انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

سرنوشت یک پسر هیز


مرد

 
قسمت نهم

امیر در گوشم گفت کاریت ندارم نترس بعد به دستم اشاره کرد که کیرمو درآورده بودم و تو دستم بود تو حال خودم نبودم و امیر داشت بجا من از پنجره سکسشونو تماشا می‌کرد منم دوباره با خجالت رفتم لب پنجره و شروع کردم به دیدن
بابا و مامان باز داشتن جر و بحث میکردن که بابا سر مامانو برد سمت کیرش و کیرش رو کرد تو دهنش از صورت مامان معلوم بود که چندشش میشه بابا داشت میگفت مدتیه خیلی هار شدی کیر تمیز میخواستی خودت باید میومدی پشماشو میزدی بخور بخور تو باید انقد این کیرو بخوری که بفهمی وظیفت چیه بفهمی سرورت این کیره با قدرت سر مامانو به کیرش فشار میداد، مامان صورتش قرمز شده بود و داشت اوق میزد خوب که ساک زد بابا سرشو بلند کرد مامان هنوز تی شرتش تنش بود بابا کشوندش بغل خودش و یکم دست رو رون و باسن خوشگل مامان انداخت گفت اینا همش مال منه این کون مال منه هر وقت میخوام باید بدی تا اخلاقتو خوب نکنی همین آشو و همین کاسه بعد مامانو ول کرد مامان که حسابی ترسیده بود و فهمیده بود بخاطر این که عصر با بابا نرفته حموم داره تنبیه میشه سریع پاشد گفت ببخشید بخدا گفتم زشته جلو امیر با هم بریم حموم بابا گفت این کسشرا چیه تحویل من میدی همه مردا زنشونو میکنن مگه امیر بچس که درک نکنه اون خیلی منطقی و با درک و فهمه مامان که حرفی نداشت بزنه رفت یه کاندوم آورد که بکشه رو کیر بابا که بابا گفت نمیخواد میخوام از کون بکنم مامان گفت بخدا کونمو خالی نکردم توش پر گهه بابا با حالت عصبی گفت پس برو زود خالیش کن مامان هم که حسابی ترسیده بود بدون اینکه چیزی بپوشه رفت سمت دسشویی مامان که رفت بابا پاشد و یه اسپری آورد و زد به کیرش داشت با خودش میگفت کاری میکنم تا منو دیدی خودت قمبل کنی بگی بیا بکن توش، بعد پنج دقیقه مامان اومد یه کرن به کونش زد و کنار لبه تخت دولا شد و با دستاش کونشو باز کرد صورت مامان دقیقا روبرو ما بود ترس و نارضایتی و نفرت توی صورتش مشخص بود بابا هم رفت پشتش و شروع کرد به تلمبه زدن و حین تلمبه زدن با دست به کون و کمر مامان میزد حتی گاهی با مشت میزد و میگفت از این به بعد هر وقت اینجام کونت خالی و آماده باشه چون اسپری زده بود آبش نمیومد چند بار مامانو بلند کرد و دوباره میزاشت زمین و داگ استایل میکردش انقد محکم این کارو می‌کرد که مطمئنم پا و زانوهای مامان حسابی درد گرفتن دوباره تلمبه زد و این بار کامل مامان رو رو تخت دراز کرد و خودش روش دراز کشید تو این حالت سوراخ مامان تنگ تر شده بود و از چشاش داشت اشک می‌ریخت بلاخره بابا ارضا شد و تو کونش خالی کرد و گفت لازم نکرده بری کونتو خالی کنی همینجوری دمر بمون تا جذب کونت شه، بعدش پاشد و لامپو خاموش کرد و مامانو بغل خودش خوابوند و پتو رو کشید رو خودشون بابام دیگه مجنون شده بود و دوس داشت حتی وقت خواب هم مامان زیرش باشه به خودم که اومدم دیدم امیر دستمو گرفت و برد سمت اتاق، قدرت تکلممو از دست داده بودم امیر هم هیچی نمیگفت منو گرفت برد بغل خودش و پتو رو کشید رومون منو به بغل خوابوند و خودش از پشت بغلم کرده بود سفتی کیرشو رو کونم حس میکردم نمیدونستم چی بگم دیدم آروم شلوارمو کشید پایین و گرمای کیرشو وسط رونم حس کردم گریم گرفت و سرمو برگردوندم گفتم تورو خدا نکن من نمیخوام کونی بشم امیر با تعجب نگام کرد و گفت ولی بابات مامانتو حسابی کونی کرده خجالت کشیدم و گفتم اون زنه من مردم خجالت میکشم تو منو نکن روم نمیشه بعدا نگات کنم دیدم گفت نترس لاپایی میکنم تو این خونه کص زیاده چرا پسر بکنم دیگه چیزی نگفت و شروع کرد جلو عقب کردن کیرش و بعد حدودا پنج دقیقه آبش اومد شلوارشو کشید بالا و بعدش منم شلوارمو کشیدم بالا و رفتم سر جام خوابیدم از خودم متنفر بودم به خاطر این شرایط...


Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت دهم
روز بعدش جمعه بود ولی بابام صبح زود رفته بود سفر تقریبا ساعت ۱۰ بود که مامان بیدار شده بود همون تیشرت دیشب تنش بود و یه دامن بلند پوشیده بود ولی شلوار نداشت اولین بار بود میدیدم جلو غریبه اینجوری میگرده فک کنم انقد بدنش کوفته بود که نتونسته بود شلوار بپوشه به من گفت برو چایی رو آماده کن من کمرم درد میکنه چایی رو آماده کردم امیر هم اومد صبحونه خوردیم و مامانم معذرت خواهی کرد گفت من امروز کمرم درد میکنه برم یکم استراحت کنم وقتی مامان رفت امیر اومد پیشم گفت بابات همیشه اینجوری مامانتو میکنه تقریبا یه ساعت هرچی که درباره سکسشون میدونستم از زیر زبونم کشید و موقع ناهار هم امیر خودش از بیرون غذا سفارش داد ناهارو خوردیم مامان خیلی تحت تاثیر درک و فهم امیر قرار گرفت که چون فهمیده بود مامانم ناخوشه غذا سفارش داده بعدش هم امیر خودش با کمک من سفررو جمع کرد و به مامان گفت شما استراحت کنید که حالتون خوب شه مامان خیلی بدنش درد میکرد به زور قدم بر می‌داشت عصر مامان بهم گفت علی پاشو بریم دکتر من خیلی درد دارم که امیر گفت امروز جمعس مطب باز نیست بیمارستان هم معطل میشید مگه اینکه بستری بشید مامان که دوس نداشت بستری بشه گفت پس دیگه فردا میرم یکم که گذشت امیر رفت تو اتاق مامان منم پشت سرش رفتم و بهش گفت ناهید خانم شما خیلی درد دارید من میتونم یه آمپول شل کننده بهتون بزنم مامان یکم من و من کرد گفت راستش خجالت میکشم عموت هم بفهمه دلخور میشه که امیر گفت خیالتون راحت نمی‌فهمه بعد بدون اینکه منتظر جواب مامان باشه گفت من برم آمپول رو آماده کنم امیر که رفت مامان که هنوز تردید داشت بهم گفت بیا رفتم پیشش بهم گفت یه وقت به بابات نگی ناراحت میشه گفتم چشم مامان خیالت راحت، از اینجا به بعدشو از زبون امیر تعریف میکنم،
امیر: نقشه خوبی تو ذهنم بود با چیزی که دیشب دیده بودم و چیزایی که علی در مورد سکس ناهید و عمو جعفر بهم گفته بود فهمیده بودم واسه کردن ناهید باید دلشو به دست بیارم وگرنه عموم با اون طرز سکس کردنش ناهید رو از سکس بیزار کرده بود وقتی رفتم تو اتاق دیدم ناهید رو تخته رفتم کنارش گفتم انقد به خودت سخت نگیر من واسه خیلیا آمپول زدم موذب نباش ناهید خانم، بعدش آروم دستشو گرفتم و کمکش کردم دمر بشه شلوار پاش نبود و فقط یه دامن بلند پوشیده بود یه نگا به پنجره کردم دیدم باز امیر اونجاس خندم گرفته بود فقط براش مهم بود مامانشو لخت ببینه اصلا براش مهم نبود که من دارم مامانش رو لخت میکنم پسر بدی نبود ولی تو سن بلوغ بود و مقصر اصلی این کاراش هم رفتار بی شرمانه باباش بود که جلو بچش مامانشو میکرد، از ناهید پرسیدم چی شد که کمرت درد گرفته دیشب که خوب بودی گفت صبح که جعفرو راهی کردم زمین خوردم، دست بردم رو کمرش سعی کردم خیلی با ملاطفت این کارو بکنم آروم طوریکه انگشتام بدنشو نوازش کنه دامنشو کشیدم پایین شرت پاش نبود یه دستمو آروم بردم زیر رونش و گفتم یه کم خودتو بده بالا که دامنتو بکشم پایین انقد با احترام باهاش حرف میزدم که اونم راحت قبول می‌کرد میدونستم نقطه ضعف این زن اینه که تو زندگیش از شوهرش عشق و احترام ندیده بلاخره با کمک خودش دامنش رو تا پایین رونش کشیدم و داشتم باسنش رو میدیدم جای کبودی سیلی های دیشب معلوم بود انگار خودش خبر نداشت آروم پد الکلی رو رو باسنش کشیدم و یه جوری حرفه ای آمپول رو زدم که دردش نگیره بعدش دامنش رو کشیدم بالا و گفتم همین جوری بمونید که دردتون کمتر بشه و رفتم تو حال ساعت تقریبا ۷ بود که شامو سفارش دادم از علی پرسیدم مامانت چی دوس داره و همونو سفارش دادم وقتی شام اومد به علی گفتم به مامانش بگه وقتی ناهید اومد بیرون دیدمش کمردردش کمتر شده بود ولی صورتش سرخ بود معلوم بود گریه کرده رفت دست و صورتشو شست و اومد شامو خوردیم خواست سفررو جمل کنه نزاشتم و گفتم شما برو رو مبل بشین من جمعش میکنم یه چایی هم درست کردم بعد با اشاره به علی فهموندم بره تو اتاقش علی هم گفت مامان من برم مشقامو بخونم علی که رفت دو لیوان چای بردم و نشستم کنار ناهید چایی رو بهش دادم و دیدم بغض کرده بهش گفتم چیزی ناراحتت کرده گفت نه فقط وقتایی مریض میشم دلتنگ میشم و اشک از چشماش سرازیر شد بغلش کردم و یکم دستشو تو دستم گرفتم یکم نوازش کردم در گوشش گفتم میدونم دلیل کمر دردت چیه یهو صورتشو برگردوند سمتم و با حالت تعجب گفت: نه !! تو چی میدونی؟ سرشو آوردم رو سینم گفتم وقتی آمپول زدی از جای کبودیا فهمیدم، دیرم با تعجب گفت کبودی چی گفتم رو باسنت و کمرت کبوده یهو از بغلم در اومد و با خجالت نگام کرد دستشو گرفتم و گفتم نترس خجالت نداره بلاخره پیش میاد یه سری از مردا اینجورین درسته برا شما زنا درد داره ولی اکثر از مردا از مقعد لذت میبرن، باز با تعجب و خجالت نگام کرد گفت نه اینجوری که تو فکر میکنی نیست کشوندمش سمت خودم و آروم بهش گفتم ببخشید من آدم هیزی نیستم ولی وقتی کبودیارو دیدم مقعدتون هم نگا کردم کار عمو اصلا درست نبوده یهو سرشو گذاشت تو بغلم و اشکش سرازیر شد گفت بخدا خیلی اذیت میشم خیلی سعی میکنم درکش کنم ولی حتی یبار هم احساس نکردم اون منو درک میکنه هیچی از دوس داشتن نمی‌فهمه مریض جنسیه و ... یکم اینجوری درد و دل کرد، با دستمال گونه هاشو خشک کردم و بهش دادم که چشاشو پاک کنه ازش معذرت خواهی کردم گفتم قصدم فضولی نبود فقط نگرانت بودم دوس نداشتم ناراحتت کنم الان هم موذب نباش بعد بهش گفتم چایی سرد شده من برم چایی بیارم رفتم چایی آوردم و کنارش نشستم چیزی نمیگفتیم داشتم نگاش میکردم خدای من این زن چقد زیبا بود به جرات میتونم بگم از بین زنای تو اون سن و سال از همه خوشگل تر بود الانم که تازه اشکاشو پاک کرده بود یه معصومیتی تو چهرش بود انگار فرشته بود، چایی رو که خوردیم کمکش کردم بلند شد و بردمش کنار روشویی و صورتشو شستم بعد بردمش رو تخت خودش دراز بشه ساعت تقریبا ده شب بود بهش گفتم برای این دردی که داری ماساژ خیلی خوبه ولی میدونم الان موذبی من میرم جامو بندازم امشب باید زود بخوابم چون صبح باید برم سر خدمت اگه با خودت کنار اومدی که ماساژت بدم بهم زنگ بزن بعدش پتو رو کشیدم روش و رفتم تو اتاق علی، علی رو دیدم داشت نگام می‌کرد و یهو بغضش ترکید گفت تو رو خدا مامانمو اذیت نکن بغلش کردم گفتم نترس بهش آسیبی نمیزنم بعدش هم چون میدونستم بابت دیشب ازم خجالت میکشه ازش معذرت خواهی کردم و گفتم ببخشید همونجور که تو نمیتونی خودت رو کنترل کنی منم دیشب یه لحظه کنترلم رو از دست دادم دیگه تکرار نمیشه، من کلا اهل گی نیستم از پسربازی خوشم نمیاد دیشب هم بدن زیبای ناهید منو به جنون رسونده بود.
Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت یازدهم
به ربع بعد دیدم برام اس اومد بیداری؟ گفتم آره گفت میتونی بیای کمکم کنی گفتم چشم بلند شدم و رفتم تو اتاقش میدونستم علی هم میره پشت پنجره دنبال این نبودم که سریع باهاش سکس کنم دوس داشتم فعلا بهش محبت کنم که دل شکستش خوب بشه، رفتم تو اتاق چراغ خواب روشن بود رفتم کنارش بهش کمک کردم دمر بشه رو تخت کنارش نشستم آروم از گردنش شروع کردم به ماساژ دادن من ماساژ دادن رو خیلی خوب بلدم از گردنش شروع کردم بعدش بازوها و دستاشو ماساژ دادم بعدش ستون فقرات و پشتش سرمو آروم بردم کنار گوشش و جوری که دم و بازدم نفسم به لاله گوشش بخوره با صدای آروم بهش گفتم قسمت اصلی دردت مال کمر و باسنته الان میرم پایین سعی میکنم جوری ماساژ بدم که موذب نشی اگه یه وقت هم اشتباهي دستم خورد ببخشید با صدای لرزون گفت نه اشکال نداره مرسی عزيزم، رفتم پایین از مچ پاش شروع کردم خیلی با دقت کف پاش و آشیل و ساق پاشو ماساژ دادم بعدش واسه اینکه بالاتر رو ماساژ بدم یکم دامنش رو دادم بالا و با اون یکی دستم زیر زانوش گرفتم و گفتم زانوهاتو بده بالا دامنو بکشم بالا جلو دستمو میگیره دامنو تا وسط رونش دادم بالا و شروع کردم ماساژ دادن رونش یه لحظه سرم رو بردم وسط پاش کصش از اونجا معلوم بود یه کص تپل و سفید و بینهایت زیبا یکم که نگاش کردم سرمو بلند کردم که یه وقت نفهمه بعدش از روی دامن باسنش‌ رو ماساژ دادم و یکم تیشرتشو هم دادم بالا و کمرشو ماساژ دادم آرامش رو تو وجودش حس میکردم این زن برای زندگیش یه ذره محبت نیاز داشت، فقط همین، ماساژش که تموم شد بهش گفتم اگه دوست داری رگ گیری کنم ولی یکم درد داره میتونی تحمل کنی؟ یه لحظه انگار از تو رویا در اومده باشه گفت ها!! آره آره بکن انگار اونم دوس نداشت این ماساژ تموم بشه دیگه موذب بودن رو تو چهرش نمیدیدم از بالا شروع کردم یه رگ گیری وقتی به باسنش رسیدن یه لحظه یه آه سکسی کشید که باعث شد شق کنم ترسیدم دوس نداشتم ببینه به زور کیرمو به کش شرتم گیر دادم طوری که اون نفهمه، بعدش بهش گقتم روبه بالا شو که از جلو ماساژ بدم غلتید و این بار از پاهاش شروع کردم وقتی رسیدم به بالا به زور خودمو کنترل کردم که به کصش دست نزنم رفتم بالاتر و به شکمش رسیدم یه ذره شکم داشت نرم و خوشگل بعد رفتم بالاتر وقتی به سینه هاش رسیدم خیلی عادی برخورد کردم و خوب براش ماساژشون دادم یکم هم صورتشو ماساژ دادم با دستام چشماشو بستم و در گوشش آروم و با صدای سکسی گفتم خوب بخوابی ناهید جون
Ramblingtoto
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت دوازدهم
صبح ساعت ۵ بیدار شدم باید زود میرفتم سر خدمت یه صبحانه درست کردم چایی رو تو فلاسک دم کردم و بعد خوردن صبحونه یه یادداشت گذاشتم کنار سفره نوشتم چایی رو ساعت ۶ با فلاسک دم کردم اگه زود بیدار شدی میتونی ازش استفاده کنی ناهید جون، روز خوبی داشته باشی.
ادامه داستان از زبون ناهید:
صبح ساعت ۶:۳۰ گوشیم زنگ خورد باید علی رو راهی مدرسه میکردم پاشدم که بیدارش کنم کمردردم بهتر شده بود علی رو بیدار کردم رفتم دست و صورتمو شستم اومدم آشپزخونه که صبحانه رو آماده کنم دیدم صبحانه آمادس یه یادداش کنارش بود تازه یادم افتاد دیشب چه اتفاقی افتاده امیر صبحانه رو آماده کرده بود وقتی نوشتشو خوندم دلم براش تنگ شد تو کمتر از ۲۴ ساعت عشقی به من داده بود که یه عمر از شوهرم ندیدم یه پسر مودب و جنتلمن وقتی دیشب اونجوری مودبانه درمورد مشکلات جنسی من حرف می‌زد یا وقتی که ماساژم میداد و هیچ حرکت اضافی نکرد بیشتر مجذوبش شدم تو دلم حسرت میخوردم که چرا امیر شوهرم نیست با اینکه ۲۶ سالش بود ولی یه مرد پخته، منطقی و جنتلمن به تمام معنا بود تو فکر امیر بودم که پسرم اومد صبحونه رو بهش دادم و رفتم تو رخت خواب به دیشب فکر میکردم تو زندگیم هیچوقت از شوهرم عشق ندیدم آدم زحمت کشی بود هر بار میرفت سفر تا ۴ یا ۵ روز برنمیگشت منم میدونستم چقد براش سخته واسه همین موقع برگشت سعی می‌کردم از همه لحاظ راضی باشه هر حرفی میزد گوش میدادم تو سکس هر کاری میتونستم براش میکردم ولی گذشت و محبت زیادی به بعضیا نمیاد جعفر این یکی دو سال دیگه حس می‌کرد من وظیفمه و تو محبت کردن من فقط باید محبت کنم و حق اینو ندارم که محبت ببینم یا تو سکس این منم که باید اونو ارضا کنم و حق ارضا شدن ندارم این کارای جعفر و این اخلاقاش خیلی آزارم میداد ولی بازم دلشو نداشتم باهاش برخورد کنم مشکلمون فقط سکس نبود برا پسرم میترسیدم تو تربیت مینا و مهناز یکم کم تجربگی کرده بودم دوس نداشتم برا علی هم اینجوری باشه همیشه سعی می‌کردم کوتاه بیام ولی از اون شب که تو خونه باباش اونجوری به زور منو کرد ازش تنفر پیدا کرده بودم نمیتونستم تو دلم ببخشمش قبلا از اینکارا کرده بود ولی این بار وقتی گفت اگه پررو بازی دربیاری مهریتو میدم تو خونه حبست میکنم خیلی بهم برخورد قشنگ به این نتیجه رسیده بود که من برده اونم کاش یه ذره از درک و شعور امیر رو داشت این پسر چقد شعورش زیاد بود همین که وقتی دید کمرم درد میکنه خودش غذارو آماده می‌کرد یا اینکه موقع آمپول زدن متوجه کبودیا شده بود و به روم نیاورده بود تا اینکه از اشکام به تنگ اومد و گفت یا ماساژ دادنش که سراسر محبت بود یا حتی همین صبحونه درست کردن و یادداشت گذاشتنش همه اینا تو ۲۴ ساعت اتفاق افتادن خوشبحال زنش که چندین هزار از این ۲۴ ساعتا قراره باهاش باشه، تو همین فکرا بودم که یهو به خودم اومدم دیدم دستم رو کصمه یه لحظه عذاب وجدان گرفتم من چمه چرا دلداده یه نفر دیگه شدم من الان یه زن شوهردارم این چه فکر زشتی بود تو سرم اصلا اینا به کنار اگه امیر بفهمه به همچین چیزایی فکر میکنم چه خاکی تو سر بریزم واقعا همین دلیل آخر هم بدترین عذابم بود دوس نداشتم با این کارام امیر رو هم موذب کنم کاش اصلا دیروزی وجود نداشت...
Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت سیزدهم
راوی این قسمت امیر:
از صبح که اومدم سمت پادگان کیرم شق شده بود همش اون تصویر زیبای کص ناهید جلو چشمم بود یه کص پف کرده و سفید ناز که لبه هاش آویزون نشده بودن، بعد معرفی خودم به پایگاه هوایی یه هفته مرخصی بهم دادن برا نقل مکان در مورد مسکن هم گفتن خودت یه خونه بگیر ارتش هزینشو میده تا مرداد سال بعد که خونه های سازمانی خالی میشن حدودا ساعت ۴ بود که رسیدم به خونه عمو زنگ زدم علی درو باز کرد وقتی رفتم داخل دست و صورتمو شستم و اومدم تو حال دیدم ناهید علاوه‌ بر دامن امروز شلوار هم پوشیده و شال سرش کرده فهمیدم بخاطر دیشب یکم عذاب وجدان داره من خودم از این بابت عذاب وجدان نداشتم چون عموم لیاقتش این بود ولی از اینکه ناهید عاشقم بشه میترسیدم چون ما نمیتونستیم تا آخر با هم باشیم امکان نداشت، با ناهید احوالپرسی کردم سعی می‌کردم بین حرفام اگه چندبار میگم ناهید خانم یبارم بگم ناهید جون، وقتایی ناهید جون صداش میکردم لپاش گل مینداخت، ناهارو آورد برام ازش تشکر کردم و رفتم تو اتاق علی، داشتم به این فکر میکردم که چجوری دوباره این حیا بینمون رو بشکونم که فکری به ذهنم رسید ناهید هنوز همون تیشرت و دامن دیروزی تنش بود پس یعنی حموم نرفته از بچه های ش.م.ه که دوستم بودن پرسیدم یه پودر خواب آور بهم معرفی کردن و همون لحظه رفتم بیرون گرفتم قبلش به علی گفتم نزار مامانت بره حموم اگه پرسید چرا بگو من(علی) میخوام برم پیش دوستم صبر کن برگشتم برو حموم چون الان کمرت درد میکنه یه وقت اتفاقی نیفته، وقتی برگشتم رفتم سمت حموم یکم بازدید کردم و پودر رو ریختم تو حموم این پودر بر اثر گرما دیدن تصعید میشد و به گاز خواب آور تبدیل میشد وقتی اومدم اتاق به علی گفتم الان به مامانت بگو بره حموم بگو به دوستم زنگ زدم گفته درس دارم بعدا بیا، علی هم رفت و به مامانش گفت بعد یه ربع ناهید رفت حموم قبلا علی بهم گفته بود یه سوراخ رو در حمومه رفتم از اونجا شروع کردم به دید زدن جل الخالق این همه زیبایی برای یه زن غیر ممکنه تا اون لحظه پستوناش رو ندیده بودم اون شی سکس با شوهرش هم تاپ تنش بود پستوناش تقریبا ۷۵ بودن باسن تپل و اندازه و فرم عالی، رنگ پوستش سفید کصش شبیه یه زن که نهایتا سه چهار ساله ازدواج کرده و زایمان نداشته اصلا از هم وا نرفته بود یا آویزون بشه و لب و لوچه داشته باشه یکم بدنشو کف زد و داشت کصشو می‌مالید به علی گفتم برو پشت در به مامان بگو من دوستم زنگ زد میرم پیشش زود میام دوباره رفتم دید زدن که دیدم کم کم داشت اثر می‌کرد و یه لحظه انگار سرش گیج خورد نشست رو سکو سرش کف داشت دوش سیار رو گرفت رو خودش نمی‌دونست آب گرم اثر ماده رو زیاد میکنه تو همون حالت افتاد کف حموم یکی دو دقیقه صبر کردم بعد صداش کردم دیدم صدا نمیاد فهمیدم نقشم گرفته آروم یه تیکه از شیشه حموم رو شکوندم و درو باز کردم رفتم داخل دوش سیار رو گرفتم روی اون بدن زیبا قشنگ کفای رو بدنشو پاک کردم بعد دوشو گرفتم رو کصش دوس داشتم با کصش بازی کنم و داخلش رو موشکافی کنم یه ده دقیقه ای در حال موشکافی کص و کونش بودم بعد نتونستم طاقت بیارم تو همون حالت کیرمو در آوردم یکم کردم تو کصش ولی زود درآوردم دوس نداشتم بفهمه از فرصت سو استفاده کردم بلاخره آبو بستم حوله رو پیچیدم دورش بردمش رو تخت خوب بدنشو خشک کردم رفتم از تو لباس زیراش یه شرت لامبادا پیدا کردم (لباس زیر آنچنانی نداشت که این خودش یه فرصت خوب بود برا بعدا) شرتو بر عکسش تنش کردم یعنی اون قسمت نازک که سوراخ کون رو میپوشونه گذاشتم رو کصش که دقیقا بیفته رو خط کصش میخواستم کاری کنم که فکر کنه با اینکه خیلی رفتارم با زنا محترمانس ولی رابطه زیادی نداشتم و از این چیزا سر در نمیارم به ممه هاش که رسیدم یکم لیسیدمشون چون دیوونشون بودم یه سوتین هم براش بستم ولی گیره پشتش رو برعکس گذاشتم که اذیتش کنه و با مشت به چند جای بدنش زدم که کبود بشه بعدش هم یه دامن کوتاه و یه تاپ براش پوشیدم یه کپسول هم بهم داده بودن که برای بهوش اومدنش باید تو دهنش تلمبه میزدم(این تلمبه با اون تلمبه فرق داره😂) دیگه وقتی همه چیز درست شد موهای خیسش رو ریختم رو سینه هاش قبل اینکه به هوش بیارمش یکم گردنشو بو کردم داشتم تو فضا سیر میکردم تو تمام این لحظات علی پیشم بود ولی نمیذاشتم بهش دست بزنه حس مالکیت پیدا کرده بودم به علی گفتم تو دیگه برو الان بیدار میشه بعدش شروع کردم چندتا تلمبه از اون کپسول کوچیک تو دهنش زدم و دهنشو بستم، چند دقیقه گذشت وقتی فهمیدم داره به هوش میاد لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به تنفس مصنوعی دو تا سه دقیقه اینکارو کردم و کم کم به خودش اومد با دست منو پس زد گفت داری چکار میکنی زبونمو به زبونش زدم و بعدش لبمو برداشتم بهش گفتم تو حموم از هوش رفتی علی هم نبودش مجبور شدم شیشه رو بشکونم بیام تو
یه لحظه به خودش اومد گفت: لخت بودم!؟؟
گفتم مگه با لباس حموم میکنی
یه کم خندید و با خجالت گفت آخه زشته خو،
گفتم یعنی میزاشتم اونجا بمونی بلایی سرت بیاد؟
دیگه پاشدم و موقع بلند شدن برگشتم سمتش گفتم الانم که لبم رو لبت بود داشتم تنفس مصنوعی بهت میدادم بازم سرخ شد و داشتم میرفتم بیرون که صدای آخش اومد گفتم چی شد ناهید جون؟ گفت بدنم همه جام درد میکنه نمیتونم تکون بخورم بعد پرسید علی کجاست گفتم خونه دوستش گفت خو بگو بیاد گفتم نه اینکارو نکنی یه وقت گفت چرا گفتم بزار برم شیشه حمومو درست کنم بعد بیاد نمیخوای که جعفر خان بفهمه من زنشو لخت دیدم حمومش دادم و لباس تنش کردم‌
اینارو که گفتم خندش گرفت و با خجالت گفت وای خاک تو سرم و دستشو گرفت رو صورتش
خندم گرفت گفتم من دارم میگم همه جاتو دیدم تو صورتتو پنهون میکنی
بعدش رفتم حمومو تمیز کردم زنگ زدم یه شیشه عین همون که رو در بود آوردن از ناهید هم شماره مامان دوست علی رو گرفتم و الکی رفتم توحال که مثلا زنگ زدم که الان بازاره علی رو دیر بفرستید خونه بعدش که برگشتم اتاق ناهید ساعت تقریبا ۸:۳۰ بود بهش گفتم اوضات خوبه؟ بهتر شدی؟ که گفت اصلا نمیتونم رو پام وایسم نمیدونم به چی خوردم، گفتم لابد پات خورده به سکوی توی حموم اشکالی نداره هرکاری داری بگو خودم برات انجام میدم
گفت: هر کاری که نمیشه الان برا دسشویی چکار کنم؟ یکم فک کردم گفتم پسر هم نیستی یه بطری بدم پر کنی بعد تازه چجوری بنشونمت؟ بیا بغلت میکنم میبرمت دسشویی خودم میگیرمت رومو هم اونور میکنم یکم خجالت زده شد گفت نه لازم نیست خودمو نگه میدارم، گفتم تا کی؟ الآناس علی بیاد دیگه وقتی اون بیاد که نمیتونم ببرمت دسشویی یکم فکر کرد و دید راهی نداره گفت بلندم کن رفتم بلندش کنم بهش گفتم کاش دامنتو دربیارم اونجا اینو کی بگیره که کثیف نشه دیدم گفت نه نمیشه که لخت جلو تو، گفتم خو من که خودم اونو تنت کردم الانم قراره بریم اونجا با لباس که نمیشاشی باز لخت میشی چرا گیر بنی اسراییلی میدی و بدون اجازه دامنشو کشیدم الان همون شرت که برعکس پوشیده بود و خط کسش معلوم بود تنش بود با یه تاپ، بلندش کردم رو شونه هام و بهش گفتم چه چاقی خو لاغر کن خودتو گفت کجام چاقه مگه گفتم شکمت و باسنت یکم چربی اضافی داره گفت از کجا معلوم با انگشتم باسنشو فشار دادم گفتم ببین این بافت نرم همش چربیه دیدم از دهنش در رفت مگه کون غیر نرم هم داریم دیگه بعد اون خودم هم به جا باسن میگفتم کون، بردمش تو توالت اونجا اول رفتم شرتسو بدم پایین رد دستمو دید گفت این چه شرتیه؟ گفتم نمیدونم والا از تو کشو لباسات برداشتم گفت نه چرا اینجوریه گفتم چجوریه گفت آخه این نخ کجامو پوشونده منم گفتم چه میدونم از شما بپرسن که گفت روانی اینو برعکس پام کردی گفتم چه میدونم من که بلد نیستم بلاخره نشوندمش رو کاسه و از زیر بغلش رو گرفتم که نیوفته بعد سرم بردم کنار چشاش گفتم ببین چشمامو بستم تو همین حین با نفس کشیدنم سعی می‌کردم بازدمم بخوره به زیر تاپ و ممه هاش یا به گردنش که حشری بشه یکم که اینکارو کردم گفت نمیخوای بلندم کنی گفتم مگه تموم شده؟ گفت تو که همه جامو دیدی دیگه این چشم بستنت چیه چشامو باز کردم شلنگ آب رو گرفتم رو کسش و بدون اینکه اجازه بگیرم با دستم شروع کردم مالوندن کصش یه لحظه نگاش کردم دیدم چشاشو بسته منم با دستمال کسشو خشک کردم و شرتشو تو همون حالت برعکس دادم بالا و گفتم بسه دیگه بریم اونم گفت باشه دوباره بلندش کردم وقتی رسیدم اتاق خواب انداختمش رو تخت و خواستم دامنو پاش کنم که گفت کاش شرتمو درست کنی منم شرتشو از پاش درآوردم الان کامل جلوم بود پایین تنه کامل لخت شرتو برعکس کردم دمرش کردم و گفتم ببخشید اینجوری کردم میخوام ببینم این خط کجای کونتو میپوشونه تو اون حالت کسش خیلی دیدنی تر شده بود میخواستم حیا بینمون کامل از بین بره شورتو بردمش بالا بع خنده کردم و گفتم این حتی سوراختو هم نمیپوشونه گفت زهر مار دیگه کم دید بزن گفتم ببخشید یه لحظه دست زدم به سوراخش یهو لرزید گفتم این جعفر چکارش کرده انقد وضعش خرابه با خجالت گفت چه میدونم گوربه گور شده آدم نیست انگار خودش کون نداره اون دنیا کونش میزارن عقدم خالی میشه بهش گفتم والا این شرت نیست اونم که از این بازی خوشش اومده بود گفت خو برو یه شرت معمولی بیار عمدم دستمو به پشتش زدم که گیره سوتین هم اذیتش کنه گفت شرتو بیار این سوتین هم برام دربیار نمیخوامش منم اول تاپشو درآوردم بعد سوتین شرتو هم در آوردم الان لخت مادرزاد جلوم بود یکم نگاش کردم لبخند زدم و گفتم کوفتش بشه جعفر حیف بدن به این خوشگلی نیست سرخ و سفید شد تاپشو تنش کردم رفتم یه شرت آوردم شرتو که تنش کردم دامنم پوشیدم براش و نگام کرد تو همین حین به علی که پشت پنجره بود اشاره دادم الان دیگه باید بیاد خونه علی که در زد گفتم علی اومد سوتی ندی و بعدش درو باز کردم علی هم اومد گفت مامان خوب نشدی هنوز صبح که بهتر بودی ناهید گفت عضله هام گرفته یکم طول میکشه خوب شم رفتم یه شام آوردم تو اتاقش دو نفری خوردیم بعدش رفتم بخوابم دیدم اس داد امشب ماساژ نیست؟
Ramblingtoto
     
  
مرد

 
قسمت چهاردهم
وقتی رفتم سروقتش دمر شده بود رفتم پهلوش نشستم یه متکا زیر شکمش گذاشتم گفت این برا چیه گفتم صبر کن بهت میگم وقتی متکا رو گذاشتم کونش قمبل شد دست بردم دامنشو دادم پایین وقتی داشتم از پاش در می‌آوردم گفت این دیگه برا چیه گفتم سوراخ کونت رو مخمه باید اول اونو با پماد ماساژ بدم بعد باقی بدنتو اینو که گفتم یه آه سرد کشید و من گفتم دستش بشکنه که تورو به این روز انداخته دیدم خودش گفت دست چیه کیرش بشکنه که راحت شم از دستش شرتشو هم در آوردم دیدم گفت امروز سه بار برا تو لخت شدم برا جعفر هم انقد لخت نشدم تو یه روز، بهش گفتم بلاخره من طبیبتم و عامل بیماری هم خود جعفره پس تو مقصر نیستی، همزمان که انگشت شصتمو رو سوراخ کونش میچرخوندم سعی می‌کردم انگشت وسطیم به کسش بخوره که حشری بشه شروع کردم با پماد اطراف سوراخشو مالیدن چشماشو بسته بود و داشت لذت می‌برد گهگاهی هم دستمو به کصش میزدم یکم گذشت دیدم کصش خیس شده وقتی فهمید متوجه رطوبت کسش شدم گفت ما زنا از لمس شدن ارضا میشیم منم گفتم اشکال نداره طبیعیه بعد دستمو بردم رو خط کسش و لبه هاشو از هم جدا کردم خیلی خیس شده بود آروم در گوشش گفتم اینجوری؟ گفت آره، ادامه دادم انگشتمو تو سوراخش میکردم و شروع کردم به زبون زدن کسش فک کنم هیچوقت کسی براش زبون نزده بود چون کسشو به زبونم نزدیک می‌کرد و آه لذت سر میداد چند دقیقه این کارو کردم و بعدش انگشت وسطیم رو کردم تو سوراخش و دنبال نقطه جی میگشتم انقد با انگشت باهاش بازی کردم که یه لحظه جیغ خفیفی کشید و آبش پاشید یکم که از ارضا شدنش گذشت یه بوس از کسش کردم و با دستمال خشکش کردم دوباره شروع کردم ماساژ دادن پاهاشو ماساژ دادم باسنش هم همینطور به کمرش که رسیدم گفت بشین رو باسنم نشستم و کمرش رو ماساژ دادم که گفت شما مردا هم با لمس کردن لذت می‌بریم من گفتم چطور مگه گفت از این گرز سفتت بپرس گفتم بستگی بعضیا دیدنشون هم آدمو مست میکنه بعد گفت مثلا گفتم مثلا دیدن تو می ارزه به سکس کردن با خیلیا دیگه ماساژ پشتش تموم شد ناهید گفت خب من بدن تورو ندیدم شاید بدن تو هم دیدنش لذت بخش باشه گفتم پس دعا کن تو حموم بیهوش بشم😂
ماساژ پشتش که کامل شد نتونستم طاقت بیارم از پشت با کونش چسبوندن و با دست از زیر تاپ ممه هاشو فشار میدادم انقد این کار برام لذت بخش بود که پنج دقیقه نشده آبم اومد، دوباره برش گردوندم این دفعه سینه هاشو ماساژ دادم و کسش رو از روبرو ماساژ دادم بازم ارضا شد و دراز کشیدم کنارش گفت امیر یه کار بگم برام میکنی گفتم چی گفت دراز شو روم منم دراز شدم دیدم سرمو گرفته و داره لب میگیره لبشو برداشت گفت زبون بزن از عصر که زبون زدی حس میکنم تنها مرد دنیا تویی روش دراز کشیدم و شروع کردیم به لب گرفتن خواستیم بخوابیم که گفت به یه شرط اینجا بخوابی که لخت بشی منم لخت شدم و پتو رو کشیدم رو خودمون
Ramblingtoto
     
  ویرایش شده توسط: alanalooche   
مرد

 
قسمت پونزدهم
راوی این قسمت ناهید:
صدای آلارم گوشی بیدارم کرد چشمو باز کردم که گوشیو قطع کنم تازه متوجه شدم تو چه وضعیتیم منو امیر لخت تو بغل هم خوابیده بودیم دیشب، یه حس عجیبی داشتم از اینکه دیشب یا مردي غیر از شوهرم برای اولین بار ارضام کرده بود مثل روز قبل عذاب وجدان نداشتم ولی خجالت میکشیدم خواستم بلند شم یه لحظه کمرم درد گرفت یه آخ گفتم دیدم امیر هم بیدار شد گفت چی شده گفتم درد دارم لباشو گذاشت رو گردنم منو بوسید صدای نفسش زیر گلوم و کیرش که به باسنم میخورد خیلی لذت بخش بود به آرومی سرمو برگردوندم شروع کرد به لب گرفتن من قبلا تو زندگیم هیچ وقت لب نگرفته بودم یکم که لب گرفت حس کردم از اینکه همراهیش نمیکنم اذیت میشه و می‌خواست لباشو برداره که منم باهاش همکاری کردم زبونمونو به هم میزدیم حس بی نهایت زیبایی بود اگه یه کم دیگه ادامه میداد باز کسم خیس میشد بعد لب گرفتن گفت ناهید جون اگه درد داری خو استراحت کن گفتم باید علی رو بفرستم مدرسه گفت خودم میرم روونش میکنم خیلی حس خوبی بود وقتی میدیدم بهم اهمیت میده پاشد پتو رو که از رو خودش کشید بدنشو دیدم، دیشب وقتی لخت شد و اومد تو تخت خواب من دمر بودم نتونستم ببینمش الان که داشتم نگاش میکردم یه بدن ورزیده و قد بلند داشت یکم که خیره شدم گفت رو تو بکن اونور لباس بپوشم گفتم خندم گرفت گفتم تو لخت منو ببینی من تورو نبینم گفت تو مریض بودی چاره ای نبود من که مریض نیستم و بلند شد شرتشو بپوشه که کیرشو دیدم آویزون بود به زور تو شرت جا میشد درازیش دو برابر کیر اون شوهر نفهمم بود کیرشو که دیدم بی اختیار کسمو مالیدم و داشتم خودمو خیس میکردم امیر لباساشو پوشید و خواست بره که گفتم خو برا منم لباس بپوش علی منو اینجوری نبینه لبخندی زد و اومد شرتمو بیاره گفتم نمیخواد یه ساپورت بیار و یه تاپ یه ساپورت کرمی برام آورد با یه تاپ قهوه ای وقتی تنم می‌کرد خیسی کسم رو که دید گفت لا اله الا الله این چقد خوشگل میشه وقتی حشری میشی یکم خجالت کشیدم ولی اصلا احساس نا امنی نمیکردم میدونستم تا من نخوام اون هیچ کاری نمیکنه و این باعث می‌شد بیشتر دوسش داشته باشم احساس اعتماد به نفس میکردم وقتی میدیدم خواسته من عملی میشه چیزی که هیچوقت تو زندگی با شوهرم عملی نمیشد اگر هم عملی میشد بابتش باید با کونم بهش باج میدادم تا اون خواستمو انجام بده وقتی خواست تاپو تنم کنم بی اختیار با دستش ممه هامو مالید اومد بوسشون کرد خوب بو کشید داشتم دیوونه میشدم تاپو تنم کرد و دوباره دراز کشیدم رفت صبحانه رو آماده کرد و بعدش علی رو بیدار کرد و روونش کرد به مدرسه و خودش هم گفت برم یه نون داغ بگیرم رفت نون گرفت و بعد که برگشت منو کمک کرد برم دست و صورتمو بشورم نسبت به دیشب یکم بهتر بودم منو برد دسشویی ولی اونجا دیگه خودم تونستم دسشویی کنم با هزار زور کونمو هم خالی کردم دوس نداشتم اگه امروز کونمو ماساژ داد کثیف باشه صبحانه رو آورد برام لقمه می‌گرفت عین دوتا تازه نامزد بودیم صبحونه رو که خوردیم منو برد رو مبل نشوند یه نسکافه هم آورد خوردیم و کنارم نشست جفتمون سرمون پایین بود نمیدونستیم این اتفاقات دو روز گذشته رو چطور هضم کنیم نمیدونستم قراره چه اتفاقی برام بیفته یه لحظه یه صدای آخ کشیدم که توجهش جلب بشه گفت چی شد گفتم یکم درد دارم سرمو گذاشت تو بغلش یکم گردنمو بو کرد و شروع کرد به نوازش کردن بعدش منو رو مبل دراز کرد گفت بزار ماساژت بدم رو به بالا بودم رفت از مچ پام شروع کرد خیلی خوب ماساژ میداد از رو ساپورت شروع کرد به ماساژ دادن این پسر خیلی نجیب بود اصلا احساس نمیکردم که هدفش از این کارش سکس کردنه دستاشو رسوند روی رونم و داشت ماساژ میداد خودم حشری شده بودم دیدم گفت واقعا حق با توئه شما زنا با لمس شدن لذت می‌برید گفتم چطور مگه دستشو از رو ساپورت گذاشت رو کصم و گفت بازم خیس شده یکم خجالت کشیدم دیدم دستشو آورد بالاتر که شکمم رو ماساژ بده با صدای بریده بریده و خجالت گفتم همونجا رو ماساژ میدادی زیر ساپورت شورت نداشتم و کص تپلم و خط کصم از روی ساپورت معلوم بود شروع کرد به ماساژ دادن یه آه عمیق کشیدم و اونم به ماساژ کصم ادامه داد یکم که این کارو کرد با لرزیدن من که از رو شهوت بود و با صدای بریده بریده گفتم توروخدا بخورش برام مثل دیشب یکم مکث کرد انگار که موذب باشه بعدش آروم آروم ساپورتمو کشید وقتی دستش به بدن لختم میخورد ناخودآگاه بدنم می‌لرزید ساپورت که درآورد نشست پایین مبل و سرشو برد وسط پاهام شروع کرد با زبون سوراخمو لیس میزد یکم لبه های کصم مو داشت فک کنم واسه این لبه هاشو کمتر لیس میزد ادامه داد و زبونش و می‌کرد تو سوراخم انگار رو ابرا بودم یه پسر جنتلمن و نجیب داشت کصمو میخورد کسی که تو دو روز تونسته بود قلبمو تصاحب کنه حس لذت زیادی داشتم بعد اینکه خوب با زبونش با سوراخم بازی کرد با انگشتاش شروع کرد به بازی کردن با کصم انگشتشو کرده بود تو کصم، کصمو داشت قلقلک میداد با این کارش یکم که ادامه داد یه‌ک لرزه عجیبی به بدنم اومد و بعد چند بار انگشت کردن آب کصم با فشار میومد اون بازم داشت ادامه میداد تا کامل ارضا شدم بعدش اومد بالاتر با لباش شکمم رو می‌بوسید تاپو داد بالا و از تنم درآورد بازم جلوش کامل لخت شدم شروع کرد با دستای تنومندش سینه هامو ماساژ دادن سینه هامو می‌بوسید و بو می‌کرد میدونستم اونم الان به شدت حشریه بعدش حسابی گردنم خورد و شروع کرد به لب گرفتن لبمو میمکید و زبونش رو کامل می‌کرد تو دهنم منم یاد گرفته بودم و همراهیش میکردم بعد لب گرفتن ازم جدا شد دوس نداشتم بازم مثل دیشب فقط من ارضا بشم نذاشتم فاصله بگیره جلوم وایساده بود که دست بردم شلوارشو باز کردم دستش رو گذاشت رو دستم و به هم خیره شدیم انگار اونم دو دل بود بعد یکم مکث دستشو از رو شلوار برداشت و کمربندش رو باز کردم شلوارشو دادم پایین کیرش از رو شرتش مشخص بود خیلی گنده بود یکم شرتشو بو کردم و بعدش کشیدم پایین کیر بلندش نمایان شد بلندی کیرش حدود ۲۰ سانت بود بر عکس کیر کوتاه و زشت شوهرم کیرش خیلی خوشکل و آنکارد شده بود رنگش هم سفید بود کلفتی کیرش یکم از شوهرم بیشتر بود سر کیرش رو که کردم تو دهنم یه لحظه لرز گرفتم اولین کیری بود که بجز شوهرم داشتم میخوردم یکم مکث کردم بعد شروع کردم با زبونم سر کیرشو قلقلک دادن سعی کردم تا جایی که میتونم جاش بدم تو دهنم ولی نهایتا تونستم نصفشو جا بدم حسابی با آب دهنم لیزش کردم و رفتم سراغ تخماش اونارو هم لیس زدم انگار جادوم کرده بود دوباره کیرشو ساک زدم دستشو گذاشتم رو سرم تا فشار بده میدونستم مردا اینو دوس دارن شروع کرد تلمبه زدن تو دهنم گاهی اوق میزدم ولی کیرشو بیرون نیاوردم حسابی که تلمبه زد داشت ارضا میشد که نزاشتم کیرشو بیرون بیاره و آبشو ریخت تو دهنم خوشمزه ترین چیز دنیا بود شیره وجود مردی که عاشقش بودم خوب کیرشو میک زدم و آبشو کامل خوردم یکم بی حال شد نشست رو مبل و بغلم کرد بعد یه ربع دوباره خودم شروع کردم پیراهنش رو از تنش در آوردم و شروع کردم بوسيدن سینش خوب بوسیدم و اونم شروع کرد دوباره منو ماساژ دادن اینبار سوراخ کونمو ماساژ میداد بهش گفتم رفت کرمو آورد و شروع کرد کرم زدن و نوازش سوراخم که خودم بهش گفتم داخلش رو هم کرم بزنه دوس داشتم از همین الان راهو باز کنم که بعدا بتونه تقاضای کونمو بکنه من که به اون شوهر بیوجود کون میدادم این خو عشقم بود همه وجودمو می‌خواستم تقدیمش کنم انگشتشو کرم زد و فرستاد تو کونم خیلی لذت بخش بود کارش یکم که انگشت کرد دوباره کیرش شق شده بود دستمو گذاشتم رو کصم که اونم سریع فهمید یکم با کصم ور رفت و کصم شروع کرد به خیس شدن با دستام کیرشو گرفتم و آوردم سمت کصم اونم یکم تردید داشت ولی بلاخره اونم آدم بود و حشری میشد طاقباز بودم پاهامو داد بالا و کیرشو گذاشت رو کصم از شدت لذت داشتم می‌لرزیدم وقتی سرشو کرد تو چشامو بستم، این اولین کیری بود که به جز شوهرم داشت کصمو فتح می‌کرد آروم آروم نصفشو کرد داخل کم کم داشت دردم می‌گرفت ولی دوس نداشتم اون موذب بشه تلمبه هاش که بیشتر شد هر بار قسمت بیشتری از کصم رو فتح می‌کرد کیرش داشت جاهایی از کصم رو میخاروند که کیر شوهرم هیچوقت به اونجاها نرسیده بود وقتی تمام کیرشو تپوند تو کصم داشتم جر میخوردم حسابی منو جر داد ولی لذت بخش ترین سکس عمرم بود خوب که منو کرد وقتی که ارضا شدم بعد کیرشو کشید بیرون گذاشت لای ممه هام اونجا هم یه مقدار لاپستونی زد و آبش رو ریخت رو ممه هام بعدش اومد رو مبل منو به پهلو از پشت بغل کرد و شروع کرد بوسيدن گردنم
Ramblingtoto
     
  
مرد

 
دوستان لطفا نظراتتون رو بگید داستان طولانیه دوس ندارم از جذابیت بیفته هرجایی که احساس کردید داره از فرم میفته بهم بگید
Ramblingtoto
     
  
مرد

 
عالیه ادامه بده
     
  
مرد

 
عالی بود پسر دمت گرم ادامه بده
سکس بدون محدودیت
     
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سرنوشت یک پسر هیز


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA