قسمت بیستم – سکس با غریبهبا اینکه سارا به شدت حشر ی شده بود دوست نداشت به آرش هم بد بگذرد. دوست نداشت او را نادیده بگیرد. مگر در مواقع خاص و کوتاهی که تنها حس تحقیر را به او منتقل کند. سارا میدانست عالقه آرش به تحقیر تنها در لحظاتی که حشر ی است رخ میدهد و ممکن است بعد از سکس فکر کردن به آن برایش دردآور و سخت باشد یا حتی باعث شود زندگیشان را تحتالشعاع قرار دهد. بنابراین دوست داشت آرش را در سکسشان شرکت دهد. آرش رویمبل نشست و سارا و بهراد ایستاده بودند. سارا با لباسی که شرح داده شد جلوی بهراد ایستادهبودو همسرش میخواست رابطه جنسی او و عشق جدیدش را ببیند. بهراد به سارا نزدیک شد. سرش را به سینه سارا نزدیک کرد و بعد با زبانش ناحیه میان سینهها را لیسید. لباس سارا طور ی بود که این امکان را به بهراد میداد که بدون دست زدن به لباس بین سینهها را بلیسد. بهراد وقتی این کار را میکرد به تمام مهمانیهایی فکر کرد که زنها چاک سینههای خود را باز میگذاشتند و او دلش میخواست این ناحیه از بدن آنها را بمکد. سارا آهی از سر شهوت سر داد. بهراد هر دو دستش را به پشت لباس سارا رساند و کمرش را مالش داد. بعد آرام دستش را پایین تر برد و آرام دو قسمت باسن سارا را از آن باز کرد. این کار را زیاد طوالنی انجام نداد. یکی از دستهایش را از چاک روی ران راست سارا وارد کرد و دستش را به شرت او رساند که حاال خیس خیس شده بود. بهراد لبهایش را به لبهاس سارا نزدیک کرد و شروع به خوردن آن کرد. آرش فقط نشسته بود و از این صحنهها لذت میبرد. بهراد انگشت وسطش رو دقیقا وسط کس سارا گذاشت و از روی شرت آن را فشار داد. انگشت بهراد خیس شده بود. برای لحظه ای بهراد دست خود را از لباس سارا بیرون کشید و به آرش اشاره کرد که بایستد و به آنها نزدیک شود. آرش اطاعت کرد. بهراد انگشتش را که با آب کس سارا خیس شده بود به دهانآرش نزدیک کرد. آرش به شدت تحریک شده بود و شروع کرد به خوردن و لیسیدن انگشت بهراد.بهراد: بخورش. آب کس زنته. دستتو بیاربهراد دست آرش را گرفت و از میان لباس دست آرش را روی کس سارا گذاشت. وای چه حسیبود. آرش هرگز در عمرش ندیده بود کس سارا این قدر آب ترشح کند.آرش: سارا چقدر خیس شدی. تا حاال هیچ وقت انقدر خیس نشده بود کست.وقتی این حرف را زد لبهایش را به لبهای سارا نزدیک کرد و شروع به خوردن لبهای او کرد. زیرلب گفت:آرش: دهنت بوی یه مرد دیگه رو میده... آه کشید. در همین حین بهراد دستش را روی باسن آرش گذاشت و در گوشش گفت:بهراد: مواظب باش زیاده روی نکنی. سارا امشب مال منه. مطمئن نباش که بازم باهات بخوابهآرش وقتی این جمله را شنید در چشمهای سابقا معصوم سارا نگاه کرد. چشمهایی که امروز زیاد معصوم نبودند. سارا با چشماهایش میخندید. آرامش خاصی داشت و با همین حس آر ش فهمید که سارا تا ابد همسر او خواهد بود.بهراد آرش را کنار زد و دقیقا روبروی سارا ایستاد. سارا بدنش را به جلو راند و کسش را از رویشلوار به کیر بهراد چسباند. بعد دستهایش را حلقه کرد و دو گردن او انداخت. لباهایش ر ا به لبهای بهراد چسباندسارا: بهرادم. نمیخوای لختم کنی؟بهراد: جووووون. حتماسارا: یه خواهش ازت دارمبهراد: جان دلم. بگو.سارا: بذار آرش لباسمو برات در بیاره.بهراد به آرش نگاه کرد. آرش به پشت سارا رفت و زیپ پیراهنش را آرام پایین کشید.آرش: دارم زنمو برات لخت میکنم. ببین چه سینه هایی داره. چه هیکلی داره. باسنشو ببین. این همون بدنیه که همه تو کفش هستناو بخش باالیی لباس را از تن سارا خارج کرد. حاال سینههای سارا لخت بودند. بهراد لبانش را روی پستان راست سارا گذاشت و شروع به مکیدن کرد.سارا: وای آرش زود باش. لختم کن.میخوام کیرشو بکنه تو کسم. میخوام جندهش بشم.آرش بخش پایین تنه را هم با کمک خود سارا در آورد. لباس انقدر تنگ بود که به سختیتوانست آن را از کمرسارا خارج کند. حاال سارا تنها با یک شورت جلوی بهراد بود. بهراد کمربندشرا باز کرد و شلوارش را در آورد. سپس پیراهن و زیرپوشش را هم از تنش خارج کرد. کیر بهر اد نسبتا بزرگ و کلفت بود و کامال سیخ شده بود. بهراد کیر ۱۸ سانتیمتری اش را از روی شرت به کس سارا چسباند. سارا خودش را روی کیر بهراد تاب میداد. با حشر ی ترین صدای ممکن گفت:سارا: میخوام بخورمش.سارا قبال هرگز کیر آرش را نخورده بود. آرش هم هرگز از زن با کالسی مثل او نخواسته بود تا برایش ساک بزند تا از پشت به او بدهد.سارا: آرش میشه کیرشو آماده کنی؟ قشنگ تمیزش کن برام.آرش جلوی بهراد زانو زد و شروع کرد به لیس زدن کیر او. او تا بحال برای کسی ساک نزده بودبرای همین دندان هایش گاهی به قسمت های کنار ی کیر بهراد میخورد. آرش سعی کرد با آب دهانش تمام کیر بهراد را تمیز کند. بعد از یکی دو دقیقه سارا او را کنار کشید و خودش جلویبهر اد زانو زد و شروع به خوردن کیرش کردبهراد: خوبه. زنت خیلی خوب ساک میزنه. معلومه خوب یادش دادی کیرتو بخورهآرش سرش را پایین انداختآرش: سار ا تا حاال کیر منو نخوردهبهراد خندیدبهراد: پس چرا انقدر حرفه ای ساک میزنی؟سارا به صورت بهراد نگاه کرد. بهراد باال بود و سارا جلویش زانو زده بود و برای گفتن جوابتردید داشت...راستش من قبل از آرش توی دانشگاه با یه پسر ی دوست بودم. آرش اینو نمیدونست. نمیخواستم بدونهآرش از این حرف بیشتر حشر ی شد تا عصبانی. لعنت به این حس خاص..بهراد کیرش را کامال داخل دهان سارا کرد طور ی که سارا اوق زد. بهراد این کار را بارها تکرار کرد و هر بار نزدیک بود سارا خفه شود.بعد از آن بهراد سارا را در دستهایش بغل گرفت و سمت اتاقی که حدس میزد اتاق خواب باشد برد. وقتی آرش زنش را در دستهای یک مرد غریبه دید، در حالی که موهایش آویزان شده و پاهای سکسی اش هر بیننده ای را جذب میکرد، با کوچکترین مالشی ارضا شد.بهراد سارا را روی تخت انداخت. آرش با دستمالی منی خود را پاک کرده بود و پشت سرشان به اتاق وارد شد.بهراد: آرش زانو بزن روی زمین و کرده شدن زنتو نگاه کن.آرش به حالت وحشیانه ای شورت سارا را پاره کرد. سارا از این کارش واقعا خوشش آمد. آرش مایع لوبریکانت را به او داد. بهراد دوست نداشت در اولین رابطه جنسی با سارا او را آزار دهد بنابراین پذیرفت و به آرش اجازه داد کیرش را چرب کند.کیر بهراد به سختی داخل کس سارا میرفت و سارا دیوانه وار جیغ میکشیدبهراد: تو که عین دخترای باکره ای. معلوم نیست شوهرت دول داره یا کیرسارا: اونو ولش کن. کیرت جرم داد. بهراد من زن توام. تورو خدا هر شب بیا. میخوام هر شب بهت کس بدموقتی کیر بهراد کامال داخل رفت سارا تنها با دو حرکت ورود و خروج ارضا شد. بهراد تازه شروع به تلمبه زدن کرد. بدن سکسی سارا واقعا او را تحریک کرده بود اما به زور جلوی ارضا شدنخود را گرفت تا سارا برای بار دوم هم ارضا شد. بهراد کیرش را از کس سارا بیرون کشید. کیر آرش در سیخترین حالت خود بود. بهراد به او اشاره کردبهراد: نمیخوای زنتو بکنی؟کس سارا کامال از هم باز شده بود. آرش روی تخت رفت و سر کیرش را روی کس سارا گذاشت. وقتی کیرش را فشار داد به آسانی وارد کس سارا شد. سارا خنده اش گرفت.سارا: قربون دولت بشم شوهر قشنگم. تلمبه بزن.کیر آرش اصطکاک کمی با کس سارا داشت همین باعث شد نتواند ارضا شود و حدود سی ثانیهبعد نیز از شدت شرمندگی مقدار ی از حس جنسی اش کم شد. بنابراین بلند شد.سارا: بهراد. دوست دارم آبتو بریزی توم. ازت بچه بیارم. یه حرومزاده خوشگلبهراد: بیخیال سارا. بزرگ کردن بچه خیلی سخته. من دوست ندارم درگیرش باشمسارا: نه. من و آرش بزرگش میکنیم. میخوام هر وقت به بچه م نگاه کنم یاد کس دادنم به توبیفتم... اما میدونم. االن زوده. میشه بعد از عروسیمون باشهبهراد: برگرد. میخوام کونتو امتحان کنمسارا خیلی میترسید. آرش و سارا خیلی از بهراد خواهش کردند که هنوز برای سکس ازپشت زود است زیرا سارا یکبار هم از پشت با آرش سکس نکرده است. پس آرش از سارا خواست که با ساک زدن بهراد را ارضا کند.بهراد خیلی زود با ساک زدنهای سارا ارضا شد و منی اش را روی سینه های او ریخت. آرش هم با اشتیاق منی بهراد را لیسید و با اینکه برایش خیلی سخت بود آن را خورد. هر دو کیر بهراد را بوسیدند. بهراد نگاهی به آنها کرد و گفت:بهراد: دفعه بعد هردوتون رو میکنم.
قسمت بیست و یکم – تصمیم بزرگاولین سکسسارا و بهراد تاثیرات روحی عمیقی بر آرش گذاشت. این کار با اینکه یک نیاز بزرگ از آرش را ارضا کرده بود اما باعث وارد شدن صدمه روحی زیادی به هر دوی آنها مخصوصا آرش شده بود.با این حال اولین شب بعد از سکس با بهراد با نتایج خوبی سپر ی شد. در حالی که هر دوی آنها روی تخت دراز کشیده بودند سکوتی بینشان حکمفرما بود. کسی که در این میان ضربه بیشتریخورده بود بدون شک آرش بود و سارا این را درک میکرد. سارا نتوانسته بود در مقابل هیچ کدام از موقعیت های این رابطه جنسی اندکی خود را کنترل کند. و آرش تحقیر شده بود و تحقیرشده بود و تحقیر. آن هم مرد مغرور ی که با اراده اش میتوانست کوه را جابجا کند. و البته ضربه روحی برای سارا هم کم نبود. همسرش اجازه داده بود یک مرد دیگر با او سکس کند. مردی که قرار بود یک عمر با او زندگی کند. اما هر چه که بود سارا آن وضع را دوست نداشتم. سارا فقط برای اینکه بحث را شروع کند گفتسارا: من ازت معذرت میخوامآرش حرفی نزد. انگار حسابی عصبانی بود. سارا دستش را گرفت و با عشق به اون نگاه کردسارا: من هر کار ی کردم به خاطر تو کردم. چون فکر میکردم لذت میبری. اما میدونستم آخرشبه اینجا میرسه آرش. ما اشتباه کردیم. خیلی هم اشتباه کردیمآرش با عصبانیت غرولند میکرد.آرش: کس کش مادر قحبه چه جور ی با من حرف میزد. به خدا یه روز خواهرشو یا مادرشو یازن جندهشو میکنم.سارا دست آرش را فشرد.سارا: عزیزم. آروم باش. ما خودمون ازش خواستیم ...آرش: ما ازش خواستیم منو تحقیر کنه؟ من کی ازش اینو خواستم. توی بوتیک چرا وقتی منو انداخت بیرون تو هیچ گهی نخوردی. مگه نگفتم بیا بیرون؟سارا: آرش خوشگلم. عزیزکم. خودتم میدونی که اون موقع داشتی از این موضوع لذت میبردی. من هر کار ی کردم برای لذت تو بود. وگرنه اگر واقعا از این موضوع ناراحت بودی یه چیزی بهش میگفتی. باهاش گالویز میشدی. تو زنتو با یه مرد غریبه تنها گذاشتی. و خودت هم میدونیکه من نذاشتم بهم دست بزنه و خیلی زود اومدم پیشت.سارا خیلی هم راست نمیگفت. او اجازه داده بود بهراد به سینههایش دست بزند و از پشت خودش را به او بچسباند. اتفاقا این کار بهراد حسابی او را تحریک کرده بود. اما در کل درستمیگفت. بعد از اینکه بهراد آرش را از مغازهاش بیرون انداخت، تنها چند دقیقه طول کشید تا سارا مغازه را ترک کند.آرش آن روز را به یاد آورد و کمی آرام شد.آرش: یعنی تو نمیخوای منو تحقیر کنی؟سارا: معلومه نمیخوام آرش قشنگم. تو همسرمی. تحقیر تو بدتر تمام حس شهوت منو میکشهآرش: من فکر میکردم از تحقیر خوشم میاد. اما حاال حس میکنم ازش متنفرم.سارا: خوب این خیلی خوبه. خوشحالم که اینو میشنوم ازت آرش.آرش: میدونی سارا. بعضی چیزا توی زندگی هست که تا وقتی امتحانشون نکردی فکر میکنیخوب و قشنگ هستند. اما وقتی انجامشون میدی، تازه میفهمی هیچ عالقهای بهشون ندار ی. نمیدونم چه جور ی میتونم برات دوباره همون آرش قبل باشم... مردی که بتونی بهش تکیه کنیسارا لبهای آرش را بوسید و آرام گفتسارا: دیوونه. تو شوهر منی. من تو رو با همه دنیا عوض نمیکنم. میخوام یه عمر باهات زندگیکنم. اگر نمیخواستم االن پیشت نبودم.آرش گریهاش گرفت.آرش: دوستت دارم ساراسارا: دوستت دارم آرشسارا هم خوشحال بود هم ناراحت. از این خوشحال بود که مردی که زمانی فکر میکرد قویترینو محکمترین مرد دنیاست داشت روحیهاش را باز میافت و از طرفی لذت سکس با مردی دیگرهنوز زیر زبانش بود. اما با این حال پیشنهادی داد که در دلش خدا خدا میکرد رد شودسارا: آرش بیا این کارا رو تمومش کنیم. منم دوست دارم فقط با تو باشم. االن دیگه تو هم همینو دوست دار ی مگه نه؟آرش چشمهایش را بست.سارا: آرش؟ دوباره چی شد؟آرش: سارا. من دوست ندارم تحقیر بشم.سارا: میدونم عشقم. اینو که گفتی. چه ربطی به سوال من داشت؟آرش: گفتم دوست ندارم تحقیر بشم. اما راستش هنوز دوست دارم سکستو با یه مرد دیگهببینم... فقط دلم نمیخواد حرفای تحقیر آمیز بشنوم...سارا در دلش خوشحال بود. دوباره آرش را بوسید.سارا: من دوست دارم کار ی کنم که تو لذت ببر ی. تا هر موقع تو بخوای. و هر موقع دیگهنخواهی این کارو نمیکنیم. تو شوهر منی تا ابد.آرش: ازت ممنونم عشقم. اما فقط از یه چیزی میترسم.سارا: از چی؟آرش: از اینکه بعد از مدتی دیگه من رو نخوایسارا: عشقم من با لذت زودگذر یه سکس، زندگی قشنگ کنار تو رو از دست نمیدم. این ز ندگیلعنتی مگه همهش سکسه. من از زندگی فقط سکسشو نمیخوام. من عشق میخوام، آرامش میخوام، راستی و اعتماد میخوام. بچه میخوام. بچ ه تو. بچ ه ما. ما با هم زندگی میکنیم. پیرمیشیم. شاید فقط توی پنج سال دیگه از عمرمون سکس مهم باشه...آرش دست او را گرفت و بوسیدآرش: ممنون عشق پاکم. خوشحالم که این حرفا رو میزنی. فقط ازت یه چیزی میخوامسارا: جون بخواه عشق منآرش: تا میتونی از زندگی لذت ببر. اگر دوست دار ی مردا رو حشر ی کن. هر کار ی خواستی بکن. حتی باهاشون بیرون برو. تو تختخوابشون برو...کیر آرش کامال تحریک شده بود. ادامه دادآرش: فقط هر کار ی که میکنی به من بگو. میدونم تو هیچ وقت بهم خیانت نمیکنی. برای همینسکست برام لذت بخشه. وگرنه مضمحلم میکنم. و آدمهایی که انتخاب میکنی. لطفا. آدمایدرست و حسابی باشندسارا: عشقم... در مورد من چی فکر میکنی... یعنی من انقدر چیپم؟ چشم. هر کار ی کردم بهت میگم.آنها همدیگر را در آغوش گرفتندآرش: پس میتونیم دیگه بهراد رو فراموش کنیم و دنبال یه نفر دیگه باشیم. و توی شروع رابطه هم بهش بفهمونیم که من نمیخوام تحقیر بشمسارا از این حرف خیلی ناراحت شد. واقعیت این بود که عالقه زیادی به بهراد پیدا کرده بود اما جواب دادسارا: چشم آقای من.چند دقیقهای بین آنها سکوت برقرار شد. سارا نمیتوانست بهراد را از دست دهد. پس پیشنهاد دادسارا: آرشم. پیدا کردن یه نفر دیگه ممکنه خیلی سخت باشه. من فکر میکنم بهراد آدم با شعوریه. ما میتونیم بهش بگیم که تو نمیخوای تحقیر بشی. و منم بهش بفهمونم که تو تا ابد شوهرمی. حرفای مسخره عروسی گرفتن و بچهدار شدن هم دیگه نزنه. خوبه؟آرش حس خوبی داشت. پس جواب دادآرش: خوبه. باهاش فردا شب قرار بذار. توی یه رستوران خوب. این حرفا رو اونجا بهش میزنیم.سارا: باشه عشقم. همون رستوران خودمون خوبه؟دل آرش لرزید. منظور سارا رستورانی بود که از تقریبا همیشه از دوران نامزیشان میرفتند. همه افراد رستوران میدانستند که آنها زن و شوهرند. حاال قرار بود آنها و یک مرد غریبه در آن رستوران سر یک میز بنشینند. نمیدانست آیا سارا از قصد آن رستوران را پیشنهاد داده یانه. اما جوابش معلوم بود.آرش: آره عشقم. خوبه
داستان خوب میشد پیش بره اما نه نویسنده ادامه داد نه ادم خوش قولیه سرهمین داستان از ارزش و هیجان افتاد ولی زمان خودش خوب بود
قسمت بیست و دوم – رستورانفردای آن شب، در یک رستوران دنج و گرانقیمت که پاتوق همیشگی آرش و سارا بود قرار گذاشتند. سارا تیپ متفاوتی را نسبت به دفعههای پیش انتخاب کرده بود. با توجه به رستورانیکه قرار بود بروند و آشنایی نسبی کارکنان با آنها، سعی کرد لباسی بپوشد که مناسبتر از دفعههای قبل باشد. هر چند همین لباس نیست به قدر کافی تحریک آمیز بود. او یک شلوار لی خیلی تنگ با که تا یه انگشت باالی قوزک پایش بود پوشید؛ به همراه یک بلوز سفید تنگ دکمهدار. یک مانتوی خاکیرنگ جلوباز و بدون دکمه را به همراه یک شال تقریبا همرنگ مانتواش انتخاب کر د.×××آرش و سارا فقط سه دقیقه زودتر از بهراد به رستوران رسیدند. در آن ساعت شب رستوران تقریبا خالی بود و تنها مشتریان رستوان خودشان بودند. وقتی بهراد آمد سارا خیلی گر م او را در آغوش گرفت. مسئول دریافت وجه رستوران وقتی این صحنه را دید تصور کرد که احتماال بهراد برادر سارا است. چون میدانست که آرش و سارا با همدیگر ازدواج کردهاند. آنها حتییک جشن کوچک خودمانی را نیز با تعدادی از دوستانشان در همان رستوران در اولین سالگردازدواجشان برگزار کرده بودند. جشنی که کل میزهای رستوران را برایش رزرو کرده بودند و برایهمین همه کارکنان رستوران از موضوع ازدواجشان مطلع بودند.وقتی نشستند شور ی در دل هر سه شان بود. احساسی که هیچ کدام نمیخواستند آن را از دست بدهند. بهراد دست سارا را در دستش گرفت و با عشق به صورتش نگاه کرد.بهراد: دلم خیلی برات تنگ شده بود. چی کار کردی با من آخهسارا خنده زیبایی کرد و به صورت آرش نگاه کرد. آرش با آرامش نگاهش میکرد و سارا مطمئن شد که همه چیز خوب پیش میرود.سارا: منم همین طور عشقم. همهش داشتم بهت فکر میکردم.آلت آرش دوباره بیدار شده بود و همان حس سراغش آمد. آرش از الس زدن یا عشقباز یهمسرش با یک غریبه حتی بیشتر از سکس با او لذت میبرد.هر سه آنها دور یک میز شیشهای دایرهای نشسته بودند که معموال دو نفر اطراف آن مینشستند. بهراد دست سارا را گرفت و صندلیاش را به صندلی سارا نزدیک کرد. سارا گر ه شالش را باز کرد و دو طرف شال را روی شانههایش انداخت. بعد هم کمی صندلیاش را به او نزدیکتر کرد و کار ی کرد که دل آرش و بهراد حسابی لرزید. او دو تا از دکمههای پیراهن زیرمانتواش را باز کرد. با این کار بخشی از سینههایش در دید بهراد بود چون مانتواش هیچ دکمهاینداشت.بهراد لبخندی زد و آرام گفت:بهراد: امشب عجب چیزی شدیا.سارا: من هر شب چیزی ام. کجاشو دیدی.بهراد: به لطف شوهر دیوثت همه جاشو دیدم خدا رو شکرهر سهشان خندیدند. این صحنهها توجه دو سه نفر ی که در رستوران بودند و همه از کارکنان بودند را جلب کرده بود. همه تقریبا مطمئن شده بودند که بهراد نمیتواند برادر سارا باشد. از طرفی میدانستند که آرش شوهر سارا هست بنابراین چیزی که میدیدند را به هیچ عنوان در ک نمیکردند.بهراد دستش را به سمت پیراهن سارا برد و میخواست یک دکم ه دیگر را باز کند. صورت سارا سرخ شد. زیر لب گفت.سارا: نه. خواهش میکنم نه. بیشتر نمیشه. سوتین ندارم.بهراد دستش را پس کشید و سعی کرد جو را عادی جلوه دهدبهراد: خوب. بفرمایید. گفتید میخوایم راجع به موضوع مهمی صحبت کنیم. بفرمایید. من مشتاقم بشنوم.سارا خیلی شمرده و صریح تمام صحبتهایی که بین خودش و آرش پیش آمده بود برای بهر اد گفت. با اینکه بهراد در وجودش عالقه به تحقیر کردن آرش داشت دلش نمیخواست این رابطه را از دست بدهد. بنابراین مثل یک پسر مطیع و خوب تمام حرفهای سارا را تایید کرد. سارا در انتها گفتسارا: بهراد عزیزم. من توی چند روز ی که شناختمت واقعا بهت عالقهمند شدم و میخوام همیشهکنارم باشی. اما اینو بدون که آرش شوهر منه و من بهش افتخار میکنم. اون مرد اول زندگیمنه. ما میتونیم با هم خوش باشیم. آرش زندگی منه. آرامش ر و به زندگیم میاره، خیلی مهربونه. خیلی هم سکسیه. من قسم میخورم قبل از رابطه با تو هم از لحاظ جنسی هیچ چیزی کم نداشتم و بیشترین لذت رو از سکس با آرش میبردم. اما تو یه نفر دیگهای. یه جور تنوع. نه تو نه آرش مشکلی با سکس من با دیگری ندارید. من هم از سکس با هر دوتون لذت میبرم. اینیه زندگی جدیده و ظاهرا برای همهمون شیرینه. ما میتونیم با هم باشیم. تا هر وقت که از بودن با هم لذت ببریم. در مورد تو مطمئن نیستم؛ اما میدونم من تا آخر عمر کنار آرش میمونم.آرش از این همه محبت سارا به خودش احساس غرور میکرد و حس خیلی بهتر ی به آن رابطه سه نفره داشت و بهراد نیز این وضعیت را پیش بینی میکرد و حس میکرد این حرفها برایآینده رابطه آن سه احتماال بهتر است.وقتی گارسون غذا را آورد لباس سارا هنوز به همان شکل بود. سارا و آرش متوجه نگاه معنیدار و خیره گارسون به او شدند و هر دو حسابی داغ شده بودند.وقتی غذایشان را خوردند ساعت حدود ۱۲ شب بود ولی با این حال منتظر مانند تا یک نوشیدنینیز میل کنند. در این فاصله بهراد خودش را به سارا نزدیکتر کرده بود. ظاهرا زیبای سارا و نگاه هیز دو سه کارمند باقیمانده در رستوران حسابی هر سه شان را تحریک کرده بود. بهراد طور یکه بقیه جز آرش نبینند دستش را از زیر میز به کس سارا نزدیک کرد و آن را مالید. سارا به شدت حشر ی شده بود و هیچ چیز نمیفهمید. زیر لب گفتسارا: بهراد سینههامو بمالبهراد: میبینناسارا با حالتی حشر ی گفتسارا: عیبی نداره. آرش عیبی دارهخود آرش حسابی حشر ی شده بود. مطمئن نبود کار درستی باشد اما گفتآرش: نه عزیزم. عیبی نداره.بهراد دستش را باال آورد و از روی لباس در حالی که دستش بخشی از سینههای سارا را مستقیمالمس میکرد، سینهاش را مالید. سارا آرام آه کشید.آرش باورش نمیشد همسر باکالس و باجنبهاش اینقدر بی حیا، و شاید بتوان گفت وقیح، شده بود. سارا از شدت شهوت هیچ چیز نمیفهمید. او دکمه دیگری از مانتواش را با دستان خودش باز کرد.بهراد حرفی زد که آرش را واقعا ترساند.بهراد: سارا جون میشه بر ی به آقای فروشنده بگی یه کیک خیلی کوچیک هم به نوشیدنیهاموناضافه کنه؟گوش آرش سرخ شده بود. به هر حال سارا همسر او بود. در دلش فقط دعا میکرد که سارا اینکار را در آن وضعیت انجام ندهد اما سارا لحظهای هم درنگ نکرد. با دستش به صورت نصفه و نیمه دو طرف پیراهن را به هم نزدیک کرد و نزد فروشنده رفت. فروشنده با دیدن این صحنه هم حسابی حشر ی شده بود هم کنترلش را از دست داده بود.سارا: آقا میشه یک کیک کوچیک به نوشیدنیهای ما اضافه کنیدفروشنده به دست سارا نگاه کرد. سارا خیلی حشر ی بود. وقتی نگاه فروشنده را دید ناگهان دستانش را برداشت را پیراهن کامل باز شود. فروشنده آب دهانش ر ا قورت داد.سارا: چی شد آقا؟ میشه؟فروشنده خیلی دست پاچه گفتفروشنده: بله خانم. امر بفرمایید.بعد سعی کرد به خودش مسلط باشد و ادامه دادفروشنده: چیز دیگهای نمیخواید؟و به سینههای سارا نگاه کرد.سارا: فعال نه. دست شما درد نکنهو سر میز برگشت. کال این رفتار سارا برای آرش خیلی سخت بود و از او خواهش کرد که دکمههای مانتواش را ببندد. سارا دو تا از دکمهها را بست و تنها یکی را باز گذاشت. بهراد نوشیدنیاش را زودتر از آنها تمام کرد و زودتر رفت. وقتی آرش و سارا داشتند از رستوران بیرونمیرفتند، یکی از گارسونها که ظاهرا حسابی حالش خراب بود و جلوی در ایستاده بود، بعد ازرد شدن آرش از در، دستش را به باسن سارا چسباند. و سارا که از کارهای امشب خود حسابیلذت برده بود، با لبخند او را نگاه کرد و رد شد...
قسمت بیست و سوم – پیشنهاد عروسیآن شب یکی از بهترین و داغترین شبهای سارا و آرش بود. سارا وقتی به خانه رسید هنوز داغ و حشر ی بود. از همان لحظه ورود خودش را به آرش چسباند و او را به دیوار تکیه داد خودش را به چسباند و شالش را روی زمین پرت کرد و خیلی سریع همه دکمههایش را باز کرد. سینههایش را به لباس آرش چسباند و با شهوت به نگاه کرد.سارا: میخواستم تو همون رستوران لباسمو این طور ی کنم. حیف که نمیشد. میخواستم همه سینههای سکسی زنتو ببینند. حتی اون گارسونای دوزار ی.آرش آه کشید...آرش: خوب باز میکردی . همین طور ی هم همه فهمیدن چقدر حشر ی هستی و من چقدر دیوثمسارا: آره اتفاقا یکیشون می خواست همون جا سینه هامو بگیره تو دستاش. با چشمانی حشر ی به آرش نگاه کردسارا: منو بکن آرش. خیلی حشر یام. میخوام صد بار امشب بکنیم. اگه صد نفر االن اینجابودند دوست داشتم همهشون منو بکنن.دل آرش لرزید. تا بحال هرگز و هرگز سارا را انقدر داغ ندیده بود. حرفی که او زد را هرگز نشنیدهبود. سارا دستش را روی شلوار آرش گذاشت و محکم کیرش را فشار داد. کیری که حسابیبزرگ شده بود. سارا آه کشید ...×××سارا آن شب سه بار ارضا شد. یکی از بهترین خصوصیات آرش این بود که میتوانست ارضایخود را هنگام سکس با سارا کنترل کند. بنابراین قادر بود سه بار سارا را ارضا کند در صورتیکه خودش یکبار ارضا شود. بعد از ارضا نیز تا یکی دو دقیقه آلتش را آماده سکس نگه دارد. به هر حال آن شب یکی از بهترین شبهای عمرشان بود.×××فردای آن شب یکی از مهمترین شبهای زندگی سارا و آرش بود. آن شب تصمیمی گرفته شدکه متعاقب آن بزرگترین فانتز ی زندگی آرش ارضا شد.آرش در حال تماشای تلویزیون بود که سارا با یک سینی نوشیدنی وارد شد. سینی را روی میزگذاشت و روی پای آرش نشست. آرش این کارش را خیلی دوست داشت. او همسرش را میپرستید و سارا برایش همه چیز بود. سارا خنده شیطنت آمیزی کرد و سینه آرش را نیشگونگرفت.سارا: یه فکر ی کردم آرشآرش: چه فکر ی خوشگلم؟سارا: به این راحتیا نمیگم آقای بی غیرتآرش: تو رو خدا. خواهش میکنم. باز چی تو کلهته؟ این جور وقتا نمیدونم باید نگران بشم یاخوشحالسارا: باید خوشحال بشی این یکی رو. اما باید یه جایزه بهم بدی تا بگمآرش: چشم. جایزه میدم.سارا: چی؟آرش: چه جور جایزهای دوست دار ی؟سارا: اممممم. البته اگه قبول کنی، که قبول میکنی، خودش یه جایزه ست.آرش: کشتی منوووو. بگو دیگه.سارا: یادته گفتی دوست داشتی من شب عروسیمون یه لباس سکسی میپوشیدمآرش: آره. ولی نمیشد.سارا: خوب. من یه فکر خوب دارم... یه عروسی بگیریم؟آرش: عروسی تو بهراد؟؟؟ مگه قرار نشد این موضوع کنسل بشه. اصال برام جذاب نیست.سارا: عروسی من و تو. یه عروسی کوچیک ۴۰ - ۵۰ نفره. من و تو و آشناهایی که میشه بهشون گفت بیان. اگر نمیتونیم به هیچکدوم از اعضای فامیل بگیم، میتونیم بگیم بهراد به دوستاش بگه. همه هم متاهلی بیان. نیازی هم نیست بگیم که تو بیغیرتی یا توضیحی بدیم. البته من میتونیم به پسرداییهام بگم. اما باید بگیم به کسی چیزی نگنآرش خیلی از پیشنهاد سارا خوشش آمده بود.آرش: یعنی دوباره لباس عروس تن کنی؟سارا: آره. یه لباس سکسی. چند تا لباسم توی اینترنت دیدم و یکی رو میشناسم که میتونهبرامون درستش کنه اما هزینهش زیاده.آرش حسابی حشر ی شده بود.سارا: از کیرت که داره به کونم فشار میاره معلومه که قبوله. حاال بعدشو بگم قبولتر میشه.آرش: بگوووووووووسارا: بعد عروسی، نیازی نیست کسی بدونه، شما تشریف میبری خونه یکی از دوستات که در جریان عروسی نیست و من و بهراد هم میام خونه و شب زفافدوباره گوشهای آرش قرمز شدند.آرش: لعنت به تو سارا ...×××بعد از آن سارا سه چهار لباس خیلی سکسی عروسی را به آرش نشان داد. و آنها بهترینش ر ا 3 انتخاب کردند، یک لباس آشکار کنندهزیبا. که روی سینه، اطراف گردن و روی شرت را میپوشاند و یک دامن تور ی بلند داشت. ناف سارا کامال معلوم میشد و بخشی از سینه و حتیشورت او هم به دلیل آشکارکننده بودن لباس معلوم میشدند. البته مطمئن نبودند یک خیاطایرانی بتواند آن را به خوبی مدل توی اینترنت در آورد.
این داستان با داستان اصلی نویسنده قبلی فرق داره و این رفیقمون خودش داره بهش اضافه میکنه . نویسنده عزیز غلط املایی و چسبیدگی کلمات تو متنت زیاده کمی بیشتر حوصله کن زحمتت به هدر نره .
این دقیقا همون داستان هست. من فقط کپیش میکنم. هیچیش رو هم عوض نمیکنم. غلط املایی چیزی هم داره مال خود نویسنده اصلی آقای فانتزیست هست.دیگه نمیزارماگه دوستان مایل نیستن.من فقط اینجا یه داستان نوشتم که دیگه حوصله ادانه دادنش رو نداشتم به دلایل مختلف