ارسالها: 48
#65
Posted: 13 Jan 2022 00:11
قسمت سی و ششم
از اون روز که سرمو به کون آبجیم مالیده بودم آرزوم بود که یه روز باهاش رابطه داشته باشم و بتونم لخت تو بغلش بخوابم ، دلم میخواست حسرت داشتن خونواده ای مثل کیوان رو با خواهرم جبران کنم ولی برام محال بنظر میومد ،اما امروز داشت به حقیقت میپوست ، پشت دستم رو محکم تر مالیدم به ساقش ، انگار نه انگار که من دارم میمالمش ، دستم رو آوردم بالاتر و شروع کرد به محکمتر و سریعتر مالیدن دستم به پای آبجیم ، دیگه دستم رو تا زانوش میبردم، چند دقیقهای بود که داشتم با پشت دست ساق لخت آبجیم رو میمالیدم، پیش خودم گفتم سپیده که راضیه راحت بمالش ، وقتی دستم رسید به مچ پاش دیگه این بار با کف دست پاش رو کامل رو دستم گرفتم یکمی مکس کردم و بعد شروع کردم آروم دستم رو بالا آوردن، وای که چقدر لذت بخش بود مالیدن پای آبجیم کاش زودتر بتونم کصش رو ببینم و لیس بزنم، همینجوری که داشتم پاشو میمالیدم اون آروم روی سینه ام دست میکشید ، کیرم سیخ سیخ بود و اگه پا میشدم قشنگ مشخص بود ، یه ربع بیست دقیقه ای بود که داشتم با آبجیم ور میرفتم ، دستم خسته شده بود یه لحظه دستم رو برداشتم از روی پاش ، اونم بدونه این که حرفی بزنه پاشد رفت سمت اتاق ، خیلی ناراحت شدم ، کاش برگرده ، یکمی بعد سپیده با یه پتو برگشت و گفت
-خیلی سرماس بیا بریم زیر پتو
اومد چسب من خوابید و پتو انداخت رو دوتامون، من دست راستم که سمت سپیده بود زیر پتو نگه داشتم ، حس کردم سپیده اون زیر داره یکاری میکنه وول میخورد ، بعد دوباره سرش رو گذاشت رو شونه ام بعد هم دستش رو روی سینه ام و شروع که دوباره مالیدن ، فهمیدم ازم میخواد بمالشم ، ولی دیگه پاهاش رو دراز کرده بود و نمیتونستم ساقش رو لمس کنم ، پیش خودم گفتم اشکال نداره از رو دامن رون هاشو میمالم ، ولی تا دستمو گذاشتم روی رو رونش خشکم زد ، رونش لخت بود ، مگه دامن پاش نبود؟؟ یعنی دامن رو تا اینجا زده بالا؟ یکمی دستم رو آوردم بالاتر تا ببینم دامن رو تا کجا بالا آورده ولی هنوز هم لخت بود تا جاییکه رسیدم به پیرهنش! آبجی گلم دامنش رو زیر پتو واسه داداشیش درآورده بود ، فک کنم خجالت میکشید این کار رو علنی بکنه ، یکمی دست به رونش کشیدم ، واقعا حشریت داشت از چشمام میزد بیرون ، یهو یه فکری به ذهنم رسید ، چرا من شلوارمو در نیارم؟ قبلش گفتم بذار دستمو به شرتش برسونم ، وقتی دستمو رسوندم به وسط پاش هیچ شرتی حس نکردم، تنها چیزی که حس میکردم کص ناز و لخت خواهر عزیزتر از جونم ، اونقدر اون لحظه احساساتی شدم دلم میخواست محکم بغلش کنم و بلند بهش بگم سپیده دوستت دارم ، شروع کردم به مالیدن کص آبجیم ، معلوم بود تازه موهاش رو زده ، سپیده هیچی نمیگفت فقط سرش روی شونه ی من بود و الان دیگه با دستش منو بغل کرده بود، دستمو از رو کصش برداشتم که شلوار و شورتم رو دربیارم ، همون موقع سپیده با دستش یه ضربه کوچیک به پهلوم زد که یعنی دستت رو برندار، یکمی کونم رو دادم بالا که بتونم شلوارم رو دربیارم ، سپیده متوجه نبود میخوام چیکار کنم فکر کرد میخوام پاشم ولی سریع شورت و شلوارم رو کامل در اوردم و اینبار هم دستم رو گذاشتم لای پاش هم پام رو چسبوندم به پاش ، وقتی پای لختم به پای لخت آبجیم خورد حس فوق العاده قشنگی داشتم ، شروع کردم به مالیدن کصش، دلم میخواست ازش بخوام که اونم کیرمو بماله ، ولی میدونستم که خجالت میکشه ، یکمی که گذشت سپیده بدون اینکه حرفی بزنه به پهلو پشت به من خوابید، وقتی پشتش رو به من کرد منم پیرهنم رو کامل در آوردم بعد هم از پشت یواش چسبیدم به خواهرم ، الان دیگه کیرم لای پای سپیده جونم بود ، پام رو انداختم رو پاش و با دستم شروع کردم از روی پیرهن پستونا کوچولوش رو مالیدن، اولین بار بود که داشتم بهشون دست میزدم، صدای نفس نفس زدنای سپیده رو میشنیدم، خواهرم داشت از اینکه براش لاپایی میزنم لذت میبرد، دستم رو بردم سمت دهنم یه توف انداختم کف دستم و بعدش مالیدم رو کیرم، دوباره شروع کردم به لاپایی زدن الان دیگه روون تر و لذت بخش تر بود، تو این مدت با کیرم رو به کصای زیادی مالیدم ولی هیچ کدوم سپیده نمیشدن، حس اینکه دارم برا خواهرم لاپایی میزنم عالی بود، مامان شیرین راست میگفت که لذت بخش ترین نوع سکس ، سکس با محارمه، محکم به سپیده چسبیده بودم و داشتم براش لاپایی میزدم و با دستام سینه هاش رو میمالیدم ، دستم رو بردم زیر پیرهنش و بی واسطه پستونای لیموییش رو لمش کردم، باید کص خواهرم رو میلیسیدم بعد از چند دقیقه لاپایی زدن کارمو متوقف کردم بعد آروم رفتم زیر پتو، سپیده هنوز به پهلو خوابیده بود و نمیدونست میخوام چیکار کنم، با دستم آروم به زانوش فشار آوردم که برگرده و طاق باز بخوابه، از کنار زانوش شروع کردم به بوسیدن و اومدم بالا، بعدش رون هاش رو بوسیدم بعد هم کنار کصش رو، اولین بوسه رو که روی کصش زدم یه آه خفیف کشید ، بعدش یه لیس سرتاسری از پایین تا بالای کصش زدم دستش رو گذاشت روی سرم ، آروم داشت سرم رو نوازش میکرد ، منم شروع کردم به لیسیدن کصش ، با زبونم روی شیار کصش میکشیدم ، این چند وقت از بس کص لیسیده بودم حرفه ای شده بودم آروم آروم زبونم رو تا اونجایی که جا داشت وارد کصش میکردم و میچرخوندم ، سپیده از شدت لذت پاهاش رو روی زمین میکشید ، دهنم رو کامل گذاشتم رو کصش و شروع کردم به مکیدنش ، همزمان زبونم رو روی کصش میچرخوندم ، این کار واقعا زن ها رو دیوونه میکنه ، ده دقیقه ای این کارو کردم ، سپیده شروع کرد به لرزیدن های پشت سرهم و صداش هم دیگه بلند شده بود ، وقتی تموم شد تصمیم گرفتم روش بخوابم و ازش لب بگیرم ، دلم نمیخواست این کار غیر علنی باشه دلم میخواست تمام پرده های حیا رو پاره کنم و تو چشمای خواهرم نگاه کنم و بهش بگم دوست دارم ، مثل مار روی بدنش لغزیدم و اومدم بالا ، الان کیرم روی کصش بود و صورتم روبروی صورتش ، سپیده چشماش رو بسته بود ، هر دو تا چشماش رو بوسیدم و سرمو بردم نزدیک گوشش و گفتم سپیده آبجی ، چشمات رو باز نمیکنی؟ حرفی نزد ، سرم رو بردم نزدیک گردنش و شروع کردم به لیسیدن ، سپیده دستاش رو دور بدنم حلقه زد و منو به خودش فشار داد، معلوم بود بینهایت حشریه و داره لذت میبره، دوباره بهش گفتم ، سپیده جونم آبجی جونم باز کن چشمای قشنگت رو تا ببینمت ، وقتی جوابی ازش نشنیدم گفتم حداقل بذار پیرهنت رو دربیارم ، دستاش رو داد بالا منم پیرهنش رو زدم بالا و درآوردم ، الان دیگه هر دو تامون لخت مادرزاد بودیم، شروع کردم بدنم رو مالیدن به بدن خواهرم ، سپیده هم داشت با دستاش که روی کمر من بود بدن منو نوازش میکرد و از اینکار کاملا راضی بود ، شروع کردم به بوسیدن صورت سپیده و گفتم ، آبجی جونم ، الهی فدای تو بشم ، چشماتو باز میکنی ، از چی خجالت میکشی قربونت بشم ، چشماتو باز کن که بیشتر لذت ببری عزیزم ، بعد هم لبش رو بوسیدم ، بالاخره خواهرم چشماش رو آروم باز کرد ، یه بوس محکم از لبش گرفتم و گفتم
-الهی قربونت بشم من
-احسان خجالت میکشم داداش
-خجالت نکش سپیده جونم ، میخوای لب بگیریم؟
-آره
لبم رو گذاشتم روی لبش و زبونم رو وارد دهنش کردم ، معلوم بود اون خوب بلد نیست ولی کم کم راه افتاد ، منو محکم بغل کرده بود و بشدت از این کار لذت میبرد ، وقتی لبامون از هم جدا شد ، خیره شدم تو چشمای قشنگش
-اینجوری نگام نکن داداش ، خجالت میکشم
-خجالت نداره که تو بغل داداشتی که عاشقته
-خیلی دوست دارم داداش
-من بیشتر سپیده جونم
-داداش میشه ببینمش ؟
-آره فدات بشم
از روی سپیده پاشدم و جلوش ایستادم اون پاشد نشست ، کیرم رو گرفتم جلوش، سپیده داشت با هیجان کیر منو نگاه میکرد
-بگیرش تو دستات
با تردید آروم دستش رو دور کیرم حلقه کرد ، خیلی با حال بود، حس اینکه خواهرم داره کیرمو دست میزنه فوق العاده قشنگ بود
-بمالش
شروع کرد به عقب جلو کردن دستش
-یکمی توف بزن کف دستت که راحت تر باشه
حالا دیگه سپیده داشت برام جق میزد ، منم روی ابرا بودم ، بهش گفتم پاشه واسه ، وقتی ایستاد تازه میتونستم اونهمه زیبایی رو یکجا ببینم ، بدن لخت و سفید و بی موی خواهر خودم ، هنوزم خجالت میکشید ، دستمو گذاشتم زیر چونه اش و آوردم بالا با هم چشم تو چشم شدیم بهش گفتم
-سپیده دیگه هیچ خجالتی بین من و تو نباید باشه، باشه؟
-باشه داداش
همونطور که ایستاده بودم دستم رو گذاشتم رو کصش و مالیدم بهش گفتم تو هم بمال برام ، از این کار خیلی خوشم میاد و جزو بهترین فانتزی های منه هنوز ، لبم رو گذاشتم روی لبای آبجیم و در حالی که داشتم کصش رو میمالیدم و اونم کیرم رو میمالید ازش لب میگرفتم ، هر چی از حس قشنگ اون لحظات براتون بگم کمه ، بعدش محکم همدیگه رو بغل کردیم ، انگار دلمون نمیخواست از همدیگه جدا بشیم ، من رفتم رو صندلی نشستم و به سپیده گفتم بیا رو پام بشین ، همیشه دوست دارم یه زن رو لخت بشونم روی پام ، داشتم سینه هاش رو میمالیدم و گردنش رو میخوردم ، بهم گفت
-داداش من سنگینم اذیت میشی
-الهی من قربون سنگینیت بشم ، اصلا اذیت نمیشم ، سپیده میای برقصیم؟
-رقص؟
-آره همینجوری لخت برقصیم
-آخهه
-آخه نداره که خجالت میکشی هنوز؟
-آره
-گفتم که خجالت رو بذار کنار
-باشه
رفتم رادیو ضبط رو آوردم یه آهنگ نسبتا شاد ولی مجاز داشتیم ! رو کاست، گذاشتم و به سپیده گفتم شروع کن ، سپیده هم دیگه خجالت رو گذاشت کنار و همونجوری لخت شروع کرد به رقصیدن ، اگه تا حالا زن لخت رو در حال رقصیدن ندیدین نصف عمرتون بر فناس، وقتی سینه هاش بالا و پایین میشد ، اون شیار کصش ، موهای قشنگنش ، منم باهاش شروع کردم به رقصیدن ، وقتی خسته شدیم بغلش کردم و دوباره نشستیم رو صندلی
-وای خیلی با حال بود داداش
-من که بهت گفتم
-بریم لباس بپوشیم؟
-لباس واسه چی؟ مگه مامان و اینا الان میان؟
-نه ولی خب همینجوری لخت باشیم تو خونه؟؟
-آره اینقدر حال میده
-واقعا ؟ تا حالا امتحان نکردم
-من شبا تو رختخواب لخت میشم خیلی با حاله
-جدی؟؟؟
-آره کاش میشد همیشه بدون لباس باشم ، همه جا و همه وقت
-اگه تو میگی با حاله تا اومدن مامان و اینا لخت میگردیم
بغلش کردم و لبش رو محکم بوسیدم
-راستی شیطووون بهم نگفتی امروز یهو چی شد این کارا رو کردی و منو به آرزوم رسوندی؟
سرش رو انداخت پایین و چیزی نگفت
-سپیده قرار شد خجالت تعطیل دیگه مگه من و تو چیزی هم داریم که ازش خجالت بکشیم ؟
-راستش من میدونستم تو منو دید میزنی
-چجوری؟
-یه روز دیدم که از شیشه شکسته توالت داری دید میزنی
-عههه خب بهم نگفتی
-خب روم نمیشد ، تازه اونروز هم خواب نبودم که هی صورتت رو میمالیدی به کونم
-جدی؟ حال کردی دوست داشتی؟
-آره خیلی خوب بود دوست داشتم
-ولی ما باهم چند بار دیگه هم تنها شدیم و تو اینجوری نکردی چی شد امروز ؟
-شهلا
-شهلا چی؟
-این یک هفته که من جات رفتم پیش شهلا ، اون بهم گفت
-واقعا؟؟؟ چیا گفت
-داستانش طولانیه آخه
-خب بگو انگار ما جایی کاری داریم
-ببین از همون شب اول که رفتم پیش شهلا ، اون لباسای فوق لختی میپوشید ، شب اول یه دامن داشت نیم وجب زیر کونش ، یه نیم تنه هم داشت که تکون که میخورد پستوناش پیدا بود ، من تعجب کرده بودم که خانم احمدی که یه زن مذهبیه اینجوری لباس پوشیده ولی خب گفتم ما دوتامون زنیم ، من لباسم کامل پوشیده بود و حتی روسری داشتم ، شهلا همون اول روسریم رو باز کرد ، بعد رفت با ویدیو یه شو گذاشت رو شروع کرد به رقصیدن ، به منم گفت برقصم ، منم گفتم اخه این لباسا مناسب نیست ، انگار منتظر همین حرف بود ، منو برد تو اتاق و کامل لختم کردم ، خیلی خجالت کشیدم ، آخه حتی شورت و سوتین منو دراورد! بعد دید من کصم پر از مو ، گفت بیا بریم یکمی بهش صفا بدیم ، من هر چی انکار کردم اون بازم اصرار کرد، آخرش منو به زور بردم تو حموم ، بعد خودشم لخت شد ، من اصن تعجب کرده بودم اخه یهو شب اول جلو من لخت شد خیلی عجیب بود ، بعد کصش رو بهم نشون داد گفت ببین باید اینجوری بی مو و تمیز باشه ، من خجالت کشیدم ولی شهلا گفت اشکال نداره عزیزم الان درستش میکنیم باهام بعد هم رفت یه تیغ آورد گذاشت تو مکینه و کف هم درست کرد و با دستای خودش شروع کرد به مالید رو کصم ، ولی قشنگ معلوم بود داره با منظور میماله ، اولین بار بود یه غریبه داشت کصم رو دست میزد، یه حالی شده بودم ، شهلا داشت با دستای کفیش کصمو میمالید و تو صورتم نگاه میکرد و میخندید ، هم خجالت میکشیدم هم یه حس تازه و قشنگ تو وجودم اومده بود ، یکمی که گذشت گفت خب دیگه وقتشه پاهات رو از هم باز کن ، بعد هم شروع کرد خیلی آروم پشمای دور کصم رو زدن ، و کصم کامل تمیز شد بهم گفت دولا شو و دو طرف کونت رو بگیر تا از هم باز بشه ، بدون اینکه سوالی بپرسم انجام دادم ، اونم موهای کم دور سوراخ کونم رو زد بعد هم موهای وسط پام ، دیگه کص و کونم کامل تمیز شده بود ، بهم آب ریخت و بعد گفت ببین چه خوشگل شد، خدایی راست میگفت خیلی خوب شده بود ولی من پاهام مو های ریز داشت ، در صورتیکه پاهای شهلا صاف و بی مو بودن ، دستمو کشیدم رو پام ، همون موقع شهلا فهمید و گفت برا اونام یه فکری میکنم ولی اینا رو با تیغ نزنی بهتره، خب چکارش کنم خاله؟ بیا بریم بیرون تا بهت بگم ، یه حوله کوچیک داد بهم که پاهامو خشک کنم ، لباسامو برداشتم که بپوشم گفت نه نمیخواد الان میخوایم موم بندازیم ، بعد هم همونجور لخت رفتیم تو اتاق ، من خیلی خجالت میکشیدم که لختم ولی شهلا خیلی ریلکس بود و لخت تو اتاق میگشت ،رفت وسایل رو برا موم آورد و شروع کرد به گذاشتن به پام و .... ، یکمی درد داشت ولی تحمل کردم وقتی تموم شد گفت الان بیا جلو آینه ببین چی شدی، یه آینه قدی داشت رفتم روبروش ، واقعا عجب لعبتی شده بودم ، شهلا هم. اومد پشت سرم ایستاد و بعد هم شروع کرد به دست کشیدن رو پام و میگفت ببین بدون مو بهتره حتی رو کصم هم دست گذاشت میگفت ببین چه خوشگل شده، از خجالت داشتم آب میشدم ولی از اینکه بدن لخت شهلا میمالید بهم حس خوبی بهم دست میداد ، دوست داشتم ادامه داشته باشه ، شهلا از پشتم اومد کنارم ، بعد شروع کرد فیگور های مختلف با پاهاهش گرفتن، میگفت بنظرت پاهام چطوره؟ من که هاج و واج مونده بودم چی بگم، یه نگاه به صورتم کرد و گفت هان نظرت چیه ؟ خوبه خاله، همین فقط خوبه؟؟ و زد زیر خنده باید بگی عالیه ، بعد دستش رو گذاشت دوطرف کصش و بدنش رو داد جلو و گفت ببین چه خوب کصم رو شیو کردم ، وای اصلا واژه کص برا من یه چیز ممنوعه بود بعد شهلا بی پروا میگفت ، نظرت چیه ؟ بنظرت اینم خوبه یا عالیه و بعد زد زیر خنده ، من خودمو که تو آینه میدیدم از خجالت سرخ شده بودم ، بعد شهلا گفت این کص هر کیری رو راست میکنه !!!!! چنان شوکه شدم که انگار سطل آب یخ ریختند روم، من واژه کیر رو چند بار اونم از دهن بچه ها مدرسه که داشتند باهم حرف میزدند شنیده بودم! دفعه اولی بود یه نفر اینو بهم میگفت ، یه جوری شدم ، بعدش شهلا گفت خب حالا بریم لباس رقص رو بپوشیم.....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام