قسمت چهاردهم داشتم آه میکشیدم از لذتی که میبردم.. که چشمام افتاد به مریم که داشت ما رو نگاه میکرد .. خشکم زد... سعی کردم سر شهاب رو دور کنم که دیدم ول نمیکنه کصکش ... مریم اومد جلوتر و گفتش پسرم خوب ساک میزنه!؟ شهاب سرش رو کرد بالا و مامانش رو دید و به کارش ادامه داد... تخمشم نبود که داره جلو مامانش ساک میزنه ... سکوت کرده بودم... که مریم دوباره گفت خوش میگذره؟ خودم رو زدم به پررویی و جواب داد + آره خوش میگذره اما نه به اندازه دیروز - ههههههههه بچه پررو (بلند میخندید) حالا این بچه کونی رو جوری جلوم بگا که دیگه هوس کون دادن نکنه ...+شهاب بلند شو برو اونور لخت شو و قمبل کنشهاب و رفت مشغول در آوردن لباس شد ... منم رفتم سمت مریم و در گوشش گفتم که ببین چه جوری پسرت رو جرش میدم و همزمان لپ کون مریم رو فشار دادم ... چشمای مریم از تعجب گرد شده بود.....رفتم پیش شهاب و گفتم کونده چرا قمبل نکردی؟؟ یالله قمبل کن.. وقتی قمبل کرد چند تا سیلی محکم زدم به کونش که صداش توی سالن پیچید و صدای آی آی شهاب بلند شد که گفتش یواش ترررر + خفه آماده باش برای جر خوردن ... یه تف انداختم رو سوراخش و یهویی تا دسته کیرم رو فشار دادم داخل که شهاب نفسش بند اومد و التماس میکرد تروخدا درش بیار ... + لآل شو و تحمل کن کونی ... میخوام امروز جلو مامان جونت جر بخوری.. بیا مریم جون ببین چه کیری رفته داخل آقازادت... مریم اومد جلوتر تا دقیق تر ببین ... منم شروع کردم به تلمبه زدن و از همون اول شدت دادم و شهاب هم آخ و اوخ میکرد و صدای ضربه ها سالن رو برداشته بود و مریم هم تمرکز کرده بود به حرکت کیر من داخل کون تنها پسرش ... اوووف وقتی حشری میشم احساس قدرت میکنم ... داشتم یه پسر رو کنار مادرش میگاییدم ...دوباره چند تا ضربه محکم به کون شهاب زدم و به تلمبه زدن شدت دادم ... شهاب مثل جنده های خیابانی آی آی میکرد و جیغ میزد و منم دیگه نزدیک بود آبم بیاد... تصمیم گرفتم تو کونش خالی کنم ... و همین کار رو انجام دادم ... + کونده آبم رو بگیر و همزمان با خالی شدنم ،روی شهاب خوابیدم...بلند شدم از روی شهاب و به مریم گفتم خوب گاییدمش پسرت رو ؟ - آره ببین کونش قشنگ باز شده و سوراخش داره نبض میزنه... بازم هوس کون دادن میکنی پسر؟ شهاب با صدایی گرفته جواب داد + مامان نمیدونی چه حالی داد ... خیلی خوب بود دوبار آبم اومد اونم با کون دادن ... اوووف عالی بود آریا - تو هم مثل باباتی یه کونی اما عیار + بابام؟ - اره اونم انگشت میرفت تو کونش حال میکرد و کونی بودنش رو به تو ارث داد + و البته یه عالمه پول بهم ارث داده - گمشو خودت رو تمیز کن ... از شهاب و مریم دور شدم و رفتم پریدم داخل استخر و مشغول شنا شدم اما سرم تیررر کشید حالم خوب نبود، نتونستم زیاد شنا کنم و به خاطر همین اومدم بیرون و گفتم به مریم و شهاب که من دارم میرم بالا... حالم خوب نیست خودم رو خشک کردم و دراز کشیدم روی تخت ... سرم خیلی درد میکرد ... چشمام رو بستم.. چشمام داشت گرم میشد که مریم صدام کرد بیداری آریا ؟ چشمام رو باز کردم دیدم کنارم نشسته ... بلند شو این شیر موز و میوه ها رو بخور... بدنت خالی کرده و ضعف کردیخودش میداد دهنم ... دقیقا مثل مادرم ... چقدر دلم براش تنگ شده.. ناخودآگاه اشکم سرازیر شد ... مریم گفتش چی شدی آریا؟ چرا گریه می کنی؟ + هیچی مریم جون ببخشید میخوام بخوابم .. بابت شیر و خوردنی ها ممنون ... پشتم رو بهش کردم و پتو رو کشیدم سرم و چشمام رو بستم و با بغض خوابیدم...امروز هم دو قسمت آپلود کردم، خوش حال میشم که نظرتون در مورد داستان بگید...قسمت بعدی داستان هفته آینده روز دوشنبه آپلود می شود
سلام داستانت خوبه ولی حجم قسمت های که میزاری واقعا کمه نسبت به وقفه ای که میدی به داستان بعد آپلود مینکی
Aria1997منظورم اینه بعضی موارد رو خیلی راحت داری بیان میکنی مثل اینکه خیلی زود بحث برده بودن شهاب رو عادی جلوه دادی با اینکه خیلی سخته تا دونفر که عقاید یکسان دارن با هم جور بشن یا جاهای دیگه ای که بحث سکس رو داری بیان میکنی
Mardimordeبا توجه به مشغله های زندگی و از اونجایی که سایت هیچ درآمدی بابت داستان ها و بازدید نمیده و فقط به آپلود عکس و فیلم اختصاص داده ... نمیتونم وقت زیادی بابت نوشتن داستان بذارم و باید به فکر زندگی هم باشم
Streetwalkerبا سلام به مدیر گرامی لطف کنید نظرات قبل از قسمت 13 را پاک کنید تا تاپیک منظم تر شود...با تشکر نویسنده داستان زندگی آریا