قسمت دهم آتوسا رفت و من موندم و مریم اونم خیس عرق بود... گفتم ببخشید تیشرتم خیس عرق بود مجبور بودم درش بیارم الان میرم میپوشم - لازم نیست آریا جان و با خنده گفت حواسم هست میخواستی دلبری کنی برای آتوسا اونم به بدنت اما بدون که اون مثل تو زیاد دیده و این راهش نیست + نه خانم من قصد همچین کاری نداشتم - حالا بهت گفتم که بدونی ... همین لحظه نرگس وارد شد و تنقلات و معجون آورده بود... مریم ازش پرسید شهاب کجاست؟ - آقا شهاب خواب هستند + برای آریا هم تنقلات و معجون بیار - چشم خانم-خب آقا آریا بدنت خوب روی فرم هست باریکلا ... مثل شهابم نیستی که داره کم کم میشه بشکه + لطف دارید مریم خانم ... من قبلاً خب ورزش میکردم و فوتبال میرفتمراستی باشگاه خیلی مجهزی دارید... خیلی وقته ورزش می کنید؟-اره یه سه چهار سالی میشه+خیلی خوبه ... چرا شهاب نمیاد؟ من از وقتی باهاش رفیقم اهل ورزش و تفریح نبوده؟-شهاب مثل باباش تنبل و فقط دوست داره بخوره و بخواب + و البته خیلی با معرفت... من به شهاب و شما خیلی مدیونم که اجازه دادید اینجا بمونم ... - آره مدیون شهاب البته نه من... + نه شما خیلی به من لطف داشتید - بس کن آریا... همین لحظه نرگس اومد و برای من معجون و چیزای دیگه آورده بود... بعد که سینی رو گذاشت روی میز ... مریم به نرگس گفت بیا کارت دارم و در گوشش یه چیزایی گفت که من نشنیدم...بعد از اینکه نرگس رفت بالا گفتش تو چرا نقش بازی میکنی؟ محبت الکی و زبون بازی... من درسته یک زنم ولی این بازی ها رو بلدم... مونده بودم که چی بگم و سکوتی بینمون حکم فرما شد...بالاخره سکوت رو شکستم و گفتم مریم خانم لطفا بشینید ، توضیح میدم... - خب بفرما توضیح بده + من میدونم شما نمیخواین اینجا بمونم اما من دیگه کسیو ندارم، پدرم معلوم نیست کجاست... مادرم مُرد و تنهام گذاشت، خالم منو ول کرده و چسبیده به شوهر جاکشش و جدیدا هم دارند از مدرسه بیرونم میکنند.. من نیاز به یک خانواده دارم ، دوست دارم شما و شهاب خانواده من باشید... شما میخواین من برم داخل کوچه و خیابون بخوابم ؟؟ باشه میرم همین امشب میرم... راستی اون لباس در آوردن هم برای جذب و دلبری آتوسا نبود برای شما بود... سرم رو انداختم پایین...-چرا دارند از مدرسه اخراجت می کنند؟ + به خاطر پوول .. چک بابا پاس نشده و برگشت خورده و گفتن یا پرداخت یا بیا پروندت رو بگیر ... - عجب به خالت بگو پرداخت بکنه ... + گفتم اما گفت ندارع و پول هاش دست شوهرش و اونم اجازه نمیده مگر اینکه من برم ازش عذرخواهی بکنم و بعد اونم شاهد تحقیر خودم و خانوادم باشم ... - عجب مارمولکی این فرزانه + خاله فرزانه چرا ؟ همه چیز زیر سر اون مسعود بی همه چیز - هنوز بچه ای ... فرزانه و شوهرش مثل هم هستند فقط فرزانه ظاهر رو حفظ میکنه ... بالاخره هرکی ندونه من که میدونم همین الان ۵ میلیارد تو حساب بانک ملیش داره... رئیس شعبه از دوستان نزدیک منه ... - غیر ممکن... به من میگفت تو مثل پسرمی و خیلی دوست دارم و هرکاری برات میکنم - اما حاضر نیست شهریه مدرسه رو بده ؟؟ حالا چقدر هست؟ + ۴۰ تومن - براش پول خرد اما تو بچه خواهری هستی که اون همیشه بهش حسودی میکرد ... من با مادرت همکلاس بودم و به خاطر رفت و آمد خانوادگی اون فرزانه عوضی رو خوب میشناسمنمیدونستم چه کار کنم ... دیگه باید به کی اعتماد کرد ؟؟ سرم پایین بود و اشک هام سرازیر شد ... مریم اومد سمتم و گفت گریه نکن... تو دیگه مردی شدی و اشک هام رو با دستش پاک کرد و لبم رو بوسید... جا خوردم ... بعد گفتش خانواده میخواستی ؟ من و شهاب خانوادت اما این خانواده و این خونه قوانین خاص خودش رو داره ... رازهای خاص خودش رو داره... اگه میخوای عضوی از خانواده باشی و در این خونه زندگی بکنی باید قوانینش رو رعایت بکنی ... + چشم رعایت می کنم - آفرین , قانون اول اینجا من رئیس هستم + بله متوجه هستم - حالا بیا شنا کنیم شروع کرد به دراوردن لگ (یه نوع شلوار) ورزشی و بعد هم تیشرت رو انداخت بیرون... اوه خدای من عجب بدنی ... عجب سینه هایی و چه کون خوشگلی ... مثل جنیفر میمونه ... - یه ست زرشکی تنش بود .... هوی حواست کجاست؟ + اااا همین جا - فکر کنم لخت من جذاب تر و دلبرانه تر از تو باشه ... خندید و پرید توی آب و گفت یالا بیا تو آب ... پریدم داخل آب و رفتم کنارش وباهم شروع کردیم طول استخر رو شنا کردند .... گهگاهی میرفتم زیر آب و اون بدن خوشگلش رو میدیدم ... راست کرده بودم اوووف .... حدود ۱۵ دقیقه شنا اومد نزدیکم و گفت قانون دوم این من هستم که انتخاب میکنه کی بهم نزدیک بشه ... و دستش رفت روی کیرم و فشارش داد ... نفسم بند آمد آه .... داشت برام میمالید... - خوب با این کیر گندت از خجالت کون پسرم درآمدی ... ببینم با من چه کار میکنی ...+ آخ - بیا دنبالم در حالی که کیرم دستش بود از آب اومدیم بیرون و رفتیم سمت اتاق ماساژ ... همین که رفتیم داخل ازم لب گرفت و منم ادامه دادم... + آخ چه لبای خوشمزه ای جووون ... زبونمون توی دهن هم در رفت و آمد بود.. یه دستم روی کون نرمش بود ... مثل پنبه بود ... دست دیگم رو بردم سمت سینه هاش ... شهاب میگفت روی ممه هاش حساس .. همینم بود و با چند تا مالش چشماش خمار شد و زانو زد و کیرم رو از شورتم در آورد و وقتی دیدش گفت عجب کیر سفید وخوشگلیشروع کرد به ساک زدن ... عالی بود اما به شهاب نمیرسید بعد از چند دقیقه خوابید رو تخت ماساژ و گفتش بیا کصم رو بخور ... شروع کردم به خوردن و اونم آه میکشید به یک دقیقه نکشید که گفت کیرت رو بکن توش... کیر میخوام و منم تنظیم کردم و آروم فشار دادم داخل و اونم شروع کرد ناله کردن ... تنگ بود برام عجیب بود گفتم خیلی تنگی، آتیش گرفتم .... گفتش کیر خوب نبوده که این کس رو حال بیاره بعد از اینکه کیرم کامل رفت داخلش بدنش لرزید و ارضا شد و بعد اینکه عقب و جلو کردم اون سینه های خوشگلش جلوم بالا پایین میرفت که باعث میشد حس عجیبی بهم دست بده ... گفتم بهش داگی شو و از پشت کردم تو کصش و شروع کردم وحشیانه تلمبه زدم و وسط این تلمبه ها دوباره ارضا شد چه صدایی بلند شده بود... صدای شهوت بود صدای گاییده شدن مامان جنده شهاب به دست من .... اخ چه حالی میکردم... کم کم داشت آبم میآمد گفتم دارم میام کجا بریزم که گفت داخل نریزیاااا بریز روی زمین و بعد چند تا تلمبه همین کار رو کردم و افتادم زمین ... همون طور که دراز کشیده بود بهم گفت کسی نتونسته بود منو دوبار ارضا بکنه ... اگه چند دقیقه دیگه ادامه میدادی برای بار سوم هم میامدمیه حوله بود اونطرف برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن مریم و ترشحات کصش ... شورتش رو پاش کردم و گفتش حالا بریم بالا ... از کنار استخر گذشتیم که برگشت گفتش + چند وقته شهاب رو میکنی ؟ - زیاد نیست کمتر از سه هفته. + برگشت سمتم و گفت : قانون سوم همیشه با من باید صادق باشی...- بخدا راستش رو گفتم تازه من نخواستم خودش اصرار کرد که بکنمش + یه دونه پسرم هم کونی از آب درآمد اینم شانس منه... پشت در زیر زمین نرگس نشسته بود فکر کنم مواظب بود که شهاب نیاد پایین... گفت شهاب کجاست ؟ -خانم هنوز خواب ... + قانون چهارم آریا ... برای سکس طرف من نمیای مگر اینکه خودم بهت بگم... اگر زدی بالا و سکس نیاز شدی نرگس هست ... وظیفه داره بهت خدمت بکنه ... نرگس متوجه شدی؟ آریا هر وقت خواست هر کجا بودی بهش سرویس میدی... - بله خانوم متوجه شدم ... وقتی رسیدیم بالا مریم رفت اتاقش و گفت شام میبینمت شهابم بیدار بکن و من هم رفتم سمت اتاق شهاب که دیدم داره خر و پف میکنه نشستم رو تخت و با خودم فکر میکردم ... چرا اینطور شد؟ دیگه هیچکس منو دوست نداره حتی خالم ... میخواستم رئیس این خونه بشم و مریم رو برده خودم بکنم اما الان اون که رئیس و من باید بگم چشم که اگه نگم چشم باید برم توی خیابون بخوابم ....ممنونم که ۱۰ قسمت همراه من بودید...ممنون میشم نظراتتون رو بگید یا برام خصوصی پیام بذارید که کمکم بکنه در ادامه داستان ... در ضمن قسمت بعدی روز دوشنبه هفته آینده قرار داده می شود
قسمت یازدهمشهاب رو بیدار کردم ... همین که بلند شد گفتش چی شد؟ همراه با یه چشمک گفتم که اوکیه و لبخند رضایت شهاب رو دیدم ... هم خودش رو کرده بود و هم مامانش رو اما راضی بود ... عجیب بود برام گفتش تعریف کن برام چی شد... + بیا بریم فعلا شام بعدا برات تعریف میکنم ... روی میز نشستیم و نرگس هم داشت غذاها رو میآورد و روی میز میچیند... مریم هم اومد و مشغول خوردن غذا شدیم و هیچ صحبتی نمیکردیم... همین که غذا تموم شد مریم رو کرد به من و شهاب گفتش هردوتون بعد شام بیاین اتاق من .... و از جاش بلند شد و رفت به سمت اتاقش ...شهاب به من گفت یعنی چه کار داره ؟؟ گفتم ولله نمیدونم خدا بداد برسه ... از مریم خانم ترسیده بود، جذبه خاصی داشتبعد اتمام غذا رفتیم اتاق مریم... پشت میز آرایش بود و داشت ارایشش رو پاک میکرد ... به ما گفت بشینید روی تخت... نشستیم و منتظر تموم شدن کارش شدیم ... بعد از اینکه کارش تموم شد رو کرد به شهاب گفتش چند وقته؟ شهاب گفت چی چند وقته؟- اینکه چند وقته کونی شدی، اونم از نوع برده بودنش... شِت... اینو دیگه از کجا میدونست... خجالت کشیدم اما شهاب با پررویی گفتش - همیشه این حس رو داشتم اما فقط با آریا بوده و چند وقته که شروع کردم ... مریم گفت عجب وارث خاندان شهرابی و لواسانی یه کونی بی غیرت و البته برده در آمد ... پسر تو صاحب کلی املاک و حساب های پر از پولی اما عاشق اینی که پا لیس بزنی و کون بدی ؟؟ باید حتما بری پیش روانشناس و متخصص جنسی ... + مامان قبلا هم دکتر رفتم و بهت توضیح داده که چه جوریم ... من همچنان داشتم خجالت میکشیدم ... مریم بالاخره رو کرد به من و گفت:- پول شهریه تو چقدره؟ + ۴۰ تومن مریم خانم... دسته چکش رو از کیفش در آورد و شروع کرد نوشتن و داد دستم وگفتش که بده به مدیر مدرسه و ازش رسید بگیر حتما...+ چشم خانم - آریا میدونم که خبر داری من هر ماه حداقل چند تا مراسم اینجا برگزار میکنم و البته شرایطشون خاص هستند پس نباید کوچک ترین مشکلی پیش بیاری و البته باید راز نگه دار باشی + خیالتون راحت باشه ... من خودم رو جز خانواده میدونم ... - زیاد خودمونی نشو... من به خاطر شهاب قبول کردم که اینجا بمونی ... راستی اگه تو مراسم ها سوال کردند که اسم و فامیلیت چیه بگو لواسانی ... نمیخوام فامیلی پدرت رو بگی که همه بفهمند و تحقیق کنند که چه نسبتی با کسی که بزرگترین اختلاس کشور رو کرده ، داری ... +چشم - شهاب برو اتاقت... من با آریا کارخصوصی دارم ... در ضمن دهن لقیت جلو آریا رو هم یادم نمیره ... یادبگیر خوددار باشی ... - چشم مامان حالا که چیزی نشده آریا از خودمون ... شهاب بعد از اینکه رفت... مریم رو کرد به من و گفت زود باش بیا کف پاهام رو بلیس تا خسنگیم در بره ... -+وااای نه ... من از اینکار بدم میاد ... مگه من برده اونم - هوی نشنیدی چی گفتم؟؟؟ + باشه چشم الان میام.... زانو زدم و شروع کردم به لیس زدن ... چقدر چندش بود ... چقدر حقیرانه ... داشت تحقیر میکرد ... تحقیر نه خردم میکرد ... لعنت بهش ... بهم وسطش دستور میداد شست پام رو بکن دهنت ... خوب خیسش کن ... لای انگشت ها فراموش نشه ... لعنت بهش بعد چند دقیقه و وقتی دید اشکم در اومده به خاطر تحقیری که شدم ... گفت بسه ... - گریه نکن حالا ... خواستم خوب بفهمی که رئیس این خونه کیه... و نخوای که من بردت بشم ... خوب همه چیز رو میدونست...+ ببخشید مریم خانوم - بخشیدم...حالا هم حواست به شهاب باشه... در ضمن به خودت هم برس و باشگاه فراموش نشه + چشم حتما - حالا میتونی بری + از اتاق اومدم بیرون... در حالی که خرد شده بودم و غرورم از بین رفته بود... داخل اتاق خودمون شدم اما شهاب نبود ... پتو رو کشیدم روی خودم و خوابیدم...
قسمت دوازدهم فردا صبح زود بلند شدم ... دیدم شهاب کنارم خواب و داره خر و پف میکنه... رفتم آشپزخونه که دیدم نرگس مشغول آماده کردن صبحانه ... رفتم دستشویی و آمدم تا صبحانه بخورم که دیدم مریم خانم هم آمد پایین .. + به به میبینم صبح زود بلند شدی...صبحانه رو بخور و حاضر بشو که باهم بریم بیرون ... + چشم بعد از صبحانه خوردن رفتم اتاق تا حاضر بشم... اومدم بیرون که نرگس گفت خانم تو حیاط منتظر شما هستند ... رفتم داخل ماشین که مریم گفتش - چه عجب بالاخره اومدی .. حرکت کردیم و رسیدیم به بانک ملی .. - پیاده شو و همراه من بیا و حرفی هم داخل بانک نزن... + چشم همین که داخل بانک شدیم چند تا از کارمندان اونجا بلند شدند و گفتند سلام خانم لواسانی ... مریم هم با تکون دادن سر پاسخشون رو میداد ... مستقیم رفتیم طبقه دوم بانک و پیش رئیس بانک ... او هم بلند شد و شروع کرد به سلام و علیک و پاچه خواری ... مریم بالاخره شروع کرد به حرف زدن و گفت این وام کارخونه چی شد آقای صیادی؟ همه مدارک لازم هم که وکیل بهتون داده پس چرا به تاخیر افتاده؟ - خانم لواسانی به خاطر تامین اعتبار و به خاطر مسائلی که به وجود آمده در مورد اختلاس ها ، هیئت نظارت داره توجه ویژه میکنه و به خاطر همین که پروژه وام شما طول کشیده ... +من نمیدونم صیادی تا هفته آینده باید پول توی حساب باشه ...- چشم خانم لواسانی... + راستی صیادی اطلاعات حساب یک نفر به نام فرزانه رادمان را میخواستم ... - چشم خانم الان داخل سیستم نگاه میکنم ... - متولد کجا هستند ؟؟ + تهران ... مانیتورش رو به سمت ما چرخوند و گفت همین خانم هستند ؟؟ عکس کارت ملی خاله فرزانه بود ... + بله خودش - ایشون داخل حساب شخصیشون حدود ۵۰ میلیارد تومان پول دارند و حساب مشترک هم حدود ۱۸۰ میلیارد تومان ... مریم یهو برگشت گفت اشتباه نخوندی صیادی؟ - نه خانم لواسانی درست خوندم ... اصلا خودتون ببینید و دوباره مانیتورش رو برگردوند سمت ما ... درست بود ولی این همه پول از کجا اومده بود داخل حساب خاله؟ + آقای صیادی یه پرینت از حسابش میخوام... - چشم خانم + پرینتش دقیق باشه و معلوم باشه که کی پول به حسابش واریز کرده ... -چشم خانم اما میتونم بپرسم چه مسئله ای پیش آمده ؟ + نه فقط کاری که گفتم رو انجام بده - چشم حدود یه ربع طول کشید تا پرینت ها آماده بشه و بعد ما رفتیم سمت ماشین و مریم مشغول بررسی شد ... جنده خانم در عرض ۶ ماه ۵ ملیاردش شده ۵۰ میلیارد اما به تو که خواهرزادشی میگه پول ندارم ... اون یکی حساب هم برای شوهر تخمیش که انگار تازه باز شده ... رفتیم شرکت... چه ساختمون شیکی بود... وارد اتاق مدیریت شدیم و مریم خانم با تلفن تماس گرفت به وکیل شرکت تا بیاد اتاقش ... پرینت حساب ها رو داد و بهش گفت که بررسی کن این افراد و شرکت ها کیا هستن ... بعد از رفتن وکیل رو کرد به من گفتش -دیدی عجب خاله حروم زاده ای داری ؟ +سرم پایین و بود و هیچی نمیگفتم -آریا ناراحت نباش... خودم هوات رو دارم اما باید یادبگیری که نمیشه به ظاهر افراد و رفتارهاشون اعتماد کرد ... من دوست داشتم که شهاب هم مثل تو بود ... خوشتیپ ، خوشگل و البته منظم و با اراده اما میبینی که هیچی براش مهم نیست و همه چیز به تخمش... الانم که باید با کونی بودنش کنار بیام ... مطمئنم اگه من نباشم کل این اموال رو در چند ماه از دست میده ... آریا میخوام تو پسرم باشی و اونجور که دلم میخواد بزرگ بشی... و باید هوای شهاب رو هم داشته باشی.. آریا بازهم میگم که این پول که بهت قدرت و احترام میده نه اینکه بخوای از نظر سکسی رئیس بقیه بشی ... البته کارت رو خوب بلدی ( با خنده گفتش ) ... + ببخشید خانم.. من بابت رفتارم متاسفم - متاسف نباش در ضمن سکس با تو خیلی خیلی بهم حال داد انگار اولین سکس زندگیم بود + خانم من چه طور میتونم پول در بیارم؟ - بهت یاد میدم فقط باید گوش به فرمان باشی... + گوش به فرمانم مریم خانم - دیگه بهم نگو خانم یا مریم خانم... بگو مریم جون + چشم مریم جون - آفرین - حالا از شهاب و این حس جدیدش بهم بگو و رابطتون از کجا شروع شد ... + تعریف کردم که چه اتفاق هایی افتاده داخل استخر و رابطمون چه جوریه ... + گفتم سکس هاتون رو دیدم - دیدید!!!؟+ اره خونه همه جاش دوربین داره و البته نرگس بهم گفت که دوربین ها را رو بررسی کنم ... خب از حس شهاب بگو .. + دوست داره تحقیر بشه و کون بده و البته به شما هم بی غیرت و دوست داره که ببینه یکی داره شما رو ..... - منو چی ؟؟ + جر میده -خندید پسرم یه کونی بی غیرت ... میدونستم بی غیرت چون قبلا میآمد سکس منو یواشکی نگاه میکرد و جغ میزد اما کونی و انقدر پَست بودن رو نمیدونستم ... ایرادی نداره باهاش کنار میام اما حق داره که فقط با تو باشه نه دیگران ... حواست بهش باشه آریا ... الانم بلند شو بریم خونه ...عزیزان دلم امروز هم دو قسمت آپلود کردم به خاطر اینکه باید برم سر کار هفته آینده «دوشنبه» قسمت بعدی گذاشته می شود
کانادا اورده بودم اون گذشتم کنار بعد شلوارک اسپرت مشکی بیرون اوردم با پیراهن که ناف پیدا وقتی می پوشیدم به اینکه من لاغر قد بلند بودم اما جذاب میشدم اما بخاطر برادرم نمی پوشیدم نمی دونم حالا میخواستم برای مهران بپوشم اما خوب این عشق فرق میکنه حسی بهش داشتم لخت رفتم حمام . روای مهران : من وارد خونه شدم دیدم درب حال باز هست رفتم داخل خونه صفیه خانوم دیدم نازنین بدون که من ببین لخت اومد بیرون اوف یک تیکه جواهر این دختر کون اش چیطور تیز کرده ای عاشق اینطور استایلی هست با اون سینه ریزه میزه بچه کونه خوشکل اش بدون سر و صدا یک رفتم جلو تر تا بالارا بیشتر ببین دیرم اتاق باز هست لخت ایستاده جلو اینه داره لباس زیر میپوشه داشتم شق میکردم چه لباس سکسی پوشید رفتم ببیرون جلو درب صدای نازنین خانوم زدم +بله اقا مهران اومدین زحمت کشیدن _از پله اومد پایین شامپو بهش دادم اولین دختری بود این طور محو جمالش شده بودم همین طور محوش بودم +اقامهران بیانین داخل _بله باشه برم لباسم عوض کنم میام +بیاین شلوارک دارم میدم بهتون _محوش بودم نفهمیدم گفتم چشم باشه +گفت برین بالا روی تخت بردارید _چشم رفتم بالا شلوارک بادی نازنین دیدم بر گردم تخت و شلوارک بوی کوص و کون نازینین میداد من برت تو حالت هبروت بخودم اومد سریع کیرم رها کردم اومد پایین دیدم میوه چایی وخامه اماده کرده نازنین گفتم زحمت کشیدین+خواهش میکنم بفرمایید خامه خودم اماده کردم _روسری قرمزی پوشیده بود شهوتی شده بود گفتم شما همه چی ات خوشمزه عالی بخوری باخنده گفتم البته منظورم فقط خوارکی تون هست نمونه کار
خوشحالم که تلاشهامون برای احیای تالار داستانهای سکسی ایرانی نتیجه بخش بود.به شما نویسنده محترم هم بابت استقبال عمومی از داستانتون تبریک عرض میکنم.
Streetwalkerخدا کنه همینجوری خوب پیش بره داستان های جدید حتی موضوعش هم مهم نیست فقط یک سوال دارم تم سایت هر فصل عوض میشد الان از عید که سه ماهی تموم شده عوض نشده دلیلش چیه؟
Amirreza767: خدا کنه همینجوری خوب پیش بره داستان های جدید حتی موضوعش هم مهم نیست امیدوارم این روند رو حفظ کنیم.Amirreza767: یک سوال دارم تم سایت هر فصل عوض میشد الان از عید که سه ماهی تموم شده عوض نشده دلیلش چیه؟تم معمولا با تغییر فصل یا مناسبتها عوض میشه.