قسمت بیست و دومدرحالی که در مقابلش زانوزده بودم سحر دیلدوی سیاه و کلفتش رو به کمرش بسته بود و با دیلدو به آرامی روی صورتم ضربه میزد.ازاین کارش خوشم میومد چرا که قدرتش رو به رخم می کشید.سحر:آماده ای که دهنتو بگام جنده؟ با چشمای خمارم بهش نگاه کردم و گفتم:همیشه آماده امسخر:خیلی کنجکاوم بدونم تو قشنگ تر ساک میزنی یا اون مامان جنده ات.-:اگه یه خرده دندون روی جیگر بذاری جواب سوالت رو می گیری. درضمن وقتی با منی لطفا با من باش.نمیخوام وقتی کیرت مال منه و توی بدن منه حواست جای دیگه و پیش کس دیگه ای باشه حتی اگر اون شخص مامان جنده من باشه.سحر لبخندی زد و گقت:هر طور توبخوای جنده کوچولوی من. بی هیچ حرف اضافه ای دهنمو براش باز کردم و اونم دیلدوی کلفت و سیاه رو تا دسته تو عمق حلقم فرو کرد. برای لحظه ای عوقم گرفت ولی با بدبختی جلوی خودمو گرفتم. سرمو با دستاش گرفته بود وآروم آروم توی حلقم تلمبه میزد. حین ساک زدن براش منم دستام رو پشتش برده بودم وکون نه چندان بزرگ و برجسته اش رو نوازش می کردم.سحر قربون صدقه ام می رفت و ازساک زدنم تعریف می کرد.همزمان به صورتم دست می کشید و موهام رو نوازش می کرد.منم لابه لای ساک زدن توی چشماش نگاه می کردم چرا که از این کار لذت می بردم.دوست داشتم ببینم طرفم از ساک زدنم چه حالی پیدا میکنه. رفته رفته سحر تلمبه های محکم تری ته حلقم میزد و من چند باری نزدیک بود بالا بیارم ولی جلوی خودم رو گرفتم. ازنگاه می خوندم که از کیر خوردنم رضایت داره. پس از چند دقیقه که حسابی براش ساک زدم دیلدو رو از دهنم بیرون کشید وازم خواست تا به حالت داگی استايل جلوش قمبل کنم. طبق خواسته اش عمل کردم و اونم اومد پشتم و سرشو لای پاهام برد و شروع به لیسیدن کس و کونم کرد. با اولین اصابت زبان داغش به کس داغ تر من همه وجودم ٱتش شد و بی اختیار از ته دل آاااههه کشیدم.اونم یه جووون گفت و با حرارت بیشتری ادامه داد.با انگشتاش با چوچولم بازی می کرد و زبونش رو لای کسم بازی می داد.چقدر حسش خوب بود و چقدر داغ شده بودم.لابه لای کس لیسی سوراخ کونم رو هم می لیسید وهمچنان با چوچولم ور می رفت.تندتند نفس نفس می زدم و ضربان قلبم بسیارتند شده بود. چند دقیقه ای که کس و کونم رو لیسید بالاخره برای گاییدنم آماده شد. همون طور که درحالت داگی استايل قرارداشتم پشت سرم حاضر شد ودیلدوی کلفتش رو با کسم تنظیم کرد. نفسم رو توی سینه حبس کردم و لحظاتی بعد سحر با يه فشارآروم سر دیلدو رو وارد کسم کرد.آااخخخ آرومی گفتم و لبم رو گازگرفتم.سحر دو سه باری سر دیلدو رو به آرامی وارد و سپس از کسم خارج کرد تا کسم آمادگی قبولش رو داشته باشه.کم کم کسم جا باز می کرد و سحر هم دیلدو رو بیشتر و بیشتر توی وجودم فرو می کرد ومن در کمال تعجب می دیدم که نه تنها دردی ندارم بلکه سرتا پا لذت هستم و دارم حسابی حال میکنم. سحر هم که فهمید من دیگه دردی ندارم کم کم سرعت و قدرت تلمبه هاش رو توی کسم بیشتر می کرد.پهلوهام رو با دستاش گرفته بود و محکم ته کسم تلمبه هلش رو پیاده می کرد.آاااهههه می کشیدم و صدای ناله هام تمام فضای خونه رو پر کرده بود و اونم مدام جووون می گفت و قربون صدقه ام می رفت. گاهی اوقات روی باسنم سیلی میزد و هر اسپنکی که انجام می داد شهوت منو هم بیشتر می کرد. چند دقیقه ای توی این پوزیشن منو گایید و سپس دیلدو رو از کسم خارج کرد و منو به پشت خوابوند و یه بالش هم زیر کمرم گذاشت که باعث شد يه خرده بیام بالاتر.پاهامو از هم باز کرد و دیلدو رو با کسم تنظیم کرد و گفت:چون اولین سکسمونه امروز با کونت کاری ندارم ولی همیشه از این خبرا نیست جنده خانوم.لبخندی زدم و گفتم:قبوله منتظر چی هستی سحر؟ امونم نده.این حرف من حشری ترش کرد و با يه فشار محکم دیلدو رو تا ته توی کسم فرو کرد.همه وجودم رو لذت گرفت.لذتی که غیرقابل توصیف بود.آاااهههه کشیدم و چشمام رو بستم.اونم جووون گفت و با قدرت شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد.هر بار دیلدوی سیاهش رو تا عمق وجودم می کوبید.جفتمون ناله می کردیم و من تمام بدنم داغ و اون تمام بدنش خيس عرق بود.همزمان با گاییدن کسم سینه هام رو محکم می مالوند و گاهی هم روی سینه هام اسپنک می کرد.کاملا روم خم شد و لبامو به دهن گرفت و مشغول خوردن شد.منم باهاش همراه شدم و لب و زبونش رو همزمان می خوردم.عاشف این بودم که حین گاییده شدن با طرفم معاشقه داشته باشم.معاشقه ای که با گایش فوق العاده سحر همراه بود و این قدر تلمبه های محکم و سرعتی توی کسم زد که بالاخره با ناله های فراوان درآغوش سحر به ارگاسم رسیدم و یکی از بهترین ارضا های زندگیم رو تجربه کردم.ادامه دارد......
قسمت بیست و سومحدس بزن کی داره زنگ میزنه؟مهرنوش درحالی که شلنگ قلیان رو از من می گرفت با بی تفاوتی گفت:چه میدونم.-:مامان جنده ات گویا هوس کیر کرده.با تعجب به من نگاه کرد و گفت:مامانم؟-:آره مامانت.مگه نگفتی با بابات آشتی کرده و اون شب بهش کس داده؟سری به نشان تایید تکون داد و گفت:مطمئنم که اون شب بابا مامانمو گاییده.صدای جییغ و ناله هاش حتی از صدای تلمبه های بابا هم بلندتر بود-:پس دلش الان یه تنوع می خواد احتمالامهرنوش:خب به جای این بیست سوالی بازی کردن جواب بده ببین چی میگه.جواب دادم و گفتم:سلام مرجان خوشگلم.صداشو از اون ور خط شنیدم که گفت:سلام سحرجان. حالا چطوره؟-:ممنون خوبم.تو چطوری؟ دوبی خوش می گذره؟مسافرتی دیگه؟مرجان:نه عزیزم دقیقه 90 کنسل شد سفرمون.من از کنسل شدن سفر مرجان و ناهید اطلاع داشتم ولی برای اینکه مرجان شک نکنه ظاهر متعجب به خودم گرفتم و گفتم:واقعا؟ آخه برای چی؟مرجان:مادر شوهر ناهید فوت کرد و مجبور شدیم بمونیم.فردا سومشه.-:خدا رحمتش کنه.پیش خودم گفتم الان جفتتون اونجایین و زیر مردای کیرکلفت عرب دارين دست و پا می زنین.آه حسرت باری کشید و گفت:کاش این طور میشد که تو میگی ولی قسمت نبودحداقل فعلا قسمت نیست.-:پس حالا که از کسر عرب ها بی نصیب موندی و ناهید جون هم عزاداره و دسترسی بهش نداري اومدی سراغ من؟ مرجان با شرمندگی گفت:میدونم یه چند وقتی ازت غافل بودم ولی تو جایگاه بزرگی توی قلبم داری.می دونستم داره خایه مالی میکنه برای همین نخواستم بیشتر از این اذیتش کنم و گفتم:کی میخوای بیای؟مرجان:هر موقع تو موقعیت داشته باشی.هر چه زودتر بهتر.قدری مکث کردم و سپس گفتم:من بیرونم ولی دارم میرم خونه.نیم ساعت دیگه بیا پیشم.تماسم با مرجان که به پایان رسید روبه مهرنوش گفتم:بفرما جنده خانوم فرصتی که دنبالش می گشتی رو به دست آوردی. مهرنوش لبخندی زد و گفت:حالا باید چیکار کنیم؟-:همون کاری که مدت ها با هم تمرین کردیم.همون نقشه ای که با ناهید برای فریب مامانت استفاده کردم این بار با تو برای غریبش استفاده میکنم. وقتی دارم توی کس مامان جنده ات تلمبه میزنم تو به عنوان مشتری بعدیم از راه میرسی و قاطی ماجرا میشی و این جوری جفتتون در عمل انجام شده قرار می گیرین.مهرنوش لبخندی زد و گفت:تو یه دیوونه بی شرفی.تلمبه هام توی کس مرجان رفته رفته سرعت می گرفت و اونم با ناله های ریز و شهوتناکش همراهیم می کرد و درهمین حین گوشیم زنگ خورد و من میدونستم که مهرنوش تماس گرفته. جواب دادم وازش خواستم بیاد بالا توی هال بشینه تا من کارم با مرجان تموم بشه و برم سراغشمرجان:مشتری بود؟-:آره یه دختر خوشگل و فوق سکسی بود. اون قبل از تو نوبتش بود ولی چون دیدم موردت اورژانسیه ازش خواستم تا دیرتربیاد تا اول حال تو رو سرجاش بیارم.مرجان:میخوای اول اون بیاد کارش رو راه بندازی؟-:لازم نکرده ما الان وسط کاریم. مگر اینکه اگر موافق باشی اونم الان بیاد و به ما ملحق بشه البته اگر رضایت داشته باشی. مرجان قدری مکث کرد و سپس گفت:گفتی دختر حشری و داغیه؟-:خیلی سکسی و داغه. خیلی هم خوشگله و مطمئنم از سکس کردن باهاش پشیمون نمیشی.مرجان:اوکی بگو بیاد.همون لحظه صدای بسته شدن در هال اومد ومنم از داخل اتاق با صدای بلند گفتم:لباساتو دربیار و به ما ملحق شو.زمان زیادی طول نکشید که مهرنوش وارد اتاق شد و منم حین تلمبه زدن در کس مرجان کامل روش خم شدم و لبش رو به دهن گرفتم تا مانع دید مرجان بشم. مرجان نیز چشماش رو بسته بود و حین گاییده شدن لبام رو می خورد.صدای ناله های هر دو ما بلند بود و وقتی از خوردن لباش دست کشیدم و مرجان چشماش رو باز کرد دخترش مهرنوش رو کاملا لخت بالاي سرش دید.مادر ودختر با بهت و حیرت به هم نگاه می کردن و هر دو شوکه شده بودن و کسی حرفی نمیزد ومنم تلمبه هام رو متوقف کرده بودم.مرجان بالاخره زودتر به خودش اومد واین سکوت رو شکست و گفت:مهرنوش تو..... تو این جا..... همون لحظه مهرنوش بهش حمله ور شد و روی مادرش خیمه زد و با ولع لب و زبونش رو به دهن گرفت و شروع به خوردن کرد. مرجان از این حرکت ناگهانی دخترش شوکه شده بود ولی خیلی زود به خودش اومد و اونم دراین معاشقه با دخترش همراه شد واین درحالی بود که هنوز مات و مبهوت به نظر می رسید. لحظاتی که از عشقبازی اونا گذشت دیلدو رو از کس مرجان بیرون کشیدم و یه چنگی تو موهای مهرنوش زدم و اونو از روی مادرش بلند کردم و مجبورش کردم داگی استايل در مقابلم قرار بگیره. مطابق خواسته ام عمل کرد و منم یه چک تو گوشش خوابوندم و گفتم:دهنتو وا کن جنده.دهنش رو باز کرد و منم دیلدو رو تا عمق حلقش فرو کردم.مرجان با لذت و البته کنجکاوی به ما نگاه می کرد.رو به مرجان گفتم:چرا بیکاری؟ زود باش بیا کس این جنده رو بلیس.مرجان جلو اومد و سرشو از پشت لای پاهای دخترش برد و شروع به لیسیدن کرد.مهرنوش آاااههه کشید و منم جووووووون گفتم و دیلدو رو توی حلقش عقب و جلو می کردم.مرجان مشغول لیسیدن کس مهرنوش بودم و منم همزمان دهن دخترش رو می گاییدم.چند دقیقه ای به همین منوال گذشت که بالاخره دیلدو رو از دهنش درآوردم و این پوزیشن رو با مادرش تکرار کردم.دیلدو رو ته حلق مرجان فرو کردم و از مهرنوش هم خواستم تا از پشت برای مادرش کس لیسی کنه.همخ در حال لذت بردن بوديم. تند و محکم توی حلق مرجان تلمبه میزدم ومهرنوش هم با ولع کس مادرش رو همون جایی که ازش بیرون اومده بود رو می لیسید. همه بدن ها خيس عرق و فضا فضای سراسر شهوت و مستی بود.بعد از گذشت چند دقیقه پوزیشن رو عوض کردم و مهرنوش رو به پشت خوابوندم خودم بین پاهاش رفتم و دیلدو رو با کسش تنظیم کردم.یه نفس عمیقی کشید و منم با يه فشار دیلدو کلفتم رو وارد کسش کرد.از ته دل آاااههه کشید و من و مجریان همزمان جووون گفتیم.شروع به تلمبه زدن در کس مهرنوش کردم و از مرجان هم خواستم تا بیاد و با کس روی صورت دخترش بشینه.مرجان اومد و مهرنوش هم زبون لای کس مادرش انداخت. این بار مرجان آاااههه کشید.با قدرت توی کس مهرنوش تلمبه میزدم و همزمان با دستام سینه های سایز کوچیکش رو محکم می مالیدم و فشار می دادم آاااههه و ناله های این مادر ودختر شنیدنی بود. مرجان خودش رو روی صورت دخترش حرکت می داد ومحکمتر کسش رو به دهنش می مالوند و مهرنوش هم با دستاش لبه های کسش رو بازکرده بود وچوچول مامانش رو لیس میزد.منم جفت پاهای مهرنوش رو بالا داده بودم ومحکم توی کس تلمبه میزدم.بعد از گذشت چنددقیقه دیلدو رو از کس مهرنوش خارج کردم.یه چنگی تو موهای مرجان زدم و اونو کشون کشون لای پاهای دخترش پرت کردن وگفتم:سوراخ کون این جنده رو حسابی بلیس تا کونشو جرررر بدم.مطابق خواسته من عمل کرد و زبونش رو لای مقعد دخترش فرو برد و شروع به لیسیدن کرد.مهرنوش آاااههه کشید و چشماش رو بست. مرجان با ولع زیادی برای دخترش کون لیسی می کرد وزبونش رو لای مقعدش بازی می داد ومهرنوش هم مدام آاااههه می کشید.پس از چند دقیقه دوباره چنگی تو موهای مرجان زدم ودرحالی که بلندش می کردم گفتم:کافیه دیگه.دوباره روی صورت این جنده بشین.این باررو به مهرنوش گفتم:جوری برای این جنده کس لیسی میکنی که بهترین ارگاسم عمرش رو تجربه کنه.لبخندی زد وگفت:با کمال میل. دوباره زبون لای کس مادرش انداخت ومرجان ازته دل آاااههه کشید.منم دیلدو روبا سوراخ کون مهرنوش تنظیم کردم و با يه فشارآروم سر دیلدو رو وادار مقعدش کردم.یه آااخخ گفت و چشماش بسته شد.یه اسپنک روی سینه اش زدم و گفتم:به کس لیسی برای اون جنده ادامه بده.مهرنوش دوباره به کس لیسی مشغول شد ومنم با يه فشار دیگه دیلدو رو واتر مقعدش کردم آااایییی گفت ومنم دیگه توجهی نکردم و شروع به گاییدن کونش کردم.سوراه کونش بر اثر لیسیده شدن آماده و باز بود ولی باز مهرنوش احساس درد می کرد و برای همین منم حین تلمبه زدن فعلا مراعات رو می کردم.کم کم سوراخ کونش به دیلدو عادت کرد و من راحت تر توی کونش تلمبه میزدم و همزمان با گاییدن کونش چوچولش رو هم می مالیدم و اونم عميق آاااههه می کشید.مرجان هم یه خاطر کس لیسی دخترش غرق در لذت بود ومدام آاااههه می کشید.مهرنوش زبونش رو تمام و کمال لای کس مادرش کرده بود واین قدر با ولع لیسید تا مرجان بالاخره با ناله های زياد به ارگاسم رسید و با بی حالی کنار دخترش ولو شد.منم تمام انرژيم رو روی مهرنوش گذاشتم و با تلمبه های محکم توی کونش همراه با تحريک چوچولش اونو هم به ارگاسم رسوندم ومهرنوش نیز با ناله هایی ظریف تر از مادرش ارضا شد. همگی در کنار هم ولو شدیم و این در حالی بود که این مادر و دختر در پایان این سکس گروهی حرفهای زیادی برای گفتن به هم داشتن.ادامه دارد......
قسمت بیست و چهارمخیلی خوش اومدی دخترم.چه عجب از این طرفا؟لبخندی زدم و گفتم:اومدم باهاتون حرف بزنم بابا.بابا یه نگاهی به من انداخت و گفت:می تونستی صبرکنی تا بیام خونه و...... حرفش روقطع کردم و گفتم:تنها می خواستم باهاتون صحبت کنم.میشه این فروشنده ات روبفرستی بره؟ بابامشکوک بهم نگاه کرد وسپس رو به پسر جوان فروشنده اش کرد وگفت:پسر بروخونه استراحت کن غروب دوباره بیا.پسره هم از خداخواسته سریع ازمغازه زدبیرون.-:بابا تابلو مغازه رو هم برگردون نمیخوام حین صحبتمون کسی مزاحممون بشه.بابا:دیگه داری نگرانم میکنی مهرنوش جان موضوع چیه بابا؟-:نگران نباش بابا بهتون میگم.بابا تابلوی مغازه رو برگردوند و سپس یه چهارپایه برای من ویکی هم برای خودش گذاشت و درحالی که روش می نشست گفت:بسیارخب من آماده شنیدم.منم روی چهارپایه رو به روش نشستم وپس ازکمی مکث گفتم:بابا من خیلی بلدنیستم مقدمه چینی کنم وعلاقه ای هم به این کار ندارم برای همین هم اگر اجازه بدي یه راست میرم سراصل مطلببابا:باشه هرطور که مایلی.نفس عمیقی کشیدم و گفتم:من همه چیزو میدونم بابا.من درموردشیطنت های پیدا وپنهان شما میدونم. درمورد سحر ودر مورد ارتباطتتون با عمو محسن و خاله ناهید و در مورد مامان وشیطنت هاش میدونم.بابا با حیرت و شوک زدگی به من نگاه کرد. چیزی که می شنید رو باورنمی کرد.به سختی و با لکنت زبان گفت:چی..... تو..... چی میگی..... نمی فهمم این حرفا...... مهرنوش چی داری میگی؟-:لازم نیست چیزی رو پنهان کنی بابا.خاله ناهید وعمو محسن همه چیز رو برام گفتن. حتی مامان و سحر هم اعتراف کردن و من میدونم که همتون با هم رابطه دارين.البته اگر کمک میکنه که بهتربا این قضیه کنار بیاین باید بگم که منم با همشون رابطه داشتم.هم با خاله ناهید و عمو محسن خوابیدم و هم با سحر ومامان.بابا با چشمای متعجب و از حدقه دراومده به من نگاه کرد وگفت:تو چیکار کردی مهرنوش؟-:لازم نیس غیرتی بشی بابا.من همون کاری رو کردم که شما و مامان انجام دادین.شما و مامان به عنوان یه متاهل با دیگران خوابیدیم درحالی که من مجردم وگناه من قطعا از شما کمتره.وفتی زن عمو محسن رو بکني قطعا اونم زن و دختر تو رو میکنه بابا.البته من مطمئنم که شما مشکلی با این قضیه نداري. همون طورکه گفتم جایی برای نگرانی وجودندارد پس لطفا آروم باش و عصبانی نشو.بابا که حالا کمی آرام تر شده بود نفس عمیقی کشید وگفت:چرا اینا رو به من میگی؟ دقیقا از من چی میخوای؟-:چیزی که میخوام نه تنها به ضرر شما نیست بلکه باعث خوشحالیتون هم میشه.منم میخوام توی این تیم باشم.البته من پیش از این توی تیم وارد شدم ولی هنوز با شما هم تیمی نشدم.بابا با کنجکاوی به من نگاه کرد و گفت:چی میخوای بگی؟-:خاله ناهید و عمو و محسن و سحر و مامان شما با همشون خوابیدن و منم با همشون خوابیدم.توی این تیم من و شما هستیم که هنوز با هم هم تیمی نشدیم.بابا:کافیه مهرنوش. ادامه نده.-:دلت نمیخواد بابا؟بابا:تو دختر منی لعنتی؟ فکر کردی من چه حیوانی هستم؟-:دور از جونت بابا.من دختر مامانم بودم ولی باهاش خوابیدم و خیلی هم لذت بخش بود. مطمئنم با شما لذت بخش ترهم میتونه باشه.بابا:دیگه نمیخوام چیزی بشنوم.تمومش کن لطفا.-:من میدونم که مامان سه چهار روزه که پریود و شما نتونستین باهاش بخوابین.خاله ناهید هم که چند روزه عزا دارن و همش درگیر مراسم و مهماناشون هستن و تا جایی که از سحر شنیدم اونم این چند روز پیش شما نیومده ومطمئنم که روزای سختی رو پشت سر میذارین و دلتون یه رابطه گرم میخواد.این جاست که من وادر بازی میشم تا بهتون کمک کنم.بالاخره دختر بزرگ کردین برای همچین روزایی دیگه.البته لازمه اینم بهتون بگم که برگشت دوباره مامان به سمت شما رو مدیون من هستین.من بودم که با اجبار وتهدید به افشای روابط نامشروع مامان دوباره اونو توی تخت شما برگردوندم.حالا با همه این صحبت ها اگر بازم تمایلی ندارين منم بیش از این اصراری ندارم.به هرحال من به اندازه کافی شریک جنسی دارم.این حرف را زده و از جا بلند شدم ولی هنوز به در مغازه نرسیده بودم که بابا صدام زد. سر جام متوقف شدم و بابت هم به سمتم اومد.در مغازه را قفل کرد و دست منو گرفت و پشت سر خودش کشید.باهاش همراه شدم و اونم منو پشت مغازه اش که فضای کوچکی برای انبار اجناس و همچین جای خوابی به اندازه یک نفر داشت برد. یه رختخواب رنگ و رو رفته ای اون پشت بود ولی از هیچی بهتر بود.دست انداخت پشت کمرم و منو به خودش چسبوند ولباش رو روی لبام گذاشت. شروع به خوردن لب و زبونم کرد و منم باهاش همراه شدم. هیچ وقت فکرش رو نمی کردم که روی به معاشقه با پدرم مشغول بشم.لب و زبونم رو با ولع میخورد و این اشتیاق و اشتهاش برام جذاب بود و منم اجازه دادم تا هر کاری دوس داره باهام بکنه.معاشقمون آنچنان طولانی نشد و بابا منو روی اون رختخواب پرت کرد و در حالی که کمربند شلوارش رو باز می کرد با لبخندی حریصانه گفت:خیلی مایلم بدونم زیر اون لباسات چیا قایم کردی.منم در حالی که شروع به درآوردن لباسام می کردم گفتم:خیلی زود می فهمی بابا.ادامه دارد......
قسمت بیست و پنجموقتی کاملا لخت شدم لبخنددلبرانه ای زده و گفتم:حالا دیدی زیر لباسم چیا قایم کرده بودم؟ بابا که با چشمای مست و مشتاقش به من خیره شده بود بهم حمله ور شد و خودش رو انداخت روم و لبام رو به دهن گرفت.سنگینی وزنش رو روی خودم دوست داشتم.مشغول معاشقه شدیم و بابا همزمان با خوردن لب و زبونم با دست سینه های کوچیکم رو توی مشت گرفته بود و می مالید.با صدای ریزی اووم اووم می کردن و بابا هم قربون صدقه ام می رفت.بزرگ شدن کیرش رو لای پاهام حس می کردم و این برای من بهترین خبر بود.بابا با ولع لب و زبونم رو می خورد ومنم در این معاشقه همکاری کامل رو باهاش انجام می دادم.بعد از گذشت چند دقیقه از روم بلند شد و جلوم سرپا وایساد وازمنم خواست تا جلوش زانو بزنم.طبق خواسته اش عمل کردم و جلوش زانو زدم و اونم کیر به دست بالاي سرم حاضر شد.چند باری با کیرش روی صورتم و لبام زد و منم دهنم رو براش باز کردم.یه نگاهی توی چشمام انداخت و کیرشو یک ضرب تا دسته تو حلقم فرو کرد.برای لحظه ای عوقم گرفت ولی با هر سختی که بود جلوی خودم رو گرفتم.بابا آروم آروم شروع به تلمبه زدن توی حلقم کرد. صورتم و موهام رو آروم نوازش می کرد وکیرشو هم آروم توی دهنم عقب وجلو می کرد.منن با ولع داشتم براش ساک می زدم.ازم خواست تا حین ساک زدن توی چشماش نگاه کنم و منم وقتی با چشمای خمارم موقع کیر خوردن بهش نگاه می کردم حال می کرد و حشری تر میشد.کم کم تلمبه هاش توی حلقم سرعت و قدرت بیشتری می گرفت.با دستاش دو طرف سرم رو گرفته بود و کیرشو محکم ته حلقم می کوبید ومنم تا جایی که در توانم بود سعی می کردم کم نیارم و با ولع کیرش رو ساک بزنم.بعد از گذشت چند دقیقه کیرشو از دهنم بیرون کشید و این بار خودش دراز کشید و از منم خواست تا به صورت 69 روش قرار بگيرم.طبق خواسته اش عمل کردم. بلافاصله کیرشو دوباره به دهن گرفتم و اونم یه آاااههه کشید.خودش هم لبه های کسم رو با دستش باز کرد و زبونش رو داخل کسم فرو کرد و شروع به لیسیدن کرد. آاااههه کشیدن وچشمام رو بستم. زبون داغش که به سطح کسم ساییده شد برای لحظه ای همه وجودم آتش گرفت.بابا هم با اشتها و ولع زیادی شروع به لیسیدن کسم و مکیدن چوچولم کرد.مدام آاااههه می کشیدم وگاهی لابه لاش کیر بابا رو هم ساک میزدم.هر دو آاااههه می کشیدیم و حسابی فضا رو سکسی کرده بوديم.چند دقیقه ای در حالت 69 روی هم مشغول بوديم که بالاخره بابا ازم خواست از روش بلند بشم. بلند شدم و بابا گفت:جنده کوچولوی بابایی آماده است تا کیر بابایی رو توی بدنش حس کنه؟ منم یه لبخند سکسی و شیطنت آمیز زدم و گفتم:خیلی وقته که برای این لحظه آماده ام بابایی.بابا:خوبه پس بیشتر از این وقت رو تلف نکن و بیا و روی کیر بابایی سواری کن.بالای سرش حاضر شدم و با کس به آرامی روی کیر بابا فرود اومدم و کیرش ذره ذره کسم رو شکافت و وارد بدنم شد.از اون جایی که با زبونش کسم رو آماده کرده بود برای ورود کیرش خیلی مشکل نداشتم و کسم به راحتی پذیرای کیرش شد.به آرامی شروع به بالا و پايين رفتن روی کیر بابا کردم و این باعث میشد که مدام آاااههه بکشم و بابا هم که در حال لذت بردن بود یکسره جووون می گفت.همون طور که کیرش توی کسم بود کامل روش خم شدم و لباشو بوسیدم و اونم از خداخواسته لب و زبونم رو به دهن گرفت.با ولع لب و زبونم رو می مکید و منم در حین کس دادن توی این معاشقه باهاش همراه شدم.دیگه خودش از اون زیر زحمت گاییدن کسم رو می کشید و محکم توی کسم تلمبه میزد.دستاش دور بدنم حلقه شده بود وکاملا منو درآغوشش گرفته بود و می گایید.چقدر این گایش عاشقانه و اطمینان بخش رو دوست داشتم.توی آغوش بابا احساس امنیت می کردن و دوست داشتم تا آخر دنیا توی همون وضعیت باشيم و بهش کس بدم.چند دقیقه ای توی همین پوزیشن بوديم که بابا بدون اینکه کیرشو از کسم دربیاره همون طوری که توی بغلش بودم منو بلند کرد و به هوا برد.وقتی توی هوا بودم و کیرش توی کسم بود دستامو دور گردنش حلقه کردم تا تعادلم کامل برقرار بشه و نیفتم.بابا توی هوا شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد.من با اون جثه ریزه میزه مثل پر کاه بودم براش.صدای شالاپ و شلوپ ناشی از برخورد کیرش به ته کسم تمام فضا رو پر کرده بود.مدام ناله می کردم و آاااههه می کشیدم و بابا هم قربون صدقه من می رفت و محکم کیرشو ته کسم می کوبید.چقدر تلمبه خوردن به کسم با کیر بابایی توی هوا دلنشین و لذت بخش بود. وقتی توی بغلش بودم این قدر تلمبه های جذاب روانه کسم کرد که درآستانه ارضا شدن قرار گرفتم و همون جا توی هوا روی کیر بابایی با آاااههه و ناله های زياد به ارگاسم رسیدم.بابا که دید من به ارگاسم رسیدم بازم بدون اینکه کیرشو از کسم در بیاره منو روی زمین گذاشت و به پشت خوابوند.حتی تحمل نداشت که کیرش برای چند ثانیه از کسم جدا بمونه.پاهام رو از هم باز کرد و همون طور که کیرش توی کسم بود دوباره با قدرت شروع به تلمبه زدن توی کسم کرد.بعد ارضا شدن دیگه خیلی حال و رمقی برای ادامه دادن برام باقی نمونده بود و بابا هم که اینو خوب می دونست در تلاش بود نا سریعتر کار رو تموم کنه تا من کمتراذیت بشم.همون طور که کیرش توی عمق کسم تلمبه میزد کامل روم خم شد و لبم رو به دهن گرفت.با ولع مشغول خوردن لب و زبونم شد و منم باهاش همراه شدم.حین خوردن لب و زبونم بود که با چند تا تلمبه محکم و سنگین توی کسم بالاخره ارضا شد وبدون اینکه کیرشو از کسم بیرون بکشه تمام آب کیر داغ و پر حجمش رو همون جا ته کسم خالی کرد و بی حال کنارم ولو شد. کاملا لخت و ارضا شده در آغوش بابا بعد از یک سکس فوق العاده جذاب قرار داشتم و هیچ چیزی نمی تونست از اون هم آغوشی جذاب تر و هیجان انگیزتر باشهادامه دارد......