با سلام و عرض تبریک سال نو خدمت دوستان وهمراهان گرامیپس از تاخیر طولانی که بابت یک سری مشکلات شخصی و بیماری پیش اومد براي نوشتن ادامه داستان برگشتم.هنوز محدودیتهایی براي نوشتن وارسال داستان برام وجود داره ولی تلاش میکنم تا بتونم هر طوری هست داستان رو براتون بنویسمپیشاپیش از همراهی وصبوری همه عزیزان تشکر میکنم
قسمت سومحالا ازت میخوام که خیلی دلبرانه و ناز جلوم بچرخی تا حسابی اون بدن خوشگلتو از زوایای مختلف دید بزنم.مطابق خواسته اش عمل کردم و همون طور که لخت در مقابلش حضور داشتم با عشوه و ناز شروع به چرخیدن ودلبری کردم براش.اونم با اشتیاق وحرارت خاصي بدنم رو برانداز می کرد و با لذت مشغول دید زدن اندام عریان من بود.منم زیر چشمی بدن لخت و ریزه میزه اونو نگاه می کردم.اندام خیلی خاص و برجسته ای نداشت.سینه هاش دیگه خیلی خوشبینانه شاید سایز 70 میشد و کوم و بدنش هم معمولی و ریزه میزه بود.ولی صورت خوشگل وبامزه ای داشت.حین چرخیدن جلوش با دستام سینه ها و لای پاهام رو می مالیدم و اونم با لذت نگاهم می کرد.بعد از گذشت دو سه دقیقه بهم گفت که دیگه کافیه وازم خواست تا جلوش زانو بزنم.همین کار رو هم کردم و اونم اومد نزدیکم و توی چشمام نگاه کرد.به صورتم و موهام دست کشید و همین طور که با صورتم بازي مي کرد چشم از نگاهم بر نمی داشت.احساس خوبی باهاش داشتم.با انگشتاش لبام رو بازي داد و سپس سرش رو خم کرد و آروم لبم رو بوسید.بوسه ای که خیلی طولانی نشد و اون با دستاش به سراغ سینه هام رفت.سینه های درشت سایز 85 منو توی مشت گرفت وشروع به مالیدن شون کرد. نتونستم مانع آاااههه کشیدنم بشم.مالش سینه هام هم خيلي طولانی نشد.نگاهم به دیلدو کلفت سیاه رنگش که به کمرش بسته بود افتاد.به زودی باید اون دیلدو رو توی خودم لمس می کردم و بعد از مدت ها کسم رو از ورود یک کیر هر چند مصنوعی به فیض می رسوندم.سحر رد نگاهم رو که دنبال کرد و به دیلدوش رسید اونو جلوی صورتم گرفت و گفت:دهنتو باز کن جنده. میخوام برام ساک بزنی.بی هیچ حرفی دهنمو باز کردم و اونم بدون معطلی دیلدو سیاه وکلفتش رو توی دهنم گذاشت و تا به خودم بیام با يه فشار اونو تا ته حلقم فرو کرد.نزدیک بود عوق بزنم ولی به هر سختی که بود جلوی خودمو گرفتم.با وجود اینکه دیلدو رو تا ته حلقم فرو کرده بود ولی هنوز نصف دیگرش بیرون مونده بود وتوی دهنم جا نمیشد.سحر سرمو با دستاش گرفت و با قدرت شروع به تلمبه زدن توی دهنم کرد.تا جایی که میشد دهنم رو باز کردم تا راحت تر بتونه با دیلدوش دهنم رو بگاد.سرمو با دستاش گرفته بود وهمون طور که توی چشمام نگاه می کرد گفت:دهنتو گاییدم جنده.یه چند دقیقه ای که توی این حالت قرار داشتيم از من خواست تا روی رختخوابی که کف زمین پهن شده بود به پشت دراز بکشم.طبق خواسته اش عمل کردم و اونم اومد به صورت 69 روی من دراز کشید و بلافاصله زبونش رو لای کسم کشید و شروع به لیسدنش کرد.این قدر حرکتش غیرمنتظره بود که بی اختیار آاااههه کشیدم وچشمام بسته شد.چشمام رو که باز کردم دیلدوی کلفتش دقیقا جلوی صورتم بود.بی هیچ حرفی دهنمو باز کردم ودیلدو رو به دهن گرفتم و مشغول ساک زدن شدم. اونم یکسره زبونشو لای کسم بازي مي داد وچوچولمو می مکید.یکسره آاااههه می کشیدم وغرق در لذت بودم. خیلی خوب وحرفه ای داشت عمل می کرد و برخلاف سن و سال کمش فوق العاده باتجربه به نظر می رسید.یه چند دقیقه ای توی حالت 69 براي هم ساک زدیم و وقتی سحر کس تپل و داغم رو خيس و آمادة دید از روم بلند شد و این بار ازم خواست تا به حالت داگی استايل براش قمبل کنم ومنم همین کار رو کردم.اومد و پشت سرم قرار گرفت و دیلدو رو با کس خیسم تنظیم کرد و با يه فشار آروم ذره ذره دیلدو رو وارد کس خيس ونرمم کرد.تلفیقی از درد ولذت بود که بهم منتقل شد.احساس خیلی خوشایندی داشتم.آاهههه کشیدم و چشمام بسته شد.سحر هم دیگه بهم امون نداد و تلمبه زدن هاش رو توی کسم شروع کرد.ابتدا آرام تر ولی هرچی جلوتر می رفتم سرعت و قدرت تلمبه هاش توی کسم بیشتر میشد و به همون میزان لذت من و آاااههه کشیدنام نیز بیشتر میشد. احساس فوق العاده ای داشتم.در حین گاییده شدن بودم که گفتم:تو که کیر واقعي نداري چطوری قراره با گاییدنم ارضا بشی؟سحر:منم نگفتم که قراره با گاییدنت ارضا بشم.-:پس چطوری؟سحر:تو به این کارا کار نداشته با جنده خانوم.تو اینجایی که براي من هرزگی کني. پس هرزگی کن و از این هرزگی هم لذت ببر.دیگه چیزی نگفتم و گذاشتم تا به کارش ادامه بده.بعد از گذشت چند دقیقه دست از گاییدن کشید و دیلدو رو از کسم درآورد.این بار ازم خواست که به پشت دراز بکشم و پاهامو بدم بالا.طبق خواسته اش به پشت دراز کشیدم وبعد از اینکه پاهامو کاملا از هم باز کردم اونا رو بالا دادم.سحر هم اومد و بین پاهام قرار گرفت وبدون معطلی دیلدوی کلفتش رو توی کسم فرو کرد.دیگه احساس دردی نداشتم و از سر لذت از عمق وجودم آاااههه کشیدم.اونم با قدرت تمام دوباره تلمبه هاش رو روانه کسم می کرد.هر بار دیلدو رو تا عمق وجودم فرو می کرد و من از شدت لذت آاااههه می کشیدم.حین گاییدنم کاملا روم خم شد و لبش رو روی لبم گذاشت.منم باهاش همراه شدم. لب و زبونمو به دهن گرفت ومشغول مکیدن شد و منم با ولع لب و زبون اونو می خوردم. لبای شیرین وخوش طعمی داشت. همزمان با گاییده شدن مشغول معاشقه با سحر بودم واحساس خیلی خوبی هم داشتم.بعد از چند لحظه از خوردن لبام دست کشید و توی چشمام نگاه کرد و گفت:مرجان بگو که جنده منی. منم همون طور که زيرش ناله می کردم گفتم:من جنده تو هستم سحر.سحر :بگو که از جندگی برام چه احساسی داری؟-:خیلی خوشحالم برات جندگی میکنم واز این جندگی بی نهایت لذت می برم.اونم یه جووون گفت و با قدرت بیشتری توی کسم تلمبه میزد.لذتش فوق العاده بود اون قدری که احساس می کردم در آستانه ارضا شدن قرار گرفتم.تلمبه های آخرش بالاخره منو به اوج رسوند و من در حالی که زیر یه دختری به سن و سال دختر خودم در حال گاییده شدن بودم یکی از جذاب ترين وتفاوت ترين ارگاسم های زندگیم رو تجربه کردم و با آاااههه وناله فراوان آب زیادی ازم خارج شد.با بی حالی همون جا ولو شدم وسحر هم از روم بلند شد و دیلدوی کلفتش رو از کمرش باز کرد و اومد بالاي سرم و با کس روی صورتم نشست و گفت:حالا نوبت منه مرجان.جنده وار برام کس لیسی کن تاارضا بشم.بی هیچ حرفی زبونم رو لای سطح کسش رسوندم.آاااههههه کشیدنش رو شنیدم.لتی کس رو زبون می زدم و چوچولش رو می مکیدم.یحر یکسره ناله می کرد و منم با وجود اینکه چهره اش رو نمی دیدم ولی میتونستم تصور کنم که در حال لذت بردنه.طعم کسش رو دوس داشتم. کس ظریف و خوشگلی که اگر چه کوچیک بود ولی شیرین و خواستنی بود.با حرارت خاصي تموم کسش رو می لیسیدم وچوچولش رو می مکیدم وهر لحظه ناله های سحر هم بیشتر میشد. اون قدر این مکیدن من ادامه پیدا کرد که بالاخره به نقطه اوجش رسید وبا آاااههه وناله زياد همه آبش روی سر و صورتم خالی شد و اونم در حالی که ارضا شده بود با بی حالی کنارم ولو شد.سکس جذاب وهیجان انگیزی براي هر دو ما بود و این دختری که نصف من سن داشت به طرز عجیبی منو تحت تاثیر قرار داده بود.چقدر از بودن باهاش راضی بودم.فک کنم به راحتی می تونستم تصمیمم رو بگيرم.سحر گفته بود که هر زنی رو براي اول مجانی میکنه و براي دفعات بعد ازشون پول می گیره.منی که این تجربه هیجان انگیز رو پشت سر گذاشته بودم نیازی به فکر کردن بیشتر نداشتم.به خوبی می دونستم دلم چی میخواد. من میخواستم هر طوری که شده با هر بهایی این رابطه رو با سحر ادامه بدم.این تنها شروعی بود براي ماجراجویی های جنسی من......ادامه دارد......
قسمت چهارمخیلی داغتر از اونی بود که به نظر می رسید.با توجه به سن و سالش به نسبت سایر زمان 42 ساله عطش و اشتیاق بسیار بیشتری براي گایییده شدن داشت.مرجان یه استعداد خالص بود و به عنوان یک شریک سکسی عالی عمل می کرد ومن شک نداشتم که حتی خودش هم نمی دونست که توی تخت تا چه حد میتونه ماهر و با استعداد باشه.با وجود اینکه من کیر طبیعی و واقعي نداشتم ولی گاییدنش با دیلدو هم برام لذت بخش بود.داغ بودنش حتی از روی دیلدو هم بهم سرایت می کرد.شاید براي گفتن این حرف زود بود ولی احساس می کردم که اگر روزي تغییر جنسیتم با موفقیت صورت گرفت اولین زنی رو که براي گاییدن انتخاب می کردم می تونست مرجان باشه.سرعت و قدرت تلمبه هام توی کس داغ و نرمش لحظه به لحظه بیشتر میشد و اون قدر که به دو طرف باسنش اسپنک زده بودم که حسابی سرخ شده بود و قشنگ رد انگشتام روی تنش باقی مونده بود.با ولع تمام کس می داد و از عمق وجودش جییغ می کشید. در تمام مدتی که با دیلدو کلفت ودرازم کسش رو می گاییدم کوچکترین اثری از نمایش و تظاهر در وجودش ندیدم.جییغ کشیدناش به راستي از سر لذت و شهوت بود و لذت بود و لذت که از همه وجودش می بارید.چشمای مست و خمارش نمایشی نبود و واقعي بود و این چیزی بود که مرجان 42 ساله رو برام خواستنی می کرد.یک ماه از شروع رابطمون می گذشت و در این مدت ما 7 بار با هم سکس داشتيم که یکی از یکی قشنگ تر و جذاب تر بود.بر اثر تلمبه های من تمام بدنش می لرزید و سینه های درشتش به این طرف و اون طرف به رقص در میومد.توی داگی استايل قرارش داده بودم وهمزمان با گاییدنش کونش رو اسپنک می کردم و موهاش رو هم از پشت می کشیدم ولی اون فقط شهوت خالص بود و بس. اون قدر غرق لذت شد که بالاخره به نقطه اوج رسید و زیرم به ارگاسم تماشایی رسید و همون جا روی تخت خودش و شوهرش ولو شد.بی حال تر از اونی بود که بتونه تکون بخوره. منم دیگه دیلدو رو از کسش بیرون کشیدم وکنارش روی تخت ولو شدم.همدیگرو بغل کردیم وبی هیچ حرفی لبامو توی هم رفت. نگاه مرجان پر از قدردانی وتشکر بود ومن احساس خیلی خوبی داشتم که میتونم اونو به ارگاسم برسونم.معاشقمون خیلی طولانی نشد که ناگهان گوشی مرجان زنگ خورد.دخترش بود که از مشهد تماس می گرفت.یه چند دقیقه ای باهاش صحبت کرد و قربون صدقه اش رفت و بعدش هم تماسشون به پایان رسید.بهش نگاه کردم و گفتم:خیلی در مورد دخترت اطلاعاتی ندارم.مرجان:اسمش مهرنوشه.21 سالشه.-:عکسی چیزی ازش توی گوشیت داری؟ مرجان داخل گوشیش رو نگاه کرد و یه عکس ازش نشونم داد.دختر خوشگل و خوش اندامی بود.چه چشمای جذاب و گیرایی داشت.یه لبخند رضایتی زدم و گفتم:خیلی خوشگله.ببینم لختی ترين و سکسی ترين عکسی که ازش داری چیه؟ دوس دارم اونو ببینم.بازم یه جستجو کرد توی گوشیش و یه عکس نشونم داد که مهرنوش به یه نیم تنه و یه تاب جذب ویه آرایش جذاب روی مبل لم داده بود و پاهاشو روی هم انداخته بود.واقعا خواستنی به نظر می رسید.کمی قد بلندتر وکمی تپل تر از من بود ولی بیشتر از همه اون چشمای مشکي فوق العاده اش جلب توجه می کرد.نتونستم مانع لبخند رضایتم بشم و بی اختیار گفتم:مهرنوش فوق العاده است.بهت تبریک میگم بابت داشتن همچین دختری.مرجان هم سری به نشان تایید تکون داد و گفت:ممنونم.-: نمیدونی دخترت جنده است یا نه؟ اصلا به مامانش رفته؟مرجان:فکر نمیکنم دخترم همچین آدمی باشه.-:با این زیبایی خیره کننده بعید میدونم که استفاده ای از این وضعیت نکنه.مرجان:شاید دوس پسري چیزی داشته باشه یا حتی شیطنت هایی انجام بده ولی جندگی رو بعید میدونم.سحر:بالاخره یه دختر خوشگل و جذاب توی یه شهر غریبه و کلی آزادی عمل.مرجان با همین نگاه به عکسش چشمم مهرنوش رو گرفت.دلم میخواد جنده اش کنم. میخوام جنده ام باشه و باهاش باشم.به نظرت اینکار شدنیه؟مرجان:نمیدونم.به خیلی چیزا بستگی داره.به اینکه اونم اهل همجنس گرایی باشه یا نه وخیلی مسائل دیگه.-:ولی کاش میشد.مرجان:میدونستی امروز ماه گرد شروع رابطه ماست؟-:ماه گرد؟ من فک می کردم ماه گرد و سالگرد و اینا واسه یه عاشق و معشوقه.مرجان با بی ریایی خاصي گفت:تو رو نمیدونم ولی من که پاک عاشقت شدم.-:ولی تو براي جندگی به سراغ من اومدی.تو بهم نیاز داشتی و با من برنامه ریختی چطور میگی الان عاشقم شدی؟مرجان:نمیشه با عشق جندگی کرد براي عشق؟ من بهت نیاز داشتم ودارم ولی الان عاشقتم شدم.درسته سن دخترم رو داری ولی این چیزا ملاک نیست.-:کاش منم می تونستم این طوری بگم ولی براي من تو این طوری نیستی.تو از دید من یه جنده ای.البته چیزای خوبی در وجودت دیدم و می بینم که با سایر جنده ها قطعا تفاوت داری ولی همچنان به چشم من تو یه جنده ای که نیاز داره گایییده بشه.مرجان:چه تفاوتی با بقیه جنده ها دارم؟-:بقیه اونایی که براي گاییدن پیشم میان چه پسر چه دختر و زن همگی فانتزی دادن به یه دختر رو دارن و براي ارضای اون حس فانتزی زیرم می خوابن درحالی که اگر هدفشون لذت بردن بود می تونستن برن به مردا بدن.ولی تو از سکس لذت می بری.با ذره ذره وجودت بدون فانتزی وارد رابطه میشی و با عمق وجودت شهوتت رو با یه ارضا تماشایی خاموش میکنی واین تو رو ارزشمند میکنه. این تو رو خاص و متفاوت میکنه.مرجان:بابت تعاریفت ممنونم واین نظر لطفته.در همین حین دوباره صدای زنگ موبایل مرجان بلند شد. این بار شوهرش پشت خط بود.تماسش که با همسرش به پایان رسید با دستپاچگی به من نگاه کرد و گفت:تو باید زودتر از اینجا بری سحر.شوهرم امروز قراره زودتر به خونه برگرده وقراره زود ناهار بخوره و بره جایی.همین الان تو راهه و هر لحظه ممکنه برسه.با شنیدن این حرف با شتاب از جا بلند شدم.با سرعت لباسامو یکی یکی تنم کرد ودیلدو رو هم داخل کیفم گذاشتم.به نگاهی توی آینه به خودم انداختم و بعد از یه خداحافظی سریع از مرجان جدا شدم.پله ها رو دو تا دوتا طی کردم وبا حداکثر سرعت از ساختمان خارج شدم.خیلی زود سوار یه تاکسی شدم واز اونجا زدم بیرون.تقریبا 20 دقیقه خونه مرجان با خونه ای که من و شبنم هم اتاقیم در اون سکونت داشتيم فاصله داشت.به خونه رسیدم و قبل از اینکه در حیاط رو باز کردم خواستم تا به مرجان زنگ بزنم و بهش بگم که سلامت رسیدم خونه. طی این مدت همیشه ازم میخواست که وقتی ازش جدا میشم خبر رسیدنم رو بهش بدم.داخل کیفم به دنبال گوشی گشتم ولی خبري از موبایلم نبود.همه جا رو به دنبالش گشتم ولی اثری از گوشیم نبود که نبود.یعنی کجا می تونست باشه؟ آیا خونه مرجان جا گذاشته بودم یا اینکه توی تاکسی جا مونده بود. وای خدای من باورم نمیشد.چطور می تونستم بدون گوشیم دوام بیارم؟همه چیزم توی اون گوشی بود. شماره های دوستام مشتريام کلی عکس و فیلم شخصی از خودم.داشتم دیوونه می شدم نمی دونستم باید چیکار کنم.فقط باید امیدوار می بودم که گوشی دست آدم نا اهلی نیفتاده باشه.ولی حسی به من می گفت که گم شدن گوشیم میتونه مقدمه ای براي اتفاقاتی باشه که در آینده نزدیک قراره بیفته.ادامه دارد......
قسمت پنجم به خونه که برگشتم مرجان توی آشپزخونه مشغول تهیه ناهار بود. با دیدنم سلام وخسته نباشیدی گفت ومنم جوابش رو دادم وازش پرسیدم که ناهار چقدر دیگه آمادة میشه که در جواب بهم گفت تا یه دوش بگيرم و یه چرت ریزی بزنم آمادة است و غذا رو میکشه.مستقیم حوله ام رو برداشتم و به حموم رفتم.بعد از چند دقیقه که از حموم بیرون اومدم لباس پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم.زمان هایی که هر دو براي خواب به اتاق می رفتیم مرجان بهم اجازه نمی داد که روی تخت بخوابم.خودش بالاي تخت می خوابید ومنم روی زمین ولی الان که تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود من رفتم و روی تخت دراز کشیدم.مدت زیادی از دراز کشیدنم نگذشته بود که ناگهان صدای لرزش ویبره یک گوشی موبایل توجهم رو به خودش جلب کرد.من گوشیم رو هیچ وقت روی ویبره نمیذاشتم و الانم داخل هال روی میز بزرگ وسط بود.آیا گوشی مرجان بود؟ به دنبال رد صدای ویبره گشتم و پائین تخت يه گوشه ای يه گوشی اندروید شد که شباهتی به موبایل مرجان نداشت.تا به حال این گوشی رو به چشم ندیده بودم و برام آشنا نبود.اگر متعلق به من یا مرجان نبود متعلق به کی بود و توی خونه ما چیکار می کرد؟ بسیار کنجکاو و مشکوک شده بودم.کلی سوال توی ذهنم بود ولی جوابی براش نداشتم.گوشی همچنان درحال زنگ خوردن و ویبره رفتن بود.به صفحه گوشی نگاه کردم و متوجه شدم شخصی که با صاحب این گوشی تماس گرفته اسمش شبنم است.می تونستم جواب بدم و شاید این معما رو حل کنم ولی ترجیح دادم فعلا جواب ندم و به یه روش دیگه ای این معما رو حل کنم.پس از چند لحظه مجددا گوشی زنگ خورد واین بار وقتی به صفحه نمایش گوشی نگاه کردم از بهت و حیرت کم مونده بود دیوونه بشم.روی صفحه گوشی نوشته شده بود مرجان جنده سن بالا.علاوه بر اسم به شماره اش هم دقت کردم.شماره همسرم مرجان بود.مرجان جنده سن بالا؟ پس بدون شک صاحب این گوشی یه مرد بود.ولی تو خونه ما چیکار می کرد؟ فقط یه احتمال وجود داشت و اونم اینکه براي گاییدن زن من مرجان که اتفاقا به نوعی سن بالا هم محسوب میشد به اینجا اومده بود. واای باورم نمیشد. نمی دونستم اونجا چه خبره وچه اتفاقاتی داره میفته.سریع خودم رو به کنار در اتاق رسوندم و دیدم که مرجان از داخل آشپزخانه داره به یه شخصی زنگ میزنه وگوشی طرف هم از قضا دست منه.پس از اینکه کلی زنگ خورد وکسی جواب نداد تماس رو به پایان رسوند.لحظاتی بعد صدای زنگ موبایل مرجان بلند شد واونم بلافاصله جواب داد ومنم گوشام رو تیز کردم شاید چیزی بشنوم. خیلی جملاتش واضح نبود ولی دراین حد شنیدم که گفت:نمیدونم من پیداش نکردم.شاید تو اتاق باشه شوهرم اونجا خوابیده.بلافاصله خودم رو به تخت رسوندم و خودم رو به خواب زدم.لحظاتی بعد در اتاق به آرامی باز شد ومرجان با احتیاط وارد اتاق شد واومد کنار تخت و شروع به جستجوی موبایل کرد ومنم زیرچشمی حواسم بهش بود و اونو زیرنظر داشتم.یه چند دقیقه ای گشت و وقتی چیزی پیدا نکرد با ناامیدی از اتاق خارج شد. خیلی جالب شده بود اوضاع. همه چیز خیلی عجیب بود.مرجان جنده سن بالا؟ این جمله مدام توی ذهنم تکرار میشد.یعنی زن من مرجان جنده شده بود؟؟ باورکردنی نبود.ولی قبل از هر نتیجه گیری باید از این جریان سر در میآوردم.برای این منظور هم بهترین راه تعقیب همسرم بود.پس از صرف ناهار بلافاصله از خونه بیرون زدم و تصمیم گرفتم تا جایی کمین بزنم و بتونم به موقع به تعقیب مرجان بپردازم.تصمیم گرفته بودم تا همه کار و زندگیم رو ول کنم وهر طوری شده از این معما سر دربیارم.نیم ساعت بعد از بیرون اومدن من از خونه مرجان هم از خونه زد بیرون.یه اسنپ گرفت و سوار شد و منم به تعقیب اسنپ پرداختم.بعد از حدود بیست دقیقه به آدرس مورد نظر رسید واز ماشین پیاده شد. تلفنی با يه نفر صحبت کرد و بلافاصله از طریق یک دروازه وارد خونه ای شد.نمی دونستم توی اون خونه کی زندگی میکنه یا مرجان اونجا چیکار میکنه ولی تا اونجایی که بعضی از دوستانش رو می شناختم میدونستم که خونه هیچ یک از دوستاش نیست. کمی اون اطراف جستجو کردم ولی چیزی دستگیرم نشد. بالاخره فکری به ذهنم رسید.به بقالی سر کوچه رفتم و گفتم که یک گوشی موبایل توی این منطقه پیدا کردم و اگر کسی دنبال گوشی گشت شماره منو بهش بدین تا با ذکر جزئیات گوشی رو ازم تحویل بگیره.شماره ای رو به بقالی دادم که حتی مرجان هم ازش اطلاعی نداشت.دیگه بیشتر از این اونجا نموندم و سریع برگشتم.می دونستم صاحب گوشی هر کسی که باشه بالاخره خودش تماس می گیره.صبح روز بعد حوالی ساعت ۱۱ بود که گوشیم زنگ خورد به همون شماره ای که به بقالی داده بودم.تماس رو پاسخ گفتم و در عین ناباوری متوجه شدم که صدا صدای دختر جوانی است.بهم گفت که گوشی موبایلش رو گم کرده و بعد از اینکه مشخصاتش رو داد قرار بر این شد که یک جایی باهاش قرار بذارم و گوشی رو بهش تحویل بدم. حالا خیلی جالب تر هم شده بود.برخلاف انتظارم جای یک مرد یک دخترجوان زنگ زده بود.دختر جوان در خونه من چیکار می کرد و چرا باید اسم همسرم رو به عنوان یک جنده سن بالا توی گوشیش داشته باشه؟ شاید خاله بود و براي مرجان مشتری می آورد.هر احتمالی وجود داشت. ولی تا باهاش صحبت نمی کردم نمی تونستم ازش سر دربیارم.در داخل یک پارک که محلی عمومی بود باهاش قرار گذاشتم و سر تایم خودش رو به اونجا رسوند.دخترجوانی که هم سن و سال دخترخودم مهرنوش بود.چهره ای دوس داشتنی داشت و اگر چه دختری ریزه میزه به حساب میومد ولی در کل خیلی ظریف و خواستنی بود.سلام کرد و جوابش رو دادم و اونو به نشستن دعوت کردم.مقابلم نشست و با قدرشناسی گفت:خیلی از لطفتون ممنونم آقا.ممنون که گوشیم رو پیدا کردین و ممنون که اونو بهم برگردوندین.یه لبخندی زدم و گفتم:خواهش میکنم.کمتر شما رو توی اون محل دیدم.دانشجویین؟اسمتون چیه؟ دختر مشکوک نگاهم کرد و گفت:من سحر هستم بله توی اون محل دانشجو هستم. البته منم خیلی شما رو ندیدم اون اطراف.-:برای اینکه من اونجا زندگی نمیکنم.سحر:شما گوشی منو از کجا پیدا کردین؟ یه پوزخندی زدم و گفتم:شما گوشیتون رو توی خونه من زیر تخت من جا گذاشته بودین.احساس کردم که سحر مثل شوک زده ها مات و مبهوت باقی مونده.من صحبتم رو ادامه دادم و گفتم:فکر کنم سوال درست تر اینه که شما تو خونه من چیکار می کردین؟ سحر خودش رو به اون راه زد و گفت:متوجه منظورتون نمیشم.-:من فریدون هستم. شوهر مرجان. همون زنی که دیروز قبل از ظهر خونه اش بودی و گوشیت رو اونجا جا گذاشتی.سحر وقتی فهمید که من در موردش میدونم بیش از این مقاومت نکرد و گفت:میشه موبایلم رو بدین من برم؟-:چرا که نه ولی بعد از جواب دادن به سوالاتم. سحر با کلافگی گفت:چه سوالاتی؟ از من چی میخواین؟-:میخوام بدونم توی خونه من با زنم چیکار داشتی؟ چه ارتباطی بین تو و مرجان وجود داره؟سحر کمی مکث کرد و سپس گفت:ما یه ارتباط دوستانه نزدیک با هم داریم-:ارتباط دوستانه نزدیک با زنی که هم سن و سال مادرته؟ چرا درست حرف نمیزنی؟ با هم رابطه جنسی دارين درسته؟ واسه همین اسمش رو توی گوشیت جنده سن بالا نوشتی.سحر:دوستي ما...... حرفش رو قطع کردم و گفتم:با هم لز دارين درسته؟ سر رو از خجالت پائین انداخت و گفت:یه جورایی درسته ولی بیشتر همخوابگی ما به دخول ختم میشه.اون برام جندگی میکنه و منم با دیلدو اونو میکنم. از چیزایی که می شنیدم داشتم شاخ در می آوردم. با بهت و حیرت گفتم:و چرا باید این کار رو با تو انجام بده؟سحر:برای اینکه نسبت به مردا بدبین و بی اعتماده به خاطر همین خواست تا با يه همجنس خودش وارد رابطه بشه.-:تو چرا قبول کردي این کارو؟سحر:این کاریه که من انجام میدم و درازاش دستمزد می گیرم. در ازای دریافت پول پسرا و رنا و دخترایی که علاقه دارن به وسیله یه دختر گاییده بشن رو میکنم.یه لبخندی زدم و گفتم:به قیافت نمیخوره.اگر به خاطر پوله پس چرا تن فروشي نمیکنی؟سحر:از جندگی خوشم نمیاد.دوس ندارم گاییده بشم. دوس دارم بکنم.علاقه ای به زن بودن و زنانگی ندارم.عجب دختر عجیب و غریبی بود-: پول رو برای چی ميخوای؟سحر:برای اینکه برای عمل تغییر جنسیت بهش نیاز دارم.-:واقعا دوس داری تغییر جنسیت بدي و مرد بشی؟ سحر سری به نشان تایید تکان داد و گفت بله دقیقا. حالا که همه چیز رو بهتون گفتم میشه موبایلم رو بدین من برم؟ سری به نشان نفی تکون دادم و گفتم:نه باهات کار دارم.در ازای پول حاضری برام کار کني؟سحر:میخواین براتون چیکار کنم؟-:اول از همه بکارتت رو میخوام.حتما باکره ای دیگه با این توصیفاتی که از خودت داشتی.سحر:بله باکره هستم ولی...... حرفش رو قطع کردم و گفتم:دیگه ولی نداره.من بکارتت رو میخوام دختر.سحر:گفتم که علاقه ای به گاییده شدن ندارم.-:اگر ميخوای مرد بشی به پول نیاز داری برای عمل.بکارتت رو به من بده منم پول عملت و سایر مخارجت رو تامین میکنم.پیشنهادم برای لحظه ای اونو به فکر فرو برد.-:البته علاوه بر گاییدنت و گرفتن بکارتت کارای ديگه هم هست که باید برام انجام بدي ولی برای شروع فقط میخوام تو رو از حالت دخترونه خارج و به زن تبدیل کنم.سحر:و اگر نخوام قبول کنم چی؟-:اون وقت منم موبایلت رو بهت نمیدم. میتونی بری شکایت کني و پلیس بیاری و اون وقت باید برای اونا توضیح بدي که موبایلت چطوری توی تخت خونه من جا مونده. پس به نفعته باهام همکاری کني.سحر:من چه جذابیتی برای شما دارم؟-:اون قدر جذابی که حاضرم کلی برات خرج کنم و هزینه های عمل تغییر جنسیت و سایر هزینه هات رو بر عهده بگيرم.تو نیازی نیس دیگه با دیگران کار کني. با من باش و من تامینت میکنم ولی باید کارایی که ازت میخوام روانجام بدي و در نهایت منم کمکت میکنم به چیزی که ميخوای برسی وعمل تغییر جنسیت رو انجام بدي.جملاتم که به اینجا رسید سحر به فکر فرو رفت. منم از همین فرصت استفاده کرده و گفتم:بهت وقت میدم فکراتو بکني. اگر با پیشنهادم موافق بودی فردا همین ساعت همین جا به دیدنم بیا. الانم بهتره بریم.فقط هیچ صحبتی در این خصوص با مرجان نداشته باش.حرفم که به اینجا رسید از سحر جدا شدم و بهش اجازه دادم تا بتونه فکراشو بکنه و تصمیم بگیره.ادامه دارد......
قسمت ششمروز بعد در همون ساعت همون جای دیروزی حاضر شدم وحضورم به معنی قبول پذیرش پیشنهاد فریدون بود.پنج دقیقه بعد از من خودش هم اومد.با دیدنم یه برق خوشحالی توی چشماش دیدم.بهش سلام کردم.جواب سلامم رو داد و گفت:خوشحالم که تصمیم عاقلانه ای گرفتی.یه پوزخند زدم و گفتم:حالا باید چیکارکنیم؟ کجا باید بریم؟ یه لبخندی زد و گفت:یه جای آمن و مطمئن.آماده ای که خانوم بشی و با دنیای دخترونت خداحافظی کني؟ به جای جواب دادن به سؤالش گفتم:ماشینت رو کجا پارک کردي؟ بازم لبخند زد وگفت:وقتی این اشتیاقت رو برای خانوم شدن می بینم خیلی خوشحال تر میشم.دنبالم بیا.لحظاتی بعد توی ماشینش بوديم و اون در حال رانندگی و منم به آینده نامعلوم فکر می کرد.یک ربع بیست دقیقه ای در راه بوديم تا درنهایت به مقصد رسیدیم.وارد آپارتمانی شديم و از طریق آسانسور به طبقه چهارم رفتیم و سپس فریدون از جیبش کلیدی بیرون آورد و درحالی که در واحد رو باز می کرد گفت:بفرما داخل.من از جلو و اون پشت سرم وارد خونه شديم ودر رو هم قفل کرد.به وضوح استرس داشتم و حالا که در عمل انجام شده قرار گرفته بودم نمی دونستم که آیا واقعا آمادگیش رو دارم یا خیر.-:این جا خونه کيه؟فریدون:خونه دوست و شریک تجاریم. اولین باری نیس که جنده میارم توی این خونه.-:من جنده نیستمفریدون:فعلا شاید ولی به زودی میشی.-:تو به من قول دادي آقا فریدون.قول دادي کمکم میکنی که عمل تغییر جنسیتم رو انجام بدم.فریدون:سر قولم هستم دختر.من به صورت مادی و معنوی ازت حمایت میکنم تا به چیزی که ميخوای برسی.-:پس چرا در مورد جنده شدن من و از این حرفا...... حرفم رو قطع کرد و گفت:شاید اون قدر از گاییده شدن لذت بردی که دیگه نخواستی تغییر جنسیت انجام بدي و تصمیم گرفتی همیشه زن بمونی.به این موضوع فکر کرده بودم ولی باید مقاومت می کردم. خواسته من چیز دیگری بود و باید برای رسیدن بهش تلاش می کردم.دستمو گرفت و با خودش به داخل اتاق خوابی برد و روی تخت دو نفره پرت کرد و خودش هم روی تخت اومد.همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و تا به خودم بیام کاملا برهنه در آغوش مردي هم سن بابام که اونم لخت بود قرار داشتم.با دستاش بدنم رو نوازش می کرد وبا لباش لبام رو می بوسید.عادت به این وضعیت نداشتم.با پسرهای زیادی رابطه داشتم ولی نه به این صورت.ولی باید همراهیش می کردم تا اون اتفاق بیفته.منم در معاشقه باهاش همراه شدم.علی رغم سن بالا بودن مرد تمیز و جذابی بود که به خودش می رسید واز همین رو از معاشقه باهاش احساس بدي پیدا نکردم. لب و زبونمو می خورد و با دستاش سینه هام رو می مالوند و منم ریز ریز ناله می کردم و اووم اووم می گفتم.کاملا با تجربه و حرفه ای بود توی سکس.طرفش رو کاملا تحت کنترل داشت وبه خوبی می دونست که چی میخواد وقراره چیکارکنه.با هیکل درشت و تنومند خودش به طور کل اندام نحیف وظریف منو به محاصره درآورده بود واین می تونست معاشقه رو جذاب تر هم کنه.لب و زبون همو می خوردیم و اونم سینه های کوچیکم رو می مالوند.در همون حین دست منو گرفت و روی کیرش گذاشت ومن متوجه منظورش شدم.شروع به نوازش و مالیدن کیر خوش تراشش کردم. کیری که خیلی سرحال و گنده بود و با اون هیکل درشت فریدون بسیار تناسب داشت.همزمان با مالش من کیرش توی دستم بزرگ و بزرگتر میشد و این همون چیزی بود که قرار بود بکارتم رو ازم بگیره.با وجود اینکه علاقه ای به این همخوابگی نداشتم ولی خیلی احساس بی میلی و نارضايتي هم نداشتم وهر چقدر که این معاشقه پیش می رفت و بیشتر داغ میشدم به نوعی حتی به ادامه این رابطه تمایل نیز پیدا می کردم.فریدون برای لحظه ای منو توی هوا بلند کرد و سپس منو به صورت 69 روی خودش خوابوند و گفت:میدونی که باید چیکار کني دیگه؟ بدون اینکه جوابش رو بدهم کیر کلفتش رو که مقابل صورتم قرار داشت به دهن گرفتم و شروع به خوردن کردم.یه آاااههه عميق کشید و خودش هم به سراغ کس کوچولو و ظریفم رفت و زبونش رو لای چاکش کشید.منم حال عجیبی پیدا کردم و تنها تونستم اوووم بگم.اونم دیگه بهم مهلت نداد و با لذت و علاقه زیادی به لیسیدن کسم ادامه داد.زبونش رو داخل کسم می کرد و گاهي هم چوچولم رو می مکید ومنم همزمان کیر کلفتش رو توی دهن می بردم و براش ساک می زدم.کیرش طعم خوشی داشت.اولین باری بود که کیر میخوردم.روزی من با دیلدو کلفت ودرازم دهن زنش رو گاییده بودم و حالا اون با کیر کلفتش دهن منو می گایید.چقدر دنیای پیچیده و عجیبی بود.چند دقیقه ای در این حالت بوديم که فریدون منو از روی خودش بلند کرد و روی تخت خوابوند و خودش هم اومد و بین پاهام قرار گرفت. به نظر لحظه موعود فرا رسیده بود.دیگه وقتش رسیده بودم که با دنیای دخترونه خداحافظی کنم و از نظر فیزیکی و بدنی به دنیای زنانه وارد بشم.البته وداع با بکارت برای منی که قصد تغییر جنسیت داشتم شاید راحت تر بود.بکارت به چه دردم می خورد وقتی می خواستم در ادامه زندگیم یک مرد باشم؟ پس سعی کردم راحت با این قضیه کنار بیام.نفس عمیقی کشیدم و گفتم:تمومش کن فریدون. اونم یه لبخندی زد و گفت:نمیذارم بیشتر از این انتظار بکشی عزیزم.کیر کلفتش رو با کسم تنظیم کرد و آرام آرام اونو وارد بدنم کرد.کس خيس و داغم تا حدودی آمادة شده بود ولی باز درد ورود اولین کیر به درونم رو باید تحمل می کرد. آااایییی گفتم و فریدون بلافاصله روم خم شد و لبامو به دهن گرفت.یکی دو بار که کیرشو توی کسم عقب و جلو کرد از درون پاره شدن بکارتم رو حس کردم و خونی که از گوشه های کسم بیرون می ریخت نیز شاهدی بر این ادعا بود.تموم شد بالاخره. من زن شده بودم.فریدون با دستمال خون روی کیرش و خون روی کسم رو تمیز کرد ودرحالی که دستمال رو به سمتم می گرفت گفت:مبارکت باشه عزیزم.بالاخره خانوم شدی.یه لبخند زورکی تحویلش دادم و گفتم:مبارک شما باشه آقا.نمیدونم واقعا چه لذتی داره برداشتن بکارت.فریدون هم که خیلی سرحال بود گفت:یه دختر خوشگل ترگل و ریزه میزه خیلی جذابه به خصوص اگر باکره هم باشه و گرفتن بکارتش فوق العاده است.ممنونم که این اجازه رو بهم دادي.این حرف رو زد و مجددا کیرش رو وارد کسم کرد ولی دیگه تلمبه نزد و همون جا نگه داشت.کیرش هنوز کلفت وخطرناک بود.-:چرا هیچ کاری نمیکنی؟فریدون:چون دیگه نمیخوام ادامه بدم.بکارتتو از دست دادي و حتما خیلی درد داری وواقعا نامردیه اگر بخوام الان به گاییدنت ادامه بدم.-:خیلی درد دارم ولی برام سواله که اگر نمیخوای که ادامه بدي پس چرا کیرت رو دوباره فرو کردي توی کسم؟ یه لبخندی زد و گفت:برای اینکه میخوام کست به مزه کیرم عادت کنه و بیشتر با هم آشنا بشن.-:چرا باید عادت کنه؟ فکر می کردم فقط دنبال گرفتن بکارتم هستی.فریدون سری به نشان نفی تکون داد و گفت:نه اشتباه نکن. برداشتن بکارت گام اوله ولی من میخوام تا زمانی که تغییر جنسیت انجام ندادی ازت لذت ببرم.یه سری کارای جانبی هم در کنارش باید برام انجام بدي که البته سر فرصت خودت می فهمی.سحر:دیگه آب که از سرمون گذشته حالا چه یه وجب چه صد وجب.ولی ممنون که مراعاتم رو کردي. فکر می کردم خیلی بیشتر از اینها عذاب بکشم ولی برام آسونش کردي.اونم یه لبخندی زد و گفت خوشحالم از این بابت چون...... هنوز حرفش به پایان نرسیده بود که صدایی ناگهانی توجه هر دو ما را به خودش جلب کرد که می گفت:هیچ معلومه اینجا چه خبره؟با ترس و نگرانی به طرف منبع صدا برگشتم.وای خدای من از این بدتر چی می تونست باشه؟ زبونم بند اومده بود و چیزی برای گفتن نداشتم.نمی دونستم چه اتفاقی قراره بیفته......ادامه دارد......
هفتمکلید را که به در انداخته و در را باز کردم از داخل اتاق خوابمان صدای گفتگو و گاهي هم ناله میومد.یا خدا صدای چی بود.در خونه رو بستم و با کنجکاوی به سمت اتاق خوابمون حرکت کردم.بعید بود در این ساعت از روز محسن به خونه برگشته باشه.در اتاق نیمه باز بود.سرم رو کمی داخل بردم ودرکمال تعجب دیدم که فریدون با دختر بسیار جوونی به صورت لخت روی هم قرار دارن.در اتاق رو کامل از هم باز کردم و گفتم:هیچ معلومه اینجا چه خبره؟؟ هر دو با شنیدن صدام به سمتم برگشتن.دختره طفلی حسابی ترسیده و شوک زده بود ولی فریدون عین خیالش هم نبود.دختره با نگرانی وحیرت فقط بهم خیره شده بود و نمی دونست باید چی بگه یا چیکار کنه.تقریبا هم سن و سال مهرنوش بود.فریدون کیرشو از داخل کس کوچولوی اون دختر بیرون کشید و گفت:محسن بهم گفته بود که خونه خالیه.انتظار نداشتم که اینجا ببینمت.-:ببخشید که برای اومدن به خونه خودم ازت اجازه نگرفتم.ببینم این دختر کيه؟ فریدون به دختر نگاهی کرد و سپس با لبخند رو به من گفت:اسمش سحره و به تازگی باهاش ٱشنا شدم.سپس رو به سحر کرد و گفت:ایشون هم ناهید همسر محسن دوست و شریک تجاریمه و الان هم ما در واقع در منزل ایشون هستیم.سحر با دستپاچگی سلام کرد و منم جوابش رو دادم.به اطراف نگاه کرد و دنبال لباساش می گشت که جلوش رو گرفتم و گفتم:نیازی نیس حجاب رو رعایت کني.حالا که اینجایی راحت باش.من مزاحمتون نمیشم.فریدون:در واقع ما کارمون تموم شده بود.با دست به کیرش اشاره کردم و گفتم:این اگر کارش تموم شده بود خیلی مظلوم و بی گناه یه گوشه می نشست وکاری به کار کسی نداشت ولی این حیوان وحشي و درنده ای که من می بینم هنوز خطرناک و زهرداره.فریدون یه لبخندی زد و گفت:آره خب این هنوز وحشي و درنده است ولی کار من با این سحر جون تموم شده فعلا.با گیجی نگاهش کردم و گفتم:متوجه منظورت نمیشم. فریدون به دستمال آغشته به خون اشاره کرد و گفت:سحرجون نیاز به استراحت داره.تازه متوجه موضوع شدم وبا حیرت رو به فریدون گفتم:باورم نمیشه.این بچه باکره بود؟ فریدون سری به نشان تایید تکون داد و گفت:باکره بود.بکارتش رو ازش گرفتم.در حالی که هنوز متحیر بودم گفتم:چطور تونستی همچین کاری کني فریدون؟ این بچه تقریبا هم سن و سال مهرنوشه.چطور دلت اومد؟فریدون:به ظاهر ترسیده و مظلومش نگاه نکن ناهید.دخترا و پسرای زیادی برای گاییده شدن پیش همین بچه میان.شاید باورت نشه ولی مرجان هم مدتی میشه که برای گاییده شدن پیش این دختر ميره.وای اینجا چه خبر بود. باور کردنی نبود.با بهت به سحر نگاه کردم و گفتم:حقیقت داره؟ سری به نشان تایید تکون داد و گفت:حقیقت داره.فریدون در ادامه صحبتاش گفت:و گاییدن چنین دختری و گرفتن بکارتش میتونست بسیار لذت بخش و هیجان انگیز باشه و خوشحالم که این لذت رو تجربه کردم.-:لذتی که هنوز به پایان نرسیده.بلند شین خودتون رو بشوریم تمیز کنین.بلند شین که باید این رو تختی های خونی شده رو هم بشورم.تت فریدون و سحر به حموم برن و خودشون رو شستشو بدن منم لباسامو درآوردم و رو تختی ها رو هم جمع کردم و وقتی اونا از حموم بیرون اومدن من کاملا لخت روی تخت دراز کشیده بودم.سحر با دیدن بدن لخت من برای لحظه ای مکث کرد ولی فریدون یه لبخندی زد و گفت:چه خبره ناهید؟-:تو گفتی سحر نیاز به استراحت داره ولی من به اندازه کافی استراحت کردم واز طرفی نمیتونم بذارم اون حیوان وحشي و درنده خو همین جوری از این خونه بذاره بره.این حرف رو که زدم فریدون با يه جست خودش رو روی تخت انداخت و روم خوابید.خیلی زود در آغوشش قرار گرفتم و لبام رو روی لباش گذاشتم.با ولع لب و زبونم رو به دهن گرفت و شروع به خوردن کرد ومنم لب و زبون اونو. میخوردم و اوووم اوووم می کردم. سحر با چشمای متعجبش به ما چشم دوخته بود.کیر فریدون رو لای پاهام احساس می کردم که داره ذره ذره رشد ميکنه و این برای من بهترین خبر بود.بعد از چند دقیقه اومد و روی سینه هام نشست و کیرشو جلوی صورتم گرفت و منم دهنمو براش باز کردم واونم کیر کلفتش رو یک ضرب تا ته توی حلقم فرو کرد. عوقم گرفت ولی جلوی خودم رو گرفتم. فریدون شروع به تلمبه زدن تو حلقم کرد و منم با ولع کیرشو می خوردم.کیری که چند سالی از اولین ملاقاتم باهاش می گذشت.در همون حین ناگهان داغی زبون سحر رو لای کسم حس کردم و به قدری حرکتش غافلگیرکننده بود که بی اختیار آاااههه کشیدم.جسارت بیشتری به خودش داد و زبونش رو کامل لای کسم انداخت و شروع به لیسیدن کسم کرد.با حرارت خاصي برام کس لیسی می کرد و چوچولم رو می مکید ومنم حسابی داغ شده بودم.فریدون همچنان توی حلقم تلمبه میزد و وقتی فهمید که سحر کسم رو برای گاییدن آمادة کرده اومد بین پاهام قرار گرفت ومنم کامل پاهامو باز کردم. سحر خودشو کنار کشید تا مزاحم کار فریدون نباشه.فریدون کیرش رو با کسم تنظیم کرد و با يه فشار محکم تمام کیرش رو تا ته تو کس داغ و تشنه من فرو کرد.آااخخخ بلندی گفتم و چشمام بسته شد.فریدون دیگه بهم مهلت نداد و با قدرت شروع به گاییدن کسم کرد.همون لحظه سحر هم اومد بالاي سرم و بدون اینکه چیزی بگم یا ازش بخوام با کس روی صورت و دهنم نشست. نه داشت ازش خوشم میومد.خودش هم قشنگ حرفه ای و اینکاره بود و الان هم که یخش آب شده بود بهتر مشارکت می کرد.منم بدون معطلی شروع به لیسیدن کسش کردم.کس شیرین وخوش طعمی داشت. ظریف و کوچولو و خوردنی بود. اونم شروع به آاااههه کشیدن کرد.همزمان فریدون با قدرت توی کسم تلمبه میزد. صدای شالاپ وشلوپ تمام اتاق رو پر کرده بود.با هر تلمبه ای که میزد بدنم می لرزید و سینه های درشتم به اطراف به رقص در میومد.زیرش همیشه احساس خوبی داشتم.منم یکسره برای سحر کس لیسی می کردم و اونم مدام آاااههه می کشید وناله می کرد.بعد از گذشت چند دقیقه فریدون کیرشو از کسم بیرون کشید و این بار به سراغ سحر رفت و گفت:می خواستم بهت استراحت بدم ولی حالا که خودت خارش داری باید از خجالت دربیام.زود با برام قمبل کن جنده میخوام بکنمت.سحر طبق خواسته فریدون عمل کرد و اونم پشت سر حاضر شد و کیرشو با کسش تنظیم کرد و یه فشار آروم وارد کرد تا سر کیرش داخل بره. سحر یه آااخخ کشید و چشماشو بست.فریدون خیلی آروم و با حوصله ذره ذره کیرشو وارد کس سحر می کرد تا ٱنچنان دردی نکشه ولی هم کیرش کلفت بود و هم سحر تازه بکارتش رو از دست داده بود و خود به خود درد براش تولید میشد ولی فریدون تا جایی که میشد با آرامش کارش رو ادامه داد.به آرومی توی کس سحر تلمبه میزد و کم کم دردش هم کمتر میشد و هرچه که می گذشت ریز ریز آاااههه کشیدن های سحر عم به گوش می رسید و مشخص بود که داره از گاییده شدن با کیر کلفت فریدون لذت می بره.یه چند دقیقه ای سحر رو گایید و سپس دوباره به سراغ من اومد و گفت به پشت بخواب و پاهاتو بده بالا. پاهامو دادم بالا و فریدون رو به سحر گفت:دو لا شو و سوراخ کون این جنده رو بلیس و برای گاییده شدن آمادش کن.سحر هم اومد و لای پاهام قرار گرفت و زبونش رو به سوراخ کونم رسوند و شروع به لیسیدن کرد.همون طور که دولا شده بود فریدون پشت سرش حاضر شده و سر رو لای کسش فرو برد و شروع به لیسیدن کس سحر کرد. سحر آاااههه از ته دل کشید و خودش رو مشغول کون لیسی برای من کرد ولی لحظه ای آاااههه کشیدناش قطع نمیشد.این قدر خوب و زیبا کون لیسی می کرد که ناله منو هم درآورده بود.لمبرهای کونمو از هم باز کرده بود و زبونش رو وارد مقعدم کرده بود و داخل مقعدم رو با ولع می لیسید.کارش عالی بود ومنم یکسره ناله می کردم. فریدون هم همزمان با لیسیدن کس سحر با انگشتاش چوچولش رو می مالید.تند تند چوچولش رو تحريک می کرد و با اشتهای زیادی کس ظریفش رو می لیسید.سحر دیگه از شدت خوشی جییغ می کشید.اون قدر فریدون به کارش ادامه داد تا سحر با ناله ها و جیییغ های بنفشش بالاخره ارضا شد و یه گوشه تخت ولو شد.فریدون هم اومد سراغم وکیرشو با سوراخ کونم که حالا با زبون سحر تا حد زیادی آمادة شده بود تنظیم کرد.کیرشو ذره ذره توی کونم فرو کرد.آااخخخ گفتم و لبم رو گاز گرفتم.فریدون یه کوچولو صبر کرد تا کمی جا باز کنه و مجدد یه فشار دیگه داد ومن باز ناله کردم و آااایییی گفتم.همیشه واسه گاییدن کون مراعات می کرد و آرام و باحوصله کار رو پیش می برد.خلاصه ذره ذره کیرشو تا ته کونم فرو کرد وحالا دیگه نوبت تلمبه هاش بود.پاهامو کامل از هم باز کرد و بالا داد و شروع به تلمبه زدن توی کونم کرد.با هر تلمبه ای که میزد روی تخت جا به جا می شدم.ناله هام تبدیل به آاااههه کشیدن شده بود و فریدون که فهمید دارم لذت می برم با انگشتاش شروع به مالوندن چوچولم کرد.بارها و بارها با این حرکت منو به ارگاسم رسونده بود.کونم رو می گایید و همزمان چوچولم رو اون قدر می مالوند تا ارضا بشم و این بار هم داستان همون بود.ذره ذره سرعت و قدرت تلمبه هاش توی کونم شدت می گرفت و به همون میزان با سرعت بیشتری با انگشتاش چوچولم رو می مالوند.جفتمون در حال لذت بردن و ناله کردن بوديم.تموم اتاق بوی عرق و شهوت و مستی می داد.اون قدری با مهارت چوچولم رو مالوند که بالاخره با ناله های زياد ارگاسم شدم و خودش هم دیگه با تمام توان توی کونم این قدر تلمبه زد تا بالاخره درآستانه ارضا شدن قرار گرفت و کیرشو از کونم بیرون کشید و بالاي سر سحر حاضر شد واز سحر خواست روی زانوهاش بشینه. سحر جلوش زانو زد وفریدون کیر به دست بالاي سرش حاضر شد وکیرشو جلوی صورتش گرفت و گفت:دهنتو باز کن جنده.سحر هم بدون هیچ مقاومتی دهنش رو باز کرد وفریدون هم با ناله های زياد ارضا شد و کمی از آبش توی دهن سحر ریخت و بیشترش روی صورتش خالی شد. با مشاهده این صحنه به سحر حمله کردم و با زبونم همه آبی که روی صورتش ریخته بود رو جمع کردم و خوردم و سحر هم آبی که توی دهنش ریخته بود رو قورت داد و هر سه تایی مون بی حال کنار هم ولو شديم. عجب سکس فوق العاده ای شده بود.......ادامه دارد......