ادامه از نسرینچند دقیقه صبر کردم تا به خودم مسلط بشم بعد ببینم کی بوده تا جواب بدم . داشتم به خودم دلداری میدادم که اتفاقی نیفتاده چرا دست وپاتو گم کردی . تو که تجربشو داشتی قبلا و بارها تو جاهای شلوغ مالوندن بهت. اینم همونه دیگهنه من خودمم تحریک شدم و همکاری کردم باهاش. خوب که چی همکاری کردی که کردی . تو هم نیاز داری دیگه . نه من نباید تن میدادمبرو بابا . موقعی همکاری به حساب میاد که اجازه سکس کامل داده باشی. تو که خیلی وقته سکس کامل نداشتی پس نگران نباش. ولی اگر سینه هامو مالوندن بود دیگه کلا وا میدادم و ... گوشی رو برداشتم و نگاه کردم ببینم کیه. اینقدر حول شدم که حتی دقت نکردم ببینم کی تماس گرفته. شماره خونه افتاده بود. زنگ زدم . بعد از چند بوق جواب داد.اشکان : سلام مامان . چرا قطع کردی؟ ن : سلام پسرم . دستشویی بودم نمیتونستم جواب بدم چی شده؟ا : مامان حوصلم سر رفته نمیای خونه؟ن : همین؟ . فکر کردم چیزی شده. میام حالاا : باشه .فقط میتونی زودتر بیا خسته شدم از تنهایین : باشه پسرم سعیمو میکنم . حالا برو استراحت کن و درساتو بخونید تا بیام.گوشی رو قطع کردم و نشستم باز با خودم کلنجار رفتن. واااای حالا چیکار کنم. میترسم دیگه با این مرتیکه تنها بشم .این دفعه دیگه امون نامیده. فکر کنم لختم کنه دیگه. وای وای نسرین چقدر خری تو. اینکه همین اول نمیاد بگه لخت شو بکنمت که . اول سعی میکنه حشریت کنه. بعد دید چراغ سبز نشون میدی کم کم سعی میکنه مختو بزنه. خوب وقتی میماله به کونمو بغلم میکنه منم چیزی نمیگم تازه همکاری هم میکنم یعنی چراغ سبز دیگه.خوب اصلا که چی مگه شوهرت معتاد نیست ؟ رمق نداره تو رو ارضا کنه. یه بار راه بیا با این یارو . این وسط تو هم کمبودهات برطرف میشه تازه اگر خوب بهش حال بدی شاید باعث بشه برای نگه داشتنت هواتو داشته باشه. اینطوری با یه تیر دو نشون زدیخفه خفه شو. کثافت من مگه هرزه ام. مگه جنده ام. من شوهر دارم.اسکول اون که شوهر نیست بودن و نبودنش چه فرقی داره ؟ مگه ترکش ندادی ؟ آدم شد؟ د نشد دیگه. اون دیگه به درد تو نمیخوره احمق جان. به فکر خودتم باشبرو گمشو تو تا از من یه جنده هرجایی نسازی ول کن نیستی. برو بابا اسکول از من گفتن بود.بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم پاشدم و چادرمو سرم کردم و کیفمو برداشتم و رفتم سمت پایین. ن : آقای ... میتونم برم خونه؟ پسرم و شوهر خونه تنهان. نگران پسرمم باید زود برم.س : اولا که اسمم سعیده . میتونی به اسم کوچیک صدا کنی نسرین جان. دوما مگه نمیگی شوهرت خونست دیگه نگران چی هستی؟ باش تا اتاقک انباری رو مرتب کنیم. ن : آخه نمیتونم پسرمو با شوهرم خونه تنها بزارم. س : چرا ؟ ن : نمیتونم الآن بگم شاید بعداً براتون تعریف کردم جریان زندگیمو. س : باشه حالا که اصرار داری برو. مشکلی نیست. اگرم مساعده خواستی بگو بهم نگران هیچی نباش. خودم هواتو دارم. دوست ندارم کمبودی احساس کنی؟ تو چشمهای هم نگاه میکردیم. حرفاش محبت آمیز بود اما چون خودم احساس گناه میکردم نگاهاش اذیتم میکرد.فکر کردم با نگاهش داره میگه اینو نگاه چه چادری سرش کرده جنده خانم. انگار نه انگار چند دقیقه پیش تو اون اتاقک برام قمبل کرده بود و منم داشتم میمالیدم به کون نرمش.اعتراضی که نکرد هیچ تازه خوشش اومده بود و همکاری میکرد.فورا خداحافظی کردم و زدم بیرون به سمت خونه. هوا خنک بود و نسیمی که به صورتم میزد کمی حالمو بهتر کرده بود.رسیدم خونه و بعد از اینکه به اشکان سر زدم ، رفتم حموم. خیلی حالم خراب بود. شب جمعه بود و من گفتم امشب به شوهرم گیر میدم تا ارضام کنه. تا شب همه کارهای خونه رو انجام دادم و یه شام خوب هم درست کردم. شب که شوهر و داداشم اومدن دور هم شام و میوه و چای هم خوردیم و یه مقدار نشستیم صحبت کردن و تلویزیون دیدن. منتظر بودم زودتر با حمید برم اتاق و کارمونو شروع کنیم. داداشمم گفت که باید برای چند روز بره شهرستان پیش بابا اینا. خلاصه پسر و داداشم رفتن تو اتاق بخوابن. منم رفتم تو اتاق خودمو آماده کنم برای یه سکس درست و حسابی. وقتی حمید اومد و منو با اون وضع دید که امادم گفت ح : چه خبره امشب ؟چهکردی با خودت؟ن : خوب شب جمعست دیگه باید خودمو آماده میکردم برای شوهر جونم. ح : با اینکه خیلی امروز خسته کننده بود اما نمیشه از این موقعیت گذشت. پرید رو تخت و شروع کردیم لب و لب بازی و مقدمات رو انجام دادیم. البته کلا حمید هیچوقت زیاد اهل مقدمات نبود.خلاصه کار شروع شد و حمید کیرشو کرد تو کوسم و شروع کرد تلمبه زدن. چند تا بیشتر کمر نزده بود که احساس کردم داره ارضا میشه. تا اومدم بگم الآن نه صبر کن من بیام دیدم آبش پاشید توکوسم. آه این دیگه چه سکسیه ما داریم. مرتیکه بی بخار انگار واقعا عملیه. زود ارضا میشه . اعصابم بهم ریخته بود . یه خورده سرش غر زدم و رفتم حموم . از حموم که اومدم دیدم عین مرده ها افتاده. گفتم خاک تو سرت حمید. به تو هم میگن شوهر؟ اگر جنده بشمم کسی حق نداره بهم چیزی بگه با این شوهر اسکول و مفنگی. منو بگو چقدر امروز خودمو سرزنش کردم. شیطونه میگه همین الآن برو تو خیابون و اولین مردی که دیدی رو بکش رو خودت بلکه ارضات کنه. فرداش جمعه بود و منم اصلا حوصله نداشتم . سرمم درد میکرد یه خاطر ارضا نشدم. هیچکس رو ندارم باهاش درد دل کنم. خسته شدم از این زندگی و شوهر به درد نخور. تا شب همینطوری گذروندم و شبم زود خوابیدم تا فردا بشه و زدتر برم سر کار تا از فکر این زندگی نکبتی در بیام. صبح داداشم آژانس گرفت منو رسوند سر کار و خودشم رفت ترمینال تا بره شهرستان. وارد مغازه شدم.س : سلام نسرین جان . خوبی عزیزم؟ ن : سلام آقا سعید. ممنونیه جوری میگه عزیزم انگار عشقشم واقعا. نمیدونم چرا اینقدر باهام مهربون شده؟س : نسرین جان صبحانه که نخوردی ؟ بیا بیا بشین با هم یه صبحانه بزنیم بعد مشغول کار شیمن : نه مرسی شما بخورید من میل ندارمس : بیا دیگه عزیزم. دوست ندارم باهام تعارف کنی.ن: آخه س : آخه نداره خانمی.ن : پس بزارید برم بالا کیفمو چادرمو بزارم بیامس : باشه عزیزم منتظر میمونمرفتم بالا . نمیدونم دلیل این حرفهای محبت آمیزش چی بود . همش میگفت خانمی و عزیزم و نسرین جان. خودمو تو آینه برانداز کردم خیلی صورتم داغون بود. شبش دیر خوابم برده بود. یه مقدار آرایش کردم و چادرمو برداشتم. بالاخره یکی پیدا شده بود تو این زندگی کوفتی با محبت باهام صحبت کنه. هر چند که فکر میکردم برای خودش داره سینه میزنند اما همینم بالاخره برام کم نبود . همون مانتو جیگری رو پوشیده بودم با یه شلوار مشکی ساده که جذب بدنم شده بود. رفتم پایین. سعید تا منو دید یه سوت زد و شروع کرد ازم تعریف کردن. س : وااای اینجا رو ببین انگار قراره امروز با یه فرشته صبحونه بخوریمن : ممنون . نگید تو رو خدا .شرمنده میشم. س: این حرفا چیه شرمنده کدومه. واقعا ....بقیه حرفشو قورت داد. رفتم جلو دیدم عجب میزی چیده. کاری که شوهرم یه بار هم نکرده بود.نیرو ، خامه وعسل ، مربا ،نون تازه. همه غصه هامو فراموش کرده بودم. سعید انگار برام جذابترین مرد دنیا بود. هر چند سخت بود باهاش راحت باشم اما دیگه برام سنگ تموم گذاشته بود. نمیدونستم چطوری جواب این همه محبتشو بدم.یعنی میدونستم اما نمیتونستم خودمو راضی کنم.
ادامه از نسرینموقع خوردن صبحانه ، با هم حرف میزدیم. سعید خیلی سعی میکرد با حرفاش منو بخندونه. منم اولش با لبخند و بعد با خنده جوابشو میدادم. بعضی مواقع هم واسش عشوه های مردکش میومدم. محو چشمام شده بود. احساس میکنم تو یکی از عشوه هام بدجور دلشو لرزوندم.صبحانه خوردنمون تموم شد.س : یه سوال میشه بپرسم؟ ن : خواهش میکنم . بفرماییدس : دیروز وقتی داشتی می رفتی گفتی پسرت پیش شوهرته اما نگرانشی ، چرا؟ن : راستش چی بگم؟ اینم از شانس ماست دیگهس : یعنی چی؟ لطفاً بیشتر توضیح بدهن : آخه ... آخه شوهرم معتادم. از این مواد مخدرهای صنعتی میکشه. بعضی وقتا دیوونه میشه. میترسم با پسرم تنهاش بزارم بلایی سرش بیاره.س : چرا ترکش نمیدی؟ن : ترکش دادم اما بعد از مدتی دیدم بازم شروع کرده. نمیدونم چیکار کنم. از طرفی باید بیام سر کار . واسه همین یه پسرم گفتم بعد از مدرسه بیاد اینجا و شب با هم بریم خونه که خودمم باشم. اما پنجشنبه ها که پسرم مدرسه نداره میمونه پیش شوهرم. میترسم توهم بزنه بلایی سر بچم بیارهسعید شروع کرد دلداری دادن.س : امروز صبح که اومدی سر کار حس کردم خیلی داغونه. سعی کردم یه مقدار از اون حالت درست بیارم.ن : ممنون آقا سعید. شما خیلی مهربونهس : بازم گفت آقا سعید. چرا اینقدر با من رسمی حرف میزنی؟ن : آخه اینجا محل کاره . شما هم صاحبکارمس : این فکرها رو از سرت بیرون کن. از این به بعد ما مثل دو تا دوست با هم کار می کنیم. من دیگه رییست نیستم. رفیقتم؟ متوجه شدی؟ ن : چشم آقا سعیدس : باز گفت آقا سعید. بگو سعید. سعید خالین : چشم سعید جونس : جووون چه سعید جونی گفتی . دلمو لرزوندی با یه ناز زنونه زیاد بهش لبخند زدمس : از این به بعد هر کمبودی که تو زندگی با شوهرت داری خودم جبران میکنم. حیف تو نیست؟ ن : مرسی . اما من کمبودی ندارم. س : داری از چشمات میخونمن : تو چشمام چی رو میخونیس : یه دنیا غم.مقدار زیادی کم توجهی. نمیدونستم چی بگم . اینقدر غمگین بودم که اینو چشمام فریاد میزد. یاد کمبود هام ، بی توجهی و محبت مکردنهای شوهرم افتادمدو دقیقا یه مرد غریبه اینو از تو چشمام خونده بود و میخواست کارهایی که وظیفه شوهرمه رو اون انجام بده. آگاهانه تو این راه افتادم اما نمیتونستم از توش دربیاورد. شایدم نمیخواستم. منم زنم . آدمم . آدم بی محبت نمیتونه زندگی کنه. به یه مرد واقعی احتیاج داشتم که بتونم بهش تکیه کنم. محبت بگیرم و محبت کنم. براش ناز کنم و نازمو بخره. چیزهایی که ناراحتم میکنه رو ازم دور کنه. من به یکی مثل سعید نیاز داشتم. اما چیکار باید میکردم. من زیاد اونو نمیشناختم. تقریبا یکماه بود اینجا مشغول بودم. آشنایی بهش نداشتم. شاید این محبتهاش برای این بود که منو بکشه زیر خودش و بعد از اینکه کام دلشو ازم گرفت ، بزنه زیر کونمو از اینجا بیرون کنه. باید بیشتر میشناختمش . اگر راحت بهش پا بدم ، به همین راحتی هم میزاره منو کنار. اما حشرمم داشت بهم فشار میآورد. یادم نمیاد کی آخرین بار کی توسط شوهرم ارضا شدم. اما باید جلوی خودمو میگرفتم یا حداقل اجازه میدادم مثل دیروز کمی بمالدم تا ارضا بشه و ببینم وقتی حس جنسیش ارضا بشه بازم با من همین طوریه یا ازم فاصله میگیره. باید به خودم وقت میدادم . اما نه دلم دعا میکردم تحت هر شرایطی همینطوری بمونه تا بتونم بهش دل بدم. خیلی جذبش شده بودم و کمی دلمو به دست آورده بود. ن : سعید جان من با اجازه برم اتاقک بالا رو مرتب و تمیز کنم . مرسی که اونجا رو دادی به منس : خواهش میکنم خانمی . این حرفا چیه . منم برم مواد شوینده بخرم بیام کمکت.ن : نه عزیزم . به تو زحمت نمیدم . خودم انجامش میدم.س : زحمت چیه؟ من از این به بعد دیگه تو هیچ کاری تنهات نمیذارم. مثل کوه پشتتم. ن : مرسی . خیلی مهربونیبا ناز و عشوه از جام بلند شدم و راهمو گرفتم به سمت بالا. مانتومو درآوردم که کثیف نشه و یه دستمال دور صورتم پیچیدم و رفتم تو اتاقک. شروع کردم جارو کشیدن. مشغول کار بودم که متوجه سعید از پشت سرم داره میاد.س : بیا خانمی . اینم از مواد شوینده . تا رسید بهم و وارد اتاقک شد منو با یه تاپ و شلوار پارچه به تن دید. محو تماشای بدنم شد. بدنم گوشتی سفید بود و باسنمم گنده. البته قبلاً از باسنم حسابی فیض برده بود و از رو مانتو کیرشو مالوندهدبود بهم اما الآن داشت بدون مانتو منو میدید. بعد از چند دقیقه برانداز کردنم اومد سمتم. روبروم وایساده. سرمو انداخته بودم پایین . با دستش صورتمو آورد بالا و تو چشمام خیره شده. نگاهش خیلی نافذ بود. خیلی محکم و مردونه. دلم داشت میلرزید. دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودش. دوباره به چشمهای هم خیره شدیم. لباشو آورد جلو و چسبوند به بیام. نمیتونستم جلوشو بگیرم. شایدم نخواستم . اما حسمون تو گره خورده بود. چند تا بوسه به لبهای هم هدیه دادیم. یعنی منم همراهیش کردم. یه دفعه به خودم اومدم.ن : سعید جون میشه این بسته ها رو بزاری بیرون. اینا از دیروز جا موندن. س : آره آره بده. مثل پریروز هولشون بده بیاد که بزارم بیرون.مثل پریروز ؟ ای ناقلا میخواست بازم بمال بمال راه بندازه.منم دوباره دولا شدم و بسته ها رو هول دادم عقب. اما اون دفعه مانتو تنم بود و اینبار نه . دوباره نزدیکم شد. دستاشو انداخت دور باسنمو منو به خودش چسبوند. دوباره کیر شق شدشو پشت کونم احساس کردم. یه مقدار مالوند ازم فاصله گرفت. فکر کردم عذاب وجدان گرفته بی خیالم شده ام کمتر از یک دقیقه بعد دوباره بهم چسبید. احساس کردم کیرشو تو شلوار جابجا کرده. شروع کرد مثل دفعه قبل درازای کیرشو رو شکاف کونم مالوندن. بعد دوباره فاصله گرفت اما ایندفعه سریعتر حس کردم نو کیرشو داره به شکاف کوسم که لای پام قابل دیدن بود فشار میده. سریعتر از چیزی که اگر کنم حس حشر اومد سراغم و از مالید شدن کیرش و به کوسم از رو شلوار داشتم حال میکردم. زمان از دستم در رفته بود . نمیدونستم چقدر گذشته اما حس ارضا اومد سراغم . خودمم شروع کردم به بالا پایین کردن باسنم که سریعتر ارضا بشم. اینقدر این کار رو ادامه دادیم که یه دفعه احساس کردم یه چیزی از سر دلم خالی شد. آره خودش بود . ارضا ، اونم شدید و بعد از مدتی طولانی. همون جوری موندم تا اونم کارش تموم شده. بعد از مدت کوتاهی حس کردم که حرکاتش سریعتر شده و بعد یه دفعه بی حرکت شد فهمیدم ارضا شده. همون طوری که از پشت بغلم کرده بود بلند شدم ایستادم.صورتمو به سمتش برگردوندم و بهش نگاه کردم. از چشماش تشکر رو موندم. دوباره لباشو چسبوند به لبام و شروع کرد به خوردن. منم همراهیش کردم. بعد از هم جدا شدیم. دوباره دولا شدم و بسته ها رو هول دادم عقب. ارضا شده بودم و حسم پریده بود. خجالت کشیدم برگردم سمتش. فقط حس کردم بسته ها رو دونه دونه برداشت و برد گذاشت رو بالابر. داشت میرفت بیرون س : نسرین جون اگر کمک خواستی صدام کن. من اینها رو بزارم پایین بیام .ن : نه مرسی سعید جون . بقیش کار خودمه. رفت و من موندم. یه دست به پشت باسنم کشیدم دیدم شلوارم خیسه. اونم انگار خیلی وقت بود ارضا نشده بود. خیلی ازش آب رفته بود. با اینکه شلوار تنش بود بازم شلوار منو خیس کرده بود. یه لبخند از سر رضایت زدم و شروع کردم اتاقک رو تمیز کردن.
ممنون از داستان خوبت اما یه مقدار از این حالت بیرونش بیار مثل همون قبل بشه زیادی فانتزی تو فانتزی شده دوست عزیز بازم ممنون که می نویسی اما زودتر نسرین دوباره راه بنداز یا مثلا با سعید صحبت بکنه بگه که اینا همش فانتزی بازم ممنون دستت درد نکنه
ادامه از نسرینتمیز کردن اتاقک تموم شد و اومدم بیرون تا یه مقدار استراحت کنم. یاد کارهایی که اجازه دادم سعید باهام انجام بده افتادم. سایز کیرش هم برام خیلی جالب بود. به حدی که دوست داشتم بیاد بالا با دستای خودم کیرش رو از شلوار دربیارم وسایزشو ببینم. دوباره حشرم زد بالا .خیلی هوسی شده بودم. اینقدر که یادم نبود مانتومو نپوشیدم. راستش بدم نمیومد با اون لباسا دوباره منو ببینه تا ببینم دوباره کیرش بلند میشه یا نه. حس خوبی بهش پیدا کرده بودم . مهربونی این چند روزش بر خلاف جدی و خشک بودن اولیه. اینکه داشت احساس خرج میکرد برام. حشری بودنش و از هم مهمتر داغی و سایز کیرش که دم کونم حسش کردم. تو همین فکرا بودم که صدایی منو به خودم آوردس : نسرین جون خسته شدی عزیزم؟ن : بله ؟ نه نه . مشکلی نیست . یعنی زیاد خسته نشدمس : نه عزیزم امروز خیلی کار کردی . معلومه خسته ای ن : نه طوری نیست. دیگه از این کارها تو خونه زیاد انجام دادم.تو همین حرفا بودیم که دستاشو رو سرشون هام حس کردم. دستای قوی و مردونه که داشت ماساژم میدادن : نه تو رو خدا زحمت نکشید. خجالت میکشمس : زحمتی نیست. میخوام خستگیتو برطرف کنم. چند دقیقه همینطوری ماساژم داد که اومد سمت راستم و همونطوری که ماساژم میداد تو چشمام نگاه کرد. حس کردم مسحور چشماش شدم. نمیتونستم از جام تکون بخورم. بعد با انگشت شصتش شروع کرد به آرومی نرمه گوشمو مالوندن. حس شهوت داشت بر میگشت به وجودم. دلم میخواست داد بزنم چی کار میکنی مرتیکه من یه زن شوهر دارم. اما نمیتونستم. بعد دوباره رفت پشت سرم و شروع کرد با ملایمت بازوهامو مالوندن. حس سبکی زیادی بهم دست داد. پشتی صندلی مزاحم بود. خیلی دلم می خواست از پشت بغلم کنه. انگار صدای قلبمو شنید. س : نسرین جون میشه از جات بلند شی؟بدون هیچ حرفی بلند شدم . س : دستاتو بزار روی پیشخونهمین کارم کردم. شروع کرد دوباره سرشونه هامو مالوندن و البته حس چسبیدن کیرش به کونم . از مالوندن شونه هام دست کشید و دستاشو حلقه کرد دور شکمم و خودشو محکمتر بهم چسبوند. احساس یه پرنده ضعیف رو داشتم که تو چنگال پرنده شکاری اسیره و هیچ راهی جز تسلیم شدن نداره. یه دفعه حس کردم شالمو از روسرم برداشت و انداخت رو صندلی . شروع کرد گردنم و نرمی گشومو خوردن. هیچ وقت این کارها رو با شوهرم تجربه نکرده بودم. خیلی برام تازگی داشت . البته بگم ها شروع قبل از اعتیادش منو زیاد ارگاسم کرده بود و راضی بودم اما این کارها رو واقعا برام انجام نداده بود. یکی از دستاشو آورد بالا و یکی از سینه هامو گرفت تو دستش. دم گوشم گفت : خانمی عجب سینه های درشتی داری؟ خیلی باحالنبعد شروع کرد هر دو تا سینه هامو با دست مالوند. البته از روی تاپم. یه دفعه برم گردوند. تو چشمام نگاه کرد و لباشو چسبوند به لبهام. دیگه هیچی برام مهم نبود فقط این لجظه و لذتی که داشتم تجربه میکردم برام مهم بود.شروع کرد به خوردن لبهام و البته منم همراهیش میکردم. تو ذهنم اومد محبتای این چند روزه مخصوصا امروزش رو جبران کنم. این حس شهوتی که خیلی وقت بود ازش محروم بودم رو هم بهم چشوند. لبامو ازش جدا کردم. فکر کرد ناراحت شدم. یه مقدار با دستم که گذاشتم رو سینش هولش دادم عقب. نشستم جلو مردی که شوهرم نبود اما بیشتر از اون بهم توجه و مهربونی میکرد. رو زانو هام نشسته بودم و در حالی که به چشماش خیره بودم ، زیپ شلوارشو کشیدم پایین. حس جندگی بدی بهم دست داده بود . حسی که تا حالا تو خودم ندیده بودم و فکرشم نمیکردم ببینم. دست کردم تو شلوار و شرتش که هنوزم به خاطر ارضا شدنش خیس بود. کیرشو لمس کردم و دستمو دورش حلقه کردم و به سرعت از تو شلوارش در آوردم. واااای چی میدیدم . یه کیر سیاه و کلفت و دراز . از فاصله ای که صورتم با کیرش داشت ، بوی منی رو حس کردم. اگر به این درجه از شهوت نرسیده بودم از این بو حالت تهوع بهم دست میداد اما الآن حشری تر از این حرف بودم. تا این صحنه ها رو دید انگار کیرش شق تر شد. رو به بالا و شق و رق وایساد کیرش. تمام رگهای متورم شدش رو میدیدم. صلابت زیادی برام داشت .واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. با دستم سرشو آوردم پایین و به کله کیرش نگاهی کردم و بوسه ای بهش زدم . وایییی که همه چی این آدم مردونه بود . کیرش از همه جاش مردونه تر. معطل نکردم و کله کیرش رو کردم تو دهنم. یه مقدار کلشو مکیدم و تا جایی که دهنم باز میشد باز کردم و کیرشو کردم دهنم. خیلی حال میداد. شروع کردم تو دهنم عقب جلو کردن. اختبار این بازی سکس دست من بود حالا و اونم فقط به کارهای من نگاه میکرد. انگار داشت با خودش میگفت این دیگه کیه از یه زن چادری و محجبه تبدیل شده به یه پورن استار. اما برام مهم نبود چی فکر میکنه. من چشمامو بسته بودم و داشتم ساک میزدم و تو ذهنم با کیر تنومندش عشق بازی میکردم. عجب کمری داشت. چند دقیقه داشتم با قدرت تمام براش ساک میزدم اما آبش نمیومد. البته یادم اومد یار تازه ارضا شده و بار دوم مسلما بیشتر طول میکشه. بعد از چند دقیقه که نمدونم چقدر بود یه دفعه دیدم حس کردم حالتش عوض شد.س : وای وای نسرین نسرین داره میاد داره میادکیرشو فورا از تو دهنم کشیدم بیرون و از بالای تاپم کردم تو و گذاشم لای سینه هام. پستونای بزرگم به خاطر سوتین و تاپی که تنم بود به هم چسبیده بود. یه مقدار پستونامو بالا پایین کردم که لای پستونام کیرش انگار داشت تلمبه میزد. بعد با یه دادی که شبیه غرش شیر بود تمام آبشو لای پستونام خالی کرد. از داغی آبش منم به به ارضا نزدیک شدم. بدون اینکه کیرشو در بیارم به انگشتای دستم اینقدر کوسمو از رو شلوار مالیدم که چون نزدیک بودم سریع ارضا شدم. سعید عقب عقب رفت و کیرشم از لای پستونام در اومد. رفت نشست رو صندلی پشت سرش و منم از شدت ارضا پیشونیمو گذاشتم روی زانشو و خودمو اینطوری تکیه دادم بهش. جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم.
ادامه از نسرینحالم که جا اومد سرمو از رو زانوهای سعید برداشتم. خیلی عمیق ارضا شده بودم در حالی که سکس کامل نداشتم . وقتی دوباره چشمم به کیرش افتاد ، به این فکر کردم که اگر با این کیر دراز و کلفت نیفتاد روم و میکرد تو کوسم چه جری میخوردم. یعنی من زیر این کیر دووم میاوردم؟ سعید چشماش رو بسته بود . نمیدونم به چی فکر میکردن : سعید جان ، خوبی؟س : ها ها آره آره . چه کار کردی با من؟ نمیتونم از جام پاشم. ن : اینکار رو به تلافی محبتات برات انجام دادم. فقط یه خواهشی دارمس : چه خواهشی ؟ هر چی بخوای قبول میکنم. حاضرم هر کاری واست انجام بدم.در حالی که اشک تو چشمام جمع شده بود گفتم ن : ازت میخوام در موردم فکر بد نکنی. من هرزه نیستم. تا حالا با هیچکس جز شوهرم نبودم. ولی الآن فقط تو فقط تو. میدونی؟ اینقدر محبت کردی بهم ، اینقدر هوامو داشتی که هیچ وقت اینکارها رو شوهرم نکرده بود. هیچوقت اینقدر که از تو توجه گرفتم از شوهرم نگرفتم. من من خیلی احساسیم. زندگی سختی داشتم . اما تو بهم احساس آرامش دادی. توجه دادی. من خراب نیستم . باور کنس : من غلط بکنم در مورد تو همچین فکری کنم. مطمئن باش. از این به بعد بیشتر هواتو دارم. نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره. حالا دیگه گریه بسه . پاشو برو بالا تو آپارتمان من خودتو تمیز کن و بیا. برو دوش بگیر سر حال بشی. ن : مگه اینجا خونه داری؟س : بله که دارم. از مغازه که بری بیرون سمت راست یه دره که وارد بشی ، بالای مغازه یه آپارتمان هست که مال منه. وسایل کامل خونه هم توش هست. حمومش تمیزه. فقط لباس واسه تو ندارم اونجا. ولی نگران نباش از لباس زیرآب اینجا بهت میدم. بریم پایین یه تاپ و شلوار هم بهت میدم بپوش. اینا کثیف شدن.ن : نه سعید جون . دیگه بیشتر از این شرمندم نکن. یه کاربر میکنمس : این حرفا چیه؟ تو دیگه غریبه نیستی. اصلا پاشو بیا خودم برات انتخاب میکنم. دستای منو گرفت و بلندم کرد. بوسه ریزی به ابهام زد. از همون بوسه هایی که شوهرا به زنهاشون هدیه میدن. رفت سمت قفسه لباس زیرهای گرون و یه ست شورت و سوتین قرمز برداشت و داد بهم. ن : والایی سعید جون اینا خیلی گرونه؟ س : این چه حرفیه میزنی؟ ناراحت میشما. قابلتو نداره. تو ارزشت بیشتر از این حرفاست . خاطرت بیشتر از اینها برام عزیزه خانومین : تو چقدر خوبی. س : برو عزیزم برو خودتو تمیز کن. به هیچی هم فکر نکن سعید با یه لبخند کیر آویزونشو کرد تو شلوار و زیپشو کشید بالا. بعد خودشو مرتب کرد یه دسته کلید داد بهم و گفت این دو تا کلید مال در پایین و در آآپارتمانه و بعد رفت پایین. منم لباسمو مرتب کردم و مانتومو پوشیدم و روشن چادرمو سر کردم. راه افتادم سمت پایین. در حال راه رفتن به خاطر اون آبهای که باید سینه هام ریخته شده بود ، سینه هام بهم مالیده میشدم و مور مورم میشد. یه حسی داشتم. نوک پستونام حساس شده بود. وقتی رسیدم پایین سعید صدام کرد و یه تی شرت زرد و یه شلوار پارچه ای مشکی رنگ بهم داد. هر کاری کردم نگیرم اما خیلی اصرار کرد و مجبور شدم بگیرم. گذاشتمش تو کیفم و رفتم از مغازه بیرون. سریع در پایین رو باز کردم و رفتم بالا . در آپارتمان رو هم باز کردم و رفتم تو . آپارتمان شیکی بود. خیس بودن بدنم داشت حال به حالیم میکرد. خیس بودن ناشی از ریختن آب کمر مردی که شوهرم نبود . مردی که تا چند روز پیش فقط صاحبکارم بود. اما حالا با این محبتهایی که کرده بود و اتفاقاتی که بینمون افتاده بود ، انگار از هر وقت دیگه ای بهم نزدیکتر بود. حسی عجیبی بهش پیدا کرده بودم. تو همین فکرها بودم و داشتم دونه دونه لباسهامو در میارم. رفتم تو اتاقی که حموم توش بود. یه تخت دو نفره و سرویس خواب شیکش که با سلیقه تو اتاق چیده شده بود . رفتم در کمد دیواری رو باز کردم ببینم یه حوله پیدا میکنم یا نه. بعد از چند دقیقه گشتن موفق شدم یه حوله تن پوش پیدا کردم که بزرگ و مردونه بود . با خودم گفتم نکنه بدش بیاد که از حواس استفاده کنم اما چاره ای هم نبود. بالاخره باید خودمو خشک میکردم. بعداً بهش میگم و ازش معذرت خواهی میکنم. البته سعید مهربونتر از این حرفا بود. رفتم تو حموم اما در حموم رو نیستم. چون تو خونه تنها بودم. آب گرم رو باز کردم . تا آب گرم شد پریدم زیر دوش . آب گرم که به بدنم خورد یه حس خوشایندی تموم وجودم رو فرا گرفت. تمام خستگیهام داشت از بدنم خارج میشد. همیشه بعد از سکس با شوهرم سریع میرفتم دوش میگرفتم. یه حموم گرم خیلی بعد از ارضا شدن میچسبه. اینبار بدون اینکه کیر بره تو کوسم ارضا شده بودم. اما چون خیلی وقت بود ارضا نشده بودم بازم بهم چسبید. اونم دوبار تو یک روز ارضا شدن. فارغ از هر دغدغه ای داشتم خودمو میشستم. نمیدونم چقدر تو حموم بودم . اول با شامپو سرمو شستم و بعد هم یه لیف به شامپو بدن به تنم کشیدم و داشتم به خاطر سبک بالی که داشتم برای خودم یه آهنگ زمزمه میکردم. وقتی تنم رو آب کشیدم سنگینی یه نگاه رو ، رو بدنم حس کردم. یه دفعه برگشتم به سمت درب حموم که دیدم ....واااای سعید بود. ایستاده بود و داشت از پشت سر اندامم رو برانداز میکرد. یه جیغ کوتاه کشیدم و دستمو گرفتم جلوی دهنم. ن : وااااییییی سعید جون تویی؟ ترسیدم به خدا داشتم سکته میکردم. چرا هیچی نمیگی پس؟س : نمیخواستم از دیدن این صحنه زیبا محروم بشم. ن : کدوم صحنه زیبا ؟ در مورد چی حرف میزنی؟ س : همین صحنه دیگه. یه زن زیبا ، با یه اندام سفید و رویایی در حال حموم کردن. دیگه صحنه از این زیبا ترم میشه؟یه دفعه به خودم اومدم و یادم اومد با چه وضعی جلوش وایسادم. دوباره یه جیغ کوتاه کشیدم و در حموم رو بستم اما چفت نکردم. سعید شروع کرد بلند بلند خندیدن. در حموم رو هول داد تا باز شد. با لبخند در حالی که لباس تنش بود اومد تو حموم و دستمو گرفت.س : بیا عزیزم بیا بیرون . ن : نه تو رو خدا سعید . خجالت میکشم.س : چه خجالتی ؟ من که دیگه همه جاتو دیدم. بیا کارت دارم. ن : نه نه منو کشید بیرون. ظاهراً مخالف بودم اما در باطن زیاد زور نمی دم که منو بیرون نکشه. از حموم که بیرون رفتیم تن خیسمو در آغوشش گرفت و دستاشو گذاشت رو باسنم . با یه فشار بهش چسبیدم. بدون حرفی لباشو به ایام چسبوند و شروع کرد به بوسیدنم. با اینکه خیسی تنم باعث شد سردم بشن اما با بوسه هاش داغ شدم. شروع کردم تو بوسیدن باهاش همکاری کردن.
عااااالی بودخوشحالم میبینم داستانت دوباره مسیرش رو نشون میده خیلی خوب داری کار میکنی و هربار به هدفی که پشت داستانته میرسی