داستان سکسی: پر از زندگی
قسمت ۱۱
+واقعا منو سر کار گذاشتی؟
_نه آبجی جون همش عین حقیقته.
+ آخه یعنی چی مگه میشه؟!! میدونم اختلال هرمون دارم ولی نمیدونستم مامان هم همون اختلال هرمون رو داره. حالا بابا که اختلال نداره چرا بابا کونی شده نمیفهمم مامانم جندس بابام کونیه داداشم کونیه. سعید داشت کرو کر میخندید. محکم زدم تو سینش بازم خندشو تموم نکرد. هنگ کرده بودم نمیدونستم داداش داره در مورد چی حرف میزنه سعید بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد به خوردن لبام خودمو ازش جدا کردم گفتم یه دقیقه منو نخور ببینم قضیه چیه، دستشو گذاشت رو ممه هام آروم شروع کرد به مالوندنش.
_ابجی جونم می دونم درکش برات سخته برای منم سخت بود یکم به خودت زمان بده همه چی برات روشن میشه.
+ یعنی کونی بودن بابام یا جنده بودن مامانم برام عادی میشه؟
_ نه خب هیچوقت مادر جنده بودن یه چیز عادی نیست ولی باهاش کنار میای، خیلی هم خوبه دیگه لازم نیست ازشون بترسیم یا چیزی رو مخفی کنیم دیگه میتونیم راحت مثل یه زنو شوهر با هم زندگی کنیم این چیز بدیه؟
+چی بگم... نه بد نیست ولی ...
_ ولی چی میترسی با بابا سکس کنی؟
+ ااااا نه ببین من اصلا دوست ندارم با بابام سکس کنم یه جورریه اصلا خوشم نمیاد خودت برو بهش کون بده.
با این حرفم سعید شروع کرد به خندیدن منم همراهش خندم گرفت از ناراحتی که یک ساعت پیش داشتم کم شده بود اما هنوزم برام خیلی عجیبه بابام کونی باشه، عیبی نداره خب هر کسی یه جور حال میکنه اما نمیشد بابام کونی نباشه؟ وای اگه حامد بفهمه چی دوستام بفهمن اصلا چرا بفهمن اگه کسی بهشون نگه چیزی نمیفهمن سعید بازم بغلم کرد شروع کرد به خوردن لبام منم همراهیش کردم کم کم داشتم داغ میشدم سعید با یه دستش کسمو میمالید با یه دستش کونمو چنگ میزد کیرشو گرفتم تو دستم رفتم پایین کردم تو دهنم شروع کردم به ساک زدن دستمو بردم سمت کونش انگشتمو کردم تو سوراخ کون سعید سعید یه اخ محکم گفت بهم نگاه کرد گفت چیکار میکنی گفتم دارم داداشمو میکنم اونم خندید گفت با انگشت خشک؟ یهو خندم گرفت داشتم میخندیدم سعید هم همراه من میخندید برگشتم با شیطنت گفتم میخوام خشک خشک جرت بدم اونم بلند شد منو پرت کرد رو تخت منم جیغ کشیدم همراهش داشتم میخندیدم لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد به خوردنم داغ و هیجان زده کیرشو کرد تو کسم اخخخخخ داشتم جر میخوردم داداشی محکم منو گایید تا یه لذت خوب بهم بده.
تا شب از اتاقم بیرون نرفتم یه جورایی خجالت میکشیدم تو روشون نگاه کنم داداش تو حال بود انگار براش مهم نیست. از همه بدتر سکس سعید و بابا یا سکس بابا و دامادمون محمد واقعا چندشه، محمد رو خیلی دوست دارم البته دوست داشتم الان نمیخوام قیافشو ببینم مردک کونی ابجیم حیف شده با این ازدواج کرد آبجی رویا چی نکنه اونم جندس فکر نکنم رویا جنده باشه. دوست پسر داشته قبل ازدواج ولی نه زیاد دوتا یا نهایتا سه تا فکر کنم سکس هم کرده باهاشون اما جندگی نکرده.
مامان در زد گفت بیا شام رفتم ولی خجالت میکشیدم تو روشون نگاه کنم زود شامو خوردم تشکر کردم رفتم تو اتاقم داداشم اومد بغلم کرد کلی با هم حرف زدیم بعد خوابم برد چند روز همینجوری گذشت با بابا زیاد حرف نمیزدم بیشتر از دستش فرار میکردم.
بعد از ظهر بود با سوسنو پری داشتیم میگشتیم یکم بعد برگشتم خونه بابا خونه بود سلام کردم رفتم سمت اتاقم بابا گفت یه بوس به من نمیدی رفتم سمتش لبشو بوسیدم برگشتم برم سمت اتاقم بابا گفت عزیزم میشه با هم حرف بزنیم منم گفتم باشه نشستم کنارش رو یه مبل هر دوتامون سکوت کرده بودیم من دوست داشتم حرف بزنیم از این حس بدی که داشتم خوشم نمی اومد اما روم نمیشد چیزی بگم بالاخره بابا سکوتو شکست.
+ امروز چطور بود با کیا رفتی بیرون؟
_ خوب بود، با پری و سوسن بیرون بودیم با ماشین میگشتیم.
+ از بابات ناراحتی؟
_نه چرا باید ناراحت باشم.
+خب نمیدونم شاید به خاطر اینکه یکم فرق دارم.
_نه تو بابامی.
+ باشه خوبه ممنون. برو لباساتو عوض کن.
بلند شدم رفتم لباسامو عوض کنم وسط راه بابام صدام کرد سمانه خانوم؟ برگشتم سمتش گفتم بله بابا؟ با یه لبخند خوشگل که رو صورتش بود گفت دوستت دارم. قند تو دلم آب شد خندیدم گفتم منم دوستت دارم بابایی بعد رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردم یه تاب و شورت خوشگلو حشری کننده پوشدم سعید اومد جرم بده. اصلا خیلی هم خوبه که بابا مامانم میدونن که منو داداش با هم سکس میکنیم وقتی اونا خوششون میاد چرا من بدم بیاد تو آینه به خودم نگاه کردم چه کسی شدم من. رو تخت ولو شدم یه لحظه متوجه شدم رو تخت سعید دراز کشیدم دیگه به این تخت عادت کردم اون شب دیگه خجالت نمیکشیدم سعید هم متوجه شده بود ازم پرسید گفتم که با بابا حرف زدم اونم بغلم کرد بوسیدم بعد رفتیم واسه سکس خیلی عالی بود هر شب با داداشم سکس میکردم بعضی روزا هم با دوست پسرم، داداشم تو کسم میکوبید منم دیگه صدامو خفه نمیکردم چون هم مامان جندم هم بابام عاشق اینن که من زیر برادرم ناله کنم. چند روز همینجور گذشت یه روز با پری تلفنی حرف میزدم اونم با تلفن ثابت خونه، بابا اومد خونه بهش لبخند زدم سلام کردم اونم لبخند زد اومد جلو لبامو بوسید گفت وای مردم از گشنگی غذا چی داریم. با پری خداحافظی کردم رفتم آشپزخونه، مامان ظهر غذا حاظر کرده بود اونو گذاشتم گرم بشه بابا بخوره بابا هم تو آشپزخونه بود بشقاب برداشت اومد غذا رو بکشه بشقابو از دستش گرفتم گفتم بشین برات میارم بابا هم مثل بچه های حرف گوش کن نشست تو دلم خیلی دلشوره داشتم دلم میخواست از بابا کلی چیز بپرسم نمیدونم چی بگم بالاخره فضولی بر من غالب گشت و گفتم.
_ بابا؟!!
+جانم عزیزم.
_ میشه یه چیزی بپرسم!
+ سعید باهات حرف زد؟
_اره.
+همه چیزو بهت گفت؟
_آره.
+پس فکر کنم کلی سوال بی جواب داری، بپرس جواب میدم.
یکم خجالت میکشیدم با تته پته و کلی زحمت گفتم چرا با محمد رابطه داری وقتی میدونی دامادته؟
+عزیزم ناراحتی از اینکه بابات با همجنسش رابطه داشته باشه؟
_ راستش ناراحت نیستم یکم برام عجیبه اونم وقتی میفهمم اون همجنس ها پسر و داماد خودتن اما فکر کنم میتونم باهاش کنار بیام.
+خب عزیزم در مورد محمد اینو بگم که من با محمد دوست بودیم با هم رابطه داشتیم بعداً محمد و رویا به هم علاقه مند شدن منم دیدم محمد پسر خوبیه قبول کردم با هم ازدواج کنن.
_ ولی آخه محمد همجنس بازه
+دخترم درسته ولی دلیل نمیشه آدم بدی باشه خیلی ها هستش همجنس باز نیستن ولی لیاقت اینو ندارن که تو روشون تف بندازی، من با محمد آشنا بودم می شناختمش میدونستم پسر خیلی خوب و باشخصیتیه وقتی دیدم به هم علاقه دارن گفتم خب باشه با هم ازدواج کنن.
_ واقعا مامان با دایی خوابیده؟
+ آره و هنوزم میخوابن هروقت بریم اصفهان خونه داییت با هم سکس میکنن.
_یعنی زن دایی ناراحت نمیشه؟
+زن داییت اون موقع زیر منه از چی ناراحت بشه.
با این حرف بابا هر دوتامون خندیدیم. بابا شروع کرد به توضیح دادن هرچقدر بیشتر توضیح میداد من بیشتر برام سوال پیش میومد. بابا نهارشو خورد تموم شد ولی من هنوزم هزارتا سوال داشتم که بپرسم یکم بعد داداش اومد به هر دومون سلام کرد اومد لب منو بوسید بعد لب بابا رو بوسید بوسیدن لب بابا یکم برام عجیب و تازه بود البته این دوتا با هم سکس هم میکنن نشست کنار ما شروع کردیم به حرف زدن بابا کلی چیزای هیجان انگیز از سکسایی که داشت تعریف میکرد دیگه کامل داشت از کلمات سکسی مثل کیر کس کردن حرف میزد حتی داداشم گفت که داشت صدای ناله کردن بابا زیر محمد رو از کنار در میشنید و شروع کرد به دراوردن ادای بابا من داشتم از خنده میترکیدم بابا یه قند پرت کرد سمت سعید خورد تو پیشونی سعید من اشکم دراومده بوده اونقدر خندیدم. من به خودم نگاه کردم دیدم من با این همه پسر خوابیدم بازم به گرد پای بابا نمیرسم اونقدر کس کرده تو زندگیش منم میخوام اینجوری حال کنم. یکم بعد مامان اومد سلام کردیم لبای هر سه تامونو بوسید بهش نگاه کردم یه مانتوی جلو باز کوتاه که به زور به زیر کونش میرسد یه شلوار لی کشی نازک این جنده هر مردی رو حشری میکنه. چنتا خرید کوچیک داشت گفت سعید بیا بریم اینارو بچینیم انباری سعید پاشد رفت منو بابا بازم تنها شدیم دیگه باهم راحت شده بودیم پرسیدم بابا دوست داری بیشتر بکنی یا بدی بابا خندید بلند شد اومد بالا سرم ایستاد خم شد بدون هیچ مقدمه ای لباشو گذاشت رو لبام من هنگ کرده بودم شروع کرد به خوردن لبام هنگ کرده بودم حال خوبی داشتم شروع کردم به همراهیش داشتم با بابام لب میگرفتم تحریک شده بودم دستشو گذاشت روی رون پام آورد سمت کسم گذاشت رو کسم فقط یه شورت تنم بود بابا شروع کرد به مالوندن کسم حشری شده بودم پاهامو باز کردم تا بابا بهتر کسمو بماله اخخخخ داشتم از حال میرفتم بابا لباشو از رو لبام برداشت تو چشمم نگاه میکرد منم تو چشمای اون داشتم آهو ناله میکردم شورتمو کنار زد آروم انگشتشو کرد تو کسم من داشتم از حال میرفتم گفت بریم اتاق تو خیلی حشری شده بودم گفتم بریم پاشدیم رفتیم اتاق من در اتاقمو بستم بابا از پشت بغلم کرد دستشو برد به کسم گردنمو از پشت میخورد برم گردون چسبوندم به دیوار لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد به خوردنش دستمو بردم به کیرش اخخخ شق شده بود خیلی ناز بود کیر بابا رو تو دستم گرفتم نشست جلوم شورتمو پایین کشید الان کسم جلوی بابام بود بابا لباشو چسبوند به کسم شروع کرد به خوردنش داشتم از حال میرفتم بابا داشت کسمو میلیسید جلوی خودمو گرفته بودم که جیغ نکشم در اتاق باز شد سعید مارو اونجوری دید اومد جلو لبامو میبوسید بابا هم اون زیر داشت کسمو میخورد حس خیلی عالیی بود بابا و داداشم داشتن باهام حال میکردن سعید لباشو جدا کرد گفت بابا دیگه فکر کنم بسه زن جندت تو آشپزخونش بابا سرشو از کسم جدا کرد بلند شد اول لب منو بوسید بعد لب داداشیو سعید گفت بابا مامان رو نبوسی دهنت بوی کس میده، بابا هم خندید از اتاق رفت بیرون منم میخواستم از اتاق بیام بیرون که دیدم کسم بدجور خیس شده کیر میخواد گفتم سعید کیر میخوام گفت مامان اینجاست بزار برای شب گفتم نه همین الان میخوام دستمو بردم به کسم با یه حالت حشریی گفتم میترسی مامان بفهمه کسم میزاری کشوندمش تو حموم اونم یه دست از کس جرم داد. شب توی تخت خواب کلی باهم حرف زدیم سعید گفت اینکه بابا رو بین پاهای تو دیده خیلی تحریک شده. در مورد اندام مامان باهم حرف زدیم خیلی کس خوبیه داداش میگفت تو انباری خم میشد وسیله بزاره کونش از زیر مانتو بیرون میپرید دلش میخواست همونجا مامانو جر بده اونقدر حرف زدیم که بازم حشری شدیم اینبار داداشی منو از کون گایید.
از خواب بیدار شدم داداشم مثل جنازه کنارم ولو شده بود امروز ولادت نمیدونم کی بود مدرسه تعطیل شده بود بازم خوابیدم یه ساعت بعد بازم بیدار شدم داداش بیدار شده بود کاملا لخت بودم دیگه شبا با داداشی کاملا لخت میخوابیم خیلی عالیه چون میدونم بابا مامان میدونن و خیلی خوششون میاد منم حالشو میبرم. بلند شدم دستشویی کردم شلوارو تاب پوشیدم رفتم پایین دیدم بابا و داداش مشغول صحبتن نشستم صبحونه خوردم وسط صبحونه داداش اومد لباشو گذاشت رو گفتم داداش دارم صبحونه میخورم بابا داشت مارو نگاه میکرد داداش دستشو انداخت ممه هامو مالوند بابا اومد کنارم من روی صندلی نشسته بودم بابا و داداش بالا سرو بودن بابا دستمو گرفت بلندم کرد بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام بابا بخاطر من نرفته سر کار منم شروع کردم به خوردن لباش داداش از پشت بهم چسبید شلوارمو درآورد کونمو چنگ میزد بابا داشت ممه هامو میمالید اخخخهه خیلی حشری شدم داداشی شلوارشو تابمو درآورد بین بابا و داداش لخت شده بودم کیر بابا رو گرفتم تو دستم شق شده بود خیلی هیجان داشتم چون قراره تا چند دقیقه دیگه این کیر بره تو کسم. بابا بغلم کرد برد سمت اتاقش مثل عروس و دامادا که میخوان سکس اولشونو انجام بدن من کاملا لخت تو بغل بابام بودم منو خوابوند رو تخت اومد روم لباشو گذاشت رو لبام شروه کرد به خوردنش داداشی بابا رو لخت کرد الان پدرو دختر لخت تو بغل هم داشتیم حال میکردیم. سعید رفت لاپای بابا رو باز کرد زبونشو کرد تو کسم، داشتم میسوختم خیلی حشری شدم سعید کیر بابا رو کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن خوب خیسش کرد سر کیرشو گذاشت تو سوراخ کسم بابا آروم کیرشو فرو کرد تو کسم چشم تو چشم هم بابا شروع کرد به گاییدن کسم رفتن کیر بابام تو کسم یه حال دیگه ای داشت داداشم اومد کنارم صورتمو نوازش کرد بعد کیرشو گرفت سمتم دهنمو باز کردم کیرشو کرد تو دهنم شروع کرد تو دهنم تلمبه زد اومممم اومممم بابام تو کسم بود کیر داداشم تو دهنم خیلی حال میداد تلمبه های خوشگل بابا ارضام کرد بابام کیرشو درآورد رفت پایین من نشستم رو کیرش کیرش تا دسته رفت تو کسم اخخخخخ بابام ممه هامو چنگ میزد بابا منو خوابوند رو خودش دستاشو دورم حلقه کرد داشت تو کسم تلمبه میزد یه چیزیو رو سوراخ کونم حس کردم نگاه کردم داداش داشت کونمو ژل میزد گفتم داداشیییی میخوای کونمو جر بدی؟ اخخخ قربون آبجی جندم شم آره عزیزم میخوام جرت بدم. آروم کیرشو چپوند تو کسم داشتم جر میخوردم تا حالا همچین چیزی رو حس نکرده بودم خیلی درد داشت چند دقیقه بعد بابا و داداش شروع کردن به گاییدنم حس درد داشتم ولی کم کم جاشو با یه حس عالیی عوض کرد داشتم زیرشون جیغ میکشیدم بابا کیرشو درآورد آبشو پاشید رو شکم خودش داداش داشت محکم منو میگایید بابام زیرم بود داشت گاییده شدنه منو تماشا میکرد بغلم کرد لباشو چسبوند به لبم داشتیم لب میگرفتیم، داداش با چنتا آخ آب داغشو ریخت تو کونم خیلی حس عالیی داشتم ولو شدم رو بابا سعید هم دراز کشید کنارم حال نداشتم از جام بلند شم.