اینم رفت جز داستان های نیمه کارهصدبار به مدیران گفتیم داستان میذارن تمام داستانو ازشون بگیر ک اگر نیست شدن مدیر بیاد هر چند وقتی یه داستان بذاری ولی فقط نشستن که یکی بره تو خصوصی خانم ها بنش کنن
اپیزود ۲: آشنایی بیشتر - بخش اولاز اون روز به بعد گاهی تو تلگرام با هم صحبت میکردیم، و دو بارم اتفاقی سر کوچه دیدمش (جالبه که تا قبل از اون هیچ وقت ندیده بودمش، ولی تو این یک هفته دو بار دیدمش) ولی دیگه منو دعوت نکرد به خونهش. منم طبق معمول روم نمیشد که خودم پیشنهاد بدم. آخرش یک بار دل به دریا زدم و تو تلگرام ازش پرسیدم که دیگه نمیخوای با من سکس کنی؟ن: من که بدم نمیآدب: آخه دیگه هیچی بهم نگفتی!ن: مگه من باید بگم؟ب: خب من آخه روم نمیشه پیشنهاد بدم.ن: تو هم پیشنهاد بدی من قبول نمیکنم. فکر میکنی هر وقت تو بخوای من میکنمت؟ نه. ولی باید تلاش کنی دلمو به دست بیاری. نه که اینجوری ماست باشی. من کیسای زیادی دارم. نیازی به تو ندارم. تویی که به من نیاز داری. میفهمی که؟چیز عجیبی نبود که دختری مثل ندا، خواهان زیاد داشته باشه، ولی با این حال شنیدنش ناراحتم کرد. دوست داشتم فقط مال خودم باشه. بعد از یه کم سکوت بهش گفتم: اونام به اندازه من بهت حال میدن؟ن: بعضیا کم، بعضیا زیاد، هر کدوم یه جوری حال میدن. ولی تو یه امتیاز خوبی داری. بهتره بگم یه شانس خوب. اونم اینه که همسایهای. این نزدیکی خیلی بهت کمک میکنه، چون میتونم هر وقت دلم خواست داشته باشمت. البته اگه از این شانست خوب استفاده کنی.ب: چجوری کمک میکنه؟ن: ببین فکر نکن من بقیه کیسامو اینجوری مثل تو راه میدم خونه. خیلی به سختی این کارو میکنم. اول کلی باهاشون چت میکنم یا تلفنی حرف میزنم که یه مقدار شخصیتشون دستم بیاد، بعد دعوتشون میکنم و البته تا چند وقت به شرط دادن هزینه جلسه قبولشون میکنم. بعد اگه همه چی اوکی بود، کیس ثابتم میشن. ولی تو رو چون دیدم همسایه هستی و تیپ و اندامتم از نظرم اوکی بود و از همون اولم فهمیدم سابی، آوردمت خونه. ولی دلیل نمیشه که خودت هیچ تلاشی برای این رابطه نکنی.ب: ولی من فکر میکردم غیر از من کیس دیگهای نباشه.ن: اگه از این ناراحتی خدافظب: نه منظورم این نیست. خواهش میکنم ناراحت نشو.ن: به حرفایی که زدم فکر کن. بازم میگم این یه فرصته برای تو، نه من. اگه میخوای باید تلاش کنی. فعلا خدافظو زود آفلاین شد.ناراحت بودم. هم از اینکه با واقعیت روبرو شده بودم که من خیلی براش خاص نیستم، هم از اینکه نکنه باعث رنجیدنش شده باشم و دیگه محلم نذاره. به خاطر همین تصمیم گرفتم بیشتر باهاش حرف بزنم تا از دستش ندم.تو چند روز آینده، بهش پیام میدادم و اگه اجازه میداد تماس میگرفتم و سعی میکردم دوباره دلشو به دست بیارم. تو تماس سوم خجالتو کنار گذاشتم و گفتم که چقدر دلم برای کیرش تنگ شده و قربون صدقه کیر خوشگلش رفتم. روم کاملا بهش باز شده بود و دفعات بعدیم این کارو ادامه دادم، تا اینکه بالاخره گفت تصویری بیام.تا تصویری اومدم گفت: این چیه؟ چرا لباس تنته؟ب: در بیارم؟ آخه بابا مامان خونه هستن.ن: خب باشن. درو ببند. هر وقت لخت شدی دوباره بیا، وگرنه تماس نگیر.سریع درو قفل کردم و لباسمو درآوردم و دوباره تماس گرفتم. این دفعه خودشم تصویری اومده بود.ن: خوبه. گوشی رو یه جا بذار که دستات آزاد باشه.گوشی رو گذاشتم رو صندلی و چند تا کتابم گذاشتم پشتش که ثابت بمونه و خودم جلوش نشستم رو لبه تخت.ن: پشت کن به دوربین کونتو ببینم.پشت کردم و کونمو نشون دادم. بعدش گفت که سوراخمو با انگشتم بمالم. منم شروع کردن به مالیدن. گاهیم با آب دهن انگشتم خیس میکردم و میمالیدم.تو این حالت دیگه گوشی رو نمیدیدم، فقط صدای ندا رو میشنیدم که میگفت جووون، چه سوراخی، اووففف، عااللییه و ...بعد یه کم مالیدن بهم گفت که برگردم رو به گوشی. وقتی برگشتم دیدم که اونم پایین تنهش رو لخت کرده. دوباره اون کیر خوشگل و خوشمزهش رو دیدم که دلم براش یه ذره شده بود. همون طور که داشت جلق میزد بهم گفت سوراخمو به سمت گوشی بگیرم. دراز کشیدم و پاهامو بالا دادم تا سوراخم به سمت گوشی باشه.ن: حالا انگشتتو بکن تو کونتیه کم انگشتمو تف مالی کردم و گذاشتم در کونم. یه کم که بازی کردم، تونستم بکنمش تو. یه کم برام سخت بود تو اون حالت. ولی نمیخواستم ندا رو ناراحت کنم، پس تا جایی که تونستم انگشتمو میکردم تو و بیرون میآوردم.ن: جووون. حالا با دو تا انگشت.این دفعه دو تا انگشتمو تو دهنم کردم و خیس که شد گذاشتم رو سوراخم. ولی هر چقدر تلاش کردم دو تا انگشت با هم تو نمیرفت.ن: چی کار میکنی بی عرضه، زود باش دیگه!ب: نمیره هر کاری میکنم.ن:بااااید بره. زود باش جون بکن.دوباره انگشتامو خیس کردم و تلاش کردم. ندا هی سرم داد میزد. هم هول میشدم و هم دوباره تحقیر شدنو حس میکردم که باعث میشد بیشتر هیجانزده بشم.بالاخره تونستم انگشتامو سُر بدم داخل و یه کمی عقب جلو کنم.ن: آفرین کونی. دیدی میشه. حالا بدو یه چیز پیدا کن بکنی تو کونت.ب: مثلا چی؟ن:گم شو یه چیز پیدا کن دیگه، انقدر سوال نپرس. یه خیاری چیزی. زود باشسریع از جام پریدم، نمیدونم تو چند ثانیه لباس پوشیدم و رفتم سر یخچال، یه خیار برداشتم و اومدم. ندا آروم داشت رو کیرش دست میکشید. خیارو بهش نشون دادم.ن: سریع بکنش تو کونت.دوباره تو همون پوزیشن قبلی دراز کشیدم و خیارو گذاشتم رو کونم و فشار دادم. چون یه کم باز شده بود، نسبتا راحت داشت میرفت تو. ولی چون سرد بود، تمام تنم یخ زد. تا نصف کردمش تو و آروم جلو عقب میکردم.ن: حالا همینجوری که خودتو میکنی، با اون یکی دستت جلق بزن.دست راستمو رو کیرم که راست شده بود و نوکشم یه کم خیس شده بود گذاشتم و شروع کردم به مالیدن. حالا هر دومون داشتیم با هم جلق میزدیم. با اون خیاری که تو کونم بود بعید میدونستم خیلی بتونم جلوی اومدن آبمو بگیرم. ندا هم انگار داشت نزدیک میشد. مدام آه و ناله میکرد. ولی من زودتر رسیدم و همه آبو ریختم رو شکمم. ندا وقتی فهمید رسیدم گفت: احمق چرا خوب ننشستی که ببینم؟ب: ببخشیدن: پس که احمقی. یه جوری که من قشنگ ببینم بشین و همه آبتو بخور.نشستم و با انگشتم آبمو از رو شکمم برمیداشتم و تو دهنم میذاشتم. دیگه از این کار خوشم نمیومد، ولی به خاطر ندا هر کاری میکردم. ندا هم تند تند جلق میزد و صداش به اوج رسیده بود، جوری که میترسیدم مامان بابا بشنون.ن: دارم میرسمچند ثانیه بعد آبش مثل یه فواره زیبا شروع به پاشیدن کرد. پنج بار آبش محکم بیرون زد و ریخت رو دستش و کیرش و شکمش. آبش که تموم شد یه کم تو همون حالت آروم گرفت و کیرشو میمالید.کاش اونجا بودم و همهشو میخوردم. حیف...انگار که فکرمو خونده باشه گفت: دلت میخواست اینجا بودی اینا رو میخوردی نه؟ب: آره خیلی!ن: ولی حالا که نیستی. این دفعه آبم حروم شد.شروع کرد به تمیز کردنش با دستمال کاغذی. وقتی تمیزش کرد اومد جلو و گوشیشو برداشت.ن: خوش گذشت. بایو بدون اینکه اجازه بده منم خدافظی کنم قطع کرد.ادامه دارد...
اپیزود ۲: آشنایی بیشتر - بخش دومفردای اون شب بازم تصویری با هم تماس گرفتیم و بیشتر اون کارا رو تکرار کردیم. شب سوم تو همون ساعتا بازم منتظر تماسش بودم. ولی خبری نبود. دیگه ساعت حدود ۱۱ شده بود که تماس گرفت.ن: پا شو بیا اینجاب: الان؟ن: آره، همین الان.ب: آخه دیره که. مشکوک میشن بهم.ن: احمق بچه ننه! یا الان میای یا برای همیشه فراموشم میکنی.بلافاصله قطع کرد. مطمئن بودم اگه الان نرم دیگه به من محل نمیکنه. واسه همین لباس پوشیدم و دویدم از اتاق بیرون. ماماناینا با تعجب پرسیدن کجا میری؟ (چون معمولا دیروقت بیرون نمیرم و خیلی اهل رفیق بازی نیستم) همینجور که از در بیرون میرفتم فقط گفتم که زود میام.زنگ خونه رو زدم و درو وا کرد تا برم بالا. بالا که رسیدم در زدم. با تاخیر نسبتا زیاد درو وا کرد. یه نگاه سردی بهم کرد. همین که گفتم سلام یه سیلی محکم بهم زد. چنان صدایی تو راه پله پیچید که فکر کردم الانه که همسایهها لای درشونو وا کنن ببینن چه خبره.ن: دفعه بعد که بهت گفتم بیا اینجا، فقط میدوئی، لباستو میپوشی و میای. دیگه دیره و نمیتونم و اما و اگر نداریم.من فقط سرمو انداختم پایینو جوابی ندادم.ن: نشنیدم بگی چشم!ب: چشم. ببخشید.ن: گم شو برو تورفتم تو و منتظر وایسادم تا ندا بگه چی کار کنم. یه چند دقیقهای هیچی نگفت و مشغول کارای خودش بود تو آشپزخونه. بالاخره اومد تو هال و رو به من کرد.ن: وقتی بهت زنگ میزنم که بیا، یعنی تو مود سکسم. یعنی راست کردم. یعنی میخوام بکنمت و حال کنم. همون لحظه باید خودتو برسونی. وگرنه فکر میکنی نزدیک بودنت به چه دردی میخوره؟بازم سکوت کردم.ن: جواب منو بده. مگه نگفتم نزدیک بودن برات یه امتیازه که باید ازش استفاده کنی؟ب: بلهن: استفاده کردنت اینه؟ اگه اینه که نمیخوامت صد سال سیاه.ب: معذرت میخوام ندا. دیگه تکرار نمیکنم.ن: امیدوارم. اگه تکرار بشه که دیگه به ریختت نگاهم نمیکنم.ب: چشم. چشم. مطمئن باش تکرار نمیشه.ن: اوکی... الان چی؟ الانو چطوری میخوای جبران کنی؟ دیگه خوابید، از مودش افتادم.ب: هر جوری که بگی برات جبران میکنم.با یه نگاه تحقیرآمیز روشو برگردوند و رفت روی مبل نشست.ن: بشین.داشتم میرفتم سمت مبل که گفت: همون جا. رو زمین. چهار دست و پا شو، مثل سگ.همون کاری رو که میخواست کردم و رو چهار دست و پا نشستم.ن: امشب لیاقت نشون ندادی که مثل یه انسان باهات رفتار کنم. مجبورم مثل یه حیوون باهات برخورد کنم. حالا بیا جلوی پاهام توله.به همون حالت که نشسته بودم حرکت کردم به سمتش.یه لباس یک سره پوشیده بود که پایینش حالت دامن داره و نمیدونم اسمش چیه. یه پاشو رو اون یکی انداخته بود.با اشاره به پاش گفت: ببوسبدون معطلی شروع کردم به بوسیدن. کاری که همیشه خیلی دوست داشتم. تند تند و پر حرارت میبوسیدمش و بعد یه انگشتشم تو دهنم کردم. یهو خم شد و با دستش پیشونیمو به عقب هل داد.ن: گفتم ببوس. اجازه کار دیگه ندادم. فقط ببوس!ب: چشم. ببخشید.همون جور که با اخم بهم نگاه میکرد دوباره عقب رفت و پاش رو از رو پاش برداشت و گفت: ادامه بده.من که دوباره شروع کردم به بوسیدن پاهای سفید و لطیفش، اونم لباسشو داد بالا تا جایی که شورتش دیده میشد. من زیرچشمی حواسم بود. آروم از رو شورت، کیرشو میمالید. زیاد نگذشت که دیدم داره شورتشو پایین میکشه. کیرش که افتاد بیرون دیدم هنوز راست نکرده. اولین بار بود تو این حالت میدیدمش. حتی اینجوریم از کیر خودم بزرگتر به نظر میرسید. کیرشو که تو دستش گرفت متوجه نگاه خیره من شد.با کف پاش صورتمو هل داد عقب و با همون پا به صورتم زد و گفت: به چی نگاه میکنی؟ مگه نگفتم فقط ببوس؟بعد صورتمو به سمت فرش هل داد. یه نیم رخ صورتم روی فرش بود و پاشو رو اون یکی طرف صورتم گذاشته بود. مدام کف پاشو رو صورتم میکشید. رو لبم و دماغم و پیشونیم. و بعد شستش رو گذاشت تو دهنم.ن: حالا بخورمنم شروع کردم به خوردن انگشتاش. اول شستش و بعد بقیه انگشتاش. اونم گاهی آه آرومی میکشید که فکر میکردم به خاطر منه. ولی وقتی اجازه داد سرمو بلند کنم تا انگشتای اون یکی پاشم بلیسم، فهمیدم که آه کشیدنش به خاطر اینه که کیرش راست شده و داره جلق میزنه. دوباره شده بود همون کیر شق و رق همیشگی که برای خوردنش له له میزدم.انقدر انگشتاش رو لیسیدم و خوردم که خیس خیس شده بودن. بعد قوزک پاش رو نشون داد که ببوسم و منم شروع کردم. اونم همینجوری جلق میزد و آه کشیدناش بیشتر میشد.بعد اشاره کرد که همونجوری که میبوسم بیام بالا.از همون قسمت قوزک شروع کرد به بالا اومدن قسمت داخلی ساق پاش رو بوسیدم و اومدم تا نزدیکای زانوش رسیدم که گفت: دیگه طاقت ندارم.دو دستی سرمو گرفت و برد و به سمت کیرش.خیلی انتظار این لحظه رو کشیده بودم. حالا که اجازه داده بود سریع بهش هجوم بردم. انقدر میخواستمش که همون لحظه اول تا دم حلق فرو بردم. اصلا هم عقب و جلو نمیکردم. فقط تو همون حالت میک میزدم و زبونمو به همه جاش میمالیدم. میخواستم طعم دلپذیرش به تک تک سلولای دهنم برسه. نمیدونم چه مدتی تو همین حال ثابت موندم تا خودش دوباره صورتمو گرفت و یکی دو بار روی کیرش بالا و پایین برد تا بفهمم باید چی کار کنم. منم شروع کرد به کاری که ازم خواست، یعنی ساک زدن. لبام دور کیر کلفتش بود و زبونم زیرش و سعی میکردم بدون اینکه دندونام بهش بخوره بالا و پایین کنم. تا زیر کلاهکش بالا میومدم و وقتی پایین میرفتم یه کم بیشتر از نصفش تو دهنم بود. بیشتر از این نمیتونستم برم چون دیگه میرفت تو حلقم. هر چی میگذشت ریتمم سریعتر میشد و صدای آه کشیدن ندا رو هم بلندتر میشنیدم.بعد از چند دقیقه ندا از جاش بلند شد. مجبور شدم یه کم خودمو عقب بکشم تا بتونم همچنان به ساک زدن ادامه بدم. ولی ندا دستاشو پشت سرم گذاشت تا ثابت بمونم و خودش شروع کرد به عقب جلو کردن. چون محکم این کارو میکرد، ناخودآگاه برای اینکه تو حلقم نره دهنمو میبستم یا با زبونم ممانعت میکردم و سعی میکردم سرمو بکشم عقب.ولی ندا مصر بود که ادامه بده و کیرشو تا ته بکنه تو دهنم. هر وقت خیلی سرمو میکشیدم عقب، یه سیلی بهم میزد تا من خودمو شل کنم.ن: میخوام تا ته بکنم تو حلقت. دهنتو خوب باز کن و تکون نخور.دهنمو که یه کم بیشتر باز کردم، سرمو کشید سمت خودش، کیرشم جوری فشار داد که تا ته رفت تو دهنم. دهنم که نه، بهتره بگم تو حلقم. جوری که حالت تهوع بهم دست داده بود. سریع کشید بیرون. ولی این آخرش نبود. بارها و بارها این کارو تکرار کرد. هر بار عوق میزدم و اون میکشید بیرون. از چشام اشک میومد. ولی دیگه کمترین تلاشی نمیکردم که جلوی این کارو بگیرم. چیزی که داشت اتفاق میافتاد رو توصیف کردم، ولی حسی که تجربه میکردم رو اصلا نمیتونم توصیف کنم. یه رنج خوشایند. یه رنجی که با یه خلسه و بی اختیاری همراهه که انگار نمیخوای تموم بشه. یه حالتی بین هوشیاری و خواب. مثل اکستازی.بالاخره ولی اون حال تموم شد، وقتی که ندا کیرشو درآورد و دوباره نشست رو مبل.ن: ساک بزن.دوباره هوشیاریم برگشته بود. ساک زدنو شروع کردم. با بیشترین سرعتی که میتونستم. ندا آروم و با یه صدای شهوتی میگفت: آفرین جنده. آفرین. ساک بزن جنده.و منم با لذت تمام ساک میزدم.همون مابین بود که ندا دوباره پا شد، صورتمو عقب زد و کیرشو دست گرفت و شروع کرد به جلق زدن.چند ثانیه نشد که بدون اینکه چیزی بگه دوباره گذاشتش تو دهنم. آبش با فشار تو دهنم پاشید. من که تشنه اون آب بودم، میخواستم بلافاصله بخورم، ولی باز یه حجم دیگه از آب پاشیده میشد تو دهنم و ناخودآگاه از لب و دهنم آویزون میشد. ولی نذاشتم حتی یه قطره هم حروم بشه.وقتی ندا کاملا ارضا شد، همون جا روی مبل دراز کشید. منم همون حالتی کنار مبل، روی زمین نشستم و شروع کردم به بوسیدن بالای رانش. فکر میکنم خوشش میومد، چون دیگه همهش دست میکشید تو موهام.بعد از اینکه حالش جا اومد گفت: وقتی پشت تلفن ناراحتم کردی، تصمیم داشتم برگشتنی لخت بفرستمت خونه. و واقعنم این کارو میکردم. ولی به خاطر این بلوجاب خوبت، میبخشمت.ب: مرسی، مرسی. قول میدم دیگه باعث ناراحتیت نشم.ن: بهتره که همین طوری باشه. حالا کم کم لباستو بپوش و برو خونه.خدافظی که کردم، با یه لبخند ناخودآگاه از خونه رفتم بیرون که تا مدتها از لبم نمیرفت. آبم نیومده بود، ولی از لحاظ روحی جوری تو فضا بودم که اصلا نیازی به ارضای فیزیکی نداشتم.تو کوچه که رفتم یه نسیم خنکی میومد. به نظرم بهترین هوای ممکن بود. انگار همه چیز تو زیباترین حالت ممکن بود.خونه که رسیدم مامان سین جیم میکرد که کجا بودم. حتی یادم نیست که چی جواب دادم. زود رفتم تو تخت. نمیخواستم هیچ کار دیگهای این حس خوبمو از بین ببره. فقط میخواستم با این حس بخوابم و دوباره خوابشو ببینم.ادامه دارد...
اپیزود ۲: آشنایی بیشتر - بخش سومصبح روز بعد با یه لبخند از خواب بیدار شدم. فکر کنم تمام طول شب خواب ندا رو میدیدم، خواب ساک زدن براش. همون طور که دراز کشیده بودم دوباره همه اتفاقای شب قبل رو مرور کردم. دستم رو بردم داخل شورتم که از خوابای دیشب یه کم مرطوب شده بود. شروع کردم به مالیدنش. بالاخره نیاز داشت که بعد از این همه تحریک خالی بشه. برخلاف گذشته که دوست داشتم موقع جلق زدن، پورن ببینم، این دفعه حس میکردم دیگه نیازی به پورن ندارم، خودم بهترین تجربههای سکسی رو با ندا تجربه کرده بودم، دیگه به چی نیاز داشتم؟ فقط میخواستم با فکر و خیال ندا مشغول باشم. هیچ فیلم و هیچ پورن استاری دیگه برام جذابیت نداشت.بعد از اینکه آبم اومد و سبک شدم، صبحونه خوردم رفتم دانشگاه. اون روز دیگه خبری از ندا نشد، تا شب که خودم بهش مسج دادم و چند تا پیام خیلی کوتاه رد و بدل کردیم. ولی تو همین چند تا مسج فهمیدم که واقعا منو بخشیده و رابطهمون ادامه خواهد داشت. و همین برام کافی بود.روز بعدش هم به همین شکل گذشت تا اینکه پس فردا، یعنی سهشنبه ظهر وقتی سر کلاس بودم بهم مسج داد که ساعت ۸ شب خونهش باشم. از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم. تا آخر کلاس دیگه یک لحظه هم حواسم به درس نبود و به شب فکر میکردم. کلاس که تموم شد یهو به خودم اومدم و دیدم کیرم داره شلوارمو پاره میکنه. اگه همونجوری بلند میشدم حتما تابلو میشد. الکی جمع کردن کتاب و وسایلمو طول دادم و سعی کردم با دوستم یه کم صحبت کنم تا حواسم پرت بشه و بخوابه. خلاصه خوابید و رفتم بیرون. یه کلاس دیگه هم داشتم که تا ساعت ۴ طول میکشید، ولی بی خیالش شدم که زودتر برم خونه و آماده بشم برای شب.ناهار خیلی کم و سبک خوردم که شکمم موقع سکس خالی باشه. بعد از ظهر رفتم حموم و موهای اضافی رو هم زدم. ساعت ۷ از حموم اومدم بیرون. دیگه نمیدونستم اون یک ساعت رو چطوری بگذرونم. احتمالا طولانیترنی یک ساعت عمرم بود. بالاخره حدودای ۱۰ دقیقه به ۸ بود که زدم بیرون. دفعات قبلی که خونهش رفتم دیروقت بود، یا با ماشین خودش رفته بودیم تو پارکینگ، ولی این دفعه هنوز سر شب بود و همهش میترسیدم یه آشنا ببینه که دارم میرم تو اون خونه. خوشبختانه کسیو ندیدم و رسیدم در خونه ندا و زنگ زدم.ندا از پشت آیفون: چیه؟ب: سلام. گفتی ۸ بیامن: الان ده دقیقه مونده به ۸. برو ۸ بیاو گوشی رو گذاشت.اعصابم خرد شد که چرا زود اومدم. دیگه مطمئن بودم دفعه بعد یکی منو میبینه. سریع از کوچه زدم بیرون و یه کم وقت تلف کردم و دوباره برگشتم. با ترس و لرز پیچیدم تو کوچه و دیدم که بله، خانم فضول محل دم در خونهش داره با یکی از زنای دیگه صحبت میکنه. دلم ریخت، چون این فضول خانوم با مادرمم رابطه خوبی داشت. یه لحظه همون جا میخکوب شدم. ولی دیدم اینجوری بیشتر تابلو میشه. فقط به خودم دلداری دادم که اون ته کوچهس و تو این فاصله احتمالا تشخیص نمیده منو. دم در هم که رسیدم سریع پشت کردم به اون سمت که نتونه شناساییم کنه زنگ زدم و این دفعه ندا بدون اینکه چیزی بگه درو باز کرد. بالا که رفتم در باز بود و رفتم داخل. ندا رو دیدم که روی مبل نشسته. یه تاپ و یه لگ تنش بود. پاهاش رو روی هم انداخته بود و مثل همیشه با شکوه. این لباسای اسپرت هم مثل همه چیزای دیگهای که تابحال دیدم بهش میومد.سلام که کردم بلند شد و اومد سمت من. زیر چونهام رو گرفت و گفت: وقتی برات یه ساعتی مشخص میکنم، دقیقا تو همون ساعت میای. نه زودتر، نه دیرتر.ب: آخه خیلی دلم تنگ شده بود.ن: نگفتم برام دلیل بیاری!ب: چشم. دیگه سر وقت میام.اینو که گفتم دستشو که زیر چونهام بود آورد بالا و رو سرم گذاشت و به پایین فشار داد. فهمیدم که باید رو زانوم بشینم. وقتی نشستم، ندا برگشت و دوباره رفت و روی مبل نشست. اشاره کرد که برم سمتش. وقتی رسیدم نزدیکش پاهاش رو آورد بالا و رو شونههام گذاشت.ن: امروز باید ثابت کنی که میتونی جنده خوبی برام باشی. باید هر مهارتی تو کون دادن داری الان رو کنی. امروز من همین جا میشینم و تو میای روی کیرم میشینی و بهم حال میدی. ولی اول با بوسیدن و ساک زدن کیرم شروع میکنی. یالا... با این حرفش جلو رفتم و شروع کردم به بوسیدن کیرش. البته از روی لگی که پوشیده بود. بعد دستمم بردم روش و همزمان شروع کردم به مالیدنش. کیرش که رو به پایین تو شورتش بود هر لحظه بزرگتر و سفتتر میشد. بعد از ۲-۳ دقیقه مالیدن و بوسیدن، پارچه کشی لگ رو کاملا کشیده بود و برجسته شده بود. دیگه فکر کنم کامل شق کرده بود که شلوار و شورتش رو همزمان پایین کشید. کیرش که رو به پایین بود یهو پرید بالا. جوری که چند بار بالا پایین تاب خورد تا وایساد.بعد از دیدن این صحنه پریدم سمت اون کیر بی نظیر. دو دستی گرفتمش و شروع کردم به بوسیدنش از قاعدهاش و همینجوری رفتم تا سرش. بعد زبونم رو گذاشتم روش و دوباره از پایین تا بالا لیسیدمش. چندین بار لیسیدیم و خوب خیسش کردم، بعد از بالا کردمش تو دهنم. از همون اولش تند تند ساک میزدم. عاشق این کار بودم.یه کم که گرم شدم سعی کردم کیرو تا ته بدم تو حلقم. ولی نتونستم. نیاز به یه فشار داشتم که ندا دقیقا همین کارو کرد. با دستاش محکم سرمو گرفت و فشار داد به پایین. کیرش تو حلقم بود و ندا همینجوری فشار میداد و ول نمیکرد. دیگه احساس خفگی بهم دست داده بود که ول کرد.ن: میدونی مثل جندهها آب از لب و لوچهت آویزون شده؟ و همین طور که میگفت میخندید.چندین بار این کارو تکرار کرد. بعدش دستاش رو از سرم برداشت رو مبل گذاشت و شروع کرد به جلو و عقب کردن کیرش تو حلقم. تمام تلاشمو میکردم که سرم رو تکون ندم تا کیرش خوب تو حلقم بره و خوشش بیاد.بعدش ندا متوقف شد و سرمو بالا آورد. ن: حالا همه این آب دهنتو از رو کیرم تمیز کن.داشتم میرفتم دستمال کاغذی بیارم که ندا گفت: کجا؟ با دهنت تمیز کن. همه رو میک بزن و تو دهنت جمع کن.نمیدونستم دقیقا چجوری. ولی سعی کردم انجام بدم. کلی آب دهن و بهش مالیده شده بود و آویزون بود. سعی کردم همه رو با دهنم تمیز کنم.ن: خوبه. قورتش ندیا. همینجوری تو دهنت نگه دار.با سرم نشون دادم که همین کارو میکنم. انقدر دهنم پر بود که نمیتونستم حرف بزنم.ن: حالا برو یه کاندوم از کشوی پاتختی بیار. یه دستمال کاغذیم بیار.رفتم دستمال و کاندوم رو آوردم و برگشتم پیش ندا. کیرشو با دستمال خشک کرد و کاندومو گذاشت روش.ن: حالا با اون آب دهنی که جمع کردی خوب خیسش کن و بعد بشین روش.همه رو از بالا ریختم روش و همین طور که پایین میومد یه کم دیگه براش ساک زدم تا همه جاش خیس بشه. بعد بلند شدم. بین پاهای ندا وایسادم و پشت کردم بهش. خم شدم و با یه دستم کیرشو گرفتم و کونمو بهش نزدیک کردم.حالا کیرش دم سوراخم بود. سخت بود که خودم بخوام بکنمش تو، ولی چون خیلی خیس بود یه کم کارو راحتتر میکرد. یه کم که ور رفتم بالاخره راهشو پیدا کردم و سرشو انداختم تو. بعد سعی کردم از وزن بدنم استفاده کنم که تا ته بدمش تو. بالاخره تا ته رفت، ولی یه کم سخت. تو همون حالت نشستم و خودمو میچرخوندم روش. وای که این کار چه کیفی میداد. قشنگ تا ته توی کونم بود و انگار زور میزدم تا بازم بیشتر بره. ولی میدونستم این حالت بیشتر به من حال میده تا ندا، واسه همین شروع کردم به بالا و پایین کردن رو کیرش. بالا اومدن راحت بود و پایین رفتن سخت. آروم شروع کردم و سعی کردم به تدریج که بازتر میشم، سرعتمو بیشتر کنم. ولی خیلی زود پاهام داشت خسته میشد.ندا که تا اینجا راضی بود، هر وقت که وایمیسادم تا خستگی در کنم میزد به پهلوهام و میگفت واینسا جنده!مجبورم میکرد که دوباره بالا پایین کنم. دیگه خیلی خسته شده بودم که خودش با دستاش کمرمو گرفت و کمک میکرد که ادامه بدم. حالا که فشار رو پاهام یه کم کمتر شد سریعتر ادامه دادم. تا جایی که میدونستم ادامه دادم و دیگه نا نداشتم.ب: دیگه نمیتونم. دیگه نمیتونم...همونجوری میخواستم رو کیرش بشینم که هلم داد به جلو.ن: پا شو ببینم. راحتی؟ میخوای بیا رو سرم بشین!سریع پا شدم و یه قدم ازش دور شدم.ن: برگرد رو به من دوباره بشین روش ادامه بده.ب: به خدا نمیتونم. بذار دو دقیقه استراحت کنم.همه بدنم عرق کرده بود و ضربان قلبم بالا رفته بود.ن: همین الان. مگه نمیخوای جنده من باشی؟ زود باشمجبور بودم ادامه بدم. رفتم روی مبل و نشستم رو کیرش. واقعا حس کیر بزرگش توی کونم به همه اون خستگیا میارزید.تو این حالت کار یه کم راحتتر بود. مثل حالت نشستن تو توالت ایرانی بودم. دستامم روی پشتی مبل گذاشتم. تند و تند بالا و پایین میرفتم.ندا هم داشت حال میکرد. اینو از صدای نفساش که تندتر و شدیدتر میشد میفهمیدم. بعدم که شروع کرد به گاز گرفتن نوک سینههام، مطمئن شدم که راضیه. چه حسی خوبی داشت بازی کردنش با سینههام. موهای تنم سیخ میشد. هردومون نهایت لذتو تجربه میکردیم. ولی دیگه واقعا پاهام داشت بیحس میشد. همین زمانا بود که ندا اومد جلو. فهمیدم میخواد یه کاری بکنه.منو یه کم داد عقب،دستاشو دور کمرم حلقه کرد و آروم گذاشتم رو فرش. سرم و کتفم رو زمین بود و کمرم تو هوا. ندا هم پاهامو برگردوند به سمت شکمم. جوری که کونم به سمت هوا بود. بعد خودش وایساد و پاهاشو باز کرد و کیرشو دوباره گذاشت تو کونم. وقتی زانوهاش رو خم میکرد میومد پایینتر و کیرش بیشتر میرفت داخل، بعد که زانوش رو صاف میکرد کیرش کامل میومد بیرون. همزمان با دست چپش کیرش رو هدایت میکرد تو کونم. اون صحنهای که من از اونجا میدیدم بینهایت سکسی و شهوتانگیز بود. تو همین حالت که در حال کردن من بود، به اون یکی دستش تف زد و کیر منو گرفت. کیرش مدام میرفت تو کونم و بیرون میومد و از اون ور کیرمو که همینجوریم داشت میترکید، میمالید. خیلی زودتر از چیزی که میخواستم آبم اومد و ریخت روی شکم و سینهام. ولی ندا همچنان در حال کردن بود. منم تو همون حالت نگاهش میکردم و دیگه فقط منتظر آبش بودم.ندا هم صداش بلند و بلندتر میشد که یهو کیرش رو کشید بیرون و شروع کرد به مالیدن. چند ثانیهای که مالید آبش شروع کرد به پاشیدن. اون سر پا بود و من تو همون حالتی که توصیف کردم مونده بود. آبش میریخت رو کونم و شکم و سینهام و حتی صورتم. فقط باید اون صحنه رو از جایی که من میدیدم ببینین که بفهمین چقدر زیبا و رویاییه. هیچ وقت نمیتونم زیباییش رو با کلمات بیان کنم.خلاصه وقتی کاملا خالی شد، خودش رو ول کرد روی مبل. اشاره کرد که نزدیکش بشم. رفتم جلوی پاهاش نشستم و اونم سرمو بردجلوی کیرش تا تمیزش کنم. در حین اینکه کیرشو میلیسدم و تمیز میکردم، موهامو نوازش میکرد و باهام حرف میزد.ن: راضی بودم ازت. جنده خوبی بودی. از اولم میدونستم جندهای. ولی مطمئن نیستم تازه کار باشی.ب: من فقط جنده خودتم. به هیچ کس دیگهای تابحال ندادم. در آینده هم نمیدم.ن: معلومه که نمیدی، البته مگه اینکه من بخوام.ب: مگه میخوای؟ن: شاید یه روزی بخوام. هر وقت اراده کنم، به هر کسی که بگم کون میدی. فهمیدی؟ب: آخه من فقط دوست دارم به خودت بدم.ن: میدونم، ولی وقتی من تصمیم میگیرم که به یکی باید بدی، دیگه نباید اما و اگر بیاری.با بی میلی گفتم چشم.ن: آفرین. حتی اگه دلتم نخواد، باید کاری رو که میگم انجام بدی. ولی نگران نباش، شاید هیچ وقت ازت نخوام.و دوباره به نوازش موهام ادامه داد.مدت زیادی تو همون حالت بودیم. موقع رفتن که شد، ندا گفت: از این به بعد مرتب موهای بدنتو میزنی. دفعه بعد که اومدی مویی رو تنت نبینم.ب: من که همیشه خودمو تمیز میکنم.ن: کل موهای بدنت، نه اینجوری! (خیلی پر مو نیستم، ولی خب یه مقدار دارم.)ب: میشه دست و پاهامو نزنم؟ن: عجب اسکلیه. میگم کل بدنت. اونجاها رو نزنی دیگه چیو میخوای بزنی پس؟ب: آخه اونا تو دیده، تابلو میشم.ن: تابلو چیه؟ این همه پسرا میزنن، تو هم یکیش. دیگه حرفی نشنوم درباره این موضوع.گفتم چشم و خداحافظی کردیم و اومدم بیرون. با اینکه یه کم ناراحت بودم از اینکه مجبورم کرده موهامو بزنم، ولی خوشحالم بودم. چون دیگه ظاهرا منو قبول کرده بود. دیگه میخواست منو به اون شکلی که دلش میخواد در بیاره. میخواست از من یه جنده واقعی برای خودش درست کنه. هی این کلمه جنده تو ذهنم میچرخید. کی فکرشو میکرد که یه روز از اینکه بهم بگن جنده خوشحال و راضی باشم؟ ولی بودم. چند روز عالی رو با ندا گذرونده بودم و احتمالا روزهای بهتری هم در پیش بود.پایان اپیزود دومادامه دارد...