درخواست تاپیک در بخش داستان های سکسی دارم با عنوان "بچه ای که مرد خونمون شد" برای داستان سکسی دنباله دار بیغیرتی
سلام. اسم من ارشیاست. من و زنم تازه ازدواج کردیم، تو سن تقریبا پایین . زنم ۲۲ سالشه و منم دو سالی ازش بزرگترم. ما از دبیرستان باهم دوست دختر دوست پسر بودیم و کلا خیلی راحتیم و از جاهای مختلفی مثل دانشگاه و تئاتر و محل دوستای جنس مخالف مختلفی داریم جفتمون، اما همیشه به هم وفادار بودیم و رازی هم بینمون نبود. آیدا هیکل تقریبا لاغری داره، اما خیلی سکسی و تودل برو. قدش زیاد بلند نیست، من حتی از اونم یکم قدم کوتاهتره و خیلی لاغرم.یه روز که با بچه ها نشسته بودیم حکم بازی میکردیم، یکیشون یه رول علف از جیبش دراورد. علفش خیلی خوب بود، البته منم خیلی وقت بود نکشیده بودم و پارم کرد . فرداش از دوستم پرسیدم از کجا گرفته بود و اونم منو به آرمین ساقی محل معرفی کرد. آرمین همه چیش خیلی خفن بود. قد بلند، هیکل گنده، موهای کوتاه و ته ریش خلافکاری، با همه لاتا و گنده های محل هم سلام علیک داشت. با این حال سنش کم بود، بهش میخورد ۱۸ ۱۹ سالش باشه. اون روزی که اومد در خونمون ماشینشو پارک کرد یادمه خیلی خایه کرده بودم. یه ماشین شاسی بلند گرون خفن داشت که اصلا به سنش نمیومد، یه زنجیر کلفت هم انداخته بود گردنش. درو که باز کردم همینطور بدون تعارف سرشو انداخت اومد تو. تو خونه همش اینور و اونورو نگاه میکرد انگار دنبال یه چیزی یا یه کسی میگشت. آیدا اون روز با دوستاش رفته بود بیرون و خونه نبود. آرمین یه پک دراورد و شروع کرد رول کردن تا باهم بکشیم، البته اخرش پول کلشو ازم گرفت. من خیلی بالا رفتم و شروع کردم مدام چرت و پرت گفتن و اونم فقط گوش میکرد، بعضی وقتا یه پوزخندی هم میزد. از همه چی حتی مشکلای جنسیم با آیدا هم واسش تعریف کردم. اونم هیچوقت تو حرفاش اسممو نمیگفت، فقط با خنده کسمغز صدام میکرد. چون علفش خیلی خوب بود خیلی از اون به بعد بهش زیاد زنگ میزدم. جاهای مختلفی قرار میذاشتیم بهم علف میفروخت و خداییش هیچوقت نمیذاشت نسخ بمونم. علاوه بر پولی که ازم میگرفت، بعضی وقتا بهم میگفت یه سری کاراشم براش انجام بدم. یه بار فرستادم خشکشویی لباساشو بگیرم، یه بار لیست خرید بهم داد، یه بارم گفت زنگ بزنم رستوران رزرو کنم میخواد با دختر بره. دلیلشم این بود که میگفت منو بیشتر از همه میبینه و دیگه باهم رفیقیم و خودش وقت نمیکنه کاراشو بکنه . این اوضاع همینطوری ادامه داشت، دیگه بعضی وقتا وقتی خودش تو خونش نشسته بود بهم زنگ میزد تا من برم اینور اونور واسش کاراشو بکنم. منم بدون اعتراض میگفتم چشم.آیدا از این اوضاع خسته شده بود. بهم میگفت تنها وقتی که چت نیستم وقتیه که سر کارم یا واسه آرمین اینور اونور میرم. منم بهش میگفتم وید اعتیاد نداره و هروقت بخوام میتونم ترک کنم، ولی خب میدونستم راست میگه. واقعا داشتم تن لش میشدم. دیگه یه مدت گذاشتم کنار و به آرمین هم زنگ نزدم، تا این که یه روز خودش بهم زنگ زد. واسش جریان گیر دادنای آیدا رو توضیح دادم و گفتم دیگه نمیکشم. یه ربع بعد دیدم اومد در خونمون. درو که باز کردم بدون این که حتی سلام کنه اومد تو خونه، کفشاشو پرت کرد اینور اونور و لم داد رو کاناپه و پاشو گذاشت رو میز. بعد با اخم ترسناک ازم پرسید نوشابه دارید؟ وقتی گفتم اره گفت که واسش بیارم. قوطی نوشابه رو که بهش دادم همینطوری یه نگاه به من کرد و یه نگاه به در نوشابه، منم بدون این که خودم متوجه بشم در قوطی رو واسش باز کردم و گفتم بفرمایید. قوطی رو با پوزخند از دستم گرفت و گفت کسمغز من فک میکردم ما باهم ردیفیم، نمیشه همینجوری ول کنی بری که. منم عین یه کسمغز واقعی بابت این که دیگه چندوقته ازش وید نمیخرم عذرخواهی کردم، نمیدونم چرا واقعا. گفت عذرخواهی به درد عمت میخوره، زندگی من خرج داره، من رو خریدای تو حساب کرده بودم. از اون گذشته من یه سری کارا دارم که نمیرسم خودم و فک میکردم تو دیگه قراره واسم انجامشون بدی. فک میکردم باهم رفیقیم. من شروع کردم از زنم و کارم و این که نمیشه دیگه وید بکشم حرف زدن، ولی آرمین همینطور که آستینای تیشرتشو داد بالاتر و بازوهای گنده و خطدارش افتاد بیرون شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن من که چه بی خایه ایم که زنم واسه عشق و حالم تصمیم میگیره. بعدم بهم گفت امشب برم خونش باهام کار داره، منم واقعا میترسیدم مخالفت کنم و گفتم چشم، اونم قوطی نوشابه خالی رو داد دستم و بلند شد رفت.شب که رفتم خونش درو واسم زد برم بالا. وقتی رسیدم در واحدش باز بود، منم یالله گفتم و رفتم تو. دیدم یه زن ۳۵-۴۰ ساله با هیکل درشت با یه شرت و سوتین نشسته رو پاش و دارن از هم لب میگیرن. بدون این که به من توجهی کنه چند دقیقه کامل لب گرفت و سینه های زنه رو خورد. بعد پاشد اومد گردنمو از پشت گرفت و با حالت شوخی جدی باهام خوش و بش کرد جلوی زنه. زنه قشنگ از بالا به پایین بهم نگاه میکرد، میتونستم بفهمم. بعد یکی زد در کون زنه و هلش داد سمت اتاق خواب و با خنده گفت من برم مشکلای خونوادگی مژگان رو حل کنم و بیام، تو هم تا ما برمیگردیم بی زحمت یه دستی به سر و روی خونه بکش خیلی کثیف شده. تو یک ساعت اینده من داشتم ظرف غذاهایی که ارمین خورده بود رو جمع میکردم و دستمال و جاروبرقی میکشیدم و از اتاق صدای اه و ناله مژگان میومد. کارشون که تموم شد اومدن مژگان وسایلشو جمع کرد رفت، ارمین ولی اومد شروع کرد ایراد گرفتن از تمیزکاری من. واقعا خیلی بچه پررو بود، ولی من هم ازش میترسیدم هم از این که ازش دستور بگیرم یه جورایی ته دلم خوشم میومد.چندهفته آیندش دوباره وضع همون بود. من دیگه رسما آدم آرمین شده بودم. واسه این که یه وقت قاطی نکنه و دعوامون نشه هرچی میگفت انجام میدادم، حتی خیلی وقتا موقع خریدا و انجام کارا از پول خودم خرج میکردم، با این که دست و بالمونم تنگ بود. زنم که یه بوهایی برده بود یه شب بالاخره مجبورم کرد همه چیو بگم، منم با ناراحتی همه چیو واسش گفتم. اونم با حالت منزجر ازم راجع به آرمین سوال میپرسید، انگار بیشتر دلش میخواست ببینه مردی که اینطوری به شوهرش دستور میده کیه تا این که دلش واسه من بسوزه. آخر اصرار کرد بهش شماره آرمین رو بدم تا اون باهاش دعوا کنه. من مقاومت کردم و گفتم وقتی آرمین بفهمه به زنم گفتم میخواد بهم بگه بی خایه و مرد نیستم، آیدا هم با پوزخند گفت مگه غیر اینه؟ و شماره شو گرفت و از اتاق رفت بیرون. من میخواستم از تحقیر شدن جلوی زنم بمیرم واقعا. بعد نیم ساعت برگشت تو اتاق شروع کرد لباس پوشیدن و وقتی بهش گفتم کجا میری گفت دارم میرم با آرمین حضوری صحبت کنم و با عصبانیت کامل از خونه رفت بیرون.چند ساعت بعد که برگشت خونه، از همیشه خوشحالتر بود. وقتی ازش پرسیدم چی شد، لبخند نشست رو لباش و یکم به فکر فرو رفت، بعد گفت هیچی باهم صحبت کردیم، ولی حق با تو بود. آرمین گفت حالش به هم خورده که من زنمو فرستادم حقمو واسم بگیره و از این به بعد سختترم میشه. بعدم گفت آرمین اصلا اونطوری که تو میگفتی نبود، خیلی هم پسر مهربونیه، خیلی هم آدم موفق و قوی ایه. ولی گفت این که همیشه یه پوزخند بچه زرنگی رو لبشه انگار میدونه که آدم قراره هرچی میگه انجام بده اعصابشو خورد میکرد، ولی خب البته حق هم داره یه جورایی. آیدا جوری با ذوق راجب آرمین حرف میزد انگار یه دختر دبیرستانیه که داره راجب یه بازیگر هالیوودی حرف میزنه. من واقعا دوست داشتم آب شم برم زیر زمین، مخصوصا وقتی گفت که قرار شده با دوستش سارا و آرمین یه روز سه تایی برن کافه دوست آرمین. وقتی بهش گفتم من دوست ندارم باهاش بیرون بری و دوست باشی باهاش، پوزخند گفت عزیزم اگه دوست نداری اذیتت کنه، بهتره یکم جرات نشون بدی و بهش بگی. مشکل من نیست که میخوای روابط اجتماعی منو محدود کنی. از اون روز به بعد ارتباط آرمین و آیدا شروع شد، با این که هنوزم آرمین بعضی وقتا از من میخواست واسش کاراشو انجام بدم. مدام تو اینستاگرام واسش مطلب میفرستاد و به هم ریپلای میدادن و حتی بعضی شبا که آیدا پیش من خوابیده بود تو تلگرام باهاش چت میکرد و میخندید. وقتی هم بهش اعتراض میکردم میگفت تو میخوای منو محدود کنی و غیرتی بازی الکی دربیاری. دیگه منم وقتی دیدم فایده نداره سعی کردم تحمل کنم فقط. یه شب که از سر کار برگشتم دیدم آیدا خونه نیست، و یه ساعت بعد اومد خونه. خیلی خسته و بهم ریخته بود، آرایشم نداشت. این در حالی بود که آیدا همیشه قبل از بیرون رفتن آرایش میکرد. وقتی ازش پرسیدم کجا بوده گفت آرمین امشب خونش مهمونی گرفته بود من و سارا رو هم دعوت کرده بود، ولی خب کس دیگه ای رو نمیشناختیم. سعی کردم خونسرد برخورد کنم و ازش پرسیدم خوش گذشت؟ که خندید و گفت مهمونی عالی بود، و همینطور که کونشو تکون میداد رفت تو اتاق.اوضاع همینطور گذشت تا این که باید اسباب کشی میکردیم. صاحبخونه اجاره رو برده بود بالا و مجبور بودیم بریم یه خونه چندتا خیابون پایینتر. آیدا گفت از آرمین و دوستاش چون قوین و ماشین دارن (من هنوز ماشین نداشتم و با اسنپ و مترو تردد میکردم) خواسته بیان کمکمون وسایل رو جابجا کنن، اونا هم قبول کردن. درو زدن و وقتی باز کردم آرمین و دوستش اشکان بودن که یه بار تو خونشون دیده بودمش. گفتم سلام آرمین، که لپمو کشید و گفت بگو آقا آرمین. این کارو که کرد اشکان زد زیر خنده. منم عین احمقا گفتم ببخشید آقا آرمین. منو یکم هل داد کنار و رفت تو خونه و با صدای بلند گفت آیدا جون کجاست؟ که زنم با یه تاپ لختی اومد و با خوشحالی پرید بغلش و رفتن تو آشپزخونه شروع کردن حرف زدن که البته بیشتر شبیه لاس زدن بود طبق معمول. اشکان رفت نشست رو کاناپه، منم رفتم نشستم کنارش. اشکان گفت این واقعا زنته؟ وقتی گفتم آره، گفت خیلی چیز ردیفیه، منم باز عین احمقا گفتم ممنون. آرمین اومد و گفت خب شما دوتا میتونید جعبه ها رو ببرید بذارید تو ماشین. وقتی اشکان پرسید "اون وقت تو قراره چیکار کنی؟" آرمین با یه خنده تحقیرامیز چشمک زد و گفت خودت چی فکر میکنی؟ و کمربندشو جابجا کرد. وقتی با اعتراض گفتم "ولی آرمین ..." با همون اخم ترسناکش اومد سمتم، بازومو به راحتی با یه دستش گرفت و بهم گفت "ها چته؟ بدو دیگه، یکم ورزشم میکنی واست خوبه لاغرمردنی" و رفت اون سمت خونه که آشپزخونه و اتاق خواب بود. همینطور که جعبه رو برداشته بودم و داشتیم با اشکان میرفتیم بیرون ، صدای زیپ شلوارش و خندههای آیدا رو میشنیدم. اشکان با پوزخند بهم گفت "آرمین پسر خوبیه، زنتو اذیت نمیکنه" دلم میخواست بمیرم واقعا. همینطور که جعبه ها رو با نفس نفس زدن و به زور کمک اشکان جابجا میکردم، صدای نفس نفس زدن زنم هم از تو اتاق میومد. فک کنم در اتاق خوابو باز گذاشته بودن چون صداها خیلی واضح بود. وقتی صدای نفسا تبدیل شد به جیغ و صدای تخت که محکم میخورد به دیوار، واسه زنم نگران شدم. اومدم برم سمت اتاق خواب که اشکان محکم با یه دست گرفتم و گفت "ضدحال نباش دیگه، زنت چیزیش نیست خیلی هم داره حال میکنه، خیالت راحت" . منم با حالت گرفته نشستم که خستگی درکنم. یکم که گذشت صدای آرمین رو میشنیدم که به زنم دستور میداد و کونشو اسپنک میکرد. زنم قهقهه میزد و قربون صدقه کیرش میرفت و میگفت حاضره واسه کیرش هرکاری بکنه. کیرم راست شده بود و دوست داشتم برم از نزدیک دادن زنم به کیرکلفت محل رو ببینم. آبروم که ریخته بود و دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم، ولی میترسیدم آرمین عصبانی شه و از اتاق بیرونم کنه، پس رفتم بقیه جعبه ها رو کمک اشکان ببرم. هایلوکس اشکانو که پر کردیم و برگشتیم تو خونه، دیگه صدایی هم از اتاق خواب نمیومد. آرمین رو دیدم که همینطور که از اتاق خواب میومد سمت ما شلوارش رو بالا میکشید، هیچی هم تنش نبود. عضله های بزرگ و عرق کرده و مردونش تو نور افتاب که میومد تو خونه برق میزدن، بیخود نبود که زنم جندش شده بود، بهش حق میدادم کاملا. تیشرتشو پوشید و اومد چندبار محکم زد رو لپم و لپمو کشید و گفت "حسابی خسته شدیا کسمغز، ماشالا" و رول علف رو از جیب شلوارش اورد بیرون. بدون این که به من توجه کنن با اشکان نشستن تو خونه من علف کشیدن، و من هم رفتم به آیدا سر بزنم. دیدم با بی حالی و تو حالت خلسه با لبخند روی لبش افتاده رو تخت. لخت لخت بود، با قطره های سفید و غلیظ آب آرمین که از کسش میریخت بیرون. اصلا متوجه اومدن من نشد، اما من متوجه بودم که ازدواجم همین اولش خراب شده و دیگه من مرد خونه نیستم.
بعد از اون روز دیگه همه چیز عوض شد. دیگه فیلم بازی کردن و پنهانکاری رسما تموم شده بود و آیدا یه جورایی علنا بهم نشون میداد که داره به آرمین میده. شبا که گوشیش زنگ میخورد میرفت تو اتاق خواب درو میبست و صدای خنده هاش خونه رو پر میکرد. از خودش سلفی میگرفت و سعی میکرد خط سینش معلوم باشه و بعدش تا یه ساعت با لبخند رو لبش با گوشیش چت میکرد، حتی یه بار دیدم که سینه هاشو داشت میمالید و با دوربین جلو از خودش فیلم میگرفت. یا مثلا بدون این که به من بگه میرفت بیرون و تا دیروقت بیرون میموند. آرمین زنمو تو خونه خودم کرده بود و منو مجبور کرده بود جعبه های وسایلو جابجا کنم، اشکان و لابد بقیه دوستاش هم میدونستن زنمو میکنه. از این مطمئن بودم یه جورایی چون هرجا تو محل میرفتم سایه سنگین نگاهاشونو رو خودم حس میکردم. یه روز که طبق معمول پیاده از سر کارم برمیگشتم، ماشین آرمین رو دیدم که جلوی کافه دوستش پارک شده بود. از شیشه نگاه کردم دیدم کافه خالیه، فقط آرمین رو یکی از مبلای کافه لم داده و آیدا هم تو بغلشه. آرمین یه چیزایی در گوشش میگفت و آیدا هم مثل جنده ها میخندید. تصمیم گرفتم برم تو و خودی نشون بدم.وقتی رفتم تو دوست آرمین که صاحب کافه بود تو جواب سلامم فقط پوزخند زد، آرمین و زنم هم بدون این که ذره ای جابجا بشن تو همون حالت به لاس زدنشون ادامه دادن. من که یکم سبک شده بودم رفتم جلو سلام کردم و نشستم، آرمین هم از روی رونش به کیر نیمه راستش دستی کشید و با خنده گفت "اینجا چیکار میکنی کسمغز؟" و بعد همینطور که داشتم جواب میدادم بدون این که اصلا حواسش به من باشه به زنم نگاه کرد و لبخند زد و انگشتشو کشید رو گونه آیدا. هنوز حرفم تموم نشده بود که آیدا یهو گفت "خب بریم دیگه." من با یکم تعجب گفتم "اوکی بریم" که آیدا گفت "کی با تو حرف زد؟ تو بشین اینجا یه چیزی بخور یکم جون بگیری" اومدم حرف بزنم که آرمین با پوزخند همیشگیش گفت "نه بذار اینم باهامون بیاد، خوش میگذره" من پرسیدم "چی خوش میگذره؟" و آیدا گفت "آرمین و من برنامه داریم، اگه آقا آرمین میخواد تو هم باشی که رو چشم" و واسه آرمین با خنده عشوه اومد. من داشتم میگفتم "ولی آخه..." که آرمین حرفمو قطع کرد "چقد حرف میزنی تو، بپر صورت حسابو بده و بیا دم در" و بعد بدون این که منتظر من بمونن رفتن بیرون. وقتی رفتم پای صندوق صورت حسابو بدم، شاخ دراوردم. ده قلم جنس نوشته بود ولی رو میز فقط یه قهوه و یه شیرموز بود. همینطور که هرچی تو حسابم پول بودو کارت میکشیدم، دوست آرمین با پوزخند بهم نگاه کرد و گفت "خوش اومدی"وقتی به ماشین آرمین رسیدم، دیدم آرمین داره از زنم لب میگیره. وقتی من در ماشینو وا کردم ، بالاخره از تو لبای هم اومدن بیرون. همونطور ساکت نشسته بودیم و میرفتیم که یهو بی مقدمه آیدا گفت "من میخواستم زودتر همهچیو بهت بگم، ولی آرمین نذاشت. هرچند مطمئنم تا حالا خودت فهمیدی دیگه" که آرمین خندید و گفت "این اونقد کسمغز هست که فک کرده باشه ما دوست اجتماعی و از این کسشرا هستیم" من در حالی که سعی میکردم وسط خنده های تحقیرامیز آرمین و آیدا خودمو جمع و جور کنم گفتم "حالا دیگه هرچی آقا آرمین بگه انجام میدیم ؟" آیدا با عشوه به آرمین نگاه کرد و گفت "معلومه که آره، از اولشم همین بود" و اون هم یه پوزخند زد بهم. پرسیدم "حالا چی میشه؟ میخوای طلاق بگیریم؟" که آیدا گفت "معلومه که نه عزیزم. من دوست دارم باهات زندگی کنم، آرمین تازه ازدواجمونو نجات داده" که آرمین دستشو کشید رو کیرش و گفت "نمیخوای بهش نشون بدی چیزی که باهاش ازدواجتونو نجات دادم چیه؟" و یه قهقهه پیروزمندانه زد. زنم دولا شد سمت صندلی راننده و کمربندش و دکمه شلوارشو باز کرد و یهو کیرشو کشید بیرون و با تحقیر به من نگاه کرد. باید اعتراف کنم تا حالا تو زندگیم همچین کیری ندیده بودم. فک کنم راحت ۲۳-۲۴ سانت بود، و خیلی هم کلفت. پس الکی نبود آرمین همچین اعتماد به نفسی داشت. با پوزخند ازم پرسید "چطوره؟" من که زبونم بند اومده بود و صورتم داغ شده بود با سختی گفتم "خیلی بزرگه" که جفتشون زدن زیر خنده. زنم شروع کرد همینطور که آرمین مشغول رانندگی بود کیر گندش رو خوردن. شیشه های ماشین دودی بود و کسی نمیدید، ولی من بازم ترسیدم و گفتم "عزیزم فکر نمیکنی این کار خطرناک باشه؟" که آرمین از تو آینه بهم نگاه کرد و خندید و گفت "زنت دیگه حسابی تو این کار حرفه ای شده کسمغز، خیالت راحت" آیدا تا خود خونه کیر آرمین رو با حرفه ای گری تمام خورد و منم ساکت و مودب رو صندلی عقب نشستم و از تماشا لذت بردم.وقتی رسیدیم آرمین ماشینشو جلوی در خونمون پارک کرد و پیاده شدن. زنم بعد از پیاده شدن لبامو با همون لبایی که هنوز از ساک زدن کیر آرمین خیس بودن بوسید و رفت . اینقد به فکر کیر آرمین بود که اصلا متوجه نشد من دم در وایسادم و تو نرفتم، آرمین ولی برگشت و گفت "چته چرا وایسادی؟" که گفتم "من یه دوری تو محل میزنم تا شما کارتون تموم شه" که آرمین یه دستی به زنجیرش کشید و با اخم ترسناکش بهم گفت "بهت گفتم میای تو. میخوای قبل این که زنتو بکنم بگیرمت زیر چک و لگد؟ تا پنج دقیقه دیگه تو اتاق خواب حاضر و اماده ایا، وگرنه من میدونم و تو نگی نگفتی" یکم منتظر وایسادم و یه سیگار کشیدم و بعد رفتم تو. درو که باز کردم دیدم آرمین لخت رو کاناپمون نشسته و آیدا هم رو پاش نشسته و دارن از هم لب میگیرن. کیر بزرگش پشت کون آیدا و به طرف من بود. واقعا نمیدونم چطور همچین چیزی رو تو کس زنم جا میده. کم کم همینطور که گردنشو میخورد شروع کرد کیرشو تو کسش جا دادن و با دستشم دنده های آیدا رو گرفته بود تا رو کیرش تنظیمش کنه. تضاد کمر سفید و باریک آیدا که با دستای تنومند و برنزه آرمین محکم گرفته شده بود واقعا منظره سکسی ای رو ایجاد کرده بود. آیدا فقط داشت آه و ناله میکرد و حواسش نبود تا این که آرمین یه چیزی در گوشش گفت. سرشو برگردوند منو دید و همراه آه بلندی که کشید بهم اشاره کرد که برم نزدیک. وقتی رفتم نزدیک آرمین با خنده گفت بگو بهش و آیدا هم گفت "ارشیا، کیرش... کیرش خیلی بزرگه. ۶ سال ازت کوچیکتره ولی کیرش ۶ برابر توعه. بهترین کیریه که تا حالا رفته تو کسم... خوب نگاه کن یاد بگیر ازش" و آرمین هم با غرور یه نگاهی بهم انداخت و شروع کرد محکم و سریع تو کسش تلمبه زدن. لپای کونشو محکم گرفته بود و کیرشو تو کسش بالا پایین میکرد، بعضی وقتا هم ازش لب میگرفت.چند دقیقه که گذشت خوابوندش رو مبل و پاهاشو با دست آورد بالا. رونای سفیدش باز شده بود و کسش تو اون پوزیشن جمع شده بود و کیر گنده آرمین داشت جرش میداد، اونقدر هم سر و صدا میکرد که من گفتم الان همه همسایه ها میریزن اینجا. آیدا میگفت "ارشیا میبینی چه کیری داره؟ چی میشد تو کیرت اینطوری بود؟ چی میشد تو هم یکم مث آرمین مرد بودی؟ خوب نگاه کن یاد بگیر، اینطوری باید کسمو بکنی" یکم دیگه هم همینطوری گاییدش و بعد برش گردوند و کیرشو از پشت کرد تو کسش. آرمین یه دستشو گذاشته بود رو کونش و با اون یکی دست موهاشو از پشت گرفته بود و محکم تو کسش تلمبه میزد. آیدا بازم انگار براش کافی نبود و خودش بعضی وقتا کونشو محکم میکوبوند رو کیرش. وسطش یهو آرمین کیرشو کشید بیرون و گفت بیا اینجا، منم سریع رفتم. بهم گفت "سرتو بیار اینجا" و بعد کون زنمو باز کرد. داد زد "بو کن" منم شروع کردم بو کشیدن کس و کون زنم. واقعا بوی شهوتناکی میداد و این کارشم خیلی واسم حشری کننده بود. سرمو گرفت برد قشنگ لای کس و کون زنم و گفت "این بوی کیر من توی کس زنته، جوری نفس بکش انگار آسم داری" و هردو خندیدن. دوباره کیرشو کرد تو کس زنم و شروع کرد تلمبه زدن. چند دقیقه که گذشت آرمین یهو شروع کرد عین گاو نر تو کس آیدا تلمبه زدن و در حالی که نفس نفس میزد و سرخ شده بود پرسید "کجا بریزمش جنده خانوم؟ بریزمش رو صورتت عین بار قبل؟" که آیدا با دست کمرشو گرفت و گفت "بریزش تو کسم عشقم، بریز همینجا" که آرمین هم با صدای بلند ارضا شد و خودشو انداخت رو زنم. زنم که داشت زیر سنگینی بدنش له میشد فقط میگفت جون و قربون صدقش میرفت و همونطور بغلش کرده بود و هیچی نمیگفت. منم از ترس آرمین جرات نکردم برم جلو و حرفی بزنم ولی واقعا نگران بودم چیزیش نشه یه وقت.وقتی حالش جا اومد از روی زنم پاشد و اومد سمت من. من با بیغیرتی تمام بهش گفتم خسته نباشید، اون ولی بدون این که جواب بده سرمو گرفت و منو برد جلو و گفت "بدو وقتشه" . من با تعجب پرسیدم "وقت چی؟" که آیدا مثل جنده ها با شهوت خندید و لای پاهاشو باز کرد و به کس پر از آبش که حالا گشاد شده بود اشاره کرد. واقعا این زنی نبود که چندسال بود میشناختم، آرمین تو همین مدت کم ازش یه جنده تمام عیار ساخته بود. سرمو به زور گذاشت روی کس زنم و داد زد "زبون بزن حیف نون، بلیسش. نمیخوای ازم واست بچه بیاره که؟ " و من هم فقط تونستم اطاعت کنم. قطره های آبشو از روی کس آیدا و رونش زبون میزدم. آبش مزه تلخی میداد، خیلی هم غلیظ بود. همینطور که زبونمو کرده بودم قشنگ توی کس زنم تا کل آبشو دربیارم، جفتشون خندیدن و آرمین تیشرتمو از بدنم دراورد و باهاش کیرش و عرقای بدنشو تمیز کرد و انداختش رو کاناپه. آرمین بهم گفت "آبمو قورت بده ببینم" و وقتی دست دست کردن منو دید یکی محکم زد تو گوشم، که باعث شد بی اختیار همون موقع درجا آبشو قورت بدم و زبونمو بیارم بیرون تا بهش نشون بدم. آرمین و زنم جفتشون خندیدن، زنم آروم با لگد زد در کونم و گفت "برو واسه عشقم یه چیزی بیار بخوره، خسته شده قربونش برم" و من در حالی که لپم انگار آتیش گرفته بود، بدون تی شرت و تو نهایت تحقیرشدگی به سمت آشپزخونه رفتم. میدونستم این تازه شروع زندگی جدید و تحقیرآمیزمه.
دیگه رسما بیغیرت شده بودم. آرمین زنمو تو خونه خودم جلوم گاییده بود و من آبشو از کس زنم لیس زده بودم و براش نوشابه برده بودم تا خستگیش در بره. بعد اون آرمین هروقت دلش میخواست میومد خونه و زنمو میکرد، اگه به قول خودش پسر خوبی بودم اجازه میداد منم سکسشونو ببینم یا حتی آبشو از کس زنم بخورم، ولی اکثر اوقات میگفت حوصله نداره من عین گیا کیرشو ببینم موقع سکس و آب از لب و لوچم راه بیفته و حتی بابت این که تو خونه بودم تنبیهم میکرد. من دیگه حتی موقع جق زدن هم بدون فکر کردن به این که آرمین داره زنمو میکنه نمیتونستم ارضا شم. نمیدونم چرا ولی واقعا از آرمین خوشم میومد. خیلی از خود راضی و زورگو بود و اعصاب آدم از دستش خورد میشد ولی رئیس بودن و اعتماد به نفسش واقعا حشریم میکرد. همیشه دوست داشتم مثل اون باشم، ولی نه عرضشو داشتم نه قد و هیکل و کیرشو. الانم خوشحال بودم که یه مرد واقعی زنمو میکنه، آیدا واقعا دوستش داشت و از بودنش لذت میبرد، که این منو خوشحال میکرد ولی خب باعث حسودیم هم میشد. از طرف دیگه این که آبرومون داشت تو محل میرفت خیلی اذیتم میکرد. با آیدا هم چندبار سعی کردم راجب این وضع صحبت کنم، که هربار بهم میگفت "اگه اینقد ناراحتی میتونیم طلاق بگیریم" منم که میدونستم نمیتونم طلاقش بدم و ته دلم این رابطه جدیدمونو دوست داشتم دیگه هیچی نمیگفتم.یه روز که از سر کار اومدم خونه دیدم آرمین رو کاناپه لم داده و پاشو گذاشته رو میز و داره تلویزیون میبینه. عاشق فیلمای جنگی و اکشن بود و همیشه فیلمایی که من دوست داشتمو مسخره میکرد. میگفت فیلمای دخترونه دوست دارم و باید هربار اون میخواد فیلم ببینه منم بشینم ببینم تا یکم مرد بشم. خلاصه تا آرمین منو دید گفت "هی کسمغز بیا اینجا ببینم" و دستشو طوری کرد انگار میخواد سگشو بیاره پیش خودش. با اشاره دستش نشستم کنارش رو کاناپه. دستشو انداخت دور گردنم و با بازوی کلفتش گردن نحیفمو داشت له میکرد. همینطور که با اون یکی دست سرمو عین توله سگ ناز میکرد گفت "امروز میخوام زنتو حسابی بکنم. میخوام کس آیدا جونتو واست بکنم قد لوله پلیکا، تو هم میتونی ببینی" که من ازش تشکر کردم، زد زیر خنده و گفت "ولی یه شرط داره، باید بری پایین ماشین خوشگل آقا آرمین رو برق بندازی. هرچقدر زودتر کارتو تموم کنی زمان بیشتری از کس دادن زنتو میتونی ببینی. نمیخوای ارضا شدنشو از دست بدی که؟" من گفتم "نه آقا" اونم گفت "خوبه، پس همین الان بدو دست به کار شو. حسابی برقش میندازیا، اگه بیام یه لکه هم روش ببینم کونتو پاره میکنم" منم عین یه توله سگ واقعی دویدم از پله ها پایین سمت ماشینش و شروع کردم به شستنش .یه ربع بعد که حسابی برق افتاده بود، با لباسای خیس دویدم رفتم بالا. درو که باز کردم دیدم آرمین و آیدا نشستن رو مبل دارن لب میگیرن و هنوز لباساشونم تنشونه. نفس راحتی کشیدم و خدا رو شکر کردم و رفتم نزدیک. آرمین با همون اخمش که باعث میشد هرکسی خایه کنه بهم گفت "حسابی تمیزش کردی یا نه؟" و بعد بدون این که منتظر جواب من بمونه با دستش رون زنمو گرفت و ازش پرسید "آیدا جون، جنده خانوم کوچولوی من، اگه ماشین آقاتو خوب تمیز نکرده باشه باید چیکارش کنم؟" آیدا از ذوق رونشو محکم به هم فشار داد و دست آرمینو وسط کسش قفل کرد و با عشوه گفت "باید زنشو جلوش بکنی عشقم" که آرمین خندید و گفت "این کسکش که از خداشم هست" و شروع کرد سینه های آیدا رو خوردن. دوتا سینه های آیدا رو با یه دست میگرفت و یه جا میکرد تو دهنش، سرشونو گاز میگرفت و فشار میداد. با سینه های زنم مثل اسباب بازی تفریح میکرد و آیدا هم میخندید.یکم که سینه هاشو خورد و دیگه داد آیدا رفت به آسمون، آرمین پاشد وایساد و تیشرت تنگشو از بدنش دراورد و هیکل خفنشو انداخت بیرون. همینطور که عضله های بزرگ و ورزیدشو با نگاه تحقیرآمیز به من نشون میداد، آیدا بدنشو ماساژ میداد و قربون صدقش میرفت. آیدا بهم گفت "خاک تو سرت، هیکل به این میگن. این همه بهت گفتم باشگاه برو. نگاه کن، ۶ سال ازت کوچیکتره" و دستشو میکشید روی سینه آرمین. آرمین با لحن مغرور بهم گفت "ببینم، تو که اعتراضی نداری که زنت جنده اختصاصی منه، ها؟ اگه داری همین الان بگو" من گفتم "نه آقا آرمین، هیچ اعتراضی ندارم، دستتونم درد نکنه" که دیدم با لحنی که معلوم بود از این حرفم خوشحال و حشری شده گفت "معلومه که نداری، باید بهم پول هم بدی بابت این که اینقد خوب زنتو میکنم و وظیفه تو رو به جات انجام میدم" و بعد درجا شلوارشو کشید پایین و کیرش افتاد بیرون. کیر غول بود واقعا، کلفت و خوشگل و سفید. با داد به من دستور داد شلوارمو بکشم پایین. کیر من که از ترس خوابیده بود شاید به زور ۶-۷ سانت میشد، در برابر کیر ۲۴ سانتی آرمین هیچی بود واقعا. دوتایی به کیرم خندیدن و آیدا گفت "بدو بپوش تا آبرومونو بیشتر از این نبردی، بدو کسکش". آرمین هم کیرشو میمالید و میخندید.بعد این که شلوارمو کشیدم بالا آرمین که آیدا رو لخت کرده بود شرتشم از پاش کشید بیرون و به من گفت برم نزدیک. شرتشو گذاشت در دماغم و گفت "بو کن کسکش، این بوی کسیه که یه کیر واقعی دیده" و همونطور که زنم میگفت جون، آرمین چندبار با شرت آیدا محکم زد تو صورتم و شرتشو کشید روی سرم . بعد یه پس گردنی محکم بهم زد و مجبورم کرد کس زنمو بلیسم تا آماده شه. میدونستم آرمین از کسلیسی خوشش نمیاد و فکر میکنه مردای واقعی کسلیسی نمیکنن، منم که از خدام بود. تا جایی که میشد کس زنمو لیس زدم و واسه ورود کیر کلفت آرمین آمادش کردم. همونطور که من کس زنمو میلیسیدم آرمین بالای صورتش وایساده بود و کیرشو میمالید. آیدا بهش گفت کیرتو بذار تو دهنم و آرمین هم کیرشو از بالای سرش کرد تو دهنش. آیدا تا جای ممکن سرشو داده بود عقب تا بتونه کیر آرمین رو بخوره. خایه هاشو که کرد تو دهنش کیرش کل گردنشو پوشونده بود، قشنگ تا بالای سینه هاش اومده بود.کسلیسیم که تموم شد بلند شدم دوطرف کون زنمو گرفتم و انگار که یه هدیه به پادشاه تقدیم کنم گفتم "بفرمایید آقا آرمین، کس زنم آماده کیرتونه" که معلوم بود حسابی حشری شد از این کارم، چون بلافاصله کیرشو تا ته تو کس زنم جا داد و شروع کرد عین یه کرگدن تلمبه زدن. آیدا دیگه رو ابرا بود و اصلا نمیتونست جلوی خودشو بگیره، اینقدر آه و ناله میکرد که مطمئن بودم صداش داره تا سر کوچه میره. صدای برخورد رونای کلفت آرمین با کون گرد آیدا کل خونه رو پر کرده بود. دستشو گذاشته بود دوطرف پهلوهای زنم و در حالی که اون مثل گنجشک تو چنگال عقاب اسیر بود کیر غول آساش رو تو کسش جابجا میکرد. دلم میخواست سرمو میذاشتم رو رون آیدا تا قشنگ بتونم لرزشای تنشو احساس کنم، اما واقعا جرات نداشتم از آرمین همچین درخواستی کنم، میترسیدم عصبانی شه و کتکم بزنه یا از خونه بیرونم کنه.صدای در زدن باعث شد صدای جیغ و آه آیدا و تلمبه زدنای آرمین متوقف شه. آرمین با اون اخم ترسناک همیشگیش و سر تکون دادن بهم حالی کرد که باید برم درو جواب بدم. زیپ شلوارمو که برای جق زدن باز کرده بودم بستم و رفتم درو باز کردم، همسایه طبقه پایینمون بود. شروع کرد به این که "این چه وضعشه آقا اینقدر سروصدا راه انداختید؟ ما تو این خونه زندگی میکنیم. آقا ارشیا جوونید و تازه عروس دومادید که باشید ولی خواهشا آرومتر" که هنوز جملش تموم نشده بود دوباره صدای آه و ناله آیدا بلند شد. دوتایی بهت زده همدیگه رو نگاه کردیم. صدای تلمبه زدن آرمین به قدری واضح بود که آقای مظفری نگاهش به کفشای من و آرمین و آیدا جلوی در بیفته و همه چیز دستگیرش بشه. یکم نگاهم کرد و بعد بدون این که حرفی بزنه سرشو تکون داد و رفت. دلم میخواست واقعا آب شم برم تو زمین، آرمین و آیدا دیگه از حدش گذرونده بودن، داشتن آبرومونو میبردن. با عصبانیت رفتم سمت کاناپه و داد زدم "یعنی چی؟ چه مرگتونه واقعا؟" که آرمین درجا پاشد با مشت زد تو صورتم و صحنهی بعدی که یادمه اینه که رو زمین افتاده بودم و آرمین با یه پاش رو قفسه سینم وایساده بود. حس میکردم قلبم داره از دهنم درمیاد و به زور میتونستم نفس بکشم. با کلی زور زدن ازش خواهش کردم پاشو برداره که یهو با دستای قویش بلندم کرد و چسبوندم به دیوار و گفت "این چه طرز حرف زدن با بکن زنته کسکش؟ هیشکی تو این محل با من اینطوری حرف نمیزنه، سرتو خورد کنم تو دیوار آدم شی؟ آره زن جنده؟" که آیدا اومد بازوهاشو گرفت و گفت "غلط کرد عشقم، نکشیش. بیا ولش کن، بیا آیدا جونت کیرتو میخواد" و بردش دوباره رو کاناپه. منم که از ترس جونم به لبم اومده بود همونجا پای دیوار نشستم و فقط بی صدا تلمبه زدنای محکم آرمین و آه کشیدنای بلند آیدا رو نگاه کردم. آرمین دستشو محکم گذاشته بود رو گردن آیدا و تو کسش تلمبه میزد. آیدا داشت خفه میشد ولی دست آرمین رو محکم چسبیده بود. اونقدر محکم تلمبه میزد که سینه های آیدا پرت میشدن بالا پایین و کاناپه زیر کس و کونش تکون میخورد. آرمین ازش میپرسید "جنده کیر من کیه؟" آیدا داد میزد "من! من! من" و آرمین هم میگفت جون و محکمتر تلمبه میزد. انگشتشو میکرد تو دهنش تا بخوره، دست مینداخت دهنشو میاورد جلوتر، با زنم عین یه جنده واقعی برخورد میکرد و اونم لذت میبرد. دستش رو کسش بود و همزمان با تلمبه زدنای آرمین کسشم میمالید، البته وقتایی که مجبور نبود با دستاش کاناپه رو بچسبه تا از شدت ضربه زدنای آرمین از رو کاناپه نیفته پایین.آرمین نزدیک ارضا شدنش که شد به زنم گفت "جنده خانوم حلقتو بده من ببینم" و آیدا هم حلقه ازدواجمونو درآورد و انگار که بخواد تاج رو به پادشاه تقدیم کنه دودستی گذاشت کف دستش. رو به من کرد و گفت "تو هم بیارش" و منم سریع رفتم حلقمو از دستم دراوردم با احترام دادم بهش. حلقه هامونو گذاشت بالای سینه های آیدا و بهش گفت تکون نخور و آبشو محکم ریخت رو سینه هاش. بعد به من گفت "حلقه ها رو بردار کسکش" منم حلقه هامون که از آب آرمین خیس بود رو برداشتم و خواستم پاکشون کنم که آرمین داد زد "پاکشون کنی میکنمتا. حلقه ازدواج تو و زنتو تبرک کردم واست، باید بذاری خشک شه روش" که منم گفتم چشم و همینطور تو دستم نگهشون داشتم. آیدا در حالی که آب سفید و غلیظ آرمین رو سینه هاش ریخته بود مثل جنده ها واسش عشوه میومد که آرمین یه دونه محکم زد تو گوشش. در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت جون و آرمین رو کشید رو خودش. دستشو از پشت گذاشت رو کون و رونای تنومند آرمین و ازش تشکر کرد که ۵ بار ارضاش کرده. از اول ازدواجمون تا حالا همچین لبخند و رضایتی رو صورتش ندیده بودم.آرمین همونطور که رو زنم خوابیده بود سرشو چرخوند طرف من و گفت " تو تو یه ماه میتونی ۵ بار ارضاش کنی کسمغز؟" که آیدا گفت "شوخیت گرفته عزیزم؟ این اصلا تا حالا منو ارضا نکرده" که آرمین از روش پاشد و با عصبانیت گفت "باید تخماشو بکشیم پس بی مصرف بی ناموس بی ادبو" و اومد سمت من. من بی اختیار از ترس نشستم رو زانوهام و سرمو انداختم پایین. آرمین که با این صحنه خیلی حال کرده بود رو به آیدا گفت "تو با این بی خایه ازدواج کردی واقعا؟ چی توش دیدی؟" و بعد کیرشو اورد جلوی صورتم و گفت سرمو بیارم بالا. کیر گنده و قشنگش که هنوز سرش یه قطره آب غلیظ و بزرگ بود، قشنگ تو صورتم بود. آرمین بهم گفت "نگاش کن، نمیخوای ازش تشکر کنی بابت این که اینقد خوب زنتو گاییده؟" و کیرشو اورد نزدیکتر. بدون این که فکر کنم و انگار کاملا از سر غریضه درونی، سرشو مک زدم و ابشو خوردم و بعد کلاهک گنده کیر گندشو ماچ کردم و گفتم "ممنونم آقا که زنمو میگایید" هردوتاشون تا چند دقیقه فقط قهقهه میزدن و مسخرم میکردن. واقعا لحظه عجیبی بود، هم اونقد داشتم تحقیر میشدم که دلم میخواست خودمو بکشم، هم اونقد داشتم لذت میبردم که میخواستم حتی کیر آرمین رو ساک بزنم تا بیشتر خودمو تحقیر کنم. آرمین و آیدا که رفتن سمت حموم، منم نشستم رو زمین و شروع کردم به فکر کردن به این زندگی ای که دیگه کم کم داشتم بهش عادت میکردم، زندگی ای که حالا دیگه احتمالا کل محل هم داشتن ازش باخبر میشدن.
دیگه عادت داشتم که از سر کار بیام و ببینم آرمین خونست و با آیدا مشغولن. حتی بعضی شبا هم خونه ما میخوابید، روی تخت من پیش زنم، منم بدون این که حرفی بزنم مث یه پسر خوب میرفتم رو کاناپه میخوابیدم. کلی از وسایلش مث مسواک و لباساش و اینا رو هم اورده بود گذاشته بود جا وسایل من. آرمین واقعا نامرتب بود و تو خونه همش من باید دنبالش میرفتم و کارایی که میکرد رو تمیز میکردم. هر غذایی میخورد ظرفشو همونجا میذاشت، انگار وظیفه من بود جمع کنم. یا دستشویی که میرفت همینطور وایساده بدون این که توجه کنه رو در و اطراف توالت فرنگی میریزه یا نه دستشویی میکرد، یا جوراباش و شرتشو هرجا دلش میخواست مینداخت، منم چون خیلی به تمیزی اهمیت میدادم همه رو مرتب میکردم. بچه ای که تازه مدرسش تموم شده بود خونه و زندگی و زنمو صاحب شده بود و منو هم کرده بود خدمتکار خونه. از اون بدتر آرمین و آیدا تصمیم گرفته بودن که آرمین حقوق من و پولایی که بابای آیدا ماهانه به حسابش میریزه رو سر ماه بگیره و بریزه تو حساب خودش، تا بتونه همه خرجای خونه رو یه جا مدیریت کنه. دلیلشونم این بود که اگه پولا دست من باشن همشو خرج علف کشیدن میکنم و از اون گذشته دیگه آرمین مرد خونست و اون باید واسه همه چیز تصمیم بگیره. چی میشد گفت؟ حرف حساب جواب نداره. این بود که من مجبور بودم مث بچه ها بابت هرکاری میخواستم بکنم از آرمین پول بگیرم تا بعد کلی خایه مالی کردن و تو سری زدن بهم پول بده.یه روز که رسیدم خونه دیدم صدای آه و ناله آیدا از اتاق خواب کل خونه رو پر کرده. همسایه ها از سر و صدای زیادمون به صاحبخونه شکایت کرده بودن و اونم یه روز اومد بهمون تذکر جدی داد، ولی آرمین گفت رفته باهاش صحبت کرده و دیگه هیچ مشکلی نیست. آرمین با این سنش خوب تو محل بروبیا داشت. رفتم کوله و وسایلمو بذارم گوشه خونه تا سکس آرمین و زنم تموم شه و بتونم ببرم بذارم تو کمد، که آرمین که انگار صدای درو شنیده بود صدام کرد. رفتم در اتاق خواب، دیدم آرمین لخت لخت مث یه رئیس رو تخت لم داده و به بالش تکیه داده و زنم هم لخت بین پاهاشه، کونشو قمبل کرده طرف در اتاق و داره خایه های آرمین رو میکنه تو دهنش و همزمان با دستش کیر آرمینو میماله. آرمین سرشو گرفته بود و وقتی خوب میخورد تشویقش میکرد، آروم میزد رو لپاش و میگفت "آفرین دختر خوب، تخمامو یادت نره". چشمش که به من افتاد پاشو گذاشت روی کمر زنم و با اخم و لحن شاکی گفت "سلام و احترامت کو توله سگ؟" و به پاش اشاره کرد. من نفهمیدم باید چیکار کنم، همینطور مردد اومدم جلو. آرمین پاشو از رو کمر زنم آورد جلو و حالیم کرد که باید بوسش کنم. منم یه بوسه به کف پاش زدم. آیدا همینطور که خایه های آرمینو میخورد از ته دل ذوق کرد و خنده ریزی کرد و روناشو به هم فشار داد. آرمین گفت "از این به بعد هروقت میای تو خونه باید با رفتارت نشون بدی کی اینجا رئیسه، شیرفهم شد؟" سرمو با ترس تکون دادم. آرمین با سر اشاره کرد که میتونم بشینم و سرویس دادن زنمو نگاه کنم. آرمین لم داده بود رو تخت و آیدا سینه هاشو میکشید به رونای کلفت و محکمش و با دستاش بدن ورزیده و سکسیشو ماساژ میداد و کیرشو با ولع میخورد، منم کیرمو دراورده بودم و داشتم با لذت جق میزدم. کیرش واقعا خوب بود، سر قارچی شکل و رگای بیرون زده و خایه های گرد و بزرگ. هم به آرمین بابت داشتن همچین کیری حسودیم میشد، هم به زنم بابت خوردن همچین چیزی. همینطور تو حال خودم بودم که دیدم آرمین جلوم وایساده و داره بهم میخنده. یکی آروم زد تو گوشم و گفت "داری چه غلطی میکنی؟ تو ذهنت داری کیر منو کمک زنت ساک میزنی که لباتو اینطوری میکنی؟ یکم مرد باش توله سگ" و انگشتشو کرد تو دهنم. گفت "وا کن ببینم، انگشتمو بکن تو دهنت، همین الان از کس زنت دراومده، هنوز آب کسش روشه. انگشتمو ساک بزن انگار کیرمو داری میخوری" زنم از ته دل میخندید و کسشو میمالید. با ترس اینکارو کردم. آرمین خندید و یکم که انگشتشو تو دهنم جلو عقب کرد درش اورد. دستشو کرد تو کس زنم و خیسش کرد و این بار دوتا انگشتشو کرد تو دهنم. نمیدونم چه لذتی از این کارا میبرد، ولی فک کنم واقعا از دیدن تحقیر شدن من خیلی لذت میبرد. برگشت سمت تخت و موهای زنمو گرفت آروم آوردش جلو تا همونطور که جلوی تخت وایساده بود کیرشو بخوره. کونش جلوی من بود و منقبض و منبسط عضلاتشو میتونستم ببینم. بوی عرق تندی میداد کونش ، ولی واقعا حس خوبی بهم میداد. یکم که گذشت یهو کمرشو داد عقب و با کونش یهو محکم زد تو صورت من و گفت "دیدن کون بکن زنت وقتی آیدا جون داره کیرشو میخوره خیلی حال میده نه؟" دماغم درد گرفت. همینطور که میمالوندمش دیدم آیدا با خنده خودشو چسبوند به شکمش و شروع کرد خوردن عضله های درشت شکمش، بعد از پایین تو چشاش زل زد و گفت "قربونت برم که همه کارات اینقد مردونست. زیاد ارشیا رو اذیت نکن عشقم، پسر خوبی بوده که"آرمین بدون این که دلش واسه من سوخته باشه انگار از این حرف آیدا بیشتر حشر اذیت کردن من اومد تو وجودش، سرمو گرفت کشیدم جلو و به آیدا گفت "پس بوسش کن ببینم" آیدا هم ازم یه لب طولانی گرفت که قشنگ میتونستم بو و مزه کیر آرمین رو از دهنش بفهمم. یکم دیگه که ساک زد آرمین باز کیرشو کشید بیرون از دهنش و بهش گفت تف کنه تو دهن من. آیدا یکم معطل کرد ولی وقتی آرمین با حالت تهدید و طلبکاری ابروشو برد بالا، بالاخره تف کرد تو دهن من که از اون موقع باز بود و با نگاهش انگار ازم معذرت خواهی کرد که مجبور بوده و بلافاصله بعدش شروع کرد ساک زدن کیر آرمین. آرمین همونطور که زنم داشت کیرشو میخورد یه چک آروم زد تو گوشم و گفت "مزه کیرم چطوره؟ میدونم داری میمیری واسه این که بذارم کمک زنت کیرمو ساک بزنی، ولی عمرا اون روزو نمیبینی کونی" و کیرشو تا ته کرد تو حلق زنم. آیدا کیرشو کشید بیرون و با لحن لوس و با اخم به من گفت "کیر خودمه، نمیذارم بخوریش" و خایه های آرمین رو کرد تو دهنش. آرمین کیرشو میداد یکم ساک بزنه و بعد میکشید بیرون و نمیذاشت آیدا بخورتش. آیدا میگفت "عشقم تو رو خدا کیرتو ازم نگیر، بذار بخورمش" آرمین میگفت "باید بهم بگی صاحبت کیه" آیدا داد میزد "شما صاحبمی، همه تنم متعلق به شماست، من زندم تا زیر شما بخوابم" آرمین گفت "به شوهرت بگو ازم خواهش کنه کیرمو بهت بدم تا راضی شم" آیدا بی معطلی و با عصبانیت سر من داد زد "بگو!" من واقعا واسم سخت بود، ولی آرمین معلوم بود قصد نداره تا اینو بشنوه کیرشو بکنه تو دهن زنم. آیدا داد زد "ازش خواهش کن ارشیا، اگه منو نکنه امشب باید تو خیابون بخوابی" بالاخره همون یه ذره غروری که واسم مونده بود رو هم شکستم و ازش خواهش کردم "آقا آرمین زنم کیرتونو میخواد، کیر کلفتتونو ازش دریغ نکنید" آرمین راضی شد و با خنده تحقیرآمیزی کیرشو دوباره کرد تو دهنش.آرمین سرمو گرفت پرتم کرد رو تخت کنار زنم و به منم با همون اخم ترسناکش گفت "کس زنتو بخور به درد نخور" و منم با ولع تمام شروع به اطاعت کردم. داشتم کس زنمو میخوردم که دیدم یهو بی هوا زنمو بلند کرد و رو هوا چرخوند و به شکم خوابوند رو تخت و کونشو کرد سمت خودش. بعد به من گفت "بیا اینجا ببینم کونی" . وقتی رفتم جلو گفت "بکن تو کس زنت" من تعجب کردم و نگاهش کردم فقط. کیرم از دوبار ارضا شدن طی این اتفاقا کاملا خوابیده بود و حدود ۳-۴ سانت بود فوقش و میدونستم نمیتونم بکنم. آیدا گفت "من نمیخوام این منو بکنه آرمین، من کیر گنده خودتو میخوام" که آرمین گفت ساکت و بعد زد تو سر من و گفت "منتظر چی هستی کسمغز جقی؟ من که میدونم زنت از وقتی کیر منو داره دیگه به دودول تو دستم نمیزنه، بکن توش حال کن" بعد که مث احمقا سعی کردم کیر خوابیدم رو به زور بکنم تو کس زنم شروع کرد بهم خندیدن. با خنده میپرسید "چیه نمیره تو؟ خودتو تا ته بده جلو، زور بزن" و خودش و آیدا قش قش میخندیدن. از آیدا پرسید "چیزی حس میکنی عزیزم؟" که آیدا با بی حوصلگی گفت "کی حس میکردم که بخواد بار دومم باشه؟" آرمین هم با خنده زد تو سرم پرتم کرد اونور و گفت "خاک تو سر بی خاصیتت کنم. لیاقت کس به این نازی رو نداری بدبخت" و کیر گنده و خوش فرمشو با یه فشار تا ته تو کس زنم جا داد و شروع کرد به عقب جلو کردن. آیدا هم طبق معمول رو ابرا بود و متوجه صداش نبود اصلا.آرمین واقعا محکم و مردونه میکرد، زنمم مثل جنده ها زیرش از لذت به خودش میپیچید و آه و ناله میکرد. واقعا اگه آرمین و آیدا پورن درست میکردن حاضر بودم پول بدم واسه دیدن پورنشون، ولی حالا داشتم به صورت زنده و از نزدیک میدیدم و ردیف اول نمایش نشسته بودم. آرمین همینطور که کیرش از پشت تو کس زنم بود محکم اسپنکش میکرد و بعضی وقتا پشت کمر و گردنشو میخورد، زنمم یه طرف صورتشو کرده بود تو تشک تخت و موهاش نیمه دیگه صورتشو پوشونده بودن. پشت سر هم ارضا میشد و شل میشد میفتاد رو تخت و دوباره بعد دو سه دقیقه جون میگرفت. آرمین بدون توجه به اینا فقط تلمبه میزد، پسر عجب کمری داشت. زنم هربار پدرش درمیومد تا این کیرو ارضا کنه ولی بازم حاضر نبود کیرشو با هیچی تو دنیا عوض کنه. یکم که گذشت آیدا برای بار چهارم لرزید و شل شد خودشو انداخت رو تخت. همزمان آرمین هم شروع کرد صداهای مردونه دراوردن و با دست محکم شونه های آیدا رو گرفت و آبشو تو کسش خالی کرد، بعد هیکل گنده صد و ده کیلوییشو انداخت رو آیدا. یکم که حالش جا اومد به آیدا گفت "نمیخواد بری کستو بشوری، بشین رو صورت شوهر بیغیرتت تا کستو تمیز کنه واست" و پاشد از اتاق رفت بیرون .وقتی آیدا کسشو اورد بالای صورتم انگار داشت نبض میزد و باز و بسته میشد و آب آرمین آروم ازش میریخت بیرون. آیدا با شیطونی کس و کونشو رو دماغم فشار میداد، بعضی وقتا حتی اونقد محکم که نفس کشیدن واسم سخت میشد و باید با چسبیدن به کونش یا کمرش بهش علامت میدادم که پا شه تا بتونم یکم نفس بکشم. سخت بود ولی واقعا حال میداد. آیدا با خنده میگفت "چقدر خوشحالم که باهات ازدواج کردم، تو بهترین شوهر دنیایی" و کسشو رو دهنم تکون میداد. منم واقعا خوشحال بودم. حس میکردم این همون زندگی ایه که همیشه میخواستم. میدونم شاید واستون عجیب باشه، ولی انگار من همیشه به یکی احتیاج داشتم تا بهم بفهمونه جام کجاست و تازه پیداش کرده بودم. واقعیت این بود که من اصلا هیچ جوره جذاب نبودم و نمیتونستم زنمو ارضا کنم و آرمین از همه نظر از من بهتر بود. هم حق اون بود زن سکسی و جنده منو بکنه هم زنم حق داشت از بدن مردونه و کیر بزرگ اون لذت ببره. خیلی دوست داشتم که زنم منو آدم حساب نمیکرد ولی یه مردی بود که زنم جندش بود و هرچی اون میگفت بدون چون و چرا انجام میداد. به نظرم این ترتیب درست نظام طبیعته: بکنا، جنده ها و بیغیرتا.
بعد از این که آرمین زنمو کرد و آبشو کامل از کسش خوردم، آیدا از دهنم پاشد و یه بوس کوچیک از لپم کرد و رفت بیرون. منم صورتمو شستم و رفتم تو پذیرایی و دیدم آرمین لم داده رو کاناپه تلویزیون میبینه و آیدا هم خودشو انداخته تو بغلش. آرمین تا منو دید دستور داد واسش نوشابه ببرم. وقتی رفتم سر یخچال دیدم نوشابه نداریم. رو به آرمین گفتم "آقا آرمین نوشابه نیست، آب پرتغال بیارم به جاش واستون؟" که آرمین یهو داد زدم سرم "من ازت آب پرتغال خواستم کونی؟ همین الان میری نوشابه میخری و میای. قوطی هم باشه ها، من قوطی دوست دارم، عین دفعه قبل نری شیشه ای بخری کسمغز" منم درجا اطاعت کردم و لباسامو پوشیدم و رفتم. سعی کردم سریع برگردم که آرمین عصبانی نشه. وقتی برگشتم زنم داشت از روی شلوارک کیر آرمین رو میمالید و با عشوه میگفت "آرمین تو رو خدا دیگه، بخر واسم خیلی دوسش دارم" و آرمین هم با یه حالت مغرور میگفت "حالا بذار ببینم چی میشه" و زل زده بود به تلویزیون. خیلی تحقیرآمیزه ببینی زنت به یه بچه نوجوون التماس میکنه با پول خودش واسش چیزی بخره. نوشابه رو دودستی بهش دادم و گفتم "راستی آقا منم میخواستم بهتون بگم که یکم پول احتیاج دارم. پس فردا نوبت دندون پزشکی دارم" که یکم از مبل اومد جلوتر و با اخم گفت "شبا جای جق زدن با صدای زنت مسواک بزن و اینقدم گل و سیگار نکش که همش نخوای بری دندونپزشکی" و به آیدا گفت "کس تپلی همین امروز سفارشش بده. فقط حواست باشه بنفششو بگیری، میدونی که من چقد کیرم با بنفش راست میشه" آیدا هم بازوشو محکم بوس کرد و خودشو انداخت تو بغلش و ازش تشکر کرد. آرمین با پوزخند بهم گفت "زنت میخواد ست بگیره پول نداریم فعلا، این هفته باید وقت دندون پزشکیتو کنسل کنی" اینقد حرصم گرفته بود که دوست داشتم برم با مشت بزنم تو صورتش ولی میدونستم دهنمو سرویس میکنه، میترسیدم واقعا. سر تکون دادم و با ناراحتی رفتم تو اتاق.بعد از ظهر آرمین از خونه رفت بیرون و تا شب هم برنگشت. نزدیکای شب که شد دیدم آیدا لباس خوشگل پوشیده و داره به خودش میرسه. ازش پرسیدم چه خبره که گفت دوستای آرمین دارن شب میان اینجا واسه شام. آرمین دوستاشو دعوت کرده بود خونه من، بدون این که اصلا به من حتی اطلاع بده. انگار من دیگه اصلا وجود خارجی نداشتم. آرمین که اومد خونه کفشاشو پرت کرد و اومد لم داد رو کاناپه و پاهاشو اورد بالا و بهم اشاره کرد. رفتم جوراباشو دراوردم و به پاش بوسه زدم. دیدم یهو پاشدوایساد جلوی من و شلوارشو کشید پایین. کیرش که خوابیدش هم از راست کیر من بزرگتر بود نزدیک صورتم تکون میخورد. یکی زد در کونم و گفت بدو شلوارک منو بیار. وقتی اوردم دیدم طبق معمول اهنگ رپ گذاشته و داره سیگار میکشه. آرمین همیشه منو بابت این که پاپ گوش میکردم مسخره میکرد و به فامیلی خواننده موردعلاقم میگفت "دودولی". آیدا که از اتاق اومد بیرون دهنم وامونده بود. یه تاپ بنفش که کل دستا و سینه هاش توش معلوم بود و از پایین هم نافش معلوم بود با یه دامن خیلی کوتاه صورتی که اگه یکم میومدی پایین کل کسشو میتونستی ببینی، بدون شرت و سوتین. آرمین کلی واسه زنم ذوق کرد و بوسش کرد. بعد نشستن رو کاناپه رپ گوش میکردن و گل میکشیدن و لاس میزدن و منم تو آشپزخونه مشغول آشپزی واسه مهمونا بودم. یکم که گذشت صدای زنگ اومد، رفتم درو باز کردم. آرمین بهم گفت "برو دم در وایسا بهشون خوش آمد بگو کسمغز" اشکان و یه پسر هیکلی و قدبلند دیگه که موهای دم اسبی و ریشای بلند داشت اومدن. سلام کردم و خوش آمد گفتم، اشکان موقع دست دادن با پوزخند دستمو تا جایی که میشد فشار داد، اونقد که اگه چند ثانیه دیگه ادامه پیدا میکرد میخواستم بهش التماس کنم ول کنه. اون یکی بدون توجه به من شروع کرد کفشاشو دراوردن. با یه لبخند احمقانه گفتم "ارشیا هستم" و دستمو یکم دراز کردم، که با یه حالت بی حوصله و خشنی فقط گفت "باش" و رفت تو. آیدا با خوشحالی اومد به استقبالشون و همدیگه رو بوس کردن. آیدا مث جنده ها عشوه میومد و اون پسره که بعدا فهمیدم اسمش صادقه هم دستشو میکشید به روناش و بازوهاش و باهاش شوخی میکرد. آرمین اومد با مشت باهاشون گنگستری خوش و بش کرد و گفت بشینن. بعد به من گفت نوشابه ببرم واسشون. وقتی نوشابه رو بردم واسشون صادق قوطی رو از دستم گرفت انداخت جلوم و گفت "من نمیخورم، ببرش" و بی اعتنا با زنم صحبتشو ادامه داد. منم دولا شدم از رو زمین برش داشتم و رفتم. اشکان و آرمین داشتن تخته بازی میکردن و میخندیدن. برگشتم ساکت یه گوشه نشستم. صادق بین حرفاش دائم با تحقیر به من اشاره میکرد و زنم هم میخندید. یکم که گذشت دیدم آیدا نشسته رو پاش و دارن از هم لب میگیرن، وقتی بهشون نگاه کردم صادق یه نگاه عصبانی و ترسناک بهم کرد، انگار داره بهم میگه "چیه کسکش؟ اگه حرف بزنی خودتم میکنم" موقع شام صادق حتی از آرمین هم بیشتر خورد، واقعا باورم نمیشد یه آدم اینقد غذا بخوره. وقتی آیدا گفت این غذا رو ارشیا درست کرده همگی خندیدن و صادق گفت "ماشالا دیگه کدبانویی شده واسه خودش. پسر باید بیارمت خونم واسم آشپزی کنی، دستپختت خوبه واقعا" که آیدا حسابی خندید و گفت "هروقت خواستی بگو میاد واست آشپزی میکنه" انگار من برده زرخریدش بودم. صادق خندید و با لحن حشری گفت "به شرط این که تو هم باهاش بیای" که آیدا هم با ناز و عشوه زد زیر خنده و گفت "باید آرمین اجازه بده"شامو که خوردن رفتن حکم بازی کنن و میزو گذاشتن واسه من که جمع کنم. قرار گذاشتن هر تیمی یه دست میبازه باید یکی از اعضاش یه تیکه از لباساشونو دربیارن. اشکان که یار آیدا بود انگار از قصد بد بازی میکرد که ببازن و همش هم با خنده میگفت "ای بابا اشتباه کردم که" و همگی هم میخندیدن. وقتی پسرا همه شلواراشونو دراوردن، نوبت آیدا رسید که تاپشو دربیاره. وقتی تاپشو دراورد صادق رو به آرمین گفت "بابا سلطان حلالت باشه عجب چیزی تور کردی" آرمین هم گفت "قابلتو نداره داداش، یه تست بزن میخوای" که صادق پرید و سینه های آیدا رو گاز گرفت. آیدا یکم الکی آخ گفت و خندیدن و بازیو ادامه دادن. صادق که پیرهنشو دراورد واقعا باورکردنی نبود. هیکلش حتی از آرمین هم بزرگتر و بهتر بود. عضله های گنده و خوشگل با یکم چربی و پشم مردونه که روشونو پوشونده بود. آیدا یه جون گفت و دستشو کشید رو سینه مردونه و پشمالوی صادق. آرمین چربی نداشت و موهای بدنشم میزد، و دور بعد که تی شرتشو دراورد تضاد بین هیکلای گندشون و آیدا که وسطشون نشسته بود آدمو دیوونه میکرد. دیگه دست آخر همه فقط یه شرت پاشون بود به جز آیدا که دامن پاش بود، البته اونم مث هیچی نپوشیدن بود بیشتر. دست آخرو که اشکان و آیدا باختن، صادق گفت باید آیدا دامنشو دربیاره و اونم با لوس کردن و عشوه اومدن تظاهر کرد راحت نیست ولی دراورد دامنشو. صادق کس و کون آیدا رو که دید حشرش زد بالا و دستشو کشید به کون آیدا. یه نگاه کرد به آرمین و گفت "سلطان افتخار میدی امشب باهم برای اولین بار یه کسی بکنیم؟" که آرمین خندید و گفت "باعث افتخاره داداش" و زد در کون آیدا. دوتایی در حالی که فقط یه شرت پاشون بود بلند شدن. آیدا چهار دست و پا نشست رو زمین و سینه هاشو از شدت حشری بودن مالوند و شروع کرد همونطور چهار دست و پا به سمت اتاق خواب رفتن. صادق با تعجب و خنده میگفت "آرمین اینو از کجا پیدا کردی؟ پسر چه حشری بازیایی درمیاره" که آرمین همونطور که چونه آیدا رو گرفته بود و دنبال خودش میکشیدش با خنده گفت "آره دیگه کامل جنده کیرم شده" اشکان نشست رو کاناپه و به منم اشاره کرد بشینم پیشش. دیدم اونا رفتن تو اتاق خواب و صدای ماچ و بوسه هاشون شروع شد. اشکان دستشو گذاشت پشت من و با یه حالت تحقیرآمیز به شرتش اشاره کرد. درسته قد و هیکلش زیاد بزرگ نبود، ولی کیر بدی هم نداشت. حداقل از من بزرگتر بود. فهمیدم باید کیرشو بخورم. اروم شرتشو کشیدم پایین و سرمو نزدیک کیرش کردم. بوی خیلی خوبی داشت. سرشو کردم تو دهنم و میخواستم دربیارم که اشکان بدون این که مهلت بده کیرشو تا وسطاش کرد تو حلقم. احساس میکردم دارم خفه میشم. شروع کرد به جلو عقب کردن تو دهنم و دستامو هم گذاشت رو تخماش و گفت بازی کن. با هر تلمبه ای که میزد بیشتر کیرش میرفت تو دهنم و محکمتر میخورد به سقف دهنم. صدای آه و ناله های آیدا و تلمبه زدنای صادق و آرمین از اتاق میومد. آرمین دستشو کرد تو شلوارم کونمو گرفت و گفت "تو خودتم کون بدی نداریا ارشی" و کیرشو با دست بیشتر فرستاد تو دهنم. چند دقیقه همونطور واسش ساک زدم تا این که اشکان تو دهنم ارضا شد و سرمو نگه داشت و کل آبشو ریخت تو حلقم، بعد همینجوری افتاد رو کاناپه.منم رفتم دهنمو شستم و دزدکی رفتم سمت اتاق خواب. دیدم صادق داره از پشت آیدا رو میکنه و آرمین هم کیرشو کرده تو دهنش. آیدا انگار بین هیکلای عضلانیشون گیر افتاده بود. کیر صادق که تو دهنش بود جلوی بیرون اومدن صدای آه و ناله هاش رو میگرفت. صادق وقتی منو دید کیرشو کشید بیرون و از تخت پرید پایین و گلومو گرفت چسبوندم به دیوار. داد زد "داری چه گهی میخوری کسکش؟ با کس دادن زنت جق میزنی؟ کی بهت اجازه داده اینجا باشی؟" و دستشو محکم فشار داد رو گردنم. من که نمیتونستم حرف بزنم مث بچه ها با التماس به آرمین نگاه کردم تا نجاتم بده. آرمین که انگار دلش به حال من سوخته بود بهش گفت "عیبی نداره صادق، این بیناموس عادتشه، من بهش اجازه میدم بعضی وقتا" که صادق دستشو از گردنم برداشت و با عصبانیت بهم پوزخند زد و یکی محکم زد تو گوشم و برگشت تو تخت. آیدا نشست رو کیر آرمین و صادق هم بالا سرش وایساد کیرشو کرد تو دهنش. حسابی از نفس افتاده بود ولی آه کشیدنش قطع نمیشد و معلوم بود حسابی داره حال میکنه. صادق رو به من گفت "میبینی زنت چطور به کیرامون حال میده دول کوچولو؟ زنت جنده آقا آرمینه، باید ازش تشکر کنی که زنتو میکنه و ما رو هم میاره که زنت بیشتر حال کنه" و آیدا هم تخماشو میخورد و چشماشو از شدت حال کردن بسته بود. آرمین اونقد محکم تو کسش تلمبه میزد که بعضی وقتا نمیتونست رو کیر صادق تمرکز کنه و فقط سرشو میذاشت رو خایه هاش. آرمین محکم کون زنمو اسپنک میکرد و میمالوند، صادقم کیرشو تا ته میکرد تو حلقش و خفش میکرد، در حدی که هی باید کیرشو میاورد بیرون تا بتونه نفس بکشه. صادق دماغ آیدا رو گرفت و کیرشو تا ته کرد تو حلقش. اونقدر کیرش بزرگ بود که حتی هوا هم رد نمیشد. آیدا شروع کرد با التماس زدن به سینه صادق ولی اون و آرمین که داشت تو کسش تلمبه میزد فقط میخندیدن. آیدا سرخ شده بود که صادق کیرشو با خنده کشید بیرون. آیدا فقط نفس نفس میزد و چشاش گشاد شده بود اما آرمین بی توجه فقط محکم تو کسش تلمبه میزد. صادق دوباره کیرشو کرد تو دهنش اما آرمین اونقدر محکم و سریع تلمبه میزد که کیر صادق از دهن آیدا میفتاد بیرون. آیدا سعی میکرد با دست واسه صادق بزنه ولی واقعا سخت بود تو اون وضعیت. آرمین موهاشو محکم از پشت گرفته بود و تو کسش تلمبه میزد و صادق هم با یه دست گردنشو گرفته بود و با دست دیگش سینه هاشو میمالید و از زدنش لذت میبرد. آرمین یهو یه نعره کشید و آبشو تا ته تو کس زنم خالی کرد. بعد که کیرشو کشید بیرون یکی محکم زد در کون آیدا و گفت "قشنگ آب صادقو بیاریا جنده کوچولوی من، از مهمونمون خوب پذیرایی کن" و صادق هم بهش گفت "خسته نباشی داداش" باهم زدن قدش و آرمین از اتاق رفت بیرون.صادق بهم گفت "کسکش بدو دستمال کاغذی بیار کس زنتو پاک کن میخوام بکنمش" که من گفتم "اگه اشکالی نداره خودم بخورم تمیزش کنم" که کلی حال کرد و اجازه داد. وقتی کامل آب آرمین رو از کس زنم خوردم و دودستی کس و کونشو گرفتم سمت صادق و گفتم بفرمایید زد تو سرم و گفت "واقعا که کسکش اول دو عالمی. تا حالا به زن جندگی تو آدمی ندیدم" و خوابید رو تخت و آیدا رو نشوند رو کیرش. کمرشو محکم گرفته بود و با قدرت تمام تو کسش تلمبه میزد. زنم تو نهایت حشری بودن سینه هاشو میکرد تو دهنش و ازش لب میگرفت. من گفتم "آقا صادق زنمو حسابی بکنید عاشق کیرتونه" که صادق گفت "خفه شو خایه مال" و بعد در حالی که آیدا میخندید آیدا رو محکمتر چسبوند به خودش. اونقدر تو کسش تلمبه زد تا آبش اومد و کامل تو کس زنم خالیش کرد. دوتایی همینطور بی حال افتادن رو تخت، انگار نه انگار که اصلا من تو اتاق بودم. دیگه مطمئنم بودم کارم تو محل تمومه و از این به بعد همه پسرا میدونن من ییغیرتم و چشمشون دنبال کس زنمه. امشب شبی نبود که همچین ادمایی که همش دنبال گنده شدنن واسه دوستاشون تعریف نکنن. احتمالا تا مدتها قرار بود همه جا صحبت این باشه که چطور دونفری زنمو کردن در حالی که من تو پذیرایی داشتم کیر دوستشونو میخوردم، هرچند فکر نکنم همه باور کنن یکی اینقد زن جنده و بیغیرت باشه.
حدسم درست بود، دیگه اونقدر تو این محل بی آبرو شده بودم که نمیتونستم به زندگی کردن توش ادامه بدم. معلوم بود آدمایی مثل آرمین و صادق برای گنده کردن خودشون همه جا قضیه رو تعریف میکنن و چارتا هم روش میذارن (حالا البته انگار بدون دروغش خیلی خوبه!) و همینطورم شده بود. دیگه فقط نگاه و رفتار تحقیرآمیز نبود، یه سری از جوونای محل وقتی منو میدیدن قشنگ بهم تیکه مینداختن. مثلا یه روز که پیاده از سر کار برمیگشتم چندتا جوون علاف هم سن و سال آرمین سر خیابون وایساده بودن. یکیشون داد زد "اینجا رو باش، قیصر داره رد میشه" و همه زدن زیر خنده. اون یکی گفت "زیاد اذیتش نکنید میره به بابا آرمینش میگه" و باز همه خندیدن. "شانس بیاره بابای جدید پیدا نکنه، شنیدم ممد گرگی خیلی واسه زنش کیر تیز کرده و همه جا گفته میخواد بکنتش" واقعا ترسیده بودم، کیرم قد نخود شده بود. سریع پا تند کردم و رفتم خونه. آیدا خونه نبود، آرمین هم همینطور. شب آیدا دیروقت اومد خونه و چند کلمه بیشتر باهم حرف نزدیم و خوابیدیم. دیگه منم هیچی بهش نگفتم، میترسیدم اگه راجع به این ممد گرگی بهش بگم مثل بار قبل باز تحریک شه و بخواد به اینم بده، دیگه مشکلام دوبرابر میشد.یکی دو هفته بعد آیدا گفت از آرمین پول گرفته و میخواد بره لباس بخره، منم گفتم باهات میام. رفتیم تاکسی سوار شدیم و رفتیم. چندتا فروشگاهو دیدیم آیدا زیاد خوشش نیومد، تا این که تو یکی که فروشندش یه پسر جوون بود چشمش یه ست سکسی رو گرفت. وقتی فروشنده سایزشو اورد و پوشید واقعا دلم خواست به سینه هاش تو اون ست دست بزنم. دستمو که بردم جلو زد رو دستم و گفت "دست نزن مال تو نیست" واقعا خجالت کشیدم، بیشتر از فکر این که اگه فروشنده شنیده باشه راجبمون چی فک میکنه. پسره اومد نزدیک اتاق پرو و گفت "همه چی مرتبه؟" منم گفتم آره. زنم از توی اتاق پرو رو به من گفت "به نظرت آرمین از این خوشش میاد؟" من که جلوی فروشنده داشتم از خجالت آب میشدم گفتم "نمیدونم عزیزم، فک کنم خوشش بیاد" پسره با تعجب به من نگاه کرد. پرسید "شما برادرشون هستید؟" و من که نمیدونستم باید چی جواب بدم یکم مکث کردم که آیدا یهو درو کامل باز کرد و در حالی که فروشنده میتونست کل هیکلش و سینه هاشو تو اون ست سکسی ببینه گفت "نه آقا این شوهرمه" فروشنده نگاه خیلی تحقیرآمیزی بهم کرد و به آیدا گفت "عجب. ببخشید فضولی کردم" که آیدا با لبخند شیطونی گفت "خواهش میکنم" موقع حساب کردن فروشنده کارتشو داد به آیدا و با یه لحن بدی مثل لاس زدن گفت "خانوم بهتون تخفیف ویژه دادم که مشتری بشید، ما واسه هیکلای جذابی مثل شما کارای خیلی خوبی میاریم، بیشتر بهمون سر بزنید" آیدا با عشوه گفت چشم حتما و منم عین احمقا تشکر کردم و پلاستیکا رو برداشتم و اومدیم بیرون. رفتیم چندجای دیگه هم چندتا تیکه لباس دیگه خرید و تاکسی سوار شدیم که برگردیم خونه.توی تاکسی مطلقا هیچی بینمون رد و بدل نشد. همینطور ساکت نشسته بودیم که آیدا دکمه بالای مانتوشو باز کرد و گفت "هوا خیلی گرم شده ها" راننده فقط از آینه نگاه کرد و هیچی نگفت. ولی معلوم بود چشمش که به بالای سینه های سفید آیدا که الان کامل لخت بود افتاد تعجب کرد. آیدا انگار از بی توجهیش حرصش دراومده باشه میخواست هرجور شده توجه راننده رو به خودش جلب کنه. یه دکمه دیگه رو هم باز کرد که دیگه قشنگ سینه هاش تو تاپش افتاد بیرون. بعد به راننده گفت "آقا شما هرروز تو همین خط کار میکنید؟" که راننده دوباره از آینه نگاهی بهش کرد و آب دهنشو قورت داد و گفت "بله خانوم دوازده ساله" زنم گفت "خوش به حالتون حتما آدمای مختلفی میبینید هرروز" که راننده شروع کرد از مشکلات شغلش گفتن. کم کم بحثو برد سمت این که مشکلا تو جامعه زیاد شده و بعضی وقتا زنای خرابی سوار تاکسیش میشن. زنم گفت "آقا خب حتما نیاز دارن و نیازاشون برطرف نمیشه" که راننده گفت "این همه مرد خانوم ازدواج کنن نیازاشونو برطرف کنن" که زنم با پوزخند گفت "بلانسبت شما بعضی مردا نمیتونن نیازای زنشونو ارضا کنن" که طرف با تعجب از تو آینه یه نگاهی به من کرد. من خودمو زده بودم به حواس پرتی و اون ورو نگاه میکردم. از اول که سوار شده بودیم باهم هیچ حرفی نزده بودیم و فکر کنم طرف میخواست مطمئن شه من همراه آیدام یا نه. خیالش که راحت شد پرسید "شما ازدواج کردید؟" زنم گفت "بله متاسفانه" راننده با خنده پرسید "چرا متاسفانه خانوم؟" که زنم گفت "شوهر منم از همون مرداست دیگه، دو دقیقه هم کمرش استقامت نداره" که راننده سری تکون داد و گفت "چی بگم والا، باید از خداشم باشه خانوم به این خوشگلی" و از توی آینه به من نگاه کرد و پرسید "آقا شما کجا پیاده میشی؟" من یکم نگاهش کردم، نمیدونستم چی بگم. نمیتونستم جای دیگه ای پیاده شم و زنمو با این نره خر تنها بذارم و اون همه وسایلو پیاده ببرم و روم هم نمیشد بگم همراه آیدام. الکی یه جا بعد از خونمون رو گفتم، که طرف گفت "من تا اونجا نمیرم اگه میخوای همینجا پیادت کنم با یه تاکسی دیگه برو" که منم ناچار گفتم باشه. تا نگه داشت آیدا هم گفت "خیلی ممنون پس منم همینجا پیاده میشم" طرف که کلی خوشحال شده بود از این که با آیدا تنها شده و حالا ضدحال خورده بود گفت "نه خانوم شما بمونید مسیر من و شما یکیه" آیدا هم یکم فکر کرد و با لبخند گفت باشه و در ماشینو بست و از پشت شیشه در حال دور شدن بهم چشمک زد و با خنده دست تکون داد. باورم نمیشد، طرف منو پیاده کرده بود که با زنم تنها شه و زنم هم باهاش رفته بود.دو سه کیلومتر پیاده روی کردم تا رسیدم اونجایی که باید پیاده میشدیم. به آیدا اس ام اس دادم پرسیدم کجاست که گفت "وایسا الان میام" ده دقیقه بعد رسید. ازش پرسیدم چی شد که با خنده تعریف کرد که کلی حرف زدن و بردتش واسش بستنی خریده و اونم بعد کلی اصرار شماره طرفو گرفته. گفتم "همین؟ یعنی کاری نکردید؟" که آیدا گفت "یعنی چی؟ فک کردی من به آرمین خیانت میکنم؟ چه فکری راجع به من میکنی؟" که من عذرخواهی کردم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم اول محل آیدا گفت "من میخوام یکم تو محل پیاده روی کنم اگه میای بیا" و من هم با این که کلی راه رفته بودم و پلاستیک خریدا سنگین بود و اذیت بودم، ولی گفتم باشه و رفتیم پیاده روی.چندتا خیابون پایینتر ته یه خیابونی که دوتا کوچه بن بست به هم میخوردن دیدم چندتا جوون دارن بهمون نزدیک میشن. خیلی ترسیدم، یه حسی بهم میگفت اتفاق بدی قراره بیفته. از اون پسریا شر بودن که به دخترا و زنا تیکه مینداختن و هیچی واسشون مهم نبود. چهارتاشون همینطور که به ما نزدیک میشدن داشتن میخندیدن. یکیشون گوشیشو دراورد گذاشت در گوشش و از بقیه جدا شد. از کنار هم که رد شدیم اونی که انگار رهبرشون بود و از بقیه لات تر و با جربزه تر به نظر میومد بعد از این که سیگارشو انداخت تو خیابون با اون دستش دست کون زنمو گرفت. آیدا یه نگاه به من کرد ولی من جرات نکردم هیچ واکنشی نشون بدم و فقط به راهم ادامه دادم. پسره که پرروتر شده بود با صدای بلند گفت "عجب کونی داره این جنده، معلومه هرروز کیر میخوره" و بقیه هم خندیدن. آیدا برگشت و با عصبانیت بهش گفت "میدم دوستپسرم پدرتو دربیاره ها عوضی" که همگی خندیدن و دور شدن فقط.اومدم به آیدا یه حرفی بزنم و عذرخواهی کنم که دیدم یه موتوری جلومون وایساد و یه پسر لاغر با قد متوسط اما تریپ خلاف با جای قمه رو صورتش از ترکش پیاده شد و رفت یه صحبت کوتاه با اون پسره که از اون بچه ها جدا شده بود کرد و اومد طرف ما. هردو وایسادیم. پسره اومد سمتمون، سینه های آیدا رو گرفت و گفت "جون چه سینه هایی" آیدا و من کفمون بریده بود و یه لحظه با تعجب به هم نگاه کردیم. اومدم مردونگی نشون بدم و یکی زدم به شونش که درجا زد تخت سینم، جوری که دو متر رفتم عقب. سریع و باعصبانیت دو تا دیگه هم زد تو سینم و من که عین سگ ترسیده بودم دستمو با حالت غلط کردم اوردم جلوم و رفتم عقب. اومد تو صورتم و با صدای بلند و لحن عصبانی گفت "من ممد گرگی ام، همه منو تو این محل میشناسن. از وقتی اومدید تو این محل زنتو زیر نظر داشتم و میخواستم بکنمش ولی پا نمیداد، حالا باید بشنوم که جفتتون به اون کسکش موادفروش و رفیقاش میدید؟ آره؟" من خیلی ترسیده بودم و قفل کرده بودم. پاهام شروع کرده بود به لرزیدن. ممد گرگی گلومو گرفت و انداختم رو زمین و وقتی آیدا اومد بیاد جلو تیزیشو دراورد گرفت جلوش. واقعا عین سگ ترسیده بودم. همون پایین خوابیدم و فقط نگاش کردم. گفتم "باشه هرچی شما بگی، به زنم کاری نداشته باش فقط" خندید و بهم گفت "اتفاقا با زنت کار دارم. امروز ساعت پنج با زنت میای خونه من دم بنگاه آقا جلال سر خیابون محمدی، میخوام جلو چشات بکنمش. اگه نیای زندگیتونو جهنم میکنم. میدونی که من خیلی تو این محل گندم و میتونم کاری کنم آب خوش از گلوتون پایین نره، پس بهتره هرچی میگم گوش کنی" و بعد آیدا رو به زور از لباش ماچ کرد و پرید ترک موتور نوچش. لباشو واسه تحقیر من شکل بوس کرد و داد زد "دیر نکنی" و رفتن. واقعا زندگیم همین الانشم جهنم شده بود. نمیتونستم دیگه تو محل با زنم پیاده روی هم بکنم. درسته محل زیاد خوبی نبود ولی تا قبل این ماجراها داشتیم توش زندگیمونو میکردیم. آیدا تا خود خونه گریه میکرد و وقتی رسیدیم درجا زنگ زد برای آرمین همه چیو تعریف کرد، آرمینم گفت همین الان میاد خونه. من اونقدر بدبخت بودم که نه زور داشتم نه رفیقی که پشتم باشه، اگه ممد گرگی میخواست زنمو همونجا وسط خیابون خلوت بکنه من هیچ کاری به جز تماشا از دستم برنمیومد. آرمین رسید، خیلی عصبانی بود و همش داد و بیداد میکرد. چندبار زد تو گوش من که چرا هیچ کاری نکردم و منم هیچی نمیتونستم بگم و فقط میگفتم ببخشید. چند دقیقه بعد که آروم شد و آیدا رو هم آروم کرد به صادق و اشکان و چندنفر دیگه زنگ زد بیان و خودشم سریع از خونه رفت بیرون. یکی دو ساعت گذشت، من همینطور با اضطراب نشسته بودم و منتظر بودم آرمین برگرده. یهو دیدم در باز شد و در حالی که لباساش پاره شده بود و صورتش زخم شده بود اومد خونه. تا رسید آیدا دوید سمتش و گفت چی شد، که آرمین گفت "هیچی، اون کسکش امشبو بیمارستان میخوابه. خودش و آدماشو اونقد زدیم که بفهمن دیگه نباید از این غلطا بکنن" و یه نگاه تحقیرآمیز با عصبانیت به من کرد و آیدا کلی خوشحال شد و شروع کرد به بوس کردن سر و صورتش و ازش تشکر کردن. منم واقعا افتخار کردم که زنم همچین بکنی داره و یه نفس راحت کشیدم. فکر کردن به این که اگه ممد گرگی میخواست زنمو بکنه چقد بدتر بود باعث میشد آرمین رو دوست داشته باشم. آرمین رفت سمت حموم و وان رو پر کرد و دراز کشید توش.آرمین که از حموم اومد همونطور با حوله اومد نشست رو کاناپه. آیدا لیوان شیرموزو داد بهش و گفت "اینم واسه عشق من که امروز به کل محل مردونگیشو نشون داده" و نشست پیشش. شروع کردن دوتایی از هم لب گرفتن و آیدا حولش رو باز کرد انداخت رو سر من که اون طرف نشسته بودم. همینطور که لب گرفتنشون ادامه داشت آیدا شروع کرد کیرشو با دست مالیدن و راست کردن. کیرش که کامل راست شد آیدا با عصبانیت بهم گفت "بیا اینجا از آرمین تشکر کن" منم بدون معطلی رفتم کنار پاشون زانو زدم. آیدا سر کیر آرمین رو گرفت طرفم و گفت "کیر عشقمو بوس کن و ازش تشکر کن" منم لبامو گذاشتم رو کیر کلفت آرمین بوسیدمش و گفتم "آقا آرمین ممنون که پشت من بودید، هیچوقت یادم نمیره" که آرمین زد زیر خنده و گفت "چه ربطی به تو داشت کسمغز؟ من این کارو واسه آیدا جونم کردم. اون کسکش به زن من چرند گفته بود" و شروع کرد دوباره از آیدا لب گرفتن. بعد به آیدا گفت بشینه پایین پیش من. هردومون زانو زده بودیم جلوی کیرش و منتظر دستورش بودیم. با حالت مغرور به کیرش اشاره کرد و گفت "حالا جفتتون همزمان به نشونه تشکر کیر آقا آرمینو ماچ کنید" من به آیدا نگاه کردم و دیدم رفت سمت کیرش، منم سرمو بردم جلو. دوتایی همزمان کیرشو بوس کردیم، جوری که لپامون خورد به هم. آرمین خندید و با پشت دست آروم زد تو صورت من که برم کنار و مزاحم ساک زدن آیدا نشم.زنم دستاشو گذاشت رو تخمای بزرگ و گرد آرمین و شروع کرد خوردن کیر بزرگش. با تمام توانش کیرشو میخورد. معلوم بود هربار که کیرشو میخوره از بزرگی کیرش و دیر اومدن آبش فکش درد میگیره ولی بازم هربار با ذوق و شوق کیرشو میخورد. آرمین سرمو گرفت و آورد کنار سر آیدا و گفت "ویو اون پایین چطوره دودولی؟ خیلی دوست داری یه کمکی به زنت بدی نه؟" و خندید. من که نمیدونستم باید چی جواب بدم همینطور فقط زل زدم بهش. آرمین سر کیرشو گرفت بالا و به آیدا گفت تخماشو بخوره. بعد که حسابی تخماشو خورد گفت "حالا از شوهرت لب بگیر. فک کن شب عروسیتونه، میخوام قشنگ مزه خایه هامو بچشه" آیدا هم خندید و شروع کرد از من لب گرفتن. زبونشو میفرستاد ته حلقم بخورم تا قشنگ مزه خایه های ارمینو بچشم. همینطور که لب میگرفتیم آرمین کیرشو میمالید به لپ آیدا و میگفت جون. بعد تو یه حرکت پاشد و زنمو زد زیر بغل و راه افتاد سمت اتاق خواب. وقتی منم پاشدم برم دنبالشون با عصبانیت رو به من گفت "کجا؟ تو همینجا میشینی. من و آیدا جون میخواهیم بدون سر خر یکم سکس واقعی کنیم" و آیدا رو برد تو اتاق خواب و درو بست. صدای تلمبه زنای آرمین و آه کشیدنای آیدا و برخورد تخت به دیوار که از اتاق میومد یاد وقتایی افتادم که بچه بودم و وقتی مامان بابام نبودن نامزد خواهرم میومد خونمون و خواهرمو میبرد تو اتاق و خواهرم همینطور مثل جنده ها آه و اوه میکرد و منم صداشونو میشنیدم و خودارضایی میکردم. آیدا بلند داد میزد "آرمین... آرمین منو بکن... من جنده کیرتم آرمین" مطمئن بودم کل همسایه ها دارن صداشو میشنون. اونقدر با صداشون جق زدم تا ارضا شدم. آبم که اومد حشرم هم رفت، دیگه من موندم و فکرام راجع به زندگیم و آینده، و این که آخر این بازی قراره چجوری تموم شه. اتفاق امروز نشون میداد دیگه نمیشه برگشت عقب، ولی نمیشد هم جلوتر رفت واقعا. از این به بعد باید با بی آبرویی و بدنامی تمام زندگی میکردیم، فقط به خاطر این که لذت جنسی ببریم. نمیدونستم باید چیکار کنم، بیغیرتیم مثل اره تو دهنم گیر کرده بود.
اون شب آرمین و آیدا بعد سکس خوابیدن و تا صبح در اتاق باز نشد. صبح آرمین بیدار شد و من براش صبحونه درست کردم خورد و رفت. آیدا هم بیدار شد رفت خونه مادرش اینا. منم تعطیل بودم رفتم تو محل یکم راه رفتم. هنوز خیلیا مخصوصا جوونا بهم بد نگاه میکردن و حتی معلوم بود بیشتر هم ازم متنفر شدن، ولی دیگه حداقل کسی کاریم نداشت. چند روز معمولی گذشت و آرمین هم هرچقدر آیدا بهش زنگ میزد و ازش خواهش میکرد بیاد میگفت کار داره و نمیرسه. آیدا خیلی ناراحت بود و با منم خیلی کم حرف میزد. منم اعصابم خورد بود و هرچی علف مونده بود واسم کشیدم. حس میکردم دیگه علف منو نمیگیره ولی میترسیدم چیز دیگه ای هم بکشم. همینطور اوضاع تخمی میگذشت تا این که یه روز آرمین سر زده کلید انداخت و اومد تو.آیدا انگار دنیا رو بهش داده بودن، دوید سمت در و پرید بغل آرمین. آرمین با همون پوزخند همیشگیش تو جواب سلام من فقط سرشو تکون داد و اومد نشست رو کاناپه و دستشو گذاشت پشت سر من. واقعا احساس ضعیف بودن میکردم تو دستای بزرگ آرمین. آیدا رفت واسش اسموتی درست کنه بیاره. ازم پرسید "چه خبر؟ دیگه که کسی تو محل اذیتت نکرد پسرم؟" این دیگه چه بچه پررویی بود که با این سنش منو پسرم صدا میکرد. من گفتم نه و تشکر کردم. زد پشتم و گفت "هرکی خواست اذیتت کنه بگو آقا آرمین پشتمه ، خودشون حساب کار دستشون میاد" که من باز تشکر کردم. دکمه و زیپ شلوارشو باز کرد و به کیرش اشاره کرد ، منم متوجه شدم خوش آمدگویی و تشکر صحیح نکردم و زانو زدم جلوش و کیرشو بوس کردم. آیدا اومد اسموتیشو بهش داد و بهش گفت "عشقم میخوای تا من خودمو واست آماده میکنم ارشیا یکم ماساژت بده؟ معلومه هنوز کوفته ای از دعوای اون روز" که آرمین یه پوزخندی زد و گفت "آره بدم نمیاد، به شرط این که قول بده زیاد کونی بازی درنیاره که حالم به هم بخوره" آیدا کمکم کرد لباسای آرمینو دربیارم و سینه پهنشو بوس کرد و یکم نوک سینه هاش و شکمشو با لباش خورد و رفت آماده شه. همینطور که آرمین لخت لم داده بود رو مبل، من شروع کردم عضلات بزرگ و قویش رو با دست ورز دادن. دستمو میکشیدم رو سینه های بی موش و عضله های برجسته شکمش، سعی میکردم بازوهاشو با دست بگیرم. این پسر به زور ۱۸ سالش بود و بازوهاشو با دو تا دست به زور میشد گرفت. زنجیر طلاش سرد بود و سینه هاش گرم و مالیدن بدن مردونش واقعا حس خوبی بهم میداد. دوست داشتم تا ابد خدمتگزارش باشم اینقد که همه چیش مردونه بود. ازش پرسیدم اجازه هست کیر و خایه هاشم ماساژ بدم که با همون جدیت و تهدید همیشگیش فقط سر تکون داد. با دو تا دستم خایه هاشو گرفتم و شروع کردم مالیدن. واقعا بزرگ بود، دو سه برابر خایه های من بود. کیرشم که الان که نیمه راست بود اندازه کیر راست شده من بود. رونای کلفت و مردونشم ماساژ میدادم، همه چی عالی بود و رو ابرا بودم. قد مالیدن سینه های زنم از مالیدن کیر و خایش لذت میبردم. واقعا از ته دلم دوست داشتم بهم بگه کیرشو بخورم تا کل کیر گندشو بکنم تو دهنم، ولی زد تو حالم و گفت "بسه دیگه پاشو کونی" . با اعصاب خوردی نشستم رو کاناپه کنارش ولی سعی میکردم چیزی نشون ندم.زنم از اتاق اومد بیرون یه چرخی زد لباسشو نشون آرمین داد و نشست پیش من . همینطور که سه تایی رو کاناپه نشسته بودیم و من بینشون بودم، آرمین آیدا رو کشید جلو و شروع کردن از هم لب گرفتن، دقیقا جلوی صورت من تو فاصله چند سانتیم. انگار هیچی نمیتونست جلودار آرمین بشه، هرکاری دلش میخواست رو میکرد و زن منم جندش شده بود. همونطور که جلوی من لب میگرفت موهاشو از پشت میکشید و پشت دستش میخورد تو صورت من. بعد سر آیدا رو گذاشت رو شکمش و اونم همینطور که وزنشو انداخته بود رو من و بینشون نشسته بودم شروع کرد کیرشو خوردن. یهو رو کرد به من و گفت "پاشو برو اون ور ببینم" منم گفتم چشم و پاشدم. یکم که از هم لب گرفتن آیدا پاشد زانو زد نشست بین پاهاش و شروع کرد کیرشو با ولع خوردن . بهم گفت بشین واسم یه رول بپیج ببینم. منم گفتم چشم و شروع کردم. همینطور که زنم واسش ساک میزد من واسش علف رول میکردم. بعد که تموم شد و نشونش دادم بدون این که کیرشو از دهن زنم دربیاره گفت "خوبه، حالا برو واسم مزه و کره بگیر میخوام بعد کردن کس زنت عشق و حال کنم" که گفتم "میشه یکم دیگه ببینم بعد برم ؟" که گفت "چون امروز پسر خوبی بودی اجازه میدم" منم ازش تشکر کردم.یکم که گذشت آرمین همینطور که آیدا کیرشو میخورد گوشیشو دراورد و شروع کرد ازش فیلم گرفتن. آیدا هم با عشوه کیرشو زبون میزد و به دوربین چشمک میزد. عجب جنده ای شده بود زنم، دیگه هیچی براش مهم نبود. یهو آرمین دوربینو گرفت سمت من و گفت "بیا اینجا ببینم کسمغز" و من در حالی که از کوچیک بودن کیر خوابیدم جلوی دوربین خجالت میکشیدم دستمو گذاشتم روش و چون میترسیدم هم کاری که میگه رو انجام ندم رفتم جلو. آرمین آروم زد تو گوشم و پرسید "این کیه داره کیر منو میخوره؟" با سختی و عذاب گفتم "زن منه آقا آرمین" باز آروم زد تو گوشم و گفت "اسم من چیه؟" من گفتم "آقا آرمین" این بار محکم زد تو گوشم و گفت "از این به بعد منو ارباب صدا میزنی" منم با بغض گفتم چشم. بعد دوربینو گرفت رو آیدا که داشت کیرشو میخورد و دستشو کشید رو سرش. بهش گفت "با شوهرت حرف بزن، بهش بگو چرا کیر منو به جای اون میخوری" آیدا تو نهایت حشری بودن رو به من گفت "کیرشو ببین، کیرش ۶ برابر توئه. ۶ سال ازت کوچیکتره ولی کیرش ۶ برابرته. من جنده کیرشم. ارشیا، زنت جنده کیر آرمینه خوب نگاه کن" و از پایین تا بالای کیرشو لیس زد. آرمین همینطور که فیلم میگرفت همش میخندید و به من نگاه میکرد. بهش گفت "از شوهرت لب بگیر مزه کیرمو بچشه" که آیدا گفت "ارشیا که کونیه و عاشق مزه کیرته، خودت میدونی" و بعد جلوی دوربین منو با لبای خیس و ترشش یه بوس طولانی کرد. آرمین خندید و گفت آفرین و بعد گوشی رو انداخت کنار. واقعا باورم نمیشد داره چه اتفاقی میفته، آرمین دیگه هرکاری دلش میخواست میکرد. میتونست زندگیمو با این فیلم نابود کنه، البته اگه تا الان این کارو نکرده بود.بعد آرمین پاشد و آیدا رو هم بلند کرد، به منم دستور داد برم سوراخ کون زنمو از پشت بلیسم. همینطور که آیدا وایساده بود و کونشو قمبل کرده بود و من داشتم کونشو میلیسیدم، آرمین کیرشو گذاشت بین رونای آیدا. سر گنده کیرش میخورد زیر چونم. آرمین با عصبانیت بهم گفت "اگه زبونت بخوره به کیرم زبونتو از حلقت درمیارم" و دوتا دستشو گذاشت رو کون زنم. منم سعی میکردم مواظب باشم که موقع لیسیدن کون آیدا زبونم به کیرش نخوره. سر قارچی شکل کیرش خیلی تحریکم میکرد ولی میترسیدم. ارشیا آیدا رو انداخت رو کاناپه، یکی از پاهاشو گذاشت رو شونش و کیرشو کرد تو کسش. همینطور که کیرشو تو کسش جلو عقب میکرد طوری ازش لب میگرفت انگار تازه همو دیدن. واقعا زنم تا حالا از اول دوستیمون منو اینطوری نبوسیده بود، فک کنم بهترین و طولانی ترین بوسمون همونی بود که آرمین میخواست مزه خایه هاشو بفهمم و مجبورش کرد طولانی منو ببوسه . همینطور که زیر آرمین بهش کس میداد ازم پرسید "کسمو دوست داری؟ دوست داری بکنیش؟" که من برای خوش اومدن آرمین گفتم "آره، آقا آرمین خیلی آدم خوش شانسیه" که یهو آرمین پاشد زد تو صورتم و گفت "اولا بهت گفتم به من میگی ارباب، بعدم من آدم خوش شانسیم زن جنده؟ تو خوش شانسی که من بهت اجازه میدم کس دادن زنتو ببینی. من دارم ماهی ۳ تومن میگیرم که زنتو بکنم، کل زندگیتم صاحب شدم. کل محل میدونن من مرد خونتونم. زنتو شبا تو تخت خودت میکنم و تو رو کاناپه میخوابی، تو با اون کیرت که نمیتونی باهاش وایساده بشاشی خوش شانسی که اجازه میدم ارضا شی" واقعا میدونست چطور منو تحقیر کنه. سرمو انداختم پایین و با صدای گرفته گفتم "بله ارباب، همینطوره. ببخشید بی ادبی کردم، حواسم نبود چی میگم" آرمین گفت "از این به بعد فقط وقتی من اجازه میدم میتونی به کیرت دست بزنی. اینجوری یاد میگیری باادب باشی" و بعد برم گردوند، محکم کون لختمو اسپنک کرد و زنمو نشوند رو کیرش. آیدا هم ازش یاد گرفت، همینطور که رو کیرش بالا پایین میرفت میزد در کون من و میخندید. آیدا بهم گفت "دوست داری کیر آرمین به جای کس من تو کون تو بود؟ به زنت حسودی میکنی آره؟ عیبی نداره عزیزم بگو" و هردو خندیدن.من برای این که یه وقت نتونم جلوی خودمو بگیرم و به کیرم دست نزنم که آرمین عصبانی بشه پاشدم لباسامو پوشیدم و رفتم مغازه واسه چت کردن آرمین و آیدا بعد سکس مزه بگیرم ولی همش حواسم پیش زنم و آرمین بود. وقتی برگشتم دیدم آرمین آیدا رو جوری که سینه هاش سمت خودش باشه نشونده رو کیرش و سرشو کرده تو سینه هاش و همینطور که آیدا رو کیرش بالا و پایین میره سینه هاشو میخوره. آیدا تا منو دید بهم گفت برم جلو و وقتی رفتم سرمو گرفت کرد تو کونش و گفت بلیس. کونش که از بالا پایین شدن رو کیر آرمین عرق کرده بود رو میلیسیدم و مواظب بودم که زبونم به کیر آرمین نخوره که یهو عصبانی شه. جلو عقب رفتن کیرش تو کس زنم رو با دقت میدیدم و واقعا لذت میبردم. آرمین بالاخره انگار داشت ارضا میشد. آبش که اومد، نمیدونم عمدی یا اتفاقی ولی کیرشو همون لحظه کشید بیرون و نصفش پاشید رو صورت من که داشتم کون آیدا رو زبون میزدم. آبش واقعا داغ بود و بهم حال داد. آیدا که متوجه شده بود خندید و زد پشت کمرم گفت "نوش جونت شوهر بیغیرت من، از آرمین تشکر کن که کس زنت و صورتتو آبیاری کرد" که من به آرمین که هنوز داشت از ارضا شدنش حال میکرد تشکر کردم "ارباب خیلی ممنونم واقعا" آرمین زنمو از روی پاهاش برداشت نشوند کنارش و با بی حالی دستشو زد تو صورت من و گفت "واقعا بعضی وقتا باورم نمیشه اینقد بی ناموسی، دیگه حالم داره از کثافت بودنت به هم میخوره، گمشو نبینمت فقط" منم سریع رفتم نشستم یه گوشه تا عصبانی نشه و یه وقت از خونه بیرونم نکنه.همونطور که لخت تو بغل هم خوابیده بودن آیدا گوشی آرمین رو که اون کنار افتاده بود برداشت و یه سلفی از خودشون گرفت. آرمین موقع سلفی هم همون پوزخند بکنیش رو لبش بود. آیدا با عشوه و لوس کردن خودش گفت "واسم بفرستش میخوام بذارمش اینستا که دیگه از امروز همه بدونن صاحبم کیه" که آرمین گوشیو بهش داد تا خودش بفرسته واسه خودش. آیدا از من پرسید "ارشیا جونم تو با اون هنر نویسندگیت یه کپشن خوب بهمون پیشنهاد میدی؟" من واقعا قفل کرده بودم، فکر میکردم داره همینطوری واسه تحریک کردن آرمین این حرفو میزنه ، انگار واقعا میخواست عکسشونو پست کنه. من گفتم "عزیزم همه دوستامون و فامیلامون تو پیجت هستن مطمئنی این کار خوبیه؟" که آیدا گفت "مگه چیه؟ دارم با یکی از دوستام تو صفحم عکس میذارم" که من توضیح دادم معلومه اینجا خونمونه و سر و وضعشونم معلومه سکس کردن و بهتره این کارو نکنه. آیدا گفت "واسه من تعیین تکلیف نکن کونی، من هر کاری بخوام میکنم" من گفتم "باید یه حدی مشخص کنیم دیگه آیدا، قرار شد این فقط واسه حال کردن خودمون باشه و کسی خبردار نشه که آبرومون بره" که آیدا با عصبانیت گفت "ما هیچ قراری نذاشتیم، تو برو کونتو بده. اصلا من میخوام با کیر آرمین عکس بذارم" و بعد رفت پایین و سر کیر نیمه راست آرمین رو گذاشت رو صورتش و از خودش سلفی گرفت. آرمین فقط میخندید. گوشیشو نشونم داد، دیدم آمادست عکسو پست کنه. گفتم "عزیزم خواهش میکنم این کارو نکن، الان عصبانی هستی بعدا پشیمون میشی" که آیدا گفت "بگو غلط کردم پررویی کردم. بگو از این به بعد هرچی بخوام فقط خواهش میکنم، بگو حاضرم به آرمین جلوت کون بدم تا این عکسو نذاری" منم تو نهایت تحقیرشدگی همه رو مو به مو گفتم تا آیدا آروم شد. آرمین همونطور که میخندید پاشد لباساشو پوشید، آیدا رو بوسید و رفت. آیدا هم رفت تو اتاق حاضر شد و از خونه رفت بیرون. اگه من همین امروز وسایلمو جمع میکردم و میرفتم و هیچوقت هم برنمیگشتم، مطمئن بودم زنم حتی بهم یه زنگ هم نمیزد. ولی خودمونیم، من قرار نبود جایی برم. من از تحقیر شدنای هرروزم داشتم لذت میبردم و اینطور که بوش میومد قرار بود هرروز تحقیرای شدیدتر و لذتبخشتری هم تجربه کنم. این بود که رفتم اسموتی آرمین که نصفشو خورده بود رو برداشتم سر کشیدم و نشستم رو مبل به این که دیگه چه چیزایی ممکن بود پیش بیاد که حال بده فکر میکردم.
همونطور که گفتم چندوقت بود آرمین دیگه مثل سابق نمیومد خونمون. هربار آیدا بهش زنگ میزد یه بهونه ای میاورد و میپیچوند. منم که اینو به آیدا میگفتم قبول نمیکرد و خودشو گول میزد و میگفت نه آرمین دوستم داره، الان فقط یکم سرش شلوغه. به نظر من فکر مسخره ای بود، آرمین یه بچه لات خوش بدن بود که دوست داشت زن بدبختای بی عرضه ای مثل من رو بکنه و هرکدومم بعد یه مدت دلشو میزدن. ولی خب آیدا میخواست خودشو خر کنه و هرجور شده نگهش داره، منم این حتی برام بیشتر تحقیرکننده بود و یه جورایی خوشم میومد و به این بازی تن میدادم.یه روز آیدا خیلی حشری بود و داشت خودارضایی میکرد، ولی هرچی کسشو میمالید انگار فایده نداشت، چون خیلی محکم میمالید ولی زیاد آه نمیکشید. همینطور که دوتا انگشتشو میکرد تو کسش گفت "بدون کیرش نمیتونم ارضا بشم ارشیا. نمیدونم چیکار کنم دیگه" بعد یکم فکر کرد و گفت "برو واسم یه بادمجون دراز با یه بسته کرم بخر" منم گفتم چشم و لباسامو پوشیدم رفتم اول بادمجون رو از میوه فروشی خریدم. طرف خیلی تعجب کرد که من فقط یه دونه بادمجون میخوام و منم که دیدم خیلی ضایعست گفتم منظورم یک کیلو بوده. بعد که حساب کرد دیدم کرم گرونه و پول تو جیبی ای که آرمین بهم داده نمیرسه و بهش گفتم آقا همون یه دونه رو بده و اونی که دراز و کلفت بود و بیشتر از همه شبیه کیر بود رو گذاشتم وزن کرد و خریدم. وقتی رفتم تو سوپرمارکت و یه دونه بادمجون بزرگ رو گذاشتم روی پیشخونش و گفتم "ببخشید کرم روون کننده دارید؟" طرف با یه حالتی که انگار چندشش شده نگاهم کرد. حس میکردم میدونه اومدم برای زنم بخرم و ببرم بشینم نگاهش کنم که میکنه تو کسش، یا دیگه تو بهترین حالت فکر میکرد کونی ام. کرمو انداخت جلوم و گفت "فقط همین هست" منم تشکر کردم و حساب کردم و اومدم بیرون. اگه پول داشتم یه چیز دیگه ای میخریدم، اینطوری خیلی آبروریزی بود دیگه. هرروز چیزای جدیدی پیش میومد که میفهمیدم بازم واسه بی آبرویی جا دارم. وقتی رفتم خونه سریع بادمجونو شستم و دادم به آیدا و اونم کرمو برداشت و رفت تو اتاق. وقتی داشت میرفت گفتم "میشه منم بیام نگاه کنم؟" که گفت "تو باشی من نمیتونم تمرکز کنم، میخوام تو آرامش بدون سر خر خودمو ارضا کنم" و درو بست. بعد چند روز آیدا که دیگه خیلی کلافه شده بود و بداخلاق هم شده بود بهم وسط حرفاش گفت "ببین من فهمیدم مشکل چیه. رابطه ما یه نواخت شده، اونم یه پسر سکسیه که هر دختریو میتونه بکنه و طبیعیه نخواد همش منو بکنه. ولی من خوب میدونم باید چیکار کنم که دوباره برگرده" انگار که من یکی از دوستای دخترش باشم که اینطور از رابطش با آرمین برام درد دل میکرد. دیگه قشنگ منو مرد حساب نمیکرد. دیدم گوشیشو برداشتو شروع کرد با دوستش سارا حرف زدن و با خنده های زیاد دعوتش کرد خونه. ازش پرسیدم "چی شد یهویی به سارا گفتی بیاد؟" که فقط خندید و چشمک زد بهم. بعدم زنگ زد به آرمین و گفت به دوستش سارا گفته بیاد و دعوتش کرد اونم بیاد، آرمینم قبول کرد. من خوب یادم بود که گفته بود امروز باید بره یه ملکیو جابجا کنه و تا شب درگیره!! آیدا با خوشحالی حولشو برداشت که بره حموم، به منم گفت طبق معمول همراهش برم که واسش کسشو شیو کنم و موهای بدن خودمم بزنم. من خیلی مو نداشتم ولی همونقدر که مو داشتم رو هم آیدا میگفت باید همشو بزنم. این بود که بدنم با دخترا مو نمیزد. بعد حموم هم آیدا واسه مسخره بازی واسم لوسیون بدن زد و گفت "جون اگه امشب دوتا کس درجه یک نبودن آرمین حتما تو رو میکرد" و زد در کونم و فرستادم بیرون. من همونجا بیرون حموم منتظرش وایسادم. وقتی از حموم اومد بیرون دوتا ست نشونم داد و گفت "به نظرت آرمین از کدوم بیشتر خوشش میاد؟" که من یکیو انتخاب کردم و اونم گفت "آره به نظر منم تو این بهتر میشم، ممنونم عزیزم" و بعد پیشونیمو بوسید.سارا یه ساعت بعد اومد. سارا یه دختر خوشگل وخوش هیکل بود. قد بلندی داشت و بدن توپر و ورزیده ای هم داشت. سینه های خیلی بزرگ و سفتی داشت، کونشم عالی بود و مهمتر از همه مثل جنده ها میخندید و کیر همه رو راست میکرد. تا از در اومد بعد از سلام و احوال پرسی با ذوق به آیدا گفت "به به چه کسی شدی آیدا جون" و دوتایی خندیدن. من رفتم ازش کیفشو بگیرم آویزون کنم که بدون این که اهمیت بده یه جورایی کیفشو پرت کرد تو بغل من. رفتن نشستن و آیدا به من گفت پذیرایی کنم ازشون. همینطور که من تو آشپزخونه داشتم میوه میشستم، اونا داشتن با ذوق از اتفاقایی که قرار بود امشب بیفته صحبت میکردن. سارا با خنده و یه جور کنجکاوی و خجالت از آیدا پرسید "آرمین باید خیلی هم اون پایین مایینا خوب باشه نه؟" که آیدا گفت "ببین تا حالا همچین چیزی ندیدی. پسرای معمولی مث ارشیا هرچی هستن ۶ برابرش کن" که سارا خندید و گفت "پشمام دیگه دروغ نگو" آیدا هم سر سینشو نیشکون گرفت و گفت "یه ساعت صبر کن حالا خودت میبینی" همینطور که صحبتشون ادامه پیدا کرد سارا با صدای آروم گفت "حالا واقعا ارشیا از همه اینا خبر داره؟ یعنی هیچی نمیگه؟" که آیدا گفت "اگه بدونی آرمین چه کارایی با من جلوی ارشیا میکنه فکر میکنی دارم از پورنایی که دیدم واست تعریف میکنم" و بعد منو صدا کرد. من با کمال تعجب دستامو خشک کردم و رفتم پیششون. آیدا بهم گفت "واسه سارا بگو من و آرمین چه کارا میکنیم" من با التماس بهش نگاه کردم تا این کارو با من نکنه، ولی آیدا بهم اخم کرد و منتظر بود. سارا با تعجب خندید و به آیدا نگاه کرد. من گفتم "آرمین بعضی روزا میاد اینجا، ما خیلی باهم راحتیم دیگه" که آیدا با عصبانیت گفت "دقیق و کامل همه چیو واسه سارا تعریف کن. آرمین تو چی راحته؟" من با خجالت گفتم "آرمین دوست پسر آیداست، باهم سکس میکنن" سارا با خنده پرسید "اون وقت تو با این مشکلی نداری؟" من با سختی جواب دادم "نه، آیدا از آرمین خوشش میاد و منم نمیتونم اونطوری ارضاش کنم، حق داره یکم حال کنه" که سارا انگار دلش واسه من سوخته باشه گفت "باشه ارشیا برو به کارت برس دیگه" و منو مرخص کرد انگار. آیدا خندید و به سارا گفت "پاشو بریم خودمونو کس کنیم" و هردو در حالی که باهم شوخیای جنسی میکردن و به کس و کون هم دست میزدن رفتن سمت اتاق خواب. بعد یه مدت من رفتم دم در اتاق و دیدم سارا دراز کشیده رو تخت و پاهاشو باز کرده و آیدا داره دوتا انگشتشو میکنه تو کسش و لباشو میذاره رو کلیتش و میمکه. سارا تا منو دید سینه هاشو پوشوند و پاهاشو بست و با اعتراض به آیدا نگاه کرد. آیدا با عصبانیت پرسید "چته؟" گفتم "ببخشید میخواستم ببینم سیب زمینیا رو کجا گذاشتی" که آیدا گفت "کنار یخچالن دیگه کوری مگه؟ دفعه آخرت باشه به یه بهونه مسخره بدون اجازه میای بالا سر ما" منم گفتم چشم و رفتم مشغول آشپزی برای شب شدم. اونا یه ساعتی باهم تو اتاق بودن و بعضی وقتا صدای آه و ناله خفیفشون میومد. بعد یه مدت اومدن بیرون. سارا با همون شلوار و پیرهن تقریبا رسمی خودش بود، ولی آرایش خیلی قشنگی کرده بود و از همیشه خوشگلتر شده بود . آیدا ولی فقط یه ساپورت توری پوشید که جلوی کسش پاره بود و میشد بدون دراوردن کیر بره توش، هیچ سوتین یا تاپی هم نپوشیده بود. بهش گفتم "عزیزم اینطوری میخوای باشی؟" که با عصبانیت گفت "آره مگه چیه؟ به تو ربطی داره؟" منم گفتم "نه عزیزم فقط گفتم شاید چون مهمون داریم شاید" که حرفمو قطع کرد و گفت "آرمین جون من مهمون نیست، صاحبخونست" که سارا با تعجب زد زیر خنده، انگار هنوزم باورش نشده بود. رفتار آیدا جلوی سارا خیلی تحقیرآمیز بود باهام، تصمیم گرفتم دیگه هیچی نگم تا بیشتر جلوش تحقیرم نکنه.آرمین که کلید انداخت و از در اومد تو، دوتایی پاشدن با ذوق رفتن سمتش. سارا جلوتر رفت و اول بغلش کرد و از این گفت که چندوقته ندیدتش و دلش خیلی براش تنگ شده بود. آرمین اونقدر بچه پررو بود که با هیزی تمام همونجور جلوی چشمش بدنشو برانداز میکرد و رو کیرش دست میکشید. آیدا اومد با دو تا دستش پهلوهای سارا رو گرفت و از روی شونش شروع کرد از آرمین لب گرفتن. آرمین با خنده و صدای بلند گفت "اوف امروز قراره با دوتا خانوم سکسی تو این خونه چطوری سر کنم" که اون دوتا هم خندیدن و شروع کردن واسش عشوه اومدن و دست کشیدن به بازوها و سینه های ستبرش و شوخیای الکی کردن. آرمین گفت "خب نظرتون چیه بشینیم؟" که آیدا گفت قبلش واست یه کادو گرفتم. بعد شروع کرد دکمه های پیرهن سارا رو باز کردن و سینه هاشو جلوی آرمین انداخت بیرون و نوک سینه هاشو از پشت نیشکون گرفت. بهش گفت "ببین چه دوست دختری داری واست همچین میمی هایی میاره" آرمین که معلوم بود خیلی با این کارش حال کرده یه جون گفت و شروع کرد به مالیدن سینه های سارا و بوسیدن گردن و سینه هاش. آیدا هم پیرهن سارا رو کامل دراورد و شلوارشو کشید تا زیر کونش و پشت کمرش و کونشو بوس میکرد. آرمین همینطور که سارا تو بغلش بود سینه های آیدا رو میخورد و دست میکشید به کون سارا، واقعا که تو بهشت بود. منم نشسته بودم رو کاناپه با این صحنه ها جق میزدم ولی انگار اصلا وجود خارجی نداشتم واسشون. آیدا و سارا سینه هاشونو میمالیدن به هم و از هم لب میگرفتن و آرمین هم دستش رو کیرش بود. بعد از جفتشون لب گرفت و جفتشونو نشوند جلوی کیرش رو زمین. آیدا شروع کرد از رو شلوار کیرشو خوردن و قربوت صدقش رفتن. وقتی شلوارشو کشید پایین سارا داد زد "پشمااام عجب کیری" که آرمین و آیدا دوتایی بهش خندیدن. آیدا کیر آرمین رو گرفت سمت لبای درشت سارا و گفت "میخوای مزش کنی عزیزم؟" که سارا با شهوت گفت "معلومه که میخوام دیوونه" و کیر آرمینو کرد تو دهنش. همونطور که سارا واسش میخورد آیدا هم با زبون میکشید رو کناره های کیرش و خایه هاش. تقریبا دونفری داشتن واسش ساک میزدن دیگه معلوم نبود خیلی چی به چیه دقیقا، فقط جفتشون هرکاری از دستشون برمیومد واسه سرویس دادن به کیر آرمین میکردن.آرمین رو کرد به من و مث رئیسا پرسید "چطوره؟ خیلی دوست داشتی جای من بودی نه؟ راستشو بگو چقد به یاد سارا جق زدی کسمغز؟" که دوتایی همونطور که کیرشو میخوردن خندیدن. آیدا شروع کرد لبا و زبون سارا رو لیس زدن و ازش لب گرفتن، بعدم نشوندش رو کاناپه و شلوارشو دراورد و شروع کرد کسشو خوردن. جوری با ولع میخورد که آدم هوس میکرد. آرمینم اومد وایساد بالا سر سارا و کیرشو داد ساک بزنه. سارا واسش سخت بود بین زنم و آرمین تمرکز کنه ولی معلوم بود خیلی داره حال میکنه. آیدا گفت "قربون کیرت برم داری حال میکنی؟" آرمین گفت "آره عزیزم میخواهیش؟" آیدا هم گفت "آره خواهش میکنم بذار منم کیرتو بخورم" و زبونشو آورد بیرون. آرمین چندتا زد رو زبونش و کیرشو محکم کرد تا ته حلقش. سارا که خجالتش ریخته بود کامل رفته بود زیر خایه های آرمین و خایه هاشو کرده بود تو دهنش. یکم که این وضع ادامه پیدا کرد آیدا قمبل کرد کونشو داد عقب. آرمین یه لب از سارا گرفت و بعد دست انداخت جوراب شلواری آیدا رو از اونجایی که باز بود کامل پاره کرد تا کونش کامل بیفته بیرون. بعد کیرشو گذاشت رو کونش و گفت "سارا خودت با دستات و اون ناخونای خوشگلت کیرمو میذاری تو کس دوستت یا بگم شوهر کسکشش بیاد؟" که سارا خندید و اومد کیرشو بوسید و کردش تو کس آیدا. بعد دو طرف کونشو گرفت و شروع کرد جلو عقب کردن کونش رو کیر آرمین. هرزچندگاهی کیرشو درمیاورد و کس و کون آیدا و کیر آرمین رو میخورد و دوباره میذاشتش سر جاش.بعدش جاشونو عوض کردن و آیدا همین نقشو واسه سارا بازی میکرد، با این تفاوت که آیدا خیلی بیشتر جنده بازی درمیاورد و عشوه میومد. مثلا همینطور که کون سارا رو روی کیر آرمین عقب جلو میکرد میگفت "کسای ما متعلق به کیر توئه آرمین، خواهش میکنم همونطور که همیشه کس منو پاره میکنی مال دوستمم جر بده" که واقعا کیر هرکسیو راست میکرد. یکم که گذشت آیدا اومد سرشو گذاشت رو شکم لخت من بالای کیرم که تازه آبش اومده بود و کسشو گذاشت جلوی دهن سارا تا همونطور که آرمین از پشت میکردش کسشو بخوره. همینطور که سارا کسشو میخورد با تلمبه های آرمین تو کس سارا من و آیدا هم تکون میخوردیم. آیدا تو چشمای من زل زده بود انگار میخواست بیشتر تحقیرم کنه. سارا تو همین مدت فقط دوبار رو کیر آرمین ارضا شده بود، سارا خیلی پسرباز بود ولی مطمئنم هیچکدوم از دوست پسراش اینطوری کسشو نمیکردن.بعدش آرمین نشست رو کاناپه زنم نشست رو کیرش و سارا هم اومد شروع کرد سوراخ کونشو لیسیدن. سارا رو به من گفت "آیدا بهم گفته بود چقد کیرت کوچیکه ولی من باورم نمیشد" و سوراخ کون آیدا رو میلیسید. زنم داد میزد "آرمین کس و کون من واسه خودته، جرش بده. جلوی این دیوث کسمو جر بده" سارا هم وسطش بازم هی کیر آرمینو درمیاورد و میخورد و دوباره میکرد تو کس آیدا. آیدا که برای بار سوم ارضا شد، سارا بهم گفت "از آرمین تشکر کن که وظیفه تو رو انجام داد و زنتو اینقد قشنگ ارضا کرد" و منم تو نهایت خجالت عین احمقا انگار فقط واسه این که خودمو بیشتر تحقیر کنم به آرمین گفتم "ارباب مچکرم که وقتی هستید زنم احساس آرامش میکنه" که سه تاییشون با تعجب بهم نگاه کردن و خندیدن. آب آرمین که داشت میومد دوتایی جلوش نشستن و منتظر موندن تا جق بزنه بریزه رو سینه هاشون. آبش مثل همیشه زیاد و غلیظ بود و سینه هاشونو خوشگلتر از همیشه کرد. همونطور که سینه هاشون پر از آب بود به هم مالوندنشون و لب گرفتن از هم. آرمین صدام زد و گفت "بیا اینجا ببینم امروز ازم درست تشکر نکردی" ، منم همونطور کون لخت رفتم جلوش زانو زدم و کیرشو که هنوز یه قطره آب سرش بود بوسیدم. سارا زد تو سرم و گفت "خاک تو سرت ارشیا واقعا تو خیلی عجیبی" و بلند شد رفت دستشویی.آرمین بهم گفت واسش نوشابه ببرم و وقتی بردم سارا هم از دستشویی برگشته بود. رو به آیدا و سارا گفت "یکم علف رول کنم باهم بکشیم خانوما؟" که اونا هم خیلی استقبال کردن. وقتی جوینتو آتیش زدن و شروع کردن به کشیدن آرمین بهم گفت "قیافه تو حالمو بد میکنه، نمیخوام وقتی چت میشیم ببینمت، بدو گمشو از خونه بیرون." من با حالت بی پناهی به آیدا نگاه کردم و اونم شونشو انداخت بالا و رول رو از آرمین گرفت و سه کام حبس رفت. من که میترسیدم آرمین تو چتی عصبانیتش بدتر باشه سریع لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون. وقتی داشتم میرفتم بیرون سارا که انگار چت شده بود گفت "عه واقعا رفت بیرون" و مثل دیوونه ها میخندید و سرفه میکرد. آرمین و آیدا هم همونطور شروع کردن همراهش خندیدن، سه تایی چت و پاره. تا من از پله ها میرفتم پایین هم صداشون میومد که دارن به من میخندن. هیچ جاییو نداشتم برم، هیچ دوستی هم نداشتم که بهش زنگ بزنم، میترسیدم تو محل هم راه برم یکی اذیتم کنه. همونجا رو پله ها در خونه نشستم و تو فکر و خیال بودم تا شب شد.دیگه شب که شد زنگ زدم به گوشی آیدا. چندبار زنگ زدم اما جواب نداد. ترسیدم به گوشی آرمین زنگ بزنم واقعا. دیگه غرورمو شکستم و زنگ زدم به سارا. سارا جواب داد و بعد سلام کردن ازش پرسیدم کارشون تموم شده و من میتونم برگردم خونه یا نه. بلند گفت"آیدا ارشیاست، میگه میتونه بیاد خونه یا نه؟" که آیدا داد زد "بهش بگو امشبو یه جایی پیدا کنه بخوابه ما برنامه داریم" که سارا خندید و گفت "شنیدی؟" و من دیگه نفهمیدم چی شد اصلا. گوشیمو از عصبانیت پرت کردم به دیوار همسایه روبروییمون که شکست و هرکاری کردم دیگه روشن نشد. به ذهنم رسید میرم از آرمین و زنم شکایت میکنم، اعدامشون میکنم. آره راهش همین بود، دیگه همه چی از حدش گذشته بود و نمیشد این زندگیو تحمل کرد. فعلا ولی باید امشبو یه جا میگذروندم و خوب فکر میکردم به همه چی. گوشی ای هم نداشتم که بخوام به کسی زنگ بزنم. همینطور که به خودم بابت حماقتم فحش میدادم رفتم سر خیابون تاکسی سوار شدم و رفتم خونه مادرم اینا. نمیدونستم بهشون چی بگم، فقط مطمئن بودم نمیخوام واقعیتو بدونن.
اون شب رو خونه مادرم اینا خوابیدم. بهشون گفتم با آیدا دعوام شده و حالم خوب نیست از خونه زدم بیرون، اونا هم دیگه چیزی نپرسیدن. صبح که پاشدم سریع برگشتم خونه خودمون، حوصله نداشتم توضیح بدم، نمیدونستم هم چی باید بگم. درو که باز کردم دیدم سارا لخت رو مبل خوابیده یه پتو نازک هم کشیده روش. رو میز یه جعبه مشروب خالی بود و کلی خوراکی نیمه کاره، یه مشت گل هم ریخته بود رو یه تراول پنجاهی. رفتم تو اتاق آیدا لخت خوابیده بود رو تخت، اما خبری از آرمین نبود. حتما صبح زود پاشده بود از خونه زده بود بیرون. منتظر موندم تا بیدار شدن، سارا گفت دیرش شده و صبحونه نخورده رفت. آیدا هم که بیدار شد صبحونه خورد و نشست رو مبل با گوشیش کار کردن، بدون این که حتی یه کلمه هم با من حرف بزنه.من بهش گفتم "باید باهم صحبت کنیم" که آیدا چشاشو چرخوند و با بی حوصلگی گفت "راجب چی باز؟" من بهش گفتم که میرم شکایت میکنم و همه چیو میگم و میتونم کاری کنم حتی اعدامشون کنن و تنها شرطش اینه که آرمین دیگه نیاد تو این خونه و همه چی دوباره مثل قبل بشه. آیدا خندید و گفت "برو کونتو بده کونی... آره شکایت کن تا خانوادت و فامیلات بفهمن چطور زنتو جلوت میکردن و تو هم جق میزدی. دوست داری شکایت کنی و همون لحظه فیلمت تو گوشی همه باشه؟" من فقط نگاهش کردم. واقعا دیگه نمیشناختمش اصلا. داشت منو تهدید میکرد فیلم کس دادنشو واسه دوستا و فامیلامون بفرسته. با عصبانیت ادامه داد "بعدم چی دوباره مثل قبل بشه؟ انتظار داری من یهو از امروز به آدمی که زنشو جلوش میکردن و جق میزده مثل قهرمان نگاه کنم؟ من از تو بدم اومده اصلا. به نظرم تو لیاقت نگاه کردن به منم نداری حتی، اگه هنوزم باهاتم به خاطر اینه که از تحقیر کردنت خوشم میاد و میدونم آرمین هم خیلی خوشش میاد. اگه من همچین شوهر بی عرضه ای نداشتم آرمین اینقد طولانی باهام نمیموند. آره، آرمین با من میخوابه چون تحقیر کردن تو براش از کردن کس من هم جذابتره، منم میدونم و میخوام هرجور شده آرمینو نگه دارم. من عاشق آرمینم، نمیتونم فکر کنم که یه لحظه هم ازش دور باشم. هرکاری بخواد میکنم، هرچی باشه انجام میدم تا نگهش دارم. میدونی دیشب چقدر بهش التماس کردم بچه دارم کنه؟ من آرزومه که آرمین واسم یه بچه قوی و خوشگل مثل خودش درست کنه، اگه شرطش این باشه که از امروز تو باید تو سطل آشغال زندگی کنی هم قبول میکنم. تو یه کونی بی خاصیتی که من نمیتونم تصور کنم حتی دیگه دستش به پوست بدنمم بخوره، اون یه پسر ۱۸ سالست که همین الانش ده برابر چیزی که تو تا آخر زندگیت تلاش کنی مرده. حالا اگه نمیخوای دیگه اینطوری زندگی کنیم میتونیم طلاق بگیریم، ولی حتی فکرشم نکن که بتونیم دیگه یه زندگی عادی باهم داشته باشیم"واقعا خورد شدم. اصلا احساس میکردم نمیتونم درست نفس بکشم. جنس این تحقیر با همه تحقیرای دیگه فرق داشت. اونا همه حالت بازی داشت واسم، ولی این دیگه واقعا خیلی سنگین بود. زنم تو چشام نگاه کرده بود و بهم گفته بود دیگه منو نمیخواد و عاشق بکن ۱۸ سالشه و آرزوشه ازش حامله شه. نمیدونستم باید چیکار کنم. خوب که فکر میکردم میدیدم چندان مدرکی ندارم و اگه بخوام شکایت بازی رو شروع کنم آبروم پیش همه دوستام و خونوادم کاملا میره، الان که دیگه قشنگ تهدیدم هم کرده بود با اون فیلم. از طرفی این زندگی هم دیگه فایده ای نداشت و نمیتونستم اینقدر تحقیر شدن دایمو تحمل کنم. تو همین فکرا بودم که آیدا خیلی بیخیال ماهواره رو روشن کرد و زد شبکه پورن. یه مرد سیاهپوست داشت یه زنه که دقیقا هیکلش مثل آیدا بود رو میکرد. آیدا یه آهی کشید و دستشو برد تو شرتش و شروع کرد کسشو مالیدن، منم کیرم با این که اونقدر ناراحت بودم کم کم شروع کرد راست شدن. آیدا یه خیار از رو میز برداشت و شروع کرد تو کسش عقب و جلو کردن و انگشتشو مک زدن. فیلمه واقعا حشری کننده بود، مرده هیکل خیلی بزرگ و خوشگلی داشت و با صلابت دختره رو میکرد. حس میکردم واقعا دلم میخواد آرمین الان اینجا بود و زنمو همینطور جلوم میکرد. واقعا خیلی عجیب بود، همین الان اینطور خورد شده بودم ولی از همیشه حشری تر بودم. یه لحظه انگار بدون این که فکر کنم تلفن خونمونو برداشتم و زنگ زدم به آرمین، آیدا خیارو از کسش دراورد و با تعجب و ترس به من که تلفن در گوشم بود نگاه میکرد، حتما فکر کرد میخوام زنگ بزنم پلیس. از اون طرف خط صدا اومد "چیه کسمغز؟" آب دهنمو قورت دادم و گفتم "سلام ارباب، خوبید؟" چشای آیدا گرد شده بود از تعجب. "خوبم کسمغز کار دارم حرفتو بزن" "امشب میایید خونه ما زنمو بکنید؟" خندید و گفت "نه امشب باید زن یکی دیگه رو بکنم، شما کسکشا وظیفتونو درست انجام نمیدید که، میفته گردن ما" با تمنا گفتم "آقا آرمین خواهش میکنم امشب بیایید زنمو بکنید. هرکاری شما بگید انجام میدیم براتون دوتایی" واقعا خیلی پست شده بودم دیگه، حال خودمم داشت به هم میخورد. "مثلا چه کاری؟" سریع گفتم "نمیدونم هرکاری شما بگید" آرمین یکم فکر کرد و گفت "این کسه که جدید مخ کردم سینه هاشو عمل کرده و سینه های خیلی بزرگ و خوش فرمی داره، شاید اگه آیدا هم سینه هاشو اینطوری کنه من بیشتر بیام بکنمش" باورم نمیشد. آرمین واسه این که بیاد زنمو تو خونم بکنه و مثل پادشاها جلوش خم و راست بشیم و پولامونو بگیره داشت شرط میذاشت که آیدا باید سینه هاشو عمل کنه. گفتم "ولی آقا آرمین هزینه عمل سینه زیاده، ما اونقدر پول نداریم در حال حاضر، شما که خودتون میدونید" آرمین خندید و گفت "اون دیگه مشکل توئه، تو میخوای زنت کیر منو داشته باشه باید پولشم جور کنی" و تلفنو قطع کرد. آرمین پرروترین آدمی بود که تا حالا دیده بودم. هر مردی آرزوش بود حتی برای یه بار آیدا رو بکنه. درسته آرمین کیر و هیکل خیلی خوبی داشت، ولی واقعا دیگه داشت زیاده روی میکرد. خیلی پشیمون بودم از این که بهش زنگ زده بودم. آیدا هیچی بهم نگفت، بعد یکم سکوت فقط گفت "من میتونم از بابام بگیرم" من هیچوقت دوست نداشتم از باباش پول بگیره، حتی سر اون پولی که ماهیانه باباش به حسابش میریخت هم دعوا کرده بودیم چندبار، حالا داشت بهم میگفت میخواد بره پول بزرگ کردن سینه هاشو از باباش بگیره تا بکنش راضی شه باهاش بخوابه. آبروریزی این زندگی داشت به خونواده هامونم کشیده میشد، ولی چاره ای نبود. من مثل معتادی شده بودم که نمیتونست در برابر وسوسه کشیدن مقاومت کنه. یکم صحبت کردیم باهم و هماهنگ کردیم چی بگه به خونوادش و گفت حضوری باهاشون صحبت کنه بهتره و لباساشو پوشید و رفت خونه مادرش اینا. نزدیکای غروب بود که برگشت و با خوشحالی گفت بهشون گفتم دعوامون شده و تو حاضر نیستی پول عملمو بدی و بابامم از لج تو قبول کرد پولشو بده. بابای آیدا از همون اول با ازدواج ما مخالف بود و عقیده داشت من به اندازه کافی مرد نیستم. ما دوتا هیچوقت باهم رابطه خوبی نداشتیم و سعی داشتیم تا جایی که میشه باهم رفت و آمد نکنیم، حالا اونم دیگه داشت اینطوری منو تحقیر میکرد. با فکر لذتی که امشب قراره ببریم خودمو دلداری دادم و گوشی رو برداشتم و دوباره زنگ زدم به آرمین. وقتی بهش گفتم قرار شده آیدا سینه هاشو عمل کنه کلی خوشحال شد و گفت شام بپزم و زنمو خوشگل کنم که امشب میاد خونه. آیدا که لباساشو عوض کرده بود و فقط یه تاپ بلند با شرت پوشیده بود، اومد نشست رو کاناپه کنار من و دوباره ماهواره رو روشن کرد. این بار پورن یه مرد لاتین کیر گنده بود که دختره دهنش واسه کیرش کوچیک بود. آیدا پای چپشو انداخت رو هیکل من و همینطور که من یه پاشو نگه داشته بودم و پورن میدید شروع کرد دوباره کسشو مالیدن. میگفت "جون کیرشو ببین، کاش من جای اون دختره بودم. نمیدونم چرا با توی بی عرضه ازدواج کردم" و چشاشو بست و با نهایت لذت کسشو میمالید. چند دقیقه همینطور کسشو مالید و پورن دید و بعد گوشیشو برداشت زنگ زد به آرمین و گفت "عشقم کجایی پس؟ من کیرتو میخوام... دارم کسمو میمالم و بهش فکر میکنم... باشه عزیزم پس من منتظرم" و گوشیو پرت کرد اون طرف و به مالیدن کسش ادامه داد. منم اومدم کناره های رونشو بمالم که بدون این که حتی نگاهم کنه دستمو پرت کرد اون ور. آرمین که کلیدو انداخت اومد تو، آیدا اونقد حشری بود که پاشد رفت وسط هال، تاپشو دراورد پرت کرد رو سر من و بعد زانو زد شلوارشو کشید پایین و شروع کرد کیر آرمین رو با ولع خوردن، همزمان هم کسشو میمالید. بعد رو به آرمین گفت "عشقم امشب یه هدیه ویژه دیگه هم واست دارم" و به من اشاره کرد برم جلو و رو به آرمین ادامه داد "امشب شوهر کسکشم برای این که بهت نشون بده چقدر ازت ممنونه، قبل از این که کسمو بکنی کیرتو واست ساک میزنه و با دستای خودش کیرتو میذاره تو کسم، تو مرد این خونه ای و هرکی به جز تو میخواد تو این خونه زندگی کنه باید به کیرت خدمت کنه" آرمین خندید و کیرشو گرفت جلوم. عجیب بود، چون معمولا میگفت از گی خوشش نمیاد ولی فک کنم حرف آیدا خوب تحریکش کرده بود. منم یه نگاه بهش کردم و یه نگاه هم به آیدا کردم و وقتی دیدم هردو مشکلی ندارن از خدا خواسته سر قارچی و بزرگ کیرشو بوس کردم و گذاشتم تو دهنم و تا جایی که میشد کردم تو، ولی فک کنم بازم نصفشم نرفت تو. یهو دیدم سرمو محکم گرفت و کیرشو تا ته فشار داد تو حلقم. بی اختیار داشتم زور میزدم کیرشو بیارم بیرون، حس میکردم الان بالا میارم. بالاخره سرمو ول کرد و منم شروع کردم نفس نفس زدن و جفتشون زدن زیر خنده. چشام پر از اشک شده بود. دوباره کیرشو کردم تو دهنم، لپام داشتن منفجر میشدن از بس که کیرش بزرگ بود. زنم دست کشید رو موهام و رو به آرمین گفت "شوهرم خوب ساک میزنه عشقم؟" آرمین در حالی که جفت دستاشو زده بود به کمرش با بی حوصلگی گفت "نه بابا اصلا به پای خودت نمیرسه عزیزم" زنم کیرشو از دهنم کشید بیرون بوسش کرد و کونشو کرد سمت من. بهم دستور داد شرتشو دربیارم، منم شرتشو کشیدم پایین و کسشو بوسیدم، اومدم کس آیدا رو بمالم که آرمین زد تو سرم و بهم فهموند حق ندارم . کیرشو گرفت جلوم، کیر اون رو هم یه بوس دیگه کردم و از پایین تا بالاشو لیس زدم و بعد با دستای خودم کردمش تو کس زنم. آرمین خیلی حال کرده بود و محکم تو کس آیدا تلمبه میزد، طوری که کاناپه زیر کون زنم تکون میخورد. آیدا انگار هنوز راضی نبود دستشو برد پایین و همونطور که آرمین تلمبه میزد شروع کرد خایه هاشو با دست مالوندن. همینطور که خایه های آرمینو میمالید با عشوه بهش گفت "عشقم واسم یه بچه درست میکنی؟ ارشیا قول داده بزرگش کنه، خواهش میکنم دیگه، من میمیرم واسه این که تو بابای بچم باشی" آرمین هیچی نمیگفت و فقط محکمتر تلمبه میزد.یکم بعد آیدا قمبل کرد رو زمین و به من گفت بیا زیر کسم دراز بکش. آرمین کیرشو از پشت کرد تو کسش، منم با یه ویو عالی داشتم جلو عقب رفتن کیرش تو کس زنم و برخورد محکم روناش و لرزش کون زنمو میدیدم که زنم داد زد سرم "بیکار اون پایین چه غلطی میکنی؟ کسمو بلیس کسکش" و منم شروع کردم لیسیدن. خایه های آرمین میخورد تو سرم، منم هم کس زنم هم کیر اونو میلیسیدم. خیلی لحظه لذتبخشی بود، حس میکردم واسه اینکار ساخته شدم اصلا. آرمین کیرشو کشید بیرون و آیدا رو نشوند رو زانوهاش و کیرشو کرد تو دهنش. سر منو آورد گذاشت کنار لپ آیدا و گفت "کیرمو از رو لپ زنت لیس بزن. زبونتو بزن به کیرم که داره میخوره به لپای زنت" کیرش واقعا اونقدر بززگ بود که از رو لپ زنم هم قشنگ قابل احساس بود. همونطور که آرمین سرمو نگه داشته بود تظاهر میکردم انگار منم دارم همراه زنم کیرشو میخورم، که آرمین و زنم وقتی دیدن روده بر شده بودن از خنده. آرمین نشست رو کاناپه و آیدا هم نشست کنارش و شروع کرد واسش ساک زدن. منم رفتم جلوشون. آرمین پای راستشو گذاشت رو زانوم. منم پاشو بغل کردم و بهش یه بوسه زدم و تو بغلم نگهش داشتم.گوشی آیدا که کنارش بود زنگ خورد، گفت مادرته. من فکر کردم خب جواب نمیده و میذاره بعد سکس بهش زنگ بزنیم، ولی با کمال تعجب دیدم همونجا جواب داد. "بله؟ سلام. احوال شما؟ خوبید؟... نه چیزی نشده که خوبیم... دیشب یه بحث کوچیک داشتیم ارشیا مثل بچه ها قهر کرد... نه به خدا چیزی نشده" همینطور که مادرم اونور خط داشت حرف میز و فک کنم نصیحتش میکرد، آیدا شروع کرد کیر آرمین رو خوردن. من واقعا نگران بودم مادرم بشنوه چون خیلی با صدا و آبدار میخورد. هرچند وقت یه بار فقط میگفت "چشم... بله یا حق با شماست" و کیر آرمینو زبون میزد و میمکید. وقتی مادرم پرسید ارشیا کجاست آیدا همونطور که کیر آرمین تو دهنش بود گفت "رفته بیرون، برمیگرده" من هم همینطور پای آرمین رو تو بغلم نگه داشته بودم و فقط منتظر بودم قطع کنه. آخر که خداحافظی کرد هنوز گوشی قطع نشده کیر آرمینو کرد تو دهنش. آرمین پاشو زد تو قفسه سینم که باعث شد بیفتم زمین. با لحن تحقیرامیزی بهم گفت "خاک بر سر وقتی زنت از خونه بیرونت میکنه و به یکی دیگه کس میده میری پیش مامان جونت گریه میکنی؟" گفتم "خب کس دیگه ای نبود شب برم خونش آقا" آرمین ابروشو داد بالا و گفت "یعنی تو یه دونه دوست و رفیقم نداری؟ پس تو به چه دردی میخوری احمق؟" که آیدا گفت "ولش کن عشقم کس ننش" و کیرشو کرد تو دهنش. فحش مادر خوردن از زنت وقتی داره کیر بکنشو ساک میکنه دیگه خیلی تحقیرامیزه، ولی من دیگه بی رگ شده بودم کاملا، یه جورایی حال هم کردم راستش.آیدا طوری کیرشو با ولع میخورد و میزدش رو لباش و سرش و رگای زیرشو زبون میزد و از جون و دل برای حال دادن بهش مایه میذاشت که منم دلم خواست و گفتم "منم میتونم بیام بخورم؟" که زنم با اخم و عصبانیت گفت "نه، تو فقط وقتی من یا آرمین میگیم میتونی به کیرش نزدیک شی" و خایه های آرمین رو با دست مالید. بعد بهم گفت "برو علف رول کن واسمون بیار" و بعد به آرمین گفت "عشقم دوست داری این بار چت سکس کنیم؟" که آرمینم بوسیدش و کیرشو کرد تو دهنش بازم. رول رو پیچیدم اوردم واسش. همونطور که با دست کیر آرمینو میمالید گفت "روشنش کن واسمون" حالا از شانس من فندک نمیگرفت. آرمین زد تو سرم و گفت "خاک بر سر یه فندکم نمیتونه بزنه" و خودش گرفت و روشن کرد. آیدا رول رو گرفت گذاشت رو لبش و گفت "تا من و آرمین اینو میکشیم تو کیرشو بخور واسش قشنگ" منم خوشحال شدم و کیر آرمینو کردم تو دهنم. آیدا سه کامای خفنی میگرفت، معلوم بود میخواد حسابی چت کنه و از کیر آرمین لذت ببره. یکم که خوردم آیدا زد تو سرم و گفت "اه این دیگه چه ساک زدنیه، کیر به این خوبی رو ببین چجوری میخوره. پاشو نخواستیم" و خودش اومد و شروع کرد کیر آرمینو خوردن. آرمین همینطور که آخر رول رو میکشید به زنم که کیرشو میخورد نگاه میکرد و با لبخند چتی سر تکون میداد.آرمین زنمو نشوند رو کیرش. من از آیدا پرسیدم "میشه من پاتو بخورم؟" که آیدا گفت "هر غلطی میخوای بکن فقط با من حرف نزن" یکم که گذشت آرمین همونطور که کیرش تو کس زنم بود بهم گفت "من تشنمه کسکش، برو آب بیار واسم ببینم" منم سریع رفتم یه لیوان آب خنک واسش آوردم. بدون این که کیرشو از کس زنم دربیاره آبو از دستم گرفت و خورد و لیوانشو دوباره داد دستم و گفت "یکی دیگه، کویر شدم" و به تلمبه زدن ادامه داد. بازم واسش اوردم خورد و وایسادم لیوانشو ازش گرفتم. همونطور که تو کس آیدا تلمبه میزد منم سرمو بردم لای کون زنم و شروع کردم کسشو خوردن، زبونمو به کیر و خایه آرمین هم میکشیدم که خیلی حال میداد. آرمین کون آیدا رو محکم اسپنک میکرد که نزدیکی صداش خیلی ترسناک بود ولی لرزشش و برخورد کونش با صورتم خیلی خوب بود. یهو آرمین کیرشو از کس زنم کشید بیرون و پشت کون زنم قرار داد و بهم گفت "بخورش" منم شروع کردم ساک زدن کیرش. آرمین لپای کون آیدا رو گرفته بود و منم کیرشو با تمام توان ساک میزدم. یکم که گذشت آیدا جیغ زد "کیرمو پس بده... بذارش تو کسم دوباره" که آرمین گفت "نه بذار ساک بزنه" و بعد چندتا تلمبه زنمو انداخت پایین از کاناپه و سرمو محکم گرفت و با صداهای بلند و مردونه کل آبشو تو دهنم خالی کرد. اونقدر داغ بود که دهنم داشت منفجر میشد.باورم نمیشد بکن زنم آبشو ته حلقم خالی کرده. با دهن پر از آب کیر زل زدم تو چشمای آرمین. آرمین داد زد "قورتش بده کونی" و من هم یکم مقاومت کردم و با چشام ازش خواهش کردم که مجبورم نکنه ولی وقتی چک زد تو صورتم سریع با هر سختی ای بود قورتش دادم. آرمین که پا شد آیدا محکم زد تو گوشم و گفت "حالا دیگه کیر منو صاحب میشی؟" من گفتم "عزیزم خود آقا آرمین گفت" که دیدم آیدا کمربند شلوار آرمینو دراورد و شروع کرد با عصبانیت و نفرت تمام با کمربند بهم زدن. آرمین از خنده رودهبر شده بود و منم خودمو مچاله کرده بودم که کمتر دردم بیاد. آیدا اونقدر بهم زد تا خالی شد. دلش که خنک شد، رفت کنار آرمین رو مبل نشست و خودشو پرت کرد بغلش و شروع کرد گریه کردن. با لحن بچگونه با مشت آروم میزد روی سینه آرمین و میگفت "خیلی بدی آرمین، کیرمو دادی به این. اینو بیشتر از من دوست داری؟" که آرمین بوسش کرد و گفت "معلومه که نه کس تپلی. فقط از فکر این که چقد تحقیرش میکنم اگه تو دهنش ارضا شم حال کردم دیگه یهو آبم اومد" آیدا گفت "دیگه نباید بذاری این دیوث کیرتو بخوره" که آرمینم با خنده بوسیدش و به من گفت "میبینی که زنت خیلی از رقیب خوشش نمیاد، حسودی میکنه. از این به بعد به کیرم نباید دست بزنی همین یه دفعه بود" من در حالی که کل بدنم از تنبیه آیدا درد گرفته بود گفتم چشم. مزه آبش هنوز تو دهنم بود و واقعا خوشم میومد. نمیدونم فقط به خاطر تحقیرش خوشم اومد یا گی بودم همیشه و نمیدونسم، ولی چیزی که معلوم بود این بود که من با نقشه قتل و اعدام زنم و بکنش اومده بودم خونه و الان با آب بکنش تو دهنم نشسته بودم اینجا. عمل زنم باعث میشد یه مدت سکس نداشته باشن و حداقل من یکم نفس راحت بکشم و استراحت کنم بین این اتفاقای عجیب. واقعا حس میکردم خیلی زیادی پیش رفته بودیم و به استراحت احتیاج داشتم.