ارسالها: 4109
#21
Posted: 22 Oct 2021 15:39
(قسمت نوزدهم)
-ناراحت کھ نشدین
-نبابا این چھ حرفیھ.....
اماده اید بریم؟
-بلھ ما اماده ایم بریم...
و ھمگی بھ سمتھ ماشین علیرضا بھ راه افتادیم
در راه چالوس بچھ ھا زیاد حرف نمیزدن..
ولی وقتی وایسادیم شروع بھ حرف زدن کرد.... علیرضا تو یکی از پارکینگای کنار جاده وایساده بود درست بغل دره...
اونجا ھیچی نبود متعجب بودم چرا وایساده
دستمو گرفت و گفت:
-بیا کیمیا
تا دم گارد ریل ھایی کھ نو بود رفتیم
-شھین مامانم از اینجا با ماشین پرت شد پائین
وقتی اینو میگفت بغض گلوشو گرفتھ بود....
منم دلداریش دادم و برگردودندمش سمت ماشی و بھ راه افتادیم....
بغل دستھ یکی از رستورانای مجلل کنا جاده ای ایستادو
ھمون جا شامو خوردیم
و برگشتیم....
بچھ ھارو رسوند بھ خونشون و با ھم رفتیم بھ خونمون...
خونھ ی جدید....
بالاخره اونشب طعم زندگیو چشیدم....
پس از سال ھا زن بودن اولین سكس ھمراه با عشق و علاقھ و بھ دور از استرس رو داشتم....
.
.
.
.
13ماه بعد کیمیا و علیرضا صاحب دو پسر دوقولو شدند
و نام ھایشان را کیوان و کاوه گذاشتند...
.
.
.
.
5سال بعد کیمیا و علیرضا بھ ھمراه 3 فرزند خو بھ نام کیوان کیمیا شیوا
براي هميشه بھ امریکا سفر کردند و در انجا اقامت گرفتند و به زندگي خوب و خوششون ادامه دادن....
پایان
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...