قسمت هجدهم راوی ناهید:لحظه ای که کیر امیر تو کونم حس میکردم دارم میترکم اساسی جر خوردم زیرش با اینکه قبل اون شوهرم منو از کون گاییده بود ولی چون سایز کیر امیر خیلی بیشتر بود اشکم در اومد ولی مجبور بودم ناله نکنم هم بخاطر پسرم که تو اتاق خوابیده بود هم بخاطر امیر که میدونستم دوس نداره درد بکشم، بلاخره رفتم اتاق و خوابیدم شوهرم اون دو سه روز خونه بود و انقد منو میگایید که اگه بخاطر قرارم با امیر نبود چیزخورش میکردم، احمق عوضی دیگه من چیزی نمیگفتم شعور نداشت میزاشتیش حتی تو خواب هم کیرشو تو کونم میذاشت، بلاخره بعد سه روز رفت سفر و باز من موندم و امیر عشقم، تو اون چند روز نتونسته بودم با امیر سکس کنم فقط اگه شرایط جور میشد یکم عشق بازی میکردیم دوس داشتم براش تلافی کنم ولی همون روز رفتن شوهرم منم پریود شدم بخشکی شانس، اون چند روز رفتار امیر باهام خیلی خوب بود واقعا درکش بالا بود میدونست با یه زن پریود چطور رفتار کنه، بعد اینکه پریودم تموم شد هم که شوهرم اومد و باز چند روز موند دیگه تقریبا ده روزی میشد که با امیر سکس نکرده بودم کلا تا اون موقع فقط چهاربار سکس کرده بودیم ولی من بیتاب این بودم که باز برم زیرش بخوابم، این بار بعد رفتن شوهرم دیگه بساط سکس من و امیر جوز بود صبحا که علی مدرسه بود که راحت با هم حموم میرفتیم یا هرجای خونه که دلمون میخواست سکس میکردیم شبا هم بعد خوابوندن علی بغل هم میخوابیدیم در حقیقت شوهر واقعیم امیر بود دیگه، سر ماه هم رسید و امیر اسباب کشی کرد اومد طبقه بالای خونمون خونه ما دو طبقه بود مال شوهرم بود وقتی امیر اومد شوهرم خودش پیشنهاد داد راهرو داخل خونه رو باز کنیم آخه قبلا که به غریبه ها اجاره میدادیم یه ورودی مجزا براش گذاشته بودیم با کمک علی و شوهرم داخل خونشو چیدیم خودم براش نظافت انجام دادم یه تخت دو نفره هم آورده بود امیر وقتی شوهرم ازش پرسید گفت میخوام چند ماه دیگه ازدواج کنم و با یه دختر آشنا شدم و یجوریرشوهرمو پیچوند من خیلی حسودیم شد نمیدونستم داره دروغ میگه، فرداش عصر شوهرم رفت ولی مهناز دخترم که ترم یک دانشگاه بود و آبادان درس میخوند اومده بود خونه قرار بود برا فرجه ها بمونه و اینجا درس بخونه، بخشکی شانس هربار یه مشکل سر راه من و امیر قرار میگرفت مهناز اومد و با هم شام خوردیم از دانشگاه و خوابگاه برامون گفت موقع شام امیر هم پیشمون بود یکم امیر راهنماییش کرد و بهش گفت برا درساش هر مشکلی داشت تعارف نکنه و ازش کمک بخواد، دخترام کلا تیپشون امروزی بود ولی مهناز جلو امیر رعایت کرده بود به نسبت روزای عادی پوشیده تر بود یه بلوز و شلوار خونگی پوشیده بود سرش هم شال پوشیده بود خودمم با بلوز دامن بودم ولی شال نپوشیده بودم بعد اینکه امیر رفت طبقه بالا مهناز درمورد امیر پرسید و اینکه چی شد اینجا ساکن شد براش توضیح دادم و ازم پرسید مامان انگار خیلی بهش اعتماد داري گفتم چطور مگه گفت آخه اولین باره میبینم جلو فامیلا بابا سرلخت میگردی خندیدم و گقتم نه بابا امیر آدم هیزی نیست تحصیل کردس این چیزا براش عادیه تو هم باهاش راحت باش اصلا خودتو موذب نکن، قرار شد روزایی که شوهرم نیست علی بیاد اتاق من و مهناز تنها باشه که درس بخونه ازم قول گرفت اگه معدل الف شد براش لپتاپ بخرم منم گفتم باشه فقط تو که صبح زود بیدار میشی درس بخونی علی رو خودت آماده کن برا مدرسه، اون شب منتظر موندم تا مهناز بخوابه ولی نور کامپیوتر تو اتاقش تا ساعت ۳ روشن بود عصبی شدم ولی چاره ای نبود خوابم هم نمیبرد امیر هم دیگه خوابیده بود چون بهش نگفته بودم میام بالا و میخواستم غافلگیرش کنم اعصابم داغون بود این چه وقت اومدن بودن آخه مهناز، وقتی ساعت ۳ مهناز نورو خاموش کرد با خودم گفتم منم تا ۵ بیدار بمونم بعد برم بالا که هم امیرو سورپرایز کنم هم خودمو خالی کنم جدیدا خیلی حشری شده بودم ساعت ۴ رفتم دسشویی خوب کونمو خالی کردم به جز اون یبار دیگه به امیر کون نداده بودم آخه خیلی کیرش بزرگ بود اونم هیچوقت ازم نخواست ولی چون اکثرا لای باسنم میزاشت و به سبک assjob با کونم حال میکرد میدونستم کونمو دوس داره و میخواستم امشب حسابی براش سنگ تموم بزارم خوب که کونمو خالی کردم سر شلنگو گذاشتم گذاشتم رو سوراخم و تا زمانی که آبی که از کونم در میومد زلال زلال نشده بود ادامه دادم بعدش رفتم یه لباس خواب مشکی توری پوشیدم و بدون شرت و سوتین رفتم بالا یه دست لباس خونگی هم با خودم بردم که برگشتنی اونارو بپوشم مهناز ۶:۳۰ بیدار میشد من از ۵ تا ۶:۳۰ وقت داشتم رفتم بالا کلید داشتم در خونه رو باز کردم اول سماورو روشن کردم که براش صبحونه درست کنم امیر ساعت ۶:۳۰ باید میرفت سر خدمت، میدونستم همیشه ۵ بیدار میشه و میره دوش میگیره که سرحال بره سر کار، حین روشن کردن سماور یهو یه نفر از پشت بغلم کرد خواستم جیغ بزنم که دستشو گذاشت رو دهنم و گفت منم امیر نترس بهش گفتم چجوری بیدار شدی گفت به نظرت کسی میتونه یواشکی وارد خونه یه ارتشی بشه گفتم قربونت برم من که سورپرایزمو خراب کردی شروع کردیم به لب گرفتن دیگه خودمم یاد گرفته بودم خوب لبشو میمکیدم زبونمونو تو دهن همدیگه میکردیم منو نشوند رو کابینت و شروع کرد گردنمو خوردن خوب که خورد رفت سراغ سینه هام و اونارو از بالای لباس درآورد و خوب چلوندشون حسابی حشری شدم بعدش رفت وسط پاهام و شروع کرد به خوردن از شدت لذت داشتم میلرزیدم خیلی خوب میخورد کامل کصمو تفی میکرد با خوردنش، زبونشو میکرد تو سوراخ کصم لبه هاشو زبون میزد و چوچولمو میبوسید خیلی لذت بخش بود کارش خوب که کصمو لیسید کیرشو درآورد و گذاشت رو سوراخم داشت باهاش بازی میکرد بهش التماس میکردم میگفتم توروخدا بکنش تو بکن تو کصم یکم که سربه سرم گذاشت شروع کرد فشار دادن لنگامو با دستاش داده بود بالا و تلمبه میزد بعدش منو همونجوری بدون این که کیرش از تو کصم دربیاد بغل کرد و سرپا ایستاد منو بالا پایین میکرد بلاخره ارضا شدم و امیر کیرشو در آورد هرچی توش بود ریخت تو دهنم منم همشو خوردم، بعدش بهش گفتم تا تو دوش میگیری منم صبحانه رو آماده میکنم بعدش میام حموم اگه تونستی یه راند دیگه بریم، امیر رفت حموم و من صبحانه رو آماده کردم یکم دیر شده بود باید نیم ساعت دیگه امیر راهی میشد منم بیخیال سکس شدم گفتم بخاطر من توبیخ نشه، داشتم میزو میچیدم لباس خوابم هنوز تنم بود دولا شدم که میزو بچینم دیدم از پشت بغلم کرد و کیرش عین گرز به کص و کونم و لای رونم میخوره گفت دیر کردی عشقم چرا نیومدی گفتم دوس نداشتم بخاطر تو توبیخ بشم گفت من برا کص تو تیربارون هم حاضرم بشم، شروع کرد باهام ور رفتن و کیرشو گذاشت رو کصم فشار که داد چندتا تلمبه تو اون حالت زد من دولا شده بودم و لباس خواب یه سره توری که تا یه وجب بالای زانوم بود تنم بود اونم لخت بود و از زیر لباس منو میکرد نزاشتم زیاد تلمبه بزنه یه ژل که با خودم آورده بودم دادم دستش و گفتم بزن به کونم، خیلی ذوق زده شد با اینکارم گفتم دیدی آخرش سورپرایزت کردم خندید گفت بله عشقم و لباسو یکم داد بالا و سرشو برد سمت کونم یکم تف زد و با انگشت ماساژ داد بعدش هم به کیر خودش ژل زد و دوباره مثل حالت قبلی دولام کرد و از زیر لباس کیرشو رد کرد و گذاشت رو سوراخ کونم سرشو که داخل کرد یه جوون گفت من دردم هنوز شروع نشده بود چون به لطف شوهرم که عاشق کون بود تا این حد رو راحت تحمل میکردم کم کم تلمبه هاش شروع شده و بود منم واسه اینکه دلش نسوزه هی میگفتم بگا منو، گونمو بگا، برا خودته، همه وجودم مال توئه و ... کم کم کیرش رو داشت تا ته میداد تو داشتم جر میخوردم آخ گفتنام شروع شده بود اونم داشت سرعت تلمبه هاش زیاد میشد حس میکردم دارم از وسط دو نصف میشم با خوردن رونش به رونم فهمیدم تا آخر کرده تو فکرش قلبمو به تپش مینداخت که چجوری اون کیرو تو کونم جا کردم با ناله و بریده بریده گفتم دیدی عشقم دیدی تونستم کیرتو جا بدم همش الان تو کونمه، اونم حشریتر میشد و محکم تلمبه میزد تا آبش اومد و ریخت تو کونم بعدش بهش گفتم تو سریع صبحونه بخور تا من لباساتو بیارم نشست و صبحونه خورد لباساشو تنش کردم خودمم یه ساپورت و تیشرت پوشیدم بدون لباس زیر منو کشوند بغل خودش و داشت چایی میخورد وسط چایی خوردن ازم لب میگرفت میگفت لبای تورو بجای قند میخورم چون شیرین تره دستش هم رو کصم بود باهاش ور میرفت بلاخره از هم خدافظی کردیم و رفت منم رفتم پایین و چند دقیقه بعد مهناز اومد که علیو بیدار کنه خودمو به خواب زدم وقتی مهناز رفت علی به کونم خیره شده بود گفتم یعنی چشه این پسر بعد رفتنش فهمیدم آب علی که تو کونم بوده ریخته بیرون و ساپورتمو خیس کرده خوب شد مهناز ندید بلاخره اون چشم و گوشش باز تر از پسرم بود...
عالیه داداش داستانت فقط جسارتا یه نقد و اون هم اینکه دوسه جا به اشتباه بجای امیر نوشتی علی. آخر داستان یه ویرایش کوچولو کنی بهتر میشه بازم فضولی منو ببخش
قسمت نوزدهمتقریبا ساعت ۱۲ بود که بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم مهناز پرسید مامان چیزی شده چرا انقد دیر بیدار شدی، گفتم دیشب نور کامپیوتر از بالای در میومد نتونستم بخوابم اونم معذرت خواهی کرد و گفت درس داشتم، با کمک هم ناهارو درست کردیم مهناز هم رفت سر درس و مشقش، تقریبا ساعت ۲و نیم بود که امیر اومد به علی گفتم برو بگو برا ناهار بیاد با کمک مهناز سفره رو انداختم و ناهارو خوردیم علی رفت اتاق من مهناز هم رفت اتاق علی که الان مال خودش بود تا درسشو بخونه تو حال نشستم پیش امیر، ازم پرسید صبح که کسی چیزی نفهمید منم براش داستان خیس بودن ساپورتم و بهانه ای که برای مهناز آوردم رو تعریف کردم که برا اونم جالب بود مهناز تا ۳ شب درس خونده و پا کامپیوتر بوده، یه چایی درست کردم امیر هم رفت بالا منم رفتم سراغ تمیز کردن خونه برا شام قرار بود مینا و شوهرش بیان اینجا.راوی علی:وقتی رفتم تو اتاق حالم گرفته بود از صبح که لکه رو کون مامان دو دیدم عصبی بودم دوس داشتم منم سکسشون رو میدیدم ولی الان حس میکردم امیر بهم خیانت کرده من خیلی بهش کمک کرده بودم که بتونه مامانو بکنه این حقم نبود که منو دور بزنه بعد رفتن امیر رفتم بالا پیشش یکم احوال پرسی کرد و داشت از درس و مشقم میپرسید که بهش گفتم من درسم خوبه ولی برا تو نگرانم پرسید چرا نگرانی؟ گفتم بلاخره شب نمیخوابی صبح هم میری پایگاه یه وقت پشت هواپیما خوابت نبره، با صدای بلند خندید و گفت تو هم فهمیدی گفتم آره، خیلی ناراحت شدم که از من قایم کردی گفت مامانت منم غافلگیر کرد قرار نبود بیاد، یکم از مامان حرف زدیم و ازش خواستم هوای مامانو داسته باشه مامان عاشقشه گفت خودم میدونم مطمئن باش از بابات بیشتر هواشو دارم دیگه یکم حرف زدیم و قرار شد یه فکری به حال منم بکنه که بتونم دید بزنم اومدم پایین و درسامو خوندم شب مینا و عباس هم اومدن خونه مامان جریان اینکه امیر طبقه بالا ساکن شده رو گفت و عباس هم گیر داد که بگیم اونم بیاد امیر هم اومد و اونو سعید سرگرم حرف زدن بودن مینا و مهناز هم تو اتاق من بودن مامان هم تو حال بود و مشغول پذیرایی کردن، رفتم به خواهرام سر بزنم دیدم مینا داشت میگفت شل نگیر، یه وقت نذاری احساسات بهت غلبه کنه فعلا برات زوده من خودم پشیمونم که زود ازدواج کردم تو الان بار اولته با يه پسر حرف میزنی هیجان زده ای يکی دو نفر دیگه که بیان تو زندگیت برات عادی میشه منو که دیدن بحثو عوض کردن و من که اونجا بودم به مینا گفتم گوشیتو بده بازی کنم اونم گوشیشو داد رفتم تو پیاماش دنبال آرش بودم یکم پیاماشو خوندم دیدم گفته بود شوهرم فردا شب میره خونتون خالیه؟ یکم جزئیات قرارشونو گفته بودن و در مورد سکس هم گفته بودن که مینا گفته بود فردا کاندوم خاردار برات میارم آرش هم گفته بود کاندوم چرا مگه نگفتم من فقط از کون میکنم مینا هم گفته بود خودت گفتی فقط به شرطی از کص میکنم که از سه روز قبلش به شوهرت نداده باشی منم تازه امروز پریودم تموم شده تا فردا هم نمیزارم سعید بهم دست بزنه آرش یدونه 😢 گذاشته بود کلا براش سخت بود قبول کنه مینا با شوهرش سکس میکنه چیز دیگه ای که تو پیاماش دیدم شوهر خواهر سعید بود که رفتم تو پیاماش فهمیده بود مینا دوس پسر داره و تهدیدش کرده بود و بلاخره مینا مجبور شده بود قبول کنه تا لو نره و قرار بود صبح ساعت ۵ که عباس میره سفر بره پیش مینا چون خونه مینا طبقه بالای خونشون بود مشکلی نداشتن، مینا هم به دروغ گفته بود که سعید فردا شب میره سفر تا بتونه قبلش شوهرخواهر سعید که اسمش حمید بود رو راضی کنه من که دیدم تو خونه چیزی برا دید زدن گیرم نمیاد این روزا به مامان گفتم منو بفرسته با مینا که فردا سعید میره تنها نباشه بلاخره با مینا راهی شدم جای منو تو یه اتاق دیگه انداخت و خودش و شوهرش رفتن خوابیدن صبح ساعت ۵ بود که با نور لامپ بیدار شدم و چون در حال باز بود دیدمشون خونه مینا فقط یه بخاری تو حال داشت وشبا برا گرم شدن اتاقا درو باز میزاشتن، مینا که یه ساپورت از اینا که پایش کوتاه و تا زیر زانو با یه تاپ تنش بود سعیدو بغل کرد و خدافظی کردن بعدش رفت دسشویی و یه ربع بعد که اومد بیرون رفت در حال رو باز گذاشت و نشست تو حال پنج دقیقه بعد حمید اومد و سلام داد گفت مینا خانم چطوره که مینا یه هیس نشون داد و گفت علی اینجاس آروم بعد علی رو مبل نزدیک مینا نشست گفت ببین چقد دافی که ساعت ۵ بیدار شدم تو رو ببینم شروع کرد به مالیدن مینا، مینا هم که چاره ای نداشت مقاومت نکرد حمید یکم ازش لب گرفت و از رو لباس ممه هاشو مالید و کسش هم میمالید که گفت بریم اتاق رو تخت شوهرت بکنمت پاشدن که برن از پشت مینارو بغل کرد و کیرشو به کون مینا فشار میداد رفتن تو اتاق منم رفتم پشت در اتاقشون که باز بود حمید داشت لخت میشد، از حمید بگم براتون که قیافش خوب نبود و به خودش نمیرسید ریش داشت بدنش هم پشمالو بود حتی موهای کیرشو هم نزده بود و نسبتا زیاد بودن بعد که لخت شد رفت رو تخت و افتاد رو مینا که روبه بالا دراز شده بود داشت لب میگرفت ازش معلوم بود مینا چندشش ميشه یکم به زور تو لب دادن همراهیش کرد و حمید تاپشو در اورد و افتاد به جون سینه هاش خیلی ذوق کرده بود اخه زنش مثل سعید بود خوشگل نبود پوستش هم سبزه بود وقتی بدن سفید مینارو میدید حال میکرد حمید گفت از همون اول که دیدمت فهمیدم جنده ای و سعید رو به دیوثی میکشونی ولی خو سعید گوش نکرد به حرفم دستشو برد تو ساپورتو یکم هم با کصش ور رفت و ساپورتش رو دراورد همش میگفت جووون چه کصی کوفتت بشه سعید من که حاضرم زنم جنده باشه ولی انقد خوشگل باشه خوشبحالت سعید بعد یکم مالیدم سر مینارو کشوند سمت خودش و گفت بخور جنده مینا کیرشو دید گفت چرا اصلاح نکردی گفت زر مفت نزن برا تو چه فرقی میکنه تو یه جنده ای، دوس پسرات اصلاح میکنن قبل سکس؟ بلاخره کیرشو به زور کرد تو دهن مینا و حسابی دهنشو گایید و آبش رو تو دهن مینا خالی کرد مینا خیلی حس بدی داشت انگار کیر حمید یه جوری لای پشماش گم شده بود که نفهمیدم سایزش چقده از مال سعید بزرگتره یا کوچیکتره، بعد رفت پشت مینا قبل اینکه کسشو بکنه حسابی کصشو خورد گفت لامصب این کص از بهشت اومده باید هر وقت میبینی بخوریش، خوب خوردش و مینارو داگی نشوند و کسشو گایید با اینکه قبلش آبش اومده بود ولی اینبار هم زود آبش اومد کصخل ریخت تو کص مینا که مینا شاکی شد اونم گفت چه فرقی داره تو که حامله بشی خودت هم نمیدونی بچت از کیه به مینا برخورد دوباره مینارو از پشت بغل کرد یکم با بدنش حال کرد تا دوباره سیخ کنه بعد گفت دفعه بعد شیره میکشم که آبم دیر بیاد تو هم ارضا بشی کون مینارو قمبل کرد و رفت که بکنه مینا گفت کصخل کص که نمیخوای بکنی همینجور خشک خشک گذاشتی درم، حمید خندید گفت ای جاااان میخورمش برات اصلا تو عنت هم خوردن داره، حمید خیلی آدم چندشی بود دهنشو گذاشت رو کون مینا و خوب براش لیس زد مینا از چهرش معلوم بود که لیس زدن کونش بهش لذت میده بعدش چندتا تف هم زد رو سوراخ مینا و کیرشو گذاشت رو سوراخ و فشار داد مینا گفت آرومتر حمید گفت چرت نگو از گشادیش معلومه چقد دادی بعد حالت سگی داشت کون مینارو میگایید منظره عجیبی بود یه آدم پشمالو سیاسوخته و مینا با پوست سفید و نازش که تو بغلش گم شده بود واقعا عین سگ داشت سکس میکرد بعد حدودا ده دقیقه آبش داشت میومد انگار سریع مینارو برعکس کرد و خواست کیرشو بکنه تو دهنش که مینا گفت کثیفه تو کونم بوده ولی حمید گوشش نبود و با خنده کیرشو کرد تو دهن مینا چندتا تلمبه زد و تو دهنش خالی کرد حمید دلش نمیومد بره ولی چون من قرار بود ۷ بیدار بشم و برم مدرسه و از طرفی باید زود میرفت خونه که زنش نفهنه لباس پوشیدن که برن مینا باز همون لباسا رو پوشید ولی دم در حمید دوباره حشری شد شروع کرد گردن مینارو خوردن و مینارو دولا کرد سرشو گذاشت رو اپن با اون یکی دستش شلوار خودش و مینارو داد پایین و از پشت شروع کرد گاییدن کص مینا خوب گاییدش و آبشو تو کون مینا خالی کرد و ساپورتشو کشوند بالا شلوار خودش هم پوشید و رفت ده دقیقه بعد مینا اومد منو بیدار کنه وقتی نگاش کردم دیدم خط کسش از رو ساپورت معلومه و وقتی پشتش به من بود آب حمیدو دیدم که ساپورتشو خیس کرده مینا رفت مسواک و دهانشویه زد و صبحانه رو به من داد و موقع رفتن گفت صبر کن شوهر خواهر سعید میرسونتت ...
قسمت بیستممنتظر موندم تا حمید و زنش اومدن زنش حدودا سی سالش بود سبزه بود ولی ته چهره خوشگلی داشت محجبه بود و خیلی سنگین بود حمید خودش ۳۴ سالش بود قرار بود منو برسونه مدرسه زنش هم ببره سرکار اخه تو مهد کودک کار میکرد گفت ظهر میاد دنبالم، فهمیدم میخواد مارو ببره و باز بره سروقت مینا کاری از دستم برنمیومد برای مینا میترسیدم حمید ندید بدید بود میترسیدم نکنه مینارو جنده کنه و به دوستاش هم بگه دیگه مینا مجبور بشه به همه بده، رفتم مدرسه ظهر حمید اومد دنبالم ساعت ۱ بود و رفتیم خونه مینا زنش تا ۳ نمیومد قرار بود حمید ناهارو خونه مینا باشه رفتم دست و صورتمو بشورم مینا تو آشپزخونه بود یواشکی نگا کردم دیدم حمید از پشت بغلش کرده خیلی ذوق زده بود و انگار باورش نمیشد یه کص به خوشگلی مینا رو به دست آورده با سر و صدا رفتم تو آشپزخونه از هم جدا شدن ناهارو خوردیم مینا هم رفت حموم بعدش گفت باید برم خونه دوستم شب برمیگردم میدونستم با آرش قرار داره یه تیپ خفن زد اون موقع تازه مانتو جلو باز مد شده بود پوشید و رفت پیش آرش.راوی امیر: دیشب ناهید نتونست بیاد صبح هم رفتم سر خدمت شبش نگهبان بودم و نمیتونستم بیام خونه گذشت تا روز بعدش که رفتم خونه و یه چرت زدم بیدار شدم دلم برا ناهید تنگ شده بود دو روز ازش بیخبر بودم به خاطر مهناز بالا نمیومد منم درکش میکردم مهناز دختر ناز و خوشگلی بود از اونا که باورت نمیشه اینا هم زنن و یه روز باید بدن یه استیل مناسب داشت اصلا چاق نبود ولی لاغر هم نبود اون موقع ۱۹ سالش بود من تقریبا بعد ۶ سال دیده بودمش باورم نمیشد که بزرگ شده و داف شده برا خودش، مینا ولی یادمه وقتی که با دوسپسرش فرار کرد و برگشت کل خونواده ازش دوری میکردن و به عنوان یه هرزه میشناختنش خیلی از پسرای فامیل یادمه میگفتن کردنش آخرش هم که با سعید ازدواج کرده بود سعید یه پسر خوب و مودب بود اهل کار کردن بود قیافه خوبی نداشت ولی بد هم نبود، تو فکر بودم که ناهید زنگ زد یکم احوالپرسی کرد و خسته نباشید گفت بعدش گفت میتونی به مهناز کمک کنی برا درسای ریاضی و فیزیک من که این درسارو خیلی خوب بلد بودم گفتم باشه قرار بود شب برم شب رفتم اونجا شام خوردیم ناهید یه ساپورت و بلوز پوشیده بود کص قلمبش از زیر ساپورت معلوم بود مهناز هم یه ساپورت از این کوتاها با یه نیم تنه تنش بود برام عجیب بود که روز به روز جلوم بیحجاب تر میشد شامو خوردیم یکم با ناهید نگاه بازی کردیم و قرار شد بریم اتاقش درس بخونیم مهناز خیلی خوشگل بود رو تخت دمر شد و مشغول درس خوندن شدیم بهش چندتا تمرین دادم و سعی کردم تو حین حل کردن یکم با دقت دیدش بزنم خیلی سکسی و ناز بود این دختر بلاخره ساعت ۱۱ اومدم بالا چون روز قبلش نگهبان بودم یه روز مرخصی داشتم با گوشیم تو نت میگشتم اون موقع فیسبوک رو بورس بود رفتم فیسبوک یهو به سرم زد مهنازو سرچ کردم یکم گشتم تا پیداش کردم خواستم فالوش کنم که ترديد داشتم حس میکردم این یه خیانت به ناهیده بیخیال شدم و نشستم پای تلوزیون اون شب الکلاسیکو بود منم طرفدار پر و پا قرص بارسلونا بودم نشستم پای بازی داشتم تخمه میشکوندم نیمه اول رو بارسا ۱هیچ برد نیمه دوم هم تازه شروع شده بود که ناهید اومد ازش پرسیدم زود اومدی گفت به مهناز گفتم برم از امیر تشکر کنم و باهاش صحبت کنم ببینم میتونم راضیش کنم دستمزد بگیره خندیدم و مشغول دیدن بازی شدم ناهید که فهمید میخوام بازی کنم اومد بغلم رو مبل نشست یکم مالیدمش ولی نگام به تی وی بود دستمو از رو ساپورتش گذاشته بودم رو کصشو داشتم میمالوندم ناهید هن دستشو کرده بود تو شلوارم و کیرمو میمالید چون عجله داشت و باید زود میرفت پایین از طرفی منم داشتم فوتبال میدیدم خودش دست به کار شد و شروع کرد به ساک زدن داشت برام ساک میزد که الکسیس سانچز گل دومو زد از خوشحالی سر ناهید به کیرم فشار میدادم چون کیرم دراز بود داشت اذیت میشد شروع کرد به اوق زدن ولش که کردم چندتا سرفه کرد و ازش معذرت خواهی کردم گفت اشکال نداره فرا سرت دوباره داشتم فوتبالو نگا میکردم که ناهید ساپورتش رو تا زانو داد پایین و نشست رو کیرم جوری که انگار من یه صندلی بودم و اون روم نشسته خوب خودشو بالا پایین میکرد منم که دیگه اختلاف دو گل بود و از برد خیالم راحت بود تونستم یکم رو سکس تمرکز کنم و شروع کردم تلمبه زدن گاهی وسط تلمبه هام سفت میگرفتمش که کیرم تا اخر تو کسش باشه اونم با اینکه خوشش میکمد ولی یکم درد داشت و سعی میکرد سریع خودشو بلند کنه حسابی که تلمبه زدم رئال مادريد هم یه گل زد و بازی حساس شد دقیقه ۸۰ بود منم شروع کردم تند تلمبه زدن که سریع به بازی برسم آبم داشت میومد که کیرمو در اوردم و ریختم بالای کسش اونم ساپورتشو داد بالا و گفت عشقم من برم تا مهناز مشکوک نشده ساپورتش قسمت بالای کصش خیس شده بود که خندید و گفت اخر لو میرم ازش معذرت خواهی کردم بابت اینکه مشغول فوتبال بودم اونم گفت اشکال نداره اتفاقا چسبید و رفت خونه خونش ...
قسمت بیست و یکمراوی علی: دو روز خونه مینا بودم تو اون دو روز دو شیفت کار میکرد صبحا به حمید سرویس میداد عصرا به آرش البته این داستان لو رفتنش بعدا به نفع من شد دفعات بعد واسه اینکه آرش ازش نخواد شبا پیشش بمونه منو میبرد خونش از طرفی حمید هم اینجوری فقط اون تایم که من و زن حمید خونه نبودیم حمید میومد سراغ مینا، در حقیقت دیگه مینا وا داده بود عشقش به آرش اونو از قید همه چی رها کرده بود عملا دیگه سه شوهر داشت شوهر خودش سعید که راننده بود و به صورت متوسط هفته ای سه روز خونه بود، آرش کل تو اون چهار روز شیفت عصر بود و حمید که تو اون چهار روز شیفت صبح بود، نحوه سکسش هم جوری بود که سعید که شوهرش بود کمترین فیض رو ازش میبرد و بهش کون نمیداد آرش هم که آدم لجبازی بود و میگفت چون سعید کصتو نجس کرده از کص نمیکنم و تنها کسی که هیچ محدودیتی برای سکس نداشت هر کاری هم دلش میخواست با مینا میکرد حمید بود، وقتی برگشتم خونه بابا هم برگشته بود دیگه من رفتم تو اتاق و شبا پیش مهناز بودم، مهناز شبا تا دیر وقت بیدار میموند و با کامپیوتر تایپ میکرد منم طاقت اینو نداشتم که الان مامان بابام سکس میکنن و نمیتونم برم ببینمشون از زیر پتو در اومدم و رفتم سمت حیاط پشتی مهناز که متوجه شد سریع مرورگر لپتاپو بست و گفت چی شد؟ گفتم برم یکم هوا بخورم خوابم نمیبره فرداش هم جمعه بود و مدرسه نداشتم رفتم تو حیاط پشتی و از پشت پنجره شروع کردم به دید زدن مامان یه لباس خواب توری مشکی تنش بود که هیچی زیرش نبود و بابا مامانو داگی گذاشته بود و داشت از پشت مامانو میکرد کیرشو از زیر لباس رد کرده بود و توکونش تلمبه میزد بعد یه ربع تلمبه زدن کیرشو دراورد و آبشو ریخت رو سینه های مامان و گرفت خوابید منم کیرمو که داشتم جق میزدم کردم تو شلوارم و اومدم پا شم که دیدم مهناز بالا سرمه داشتم قبض روح میشدم اون از امیر اینم از مهناز گوشمو کشید و با علامت هیس منو کشوند تو اتاق ازم پرسید چند وقته این کارو میکنی؟ خجالت نمیکشی؟ منم سرم پایین بود که گفت خاک تو سرت با سکس مامانت جق میزنی بگیر بخواب تا فردا به حسابت برسم فرداش از خجالت روم نمیشد بیدار بشم خودمو به خواب زده بودم که مامان بابا رفتن دوش بگیرن و مهناز اومد بیدارم کرد نتونستم جلو خودمو بگیرم شروع کردم به گریه کردن گفتم دست خودم نیست بخدا نمیتونم تحمل کنم میدونم کارم گناهه بعضی وقتا میخوام خودکشی کنم مهناز که گریه هامو دید بغلم کرد و گفت تو تازه به بلوغ رسیدی باید تحمل کنی یکم راهنماییم کرد و گفت چیزی به مامان نمیگم ولی اگه تکرار کنی بهشون میگم منم قول دادم که تکرار نکنم اون روز مهناز عصر با مینا و شوهرش و مامان و بابا رفتن بگردن منم موندم خونه گفتم مشقام زیاده نمیتونم بیام رفتم نشستم پشت کامپیوتر که بازی کنم یاد دیشب افتادم مرورگر رو باز کردم رفتم تو تاریخچه دیدم دیشب همش تو فیسبوک بوده رفتم تو قسمت چتا فهمیدم با یه پسر تو دانشگاش آشنا شده به طور خلاصه چیزی که فهمیدم رو بگم این بود که پسره که اسمش عباس بود و تو عکساش دیدمش یه بدن عضله ای داشت پوستش هم سبزه بود و به نسبت خوشگل هم بود یه روز جلو دانشگاه میفهمه چندتا پسر دارن مهنازو اذیت میکنن و اون میره حسابشونو میرسه و کم کم با مهناز صمیمی میشه عاشق مهناز شده بود و مهناز هم ازش خوشش اومده بود چندبار بیرون همو دیده بودن و روز آخر که قرار بود مهناز بیاد خونه از صبحش رفته بود با عباس تو یه خونه مجردی که مال دوستای عباس یود، از چتاشون فهمیدم که سکس نکردن ولی لب گرفته بودن و همدیگرو مالیده بودن چون نو یه جا که عباس ازش معذرت خواهی کرده بود و گفته بود دست خودم نبوده و شق کرده بود مهناز هم گفته بود اتفاقا وقتی از پشت سفتی دودولتو رو باسنم حس میکردم خوشم میومد یا وقتی از رو لباس با نازم ور میرفتی ولی فک نکن من دختر خرابیم بیشتر هز این نمیتونم باهات باشم الانم احساس گناه میکنم من بدنمو برا شوهر آیندم نگه میدارم عباس هم گفته بود عاشقشه و سعی میکنه بعد عید بیاد خواستگاریش، این چتا خیلی برا من خوب بود دیگه منم از مهناز آتو داشتم اگه بابام میفهمید نمیذاشت دانشگاه بره و اینجا هم محدودش میکرد شب که مامان بابا برگشتن دوباره رفتن تو اتاق منم با گستاخی پاشدم برم کا مهناز چشم غره رفت منم بهش قضیه دوس پسرش رو گفتم که مات و مبهوت شد رفتم یکم از سکس مامان بابارو که دیدم اومدم به مهناز گفتم بیا اونم اومد نمیدونست چکار کنه ترسیده بود دوس داشتم با هم سکسشون رو ببینیم مهناز که سکس مامان بابا رو دید تعجب کرده بود که چرا لابا همش کون مامانو میگاد بلاخره سکس اونا تموم شد و رفتیم تو اتاق مهناز گفت حالا میخوای چکار کنی؟ گفتم من کاریت ندارم تو و عباس عاشق همید ایشالا با هم ازدواج میکنید مامان بابا هم که زن و شوهرن منم که به همتون محرم هستم فقط میخوام سکسشونو ببینم یا تو رو لخت ببینم چیز زیادی نیست که با یکم جر و بحث و من من کردن مهناز هم راضی شد و ازش خواستم الان ساپورتشو بده پایین کصشو از نزدیک ببینم براش توضیح دادم که از سوراخ در حموم قبلا لخت دیدمش اونم با یکم مقاومت بلاخره قانع شد وقتی کصشو نشونم داد رفتم از نزدیک بوش کردم که سرمو برگردوند گفت قرارمون این بود فقط ببینی، کصش خیلی ناز و کوچیک بود سفید سفید، کلا من هم خونواده پدریم پوستشون سفید بود هم مادری حسابی که دیدم دیگه قرار گذاشتیم از این به بعد از هم رو نگيريم
ایول عالی هستی پسر ادامه بدهبنده به عنوان یک خواننده نظرمو میدم اگه سعی کنی شخصیت های بیشتری وارد داستانت کنی واینکه شخصیت اول علی باشه یعنی اگه قراره سکسی باشه علی انجامش بده بهتره تا امیر واینکه دوست عزیز یک رابطه رو سعی نکن بیشتر از دوبار بنویسی چون جذابیتش میره مثلا الان رابطه ارش با مینا وامیر با مهناز دیگه جذابیتی واسه بنده ندارهاین نظر من بود صرفاموفق باشی