انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

دانشجو شهوتی من


مرد

 
(قسمت هفتم)

-شیطون شدی....
-بودم....
-در اون که شکی نی بعد هردو خندیدم....
میخواست بذارتم زمین که نزاشتم -گشنمه بیا پایین بریم یه چیزی بخوریم
-نچچچچ بعدم گردنشو بوسیدم اونم که انگار
منتظر همین حرکت بود همراهیم کرد دستش رفت بسمت لباسم هیچ مخالفتی نکردم همه
جایه بدنمو بوس میکرد اما بازم زیاده روی نکرد
هردو خسته افتاده بودیم رو کاناپه
-دنییی من گشنمه
-حاظرشو بریم بیرون ببینم جایی بازه خوشحال شدم پریدم بوسش کردم....
شیطون شد....
-انگار باز دلت شیطونی میخوادددد بعدم خندید یه پرویی نثارش کردمو به اتاقم رفتم تا حاظر بشم.... هرچی دمه دستم بود پوشیدم رفتم پایین
-من حاظرم بریم....
پشت سرش سوار ماشین شدم....
-خب به نظرت ساعت1شب کجا بازه اوممممم حالت تفکر به خودم گرفتم که باعث خندش شد
زدم به بازوش -نخندااااا
-اهانننن برو ساندوچ بخوریم
-ادرس ادرسو دادم
-بازه؟
-اره اینجا پاتوقه منو بچه هاس رفتم تو اصغراقا تا منو دید امد سمتم
-سلام دخترم خوش امدی
-ممنوم اصغر اقا دوتا از اون ساندوجایه مخصوصتو بیار
-چشم به دنی نگا کردم....
-چیه
-دارممممم به دوست پسرمممم نگا میکنم چیه
خندید بازم چال گونش معلوم شد سریع بلند شدم نشستم رو پاشو دستمو کردم تو چال گونش با تعجب داشت نگام میکرد....
-پاشوووو دریا زشتهههه
-نچ کسی نمیاد
-میگم پاشو بازم ابرومو انداختم بالا برا اینکه اذیتش کنم دستمو دور گردنش حلقه کردم صدا پا شنیدم خواستم جدا بشم که دنی نمیزاشت لباشو نزدیک لبم کرد ....
همون جور که لبشو نزدیک میکرد دستشو دور کمرم انداخت از روپاش بلندم کرد....
سریع رفتم نشستم رو صندیم دنی میخندید....
-نخند باز میامااا
سریع خندشو خورد ساندویجارو اوردن خوردیم دنی رفت حساب کنه
-مرسی
-نوش جان
-دنییییی بریم دور دور
-نه من فردا جلسه دارم
-بریمممم
-میگممم نه
-باش پ اگه من گذاشتم بخوابی
دمه خونه پیاده شدم پریدم تو اتاق لباسمو عوض کردم رفتم تو اتاق دنی دیدم نی
-دنی دنییی کجایی از حموم امد بیرون
-چرا داد میزنی
-خب پیدات نکردم بعدم پریدم رو تخت
دنیم دراز کشید رفتم رو شکمش
-وایی دریا چرا میای رو شکمممم
-دوست دارم
داشتم با موهاش ور میرفتم که دیدم خوابش برده از روش بلند شدم کناش دراز کشیدم
نزدیک صبح بود که خوابم برد....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
(قسمت هشتم)

کی هی دست تو موهام میکرد عصبی چشمامو باز کردم....
-درد داری
-سلاممم خانم صبح بخیر
-درد داری
-چرااا
-اخه نمیزاری من بخوابممم
-دریا چندبار بگمممم معدب باششش
-خو الان فقط خودمونیم
-بازم معدب صحبت کن
روش کرد اون طرفو خوابید فکر کنم قهر کرد
-دنی جونمممممم جواب نداد یه خورده فکر کردم چیکار کنم اشتی کنه ااهاننن (باز چه کرمی میخوای بریزی) ببند وجی جون (همون وجدان) الکی زدم زیر گریه
- اییییی دستم
دنی سریع برگشت طرفم به هدفم رسیدم
دید چیزیم نی اخماش ببشتر شد خواست دوباره اون طرفی بشه که خودمو انداختم روشو لبشوووو با خشونت بوسیدم....
همراهی نمیکرد مخالفتم نمیکرد لبمو از رو لبش برداشتم....
-ااع دنی همراهی کن دیگههه
بعد قیافمم شبیه خر شرک کردم که یه دفعه جاهامونو عوض کرد الان اون رو من بود لبشو گذاشت رو لبم،لبم درحال کنده شدن بود انگار هرچی میخورد سیر نمیشد....
-دنی لبم کنده شد ارووم
-به به چه صبحانه ای هرروز اول تورومیخوارم بعد صبحونه....
چشمام اندازه قابلمه بزرگ شد دنیو این حرفااااا
-دنی پرو شدیا
-چرا
-یه حرفایی میزنی
-دوست دارم به زیدم از این حرفا بزنم....
حرفش که تموم شد از تخت رفت پایین و منم رفتم پایین تا صبحونه اماده کنم داشتم چای می ریختم تو استکانا که یکی از پشت بغلم کرد ترسیدم
-نترس منم
-سکتم دادی
نشستیم سر میز برا دنی یه لقمه گرفتم
-دهنتو باز کن
-مگه بچممم
-چه ربطی دارههه اصلا خودم میخورم خواستم بزارم تو دهنم که از دستم گرفت گذاشت تو دهن خودش
دنی :دهنتو باز کن دهنمو باز کردم دنی لقمه رو گذاشت تو دهنم....
اوووم چه خوشمزه بود صبحونه که تموم شد دنی رفت تا حاظر بشه بره شرکت میزو جمع کردم رفتم تو پذیرایی که دنی از پله ها امد پایین
-دنی نروووو من تنهاممم
رفتم چسبیدم بهش
-نمیشه دریا کار دارم
-نمیزارم بری
قیافمم مظلوم کردم یه دفعه یه فکری زد به سرم
- دنی
-دریا برو اونور برم
-منم بیامممممم
-کجا
-شرکت
-نه
-میخوامممم بیام خونه تنهام
-باشششش برو حاظر شو
-نریا من سریع حاظر میشم
سریع رفتم تو اتاقم
یه مانتو بلند مشکی با شلوار لی شال زرشکی کفشو کیف مشکی یه رژه لب زرشکیمم زدم
-بریمممم دنی یه نگا به بهم کرد اخماش رفت تو هم
-رژت پررنگه
-ااع دنی
-پاکش کن
-نچ خودت پاک کن
امد جلو شیطون نگا لبام کرد بعد لباشو گذاشت رو لبامم قشنگ که رژم پاک شد کشید کنار بریم با دستمال دور لبمو پاک کردم سوار ماشین شدم
۲۰ دقیقه بعد جلو یه ساختمون بزرگ وایساد باهم وارد ساختمون شدیم هرکی دنیو میدید سلام میکرد منشی دنی یه دختر جون بود که کلیم ارایش کرده بود اخمام رفت توهم تا در اتاق بسته شد رفتم سمتش
- این منشیتو عوض میکنیا
-چرا
-اصلا ازش خوشم نمیاد
بلند زد زیر خنده ناراحت نشستم رو صندلی
-نبینم خانممم قهر کرده
-بامن حرف نزن
-خب باش عوضش میکنم
باخوشحالی رفتم رو میزش نشستم
-راس میگی
-بله حالا مثل دخترایه خوب بشین تا من کارمو انجام بدم....
نشستم رو کاناپه تو اتاق نیم ساعت گذاشت دنی اصلا حرف نمیزد حوصلم سررفته بود رفتم بغل میز دنی سخت مشغول بود....
-دنی جواب نداد
-دنی با توام
-دریا کار دارم برو بشین
دیدم نه اصلا انگار ن انگار من هستم عصبی رفتم هرچی رو میز بودو ریختم رو زمین خودم نشسستم رو میز دنی عصبی داد زد....
-دریا این چه کاری بود پاشو ببینم
-نمیخواممممم
امد بلندم کنه از میز که لبمو گذاشتم رو لبش
خواست جداشه که نزاشتم دستمو بردم سمت آلتش دستمو حرکت دادم که دستمو عصبی پس زد
من میدونممم چجوری رامت کنم دستشو گرفتم بردم زیر لباسم داغ کرده بود
دستش به سمت سینم رفت
از پشت سوتینمو باز کردم لبمو برداشتم از رو لباش
-دنی بریم رو کاناپه....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
++ عشقبازی فانتزی ++
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
(قسمت نهم)

رفتیم رو کاناپه دنی داشت لباسمو در میاورد که در زدن
-اه
دنی سریع بلند شد لباسشو درست کرد
-پاشو برو تو دستشویی اتاق خودتو درست کن
رفتم تو دستشویی بعدم صدا منشی دنی امد که گفت جلسع شروع شده....
صورتمو شستم امدم بیرون . کلافه نشستم رو کاناپه چشمم به گوشی دنی خورد برش داشتم رفتم تو گالری....
اوه خودشیفته گالریش پر عکس خودش بود
رفتم تو مخاطباش منو سه نقطه سیو کرده بود رفتم اسممو عوض کردم زدم عشقم دریا دنی ببینه کشتتم یه خورده دیگه خودمو مشغول کردم که صدا در امد بعدش دنی با اون منشی
جلفه امد تو رفتم جلوو....
- سلاممم خسته نباشی
-سلام ممنون بعد به منشی که تازه فهمیده بودم فامیلیش زارعی گفت:
-۲تا قهوه با کیک بیاره
-اووممم گشنم بود دنی سرشو گذاشته بود رو میز -دنی چیزی شده؟؟
-سرم درد میکنه
رفتم پشتش دستمو گذاشتم رو شقیقه هاش و شروع به مالیدن کردم چندمین بعد دنی سرشو اورد بالا دستمو گرفت نشوندم رو پای خودش
-بهتر شدی? سرشو کرد تو گردنم
-اهوم خوبم
-دنی پاشو بریم خونهههه
-مگه تو نگفتی خونه حوصلت سر میره
-اینجا بیشتر سر میره منو بلند کرد از رو پاش بعدم کتشو برداشت
-پاشو بریم
از اتاق امدیم بیرون که منشیو با سینی قهوه و کیک دیدیم....
-رئیس قهوه اوردم
-نمیخوریم
بعدم دسته منو کشید به سمت بیرون رفتیم
-حالا که نزاشتی کیکو قهومو بخورم بریم این نزدیکیا یه کافی شاپ عالی هس نوتلا بخوریم
-بریم دنی رفت طرف ماشین
-پیاده بریمم امد سمتم دستشو گرفتمو به سمت کافی شاپ رفتیم....
رفتیم تو کافی شاپ
پیشخدمت :سلام چی میل دارید؟
یه نگا به منو کردم
-من که نوتلا دنی تو چی میخوری
-قهوه
پیشخدمت :همین چیز دیگه ای نمیخواید
-نه پیشخدمت ازمون دور شد سریع برگشتم سمت دنی
-یه چیزی شده نمیخوای بهم بگی
-نه چیز خاصی نشده با حالت قهر سرمو برگردوندم -دریا عصابم خورد تو دیگه بدترش نکن
-خب بگو چی شده
-معامله بهم خورد
-اشکال نداره دنی
-دلم ارامش میخواد خستم
-بریم خونه خستگیت رو در میکنم بلاخر دنی خندید سفارشمونو اوردن....
-اومممم نوتلا شروع به خوردن کردیم
دنی :اگه تموم شده بریم
-بریم دنی حساب کرد سوار ماشین شدیم به سمت خونه رفتیم.تا وارد خونه شدیم دنی یه راست رفت حموم منم لباسمو عوض کردم رفتم تو
اتاقش از حموم صدا اب می یومد الان وقتش بود لباسمو در اوردم فقط لباس زیر تنم بود
-دنی
-بله - درباز کن کارت دارم دربازکرد سریع خودمو انداختم تو حموم....
دنی با تعجب داشت نگام میکرد
-چرا امدی تو حموم
-میخوام حموم کنم اخماش رفت توهم
-مگه تو اتاقت حموم نداری
-دارم اما دوست دارم باتو حموم کنم
بهش نزدیک شدم من هرچی جلو میرفتم اون دور تر میشد که خورد به دیوار
-دریا این مسخره بازیو تموم کن من مردم تا حدی میتونم تحمل کنم نزاشتم ادامه حرفشو بزنه لبمو گذاشتم رو لباش....
بعد چنددقیقه اونم همراهیم کرد از لبام که سیر شد رفت طرف سوتینم بازش کرد سینه هامو گرفت تو دستش لباشو گذاشت رو گردنم همون جور که سینه هامو میمالید گردنمم میک میزد لبشو از گردنم جدا کرد....
رفت سمت پایین لبشو که گذاشت رو سینم اتیش گرفتم....
-آهه دنی نوک سینمو گذاشت تو دهنشو میک میزد دستشو برد تو شرتم و شروع به مالیدن كصم كرد حالم دست خودم نبود فقط آه میگفتم تا اینکه ارضا شدم دنی کشید کنار
-تموم شد
-توچی نگام کرد رفتم سمتش شرتشو کشیدم پایین راست کرده بود
نشستم شروع به ساک زدن کردم اونم سینه هامو میمالید
انقد ساک زدم که دنیم ارضا شد
هردو خودمونو شستیم امدیم بیرون
خسته افتادم رو تخت....
دنیم لباس پوشید امد بغلم دراز کشید قلت زدم رفتم تو بغلش....
انقد خسته بودم که تا چشممو بستم خوابم برد
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
(قسمت دهم)

صبح که بیدار شدم دنی بغلم بود مگه این شرکت نمیره
-دنی پاشو
-دریا بزار بخوابم
-ساعت 10مگه نمیخوای بری شرکت چشماشو به زور باز کرد....
از تخت بلند شد رفت دستشویی....
منم پاشدم رفتم تو اتاق لباس پوشیدم رفتم برا دنی صبحانه حاضر کنم....
تا من میزو چیدم دنیم امد پایین اوووف لامصب چرا انقد جذاب رفتم سمتش یه دفعه یاده منشیش افتادم چه حالی میکنه با دیدن دنی
اخمام رفت توهم
-چرا اخم کردی
-برو لباستو عوض کن سفید بهت نمیاد
-ااع خدایی؟
-اره برو عوض کن وگرنه اون منشیت ببینت خوردتت
-پ بگو دردت چیه
بلند زد زیر خنده
-برو عوض کن
-نچ
-خودم برات عوض میکنم
بعدم شروع به باز کردن دکمه هاش کردم....
یرهنشو در اوردم که دیدم زل زده به لبام
زبونمو کشیدم رو لبام که چسبوندم به دیوارو لباشو گذاشت رو لبام تو حسو حال بودیم که گوشی دنی زنگ خورد....
-زد حال گوشیشو از جیبش در اورد
-بله
-باش الان میام خدافظ
-کی بود
-منشی
-اون چرا به گوشیت زنگ میزنه لپمو کشید
-خانم حسود فقط خواست جلسه رو یاد اوری کنه من رفتم
-یه چیز بخور بعد برو
-دیره
-وایسا براش لقمه گرفتم
-بیا اینا بخور لبمو کوتاه بوسید
-مرسی
-خدافظ
رفتم صبحانمو خوردم حوصلم سررفت چیکار کنم تا شب (زنگ بزن مبی حدیث بیان پیشت)
افرین وجی جون یه بار حرف درست زدی گوشی برداشتم به مبی بزنگم
-الو
-دلام مبی
-سلام کارتو بگو خوابم میاد
-خرس تا الان خواب بودی
-خرس خودتی
-مبی با حدیث بیاید پیشم تنهام
-به درک
بعدم قطع کرد
-دختر الاغ
یه بار دیگه شمارشو گرفتم
-بنال
-بی فرهنگ من دارم دعوتت میکنم بعد تو تلفنو قطع میکنی
-اگه برام پیتزا میخری میام
-حله بیا لاشخور پریدم بالا لباسمو عوض کردم یه ارایش غلیظم کردم رفتم پایین....
داشتم میوه هارو میشستم که زنگ زدن اف افو برداشتم مبی بود درو زدم....
مبی :اوووف چه خونه ایییی بخدا مخ این دانیالو بزن خر پوله....
-سلام زر نزن حدیث خانمممم سلام
حدیث :سلام درییااااا خانم
مبی هی نگا به دورو بر میکرد رفتم میوه شیرینی اوردم....
-مبی چشمات خسته نشد
-ن تازه فعال شده کوسنه مبلو پرت کردم سمتش
مبی : وایی بزار اینو بگم داشتیم میومدیم یه پسر از خونه بغلی امد بیرون حدیث پشتش بهش بود عقب عقبی رفت خورد به پسره جفتشون افتادن رو هم مگه حالا حدیث پا میشد از رو پسره
دوتایی با مبی زده بودیم زیر خنده حدیثم به زور جلو خندشو گرفته بود....
حدیث :مبی دیوث مگه نگفتم نگو....
بعدم خودشو انداخت رو مبی شروع به زدن کرد منم دیدم وضعیت خوبیه پریدم رو جفتشون
مبی :وایی دری پاشو له شدم
حدیث :ایشالا کچل بشی چقد سنگین شدی -جفتتون خفه شید هیکل به این خوبی
از روشون پاشدم تاپمو در اوردن شلوارمم کشیدم پایین
-شما به این هیکل میگید چاق یه دفعه صدا در امد بعدش دنی تو در ظاهر شد همینجوری خشکمون زده بود....
با جیغ مبی به خودم امدمو شلوارمو کشیدم بالا
مبی :س سلام استاد مبی یکی زد پشت گردن حدیث که از شک بیاد بیرون.
حدیث :-سلام استاد
دنی سر تکون داد بعد روبه من کرد:
-دریا بیا بالا کارت دارم خودشم از پله ها رفت بالا
تا دنی رفت بچه ها ریختن روم
حدیث :یعنی چیکارت داره
مبی :خاک تو سرت اینجوری دیدت
باهزار بدبختی از دستشون فرار کردم رفتم بالا
رفتم تو اتاق دنی دیدم رو تخت دراز کشیده
-کارم داشتی
-اون چه وضعی بود جلو دوستات
-وا دخترن
-ربطی نداره امد سمتم دستشو انداخت پشت کمرم
-دیگه حق نداری جلو کسی لباستو دربیاری فرقی نداره دختر باشه یا پسر فهمیدی? از اینکه غیرتی شده خیلی خوشم امد لپشو بوسیدم
-چشم
-حالا برو پایین پیش دوستات
-باش
از اتاق امدم بیرون مبی حدیث داشتن میوه میخوردن تا منو دیدن حمله کردن سمتم
مبی :بگو ببینم چی گفت بهت
حدیث :کاریت که نکرد وایی یکی یکي بپرسيد....
نشستم برا بچه ها تعریف کردم البته با سانسور یه خورده دیگه حرف زدیم
مبی :خب حدیث پاشو بریم
-کجااا زوده حالا
حدیث :بریم که استاد منتظره بعدم دوتاشون زدن زیر خنده
-دیوثا
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
(قسمت يازدهم)

بعد اینکه بچه ها رفتن . پریدم تو اتاق دنی
سرش تو لب تاب بود رفتم پشتش دستمو دور گردنش حلقه کردم....
-رفتن دوستات
-اره
-دنی کار بسهههه پاشو عینکشو در اورد
-خب الان چیکار کنیم دستامو با خوشحالی کوبیدم بهم
-خب الان میریم پایین یه فیلم توپ میزارم میبینم
با دنی رفتیم پایین فیلمو پرت کردم طرف دنی
- اینو بزار تو دستگاه تا من برم خوراکی بیارم
یه ظرف پر چیپسو پفک اوردم نشستم پیش دنی
-فیلم ترسناکه؟
-فیلم توعه از من میپرسی
ای خدا لعنتت کنه مبی
هرچی از فیلم میگذشت ترس من بیشتر میشد یه صحنه بود که دختر میره پسره رو بیدار کنه برش میگردونه میبینه صورت پسره رو موریانه خورده
دیگه به طرز کامل سکته کردم پریدم بغل دنی
-دنی عوضش کن
-نچ من خوشم میاد
دو دیقه بعد
-دنی پاشو بریم بخوابیم
-خوابم نمیاد
-دنییی من گشنمه پاشو بریم غذا بخوریم
-دریا میزاری فیلمو ببینم یا نه
پاشدم تلویزونو خاموش کردم
-اینننن چه کاری بود کردی
-خب من از فیلم ترسناک خوشم نمیاد
امد نزدیکم
-از چی خوشت میاد
شیطون زل زدم تو چشماش دستمو بردم رو كيرش لمسش کردم
-از این
با صدایه بلند خندید
سرشو برد تو گردنم یه نفس عمیق کشید
-دخترتو ادمو مست میکنی با بوت
بلندم کرد انداختم رو کاناپه
-من اول پیش غذا میخواممم بعد غذا
-باج
بعد لبمو گذاشتم رو لبش دستش رفت سمت لباسمو با خوشنت درش اورد
سوتینمو باز کرد سینه هامو تو دستش گرفت
با نوکش ور میرفت دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم اگه همین الان جلوشو نمیگرفتم یه کاری دسته خودمو دنی میدادم
-دنی من گشنمه
از روم پاشد لباسامو تنم کردم
دنیم رفت سمت تلفن تا غذا سفارش بده
-چی میخوری دریا
-پیتزا
-2تا پیتزا مخصوص خیابون......
تلفنو قطع کرد امد نشست پیشم گوشیمو برداشتم خیلی وقت بود تلگرام نرفته بودم نتمو روشن کردم كلي پی ام امد
چقد فک زدن....
رفتم تو گروه3تاییمون
-وایی چقد فک میزنید سریع سین کردن حدیث:سلام دری
مبی:چی شد ما رفتیم
-ماشالا شماهم که ۲۴ساعت انلاینین هردو استیکر خنده فرستادن یه زره دیگه حرف زدیم دیدم زیادی دارن فک میزنن نتو خاموش کردم همون لحظه زنگو زدن....
دستمو گذاشتم رو دلم
-بچم دیگه ناامید شده بود دنی از این حرکتم خندش گرفته بود خودشو به زور نگه داشته بود
دنی پیتزارو اورد بازش کردم
-اومممم شروع به خوردن کردم
-اخخخششش دست گلت دردنکنه دنی جونننن
رو سرامیک دراز کشیدم
-اینجا دراز نکش
-خنکه خوشم میاد
دنیم امد بغلم دراز کشید سرمو گذاشتم رو بازوش
-شهلاجون کی میاد
-فردا
-از یه طرف خوشحال شدم از یه طرف ناراحت
-چرا
-خوشحالم چون دلم براش تنگ شده ناراحتم چون دیگه با تو تنها نمیشم
-والا تو انقد شری مادرم باشه کرمتو میریزی یکی زدم تو کلش
-دستت سنگینه هااا
-دنی شب بریم شهربازی
-همینم مونده با این هیکل برم شهربازی
-چه ربطی داره بریم دیگهههه پلیززززززز
-باشه بچه جونننن
لبشو بوس کردم امدم جدا بشم دستشو گذاشت پشت سرم نزاشت جدا بشم...
که صدا گوشیم بلند شد دنی یه اه بلند گفت که باعث خندم شد....
دنی :از این به بعد گوشیمونو باید خاموش کنیم که مزاحم نشن با خنده رفتم سمت گوشیم نیما بود -سلام داداشی جونممم چه عجب یادی از ما کردی -سلام وروجک بزار منم حرف بزنم
دلت برامممم تنگ شده
-اوف نگو بیشتر دلم برا شیطونیات تنگ شده
یه ذره دیگه حرف زدیم بعدش خدافظی کرد
-کی بود
-نیما بود
-اهان
دنی رفت تو اتاقش منم چای ریختم رفتم بالا پیشش....
رو تخت دراز کشیده بود پاشد چایشو خورد بعد باز دراز کشید منم چاییمو خوردم بغلش دراز کشیدم
انقد دنی موهامو نوازش کرد که خوابم برد
نمیدونم چند ساعت گذاشته بود که چشمامو باز کردم دنی تو اتاق نبود همون لحظه در حموم باز شد دنی امد بیرون....
-وااا مگه تو صبح حموم نبودی چرا باز رفتی -نمیتونم عادت کردم روزی چند بار برم حموم -شبیه اردک میمونی
-چی گفتی با خنده گفتم
- شبیه اردک میمونی
دنی خیز برداشت که بگیرتم از تخت پریدم پایین
-من که تورووو میبینم باز....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
عالیه فقط ادامه اش و اگه امکان داره زودتر آپ کنید
     
  
مرد

 
Eng_hamed
درود بر شما

ممنون از همراهی و نظرت

داستان تقریبا طولانیه سعی میکنم روزی چند قسمت براتون اپلود کنم

با آرزوی بهترینا براتون🌹
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
(قسمت دوازدهم)

امد طرفم خواستم فرار کنم....
-باهات کاری ندارم شب حسابتو میرسم حالا برو حاضرشو بریم رستوران بعد بریم شهره بازی
یه چشم کش دار گفتمو رفتم تو اتاقم
مانتو صورتی کم رنگم با شلوار کرمی شال کرمی سندلایه صورتیمم پوشیدم یه ارایش کمرنگ کردم
-پیش به سوی شهربازی....
از اتاق امدم بیرون دنیم هم زمان با من امد بیرون با دیدنش یه سوت زدم....
-اوففف چه کرده اق دانیال چقد کشته مرده بده امشب
با اخم نگام کرد
-انقد حرف نزن بچه بیا بریم
-اااایش لیاقت تعریف کردنم نداری
-نشنیده میگیرم حرفتو
در خونه رو بستم سوار ماشین شدم رفتیم یه جایه شیک اول غذا خوردیم الانم تو راه شهربازی بودیم دنی از اول راه ساکت بود دماغشو کشیدم یکی زد رو دستم....
-اخ وحشی
گوششو محکم گرفتم کشیدم
-دریا دارم رانندگی میکنم مثل ادم بشین سرجات
-نچ تو چرا ساکتی....
-حرف بزنم دیگه کرم نمیریزی
-سعی میکنم نریزم
-اون منشیتو بیرون کردی؟
-دریا تو به اون بدبخت چیکار داری
-بدبخت !! اون کجاش بدبخت دختر جلف
دنی بلند زد زیر خنده چونمو گرفت صورتمو برگردونند طرف خودش....
-حرص میخوری خوشگل تر میشی یه چشم غره براش رفتم
-خب اونو اخراج کنم کی بیاد جاش؟
-خودم
-اوه کی ؟؟تو؟؟؟
-اره مگه چیه
-تو مگه میزاری کاررکنم بعد وقتی تو نزدیکمی نمیتونم ازت بگذرم یه لبخند امد رو لبمم خوب بلد بود چه جوری دل ادمو بدست بیاره
نزدیک شهربازی نگه داشت ماشینو پارک کرد امد پایین رفتم سمتش دستمو دور بازوش حلقه کردم
-نگا دریا از الان بگم بازی خطرناک نمیریا
-باش
تا نگام به شهربازی افتاد همه حرفای دنی پرید
اول رفتیم ترن هوایی بماند که چقد دنی دعوام کرد چندتا بازی دیگم سوار شدیم داشتیم میومدیم بیرون که چشم به یه جایی افتاد تونل وحشت
پریدم هوا یه جیغ خفه کشیدم دنی با تعجب نگام میکرد دستشو گرفتم به سمت تونل کشوندمش
-بیا بریممم تونل وحشت
-دریا تو دیشب فیلم ترسناک نگا نکردی بعد میخوای بری تونل وحشت
-اره بیا
دنی رفت بیلیت بگیره یه خورده صبر کردیم تا نبتمون شد
-وایی چرا انقد تاریک اینجا -داری میگی تونل وحشتا....
-دنی بیا بریم من پشیمون شدم
-نخیر باید بیای
به زور دنی راه افتادم یه دفعه یه زامبی امد جلوم دسته دنیو فشار دادم
بلاخره از اون جایه وحشتناک امدیم بیرون
-دستمو ول کن کندیش
دست دنیو ول کردم به سمت ماشین رفتیم دنی سوار نشد
-چرا سوار نمیشی
-میخوام برم برات یه چیزی بخرم بخوری رنگو روت پریده
دنی رفت منم به صندلی تکیه دادم چشمامو بستم با صدایه در ماشین چشمامو باز کردم
-بیا این شیر موزوبخور
-همش تقصیر تو بود گفتم نریم
-دیگه نمیشد برگردیم که
بی حال تر از اونی بودم که بتونم بحث کنم شیرموزو گرفتم سر کشیدم سرمو گذاشتم رو شونه دنی چشمامو بستم
فقط جیغ میکشیدم
-دریا رسیدیم پاشو
پاشدم اما جون تو پاهام نبود راه برم
دنی فهمید امد دستشو انداخت زیر زانوم بلندم کرد دستمو دور گردنش حلقه کردم
به صورتش نگا کردم لامصب چه لبایی داره خودمو کشیدم بالا لبشو بوسیدم
-تو مریضیم ول کن نیستی
-تو دوایه درد منی
در اتاقشو باز کرد منو گذاشت رو تخت
از اتاق رفت بیرون بعد چند دقیقه با لباس امد رو تخت نشست کمکم کرد لباسامو در بیارم
مانتومو در اوردم هیچی زیرش نبود جز سوتین دستشو رو بدنم کشید
-دختر تو چرا انقد سفیدی
زل زده بودم تو چشماش هیچی نمیگفتم
دراز کشید روم سرشو برد تو گردنم هی نفسایه عمیق میکشید....
شلوارمو در اورد از نوک انگشت پام تا نزدیک شرتمو بوس ریز زد خواست شرتمو در بیاره که نزاشتم روم باز دراز کشید خودم شرتمو در اوردم اونم لباساشو در اورد....
نگام به كيرش افتاد راست راست بود كيرشو نزدیک كصم كرد....
-دنی من دخترم
-منم مشکلمممم همینه برگرد
-چرا
-از عقب خیلی حالم بده دریا درک کن
برگشتم از رو میزش کرم برداشت مالید به كيرش و یواش یواش واردم کرد یه دفه یه درد بد تو کل بدنم پیچید یه جیغ کشیدم که سریع از روم بلند شد
-حالت خوبهههه دریا؟
-کمرم اایی
-این دفعه ارومتر میکنم خانومم
باز برم گردوند این دفعه بیشتر رعایت کرد بعد نیم ساعت بلاخره ابش امد ریخت توم بی حال افتاد کنارم....
حتی نمیتونستم تکون بخورم....
با سختی ازجام بلند شدم رفتم حموم یه دوش گرفتم امدم بیرون حال نداشتم برم اتاقم لباس بپوشم با همون حوله دراز کشیدم رو تخت
انقد بدنم درد میکرد خوابم نمیبرد نزدیک صبح بود که خوابم برد....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
(قسمت سيزدهم)

-دریا دریا چشمامو به زور باز کردم
-چیه
-درد نداری
-ن فقط خوابم میاد
-باش پاشو برو تو اتاقت الان مامان میاد
-نمیتونم دنی دنی انگار حالمو فهمید امد بغلم کرد در اتاقو باز کرد گذاشتم رو تخت
دیگه یادم نمیاد چی شد....
نمیدونم چندساعت گذشته بود که بیدار شدم هنوز کمرم درد میکرد لباسمو عوض کردم رفتم پایین از اشپزخونه صدا میومد....
-سلام شهلا جون
-سلام دخترم
روبوسی کردیم نسشتم رو صندلی میزنهارخوری که تو اشپزخونه بود....
-چخبر خوشگذشت
-اره جاتون خالي....
گوشیم زنگ خورد دنی بود
از شهلا جون معذرت خواهی کردم امدم بیرون از اشپزخونه....
-سلام
-سلام خوبی حالت بهتر شد
-اره بهترم
-از صدات معلومه اماده شو بریم دکتر
-اااع دنی لوسم نکن خوبم
-مطمن باشم؟
-اره عزیزم
-باش شب میریم رستوران به مامانم بگو
-الان برم بگم پسرتون بهم زنگ زد گفت شب میریم رستوران
-اهان یادم نبود خودم بهش میگم کاری نداری ؟
-ن مواظب خودت باش
-باش خدافظ
رفتم کمک شهلا جون تلفن خونه زنگ خورد میدونستم دنیه شهلا جون رفت جواب بده
-سلام پسرم
-باش
-مواظب خودت باش خدافظ
-دخترممم دریا
-جانم
-ساعت۸ اماده شو دانیال میخواد ببرتمون بیرون -چشم
دنی برا نهار نیومد با شهلا جون نهارو خوردیم بعد نهار شهلا جون رفت استراحت کنه منم رفتم تو اتاقم گوشیمو برداشتم نتمو روشن کردم
-سلام بچه ها
حدیث :-دلام دری
-خوبی حدیث مبیی کجاس؟
- تو جیبام
-هاهاها خندیدم امدم بیرون که دیدم دانیالم انلاینه -تو سرکاری؟
-اره چطور؟
-پ چرا انلاینی -دارم با همکارم چت میکنم
-عرعر
ناراحت از تلگرام امدم بیرون ولش حالا امشب چی بپوشم رفتم سر کمد یه ست مشکی انتخاب کردم موهامو فر کردم یه وری ریختم تو صورتم یه ارایش غلیظم کردم میخواستم با دنی لج کنم....
ساعت نزدیک ۸بود اوف چه زود گذشت لباسامو پوشیدم رفتم پایین....
شهلا جونم تو پذیرایی نشسته بود تا منو دید
-هزار ماشالا مثل ماه شدی برم اسفند دود کنم
لپشو بوسیدم....
-مرسی شهلا جون
زنگ درو زدن باشهلاجون رفتیم بیرون
-سلام دریا سویچ ماشینو بگیر من برم لباسامو عوض کنم....
سویچو گرفتم دنی رفت بالا....
شهلا جون جلو نشست خواستم بشینم عقب که دیدم دنی با سر خیس امد این کی وقت کرد بره حموم با اینکه باهاش قهر بودم اما پیاده شدم
-چرا موهاتو خشک نکردی الان سرما میخوری
-گفتم دیر میشه
-وایسا همینجا الان میام
رفتم تو خونه از اتاقش حولشو اوردم وسط حیاط وایساده بود....
رفتم جلوش رو نوک پام وایسادم موهاشو داشتم با حوله خشک میکردم که دیدم داره با اخم نگام میکنه....
-چیه
-چرا انقد ارایش کردی
-دوست دارم به توچه
-به من چه؟
-اره
دستمو اوردم پایین تازه نگام به ماشین افتاد شهلا جون با لبخند داشت نگامون میکرد....
خجالت کشیدم رفتم تو ماشین نشستم دنیم امد -خب کجا بریم مامان
-نمیدونم پسرم دریا کجا بریم؟
-بریم دربند
-باش
تو طول راه هیچکس حرف نمیزد گوشیم روشن کردم که حسام زنگ زد
-سلام وروجک
-سلام
-خوبی
-ممنون تو خوبی چه خبر
-سلامتی کجایی
-دارم میرم دربند
-بدون منننن نامرد
-ای جانم بدون تو اصلا خوش نمیگذره خودت میدونی که....
نگام به اینه جلو افتاد دنی با اخم داشت نگام میکرد یه حسی میگفت الان کرم بریز خخخ
-بله بله توکه راست میگی
-اااع عشقمممم حسام بلند خندید
- باز داری چیکار میکنی که بهم میگی عشقم
-فردا تو دانشگاه میبینمت بوس بای
رسیدیم پیاده شدیم به سمت یه رستوران رفتیم انگار دانیالو میشناختن که زود یه جا بهمون دادن
شام که خوردیم هوس قلیون کردم میشه بگید قلیون بیارن....
دنی یه نگا بهم کردو به پیشخدمت گفت یه دوسیب بیاره قلیونو که اوردن
شهلا جون گفت : دخترم برو پیش دانیال بشین تا جفتتون بکشین
رفتم پیش دنی شلنگ قلو گرفتم شروع به کشیدن کردم
شلنگو دادم به دنی بلند شدم که صدا دنی امد
-کجا
-میخوام برم دستشویی
-منم باهات میام خلوته -باش
پشت سرم امد به پشت رستوران که رسیدیم منو کوبوند به دیوار
-این ارایش چیه کردی هااا چرا اینطوری رفتار میکنی یه پوزخند زدم
-برا چی انلاین بودیی ها
-وایی دریا چرا باور نمیکنی شب رفتیم خونه گوشیمو میدم ببین
-میدیا
-باششش لپشو بوسیدم
-دریا ارایشتو کم کن
-چشم الان میرم تو دستشویی کمش میکنم
-من همینجام برو....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  ویرایش شده توسط: Kiing   
صفحه  صفحه 2 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

دانشجو شهوتی من


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA