ارسالها: 46
#11
Posted: 31 Oct 2021 21:29
قسمت نهم
امیر در گوشم گفت کاریت ندارم نترس بعد به دستم اشاره کرد که کیرمو درآورده بودم و تو دستم بود تو حال خودم نبودم و امیر داشت بجا من از پنجره سکسشونو تماشا میکرد منم دوباره با خجالت رفتم لب پنجره و شروع کردم به دیدن
بابا و مامان باز داشتن جر و بحث میکردن که بابا سر مامانو برد سمت کیرش و کیرش رو کرد تو دهنش از صورت مامان معلوم بود که چندشش میشه بابا داشت میگفت مدتیه خیلی هار شدی کیر تمیز میخواستی خودت باید میومدی پشماشو میزدی بخور بخور تو باید انقد این کیرو بخوری که بفهمی وظیفت چیه بفهمی سرورت این کیره با قدرت سر مامانو به کیرش فشار میداد، مامان صورتش قرمز شده بود و داشت اوق میزد خوب که ساک زد بابا سرشو بلند کرد مامان هنوز تی شرتش تنش بود بابا کشوندش بغل خودش و یکم دست رو رون و باسن خوشگل مامان انداخت گفت اینا همش مال منه این کون مال منه هر وقت میخوام باید بدی تا اخلاقتو خوب نکنی همین آشو و همین کاسه بعد مامانو ول کرد مامان که حسابی ترسیده بود و فهمیده بود بخاطر این که عصر با بابا نرفته حموم داره تنبیه میشه سریع پاشد گفت ببخشید بخدا گفتم زشته جلو امیر با هم بریم حموم بابا گفت این کسشرا چیه تحویل من میدی همه مردا زنشونو میکنن مگه امیر بچس که درک نکنه اون خیلی منطقی و با درک و فهمه مامان که حرفی نداشت بزنه رفت یه کاندوم آورد که بکشه رو کیر بابا که بابا گفت نمیخواد میخوام از کون بکنم مامان گفت بخدا کونمو خالی نکردم توش پر گهه بابا با حالت عصبی گفت پس برو زود خالیش کن مامان هم که حسابی ترسیده بود بدون اینکه چیزی بپوشه رفت سمت دسشویی مامان که رفت بابا پاشد و یه اسپری آورد و زد به کیرش داشت با خودش میگفت کاری میکنم تا منو دیدی خودت قمبل کنی بگی بیا بکن توش، بعد پنج دقیقه مامان اومد یه کرن به کونش زد و کنار لبه تخت دولا شد و با دستاش کونشو باز کرد صورت مامان دقیقا روبرو ما بود ترس و نارضایتی و نفرت توی صورتش مشخص بود بابا هم رفت پشتش و شروع کرد به تلمبه زدن و حین تلمبه زدن با دست به کون و کمر مامان میزد حتی گاهی با مشت میزد و میگفت از این به بعد هر وقت اینجام کونت خالی و آماده باشه چون اسپری زده بود آبش نمیومد چند بار مامانو بلند کرد و دوباره میزاشت زمین و داگ استایل میکردش انقد محکم این کارو میکرد که مطمئنم پا و زانوهای مامان حسابی درد گرفتن دوباره تلمبه زد و این بار کامل مامان رو رو تخت دراز کرد و خودش روش دراز کشید تو این حالت سوراخ مامان تنگ تر شده بود و از چشاش داشت اشک میریخت بلاخره بابا ارضا شد و تو کونش خالی کرد و گفت لازم نکرده بری کونتو خالی کنی همینجوری دمر بمون تا جذب کونت شه، بعدش پاشد و لامپو خاموش کرد و مامانو بغل خودش خوابوند و پتو رو کشید رو خودشون بابام دیگه مجنون شده بود و دوس داشت حتی وقت خواب هم مامان زیرش باشه به خودم که اومدم دیدم امیر دستمو گرفت و برد سمت اتاق، قدرت تکلممو از دست داده بودم امیر هم هیچی نمیگفت منو گرفت برد بغل خودش و پتو رو کشید رومون منو به بغل خوابوند و خودش از پشت بغلم کرده بود سفتی کیرشو رو کونم حس میکردم نمیدونستم چی بگم دیدم آروم شلوارمو کشید پایین و گرمای کیرشو وسط رونم حس کردم گریم گرفت و سرمو برگردوندم گفتم تورو خدا نکن من نمیخوام کونی بشم امیر با تعجب نگام کرد و گفت ولی بابات مامانتو حسابی کونی کرده خجالت کشیدم و گفتم اون زنه من مردم خجالت میکشم تو منو نکن روم نمیشه بعدا نگات کنم دیدم گفت نترس لاپایی میکنم تو این خونه کص زیاده چرا پسر بکنم دیگه چیزی نگفت و شروع کرد جلو عقب کردن کیرش و بعد حدودا پنج دقیقه آبش اومد شلوارشو کشید بالا و بعدش منم شلوارمو کشیدم بالا و رفتم سر جام خوابیدم از خودم متنفر بودم به خاطر این شرایط...