سلام داداش مخواستم بگم اگه ممکنه منم تو نوشتن اثر کمکت کنم که کار سریع تر پیش بره خواننده ها هم کمتر منتظر بمونن اگه ممکنه تو دایرکت ایمیلت یا ایدی تلگرام بزار صحبت کنیم
Armin02: سلام داداش مخواستم بگم اگه ممکنه منم تو نوشتن اثر کمکت کنم که کار سریع تر پیش بره خواننده ها هم کمتر منتظر بمونن اگه ممکنه تو دایرکت ایمیلت یا ایدی تلگرام بزار صحبت کنیم اصلا امکانش وجود نداره چون این داستان فانتزی ذهن منه و یسری چیز هاش هم واقعیت داره نمی تونم از ریل خودش خارجش کنم چون چهارچوبش مشخصهدرضمن قرار بود هفته ای یک قسمت آپ کنم اما می بینید که خیلی زودتر آپ می کنم براتون
دوستان عزیز تصمیم دارم برای تصویر سازی بهتر برای ذهن شما از عکس پورن استار ها برای معرفی افراد داستان استفاده کنم تا ارتباط بهتری بتونین با داستان داشته باشید
عمه فرزانه : عمه فرناز : قسمت جدید امشببرای هر شخصیت جدید قبل از اپلود داستان معرفی نامه مینویسم از این به بعد
قسمت پنجم : شوهرِ عمهصبح زود از خواب بیدار شدم ماهان هنوز خواب بود. عضلات پاها و کمرم بخاطر تلمبه های دیشبم تو کوس عمه فرناز گرفته بودن لنگ لنگان رفتم سمت کلبه در رو باز کردم عمه همه جا رو مثل حالت اولش کرده بود دیشب و همون لباس ها رو هم تنش کرده بود و خیلی ناز خوابیده بود رفتم جلوش یه بوس کوچیک از لپش کردم که چشماشو باز کرد گفتم :-صبح بخیر عمه جان خوب خوابیدی؟+آره عزیزم خوبه خوبه خوابیدم-خب خداروشکر من دارم میرم حموم عمه جان پاهام و کمرم گرفتهدر حالی که می خندید گفت:پس دیشب خوب رست رو کشیدم هان؟-آره آره همینکه دیشب تو رخت خواب رسیدم خوابمبرد+خب حالا اینجا حموم نرو وایسا بعدا برو-چرا عمه جان+ماهان ساعت ۸ کلاس داره بیا همراه ما بریم خونه ی ما اونجا برو حموم تا ماهان کلاسش تموم شه عصر با هم بر می گردیم-باشه عمه جان+پس تا من صبحانه رو اماده می کنم برو ماهان رو بیدار کنرفتم سمت الاچیق و ماهان رو بیدار کردم وقتی بیدار شد گفتم -پاشو خوش خواب دیشب زدی عمه ی منو گاییدی حالا گرفتی خوابیدی+فری بیخیال از دیشب عذاب وجدان گرفتم اصلا نمی تونم تو روی مامانم نگاه کنم بعدشم به تو بیشتر خوش گذشته انگار دیشب خیلی دیر اومدی-ای بابا حال منم گرفتی با این حرفات حالا پاشو بریم صبحانه ای بزنیم رفتیم تو کلبه عمه با دیدن ماهان جلو اومد و بغلش کرد و کلی تحویلش گرفت و بعدم گفت زود حاضر شو کلاس داری ساعت هشت.عمه حاضر شده بود مانتو شلوار رسمی پوشیده بود.بعد صبحانه منو و ماهان هم اماده شدیم و راه افتادیم سمت شهر اول ماهان رو رسوند عمه و بعدم رفتیم یکم خرید کرد عمه منم چون پاهام گرفته بودن تو ماشین نشسته بودم.عمه کلی خرید کرده بود و صندوق عقب ماشین پر شد کاملا ؛ نزدیکای خونش که رسیدیم جلوی یه ارایشی بهداشتی وایساد و رفت تو و بعد چند دقیقه با یه پلاستیک مشکی برگشت تو ماشین بعد پلاستیک رو داد به من و یه چشمک زد. گفتم :-چیه توش عمه جان+خودت نگاش کن خبسر پلاستیک رو باز کردم توش یه بسته ژیلت و ژل لوبریکنت و یه اسپری تاخیری بود از خوشحالی ناخودآگاه گفتم ایوللللل آخه فکرشم نمی کردم دیگه عمه بزاره بهش دست بزنم که عمه زد زیر خنده و گفت :+چه ذوقی کردیا-آره عمه جان اخه فکرشم نمی کردم دوباره بتونم باهاتون باشم+حالا تا وقتی حامد از ماموریت میاد تو جورش رو بکش تا بعد-واقعا؟ یعنی دیشب تونستم راضیتون کنم؟+حالا راضیه راضی که نه اما خوب بود در کلرسیدیم در خونه و ماشین رو بردیم تو پارکینگ و رفتیم تو اسانسور که بریم طبقه ی سه خونه ی عمه. همینکه وارد شدیم عمه رو بغل کردم و محکم به خودم فشردمش که گفت صبر کن برسیم حالاوقتی رسیدیم کلید انداخت و در رو باز کرد و رفتیم تو همین که در رو بست لبامون چفت هم شد و دیوونه وار لبای همو میخوردیم همینطور که لب می گرفتیم یه دستم رو ممه هاش بود و دست دیگه لای پاش نفس نفس میزد عمه فرناز خیلی اروم خودشو ازم جدا کرد و گفت برو تو حموم به خودت برس تا منم بیام.رفتم تو حموم و شیر رو باز کردم تا وان پر آب بشه بعدم شروع کردم موهای کیرمو زدن و اخرای کار بودم که دیدم عمه فرناز لخته لخت اومد تو و کیر نیمه شقم رو دوباره کاملا شق کرد. بهم گفت موها رو بشورم و برم تو وان تا بیادماساژم بده، منم موهای کیرمو که زده بودم اب گرفتم و به چاه فرستادم و رفتمتو وان نیمه پر دراز کشیدم و چشمامو بستم عمه فرناز هم اومد توی وان و شروع کرد به مالیدن رون هام و انصافا هم خوب بلد بود چون احساس گرفتگی و درد رو دیگه نداشتم ، نگاهم مدام به سینه ها و بدن عمه بود که واقعا خیلی سفید و البته خوش تراش بود. عمه همچنان مشغول ماساژ عضلات پام بود چشمام یکم سنگین شد و چشمامو بستم و ازماساژ لذت می بردم که احساس کردم کیرم وارد جای گرمی شد چشما باز کردم عمه مشغول ساک زدن کیرم و بود و با لب های نازش سر کیرمو تو دهنش کرده بود و محکم ساک میزد و میک میزد احساس عجیبی بود و نزدیک بود ابم بیاد که عمه بیخیال ساک زدن شد وگفت پاشو ببینم پاهات بهتر شدن؟ از جام واشدم درد عضلاتم خیلی کمتر شده بود که از عمه تشکر کردم و گفتم اره که عمه گفت خب پس منم میشورم میرم بیرون تو هم وقتی شستی اون حوله ابیه رو بپوش و بیا بیرون منم گفتم باشه.عمه رفت بیرون منم سریع شستم و حوله ی لباسی رو پوشیدم و رفتم بیرون ؛ عمه رو صدا زدم که از اتاق خوابشون جواب داد بیا اینجا وقتی رفتم تو اتاق خوابشون فکم افتاد واقعا محشر شده بود یه لباس مشکی تور پوشیده بود که تا بالای زانوش بود و زیرشم شرت و سوتین مشکی پوشیده بود وقتی اینجوری عمه رو دیدم حمله کردم به سمتش و خودم پرت کردم روش که گفت دیوونه وحشی باز در نیار من که فرار نمی کنم بعدم لباشو گذاشت رو لبام و زبون همو میخوردیم و می مکیدیم عمهبند حوله رو باز کرد وکیرمو می مالید با دستاش بعدم لباشو از لبام جدا کرد و از روی میز بغل تخت اسپری رو برداشت و به کیرم زد و گفت بهترین اسپری تو بازاره حامد با این نیم ساعت میره بعدم کیرمو مالید و حالا تا اسپری اثر می کرد نوبت من بود که بهش برسم لباس تور رو در اوردم از تنش و بعد بدون در ارودن سوتین و فقط با پایین کشیدن سوتینش مشغول خوردن سینه هاش بودم و گاهی هم با دستام محکم فشارشون میدادم و دوباره میخوردمشون عمه چشماشو بسته بود و ریز ریز ناله می کرد همینجور که سینه هاشو می خوردم با دستم کوسش رو از رو شورت میمالیدم و بعدم کم کم زبونم از از ممه هاش با کشیدنش روی شکمش به کش شورتش رسوندم و با دندون شرتش رو از پاش در اوردم و مشغول خوردن و لیسیدن کوسش شدم عمه انگار تو اسمونا بود و از ته دلش اه می کشید و مدام قربون صدقم میرفت انگشتامو کردم تو دهن عمه و با اب دهنش خیس کردم و انگشتامو کردم تو کوسش چشماشو بست و ریز ریز اه و ناله می کرد دست خیس اب کوس رو به کیرم مالیدم و خودمو بین پاهاش بردم و کیرمو اروم اروم فشار دادم تا اینکه تا ته رفت توش کامل درش اوردم و دوباره فرو کردم عمه از شدت لذت اووووف بلندی کشید و گفت لعنتی بکن فقط تند بکن منم تز حرفاش حشری تر شدم و کیرم دوباره کردم توش و با همه ی وجودم شروع کردم به کوبیدن توکوسش می خواستم راضی باشه ازم تا بازم بزاره بکنمش حدود پنج دقیقه محکم تو کوسش تلبمع میزدم که دیگه نفسم گرفت و واقعا خسته شدم و خودمو اخداختم روش نفس نفس میزدم بعد عمه چرخید منو خوابوند و گفت خسته شدی حالا نوبت منه همینجورکه من خوابیده بودم کیرمو تنظیم کرد دم سوراخ کوسش و نشست روش و تند تند بالا پایین میپرید. سینه هاش بالا پایین می پریدن و صحنه ی سکسی نابی رو ساخته بودن ، دستامو دراز کردم و سینه هاشو گرفتم و میمیالیدمشپن با دستام خیلی حشری شده بود عمه داشت داد میزد انگار گفتم عمه بلند شو نوبت منه داگیش کردم شروع کردم به تلمبه زدن و یکم که خسته شدم محکم ضربه میزدم تو کوسش و تموم بدنش می لرزید یکم مه انرژی گرفتم دوباره شروع کردم تند تند زدن که عمه انگار یه جیغ بنفش کشید و شروع کرد لرزیدن و طاقت نیاورد و شل شد رو تخت منم خوابیدم کنارش و نوازشش می کردم بعدم کنارش دراز کشیدم و شروع کردم از بغل به کردن کوسش و منم نزدیک بودم که بیا باز عمه رعشه گرفته بود و می لرزید و منقطع اه و اوه می کرد که من با همه ی وجودم خالی دم تو کوسش و محکم بغلش کردم بیحال افتادم کنارش .چند دقیقه ای همینجوری بی حال افتاده بودم کنارش که کم کم بلند شدیم و خودمونو جمع کردیم گفتم :-عمه چطور بود؟+تو چطور بود برات بگو ببینم-عالی بود امه جان واقعا عالی بهترین سکس عمرم بود+من برایاولین بار دوبار پشت هم ارضا شدم و این یعنی خیلی بهم خوش گذشتهبعدم دستی به کوسش کشید و گفت کم کم داره برای کیرت جا باز می کنه شوهر کوچولوی من بعدم منو بوسید و گفت بریم دوش بگیریم که حسابی خیس عرق شدیم بعدم با هم رفتیم دوباره حموم اینبار سریع شستیم و اومدیم بیرون ساعت ۱۲ بود و ماهان تا ساعت ۲ کلاس داشت.منو عمه مثل تازه عروس و دومادا مدام کنار هم بودیم و عشق بازی می کردیم اما براب سکس هیچکدوم توانی نداشتیم. عمه زنگ زد از بیرون ناهار برامون اوردن و بعد ناهار گفتم :-عمه جان یچیزایی میخوام برات بگم که باورش شاید برات سخت باشه+خب بگو ببینم چیه؟اول قضیه ی خشمت رو براش تعریف کردم که گفت+این که تعجبی نداره فرزانه ی ما زیر هرکی که کیر داشته باشه می خوابه-حتی برادرش؟اینو که گفتم یکم جا خورد و گفت :+منظورت چیه؟-خب بخش غیرقابل بارش اینه دیگه+یعنی به عموهات داده فرزانه؟-عموهام نه یه عمو+کدوم-عمه احساس می کنم تو اینم میدونی بگو خب+من فقط یه حدس هایی میزنم-خب با عمو فرشاد پریشب سکس کردن رو حیاط گلخونه منم دیدمشون+عجب پس خدسم درست بود ، این دوتا از همون زمانی که فرزانه رسوایی بار اورد با هم سَر و سِر داشتن ولی نمیدونستم کارشون دردحد سکسه-اره عمه جان چندین ساله که با همن حتی بعد ازدواج عمو فرشاد+من و تو نمی تونیم به اونا خورده بگیریم چون تا یک ساعت پیش من داشتم به برادر زادم کوس میدادم و تو هم داشتی عمت رو می کردی!-اره خب منظورم این نبود که خورده بگیرم خواستم فقط بهت بگم که بدونی و شاید برات جالب باشه+اها خب البته شوکه شدم-البته یچیز دیگم هست+چی؟-دیشب اخر کار که عمو فرشاد حسابی کوس و کون عمه فرزانه رو گایید به عمه گفت فرناز رو برام جور کن+غلط کرده مرتیکه هیز این از همون بچگی هیز بود و همه رو میمالید تو خونه مردم برادر دارن منم برادرم دارم میخواد منم بکنه-حالا عمه جان همچینم بدک نیست من برادرزادتم اونم برادرته دیگه+نه فرق داره تم مجردی اما اون متاهله و سه تا دختر هم داره-اره خب درست میگی عمهساعت نزدیکای دو بود با عمه وسایلمون جمع کردیم و رفتیم دنبال ماهان بعدم رفتیم سمت روستا ...