انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

شاهین و ماجراهای بی نظیر


مرد

 
قسمت بعدی تا قبل پنجشنبه بعدظهر آپ میشه،ممنون که میخونید 🙏🏻
     
  
مرد

 
asan1372
باسلام جمعه شد پس کو ادامه اش
     
  
مرد

 
سلام من ظهر ارسالش کردم و نمیدونم چرا آپ نشده تا الا
     
  
↓ Advertisement ↓

Streetwalker
 
asan1372:
سلام من ظهر ارسالش کردم و نمیدونم چرا آپ نشده تا الان

۱_دوباره آپلود کنید.چیزی دست من نرسیده.
۲_با من تماس بگیرید.
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  
مرد

 
3.حدود چند روزی میگذشت از اون اتفاق و سوسن با خانواده رفته بودن خونه داییش که یکی از شهر های استان اطراف که نصفه روزی راهشه.
این چند روز من دفعه های زیاد با یاد اون موقع خودارضایی میکردم ولی دوباره تشنه ی اون حس زیبا بودم و منتظر بودم که سوسن برگرده.
دوروز بعد که شب روی تخت توی حیاط خوابیده بودم صبحش با صدای تق و تق در حیاط و صدای کامیون بیدار شدم،دیدم که پدرم برگشته و خیلی خوشحال شدم صدام زد گفت بلند شو صبحانه بخور که میخوایم و کود و سم هارو خالی کنیم.
خلاصه بعد نیم ساعت که پدرم و راننده یه چایی و میوه خوردن بهم گفت که برم و عمو سهراب و یاور پسرش رو صدا کنم که بیان کمکمون.
رفتم خبرشون کردم و اومدن و کمکمون دادن که همه چیزارو خالی کنیم،عمو سهرابم گفتش که میخواد بره شهر کار داشت و یه سم پاش هم سفارش داده بود و میخواست اون رو تحویل بگیره.
خلاصه پدرم به من و یاور گفت که فرغون رو بیارید و چندتا از گونی ها و کارتن ها رو جدا کرد و گفت که اینارو ببرید داخل خونه باغ بزارید و یه کارتن پر از پلاستیک داد و گفت که کود ها رو به نسبت هایی داخل پلاستیک ها ۲,۵کیلو ۲,۵کیلو بسته بندی کنیم، و خودش هم رفت خونه گفت خسته ام از جاده اومدم شما انجامش بدید.
راستش اعصاب من و یاور خورد شده بود از اینکه باید مث خر کار میکردیم ولی خب مجبور بودیم،یاور فرغون رو اورد و گونی ها رو با کمک هم بردیمشون به باغ و کلیدای خونه باغ رو گرفتم و درشو باز کردم و همه رو جابه جا کردیم.
رفتیم اونجا و ترازو رو هم بردم،ساعت دوازده بود و نسبت به هوای خردادماه تقریبا گرم بود،خلاصه رفتیم داخل و نشستیم روی مبل ها(سالنش فرش و مبله بود)
گرمم بود و زیر تیشرتم یه رکابی بود که گفتم چقدر گرمه اینجا و تیشرتمو دراوردم ،یاور هم خیس عرق بود و گفت که منم گرممه و تیشرتشو دراورد و بدن سفیدش خودنمایی میکرد.
یاور حدود دوسال از من کوچیکتر بود و موهاش بور و پوست سفیدی داشت با کون نرم و یکم تپل.
راستش یکم حشری شدم اما به روی خودم نیاوردم و گفتم که داخل کمد شلوارک دارم بدونه و گفتم تا تو در کیسه هارو باز میکنی من میرم پشت پرده شلوارک رو بپوشم.بعدش که اومدم گفت که خیلی گرمشه گفتم که یه شلوارک فوتبالی مال امیر(پسر خالم که پنج سال کوچیکتره ازم)مونده اینجا ولی فک‌کنم تنگ باشه،چاره ای نداشت و گفت از این شلوار که بهتره گفتم باشه پس بیا تا بهت بدمش، دادمش بهش بنظر خودم که تنگ بود و جای اون کون تپلیشو نداشت ، یه فکری به سرم زد، پرده با میخ به دیوار وصل بود و الکی که پام گیر کرده باشه پرده رو کندم و یکم غرغر کردم الکی،خودمم اونور نشستم گفتم برو عوض کن من نگاه نمیکنم،اون هم وقتی رفت من زیر چشمی داشتم نگاهش میکردم و دیدم که از روی خجالت پشتش رو به من کرد و وقتی برگشت من مثلا رومو کرده بودم اونطرف که خیالش راحت باشه.برگشت و پشتش به من بود شلوارشو اورد پایین،وای وای وای وای چی میدیدم،اون کون ناز و سفیدش بدون شرت اونجا بود و زوم کرده بودم روش و با تکون دادن پاهاش لرزه بهش میوفتاد و اون رونای گوشتیش واقعا کیر شق کت بود همون لحظه شق کردمو و بلند شدم رفتم بیرون گفتم راحت باش وقتی عوض کردی بهم بگو بیام داخل،خلاصه رفتم تو باغ و یکم تلاش کردم که فکرش از سرم دراد که اون بچس و این حرفا و کیرمو زیر کش شلوارک زدم که معلوم نباشه بعدش صدام زد که برم داخل،وای اون کون تپلش داخل اون شرت ورزشی به زور جا شده بود و اون رونای لختش دلمو میبرد دوس داشتم همونجا بگیرم و بزارم لای پاهاش اما میترسیدم که نخواد و ابروم بره.
خلاصه رفتیم بسته بندی میکردیم و هروقت که خم میشد اون لپ های کونش از پایین شرتک میزد بیرون و وقتی بلند میشد شرتو پایین میاورد،منم کم کم بهش نزدیک شدم و میمالیدمش بعدش نشستیم روی مبل که یکم استراحت کنیم نشستم جفتش و به بهونه تعریف کردن دستمو میزاشتیم روی اون رونای نازش و میمالیدم و فهمیدم که خودش هم خوشش میاد،خلاصه هی مالیدم دیدم چیزی نمیگه گفتم که از زید و کص چه خبر؟(راحت بودیم با همدیگه همه حرفی میگفتیم) گفتش هیچی باوا اصن دنبالش نیستم و یساعت کصشر تلاوت میکرد و منم دستم روی رونش بود بعد دستمو بردم زیر رونش و‌از زیر میمالیدم و کم کم به سمت کونش میرفتم و دیگه دستم زیرش بود و اون داشت تعریف میکرد بعد دستمو رد کردم زیر کونش و بعدش دیگه گفت داری چکار میکنی؟
گفتم هیچی گفتم شاید خسته باشی ماساژت بدم،گفت این ماساژه؟با حالت خنده.
گفتم آره خب و این حرفا و راضیش کردم گفتم رو به زیر بیوفت تا ماساژت بدم،وقتی رو به زیر افتاد اون کمر نرم و سفیدش و شرتکی که یکم پایین اومده بود و خط کون سفیدش معلوم بود و کون تپل و رونای سفیدش رو میدیدم دیگه نمیتونستم تحمل کنم،دستمو روی روناش میبردم بعد یواش از زیر شرتک رد میکردم و کم کم بالاتر میرفتم و دیگه دستمو کامل میبردم و یکی از لپ های کونشو تو دستم میگرفتم اون هم خوشش میومد و دیگه خواستم که وارد عمل بشم و دست بردم که شرتک رو درارم که نذاشت و منم گفتم که میخوام ماساژ بدم که گفت نه میدونم چکار میخوای بکنی و زشته نمیشه که با بدبختی راضیش کردم که بزارم لای پاهاش و فقط یکم شرتو بزنم بالا و درنیارمش،خلاصه نشستم روی اون رونای سفیدش وکیرم و لای روناش میمالیدم و خیسش کردم و روناشو جفت کردم و گذاشتم لاپاش و خوابیدم روش و گردنشو بوس میکردم و کیرمو لای پاهاش عقب و جلو میکردم که ابم اومد و افتادم روش و از زور خستگی نای بلند شدن نداشتم که یاور بلند شد و گفت پاشو الان بابات میاد و کودارو بسته بندی نکردیم و بلند شدم و رفتم سمت کار و بار...................
     
  
مرد

 
سلام من ظهر پنجشنبه ارسالش کردم و این چند روز هم خیلی ارسال زدم اما مثل اینکه مشکل از اینترنت یا گوشیم بوده به همین علت دیر شد و به خاطر این تاخیر قسمت بعدی رو زودتر آپ میکنم،
     
  
مرد

 
4.خلاصه بعد از اینکه آبمو لای اون رونای خوشگل و تپلش خالی کردم بلند شدیم و نصف کارهارو انجام دادیم و توی تمام مدت از همدیگه خجالت میکشیدیم و دیگه ظهر شده بود ومادرم زنگ زد و گفت که رفتن خونه ی عموم و گفت که یا بیایید غذا ببرید یا همونجا بخوریم که یاور گفت که من میرم میارم ،به مادرم گفتم که ظرفارو بذاره که یاور بره و غذارو بیاره.
بهش گفتم برو بیار که گفت لباس میخوام عوض کنم گفتم خب عوض کنم که گفت برو بیرون تا عوض کنم منم گفتم خجالت نکش و من که همه جاتو دیدم و این حرفا که گفت ولی نگاه نکن.
رفت اون گوشه شرتو دراورد دوباره اون کون تمیزو بیرون انداخت و سریع رفتم و از پشت خفتش کردم و کیر نیم‌ شق رو لای اون دوتا لپ نرمش گذاشتم و به خودم فشارش میدادم تا اینکه دیگه مقاومت نکرد که روی لبه ی مبل خوابوندمش و روی قفسه ی سینه سفیدش نشستم و دستاشو با پاهام قفل کردم و کیرمو روی لبای قرمزش میمالیدم اما بدش میومد و بهش گفتم دهنتو باز بکن بخورش کاری به سوراخت ندارم که با اکراه دهنشو باز کرد که بهش نشون دادم لباش رو چه حالتی بگیره.
بعد از اینکه دهنشو باز کرد کیرمو داخل دهنش فشار دادم که گرما و لزجی خاصی احساس کردم که با تلمبه زدن چند قطره ابمو توی دهنش خالی کردم که حالش به هم میخورد و دیگه اذیتش نکردم و بلند شدم و یکم با کونش بازی کردم و لباساشو پوشیدم واسش ورفت غذاهارو بیاره و موقع رفتن از پشت بغلش کردم و قربون صدقه کونش میرفتم که خودش هم خوشش اومده بود و با لبخند یه دست به کیرم مالید و رفت.
غذا رو که آورد نشستیم به غذا خوردن که دیدم ساکت مونده خواستم سر صحبتو باهاش باز کنم شروع کردم بع شوخی کردن و بعضی وقتا انگشت کردنش و کم کم سر صحبت باز شد که اعتراف کرد که دوستش که بغل دستیشه توی مدرسه سر کلاس یاور رو دستمالی میکنه و اونم لذت میبره از این کار و چند بار هم زنگ ورزش تهدیدش کرده و اجبارا توی دستشوییا بهش لاپایی داده و........
سرش پایین بود که بهش گفتم باید به خودم میگفتی و مطمئن تر بودم و.... که گفت از امروز لذت برده و خوشش اومده که بهش گفتم هروقت که خواستی میتونی بیای پیش خودم که قبول کرد خلاصه نهار خوردیم و کارارو انجام دادیم و اون هم هی کونشو میمالید به من و حال میکرد.
چندروز بعدش به بهونه ی بازی رفتیم توی باغ که بهش گفتم امروز میخام کونتو جر بدم که ترسید و قبول نکرد و گفتم بلدم و راضیش کردم و گفتم باید تخلیه کنی و رفتیم دستشویی باغ تمیزش کردم که گفت بیا بریم داخل ساختمون ولی کلید باهامون نبود و گفت که پنجره بازه خلاصه رفتیم داخل.
انداختمش زمین و لباساشو دراوردم و کیرمو کردم دهنش که لیزش کنه و بعدش حالت 69دراوردمش و کیرمو میخورد و منم سوراخشو انگشت میکردم که دردش میگرفت ولی توجه نمیکردم.
بعد چند دقیقه نزدیک بود ابم بیاد که گفتم بسه و درازش کردم و طاق باز خوابید و کیرمو در سوراخش گزاشتم و فشار میدادم که سرش رفت داخل که نمیتونست تحمل کنه که گفتم صبر کن جا باز کنه و خلاصه تا ته جاش دادم توی اون کون سفیدش،راستش خیلی کونش شبیه مادرش بود و تصور میکردم که دارم زن عمومو میکنم و حال میکردم و در گوشش میگفتم داری چی میکنی که از خجالت حرف نمزد منم فشار دادم که دردش گرفت،گفتم داری چکار میکنی؟گفت کون میدم گفتم بلند تر بگو که دیگه بلند داد میزد و آه و ناله میکرد و منم تلنبه زدن رو شروع کردم و شروع کردم به گفتن مادر جنده و کونی و حرفای دیگه در گوشش که آبم اومد و با تمام توان خالی کردم توی کونش و افتادم روش و محکم بغلش کردم و آروم در گوشش گفتم مادرتو گاییدم جنده.
     
  
مرد

 
سلام به همه دوستان.
متاسفانه مدتی بود درگیر بیماری مزخرف کرونا شده بودم و الان حالم بهتره و دوباره برگشتم و پرقدرت ادامه میدم،لطفا اگر میخونید نظر بدید یا اگه پیشنهاد یا انتقادی داشتید لطفا حتما بنویسید
با تشکر.
     
  
مرد

 
asan1372
عالی بود منتظر ادامه داستانتیم
     
  
مرد

 
عالی و محرک بود بشدت
     
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

شاهین و ماجراهای بی نظیر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA