انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 16 از 26:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  25  26  پسین »

سکس مامانم با دوست داییم



 
     
  

 
خیلی داستانت بی روح شده. اصلا نمیشه باهاش حس گرفت. خیلی مصنوعی شده. معلومه که اصلا چنین چیزی نمیشه.
البته به دید من.
و اینکه من دیگه دنبال نمیکنم. خسته نباشی.
     
  

 
Pesarirani
به جهنم که دنبال نمیکنی البته ببخشیدها اینجوری میگم میتونی نخونی ...

sattar2886

ستار جان عزیز داستانت دوباره بهتر شد و اینکه از اون حالت یکنواخی داری درش میاری ... ممنون از اینکه وقت گذاشتی و بازم نوشتی ممنون ..
فقط یه چیزی اونم اینکه اگه مقدور برات بیشتر بنویس ...
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
خسته نباشی عالی بود فقط خواهشا ادامه رو سریع تر بذار
     
  

 
Saramon
کیر تو ناموست. البته ببخشید اینجوری میگما میتونی لاشی نباشی.
به تو چه آخه گه میخوری.
     
  
مرد

 
سخنی با مخاطبان داستان
از دوستانی که براشون روند داستان راضی کننده است و اظهار لطف می نمایند متشکرم. از دوستان منتقد هم جداگانه تشکر دارم. اما متاسفانه دو دوست عزیز اینجا با هم بحث نموده و یکی از دوستان الفاظ رکیکی استفاده نموده اند که باعث تاسف است. لطف کنید بهم توهین نفرمایید. اگر کسی تمایل به خواندن ادامه داستان ندارد مشکلی نیست هر چند که دوست ندارم این اتفاق بیفتد. اما این باعث نمی شود دوستان با هم بحث و به هم فحاشی نمایند. نه داستان من ، بلکه هیچ داستان دیگری نباید باعث این اتفاقات ناخوشایند باشد.
از دوست عزیز کامی ، تشکر ویژه دارم بابت پیشنهادش. اما دسوت عزیز اگر قسمتهای قبلی رو مطالعه کرده باشید سعید در مورد با غیرت بودن محمود صحبت کرده بود که اگر من روند داستان را به سمتی ببرم که منجر به سکس نسرین و محمود بشود ، پارادوکسی را برای مخاطب ایجاد مینماید که غیرقابل قبول می باشد. در هر حال از این پیشنهاد ممنونم
     
  

 
Pesarirani

نسبت خانوادگی جد و ابادن نسبت نده به من پسر ...
برو شیرتو بخور جقی
     
  
مرد

 
سلام دوست عزیز چرا اینقدر دیر به دیر مینویسی خسته شدیم از انتظار تو رو خدا بنویس سریعتر
     
  
مرد

 
ادامه از اشکان
اون چند روز هم تموم شد و رسید به روزی که قرار بود با سرویس جدید برم مغازه سعید. یه مقدار هیجان داشتم . نمیدونم چرا. من که بارها عشق بازی و سکس مامانم و سعید رو تو خونه خودمون دیده بودم اما احساس میکردم شاهد اتفاقات جدیدتری هستم. رفتم سوار سرویس شدم. یه سمند تاکسی بود که سرویس مدرسه گرفته بود و راننده اش یه مرد میانسال و عبوس بود که کلا لال بود انگار. رفتم بشینم تو ماشین دیدم صندلی جلو یه یکی از بچه ها نشسته که همکلاسی خودم بود. انگار هم مسیر بودیم. بر خلاف انتظارم راننده جدید مثل قبلیه صندلی جلو رو برام خالی نگه نداشته بود.راننده سرویس قبلی با اینکه خیلی زرنگ میزد اما همیشه هوامو داشت اما این یکی یه عن به تمام معنا بود. البته واسه منم صندلی عقب و جلو فرقی نداشت. مخصوصا اینکه این سمنده ، صندلی عقبش جای کافی برای نشستن داشت. البته یکی از بچه های سال بالاتری که چاقم بود نشسته بود وسط و کمی جا رو تنگ کرده بود. تو دلم به راننده فحش می دادم که چرا این خیکی رو رو صندلی جلو نشونده بود که جا برای ما کافی باشه. اون همکلاسیم هم که جلو بود لاغرتر هم بود تا مقصد می‌تونستیم با هم حرف بزنیم حوصلمون سر نره. آخه من با این کون گنده چه حرفی داشتم بزنم. خلاصه با غرغر من و اونیکی پسره که اونوره خیکی خان نشسته بود به خاطر تنگی جا ماشین راه افتاد. بهش می‌گفتیم یه خورده جمع تر بشین ما هم کمی راحتتر بشینیم اما گوساله میگفت جمعتر از این نمیتونم بشینم. کارمون داشت به بحث میکشید که با صدای عصبانی و بلند راننده هممون ماستم.ن رو کیسه کردیم و خفه خون گرفتیم. اون گاو هلندی هم یه کمی خودشو جمع کرد و رفتیم به سمت مقصد. خلاصه بعد از نیم ساعت که به سکوت کامل گذشت رسیدیم به جایی که بیاد پیاده میشدم. جای شکرش باقی بود که من اولین نفر بودم که باید پیاده میشدم. پیاده شدم و رفتم به سمت مغازه سعید. کرکره تا نصفه پایین بود و درب شیشه ای هم قفل بود. آخه ظهر بود. دو بار زدم به درب شیشه و کرکره مغازه تا اینکه سعید در رو باز کرد کمی خم شدم و وارد مغازه شدم. سلام علیکی با سعید کردم و باهاش رفتم طبقه بالای مغازه. مامان بالا بود . با اونم سلام علیک کردم و نشستم رو صندلی که اونجا بود. مامان داشت ازم در مورد سرویس جدید می‌پرسید و من با تعجب داشتم مامانمو نگاه میکردم. آخه تا حالا مامانمو با چادر ندیده بودم. یه چادر عربی پوشیده بود . یه کمی هم آرایش کرده بود . خیلی ملیح شده بود.
ن : چیه پسرم ؟ چرا اینطوری نگام میکنی؟
ا : آخه تا حالا شما رو اینجوری ندیده بودم. اونم جلوی سعید که همیشه تو خونه جلوش لباسای اونطوری میپوشید.
ن : می‌خوام از این به بعد با این تیپ بیام سرکار . دوست پسرمم بهم اجازه داده.
ا : دوست پسرتون؟
ن : سعید جون رو میگم دیگه
داشتم ایندفعه سعید رو با تعجب نگاه میکردم.
س : مامانت راست میگه اشکان جان. تصمیم مامانت بود منم دیدم از قبل نازتر شده قبول کردم
ن : البته با سعید جون تصمیماتی گرفتیم که بعدا بهت میگم.
ا : تصمیم؟ چه تصمیمی؟
ن : فعلا وقت ناهاره. بعد از ناهار برات تعریف میکنم. فعلا به چیزی بخوریم که هم خسته ایم و هم گشنه. فعلا برم ناهار رو بیارم
مامان رفت سمت آپارتمان تا غذا رو بیاره . منم داشتم مغازه رو نگاه میکردم. قفسه ها پر از لباس زیر زنانه بود. یه پبشخونم بود که من رفتم پشت اون تا بتونم روی صندلی بشینم. یه پبشخونم به دارازای سه متر. یکی هم دو متری بغل دستش بود. داخل پبشخونم ها هم پر از جنس بود. اونور پیشخونها هم یه میز که ارتفاعش کمتر بود. یه مانیتور ال سی دی بود با یه موس و یه چیزی هم بود که فهمیدم پرینتر چاپ فاکتور بود و بقیه تشکیلات کامپیوتر هم زیر میز بود. سعید هم داشت در مورد مغازه و جنساش و کامپیوتر بهم توضیح میداد.
مامان اومد با یه ظرف متوسط پلاستیکی پر از اولویه . یه کیسه هم از زیر میز درآورد که توش چندتا نون باگت و یه نوشابه خانواده مشکی.
تو این فاصله سعید رفت از داخل اتاقکی که قبلاً دیده بودم یه صندلی تاشو از این فلزی های قدیمی آورد و گذاشت اونور میز. سعید رو همون صندلی نشست. مامان اینور نشست رو یه صندلی از این فنریهایی که تو ادارات مدیرا پست میزشون دارن. منم روی صندلی شبیه صندلی مامانم نشسته بودم که کشیدمش جلو و بغل دست مامانم . غذا رو همراه با حرف زدن خوردیم .
بعد از غذا هم سعید گفت میره بالا استراحت کنه. مامان هم شروع کرد تعریف کردن از این که تو این چند روز چه اتفاق‌هایی افتاده و چی شد که تصمیم گرفت چادر سرش کنه. بعدش هم یه چیزایی در مورد فانتزی سکسی برام تعریف کرد. البته خودم به لطف داستانهای سکسی که خونده بودم ، در مورد این چیزها اطلاعات کامل داشتم اما خودمو به خریت زدم که مامانم به قول خودش منو خر فهم کنه. تو دلم داشتم به مامانم می‌خندیدم که داره در مورد چیزایی میگه که توش علامه بودم.

ادامه از نسرین

میخوام برگردم به دو روز قبل از اینکه مسیر پسرم به سمت محل کارم عوض بشه. صبح فردای روزی که تو اپارتمان سعید با هم سکس کردیم ، داشتم آماده میشدم برم سره کار . کمد لباس تو اتاق خواب رو باز کردم ببینم چی بپوشم. چشمم خورد به یه چادر . این چادر رو یادمه هر وقت که با شوهر میرفتیم سفر زیارتی و میخواستیم وارد حرم بشیم ، با خودم میبردم که سرم کنم. وگرنه من هیچوقت چادری و مذهبی نبودم. فقط نمیخواستم چادری که هزار تا زن سرشون کردن و بوی بد میداد سرم کنم. تا چادر رو دیدم یاد فانتزیی افتادم که از سعید خواسته بودم انجام بدیم. لباسای همیشگی که بیرون تنم میکردم رو پوشیدم. روش چادر رو سرم کردم. از این چادرها عربیا بود . یه آژانس گرفتم و رفتم سرکار. وارد مغازه که شدم سعید داشت پایین پیشخون یه کاری میکرد.
ن : سلام آقا
س : سلام خانوم. فروشگاه هنوز راه نیفتاده. انشاا... چند روز دیگه در خدمتتون هستیم
ن : با خودتون کار داشتم
س : با من؟ چیکار دارینننن .....
سرشو آورد بالا و تا منو دید خشکش زد. چند دقیقه فقط نگام کرد و حرفی نزد
س : نسرین تویی؟ این چه تیپیه ناقلا؟
ن : آره منم . مگه چیه؟
س : تا دیروز کیرمو تا جایی که میتونستی تو دهنت و سوراخات جا میدادی و آخ و اوخ راه مینداختی، حالا واسم چادری شدی؟
ن : واست تعریف میکنم. بزار برسم
س : بیا بشین اینجا ببینم دیگه چه نقشه ای داری
رفتم نشستم رو صندلی پشت پیشخون. سعید هم یه صندلی آورد جلو و نشست بغل دستم.
س : صبحانه خوردی؟
ن : آره خوردم . فقط اگر چایی داری یه دونه بهم بده
سعید رفت چایی بیاره. تو همین فاصله هم منو هی نگاه میکرد. خلاصه دو تا چای آورد و خوردیم. گلوم که تازه شد ، شروع کردم واسش از فانتزیی که قرار بود انجام بدیم گفتم. تمام چیزی که تو ذهنم ساخته بودم رو واسش تعریف کردم.
س : خوب تعریف کن ببینم چی تو سرته
ن : ببین سعید جون میخوام تا چند روز فراموش کنی تا حالا چه رابطه ای با هم داشتیم. فکرکن من یه زن چادری شوهر دار هستم که دنبال کار میگردم و آگهی استخدامی که تو روزنامه دیدم ، باعث شده بیام اینجا . اصلا همدیگرم نمیشناسیم. تو هم اولش هیچ نظری نسبت به من نداری . من تو زندگی شخصیم مشکلاتی دارم و کم کم از زیر زبونم میکشی که مشکلاتم چیه . بعد مشکلاتم که مربوط میشه به سردی شوهرم و شهوتی بودن من ، توجهت به
اندام سکسی من جلب میشه. بعد از اون میری تو نخم که مخم رو بزنی و منم بهت پا نمیدم اولش ولی بعد از مدتی برای اینکه هم کارمو از دست ندم و هم کمبودامو جبران کنم تسلیمت میشم. بعد به مرور بعد از چندبار سکس بهت علاقه پیدا میکنم و از شوهرم طلاق میگیرم و میام با تو زندگی کنم. کل ماجرا و فهمیدی؟
س : اون که آره . اما اگر شوهر و پسر و داداشت اومدن اینجا چی میخوای بگی در مورد این تیپت؟
ن : به حمید و محمود میگم میخوام سر کار از این به بعد چادر سرم کنم که اونا هم میدونم استقبال میکنم . برای اشکانم تو ضیح میدم برناممون چیه. اونم که هر روز از مدرسه میاد اینجا .
س : باشه. من مشکلی ندارم. فقط فکر کنم تا یکماه از سکس خبری نباشه. میتونی تحمل کنی؟ چون نباید سریع پا بدی . باید بذاری من رو مخت کار کنم .
ن : منم سعیمو میکنم. تو هم باید سعی کنی سریعتر به مرادت برسی.
س : تو این هاگیر واگیر راه انداختن مغازه ببین چه برنامه ای راه انداختیا.
ن : میدونم عزیزم اما تو هم برات تنوع میشه دیگهههه
س : حالا مثلا کی میای برای استخدام؟
ن : همین فردا . نمیخوام وقت تلف کنم
س : میخوام قشنگ سرتق باشی و سخت پا بدیااااا. ولی مختو بزنم با این تیپت ، همچین بکنمت که جر خورده بری خونه . جوووون چه حالی بده بتونی مخ یه زن چادری رو بزنی با این تیپ و هیکل سکسی.
ن : قربونت برم عزیزم . به خاطر این لطفت میخوام امروز یه حالی بهت بدم . از همین حالا میرم بالا ، هم برات آشپزی میکنم هم هر کاری بخوای برات میکنم تو سکس.
زیاد کشش نمیدم . رفتم بالا تو آپارتمان. لباسامو عوض کردم و غذای عالی درست کردم و ظهر که سعید اومد برای استراحت با آرایش و لباس سکسی که تنم کرده بودم یه حال اساسی بهش دادم.
     
  
مرد

 
سلام دوست عزیز داستانت خوب شده اما خیلی دیر به در آپ میکنی یکم سریع تر خواهشا مردیم از خماری
     
  
صفحه  صفحه 16 از 26:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  25  26  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سکس مامانم با دوست داییم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA