ارسالها: 4109
#2
Posted: 21 Oct 2021 02:43
(قسمت1)
_تنت لذت داره عسل...اصلا دوست دارم تا فردا زبونم رو داخلت بچرخونم، اوف، کی میشه تلمبه بزنم توت....
قهقههای زدم و دستم رو روی سرش گذاشتم که سرش رو بیشتر به کصم فشار داد.
آهی کشیدم که حرکتش رو سریع تر کرد و بعد دقیقه ای، با پاشیده شدن آبم داخل دهنش، سرش رو بلند کرد.
_نوبت توئه.
آروم خندیدم و مقابل پاش زانو زدم...
کیر نه چندان بزرگش رو توی دهنم گذاشت و مکی به سرش زدم که جونی گفت، اومی گفتم.
دور و اطرافش رو لیس زدم و تخم هاش رو بین دستان فشار دادم.
_عسل...لعنت بهت، اوووف، عسل!
تند تر زم که.........
_عسل...عسل کجایی؟
با صدای امیر نگاه اخمومو بهش دوختم.
_خستم امیر، اون پیری رسما دهنم رو جر داد، با اون کیر پلاسیدش....
آروم خندید و ضربهی محکمی به رونم زد.
_شوگر ددی و این حرفا دیگه، درضمن پلاسیده بود جر نمیخوردی...حالا نگران نباش، اس ام اس واریز که برات برسه، پارگی دهنت هم خوب میشه، کص هم داده بودی با این پولا خوش خوشانت میشه.
غرغری کردم...
_تو پول میگیری، منم باید برای پیرمردا ساک بزنم، نظرت چیه جای من بری؟
پوزخندی زد.
_این بهتر از هم خوابی نیست؟
نگاه کثیفم رو بهش دوختم.
_هم خوابی؟حاضر بودم داشته باشمش! لااقل یه تلمبه ای داخلم میخورد. اخم کرد و درحالی که رانندگی میکرد، فکم رو محکم بین دستش
گرفت و فشار داد.
_تو غلط کردی، اونجات فقط مال منه، مال موقعی که اونقدر پول جمع کنیم تا بتونیم بریم سر خونه زندگیمون، بعد قشنگ جرت میدم.
آروم خندیدم.
_خونه زندگی که با بلعیدن آب پیرمردا ساخته شده مگه نه؟
خندید و با پشت دست آروم به صورتم کوبید.
_حالا جوش نیار، چه اشکالی داره؟آب پیرمردا مقدسه، جفتمون داریم برای این زندگی زحمت میکشیم.
پوزخندی زدم و از توی داشبرد، سیگاری دراوردم.
_نشنیدی میگن ساک زنا نباید سیگار بکشن؟
مشتی توی شکمش زدم.
_گه بگیرنت امیر، خفه شو نگاییدمت.
قهقههاش توی اتاقک ماشین پیچید....
_گشتن با پیرمردا وحشیت کرده، یه وقت نکنیمون مادمازل!
وحشی مشتی به کیرش زدم که دادی زد.
_دختره ی کثیف هرزه، بچه هاتو کشتی، کی دیگه کونت بذاره.
قهقههای زدم.
_شوگر ددی جووونم.
با پشت دست آروم به دهنم زد که بلند خندیدم.
_دختر کثیف.
دستم رو به سمت خشتکش بردم و آروم مالیدمش، نگاهی بهم انداخت.
_باهات قهره، بوسش کن تا آشتی کنه.
دستم رو مشت کردم.
_یه مشت دیگه میخوای؟ پاهاش رو بست و دستم رو پس زد.
_چموش، تورو باید به جرم کشتن آلت های پر اسپرم بندازن زندان، کثیفی کثیف.
پوزخندی زدم و گفتم:
_راه بیوفت فقط خستم، چقدر زر میزنی.
_ماشین در حال حرکته ها.
پوفی کردم.
_برسونم خونه فقط.
باشه ای گفت و بعد دقایقی، مقابل در خونه ایستاد، پیاده شدم که نگاهی بهم انداخت، نچی کردم و خم شدم و بوسیدمش.
_برو دیگه.
سری تکون داد و رفت، آهی کشیدم و در رو باز کردم و وارد شدم، واحد کوچیکی که به لطف پولایی که از شوگرم میگرفتم خریده بودم.
ولی امیر نمیدونست. امیر طمع پول داشت، تقریبا همهی پول هارو میبرد البته خودم
همچین فکر میکرد چون نصفشون به کارت خودم میرفتن ولی... پوزخند زدم. اون نمیدونست.
مانتوم رو از تن کندم و روی مبل پرت کردم، دستی به دهنم کشیدم و از دردش اخمام توهم رفت، فکم واقعا از ساک زدن درد میکرد.
با زنگ خوردن گوشیم، از روی میز برشداشتم و با دیدم اسم روی صفحه آهی کشیدم، این پیری دیگه چی میخواست؟
_الو سلام.
با صدای پر شوری گفت:
_سلام عزیزم خوبی؟ دختر من خوبه ها؟ چشم هام رو توی کاسه چرخوندم.
این پیری، به من اصلا دست نزده بود و من رو دخترش خطاب میکرد که واقعا از این حرکتش پشمام ریخت.
_خوبم تو چطوری؟
_عالیم، پسرم داره از خارج میاد، قراره براش مهمونی بگیرم. روی مبل دراز کشیدم.
_خب؟
_ببین عسل، من برات یه پیشنهاد دارم. به پهلو خوابیدم.
_چی؟
_۴۰۰ میلیون. ابروهام از این قیمت بالا رفت.
_خب؟
_چندشب با پسرم بخواب و من این پول رو،نصفش رو قبل میدم و نصفش رو بعد.
لعنتی، نصفشم خیلی عالی بود ولی امیر اگه بفهمه بکارتم رو از دست دادم چی؟
نچی کردم، ولش کن امیر طمع کار رو، فقط به فکر پوله، تهش ترمیم میکنم دیگه.
_باشه حله، نصفشو بزن الان، کی بیام؟
_امشب، شماره کارت بفرست.
باشه ای گفتم و قطع کردم.
بلند شدم و به حموم رفتم.
تنم رو شستم و یه شیو تمیز هم کردم، از رابطه نمیترسیدم من از پشت به دوست پسرام قبلا داده بودم.
امیر، پسری که بود که از بچگی باهم توی پرورشگاه بزرگ شدیم. بعد از این که دانشگاه قبول شدیم، دوتامون به خوابگاه رفتیم وکم کم وارد رابطه شدیم....
اون میگفت که دوسم داره ولی...نداشت....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...