انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 14:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  14  پسین »

خاطرات اولین سكستون در دوران كودكی را اینجا بیان كنید


مرد

 
من ۱۲ سالم بود که یکی از هم از بچه همسایه که ۴-۳ سالی بزرگ بود و شر بود اون گاهی برام تعریف سکس تعریف میکرد و خوشم میومد یه سالی میشد میگفت بریم تو گاراژشون کون و کیرمونو بهم نشون بدیم و قبول نمیکردم بعد که قبول کردم رفتیم تو گاراژ و اول اون شلوار گرمکنشو کشید تا زانو پایین بعد گفت تو هم بکش منم کشیدم اومد نزدیک و دست میزد به کونم و هم خوشم می اومد هم میترسیدم یه تیکه موکت بود اونجا گفت بخواب اول من بزار لای پات قبلشم میگفت نترس درد نداره و میزارم لاش اگه قبول نکنی میرم به همه میگم ناچار قبول کردم و به شکم خوابیدم و کیرشو تف زد گذاشت لای پام و تکون میداد کیرشو گرفت دستشو میخواست بکنه تو سوراخم که هر چی اصرار کردم قبول نمیکرد و زورشو هیکلشم از من بزرگ تر بود به زور سرشو هل داد تو و داشتم از درد میمردم نمیتونستم صدام در بیاد دستمو گذاشتم جلوی دهنم فشار داد و عقب جلو میکرد که دیدم کشید بیرون و ابشو زیخت رو کونم و پاشدم و گفتم حالا نوبت توئه و قبول نکرد و گفت برو از گاراژ بیرون الان میفهمن بزار برا بعد از اون روز چند روز میگذشت و منم کم کم یادم رفته بود تا که یه بار گفت میخوام باهات حرف بزنم گفت پسر عموش اون موقع دبیرستان بود گفت من به اون کون دام خیلی خوب بود اون بلده اصلا درد نداره گفت ماجرای تورو هم گفتم بهش من ناراحت شدم که چرا گفتی ابروم میره گفت نگران نباش به کسی نمیگه فقط گفته یه بار هم اون بیاد اگه دوست نداشتی کار نمیکنه من ترسیده بودم که قبول کنم یا نه یه روز سر ظهر بود گفت امروز تو خونشون کسی نیست و پسر عموش میاد تو هم بیا منم کنجکاو شدم رفتم بعدش رفتیم تو اتاقش اولش گفت استرس نداشته باش شلوارتو در بیار و دراز بکش رو تشک که پهن کرده بود به شکم دراز کشیده بودم اومد با کیرش نشست جلوم و گفت بخور من گفتم نه دوست ندارم سرمو گرفت و نزدیکش کرد اون دوستمم نشسته بود کنارشو نگاه میکرد و میگفت منم میخورم به اجبار سرشو کردم تو دهنم مزه خاصی میداد و یه شوری و تلخی میزد تا نصفه تونستم بخورم بعد پاشد و اومد نشست پشتم تف زد روش و میمالید به سوراخ کونم یخورده فشار میداد و میکشید گفت مثل کون حسینه همون دوستم اونم برای بار اول اینجوری بود گفت حسین برو روغن وازلینتو بیار رفت اورد و با انگشتش میمالید به سوراخ کونم انگشتشو تا یه بند فرو میکرد و میکشید کم کم عادت کرده بودم سر کیرشو یخورده روغن زد و هل داد تو و اشکم در اومد هی میگفت شل کن شل کن با هزار مصیبت تونست تا نصفه جا کنه و عقب جلو میکرد 5 دیقه ای ابش اومد و ریخت رو کاغذ دستمالی منم پاشدم برم که حسین گفت نوبته منه به زور خوابوندم و کیرشو تف میزد و کرد تو سوراخم درد داشتم فقط میخواستم کارش تموم شه و برم اونم ابشو ریخت و رفتم خونه بعد از چند ماه باز گفت بیا و اینبار یخورده راحت بود درد داشت ولی تا اخرش تحمل کردم ولی نزاشتم حسین هم بکنه فقط پسر عموش کرد
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  

 
من یه خاله دارم که فقط دو سال از من بزرگتره. از همون بچگی با هم دوست و نزدیک بودیم و هر وقت وقت می کرد یه آهنگ میذاشت و با من می رقصید. (هر چند بلد نبودم باش برقصم!!)
دوازده سالم که بود، یه بار از شهرستانشون اومده بود خونه ما و موقعی که پدر و مادرم میخواستند با بقیه مهمون ها یه سفر یه شبه برند شروع کرد به ناراحتی درآوردن که دلش درد می کنه . ظاهرا به مادرم گفته بود درد پریود داره و گفته بود نیما رو بذارید خونه پیش من مواظبم باشه.
من اولش حالم گرفته شد که نتونستم با بقیه برم. ولی وقتی همه رفتند، نیم ساعت بعد بلند شد و گفت قرص خوردم دردم خوب شده و میخوام برم حمام. بعد از توی حموم صدام کرد که بیا پشتم رو بمال. وقتی شروع کردم پشتش رو مالیدن گفت برو پایین تر رو بمال و یواش یواش شورتش رو پایین کشید گفت پایین تر (کونم) رو بمال. من خیلی خجالت کشیدم و خواستم برم بیرون که گفت تو خواهرزاده منی و محرمی و ... . من خوب پشتش رو کشیدم اما وقتی خواستم برم با سینه لخت بلند شد و گفت نمیخوای خودت رو بشوری؟ خیلی کثیفی بو میدی حالم خراب میشه بیا بشوریم هم رو. بعد هم بهم گیر داد برو لخت شو. من اولش خیلی خجالت کشیدم شورتم رو در بیارم ولی وقتی از رخت کن رفتم تو حمام شورتم رو گرفت کشید پایین گفت نمی بینی چقدر کثیفه (حالا دیروزش حمام بودم ها!!) بعد گفت اول تو من رو لیف بزن. وقتی نوبت شستن من شد کلی با آلتم ور رفت که چه کوچیکه و ... بعد هم گفت مامانت باش بازی نمی کنه؟ خودت چی؟ من جرات نکردم چیزی بگم. بعد بهم گیر داد جیش کن ببینم چطوری جیش می کنی! و مجبورم کرد تو دستشویی فرنگی حمام بشاشم. بعد آلتم رو با لیف صابون شست گفت حالا نوبت منه. رفت شورتش رو کشید پایین نشست سر توالت فرنگی شاشید. بعد گفت حالا تو نازم رو بشور. من هم با لیف براش شستم (اولین کسی بود که تو زندگیم دیدم). بعد گیر داد تا کف داره بذار موهاش روبزنم (فقط یه کم مو اطراف لب های کسش در اومده بود) بعد تیغ خودتراش ژیلت بابام رو برداشت گفت بیا موهاش رو برام بزن. بعد از این که تراشیدم گفت حالا بیا خودمون رو خشک کنیم بریم بازی.
از حمام که بیرون اومدیم با حوله رفت تو اتاق خواب مادر و پدرم به من گفت برو ویدیو رو روشن کن فیلم شوی رقص جمیله تون رو بزن اول تا من بیام پیشت. کمی که منتظر شدم با یه چادر به کمر و موهای سشوار کشیده و کلی آرایش اومد تو اتاق پذیرایی. (من نگران این بودم که مامانم که بیاد می فهمه وسایل آرایشش دست خورده!!) و گفت بذار تماشا کنیم، بعد هم با آهنگ شو شروع کرد ادای عربی رقصیدن جمیله رو در بیاره. خصوصا متوجه شدم خیلی از سینه جنبوندن جمیله خوشش میاد چون هر چند سینه هاش خیلی بزرگ نبودند ولی هی سعی میکرد مثل جمیله بلرزندشون. تو رقص سومی چهارمی گفت نمیخوای بام برقصی. من پاشدم سعی کردم باش برقصم ولی راحت نبود (کی تا حالا عربی رو دونفری رقصیده؟!!) خلاصه رفتم نشستم. سر رقص آخر یه دفعه چادرش رو از کمرش کند (شورت هم نپوشیده بود، فقط یه جفت جوراب نایلون بلند تا بالای زانو تنش بود) شروع کرد لخت رقصیدن. هیچ وقت یادم نمیره رقصش که تموم شد اومد جلوی من که نشسته بودم گفت ببین نازم عرق کرده، بوسش نمی کنی خوب شه؟
اون شب یه بار دیگه هم با دوتا از رقصایی که دوست داشت رقصید. بعد رفت مدتی تو فیلمهامون گشت و یه فیلم قیصر که داشتیم رو آورد دو سه بار عقب جلو کرد صحنه تجاوز به خواهر قیصر رو (که چند لحظه سینه اش پیدا میشه) با دقت دید. بعد هم زد آخرای فیلم صحنه ای که سهیلا لخت میشه رو چند بار دید. من خواستم برم تو اتاقم بخوابم گفت نه باید جا بندازی کنار هم بخوابیم. با هم رفتیم رختخواب ها رو آوردیم. موقع خوابیدن گفت بیا لخت بخوابیم کنار هم. هم می ترسیدم هم خجالت می کشیدم ولی در عین جال دوست داشتم. لخت شد و چراغ رو خاموش کردم کنار هم خوابیدیم. بعد شروع کرد از کار هایی که مرد ها و زنها هرشب جمعه با هم می کنند تعریف کنه برام. من هنوز در حدی نبودم که آلتم جدی بخواد راست بشه ولی با حرفها و نوازش های خاله ام (که هر چند دقیقه یه بار کیر یا تخمام رو هم می مالید) خیلی حال می کردم.
دردسرتون ندم، فرداش هم دو سه بار به قول خودش "جمیله" رقصید. بعد از اینکه نهار نیمرو درست کرد و خوردیم هم شروع کردیم همه چیز رو مرتب و منظم سر جاش گذاشتن که گند چیزی در نیاد. عصر هم یه کیسه آب جوش پر کرد با چادر بست به شکمش که به مادرم بگه هنوز درد داره. مادرم هم اینقدر از بودن و سفر رفتن با فامیلاش شنگول بود که متوجه چیز خاصی نشد (البته حواس ما هم جمع بود!) بعد از اون تا چند سال هر بار که پیشمون میومد و تنها می شدیم با هم بازی های جنسی می کردیم. دو سه بار هم فیلمهای سوپر ترکی و اروپایی با خودش آورد که با هم دیدیم (اولین سوپر عمرم رو سال بعدش با خاله ام دیدم که آخرش هم برای اولین بار کسش رو داد حسابی لیسیدم و بعد هم سیر برام ساک زد). اما هیچوقت دیگه مثل اون سال موقعیتی پیش نیومد تا بعد از عید سالی که من باید کنکور میدادم و اون هم سال دوم پشت کنکوریش بود. باز اومده بود خونه ما و یه روز سه شنبه که می دونست مادرم از صبح تا 5 عصر دبیرستانه و پدرم هم تا شب نمیاد اومد پیشم گفت باز خیلی کثیف شدی، بوی جوراب میدی. بعد هم رفت طرف حموم. من هم بی خیال خر زدن اون روزم شدم و رفتم حموم دنبال خاله ام. بعد از لیف زدن و شستن، موهای اطراف کسش رو براش زدم. اون هم موهای آلت من رو زد و بعد هم مدتی برام ساک زد. وقتی خوب راست کردم ازم خواست براش بذارم بعد هم پشتش رو بهم کرد و دولا شد. من خواستم مثل همیشه لاپایی براش بذارم که دیدم یهو گفت: نه، بذار تو کسم. با وجودی که با هم ندار شده بودیم ولی از این حرفش سرم یه لحظه گیج رفت. یکی دو بار دیگه بهم گفت ولی من دیدم ازم بر نمیاد کس خاله ام رو باز کنم، حالا شاید میشد همه چیز های دیگه رو توجیه کرد ولی ... این یکی از من بر نمی اومد. تو همین فکرا بودم که یهو دیدم میگه بذار دیگه کمرم درد گرفت. بعد هم کیرم رو گرفت و برد در کسش گذاشت. من هم تصمیمم رو گرفتم و گفتم خاله این یکی رو دیگه بی خیال شو. از من برنمیاد. تا حالا هر چی خواستی جای خودش ولی نمیتونم کست رو باز کنم.
مدتی اصرار کرد ولی من نمیتونستم. تو همون حالت کیرم هم از حالت راستی در اومده بود. اون هم که این رو دید یه دفعه از صرافتش در اومد و گفت باشه لاپایی بذار. یه کم که لاپایی گذاشتم و بازی کردیم گفت کونم که اشکالی نداره. من اولش مخالفت کردم ولی گفت حالا یه دفعه بذار. بعد هم رفت سر توالت فرنگی حموم نشست و کون خودش رو چند بار با شلنگ خالی و تمیز کرد. من کیرم خیلی خوب راست نبود ولی وقتی اومد جلو و کیرم رو شست و با موهاش مثلا خشک کرد حسابی راست شدم. بعد هم دولا شد و کونش رو داد دم کیر من. هر چند از کون سکس کردن رو بد می دونستم و خوشم نمی اومد، ولی از دیدن کون تمیز خاله ام که بعد از چند بار پرشدن با آب گرم حسابی هم باز شده بود حالی به حالی شدم. سر کیرم رو تف زدم و برای خاله ام گذاشتم. هم از گرمی و تنگی کونش و هم از ناله های خوشمزه ای که می کرد و جونم جونم گفتن هاش حسابی حال اومدم و با شوق و ذوق اولین کون کردن عمرم رو تجربه کردم. بعد از هفت هشت دقیقه عقب و جلو رفتن حسش انگار بیشتر شد، سرش رو بالا گرفت و شروع کرد حرفهای حشری زدن، و دو سه دقیقه بعد یهو خودش رو به من چسبوند و با شدت ارگاسم شد. من خواستم در بیارم ولی گفت نه، تو هم بیا، حتما باید توی کونم بیایی. بعد از این که ارضا شدم و تو کونش آبم رو ریختم برگشت و یه لب سفت ازم گرفت. بعد هم گفت چی میشد خودت می شدی شوهرم؟ بعد از حموم هم برام یه بار با جوراب نایلون خالی "جمیله" رقصید. رقصیدنش که تموم شد کس لخت و تراشیده اش رو آورد جلوی صورتم و گفت نازم رو نمی خوری برام؟ حال که بهش ندادی! جوری شد که یه لحظه پشیمون شدم که همون تو حموم براش نذاشتم تو کسش!!!
اون دیگه آخرین تجربه جدی مون بود. همون سال دانشگاه شیراز قبول شدم، اما خاله ام متاسفانه نتونست دانشگاه قبول بشه و از طرفی چون من دیگه فقط تعطیلی ها خونه بودم تماسمون خیلی کمتر شد. فقط عید همون سال تونستم یه لاپایی دیگه براش بذارم. سال دوم دانشگاه من پدر بزرگم فوت شد و خاله ام ضربه روحی بدی خورد. مدتی بعد از مرگ پدر بزرگم خاله وضع روحیش به هم ریخت و روانپزشک ها براش تشخیص "اختلال دو قطبی" گذاشتند (بعد ها تو درسام خوندم که یکی از حالات بیمارهای مبتلا به اختلال دوقطبی افزایش خیلی شدید میل جنسی هستش) نشنیدم بستری بشه ولی میدونم هنوز دارو می خوره.
از طرف دیگه، ظاهرا شیطونی اش حتی با دارو چندان فروکش نکرده بود. ظاهرا دو سه بار با یکی از پسر خاله هام دیده شده بود و نهایتا با همون پسر خاله ام در حال شیطونی کردن گرفته بودنش. یه بار شنیدم مادرم تو جمع زنهای فامیل خیلی عصبانی از اون قضیه حرف می زد و به اون یکی خاله ام و پسر "نمک نشناس"ش بد بیراه میگفت، بقیه هم تاییدش می کردند. اون روز با خودم گفتم اگر مامان متوجه میشد که من چند سال چه ماجرا هایی با خاله داشته ام می تونست اینجوری حرف بزنه؟؟!!!
نهایتا، زورکی دادنش به یه نفر که قبلا یه روزگاری خواستگارش بود. چند بار بعد از ازدواج دیدمش و حالم شدیدا از این که دیدم چطور شکسته و داغون شده گرفته شد. تو یکی از همین دیدن ها، وقتی با هم تنها بودیم برام تعریف کرد که چطور وقتی فقط شش هفت سالش بوده برادرش ( دایی عوضیم، که الان مدتهاست تو سپاه کار می کنه و با همه هم قطع رابطه کرده) لختش کرده و باش ور رفته بوده، هرچند ظاهرا کارش در حد تجاوز جدی و ازاله بکارت خاله ام نبوده. اما خاله از همون بچگی فکر می کرده دیگه "دوشیزه" نیست و کسی حاضر نمیشه باش ازدواج کنه و آخرش باید بره "جنده" بشه. اصرار کردن اون روزش توی حموم هم به همین خاطر بوده که فکر می کرده پرده نداره. بعد برام گفت که بعد از ازدواجش هیچوقت نتونسته سکس درست حسابی داشته باشه یا حتی برای شوهرش درست برقصه. می گفت بار اولی که براش رقصیده بوده شوهر کس خلش گرفته حسابی سیر کتکش کرده گفته همینه میگن دیوونه ای، این کارها رو بکنی برامون حرف درمیارن میگن زن فلانی جنده است. الان هم بعد از چهار تا بچه حسرت یه سکس حسابی یا اصلا یه زندگی درست و درمون به دلش مونده.
آخرین بار که دیدمش کلی در مورد اون روز ها و شیطونی هامون بام حرف زد. اون هم با حسرت فراوون. یه مقدار کمکش کردم و الان هم هر از چند گاهی کمی پول به حسابش می ریزم که یه چیزی برای خودش یا بچه هاش بخره. هر چند با هم کار های خوبی نمی کردیم، ولی اصلا احساس بدی در مورد ماجراهایی که با هم داشتیم ندارم. خلاصه زندگی اینجوریه. مدتی با همیم و بعد هرکس میره دنبال زندگی خودش، خوب یا بد. خدا از سر جوونی کردن ها و تقصیرات همه مون بگذره.
Nima S
     
  
زن

 
شاید کسی باور نکنه من ۱۲ سالم بود یه دوستی داشتم و توسط اون باسکس و فیلمای سکسی آشنا شدم دختره داغی روزا میرفتم خونشون رو پشتبونشون یه اتاق داشتن که کامپیوترم داشت اونجا فیلم سوپر میدیدیم و کارایی که اونا انجام میدادن رو ما هم اداشو در میاوردیم تا اینکه اون رفیقم با خانوادش از کوجمون رفتن .
من تمایل زیادی به سکس پیدا کرده بودم و رفتن دوستم باعث شده بود علاقه مند شم با یه مرد بخابم ولی نمی دونستم چجوری دوست لخت برم تو بقلشو اونم حسابی بدنمو بخوره و من حال کنم .
یه روز داشتم از گوشه پرده بیرونو نگاه میکردم که اتفاقی چشم به خونه روبرویی افتاد همسایمون یه زن جوون و خوشگل بود که تو خونه راحت میگشت یه بار یادمه با یه شرت و یه تاپ نشسته بود خیاطی میکرد و پنجره خونشونم باز بود و همه راحت میتونستن ببیننش شوهره خیلی خوب و خوش هیکلی داشت مربی باشگاه بود ، داشتم زنشو نگاه میکردم که با لباس زیر تو خونه میگشت و خودشو که با یه شرت اومد و با زنش لب تو لب شدن کیر شق شدش قشنگ معلوم بود از زیر شرت که منو خیلی داغ کرد ولی زنش دستشو گرفت و رفتن تو اتاق خیلی طول کشید دوتاشون لخت اومدن و رفتن تو حموم تازه کیره شوهرشو اونجا دیدم ول شل شده بود ولی بازم بزرگ بود .
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
هر روز کارم شده بود دید زدنه زنه همسایمون تو خونشون مخصوصا وقتی شوهرش میومد ولی شوهرش یه روز متوجه دید زدنه من شد با با عصبانیت به سمت پنجره اومد و من که دیدم فهمیده سریع از لبه پنجره در رفتم و کمی بعد نگاه کردم دیدم پتجررو بسته و پردشونم کشیده فهمیدم که متوجه من شده و دیگه ندیدم پنجرشونو باز بزارن .
داستانم ادامه داره
     
  
مرد

 
من واقعیت رو مینویسم دوست داشتین باور کنین نداشتین هم به ت... اولین کار سکسی که تو زندگیم انجام دادم آمپول بازی با دختر داییم در سن ۳ سالگی بود
و اولین سکسی که انجام دادم با دختر همسایمون در سن ۷ سالگی از پشت بود .
     
  
زن

 
ادامه داستانم ببخشید طول کشید
]یه هفته از اون ماجرا میگذشت و یه روز تو خونه تنها بودم که تلفن زنگ خورد با برداشتن گوشی ترس به جونم افتاد خودش بود مرد همسایمون ( برادرم شاگردش بود و باهاش دستم بود چند باری از خونمون باهاش تماس گرفته بود شمارمونو داشت ) با شنیدن صداش گوشیرو قطع کردم دو باره زنگ زد جواب دادم گفت گوش کن زنم خونه نیست کوچه هم خلوته تا نیم ساعت دیگه بیا خونه ما کارت دارم اگه نیایماجرای دید زنی خونمون رو به برادر و خانوادت میگم ( خانواده مذهبی داشتم و حساس رو این چیزا میدونستم بفهمن میکشنم ) گفتم باشه و قطع کردم . به خودم گفتم اگه خواسته برم خونش پس معلومه میخواد کاری کنه و خوشحال بودم چون احتمال داشت به آرزوم که بودن با یه مرد بود برسم بلند شدم از کمد لباسام یه لباس یه سره که دامنش تا زانوم بود برداشتم و پوشیدیم شرتمم عوض کردمو رفتم پایین جلو در خونه ایستادم دیدم اومد و در خونشونو باز کرد کسی تو کوچه نبود ظهر بود و خلوت سریع رفتم سمن د ر خونشونو رفتم تو و درو بستم .
     
  
زن

 
دستمو گرفتو بردم طبقه خودشونو رفتیم داخل خونه و درو بست یه کم به من و لباسی که تنم بود نگاه کرد و گفت بیا بشین خوش اومدی و رفتیمو رو یه مبل نشستیم گفت اسمت چیه گفتم سارا گفت چند سالته گفتم ۱۳ سالمه گفت منم صادقم بعدگفت سارا خانم چرا خونه مارو دید میزنی گفتم اونروز به طور اتفاقی چشمم افتاد گفت دروغ نگو میدونم چند وقتی هست من و زنمو دید میزنی چند بار زنم دیدتت و به من گفته و اونروزم که خودم دیدمت چیزی نداشتم بگم سرمو انداختم پایین گفت میدونی میتونم ازت شکایت کنم و بری زندون با شنیدن گریم گرفتو التماس کردنم شروع شد که منو ببخشه آرومم کرد و گفت اگه قول بدی دیگه تکرار نکنی کاری ندارم ولی اگه ببینمت یا زنم بهم بگه صد در صد شکایت میکنم منم قول دادم اونم قبول کرد و بلند شد رفت سمت آشپزخونه که خوردنی بیاره حالا که داهرم تموم شده بود فقط مونده بود اصل کار که بیشتر به خاطرش اومده بودم ولی نمیدونستم اونم منو برا همون تو خونش خواسته بود یا نه باید یه کاری میکردم تحریک میشد لباسم یه قسمت جدا جلیقه مانند داشت که با پوشیدنش شونه ها و بازوهام پوشیده میشد درش آوردم دامنه لباسمم یه کم جمع کردم که تا قسمتی از رونام دیده بشه که صادق اومد منو که دید گفت گرمت شده گفتم آره یه اتاق نشونم داد گفت اون اتاقه دخترمه لباساش تنت میشه میخای برو یه دست لباس راحت بردار و بپوش با این حرفش فهمیدم حالا حالا رفتنی نیستم گفتم نه دیگه باید برم گفت عجله نکن برو لباس عوض کن بلند شدمو رفتم سمت اتاق.
     
  
زن

 
داخل اتاق شم رفتم سر کمد لباسا یه تاپ صورتی برداشتم با یه شرتک سفید که تا بالای رونام بود لباسامو عوض کردم برگشتم که برم سمت در دیدم جلو در اتاق ایستاده با دیدنه من تو اون لباسا یه صوت زد و اومد سمتم دستامو گرفت بردم سمت تخت دخترش نشستیم رو تخت گفت سارا خیلی خوشگلی گفتم ممنون چیزی که منتظرش بودم اتفاق افتاد لباش چسبید به لبام و دستاش اومد دورکمرم منم دستامو دور گردنش حلقه کردمو لب بازی کردیم لبامو ول کرد و دراز کشیدیم رو تخت تاپ رو بالا زدو شروع کرد به خوردن ممه هام قلقلکم میومد دستشو میکشید رو پاهام و از رو شرتک رو کوسم مالیدنه کوسم حاله خوبی میداد بهم دستمو از رو سلوارش گذاشتم رو کیرش کلفت بود سرشو آورد سمت صورتمو گفت میخوای ببینیش گفتم آره تو همون حالت سریع شرت و شلوارشو باهم در آورد چه کیری داشت هم بزرگ و هم کلفت گفت میخوریش گفتم تا حالا نخوردم نمیدونم بتونم بخورم یا نه گفت امتحانش کن و دراز کشید رو تخت چیزایی که از فیلما یاد گرفته بودم کمبی کمکم کرد و خودش کمی راهنماییم کرد و براش کمی ساک زدم بعد ب ند شد سریع تاپ و شرتکمو در آوردپاهامو از هم باز کرد و سرشو برد لای پاهام بعد مدتها از آخرین لزم بازم یکی داشت کوسمو میخورد و ایندفعه یه مرد بود خیلی خوب بود و حرفه ای تر از دوستم یه ربع کوسمو خورد و سرشو آورد بالا و ازم لب گرفت پاهامو بلند کرد و کیرشو گذاشت لاپاهامو پاهامو چسبوند به همو با یه دست نگه داشت کیرشو عقب جلو میکرد کشیده شدنه کیرش رو کوسم خیلی بهم حال میداد کم کم ناله هاش بلند شده بود و قربود صدقم میرفت و هر ازگاهی کیرشو میکشید لا چاک کوسم نمیدونم چقدر کشید یه دفعه دیدم کیرشو از لاپاهام در آورد و گرفت جلو صورتمو گفت ساک بزن بعد کمی ساک کیرشو گرفت دستشو با کمی مالوندن آبه کیرش ریخت رو شیکمو سینم بعدم خودش بردم حمومو لباسامو پوشیدمو رفتم خونه اون شب تا صبح خوابم نبرد اولین تجربم برام شیرین بود این شروع دوستی منو صادق و سکسامون بود .

داستانم ادامه داره اگه وقت کنم از بقیه سکسامم مینویسم با تشکر.
     
  
زن

 
فردای اون روز صادق بهم زنگ زد و گفت تا نیم ساعت دیگه میتونی بیای سر خیابون گفتم آره میام قطع کرد و بلندشدم آماده باشم بخاطر لباس پوشیدنم مونده بودم دوست داشتم یه لباس سکسی بپوشم ولی نمیشد چون قرارمون بیرون بود و باید تا سر خیابون میرفتم و چون بچه هم نبودم که لباسای باز بپوشم و کسی منو اگه اونجوری میدید صد در صد به خانوادم میگفتن یه بلوز با یه دامن بلند پوشیدمو موهامو مرتب کردمو زدم از خونه بیرون و رفتم سر خیابون دیدمش پیاده بود وقتی از جلوم رد شد گفت دنبالم بیا منم رفتم مقداری جلو تر تو چند تا کوچه پیچیدیمو ماشینشو دیدم سوار شدیم تو ماشین باهم دست دادیم و همو بوسیدیم و بعد راه افتادیم بهم گفت بابت کار دیروز معلومه پشیمون نیستی گفتم نه برا چی پشیمون بودم که تا اینجا نمیومدم تو چی پشیمونی گفت کمی آره چون تو هنوز بچه ای و هم سن دختر منی و کار من درست نبود و دیگه چیزی نگفت و فقط رانندگی کرد نمیدونستم کجا میره هر جا بود بیابونی بود نه خونه ای بود نه چیزی یه جاده خاکی فقط بود دیگه نمیتونستم سکوته تحمل کنم و تصمیم گرفتم خودم بشکنمش .
ادامه داره.
     
  
زن

 
خم شدم سمتشو دستمو گذ شتم رو کیرش بهم نگاه کرد و بازم به رانندگیش ادامه داد لباس باشگاه تنش بود شلوار و شرتشو کشیدم پایین و کیرشو در آوردم چند تا بوس و لیس به کیرش زدم و کردمش تو دهنم چند دقیقه بود با کیرش ور میرفتمو اونم کیرش راست کرده بود که گفت پاشو بشین رسیدیم پشت یه در واستاد و پیاده شد و در رو باز کرد و رفتیم تو و از ماشین پیاده شدیم یه باغ خیلی بزرگ بود و یه خونه وسط باغ بود گفتم اینجا ماله شماست گفت آره خوشت اومده گفتم آره خیلی خوشگله گفت بیا بریم داخلو ببین دستمو گرفت و رفتیم داخل داخله خونه هم خوب بود و قشنگ گفت دوست داری شنا کنی گفتم استخر دارید گفت آره ازخونه اومدیم بیرون و رفتیم پشت خونه یه جایی بود که میله داشت دور تا دورش رو گرفته بودند و در هم داشت در و باز کرد و رفتیم داخل استخر اونجا بود دور استخر رو گرفته بودن که کسی توش میره راحت باشه صادق گفت برو تو آب گفتم که مایو ندارم برا شنا گفت مایو میخای چیکار و بولوز مو در آورد و دامنو شرتمو با هم کشید پایین بعدم خودش کامل لخت شد و رفتیم تو استخر .

ادامه دارد .

دوستان ببخشید اگه غلط دارم و بعضی کلمات ناقص هستن چون با گوشی میام و داستانمو تایپ میکنم اینجوری میشه بازم عذر میخوام .
     
  
صفحه  صفحه 9 از 14:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات اولین سكستون در دوران كودكی را اینجا بیان كنید

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA