شما اندام منو از کجا دیدی؟بهراد: ساپورتتون خیلی تنگه سرکار خانمسارا: سارا هستمبهراد: بله سارا خانمسارا: سارا. خوب تنگ باشه؟بهراد: سارا جان پاهای خوش تراشت تو این ساپورت قشنگ معلومهفروشنده کامال حشر ی شده بود. با اینکه خیلی پسر مودب و با شخصیتی بود، صحبتش با سارا او را به این سمت کشانده بود. سارا با خنده گفتسارا: شما لطف دار ی. ولی کار خوبی نیست آدم پاهای خوش تراش زن مردم رو دید بزنهبهراد: آخه زن مردم و خود مردم راضیه انگارسارا: حاال فقط پاهاشو دید زدی؟بهراد: چه عرض کنم. همه جا روسارا: به به. چقدرم پر رو تشریف دار ی بهراد جان.بعد پشتش را به بهراد کرد و پرسیدسارا: به نظرت یه کم باسن رو عقب نشون نمیده؟بهراد یک قدم جلو آمد و دلش را به دریا زد. دستش را تا حد ممکن به پشت سارا نزدیک کر د و پرسیدبهراد: این قسمتش؟سارا خیلی حشر ی بود. با اینکه میترسید هر لحظه شیرین سر برسد باسنش را کمی عقب داد تا دست بهراد با آن تماس پیدا کند.سارا: آره باسنم که دستت روشه.بهراد جر ی تر شد. سرش را به سر سارا نزدیک کرد و با حالتی حشر ی گفتبهراد: جووووون. کونتو عقب نشون نمیده. کونت ماشاال خوش فرمه. مث سینه هاتسارا یک آه آرام کشید و و رویش را به بهراد کرد و با چشمانی که از آن شهوت میبارید گفتسارا: سینه هامو بمالبهراد دستش را به سمت سینه های سارا برد اما سارا دستش را پس زد. کمی خودش را جمع و جور کرد و گفت:سارا: ولی االن نه. این وسط که نمیشه. االن شیرین میاد. من باهاش رودروایستی دارم. آقایبهراد محترم. من نمیدونم چرا این حسو بهت دارم. به خدا من از اون زنای خراب نیستمبهراد با آرامش خاصی گفتبهراد: میدونم. حاال اون یکی مانتو رو امتحان کن. من میرم دم در. بعدا میتونیم حرف بزنیم؟سارا: مرسی که درک میکنی. آره. یه روز دیگه میام. شاید با آرشبهراد: یعنی نمیشه شماره ت رو داشته باشم؟سارا: البته که نه. شیرینم االن میاد