انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین »

پر از زندگی


زن

 
اولین باره که برای یه مطلب سکسی نظر میذارم

موضوع داستانت با اینکه تخیلی و فانتزی هست بقول خودت ، اما یه موضوعی هست که تو این سایت کمتر بهش توجه شده

موضوع رابطه جنسی پدر و پسر به اینصورت که اینجا توصیف شده جاش تو سایت خالی بود

ممنون از زحماتت
     
  
مرد

 
رویه داستان خوبه ولی اگه بتونی سرعت اپدیت هاتو بیشتر کنی عالی میشه
     
  
مرد

 
پر از زندگی
قسمت ششم
حس خیلی عجیبی داشتم، خیلی وقت بود همچین تجربه ای نداشتم یعنی اصلا تا حالا همچین تجربه ای نداشتم. از روی صندلی بلند شدم کونم داشت درد می‌گرفت ولی زیاد نبود بابا رو دیدم که لخت رفت بیرون دو دقیقه بعد با یه پارچ آب و دوتا لیوان برگشت. گفتم بیار بابا خیلی میچسبه، یه لیوان آب خوردم حالم سر جاش اومد گفتم بابا فکر کنم باید یه هفته گشاد راه برم که بابا برگشت بهم گفت که نگران نباش این ژل روان کننده ها توشون تسکین دهنده هم دارن چیزیت نمیشه، بغلش کردم ازش یه لب گرفتم هردوتامون هنوز لخت بودیم گفتم ممنون بابا جون خیلی عالی بود، بابا هم یه لبخند زد دباره لبامو بوسید گفت قابل پسر خوشگلمو نداره.
لباسامونو پوشیدیم من ژل رو گذاشتم تو کشو میز بابا از اداره زدیم بیرون بازم با ماشین بابا بودم، از بابا پرسیدم.
_ بابا الان به مامان میگی این سکسمونو
+نه نباید هیشکی بفهمه، محمد رو نگا نکن اون دامادمه ولی تو پسرمی نباید مامانت چیزی بفهمه و تو خونه دیگه حرکات خطرناک انجام نده. الانم رفتی خونه زود برو حموم.
_ چشم، یه سوال مامان چرا هیچی نمیگه و اعتراضی نمیکنه یعنی ناراحت نمیشه یا میشه ولی به روت نمیاره؟
+داستانش خیلی زیاده نمیتونم توضیح بدم.
_ بگو دیگه بابایی.
+نه بیخیال فقط بدون که ناراحت نیست.
_ بگو دیگه، بابایی...، بابایی جون کونی من....، بابا جونم بگو دیگه.
+باشه میگم بس کن.
_ خب؟؟؟!!!!
+مامانت خودش دوست داره. یعنی دوست داشت الان نداره فکر کنم.
_یعنی دوست داره که شما کون بدی.
+نه منظورم این نیست. مامانت دوست داشت یعنی دوست پسر داشت، قدیم یه اتفاقایی افتاد، زندگی کاملا متفاوتی داشتیم، خیلی شاد پر از سکس الان همشون تموم شدن فقط من موندم مامانت.
_یعنی دوست پسر مامان با مامان می‌خوابید ؟
+آره.
_سکس میکردن توام اجازه می‌دادی.
+ آره.
_چنتا دوست پسر داشت؟
+ نمی‌دونم، یجورایی جنده شده بود، تقریبا با همه می‌خوابید، با هرکی دلش میخواست همکاراش تو مدرسه با پسرای جوون و نوجوون با خیلیا، همینجوری شد شغل معلمی رو از دست داد از طرف آموزش پرورش فهمیدن اخراجش کردن.
_اها پس میگفتین استعفا داده دروغه!!
+آره
_ بابام کونیه مامانم جندس من کونیم دامادمون کونیه، یکم هنگ کردم یکم خیلی هنگ کردم ما واقعا خیلی عجیبیم چطور شده اینهمه کونی و جنده یجا جمع شدن؟
+ عجیب اما خوب و دوست داشتنی در ضمن ما همیشه آدمای شبیه خودمونو دور خودمون جذب میکنیم.
_ آره فکر کنم. بابا جون میگم میشه منم مامانو بکنم ؟
+واقعا میخوای مامانتو بکنی؟
_ آره خب بابامو که میکنم مامانمم جندس به همه میده چرا نکنمش؟
+ میتونی بکنی موردی نیست راستش خیلی هم زود تحریک میشه اونم از کونش، روی کونش خیلی حساسه یکم کونشو بمالی یا بچلونیش کلا شل میشه میزاره هر کاری دلت میخواد باهاش بکنی یبار یکی از همکاراش کونشو مالیده بود همونجا هم مامانتو کرده بود. ولی اینم بهت بگم اون هرچی باشه تو پسرشی و هرچی باشه سکس یهویی براش مثل یه تجاوزه درسته میزاره اون لحضه بکنیش ولی بعداً کونت پارس از خشتک آویزونت می‌کنه مثل همون همکارش که بعداً بخاطر تجاوز به سارا جرش دادیم. الانم من بهت میگم برو بگیر کونشو بمال بعد مال توعه ولی بعد از سکس رو اصلا تضمین نمیکنم چه اتفاقی می افته.
_ یکم خطرناک شد، پس باید چیکار کنم..
+هنوز که هیچی صبر کن خودم بهت میگم.
_ یعنی کمکم میکنی مامانو بکنم؟
+آره خب مگه نمی‌خوای بکنیش؟
_اره خیلی میخوام بکنمش.
با این حرفای بابا به فکر فرو رفتم حس خوبی داشتم خیلی هیجان زده شده بودم تو تخیلاتم مامانو لخت کردم دارم میکوبم تو کسش، تو فکر بودم که بابا ازم پرسید.
+ با خواهرت چی کارا کردی؟
_یعنی چی چیکارا؟
+یعنی نگاییدیش؟
_ نه راستش حس سکسی بهش نداشتم تا حالا.
+تو یه اتاق با یه دختر سکسی می‌خوابی که مثل مامانت زود تحریک میشه بعد هیچ کاری نکردی من فکر میکردم تا الان باید لنگاشو داده باشی هوا.
_ سمانه خواهرمه.
+اگه بگم سارا با برادر خودش خوابیده چی میگی.
_میگم مامانم دیگه واقعا جندس. اها یه چیزی یعنی چی زود تحریک میشه از کجا میدونی زود تحریک میشه؟
+ببین مامانت یه اختلال هورمونی داره اونم اینه که هورمون های محرک جنسی توی بدنش بیشتر از یه آدم معمولی تولید میشه بخاطر همین با یکم دستمالی زود تحریک میشه و باید حتما سکس کنه.اختلال هورمونی یه بیماری ژنتیکی خیلی نادره شاید توی صد هزار تا زن یکیش داشته باشه، خواهرت سمانه هم همین اختلال رو داره با شدت کمتر، برای مامانت رفتیم دکتر و دکتر یکم دارو تجویز کرد که برای مامانت یکم عوارض جانبی داشت مثل خواب آلودگی و سر درد و... مامانتم مصرف نکرد واسه خواهرتم استفاده نکردیم.
_رویا چی ؟
+نه رویا هورموناش طبیعیه. الانم بسه دیگه جلو خونه نگه داشتیم بیست دقیقس تو ماشین نشستیم داریم حرف می‌زنیم پیاده شو درو باز کن.
_ باشه آخرین سوال من و تو هم این اختلال رو داریم؟
با این حرفم بابا محکم خندش گرفت برگشت با خنده گفت.
+نه ما خودمون اینجورییم در ضمن مامانت مریض نیست که، یه مدل اختلال هست که زن ارضا نمیشه و باید چند بار پشت سر هم سکس کنه تا ارضا بشه مامانت از اونا نیست مامانت و ابجیت توی سکس عادی و نرمالن فقط اول سکس زودتر از یه آدم عادی تحریک میشن، بسه نیم ساعت جلو در نگه داشتیم پیاده شو درو باز کن.

پیاده شدم درو باز کردم رفتیم تو مامان با یه شلوارک و تیشرت نشسته بود پای تلویزیون بهش نگاه کردم واقعا خیلی سکسی و گاییدنی شده سلام کردم خم شدم لپمو میخواست ببوسه که من لباشو بوسیدم، خیلی مامان سکسی دارم دلم میخواد بکنمش کیرمو بچپونم تو کونش. رفتم اتاقم سمانه دراز کشیده بود پتو کشیده بود رو خودش خواب بود رفتم لباسامو عوض کردم یه نگاه به سمانه انداختم پتو از روی پاش کنار رفته بود یه پاش دیده میشد با یه قسمت از کونش شرت تنش بود شرت یکم رفته بود لای کونش و لمبر کونش افتاده بود بیرون نگاهش میکردم ولی برام تحریک کننده نبود هنوزم برام ابجیمه و خیلی دوستش دارم الان میفهمم چرا اینهمه دوست پسر داشته بخاطر اون اختلال هورمونه رو تختم ولو شدم با گوشیم مشغول شدم.
صبح که از خواب بیدار شدم درد داشتم ولی زیاد نبود به بابا گفتم یه قرص ژلوفن داد انداختم چند روزی از این ماجرا گذشت حالم خوب بود داشتم با پری خیابونارو ول می‌گشتیم بنزین هدر میدادیم، یه هفته میشه لنگاشو ندادم هوا بهش گفتم عزیزم حال کوچولوها چطوره اونم یه خنده ای کرد گفت گشنس غذا میخواد دستمو انداختم به کسش پاهاشو باز کرد دستم راحت بره لای پاش یه ساپورت پوشیده بود با مانتو جلو باز خیلی کس شده بود, پرسید چخبرا نیستی چند وقته منم گفتم کجا نیستم هرروز پیشتم همین دو روز پیش با هم بودیم که پریا برگشت گفت منظورم لخت نیستی منم گفتم اهاااا تازه گرفتم آره چند روزیه یکم مشکلات دارم... که پری پرید وسط حرفم گفت مثل داداشم حرف نزنا خوشم نمیاد. بهش نگاه کردم دختر خیلی خوشگلو خواستنیی بود خوشگل ترین دختری نبود که تا حالا باهاش بودم حتی میتونم بگم سمانه ازش خوشگل تر بود ولی پری رو دوست دارم میتونم بگم خوشگلترین دختریه که بهش علاقه دارم صدای ضبط ماشینو کم کردم گفتم یه دهن ابی بخون ببینم آهنگ بیا کنارم سرو ناز بی تاب، پری هم شروع کرد به خوندن صدای واقعا خوشگلی داره خیلی صاف دخترونه و پر قدرت. یکم ول چرخیدیم رسوندمش خونش دم در وقتی داشت پیاده میشد گفت بیا یه چایی بخور منم جواب تعارفشو دادم گفتم نه ممنون باید برم که یه خنده ریزی کرد گفت مامان خونه دوستاشه داداشامم امروز جلسه دارن نیستن بیا یه چایی بخور. داشت به صورت غیر مستقیم بهم میگفت دلش کیر میخواد منم از خدا خواسته گفتم کار می‌تونه منتظر بمونه این چایی میچسبه، پری خندید و از ماشین پیاده شد جلوتر از من حرکت میکرد قدش از سمانه بلند تره شاید صدوشصدوپنج یا صدو هفتاد با قد بلندش کمر باریکش، ممه های هفتادو پنج و یه کون خوش فرم اندام واقعا بینظری داره که وقتی یه چهره خوب و ناز یه اخلاق خوب و یه صدای عالی رو بهش اضافه کنی این دختر همه چی تمومه.رسیدم توی خونه از پشت بغلش کردم سرمو بردم تو موهاش چسبوندمش به خودم کسشو چنگ انداختم محکم فشار دادم یه اخ محکم گفت، گفتم قربون اخ گفتنت بشم جنده من گردنشو بوسیدم برشگردوندم شروع کردم به خوردن لبای نازو داغش به خودم چسبونده بودمش همونجوری که ایستاده بودیم پاهاشو دورم قفل کرد منم همه وزنشو تو بغلم نگه داشته بودم بردمش روی مبل نداختمش رو مبل یه جیغ کوچیک کشید یه بهش نگاه کردم یه مانتو جلو باز سفید گلدار تنش بود با یه ساپورت و یه تیشرت که خیلی سکسی شده بود، آروم دستمو گذاشتم رو کسش چشماشو بست و لبشو گاز گرفت آروم خوابیدم روش لبامو گذاشتم رو لباش یکم با هم لب گرفتیم لختش کردم کمی با هم ور رفتیم آخرش کیرمو کوبیدم تو کسش و شروع کردم به گاییدنش صدای آه و ناله هاش کل خونه رو برداشته بود آخرشم ابمو ریختم رو شکمش اونم با دستمال کاغذی پاکش کرد دستمالو انداخت رو میز، هردوتامون لخت نشسته بودیم رو مبل بغلش کردم گفتم عزیزم خوش گذشت دوباره لبامو بوسید بلند شد گفت صبر کن یه آب میوه برای عشقم بیارم بلند شد کونش سمت من بود یه کون نرمو دوست داشتنی خودم پرده پریا رو زدم زدن پرده پری حس خیلی عالیی داشت مثل حس مالکیت روی چیزی اینکه تو دیگه مال منی یکی از لذت بخش ترین حس های زندگیم بود. پری داشت آب پرتغال میآورد کاملا لخت بود پوستش یکم به سبزه میزد داشت میومد سمتم اندامش واقعا عالی بود وقتی نگاهش کردم اندام مامان اومد جلو چشمم شبیه اندام مامانمه البته مامانم یکم کونش و ممه هاش بزرگتره کمرشم اینقدر باریک نیست اما خیلی شبیه همن، یعنی مامان هم لخت بشه اندامش اینجوری میشه اخ چی میشد لختش میکردم. آب پرتقال رو ازش گرفتم نشوندمش کنارم یکم با هم حرف زدیم یکم مالوندمش بعد لباسامو پوشیدم و رفتم. از خونشون خیلی خوشم میاد مثل خونه ما نیست خیلی جدید تره دوبلکسه استخر و جکوزی داره البته ما هم انباری رو به استخر تغییر دادیم ولی بعدش چون ازش کم استفاده میشد چنتا از پمپ و موتورش ایراد پیدا کرد بیخیال شدیم و آبشو خالی کردیم. حیاط خونشون خیلی کوچیکه ولی با همون کوچیکیش دوتا درخت توش داره با گل و چمن.
برگشتم خونه هنوز هوا تاریک نشده بود رسیدم خونه هیشکی خونه نبود، رفتم تو اتاقم آماده شدم برم حموم ولی صدای دوش آب میومد فهمیدم سمانه خونست خواستم سلام کنم دیدم در حموم بازه یه لحضه سکته کردم نکنه بلایی سر خودش آورده باشه به سرعت رفتم سمت حموم در حموم رو باز کردم دیدم نشسته تو وان دوش حموم رو باز کرده خودشم با لباس توی وانه واقعا داشتم سکته میکردم با سرعت رفتم سمتش فکر کردم رگ دستشو بریده بهش نزدیک شدم هیچ خونی دیده نمیشد سرشو گرفتم گفتم سمانه چی شده چته چرا اینجوری می‌کنی دیدم داره گریه میکنه به بدنش نگاه کردم هیچ خون یا بریدگی نبود فقط داشت گریه میکرد یه نفس راحت کشیدم به خودم نگاه کردم همه جام خیس شده بود با همون لباس رفتم توی وان بغلش کردم خودشو چپوند تو بغلم داشت گریه میکرد وان پر از آب بود، آب دیگه داشت سرد میشد معنیش این بود که خیلی وقته زیر دوشه و آب گرم رو استفاده کرده، با زحمت دوش آب رو بستم محکم چسبوندمش به خودم داشت گریه میکرد و می‌لرزید گفتم چیه آبجی جون چی شده قربونت بشم، داشت گریه میکرد بازم ازش پرسیدم گفتم با حامد به هم زدین؟ تموم شد؟ سمانه با گریه و حق حق به زور میتونست حرف بزنه گفت بهش زنگ زدم ناراحت بودم لباس پوشیده بودم برم حامدو ببینم زنگ زدم بهش گفت نیا نمی‌خوام بیای منم عصبانی شدم یکم با هم بحث کردیم آخرش برگشت بهم گفت گورتو گم کن دختره جنده نمی‌خوام ریختتو ببینم، اون به من گفت جنده. گریش شدید تر شد بغلش کردم گفتم بی جا کرده این حرفو زده حالشو میگیرم مردک بیشرفو، منم میرم به خواهرش میگم جنده. وسط گریه با این حرفم خندش گرفت با یه مشت زد تو سینم گفت کوفت سعید الان وقت شوخیه!!؟ منم موهاشو بوس کردم گفتم پس کی وقتشه؟ اصلا میخوای پری رو ول کنم مساوی بشیم. بازم خندش گرفت گفت نه لازم نکرده پری چه گناهی کرده نمی‌خواد. با همین دوتا شوخیم گریش بند اومد چشاش قرمز شده بود آب دماغشو هی بالا میکشید و حق حق میکرد آروم تو بغلم خوابید چشاشو بسته بود منم موهای خیسشو میبوسیدم و قربون صدقش میرفتم، گفت ممنون داداشی من تورو نداشتم چیکار میکردم!؟ منم گفتم منو نگا کن، سمانه تو چشام نگاه کرد لبامو چسبودم به لباش شروع کردم به خوردنش دیگه یه بوسه معمولی نبود واقعا داشتم لباشو می‌خوردم یکم با هم لب گرفتیم از هم جدا شدیم بهش نگاه کردم یکم حالت تعجب رو میشد تو نگاهش دید هیچی نگفتم بازم لبامو چسبوندم به لباش تا حالا اینجوری لبای سمانه رو نبوسیده بودم واقعا لبای خوشمزه ای داشت اینبار بیشتر همو بوسیدیم اونم داشت منو همراهی میکرد شاید دو دقیقه لبای نازشو خوردم خیلی باحال و لذت بخش بود. بعد دو دقیقه از هم جدا شدیم با زوقو شوق گفتم وایییی چه نازی توووو سمانه خندید محکم بغلش کردم خودشو چپوند تو بغلم محکم به خودم فشارش دادم ازم جدا شد بهش نگاه کردم بازم لباشو بوسیدم اما به اندازه یک ثانیه گفتم آبجی جون نگفته بودی اینقدر لبای نازو خوشمزه ای داری از امشب هر شب باید پنج دقیقه بوس بهم بدی. سمانه با این حرفم خندش گرفت گفت کوفت دیگه پررو نشو منم تو جوابش گفتم حالا تو باور نکن، سمانه با نازو خنده بهم نگاه میکرد دیگه خبری از گریه نبود گفتم آبجی جون آب دیگه واقعا سرد شده دیگه بریم بیرون یه نگاه به بدنش انداختم اونم یه نگاه به خودش انداخت یه لحضه متوجه شدم سوتین تنش نیست تیشرتش کاملا خیس شده شده و ممه هاش کاملا مشخص بود حتی نوک ممه هاش به راحتی دیده میشد محکم خندم گرفت اونم فهمید یه مشت زد به سینم و با دستاش ممه هاشو گرفت گفت کوفت بیشعور و خندید از وان اومدم بیرون گفتم مثل مامان داری حرف میزنی، گفت برا منم لباس بیار منم رفتم سمت در حین رفتن تیشرت و شلوارمو درآوردم فقط یه شورت تنم موند پشتم به سمانه بود یهو سمانه برگشت بهم گفت شورتت خیسه کونت دیده میشه منم محکم خندیدم از حموم اومدم بیرون رفتم سر کمدم از آینه کمدم به خودم نگاه کردم کیرم نیمه شق شده بود به کونم نگاه کردم واقعا از رو شورت دیده میشد خودمو خشک کردم یه شورت و شلوارک پوشیدم رفتم سر کمد سمانه در کمد رو باز کردم همون جلو یه شورت و یه تیشرت دیدم همونا رو برداشتم با یه حوله رفتم تو حموم بدون در زدن رفتم تو سمانه شلوار و تیشرتشو درآورده بود فقط یه شورت تنش بود ممه های کوچیک و نازش رو میدیم همون ممه ها که از زیر لباس خیس دیده میشد همه این اتفاقات تو یه لحضه افتاد سمانه زود جلو ممه هاشو گرفت منم خندیدم رومو برگردوندم و لباسارو سمتش دراز کردم لباسارو ازم گرفت من رومو برگردونم سمتش لبامو چسبوندم به لبش یه لب کوچیک ازش گرفتم و گفتم بینهایت دوستت دارم آبجی جونم اونم جوابمو با یه خنده و یه بوس لب دیگه داد از حموم اومدم بیرون رفتم آشپزخونه چای گذاشتم آب داغ رو اجاق گاز بود اجاقو روشن کردم دوباره بجوشه چایی رو دم کردم دوتا ریختم یکی واسه خودم یکی واسه سمانه تو لیوان بزرگ بردم براش با همون شورتو تیشرت رو تختش دراز کشیده بود شورت رنگ سفید داشت که به رنگ پوست سفید و پاهای ظریفو کشیدش خیلی میومد چایی رو گذاشتم رو میز کنار تخت سمانه هول هولکی میخواست چایی رو برداره که یه سیلی آروم به دستش زدم گفتم هنوز خیلی داغه، کنارش دراز کشیدم بغلش کردم اونم از خدا خواسته خودشو چپوند تو بغلم شروع کردیم به حرف زدن از همه جا حرف می‌زدیم بیشتر حرفمون در مورد حامد و پریا بود و بهش گفتم خوب که تموم شد اونم ناراحت بود از اینکه بهش وابسته شده و جدا شدنش براش خیلی سخته و چایی رو خوردیم. مامان اومد شامو گذاشت بابا هم دو ساعت بعد اومد شام رو خوردیم همگی نشستیم پای سریال مورد علاقمون، یه قسمت از سریال دخترو پسر همو بوسیدن ما هم به مامان بابا نگاه کردیم برعکس بقیه خانواده ها که شبکه رو عوض میکنن بابا مامان تو این صحنه ها همو میبوسن، بعد مامان برمیگرده بهمون میگه به چی نگاه میکنین فیلمتونو ببینین. وقت خواب سمانه با همون تیشرت و شورت رفت رو تختش منم بجای تخت خودم رفتم رو تخت سمانه دراز کشیدم اونم فهمید واسه چی اومدم لبخند زد منم خندیدم با دستام صورتشو نوازش کردم موهاشو بردم پشت گوشش صورتمو بهش نزدیک کردم لبامو چسبوندم به لباش داغی و نرمی لباش برام خیلی لذت بخش بود چشماشو بسته بود شروع کردم به خوردن لباش سمانه هم همراهیم میکرد دو دقیقه لبای همو خوردیم نمی‌خواستم تموم شه داغی لباش منو داشت مست میکرد ولی از هم جدا شدیم گفتم اخیش چقده خوشمزه بود سمانه هم خندید گفت داداشی من مشکلی ندارما اما نمیشه که منو تو خواهرو برادریم، منم برگشتم گفتم چه عیبی داره کار اشتباهی نمی‌کنیم که دارم ابجیمو می‌بوسم مامان و دایی هم همو میبوسن که سمانه یکم مکث کرد بعد با یه خنده بهم گفت خب اونا دو سه ثانیه همو میبوسن نهایتن پنج ثانیه ولی تو کلی منو میبوسی، منم با همه حاظر جوابیم برگشتم گفتم خب اونا کم کاری میکنن به من چه من چیکار کنم. با این حرفم سمانه واقعا خندش گرفته بود داشت می‌خندید محکم بغلش کردم به خودم فشارش دادم لبامو گذاشتم رو لباش و بازم شروع کردم به خوردنش چند ثانیه اول لباشو می‌خوردم همراهیم نکرد ولی بعدش اونم مثل من شروع کرد به خوردن لبام چند دقیقه همو بوسیدیم بعد شروع کردیم به حرف زدن همونجور توی بغل من آروم آروم خوابش برد از روی تختش بلند شدم پتو رو کشیدم روش وقتی داشتم پتو رو می‌کشیدم به اندامش نگاه کردم کونش واقعا خوشگل بود کوچیک ولی سفید دلم میخواست شورتشو بکنم کسشو بلیسم ممه هاش تو حموم یادم افتاد سفید کوچیک با نوک صورتی رنگ دیگه داشت برام تحریک کننده میشد همه چراغا رو خاموش کردم و رفتم که رو تخت خودم که بخوابم.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
samira_sesal
ممنون لطف داری
     
  
مرد

 
marchobe
در حال انجامه
     
  
مرد

 
مرسی. داستان جالب و جدیدی هست. موفق باشی

فقط یک سوال. چقدر براش وقت میگذارید و قسمت جدید میگذارید و چند قسمت هست؟ داستانش نوشته شده یا در مرور زمان مینویسید؟
     
  
مرد

 
دمت گرم عالی بود باقدرت ادمه بده
     
  
مرد

 
Samasaraali:
در حال انجامه

منتظزم
     
  

 
جغولها خوششون اومده
     
  ویرایش شده توسط: Bamandek   
مرد

 
پر از زندگی
قسمت ۷

صبح با صدای گنجشکا که رو درختای حیاط داشتن کون هم میزاشتن بیدار شدم، با اینکه پنجره دو جداره انداختیم بازم صداشون میاد، از خواب بیدار شدم فکر کنم ساعت ده صبح بود، نیم ساعت طول کشید تا از تخت بیام پایین، سمانه هنوز خواب بود، این چرا نرفته مدرسه! که یادم اومد امروز جمعس همیشه به روی شکم میخوابه موهاش به هم ریخته بود اونقدر که صورتش دیده نمیشد، رفتم دستشویی خودمو تنظیم کردم. رفتم تو آشپزخونه بابا مامان داشتن با هم حرف میزدن، بابا نشسته بود رو صندلی داشت چایی میخورد، مامان ایستاده بود داشت ظرف میشست، سلام کردم نشستم پای میز غذا خوری، جواب سلاممو دادن، بعد مامان شروع کرد به حرف زدن، بابا فقط گوش میداد، مامان پشتش به ما بود یه شورت پوشیده بود پاهای سفیدو خوشگلشو انداخته بود بیرون، پیرهن بابا رو پوشیده بود که براش گشاد بود و باعث شده بود کونش رو قایم کنه، صحنه خیلی حشری کننده ای بود.
من نشستم کنار بابا طوری که مامان پشتش به من بود و منو نمی‌دید، اگه دستمو دراز میکردم راحت می‌تونستم کونشو لمس کنم، چشامو دوخته بودم به پاهای لخت مامان، خیلی برام تحریک کننده بود، الان که داشتم از اتاق میومدم بیرون، یکی از پاهای سمانه از زیر پتو اومده بود ولی تحریک کننده نبود, اما مامانم فرق میکرد تا حالا ده هزار بار هم پاهای لخت مامانمو دیده بودم ولی اینبار برام تحریک کننده بود. بابا متوجه نگاه من به پاهای لخت مادرم شد لباشو گاز گرفت و یه لبخند خوشگل تحویل من داد منم از دور یه بوسه براش فرستادم، بعد یه بوس برای کون مامان فرستادم، بابا داشت منو نگا میکرد و بیصدا می‌خندید زبونمو درآوردم، به حالت کس لیسی، گرفتم سمت کون مامان، که انگاری دارم کسشو میلیسم، مامان یه پارچ که دیشب توش دوغ ریخته بودیم رو شست، پارچ رو بلند کرد که بزاره طبقه بالای کابینت، پیرهن توی تنش بالا رفت، حالا می‌تونستم شورت مامانو ببینم، اخخخخ یه شورت هفتی با رنگ آبی کم رنگ پوشیده بود، شورت محکم کون مامانو بغل کرده بود، واقعا کون خوشگلی داره این جنده خانوم.
شورت رفته بود لای کونش، من محو تماشای اون صحنه بودم، لبمو گاز گرفتم واقعا دلم میخواست، همین الان پاشم کونشو بچلونم، تحریکش کنم، بعد کیرمو تا دسته بکنم تو کونش، مامان پارچ رو گذاشت، دستشو آورد پایین و دوباره پیرهن، کون مامانو قایم کرد. به بابا نگاه کردم با اشاره بهم گفت, این کون مال منه, منم دستمو انداختم به کیرم, یکم مالوندمش, بعد با انگشتم به کون مامان اشاره کردم, بعد دستمو مشت کردم و ادای گاییدنو درآوردم, که مامان یهو برگشت, منم به زور خودمو جمع کردم, مامان اومد سمتم, بغلم کرد, سرمو بوسید, رفت سمت یخچال, پنیر مربا رو از یخچال بیرون آورد, گذاشت جلوم, یه چایی هم بهم داد, منو بابا یکم با هم حرف زدیم و صبحونه رو خوردیم.
مامان رفته بود داشت تلویزیون میدید من خودمو تو اینستا غرق کردم، بابامم داشت روزنامه میخوند، آخه دیگه کی ابن روزا روزنامه میخونه!!!؟ بعدازظهر تو حال نشسته بودم، داشتم تلویزیون میدیم، دیدم سمانه شالو کلاه کرده داره میره بیرون، گفتم کجا به سلامتی؟ گفت پری اومده با هم بریم بیرون، منم تعجب کردم، گفتم پری که رانندگی بلد نیست، که جواب داد: نه سوسن، یکی از همکلاسیاموون ماشین داره، داریم میریم دور دور، ناسلامتی دیگه هیجده سالمونه، میتونیم گواهینامه بگیریم.
منم گفتم اها باشه عیبی نداره فقط اگه دلت خواست شماره اون سوسن همکلاسیتو بده، اگه کاری داشتم، باهاتون تماس بگیرم، سمانه هم یه دهن کجی کرد، خندید و از خونه رفت بیرون. منو مامان داشتیم با هم تلویزیون می‌دیدم، مامان پرسید: رابطه تو و پریا چطوره ؟ منم گفتم خیلی خوبه، ولی سمانه و حامد، فکر کنم به هم زدن و کلی در این مورد با هم حرف زدیم، ولی من زیر چشمی همش داشتم پاهای مامانو دید میزدم، زیر بلوز سوتین نبسته بود، کلا سمانه و مامان، اعتقاد چندانی به سوتین ندارن، اونقدر اندام مامان رو دید زدم، که آخرش کاملا تحریک شدم و مجبور شدم خودمو خالی کنم، رفتم تو حموم اتاقم، یه فیلم سوپر مادر و پسر باز کردم .
فردا وقتی از خواب بیدار شدم سمانه نبود رفته بود مدرسه، بابا هم رفته بود شرکت ولی مامان خونه بود، سلام کردم نشستم پای میز غذا خوری، شروع کردم به خوردن صبحونه، شروع کردیم به حرف زدن، مامان آدم پر حرفی نیست، ولی مثل بقیه خانوما عاشق حرف زدنه، پرسیدم چرا نرفتی باشگاه؟ گفت امروز میرم خرید واسه همون.
باشگاه رو بابا برای مامان باز کرد الآنم مامان و آبجی رویا دارن باشگاه رو اداره میکنن، درآمدشونم واقعا عالیه و صد البته اندامشون، هردوشون مربی تشریف دارن، مامان فکر کنم بیشتر از ده ساله باشگاه رو اداره می‌کنه، مامان یه تاب با یه شلوارک چسبون پوشیده بود، کون مامان تو اون شلوار خودنمایی میکرد، خیلی خوشگل بود، جنده هرزه، دلم میخواد بگیرم جرش بدم، نمی‌دونم چطور صبحونه خوردم، چون دائم چشمم به اندام مامان بود، تحریک شده بودم، آخه یه کون گنده، تو دو متریت قمبل کنه، تا از کابینت پایین یچیزی برداره، تو حشری نمیشی!؟ خم شده بود، داشت از کشوی پایین یه چیزی برمیداشت، کونشو قمبل کرده بود، طوری که خط شورتش و کسش معلوم بود، داشتم بدجور حشری میشدم، کیرم شق شده بود، پاشدم صبحونه رو جمع کنم، میخواستم وقتی از کنار مامان رد میشم، خودمو بمالم به کونش، اما وقتی از کنارش رد شدم مامان بلند شد و کونش از تیررس من خارج شد. صبحونه رو جمع کردم، بازم پشتش به من بود یا من جایی میرفتم که پشتش به من باشه، من ظرفای صبحونه رو تو سینک گذاشتم، مامان شروع کرد به شستنش، همونجور که داشت میشست و دستاشو تکون میداد، کونش هم داشت می‌لرزید، کون مامان سارا داشت جلوی چشم من مثل ژله میلرزید، دیگه داشتم دیوونه میشدم، قلبم داشت تندتر میزد، آروم بهش نزدیک شدم، دستمو بردم سمت کونش، دستم نزدیک کونش بود، ده سانتیمتر باهاش فاصله داشت، قلبم داشت از جاش کنده میشد، می‌تونستم بگیرمشون، بچلونمشون، تحریکش کنم، میتونم کس مامانو بگام، اگه الان کونشو بگیرم، نیم ساعت دیگه لخت تو بغل همیم، داریم با هم سکس میکنبم، مگه چیکار میتونه بکنه، من پسرشم، هیچکاری نمیتونه با من بکنه، دستم تقریبا داشت به کون مامان می‌چسبید، فقط چند سانتیمتر با سکس با مامان فاصله داشتم، لحظه آخر برگشتم به خودم گفتم: من نمیخوام به مادرم تجاوز کنم. زود دستمو از کونش دور کردم، نفس عمیق کشیدم، مامانو از پشت بغل کردم، از کنار صورتشو بوسیدم، یه لبخند خوشگل تحویلم داد، موهاشو بو کردم، بوی خیلی خوبی میداد، ازش پرسیدم، گفت یه سروم تقویت موی جدید خریده، منم موهاشو بو کردم، یه بوسه دیگه از موهاش برداشتم، برگشتم تو اتاقم ساعت ۱:۳۰ شده بود. ده دقیقه بعد سمانه اومد خونه، از مدرسه برگشته بود بهم سلام کرد اومد نزدیکم لوپمو بوسید، رفت لباساشو عوض کرد.
بعد از ظهر بود، بابا بهم زنگ زد گفت بیا بیرون یه لباس مناسب بپوش. لباس پوشیدم سمانه رو تخت داشت با گوشیش بازی میکرد، رفتم نزدیکش، گفت کجا میری منم گفتم، بابا زنگ زد، با اون میرم، نزدیکش شدم خم شدم لبامو چسبوندم به لبش و یکم لبای ناز آبجی رو بوسیدم، سمانه هم همراهیم کرد، بعد یه لبخند خوشگل رو لباش نقش بست، یکم قربون صدقش رفتم، بعد از خونه زدم بیرون، ده دقیقه بعد بابا رسید دم در خونه، سوار شدم، سلام کردم، بابا راه افتاد، یکم با هم حرف زدیم، بهش گفتم کم مونده بود به مامان تجاوز کنم. بابا هم یکم بهم چپ نگاه کرد، گفت می‌دونم آخرش کار دستمون میدی. منم خندیدم گفتم بابا بریم اداره؟ دلم کون میخواد، بابا با این حرفم خندش گرفت گفت:
+ یه پیشنهاد میدم خوشت نیومد، میریم اداره کونت میزارم بچه مادر جنده.
داشتیم باهم کل کل میکردیم گفتم:
_ هیچی کون بابای کسکش خودم نمیشه
+مطمئنی ؟
+ آره
که بابا خندید و گفت پس باشه پیشنهادمو نمیگم.
_بگو دیگه بابایی.
+نه بیخیال
دستمو انداختم به کیر بابا، کیرشو آروم فشار دادم، گفتم بگو دیگه بابا. اونم خندید، برگشت گفت، یه دست برام ساک بزن، بعد منم خندیدم گفتم، باشه یجا نگه دار برات بزنم، بابا با یه خنده خیلی خوشگل گفت، نمی‌خواد شوخی میکنم، حالا آماده ای سورپرایز شی؟؟؟ منم چشام قلمبه شد، گفتم چی شده، مامانو قراره بکنیم؟ گفت نه منم تعجبم بیشتر شد گفتم:
_پس چی نکنه قراره با محمد سکس سه نفره بکنیم؟
+ نه، اما پیشنهاد خوبیه شاید یروزی انجامش دادیم.
_ خب پس چیه؟
+ اون شب که من خونه نیومدم رو یادته؟
_ آره .
+ اونشب خونه دوست دخترم خوابیدم و صد البته کسشو جر دادم.
_ یعنی چی بابا! من داشتم از نگرانی سکته میکردم، تو کس میکردی؟
+ ای جانم، ببخشید عزیزم، قربون کیرخوشگلت بشم.
_ خب اسم اون جنده خانوم چیه؟
یکم با عصبانیت گفتم، بابام با این حرفم خندش گرفت،
گفت:
+نیلو.
_ جندس؟
+نه نیست، البته جنده منه، سی و هفت سالشه، یه دختر خوشگل، که فکر کنم نه سالشه، داره، اسم شوهرش فرهاده، که باید الان چهل ساله باشه.
خیلی خوشگلو سکسیه. درست مثل مادرت،
قدش صدوهفتادویک سانته، اون یک سانت خیلی مهمه.
_دوست دخترت شوهر داره؟
+آره.
_ سورپرایزت این بود که بهم بگی دوست دختر داری ؟
+نه، سورپرایزم اینه که، بگم : با نیلو حرف زدم، امشب بریم خونشون، یه دست دو نفری جرش بدیم.

با این حرف بابا. خیلی خوشحال شدم.
ای قربون بابا جونم شم
بغلش کردم، لپشو بوسیدم، کم مونده بود تصادف کنیم،
بابا گفت:
+هیجان زده نشو، بهشون نگفتم قراره سکس کنیم، فقط گفتم میایم مهمونی، میریم اگه شد، سکس میکنیم، اگه شد!!!.
_خب حالا شوهرش چی! امشب خونه نیست؟
+شوهر نیلو؟ از رابطه منو نیلو خبر داره، خودشم خوشش میاد، یجورایی مثل منه، اما حیف کونی نیست، کون خیلی خوبی داره، اما کون نمیده، فقط میکنه. و اینکه چطور با هم آشنا شدیمو، قضیش چیه رو بیخیال شو، خیلی پیچیدس بعدا بهت میگم.
_ آخه چطور ممکنه؟
+چی چطور ممکنه؟
_ من کونیم، بابام کونیه: مامانم جندس، دامادمون کونیه ،دوست دخترت جندس، شوهرش کسکشه، تو کسکشی، آخه چطور ممکنه اینهمه جنده و کسکش یه جا جمع شن؟
+یه بار بهت گفتم، ما همیشه آدمای شبیه خودمونو دورمون جمع میکنیم. یه ورزشکار، معمولا همه دوستاش وزرشکارن. یه دکتر دوستاش دکترن، نه معتاد خیابونی، یه دزد با خلافکارا میپره، میخوای ببینی کی هستی، ببین کی دوروبرته.
_درمورد من چی گفتی؟
+ همه چیو گفتم، نیلو و شوهرش راز نگه دار خوبین، امشبم میریم خونشون، ندید بدید بازی درنمیاری، شلوغ کاری نمیکنی، نیلو جنده هست ولی جنده اونجوری نیست که زود بگیری بکنیش، میریم خونشون، شاید آخر شب سکس کنیم، گفتم شاید، حرفی از سکس نزدم، فقط گفتم میایم با هم آشنا شیم، همه چیو درمورد سکس منو تو میدونن، پس گاف ندی.
تا شب ول چرخیدیم، بابا هم زنگ زد خونه به مامان، یکم دروغ تحویلش داد، خیلی ناراحت بود از اینکه بهش دروغ گفته، تا حالا بهش دروغ نگفته، این اولین باره داره دروغ میگه، بعد با نیلو تماس گرفت و همه چیزو باهاش هماهنگ کرد. رفتیم خونه فرهاد، درو زدیم درو باز کردن، استرس داشتم، یکمم دست پاچه شده بودم ولی یه نفس عمیق کشیدم و خودمو کنترل کردم، رفتیم تو، نیلو و فرهاد به استقبالمون اومدن، نیلو یه تاب و شلوار تنگ پوشده بود، از دیدن اندامش تعجب کردم، هیچ چیز از مامان کمتر نداشت،
پرید تو بغل بابا سامان، داشتن با هم لب میگرفتن، من با فرهاد دست دادم، فرهاد یه تیشرت و شلوار تنش بود، نیلو از بابا جداشد، منو کشید تو بغلش گفت بیا اینجا ببینم، بغلم کرد، به خودش فشار داد، اخخخ چه ناز بود، همون دم در تحریک شدم، یه زن خوشگل تو بغلم بود، همونجور که بغلش کرده بودم، دستامو دورش حلقه کرده بودم، صورتمو با دستاش گرفت، بهم نگاه کرد، گفت وایی چه نازی، چقده بزرگ شدی، وقتی دیدمت یه کوچولو بچه بودی. باهام مثل بچه کوچولو ها رفتار میکرد، صورتشو آورد نزدیک لباشو گذاشت رو لبام، اخخخ چه لبای داغی داشت، خوشمزه و ناز، ممه هاش به سینم چسبیده بود، یه لبخند بهم زد، ازم جدا شد، گفت بیان داخل، نشستیم رو مبل، نیلو برامون شربت آورد، خوردیم، نیلو خودشو انداخت تو بغل بابا، بابا هم دستاشو دورش حلقه کرد محکم چسبوند به خودش، شروع کردیم به حرف زدن، نیلو واقعا دختر نازی بود، خیلی سکسی و داغ به نظر می‌رسید. فرهاد و من نشسته بودیم کنار هم رو یه مبل، نیلو و بابا هم رو مبل تک نفره روبرویی نشسته بودن، تو بغل هم، نیلو روی پاهای بابا نشسته بود، پاهاشو انداخته بود روی هم، شلوار نازکی که پوشیده بود خیلی سکسی نشونش میداد، با اون تاب بندی، بدون سوتینش، ممه هاش واقعا حشری کننده بود، چشممو دوخته بودم به بدنش، بابا گفته بود ضایع بازی در نیارم، اما نمیشد، بابا بعضی موقع ها نیلو رو دست مالی میکرد، نیلو هم با یه لبخند و بوسه لب، جوابشو میداد، به فرهاد نگاه کردم، دیدم داره با لذت دست مالی شدن زنشو نگاه می‌کنه و داره از اینکه زنشو تو بغل یه مرد دیگه میبینه، خیلی لذت میبره.
تقریبا در مورد همه چیز با هم حرف می‌زدیم بغیر از سکس، سر شام نیلو روبروی بابا نشسته بود, من کنار نیلو و روبروی فرهاد نشستم، نیلو قرمه سبزی پخته بود، خوبو خوشمزه بود، غذا رو خوردیم، پای غذا کلی گفتیمو خندیدیم.
انتظار داشتم نیلو یه جنده باشه که لنگاشو باز کنه بچپونیم تو کسش. ولی خیلی نرمالو عادی بود و البته خیلی سکسی. زیر چشمی، همش چشمم به ممه هاش بود، غذا تموم شد، بابا و نیلو سفره رو تمیز کردن، فرهاد دست نزد، مثل چی نشسته بود، منم خواستم کمک کنم، نزاشتن، رفتم نشستم رو مبل تک نفره، فرهاد اومد نشست روبروی من، بهم گفت:
+خب آقا سعید چخبرا خوبی؟
_ممنون آقا فرهاد شما چطوری؟
+ ای میگذرونیم ولی شما انگاری کیفت کوکه
_اره خب داریم خوش میگذرونیم
+ آره چه خوش گذروندنی
_ولی خب شمام کیفت کوکه خانوم واقعا زیبایی داری همیشه خوشبخت باشین.
+ممنون آقا سعید، انشاالله شمام با یه دختر خوشگل ازدواج کنی، جلوی چشمت جندگی کنه.

با این حرف فرهاد هردومون خندمون گرفت. ازش پرسیدم حست چی بود وقتی نیلو خانوم تو بغل بابا بود.
+ حس خیلی خوبی داره ولی نمیشه حسو توضیح داد خودت یه زن میگیری، حسش میکنی.

بابا اومد نشست رو مبل کنار فرهاد، نیلو اومد بازم خودشو انداخت بغل بابا، من محو بدن سکسی نیلو بودم، تحملم داشت تموم میشد، میخواستم لختش کنم جرش بدم. یه لحضه متوجه شدم، همه دارن به من نگاه میکنن، نیلو دستشو انداخت به ممه هاش، برگشت گفت، چطورن سعید جون با این حرفش، همه خندیدن خیلی بد سوتی داده بودم، با یه خنده خجالتی، عذر خواهی کردم، نیلو فهمید من به شوخیهاشون عادت ندارم، بلند شد گفت: ای جووونم، قربونت شم، عزیزم، داشتیم شوخی میکردیم، اومد سمتم نشست رو پاهام، دستشو انداخت دورم، سرمو بوسید، بهش نگاه کردم یه لبخند زد و لباشو گذاشت رو لبام، اومممم لبای واقعا خوشمزه ای داره، لباشو جدا کرد پرسید خب نگفتی ممه هام چطوره، ! من یه کوچولو خندیدم گفتم خوشگله ، سایزشون چنده ،! که هممون خندیدیم، دستمو گرفت، گذاشت رو ممه هاش، گفت خودت بگو، آروم شروع کردم به مالوندن، ممه هاش خیلی نرم بودن، کیرم شق شده بود میخواست شلوارو پاره کنه، بره تو کس نیلو، یکم ممه هاشو مالوندم، گفتم فکر کنم سایزشون باید هشتاد باشه ، همه خندیدن ، نیلو گفت خوشم میاد حرفه ایی، منم داشتم ممه نیلو رو از روی لباس میمالیدم، دستمو کردم توی تابش و ممه های لختشو مالوندم نیلو، با من چشم تو چشم شده بود، لباشو چسبوند به لبام، با هم لب می‌گرفتیم، داشتم میسوختم داغ داغ بودم، نیلو لباشو ازم جدا کرد، از روم بلند شد، روبروم ایستاد، چند ثانیه بعد شروع کرد به رقص سکسی، بین سه تا مرد داشت بدن نمایی میکرد آروم کون نازو خوشگلو قر میداد، ما ساکت شده بودیم. یجورایی جادو شده بودیم، تا حالا هیچ دختری برام اینکارو نکرده بود روی مبل نشسته بودم، داشتم نگاه میکردم خون توی بدنم داشت میجوشید کونشو چرخوند سمت من قمبل کرد، آروم شروع کرد به قر دادن کونش، دستمو بردم سمت کونش کونشو لمس کردم، نیلو داشت همون‌جوری قر میداد، از من دور شد، نزدیک بابا شد کونشو چرخوند سمت بابا، نیلو به من نگاه میکرد و بین بابا و فرهاد ایستاده بود، بابا و فرهاد دستشونو دراز کردن سمت کسو کون نیلو، داشتن میمالیدنش، نیلو همون‌جوری که به من نگاه میکرد یه آه کوچیک کشید، کیرم کاملا شق بود، به شلوارم فشار میداد راحت برآمدگی کیرم دیده میشد، نیلو شروع کرد با ممه هاش بازی کردن، چهارتا دست داشتن کسو کونشو حال میدادن، دیدن دستایی که داشتن رو کس و کون نیلو حرکت میکردن، خیلی عالی بود، نیلو حشری شده با صدایی که داشت ازش شهوت می‌بارید، آه و ناله های آروم و حشری کننده ای میکرد، بابا دستشو انداخت به کون نیلو، با ناخونش پارچه نازک شلوار نیلو رو گرفت و شلوار تو تنش پاره کرد، چاک کون نیلو از پارگی شلوار معلوم شده بود، بابا ادامه داد و خشتک شلوار نیلو رو کامل پاره کرد، وایییی شلوار تو تن نیلو بود ولی کسش به راحتی دیده میشد، کسش کاملا خیس شده بود، بابا انگشتشو کرد تو کس نیلو، نیلو یه اخ گفت همون‌طور که نگاهش به من بود، ناله میکرد، من دیوونه تر میشدم، آروم تابشو بالا آورد ، همون‌طور که به بدنش موج میداد تابشو درآورد پرت کرد تو صورت من، بدن نیلو سفیدو خوشگل مثل یه تیکه بلور، ممه های نازو خوشگلش رو تو دستاش گرفت، می‌مالوند، آروم اومد سمت من، من خشک شده بودم، نزدیکم شد، خم شد انگشتشو گذاشت روی زانوی پای راستم، آروم با نوک انگشتش پامو نوازش کرد، همونجور دستشو آورد بالاتر رسوند به کیرم، کیرمو تو مشتش گرفت. نفسم بند اومده بود. ممه هاش جلوی صورتم بود، سرمو بردم لای ممه هاش، شروع کردم به لیسیدن، دیونه شده بودم، از من دور شد ولی من نمی‌خواستم همونجور که آروم سینه هاشو از من دور میکرد، منم سرمو جلوتر می‌بردم، کاملا از مبل جدا شده بودم، دستشو گذاشت رو سرم، منو دوباره به مبل چسبوند، بابا و فرهاد داشتن با هم حال میکردن لباشون تو لبای هم بود، بابا کیر فرهادو می‌مالید فرهادم کون بابا رو، من محو نیلو بودم ، بالا تنش لخت بود، دستشو برد سمت کسش با حرکات سکسی با کسش بازی میکرد، دستمو رسوندم به کسش، داغ داغ بود، خیسی کسشو زیر دستم حس میکردم، نیلو چرخید کونشو آورد نزدیکم، قمبل کرد، صورتمو بردم نزدیک تر چاک کونشو بوسیدم، نیلو یه اخ کوچیک گفت، صورتمو چسبوندم به کونش، از همون پارکی داشتم کسو کونشو میلیسیدم، دستمو انداختم شلوارشو بیشتر پاره کردم، یه اخ محکم گفت، کون نازش لخت جلوی چشمم بود، بغلش کردم کشیدمش سمت خودم، صورتمو چسبوندم به کونش، شروع کردم به لیسیدن کسو کونش، صدای آهو ناله های نیل بلند شده بود، داشت منو دیوونه میکرد، بابا شلوار فرهادو کشیده بود پایین داشت براش ساک میزد، من سرم توی کسو کون نیلو بود نیلو و فرهاد چشم تو چشم شده بودن، نیلو با لبخند شهوتناکش با چشمای خمار شدش، به فرهاد نگاه میکرد، فرهاد داشت از جندگی نیلو لذت میبرد، صدای آهو ناله های فرهادو نیلو خیلی لذت بخش بود، من دهنم از آب کس نیلو سیر نمیشد، نیلو خودشو از من جدا کرد، گفت بخواب زمین، خوابیدم، شلوارشو کامل از تنش درآورد لخت لخت بالای سرم ایستاده بود ، منظره واقعا حشری کننده ای بود، نیلو اومد نشست روی صورتم. من با دستام داشتم کونشو میچلوندم،.
بابا و فرهاد رفتن سمت حموم تا بابا کونشو تمیز کنه، من همون‌طور داشتم نیلو رو می‌خوردم، نیلو خم شد کیرمو کرد تو دهنش، من یه اخ محکم گفتم، نیلو هم گفت جووون بخور کسمو، داشت از کسش سیل میومد و من همه اون سیل رو می‌خوردم، بلند شد نشست روی کیرم، کیرم تا ته رفت تو کسش، شروع کردم به گاییدن کس نیلو جون جنده، صدای بابا و فرهاد از تو حموم میومد، اونا همونجا مشغول شده بودن. صدای آهو ناله های بابا بیشتر حشریم میکرد، خیس عرق بودم. نیلو آه میکشید، نفس نفس میزد، بیحال شده بود.
نیلو رو خوابوندم زمین، خودم رفتم روش سرمو بردم لای کسش شروع کردم به خوردن کس نازش،
اخخخ، آه. آه بخور کسمو، بخور مادر جنده، بخور پدر کونی، با اینحرفا بیشتر تحریک میشدم، رفتم بالا کیرمو جلو کسش تنظیم کردم، محکم کوبیدم تو کسش، یه آه از ته دلش کشید، شروع کردم به گاییدنش ، داشتم تو کسش تلمبه میزدم، لبامون رو هم بود. زبونمو میکردم تو دهنش، داشتم ارضا میشدم، سرعت تلنبه هامو بیشتر کردم ، کیرمو تا ته تو کسش فشار دادم، چشامو بستم ابمو با فشار پاشیدم تو کس نیلو، نیلو هم اخ گفت، از داغی آب کیرم حال میکرد، نفس نفس میزدیم، هردوتامون خندیدم شروع کردیم به لب گرفتن، زبونشو کرد دهنم، اومممم جنده خیلی حرفه اییه. بابا گفت خوش گذشت؟ به خودم اومدم، بابا و فرهاد هردوشون لخت نشسته بودن پیشمون، گفتم جات خالی، عجب کسیه این دختر،هممون خندیدم ، از روی نیلو کنار رفتم، هر چهارتامون نشسته بودیم رو زمین گفتم عزیزم قرص ضد بارداری میخوری دیگه؟ نیلو هم گفت نه، منم گفتم عالیه پس بچه دار میشم، که هممون خندمون گرفت، چشمم به کیر فرهاد افتاد ، کیر فرهاد خیلی خوشگل بود، خوابش بزرگ بود پرسیدم ماشاالله چند سانته که نیلو زود گفت هیجده سانت، فرهاد گفت سعید جان خوش گذشت؟ منم یه لب از نیلو گرفتم. گفتم عالی عالی عالی عالی با یه خانوم خوشگل خوش اندام و قد بلند، نیلو هم خندید گفت صدوهفتادویک سانت قدمه. خندید گفت اون یک سانت خیلی مهمه ، منم یاد حرف بابا افتادم و خندم گرفت. لبای نیلو رو بوسیدم و ازش تشکر کردم بعد لبای بابا رو بوسیدم و از بابا هم تشکر کردم که بهترین باباست
     
  
صفحه  صفحه 2 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پر از زندگی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA