ارسالها: 27
#5
Posted: 22 Jul 2020 20:35
داستان سوم گاییدن سارا دختر باجناقم
بعد گاییدن خاله ها خونه مادر زنم سارا دید که چسبیدم کون فاطی رفتیم تو سارا نامزد بود داشت عروسی میکرد قبلا دوس پسر داشت ومنم موچشو گرفتم زنم بیمارستان بود گوشیمو گرفت گفت کار دارم بعدش که گوشیو داد یکی اس داددم غروب منتظرم حواست باشه مامانت نفهمه کاندوم گرفتم تو نگیر دیگه اینارو به سارا نگفتم خجالت نشه ولی گفتم سارا یکم کر مامانت باش تو کجا دوس پسر کجا دیگه بقیشم حتما دونسته بود وپسره گفته که چی فرستاده از اون تاریخ از من یه جوری حساب می برد ومنو دوس داشت که قضیه رو لو ندادم یا به شوهرش نگفتم شب عروسیش چیزای خوبی دیدم قر دادن عمه سارا موقع رقص امدنش با ما به شهر بعدش گاییدنش دیدن کون مرجان خواهر زنم که تازه عروس بود از لادر دسشویی واتفاقات دیگه که باعث شد زنمو تو خونه مامانش طوری بگام که فرداش مامانش اعتراض کرد و گفت دیشب مونا جاییش درد میکرد جیغ می کشید خواستم بیام گفتم زشته شاید راحت باشین جریانه طوری شده بود که خودشو مالیده بود وبعد اون رو من بدجور حشری شده بود اینو خاله ها تعریف کردن که خودش یه داستانیه برگردیم سارا.
خلاصه عروسیش راه افتاد شد عروس زن منم همراش بودبرا ینگیش تعریف می کرد شب اول نداشتن کیر داماد سیخ نشده بوده سارا گفته بود برین نشده خلاصه گذشت می واست بچه دار بشه نمیشد نگو شوهرش اهل مشروباته نطفش ضعیف شده اینارو به زنم می گفته اونم برا من تعریف می کرد یه شب موقع کردن زنم گفت بمیری سارا چقدر رودار شده میگه عزیز نمی دونم چرا همش خواب اقا محمدو می بینم داره با من بازی می کنه تو خواب راحت میشم دونستم برا من میخواره گفتم خب چه اشکال داره ثواب داره یادش بدم زنم زد سینم گفت زیادیت نشه منم به عشق سارا از کوس و کون گاییدمش تو صحبت هامون با زنم یه راه حلایی برا حاملگی سارا میادم اونم به سارا می گفت یه روز تو مغازه بودم گوشیم زنگ خورد دیدم ساراس به گرمی حال واحوال کرد وبعدش گفت اقا محمد شرمنده یه سوال داشتم خاله گفت بالش بزارم زیرم من متوجه نشدم گفتم سارا طولانیه وقت داری گفت اره اگه مزاحم نباشم ولی روم نمیشه حرفشو بزنم گفتم برات تو گوشی می فرستم نوشتم براش به پشت می خوابی یه بالش زیر باسنت می زاری وقتی کارتون تموم شد باهاتو می بری بالا حالت دوچرخه رکاب می زنی تا اب شوهرت کامل و سریع بره داخل اونم اخرش گفت اوکی تشکر و قطع کرد منم موندم با کیر سیخ شب باز زنم جورشو کشید زد سارا با این راه حل من حامله شد.
البته به شوهرش نگفته بوده من گفتم راهشو بعد اون به هر راهی به من حال می داد و راحت بود زنم گفت بمیری سارا کیر شوهرش افتاده بهش بببین چی شده منم گفتم از بالابه عمش کشیده از پایین به خاله هاش زنم گفت داره خودشم می گفت عزیز چه کیفی میده دلم نمی خواد از زیر پویا در بیام ولی حیف زود ابش میاد دونستم مثل اینکه سیر نمیشه اینم باید یادش بدم اون موقع ها تلگرام و واتس اپ و اینا نبود به بهانه اینکه شوهرش جواب نمیده زنگیدم گفت با دوستاش رفتن ارمنستان منم تنهام گفتم چرا نمیای خونه ما گفت راحت ترم مزاحم شما نمیشم عزیزازخوبیای شما تعریف کرده دلم نمیاد خلوت شما رو بهم بزنم گفتم نترس تو بیا ما همون خلوت می کنیم خنده ای کرد گفت دروغ گوشو بگم گفتم بگو گفت اگه نتونستی باید یه چیز خوب بهم بدی گفتم چی مثلایکم منگ منگ کرد گفت روسری خوشگل گفتم باشه تو بیا خلاصه به زنم گفتم سارا تنهاس بگو بیاد خونمون پرسید از کجا میدونی گفتم با شوهرش کار داشتم نبود زنگ زدم سارا اونم گفت باشه فردا ظهر رسیدم خونه درو باز کردم سارا اومد جلو سلام حال و احوال سراغ زنمو گرفتم.
گفت حمومه مثل اینکه شب جشن دارین متعجب پرسیدم جشن کی کجا دوباره یادم افتاد پریود زنم تموم شده امشب بکن بکنه رو خودم نیاوردم گفتم چه خبر پویا کی میاد اونم با حالت دلخوری گفت چی می دونم والا منو ول کرده با دوستاش رفته تفریح اقا محمد یکم زبونش بگیر بلکه این دوست موستاشو ول کن گفتم باشه رفت اشپزخونه برا اماده کردن ناهار بغل اجاق گاز ایستاده بود سیب سرخ می کرد طوری که نفر دوم به بغل باید رد میشد رفتم دست صورت بشورم از پشتش رد شدم عمدا داد عقب چسبیده به من یکون گنده و نرمش کیرمو سیخ کرد گفت پوای ببخشید ندونستم شما رد نشدین نگاش همش رو کیرم بود دوباره اومدم بیرون یکم راه داد ولی باز چسبیدم رفتم سراغ زنم پرسیدم طول داره دوشت گفت اره یه هفتش لیف نکشیدم رفتم پیش سارا باز حرفمو کشوندم به دوستی باهم پرسیدم سارا با پسره چی کردی یه نگاه به اتاق کرد که خالش نیاد گفت هیچ همون موقع تمومش کردیم ولی ممنونم ازت خیلی بزرگی کردی منم با خواهشی جوابشو دادم دوباره پرسیدم راسی از بچه چه خبر گفت تو راهه گفتم حواست باشه سوالی چیزی خواستی به خودم بگو گفت چشم ولی خوش به حال عزیز ادم حسودیش میشه بهش با شوهر خوبی مثل شما منم به شوخی گفتم قابل ندارم مال شما اونم خندید و گفت امان از دست شما مردا با یکی راضی نیستین گفتم بد جنس منم اینطورم اونم گفت مگه اینکه رد نباشین خندید فرار کرد اشپزخونه گفتم سارا مگه تنها گیرت نیارم گفت مثلا چی می کنی گفتم بماند به وقتش دیگه عملا بهم نخ میدادیم که زنم اومد حرفمون قطع شد.