انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  13  پسین »

ماجراهای من و عمه هام


مرد

 

قسمت ششم: از مچ گیری تا سکس


وقتی رسیدیم ماهان و عمه گفتن عصر بریم کوهنوردی من گفتم کار های گلخونم مونده شما برید من بعدا میام
خلاصه اونا رفتن کوه و منم رفتم دنبال کارای گلخونه بعد یک ساعت راه افتادم دنبالشون بیینم کجان و چیکار می کنن که دیدم نوک قله هستن تو همین حین ماهان مشغول عکس برداری از مناظر بود که یهو پاش گیر کرد به سنگ پرت شد پایین و همینجوری غلط می خورد تا پایین کوه که من دویدم و دستش رو بین راه گرفتم تموم صورتش زخم و زیلی بود دست و پاهاش دیگه بدتر


عمه به سر زنان رسید بالای سرش همه جاش زخم و زیلی بود با عمه بردیمش خونه ی بابا بزرگ عمه فرزانه تا دیدش داد و هوارش بالا رفت خاک به سرم چی شده ؛ موضوع رو براش تعریف کردیم و بعدم عمه فرناز زنگ زد به عمه فریبا که تو مرکز بهداشت کار می کرد و میخواست ببینه واکسن کزاز دارن یا نه که هرچی زنگ زد جواب نداد. ساعت ۵ عصر بود و مرکز بهداشت تا دو بیشتر باز نبود میخواستیم عمه بیاد و بهمون واکسن بده تا خود عمه فرناز تزریقش کنه. بالاخره تصمیم گرفتیم دوتایی بریم در خونشون رفتیم اونجا هم شوهرش گفت هنوز نیومده بعضی روزا بیشتر میمونه تو مرکز رفتیم سمت مرکز و دیدیم که قفله یکی از اهالی گفت کلید رو از شاهرخ که ابدارچی هست بگیرین رفتیم و شاهرخ چون عمه رو میشناخت کلید رو داد و خودش نیومد با عمه دوباره برگشتیم مرکز و همین که وارد شدیم از صدای قیچ قیچ میز و اه و ناله خشکمون زد دوتامون عمه انگشتش رو گذاشت رو بینیش که هیس باشم.


رفتیم جلوتر وای چی میدیدم هادی رفیقم عمه فریبام رو خم کرده بود روی میز و داشت تلمبه میزد عمه هنوز رو پوشش هم تنش بود و فقط شلوارش پاش نبود ، همینجور که داشتیم این صحنه رو میدیدیم و از هادی رفیقم بدجوری دلخور بودم که یهو دست عمه رو رو کیرم حس کردم که داشت برم میمالید و بعدم زانو زد جلوم و برام حسابی ساک زد انگار حس کرده بود داغ کردم و میخواست با حری کردنم عصبانیتم رو کم کنه که اتفاقا موفق هم بود عم فریبا یجوری ناله می کرد که دلم میخواست منم یه فیضی ببرم. عمه رو گوشم زمزمه که حالا وقتشه بعدم باید سرفه ریز اونا رو از حضور ما آگاه کرد که هادی تا ما رو دید انگار برق گرفته باشدش به سرعت نور شلوارشو پوشید و از مرکز فرار کرد و رفت عمه فریبا هم در حالی که چشماش پر اشک بود دنبال شلوارش میگشت وقتی چرخید سمتم دیدم زیر پوشش چیزی نیست و سینه های سایز ۷۰ اویزون بودن. عمه فرناز رفت سراغ یخچال و واکسن کزاز رو برداشت و بعدم یه سرنگ از تو کشو برداشت و رو به من گفت نگذاری فریبا بره تا برگردم. بعدم رفت.


عمه فریبا نشست روی صندلی پشت میز و سرش رو گرفته بود رفتم کنارش دست گذاشتم رو شونش هق هقش بلند شد منم برای دلداریش بغلش کردم که بلند شد وایساد محکم بغلم کرد منم نازش میکردم و دلداریش میدادم شروع کردم به بوسیدنش که عمه غصه نخور شتر دیدی ندیدی من عمه فرناز رو هم راضی می کنم چیزی نگه به کسی که گفت همش تقصیر این کوس لامصبه که سیر نمیشه روزی دوبار اگه کیر نخوره اتیشش اروم نمیشه گفتم در حالی که از حرف زدنش متعجب شدم و حشری و کیرم داشت یواش یواش قیام میکرد گفتم عمه تو شوهر داری مگه شاهین چی کم میزاره برات همینجوری با هق هق می گفت شاهین بیچاره چیزی کم نمیزاره ولی خب روزی یبار بیشتر نمی تونه تو همین حال احساس کردم کیرم ازاده و راحت داره شق میشه و فشار شرت روش نیست وااااای اصلا حواسم نبود زیپمو بکشم بالا وقتی عمه فرناز داشت برام ساک میزد. عمه فریبا خودش از بغلم جدا نمی کرد یکم رفتم عقب که شاید بتونم سوتی رو ردیف کنم اما عمه منو ول نکرد و همین که من رفتم عقب اونم اومد سمتم و به حالت تقه خورد خورد به من و کیرم از زیپ افتاد بیرون و صاف رفت لای پای عمه که چشماش یه لحظه گرد شد و خواست خودشو جدا کنه که محکم گرفتمش چاره ای نبود گفتم عمه تا من هستم چرا هادی؟ عمه ی خودمی خودم به کوست میرسم روزی ده بارم بخوای هستم چیزی نمیگفت انگار شوکه شده بود شروع کردم به خوردن گردنش و دست به پشتش می کشیدم اروم لبامو گذاشتم رو لباش چشماشو بسته بود و در اختیارم بود کوسش خیس شده بود و خیسی کوسش به کیرم کمک می کرد که راحت بین پاهاش سر بخوره شروع کرد لاپاش تلمبه زدن کوسش خیلی ترشح داشت و قشنگ لیز کرده بود صداش کردم عمه فریبا اگه راضی هستی بکنم توش؟ که گفت راضی که هستم ولی فرناز نیاد یهو گفتم نه اون حالا حالاها نمیاد بعدم اگرم بیاد چیزی نمیشه؛ پرسید چطور؟ که گفتم حالا میگم بهت.


عمه رو مثل هادی خم کردم روی میز و کیرمو اروم کردم تو کوسش داغه داغ بود دستامو گذاشتم رو شونه هاش و شروع کردم تند تند تلمبه زدن تو کوسش اوج گرفته بودم و با همه ی وجودم تلمبه میزدم کیرمو در میاوردم و دوباره میکردم توش عمه فریبا هم تو فضا بود ناله های عجیبی داشت صداش بلند نبود اما انگار زوزه می کشید و اه و ناله های طولانی سر می داد کیرمو دوباره کشیدم بیرون که بکنم تو کوسش اما اشتباهی گذاشتم به سوراخ کونش و در حالی که فکر می کردم همون کوسشه با همه ی وجودم کردم توش که عکه یهو پرید جلو و گفت چیکار می کنی کونم پاره شد اروم اروم بکن توش خودش جا باز می کنه که فهمیدم داد بیداد عمه جون من کونی هم هستن گفتم عمه اصلا نمیخواستم بکنم تو کونت اشتباهی رفت اما انگار باید کونتم بخارونم و بعدم تف زدک به کیرم و فرستادمش اروم اروم تو کونش و اروم تلمبه میزدم عمه هم کوسشو می مالید که من احساس کردم دارم ارضا میشم محکم عمه از بغل کردم و با همه ی وجودم تو کونش خالی کردم ابمو بعدم بوسیدمش و کوسشو براش مالیدم تا اونم ارضا شد. گفتم:


-عمه جان ممنونم از اینکه هم به من حال دادی هم خودت
+فک نمی کردم یروزی به برادر زادم بخوام بدم
-عمه فرناز هم فکر نمی کرد اما از وقتی طعم کیرمو چشیده ول کنش نیست
+عجب پس فرناز رو هم کردی؟
-آره داستانش مفصله براتون میگم حالا
+الان بگو ببینم


کل داستان رو تعریف کردم براش و بعد گفتم چی شد داشتی به هادی کوس میدادی؟ که گفت:
رفیقت یه مشکلی داشت که روش نمیشد به کسی بگه چند روزی یبار میومد اینجا اما روش نمیشد به دکتر بگه و می رفت منم یه روز پیله کردم بهش و بزور از زیر زبونش کشیدم بیرون که خیلی زیاد خود ارضایی می کنه و دنبال یه داروییه برای ترک منم شیطون رفت تو جلدم و بهش گفتم بعد از اینکه هکه رفتن بیاد تا بهش دارو رو بدم وقتی اومد ازش خواستم تا کیرشو در بیاره و ببینمش اونم با خجالت درش اورد که دیدم شقه خودمو زدم به عصبانیت که تو چرا شق کردی نکنه به من نظر داری میخوام به شاهین بگم بزنه ناکارت کنه که کلی ترسید و کلا وا داد و افتاد به التماس که به شاهین چیزی نگو قول میدم دیگه با فکرت جق نزنم اینو که گفت فهمیدم یه دستی رو دو دستی خورده منم ادای دلسوزا رو در اوردم و بهش گفتم برای اینکه داری به خودت ضربه میزنی میزارم هر از چندگاهی منو بکنی که امروز دفعه چهارمش بود. گفتم پس که اینطور دوباره کیرم بلند شد و گفتم عمه حال داری یه راند دیگه بریم که گفت حالش هست ولی شاهین مشکوک میشه دیگه بریم همین که اومدیم بریم عمه فرناز اومد و دوتامون رو لخت دید و گفت پس فریبا رو هم کردی دیوث خان مطمئن بودم که عمه فریبام گفت اره همونجور که تو رو کرد و دوتاشون زدن زیر خنده گفتم ماهان چطوره گفت خداروشکر خوبه فقط کوفتگی داره الانم خوابیده. بعدم عمه فریبا رو رسوندیم در خونش و رفتیم خونه بابا بزرگ تو راه عمه فرناز گفت خوب داری تک و طایفه رو یجا می کنی گفتم کجا بوده دوتا که چیزی نیست گفت سه تا ماهان منو هم که کردی گفتم عمه اون که دلی نبود مجبور شدم گفت حالا دیگه.
گفتم فرزانه و فرشته هنوز موندن تازه دوتا بزرگی هم هنوز هستن که گفت ای روت رو برم و بعدم زدیم زیر خنده و رسیدیم و رفتیم خونه بابابزرگ!


     
  
مرد

 
از همه ی رفقا بابت تاخیر عذر خواهی می کنم
و همچنین از دوستانی که ایده دارن برای ادامه ی داستان و سکس با سایر شخصیت ها دعوت می کنم که پیام خصوصی بدن بهم چون واقعا تنها دلیل تاخیرم در اپلود کردن این بودن که به بن بست فکری رسیده بودم
     
  
مرد

 
داستان زندگی کتایون هم همین‌بلا سرش اومد دقیقا وقتی داشت با نامهای خوبش می‌رسید نویسنده ولش کرد و دیگه ننوشت
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
داستان زندگی کتایون هم همین‌بلا سرش اومد دقیقا وقتی داشت با جاهای خوبش می‌رسید نویسنده ولش کرد و دیگه ننوشت
     
  
مرد

 
abulsexer:
از همه ی رفقا بابت تاخیر عذر خواهی می کنم
و همچنین از دوستانی که ایده دارن برای ادامه ی داستان و سکس با سایر شخصیت ها دعوت می کنم که پیام خصوصی بدن بهم چون واقعا تنها دلیل تاخیرم در اپلود کردن این بودن که به بن بست فکری رسیده بودم

اینجوری آدم از حال و هوای داستان درمیاد
     
  
مرد

 
     
  
مرد

 

قسمت هفتم: پیش به سوی فور سام (۱)


شب خونه ی بابا بزرگ شام خوردیم و عمه و ماهان هم همونجا موندن عمه فرناز گفت که شوهرش فردا میاد و باید برگردن یکم حالم گرفته شد و رفتم تو خودم اونم اینو فهمید.
بعد شام گفتم خب پس من دیگه میرم گلخونه و اومدم برم که عمه فرناز گفت فرهان جان وایسا کجا میری امشب بمون فردا صب برو گفتم اخه که گفت اخه نداره الانم بیا با من بریم در مغازه یکم خرت و پرت بخریم برای امشب که بشینیم دور هم فهمیدم که نقشش اینه که باهام حرف بزنه بین راه بهم گفت:


+چته تو خودتی؟
-نه چیزی نشده
+به من که نمی تونی دروغ بگی از رفتن ما ناراحتی؟
-آره خب
+ای بابا اولا ناراحتی نداره دوما من نباشم فریبا که هست هر روز برو پیشش و حالتو ببر
-عمه چرا فک می کنی من تو رو فقط واسه سکس میخوامت من از همون اولم دوست داشتم یجور دیگه الانم اگه بگی سکس نکنیم دیگه میگم چشم فقط کنارتون باشم کافیه
+فرهان این حرفا یعنی چی؟
-یعنی من عاشقت شدم عمه جان همین
+لابد فردا هم عاشق فریبا میشی بعدشم عاشق فرزانه بس کن
-نه عمه اونجوری نیست من عمه فریبا رو کردم اما از روی هوس نه از روی عشق اما با تو از روی عشق خوابیدم
+ای بابا شد آنچه نباید میشد من احساساتت رو درک می کنم اما اگه میخوای منو داشته باشی باید قوی باشی و زیرک چون فردا شوهرم داره میاد و نمی خوام خدایی نکرده سوتی ای بدیم و رسوا بشیم منم دارم خطر می کنم پس بدون خطر کردن من تا این حد هم معنیش هوس بازی نیست و یه چیزی ماورای هوس هست پس لازم نیست بری تو خودت الانم بخند که امشب برات برنامه دارم
-چه برنامه ای عمه جون؟
+حالا صبر کن تو


وقتی خریدامون رو کردیم و برگشتیم خونه بابا بزرگ ، بابابزرگ طبق معمول رفته بود خونه ی عمه فرشته؛ عمه فرناز بهم گفت بریم پیش ماهان رفتیم اونجا نشستیم عمه سرش تو گوشیش بود منم بیکار کنار ماهان نشسته بودم اونم دراز کشیده بود و گهگداری ناله ای هم میکرد منم گفتم بزار یه چرخی تو تلگرام و اینستا بزنم که وقت بگذره بعد گفتم بزار یه نگاهی به تلگرام عمه فرزانه بزنم ببینم چه خبره که دیدم با عمو فرشاد چت کرده عمو بهش گفته بود دیشب خوب کردمت چسبید؟ عمه هم نوشته بود اره حال داد گفتم پس دیشب که نیومد پیش ما داشتی کوس میدادی دوباره صحنه ی کوس دادنش به عمو فرشاد اومد جلو چشمم و حشری شدم.
همینجوری که داشتم چرخ میزدم دیدم عمه فرناز به عمه فرزانه پیام داد که امشب شبه اخریه که اینجاییم نقشه ی خوبی دارم که امشب رو حسابی حال کنیم.
برگام ریخت یعنی میخواست عمه فرزانه رو برام جور کنه؟ اوووووف چه شود‌ منتظر بودم ببینم عکه کی میره سراغ گوشیش و پیام عمه فرناز رو ببینه و ببینم چی جواب میده دل تو دلم نبود مبخواستم به عمه فرناز بگم که چجوری میخواد فرزانه رو برام جور کنه اما خب گفتم ضایع میشه که تلگرام عمه فرزانه دست منم هست و ممکنه عمه فرزانه بفهمه.
عمه فرزانه از اشپزخونه اومد بیرون و رفت سراغ گوشیش م اومد پیش ما نشست عمه فرناز رو گوشیم پیام داد و گفت با حالتی که مثلا ناراحتی از اتاق برو روی حیاط. نوشتم چرا جوابی نداد منم سریع رفتم روی حیاط.
رفتم توی تلگرام عمه و منتظر بودم ببینم چی میگن عمه فرزانه نوشت چجوری میخوای حال کنی با وجود این این سه تا که عمه توشت بیا بریم تو اشپز خونه باهات حرف دارم جلو ماهان نمیشه.
دیگه پیام نمیدادن حرصم گرفت که نمی تونم بفهمن چی میگم ۱۰ دقیقه ای رو حیاط نشسته بودم و با گوشیم بازی می کردم که عمه فرناز برام یه ویس فرستاد و زیرش نوشت صداشو کم کن و گوشش کن فقط سوتی ندی اصلا ویس رو پلی کردم عمه فرناز بهه عمه فرزانه میگفت:


-فرهان‌ رو دیدی تو خودش بود از سر شبی و ناراحت بود ازت؟
+واااا از من مگه من چیکارش کردم؟
-مثل اینکه پریشب یچیزایی اتفاق افتاده تو گلخونش
+چی مثلا
-فرزانه تو حتی منم دور زدی و ازت ناراحتم
+راجب چی حرف میزنی کی دورت زدم؟
-تو پریشب تو محوطه ی گلخونه و پشت کلبه با فرشاد کوس دادی فرزانه
+صداتو بیار پایین الان همه میفهمن
-فرهان تو رو دیده برای همین بهم ریخته و ممکنم هست همونجور که برای من تعریف کرد هر لحظه بره برای پدرش هم تعریف کنه فرهاد رو که میشناسی اعصاب درستی نداره میاد میزنه میکشت
+حالا به نظرت چیکار کنیم؟
-چیکار کنیم نه ، چیکار کنی چون من هیچ کاره ام
+فرناز اذیتم نکن دیگه اونشب تقصیر فرشاد شد بس که اصرار کرد
-فقط یه راه داری فرزانه
+چه راهی؟
-با فرهان سکس کنی
+امکان نداره فرناز من عمشم
-چطور با برادرت سکس می کنی پس
+ خب چی بگم بگم اصلا چطوری باهاش سکس کنم اصلا
-بهت میگم حالا
+نه همین حالا بهم بگو
-ای بابا باشه. شب موقع خواب من پیش ماهان میخوابم به بهونه ی مریضیش تو هم با فرهان برو اون یکی اتاق بخوابین دیگه خودت حشریش کن بکنتت و پای خودشم گیر بیفته و نتونه تو رو لو بده


ویس قطع شد از خوشحالی مونده بود بال در بیارم این عمه فرناز عجب مخی بود و نمی دونستم


موقع خواب شد و صدام زدن رفتم تویکن خودمو سرد گرفتم و برخوردم رو ناراحت جلوه دادم بعد رفتم و یه دونه قرص تاخیری انداختم بالا و طبق برنامه ی عمه فرناز من و عمه فرزانه رفتیم اتاق یه تشک دو نفره و یه پتوی دو نفره انداخت کف زمین بهم گفت گرمه لباست رو در بیار گفتم من لباس ندارم همراهم که گفت عیب نداره بابا منم عمتم محرتم با شرت بخواب بعدم خودش دکمه های رباس بلند رو خونه ایش رو باز کرد همون تاپ مشکی بی استین تنش بود که سینه های بی سوتینش میخواستن جرش بدن بعدم گفت حالا که تو خجالتت میشه شرتی بخوابی من میخوابم که تو روت باز بشه بعدم شلوارشو در آورد یه شرت مشکی لاکونی پوشیده بود بعدم رفت زیر پتو و بهم گفت در بیار و بعدم لامپ رو خاموش کن و بیا بخواب منم گفتم باشه و بعدم تی شرت و شلوارمو در اوردم و فقط با یه شرت رفتم زیر پتو و رو بهش دراز کشیدم یکم که گذشت دیدم چرخید سمت من چشمامو بستم که فکر کنه خوابم. دل تو دلم نبود که ببینم میخواد چیکار کنه یواش یواش به کیرم دست زد منم که بی جنبه کیرم شق کرده بود و ضایع بود که بیدارم اما خب اونم کارش گیر بود یجورایی و میخواست به خیال خودش دهن من بسته بمونه. یکم کیرمو مالید برام مطمئن بود که بیدارم محکم تر کیرمو میمالید بعد چرخید و پشتشو کرد بهم و کونشو به چسبوند به کیرم جفتمون تقریبا لخت بودیم و بدنای داغمون بهم چسبید انقد کونش بزرگ بود که کیرم بین دوتا قاچ کونش داشت وول میخورد.


دیگه سکوت و حرکت نکردن جایز نبود و باید منم چراغ سبزمو نشون میداد از پشت محکم بغلش کردم و شروع کردم به مالیدن سینه های بزرگش وای که چقد نرم بودن از پشت گردنش رو لیس میزدم با زبونم قلقلک میدادم گردنش رو؛ هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد و تنها صدای نفس نفس بود که میومد دستمو اروم بردم سمت شرتش خیس بود روی شرتش به همین زودی خیس کرده بود خودشو شرتش رو از پاش در اوردم شرت خودمم همینطور کیرمو می کشیدم از پشت لای کونش و هنوز نمیخواستم بکنمش تو کوسش که دیدم خودش دستشو اورد عقب و کیرمو باپستش گرفت و فرستاد داخل کوسش ، داغ و لیز بود محشر بود واقعا این کوس بعدم شروع کردم تلمبه زدن عمه فرزانه فقط نفس نفس میزد یکم که گذشت از این پوزیشن خسته شدم از طرفی دلم میخواست اون سینه های بزرگش رو ببینم با چشمم و حسابی ازشون لذت ببرم و بخورمشون. کیرمو از کوسش کشیدم بیرون سعی کردم روشو برگردونم طرف خودم اما انگار خجالت می کشید ازم اروم تو گوشش گفتم عمه چیزی که نباید میشد شد ، من خیلی دوست دارم امشب به یکی از محال ترین ارزو هام رسیدم و به این اسونیا نمیخوام رهاش کنم؛ بعدم یه ماچ از لپش کردم و اروم سرش رو بر گردوندم سکت خودم و لبامون رو گذاشتیم روی هم خودمو بین پاهاش گذاشتم و کیرمو کردم تو کوسش همینجوری که به پشت خوابیده بود من با کیرم کوسش رو فتح می کردم و لباشو می خوردم از طرفی هم سینه هاشو میکالیدم دیگه داشت ناله میزد عمه فرزانه و میگفت : بگا عمتو ... عموت گاییده تو هم بگا .... بگا منو ....بگا منو ... محکم بزن تو کوسم.


حرفای عمه حسابی حشریم کرد سرعت تلمبه هام خیلی بالا بود با همه ی وجودم داشتم تو کوسش ضربه میزدم صدای شالاپ شلوپ خیلی بلندی میومد و مطمئن بودم عمه فرناز داره میشنوه راستی داره چیکار می کنه الان به عمه فرزانه گفتم یه لحظه صبر کن ببینم عمه فرناز داره چیکار می کنه در رو باز کردم و انتظار داشتم پشت در باشه اما نبود رفتم سمت اتاقی که با ماهان خوابیده بودن اما خبری نبود ازش فکر کردم شاید دستشویی باشه اما چراغ اونجا هم خاموش بود اومدم برگردم برم پیش عمه فرزانه که از حیاط صدای ناله شنیدم اروم رفتم سرک بکشم که ببینم چخبره که دیدم شلوار عمه فرناز تا نصفه پایینه و عمو فرشاد دسته بیلشو تا ته فرو کرده تو کوس عمه فرناز ، عمه فرناز منو دید اما چیزی بروش نیاورد داشت بال بال میرد طفلی زیر این کیر کلفت برگشتم رفتم تو پیش عمه فرزانه با استرس گفتم:


- عمه پاشو بریم روی حیاط که عمو فرشاد داره عمه فرناز رو بدجوری می کنه کوس تنگ عمه فرناز طاقت اون دسته بیل رو نداره تو رو خدا بیا بریم
+فرشاد اینجا چیکار میکنه؟ تازشم تو از کجا میدونی کوس فرناز تنگه؟ نکنه سَر و سِرّی با هم دارین هان؟
-عمه وقت این حرفا نیست بعدا برات میگم بیا که کوس عمه رو گشاد کرد
+باشه


بعد با هم رفتیم رو حیاط گفتم عمه فرناز این چه کاریه که عمو فرشاد گفت حالا دیگه خواهر منو می کنی گفتم نه که تو خودت نکردیش تازه الانم داری اون یکیشون رو می کنی اونم با چه وضعیتی من اگه عمه فرزانه رو کردم با رضایت خودش بود خودش خواست بهم بده اما تو انگار داری بزور می کنی عمه فرناز رو عمه فرزانه پرید تو بحثمون گفت فرهان و فرشاد جفتتون مقصرین شما دوتا هردوی ما رو کردین فرهان انکار نکنی که امشب سوتی دادی و فهمیدم فرناز خانوم بعدا به حساب شما میرسم خودم حالا هم بجای ادای خوبا رو در اوردن هر سه تا تون پاشین بیایین تو ادامه ی کارمون بکنیم.
عمه فرزانه راست میگفت هممون به یک اندازه مقصر بودیم و فقط از زور اینکه مبادا ادم بده بشیم با هم بحث می کردیم حرفاش اب رو اتیشمون شد به همسون گفتم اره راست میگه بعدم گفتم تو ممکنه کاهان بیدار بشه و قضیه بدتر ار این میشه که عمه فرزانه گفت راست میگی. گفتم بریم توی انباری ته حیاط عمه فرزانه هم گفت اره اونجا رختخواب های جهیزیه ی من هستن پهنشون می کنیم.


     
  
مرد

 
قشنگ بود ایول
چه دیر میفهمیم زندگی همین روزهایست که زود سپری شدنش آرزمونه
     
  
مرد

 
قسمت هشتم : پیش به سوی فور سام (۲)
چهار تایی و در حالی که من لخته لخت بودم ، عمه فرزانه فقط یه تاپ تنش بود و عمه فرناز و عمو فرشاد هم شلوارشون تا زانو پایین بود راه افتادیم سمت انباری بزرگ ته حیاط که قبلا کارگاه بود که تعطیلش کرده بودن.
رفتیم داخل عمه فرناز اومد بغل من و عمه فرزانه هم رفت بغل عمو فرشاد مشغول لخت کردنش بودم که ازش پرسیدم عمه چی شد بهش دادی که گفت بابا من نمیخواستم بدم من داشتم سکس شما رو از سوراخ در نگاه می کردم شلوارمم تا زانو پایین بود و داشتم کوسمو میمالیدم که یهو دست گذاشت جلو دهنمو کیرشو فرستاد تو کوسم اول فک کردم ماهانه اما خب کیر اون اینقدر بزرگ نبود که بخوام جر بخورم که دیگه با توجه به تعریفای تو فهمیدم فرشاده. کامل لختش کرده بودم اونطرفم عمو فرشاد و عمه فرزانه لخت شدن من و عمو دراز کشیدیم کنار هم عمه فرناز برای من مشغول ساک زدن شد بعدم عمه فرزانه برای عمو فرشاد عمه فرناز میخواست بشینم رو کیرم که عمه فرزانه دستشو گرفت و نگذاشت بشینه فرستادش سمت کیر عمو فرساد عمه فرناز گفت کیر فرشاد بیچارم می کنه من تحملش ندارم بزار اول با کیر فرهان یکم کوسمو باز کنم بعد که عکه فرزانه گفت سوسول باز در نیتر بیا کم کم عادت می کنی بهش منم اولا سختم بود بعدم عمه رو نشوند رو کیر عمو فرشاد و تنظیم کرد و اروم اروم فرستادش تو کوس عمه فرناز عمو فرشاد از ته دلش میگفت جوووون فرناز خواهر بالاخره گاییدم کوستو اووووووووف دیدی مال من شد کوست ؟ عمه فرناز هم در حالی که درد و لذت رو قاطی داشت گفت اره داداش بزن خواهرتو بگا بی غیرت آیییییی آخخخخ پاره شدم
تو صحنه ی کوس دادن عشقم عمه فرناز غرق بودم که کیرم وارد جای گرمی شد عمه فرزانه داشت برام ساک میزد سریع بلند شد نشست رو کیرم و بالا و پایین میکرد سینه هاش عجب تکونی میخوردن واقعا محشر بود دیدن این صحنه کوسش گشاد نبود اما به تنگی کوس عمه فرناز هم نبود یکم که رو کیرم بالا پایین کرد من اومدم بالا و عمه به پشت خوابید رو زمین و شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن بعد خم شدم روش و خودمو غرق خوردن سینه هاش کردم و میخوردمشون گفتم میخوام از کون بکنمت عمه تمیزه؟ که گفت آره از قبل فکرشو کرده بودم بعدم چرخید و به شکم خوابید منم انگشتم رو کردم تو کوسش و خیسش کردم و بعدم کردم تو کونش و یکم بازی دادم همینجوری که داشتم کون عمه فرزانه رو واسه ورود کیرم اماده می کردم نگاه کردم به عمه فرناز و عمو فرشاد که مشغول معاشقه بودن عمه فرناز غرق لذت بود و اه و نالش به آسمون میرفت.
یه تف انداختم به سوراخ کون عمه فرزانه و کیرمو اروم میکردم توش و عمه مدام میگفت این کوس نیستا یواش یواش بکنی ها گفتم نترس عمه یجوری بکنمت خبر نشی بعد که کیرمو تا ته تو کونش جا کردم خوابیدم روش و شروع کردم تلمبه های ریز زدن انگار از کون دادن بیشتر لذت می برد اه و اوهش از عمه فرناز هم بیشتر شده بود عمو فرشاد گفت فرزانه میخوام یکاریت کنم از حال بری بعدم کیرشو از کوس عمه فرناز کشید بیرون و یه لب سریع ازش گرفت و خوابید روی زمین و گفت فرزانه بشین رو کیرم و بکنش تو کوست عمه هم از زیر من در اومد و نشست رو کیرشو و اومد بالا پایین کنه گفت نه صبر کن ، فرهان بکن تو کونش میخوام خواهر جندمو دو کیری بکنیم شاید کوس و کونش سیر بشه از کیر منم از خدا خواسته کردم تو کونش عمه فرزانه یه اهی کشید و گفت وااای ارزوم بود یه روز دوتا کیر با هم بره تو کوس و کونم ما کشغول شدیم و عمه فرزانه تو فضا بود که یهو عمه فرناز گفت پس من چی من سرم بی کلاه موند که عمه فرزانه گفت بیا کوست رو بزار تو دهن فرشاد که برات لیس بزنه اونم همینکار رو کرد چهارتایی غرق بودیم تو سکس و کیف می کردیم. یهویی عمه فرزانه یه جیغ بنفش کشید و شروع کرد به لرزیدن عمه فرناز سریع لباسثن چسبوند به لباس عمه فرزانه منم سرعت تلمبه هامو کم کردم و کیرمو از کونش در آوردم عمه فرزانه ولو شدرو زمین قرمز شده بود صورتش کاملا با حالتی بیحال گفت دهنتون سرویس عجب حالی کردم تو عمرم تا حالا همچین حالی نکرده بودم. عمو فرشاد بیخیالش نشد و گفت هنوز تموم نشده و کیرشو کرد تو کوس عمه فرزانه و وحشیانه تلمبه میزد عمه فرزانه هم کاملا بی حال و مطیع زیرش بود و صدای شالاپ شلوپ تلمبه ی های عمو فرساد به کوسش فضا رو پر کرده بود رفتم سمت عمه فرناز لباشو میخوردم و محکم بغلش کردم گفتم عاشقتم عمه جون میخوام ابمو تو کوست خالی کنم بعدم همونجوری ایستاده کیرمو از جلو کردم تو کوسش و محکم شروع کردم به تلمبه زدن یهو عمه محکم بغلم کرد و گفت نمی تونم وایسم دارم میام منم اروم کمکش کردم بخوابه رو زمین بعدم لبامو چسبوندم به لباش و توکوسش ضربه های ممتد و محکم میزدم تو حال خودمون بودیم که جیغ عمه فرزانه رفت هوا نگاه کردم دیدم بعله عمو فرشاد داره از کون میکنتش اونم وحشیانه منم سرعتمو بیشتر کردم ابم نزدیک بود بیاد خودمو محکم چسبوندم به عمه فرناز و تو کوسش ابمو خالی کردم. عمو فرشاد هنوز مشغول بود و داشت کون عمه رو جر میداد که اونم فریاد ابش رو تو کونش خالی کرد بعدم چهارتایی کنار هم ولو شدیم رو زمین یکم که گذشت بلند شدیم لباس پوشیدیم من که هیچی لباس نداشتم عمه فرزانه تاپش رو پوشید عمه فرناز و عمو فرشاد هم همه ی لباساشون رو پوشیدن اومدیم بریم عمو گفت من از همین طرف میرم دیر وقته بعدم یکی زد در کون عمه فرناز و گفت کون تو هنوز مونده به وقتش گشادش می کنم برات عمه هم گفت شتر در خواب بیند پنبه دانه بعدم با هم رفتیم تو خونه که بخوابیم. دیدم ماهان هنوز خوابه ...
     
  

 
دمت گرم ادامه بده
     
  
صفحه  صفحه 5 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  13  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ماجراهای من و عمه هام


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA