ادامهتعریف نیلو:عروسی داداشت داشتیم سالاد درست می کردیم خالت خیار سالادی دستش بود گفت نیلو اینو می تونی؟گفتم نه خودت چی؟گفت اره کیر شوهرم گنده تر از اینه تا اینو گفت زیر دلم یه طوری شد چن وقتم بود سکس نداشتیم گفتم واقعا میتونی این خیارو بکشی ؟گفت گفتم خب اره با کرم ریختن و مالیدن هم وشوخی و حرفهای اونجوری تا وقت خواب کار کردیم.موقع خواب جا کم بود گفتم منو ومونا یه جا می خوابیم اونم گفت اره باهم می خوابیم.رفتم اشپزخونه یه خیار گنده برداشتم با یه بادمجون قلمی ریز رفتم دسشویی خیارو کردم جلو و بادمجونم عقب زودی رفتم تو جا مونا هم بعد دستشویی اومد بغلم دست بردم لا پاش اطرافو نگاه کرد فقط مامانت بود اونم خسته خوابش سنگین بود .شروع کردم مالیدن گفت نیلو عزیز بیدار میشه زشته نکن .با دست مامانتو تکون دادم صداش کردم اصلا بیدار نشد .مونا دستشو اورد نیشگون بگیره از لاپام دستش خورد خیار انگار مار دیده ترسید گفت خاک عالم اون چیه لاپات؟ ملافه رو کشیدم سرمون شلوارمو تا مچم دراوردم خیارو دید .گفت بدبخت اگه موقع راه رفتن می افتاد ابروت می رفت دستشو بردم پشتم دسته بادمجونو دید زد سرم گفت نیلو بخدا دیوونه ای،برا چی اوردی ؟گفتم حال کنیم.دست کردم تو شورتش شلوار نداشت کوسش ابکی بود با حالت خواهش گفت نکوووون گوش ندادم اونم یواش اومد بغلم شروع کردیم لب گیریو مالش سینه دستشو برد برا خیار اونو دراورد دوباره کرد چه لذتی داشت . گفتم صبر کن مامانتو بزور بیدار کردم گفتم خواب بد می دیدی پاشو برو پیش امیر صبح زود بیدار بشین برا مهمونا صحبونه حاضر کنین اونم گیج خواب پاشد رفت . درو از پشت قفل کردم اومدم پیش مونا شروع کردیم دوباره گفتم مونا بجنب داره میاد قمبل کردم مونا یه دستش خیار و یکی هم بادمجون تلمبه می زد و لباشو می خورد چند تا که زد ارضا شدم اونم ازم لب گرفت خیارو داد دستم نوکشو مالیدم لنگاشو داد بالا زدم تو کوسش راحت رفت گفتم افرین محمد گشاد گشادت کرده .گفت اره نیلو کیری داره اندازه اسب با حرفاش بد جور حشری میشدم محکم تر می کردم .بادمجونو لیز کردم برا کونش نذاشت گفت ندادم تا حالا ازبس کلفته تو کونم نمیره می ترسم جر بخوره بهش نمی دم . واقعا دلم کیرو محمدو خواست گفتم بد جنس تک خور به ما هم بده گفت خودت داری خب .فاز درد دل گرفتم هم می کردم هم حرف می زدیم گفتم دلت خوشه کیر کجابود .اونم با کردن من ابشو ریخت .وبعد یکم حرف زدن خوابیدیم.حرفای نیلو که به اینجا رسید دونستم کار سختی ندارم .سارا گفت عمه حالمو خراب کردی با حرفات نیلو بوسی از سارا کرد گفت تو هم میخوای با خیار بکنمت؟ سارا گفت نه بهترشو دارم .نیلوگفت چی دار؟بلند شد اومد اتاق درو باز کرد انگشت رو لباش که هیس از زیر تخت دیلدو کمریو دراورد گفت اشاره کردم بیا.رفت بیرونو درو دیگه قفل نکرد باز گذاشت.منم ار بالا داشتم نگاه می کردم.سارا رفت پیش نیلو دیلدو رو داد بهش گفت عمه بگیر اونم با ذوق و تعجب گفت:وروجک اینو از کجا اوردی ؟سارا:پویا اورده.نیلو:حالا خوبه اون نبودنشو جبران می کنه.سارا:این کمکیه ابش زود میاد با این می کنه منم بریزم.نیلو :خوش بحالت .سارا گفت عمه بلند شو .نیلو بلند شد سارا کمربند دیلدو رو بست رو باسن گنده نیلو .من خندم گرفته بود نیلو با هیکل گنده وکیرش شده بود مثل غول کیر دار منتها غول سفید و تمیز .سارا گفت زانو بزن زانو زد سارا رفت براساک زدن البت خیسش کنه .خوب که خیس شد به پشت قمبل کرد باسنشو چسبوند به نیلو کونشو قر می دادومی مالید دیلدو .نیلو کمر دیلدو گرفت گذاشت رو کوس سارا اونم اروم اروم اومد عقب نصفش رفت کوس سارا. سرو صدا سارا دراومد اووییییی اوووووووف بوووووووکن بووووکن .نیلو هم شروع کرد تلمبه زدن .خوب وارد نبود .ولی خوب حرف می زد وحشری می کرد :سارا جنده شدی؟سارا:اره اره کوسم میخاره هرکی بیاد الان میدم بهش حتی داداشم همه بیان تک تکشون میدم نیلو با سیلی میزد کون سارا :غلط کردی فقط به خودم جنده خودمی محکمتر می کرد تا ته میذاشت توسارا دستشو گذاشت رو کون نیلو گفت محکمتر محکمترمگه جون نداری خوب نکنی منم نمی کنمت مجبور میشی لخت بری بیرون کوس بدی .نیلو حرصش می گرفت بدتر می کرد سارا:بببببکوووون بببکووون جنده ابش اومد همون طور خوابید صدا بسته شدن کوسش چه حال می داد فررررررت فررررت نیلو هم جووووووون جوووون گشادت کردم سارا:بیحال اره گشاد گشادم کیر اسبم می ره توش.نیلو کمر بند دیلدو رو باز کرد گذاشت رو کوس سارا که طاق باز شده بود براش از بغل بست و تف کردسر دیلدو ومالید پایین تر رفت چمپاته زد رو دیلدو مثل دسشویی نشستن تنظیم کرد رو کوسش یواش نشست روش اووووخ اووووخ اویییییی سارا نمی ره کلفته بالا شد دوباره دوباره نصفش تو بود سارا یه تکوونی داد کمرش دیلدو تا ته رفت کوس نیلو جیغش دراومد گرفت ازممه های سارا دادزد جنده دردم گرفت .سارا می خندید اون از زیر نیلو از بالا تلمبه می زدن .نیلو گفت خسته شدم بیا بالا از تو کوسش دراورد قمبل شد کوس گنده با لبای اویزونش قشنگ معلوم بود قرص نخورده بودم ابم اومده بود بدون دست زدن .سارارفت پشتش گذاشت کوسش نیلو باز صداش در اومد اویییییی جووووون جووووون از کی اینقد طولانی ندادم جووون سارا بگو بیان کوس بکنن بگو پویا بیاد همسایه هات بیان به هزمشون میدم امشب عشقمه جنده بشم .سارا:حالا که جنده منی دارم می کنمت میخوام کونت بزازم نه کونت یکی دیگه بیاد کی بیاد .نیلو نمممممیی دوووونم هرکی تو بخوای .سارا:بگم شوهر عزیز مونا بیاد نیلو :اررررره اررررره بگو بیاد معلومه کیر کلفته بیاد کونم می دم بهش .ارهه اوووخ عزیز از کردنش میگه غش می کنم عمه بگم بیا د نیلو سرش تو تشک بود و حال می کرد گفت اررررره اررره بزنگ بگو عمم اتیش گرفته ،سارا برگشت پشت سرش منم اروم رفتم کیرم داشت می ترکید رگاش باد کرده بود سارا محکم می کردمی گفت کی داره می کنه کی جرت می ده نیلو :محمد زن کوسو کیر خر تو کوس زنش بگو زود بیاااااد بیاد زود باش اتیش گرفتم ابش اومد خواست بخوابه رو شکم .ساراگرفت از کمرش نگهش داشت کشید بیرون زدم تو کوس نیلو اییییییییی اییییییی چیکردی؟کلفت شد داغ شد برگشت عقب دید منم زبونش گرفت خواست بکشه بیرون نذاشتم گفتم کجا جنده هنوز اولشه .نیلو:نه تورو خدا تازه ریختم بی حالم .به حرفاش گوش نکردم اونم دیگه ساکت شد شروع کردحال کردنو فش دادن .گفتم سارا بزار دهنش .سارا کیرو بسته بود گذاشت دهنش می میزدم کون نیلو مثل ژله می لرزید می گفتم تو کوس کی خیار گذاشتی؟نیلو:کوس زنت کوس زنت محمد :عوضی جنده جرررررت میدم تا دیگه از این غلطا نکنی نیلو :می کنم کونشم می کنم میدم اسب بکنتش منم محکم می زدم .افتاد التماس بسه بسسسسسه تورو خدا جی جیشم میاد کشیدم بیرون مثل ابشار از بالا کوه ابش ریخت، همش می لرزید بی حال افتاد .سارا یه نگاه کرد به من.گفتم یواش بزار کونش. به جای سارا نیلو گفت نه حالا صبر کن یکم گفتم بیخود روغن بدنو ریختم لا پاش سارا رفت روش نوک کیرو گذاشت راحت رفت تو گفت عمه جووون چه گشادی اونم کم کم حالش خوب میشد گفت اره اره ازکون بیشتر حال می کنم ازبس خیاربادمجون گذاشتم توش .سارا تلمبه می زد دست گذاشتم رو کونش ینی وایسا .اون خوابید رو کون نیلو رو غن ریختم چاک کون سارا رفتم روش اروم سر کیرمو گذاشتم سوراخ کونش گفتم یواش بزن کشید بیرون کیرم یکم رفت تو گذاشت کون نیلو یکم دراومد من بالا تکیه داده بودم دودستم سارا تلبمه می زد میزاشت کون نیلو از کونش در میومد کون خودش میزاشت از کون عمش می کشید بیرون دوطرفه چه کیفی می کرد چند دقیقه زدیم ابم داشت می اومد گفتم ساسارااااا فشار دادم خوابید رو کون نیلو منم تاته گذاشتم اون زیر داد نیلو در اومد اووووووووخ اووووخ جر خوردم وحشیا عوضیا ابش اومد دوباره و ساکت افتاد سارا جیش کرد رو کون وتو کون عمش منم ریختم تو سارا کشیدیم بیرون گوزیدن وبسته شدن کون و کوسشون اتاق رو برداشته بود.چه کیفی کردیم .
سکس با زهراعروس خواهر زن بزرگموقتی که با سارا سکس کردیم قول داد زهرا برادر زنشو جور کنه بکنم.زهرا بدن لاغر و بلند قدی داره ولی بدنش سفید سفیده خودمونی و شوخ طبع به نظر خودمم می خواستم ازش راه میداد ازبس باهم دوس بودیم.ازاون جا که تازه عروس شده و تازه لذت کیرزیردندوناش بود.همش چشمش جلو مردا بود ببینه سیخ یانه، مخصوصا من که زنم به عنوان اینکه یادش بده یه کمی از کردنم براش تعریف کرده بود.درضمن شوهرشم با اینکه هیکل درشتی داره هم ناوارده هم کیرش در مقاسیه با ما کوچیکه اینو زهرا گفت.یه روز جمعه همه خونه مادر زنم جمع بودیم برا ناهار شبشم شلوغ بود خوب نخوابیده بودو.برا همین یکم عصبی بودم عادتمه.عروسا و دخترا همه جمع بودن برا ناهار درست کردن و هرکی از شب جمعش تعریف می کرد و سر به سر هم میذاشتن.منم داشتم فیلم میدیدم مردا هر کدوم یه طرفی بودن .تنها بودم زنا هم فکر می کردن صداشون رو نمیشوم و هواسم به حرفاشون و کارشون نیس.مخصوصا به تازه عروسا گیر میدادن .یه صدا سیلی یواش اومد بعدش اکرم زن برادر خانم وسطی از پنج تا برادر گفت زهرا بساط علی اصلا میره اینجا اینقد لاغره؟ دونستم زده لا پاش .زنم گفت چرا نمیره ماشالله علی پهلوونه برا خودش.اکرم :فکر نکنم بساطش زیادکاری باشه(تکیه کلامش به کیر وخایه مردا می گفت بساط).اخه عقب جلوزهرا هیچ حال نیومده .زنم:میاد خوبم حال میاد ماما نش خوب چیزی داره برا خودش (زهرا پدر نداره مامانشو ردیف کرد برام که داستان جداس) تازه یه ساله عروسی کردن .سولماز کوچکترین عروس گفت:مونا جووون فکر کردین همه مثل خودتن از حموم نمی ای بیرون از بس می کنتت یه سال کم نیس که فکر کنم کم می کنن ،زهرا جوون چقدر میدی ؟(البت پچ پچ می کردن ولی من میشنیدم)مونس خواهرزن کوچیکم گفت بابا چیکار دارین طفلکو.زهرا به حرف اومد گفت عیب نداره شوخی می کنن زنم گفت معلومه شوخی می کنیم حالا چن شب دارین زهرا:هروقت حالشو داشته باشه اخه خسته و کوفته نمی تونه منم دلم نمیاد.شیرین اولین عروس خانواده گفت :یه دو کلام از مادر عروس بشنوین چه هوا شوهرشو داره. همه غش کردن از خنده از حرفاشون .بد جور سیخ کرده بودم زنمو صدا کردم دوسه بار نشنید از بس شلوغ می کردن یه بار دیگه بلندتر داد زدم مونا مونا بیا اینجا کارت دارم. مونا گفت چیه چرا داد میزنی چی میخوای)؟ گفتم از کیه صد ا می زنم.اکرم گفت هیچی نمی خواد فقط جا خلوت منظورش اینه که بیا بکنمت دیشب شلوغ بوده نکردم. همه باز خندیدن .زنم اومد با خنده گفت چیه ابرومونو بردی.گفتم یه جا پیدا کن بخوابم بد جور کلافم .گفت باشه و برگشت اکرم که از همشون رودارتر بود گفت موناجووون چیه کوس میخوادمحمد؟زنم گفت نه باباجا خواب میخواد .سولماز:دروغگشو بگم اون وقت بری جا جواب نشون بدی بزنتت زمین.باز خندیدن.شیرین گفت فکر کنم محمد اقا هم زیاد می کنه هم بساطش گنده باشه ببینین کون مونا چیشده.همه تایید کردن این دف گیر دادن زنم .سارا گفت عزیز خب بره خونه مامان (شهین خواهر زن بزرگم مادرزن زهرا)زنم:صدا زد محمد میری اونجا خلوته بخوابی؟گفتم اره ولی نه کلید دارم نه کسی هست.سارا گفت منو زهرا میریم هم خونه مامان یه دست بیاریم هم زهرا هم وسایل علی رو جمع کنه میخواد بعدظهر بره شمال برا میوه زنم قبول کرد گفت اره خدا خیرت بده وگرنه همش باید غر بزنه.چون دوتایی می اومدن کسی هم شک نمی کرد.ساراراومد هال یه چشمکی زد ینی خودتو اماده کن برا زهرا.رفتم دستشویی دوتا قرصو باهم خوردم (همیشه همرام دارم).اومدم تو خونه گفتم سارا بریم؟اومدن عقب ماشینم سوار شدن راه افتادیم.سارا پرسید چیه محمداقا خیلی دمقی نکنه عزیز دیشب نخوابیده بغلت به خاطر اوونه؟یه هییی گفتم ینی اینکه اره زهرا ازاین رک گویی ما تعجب کرده بود گفت سارا زشته .سارا یواشکی که ینی من نمیشنوم گفت عزیز می گفت یه شب در میون نکنه کلافس ابش جمع میش اذیتش می کن هردف نصف استکان خالی می کنه .زهرا گفت اوووو وه نصف استکان ادمو می سوزونه با داغیش مال علی سه چهار قطره بشه یا نشه.سارا خودش کیرمو دوبار دشت کرده بود میدونست زیاد گندس میخواست زهرا رو بپزه برام، گفت(یواش که مصلا من نشنوم), زهرا عزیز می گفت کیر محمد اقا یه وجبه انگشتمو حلقه می کنم دورش نمی رسه.زهرا یواشکی گفت اوووووف اون بره تو من جر می خورم.سارا یواش زد سرش گفت بدبخت چرا بره تو کوس تو مگه داداشم نداره؟ زهرا:خدا بکشتت سارا حالمو خراب کردی علیم امشب نیس تازه باشه هم دودقیقس چیزیم نداره لامصب.سارا:نکنه میخوای محمد اقا جورشو بکشه :زهرا اخ گفتی بشه چرا که نه. سارا یه بمچه ای به شوخی زد صورت زهرابه شوخی گفت :برو تو این با این فکرات. از تو ایینه گفت چیه سارا چرا میزنیش ؟آ.سارا :هیچی داریم شوخی می کنیم .حال زهرا بد جور خراب و توفکر رفته بود و حواسش بیرون بود یه چشمک برا سارا رفتم اونم جوابش دادو گفت محمد اقا ما کلی کار داریم شاید برا شب و شام بر نگردیم و همم تنهاییم کاش بمونی پیشمون .گفتم حرفی ندارم ولی عزیزت ناراحت میشه میگه مونده پیش دوتا نو عروس .سارا لازم نیس عزیز بدونه بگو حوصلم سر رفت امدم خونه خودمون.زهرا راس میگه ماهم تنها نمونیم بترسیم.گفتم باشه ولی حواستون باشه کسی نفهمه .سارا باشوخی و خنده:وااا مگه میخوای چیکار کنی باهامون که زشت باشه.گفتم:به قول زهرا نگن پیش دوتا نو عروس ،،،،،خوابیده.سارا گفت :دوتا نو عروس چییییی؟یواشکی گفتم جییییگر .زهرا گفت وااا چرا یواش می گی مگه نیستیم؟گفتم بر منکرش لعنت.رسیدیم.( خونه خواهرزنم .دوطبقه ویلایی بود خودشو شوهرش هم کف بودن و بالا رو داده بودن علی و زهرا).هرسه با حال حشری رفتیم تو به رسم ادب اول گذاشتم اونا برن سارا اول رفت ؛ زهرا که رفت یه دف خم شدکفش برداره از زیر پا با دامن بلندو شورت چسبید به کیرم سیخیش رو حس کرد یه دف بلند شد گفت وایی محمد اقا ببخشید حواسم نبود .گفتم اشکال نداره شما ببخشید بدون فاصله اومدم .سارا پرسید چی شده؟زهرا گفت هیچ حواسم نبود محمد اقا پشتمه از عقب چسبیدم بهش. سارا:اوووووه حالا فکر کردم چی شده گفتم نکنه دامن مامنت رفته بالا محمد اقا بد جایی رو دیده اینکه عیب نداره.زهرا :خب ادم هووول میشه یه دف یکی بچسبه از پشت .سارا:دیگه هوش از سرت پریده حواس نداری که طفلک.زهرا:چرا اونوقت؟سارامثلا در گوشیو چشمک به من :بریم تو تا بهت بگم.با تعارف و بفرما زهرا رفتیم خونه اون.
وقتی واردخونه شدیم گفتم زهراخانم پایین بازه من برم بخوابم ؟گفت همین جا بخواب یه جا برات میندازم راحت بخواب.گفتم مرسی یه ملافه با بالش کافیه اون رفت بالش بیاره سارا اومد در گوشم گفت باشورت بخواب بنداز بیرون اژدهاتو.یه چشمک و انگشت فاک نشونش دادم ینی اوکی. زهرا اومد منم رو کاناپه دراز کشیدم زهراگفت :سارا کاش ماهم یه استراحتی بکنیم بعد. اونم قبول کرد رفتن اتاق خواب که رو برو کاناپه بود .در رو روهم گذاشتن لادر باز بود صداشون میومد.منم شلواربیرونمو در اوردم با شورت جلو باز رفتم زیر ملافه.کیرم گرمش بود باازاد شدنش سیخ شد و از چاکشورتم افتاد بیرون.ملافه رو به خاطرگرما انداختم کنار چشمامو گذاشتم رو هم.صدای زهرا اومد :سارا نکن زشته صدامون میره.سارا:نترس خوابش سنگینه.زهرا:تواز کجامیدونی.سارا عزیز تعریف می کنه(در صورتی که اینطور نبود بایه صداکوچیکی بیدارمیشدم)میخای برو یه نگاه بنداز بیا.ساراهم عمدابلند بلندحرف می زد که من بشنوم،زهرا گفت یواش تورو خدا صدا میره بیرون بزار برم نگاه کنم .دونستم زهرا میاد خودمو زدم خواب با یه شورت چاکدار که کیرم افتاده بود بیرون.درو باز کردچشمش خورد به کیرم با هیجان و تعجب دهنش باز مونده بود همون طور محوکیرم بود دستش رفت تو شلوارک نخی بدون شورتش قشگ زیر نورقالب رون و پا های لاغرش معلوم بود منم مچ دستمو گذاشته بودم رو پیشونی و چشمام معلوم نبود بیدارم ،از طرفی الکی توخواب حرف می زدم:سارا جوووون جوون کونتو باز ک باززز کن اااممم اها رفت کونت رفت رف .دستمو بردم روکیرم تخمامو خانروندم. ساراصدا زد زهراکجایی پس؟.زهرا:هیس یواش بیدار میشه پاشو بیا زود باش.سارا اومد:چیه؟زهرا:نگاه ببین محمد اقا چی انداخته بیرون تازه خوابتم می بینه فکر کنم تو خواب گذاشته کونت..سارا یه نگاه کیرم کرد:اوووووفاووووف عجب چیزیه کوفتت نشه عزیزاینوچطورمی کشه کجاجامیده .زهرا:پس زنداییا راست می گفتن کلفته برا همینم کون عزیز اونقدگندس.سارا-مریم این بره کوست چه شود:جرش میدها.زهرا اره کارم می کشه بیمارستان.سارا:ولی من میتونم. زهرا :امتحان کردی مگه ؟اندازه کیر پویاس.زهرا فکر نکنم سارا تو از کجا میدونی؟ زهرا :بااجازت یه روزکه اینجا بودین شوهرت داشت تو اتاق شلوار راحتی میپوشید ندانسته رفتم یه نگاه دیدم:سارا با خنده ارام :بدجنس یه نگاه یامثل الان نمیتونستی دل بکنی؟زهرا:نه بابا یه نگاه فقط ،باز هزار رحمت به کیر علی اینا کیر نیستن هسته خرمان.سارا:زهرا میخوای بکنتت؟زهرا:بدت نیادراستش اره این بره توم تایه سال تامینم سارا بدبخت اشتباه می کنی فقط کافیه یه بار بره دیگه میشی جندش.مریم:توچی؟میخوای؟سارا:مفت باشه کوفت باشه چرا نمی خوام.زهراچیکار کنیم؟سارا:دامنتواز دوختش پاره کن برویه دف خودتو بنداز زمین وقتیم افتادی کونموتم بنداز بیرون حشریش کنی می کنتت مشغول شدین منم میام قاطی.زهرا :پس تو برگرد اتاق سارا:بیدار شدمیرم تو.زهرادامنشو تابالارونش جرداد.و میخواست بره اشپزخونه پاشو گیر دادلبه فرش بایه جیغی قمبل افتاد زمین.منم مثلا هول و ترسیده از خواب پریدم دیگه یادم رفت کیرمو بندازم تویا شلوار بپوشم. دیدم زهرا باشکم افتاده گفتم وای زهرا خانم چی شده چی شده؟زهرا افتادم.رفتم کمکش دیدم چاک دامن رفته کنار کوس وکونشم دیده میشه حواسم بهش بود داره زیر چشمی کیرمو می پاد منم همون طور لخت.رفتم کمکش کنم . یه دست انداختم ازپشت لاپاش دستم خوردکوس کوچیکش تموم لاپاشو خیس بود یه دستمم گرفتما ز شونشو سینش بلندش کردم بردم گذاشتم روکاناپه از پشت خوابیدم روش اونمهی ادعا تنگارو در می اورد نکوون نکو ن کمرم گرفتهعوض کمکته سارامی بینه زشته ابرومون میره بدبخت می شیم من گوشم بدهکار نبودلاله گوشش رو انداختم دهنم و بادستام ممه های کوچیکشو می مالیدم کم کم ساکت شد.گفت بزاردرو قفل کنم سارا نیاد یه دفع .گفتم نمی خواد خاله تو پیشش گاییدم خوابش سنگینه نمی فهمه.در حالی که هی کونشو قر میدادزیرم گفت :اگه بیادچی؟گفتم می کنمش.گفت حتما دیگه گفتم اره دیگه باید بکنمش تا جایی نتونه بگه. گفت پس یه لحظه، صدا کرد سارا سارا بیا اینجا.ساراهم که انگاری خوابه گفت کجا ؟زهرا:بیاتو هال محمداقا کارت داره. سارا در حالی که اومد دم در اتاق گفت بله محمداقا و چشمش افتا دبه من که سوار زهرام. گفت بی شعوراچیکارمی کنین بیا پایین عوضی. گفتم جا به این خوبی کجابیام .دنبال موبایلش می گشت که مثلا زنگ بزنه کسی بیاد. رفتم سراغش چسبوندمش به خودم ولباشو انداختم دهنم دیگه نمی تونست سرو صدا کنه فقط اوووم اوووم می کرد و الکی میزد سینم.بردمش کنار زهرا انداختمش رو کاناپه شلوارکشو جر دادم تااخر ش کوس وکونش افتاد بیرون سرموبردم لاپاش شروع کردم میک زدن اونم هی مثلا تقلا می کرد زهرا یه چشمک براش زد ینی بی خیال بزار زودبکنه .شورتمو دراوردم سارامثلا تازه کیرمو دیده :وای نه من نمی تونم جر می خورم .گفتم نترس یواش می زارم گفتم زهرابیا لیس بزن .اومد کیرمو انداخت دهنش .سارا باخنده گفت بدبخت یه اروز دیگه می کردی .گفتم چه اروزیی ؟سارا گفت اون خیلی دلش بود بکنیش .زهرا کیرمو در اورد از دهنش گذاشت روکوس سارا با دست زد رو کونم ینی بده تو ی دف گذاشتم تو جیغ سارابلند شد وشروع کرد فش دادن اوووخ اییییی مامان جووون سوختم سوختم عوضی ماد رجنده پاره شدم ااااخ اخخخ اویییی مامانی صبر کردم جابازکرد شروع کردم تلمبه زدن با هر بار رفتن کیرم تو کوسش سار امی گوزید و زهرا هم می گفت ای جونم جونم فشار میادی بهت اونم می گفت اااخاخخ اره از دهنم در میاد بیروناز بس درازو کلفته. ببین زبونش به عنوان کیرم میداد بیرون زهرا هم زبون سارارو به عنوان کیرم ساک می زد براهم دیگه جنده بازی می کردن و به هم حال می دادن. بقیه در فرصت مناسب
سارا از زیر کیرمومی خورداز بالا هم زبون زهرابه عنوان کیر دوم حالشو به جا میاورد.اخخخخخخخ اوووییییی سارا خونه رو پر کرده بودالبت وقتی زهرا زبونشو می کشید بیرون.یه بار که این کار رو کرد گفت:محمد بکوب بکوب کیر خرتو عزیز اگه نکوبی منم حرصم می گرفت.گرفتم از گلوش گفتم جنده ساکت وگرنه عقب جلوتو یکی می کنم،سارأ:جوووون بکن بازم کیر اسب تو عزیز اگه نکنییییی وابش بافشار زد بیرون .کیرمو در اوردم دوباره دادم تو با کشیدن کیرمو فش فش ابش برا زهرا جالب بود.گفت جووون طفلی جیش می کنی زیر کیرکلفت.سارا که تو حال خودش بود نمیتونست جواب بده بجاش گفتم نه جنده لاغرم ابشه الان نوبت توهم میرسه.زهرا وایییی مامان نه من می میرم .کشیدمش طرف خودم زبونمو دادم دهنش خوب می مکید مثل پستونک تو اینکار واردبود.سارا هم اخرای ابش بود یه فشار اورد ابش تا اخر بریزه یه گوزی زد گفت دیگه تمومه.همونطور که زبونم دهن زهرا بود وداشتم ممه های کوچیک و اناریش رو می مالیدم هولش دادم عقب افتادپشت راحت دراز کشیدم روش.کیرمو هم انداخت لاپاش شروع کرد مالیدن کوسش به کیرم برعکس کوس لاغر و کوچیکش چوچولش بزرگ بود در حد نوک انگشت طوری که قشنگ باکیرم احساس می کردمش سعی میکردم کیرمو بهش بمالم.بااین کارمزهرا خوب هال می کرد.درحالی که بغل هم بودیم ی غلطی زدم به پشت خوابیدم و زهرا اومد بالا گفت :جووون چه کیفی داره این بالا من میگم شما مردا چرا همش بالایین پس بگو بخاطر کیفشه یه دف مار زهرااومد تو ذهنمیه زن لوند و شوخ که باهمه شوخی می کردیه بارخونشون یه وسیله که زنم داده بود بردم کم مونده بود بزنمش زمین از بس که کرم ریخت ولیوقت و جاش نبود زهرا از کیفش همش مامانی میگفت .گفتم قربونمامانتیت بااون کون گندش .گفت تو کجا دیدی کونشو؟و گفتم دیدن نمیاد و جریانو براش تعریف کردمگفت چیار کنه طفلی الان چند ساه بابام فوت شده دیگه کیر نرفته توش گفتم مت حاضرم جورشو بکشم زهرا جوون اره اره بکنش چنان بکنش همش بگوزه گفتم پس جورش کن بکنم زهراحشرش بالا رده بود و بامالیدنداشت ابش میومد گفت جوووون جورش می کنم اول منو سیر کن سسسییر کن ابش اومدکشیدکنار خوابید پشتش گفت بزار توش زودباش زوباش جرم بده لنگاشو داد بالا تاون بیخ گوشش نوک کیرمو گذاشتم با یه فشار تا نصفه جای کلفتش دادم تو چنا ناخوناشو کرد پشتم که زخم شدنشو احساس کردم .کشیدم بیرون دوباره یکم بیشتر تابا صدا فرتش دونستم تا ته رفته توش دستشو اورد جلوگفت تورو خدا بسه دره از کونم میزنه بیرون الانه رحمم با کیرت بیاد بیرون شروع کردم تلمبه زدن و زهرا با هرتلبم جیغ می کشید .سارااون طرف تخت توخواب و خلسه بیدار شد بود
سارا چشماشو باز کرد گفت عوضیا سیر نشدین بسه حالمونو بهم زدین.زهرا گفت من فول فولم این کیر کلفت خان ول کن نیس.گفتم خوبه دیگه شما کیف خودتونو کردین نوبت به من رسید اسمون تپید.سارا:اسمون نه کیرت تپید یه رحمی به این بدبخت بکن برا شوهرشم چیزی بمونه. گفتم اتفاقا کوس و کونی براش بسازم که خودش توش بمونه.سارا:از گشادی یا گنده گی گفتم از گشادی کوس و گندگی کون .زهرا در حالی که زیرم ناله می کرد گفت کیر کلفت مگه چیزی گذاشتی بمونه ازش که معلوم بشه گشاده یا تنگه .کمرم خسته شده بود داشت خودشو ول می کرد ابم سرازیر شدگفتم زززهرا یه دف شیر ابم باز شدتو زهرا.چنان جیغ کشید ویییییی سوسوختم که سارا چنان هول شد که داشت شورتشو می پوشید افتاد زمین از خنده روده بر شدیم اونم گفت کیر خر عوضیا فکر کردم زهرا با چی سوخت.بی حال افتادم رو زهرا بزور خودشو کشید بیرون کوسش چنان سرو صدایی راه انداخته بود که با هر فارت فرتش سارا کیف می کرد ویه جوونی می گفت.تازه اونا نقشه می کشیدن برا شب .گفتم نه دیگه عزیز جونت کیر میخواد یک کیر خوشگل میخواد. اوناهم دست می زدن ورفتن حموم منم خوابیدم تا یکم سرحال باشم
خواهر زن کوچیکم میترابا سلامدوبار از خوانندگان عزیز عذز خواهی میکنم. اول نگارش بد وعدم جمله بندی درست که خودم میدانم زیاد خوب نیست دلیلشم اینه با تبلت تایپ می کنم و وقت ویرایشش رو ندارم و اگر مدیر محترم امکان ویرایش بعد از ارسال رو بزارن ممنون میشم.دومین عذر خواهی برای اسامی افراد داستان هستش چون اسامی غیر واقعی هستند ومن هم وقت ویرایش ندارم ممکن است اسم ها درجایی فرق داشته باشد .ممنونم از خواندن داستان وهم عذر خواهی بابت تحمل اشکالات انمیترا از زنم دوسال کوچیک تره ولی چهار پنچ سال بعد مونا عروسی کرد .اولا حس و شهوتی بهش نداشتم ولی خیلی هوای ما رو داشت.چون یک سال ما نامزذ بودیم و برادر خانم های من بدشان می میومد من شبا خانه پدرشان می خوابم .برا همین شبا که اونجا میموندم میترا بهشان می گفت نموندم یا شبا که اخر وقت کار م تموم میشد و می رفتم هوامونو داشت که پدر مادرش نفهمن، ولی قضایی پیش اومد که میانمون بهم خورد واز هم سرد شدیم.البت منم میدونستم با باجناق الانم چند سال دوست بودن وشیطنت هایی می کردن حرفی نمی زدم.یه شب تو دوران نامزدی رفتم خونشون شب سه تایی خوابیدیم .یواشکی داشتم مونا رو از کون می کردم .به بغل خوابیده بودیم مونا پشتش به من و صورت دوتاشون روبرو بهم اگه چشم باز می کرد ما رو می دید.وقتی رد کردم کون مونا جیغش در اومد دستمو گذاشتم دهنش اونم دستمو گاز می رفت وتو گلو درد می کشید .حواسم به میترا بود بیدار نشه این دف مونا زیرم بود من رو کونش داشتم صورت میترارو نگاه می کردم .به بار چشمشو باز کرد دید نگاش می کنم زود ی بست. فهمیدم بیداره چون حشری بودم ووقت امدن ابم بود اهمیت ندادم. با یه فشار تا ته کردم کون مونا وریختم تو کونش دیگه حشری بود صداش دراوامد وییییی چه کلفته جر خوردم محمد یواش یواش ویییی بمال کوسمو بمال ابش اومد .من ریختم تو کونش . حالا میترا بیدار . کشیدم بیرون با هر تکون مونا کونش صدا می داد ابم میزد بیرون.توخلسه بعد کردن بودم چشمامو باز کردم دیدم متیرا به شکمه ودستش زیرش داره می ماله چشم تو چشم شدیم یکم وایساد فکر کرد خوابیدم دوباره شروع کرد ویییی مامان مامان محمد منم بکن کونم باز تر از میناس کیر کلفتتو می خوام ابش اومد.فرداش رفتارش عوض شده بود .با من شوخی می کرد تیکه می پروند.خلاصه جریانات زیادی رخ کرد که جا تعریف کردن همش نیست.گذشت و زنم بچه اولمون رو دنیا اورد.میترا نامزد بود برا انجام کارهای مونا اومده بود خونمون طوری بود که واحد ما طبقه هم کف بود و به حیاط راه داشت و در و پنجره هاش به حیاط باز میشد ، اگه کسی حیاط بود قشنگ اتاق خواب و تو هال رو می دید.تازه از سرکار اومده بودم هیچ حواسم نبود میترا خونه ماست و داره تو حیاط لباس پهن می کنه رو طناب.تو اتاق خواب شلوارمو در اوردم می خواستم شلوارک بپوشم کیرم از شورتم افتاد بود بیرون بخاط اینکه چند وقتی نکرده بودم سیخ سیخ بود خودم عشق می کردم به گندگیش و جلو اییینه قدی می مالیدمش .سرمو بر گردوندم وای دیدم میترا دستش جلو و داره منو نگاه می کنه .خم شدم از جلو ایینه کنار رفتم.ظهری همش چشمش جلو من بود و با خنده و صورت باز منو نگاه می کرد و بازنم شوخیای رکیک می کرد می گفت: کی میری حموم محمد اقا بیچاره مرد از بی کوسی البت یواش مثلا من نشنوم.عصری مامانش میخواست بیاد میترا می خواست بره خونه داداشش قبلا گفتم خب خونه مادرزنم وخواهرزن بزرگم بادوتا از داداشاش یه شهر دیگه بودن ما وسه تا از داداشاش یه شهر دیگه البت زیاد دور نبود ولی خونه هم می رفتیم شبا می موندیم.خلاصه می بردمش خونه داداشش البت با تاکسی . عقب سه نفر پر بود ماهم جلو نشستیم اون موقع جلو تاکسی دو نفر مشکلی نداشت.جا تنگ بود مسیر هم یکم طولانی قشنگ بهم چسبیده بودیم ودستمو انداخته بودم گردن میترا توراه کف دستمو گذاشتم رو بازوش یواش می مالیدم اونم حرفی نمی زد بدتر خودشو به من فشار میداد رسیدیم خونه داداش برا اولین بار دستشو اورد جلو دست همو فشار دادیم.با رفت امدو مهمونی وشوخی اینا چند سالی گذشت.نسبت بهم حشری شده بودیم حسمان بهم فرق کرده بود ،وزنم موقع کردن از تعریفاو سوالای میترا در مورد کردن چطور می کنین چقد ر می کنین کیر محمد گندس؟ کیر شوهرش کوچیکه تعریف می کرد منم دونستم میترا به من حس شهوت داره.خلاصه بعد چن سال شوهرش بخاطر شیشه و دزدی سه سالی افتاد زندان.منم هوا میترا و بچه هاشو خیلی داشتم واون حس شهوت و خواستن ادامه داشت. میترابه من بد جوری حال میداد جلو من طوری پاهاشو باز میکرد که تااون بیخ بیخش معلوم میشد یا بدون روسری و لباس باز پیشم می گشت.ما خونمون رو عوض کرده بودیم .دستشویی خونه جدید اپارتمانی درش جلو در ورودی بود طوری که اگه کسی از پله ها میومد بالا ودر ورودی واحد ما باز باشه از زیر در دستشویی توش دیده میشه.یه روز یه مهمونی گرفته بودیم زنانه مردانه زنا واحد ما بودن مردا واحد پایین خونه مادرم .می خواستیم غذا بدیم میترا وسایلارو سر پله از من می گرفت منم رو پاگرد پایین تر بودم .مادرزنم رفت دست شویی در و بست .چشمم خورد به زیر در دسشویی وای چی میدیدم مادر زنم با اون کون گندش نشسته بود رو کاسه داشت جیش می کرد وایییی کوسش چه گنده بود اب جیشش چه فشاری داشت .کیرم بد جور سیخ شده بود .میترا فهمید دارم دید میزنم .گفت : محمد اقایکم شما بیا بالا من خم میشم شکمم درد می گیره (اخه حامله بود).شلوار منم پارچه ای ونرم کیرم سیخ سیخ از روبرو معلوم بود وای که از پایین تر نگاه کنی.اون رفت پایین مادر زنم هنوز دسشویی بود میترا هم نگاه می کرد حواسش بمن نبود .سینی رو دادم بهش گفتم میترا بگیر حواست کجاس خندید گفت یه جا خوب یواشکی گفت زیر در یه چیزی بذارین قشنگ تو دسشویی معلومه مادر زنم اومد بیرون بعدش ازاده دختر برادر خانمم رفت .باز میترا گفت شما بیا پایین .اومدم اون رفت تو دیگه نتونستم ازاده رو دید بزنم .زود اومد بیرون .میترا بهش گفت ازاد تو سینی رو بگیر من برم دسشویی. البت فبلش رفت تو هال و بعدش اومد انگار چیزی زیر دامنشه مواظبه نیفته.رفت دسشویی با اینکه میدونست از زیر در معلومه گفت ازاد یکم دل پیچه دارم نزار کسی بیاد درو بست از پشت .منم اززیر دیدش میزدم جیش که کرد دیدم دستشو برد داره چوچولشو می ماله .یه بار دیگه نگاه کردم واییی خیار گذاشته بود کوسش داشت عقب جلو می کرد.سری بد دیدم خیار کشیده بیرون داره چوچولشو باخیار می ماله یه دف اب لجزی از کوسش اویزون و کشدار ریخت بیرون .چشمم اونجا و حواسم نبود .ازاده دوبار صدا کرد.بجای جوابش گفتم جوووون فکرکرد با اونم بامتلک گفت اقای جووووونم حواست کجاس؟ زود باش دیگه اونم فهمید دارم دید می زنم بعدا موقع کردن گفت) البت بعد عروسیش).میترا اومد بیرون منو نگاه می کرد خنده وصورتش باز به ازاده گفت اخیش راحت شدم. دیگه غذا رو دادیم تموم شد.گذشت صفحه مجازی و تلگرام و واتس اینا اومد .یه شب تنها بدجوری حشری بودم داشتم تو تلگرام می گشتم و یه گروه سکسی چت می کرد یم و کوس و کیر نشون هم میدادیم.دیدم میترا انلاین شد اون موقع شوهرش زندان بود. به سرم زد اددش کنم تو گروه و قبلش عکس کیرمو تو حموم گرفته بودم گذاشتم تو گروه فکرکردم نمی فهمه من اددش کردم یا از تو عکس نمی فهمه منم.ادش کردم یه ده دقیقه بودش دونستم عکاساو مطالبو دیده بعدش لفت دادو خارج شد ،یدف درینگ تو تلگرام یه اس امد به نام ام .س میترا بود نوشته بود دستت درد نکنه من از اوناش نیستم ازت انتظار نداشتم درسته شوهرم زندانه ولی خود فروش نیستم.جوابش دادم برا چی این حرفا چیه؟ میترا:همین که منو تو گروه سکسی اد کردی.دونستم بابا این سرش میشه نوشتم به کی و کجاقسم نمیدونم کدوم عوضی منم ادد کرده منم تازه همین الان اددشدم. گفت:اره از کاشیای حموم وحولت معلوم بود تو نیستی! دونستم بد جور خیطم .نوشتم حوصلم سر رفته بود ولی تورو من ادد نکردم.نوشت:این قبول ولی لازم نبود عکس جلوتو نشون همه بدی درست بزرگه ولی همه دارن شایسته تو نبود.تریپ معذرت گرفتم گفتم شرمنده اشتباه کردم ولی پیش خواهرت سه نکن .بدون خدا فظی اف شد.زد تو ذوقم با خودم گفتم نه به اون شوخی و نه به این حال گیریش. بعدا دونستم سرشوهرش چون پیش خانوادش من از اون و شوهرش حمایت نکردم دلگیره و کینه گرفته.خلاصه پیش خواهرش گفته بود یا نه ندونستم.گذشت شوهرش ازاد شد با کلی جریمه و تاوان دزدی اومدبیرون.شیشه زدنشو ترک نکرده بود.چون میترا ساده لو و هالو بود هرچی می گفتن قبول نمی کرد حتی من بهش گفتم گفت مطمعنم نمی کشه.یه شب ماو میترا اینا خونه مادرزنم بودیم شب موندیم جای منو باجناقمو تو هال انداختن خودشون تو اتاق .شب عاشوراهم بود منم بخاطر کمک به مادرزنم براحلیم نخوابیده بود .دیدم شوهر میترا بدون لباس به پشت خوابیده و چیزی روش نیس و شکم وسینه کلا ریخته بیرون وقتیم زنم یا اون یکی خواهر زنم برا کمک مادرشون رفت وامد می کنن اینم هی دست تو شلوار راحتی می کنه کیر و خایشو میخارونه.به خاطر زنم نه چون خودم کرده بودم به زنش ولی بخاطر خواهرزن بزرگم که خیلی دوستش دارم مثل خواهر برادریم تنها کسیه که تو داستانام نیس خیلی ناراحت شدم.زنم داشت می رفت تو اتاق دیدم با جناقم کیرشو سیخ کرد دست برد تو شلوارش.زنمو بلند صدا کردم گفتم بگو میترا بیاد این انه رو جمع کنه وگرنه بد ابرو ریزی می کنم زنم رفت خواهرشو صداکرد. .باجناقم دیده بود قضیه لو رفته چرخید درست خوابید وقتی میترا اومد دید شوهرش ناجور نخوابیده .غر غرکنان گفت بدبختی دست از سرمون برنمی دارن.خلاصه سر این قضیه باهم کنتاک شدیم ومن سرد شدم و زیاد تحویل نمی گرفتم.میترا دوسه بار از زنم پرسیده بود محمد چرا اینطور می کنه مگه چیزی شده ؟زنم جریان براش گفته بوده اونم باورش نشده بود فکر کرده بود ما باهاش دشمنی داریم من میخوام شوهرشو خراب کنیم.بخاطر فامیلی و خواهریشون قضیه رو تموم کردیم و رفت وامد سردی داستیم. ولی من و میترا کینه گرفتیم ازهم.چندبارکه پرسیده بود چرا اینطور می کنم بخاطر اینکه بگم قضیه چیه و توضیح بدم زنگیدم بهش بعد سلام و حال و احوال گفتم بیا بریم یه جا تنهایی میخوام باهات حرف بزنم.اونم فکر کرد من نظری دارم یا از سر لج گفت لازم نکرده همین جا بگو.منم قضیه رو که چطور بود وچی شد براش گفتم .اونم نه برداشت ونه گذاشت یدف گفت چی از جون ما میخوای چرا میخوای زندگی منو بهم بزنی من راه بده نیستم اقاو بعدش قطع کردو شماره منو بلاک کرد.منم از بی منطق بودنش بد لجم گرفت گفتم تا اینو نکنم دست بردار نیستم .زنم هم به خاطر خواهرش با من سرد شد و دوسه باری حرفمون شد ولی چون خودش جریانو میدونست کوتاه می اومد و انتظار داشت کوتاه بیام یه بار گفت شما مردا مثل همین تو چرا برا میترا فیلم سوپر فرستادی.دونستم میترا چن تا هم از خودش گذاشته رو جریان گروه به خواهرش گفته بازم به کینه هام اضاف شد .شد عید و من به خاطر دل زنم بدون مقدمه رفتیم خونشون خیلی خوشحال شدن فکر کردن من تموم کردم وکدروتا دیگه نیست و باز گرم شدیم.ولی من دست بردار نبودم.یه روز زنم خونه مادرش بود زنگ زد گفت امدنی میترا رو هم بیار با هاش هماهنگ کردم .موقعیت خوبی بود برا جبران حرفا و کاراش گفتم باشه. دوتا قرص خوردم گفتم جرش ندم محمد نیستم. می دونستم از ترس ابرو و زندگی خودش و خواهرش لو نمیده.رفتم در خونه میترا زنگ و زدم گفت بیا بالاگفتم نه کار دارم بریم زود .اونم امد بیرون و راه افتادیم.گفتم میترا عجله نداری من یه سر به باغم بزنم اخه تازه داشتم باغ درست می کردم جاش فعلا پرت بود .اصلا رفت و امدی اطرافش نبود. گفت باشه رفتیم باغ تازه درخت کاشته بودمو یه کانکسی هم برا استراحت علی الحساب گذاشته بودم.درو باز کردم گفتم برو استراحت بکن منم ابو واسه درختا بزنم یه چای بزار بخوریم بریم.اونم قبول کرد و رفت تو. اب درختا رو تنظیم کردم رفتم تو تازه داشت کتری رو اجاق میذاشت رو سریش رو گردنش بود و مانتوشو در اورده بود و بدون دامن کون گندش بد جور چشمک میزد به کون زنم نمی رسید ولی از خیلیا بهتر بود خانوادگی کون گنده و شاسی بلندن.رفتم تو داشت کبریت می کشید روشن نمیشد .رفتم پشتش چسبیدم کونش گفتم بده من فکر کرد کارم عمدی نیس یکم کشید کنا رگفت بفرما.دوباره چسبیدم کونش ،گفت محمد اقا چرا اینطور می کنی؟گفتم چیه مگه یه ذره خوردیم بهم. اونم با حالت دلخور گفت یکم یا......زشته خیانته .گرفتم از سینه هاش گفتم خیانت چی ؟شوهرت نشون زن من و خواهرت بده خیانت نیس فکر کرده چیز شاقی داره هیچ کس ندار؟گفت توهم عکسشو برام فرستادی گفتم من؟دوسه تا هم از خودت گذاشتی روش به خواهرت گفتی؟من اصلا رو شوهر عوضیت ناراحتم؟گفت درست حرف بزن با جناقته گفتم صد سال سیاه هم نمی خوام.گفت باشه برو کنار در بیا بریم وگرنه تنها میرم.اجاقو خاموش کردم.گقتم ببین میترا نه خودتو خسته کن نه من رو یه حال کوچولو و زودی میریم ،یه نگاه تو چشمام کرد و گفت خواهرم چی شوهرم چی ؟گفتم بی خی گرفتم از سینهاش چسبیدم کونش سعی می کرد در بره نذاشتم دست کردم تو لباسش ممه هاشوچلوندم شروع کرد بد بیراه گفتن خیلی کثافتی بیشعوری جای خواهرتم.منم گفتم اره از دید زدنات معلومه طفلی .گفت اون موقع نمی دونستم اشتباهه تازه کاری نکردم توهم صدبار نشونم دادی منو مالیدی. گفتم نتیجه اون نگاهاو اونا میشه این که باید بکنمت. ازطرزحرف زدنم فهمید می کنمش.گفت خیرنبینی کارتو بکن بریم با کارام همراهی می کرد شلوارو شورتشو خودش دراورد با بولیز خوابید رو تخت اونجا شلوارمو دادم پایین کیرم مثل موشک افتاد بیرون چشاش هم برق داشت هم می ترسید بخصوص از کونش. زنم براش گفته بوده از کون می کنم.رفتم روش و لب گیری سروشو کشید کنار گفت نمیخواد زود تموم کن انگشت کردم کوسش دیدم پاشو جمع کردبرعکس حرفاش کوسش خیس بود. گفتم متیرا بخوای نخوای امروز می کنمت نه حال خودتو بگیر نه من .حالتم ببر بیجاره کیر به این کلفتی میخواد بره توت.یه تف انداختم دستم مالیدم کیرم کوسش بدک نبود ولی به کوس مونا نمی رسید .تا نصفه کردم تو بی صدا ناخوناشو کرد پهلوم بدجور زخم شد. لنگاشو بردم بالا یه دف زدم تو صداش در اومد عوضی یواش لااقل. یکم صبر کردم گردنو سینه هاشو خوردم دیگه مقاومتی نداشت . شروع کردم تلمبه زدن شروع کرد حرف زدنو اخخخخو اوووف کردن عوضیییی کار خودتو کردی من که نمی گذرم گفتم نگذر حالتو بکن فکر کن مثل سابق دلته بکنمت. گفت:اووووف اره اون موقع ها یادش بخیر الان عوضی شدی بزور بهم تجاوز کردی.در حالی که میکردم گفتم خخخخخ اگه تجاوز چرا راحت وایسادی.گفت:چیکار کنم بزور بکنی بدتر پاره بششم بببببکووووب اووووووومد ابش اومد من همون طور می زدم .بار دوم اومد .گفت بسه دیگه نمیخوام تمومش کن. انگشت کردم کونش گفتم می خوام پبریزم اینجا گفت یبوست دارم اذیت میشم. گفتم خخخخخ اتفاقا خوبه گشاد میشی تازه توش لزج وابکی میشه اونم باورش شده بود گفت:من که از دستت نمی تونم در برم فقط اروم.لنگاشو دادم بالاتر رفتم پایین تخت زانو زدم سر کیرمو با اب کوسش خیس کردم گذاشتم در کونش ارووم اروم نوکشو کردم تو میخواست در بره دودستی پاهاشو برده بودم بالا نذاشتم یه فشار دیگه نصفش رفت شرو ع کرد گریه کردن تو رو خدا دربیار به جووون خواهرم دربیار دارم پاره میشم اییییییی واییییی مامان. وایسادم جا باز کرد روغنو از رو کابینت براشتم مالیدم کیرم با یه تکون دیگه خایه هام زد کونش .کشیدم دوباره دیگه درد نداشت کونش خوب باز شده بود گقتم قمبل کن .گذاشتم کونش باز خودشم داشت از زیر کوسشو می مالید شروع کرد قر دادن. دراوردم زدم کوسش جیغ و دادش در اومد نوبتی کوس کونشو میزدم تا اخر تو کونش ابم اومد گرفتم از کمرش فشار دادم بخودم چنان از کوس و کون گوزید که باعث شد ابم بریزه کونش اااااااه و آون اویییی اویییی سوختم سوختم منم خالی که شدم کشیدم بیرون .چمپاته نشست کف کانکس با تر تر ابمو ریخت بیرون می گفت ویلانت چقدر زیاده کونمو سوزوند. گفتم تازه اولشه دفعه بعد راحت میشی .گفت خفه بابا دیگه کور خوندی بلند شد با ناله و گوز گوز لباسشو پوشید راه افتیم رسیدیم خونه مادرزنم پرسیدن چرا دیر کردین؟ گفتم رفته بود دکتر دیر شد .مادر زنم ترسید گفت برا چی ؟گفت یبوستم خواهر:حالا چی خوب شدی؟متیرا :دکترش خوب بود خدا کنه خوب بشم دیگه نرم پیشش پماد که می کنه توش اذیت میشم خواهرش :البته یواش من نشنوم:عیب نداره دوسه بار برو بزار خوب بشی اونم دیگه میخندید ونگاه من میکرد.دوستان گلم این داستانم خاطره واقعی بود بقیه داستانم اکثر جاهاش واقعیه ولی بعضی جاهاشون فانتزیه خودم اضافه کردم.
سولماز کوچکترین زن داداش خانممسولماز کوچیک ترین عروس خانواده زنمه.با قدی تقریبا کوتاه پوستی سفید بدنی متعادل وروحیه ای شاد وهات زرنگ و کاری .از میون پنج تا عروس فقط اون کارمنده .وهمین کارش باعث شد بزنمش زمین.همانطور گفتم خیلی هات و داغه طوریکه زنم چند دقیقه ای باهاش باشه ازبس که با حرفا و شوخیاش زنموحشری می کنه بعدش دیگه تو کردن من کاره ای نیستم .طوری فرمان سکس رو می گیره دستش که انگار بازیگر پورنه.یه روز من و زنم و سولماز رفتیم باغ انگور مادر زنم.تو ماشین دوتاشون عقب نشستن تو چند د قیقه راه شوخیاشون شروع شد تو ایینه دیدم دست کرد زیر روسری زنم گفت کوفتت بش چقدر می ری حموم؟زنم گفت کوبابا کار داشتیم با مامان عرق کردم بخاطر اون رفت یه دوش گرفتم.سولماز:دروغ گوشو بگم.زنم:بگو .سولماز:کیر اسبم تو کوسش البت یواش ولی می شنیدم.زنم:باشه هرچند که نمی گذاری به کسی نوبت برسه همش زیر اسبی.هردوتا شون خندیدن.سولماز :چیه توهم مثل اکرم چشم نداری ببینی من یه اسبی دارم ؟خب توهم بگیر از ابش استفاده کن.
اخه شوهر سولماز باغ داره ودوتا اسب هم برا سرگرمی نگه میداره وسولمازم تو سواری اسب دستی داره..زنم:راستی سولماز هیچ با اسبت شیطنت کردی؟سولماز نه بابا میزنه پاره می کنه از بس گندس.زنم:دیدی مگه؟اره هزار دف وقتی نره می پره تو ماده نیم متر کیرشو میزاره تو ماده اونم طفلی اروم وامیسه فقط دهنشو باز وبسته می کنه.وقتی کیرشو در میاره یه لیتری اب میریزه بیرون بعضی وقتا جمعش می کنم برا لک صورتم، تو اینترنت بودش خیلی خوبه.زنم:حشریت نمی کنه؟سولماز چرا یه بار خواستم بزارم توش ترسیدم فقط دستم گرفتم با اونکی دستم مالیدم.زنم:اییی بدبخت مگه داداشم نمی رسه بهت؟سولماز:نه بابا خودت میدونی هم دیسک کمر داره هم تو جنگ شیمیایه خوب سیخ نمیکنه آنیم آبش میاد.شماچی؟زنم:وای سولماز نگو تا بی هوشم نکنه مگه دست بر میداره یه شب در میون داریم خودمو نمی تونم نگه دارم جیش می کنم.سولماز :وییی نه بیچاره اونم ابته می پاشی خوش بحالت بدجنس یه تعارف نکنی.زنم:عوضی ازبس حشریه موقع ریختن همه فامیلارو میگه.سولماز مارو هم میگه؟پس چی مخصوصا تورو میگه کیراسب سولماز تو خودتو سولماز.سولماز یه خنده ریزی کرد.رسیدیم باغ.اونا ول کن صحبتا ی سکسیشون نبودن.سولماز دیدش به من عوض شده بود .کیرمو با صحبتاشون سیخ کرده بودند همش چشمش رو کیرم بود.سولماز مانتوشو دراورد گفت:مونا توهم در بیار کثیف نشه کی حال شستنشو داره.زنم :من تاب تنمه کوتاهه دربیارم همه چیم می ریزه بیرون.سولماز خب بریزه غریبه نیست که. زنم :نه میترسم یکی بیاد.سولماز خندید و گفت:خوبه دیگه دونفره فیض می می بری.زنم با دستش بمبچه ای نشون داد گفت:امممم برو تو این. سولماز :چرا تو اون فکر کنم وسط پات جام بشه ازبس محمد اقا کردتت.زنم بسه رودار. سولماز موقع چیدن عمدا پشت به من دولا میشد هی پا به پا عوض می کرد معلوم بود خارش داره.یه بار یه ساقه مو بالا وایساده بود انداختش وسط پاش با باسنش تکیشو دادبهش قشنک افتاد چاک کونش. گفت:اخیشش خسته شدم مونا بسه بریم زود میخوام برم خونه یه عالمه کار دارم، داداشتم تهرونه شب باید تنها بمونم. اینا رو عمدا پیش من می گفت که داره نخ میده.زنم:نمی ترسی یکی بیاد؟( منظورش تو خودشون ینی بیاد بکنتت )سولماز:نه بابا مگه تازه عروسم بترسم.با نخ دادنای سولماز گفتم این منتظر من اوکی بدم راه میده.گفتم :سولماز خانوم کی میری خونه؟منم کار دارم. مونا برم کارای ماشینو تموم کنم.مونا شب بر می گردی؟من:معلوم نیس دیر بشه فکر نکنم.با حرفای من چشای سولماز برق می زد.گفت خوبه پس منم ببر.زنم به شوخی ای عوضی کجا ببره شیرین :ای بدبخت منحرف خونه رو میگم.گفتم باشه بریم ناهار بخوریم بریم.رفتیم پیش مادر زنم اونم دامن نداشت یه تونیک تا زیر باسن پوشیده بود که از دوطرف چاک داشت وقتی دولا میش بغل کمر گوشتی و سفیدش می افتاد بیرون .چشمم همش پشتش بود ببینم کی دولا میشه دید بزنم.بد جور رفته بودم تو نخش. .سولماز دید. چشم تو چشم شدیم یه لبخند معنا داری کرد و سرشو انداخت پایین.دامن پوشیده بود پاشو عمدا باز و بسته کرد جلب توجه کنه.نگاه کردم واییی شلوار نداشت تا اون شورت صورتیش معلوم بود.وقتی زنم با وسایل اومد دامنشو کشید جلو معلوم نباشه.یک ساعت ناهار و جمع کردن سفره با حال دادن سولمازتموم شد.گفتم سولماز خانوم میاین؟گفت اره.مادرزنم گفت: مگه شاهین خونس ؟سولماز نه مامان جووون کلی کار دارم تو روزای عادی نمیرسونم.راه افتادیم یه یه ساعتی راه بود .اولش عقب بود سر جاده اصلی گفت:محمداقا اگه بدت نمیاد بیا م جلو اگه ،یه زمان اشنایی بود سوار کن ثواب داره.نگه داشتم اومد جلو .موقع نشستن عمدا مانتو دامن زیرش با دست گرفت بمونه بالا وقتی نشست تا زانو ش لخت افتاد بیرون .کیرم بد سیخ شد. عین بلور ساق پاش برق می زد صاف صاف لیزر کرده بود دیگه مو در نمی اومد.زنم تعریف می کرد ،اونم میخواست بره لیزر کنه.توراه پرسیدم کار و بار خوبه کجا میرین سر کار؟گفت:مشاوره خانوادگی داریم با دوستم .پرسیدم مگه رشتت حساب داری نبود؟گفت نه بابا روان شناسیه.با خودم گفتم یه تیکه ای میندازم راه داد ادامه میدم نداد میگم سوال روان شناسی بود. هرچند با کارا و حرفاش بازنم می دونستم امشب تا صبح رو باسکولم.پرسیدم؟این روان شناسی رنگا راسته ؟هرکی هر رنگی دوست داره خصوصیات اون رنگو داره؟اونم گفت :اره.خندیدیم گفتم :پس همون شما رنگ صورتی دوست دارین، خیلی شاد و.....اونم خنده ای کرد وگفت: شادو چی؟گفتم ها هاتین پرسید از کجا میدونین من رنگ صورتی دوس دارم؟با خندش دونستم اهلشه.گفتم:دونستم دیگه.من خودم عاشق قرمزم گفت:جووون من از کجا دونستی ؟تازه قرمزا که بدتر هاتن.گفتم:می ترسم ناراحت بشی.سولماز :وااا براچی ناراحت بشم داریم حرف می زنیم.اهااااااادونستم ای شیطون چشم هیز.دونستم منو دید می زنی تازه خوب مامانیو باچشمات میخوردی زنت خب خوشگلترشو می پوشه.منم خندیدم گفتم: نه اینکه طفلی تو نمی خواستی تازه هرگلی یه بویی داره.گفت:واه واه از دست شما مردا مگه برا حرف می مونین من:از شما زنا که بدتر نیستیم با مونا من ترکوندین از بس حرفای بد بد زدین چقدر دارین و چقدر می کنین.سولماز:واییی گوشاتم هیزه حتما همه حرفامونم شنیدی؟گفتم:اره اونطور که تو عمدابلند می گفتی خواجه حافظم شنیده شب نیاد سراغت خوبه.از خنده و کرم ریختن و حال دادن روده بر شده بود.گفت :نکنه تو شنیدی ،حتما شب میای سراغم ؟ گفتم- اولا نمیام هستم بعدشم شب نه از حالا امادم خخخخخخ.باز با عشوه وناز گرفت از کیرم خخخخخخ واییییی منم به حال و روز مونا در نیاری خوبه.گفتم:مگه بده مثل جنیفره.گفت :نه کی مگیه منم از خدامه هرروز جورمو بکشی.رسیده بودیم خونش.گفت :یه وقت تعارف نکنی بریم خونه شما.گفتم :تعارف نداریم که خونه ما اپارتمانیه ما خودمونیم با داداشام نمیشه .گفت:کلک مگه میخوای چیکار کنی که نمیشه؟اروم گفتم میخوام بکنمت.در و باز کرد رفتیم تو.وسایلاشو گذاشت پشت درچسبید به من:وایییییی محمد جرم ندی بدبخت بشم شاهین بفهمه میزاره کونم لب تو لب شدیم. گفتم: بزاره کونت یا بره کونت؟گفت با کردن و کیر تو همون میره کونم.تعجب کردم اولین زنیه شروع نکرده میگه کون میدم.گفته جووونم کون میدی دیگه؟گفت پس چی اصلش کونه از اون جاخارش می گیرم .هی تیکه تیکه لباسامونو با خیال راحت کندیم.تا رسیدیم اتاق خواب ،دستشو برد لا پام تخمامو گرفت:واییییییی مامان این منو پاره می کنه، جوووووون عیب نداره پارم کن محمد.هولش دادم به پشت خوابید رو تخت لنگاشو انداختم سر شونم شورتشو کشیدم پایین .کیرمو در اوردم چشماش گرد شد از بزرگی و کلفتی کیرم گقت:ویییییییی راست میگن شنیدن کی بود مانند دیدن.کوفتت بشه مونا فقط تعریفشو میاره واسم ابم واینمیساد .کیرمو تف مالی کردم گذاشتم رو کوسش دستشو اورد جلو نزاره گرفتم از دستش گفتم نترس قول میدم طوری بکنمت کیر اسبم بتونی بکشی.اروم نوک کیرمو رد کردم تپ کوسش. ویییییی جوووون ماااااامانی محمد جوووون من یواش ،تو چشماش نگاه می کردم یه تکون دیگه تا جا کلفت کیرم زدم تو و نگه داشتم. باز دستشو اورد جلو اروووووم جوووون من. کشیدم بیرون دوباره ودوباره فهمیدم دیگه چیزی نمیشه بهش، با یه تکون تخمامو خورد به سوراخ کونش .اخخخخخخخخ اووووووییییی مامانیییییی عوضی زن کوسو یواش.کشیدم بیرون کوسش باز مونده بود.تو ایینه تخت نیگاه کرد گفت:ببین تورو خدا غار درست کرد.دوباره گذاشتم تو بادش خالی شد از جلو گفتم جوووون عقبت عجله داره .گفت نه جلو بود نفس گرفت برا کشتی گرفتن با کیرت.شروع کن .اون قدر کردمش گفت اووون اووون پتو رو بنداز زیر کونم واییی زود باش .لنگاشو داد بالا گذاشتم تو کوسش دوباره دوسه تا تند میزدم می کشیدم بیرون ،اونم زور میزد هم می گوزید هم ابش می پاشیدرو کیرم وتخمام .داغ داغش کرده بود با داغی تخمام ابم حرکت کرده بود.ابش تموم که شد بی نفس افتاد با دست نذاشت گفت: بسه یکم صبر کن.تا اون حالش جا بیاد یه خیار از یخچالش اوردم دیدم رو شکم خوابیده دراز کشیدم رو کونش .کونشو قر میدادو باز وبسته میکرد.گرفتم از کمرش بلندش کردم قمبل شد، دیدم سوراخاش تمیزه بو نمی ده زبون کشیدم سواخش بدتر قر میداد .خیارو با اب کوسش خیس کردم سردی خسار باعث شد برگرده عقب نگاه کنه .گفت :چرا خیار مال خودت خوابید مگه ؟گفتم نه میخوام باز کنم کونتو اذیت نشی خیارو اروم کردم کونش نگهش داشتم .اونم قر میداد .رفتم بالا کیرمو گذاشتم کوسش با خیار هم مشغول کونش شدم .دیگه خیارو در میاوردم کونش صدا میداد و می گوزید .دونستم باز شده یه تف انداختم اصل افتاد وسط کونش و رفت داخل .کیرمو گذاشتم کونش تا وسط راحت رفت تو تعجب کردم گفتم از کون گشادتری.گفت:گفتم که من بیشتر خارشم از کونه با خیار وبادمجون حال می کنم.فشارش بده نترس تا ته گذاشتم توش با برخورد ته کیرم باز بادش خال شد واییییی اووووووی جووووون مامانییییییی بکن بکن دارم مییییی اممممم گفتم سوووولی سووووولی کیر هر تو کون مامانت ،ریختم کونش. فشار که دادم خوابید منم همون طور کع کیرم کونش بود خوابیدم روش فرت فرت و گوزیدنش از خلسه بیدارم می کرد. با هر صداش می گفتم جوووونم جوووونم گشادت کردم ؟با بی حال و اروم گفت: شاهین بیچاره باید دیگه با بادمجون بکنه توش کیرش دیگه لق میزنه تو کوس وکونم .گفتم :خودم در خدمتم.گفت:تویه امشب بمونی خودشم با کله کامل بره توش لق میزنه .تو این صحبتا بودیم زنگ خونه رو زدن ایفون تصویری عکس راحله جاری بزرگتر از خودشو نشون میداد.گفت بر خرمگس معرکه لعنت عوضی باز بو کیر خورده دماغش.بی اهمیت حرف میزدیم درو باز نکرد اونم رفت.گفتم واقعا که جارییین .گفت:نه این عوضی و بدجنس تشریف داره.خندیدم گفتم :جورش کن تا کونشو پاره کنم تا بدجنسی یادش بره.گفت:لازم نکرده فقط مال منو مونایی.گفتم اگه اذیتتون می کنه گفتمدخب.گفت باشه جور شد میگم بیای اونم فقط از کون جرش بده خونش باید بیاد.تازه داشت غروب میشد. زنگیدم مونا گفتم کارم تموم نشده نمیام . تا خود صبح کار می کردیم دیگه گفتنش تکراریه.صبحش جمعه بود.سولماز زنگید زنم. گفت:مونا محمداقا پیشتونه یا خونس ؟مونا : برا چی؟گفت: میخواستم بیام کارام تموم شده تنهام.مونا:باشه میزنگم امدنی بیارتت.سولماز با خنده اگه اومد بیارمش تو؟مونا باخنده: عوضیییی لازم نکرده کم کرم بریز.قطع کردن زنم زنگید:محمد امدنی سولمازم بیار. منم با غر غر بی میلی گفتم بابا باشه و قطع کردم.سولماز زد سینم :عوضی خیلیم دلت بخواد باهات بیام منت کشیدی میام بوسش کردم گفتم حیییگر خواهش می کنم بیا ببرمت خونه مار شوهرت .با خنده وشوخی چشم اقای بکن خوب من. دوش گرفتیم راه افتادیم خونه مادر زنم که یهبار تو خواب خودشو مالید به من ابشو ریخت. در قسمتای بعدی می نویسم.