انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین »

روزی که ازدواج کردم


مرد

 
بیا ادامش بزار دادا
     
  
مرد

 
در اتاق باز شدو ملیحه اومد بیرون ، یه تاپو شلوار تنش بود و موهاشو دمب اسبی بسته بود ، نه خواب نبود ، چه جیگری تور کرده بودم ، اومد رو یه مبل تک نفره کنارم نشست ، خوبی عزیزم .... اره بد نیستم همه زنگ زدنو نگرانم بودن فکر کردن بلایی سر خودم میخوام بیارم ، گفت خوبه پس مهمون منی ظهر همین بهونه تنهایی رو بیار یه امروزو تا بعداز ظهر پیش من باش .... از حرفش خوشم اومد ، ایدا خوبه ؟! چرا باهم بحث میکردین گفت هیچی ، نه هیچی که نه ، راستش پیمان من یه سال پیش با یکی بودم اونقدر رابطمون جلو رفت که میخواستم شوهرمو طلاقشو بگیرم و با اون یارو ازدواج کنم دو یه سال از من بزرگتر بود اونقدر بهش اعتماد داشتم که میومد خونمو میرفت ، اما ..... اما چی؟! اما ، یه روز که با ایدا تنها بوده به ایدا تجاوز میکنه ... بچم از همونجا دیگه از همه میترسه حتی تنها بیرون نمیره ، به هیچ مردی هم اعتماد نکردم .... از وجود تو هم میترسه ... اما درست میشه یدون و رو سر بی ادبی رفتارشو نزار .... منم گفتم واقعا بعضی وقتی از مرد بودنم حالم بهم میخوره ، باهاش همدردی کردم که ، ایدا اومد بیرون از اتاق دستشویی شدید داشت یه نگاه به من کردو سریع پرید تو دستشویی ، چشام دوتا نه چهارتا شد مادرپ دختر حرفه ای بودن جسه و هیکلش اصلا به ۱۵ ساله ها شبیه نبود ، حق داشته یارو چشمای سبزشو موهای دوتیکه رنگ شدش و ابرو های برداشته !!!! از این دختر یه جنده ساخته بود بعد میخواست کسی کاریشم نکنه !!!!!!! هم سن نیوشا میخورد ..... سرشو انداخت پایینو یه سلام گفت سریع پرید تو دستشویی ، رو به ملیحه کردم گفتم یعنی الان دختره یا نی؟! گفت نههههه از پشت بوده شانس من ، به موقع رسیدم ، ایدا تا زمان ناهار سمت ما نیومد اما تو همون تایم ناهار کاریش کردم که یخش با من باز شد ، بیشتر از مامانش اون از من خوشش اومده بود ساعت چهار رسوندمش بیمارستان و رفتم بالا فهمیدم فرداش باید مرخص بشه بابامم اونجا بود همه کلی غر غر که کجا بودی زنت اینجا افتاده، شوهر هستی بالا سرش بودو به حساب دلسوز ، اونکه نمیدونست زنش چیکار کرده داماد خوبه فامیل اون شده بودو داماد بده من ، تا شب اونجا بودم یکی دو بار ملیحه رو دیده بودم اما اونشب خیلی سرش شلوغ بود، اخر شب دوباره خودم رسوندمش خونه ، ولی شب پیشش نموندم بهم گفت میای صبح پیشمون گفتم اره طرف ظهر میام نیوشا مرخص میخواد بشه ، و رفتم دوست داشتم پیش اون باشم ملیحه مرحمم بود ، و خدا اونو برام رسونده بود ، صبح نیوشا مرخص شد و من اصلا باهاش حرف نزده بودم همه تو ماشین من نشسته بودن و نیوشا هم جلو فقط به اینه بفل سمت خودش خیره بود و حرف نمیزد اروم بردیمش بالا رو تخت درازش کردیم کنارش نشستم ، موقعیت خوبی نبود که سوال از کنم ولی دلم طاقت نمیورد رفتار مادر خانومم و پدر خانومم و نگار طوری بهم شده بود که فکر میکردن سر این اتفاق و تجاوز من میخوام دخترشونو طلاق بدم ..... یکم رفتارشون نسبت به من تند تر شده بود ....... نیوشا !! نیوشا ؟ سرشو اورد سمت من ! کجا بود چیزی دیدی ازشون ؟! شماره پلاکی !!! چیزی ادرس تقریبی؟! یهو مامانش با یه توپ پر اومد تو یه طور که منو بیرون کنه گفت باید استراحت کنه !!! میخواستم ببینم بهم راستشو میگه !!! اخه سحر میگفت این رابطه ، یعنی ضرب باعث میشه حرف برای نگفتن نمونه و همه رازای زندگیتونو بهم بگین !!! باباش که انگار دلش پر بود با بد لحنی با من رفتار کردو یه طوری منو انداختن بیرون !! منم دوباره اومدم تو خیابونا اواره بودم ، گوشیمو سایلنت کردم و رفتم سمت ملیحه ... کلی خرتو پرت خریدمو برای ایدا هم کلی تنقلات ... با یه دست گل رز ، در اپارتمان طبق معمول باز بود ، از اسانسور رفتم بالا پشت در واحد ملیحه زنگو که زدم ایدا درو باز کرد ملیحه تو اشپزخونه بود دست گلو نصف وسایلو دادم به ایدا ایدا تعجب کرده بودو خوشحال که من اومدم ، دلو زدم به دریا وقتی داشتم میرفتم داخل یه بوس از پیششونی ایدا کردم ، فهمیدم ایدا خوشش اومده بود ، ملیحه تا اون همه وسیله دست من دید سریع اومد سمتم ، دلم پر بود خییییییلی پر بود ، سخته گناهکار نباشی گناهکار بدوننت ، اومد منو بغل کرد نمیدونم چی شد یهو زدم زیر گریه ، اونم دست رو سرم میکشیدو اشکامو پاک میکردو میگفت چی شده عزیزم ایدا که وسیله هارو رو زمین گذاشته بود اومد از یه طرف دستم گرفت و منم اونو اوردم تو بغلم اخخخخخخ بهترین حس دنیارو داشتم کشوند منو برد رو مبل نشستیم ، اونقدر بار این قضیه رو شونم سنگینی میکرد که بی اختیار دستامو رو یه جا میزاشتم که بارش و اون وسیله تحمل کنه شونه هام سنگین بود ، ایدا خودشو چسبونده بود به من یه تاپ ورزشی تنش بود که پشتش بندای تاپش ضربدری میشد و یه شلوارک چسب ادیداس که جنسش باعث میشد فرم بدنش خییییییییلی بهتر سکسی باشه ، دستمو انداختم دورشو همینطور که اشکامو پاک میکردم از سرش یه بوس زدمو گفتم ببخشید شمارو هم ناراحت کردم ، ماجرا رو با برخوردی که شده بود بهمو براش توضیح دادم اونم کفرش در اومده بود فقط بهم میرسید از میوه و همه چی ایدا هم دورم میچرخید ، انگار فهمیده بود من با بقیه فرق میکنم ، ساعتای ۱۱ بود ملیحه گفت من باید تا بانک سر خیابون برم کار اداری دارم ، هواستون به ناهار باشه ! من گفتم بیام برسونمت گفت نه نزدیکه و اگه شلوغ نباشه سریع بر میگردم ، تو اشپزخونه بودم داشتم خیار و گوجه برای سالاد خورد میکردم ایدا هم در حال خوردن چیپسی که براش خریده بودم بود ، اومد سمتم گفت ، من دیدم دیشب شما و مامانمو ؟! گفتم چی!! گفت از لای در میدیدم !! هول کردم چی باید میگفتم ، یکم رنگم سرخ شد، گفتم خوب نباید میدیدی !!! منم میدونم برای تو چه اتفاقی افتاده !! گفت مامان گفت ! گفتم اره ولی مطمن باش من با بقیه فرق میکنم و ازاری از طرف من به تو نمیرسه ، خاطرت جمع باشه ، یه سر تکون داد و گفت میدونم ، گفتم اونو دوستش داشتی یعنی قبولش کرده بودی بابات بشه ؟! گفت نه از اولم ازش خوشم نمیومد ، گفت تو از مامانم کوچکتری گفتم اره !!! انگار تو دل ایدا بیشتر رفته بودم تا ملیحه ، با اون چشای سبز روشن ، ولی حسم بهش شهوت نبود دوستش داشتم از همون لحظه که دیدم ولی ..... حسم بهش انگار خواهرم باشه یا دخترم واقعا حتی یه لحظه فکر کردن نداشتم ، اومد کنارمو ظرف سالادو دادم یکم کنارتر رو به روم رو اوپن نشست طوری که سینه هاش جلوم بود سینش تو اون سن مثل سحر ۷۰ بود اما ۷۰ گرد مشخص بود رو اون سینه کاار شده ، من دوباره وزن بدنمو انداخته بودم رو اوپن ، دستشو گذاشت رو سرمو انگشتاش تو موهام اروم نوازشش میکرد ، گفت سخته زنت با یکی دیگه بوده و تو نمیتونی اینو به کسی بگی!! میدونم !!! گفتم نه هیکلت به دخترای ۱۵ ساله میخوره نه طرز فکرت اونم یه خنده زدو گفت اره من بالاتر از سنم میفهمم !! گفتم پس خودارضایی شروع کردی !!! خندید و گفت اه حالم بهم میخوره از این کارا ، «یه چیزو یاد گرفته بودم هرچی تو ذهنته تو موقعیت درستش بریز بیرون جوابی که میگیری همونی که میخوای » درسته به چشم خواهری نگاهش میکردم ولی دوست داشتم روم بهش وا باشه ، دوست داشتم مثل یه رفیق همه چیزشو بهم بگه ، تا ملیحه بیاد من تا کی میخواد پریود بشه رو هم میدونستم خخخخخخخ ، حتی صحبت کشیده شد به اون شب و گفت که من میدونم مامانم یه مدت تو فشار بوده و چون کاری نمیکرده اخلاقش نسبت به من تند شده ! گفتم من هواتونو دارم و اگه منو بخواین هیچوقت از پیشتون نمیرم ، حرفاییی که میتونستم اون زمان بگم و اعتماد جلب کنم ، یهو از کمرش گرفتمو اوردمش پایین اووووو چه سنگینی تو دختر اونم از گردنم گرفت و گفت خو با مامان ملیحه تمرین میکنم میخوام برای مسابقات دو میدانی استان شرکت کنم ، منم دستمو انداختم دور کمرشو به خودم فشارش دادمو یه بوس از رو گونش کردمو گفتم میدونم برنده میششی تو همین حالت بودیم که یهو صدای کلید در اومد ایدا خودشو ازم جدا کردو لباسششو مرتب کردو ، رنگش یکم سرخ شد رفت بره به سمت اتاق که مامانشو دید یه خنده کردو رفت اومد سمت من همینطور که شالشو از سرش بر میداشت گفت خوب با هم گرم گرفتیم ، گفتم اره مسابقات چه موقعیه !! و ملیحه هم خوشحال که ایدا منو پذیرفته ! تو عرض یه روز یه خانواده جدید پیدا کرده بودم اگه جدا میشدم حتما میومدم باهاشون زندگی میکردم چه زندگی بهتر از این ...... بعد از ظهر ملیحه رو رسوندم بیمارستان اومدم سمت مغازه ... تو مغازه نشسته بودم که یکی اومد داخل یه دختر موجه و خوشتیپ اولین چیزی که توجهمو به خودش جلب کرد شلوار ۷۰ سانت که بعدا فهمیدم اسمش اینه که بندای کفش مشکی دور پاهای سفید لختش که واقعا شلوارش کوتاه بود و من موندم کی این مد شد یهوییی ، بسته بود .... اومد جلو گفت ببخشید من برام یه مشکلی پیش اومده ؟ با احترام کامل گفتم بله درخدمتتونم ، گوشیشو بهم نشون داد گفت دیششب داشتم تو لاین چت میکردم اومد بیرون رفت تو نوت پد « دفترچه یادداشت» و یه متنی برام تایپ شد !! گوشیم چه مشکلی براش پیش اومده گفتم یه لحظه صبر کنین ، بهش گفتم رمز گوشیشو زد ، منم رفتم تو گالری گوشی رو رو بهش گرفته بودم ، الکی یه طور که دارم کار میکنم ،، تو همون فرصت شروع کردم عکساشو نگاه کردن جووووون عجب چیزی !!! رد داده بودم اگه هرکی بهم میدادی میکردم خخخخخ ، تو عکساشش دنبال یه عکس لختی یا چیزی میگشتم ببینم اهل حاله یا نه ، که خییییییلی پاک بود و همش عکس با دخترای دیگه بود یه لختی کامل هم از خودش نداشت ، اومدم بیرون بهش گفتم هکت کردن منم یه ریست زدم و امنیت گوشی رو یکم باالا تر بردم گوشی رو بهش دادم اونم کلی ازم تشکر کرد شمارمو بهش دادم گفتم مشکلی پیش اومد بهم بگین تا راهنماییتون کنم ، اینکه میشه یکی رو هک کرد حسابی رفت رو مخم اخه میشد به همه دسترسی پیدا کرد اگه میشد گوشی یکی رو هک کنی میفهمیدی که ذهنو فکرش چیه پس اونم تو مشتت بود ...... این یعنی قدرت ....... چه دختری که دیگه تو مشتم بودن ........ از همون لحظه شروع کردم به خوندنو مطالعه کردن ...... یه دنیای دیگه برام باز شده بود ، یعنی میشد ، !!! شب مادر خانومم بهم زنگ زد گفت بیا شام درست کردم بیا اینجا منم ناراحت گفتم نه ممنونم ، قطع کردم چند دقیقه بعد پدر خانومم زنگ زد و من با اکراه قبول کردم ، رفتم اونجا هنوز نیوشا تو شوک بود اونا هم با من صحبت کردم که تو حال خودشون نبودن سر همین بی احترامی شده به من ، و ما باید بیشتر دور نیوشا باشیم الان به ما نیاز داره مخصوصا به تو که شوهرشی ، اخخخخخ که دوست داشتم گوشیمو در بیارمو فیلمارو نشون بدم ، ولی دلم نمیومد ، اونشب اونجا نموندم خوب دوران عقد بود میتونستم نمونم ، ساعت ۱۲ شب اومدم بیرون زنگ زدم ملیحه گفت نیمساعت دیگه بیا دنبالم بهترین موقع که میتونستیم باهم سکس کنیم اون موقع شب بود که ایدا خواب باشه ، رفتم جلو درب بیمارستان دوباره اون اومد نشستو اومدیم سمت خونش ، یکی از همسایه هاشون مارو با هم دید و با کمال پرویی اومد سمتمون و به ملیحه تبریک گفت یه طور حالت تیکه ملیحه هم اعصابش خورد شد ، گفت مرتیکه پیلستو خیلی وقته میخواد مخ منو بزنه زنش اونقدر حساسه الان که منو تورو دیده زورش اومده گفتم ، میخوای فردا صبح دعوت کن همسایه هاتو ببینم و منو معرفی کن خلاص احدی چپ نکات کنه جرشون میدم ، یهوییی ملیحه پرید سمت منو دستمو محکم تو بغلش گرفتو فشار داد میدونم دوست داشت یکی پشتشه تو زندگی، رفتیم بالا خییییلی خوشحال بود انگار خستگیش در رفته بود ..... از راه که رسید طبق معمول شالشو انداخت رو مبل و مانتوشو در اوردو رفت اروم تو اتاق چند دقیقه طول کشید و منم داشتم تیشرتمو در میوردم که دوباره سوپرایز شدم ملیه با یه لباس پرستاری اروپاییی از اون لباسایی که تو فیلمای پورن میدیدم همیشه اماااا الان جلوم بود انگار بانو تگزاس جلوم واستاده بود ، هیچکس برام تا حالا همچین کاری نکرده بود هم خندم گرفته بود چون برام جدید بود ، هم خیییییلی خوشگلو سکسی شده بود اومد جلو ، لباسش انگار نایلونی بود سینه هاش میخواست از دکمه های روپوش پرستاریشو پاره کنه اون دکمه های قرمز که اونقدر دبگه تنگ شده بود دکمه بالایی رو نتونسته بود ببنده ، بی اختیار دستم رفت لای پاش یه شورت سفید لامبادا توری پاش کرده بود ، کوص ملیحه طوری بود چطوری بگم گوشتی انگار میخواسته کون بشه اما نشده خخخخخ خیییییلی گوشتی بوو اون نخ شرت رفته بود لاش و دستمو بردم توش اصلا نمیشد پیداش کرد ، کوص فوق والعاده نرمو خیسی بود ، البته حق میدم بهش اون لباس تن منم میبود الان تحریک شده بود ، در اتاق نیمه باز بود و من شروع کردم به لب گرفتن از ملیحه و مالوندن بدنش رو اون لباس چقدر لذت داشت ، سرم حالتی قرار گرفت که پشت سرشو میتونستم ببینم دستم تو موهای بلنودش بازی میکرد ، یه لحظه یه سایه ای رو دیدم اومد ملیحه که منو ببره عقب دوباره سمت مبلا که که من یه لحظه مقاومت کردم ، سر ایدارو دیدم اروم اومده بود پشت در و داشت نگاه میکرد اونقدر میخواستم سکسو که نمیتونستم بهمش بزنم ، از یه طرف اینکه ایدا داره مارو نگاه میکنه هم لذت خودشو داشت ، منم اروم دستمو انداختم پشت لباسشو کونش اونقدر بزرگ بود که نمیتونستم اون روپوشو راحت بکشم بالا ، یکم زورمو بیشتر کردم کونش اومد بالا و یه دفعه ول شد و اون کون گنده چنان افتاد بیرون که لرزششو کامل حس کردم و واقعا با دست نگهش داشتم و گرنه میلرزید ، دستمو انداختم لای باسنش ایدا منو دید منم اونو یه اخم بهش کردم اونم یه خنده اروم با ملیحه رفتیم عقب ، نمیخواستم ملیحه بفهمه الان دخترش شاهده گاییده شدنشه اخه اونقدر سکسی شده بود که نباید به شب دیگه ای میرفت شاید اگه میفهمید دیگه تو خونه هم سکس نمیکرد ، منم این شرایطو نمیخواستم از دست بدم .....
ادامه دارد
     
  ویرایش شده توسط: Arenas   
مرد

 
دمت گرم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
بسیار بسیار زیبا بود
     
  
مرد

 
عالی بود
     
  
مرد

 
داستانت تو دل برو هست ایوالله
     
  

 
این قسمت هم جذاب بود مثل بقیه قسمتها
     
  
مرد

 
ممنون از داستان زیبات منتظریم هر چه زود تر قسمت جدید رو بزاری
     
  
مرد

 
روی مبل نشستو تا کمر اوردمش جلو انقدر کفشاش که بندای ضربدری داشت تا نزدیک زانوش خوشگل بود ، که دوست داشتم از سر کفشش شروع کنم به لیسیدم تا زانوش اما خوب ایدا داشت نگاه میکرد ، و شاید اون این حس منو درک نمیکرد ، پاهاشو دادم بالا و دستمو از سر پاشنه کفشش کشیدمو بعدم رسیدم تا بنداشو پای سیقلی که زیر این بندا بود اوووووه خدا ، به رون پاش که رسیدم یه دست کشیدمو یه اهی جفتمون اروم ، حس اینکه یکی داره یواشکی نگاهت میکته اونم اون یکی دختر کسیه که میخواد زیرت بخواببببه اصلا داشت از شدت هوس جرم میداد یه طوری بود که از کنار داشت میدید ، لنگای مامانشو بردم بالا کمرش کامل رو مبل خم شده بود چه کوصه گنده ای داشت و چقدر تپل ، یه زبود کشیدم تا لبام میشد توش بره هنوز به چوچولش نمیرسید شرتش یه طوری لای کوصش رفته بود که یکم باهاش بازی میکردم فشار میورد رو چوچولشو اونم حال میکرد از کنار بند لامبادا گرفتمو کشیدم از پاش بیرون اول بندا اومد بعد طوری جلو شرتش بعد اون نخ لای کوصش که اونقدر خیس بود که انگار چسبیده بود اون لا ایییییی جووونم در اوردمو انداختم سمت درب اتاق جلو ایدا ، زبونمو انداختم لای کوصشو مثل دیووونه ها میخوردم اونم دسته مبل تک نفره رو چنگ میزدو گاهی وقتا هم موهامو تو دستاش میگرفتو میکشید ، لبامو رو کوصش میمالیدم انقدر اینکارو میکردم که لبام داشت بی حس میشد ، یهوییی با فشار یه ابی مثل دستشویی پاشید بیرون ، اولش حالم بد شد فکر کردم شاشید روم صورتمو سینم پر شد ، بلند شد گفت ببخشید خودشم فکر کرد شاشیده روم یهو حسمون خوابید ، اما لزیج بود ادرارش نبود بو ادرار مشخص بود ، انقدر دیوونم کرد یهوییی اصلا به هیچی فکر نکردم یه دفعه چرخوندمش رو به خودمو کشیدمش تو بغلم ترسید اماااا میخواستم یه بار دیگه بیاد شروع کردم براش تند مالوندن کوسشو چوچولش رو دو تا پاش خم شده بود رو بدن من که یهووو دوباره اومد دستمو جلو کوصش گرفتم ابش اونقدر زیاد بود که مثل دستشویی میومد نمیدونستم چیه دیده بودم تو فیلما ولی فکر کردم کنترلشو از دست میده و ادرار میکنه اما لزیجو وقتی میپاشید چنان دور خودش میچرخید که من از ارضا شدن اون نزدیک بود ارضا شم دستم رو کوصش بود فقط جلوشو گرفته بودم نجست کاری نکنه و رو مبلو درو دیوار نپاشه اما فرشو کف پر شد دستمو گرفته بودو با صدای ناله کنان خواهشو تمنا میکرد بس کنم ، فرشش همون قسمت خیس خیس شده بود انگار یه پارچ اب چپه کرده بودن ، منم زمزمه کنان میگفتم ااااا زشته بابا اروووووم الان ایدا بیدار میشه باز میمالوندم کنترلش دست خودش نبود انگار شیر ابو باز گذاشتی زمان مالشم کمتر از قبلی بود دوباره پاهاشو به هم میمالوندو دوباره پاشید تو دستم هم گیج شده بودم هم دوست داشتم اصلا همچین چیزی تجربه نکرده بودم سه دفعه این اتفاق افتاد ، و اون تو خودش میپیچیدو دستشو گذاشته بود جلو دهنشو فقط میگفت بشه دکمه های لباسشو باز کردمو جفت سینه هاشو تو دستم گرفتمو میمالوندم از پشت سوتینشو باز کردم سین های خوشگلو سفتش اومد تو دستم وااااااای ملیحه دستش خیس بود صورتم داشت خشک میشد که باز دستشو کشید رو صورتم اگه نجست بود برام مهم نبود حاظر بودم همه ابشو بخورم اصلا بردش بشم واقعااااا بهم لذت داد چه بدنی عضله شکمشو دست میزدم عششق میکردم ، روهم قلط میخوردیم بهم میپیچیدیم مثل دو تا دیوونه بدنش عقل از سرم پرونده بود ، جفتمون مجنون شده بودیم انگار اباییی که ازش پاشید به ته حشرمون کشید کیرمو گرفت اومدم روش اروم داد داخل انقدر کوصش نرم بود که حس میکردم اون دوتا بهشت نرمو که دو طرف کیرمو گرفته بودن عقب جلو کردم محکم میزدم دیگه صدامون کنترل نداشت ، مطمن بودیم جفتمون ایدا میبینه ، مطمن بودیم دیگه الان بیداره ، عقل تو سرمون نبود خودشم شاید از این که دخترش ببینه لذت میبرد نمیدونم ولی اونم دیگه ولکن کیرم نبود نمیدونم اصلا ارضا شدم یا نه انقدر وحشیانه به جون هم افتاده بودیم که همش میلرزیدم و کیرمم قرار نبود بخوابه ، اگه دوباره ریختم توش یا نه اصلا مهم نبود مهم این بود ، امشب باید از کونم بهم میداد ، بلند شدو نشست رو جفت پاهاش به سمت جلو کونشو داد سمتم اونقدر لپای کونش سنگین بود که افتاد دورش سوراخ کونش جلوب بود ، بازم اب میخواستم یه قندون رو میز کنارم بود یه قند برداشتم و تو دهنم کردم ، شروع کردم به مالوندن کوصش هنوز چند ثانیه نبود که مالیدم دوباره پاشید دستمو جلوش گرفتم بدنم خیییییس خیس ، دل دل میزد انگشتمو با اون اب کردم تو کونش اونقدر لزیج بود به یه چشم بهم زدن سوراخ کونش با دو تا انگشت من باز شده بود رفتم جلو و با اب قندی که تو دهمم بود ریختم تو کونش ، بعد کیرمو گذاشتم سر کونشو اروم فشار دادم توش ، کله کیرم رفت تو حلقه کونش انگار که قورتش داد دور حلقه کیرمو گرفت یکم برشگردوندم که ببینم دو باره دادم تو وااااااای عجب سوراخ تنگی یکم دیگه فشار دادم دردش اومد اما محکم خودشو نگه داشت ، درش اوردم و کردم تو کوصش چند تا تلمبه زدم دوباره در اوردم کردم تو کونش ، این کارو چند بار انجام دادم تا کیرم تا ته میرفت دیگه تو کونشو بر میگشت ، خیمه زدم روشو دستمو انداختم لای پاش از اون ور کیرم تو کونش بود از این سمت با دستم براش جرق میزدم ، دیگه ایندفعه نیومد ولی دستم از مایع سفید صفت پر شد ، برام سوال بود اون حجم اب چی بود پس؟! افتادیم رو هم نشد پاشیم ملیحه بیهوش شد منم داغون ، حس میکردم زیر چشام گود افتاده ، انگار روسمو کشیده بود همونطوری افتاده بودیم که احساس کردم یه بدن لطیفی اومد کنارم ، دستمو بلند کردو سرشو گذاشت رو سینمو که یکمم خیس بود کنارم دراز کشید موهاش رو تنمو گرفته بود یه دستم رو تن ملیحه ، یادم میاد یه تکون ملیحه رو دادم که ایدا اینجاست اما اصلا بلند نشد ، همون حالت تیشرتمو دیدم و کشیدم رو کیرم و خوابیدم صبح ملیحه بلندم کرد ملیحه لخت بود با تعجب که ایدا سرش رو بازو منه و خوابیده ما دو تا هم لخت اروم خودمو چرخوندمو بلندش کردم رو دستمو بردمش سمت تخت تنم هیچی نبود لحظه ای که میخواستم بزارمش چشاشو باز کردو منو دید گفت باش پیشم اومدم سمت در گفتم بیا اینجا بخوابیم یه لباس بلند تنش کرد ملیحه شلوارمو داد اما بدنم لخت سه نفری رو تخت خوابیدیم بدنم انقدر رو زمین سرد خشک شده بود که درد میکرد ، ساعت ۹ بود بلند شدم رفتمم سمت حموم بدنم یه طوری بود لباسمو در اوردمو رفتم زیر دوش اومدم بیرون دیدم ملیحه هم بیدار شده اونم هوله رو برداشته بودو اومد سمت من یه نگاه به فرش انداختو گفت ببین چی کار کردی؟! گفتم من کردم؟!!! گفت اره دیگه تو دهن منو سرویس کردی گفتم نکن تو ولکن نبودی !!! خندم گرفته بود از رفتارش ، گفتم تو خیلی هاتی چطوری تحمل کردی !!! گفت از وقتی اون بلا سر ایدا اومد ترسیدم ، گفتم ایدا دیشب همه چیو دید ، تازه بعدش اومد کنار ما خوابید اونقدر تو حال خودمون بودیم در و همسایه نشنیده باشن سلوات !!!!! گفت میدونم و منم وسط سکسمون فهمیدم اما نمیتونستم کاری کنم قدرت جمع کردن خودمو نداشتم ، باید باهاش حرف بزنم ، ولی پیمان دست به ایدا بزنی کشتمت !!!! ...... من ملیحه همچین ادمی دیدی؟! اون کار وحشیانه رو بکنم ؟! اصلا !!! ولی دخترت برعکس اون قضیه خودش داره میاد سمت من !!! گفت بزرگ شده ، فقط یه خوبی داره هرجا میره با من میره ، پیمان تو از وقتی وارد زندگیمون شدی حسامون بهتر شد یه دخواست دارم !!!! من ترسیدم ولی خو گفتم بگو ! اگه رابطت با خانوادت خوب شد ، مارو فراموش نکنی ، ما ازت چیزی نمیخوایم که زندگیتو ازت بگیریم فقط وجود یه مرد باعث میشه خیلی اتفاقات برامون نیفته!!!! من نمیدونستم چی بگم قول دادن این قضیه برام سخت بود اینده هیچیش معلوم نبود اینکه بخوای دو جا باشی و اینکه مشهد شهر بزرگیه ، دو قسمت هم که نمیشه باشم ، و اینکه واقعا هم این خانواده سه نفری رو میخواستم ، همیشه ارزوی همچین خانواده ای رو داشتم ، ملیحه خیلی هوامو داشت بهم میرسید با اینکه داف بود و صد تا مردم له له حتی یه ساعت باهاش بودنو میکشیدن الان در اختیار من بود ، ایدا شرایط سنیش با من جور بود الانم منو قبول داشت ، چون اهل بیرون نبود پس پسری هم دورش نبود و این برام خیلی مهم بود ، یه خانواده که فقط برای خودم بودن ، اما من زندگیمو قبلا تشکیل داده بودم از طرفی هم نمیدونستم چقدر دووم داره اونورم خدایی دوست داشتم ، با اینکه نیوشا بدترین کارو کرد اخرین بار و نتیجشم گرفت ولی اراده میکرد من بازم همه رو میزاشتم براش کنار !!! به خودم اومدم گفتم قربون تو بشم من منم همینو از شما میخوام ، من با شما خیییییلی خوبم ، اونم خوشحال شد لخت بودمو حوله دورم نبود با یه دست که رو کیرم گرفته بود جلو در حموم واستاده بودم ملیحه ایدارو صدا کرد گفت یه حوله تو کمد بالاست از تو بستش در بیار بده پیمان ، تو یه چشم بهم زدن ایدا برام اورد منو که دید میخندید ، حس خوبی دوتا حوری اینطوری دورو برت میچرخن و منم کم نمیزاشتم خداییی ، ایدا خودش میخواست ، من قرار نبود بهش تجاوز کنم ولی خو قرارم نبود کیرمو ازش دریغ کنم ، چه حالی میده هم مادرو بکنی هم دخترو ! اما این خانواده اونقدر ارزش داشت برام که نمیخواستم ناخواسته حرکتی بزنم که همه چی ازبین بره ، حوله رو از ایدا گرفتم دستمو از رو کیرم ول کردم میزاشتم ببینه اونم با تعجب نگاه میکرد ، تا ملیحه صدای نیومدن ملیحه رو نشنیده بودم شرتمو حتی پام نکردم ، تو همون شرایط ، گفتم باز دیشبم فضولی کردی دختر !! اونم یه خنده زد ، گفت مامان دستشویی میکرد به خودش ؟! گفتم نه اون اوج لزتش بود , گفت اوج لذت چیه ؟! گفتم خییییییییییییلی حال میکرد ، اونقدر که دست خودش نبود ، شرتو پام کردم ، گفتم بیا کمک کن فرشو لول کنیم ، بعدا برات همه چیو میگم ! گفتم تو قبل که اون مرده باهات اینکارو کرد چه حسی داشتی ؟! گفت درد و ترسیده بودم ، تمام بدنمو کبود کرد دستاشو محکم فشار میداد تو بدنم ، تا تهش خوندم ، گفتم اون کار اون خوب نبوده اگه مثل دیشب ما این اتفاق میفتاد دیگه درد نداشت لذت داشت برات ، اومدیمو فرشو از زیر مبل کشیدیم بیرون بعد لولش کردیم و گذاشتیم کنار ، ملیحه که اومد بیرون ، ایدا حولشو برداشت بره سمت حموم ، من خندیدمو گفتم اوووووو چه ترافیکی !!! هممون خندیدیم ، و ایدا در حمومو باز کرد ، حموم بخار کرده بود و هوا گرفته بود ، یه حرکتی زد که منو ملیحه تو پذیرایی خشکمون زد حوله رو اویزون کرد داخل و اومد بیرون ، بدون توجه به ما لباسشو در اوردو با شرتو سوتین شد ، من به ملیحه یه نگاه کردم ، یه سری تکون دادم ، اونم یه لبخندی زدو ایدا که رفت داخل گفتم ، ببین ملیحه این مسئله قبحش شکسته شده ، من اهل تجاوز و این حرفا نیستم ولی ایدا حالا یر نیازات جسمیش تو این زمان با چیزایی که دیده و میبینه اخه این خونه هم کوچیک تو جای دیگه ای هم نمیتونی سکس کنی دخترتم هست ، یا باید قبول کنی که دخترت میبینه یا شاید هم اونم بخواد یا باید از این به بعد اگه منم میخوام باشم رفتارمونو بیشتر بهش دقت کنیم ، من بهت حق میدم و میدونم مثل من داغی اما یا بشو رفیق دخترت و شاید تو سکس هم کنارش یاش ، که این شاید مسخره هم به نظر بیاد ، یا نههه بشو مادرشو مادرانه رفتار کن و حساتو بکش خییییلی میخواستیم یه ویلایی چیزی میگیریم میریم شاندیز طرقبه حالمونو میکنیم میایم ، خودم تو دلم میدونستم پیشنهاد دومیه نشدنیه خخخخخ ولی باید مسئله رو باز میکردم قبول کنه اگه با دخترشم سکس کردم اگه دخترشم رازی بود اون ناراحت نشه ..... دیوث کی بودم من خخخخخ.....
ادامه دارد
     
  

 
دمت گرم عالی عالی
امشب شب جمعه آیه یه حالی بده شب هم یه قسمت دیگه بزار شب جمعه حالشو ببریم
     
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

روزی که ازدواج کردم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA