قسمت چهاردهمنمی دونستم که قراره دوستت هم باشه.کامران یه لبخندی زد و گفت:خب الان میدونی.فرقش برای تو چیه؟-: انتظار داشتم که قبل از اومدنم به اینجا بهم بگی.کامران:اگر بهت می گفتم که قراره با دوستم دونفری بکنیمت میومدی؟ یه لحظه مکث کردم و گفتم:اگر می دونستم که قراره دو نفر باشین شاید می تونستم یکی رو با خودم بیارم که هم دو به دو بشیم و هم من تنها نباشم.این بار دوست کامران که اسمش آرش بود و تقریبا هم سن و سال خودش بود به حرف اومد و گفت:دفعه دیگه می تونیم این کارو بکنيم.یکی رو با خودت بیار تا گروهمون کامل بشه.کامران:این دوستت که ازش صحبت می کني همون تپله نیست که مثل بوفالو درشت و مثل یه گاو قوی بود؟؟ از توصیفی که در خصوص هانیه ارائه کرده بود بی اختیار یه لبخندی زدم و گفتم:اوهوم اسمش هانیه است.جفتشون خندیدن که کامران گفت:شنیدم دوستت اون شب بین این و اون دست به دست میشد و اگر اشتباه نکنم 5 یا 6 نفر نوبتی گاییدنش. از شنیدن این حرف متعجب نگاهش کردم و گفتم:از چی حرف میزنی؟ خودش که همچین چیزی بهم نگفت.دوباره آرش به حرف اومد و گفت:خودش که از بس اون شب مست بود اصلا هیچی یادش نمیاد.من خودم یکی از کسایی بودم که گاییدمش و البته تنها من نبودم.سری تکون دادم و گفتم:منم خیلی درست و حسابی یادم نمیاد.سپس رو به کامران گفتم:منو که اون شب تنهایی گاییدی درسته؟ کامران سری به نشان تایید تکون داد وگفت:درسته اون شب تنها بودم ولی از این به بعد قرار نیس تنها باشم خیالت راحت.مانتوم رو از تنم درآوردم و تنها با يه تاب و شلوارجین جذبم جلوشون نشستم وگفتم:اینجا خیلی گرمه.آرش یه لبخندی زد و گفت:قراره گرم تر هم بشه. اون قدر داغ و جهنمی میشه که تموم تنت قراره بسوزه.کامران:ببینم مهرنوش تو بابا مامانت مشکلی ندارن که همش میزنی ميای بیرون؟ احیانا گیر نیستن یا محدودیتی نمیذارن برات؟ سری به نشان نفی تکون دادم و گفتم:نه خیلی کاری باهام ندارن.من چون مشهد دانشجو هستم و الان هم برای تعطیلات بین ترم اومدم تهران واسه همین بیشتر وقتم رو به تفریح و دور دور می گذرونم یا با هانیه ام یا به مهمونی میرم وخانوادم هم خيلي مخالفتی ندارن وپیگیر کارهام نیستن.کامران:گفتی دانشجوی مشهدی؟-:آره چطور مگه؟کامران:مهرنوش 21 ساله دانشجو مشهد.خیلی عجیبه. با کنجکاوی بهش نگاه کردم و گفتم:چی عجیبه؟ چرا این قدر مشکوک میزنی؟ چیزی شده؟کامران:هنوز مطمئن نیستم ولی از همون شب توی مهمونی عجیب برام آشنایی ولی یادم نمیاد از کجا می شناسمت.الان دارم تقریبا مطمئن میشم که تو رو قبلا حضوری ندیدم بلکه عکست رو احتمالا جایی دیدم و این جمله اسمش مهرنوشه 21 سالشه و مشهد درس میخونه مدام میاد توی ذهنم. نمیدونم کی و کجا وچطوری ولی مطمئنم که این جمله رو شنیدم و عکست رو هم دیدم.اون شب هم توی مهمونی خیلی برام آشنا اومدی ولی نتونستم بفهمم از کجا می شناسمت.ببینم میتونی بهم بگی اسم پدر و مادرت چیه؟-:من برات آشنام اسم پدر ومادرم به چه دردت میخوره؟-:نمیدونم ولی شاید هر اطلاعاتی که ازت داشته باشم بتونه به شناختنت کمک کنه.-:بابام اسمش فریدون و مامانم اسمش مرجان.با شنیدن اسم پدر و مادرم به فکر فرو رفت و یکی دوباری اسم مرجان رو زیر لب زمزمه کرد.کامران:خواهر و برادر چی داری؟-:من تک فرزندم و خواهر یا برادری ندارم.باز هم کامران به فکر فرو رفت و گفت:خیلی عجیبه.اگر چیزی که دارم بهش فکر میکنم واقعیت داشته باشه واقعا عجیبه و برگام حسابی میخواد بریزه.آرش:خب اون چیزی که توی ذهنته رو بگو؟ کامران این بار رو به آرش کرد و گفت:به نظرت چقدر این احتمال وجود داره که توی تهران توی این شهر 12 میلیونی دو تا مادر به اسم مرجان باشن که دو تا دختر به اسم مهرنوش داشته باشن که هر دو تا مهرنوش ها 21 ساله ودانشجوی مشهد باشن و علاوه بر این تک فرزند هم باشن؟؟ آرش با کنجکاوی به من و من به کامران نگاه می کردم. کسی جوابی برای این سوال نداشت و منم نمی فهمیدم که کامران داره چی میگه. همون لحظه گوشیش رو توی دست گرفت و بعد از اینکه دنبال چیزی گشت اونو به سمتم گرفت و گفت:به این عکس نگاه کن ببین می شناسیش؟؟گوشی رو از دستش گرفتم و به عکس نگاه کردم.چیزی که می دیدم رو باور نمی کردم.خودش بود. اون مامان مرجان بود که نیمه برهنه در کنار کامران سلفی گرفته بود.این جا دقیقا چه خبر بود؟ با حیرت به کامران نگاه کردم و گفتم:این مامان مرجان منه.این عکس.... این عکس.... حرفم رو قطع کرد و گفت:این سلفی چند دقیقه قبل از گاییده شدنشه.حالا ورق بزن عکس بعدی رو ببین.ورق زدم و عکس بعدی رو آوردم.عکس بعدی بازم دونفره بود واین بار روی تخت دراز کشیده بودن و عکس از بالا تنه و گردن به بالا رو گرفته بود و فقط صورت های جفتشون معلوم بود.با بهت وحیرت به عکس نگاه می کردم که کامران گفت:این سلفی رو هم چند دقیقه بعد از گاییدنش گرفتم.چیزی که می شنیدم رو باور نمی کردم.بارها و بارها هر دو تا عکس رو نگاه کردم.حالت چهره مامان توی دو تا عکس متفاوت بود. توی عکس اول آرایش ملیح و غلیظی داشت و صورتش جذاب و خواستی بود ولی توي عکس دوم آرایش صورتش پاک شده بود و آرایش صورتش وحتی حالت موهاش به هم ریخته شده بود که این برهم خوردن آرایش سر و صورت می تونست از يه گایش خیلی عميق و سنگین حکایت داشته باشه.کامران از جا بلند شد و دست منو گرفت و بلندم کرد و درحالی که به سمت اتاق خواب می رفت گفت با من بیا.همراه با کامران به اتاق رفتیم و آرش هم پشت سرمون اومد.وارد اتاق که شدیم به تخت دونفره اشاره کرد و گفت:این تخت و روتختی و هرچیزی که توی عکس هست رو با هم مقایسه کن.بار دیگر به عکسها نگاه کردم.دقیقا توی همین اتاق و روی همین تخت اون عکسها گرفته شده بود.کامران:خیلی اصرار داشتم که از بدنش و حتی حین سکس عکس بگيرم ولی مامانت سرسخت بود و قبول نکرد و تهش هم که لخت بود فقط اجازه داد از گردن به بالا توی عکس بیفته. من باورم نمیشد.-:چی میشه اگه این عکسا فتوشاپ باشه؟کامران:این عکسا واقعیه مهرنوش.من واقعا مادرت رو گاییدم اونم بارها و بارها و بارها.همون طور که تو رو. گاییدم.مهرنوش مامان مرجانت واقعا یه جنده است همون طور که تو واقعا یه جنده ای.جندگی تو خون جفتتونه بخشی از ذاتتونه.تو هرگز جندگی های مادرت رو ندیدی و هرگز ازش الگو نگرفتی ولی خودت هم جنده شدی میدونی چرا؟ چون جندگی توی ذاتته.مثل مادرت.این کاریه که توش استادین.این کاریه که به خاطرش به دنیا اومدین.شما به دنیا اومدین که هرزگی کنین و لذت بدین و لذت ببرین.و حقیقت اینه که من بارها توی این اتاق مادرتو روی همین تخت گاییدم.حتی با همین آرش مامان جونتو دو کیره گاییدیم.آرش به این عکس نگاه کن ببین مامان جنده این بچه رو می شناسی؟ آرش گوشی رو از دستم گرفت و به عکس نگاه کرد. یه لبخندی گوشه لبش نشست و گفت:البته که می شناسم این جنده خانوم رو.زن فوق العاده داغ وتشنه ای بود.از شنیدن این حرفا حسابی گیج ومنگ شده بودم و همه چیز به یک خواب شباهت داشت.نمی دونستم باید چی بگم وچیکار کنم.-:من نمی تونم باور کنم.چطوری میشه اینو بهم ثابت کرد؟کامران:خیلی راحت میتونی این کارو انجام بدي فقط کافیه یه چند باری مامان جندتو تعقیب کني و همه جوره زیر نظر داشته باشی خیلی چیزا برات ثابت میشه.-:حتما همین کارو میکنم.آرش:حتما این کارو بکن ولی قبل از هر چیز باید توی همون اتاق و تختی که مادرت گاییده شد دوکیره گاییده بشی تا برای این تعقیب و گریز حسابی انرژی بگیری.این حرف رو که زد هر دو با صدای بلند خندیدن و منم بهشون نگاه کردم درحالی که همچنان در بهت و حیرت فرو رفته بودم. طولی نکشید که لخت شدن و کیر به دست مقابل منی که روی تخت نشسته بودم قرار گرفتن.دو تا کیری که چند سانتی متری صورتم قرار داشت و قرار بود سرنوشتی مشابه سرنوشت مادرم روی این تخت و توی این اتاق برام رقم بخوره.ادامه دارد......
قسمت پانزدهمبعد از عکسایی که دیده بودم وحرفهایی که در مورد مامان مرجان شنیده بودم حسابی شوک زده بودم ودست و دلم به هیچ کاری نمی رفت ولی شاید سرویس دادن به دو تا کیر کلفتی که مقابلم قرار داشت می تونست ولو به صورت موقت از فکر و خیالم کم کنه و باعث بشه تا بعضی چیزا رو فراموش کنم.در ابتدا آرش روی تخت دراز کشید و از منم خواست تا روی صورتش بشینم.منم که کاملا لخت شده بودم پاهام رو دو طرف صورتش قرار دادم وآروم با کس روی صورت و دهن آرش نشستم و اونم بدون معطلی زبونش رو لای چاک کسم کشید و شروع به لیسیدن کرد. یه آاااههه عميق کشیدم و چشمام رو بستم و وقتی چشمام رو باز کردم کامران رو دیدم که کیر به دست بالاي سرم حاضرشده ومنم دهنم رو براش باز کردم و اونم بی هیچ حرفی کیرشو یک ضرب تا ته حلقم فرو کرد.شروع به ساک زدن کردم و اونم به آرومی توی دهنم تلمبه میزد.اوووم اووم می کردم و کیرشو می خوردم و از اون طرف هم آرش داشت با ولع برام کس لیسی می کرد.احساس خیلی خوبی داشتم.زبونش رو که لای کسم بازي مي داد و چوچولمو می مکید حس لذت به همه وجودم منتقل میشد.ازطرف دیگه کامران هم سرمو با دستاش گرفته بود و کم کم تلمبه های محکمتر توی دهنم میزد و با قدرت دهنم رو می گایید.بزاق زیادی از گوشه های دهنم خارج میشد واین بزاق با آب اولیه کیرش مخلوط شده بود.یه چند دقیقه ای که به این حالت بوديم پوزیشن رو عوض کردیم و این بار قرار شد من به حالت داگی روی تخت قمبل کنم.آرش اومد مقابلم قرار گرفت و کیر درازش رو یک ضرب تا ته توی حلقم فرو کرد ومنم با ولع شروع به ساک زدن کردم.کامران هم اومد پشت سرم حاضر شد و کیرشو با کسم تنظیم کرد.آرش حسابی با لیسیدن کسم رو برای گاییده شدن آمادة کرده بود و کامران هم دیگه معطل نکرد و سر کیرش رو به آرامی وارد کسم کرد.یه آااخخ کوچیک گفتم و سعی کردم تمرکزم رو بیشتر صرف ساک زدن کیر آرش کنم.با سرعت بیشتری کیرشو می مکیدم که ناگهان کامران از پشت یه فشار دیگه ای وارد کرد و بیشتر کیرشو وارد کسم کرد. آااایییی. آاااههه. اینا صداهایی بودن که ازم خارج میشد و هر دو اون ها رو بیشتر از قبل تحريک می کرد. کامران دیگه بهم امون نداد و تلمبه های محکمش رو روانه کسم می کرد.پهلوهام رو با دستاش گرفته بود و با قدرت تو عمق وجودم تلمبه میزد.با هر تلمبه ای که میزد سینه هام به این طرف و اون طرف به حرکت در می اومد و هر بار با تلمبه هاش به جلو هدایت می شدم و این باعث میشد تا کیر آرش بیشتر تو عمق حلقم فرو بره.آرش هم دیگه یا دستاش سرم رو گرفته بود و محکم توی حلقم تلمبه میزد.صدای ناله های اونم بلند شده بود ولا به لای گاییدن دهنم از من و کارم تعریف هم می کرد.همزمان از کس و دهن داشتم گاییده می شدم و این برام حس فوق العاده ای رو ایجاد می کرد.چند دقیقه ای که در این حالت منو گاییدن دوباره پوزیشن عوض شد و این بار قرار شد تا من روی تخت دراز بکشم به طوری که سرم از لبه تخت آویزون باشه.میشد حدس زد که با انتخاب این پوزیشن اونا دنبال چی هستن و من برای انجام اون کارشون آمادة بودم.کامران اومد بالاي سرم و گفت:دهنتو باز کن مهرنوش ببینم تو بهتر ساک میزنی یا مامان جندت.دهنمو براش باز کردم و اونم بدون معطلی کیرشو عميق تا ته حلقم کوبید.بی اختیار عوقم گرفت و نزدیک بود بالا بیارم ولی با هر بدبختی جلوی خودمو گرفتم.همون موقع آرش هم اومد بین پاهام قرار گرفت وکیرشو بدون معطلی تا ته توی کس خيس و داغم فرو کرد. آاااههه کشیدم و اونم شروع به تلمبه زدن کرد.هر بار کیرشو با قدرت و سرعت توی کسم عقب و جلو می کرد و همزمان با گاییدن کسم با دستاش سینه هام رو می مالوند.کامران هم شروع به تلمبه زدن توی حلقم کرده بود و هر دوشون هماهنگ با هم کس و دهنم رو می گاییدن.سرم که از لبه تخت آویزون بود کلی بزاق بر اثر ساک زدن زياد از دهنم جاری میشد و روی سر و صورتم می ریخت ولی کامران توجهی به هیچی نداشت و یکسره تو حلقم تلمبه میزد.آرش هم دیگه کاملا پاهامو از هم باز کرده بود و کیرشو با قدرت تمام ته کسم می کوبید.ناله می کردم ولی چون دهنم با کیر کامران پر شده بود فقط یه صدای اووووم اوووومی ازم خارج میشد. بعد از گذشت چند دقیقه ای دوباره پوزیشن عوض شد و این بار کامران زیر خوابید و از منم خواست با کس روی کیرش بشینم تا آرش بتونه بیاد پشتم و کونم رو بکنه.خیال داشتن تا دو کیره منو بگان.منم از رو به رو با کس روی کیر کلفت کامران نشستم و کیرش تا عمق وجودم فرو رفت.دیگه دردی نداشتم و فقط لذت بود و لذت که به وجودم منتقل میشد.همزمان آرش هم اومد پشت سرم و زبونش رو لای سوراخ کونم انداخت و شروع به لیسیدن کونم کرد.با انگشتاش آروم اطراف سوراخم رو می مالید و زبون میزد تا یه جورایی برای گاییده شدن آمادش کنه.منم همزمان شروع به بالاپایین کردن روی کیر کامران کردم و البته خودش هم از همون زیر کیرشو توی کسم عقب وجلو می کرد.آرش خوب که سوراخ کونم رو لیسید کیرشو این بار کنار سوراخ کونم قرار داد و با يه فشار آروم و کمی سخت سر کیر درازش رو وارد کونم کرد.یا آاااخخخ گفتم و به آرومی لبم رو گاز گرفتم.یه چند لحظه ای صبر کرد و بعد از اینکه یه کوچولو دردم آروم کرد شروع به فرو کردن کیرش توی کونم کرد.ذره ذره و با حوصله کیرشو توی کونم فرو می کرد و من هم ذره ذره درد می کشیدم.دردی که البته خیلی شدید نبود ولی قطع هم نمیشد و ادامه دار بود.اون قدر این کار رو ادامه داد تا بالاخره کیرشو تا دسته تو کونم فرو کرد ومنی که دیگه کاملا خودمو رها کرده بودم و یه سره ناله می کردم و داد می زدم.دیگه نمی تونستم روی کیر کامران تکون بخورم و خودش از همون زیر زحمت گاییدنم رو می کشید و آرش هم دیگه کم کم تلمبه هاش رو توی کونم شروع کرده بود.از کس و کون همزمان در حال گاییده شدن بودم و به یاد آوردم که مدتی قبل نیز دقیقا توي همین اتاق و روی همین تخت همین دونفری که همزمان مشغول گاییدن من بودن مادرم رو نیز از کس و کون همزمان گاییده بودن.هرچی می گذشت دردم کم وکمتر میشد وکم کم لذت جایگزینش میشد.دوتایی همزمان توی کس و کونم تلمبه میزدن و منم از شدت خوشی و لذت آاااههه می کشیدم.همزمان با گاییده شدن از دو طرف به کامران که زیرم بود لب می داد و اونم حسابی لب و زبونم رو می خورد.آرش هم حین گاییدن کونم از پشت گاهی به باسنم اسپنک میزد و حتی موهامو از پشت توی مشتش می گرفت ومی کشید.کاملا وسطشون اسیر بودم و اونا یکسره در حال لذت بردن از من بودن.بعد از چند دقیقه دوباره حالت عوض شد و این بار آرش اومد جلو و خودش لبه تخت نشست و از منم خواست تا با کس روی کیرش بشینم.منم طبق خواسته اش روی کیرش نشستم و کیرش به راحتی تو عمق کسم نشست و من از سر لذت آاااههه کشیدم.همون لحظه آرش از روی تخت بلند شد و همون طور که کیرش تو کسم بود منو بغل کرد و توی هوا بلند کرد.همزمان کامران هم اومد و از پشت سر بهم چسبید و تا به خودم بیام کیرشو یک ضرب تا عمق مقعدم فرو کرد.آاااخخخخ بلندی گفتم و چشمام بسته شد.بازم داشتم دوکیره گاییده می شدم ولی این بار وسطشون توی هوا بودم.توی بغل جفتشون تو هوا بودم و همزمان داشتم از کس و کون گاییده میشدم.صدای شالاپ و شلوپ تمام فضای خونه رو پر کرده بود و هر بار که تلمبه می زدن کیرشون توی عمق وجودم می نشست.منم دیگه فقط لذت می بردم و یکسره ناله می کردم.سر وصدای اونا هم به نظر زياد شده بود و انگاری داشتن ارضا میشدن که همون لحظه کیرشون رو از کون وکسم بیرون کشیدن ومنم جلوشون روی زمین نشوندن.همون طور که جلوشون زانو زده بودم کیراشون رو جلوی صورتم گرفتن و لحظاتی هر دو با کلی ناله آبشون رو روی سر و صورتم ریختن.تمام صورت و گردن و سینه هام وحتی لای موهام پر از آب کیر شده بود ومنی که از يه دابل سکس جذاب حسابی لذت برده بودم.حالا باید به سراغ مادرم می رفتم تا بتونم سر از کارهاش در بیارم.یکی دو روزي سعی کردم تا دورادور حواسم بهش باشه ولی چیز زیادی دستگیرم نشد تا اینکه روز سوم اتفاق عجیبی افتاد.اون روز حوالی ساعت 10 از خونه زدن بیرون و شب قبلش به مامان گفته بودم که از صبح تا غروب با دوستام بیرونم و اونم می دونست که من خونه نیستم.از خونه زدم بیرون و یه گوشه ای نزدیک خونه قایم شدم.منتظر بودم تا مامان از خونه بیرون بزنه و منم تعقیبش کنم ولی یه ربع بعد از بیرون اومدنم از خونه یه ماشین جلوی خونمون متوقف شد.اسنپ بود و یه مسافر خانوم از داخل ماشین پیاده شد.خوب که به چهره اش دقت کردم شناختمش. خاله ناهید بود.زن عمو محسن شریک و رفیق بابا. ما با هم رفت و آمد خانوادگی داشتيم و این برام چیز عجیبی نبود.لعنتی چه آرایش غليظ و چه تیپ سکسی وخفنی زده بود.نکنه اینا با هم قرار بود برن جایی؟ نکنه خاله ناهید هم مثل مامان بود.یه چند دقیقه ای بعد ورودش به خونمون ناگهان دیدم که پرده اتاق خواب مامان اینا که پنجره اش رو به کوچه باز میشد کشیده شد و پنجره هم بسته شد.یه کنجکاوی عجیبی بهم دست داد.هوس ماجراجویی زد به سرم.کلید خونه رو داشتم با خودم گفتم برمی گردم خونه و الکی میگم یه چیزی جا گذاشتم تا کسی شک نکنه.تردید رو کنار گذاشتم و با کلید رفتم داخل خونه.در خونه رو که باز کردم کسی توی پذیرایی نبود ولی از داخل اتاق خواب صداهایی میومد.آروم و با احتیاط به اونجا رسیدم ودر کمال ناباوری چیزی رو دیدم که هرگز باورش نمی کردم.مامان و خاله ناهید لخت توی بغل هم مشغول معاشقه و لزبازی بودن.انتظار این یک قلم رو دیگه نداشتم.پاک گیج شده بودم و نمی دونستم باید چی بگم یا چیکار کنم.داستان به نظر هر روز عجیب تر و غیرقابل باورتر میشد.ادامه دارد......
قسمت شانزدهماین جا کجاست مهرنوش جان؟ مهرنوش در حالی که خودش رو از من دلخور نشون می داد گفت:خونه یکی از دوستامه.-:این دو روز رو کجا بودی چیکار می کردي؟مهرنوش:چه فرقی میکنه؟ مامانم دلواپسم شده؟ انتظار نداشتین که برگردم به اون خونه؟-:من میدونم اون چیزی که اون روز دیدی رو...... حرفم رو قطع کرد و گفت:نباید وسط معاشقه و رابطه جنسی شما و مادرم سر می رسیدم خاله ناهید؟-:میدونی که لازمه من و مادرت در اون خصوص بهت توضیحاتی بدیم.مهرنوش:هیچ توضیحی نمیتونه برای من قانع کننده باشه.-:به هر حال باید این فرصت رو به مادرت بدي.شاید اون دلایل خاصي برای کارش داشته باشه.مهرنوش:اگر شما بتونین منو قانع کنین مامانم هم میتونه.برای همین اول خواستم این فرصت رو به شما بدم.-:از کجا در مورد ما فهمیدی؟مهرنوش:مدتی بود به مامان مشکوک بودم و به خاطر همین تعقیبش کردم و زیر نظر گرفتمش و تهش فهمیدم.از نظر من مامانم یه جنده است و با تمام احترام خاله ناهید باید بگم که من فکر میکنم شما هم مثل اون یه جنده باشین.از صراحت بیانش جا خوردم ولی داشت حقیقت رو می گفت و شاید نمی تونستم جوابی بهش بدم.-:باشه قبول من جنده ولی در مورد مادرت اشتباه نکن.اینکه مرجان به همجنس خودش گرایش داره به معنی جنده بودنش نیست که عزیزم.مهرنوش:اون فقط با همجنس رابطه جنسی نداره.تا جایی که من میدونم با مردا هم وارد روابطی شده و میشه و شما هم نمی تونین روش سرپوش بذارین.-:کی بهت همچین حرفی زده؟ شاهد یا مدرکی وجود داره که بتونه ادعای تو رو تایید کنه؟مهرنوش سری به نشان تایید تکون داد و گفت:البته که وجود داره.مردی که مامان باهاش رابطه داشته خودش شهادت داده.حتی از مادرم عکس داره. با همدیگه عکس مشترک دارن.-:امروزه مردم با فتوشاپ و کلی حقه کامپیوتری میتونن چیزای عجیب و غریب درست کنن.این که ملاک نمیشه.مهرنوش:ولی چیزی که من دیدم واقعیت محض بود نه فتوشاپ.-:چی باعث شد که اون مرد یه عکس از خودش و مادرت بهت نشون بده؟ اصلا تو رو از کجا پیدا کرده؟ ببینم نکنه.... بگو که اشتباه میکنم.مهرنوش:حدستون درسته خاله جون.منم مثل شمام مثل مامانم.ما هممون یه کاری انجام میدیم.شبی هم که با اون مرد بودم اون من و مامانمو شناخت. ظاهرا عکس منو تو گوشی مامان دیده بود.یه لبخندی به پهنای صورت زدم و گفتم:نمیدونی چقدر از شنیدن این مطلب خوشحالم.ببین عمو محسنت چقدر خوشحال بشه.احتمالا کارمون خیلی راحت تر از اونی که فکر می کردیم بشه.تو خودت از جنس مایی و ما چند قدم جلو افتادیم.در خصوص تو مثل مادرت کار سخت نیس.مهرنوش با کنجکاوی و تعجب به من نگاه کرد و گفت:چی داری میگی خاله جون؟ من سر نمیارم.-:چون تو هم مثل مامانت و من جنده ای میخوام باهات راحت باشم.ولی باید قول بدي که باهامون باشی.با من و عمو محسن و پدرت.مادرت نباید چیزی بفهمه.مهرنوش طفلی با بهت به من نگاه می کرد وچیزی از حرفام سر در نمی آورد.مهرنوش:همه حقیقت رو بدون کم و زیادی برام بگین قول میدم هیچی به مادرم نگم.خیالتون راحت.-:چه جوری بگم مهرنوش جان.راستش ما یه تیم هستیم.من و عمو محسن و پدرت.مهرنوش:چه جور تیمی؟-:ما همگی با هم رابطه داریم.من سال هاست با پدرت رابطه دارم و عمو محسن هم کاملا درجریانه و موافق این روابطه.در حال تلاش هستیم تا مادرت رو هم وارد این تیم کنیم.خیلی نقشه ها کشیدیم وخیلی برنامه ریزی ها کردیم تا مرجان هم وارد این گروه بشه ولی هنوز خودش خبري نداره که چه نقشه ای براش کشیدیم و چه جوری داریم اونو وارد گروه می کنیم. مهرنوش با چشمای بهت زده اش به من نگاه می کرد و انگار زبونش بند اومده بود. چیزایی که می شنید رو باور نمی کرد.-:میخوای بدونی چی شد که مادرت جنده شد؟ مهرنوش که هنوز مات و مبهوت بود گفت:اوهوم.-:تازه چند وقت بود که به مشهد رفته بودی و مامانت قرار شده بود بیاد پیشت.روزی که میخواست بیاد تا دم فرودگاه هم اومد و فهمید که موبایلش رو جا گذاشته و وقتی به خونه برگشت چیزی رو که نباید می دید دید.مهرنوش:مامانم توی خونه چی دید؟-:باباتو دید که روی یه زن افتاده بود و مشغول گاییدنش بود.زنه هم چه جوری ناله می کرد.مامانت که این صحنه رو دید از حال رفت و از همون روز با پدرت لج شد و تا آستانه طلاق پیش رفت ولی به خاطر تو گذشت کرد وبه این زندگی ادامه داد.البته فقط زندگی ظاهری بود در باطن اونا طلاق عاطفی گرفته بودن و رابطه جنسی هم نبود.مامانت اون روز چهره اون زن رو نتونست ببینه ولی من خوب میدونم که اون زن کی بود.مهرنوش:اون زن کی بود؟-:من بودم.من بودم که زیر بابات درحال گاییده شدن بودم و ناخواسته زندگی مادرت و پدرت رو به نابودی کشوندم.ما همیشه می خواستیم مامانت وارد گروه ما بشه ولی اون اتفاق همه چیز رو خراب کرد.بابات برای بهبود روابطش با مرجان خیلی تلاش کرد ولی جواب نداد تا اینکه خدا سحر رو سر راه زندگی هممون قرار داد.مهرنوش:و سحر کی باشه؟-:یه دختری که مادرت باهاش وارد رابطه شده بود.گویا مرجان قبل از سحر با دو سه تا مرد در ارتباط بود ولی از يه جایی به بعد تصمیم گرفت تا دیگه با مردا نباشه و با زنا وارد رابطه بشه.گویا به تلافی خیانت پدرت رفت با چند تا مرد خوابید ولی به یکباره رفت سراغ همجنس.سحر یه دختر خاص و متفاوتی داشت.گرایش به پسر شدن داشت و قبول کرد تا با مادرت بخوابه.سرت رو درد نیارم عزیزم خلاصه بابات اتفاقی متوجه ارتباط پنهانی سحر با مامانت میشه و با سحر ارتباط برقرار میکنه و ازش استفاده میکنه تا کمک کنه مرجان بهمون نزدیک بشه.سحر با يه نقشه زیرکانه زمینه رابطه من و مادرت رو فراهم میکنه و حالا مادرت عاشق منه و منو با هیچ مردي عوض نمیکنه.منم دارم روش کار میکنم تا اون وارد رابطه با عمو محسن بشه و موافقت اولیه مرجان رو هم گرفتم.وقتی مرجان زیر محسن بخوابه کم کم میتونیم پای بابا فریدونت رو هم به ماجرا باز کنیم و گروه رو بالاخره تشکیل بدیم.این همه نقشه و برنامه ماست.البته من و محسن با زوج ها و افراد دیگری هم درارتباطیم و اگر مامانت وارد گروهمون بشه میتونیم این گروه رو بزرگتر هم کنیم.صحبتم که به اینجا رسید مهرنوش با حیرت به من نگاه کرد و گفت:باورم نمیشه. نمیدونم باید چی بگم یا چیکار کنم.-:پس تو هم مثل مایی درسته؟مهرنوش:بله منم از خودتونم.فقط نفهمیدم که چرا عمو محسن از اینکه من یه جنده ام باید خوشحال بشه؟-:برای اینکه عمو محسن همیشه بهت نظر داشته و دوست داشته که تو رو هم وارد گروه بکنه ولی با فریدون رودربایستی داره و فعلا چیزی نگفته.هرچند که اگر بهش بگه احتمالا فریدون قبول میکنه.کسی که زنش رو در اختیار یکی دیگه بذاره مشکلی نداره که دخترش رو هم در اختیار یکی دیگه بذاره.ببینم خودت نظرت چیه؟ دوس داری بیای توی گروه؟مهرنوش:نمیدونم چی بگم.البته که حضور در همچین گروهي فانتزی جذابیه ولی اگر بخوام قبول کنم شرطی دارم.-:هر شرطی باشه من و عمو محسن انجام میدیم.حضور تو توی گروه بهترین اتفاق ممکنه.ارزشش رو قطعا داره.-:من میام توی گروه شما ولی قبلش شما و مامان مرجان باید بیاین توی گروه ما.هروقت شما و مامان مرجان با مردای گروه ما خوابیدین منم میام تو اون گروه و با عمو محسن و پدر میخوابم.شرطی نبود که از پس انجامش بر نیام.قطعا محسن هم راضی بود.-:من هیچ مشکلی ندارم و به راحتی قبول میکنم ولی مامانت رو نمیدونم حاضر به انجامش بشه یا نه.مهرنوش:اگه اون قدر که میگین عاشقتونه پس می تونین راضیش کنین.کار سختی بود ولی شدنی بود. وقتی مرجان رو راضی کردم که زیر محسن بخوابه می تونستم راضیش کنم زیر دیگران هم بخوابه.-:هر طوری شده مامانتو راضی میکنم.مهرنوش یه لبخندی زد و گفت:خوبه.برای شروع خودتون به تنهایی می تونین شروع کنین. همین جا همین الان وارد گروه ما بشین و با مردي که تو گروه ماست بخوابین.سپس با صدای بلندی صدا زد و گفت:کامران میتونی وارد بشی.خاله ناهید آمادة است.درسته خاله جون؟ همون لحظه به مردي که از اتاق بیرون می اومد نگاه کردم.مرد هیکلی و جذابی بود.یه لبخندی بهش زدم و رو به مهرنوش گفتم:من همیشه برای انجام این کار آمادة ام عزیزم.ادامه دارد......
قسمت هفدهمخاله ناهید وکامران به هم چسبیده بودن و لب هاشون توی هم قفل شده بود.کامران همزمان با معاشقه یکی یکی لباسای خاله ناهید رو از تنش در می آورد و وقتی کاملا لخت شد ومن بدن سکسی وجذابش رو به چشم خریدار نگاه کردم فهمیدم که مامانم بی خود و بی جهت این جوری عاشق خاله ناهید نشده. صدای اوووم اوووم ریزی از گلوی خاله ناهید خارج میشد که بسیار تحريک کننده بود.کامران خودش هم خيلي زود لخت شد و هر دو روی تخت خزیدن ومنم مشغول تماشای اونا بودم.خاله ناهید کاملا تو آغوش کامران فرو رفته بود و بدنش به تصاحب بدن هیکلی کامران در اومده بود.لب و زبون همو می خوردن و صدای ملچ ملوچ زیادی ازشون بلند بود.نه دیگه بیشتر از این نمی تونستم یه گوشه بی تفاوت بمونم و کاری نکنم.بدون دعوت منم لخت شدم تا به جمعشون ملحق بشم و این درست زمانی بود که کامران خاله ناهید رو روی تخت خوابونده بود و خودش روی سینه هاش نشسته بود و کیرشو تا دسته ته حلق خاله ناهید فرو کرده بود.منم رفتم جلو و سرمو لای پای خاله ناهید بردم و زبونمو لای چاک کس کشیدم که آاااههه کشید.دوباره شروع به لیسیدن کسش کردم و هر بار با ولع کسش رو می لیسیدم و چوچولش رو می مکیدم.خاله ناهید که دهنش با کیر کلفت کامران پر شده بود ونمی تونست اون طور که باید و شاید آاااههه بکشه و تنها صدای اوووم اوووم گفتن ریزی ازش به گوش می رسید که نشون می داد در حال لذت بردنه.کامران هم با ولع توی حلقش تلمبه میزد و دهنش رو می گایید.بعد از گذشت چند لحظه کامران از روش بلند شد و اومد جای منو گرفت و کیرشو با کس داغ خاله ناهید تنظیم کرد و با يه فشار محکم کیرشو تا نصف وارد کس داغ و خیسش کرد.ختله ناهید اااخخ گفت وچشماشو بست و کامران هم دیگه بهش امون نداد و تلمبه هاش رو توی کس خاله ناهید که من دیگه از این به بعد ناهید صداش میکنم شروع کرد. منم از این فرصت استفاده کردم و اومدم بالاي سر ناهید وبا کس روی صورتش نشستم و اونم بلافاصله زبونش رو لای کسم انداخت.آااااههههه کشیدم و از لذت چشمام بسته شد.اونم شروع کرد با حرارت بیشتری کسم رو می لیسید.چوچگلم رو می مکید و تحريک می کرد.منم یکسره آاااههه می کشیدم و لذت می بردم.چقدر خوب این کار رو انجام می داد.از اون طرف کامران همچنان توی کس ناهید تلمبه میزد و با هر تلمبه اش سینه های گنده اش این طرف و اون طرف به رقص در می اومدن.همزمان با گاییدن کسش سینه هاش رو توی مشتاش می گرفت و اونا رو محکم می مالید و ناهید هم یکسره آاااههه می کشید و قشنگ معلوم بود که داره لذت می بره.منم کسم رو یکسره به صورت و دهنش می مالوندم و به نوعی ازش می خواستم تا بیشتر و بیشتر برام کس لیسی کنه.بعد از گذشت چند د کرد و با يه فشار محکم کیرشو وارد کسم کرد. آااایییی آاااخخخ دردم اومده بود و همون لحظه ناهید اومد و اونم رو به روی من دقیقا زانو زد و صورتش رو آورد جلو و لبم رو بوسید.لب و زبونش رو به دهن گرفتم و مشغول خوردن شدم و اونم لب و زبون من و می خورد. چقدر شیرینی لباش رو دوست داشتم.مکیدن اون لبای جذاب تحمل کیری که کسم رو شکافته بود رو راحت می کرد.کامران تلمبه هاش رو توی کسم شروع کرد و با هر تلمبه ای که میزد من ناله می کردم و لب و زبون ناهید رو با ولع و لذت بیشتری می مکیدم.سینه هام به این طرف و اون طرف رقص می کرد و ناهید ضمن خوردن لبام سینه هام رو توی مشت گرفته بود و می مالید.وقتی که فهمید دیگه دردی ندارم و دارم راحت کس میدم اونم جلوی من قمبل کرد و کس و کونش رو جلوی صورتم قرار داد.منم بهش امون ندادم و با زبون به جون کس و کونش افتادم. اول به سراغ کسش رفتم و حسابی کسش رو لیسیدم و چوچولش رو مکیدم و بعدش به سراغ سوراخ کون جذابش رفتم.باید می لیسیدمش و نباید اجازه می دادم که از دستم در بره.قطعا با این کون باکیفیتی که ناهید داشت امکان نداشت کامران بدون گاییدنش این سکس رو به پایان برسونه.پس هم به خاطر خودم که دوست داشتم که این کون لطیف و جذاب رو بچشم و هم برای آمادة کردنش برای کیر کلفت کامران لازم بود تا اون سوراخ خوشگلش رو حسابی مزه کنم.زبونم رو لای سوراخ کونش انداختم و شروع به لیسیدن کردم که اونم آاااههه کشید.کامران هم یکسره توی کسم تلمبه میزد و با هر تلمبه اش من به جلو پرت می شدم و صورتم بیشتر لای کون خواستنی ناهید فرو می رفت.تند تند و با ولع براش کون لیسی می کردم و زبونم رو لای مقعدش می چرخوندم و حسابی می لیسیدم و اونم یکسره آاااههه می کشید.کامران هم ضمن اینکه پهلوهام رو با دستاش گرفته بود محکم توی کسم تلمبه میزد.لابه لای گاییدنش گاهی موهام رو توی مشتش می گرفت و می کشید و گاهی هم بهم اسپنک میزد و دو طرف کونم رو با سیلی هاش حسابی سرخ می کرد.همگی غرق در لذت بوديم که به پیشنهاد کامران دوباره پوزیشن عوض کردیم.این بار ناهید داگی شد و منم کاملا رفتم زيرش خزیدم و کامران هم اومد و پشت سر ناهید قرار گرفت و مطابق انتظارم مصمم برای گاییدن کونش آمادة شد.لمبرهای کونشو از هم باز کرد و کیرشو با سوراخش تنظیم کرد.یه فشار داد و سر کیرش رو وارد کون داغ و جذاب ناهید کرد.ناهید یه آاااخخخ بلند گفت و لباشو گاز گرفت.کامران یه چند لحظه ای مکث کرد و وقتی یه خرده جا باز کرد این بار یه فشار دیگه داد و کیرش راه کون ناهید رو شکافت و داخل مقعدش شد. آااایییی می گفت و چشماش رو بسته بود.من که زيرش خزیده بودم سینه های درشتش رو به دهن گرفتم و یکی یکی مشغول خوردن و مکیدنشون شدم.نوک برجسته سینه هاش رو به دهن گرفتم و می مکیدم و اونم دیگه کم کم ناله می کرد.کامران بازم یه کوچولو مکث داد و کم کم تلمبه هاش رو توی کون ناهید شروع کرد.ابتدا آروم آروم تلمبه میزد و منم سعی می کردم تا با مکیدن سینه هاش درد کون دادنش رو تا حد زیادی کم کنم.در این امر موفق هم بودم چرا که لابه لای درد کشیدناش کم کم صدای ناله های حشری کننده اش هم به گوش می رسید.کامران همزمان با گاییدن کون ناهید از اون زیر با انگشتاش کسم و چوچولم رو می مالوند.این قدر حرکتش ناگهانی بود که بی اختیار آاااههه کشیدم.کامران تلمبه هاش محکم تر و سریعتر شده بود ودیگه با قدرت داشت کون ناهید رو می گایید و همزمان با انگشتاش چوچولم رو می مالوند.منم یکسره ناله می کردم و سینه های ناهید رو می خوردم.همه غرق لذت و هیجان بوديم واین قدر کامران چوچولم رو مالوند که بالاخره درآستانه ارضا شدن قرار گرفتم و با يه آاااههه بلند به ارگاسم رسیدم.کامران این بار به سراغ چوچول ناهید رفت و همزمان با گاییدن کونش چوچولش رو می مالوند.منم از اون زیر سینه هاش رو یکسره می خوردم. حال ناهید تماشایی بود. همه اعضای بدنش غرق لذت بود.من و کامران هم با همه وجود به جونش افتاده بوديم.کامران این قدر چوچول ناهید رو هم تحريک کرد تا بالاخره اونم با آاااههه وناله زياد به ارگاسم رسید.دیگه نوبت کامران رسیده بود ولی اون گویا نمی خواست بیخیال کون ناهید بشه و این قدر تلمبه های محکم توی کونش زد که در آستانه ارضا شدن قرار گرفت.از هر دو ما خواست که مقابلش زانو بزنیم.اونم اومد جلومون وایساد و کیرش رو جلوی صورتمون گرفت.آبش با فشار و حجم زياد روی صورت و دهن جفتمون پاشيد وخودش بی حال یه گوشه ای ولو شد.من و ناهید هم لب و زبون هم رو به دهن گرفتیم و صورت هم رو می لیسیدیم و آب کیر کامران رو توی دهن هم رد و بدل می کردیم و هر کدوم یه مقداری از آبش رو خوردیم و سعی کردیم عادلانه بین خودمون تقسیم کنیم.سکس جذاب و فوق العاده ای رو پشت سر گذاشته بوديم.چقدر همه چیز هیجان انگیز بود.ادامه دارد.....
قسمت هجدهمخیلی خوش اومدی مهرنوش جان.-:ممنونم عمو محسن.من پیش از این بارها به این خونه رفت و آمد کردم ولی الان یه جوری هیجان دارم که انگار بار اولیه که شما و خاله ناهید رو می بینم یا باهاتون آشنا میشم.عمو محسن لبخندی زد و گفت:البته که باید هیجانش متفاوت با قبل باشه.تو قبل از این هم ما رو می شناختی ولی الان یه جور دیگه ای ما رو می شناسی همون طور که ما هم با يه چهره و شخصیت متفاوتی از تو رو به رو میشیم.اینو هم بگم که من و ناهید هم چنین هیجان خاص ومتفاوتی رو تجربه می کنیم.همون لحظه ناهید از اتاق بیرون اومد و گفت:همین الان با مامانت صحبت می کردم.بهش گفتم که اینجایی و شب اینجا می مونی و خیالش راحت شد.البته اینو هم بهش گفتم که فردا ميری خونه تا حتما با مادرت صحبت کني.سری به نشان تایید تکون دادم و گفتم همین کارو میکنم.عمومحسن:شاید هیجانی که من و ناهید داریم حتی از هیجان تو هم بیشتر باشه به خصوص الان که میدونیم تو هم از خودمونی. مثل مایی با افکار و عقایدی مثل ما.این کار رو برای هممون خیلی راحت تر میکنه.-:این خوبه یا بده؟ اینکه من مثل شمام یا کارایی که من یا شما انجام میدیم خوبه یا بده؟ اینکه من توی این سن و سال همچین آدمی هستم.عمو محسن:هیچ ربطی به سن و سال نداره.اگر کاری که تو میکنه بده به همون اندازه ای بده که مامان مرجانت یا ناهید انجام میدن اگر هم کار خوبیه باز به همون اندازه ای خوبه که اونا انجام میدن.ولی باور و اعتقاد من اینکه که آزادی استفاده از بدن وجسم برای لذت بیشتر و زیباترشدن یک زندگی یک نعمته که خیلیا از خودشون دریغ می کنن.-:پس اگر کار خوبیه پس چرا چیزی که بهمون اطلاق میشه زشت و ناپسنده؟ چرا بهمون میگن جنده؟عمومحسن:این از فقر فرهنگی و شخصیتی اوناست که این طور میگن.ولی من باور دارم آدم میتونه توی زندگیش کارای هیجان انگیز کنه کارای متنوع و جذاب ولی با رعایت احترام وداشتن جنبه بالا.و البته بدون افراط زياد.اگر با رعایت احترام متقابل و کنترل شده باشه هیچ ایرادی نداره و اتفاقا مفید وجذاب هم خواهد بود.صحبتش که به اینجا رسید رو به ناهید کرد و گفت:عزیزم اگر اجازه بدي من و مهرنوش جان کمی به تنهایی با هم صحبت کنیم.ناهید سری به نشان تایید تکون داد و عمو محسن هم از جا بلند شد و رو به من گفت:با من ميای؟-:بله حتما.اون ازجلو ومن هم پشت سرش حرکت کردم و با هم يه اتاق خوابشون رفتیم وقتی وارد اتاق شدیم ازم خواست تا لبه تخت بشینم ومنم نشستم. خودش هم کمی در رو جلو برد ولی نبست و اومد کنارم نشست.نزدیک تر از اونی بود که باید باشه.دستاش دور شانه هام حلقه شد وگفت:در خصوص تصمیمی که گرفتی بهت تبریک میگم. تصمیمت بسیار جسورانه و عالی بود.تو انتخاب درستی داشتی.-:آخر این راه چیه عمو محسن؟ لبخندی زد و گفت:این مسیر حد و مرزی نداره عزیزم.میتونه تا بی نهایت باشه و لذتی به وسعت بی پایان برات رقم بزنه البته مشروط بر اینکه همون طور که گفتم با رعایت ادب و احترام متقابل و دوری از افراط و با شناخت و اعتماد کامل صورت بگیره و اون زمانه که نه تنها هیچ زندگی از هم نمی پاشه بلکه پایه های یک رابطه استوارتر میشه و یکی مثل تو باید خیلی بلوغ فکری کاملی داشته باشه که بتونه همچین تصمیمی بگیره.-:شما و خاله ناهید یا پدر و. مادر من زوج هستین ولی من یه دختر مجردم.این قراره توی زندگی من چطور تاثیر بذاره؟عمومحسن:آره تو مجردی ولی قرار نیست تا ابد مجرد بمونی.تو هنوز خیلی جوونی و میتونی سالها با همین مجردی این سبک زندگی رو ادامه بدي و وقتی هم که خواستی ازدواجه کني و خانواده ای تشکیل بدي هم میتونی یه مردي که افکار وعقایدش شبیه به ما باشه پیدا کني و در قالب یک زن شوهردار به این مسیر بی انتها ادامه بدي.قطعا من و ناهید وحتی پدر و مادرت هم در این مسیر کمکت می کنیم. و امشب و این جا آغاز خاطره انگیزی برای ورودت به دنیای ما میشه.آمادگیش رو داری؟ از جا بلند شدم و به سمت در اتاق حرکت کردم و عمو محسن هم به من چشم دوخته بود.در اتاق رو بستم و قفلش کردم.یه لبخند دلبرانه به روش زدم و گفتم:اگر آمادة نبودم الان اینجا نبودم.به سمتش گام برداشتم و لحظاتی بعد توی تخت مشترکش با ناهید باهاش همبستر شدم. در کسری از زمان برهنه شدم و خودش هم کاملا لخت شد و تن عریانم رو دراختيارش گذاشتم.لبهامون بلافاصله روی هم رفت و همو محسن حین معاشقه با دستاش مشغول نوازش و لمس بدنم شد.اشتیاق زیادی رو در وجودش مشاهده می کردم.توی معاشقه باهاش همراه شدم و اون ضمن اینکه لب و زبونم رو می خورد با دست سینه هام رو می مالوند وگاهی به صورتم و گاهی به موهام دست می کشید.ازاینکه با مرد سن بالايي خوابیده بودم احساس بدي که نداشتم هیچ بلکه یه جورایی کاملا راضی بودم.یه جور بی حیایی جنسی پیدا کرده بودم و توی این سن و سال به نوعی دریده و بی حیا شده بودم.همون طور که تو آغوشش بودم رشد کیر کلفتش رو لای پاهام حس کردم و این باعث شد تا با دستم کیرشو بگيرم و به آرومی بمالم.کیرش تو دست من ذره ذره بزرگ و بزرگتر میشد و کار تا اونجایی پیش رفت که عمومحسن روی تخت دراز کشید و از منم خواست تا به حالت 69 روش قرار بگيرم.طبق خواسته اش عمل کردم و اونم زبونش رو لای چاک کسم کشید و شروع به لیسیدن کرد.آاااهههه کشیدم و اونم یه جوووون گفت و با ولع بیشتری شروع به لیسیدن کرد.منم کیرشو که مقابل صورتم قرار داشت و حسابی سفت شده بود به دهن گرفتم و شروع به ساک زدن کردم.یه آاااههه عميق کشید و دوباره تمرکزش رو روی لیسیدن کسم و مکیدن چوچولم گذاشت.با لذت و هیجان برام کس لیسی می کرد و منم با اشتهای زیادی کیرشو می خوردم. کیرش ذره ذره سنگ تر میشد و هر بار که تا ته حلقم می بردمش بیشتر عاشقش میشدم.با تخماش بازي مي کردم و گاهی وسط خوردن کیرش تخماش رو هم می لیسیدم و می مکیدم.اونم یکسره ناله می کرد و آاااههه می کشید و بعد از گذشت چند دقیقه بالاخره تصمیم گرفت تا پوزیشن رو عوض کنه و کسم رو بگاد.طبق خواستش به پشت دراز کشیدم و اونم اومد بین پاهام قرار گرفت.یه بالش زیر کمرم گذاشت و من کمی بالاتر اومدم.کسم حسابی آب انداخته بود وبی صبرانه انتظار دخول رو می کشید.پاهامو کامل از هم باز کرد و کیر کلفتش رو با کسم تنظیم کرد.نفس عمیقی کشیدم و اونم ذره ذره با فشارهای خیلی آروم کیرش رو توی کسم فرو می کرد.این قدر با مهارت و حوصله کارش رو انجام داد که وقتی کیرش تا ته تو عمق وجودم نشست هیچ جیغ و دادي نکردم و تنها آاااههه کشیدم و از عمق وجودم لذتم رو نشونش دادم.خیلی آرام ولی منظم شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد وهر بار کیرشو تا عمق وجودم فرو می کرد.چقدر زيرش حال خوبی داشتم.یکسره ناله می کردم و آاااههه می کشیدم و اونم مدام جوووون می گفت و قربون صدقه من و بدنم می رفت.همزمان با گاییدن کسم کاملا روم خم شد و لی و زبونم رو به دهن گرفت و مشغول خوردن شد و منم توی این معاشقه همراهیش کردم وهمزمان با گاییده شدن بهش لب می دادم.هر دو غرق لذت بوديم و تلمبه هایی که همه وجودم رو می شکافت و کیری که تا دسته تا نزدیکی های رحم و تخمدانم احساسش می کردم. چقدر همه چیز دوست داشتنی بود. ذره ذره سرعت و قدرت تلمبه های عمو محسن توی کسم بیشتر میشد و منم بیشتر و بیشتر دلم کیر می خواست و گایشی مقتدرانه.همزمان با سرعت دادن به تلمبه هاش با دستاش سینه هام رو توی مشت گرفته بود و می مالید و منم دیگه صدای ناله هام تموم خونه رو پر کرده بود و حتم داشتم که حتما ناهید بیرون اون اتاق قشنگ سر و صدای ما رو می شنید.حسابی که توی کسم تلمبه زد بالاخره کیرشو از کسم بیرون کشید و پوزیشن رو عوض کرد و ازم خواست برم لبه تخت دراز بکشم به صورتی که سرم از لبه تخت آویزون باشه.حین اینکه این کارو انجام می دادم گفت:عاشق اینم که دهن یه جنده رو این جوری عميق بگام و اون برام تو حلقی ساک بزنه مخصوصا جنده های کم سن و سالی مثل تو.توی پوزیشن مورد نظر قرار گرفتم و ضمن اینکه دهنمو کامل باز می کردم گفتم:این جنده هم آمادة است تا ساک عميق و تو حلقی بزنه.اونم یه جووون گفت و بالاي سرم حاضر شد.کیرشو یک ضرب تا ته توی حلقم فرو کرد و منم عوقم گرفت ولی عمو محسن منو سفت نگه داشت و اجازه نداد که بالا بیارم.دیگه افتاد به جونم و با ولع شروع به گاییدن دهنم کرد.منم تا جایی که می تونستم عميق براش ساک می زدم تا حسابی حال کنه.حسابی آاااههه و ناله اش بلند شده بود.اونم همزمان با گاییدن دهنم کاملا روم خم شد و سرشو لای پاهام فرو برد و زبونش رو مجددا لای کسم انداخت و شروع به کس لیسی کرد.این بار نوبت ناله های من بود.با ولع و اشتهای زیادی برام کس لیسی می کرد و چوچولم رو می مکید ومنم از اون سمت حسابی کیرشو که سنگ و کلفت بود می خوردم.لبه های کسم رو بازي مي داد و چوچولم رو می مکید و این قدر این حرکت رو ادامه داد تا بالاخره در آستانه ارضا شدن قرار گرفتم و با کلی جییغ و ناله به ارگاسم رسیدم وهمه آبم روی صورت ودهن عمو محسن پاشيد.عجب ارضای فوق العاده ای بود.بعد از ارضا شدن من عمو محسن تلمبه هاش ته حلقم رو عميق تر و محکم تر کرد.انگار خیال داشت با کیرش حلقم رو سوراخ کنه. به معنای واقعي کلمه دهنم در حال گاییده شدن بود.چشمام اشک اومده بود و بزاق دهنم همین جوری روی سر و صورتم جاری بود و کلا صورتم رو خيس کرده بود.همزمان با اینکه کیرشو ته حلقم می کوبید سینه هام رو می مالید و این قدر تلمبه های محکمی ته حلقم زد که بالاخره در آستانه ارضا شدن قرار گرفت.کیرشو از دهنم بیرون کشید و رو به روی صورتم گرفت ومنم دهنم رو باز کردم.آبش پرحجم و پر فشار به بیرون پاشيد و همش روی صورت و گردنم ریخت و کمی هم توی دهنم خالی شد.اون مقداری که توی دهنم ریخته بود رو قورت دادم.همون لحظه عمو محسن دراتاق رو باز کرد و لحظاتی بعد ناهید وارد اتاق شد و با دیدنم لبخندی زد و گفت:خسته نباشی عزیزم.منم به روش لبخند زدم.با انگشتاش آب کیری که روی صورت و گردنم ریخته بود رو جمع کرد و همش رو توی دهنم قرار داد و گفت:آب کیر عمو محسن چطور بود؟ دوستش داشتی؟ سری به نشان تایید تکون دادم و گفتم عالی بود ناهید جون. حسابی اشتهام رو باز کرد برای شام.ناهید:پاشو بدو دوش بگیر لباس بپوش بیا که لازانیای مخصوصی که برات درست کردم یخ نکنه و از دهن نیفته. همون طور که از روی تخت بلند می شدم گفتم:ببخشید که در نبود تو زیر شوهرت خوابیدم؟ اونم لبخندی زد و گفت:اشکالی نداره. دست بعدی دونفری با هم زيرش می خوابیم.-:مگه دست بعدی هم وجود داره؟ عمو محسن هم لبخندی زد و گفت:بله البته. هنوز سر شبه و تا صبح خیلی زمان داریم. حالا حالاها قراره خوش بگذره جنده کوچولوی من.ادامه دارد......
قسمت نوزدهممیدونم که شاید نتونم قانعت کنم ولی..... حرفم رو قطع کرد و گفت:میدونم مامان.هیچ توضیحی در این شرایط نمیتونه منو قانع کنه. در ضمن خاله ناهید هر چیزی رو که لازم بود بدونم بهم گفت از سیر تا پیازش رو.-:خوشحالم که به خونه برگشتی و ممنونم.مهرنوش:من کینه و دشمنی نسبت به شما ندارم و این چند روزي هم که خونه نیومدم چون ناراحت و دلخور بودم وگرنه این جا خونه منه و شما هم مامان من هستین.-: دوستت دارم عزیزم.مهرنوش:منم دوستت دارم مامان.میدونم که بابا بهتون خیانت کرد و میدونم که شما هم به تلافی این کارش مثل خودش رفتار کردین ولی این راه و رسمش نبود.چیزی که من میخوام اینه که همه چیز بین شما و بابا به روال سابق برگرده.-:بین من و پدرت دیگه چیزی نیست.ما فقط همدیگرو تحمل میکنیم.یه زمانی عاشقش بودم ولی از وقتی که بهم خیانت کرد.... حرفم رو قطع کرد و گفت:شما چیکار کردین مامان؟ باشه بابا بد بابا خیانتکار شما چرا کج رفتین؟ شما چرا کار اونو تکرار کردین؟ وقتی کار اونو تکرار کردین يعني شما جفتتون مثل همین.دیگه این موش و گربه بازي رو باید تموم کنین.زندگیتون رو از سر می گیرین با هم وارد رابطه میشین و وقتی میگم رابطه منظورم اینه که با هم باید بخوابین.از اونجایی که شما هم بهش خیانت کردین دیگه ادامه این کینه و نفرت معنایی نداره.اگر خواسته منو انجام ندین من همه چیز رو به بابا میگم و برای همیشه از این خونه میرم.-:چطور بعد از همه این اتفاقات پدرتو بپذیرم؟مهرنوش:اجازه بدین بهتون نزدیک بشه و بهش بگین که بخشیدینش.منم هرگز در مورد خیانت شما چیزی بهش نمیگم و این طوری شما در نظرش همچنان پاک ومریم مقدس باقی می مونین و آبروتون نمیره.-:بعد از اینکه باهاش خوابیدم چی؟مهرنوش:کم کم همه چیز درست میشه.به هم فرصت بدین شما میتونین روابط دیگرتون رو داشته باشید و اجازه بدید بابا هم همین کارو بکنه.درست مثل کاری که خاله ناهید و عمو محسن انجام میدن.میدونم اونا با زوجای دیگه در ارتباطن و حتی تنهایی با افراد دیگه می خوابن.اونا با احترام متقابل این فرصت عیش و تنوع رو به هم دادن و با جنبه رفتار کردن و زندگیشون هم قشنگه.من میدونم که حتی شما هم قراره به زودی با عمو محسن بخوابین.من به عنوان دخترتون میخوام بگم هیچ مشکلی با این قضیه ندارم شما می تونین با هر کسی بخوابین. مطمئن باشین بابا هم مثل عمو محسن راضیه.می تونین مثل خاله ناهید و عمو محسن یه زوج خوشبخت بشین هم با هم خوب باشین و هم به همدیگه اجازه بدین که یه سری روابط متنوع رو تجربه کنین.حرفاش منو به فکر فرو برد.شاید اون قدرها هم اوضاع بد نمیشد.همیشه بابت این روابط پنهانی استرس داشتم و نگران بودم.اگر میشد با اطلاع فریدون و با رضایتش روابطی رو با دیگران داشته باشم عالی هم میشد.اگر مهرنوش درمورد خیانت من بهش می گفت آبروم می رفت و خجالت زده می شدم ولی اگر فریدون چیزی در مورد خیانت من نمی فهمید من همیشه مورد احترامش بودم و خواسته منو بی چون و چرا انجام می داد.حالا که انتقامم رو هم به نوعی ازش گرفته بودم شاید بد نبود که کمی نرمش به خرج بدم.-:باید چیکار کنم عزیزم؟مهرنوش با دست به اتاق خوابمون اشاره کرد و گفت:همین امشب موقع خواب توی اون اتاق من میخوام که صدای آاااههه وناله های شما و پدر رو بشنوم.و فقط همین امشب رو فرصت دارين چون اگر هیچ اتفاقی بینتون امشب نیفته من صبح فردا همه چیز رو به بابا میگم.-:شاید بتونم پیشنهادت رو قبول کنم ولی در خصوص زمانش فکر میکنم که الان آمادگیش رو نداشته باشم.یه خرده به زمان احتیاج دارم و فکر میکنم بهتره که به بعد از برگشتم از سفر موکولش کنم.مهرنوش:یعنی چی که آمادگیش رو ندارين مامان؟ شما بیشتر از بیست ساله که با بابا زندگی کردین و حالا برای سکس. باهاش نیاز به آمادگی دارين؟ مگه با مردا و زنای دیگه وارد رابطه شدین نیاز به آمادگی داشتین؟ لطفا نذارین دهنم باز بشه.یا همین امشب اون اتفاق خوبه که من منتظرشم میفته یا صبح فردا بابا در مورد جندگی های شما می فهمه. سری به نشان تایید تکون دادم و گفتم:بسیار خب.همبن امشب تو و پدرت رو به آرزوتون می رسونم.ساعت نزدیک 12 شب بود که وارد اتاق خوابمون شدم.فریدون روی تخت دراز کشیده بود و با موبایلش بازي مي کرد و وقتی من وارد اتاق شدم خواست تا از روی تخت پائین بیاد و طبق معمول پائین تخت بخوابه که مانعش شدم و گفتم:نیازی نیست بیای پائین. همون جا بمون.فریدون لبه تخت نشست و با تعجب به من نگاه کرد.نگاهش پر از سوال بود.در اتاق رو بستم و قفل کردم.به سمتش چرخیدم و در مقابل چشمای بهت زده اش تاب و شلوارکم رو از تنم درآوردم وتنها با یک شورت و سوتین جلوش قرار گرفتم. چشماش یه برق خوشحالی میزد ولی به نظر هنوز تردید داشت.آرام به سمتش حرکت کردم و وقتی به کنارش رسیدم هولش دادم روی تخت و تا به خودش بیاد شورت و سوتینم رو درآوردم و با کس روی صورتش نشستم.صدایی ازش در نمی اومد.هیچ کاری هم نمی کرد و به نظر منتظر اجازه من بود.اجازه رو بهش دادم و گفتم:کاری که توش مهارت داری رو شروع کن.هر چیزی که بلدی هر چیزی که می تونی رو رو کن که میخوام صدای جییغ و دادم رو همه اهل محل بشنون.اجازه که صادر شد زبونش رو لای چاک کسم حس کردم.آاااهههه کشیدم.لیس بعدی رو زد و آاااههه بعدی رو کشیدم.بعد از مدت ها دوباره باهاش بودم.فریدون زبونش رو لای چاک کسم حرکت می داد و داخلش رو می لیسید و چوچولم رو می مکید.مدام آاااههه می کشیدم وناله می کردم و مطمئن بودم که بیرون این در مهرنوش صدامون رو می شنوه.بعد از گذشت چند دقیقه روش جا به جا شدم و این بار به حالت 69 روش قرار گرفتم. خودش هم لباساشو یکی یکی در آورد.کاملا روش خم شدم و سرم رو لای پاهاش بردم وکیر کلفتش رو به دهن گرفتم.آاااهههه کشید ومنم دیگه امون ندادم و شروع به خوردم کیرش کردم.فریدون مدام آاااههه می کشید.اونم زبونش رو مجددا لای کسم انداخت و شروع به لیسیدن داخل کسم کرد.هر دو با ولع داشتيم برای هم می خوردیم.جفتمون ناله می کردیم و جفتمون داغ شده بوديم.با ولع و اشتهای زیادی کیر کلفت فریدون رو می مکیدم و با دستاش تخماش رو می مالیدم و بازي مي دادم. کیرش توی دهنم لحظه به لحظه بزرگتر وکلفت تر میشد و کس منم بر اثر لیسیده شدن زياد لحظه به لحظه نرم تر و خيس تر میشد.بالاخره از روش بلند شدم و گفتم:منو بکن فریدون.همه مردانگی و قدرتت رو بفرست توی وجودم.جمله ام به نظر اون قدری تحريک کننده بود که فریدون بلافاصله منو روی تخت به پشت خوابوند و خودش هم اومد و بین پاهام قرار گرفت و کیرش رو با کس داغ و خیسم تنظیم کرد. چشم توی چشم هم بوديم و اون داشت برای گاییدنم آمادة میشد.دست دور گردنش انداختم و اونو کامل روی خودم کشیدم و صوررتامون در مقابل هم قرار گرفتم.بهش حمله کردم و لبش رو به دهن گرفتم و اونم متقابلا لب و زبونم رو به دهن گرفت و مشغول خوردن شد.کمی که از معاشقمون گذشت آروم در گوشش گفتم:بیشتر از این معطل نکن و منو بکن.توی چشمام نگاه کرد.از چشمای هر دومون تمنا می بارید.دیگه.بیشتر از این وقت رو تلف نکرد و با یه فشار کیرشو توی کسم فرو کردم.آاااهههه کشیدم و اون قدر بلند ناله کردم که کمتر سابقه داشت چنین ناله ای ازم.لبای فریدون رو روی لبام حس کردم.تنها تونستم بگم ادامه بده فریدون و همون لحظه لب و زبونم رو به دهن گرفت و تلمبه بعدی رو روانه کسم کرد.فقط لذت بود و لذت که بهم منتقل می کرد.بالاخره داشتم بعد مدت ها به وسیله شوهرم گاییده می شدم.کاملا زيرش بودم و کاملا روم مسلط بود و ما دوباره یکی شده بوديم.وقتی زيرش بودم اعتراف کردم که دلم برای گاییده شدن با کیرش تنگ شده بود.اوی کسم تلمبه میزد و من آاااههه می کشیدم و اون ناله می کرد و جووون می گفت.ذره ذره تلمبه هاش سرعت و قدرت بیشتری می گرفت.خیلی زودتر از همیشه به نقطه اوج رسیدم و اون هم همین طور.نه من خیلی زودارضا بودم و نه فریدون ولی شاید دوری طولانی مدتی که داشتيم و این سکس پس از مدت ها این قدر هیجان انگیز و جذاب برای هر دومون بود که خیلی زودتر از همیشه ارضا شدیم.اول من به ارگاسم رسیدم و بعد از من فریدون بود که ارضا شد و بدون اینکه بگه یا بگم یا چیزی پرسیده بشه همه آبش رو توی عمق وجودم خالی کرد.از آخرین باری که آب کیر داخلم ریخته شده بود زمان زیادی می گذشت و من اصلا دلم نمی خواست لذت این لحظه و این خوشی رو با چیزی عوض کنم.این شروعی بود برای ارتباط دوباره من و شوهرم.حالا مهم نبود که آبش توی رحمم ریخته شده یا هرجای دیگری مهم اینه که من ازش لذت بردم و بهش لذت داده بودم.نمیدونم شاید میشد امید روزها و اتفاقات بیشتری رو برای آینده نزدیک داشت.ادامه دارد......
قسمت بیستماز دستشویی که بیرون اومدم اونا سکس رو بدون حضور من با هانیه شروع کرده بودن.وارد اتاق که شدم دیدم هانیه روی زمین زانو زده و اونا هم دونفری جلوش وایسادن و یکی یکی دهنش رو دارن میگان.هانیه هم نوبتی کیراشون رو به دهن می گرفت و مشغول ساک زدن بود.خب معلومه دیگه نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار.با دیدن هانیه اصلا فراموش کرده بودن که مهرنوشی هم وجود داره.همشون لخت بودن ومنم دیگه بیشتر از این وقت رو تلف نکردم و بلافاصله لخت شدم و رفتم وسطشون.منم کنار هانیه زانو زدم و اول از همه آرش بود که به سراغم اومد.یه دستی به صورتم کشید و منم بی هیچ حرفی دهنم رو باز کردم و اونم کیرشو یک ضرب تا ته حلقم فرو کرد.اوومی گفتم و شروع به ساک زدن کردم.هانیه هم داشت برای کامران ساک میزد و دهنش با تلمبه های سنگین کامران مورد گایش عميق قرار گرفته بود.دوتایی کنار هم جلوی کامران و آرش زانو زده بوديم و دهنمون در حال گاییده شدن بود.آرش سرمو با دستاش گرفته بود و محکم توی حلقم تلمبه میزد.کامران داشت خشن تر با هانیه رفتار می کرد.ضمن اینکه موهاشو چنگ می گرفت و ته حلقش تلمبه میزد گاهی به صورتش و گاهی هم به سینه هاش سیلی میزد و ما هم یکسره اوووم اوووم می کردیم.بعد از گذشت چند دقیقه جاهامون رو عوض کردیم و این بارمن جلوی کامران زانو زدم و کیرشو به دهن گرفتم و آرش هم مشغول گاییدن دهن هانیه شده بود.اونم به سبک کامران به صورت و روی سینه های هانیه سیلی میزد و همزمان تلمبه های پرقدرتش رو روانه حلقش می کرد.کامران ولی با من ملایم تر بود و سیلی نمیزد.نمیدونم شاید هیکل درشت و گنده هانیه اونا رو وسوسه می کرد تا با خشونت بیشتری اونو مورد گایش قرار بدن تا منی که خیلی از هانیه ریزه میزه تر بودم.بعد از چند دقیقه قرارشد که من و هانیه روی تخت کنار هم به پشت دراز بکشیم و ما هم این کارو کردیم.کامران به سراغ من اومد و آرش هم به سراغ هانیه رفت.پاهامو از هم باز کردم وکامران اومد بین پاهام و شروع به لیسیدن کسم کرد. آاااههه کشیدم وچشمان از فرط لذت بسته شد.از اون طرف هم آرش شروع به لیسیدن کس و کون هانیه کرده بود.کامران با ولع لای کسم رو می لیسید و چوچولم رو می مکید و بازی می داد و منم غرق لذت بودم و مدام آاااههه می کشیدم.از اون طرف هانیه هم آاااههه می کشید وداشت حال می کرد.کامران گاهی سوراخ کونم. رو هم می لیسید و گاهی با کسم بازی می کرد و به نوعی هر دوتا سوراخام رو برای گایش آمادة می کرد عین کاری که آرش داشت با هانیه انجام می داد.آرش بلند شد و کیرشو لای پاهای هانیه قرار داد و با کسش تنظیم کرد.کامران مشغول کس لیسی برای من بود که صدای آااخخخ گفتن هانیه توجه هر دو ما رو به خودش جلب کرد.کامران یه جووون گفت و اونم. بلند شد تا منو بکنه.کیرشو لای پاهام قرار داد و با کسم تنظیم کرد.روم خم شد و همون طور. که تو چشمام نگاه می کرد لبامو بوسید و گفت:آمادة ای جنده کوچولوی من؟ سرمو به نشان تایید تکون دادم و گفتم:برای تو همیشه آمادة ام.اونم دوباره لبمو بوسید و کیرشو آروم فشار داد و وارد کسم کرد. آااایییی گفتم و خیلی زود آاااههه کشیدم.ورود کیرش به کسم یه درد و لذت جذابی رو به صورت همزمان به وجودم تزریق کرد.یه نگاهی به اون طرف انداختم و دیدم که آرش با سرعت و قدرت بیشتری توی کس هانیه داره تلمبه میزنه و اونم یکسره ناله میکنه.ناله هایی که بیشتر به عربده شباهت داشت تا به ناله.اون قدری حشری کننده بود که من به وضوح می دیدم کامران هم با دیدن اون چه با قدرت و سرعت توی کسم تلمبه میزنه.جفتمون مورد گایش عميق قرار گرفته بوديم و کسمون با کیر آرش و کامران پر شده بود.منم مدام ناله می کردم و آاااههه می کشیدم. آرش هم همزمان با گاییدن هانیه آروم روی سینه ها و صورتش سیلی میزد.کامران ولی با من مهربون بود و تنها کیرش بود که تو عمق وجودم گردش می کرد.بعد از گذشت چند دقیقه قرار شد که آرش و کامران با هم جا به جا بشن. آرش اومد سراغم ولای پاهام قرار گرفت.کیرشو کنار کسم گذاشت وبا یه فشار نرم تمام کیرشو وارد کسم کرد ومن از فرط لذت آاااههه کشیدم.آرش وکامران جفتشون جووون گفتن و آرش هم شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد.کامران هم کیرشو با کس چاق وتپل هانیه تنظیم کرد و با يه فشار محکم کیرشو تا عمق وجود هانیه فرو کرد. هانیه هم فقط آاااههه می کشید.آرش و کامران یکسره با سرعت و قدرت تو کس ما تلمبه میزدن و ناله می کردن ما هم یکسره آاااههه می کشیدیم.آرش حین گاییدن کسم روم کاملا خم شد و لب و زبونم رو به دهن گرفت و منم مشغول معاشقه باهاش شدم.لب و زبون همو می خوردیم و اونم همزمان کیرشو تو عمق وجودم عقب وجلو می کرد.احساس فوق العاده ای داشتم.دلم نمی خواست تموم بشه و مدت ها توی این وضعیت بمونیم.کامران هم حین گاییدن کس هانیه سینه های درشت سایز 95 اونو توی مشتاش گرفته بود و. محکم می مالوند.جفتشون ناله می کردن و یه صحنه سکسی جذابی خلق کرده بودن.چند دقیقه بعد آرش کیرشو از کسم بیرون کشید و گفت:میخوام کون تنگ و خوشگلت رو بکنم جنده جوونم.منم با نگاهم بهش اجازه دادم و اونم کیرشو کنار سوراخ کونم گذاشت و با يه فشار آروم سرشو فرو کرد.درد زیادی نداشتم ولی آاااخخخخ گفتم و لبم رو. گاز گرفتم.آرش با آرامش و حوصله ذره ذره کیرشو تو کونم فرو کرد و بالاخره تونست کیرشو تا ته کونم فرو کنه ومنم ناله می کردم.کامران هم که نمی خواست از آرش عقب بمونه با مشاهده این وضعیت تصمیم گرفت به سراغ کون هانیه بره. کیرشو با سوراخ کون هانیه تنظیم کرد وبا یه فشار بی رحمانه کیرشو تا دسته تو کون گنده هانیه فرو کرد.هانیه از شدت درد نعره میزد وجیییغ می کشید.کامران هم با دست دو طرف کونش رو اسپنک کرد.هانیه مدام جیغ می کشید و کامران ضمن گاییدن کونش با دست به لمبرهای کونش سیلی میزد.من و هانیه همزمان داشتيم از کون گاییده می شدیم و این خیلی هیجان انگیز بود.هانیه داگی استايل داشت کون می داد و من از رو به رو و فیس تو فیس داشتم به آرش کون می دادم.آرش تو کونم تلمبه میزد و همزمان سینه هام رو می مالوند.گاهی با انگشتاش چوچولم رو می مالوند و بازی می داد.زیرش احساس خیلی خوبی داشتم و مالیده شدن چوچولم لذت کون دادنم رو به آرش بیشتر می کرد.از اینکه زيرش بودم حس خوبی داشتم.آرش یکسره توی کونم تلمبه میزد و همزمان چوچولم رو هم می مالوند و این قدر این کارو ادامه داد تا بالاخره در آستانه ارضا شدن قرار گرفتم و با ناله و آاااههه کشیدن زياد ارگاسم شد.بعد از ارضای من آرش روم خم شد و لبم رو بوسید وسپس به سراغ هانیه رفت.ورود آرش به جمع اونا باعث شد تا پوزیشن رو تغییر بدن.این بار قرار شد که کامران زیر بخوابه و هانیه با کس روی کیرش بشینه و آرش هم از پشت بیاد و کون هانیه رو بکنه. همین اتفاق هم افتاد و چندان طول نکشید که هانیه با اون هیکل به قول کامران شبیه بوفالویی که داشت وسط کامران و آرش تبدیل به یه ساندویچ شده بود و اونام از عقب و جلو توی کس و کونش تلمبه میزدن. من که با بی حالی و خستگی یه گوشه افتاده بودم و فقط شاهد گاییده شدن هانیه بودم ولی سر و صدای شالاپ و شلوپ ناشی از گاییده شدن هانیه و جییغ و دادهایی که می کرد تموم خونه رو پر کرده بود.کامران حین گاییدن کسش از اون زیر لباش و سینه هاشو می خورد و آرش هم که از پشت توی کونش تلمبه میزد یکسره با دستاش به کون هانیه اسپنک میزد و کونش دیگه حسابی سرخ شده بود. هانیه مدام جییغ جییغ می کرد و پسرا هم گاهی جووون می گفتن و گاهی ناله می کردن و این قدر به گاییدن هانیه ادامه دادن که اونو به ارضا رسوندن و کلی آب ازش خارج شد.اینام دیگه کیراشون رو از هانیه بیرون کشیدن و هانیه هم بغل دست من روی زمین ولو شد.کامران و آرش اومدن بالاي سرمون و کامران روی سینه های هانیه نشست و کیرشو یه ضرب ته حلقش فرو کرد و آرش هم اومد و روی سینه های من نشست و کیرشو تا ته حلقم فرو کرد.دوباره شروع به ساک زدن براشون کردیم.کامران زودتر ارضا شد و همه آبشو ته حلق هانیه خالی کرد و اونم همشو قورت داد. آرش هم چند لحظه بعد بالاخره به ارگاسم رسید و همه آب داغشو ته حلقم خالی کرد و منم همش رو قورت دادم.هممون با بی حالی روی همون تخت معروف ولو شدیم در حالی که من و هانیه وسطشون یه خواب رفتیم و اونا هم دو طرف دیگرمون.چقدر همه چیز فوق العاده بود.ادامه دارد......
قسمت بیست و یکمپس بالاخره این اتفاق افتاد.خیلی مایل بودم که ببینمت.یه لبخندی بهش زدم و گفتم:منم همین طور.فکر میکنم دل به دل راه داره.تو که تازه منو شناختی و در موردم شنیدی ولی من از چند وقت پیش شاید از همون روزای اول آشناییم با مامانت به نوعی اسمت رو شنیدم و وقتی هم که عکست رو دیدم خیلی مشتاق شدم که ببینمت.اونم لبخندی زد و دستش رو جلوآورد و گفت:با وجود اینکه از قبل در موردم شنیدی و حتی عکسم رو دیدی ولی باز باید خودمو معرفی کنم.من مهرنوش هستم.منم لبخندی زدم و دستمو جلو بردم و باهاش دست دادم و گفتم:میدونم که تو هم منو می شناسی ولی به هرحال من سحر هستم.خیلی از آشنایی باهات خوشحالم.مهرنوش:منم بابت این آشنایی و ملاقات خوشحالم.شمارتو از خاله ناهید گرفتم.-:انتظار اون تماس رو نداشتم و وقتی پشت خط صدات رو شنیدم خیلی هیجان زده شدم.راستی چرا باهام تماس گرفتی؟ فقط به این خاطر که در مورد مامانت ازم بپرسی؟مهرنوش:تو با مامانم دوستي و حتی باهاش خوابیدی.فکر میکنم بتونم با دوست مامانم دوست باشم.یه چشمکی بهم زد و گفت:البته اگر قابل بدونی.با لذت محو تماشاش شدم.دختر خوشگل ونازی بود.اونم مثل من ریزه میزه بود ولی چهره دلنشینی داشت و چشماش خیلی خواستنی بود.یه لبخند بهش زدم و گفتم:چرا که نه.باعث افتخارمه. فقط اینکه دنبال چه جور دوستي هستی؟مهرنوش: خب یه دوست اجتماعی خوب.می تونیم با هم بریم بیرون دور دور بریم مهمونی و پارتی بریم سفر بریم خرید.تو مگه دوستي دیگری مدنظرته؟ کاش می تونستم بهش بگم دنبال چی هستم.کاش می تونستم بهش بگم که همیشه دلم می خواسته که باهاش بخوابم همون طور که با مامانش و با پدرش خوابیدم.سری به نشان تایید تکون دادم و گفتم:آره دوستي اجتماعی خیلی خوبه.ما تقریبا هم سن و سالیم و می تونیم دوستای خوبی برای هم باشيم.با شنیدن این حرف یه برق شادی توی نگاهش نشست و دستشو روی دستم گذاشت و آروم دستم رو نوازش کرد.نمی دونستم اونم مثل منه و هدفی مثل من داره یا نه به خاطر همین احتیاط می کردم و بی محابا جلو نمی رفتم.همون لحظه یه پیش خدمتی اومد و ازمون سفارش گرفت و رفت.بعد از رفتنش رو به مهرنوش کردم و گفتم:نمیدونم بعد از فهمیدن اینکه با مادرت دوستي و رابطه داشتم چه طرز فکری در مورد من پیدا میکنی و..... حرفم رو قطع کرد و گفت:من میدونم که تو با مامانم خوابیدی میدونم که با پدرم خوابیدی میدونم که با خاله ناهید و عمومحسن خوابیدی. من همه اینا رو میدونم ولی دونستن همه اینا قرار نیست چیزی رو تغییر بده.من فکر میکنم من و تو می تونیم دوستای خوبی برای هم باشيم.تو دختر خوبی هستی. خوشگلی و خواستنی و می تونیم کلی از دوستي با هم لذت ببریم.-:خوشحالم که این طور فکر میکنی. همش نگران بودم که بخوای منو مواخذه کني یا ازم ایراد بگیری.مهرنوش:چرا باید مواخذه ات کنم؟ من به تصمیمات زندگیت احترام میذارم.تو حق داری که از بدنت از جسمت و روحت استفاده کني.جندگی کردن های تو به هیچ کسی ربطی نداره.تو یه دختر جوونی و باید از زندگیت لذت ببری و اگر این راهیه که انتخاب کردي من بهش احترام میذارم.-:کاش همه مثل تو فکر میکردند.مهرنوش:از اونجایی که هم با زن خوابیدی و هم با مرد پس میشه این طور نتیجه گرفت که تو دوجنس گرا هستی؟-:خب جواب دادم به این سوال یه خرده سخته و ممکنه حوصله ات رو سر ببره.مهرنوش:تعریف کن برام.میخوام بدونم.حالا ما دیگه با هم دوستیم و می تونیم محرم اسرار هم باشيم.-:من درسته که هم با زن و هم با مرد خوابیدم ولی بیشتر علاقه من به اینه که تغییر جنسیت بدم و یک مرد بشم. مهرنوش با تعجب به من نگاه کرد و گفت:داری جدی میگی؟ از زن بودنت راضی نیستی؟-:زن بودن با حس مفعول بودن برابره ومن حس فاعلی بیشتری دارم.دلم میخواد توی یک رابطه اونی که فاعله اونی که قدرتمنده اونی که مسلطه اونی که کار رو می گردونه و پیش می بره من باشم و از همین رو هم با مامانت وارد رابطه شدم.مهرنوش:ببین درست متوجه شدم یا نه. پس تو برای لز مامانم رو انتخاب نکردی بلکه برای...... حرفش رو قطع کردم و گفتم:حدست درسته.من برای گاییدن مامانت باهاش وارد رابطه شدم.البته خب بیگانه با لز نیستم و وقتی با یک زن دیگه میخوابم قطعا روابط لزی بینمون شکل می گیره ولی اولویت من گاییدن طرف مقابلمه نه لزوما لز.مهرنوش سری تکان داد وگفت:که این طور.خب چطور شد که با پدرم خوابیدی؟ قطعا اون که نمیذاره تو بخوای اونو بکني. خندیدم و گفتم:حتی اگر بابات هم میذاشت من هيچ علاقه ای به کردن یه مرد سن بالا نداشتم وندارم.بابات با تیزبازی منو خفت کرد و مچم رو گرفت و به نوعی مجبورم کرد باهاش بخوابم.وقتی یه روز خونتون بودم و داشتم مامانت رو می گاییدم گوشیم اونجا جا موند و بابات گوشیم رو پیدا کرد و از همون طریق رد منو زد و پیدام کرد.وقتی فهمید کی هستم و چی میخوام یه معامله ای باهام کرد.بهم قول داد که کمکم میکنه تغییر جنسیت بدم ولی در ازاش منم باید بکارتمو تقدیمش کنم و بتونم با مشارکت اون و محسن شوهر ناهید و خود ناهید مامانتو راضی کنم وارد گروهشون بشه.اوایل دوست نداشتم گاییده بشم ولی کم کم از اینکار خوشم اومد و تازه معنی زنانگی رو فهمیدم و الان هم برای بابات کار میکنم و هر وقت ازم بخواد با خودش و محسن و ناهید میخوابم.تو چطوری هستی؟ گرایشاتت چیه؟مهرنوش: خب منم یه جورایی مثل تو هم با مرد خوابیدم هم با زن.البته مثل تو علاقه ای به مرد بودن و گاییدن کسی ندارم ولی از زنانگی خودم کاملا راضیم.من لز داشتم و حتی دارم ولی لز اولویت اولم نیست و رابطه با یک مرد رو بیشتر دوست دارم.-:رابطه با زنی که دوست داره به نوعی مرد باشه رو چطور؟ خودم هم نفهمیدم که چرا نتونستم جلوی زبونم رو بگيرم و بالاخره حرفی که توی دلم بود رو زدم.اون به راحتی می تونست بفهمه که من منظورم از اون حرف خودم بودم. با شنیدن این جمله برای لحظاتی سکوت بینمون برقرار شد.اون با چشماش بهم زل زده بود و منم به اون نگاه می کردم.چقدر فضا سنگین شده بود.در سکوت به هم نگاه می کردیم ولی هیچ کدوم حرفی نمی زدیم.همون لحظه مهرنوش دستشو جلو آورد وآروم روی دستم گذاشت.منم دستش رو گرفتم و مشغول نوازش دادن انگشتای ظریف دستش شدم.یه لبخندی زد و گفت:اون زنی که دوست داره یه مرد باشه همونیه که الان دستمو گرفته؟ همون طور که دستاش رو نوازش می کردم و با انگشتاش بازی می کردم یه لبخندی زدم و گفتم:همونه و قرار نیست هیچ وقت دستاتو ول کنه البته به جز وقتی که یه پیش خدمت فوضول سفارشاتمون رو میاره روی میز.همون لحظه دستمو از دستش جدا کردم و اونم یه لبخندی زد و متوجه حضور پیش خدمت بالاي سرمون شد.پسره با تعجب و کنجکاوی به من و مهرنوش نگاه کرد و ضمن اینکه سفارشمون رو روی میز می گذاشت گفت:چیز دیگه ای هم احتیاج دارين؟ سری به نشان نفی تکون دادم و گفتم:ممنون چیزی احتیاج داشتيم صداتون می زنیم.پیش خدمت رفت و این بار من دستم رو روی دست مهرنوش گذاشتم.یه لبخندی زد و گفت:ساعت چنده؟-:نزدیک 10.مهرنوش:گفتی هم خونه ایت برگشته شهرستان و الان تو تنهایی؟ چقدر شنیدم این پرسش از مهرنوش خوشایند بود.سری به نشان تایید تکون دادم و گفتم:بله اون برگشته شهرستان ومن تنهام.البته تو می تونی امشب منو از تنهایی در بیاری اگر افتخار بدي.مهرنوش:میشه اول این خوشمزه ها رو بخوریم بعد بریم که از تنهایی درت بیارم؟ یه لبخندی زدم و گفتم:هر چقدر میتونی بخور که قراره امشب حسابی خوش بگذرونیم.نمیخوام وسط کار ضعف کني.ادامه دارد......