ادامه از اشکانظهر شده بود و من باید میرفتم سوار سرویس بشم برم خونه. یه دفعه یاد یه مسئله ای افتادم. واااای مامااانم ، سعییییددددد . اصلا یادم نبود این دو تا امروز با هم تنهام. دیروز که مامانم میدونست من اتاقم و ممکنه هر لحظه بیدار شم و بیام ببینمشون ولی باز اجازه داد که سعید بچسبونه به اون کون گندشو و کلی بمالدش تازه خانم ارضا هم شده بود البته مامانم منو اصلا آدم به حساب نمیاره و فکر میکنه من گاگولم. فکر کن امروز که کاملا تنهان ، چکارها که نمیکنن. تو همین فکرها بودم که دیدم سرویس رسید سر خیابون مون. تا راننده دگمه رو زد قفل در باز شد من سریع در رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت خونه. به در ساختمون که رسیدم ، یادم اومد که قراره کاری کنم اونا نفهمن من همچیو دیدم و میفهمم . چند دقیقه وایسادم تا نفسم سر جاش بیاد بعد کلید انداختم و رفتم تو . در آپارتمان رو که باز کردم دیدم که مامان و سعید نشستن دارن حرف میزنن و میخندن. سلام کردم و اونا جوابمو دادن. داشتم میرفتم سمت اتاقم که لباس عوض کنم ، ن : اشکان جان زود لباستو عوض کنم بیا ناهار بخوریم.کارم که تو اتاق تموم شد اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه . چیزی که موقع وارد شدن به خونه بهش توجه نکرده بودم لباسای مامان بود. همون استرج قرمز براق ولی بالاتنه یه تاپ تنگ تنش بود که فکر میکنم سوتین هم نبسته بود چون پستوناش از همیشه بزرگتر هم شده بود. حالا با این لباسها نشسته بود روی پاهای سعید و داشتن از هم لب میگرفتن. بعد که من وارد آشپزخونه شدم از هم جدا شدن و مامان که میز ناهار رو چیده بود رفت نشست صندلی روبروی من و کنار سعید. ا : مامان داشتید چیکار میکردید؟تا سعید اومد حرف بزنه ن : منو سعید جون امروز یه فیلم دیدیم داشتیم مثل کارهایی که زنه و مرده تو فیلم انجام میدادن رو تکرار میکردیم. البته بقیش رو هم باید بریم تو اتاق رو تخت انجام بدیم . جووون بعد یه نگاه با لبخند و عشوه به سعید کرد و لباشو گاز گرفت. سعید هم بهش چشم غره رفت. داشتم به کارهای عجیب مادرم نگاه میکردم که متوجه لنزی که تو چشماش و آرایش غلیظی که کرده بود ، شدم.ا : مامان قراره مهمون بیاد ن : نه پسرم . چطور؟ا : هیچی . از لباس پوشیدن و آرایشت فکر کردم مامان بزرگ و پدر جون ( پدر و مادر مامانم ) قراره بیانن : نه پسرم . واسه بابا سعیدت خودمو خوشگل کردم. آخه قرار منو ببره تو اتاق روی تختی که با حمید شبا میخوابیم ، جیگرمو حال بیاره. ا : بابا سعید؟ جیگرتو حال بیاره؟ س: نسرین جااان ؟ نه اشکان جان . منظور مامانت اینه که قرار مثل بچه گیا ، خاله بازی کنیم . منو مامانت مثلا زن و شوهریم تو هم بچه مون هستی. ا : راستش من بعد از ناهار میرم پای کامپیوتر بعدشم میخوام بخوابم. حوصله خاله بازی ندارم. ناهارمو که خوردم رفتم تو اتاقم و در رو بستم. حوصله کامپیوتر نداشتم واسه همین رفتم رو تخت و دراز کشیدم . بعد از نیم ساعت که داشتم به لاشی بازیهای مامان فکر میکردم احساس کردم چشمام داره گرم میشه. که یه دفعه یه صداهایی از بیرون اتاقم شنیدم. صدا مثل صداهای تو فیلم سوپر بود. پاشدم آروم رفتم تو هال و دیدم صدا از اتاق مامان و بابا داره میاد. چقدر واضحم بود صداها. انگار در اتاق بازه. رفتم سرک بکشم تو اتاق دیدم واااای . مامانم در حالی بالا تنه و اون سینه های گندش بیرونه زیر سعید خوابیده و دارن از هم لب میگیرن. پایین تنه هم زیر پتو بود و سعید داشت خودشو رو مامان تکون میداد که میدونستم به این حالت میگن تلمبه زدن.باورم نمیشد چیزهایی که میدیدم. دهنم خشک شده بود و قلبم تند تند میزد مثل زمانهایی که میدوم.ن : جوووون بکن بکن سعید . قربون اون کیرررر کلفت و درازت بشم عشقم. وااای مردم مردم . بکن بکن داررررررم میششششم. بعد از یک دقیق ن : واااای شدم شدم سعید جون. قربون اون کیر کاریت برم که منو بازم ارضا کردی.سعید یه چیزی در گوش مامانم گفت و مامان با حالت التماس گفت ن : نه تو رو خدا. نمیتونم سعید جووون. این کیر رو کردی تو کوسم الآن احساس جرخوردگی بهم دست داده بخوای بکنی تو کونم میمیرم. بازم سعید یه چیزی گفت که نمیدونم چی بودن : سعید جون. عشقم میدونی که دوست دارم. برات میمیرم . باشه قبول اما اول باید خوب لیزش کنی بعد هم آروم .خیلی بد کیری.سعید از روی مامانم نیم خیز شد و مامانم برگشت و دمر خوابید و سعید دوباره خوابید رو مامان. سعید یه پماد مانند برداشت برد زیر تخت و انگار داشت کیرشو چرب میکرد.ن : سععععید جونننن سعععید جووون. آروم آروم. سعید یه دفعه یه فشار به پایین تنش آورد و جیغهای مامان شروع شدن: آیییییی آخخخخخخ مردم. جر خوردم. واااای سعیید جوون گفتم آروم. حمید کسکش مگه غیرت نداری؟ بیا منو از زیرررر این خرکیررررر دربببیارررر . آخ داره کس و کون زنتو یکی میکنه. وااای محمود جاکش. رفیق کیر کلفتتو آوردم خونه ، خواهرتو جر بده ؟بعد سعید بی حرکت خوابید رو مامان و شروع کرد به خوردن و بوسیدن گردن و کمرش و بعد از چند دقیقهس : خانومی دردت آروم گرفت ؟ شروع کنمن : وااای آره آره. مردم . زود بزن. دارم بازم میشه. تند تند بزن. سعید شروع کرد تند تند کردن مامان.مامان هم معلوم بود از رو شهوت هی آه ناله میکنه . بعد از چند دقیقهن : آه آه بزن بزن . دارم میشششم دارررم میششششم. مامان بی سر و صدا دمر خوابید و سعید ادامه داد تا وقتی که داشت اونم ارضا میشد. سعید یه حالت نعره مانند کشید و خوابید روی مامانم. نمیدونستم چیکار کنم . بنابراین رفتم تو اتاق رو تخت خوابیدم.
ادامه از اشکاننمیدونستم با این لاشی بازی ها و جنده بازیهای مامان چیکار کنم . به بابا و دایی بگم یا نه ؟ اصلا چجوری بگم ؟ حرف منو باور میکنن یا اونا هم مثل مامان فکر میکنم من کسخولم؟ تو جمع پتشون رو بریزم رو آب یا مخفیانه به بابا بگم؟ اگر حرفمو باور کنن آخرش چی میشه؟ وااای داشتم دیوونه میشدم . کلی سوال تو مغزم بود که جواب مشخصی براشون نداشتم . ولی نه باید این کثافکاریها یه جا تموم شده. تصمیم گرفته بودم. باید تو جمع شبونه موضوع رو مطرح میکردم . من دیگه تحمل این همه خیانت رو نداشتم. بابای بدبختم داره دوجا کار میکنه تا تو خرج زندگی نمونه بعد این جنده خانم بخوابه زیر سعیدی که سر سفره ما نون و نمک خورده ، بخوابه و حال کنه و آخ و اوخ راه بندازه. از اتاقم که در اومدم همه بودن. جالب اینجاست که مامان با همون سر و وضع تو جمع نشسته بود. داشتن پاسور بازی میکردن. بابا و دایی با هم بودن ، سعید و مامان با هم. حرصم گرفته بود . شروع کردما : به به میبینم جمعتون جمعه و همه هستین. بابا بابا مگه نمیبینی مامان با چه تیپی جلوی مهمون نشسته؟ نمیخوای چیزی بهش بگی؟بعدازظهر مامان جون گوشتیه من با همین تیپش داشت از سعید جونش ، دوست پسر عزیزش دلبری میکرد. نمیدونی رو اون تختی که شبها با این جنده خانم ، روش میخوابید ، زنت داشت زیر سعید جونش ، چه آخ اوخی میکرد. جان خالی ... ولی انگار اصلا صدای منو نمیشنون. هر چی داد میزدم انگار نه انگار . اونا داشتن بازی میکردن و منو اصلا نمیدیدن. صداشون کردم. اونا پاسور بازی میکردن و منو نمیدیدن. وسط بازی و خنده بودن که یه دفعه بابا یکی از برگه های پاسور رو نگاه کرد و تو فکر رفت و بعد از دو دقیقه ، برگه رو بدون اینکه مامان و سعید بفهمن ، به دایی مخفیانه نشون داد و چهره جفشون دگرگون شد. انگار از چیزی که دیدن عصبانی شدن. بابام به قمه از زیر بالشتی که روش لم داده بود کشید و تو هوا چرخوند و داد و بیداد میکرد. سعید هم که داشت میخندید یه دفعه با قیافه وحشت زده از جاش پرید و به سمت در آپارتمان فرار کرد. تا در رو باز کرد ، انگار به نفر پشت در بود و یه اتفاقی افتاد. سعید برگشت سمت ما در حال که به چاقو تو شکمش فرو رفته بود و از دهنش خون میومد. تا سعید افتاد زمین دیدم اونی که اومده تو دایی محموده و انگار تازه از بیرون اومده و چاقو رو اون زده به سعید. به مامان نگاه کردم دیدم با یه لباس عروس نشسته رو زمین و میخنده. به دفعه چشماش قرمز شد و خون مثل آبی که از ایوان سر ریز بشه از چشمای مامان زد بیرون . خیلی ترسیده بودم. جیغ میکشیدمو گریه میکردم.....یه دفعه از خواب پریدم و دیدم همه بالا سرم هستن و با حالت نگران منو نگاه میکنم. گوشه تخت خودمو مچاله کردم و داشتم گریه میکردم. بابام منو بغل کرده و داشت آرومم میکرد. بعد لیوان آبی که دست مامان بود رو ازش گرفت و به زور به خورد من داد. ________________________ادامه از نسرین_____________________ اون اتفاقی که اشکان از بعدازظهر تعریف کرد اینجوری نبود.بعد از رفتن اشکان به اتاقش ، سعید گفتس: ای باباااا ، نسرین چرا اینجوری میکنی؟ بابا این بچه مفهمه میره به حمید اینا میگه و بدبختمون میکنه. اشکان میفهمه همه چیز رون: نه بابا تو هممممم. من پسرمو نمیشناسم؟ این بچه کس خاله. هیچی حالیش نیست. اگر همینجا روی راحتی بشینه و تو منو بکنی بازم فقط نگاه میکنه. بعد بخواد بفهمه چی به چیه و بره بگه؟ دلت خوشه هااااس : اصلا امتحان میکنیم . ما بالا تنمون رو لخت میکنیم و میریم رو تخت ، من مثلا دارم میکنند اما پایین تنمون در حالی که لباس داریم روز پتو قایم میکنیم. اگر حرکتی نکرد حرف تو درسته ولی تا اگر اومد سمتمون و پتو رو کنار کشید یعنی بچه میفهمه و ما هم میگیم داریم همون خاله بازی رو انجام میدم. تو یه مقدار آخ و اوخ کن. ن : اییی باباااا. باشه. رفتیم رو تخت، بالا تنه رو لخت کردبم و پاهامو دادم بالا سعید اومد بین پاهام و پتو رو انداخت رومون و شروع کرد مثلا به کردن و منم با صدا بلند آخ و اوخ میکردم. هر دومون حس کردیم اشکان اومده و داره از لای در ، داخل رو نگاه میکنه. منم مشغول عشق بازی با سعید شدم. نمیدونم چرا وقتی متوجه دید زدن پسرم شدم یه دفعه حشرم زد بالا. دوست داشتم واقعا سعید تو اون لحظه منو میکرد. البته سعید هم دست کمی از من نداشت و کیر شق شدشو لای پام و درحال که روی خط کسم از روی شلوارامون مالیده میشد حس میکردم. منم خیلی پر شور داشتم آه و ناله میکردم. سعید دم گوشم آروم س: بابا آرومتر . جوگیر شدیا. مگه واقعا دارم میکنمت که اینجوری سر و صدا راه انداختی. منم جوری جلوه دادم انگار سعید میخواد از کون منو بکنه و من مثلا راضی نیستم.بالبته منم تو آخ و اوخ پیاز داغشو زیاد کردم. قیشو هم که اشکان تعریف کرد. وقتی متوجه شدیم اشکان رفته ، سعید رفت به سرکی کشید و برگشت تیشرتشو بپوشه ن : واااای سعید حالم خرابه . بیا بکن توش . دارم میمیرم سعییییددددد. کیرررر میخوام کیرررررس : نمیشه اشکان خونست. ن : باشه بابا . اون که رفته بخوابه . حداقل کیر لعنتیت رو دربیار بزار لاپام تا مالیده بسه به کوسم ، ارضا بشم.
ادامه از نسرین سعید لخت مادرزاد شد و اومد سمتم . منم دمر خوابیده بودم. پتو رو از روم کنار زد. دست انداخت دو طرف استرجمو گرفت با شرت کشید به سمت پایین. البته به خاطر کون گنده و پهنم ، اولش سختش بود که پایین تنمو بلند کردم تا کمکش کرده باشم. خلاصه کشید پایین و لختم کرد. خیلی داغ بودم. از شدت حشر داشتم میلرزیدم. حس خاصی رو روی کمر و باسنم داشتم. سرمو برگردوندم دیدم سعید داره همه جای بدنمو میبوسه و میمکه. آنقدر شهوتی بودم که همین کارها منو داشت به اوج میرسوند ولی دلیل اینکه چرا ارضا نمیشدم رو نمیدونستم. بعد از اینکارها سعید اومد و روم دراز کشید . از بالا داشت گردن و نرمی گوشمو میمکید و از پایین هم کیر دراز و کلفتش رو روی چاک باسنم میمالیدم. احساس میکردم از کوسم داره آب میچکه و کم کم داشتم به اوج میرسیدم.ن: آههههه سعید داری چیکارم میکنی ؟ هم از بالا مشغولی هم از پایین؟ چرا کارو تموم نمیکنی ؟ مگه نمیخواستم منو بکنی ؟ زود باش دیگهس : نه زوده . قرارمون چیز دیگه ای بود.ن : قرار ؟ من تو دو قدمیه ارضا شدنم تو داری در مورد قرار حرف میزنی؟ بتپون تو سوراخ بابا حالم خرابه. حداقل یکی از سوراخامو با این کیر گندت پر کن. من الآن فقط کیرررر میخوام. میفهمی؟س : اولا قرار بود امشب نزدیک اون دو تا شیطونی کنیم و از اون کارای خطرناک سکسی دوما قرار بود اولین سکس کامل مون وقتی باشه که تو خونه تنهاییم. سوما میخوامم یه بار دیگه با ساک زدن آبمو بیاری و بخوری. در ضمن همین الآن یه جوری ارضات میکنم که نیازی نباشه بکنم تو سوراخت.ن : نمیدونم . هر کاری میخوای بکن فقط دارم میمیرم . زود ارضام کن. سعید از روم بلند شد و رفت روغن زیتون رو آورد. ریخت رو بدنم و شروع کرد کل باسنم و لای پامو چرب کردن. دوبار اومد روم دراز کشید. دوست نداشتم برگردم. میخواستم اگر تصمیم گرفت منو بکنه ، خودش یکی از سوراخامو انتخاب کنه. دوباره شروع کرد به ادامه کار قبلیش. از بالا گردن و نرمی گوشم رو میمالیدم و از پایین کیرشو لای پام تکون میداد و تلمبه میزد. چرب بودم لای پام کارشو راحت کرده بود. ن : سعید جووووووون کیرتو بیار بالاتر بچسبون به کوسسسمممسعید هم اینکار رو کرد و دوبار شروع کرد تلمبه زدن. مالیده شدن کیرش به کوسم دوباره منو به اوج برگردوند. ن : عشششقم . قربون اون کیر کلفتت بشم، بکن تو کوسسسم . بکن تو کونم. حال کن حال بده. دارم بی کیری میمیرم. حمید توان کردن نداره. تو زنشو بکن. س : فکر کردی من دوست ندارم بکنمت. اما اینطوری نه. میخوام وقتی بکنمت که از مقادماتش برای سکس شروع کنیم. تو باید خودتو جوری آماده کنی انگار شب جمعست و خودتو برای شوهر آرایش و سکسی کنی.سرمو برگردوند و همینطور که با کیر کلفت و درازش داشت کوس خیسمو مالش میداد تو چشماش نگاه کردم و ازش خواستم منو ببوسه. داشتم میگفتم سعید جونم دوست دارم که لبامو با لباش قفل کرد. دست راستشو آورد زیر بدنم و انگشتشو رسوند به کوسم و چوچولمو پیدا کرد و شروع کرد مالیدن. اینقدر از جلو و عقب منو مالوند که با تمام وجود لرزیدم و ارضا شدم. حالا نوبت من بود که به سعید حال بدم. سعید رو از رو خودم حول دادم عقب. وقتی تاق باز شد کیرش سربالا بود و من رفتم نشستم روش. شروع کردم با درز کوسم به کیرش مالیدم. بعد از چند دقیقه رفتم پایین و کیرشو انداختم لای پستونام و بالا پایینش کردم. بعد رفتم پایینتر و شروع کردم اطراف کیر و تخماشو بوسیدن و لیسیدن. بعد سر کیرشو بوسیدم و شروع کردم ساک زدن. اینقدر ساک زدم و زدم تا ارضا شد. چقدر خوشمزه بود. نمیدونم چرا اینقدر آب سعید رو دوست داشتم. قبلاً هم آب قورت دادم اما مال سعید رو دوست داشتم مزه کنم. البته تمام مدت اینکارها ، زل زده بودم تو چشمهای سعید. رفتم دستشویی و دهنمو شستم و پریدم رو تخت و خزیذم تو بغل سعید. ن : سعید جون امشب میخوام از هر فرصتی گیر آوردی بچسبونی به کونم. یا لبامو میبوسی. اگرم شد میخوام بشینم تو بغلت. باید جراتتو بهم نشون بدید.بعد از این حرفم دیگه فقط داشتیم عشق بازی میکردیم و همو میمالوندیم.