سلامدرخواست ایجاد یک تاپیک در بخش داستان و خاطرات سکسی دارمعنوان تاپیک: بردیا و سورپرایز نداتعداد قسمت: حداقل ۳ قسمت - هر کدام در دو تا سه بخشموضوع داستان: شیمیل / ترنسکشوال (با کمی چاشنی فتیش و میسترس/اسلیو)ممنون
اپیزود ۱: اولین دیدار - بخش اولتوی یه خیابون خلوت قدم میزدم و به سمت خونه میرفتم. همین نیم ساعت پیش بود که با رفیقم از خونه زده بودیم بیرون که یه دوری بزنیم. ولی همین که دوست دخترش باهاش تماس گرفت، اصلا یادش رفت که منم هستم. فوری تصمیم گرفت بره پیش اون. منم همون جا از ماشینش پیاده شدم. هر چی اصرار کرد که برسونمت خونه، قبول نکردم.همین طور پیاده راه افتادم سمت خونه و از یه خیابون فرعی میرفتم. تو دلم داشتم بهش فحش میدادم که یهو با یه صدای جیغ دخترانه به خودم اومدم. نگاه که کردم دیدم یه موتوری داره نزدیک میشه و یه دخترم دنبالش میدوئه. فهمیدم که موتوریه کیف قاپه. دختره داد میزد که جلوشو بگیرم، ولی من ترسیدم حقیقتش. فقط وانمود کردم که میخوام جلوشو بگیرم ولی زیاد نزدیکش نشدم. موتوری از جلوم رد شد و چند متر اونورتر که میخواست بپیچه یهو کج شد و از موتور افتاد. یه کیف زنونه هم افتاد یه طرف دیگه. من که صحنه رو دیدم سریع دویدم طرفش و کیفو برداشتم و ازش دور شدم. اونم به زحمت بلند شد و دوباره سوار موتور شد و گازشو گرفت و در رفت. تا دختره به من برسه، موتوری کاملا دور شده بود.دختره در حالی که نفس نفس میزد گفت...- کیفو گرفتین؟ وای مرسی مرسی.- آره. شما خوبین؟ چیزیتون نشده؟- آره خوبم. میخواستم سوار ماشین بشم که بیشرف یهو از پشت اومد و کیفو قاپید. حالا پول زیادی توش نبود. ولی سوئیچ و مدارک ماشین و کارت شناسایی و این چیزا همه توش بود. وای چند روز باید درگیر اینا میشدم. نجاتم دادین واقعا. نمیدونم چطوری تشکر کنم.- من کار خاصی نکردم واقعا. شانس آوردین که خودش سر خورد و افتاد.- شانس که آوردم ولی اگه کس دیگهای جای شما بود از ترس نمیرفت طرفش که کیفو ورداره. شما واقعا شجاعت به خرج دادین.- خواهش میکنم. (سرمو انداختم پایین)- من اسمم نداست. واقعا ازت ممنونم به خاطر کاری که کردی. کاش میتونستم جبران کنم. حداقل بذار برسونمت.- منم بردیا هستم. مزاحمتون نمیشم. کاری نکردم واقعا.ندا: مزاحمت چیه، حتما باید برسونمت. این کمترین کاریه که میتونم بکنم.بردیا: آخه خیلیم دور نیست خونهمون.ن: انقدر تعارف نکن. سوار شو دیگه.بالاخره قبول کردم و سوار شدم.تو راه با هم یه کم صحبت کردیم. سن و رشته تحصیلی و این چیزا رو پرسیدیم. ندا ۵ سال از من بزرگتر بود، تو شرکت پدرش کار میکرد و البته تنها زندگی میکرد.ولی خیلی صحبتامون ادامه پیدا نکرد، چون همونجور که گفتم خونهمون نزدیک بود و خیابونم خلوت.ب: من سر همین کوچه پیاده میشم.ن: خونهتون تو همین کوچهس؟ب: آره.ن: عجب تصادفی! منم خونهام همینجاست. پس بریم تا خونهتون.البته کوچه خیلی بزرگیه، یه خیابون فرعیه در واقع، که داخلش چند تا کوچه و بنبست دیگه هست. ولی وقتی رسیدیم سر کوچه بنبست خودمون، ندا گفت منم که تو همین بنبستم!جالب بود که تا بهحال همدیگه رو ندیده بودیم. البته تو همون بنبست حداقل ۲۰ تا ساختمون بود و هر کدومم حداقل۶ تا ۸ واحد. ما هم که تازه یک سال بود اومده بودیم اون خونه.ن: کدوم ساختمون هستین؟ب: انتهای کوچه. ۸ واحدی کرم رنگن: منم همین جا میشینم. طبقه چهارم. (به ساختمون سمت چپ جایی که ماشینو نگه داشته بود اشاره کرد)ب: پس من همین جا پیاده میشم، دستت درد نکنه که رسوندیم.ن: اختیار داری، دست تو درد نکنه قهرمان.میخواستم درو باز کنم که...ن: بردیا! حالا که همسایه هم از آب در اومدیم، بیا بالا یه فنجون قهوه با هم بخوریم. اگه دوست داشتی زنگ میزنم از بیرون غذا هم سفارش میدم با هم بخوریم.ب: نه نه، من اصلا راضی به زحمتت نیستم. همین که رسوندیم خیلی لطف کردی.ن: زحمت چیه؟ اصلا حتما باید بیای، منم که تنهام. همین طور که اینا رو میگفت دکمه ریموت پارکینگو فشار داد و رفت داخل.از ماشین پیاده شدیم و سوار آسانسور شدیم. تو آسانسور همینجور سقفو نگاه میکردم. دم در که رسیدیم با خجالت وارد شدم.ن: راحت باش عزیزم. بشین.نشستم رو مبل جلوی تلویزیون. ندا رفت تو آشپزخونه که احتمالا قهوه بذاره. بعدشم رفت تو اتاق و چند دقیقه بعد لباس عوض کرده اومد بیرون. موهای بلوندشو جمع کرده بود پشت سرش و با یه تاپ و دامن بلند اومد طرف من.ن: اگه میخوای یه آبی به دست و صورتت بزنی دستشویی اون در اولی سمت راسته.پا شدم رفتم، وقتی برگشتم ندا رو مبل نشسته بود و قهوه هم رو میز بود. ن: چی میل داری سفارش بدم؟ب: من همین قهوه رو بخورم دیگه رفع زحمت میکنم؟ن: وای تو چرا اینقدر خجالتی هستی آخه؟ این قدر تعارف نکن. شام اینجایی. چی سفارش بدم؟ب: آخه...ن: من برای خودم سوخاری میگیرم. واسه تو هم اوکیه؟ب: باشهیه پشت چشمی نازک کرد و رفت که زنگ بزنه.وقتی برگشت، موبایلش که دستش بود رو انداخت رو مبل.ن: اینم که اعصابمو خرد کرده دیگه!ب: چی شده؟ن: دو روزه فیلترشکنش کار نمیکنه. هر اپی هم نصب میکنم جواب نمیده.ب: توربو رو امتحان کردی؟ن: نه نشنیدم. نصب میکنی ببینی جواب میده یا نه؟گوشیو گرفتم و همینجوری که قهوه رو خوردم، اپ رو براش نصب کردم و کانکت کردم و دادم دستش.ن: وای بردیا مرسی. راحتم کردی، اعصابمو به هم ریخته بود. با خنده گفتم من خونه هر کی میرم کارای موبایل و کامپیوترشونو باید ردیف کنم.ن: جدی؟ به کامپیوترم واردی؟ من لپتاپمم مشکل داره.ب: مشکلش چیه؟ن: همهش ارور میده که ویندوز رو فعال کن، ولی ویندوزش اوریجیناله. نمیدونم چی میگه اصلا.ب: خب بیارش ببینم چشه.ن: آخه من دیگه خجالت میکشم. دو دقیقه دعوتت کردم خونه، هی دارم کار میریزم سرت.ب: عیبی نداره، من اینجوری راحتترم.رفت و لپتاپو آورد، وقتی داشت میداد دستم زد زیر خنده و گفت: خوب شد دعوتت کردم بیای بالا، وگرنه کی میخواست این کارا رو انجام بده!منم خندیدم و لپتاپو گرفتم.سریع یه گوگل کردم که مشکل چیه، و معلوم شد که چیز خاصی نیست و با اجرای یه دستور مشکل حل میشه.ب: اینم از این. درست شد.ن: راست میگی؟ وااای بردیا دستت درد نکنه. اصلا حوصله نداشتم ببرمش بیرون درست کنم. واقعا نجاتم دادی. چطوری باید برات جبران کنم آخه؟ب: خواهش میکنم کاری نبود که.ن: چرا! خیلی خیلی کمکم کردی امروز. چطوری میتونم برات جبران کنم.یه کم به جلو خم شد و دستشو گذاشت روی زانوم.همون لحظه گوشیم زنگ خورد. مامان بود. لابد میخواست بپرسه شام میرم خونه یا نه. عذرخواهی کردم و بلند شدم که جواب بدم. رفتم اون سمت هال و جواب دادم. گفتم که پیش یکی از دوستامم و شام پیشش میمونم و دیرتر میام. قطع که کردم دیدم یه مسج هم از طرف دوست نامردم اومده که ببخشید و این حرفا. همون جا داشتم میخوندم که از تو آینه قدی که جلوش وایساده بودم، دیدم ندا از پشت داره سمتم میاد. وقتی دید که متوجه نزدیک شدنش شدم، لبخند زد. منم خندیدم.ن: بردیا، من تا کمکایی که امروز بهم کردی جبران نکنم، نمیذارم بری
اپیزود ۱: اولین دیدار - بخش دومن: بردیا، من تا کمکایی که امروز بهم کردی جبران نکنم، نمیذارم بری. برای جبرانشم یه فکرایی دارم.یه چشمک زد و آروم از پشت بغلم کرد.قلبم تند تند میزد. انقدر تند که صداشو میشنیدم. باورم نمیشد چی کار میخواد بکنه. از یه طرف هیجانزده شدم و از یه طرف خجالتم میکشیدم و از اون طرفم راست کردم. ندا هم همون لحظه دستشو برد روی اون قسمت شلوارم.ن: مثل اینکه بردیا کوچولو خیلی مشتاقه، نه؟نتونستم جواب بدم. خودمو رها کرده بودم تو دستای ندا. اونم با یه دستش از رو شلوار کیرمو میمالید و اون یکی دستشم برد زیر تیشرتمو نوک سینههامو میمالید.ن: خب بردیا جون، سکس که داشتی قبلا؟به زور صدا از ته حلقم در اومد و گفتم آره.ن: الان با کسی رابطه داری؟ب: نهن: خوبه. خوبه. پس با وجدان راحت کارمونو میکنیم.اینو که میگفت یه خنده شیطنت آمیزم رو لبای قشنگش بود.ن: فقط سکس معمولی داشتی؟ب: آره دیگه. منظورت چیه؟ن: مثلا تجریه با میسترس نداشتی؟ ب: نه تا بهحالن: پس میدونی چیه، حدس میزدم بدونی. بهت میخوره که ساب باشی. پسر چی؟ با پسر نبودی تا بحال؟ب: نه بابا. اصلا به پسر گرایش ندارم.ن: به کون دادن چی؟یه کم تو حالم خورد و بلند گفتم نه.ن: منظورم کون دادن به پسر نیستا. به یه دختر. مثلا یه میسترس.چیزی نگفتم. دوباره ادامه داد...ن: قبلا بهش فکر کردی. درسته؟بازم چیزی نگفتم. ولی راست میگفت. بهش زیاد فکر کردم. به اینکه با یه میسترس همچین چیزی رو تجربه کنم. ولی هیچ وقتم دنبالش نرفتم که این کارو انجام بدم. فقط یه فانتزی بود. و حقیقتش از این کار میترسیدم. از اینکه چیزی تو کونم بره.ن: دوست داری امشب تجربهش کنی؟بالاخره زبون باز کردم...ب: یعنی دیلدو داری؟ن: از اون بهترشو دارم.ب: میدونم، استرپآن دیگه؟ن: یه همچین چیزی!اون دستش که زیر پیراهنم بودو درآورد و یه طرف دامنشو تا بالای زانوش کشید بالا. بعد گفت...ن: دستتو بذار روی رونم و آروم بیا بالا.همینجور که دستمو روی رونش میکشیدم و بالا میرفتم، اونم دامنشو بالاتر میبرد، تا به بالای رانش رسیدم.ن: حالا برو لای پاهام.آروم دستمو بردم تا به کسش برسم.ن: سورپرایززززز!با چشمای از حدقه بیرون زدهم داشتم به ندا که شیطنتآمیز میخندید نگاه میکردم. تو دستم یه کیر بزرگ بود. دیلدو نه، یه کیر واقعی و کلفت. کیر ندا!داشتم دستمو از روش بر میداشتم که سریع با دستاش مانع شد.ن: چرا ترسیدی؟ طبیعیش که از مصنوعی خیلی بهتره.بازم لال شده بودم و نمیتونستم جواب بدم. اونم خوب شخصیت ساب منو تشخیص داده بود. فهمیده بود که یه شخصیت قویتر چقدر راحت میتونه کنترل منو به دست بگیره.ن: همینطوری آروم بمالش. خوب چیزایی که بهت میگم انجام بده تا یه شب فوقالعاده داشته باشی. قول میدم امشب بهترین شب زندگیت باشه.بدون اینکه یک کلمه از دهنم خارج بشه حرفشو قبول کردم و همون طور که پشتم بهش بود شروع کردن به مالیدن. اونم دکمههای شلوارمو باز کرد و شلوار و شورتمو یه کم داد پایین تا کیرم بیافته بیرون و اونم شروع کرد به مالیدن کیر من.چند لحظه بعد بهم گفت شلوارمو در بیارم. وقتی در آوردم، اونم تیشرتمو از تنم درآورد و دوباره از پشت بغلم کرد.دوباره که تو آینه نگاه کردم یه احساس خوبی بهم دست داد. یه دختر خوشگل و خوش اندام و قد بلند (حداقل ۱۰ سانتی بلندتر از خودم) پشت سرم بود که کنترلم رو به دست گرفته بود. اون لحظه حس کردم این چیزیه که خیلی وقت بود دلم میخواست. و چقدر خوش شانس بودم که دارم تجربهش میکنم. در همون حین ندا در گوشم گفت...ن: حالا برگرد و جلوم زانو بزن.کاری که گفت انجام دادم. اونم دوباره آروم دامنشو کشید بالا، تا برای اولین بار کیرشو جلوی صورتم ببینم.ن: ببوسشبوسیدمش. برای اولین بار یه کیرو بوسیدم.ن: واینسا. بازم ببوس.منم ادامه دادم.ن: خوبه. خوبه. حالا با دست راستت بگیرش. آروم بذارش تو دهنت.همین کارو کردمو قسمت کلاهشو تو دهنم گذاشتم. واقعا کلفت بود. سعی کردم یه کم مزه مزه کنم. حس خوبی بهم داد.ن: فقط کلاهش نه، بیشتر بکن تو دهنت.ن: آفرین. خوبه.چقدر بزرگ بود کیرش. به نظرم ۲۰ سانتی بود. با یه انحنای رو به بالا که خیلی خوش فرمش کرده بود.ن: حالا باید هر چی از دخترایی که برات ساک زدن یاد گرفتی نشونم بدی. زود باش پسر خوب.کیرشو تا جایی که میشد تو دهنم کردم و دوباره بیرون آوردم. چند بار این کارو تکرار کردم. ندا هم خوشش اومده بود و هی میگفت خوبه، ادامه بده.بعد دامن و شورتشو درآورد که راحتتر براش ساک بزنم. کاملا کیرشو خیس کرده بودم و آب دهنم ازش آویزون شده بود. اونم هی با دستاش سرمو گرفته بود و به سمت خودش میکشید تا کیرش بیشتر تو حلقم فرو بره. خیلی خوشم اومده بود از خوردن کیرش و میتونستم مدتها به این کار ادامه بدم. ندا هم صدای آه کشیدنش بلند شده بود و از کارم راضی بود.ولی بعد از چند دقیقه ساک زدن کیرش رو از دهنم بیرون آورد و رفت سمت اتاق.وقتی برگشت تاپش رو درآورده بود و لخت لخت بود. سینههاش عمل کرده بود ولی بی نهایت خوش فرم. اندامش واقعا زیبا و بی نقص بود.اول انقدر محو زیباییش بودم که متوجه نشدم، ولی وقتی اومد کنارم فهمیدم که از اتاق کاندوم و لوبریکانت هم آورده.ن: دیگه وقتشه عزیزم. برو روی مبل داگی بشین.من یهو به خودم اومدم که الان اون کیر به اون بزرگی باید تو کونم فرو بره! ترس برم داشت و مردد شدم.ب: میشه امروز فقط ساک بزنم. چیزای دیگه بمونه برای یه فرصت دیگه. الان آمادگیشو ندارم.ن: نه نمیشه. من امروز کون خوشگلتو افتتاح میکنم. نگران هیچی نباش. بعد از امشب دیگه معتاد کون دادن میشی.وقتی دید همچنان مرددم بهم تشر زد...ن: باز که وایسادی منو نگاه میکنی. گم شو رو مبل داگی بشین تا عصبانی نشدم.اینجوری که باهام حرف زد بازم مثل یه ساب حرف گوش کن رفتم رو مبل و منتظر موندم ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد. فکر میکردم که انقدر بزرگه عمرا تو کونم بره و ندا هم خسته میشه و بیخیال میشه. ولی اگه میرفت چی؟ پاره میشدم.کاندومو که گذاشت رو کیرش اومدم پشتم. سرمو برگردوندم و نگاهش میکردم. یه مقدار لوبریکانت ریخت رو دستش و یه کم هم رو سوراخ کونم و شروع کرد به بازی کردن با سوراخم. آروم انگشتشو کرد تو سوراخمو عقب جلو میکرد. یه حس بامزهای برام داشت و خوشم میومد. ولی تا یاد کیر غول آساش میافتادم عصبی میشدم.یه کم با انگشت اشاره و بعدش با شستش با سوراخم بازی کرد تا یه مقدار باز شدم. بعدش دوباره لوبریکانتو ورداشت و این دفعه روی کیرش ریخت.دیگه واقعا وقتش رسیده بود...ن: آمادهای عزیزم؟ چارهای نداشتم جز اینکه که بگم بله.نوک کیرشو روی سوراخم احساس کردم...با دست کیرشو گرفته بود و سرشو میمالید دور سوراخم. حس نرمی که داشت بهم خیلی حال میداد. دوست داشتم بازم همین کارو ادامه بده، ولی بعد گذاشت دم سوراخم و آروم فشار داد تا کلاهش وارد بشه. تا اینجاش خیلی درد نداشت، چون قبلش با انگشتش خوب بازم کرده بود و لوبریکانتم زده بود. ولی میدونستم از این به بعدش پر از درده!ن: اولش یه کم درد داره کون خوشگله، ولی تحمل کن که ارزشش رو داره، بعدش فقط لذته.باز یه کم دیگه فشار داد تو. تا جایی که دیگه راحت تو نمیرفت. از اون به بعد هی کیرش رو عقب جلو میکرد تا کونم جا باز کنه. حس میکردم هر دفعه که فشار میده چند میلیمتر بیشتر فرو میره. موقعی که فشار میداد فقط نفسمو حبس میکردم. ۴-۵ دقیقه به همین کار ادامه داد. فکر کنم نصف کیرش دیگه تو کونم بود، که یهو کامل بیرون کشیدش.ن: وای ببین چی شده. الان باز باز شدی.بعد انگشتشو کرد تو سوراخم و تکون داد، جوری که به دیوارههای دو طرف کونم میخورد. انقدر که کیرش بزرگ بود، سوراخم تو همون حالت باز مونده بود.دوباره لوبریکانتو برداشت، یه کم ریخت رو کیرش و یه مقداریم ریخت تو سوراخم که همچنان باز بود و با انگشتش حسابی به همه جای سوراخم مالید.بعد دوباره کیرشو گذاشتم داخل. تا نصفش خیلی راحت رفت تو. واقعا گشاد شده بودم.ن: حالا میخوام با یه فشار تا ته فرو کنم تو. حاضری؟خودمو برای یه درد شدید حاضر کردم و گفتم آره. اونم هنوز حرف از دهنم خارج نشده با یه فشار محکم کیرشو تا ته کرد تو کونم.محکم داد کشیدمو افتادم رو مبل. اونم افتاد روم و شروع کرد به بوسیدن شونههام.ن: چیزی نیست عزیزم. الان خوب میشه.همین طور شونههامو میبوسید و بعد گوشمو میخورد و کم کم شروع کرد تو همون حالت به عقب جلو کردن. یه فشار عجیبی تو کونم احساس میکردم که لذتش قابل توصیف نیست. کم کم حرکتشو تندتر کرد و بیشتر عقب جلو میکرد. بعد که خوب عادت کردم دوباره منو برگردوند به حالت داگی. اینجوری هم راحتتر میتونست تا ته فرو کنه و حرکتش هم سریعتر شده بود. ۲-۳ دقیقه تو همین حالت ادامه داد و بعد در آورد.ن: حالا برگرد رو به من.خودش رفت پایین مبل و وقتی برگشتم، منو چرخوند طرف خودش. حالا رو به هم بودیم. پاهامو گرفت و داد بالا و خودشم زانوهاش و گذاشت لبه مبل تا کیرش دوباره جلوی سوراخم قرار بگیره.دیگه راحت کیرش میرفت داخل، ولی همچنان اون فشار لذت بخش ادامه داشت. درد داشت، احساس پاره شدن هم بود، ولی لذتش انقدر زیاد بود که اون درد در مقابلش هیچی نبود. از لذت فیزیکیش هم که بگذریم، برای من یه لذت روحی دلنشین هم داشت که میدیدم یه دختر فوقالعاده زیبا و خوش اندام که هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روحی قویتر و سرتر از منه، اینجوری بهم مسلط شده و کنترل روح و جسممو به دست گرفته.به شدت مشغول جلو عقب کردن بود و منم تمام مدت مسحور زیبایی اندام و حرفهای بودنش بودم. پستونای خوشگلش با هر عقب و جلو رفتنی تکون میخورد و سکسیترش میکرد.غرق لذت بودم که یهو صدای زنگ اومد.
اپیزود ۱: اولین دیدار - بخش سومصدای زنگ اومد.ن: لعنتی الان چه وقت اومدن بود!یهو یادم اومدم که غذا سفارش داده بود و این حتما پیک بود.چند لحظه وایساد، ولی بعد انگار که یه چیزی به ذهنش رسیده باشه، دستاشو از زیر پاهام درآورد و دور کمرم قفل کرد.ن: پاهاتو دور کمرم قفل کن، دستاتم دور گردنم.وقتی این کارو کردم بلند شد و منم با خودش از رو مبل کند. باورم نمیشد. چه قدرتی داشت. من تو هوا، تو بغلش بودم، در حالی که کیرش همچنان تو کونم بود. بعد منو برد سمت آیفون و گوشی رو برداشت...ن: سلام، لطف کنید سفارشو بیارید طبقه چهارمگوشیو گذاشت و منو پایین آورد.ن: همین جا وایسا تا بیام.و رفت سمت اتاق تا کیف پولش رو بیاره و برگشت.ن: یه لحظه هم نمیخوام وقت تلف کنیم. پشت کن!پشت کردم بهش، یه کم از کمر خم شدم و همونجوری ایستاده شروع کرد به کردن تا اینکه پیک رسید بالا و در زد.ن: درو باز کن و پولشو بده. منم میخوام همینجوری بکنمت. تابلو نکنیا!و بازم یکی از اون خندههای شیطنت آمیزش زد.درو باز کردم و کجکی یه جوری که طرف فقط کلهم رو ببینه وایسادم و سلام کرد. ندا هم نامردی نکرد و تو اون وضعیت به بدترین و شدیدترین شکل ممکن منو میکرد و به در میکوبوند. داشتم از خجالت آب میشدم و صورتم سرخ شده بود. از نگاه یارو معلوم بود که مشکوک شده، ولی خب چمیدونست که یه شیمیل داره منو میکنه! با هر بدبختی بود پولو حساب کردمو غذا رو گرفتم.درو که بستم یه نفس راحت کشیدم، در حالی که ندا داشت غش غش میخندید.بعد تموم شدن خندههاش گفت که غذا رو بذارم زمین که ادامه بدیم. دوباره رفتیم کنار مبل و من خم شدم رو مبل و اون ایستاده به کردن من ادامه داد. دیگه انقدر محکم میکرد که صدا خوردن شکم و رونش به باسنم تو خونه میپیچید. واقعا تو اوج لذت بودم و داشتم میرسیدم. کافی بود دست بخوره به کیرم که آبم بیاد. و ندا هم همین کارو کرد. حتی ۱۰ ثانیه هم طول نکشید که آبم با فشار ریخت بیرون و ارضا شدم.ن: خودت باید تمیزش کنیب: چشم ندا جون. شما هر کاری بگی برات انجام میدم. هر وقت که بخوای در خدمتتم.ن: آفرین پسر خوببعد شروع کرد به ماساژ دادن پشتم، در حالی که همچنان در حال کردنم بود، ولی خیلی آروم و ملایم. بعد که حالم یه کم جا اومد گفت...ن: خب دیگه الان نوبت منه. هر وقت دارم میرسم بهت میگم، سریع برمیگردی و جلوم زانو میزنی و تا آخرین قطره آبمو میخوری. گرفتی؟ب: چشمبعد یه پامو بلند کرد تا بالای مبل بذارم و دوباره شروع کرد به کردنم با بیشترین سرعت ممکن. نمیتونم توصیف کنم که چقدر خوب و حرفهای میکرد و چقدر لذت داشت حتی بعد از ارضا شدن. حدودا بعد ۱ دقیقه که به شدیدترین حالت ممکن به کردنم ادامه داد بهم گفت که داره میرسه. سریع برگشتم و همونجور که گفته بود جلوش زانو زدم، کیرشو تو دهنم گرفتم و چند لحظه بعد با آه و ناله شروع به ارضا شدن کرد.آب گرم و غلیظش تو چند مرحله پاشید تو دهنم. و چقدر حجمش زیاد بود. تقریبا دهنم پر شده بود. اولش قورت ندادم که بیشتر مزه مزه کنم. شور بود و به نظرم یه کمی به تلخی هم میزد. ولی هر چی که بود برام بهترین طعم دنیا بود. بازم مزه مزه کردم و بعد چشمامو بستم و آروم قورت دادم. انگار میخواستم تصویر اون لحظه و همه لذتش رو تو ذهنم برای همیشه ثبت کنم.وقتی ندا ارضا شد رو مبل ولو شد.ن: بیا کنارم دراز بکش.رفتمو پشت بهش دراز کشیدم و اونم از پشت بغلم کرد و هر از گاهی میبوسید.ن: چطور بود؟ب: عالی بود عاااالی. دیگه از این بهتر نمیشد. همون چیزی که خودت گفتی، بهترین تجربه زندگیم بود.ن: بهت که گفتم. تا به حال کسی از پیشم ناراضی نرفته.ب: معلومه خیلیا رو کردی!ن: کم نه. ولی تو یکی از بهترین کونایی بودی که کردم.ب: جدی میگی؟ن: آره خیلی خوب و تنگ بودی. از کون دست نخورده خیلی خوشم میاد.ب: خوشحالم که تو هم راضی بودی.ن:راستی میدونی الان بهت چی میگن؟ب: کونی؟ن: ها ها ها! آره. الان یه کونی جندهای.دوباره قاه قاه خندید.ب: اگه کونی بودن این قدر حال میده، من که مشکلی باهاش ندارم.ن: آفرین. درستشم همینه. اگه این کار برات لذتبخشه، بذار دیگران هر اسمی میخوان روش بذارن، تو فقط حالشو ببر. ولی یه چیزی یادت باشه، تو فقط کونی خودمی. خوشم نمیاد با کس دیگهای باشی و به کس دیگهای بدی. فقط و فقط به خودم.ب: حتی به کس دیگه فکرم نمیکنم. فقط خودت و کیر خوشگلت.ن: آفرین قشنگم. از این بعد کلی با هم برنامه داریم و حال میکنیم.مدتی تو همون حالت تو بغل ندا بودم، بعدش شام خوردیم و باز کمی پیش هم موندیم و گپ زدیم.ساعت حدودا ۱۲ بود که برگشتم خونه.ادامه دارد...