انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

داستان دوستی من و علی قبل از ازدواج


مرد

 
با بالا رفتن دامن رون و کون سمیه رو من و نوید خیلی مالوندیم
سمیه خیلی حشری شده بود بعد از کشتی گرفتن
به بهانه عرق کردن رفت حموم بعد چند دقیقه داد زد نوید بیا پشت مو لیف بزن من تو کف لخت دیدن بدن سمیه بودم
نوید اون موقع خیلی کوچک بود اصلا چیزی نمیفهمید
نویدم لخت شد با دودول کوچیکش رفت حموم بعد کمتر از ده دیقه سمیه زد بیرون گفت میلاد جون لطف میکنی از کشو زن دایی برام یه حوله بیاری من رفتم کشوها رو باز کردم داخلش بیشتر شورت و جوراب بود , حوله پیدا نکردم گفتم نیست بیا بیرون من نگاه نمیکنم سمیه رفت داخل اتاق زن دایی اینا درب رو هم نبست به بهانه دستشویی رفتن درب اتاق وایسادم به دید زدن دیدم از داخل کشو زندایی یه شورت توری پاش کرد بهش گشاد بود چند تا سوتین امتحان کرد اندازش نبودند سینه ها و کون زن دایی خیلی گنده بود بعد با شورت و بدون سوتین نشست روی یه قطعه چوبی کنار تخت نشست رفت جلوی میز توالت شروع کرد به سشوار کشیدن موها منم همنجوری دم درب اتاق با کیر سیخ شده وایساده بودم کمر لخت و کون پهن سمیه رو تماشا میکردم بعد سمیه از کشو دراور یک کرم دراورد شروع کرد مالیدن یه لحظه تو اینه چشمش خورد به من
فهمید دارم دیدش میزنم گفت میلاد کشتی گرفتیم موقع بارانداز خیلی به کفل و کمر زور دادی اومده بیا یه کم از کرم بمال

منم یکی از این صندلی چوبی ها رو گذاشتم زیر کونم رفتم پشتش چسبیدم بهش شروع کردم مالیدن گردن و کمرش داشتم از شق درد می مردم گفتن سمیه این مالیدن فایده نداره پاشو تا قولنج ت رو بشکون

سمیه با شورت گشاد بدون سوتین وایساده منم رفتم از پشت بغلش کردم دست ها گذاشتم زیر پستون هاش و کیر گذاشتم لای کونش بلندش کردم مثلا قولنج میشکنم

به بهانه ای اینکه کرم , شلوار و تی شرت م رو کثیف نکنه منم لخت شدم با یه شورت از پشت سمیه رو بغل کرده بودم و کیرمو زور میدادم به کونش بعد از چند دقیقه

سمیه صدای نفس هاش تغییر کرد و بدن هامون داغ شده بود کاملا گرمای بدنش رو حس میکردم حالش خراب شده بود هنوز پشتش به من بود بدون نگاه کردن به من یدفعه دستش رو بُرد داخل شورتم کیرمو دراورد و اروم از لای شورت گشاد و توری زندایی رد کرد و گذاشتش لای پاش و گفت حال بشکن کیرم تو عمرم اینقدر سفت نشده بود سمیه رو هولش دادم به سمت میز توالت کمرش رو خم کرد سرش رو میز بود و من
شروع کردم به تلمبه زدن لای پای سمیه اونم چشم هاش بسته بود و حال میکرد و زیر لب نمیدونم اسم کی رو صدا میزد چند بار خواستم کیر بفرستم سوراخ کونش نمیزاشت هی میگفت پرده مو پاره نکنی دستم رو از زیر بردم سینه هاش رو گرفتم و کیرم لای کسش بالا پایین میکردم کاملا لاپاش خیس خیس و چرب بود گفتم چقدر آب ت زیاده نریزه رو فرش ها زهرا (زندایی) بفهمه از اونم از کجا معلوم مال منه فکر میکنه آب کس دیشب خودش بوده با شنیدن این کیرم به بزرگ ترین حدخودش رسید گفتم دیشب تو هم موقع سکس دایی منصور با خواهرت بیدار بودی گفت آره خیلی قبل از تو

موقع تو بیدار شدی آخراش بود وقتی دایی ت داشت کون خواهرم میزاشت و زهرا بهش فحش میداد تو خواب بودی
با شنیدن این حرفا یدفعه هرچی آب تو کمرم بود خالی کردم تو شورت زن دایی

همونجور لخت ولو شدیم رو زمین کنار تخت بعد چند دقیقه سمیه دوباره رفت حموم شورت رو بشوره اصلا متوجه نوید نبودیم

سمیه گفت وقتی از اتاق زدم بیرون نوید مثه یه پسر مودب لباساش رو پوشیده نشسته جلوی تلویزیون داره اتاری بازی میکنه

نزدیک های ظهر بود سمیه نهاری که زندایی برامون درست کرده بود رو گرم کرد نهار رو خوردیم

بعد از یک ساعت داداش زن دایی که اون موقع حدود 21 یا 22 سال سن داشت اومد خونه وقتی دید خونه خالیه و زن دایی نیستش رفت پای تلفن داشت با یه نفر صحبت میکرد هر چی دقت کردم نفهمیدم چی میگه
باتوجه طعن صدا و آروم صحبت کردنش معلوم بود داره با دختری میحرفید

بعد از چند دقیقه به سمیه خواهرش گفت برو خونه مامان کارت داره به من و نوید هم پول داد گفت برید کلوب برای خودتون بازی کنید

پول رو گرفتیم رفتیم سمت کلوب ولی حدس میزدم احمد (داداش زن دایی) میخواد کاری کنه

بعد از یک ساعت به بهانه جا گذاشتن چیزی رفتم سمت خونه مامان بزرگ اینا درب حیاط با یه طناب مخفی باز میشد ورودی دو طبقه یکی بود هنوز درب ها مجزا نشده بودند داخل حیاط یه راه پله فلزی بود میرفت طبقه بالا

اومد داخل حیاط دیدم خاله مینا و زن دایی شهلا طبقه پایین داخل حال نشسته بودند و داشتن به چیزی نگاه میکردند

خواستم برم اونها رو یواشکی دید بزنم گفت اول برم بالا بینم احمد داره چکار میکنه خیلی آروم پاورچین پاورچین از پله های فلزی رفتم بالا دیدم درب سالن بسته است پرده ها رو هم کشیده هیچی معلوم نبود حتی کفش هام دم درب نبود
     
  
مرد

 
بهت صفر هم نمیدم.
نه از لحاظ نگارشی خوبه ، نه از لحاظ محتوای داستان.
ارزش خوندن نداره
دیس لایک
بنظر من ادامه نده واقعا فاجعه است.
بعدشم دوست عزیز شاید تو محاوره بگی میحرفید ولی هیچ وقت راوی داستان نمیگه میحرفید اصلا این کلمه اشتباهه.
اصلا تو چجوری می رو اوردی قبل کلمه حرف
وحشتناکه . نویسنده ها الان باید سر به کدوم بیابون بذارند؟!
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد /فریبنده زاد و فریبا بمیرد
     
  

 
Mmele
*****************************

توهین ممنوع.
پلیس انجمن.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
Bamandek
دوست عزیز من فقط نظرم رو گفتم و دلیل این همه بی ادبی شما را نمی دونم
لطفا احترام خودتون رو نگه دارید
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد /فریبنده زاد و فریبا بمیرد
     
  
مرد

 
سلام و سپاس از اظهار نظرتون

به احترام شما دیگه ادامه نمیدم
     
  
مرد

 
bardalan
ببین ادامه بده
صحبت من از بهتر شدنه
انتقاد برای بهتر شدنهسعی کن از لحاظ نگارشی قوی شی
جمله بندی هات رو درست کن
همین که تو می نویسی از هزاران خواننده سایت جلو تر هستی
در ضمن نویسنده نباید اینقدر سست عنصر باشه که با یک انتقاد و پیام منفی خودش رو ببازه
از الان با قدرت ادامه بده
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد /فریبنده زاد و فریبا بمیرد
     
  
مرد

 
نویسنده خاطرات بهرام و طاهره و سحر کدوم گوریه
داره ادامه داستانش رو تو سایتهای خارجی مینویسه
یا داره با ماشین شاستک بلندش به خیریه ها کمک مالی میکنه خانم ورزشکار
     
  ویرایش شده توسط: Lotfeahmad   
مرد

 
واقعیتش بعد از انتقادات شما خوانندگان محترم و دریغ از یه تشویق خواستم دیگه خاطرات رو ننویسم

بعدش فکر کردم شاید خاطرات کودکی و نوجوانی ما در این برحه زمانی جذاب نباشه به همین خاطر تصمیم گرفتم فصل اول که شامل اون دوران بود رو نیمه تمام رها کنم
(شاید سر فرصت در صورت درخواست شما مجدد برگشتم و نوشتم)
و در نهایت خاطرات جوانی و میانسالی رو بازگو کنم

حسین اینا مادرشون تو وزارتخانه پست گرفت به تبع سایر افراد خانواده هم رفتن تهران و ارتباطات ما روز بروز کمرنگ کمرنگ تر و در نهایت قطع شد .

ولی منو علی هنوز دوست صمیمی و بقول امروزیا داداشی هستیم

باتوجه به پرش ناگهانی و سانسور کردن یه مقطع زمانی از خاطرات نمیدونم از کجا شروع کنم برا مرتب کردنشون دچار سردرگمی شدم

یکی از تاثیر گذارترین اتفاقات زندگیم اونجا بود که یک روز ظهر که از سرکار برگشتم خونه هما زنم خیلی سرد و ناراحت بود. اول فکر کردم پریود شده و محل ندادم. بعد ناهار که داشت ظرف میشست رفتم پشت سرش و بقلش کردم و شروع کردم به مالیدن بدنش که دیدم نوار بهداشتی نداره. فهمیدم داستان یه چیز دیگه ست شاید باز مهرداد واسه سارا طلایی چیزی خریده و بدبختیش با ماست.
راستی یادم رفت بگم سارا دوست صمیمی هماست از دوران راهنمایی باهم دوستن و رفت و آمد خانوادگی دارن. در واقع رفت و آمد خانواده ها باعث شروع دوستی اونا شده بود این سارا خانم با زنم همسن هست اما تو دوران دبیرستان که بوده بنا به رسم و رسومات خانوادگی با پسر عمش ازدواج کرده و اسم پسر عمش مهرداد هست. اینجوری ک من اطلاع دارم مهرداد مشکل داره و نمیتونن بچه دار بشن. من و خانمم هم که هنوز تصمیم به بچه دار شدن نگرفتیم.

خب همونطور که گفتم خانمم و سارا بسیار صمیمی هستن و همه ی مسائل رو راحت جلوی هم مطرح میکنن و راز مخفی بینشون ندارن.

یه بار در دورانی که من و خانمم دوست بودیم باهم رفتیم بیرون و سارا هم با ما اومد. هما اونروز حسابی حشری شده بود و به من گفت سارا رو جلو یه پاساژ پیاده کنم که بره خرید. ولی سارا هی میگفت من خرید ندارم که کجا برم. تا اینکه آخرش هما گفت بابا میلاد میخواد کیرشو بکنه تو حلقم تو میخوای عقب بشینی ببینی؟ من حسابی جا خوردم از این حرفی که جلو سارا زد ولی مثه اینکه بینشون این حرفا اوکی بود. خلاصه که اونروز سارا ساک رو زد و ماجرا تموم شد. اینو گفتم که نزدیکی روابط دستتون بیاد
بعد ازدواج ما یه سری شبا بود که سارا میومد خونه ما یا هما میرفت خونه اونا میخوابید. منم بدم نمیومد سارا رو با لباس تو خونه یکم دید بزنم. البته خانمم هم که میرفت خونشون جلو مهرداد راحت بود.
اما از ماجرا اصلی دور نشیم دیدم هما خیلی ناراحته رفتم از پشت چسبیدم بهش بغلش کردم گردنش رو میبوسیدم
پرسیدم عزیزم چی شده؟
تو شرکت اتفاقی افتاده؟
گفت نه. نگاش کردم دیدم داره اشک میریزه. بلندش کردم بردمش تو حال و گذاشتمش رو مبل اونم دیگه کم کم داشت گریه اش شدید می شد.
منم که نمدونستم قضیه چیه هی ازش سوال میپرسیدم.
بعد که یکم حالش بهتر شد گفت میلاد نمیتونم بهت نگم. چون عذاب وجدان میکشه منو!
منم هی میپرسیدم چیه خب بگو

گفت میگم ولی قول بده هرکاری میکنی با فکر باشه و از رو عصبانیت تصمیم نگیر.
قول دادم و اونم شروع کرد به تعریف کردن: دیشب رفته بودم خونه سارا اینا
سارا تازه پریودش تموم شده بود و حسابی حشری بود. از سر شب کلی آرایش کرده بود واسه مهرداد. منم هی میخواستم بیام خونه که راحت باشن ولی سارا نمیزاشت. خلاصه شب که مهرداد اومد همون جلو در شاید حدود پنج دقیقه داشتن لب میگرفتن. چندبار به سارا گفتم بزار برم اما نمیزاشت. خلاصه که شام خوردیم و بعدش جلو تلویزیون بودیم که من رو مبل تکیشون بودم و مهرداد و سارا رو مبل دوتایی تو بقل هم. من داشتم تلویزیون میدیدم
و اونا به خاطر حالت چینش مبلا تقریباً پشت من بودن و من نمیدیدم چیکار میکنن. بعضی وقتا صدای پچ پچشون میومد ولی من برنمیگشتم نگاه کنم و حواسم به فیلم بود. تا اینکه بعد از چند دقیقه دیدم صدای عق زدن میاد. برگشتم دیدم مهرداد رو مبل ولو شده و سارا جلوش زانو زده. کیر مهرداد تا دسته تو حلق ساراست و با دستش سر سارا رو فشار میده. مهرداد وقتی دید من متوجه شدم یه لبخند کوچیک زد و چشماشو بست. نمیتونستم روم رو اونور کنم. حسابی میخکوب صحنه شده بودم. سارا کیر مهرداد رو در آورد و من تونستم ببینمش. از مال تو طولش کمتر بود ولی حسابی کلفت بود. آب دهن سارا از دو طرف میریخت و چشای سارا خمار بود. حدود ۱۰ دقیقه سارا همه مدله ساک زد و منم همشو کامل نگاه کردم. مهرداد تکون نمیخورد و همه چی رو سپرده بود ب سارا. بعد یه ساک طولانی سارا شرتش رو از زیر دامن در آورد و رفت نشست رو کیر مهرداد و شروع کرد بالا پایین رفتن. منم حسابی شهوتم زده بود بالا. تاپ بندی داشتم که خیس شده بود از عرق و شلوارکم جلوش از آب کسم خیس بود. بعد از چند دقیقه
بعد از چند دقیقه سارا پاشد و به مهرداد گفت بشین رو مبل. بعد خودشو جوری تنظیم میکرد که کیر مهرداد بره تو کونش. اما چون حالت بد بود هی در میومد. سارا گفت مهرداد کیرتو بگیر بکن توش دیگه عوضی. مهرداد گفت مگه امشب قرار نبود همه کارا رو خودت بکنی. سارا یه فحش دیگه داد و دوباره با کونش و کیر مهرداد کلنجار میرفت تا اینکه یه دفعه گفت

هما بیا کیر مهرداد رو بکن تو کونم!!! من احمقم حتی یه لحظه تردید نکردم. بلافاصله بلند شدم و رفتم کنار مهرداد نشستم و کیرشو گرفتم تو دستم. خیلی داغ بود. کیر رو با کون سارا تنظیم کردم اما تو نمیرفت. سارا گفت خشکه خیسش کن. منم یکم تف زدم به دستم و شروع کردم به مالیدن کیر مهرداد. دیگه حالم حسابی خراب بود. دوست داشتم بهش بدم. سارا که داشت نگاه میکرد گفت جنده کیر میلاد رو هم همینجوری خیس میکنی؟ منم یه نه گفتم و شروع کردم به ساک زدن واسه مهرداد. حسابی براش خوردم و خایه هاشو مالیدم. سارا هم دید من ول نمیکنم رفت بالا سر مهرداد تا واسش کسش رو بخوره. یکم که ساک زدم دیدم فایده نداره و بلند شدم شلوارک و شرتم رو در آوردم و همینجوری که مهرداد کس سارا رو میخورد ، کیرشو فرو کردم تو کسم! داشتم جر میخوردم واقعا کلفت بود. بعد از چندبار بالا پایین کردن مهرداد فقط گفت داره میاد. منم سریع نشستم و همه آبشو خوردم...

تا اینجا اگه دوست داشتید بگید تا ادامه بدم
     
  
مرد

 
سلام
خوشحالم که شروع کردی به نوشتن
قسمت جدیدی که گذاشتی، خیلی قوی تر و بهتر از قسمت های قبلی بود.
ولی هنوز یه مورد رو رعایت نمیکنی استفاده از علامت "،" هست،این علامت کمک میکنه مفهوم جملات بهتر به خواننده منتقل بشه.
یک نکته مثبت که این قسمت داشت، این بود که واقعا نویسنده برای داستان وقت گذاشته و سر هم بندی نکرده و بعد از اتمام انرا باز خوانی کرده.
اما اگر تو نوشتن داستان دقیق تر بشی میتونی زیبا تر بنویسی
موفق باشی
باز هم به خاطر انقاد تند دفعه اولم ازت عذر میخوام
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد /فریبنده زاد و فریبا بمیرد
     
  
مرد

 
Mmele
سلام مرسی از اظهار نظر و راهنمایی تون
     
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان دوستی من و علی قبل از ازدواج


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA