قسمت نهماون روز یکم بعد دعوامون رفتم تو اتاق سراغش. رو تخت خوابیده بود و با گوشیش کار میکرد. بهش گفتم "نوشین بیا حرف بزنیم دیگه بچه بازی درنیار" بالشو پرت کرد سمتم و گفت "گمشو ببینم... من بچه بازی درنیارم؟ تو ابروی منو بردی با این امل بودنت" خودمو زدم به خریت و گفتم "ببخشید من یکم زیاده روی کردم. خسته بودم از سر کار اومده بودم پشت در وایساده بودم، یکم اعصابم خورد شد" لحنش یکم نرم شد و گفت "نمیشه هرجور دلت میخواد رفتار کنی که. تو دیگه ازدواج کردی، اگه قرار باشه به زنت اعتماد نداشته باشی چه مردی هستی؟ ادمی که به خودش شک داره به زنش شک میکنه" من گفتم "خب اخه عزیزم رفتار تو هم موثر بوده دیگه... همش به من میگی کیرم کوچیکه و ارضات نمیکنم و حس بدی بهم میدی" گفت "عزیزم این چه حرفیه؟ تو با دهنت خیلی قشنگ ارضام میکنی. دروغ چرا، من دوست داشتم کیرت یکم بزرگتر بود، ولی همه چیز که سایز نیست. اون قرصاتو میخوری؟" گفتم اره. گفت "افرین... بعدشم شما مردای ایرانی زیادی حساسید رو این چیزا... الان خیلیا تو دنیا رابطه باز دارن و خوبن باهم، ازدواج که فقط سکس نیست" با عصبانیت گفتم "یعنی چی نوشین؟" سریع گفت "نه عزیزم منظورم این نبود که ما هم داشته باشیم که. من بهت وفادارم و کاری نمیکنم مطمئن باش، ولی میگم اینقد خودتو با فکرش اذیت نکن. من که میدونم حتی خوشتم میاد. بیا اینجا ببینم"شلوارمو کشید پایین و کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد مالیدن. همونطور که میمالید تو چشمام نگاه میکرد و میگفت "این اقا کوچولو امروز حسودیش شده بود؟ فک میکرد یه کیر دیگه جاشو گرفته؟ اره؟ نباید از این فکرا کنه دیگه، من مواظبشم..." و شروع کرد خوردن کیرم. تا ته ته کیر راست شدمو بدون مشکل میکرد تو دهنش. با همون لحن گفت "اوممم... امروز خوشمزه تر شده... نکنه حسودی کردن کیر ادمو خوشمزه تر میکنه؟ فک کردی کامی داره کسمو میکنه؟ اره؟" من که دیدم دارم میام بهش گفتم بسه و کیرمو کشید بیرون از دهنش. دقت کرده بودم هروقت حرفی میزد که به بیغیرتی ربطی پیدا میکرد کیر منو میمالوند که من نرم بشم و تو ذهنم پیوند بخوره به لذت. خیلی کارشو خوب بلد بود. بلند شد و با خنده گفت "چیه میخوای واسه کسم نگهش داری؟ واقعا فک کردی بعد رفتار امروزت از کس خبریه؟ بشین اینجا تا بیام" و از اتاق رفت بیرون. با خودم فکر کردم چطور این زن هرکاری میخواد با من میکنه و من نمیتونم مقاومت کنم؟ شاید فکر کنید به خاطر دختر ندیده بودنمه ولی الان که تو امریکا زندگی میکنم و کلی زن لوند و ارباب کارکشته داشتم هم بهتر از نوشین ندیدم. با این که طلاق گرفتیم ولی مطمئنم هروقت اراده کنه میتونه دوباره جلوم کس بده و مجبورم کنه آب بکناشو از کسش بلیسم. انگار یه سحری تو رفتارش بود.وقتی برگشت دیدم یه ست خیلی سکسی پوشیده. یه تاپ صورتی پوشیده بود که بالای سینه هاش بسته میشد اما چاک سینش معلوم بود با یه ساپورت بلند مشکی شیشه ای که با دوتا بند بسته شده بودن به کمربندش. دوتا بند چرمی هم دستش بود. اومد جلو و کونشو داد طرفم و گفت "چطوره؟" گفتم عالیه و دستمو بردم جلو کونشو لمس کنم که محکم زد رو دستم و گفت "حق نداری به کونم دست بزنی" گفتم "نوشین اذیت نکن دیگه خیلی حشریم" یهو هلم داد رو تخت و بهم گفت "اگه نمیتونی دست نزنی پس باید دستاتو ببندم" و دستامو با بند چرمی ای که با خودش اورده بود بست به تخت. گفتم "این چه کاریه دیگه؟ یعنی چی؟" گفت "این تنبیهت واسه بد حرف زدنه... خوب بهت میاد" گفتم "عزیزم من خوشم نمیاد دیگه، بازم کن" بدون این که چیزی بگه چندبار با دست محکم زد کیرم و خندید. کونشو قمبل کرد طرفم و گفت "لباسمو دوست داری نه؟ کونم توش چطوره؟" هنوز جای دست کامی که سرخ شده بود رو کونش بود. گفتم "خیلی عالیه عزیزم، مثل همیشه محشر شدی" شروع کرد کون قمبلشو به کیرم مالیدن. کیرم میفتاد لای شیار کون نرم و بزرگش و واقعا حال میداد. برگشت و در حالی که کیرمو میمالوند لای کسش ازم چندتا لب طولانی و پرحرارت گرفت. گفت "کسمو دوست داری؟ دوست داری کیر کوچولوتو بکنی توش؟" سرمو تکون دادم. خندید و گفت "نمیشه، باید تنبیه شی" رفت خوابید جلوم رو تخت و تاپشو داد بالا و پاهاشو قشنگ باز کرد تا کسشو ببینم. شروع کرد مالیدن کسش و اه کشیدن، منم با دستای بسته نشسته بودم رو تخت. انگشتشو خوب کرد تو کسش و بالا پایین کرد و اومد کرد تو دهنم. انگشتشو که میخوردم اون لذت شرورانه رو با لبخند تو صورتش میدیدم.یهو خیلی محکم و سریع شروع کرد ساک زدن کیرم. خیلی خوبتر از همیشه کیرمو میخورد. یکی دو دقیقه که خورد از دهنش کشید بیرون و یه چک زد تو تخمام و گفت "الان نمیای. هروقت من بگم میای. تو دو دقیقه بیشتر نمیتونی کسمو بکنی، باید اینطوری تمرینت بدم تا بیشتر طول بکشه." بعد رفت جلوتر قمبل کرد و گفت "بیا بکن توش" بهش گفتم "میشه یکم بیای جلوتر؟ خیلی دوری" در حدی که سر کیرم برسه به کسش اومد نزدیکتر و لپای کونشو با دست باز کرد. مث جنده ها میخندید و میگفت "جون، بیا بگیرش دیگه. کسم در اختیارته، بکنش... تلاش کن بتونی کیرتو بکنی تو، زور بزن" من با تمام توان تلاش میکردم کیرمو بکنم تو کسش و تا یکم میرفت تو کونشو میبرد جلوتر تا کیرم بیاد بیرون و با خنده گفت "خیلی نزدیک بودا، ولی انگار نشد بازم... میبینی عزیزم؟ اینطوری کیرت برای رسیدن به کسم درازتر میشه، همونطور که گلا برای رسیدن به خورشید رشد میکنن. تلاش کن" من با تمام توان خودمو دادم جلو و کیرمم دادم جلو در حدی که کمرم درد گرفت تا سر کیرم رفت تو کسش. با خنده دست زد و گفت "افرین، دیدی تونستی؟ حالا که اینقد پسر خوبی هستی میذارم بکنی توش" و اومد منو خوابوند رو تخت و کس و کونشو گذاشت رو کیرم. شروع کرد لرزوندن و بالا پایین کردن کونش رو کیرم و گفت "کونم از اون زاویه قشنگه؟ مگه نمیخواستی کسمو بکنی؟ بکن دیگه" من داشتم لذت میبردم و نزدیک بود بیام که از رو کونم پاشد و یکی محکم زد رو تخمام و گفت "حق نداری بیای، من هنوز اماده نیستم... اگه جرات داری بدون اجازه من ابت بیاد... هرموقع خواستی بیای به این فک کن که اگه ابت قبل از ارضا کردن من بیاد چه بلایی سرت میارم تا حشرت بخوابه" و شروع کرد کونشو رو کیرم تکون دادن.سی ثانیه بعد داد زدم و گفتم "اخ نوشین الان میام" که از رو کیرم پاشد و گفت "اه... نه خیر نمیای... سعید حالمو به هم میزنی اینقد بی مصرفی...اه... بیا کسمو بخور تا بیام" گفتم "تو رو خدا بذار ابم بیاد تخمام درد گرفته" کونشو گذاشت رو دهنم و گفت "خفه شو کسمو بخور" یکم که خوردم ازم پرسید "داری میمیری که ابت بیاد نه؟" همونطور که کسش تو دهنم بود گفتم اوهوم. گفت "فقط یه شرط داره. زنگ بزنی به کامی ازش معذرت خواهی کنی و بگی اگه میشه ما هم واسه گودبای پارتیش بریم" و کونشو از رو صورتم برداشت. گفتم "امکان نداره. اگه بخوای میریم مهمونیش ولی من زنگ نمیزنم ازش معذرت بخوام" کس و کونشو گذاشت جلو صورتم و در حالی که کیرمو میمالید با لحن شیطون گفت "مطمئنی؟ حیف شد اخه میخواستم ابتو بیارم" من که داشتم میمردم واسه این که ابم تو دهنش بیاد گفتم "اخه عزیزم این خیلی تحقیرامیزه، چه فکری با خودش میکنه؟" با کونش زد تو صورتم و گفت "یا باید به حرف مردم فکر کنی یا به ارضا شدن. کدوم؟" من که مغزم کار نمیکرد با زجر گفتم "باشه باشه، هرکاری بگی میکنم. فقط کیرمو همینطور بخور تا بیام. خواهش میکنم" قهقهه زد و شروع کرد محکم ساک زدن کیرم. سی ثانیه طول نکشید تا ابم اومد. خیلی واضحه که ابمو نخورد و موقع اومدنم کیرمو کشید بیرون و ابمو ریخت رو شکم خودم، ولی خب بازم خیلی حال داد. باید درک کنید. برای من که تا حالا به جز نوشین کسی بهم نگاه هم نکرده بود همه این چیزا خیلی حشری کننده بود و وقتی کیرمو ساک میزد از همه زندگیم بیشتر لذت میبردم.نیم ساعتی بعد سکس بهم گفت زنگ بزنم به کامی. من که ارضا شده بودم و عقلم سر جاش اومده بود یکم بحث کردم که کار اشتباهی نکردم و چرا باید معذرت بخوام و اونم گفت قول دادی باید بکنی وگرنه دیگه به حرفت اعتماد نمیکنم از ارضا شدنم خبری نیست. خلاصه قبول کردم. راستش خیلی راحت نبودم ولی نمیخواستم نوشین بازم عصبانی شه. وقتی زنگ زدم بعد کلی بوق خوردن برداشت. "جانم؟" "سلام کامی جان، منم سعید" "ببین داداش اگه راجب امروز زنگ زدی من حوصله دعوا ندارم..." سریع گفتم "نه اتفاقا زنگ زدم عذرخواهی کنم. ببخشید رفتار من درست نبود، نباید عصبی میشدم" لبخند پهنی رو صورت زنم نشسته بود. کامی از اون طرف خط گفت "معلومه که نباید میشدی، من فقط داشتم وظیفمو به عنوان یه دوست انجام میدادم" حرومزاده خوب داشت مسخرم میکرد. بعد یه مکث طولانی گفت "حالا عیب نداره، دیگه از این اشتباها نکن که عصبی میشم. نوشین راجب شب جمعه بت گفته؟" گفتم "بله، گفتش گودپارتیته انگار" خندید و گفت "اره دیگه دارم میرم از ایران. تو و نوشین هم بیایید، دوست دارم بار اخر یه خاطره خوب براتون بسازم" حس میکردم همه حرفاش خیلی واضح تیکه به کردن زنم داره. من همون نقش احمق بودنمو ادامه دادم و گفت "چشم حتما، خدمت میرسیم" وقتی تلفنو قطع کردم دیدم لبخند نوشین دیگه قشنگ به خنده تبدیل شده. کیف میکرد که شوهرش اینقد احمق و بیغیرته. شرط میبندم با کامی هماهنگ کرده بودن که من همچین کاری کنم. اومد لپمو بوس کرد و گفت "افرین عزیزم بهت افتخار میکنم که اینقد بالغانه رفتار کردی" گفتم "خواهش میکنم عزیزم هرچی تو رو خوشحال کنه انجام میدم"فرداش دیدم رفته حموم و حسابی به خودش رسیده و سکسی تر از همیشه شده. همونطور که حوله دور بدنش و موهاش بود اومد نشست رو مبل و گفت "عزیزم دست و پامو لاک میزنی؟" منم گفتم باشه و مشغول شدم. پاهاشو گذاشته بود بغلم براش لاک بزنم و مدام بهم دستور میداد که اینکارو بکن اونکارو نکن. یه جورایی برام تحریک کننده بود. پاهای گوشتی و خوشگلشو ماساژ میدادم و براش لاک میزدم. وقتی تموم شد پاشد رفت تو اتاق و گفت "عزیزم من یه نیم ساعتی طول میکشه حاضر شم. تو که حاضر شدی میخوای برو ماشینو بنزین بزن و خریدای خونه رو انجام بده و بیا تا بریم" منم گفتم باشه و رفتم. وقتی برگشتم سر کوچه منتظرش وایساده بودم تا بیاد که یهو دیدم داره از دور میاد و چندتا از پسرای نوجوون محل هم دارن پشتش میان و میخندن. یکیشون انگار هی حرف میزد و تیکه مینداخت و بقیه میخندیدن. زنمم با این که بهشون نگاه نمیکرد ولی یه لبخند جنده طوری رو لباش بود که باعث میشد اونا پرروتر بشن. پسر همسایمون آرتین که خیلی هم بچه پررو بود دستشو انداخت لای کونش و لباشو پشتش شکل بوس کرد و همه دوستاش خندیدن. زنمم بلند جوری که من از اون فاصله به صورت خفیف صداشو شنیدم با خنده گفت «خیلی اشغالی به خدمتت میرسم» که پسره داد زد "خدمت از ماست" و با دوستاش زدن قدش. وقتی زنم اومد من خودمو زدم به ندیدن و نشنیدن و فقط بهش سلام کردم و رفتیم. تو راه یه اشاره ای به شهروز کرد که الان یادم نیست چی بود دقیقا ولی اون موقع حدس میزدم به این ربط داشته باشه که آرتین اونو یاد شهروز مینداخته. تا الان دیگه سلیقه زنم قشنگ دستم اومده بود. نوجوونای شر و تخس، جوونای هیکلی و بکن و مردای قدرتمند و باصلابت. دقیقا همه چیزایی که من هیچوقت نبودم.وقتی رسیدیم ویلای کامی اینا تو لواسون باورم نمیشد چی میبینم. یه ویلای خیلی بزرگ و سرسبز با استخر و اصطبل و کلی درخت میوه. در حدی ویلاشون خفن بود که واقعا یه لحظه به فکرم رسید نوشین چرا به جای این که به اون بچسبه اومده با یکی مث من ازدواج کرده. واقعا نمیفهمیدم. وقتی رفتیم تو همه با نوشین خوش و بش گرمی کردن که معلوم بود همه پسرا خوب زنمو میشناسن و حتی باهاش شوخی دارن. نوشین همراه یکی از دخترا رفت لباسشو عوض کنه و برگشت. یه تاپ شل و گشاد پوشیده بود بدون سوتین. وقتی اروم بهش گفتم چرا سوتین نپوشیدی گفت "چه میدونم، یادم رفت. چقد گیر میدی تو. من امشب اصلا حوصله این رفتاراتو ندارما" و ازم جدا شد رفت پیش دوتا از دخترا کوکایین بزنه. فهمیدم اصلا شب خوبی در انتظارم نیست. تنهایی وایساده بودم که شایان همون فروشنده لباسه رو دیدم. من که انتظار نداشتم اونم اینجا باشه چون اون موقع تو ذهنم نبود که دوست کامیه، حسابی تعجب کردم و رفتم پیشش گفتم "سلام شما هم اینجایید؟" یه سری تکون داد و با بی میلی گفت "سلام، خوبید شما؟ بله دیگه" و دوباره مشغول صحبت شد. من که بعد چندبار تلاش دیدم واقعا نمیتونم با کسی جور بشم دوباره رفتم پیش زنم و هرکجا میرفت بدون این که بهم بگه دنبالش میرفتم. مث یه بچه که دنبال مامانش میره و برای این که بهش توجه کنه التماس میکنه.زنم حسابی بالا بود و بدون این که رو بگیره جلوی من با بقیهی مردا لاس میزد. مثلا وقتی داشت با یه پسره بدنساز هیکلی حرف میزد و بحث ورزش شد گفت "هیکل من چطوره اردلان؟ رژیم گرفتم تازگیا". پسره دستشو گذاشت رو پهلوهای زنم و گفت "نه خوشم اومد، اینا رو خیلی خوب شکل دادی... اگه خواستی یه بار بیا باشگاه ما، من میتونم واست کلاس خصوصی بذارم." زنمم عین جنده ها خندید و گفت "حتما، باعث افتخاره" یا مثلا یه بار که یه پسره از توی ظرف یخ ابجو بهش داد جلوی من برای تشکر ازش لبشو بوس کرد و با لحن لوس گفت "مچکرم". چند دقیقه بعد که داشت تو گالریش به همون پسره عکس نشون میداد انگار اشتباهی رفت عکس بعدی و گفت "اوا خاک بر سرم این اینجا چیکار میکنه" که پسره هم با خنده گفت "چرا؟ چیز بدی نبود که" من اونقد بدون این که متوجه باشم از فشار این کارای نوشین مشروب خوردم که حسابی مست شده بودم. قبلا گفته بودم که الکل بهم نمیساخت. اونم رو کوک و الکل بود و داشت با پسرای مختلف میرقصید و هرکدوم از هر فرصتی برای مالیدنش و لاس زدن باهاش استفاده میکردن.بعد رقصش در حالی که حسابی عرق کرده بود یه بوس کوچولو از لبم کرد و گفت "من خیلی عرق کردم عزیزم... اوففف کوکش خیلی خوب بود.. میرم با کامی و شایان و دوستاشون اون طرف جکوزی و قلیون" و رفت پیش دختر و پسرا که تو جکوزی نشسته بودن و قلیون میکشیدن. لباساشو دراورد و فقط با بیکینی و شرت شد. پسرا همه به کون زنم که نخ شرتش که رفته بود لاش تنها چیزی بود که میپوشوندش زل زده بودن. چند دقیقه بعد از دور دیدم زنم نشسته رو پای کامی تو آب و اونم دود قلیونو میده تو صورتش. نوشین میخندید و یه چیزی در گوشش گفت که باعث شد کامی هم بخنده. یکم بعد پاشدن از اون طرف رفتن و اصلا حواسشون به این که من دارم نگاه میکنم نبود. حسابی بالا بودن و دیگه کلا منو آدم حساب نمیکردن. با چشام دنبالشون کردم، دیدم رفتن تو خونه. یه ربی منتظرشون موندم اما دیدم نیومدن. از اعصاب خوردی به نوشین پیام دادم که من دارم میرم تا بیاد بیرون، اما در کمال تعجب یکم بعد جواب داد "باشه برو عزیزم، شایان منو میرسونه" عجب اشتباهی کرده بودما. حالا دیگه نه میتونستم بمونم نه برم. به نوشین هم نمیشد حرفی زد، با اون اخلاقش ابرومو جلو اینا میبرد. مطمئن بودم زنم بازم امشب کسو داده. تو خونه که نمیشد رفت چون مهمونی خیلی شلوغ بود و تابلو میشد، ولی تصمیم گرفتم برم اون ته مهای باغ و بین درختا قایم شم تا بتونم بلکه یه چیزی ببینم. دیگه تو قایم شدن و دید زدن زنم و بکناش استاد شده بودم.هی شبتر شد و از دور میدیدم که کم کم مهمونا یکی یکی دارن میرن. اخر فقط کامی موند و شایان و زنم و یکی از دخترایی که تو جکوزی باهاشون بود که البته رو یکی از این صندلیای افتاب گرفتن اون ور استخر خوابش برده بود. من دیگه جرات پیدا کرده بودم و اومده بودم نزدیک نزدیک، پایین پلتفرم استخر. دیدم کامی و زنم نشستن رو یکی از این صندلیا و دارن از هم حسابی لب میگیرن. زنم فقط همون شرت و بیکینیه تنش بود و کامی هم فقط یه شرت هفتی. زنم از رفتاراش معلوم بود اصلا تو حالت طبیعی نیست، حتی به زور چشاشو باز نگه میداشت و وقتی کامی دستشو از پشتش برمیداشت انگار میخواست بیفته. شایان اومد نشست کنارشون و کامی بهش گفت "دوست دارم امشب کیر جفتمونو خوب بخوریا، همونطور که کیر منو تو اتاق میخوردی کیر شایانو بخور حال کنه." زنمم گفت چشم و افتاد رو کیر شایان. کیر خوشگلشو از گوشه شرتش بیرون اورد و گفت "آخ چه بویی میده کیرت عاشق این بوشم" اونم با یه دست بازوی زنمو گرفته بود و دستشو میکشید رو سرش. کامی اومد کیرشو داد دهنش و تمرکز از کیر شایان رفت رو کیر کامی. همونطور که کیر اونو تو دستش نگه داشته بود و بعضی وقتا میمالید، واسه کامی ساک میزد. بعد برگشت و کونشو داد طرف کامی و به شایان گفت "سرمو بگیر و قشنگ دهنمو بگا" شایان دو دستی سرشو گرفت و شروع کرد مث یه سوراخ تو دهن زنم تلمبه زدن. همونطور که زنم کیرشو میخورد شایان از شدت حال کردن داد زد "به این میگن پارتی، جااان" و کامی هم کیرشو از پشت کرده بود تو کس نوشین و میخندید. زنم گفت "جون بکنید منو، عاشقتونم. نمیخوام کیرتو از دست بدم کامی، میشه منم ببری همراه خودت از ایران؟" کامی خندید و گفت "اون وقت شوهر دیوستو چیکار میکنی؟" نوشین که معلوم بود مست کیر کامی و شایانه چشاشو بست و گفت "گور پدر اون... ازش طلاق میگیرم کامی، زنت میشم. کنیزت میشم. فقط این کیر بزرگتو ازم نگیر" جنده استاد حشری کردن مردا با حرفاش بود، هرچند با اون حالی که اون داشت فک کنم یه جورایی حرف دلش بود.همونطور که زنم واسه شایان ساک میزد و کامی محکم از پشت تو کسش تلمبه میزد بهش میگفت "اره رو کس و کونم کار کن کامی...همینطوری بزن توش... تو تنها کسی هستی که زبون کس منو میفهمه" شایان که انگار حسودیش شده بود گفت "پس من چی جنده خانوم؟" که زنم خندید و کیرشو بوس کرد و گفت "تو عزیز منی، ارزوم این بود میشد کیرتو مث اب نبات چوبی بذارم تو کیفم هرجا میرم بخورمش" بعد در حالی که چشاشو بسته بود داد زد "آخ میمیرم واسه کیرتون. بکنید کسمو که کسم واسه شما دوتاست" و از شدت فشار رون کت و کلفت شایانو گاز میگرفت. کامی بلندش کرد نشوندش و با شایان دوتایی بالاسرش وایسادن. زنم تو دست این دوتا مرد ورزشکار به سبکی یه گونی برنج بود. کامی بهش گفت "دوست دارم مث جنده های تو فیلم سوپرا به کیر جفتمون باهم حال بدی" زنم کیر جفتشونو گرفت تو دست و گفت "جون، یه جوری کیرتو میخورم که تا اخر عمرت هیچ دختری تو امریکا نتونه کیرتو اینطوری بخوره" و شروع کرد کیر کامی رو خوردن و واسه شایان با دست زدن. مرتب بینشون جابجا میشد و کیر یکیشونو میخورد و واسه اون یکی میزد. بعضی وقتا هم که انگار دهنش خسته میشد واسه جفتشون میزد. سینه های بزرگ و گردش از تاپش افتاده بودن بیرون و با هر تکونش میلرزیدن. واقعا منظره حشری کننده ای بود. دوتایی زن جنده منو گیر اورده بودن و داشتن ازش کار میکشیدن و لذت میبردن. معلوم نبود چندوقته زنم جندشونه. از تعریفایی که بعدا شنیدم مطمئن شدم این اولین سکسشون نبوده و چندین بار قبل اینم سه تایی سکس کرده بودن.یکم بعد کامی موهای زنمو گرفت بلندش کرد و گفت "پاشو بریم تو جنده خانوم، یهو بهار بیدار میشه میگه منم کیر میخوام" و با شایان خندیدن. زنمم مث یه دختر حرف گوش کن خوب پاشد و به جفتشون بوس داد و دنبالشون راه افتاد. یهو کامی بهش گفت "وایسا کنار ماشین کونتو قمبل کن ازت عکس بگیرم" زنم بدون معطلی پاشد قمبل کرد رو کاپوت بی ام و کامی و اونم با خنده ازش عکس گرفت. بعد رفت زد در کونش و همونطور که کیرشو میمالید لای کس سفید و تپلش گفت "جون جنده خانوم کونت مث پنبه میمونه از بس نرمه" بعد چندبار بالا پایین کردن کیرش گفت بسه و زد در کونش تا بره. همونطور که دور میشدن و میرفتن تو خونه هم یکی زد در کونش که لرزید و به شایان گفت "الله اکبر از کون این دختر، تا حالا مثلشو ندیدم" خلاصه اون شب بکنای زنم بردنش تو و نشد من ارضا شدنشونو ببینم، دیگه هم بیرون نیومدن. زنم رسما شب باغ دوست پسر سابقش مونده بود و تا صبح به اون و دوستش کس داده بود. منم یکم بعد از شدت مستی همونجا لای درختا رو زمین خوابم برد. فردا صبح زود از نور افتاب بیدار شدم و دیدم همه جا ساکته. اروم از دیوار رفتم رو سقف اصطبل و پریدم اون طرف. سوار ماشینم شدم و رفتم. تو راه این فکر اومد به ذهنم که صبحونه بگیرم ببرم برای زنم و دوتا بکناش و واقعا حشری شده بودم و میخواستم اینکارو بکنم، ولی گفتم نه ولش کن دیگه زنم خیلی سوارم میشه اینطوری. نمیدونستم همین الانم سواره.
قسمت دهمفرداش نوشین طرفای ساعت سه ظهر بود برگشت خونه. بدون این که حرفی بزنه فقط رفت سمت اشپزخونه اب بخوره. با طعنه بهش گفتم "علیک سلام، خوش گذشت دیشب؟" یهو با بی حوصلگی گفت "چیه دوست نداشتی بمونم؟ میخواستی مرد باشی غیرت داشته باشی زنتو ول نکنی بری" گفتم "این چه طرز حرف زدنه نوشین؟ حالا من ول کردم رفتم تو باید شب اونجا بمونی؟ زن شوهردار شب بیرون میمونه؟" اومد جلو و با پررویی گفت "چیه؟ شبا میشه کس داد روزا نمیشه؟ یا ناراحتی که خودت نبودی ببینی؟ میخوای داستانشو واست تعریف کنم تا دوباره ابت بیاد؟" خوب نقطه ضعف داده بودم دست این جنده تا اینطور ازش سواستفاده کنه. همونطور با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم "حرف مفت نزن نوشین". داد زد و گفت "نه وایسا ببینم. تو کیرت کوچیکه، چرا من باید از حال کردن محروم بشم؟ همیشه تو سکسمون مث میت اون پایین میخوابی من باید همه کارا رو انجام بدم یا میفتی روم مث خرگوش دوتا تلمبه میزنی ابت میاد. اونم از اون رفتار ابروبر املت پیش بقیست که ادم روش نمیشه باهات جایی بره. اره دیشب به کامی دادم. دلم واسه کیرش تنگ شده بود. اخرین باری بود که میتونستم باهاش بخوابم و خوابیدم. مشکلی داری؟" باورم نمیشد اینقد پررو تو چشمام زل زده باشه و همچین حرفایی زده باشه. من که از این حجم تحقیر شدن گریم گرفته بود بدون این که حرفی بزنم لباسامو پوشیدم و رفتم. همینطور با ماشین تو خیابونا دور میزدم و گریه میکردم. اشتباهی بود که خودم کرده بودم و الانم راه برگشتی نداشتم. روم نمیشد به خانوادم بگم میخوام زنمو طلاق بدم و پیشبینیشون درست از آب دربیاد، از طرفی واقعا نمیخواستم اینطوری زندگی کنم. درست نبود اینقد تحقیر بشم و نتونم حرفی بزنم.یکی دو ساعت بعد نوشین پیام داده بود کجایی. توجهی نکردم. چندبارم زنگ زد جواب ندادم. یکم بعد یه پیام داد که "ببخشید من خیلی تند رفتم. باور کن چیز خاصی نبود، فقط کیرشو خوردم" میخواستم تو جوابش بنویسم جنده خانوم دروغگو من با چشمای خودم دیدم چطور دونفری کردنت، ولی حیف نمیشد. دوباره پیام داد "ببخشید خب سعید تو ارضام نمیکنی مجبور میشم. بعدشم دیگه که داره میره نمیتونم باهاش بخوابم. خواهش میکنم بچه بازی درنیار، ببخشید دیگه" من همینطور دور میزدم و نمیدونستم چیکار کنم. خودم میدونستم بیغیرتم و واقعا از جنده بازیای زنم و حتی تحقیر شدن لذت میبرم، ولی خب دوست نداشتم ابروم بره و دیگه کسی ادم حسابم نکنه. نوشینم حق داشت یه جورایی، همچین دختر حشری و معتاد به سکسی یهو مجبور شده بود هرروز فقط با کیر ۱۰ سانتی من سر کنه. ولی خب چیکار میکردم؟ رفتم تو یه کافه روباز خلوت تو محلمون نشستم و یه قهوه گرفتم تا بهتر فکر کنم. یهو به ذهنم رسید برم تو یکی از این چت رومای بیغیرتی و با یکی حرف بزنم شاید یه راهی پیدا کردم. همینطورم شد. یکی اومد شخصی که خودش بیغیرت بود و همه جریانا رو واسش تعریف کردم. بهم پیشنهاد داد با زنم حرف بزنم و صادق باشم چون صداقت همیشه بهترین گزینست. گفت این احساسا طبیعیه و همه بیغیرتا اول دارن. گرایشتو که نمیتونی عوض کنی، ولی اگه زنت درک کنه و قوانین و قواعد بذارید بین خودتون مشکلی پیش نمیاد و خیلی هم حال میکنید. دیدم حرفاش منطقیه و تصمیم گرفتم همینکارو کنم شاید شد. البته خیلی چاره دیگه ای هم نداشتم.برگشتم خونه و تا رسیدم نوشین اومد جلوم. بازم معذرت خواهی کرد. شروع کرد کلی حرف زدن و وسط حرفاش بهم گفت "اخه عزیزم تو اونقد با داستانای من تحریک میشدی گفتم حتما اینم واست تحریک کنندست دیگه..." بهش گفتم این خیلی فرق میکنه و اون مال گذشتست. من از تصور گاییده شدنش لذت میبرم ولی دوست ندارم انجامش بدیم و میخوام به هم وفادار باشیم. اونم گفت "باشه عزیزم ببخشید، ولی خب من اذرماهیم. زنای اذرماهی روحیه ازادی دارن و نباید محدود بشن. اگه میخوای با من باشی باید یکم بازتر به دنیا نگاه کنی... ببخشید شیطون گولم زد. دیگه مطمئن باش فقط به تو میدم" تو دلم گفتم "تو خودت شیطونو درس میدی جنده" بعد ادامه داد "ولی خب سعید من دوست دارم رئیس باشم و بعضی وقتا تحقیرت کنم. قرار نیست خارج از اتاق خواب هم همینطور باشه. قول میدم. تو که دوست داری من بیشتر لذت ببرم نه؟" گفتم "راستش من خودمم دوست دارم عزیزم... ولی قول بده بقیه خبردار نشن" گفت باشه عزیزم تو بهترینی و بغلم کرد. بعد بهم گفت حالا برای معذرت خواهی یه سوپرایز خوب واست دارم. گفتم چی؟ گفت صبر کن یکم دیگه خودت میبینی. بهش گفتم خب حداقل بگو راجب چیه. گفت "قبلا راجبش صحبت کردیم، هم من خوشم میاد هم تو. اه... خودت میبینی دیگه سعید" گفتم "باشه خب تا سوپرایزت اماده میشه من یه حموم برم." از دیشب که لای درختا خوابیده بودم حموم نکرده بودم. وقتی از حموم اومدم بیرون دیدم صدای تینا میاد. سوپرایز زنم این بود که تینا بیاد خونمون؟ میدونید تینا انگار یه جورایی نقطه مقابل نوشین بود. نوشین گوشتی بود ولی تینا بیشتر ورزشکاری بود. نوشین موهاشو بلوند میکرد و پوست سفیدی داشت، تینا رنگ موهای خودش که مشکی بودو داشت و پوست سبزه ای داشت. نوشین قدش زیاد بلند نبود ولی تینا قدبلند و کشیده بود. چشما نوشین کشیده و خمار بود ولی چشمای مشکی تینا درشت و گرد بودن. خلاصه که تینا هم واسه خودش داف حقی بود ولی من بیشتر مدل نوشینو دوست داشتم.از حموم که اومدم لباسامو سریع پوشیدم و اروم اومدم دم در ببینم چی میگن. داشتن با هم حرف میزدن:-وای این لباست چه قشنگه. خیلی کس شدی جنده من-وای مرسی عزیزم، از تو که کس تر نیستم.-راستی مهمونی دیشب چطور بود؟-وای عالی بود، بهترین مهمونی عمرم بود. خیلی جات خالی بود-منو دعوت نکرد کامی بیشعور کثافت. تو چیکار کردی که رفتی اخر؟-وای اگه بگم باورت نمیشه. سعیدو مجبور کردم زنگ بزنه ازش خواهش کنه ما هم بریم.-جدی؟ چجوری؟زنم کونشو رو مبل تکون داد و مث جنده ها خندید و گفت "دیگه دیگه"-راستشو بگو بهش دادی یا نه؟-اوففف معلومه. تازه فقط به اونم نه-نهههه.... دیگه به کی دادی جنده کوچولوی من؟-اون دوستش شایانم بود، دوتایی همزمانتینا با دوتا دستاش نوک سینه هاشو نیشگون گرفت و گفت "وای واقعا که جنده ای نوشین... شوهرت کجا بود؟" نوشین خندید و گفت "فرستادمش رفت بابا" تینا با تعجب گفت "جدی؟ خوب تربیتش کردیا. بهش بگو بیاد ببینیم" نوشین صدام زد. یکم معطل کردم که نفهمن اونجا بودم. نوشین این بار داد زد و سینه هاشو از تاپش انداخت بیرون و دست تینا رو گذاشت رو کسش. تینا گفت "نکن بابا الان میاد یهو" نوشین خندید و گفت "اتفاقا میخوام ببینه. میخوام امروز حسابی حال کنیم"وقتی رفتم تو نوشین تا منو دید شروع کرد لب گرفتن از تینا و وقتی جدا شد رو به من گفت "عزیزم من و تینا جون میخواستیم یکم حال کنیم، دوست داری تو هم پیشمون باشی؟" با خجالت گفتم "سلام... والا بدم نمیاد" و نشستم رو مبل. نوشین دست تینا رو گذاشت رو سینه هاش و گفت جون بمالشون. تینا یه نیم نگاه با تنفر به من کرد و گفت "این خوشگلا رو بمالم؟ جون حتما... معلومه که شوهرت خوشش میاد، کی میتونه از دیدن خورده شدن این سینه ها خوشش نیاد؟" بعد دستشو کشید رو رون نوشین کنار بند بادیش و اروم شروع کرد کسشو مالیدن و گفت "چیزای دیگه هم واسه خوش اومدن هست... مثلا کس خوشمزت" بعد بندو زد کنار و کس زنمو بهم نشون داد و گفت "کس خوشگلشو ببین سعید... باید حسابی مواظبش باشیا پسره... این بهترین کسی نیست که تو زندگیت دیدی؟ اصن کس دیگه ای تو زندگیت دیدی؟" من فقط سرمو تکون دادم. دستشو کشید لای کسش و گذاشت رو صورتم و گفت "باید خدا رو شکر کنی که میتونی هر شب اینو بو کنی" نوشین خندید و گفت "هرشب که نمیذارم، فقط وقتی پسر خوبی باشه اجازه داره به کسم نزدیک بشه" تینا بهم نگاه کرد و خنده تحقیرامیزی کرد و گفت "جون پس بذار امروز باهاش یکم بازی کنیم" و دوتایی پاشدن.نوشین دستشو اورد پشت کون تینا و بغلش کرد و چندتا زد روش و در حالی که میلرزوندش رو به من گفت "نظرت راجب کون دوستم چیه؟ دوسش داری؟" بازم با خجالت گفتم بله. گفت "حاضری همونطور که به کون من خدمت میکنی بهش خدمت کنی؟" چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم. راستش واسم سخت بود برده تینا هم بشم، ولی خب در عین حال یه جورایی حشری کننده هم بود که مجبورم به دوست زنم که ازم متنفر بود خدمت کنم. نوشین اومد جلو زیر چونمو گرفت و گفت "حاضری یا نه؟ اگه دوست نداری میتونی از خونه بری بیرون تا ما کارمون تموم شه" سریع گفتم "نه دوست دارم، میکنم" تینا خندید و گفت "حالا شدی پسر خوب...بیا اینجا ببینم... خوب کیرت راست شده که. نوشین میبینی چطوری راست کرده؟" و کیرمو از رو شلوار میمالید. نوشین خندید و گفت "من که بهت گفتم واقعا خوشش میاد" تینا یکی زد رو کیرم و گفت "پس خوب بشین نگاه کن و حال کن" نوشین سریع گفت "ولی اجازه نداری جق بزنیا، فقط نگاه کن" تینا با تعجب و تحسین گفت "واسه جق زدنشم تعیین تکلیف میکنی؟ افرین بابا خیلی خوب تربیتش کردی" دیگه زنم داشت زیاده روی میکرد جلوی دوستش ولی خب گفتم میخواد خودشو بالا ببره اشکال نداره.تینا گرفت نوشینو کشید تو بغلش و شروع کرد ازش لب گرفتن. بعد بلندش کرد وایسه و بادیشو دراورد و شروع کرد شکمشو بوس کرد و اومد پایین رسید به کسش. بعد دوباره نشوندش و شروع کرد خوردن سینه هاش. چشاشو بسته بود و با حشری بودن تمام سینه های زنمو میخورد، جوری که انگار واقعا لذت میبره. گاهی هم به من نگاه میکرد جوری که دلم بسوزه. یکم بعد پاهای زنمو باز کرد و کسشو تف زد و شروع کرد یکم کسشو خوردن. همونطور که کسشو میخورد تو چشاش نگاه میکرد ببینه چقدر لذت میبره. همزمان هم انگشتشو تند تند میکرد تو سوراخش و از چشاش معلوم بود چقد لذت میبره. بعد خوابید رو مبل و شرتشو دراورد و گفت "بیا اینجا تو هم کسمو بخور ببینم جنده کوچولوی من" زنم به حرفه ای بودن اون نمیخورد، ولی تینا واقعا لذت میبرد. نوشین زیر هیچ پسری اینقد لذت نبرده بود که تینا از لز کردن با نوشین لذت میبرد. معلوم بود واقعا به دخترا علاقه داره. مدام اه میکشید و سینه هاشو میمالید یا با دستش محکم مبلو میگرفت یا سر نوشینو رو کسش حرکت میداد. تازه داشت دستم میومد که نقطه ضعف زنم قدرته، ربطی به کیر یا هیچ چیز دیگه نداشت. نوشین دوست داشت موقع سکس بهش دستور داده بشه و جنده کسی باشه، تینا هم اینو خوب فهمیده بود. سرشو با دست میگرفت رو کسش میلرزوند و حرکت میداد و بهش میگفت چطور بخوره یا چیکار کنه، نوشینم همشو اطاعت میکرد. تینا همزمان که دوست نوشین بود نقش خواهر بزرگترم داشت واسش.یکم بعد به زنم گفت بشینه رو صورتش. نوشین با شک گفت "بشینم رو صورتت؟" تینا محکم گفت اره. نوشین نشست رو سینه های تینا و کسشو گذاشت جلو دهنش و خودش دوباره مشغول خوردن کسش شد. تینا هم با جون و دل کس نوشینو میخورد و میمالید و محکم با دست میزد رو کونش. صدای نفس نفس زدن نوشین به طرز حشری کننده ای بلند شده بود و دوتایی با اب و صدا کس همدیگه رو میخوردن. تینا که انگار قلق نوشین دستش بود از یه جایی به بعد فقط با دست کسشو مالید تا شروع کرد ازش اب پاشیدن رو صورتش و مبل و لرزید و ارضا شد. بعد رو به من گفت "تا حالا اینطوری ارضاش کرده بودی؟" اروم گفتم نه. دوباره محکم پرسید "اصلا ارضاش کردی؟" گفتم "بله" نوشین گفت "ولی فقط چار پنج بار" تینا خندید و گفت "پس از وقتی عروسی کردی من زنتو بیشتر از خودت ارضا کردم. نوشین جون نظرت چیه دیگه من شبا بیام پیشت بخوابم به جای این؟" نوشین که یکم حالش جا اومده بود گفت "عالیه عزیزم" و شروع کرد کسشو خوردن. تینا بهم دستور داد کیرمو دربیارم. منم اطاعت کردم. بعد بهم گفت "افرین پسر خوب.... حالا اروم شروع کن کیرتو مالیدن. دوست دارم با تصویر زنت که کسمو میخوره ابت بیاد... زود باش اگه خیلی طول بکشی من ارضا میشم و دیگه خبری از پورن زنده نیستا"همونطور که نوشین کس تینا رو میخورد منم جق میزدم. خیلی طول نکشید که ابم اومد. تینا هم با فاصله کمی یه جیغ بلند کشید و ارضا شد. نوشین اومد روش و ازش پرسید چطور بود؟ تینا پشت سرشو گرفت کشیدش سمت خودش و گفت عالی بود عزیزم و از همدیگه یه لب طولانی گرفتن. نوشین اومد سمت من و گفت "تینا جون بهت اجازه داد ارضا شی؟ ازش تشکر کردی؟" من که ارضا شده بودم و دیگه حشری نبودم با اخم بهش نگاه کردم. خودش فهمید قرار نیست تشکر بکنم. دوباره بهم گفت "دل کیر کوچولوت واسه کسم تنگ شده اره؟ دوست داشتی تو کسم ارضا شی؟" گفتم اره. گفت "چرا باید بذارم ارضا شی وقتی از اول ازدواجمون منو یه بارم با کیرت ارضا نکردی؟ این کس واسه ادماییه که لیاقتشو دارن" تینا اومد جلو گفت "منظورت منم؟" نوشین یه لب ازش گرفت و گفت "اره خوشگلم منظورم تویی" اونم گفت "جون جنده من. برو دیگه حاضر شو کم کم بریم بیرون. من با این اقا کار دارم." نوشین خندید و رفت. تینا داد زد "درم ببند" واقعا باورم نمیشد تینا اینقد رو نوشین تسلط داشته باشه تو رابطشون. به ظاهر پیش بقیه که خیلی معمولی بود دوستیشون و همچین چیزی حس نمیکردی. از قدیم گفتن دوستو یا موقع سختی باید شناخت یا موقع سکس.وقتی نوشین رفت تینا بهم گفت "خب بالاخره باهم تنها شدیم. از اول دانشکده و دوستیت با نوشین میدیدم چطوری عین منحرفای حشری به بدنم نگاه میکردی. این سینه ها و سینه های زنت احتمالا تنها سینه هایین که تو زندگیت از نزدیک میبینی. خوب نگاشون کن" و شروع کرد سینه های سبزه و فرمدارشو مالیدن. بهم گفت "پامو ماچ کن... دوباره... اها حالا شد" هرچی میگفتو انجام میدادم. زنم با اون سکس لزبین غرورمو پیش تینا شکسته بود، اما چیزی که خبر نداشتم این بود که تینا هم قراره غرورمو پیش زنم بشکنه. بعد بوس سومم رو پاش، دستشو کشید رو سرم و موهامو تکون داد و گفت "چه پسر خوب و حرف گوش کنی... خودت میدونی من همیشه ازت بدم میومده، اما بعد این که نوشین حرفای اون روزتو واسم تعریف کرد، بهش گفتم راست میگی و باید باهات ازدواج کنه. هیشکی عین تو واسش پیدا نمیشد. تو شوهر ایده ال یه جنده ای مثل نوشینی. نوشین نمیتونه فقط با یه مرد بخوابه، حالا هرچقدرم که طرف خوب باشه. تو ولی مثل یه سگ سربه راهی و از تحقیر شدن و دادن زنت جلوت لذت میبری، مگه نه؟ با لحن شاکی گفتم "چرا اخه..." که انگشتشو گذاشت رو لبام و بهم گفت "هیس، حرف نباشه. اینجا فقط من صحبت میکنم. تو تا بهت اجازه ندادم حرف نمیزنی... شنیدم داستان دوست داری اره؟ داستان دادنای دوتاییمونو واست تعریف کرده؟" و اروم زد تو صورتم و گفت جواب بده. گفتم نه. خندید و گفت "پس اگه پسر خوبی باشی واست تعریف میکنه... آخ چه روزایی داشتیم با اون جنده کوچولو..."برگشت کون کوچیک و گرد و قلمبشو رو به من گرفت و گفت "کونم چطوره؟" گفتم "خیلی خوبه" گفت "کون من بهتره یا مال نوشین؟" در حالی که صدام میلرزید گفتم "خب مال شما جمع و جورتره" با لحن تحکمی گفت "طفره نرو، پرسیدم کون من یا نوشین؟" با خجالت گفتم "اگه ناراحت نمیشید نوشین" خندید و گفت "حالا دیگه نقش توله سگ وفادارو بازی میکنی اره؟ بیا اینجا ببینم" و سرمو کرد لای چاک کونش. "کونمو بو کن. سرتو بذار لای کونم و بو بکش. خوب کونمو بو کن توله سگ. اها." بدون اراده گفتم "تینا خانوم لطفا اجازه بدید زبونم کونتونو لمس کنه" با تعجب خندید و گفت "باشه میتونی سوراخ کونمو بوس کنی. شروع کن بوس کردن، تا من نگفتم واینسا. همینطور بوسش کن. اها. اها. همینه. جون. خب دیگه بسه حالا بلیسش. کس و کونمو باهم بلیس." بعد همونطور که سرم تو کونش بود زد تو سرم و گفت "دل به کار بده، میدونم میتونی بهتر بخوری. دیگه همچین فرصتی گیرت نمیاد که صورتتو تو همچین کون خوشگلی فرو کنی. امروزم زنت ازم خواست بهت حال بدیم تا غم کس دادنش یادت بره... میدونی سعید من اگه جای تو بودم لیسیدن سوراخ کونو حرفه ای یاد میگرفتم. کیرت که هیچوقت به دردت نمیخوره. بالاخره هم یه روزی نوشین یه بکنی پیدا میکنه که کسشو بهتر از تو بلیسه، ولی اگه کون لیسیو خوب بلد باشی شاید تو تخت به یه دردی بخوری. مردا خیلی حاضر نیستن همچین کاری کنن" وای خدا استاد تحقیر کردن با حرفاش بود تینا. از نوشینم بهتر این کارو میکرد. قشنگ یه حرصی تو کلماتش و صداش بود.بعد خوابوندم رو زمین و کسشو اورد بالای صورتمو و لاشو با دست وا کرد و گفت "نگاش کن. خوشگله؟" گفتم بله خیلی زیاد. گفت خواهش کن تا بذارم بخوریش. گفتم خواهش میکنم. داد زد واقعی! گفتم تینا خانوم خواهش میکنم بذارید کستونو بخورم. گفت "بگو شما بهترین کس دنیایید که من چشمم بهش خورده. بدو زنت نمیشنوه" گفتم اخه... گفت میگی یا با کونم خفت کنم؟ سریع گفتم. اروم اوردش پایین و همونطور که لاش باز بود گفت "لیسش بزن... اها همینه." همونطور نگه داشت و منم لیس میزدم و حال میکرد. بعد نشست رو صورتم و شروع کرد جلو عقب کردن کسش رو صورتم بدون این که اصلا انگار من ادم باشم. "جون چه صندلی خوبی میشی. باید از نوشین قرضت بگیرم ببرمت واسه خودم. چقد میدی که شغل صندلی منو داشته باشی؟" به زحمت زیر کسش گفتم هرچی شما بگید. گفت "ولی به شرط این که هرروز زیر کسم جون بدیا. بگو چشم" گفتم چشم. داد زد "چشم خانم!" تکرار کردم. داد زد "بگو من یه اشغال به درد نخورم که نمیتونم زنمو ارضا کنم" گفتم "من یه اشغال..." که کسشو محکم فشار داد رو صورتم و گفت "پس چی شد چرا نگفتی؟" تلاش کردم بگم که از قبل محکمتر کسشو فشار داد رو صورتم و نتونستم. با خنده گفت "سعید اگه نگی دیگه نه میذارم کون منو بخوری نه کون نوشینو" اومدم با دست کونشو از رو صورتم بردارم و بگم که زد رو دستم و با عصبانیت گفت "دستت به کون من بخوره جرت میدما" دستامو به حالت تسلیم بغلم نگه داشتم و با خنده کونشو برداشت. بالاخره با صدای بلند گفتم "من یه اشغال به درد نخورم که نمیتونم زنمو ارضا کنم" که قهقهه زد و گفت "واقعا که هستی. تا حالا مردی به خاک تو سری تو ندیدم"بعد تو همون حالت دو انگشتی کیر خوابیدمو گرفت و شروع کرد به حالت تمسخر برام جق زدن و گفت "اوف با این دول بچه انتظار داری نوشین ارضا شه؟ اگه بدونی چه کیرایی که تو اون کس قشنگش نرفته... کیرت تو کسش گم نمیشه؟ تو چی داری اصلا؟ این خونه تخمی که واسه دوستم گرفتی رو با خونه کامی مقایسه میکنی؟ به خدا داره زیادی باهات خوب برخورد میکنه. میدونی اگه تو شوهر من بودی چیکارت میکردم؟ کیرتو قفل میزدم تا واسه هیچی به جز دستشویی کردن نتونی ازش استفاده کنی. مجبورتم میکردم سه شیفت کار کنی تا من بیشتر پول داشته باشم". کیرم با این حرفاش و مالیدنش دوباره راست شده بود. یه دونه با ضرب زد بهش و خندید و گفت "فک کردی قراره ارضا شی؟ اونم دوبار تو یه روز. نه خیر، نوشین بدعادتت کرده. کیر ده سانتی دوهفته یه بار باید ارضا شه، اونم تازه اگه پسر خوبی باشه و اربابش مهربون باشه" بعد پاشد کمربند مانتوش که رو مبل بودو دراورد و اومد برم گردوند و شروع کرد کونمو با کمربند شلاق زدن. همونطور که میزد گفت "اونقد کونتو شلاق میزنم تا دولت بخوابه" وقتی خوب کونمو سرخ کرد و کیرم از درد خوابید ولم کرد و گفت پاشو لباستو بپوش دیگه. وای خدایا عجب ارباب ظالمی بود.وقتی لباسامو پوشیدم زنمم اومد و به تینا گفت "بریم عشقم؟" من احمق اون موقع واسم سوال پیش نیومد شاید همش هماهنگ شده بوده و زنم داشته نگاه میکرده که اونقد موقع مناسبی اومد. اونم با اون سر و وضع داغون. دکمه مانتوش باز بود و قشنگ معلوم بود زیر لباسش سوتین نپوشیده. یه پابند خیلی سکسی هم دور مج پای راستش بسته بود. بهم گفت "خوش گذشت با تینا جون؟" که قبل از این که من حرفی بزنم تینا به جای من گفت "اره بابا سعید خیلی پسر خوبیه. باید یه بار بیاد با من و حمیدم شیطونی کنیم" بعد نشست رو دسته مبل و بهم گفت "جورابامو بهم بپوشون" یه نگاه به نوشین کردم که ازش اجازه بگیرم و دیدم فقط لبخند زد. با شک و تردید جورابای صورتی تینا رو برداشتم و جلوی زنم زانو زدم جلوی تینا و پاش کردم. دست کشید رو سرم و گفت "افرین پسر خوب، ما دیگه رفتیم" نوشین از در رفت بیرون و بعد انگار یادش افتاده چیزی بهم بگه برگشت به سمتم و گفتم "راستی حدس بزن داریم کجا میریم" با کنجکاوی گفتم کجا؟ خندید و گفت "سفره خونه مرتضی" و دوتایی خندیدن و رفتن. وقتی داشتن میرفتن نمیدونستم حقیقتش اون نیمچه احترام و برابریه که داره از رابطمون میره، وگرنه منم همراهشون رفته بودم. منتها این چیزا رو هیچوقت یهو نمیفهمی. همیشه مثل غورباقه ای که دمای آبشو کم کم زیاد میکنن، جایی میفهمی وضعت خیلی خرابه که دیگه دیر شده.
قسمت یازدهمزنم نوشین اون روز بعد این که با دوستش جلوم لز کرده بودن و حسابی تحقیرم کرده بودن همراهش رفت بیرون و دو سه ساعت بعد خوشحال و خندون برگشت. هرچی اصرار کردم بگه بیرونچی شد گفت "به خدا هیچی نشد، فقط رفتیم با تینا قلیون کشیدیم و اومدیم... مرتضی یه هفته پیش زنگ زد گفت تو محل یه سفره خونه زده و ادرس داد بریم پیشش، ما هم رفتیم" اگه نمیدونید باید بگم مرتضی داداش دوست دوران دبیرستان زنم بود که یه مدت به خاطر تهدید و عشق میکردش و خودش میگه اولین کسی بوده که باهاش سکس کرده. گفتم "یعنی باور کنم اون که اونطوری خودشو از نوجوونی صاحب تو میدونسته حالا دیگه کاریت نداره؟" با عصبانیت گفت "سعید اگه اینقد میخوای مشکوک باشی به معلم کلاس زبانم دبیرستانمم چندبار دادم، الان مدیر بخش حمل و نقل فروشگاه شهرونده. میخوای دیگه کلا شهروند هم نرم؟" دیگه چیزی نگفتم و گذشت. من محض احتیاط هنوزم دستگاه ضبط صدا رو هرروز قبل بیرون رفتن میذاشتم زیر تخت و میرفتم.پس فرداش که جمعه بود نشسته بودیم فیلم میدیدیم باهم. بهم گفت "سعید برو از اشپزخونه چیپس بیار واسم" رفتم ریختم تو کاسه و اوردم. بهم گفت "بشین جلوم پاهامو ماساژ بده همینطور که فیلم میبینم، خیلی حال میده" منم که دیدم کار بهتری ندارم و با فیلمه هم حال نمیکردم، زانو زدم جلوی مبل و پاهاشو گرفتم تو بغلم و شروع کردم ماساژ دادنشون. همونطور که پاهاش تو دستای من بود و تکیه داده بود به مبل و داشت چیپس میخورد و فیلمو میدید گفت "جون این ادریس البا خیلی مردونه و خوش هیکله... فک کن با این هیکل چه کیری داره" اولین باری بود که روش میشد جلوی من همچین حرفی بزنه. دیگه روش کامل بهم باز شده بود. بعد نگاه کرد به من و گفت "تو هم یه باشگاه برو سعید، قویتر بشی سکسمونم بهتر میشه اینقد ناراحت نیستی دیگه. میخوای یه مربی بگیریم بیاد خونه جفتمونو تمرین بده؟ تو مهمونی کامی یه پسره از دوستاش بود که شمارشو بهم داد گفت مربیه. خودش هیکلش خیلی خوب بود... ببین قول میدم اگه هیکل و تیپت مث این بازیگره بشه هرروز بهت بدم، البته که هیچوقت سیاهپوست نمیشی" و خندید.من که حشری شده بودم و دوست داشتم بیشتر جلوم از مردا تعریف کنه با صدای اروم گفتم "دیگه دوست داری با چه سلبی سکس کنی؟" گفت "اوف زیادن... دیوید بکام، بردلی کوپر، تام هاردی... خیلین" بعد با خنده شیطونی گفت تو چی؟ من که اسماشونو بلد نبودم از رو فیلمایی که باهم دیده بودیم جسیکا سیمپسن که خیلی شبیه خوش بودو گفتم... بعدم سلما هایک رو. قهقهه زد و گفت "چه خوش اشتها هم هست با این کیر ده سانتیش... اینا بهت نگاه هم نمیکنن. بیا کسمو بخور" این حرفش واقعا باعث شد حس تحقیر شدن بهم دست بده و اعتمادبنفسم از بین بره. کیرم خوابید ولی چون یه جورایی نمیتونستم جلوی دستورش مقاومت کنم رفتم جلو تا کسشو بخورم. سرمو داد عقب و گفت "نگفتم واقعی بیای که. میخوام خودارضایی کنم اصلا. بیا بشین اینجا" همونطور که با دستش اشاره کرده بود رفتم کنارش رو مبل نشستم و زد یه شبکه پورن تو ماهواره که فقط پورن سیاهپوستا رو نشون میداد. پای چپشو گذاشت تو بغلم و گفت پامو نگه دار و انگشتشو با زبونش خیس کرد و شروع کرد کسشو مالیدن. گفت "واقعا نمیدونم چرا با تو ازدواج کردم... باید میرفتم زن یکی از این مردای سیاهپوست میشدم تا هرروز همچین کیری بره تو کسم... اوف اون مرده که مربی جت اسکی بود تو کیشو یادته؟ اونم هیکلش همینطوری بود... شرط میبندم همینطوری عالی هم میکرد..." تو دلم گفتم جنده تو که خوب بهش کس دادی دور از چشم من و حالا فیلم بازی میکنی. گفت "خوب نگاه کن، کیر واقعی به این میگن... ببین چطور موقع تلمبه زدن کونشو حرکت میده، یاد بگیر. این حرکتای ریز مهمه... تو فقط بلدی یه جا وایسی تا من همه کارا رو بکنم... اوف چی میشد من کیر این مرده رو میمالیدم به صورتم و بوش میکردم... دوست داشتی نه؟ دوست داشتی زنت یه کیر سیاه گنده بخوره نه؟" اروم گفتم "فقط فکرشو" خندید و گفت "میترسی اگه قبول کنی جنده شم؟ اره؟" سرمو برای تایید تکون دادم.بلندم کرد و گفت "پس بیا کسمو بکن اگه میخوای جنده نشم. بدو" من با تعجب بهش نگاه کردم. گفت منتظر چی هستی؟ بدو کیرتو بکن تو کسم. منم سریع لخت شدم و کیرم که راست بودو کردم تو کسش. با لحن حشری و نگاه شیطونش بهم گفت "بکن دیگه، خوب کسمو بکن. محکم تلمبه بزن" من با تمام توانم تلمبه میزدم. بهم گفت "یالا دیگه، همه زورت همینه؟ من هیچی حس نمیکنم" من داغ داغ شده بودم و داشت عرقم درمیومد. نوشین داد زد" یا ارضام میکنی یا میرم از همین ساختمون ادم میارم بکنتم" یکم دیگه که تلمبه زدم با نفس نفس زدن افتادم رو کسش و گفتم "به خدا بیشتر از این نمیتونم نوشین" با عصبانیت پاشد و گفت "پس خودت خواستی" و رفت سمت در. من دویدم دنبالش و گفتم "خواهش میکنم این کارو نکن نوشین، الان حشری هستی نمیفهمی داری چیکار میکنی. هرکاری تو بگی میکنم. میخوای برات بزرگترین دیلدو رو بخرم؟ برات ویبراتور بخرم؟ هرکاری بگی میکنم" با همون قیافه شیطون همیشگیش خندید و گفت "نگران نباش عزیزم فقط داشتم باهات بازی میکردم، من که نمیخوام ابرومون بره واقعا. اره دیلدو فکر خوبیه، یه دونه بزرگشو واسم کادو بگیر. حالا بیا اینجا"نشوندم رو زمین و با کسش اومد رو صورتم. ده دقیقه تمام با وحشی گری تمام کسشو به خوردم داد. خودشو هرچقدر خواست رو صورتم تکون داد و فشار داد و با دست گردن و سرمو جابجا میکرد. قشنگ انگار من یه وسیله واسه ارضا کردنشم. اخر رو صورتم ارضا شد و بدون این که به من توجهی کنه از روم پاشد و رفت. گفتم پس من چی؟ گفت "همین که گذاشتم کسمو بخوری و ارضام کنی برو خدا رو شکر کن" گفتم نوشین خواهش میکنم تخمام درد میگیره. گفت "چه فایده ای واسه من داره؟ حاضری عوضش چیکار کنی؟" گفتم نمیدونم هرچی تو بگی. با خنده یکم فکر کرد و گفت "از این به بعد خونه رو تو تمیز میکنی، همه کارای خونه رو تو میکنی. همیشه هم لخت مادرزاد باید این کارو کنی. منم میذارم هفته ای یه بار ارضا شی. قبوله؟" گفتم "اخه..." داد زد "اخه نداره. یا هرچی من میگم گوش میدی یا میری یکی دیگه رو پیدا میکنی ارضات کنه. تو که دختر واست ریخته" و خندید. با اکراه گفتم باشه. خندید و گفت پس پاشو شروع کن. با این که خیلی سخت بود ولی حشری بودنم باعث شد حرفشو گوش کنم و پاشدم خونه رو مرتب کردم. اونم لخت رو مبل نشسته بود با گوشیش کار میکرد و با لبخند تحقیرامیزی بهم نگاه میکرد. بیست دقیقه بعد خونه کامل مرتب بود. گفت افرین حالا بیا اینجا و کونشو قمبل کرد طرف من. "دو دقیقه بهت وقت میدم که با نگاه کردن به کونم جق بزنی و ارضا شی. بیشتر شه تا هفته دیگه ارضا نمیشی. قبوله؟" گفتم باشه و جلوی کون لخت و گردش وایسادم و شروع کردم جق زدن. فک کنم سی ثانیه نشد که ابم اومد. خندید و گفت "خب پس یادم باشه از دفعه دیگه زمانشو کمتر بذارم" و پاشد رفت. از اون کار اون روزش فهمیدم دیگه من تو خونه قراره بردش باشم و پدرمو دربیاره. باز من به همینم راضی بودم، فقط ارزو میکردم کاش دوباره تینا رو نیاره یا نخواد جلو من به بقیه مردا مخصوصا مرتضی که بهش میخورد لات و لوت باشه کس بده.هفته بعد یه روز وسط هفته بود که وقتی از سر کار برگشتم خونه دیدم تو اتاقمون بوی شدید اسپری خوشبوکننده هوا میاد. با خودم گفتم صبح که بویی نمیومد و شستم خبردار شد که حتما نوشین کسیو اورده خونه. نگاه کردم دیدم بللله، جای پشتی تخت هم توی گچ دیوار مونده بود، در حالی که من تقریبا با زنم سکس نمیکنم و وقتی هم بعد کلی وقت میکنیم من آدم اینطور تلمبه زدن نیستم که تخت بخوره تو دیوار. ولی همزمان که از دروغگویی و خیانتش ناراحت شده بودم، خوشحال هم شدم که دوباره یه فایل صوتی واسه جق زدن دارم. زنم پیش بکناش خیلی جنده میشد و واقعا از شنیدن حرفا و دیدن کاراش حشری میشدم. انگار پورن استار شخصی خودتو داشته باشی. هنوزم تک تک فایلا رو دارم و موقع نوشتن اینا گوش میکنمشون و یه بار دیگه جق میزنم. وقتی اومدم تو هال سلام کرد. گفتم کسی اینجا بوده؟ خیلی عادی گفت نه چطور مگه؟ گفتم هیچی همینطوری. رفتم یکم تلویزیون ببینم به امید این که زودتر از خونه بره بیرون تا بتونم صدای سکسشو گوش کنم. داشتم زیر مبل دنبال کنترل میگشتم که یه شرت پاره آبی از زنم زیر مبل پیدا کردم. شرتش جوری بود که انگار یکی با زور پارش کرده و فقطم جلوی کسش پاره بود. بهش گفتم نوشین این چیه؟ اومد دید و یکم تعجب کرد ولی در حالی که سعی میکرد به خودش مسلط باشه گفت "اها اینو یادم رفت بردارم. امروز صبح داشتم واسه کلاس یوگام تمرین صد و هشتاد زدن میکردم اینطوری پاره شد" پیش خودم گفتم جنده خانوم من که دیگه رسما بیغیرتم چرا اینقد دروغ میگی؟ ولی خب هیچی نگفتم و نشستم تلویزیون دیدم.تا این که بعد از ظهر نوشین گفت داره میره باشگاه و از خونه رفت بیرون.سریع پریدم رکوردرو اوردم و پخش کردم. دو ساعت اول چیز خاصی نبود و فقط یکم صدای دوش حموم میومد. یکم بعد گوشیش زنگ خورد و جواب داد. "رسیدی عشقم؟ اره پلاک ۶... الان درو باز میکنم... نه دیگه نمیشه تو همون کوچه پارک کن" وقتی قطع کرد انگار زیر لب گفت پررو و رفت. برای چند دقیقه اینده یه صداهایی از حرف زدنشون میومد ولی چون تو هال بودن خیلی ضعیف بود. تا این که اومدن تو اتاق و اولین جمله ای که گفت این بود "نکن مرتضی میفتم" اوف. همون کسی که صفر زنمو باز کرده بود اومده بود خونمون بکنتش. قلبم تند میزد. اولین باری بود که کسی که اصلا نمیشناختمش داشت میشد بکن ثابت زنم. به کامی دوست پسر زمان دانشگاه زنم عادت داشتم و چون قبل از من باهاش دوست بود و زیاد باهم میدیدمشون یه جورایی از قبل صاحب زنم میدونستمش، ولی این یکی فرق میکرد. مرتضی که صدای کلفتی هم داشت بهش گفت "دوست داشتی شرتتو پاره کردما... این ستا رو شوهر دیوست واست میخره که واسه بکنات بپوشی؟" نوشین خندید و گفت "اره گفته اگه واسه من بپوشی ناراحت میشم اصلا... بهم میگه کس تو به من حرومه مال بقیه ای..." مرتضی گفت "جون کیرمو راست کردی" نوشین گفت "اجازه میدی بخورمش؟" مرتضی گفت "اره جنده کوچولوی من، بدو"نوشین شروع کرد با صدا خوردن و مرتضی هم با لذت حرف میزد "اها همینجوری بخورش... افرین... یادته بار اخر که رفته بودیم باغ اقاجونم پشت باغ لای درختا همینجوری رو زمین زانو زدی کیرمو خوردی؟ پشیمون نیستی که اون روز هی میخواستی زودتر بیاد که یهو زهرا نیاد؟ فکرشو میکردی بار اخری باشه که کیرمو میخوری؟" نوشین گفت "آخ اگه میدونستم قراره ۶ سال از کیرت دور باشم که از کیرت جدا نمیشدم. همونجا با زانوهای زخمی رو زمین کیرتو میخوردم تا شب شه. اصلا میبردمت جلو طاهره خانوم میگفتم من کنیز این کیرم تو رو خدا بذارید تو خونتون بمونم" مرتضی با لحن حشریش گفت "جون جنده کوچولوی من... ولی خیلی گوشتی تر و کردنی تر شدی. همون موقشم همه دخترا به هیکلت حسودی میکردن، دیگه لیلا و زهرا اگه اینی که الان شدی رو ببینن که هیچی... اها بیا اینجا ببینم" و بعد صدای لب گرفتن و ملچ مولوچ اومد. انگار از دهن کیری زنم بدش نمیومد. صدای ملچ مولوچ لب گرفتن دوباره به صدای ملچ مولوچ ساک زدن تبدیل شد. زنم موقع ساک زدن با دهن پر اه میکشید و ناله میکرد. معلوم بود حسابی داره برای حال دادن به کیرش زحمت میکشه. نوشین گفت "اوففف جوننن... این کیری بود که منو جنده کرد. از وقتی کیر تو رفت تو کسم دیوونه سکس شدم و دلم میخواست بیست و چهار ساعت کیر تو کسم باشه" مرتضی گفت "جون پس بذار بهت بدمش که خارشت بیفته" زنم یهو یه اه بلند کشید که معلوم بود مرتضی کیرشو هل داده تو. مرتضی که انگار سختش بود گفت "جون با این که گشادتر شدی ولی بازم همونقد داغه" دوتایی نفس نفس میزدن و نوشین اه و ناله میکرد. معلوم بود حسابی داره کسشو سرویس میکنه. آخ چقد دوست داشتم میدیدم مرتضی چطور میکنتش. مرتضی بهش گفت "برو پایین کونتو بده بالاتر... آها همینه اینطوری بهتره" و طوری محکم تلمبه میزد که صداش تو اتاق موقع ضبط اکو میشد. یهو محکم زد در کونش و گفت "شوهرت کجاست جنده" نوشین با نالش موقع دادن گفت "رفته پول دربیاره بده به زن جندش" مرتضی با یه لحن وحشی گفت "جون، قراره با پولاش چیکار کنی؟" نوشین احتمالا طبق عادتش چشاشو مث جنده ها از فرط لذت بسته بود و اینو گفته بود "خودمو واسه تو خوشگل میکنم، خرج خوابیدن زیر کیر تو میکنم" عجب جنده ای بود زنم خدایا، هرچی بگم کم گفتم. شرق زد در کونش و گفت "کاری میکنم به کون دادن بهم معتاد شی، که التماس کنی فقط کیرمو دو دقیقه بکنم تو کونت تا خارشت بخوابه" تازه فهمیدم تمام این مدت داشته کونشو میکرده. مرتضی که معلوم بود داره حسابی حال میکنه ادامه داد "اون شوهر سیبزمینیت که فک نکنم عرضهی کردن کونتو داشته باشه" نوشین با پوزخند در حالی که صداش از تلمبه خوردن کونش میلرزید گفت "چی میگی بابا اون عرضه کردن کسمم نداره" مرتضی خندید و گفت "عیب نداره ما واسش میکنیم"یکم بعد بهش گفت برگرد میخوام کستو بکنم و اونم یه جون گفت فقط و انگار برگشت. یکم که کرد صدای تلمبه زدناش بیشتر و تندتر شد. نوشین گفت "مرتضی تو رو خدا ابت خواست بیاد بکشی بیرونا، نریزی توش بدبخت میشم" مرتضی خندید و گفت "چرا خب؟ میندازیش گردن اون پفیوز" نوشین جواب داد "اخه نمیذارم اون اصلا بدون کاندوم بکنه که. اصلا خیلی وقته دیگه منو نمیکنه. خیلی بد میشه مرتضی"نمیخوای یه پسر خوشگل و قوی مث خودم واست درست کنم؟" نوشین دیگه هیچی نگفت. جنده خانوم به من که شوهرش بودم فقط از کس میداد از جلو با کاندوم اما برای بکنش ساک میزد و بهش کون میداد بدون کاندوم. مرتضی یهو به زنم گفت "کجا بریزمش؟" نوشین با تکنیک همیشگیش برای این که بیشتر تحریکش کنه خودشو به نهایت حشری بودن زد و با لحن جنده طور گفت "بریزش تو دهنم عزیزم، آخ چقد دوست دارم یه روز جلو شوهرم ابتو بریزی تو دهنم" مرتضی صداش بلند شد و محکم ارضا شد. بعد تموم شدنش نوشین بهش گفت "چرا ریختی رو بالش؟" مرتضی با صدای گرفته و کلفت گفت "دیگه تا دراوردم وقت نشد. حالا بد نشد. نشورش تا اون کسکش شب بیاد سرشو بذاره روش بخوابه." زنم خندید و گفت چشم. وای خدا زنم دیگه رسما جنده شده بود. دو هفته بعدش هرروز کارم گوش دادن صداهای ضبط شده بود به این امید که دوباره مرتضی زنمو رو تخت خودمون کرده باشه و من باهاش جق بزنم، ولی فقط یه بار دیگه این اتفاق افتاد. همون دفعه هم نوشین آخر سکسشون بهش گفت "مرتضی فک کنم لو رفتیم... شوهرم یه جوری رفتار میکنه و حرف میزنه که انگار شک کرده کسیو میارم خونه" مرتضی گفت "مگه چی میگه کسکش؟" نوشین گفت "بروز نمیده خیلی ولی من میفهمم دیگه. مثل قبل نیست" مرتضی خندید و گفت "نفهمیده بابا خرتر از این حرفاس... بعدشم بفهمه. اگه فهمیده بود و مشکلی داشت یه حرفی میزد. نگران نباش کوچولوی من، کاری میکنم مشکل نداشته باشه دیگه" همین کارو هم کرد.فردای روزی که اون وویس رو گوش کردم اتفاقی افتاد که باورم نمیشد. اون روز نشسته بودم تو خونه و با گوشیم کار میکردم که از یه اکانت ناشناس تلگرام که تازه اون موقع اومده بود و داشت مد میشد، عکس نوشین که توی خونه خودمون قمبل کرده بود و سرشو برگردونده بود و داشت رو به دوربین میخندید و کس و کونش پر آب سفید بود واسم اومد. خونم خواب رفت. این چی بود دیگه؟ زیرش نوشته بود "امروز با کیرم مغز زنتو گاییدم و بزرگترین آب زندگیشو تو کسش خالی کردم" با عصبانیت و ترس همزمان نوشتم "شما؟؟؟؟؟" استیکر خنده فرستاد و نوشت "همونی که کیرشو میذاره لا پستونای خوشگل زنت و صاحبشونه. اگه دوست داری همدیگه رو بیشتر بشناسیم بیا سفره خونه فلان. یادت باشه اگه نیای یا به کسی حتی زنت حرفی بزنی این عکسو تو کل محل پخش میکنم" فهمیدم خود مرتضاست. اینقد وحشی بود که به کردن زنم راضی نبود، میخواست منم بدونم و تحقیرم کنه. خیلی ترسیده بودم و کیرم فرو رفته بود و کوچیکتر از همیشه شده بود. به ذهنم رسید نرم ولی بعد با خودم گفتم اگه واقعا عکس نوشینو پخش کنه چی؟ بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم دلمو بزنم به دریا و برم.با همون ترس لباسامو پوشیدم و رفتم. تو راه فکر میکردم یعنی میخواد چیکار کنه؟ اگه میخواست کتکم بزنه یا دعوامون میشد چی؟ اگه خودمو به زور میکرد یا میگفت به زنم میگه چی؟ تو این فکرا بودم که رسیدم. وقتی رفتم تو سفره خونه دیدم پسر همسایمون آرتین (همونی که با دوستاش زنمو تو خیابون انگولک کرده بودن) دارن با کارکن اونجا دست میدن و میان بیرون. آرتین وقتی به من رسید خودشو جمع نکرد و شونش خورد به شونم. رو به دوستاش یه پوزخند زد و بدون این که معذرت بخواد رفتن بیرون. من گفتم ولش کن بچست و حرفی نزدم و رفتم نشستم رو یه تخت و چایی سفارش دادم اورد. داشتم دور و برمو نگاه میکردم که دیدم یکی اومد سر سکویی که نشسته بودم. فهمیدم خود مرتضاست. قدش خیلی بلند نبود و دماغ بزرگی هم داشت. موهاش تقریبا ریخته بود و خیلی رفته بود عقب و از ته با ماشین زده بود، ولی خب هیکل ورزشکاریی داشت. بدون این که چیزی بگه کفشاشو دراورد نشست رو تخت پیش من و گفت "من مرتضام، تو هم که سعیدی دیگه نه؟" سر تکون دادم. گفت "میرم سر اصل مطلب... من بودم که اون عکسو واست فرستادم. دیگه حوصله نداشتم پنهانی بیام خونتون و دوست نداشتم نوشین عزیزمم نگران باشه. میدونستم تو هم بیخایهتر از اونی که کاری کنی. وقتی زنت بهم گفت چندبار فهمیدی میده و هیچی نگفتی فهمیدم از اونایی که به جز جق زدن با تصور کرده شدن زنت کاری ازت نمیاد... الانم خواستم تو صورتت بهت بگم من زنتو میکنم. مشکلیه؟ اگه خایه داری حرف بزن... چیه لال شدی؟ میدونم دوست داری نمیخواد ادای عصبانیا رو دربیاری. بیا اینو ببین سوژه جق امروزت جور شه"بعد با دستای پهن و انگشتای بزرگش که باعث میشد گوشی کوچیک به نظر بیاد ، یه ویدیو از نوشین که داشت واسش ساک میزد بهم نشون داد. من زبونم بند اومده بود. زنم رو دوتا پاهاش نشسته بود و تخمای قد پرتقالشو لیس میزد و میمکید و این با کیر میزد تو صورتش و کیرشو تا ته میکرد تو حلقش و باهاش خشن برخورد میکرد. محو تماشا بودم که گوشی رو ازم گرفت. با صدای گرفته بهش گفتم "میشه بقیشم ببینم؟" با خنده نگاه تحقیرامیزی بهم کرد و گفت "نگران نباش، میبینی. اونقد ببینی که کیرت از جق زدن فلج شه" بعد با اعتمادبنفس به پشتی تکیه داد و چایی منو خورد و با غرور گفت "یه ماه بعد این که با خواهرم قهر کردن و منم جنده های خوب واسه خودم پیدا کردم، زنت بهم پیام داد و نوشت نمیخوام دیگه باهم دوست باشیم، ولی از وقتی تموم شده هرشب دارم به کیرت فکر میکنم و خودارضایی میکنم. کاش میشد بیای یه بار دیگه بکنی منو...زنت میگفت از همون موقع تو فکر کیر من بوده تا سه هفته پیش که کردمش" بعد خندید و گفت "کسش تنگترین کسی بود که تا حالا کرده بودم، الانم خیلی فرقی نکرده به لطف تو" فهمیدم منظورش با کوچیکی کیرمه ولی چون میخواستم باهام حال کنه بهش الکی و زوری لبخند زدم. گفت "پس من از این بعد زنتو میکنم، تو که مشکلی نداری؟" گفتم "نه اقا مرتضی... راستش من خبر داشتم و لذت میبردم. ولی میشه نوشین ندونه و فقط بین خودمون باشه؟" خندید و گفت "اره اگه هرچی میگم گوش کنی حتما. باهم هماهنگ میشیم که با کرده شدن خانومت جق بزنی ولی به خودش چیزی نمیگم. دوست داری؟" با صدای گرفته دوباره گفتم "عالیه، همون چیزیه که میخواستم" گفت "خوبه پس شاید شب بیام خونتون. فعلا برو پول اینا رو حساب کن، تو ماشین حرف میزنیم"باورم نمیشد به همین سادگی دست بیغیرتیم واسش رو شده بود. اون شب با مرتضی کلی تو خیابونا دور زدیم و همه چیو واسم تعریف کرد. بعضی از خاطره ها رو نوشین واسم گفته بود و بعضیاش تازگی داشت. یکیش که خیلی حشریم کرد این بود که گفت یه روز که خواهرش به خاطر مریضی مدرسه نرفته بوده با ماشین باباش رفته کوچه بالایی مدرسه دنبال نوشین و سوارش کرده. وقتی دوتایی پشت چراغ قرمز بودیم بهم گفت "درست همچین موقعیتی بود که خودش شبیه جنده ها خم شد رو کیرم و از رو شلوار بوسش کرد. بعد کمکش کردم شلوارمو دربیاره و اون جنده کوچولو هم نامردی نکرد کیرمو کشید بیرون و هنوز چراغ سبز نشده بود شروع کرد ساک زدن. بیست دقیقه تمام دور زدم و اون جنده ای که الان زنته کیرمو خورد و منم مواظب بودم نزنم به کسی" اینا رو که گفت منم دستمو گذاشتم رو شلوارش، گفتم لابد اونم مث اکثر پسرا بدش نیاد. محکم زد رو دستم و گفت "چه گهی میخوری بچه کونی؟ دستت یه بار دیگه به کیرم بخوره آویزونت میکنما" عذرخواهی کردم و فهمیدم از اون مرداییه که از چیزای گی حتی واسه تحقیر کردن هم خوشش نمیاد و ساکت نشستم. موقع رسوندن بهم گفت "همین هفته تو اولین فرصت زنتو میکنم و تو هم یا میبینی یا میشنوی، مطمئن باش. فعلا برو به نوشین کس طلای منم سلام برسون" و جلوی در خونمون پیادم کرد. من در حالی که میرفتم تو میدونستم که دیگه دوران جق زدن با داستانای گذشته زنم و جاسوسی کردن از خیانتا تموم شده، دیگه قرار بود در جریان همه چی باشم.
قسمت دوازدهماون شب وقتی مرتضی منو رسوند خونه مثل همیشه شامو با نوشین خوردیم و حرفای معمولی بینمون رد و بدل شد. چون شب چهارشنبه بود نوشین شام استیک درست کرده بود و منم دوباره شراب گرفته بودم و تو ذهنم بود دوباره طبق معمول مستیامون حسابی حشریم میکنه. بعد شام که نشسته بودیم رو مبل و تلویزیون میدیدیم همینطورم شد. حسابی مست و پاتیل شده بودیم که اومد روم و گفت "خب اماده ای دسر بخوری؟" که من گفتم از خدامه و شروع کردم لب گرفتن ازش و مالیدن کسش. وقتی متوقف شدیم چند ثانیه گذشت که کاری نکردیم و من بی مقدمه بدون این که خیلی فکر کنم ازش پرسیدم "نوشین بین کسایی که باهاشون سکس کردی کی کیرش از همه بزرگتر بوده؟" خندید و گفت "وای سعید تو یه چیزیت هستا، آخه کدوم شوهری اینقد از این سوالا از زنش میپرسه؟" گفتم "بگو دیگه خب عزیزم. مثل داستان سکسی میمونن داستانای تو، کیرمو شق میکنن. تو که میدونم کون گشادی و حوصله تایپ کردن نداری، شاید خودم یه روز داستاناتو نوشتم گذاشتم تو اینترنت" خندید و گفت "مینویسی هم که شوهرمی و با داستانام جق میزدی؟" گفتم معلومه که آره. خندید و گفت "باشه پس... عجب... ببین بزرگترین که نمیدونم، ولی یادمه یه راننده تاکسیه بود که زمان اول دانشجوییم مخمو زد برد یه انباری سکس کردیم. اون خیلی کیرش بزرگ و خوب بود" با کیر شق شده ازش خواهش کردم داستانو برام تعریف کنه. گفت "طرف از شهرستان اومده بود تهران کار میکرد انگار. اصلا بهش نمیومد همچین کیری داشته باشه. من از ارایشگاه برگشتنی سوار تاکسیش شدم و وسط راه فهمیدم پول ندارم" صحبتشو قطع کردم و گفتم "این همونه که گفتی سینه هاتو بهش نشون دادی؟" گفت "اره واست تعریف کردم؟" گفتم "اون روز که با بچه های دانشگاه رفته بودیم بیرون گفتی، ولی گفتی بعدش که اصرار کرده سکس کنید بهش فحش دادی و زدی تو گوشش و پیاده شدی"انگار به سادگیم خندش گرفت و گفت "خب معلومه دروغ گفتم. انتظار داری جلو همه بگم بهش دادم؟" ازش خواهش کردم واقعیتشو تعریف کنه. گفت "پول تاکسی که اونقد نبود و میشد فوقش بهش بگم وایسه تا برم بگیرم بیام. ولی روز قبلش یه پورن اینطوری دیده بودم و کرمم گرفته بود اذیتش کنم. اونم با اون لهجش کلی زبون ریخت تا آخر قانعم کرد بهش بدم. گفت یکی از دوستاش یه انبار داره که میتونیم بریم اونجا و دوسته بهش بدهکاره یا همچین چیزی. منم گفتم باشه ولی به شرط این که بعدش منو برسونه خونه. اونم که خرکیف شده بود گفت "من تا اخر عمرم راننده دربستتم عروسک." وقتی رسیدیم پیاده شد و انگار دوستش بهش گفت ممکنه کسی بیاد و نمیشه. اینم ازش خواسته بود حداقل بذاره ماشینو پارک کنیم پشت انبارش و تو ماشین سکس کنیم تا کسی نبینه و اونم بالاخره اجازه داده بوده. وقتی بهم جریانو گفت من گفتم آخه نمیشه تو ماشین سکس کنیم که، اونم با همون لهجش گفت "چرا نمیشه؟ من تو ماشین میخوابم، غذا میخورم، تا دلتم بخواد جنده کردم. اگه نشد با من" من که خیلی حشری بودم گفتم باشه. در عقبو وا کرد اومد تو و سریع کامل لختم کرد. نه بوسی نه مالیدنی نه هیچی. وقتی داشت لختم میکرد گفت "با این لباس پوشیدنت داد میزدی کیر میخوای" من برای این که حشریش کنم گفتم "تو داری بهم بدی؟" که دیدم با عصبانیت شلوار و شرتشو کشید پایین و کیر گندش افتاد بیرون و گفت "معلومه که دارم" همونطور که من داشتم کیر روستاییشو نگاه میکردم و حال میکردم نشست رو صندلی کنارم و گفت بخورش.شروع کردم کیر گنده و پشمالوشو ساک میزدم و اونم سرمو این ور و اون ور میکرد و میزد تو سر و صورتم. معلوم بود اونقد این جنده کلاس پایینا رو کرده بود که با منم مثل همونا برخورد میکرد. ولی من راستش یه جورایی حال میکردم. بهت که گفته بودم لذت میبرم که مردا باهام بدرفتاری کنن. این بود که همونطور که میزد تو سر و صورتم تخمای پشمالو و عرق کردشو میخوردم و کیرشو با زبونم سانت میکردم. یکم بعد بهم گفت میخواد کیرشو بکنه تو کسم. از تو کیفم یه کاندوم دراوردم دادم بهش که کلی بهم فحش داد که جندم چون تو کیفم کاندوم دارم و آمادم. بعد پاشد سرمو به در ماشین تکیه داد و زانوهامو داد تو سینه هام و شروع کرد با اون کیر گندش تو کسم تلمبه زدن. گردنم خم شده بود و سرم با هر تلمبه میخورد تو در ولی اون واسش مهم نبود. فقط میخواست کسمو بکنه و خودشو ارضا کنه. بعد از این که دید تو کیفم کاندوم دارم دیگه رفتارش خیلی خشنتر و بدتر شد. راستش منم واسم تحریک کننده بود ولی خب دردمم میومد. گفتم میشه یکم بیشتر بهم جا بدی؟ گفت "نمیشه دیگه مگه این که نصفت تو ماشین نباشه." آخ هنوزم یادمه چطور از تصور این که نصف بدنم از شیشه ماشین بیرونه و اون از پشت داره تو کسم تلمبه میزنه و کارگرای انبار وایسادن دارن با دیدنم جق میزنن کل بدنم داغ شد و ارضا شدم. اون که معلوم بود اصلا نفهمیده چی شده همونطور به کردن ادامه داد. پوزیشن و اینا هم حالیش نبود، از اول تا آخر همونطور کسمو محکم کرد تا ابش اومد. بعدش شلوارشو کشید بالا و کاندومو دراورد از شیشه پرت کرد بیرون و سریع رفت نشست پشت ماشین و روشن کرد بریم. وقتی رفتیم از انبار بیرون منو سر همون چهار راه پیادم کرد و گفت "خودت باید بری دیگه زنم گیر میده" و رفت. کلی بهش فحش دادم. خیلی عوضی بود ولی کیرش خیلی بهم حال داد سعید.بعد اومد روم و در حالی که با دستش کیرمو میمالید و گوشمو میخورد در گوشم گفت "سعیییدددد، حق من نیست یه کیری داشته باشم که بتونه ارضام کنه؟ من به همچین مردایی عادت دارم. میدونی حتی کیر کامی دوبرابر کیر تو بود؟ تو هم که دوست داری" بهش گفتم "عزیزم هرکاری بخوای واست میکنم ولی حق نداری به مردای دیگه بدی. گفتی دیلدو بخرم خریدم واست، چته دیگه؟" گفتش "دیلدو چیه بابا، من میخوام به مردای واقعی بدم. کسمو تو حالتای مختلف بکنن و با دستاشون بدنمو بگیرن جابجام کنن... اوف سعید دوست دارم یه بکن داشته باشم دومتر هیکلی با یه کیر مث کیر بابای لیلا که کلفتیش اندازه لوله باشه" گفتم نه عزیزم خواهش میکنم. همونطور که کیرمو میمالید گفت "عزیزم خب بالاخره یه روزی خاطره های شیطونیای گذشتم تموم میشن، دیگه داستان جدید نمیمونه که حال کنی. دوست نداری یه سری خاطره جدید درست کنم واست؟ لطفا دیگه عزیزم، خیلی وقته یه کیر بزرگ نرفته تو کسم. قبول داری که من حق دارم به مردای دیگه بدم؟" هیچی نگفتم و همونطور که کیرمو میمالید نگاهش کردم. یهو تخمامو محکم با دستاش گرفت و گفت "بگو عزیزم حق داری دنبال کیر مردای دیگه باشی، من نمیتونم ارضات کنم. یالا بگو" من سعی کردم مقاومت کنم ولی واقعا درد عجیبی داشت. گفتم نوشین ول کن خواهش میکنم. داد زد "تا نگی ول نمیکنم. بگو حقته به هرکی میخوای بدی" اخر بریدم و گفتم "باشه عزیزم قبول دارم، ولی خواهش میکنم با این که حقته ولی به کسی نده. من داغون میشم. خواهش میکنم، به خاطر من فداکاری کن" خندید و گفت "حالا شد. به من دستور نده، خواهش کن. ادم با کیر ده سانتی دستور نمیده" بعد دیلدویی که واسش خریده بودمو اورد و شروع کرد جلوم باهاش خودارضایی کردن. دیلدو رو میکرد تو کسش و اه میکشید و بهم میگفت "چی میشد کیر تو هم اینقد بود؟...این سایز ایده آل منه سعید، باید یه کیر همینطوری پیدا کنم" با بغض گفتم "من تمرین میکنم تا بتونم خوب بکنمت خواهش میکنم" در حالی که دیلدو رو میکرد تو کسش و چشاشو بسته بود گفت "تو با اون کیرت حتی لیاقت نداری به کسم نگاه کنی... بهترین تمرین واست اینه که کردن مردای کارکشته رو ببینی"بعد گوشیشو دراورد و رفت تو اینستاگزام. چتاش با یه پسره رو اورد. پسره نوشته بود "سلام خوشگل خانوم... خوبی؟؟... با شمام..." و وقتی نوشین سین کرده بود و جواب نداده بود عکس بدن لختش و کیرشو واسش فرستاده بود. الحق که هم بدن لاغر و ورزشکاری خوبی داشت هم کیرش خیلی بزرگ بود. کنجکاو شدم ببینم کیه. زدم رو پروفایلش وقتی عکسشو بزرگتر دیدم شناختم. همون پسره آرتین هم محلیمون بود. تخم سگ با اون سنش عجب کیری داشت. خیلی حس بدی پیدا کردم. این پسره منو یاد یه پسره تو زمان مدرسه مینداخت که خیلی اذیتم میکرد. حس میکردم ازش متنفرم. یهو صدای نوشین رشته افکارمو پاره کرد "میبینی چه کیری داره؟" اب دهنمو قورت دادم و اروم گفتم "اره خیلی بزرگه" خندید و گفت "دوست دارم بکنمش تو کسم. ولی پسره خیلی بچه پرروئه" گفتم "نه عزیزم خواهش میکنم این کارو نکن. من از این پسره خیلی بدم میاد" یه اهی کشید و خندید و به خودارضایی ادامه داد. چند دقیقه بعد ارضا شد و بدون توجه به من پاشد رفت. منم از سر ناچاری رفتم تو دستشویی جق زدم تا خودمو راحت کنم. موقع خودارضایی تصویر اون پسره تو دبیرستانمون که داشت نوشینو میکرد از ذهنم بیرون نمیرفت. با این که خیلی عصبانی میشدم ولی واقعا تحریک کننده بود. آخر با فکر این که همزمان وقتی کیرش تو کس زنمه یه مشت میزنه تو شیکمم و دوتایی بهم میخندن آبم اومد. بعدش خیلی حس بدی پیدا کردم.شبش که خواستیم بخوابیم بهش گفتم رفتارش ناراحتم کرده و خیلی خشن بوده که بهم گفت "عزیزم آدم اگه خشمشو خالی نکنه تبدیل به مریضی میشه. من ازت بابت این که این چندوقت ارضام نکردی عصبانی بودم و یکم تنبیهت کردم، جلوی مردم که کاری باهات نمیکنم. قرار شد تو اتاق خواب خودمون هرطور دوست داریم باشیم دیگه. من یکم خوشم میاد از این چیزا دیگه، تو مگه دوست نداری بیشتر لذت ببرم از سکس؟ خودت گفتی به تو هم حال میده. من که میدونم" بهش گفتم "چرا عزیزم خودمم دوست دارم ولی دیگه دوست ندارم بهم بی احترامی کنس" گفت "باشه عزیزم، سعی میکنم. من وقتی حشری میشم دست خودم نیست نمیفهمم چی میگم، ولی چیزی تو دلم نیست و دوست دارم" گفتم قربونت برم و بوسش کردم و اماده خواب شدیم. یکم بعد که تو تاریکی خوابیده بودیم بهم گفت "سعید راستی تو نمیخوای دنبال شغل دوم بگردی؟" با تعجب گفتم "مگه شغل اولم چشه؟" گفت "مشکلش اینه که به اندازه کافی پول درنمیاری. یا برو شغل دوم پیدا کن، یا بذار منم برم کار کنم یکم پول دربیارم" من که جا خورده بودم گفتم "حالا بعدا دربارش صحبت میکنیم عزیزم، فعلا خوابم میاد" واقعا جرات نداشتم بذارم بره سر کار. اونجوری دیگه کار ازدواجمون تموم بود. با این جندگیش تو هر شرکتی استخدام میشد مردای شرکت مث توپ والیبال دست میچرخوندنش.گذشت تا همون هفته چهارشنبه بعد از ظهر بعد مدتها نوشین حالش خوب بود و با منم خوب بود و میخواستیم سکس کنیم. تا از هم لبو گرفتیم و دستم رفت رو سینه هاش گوشیش زنگ خورد و پاشد رفت تو اتاق. رفتم پشت در ببینم چی میگه که دیدم خیلی اروم حرف میزنه و متوجه نمیشم. چند دقیقه بعد رفتم دیدم داره با عجله حاضر میشه بره بیرون. بهش گفتم "کجا یهو به سلامتی؟" گفت اصلا یادم نبود باشگاه دارم. گفتم "باشگاه مگه سهشنبهها نبود؟" یکم فک کرد و گفت "این هفته مربیه انداختتش امروز، از تینا بپرس" پیش خودم گفتم به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم. دیگه چیزی نگفتم تا بره. دوست داشتم ببینم مرتضی به قولش عمل میکنه یا نه. عمل کرد، خوبم عمل کرد. اس ام اس داد "منتظر باش" و یه ربع بعد دیدم زنگ زد به گوشیم. وقتی سلام کردم جوابی نشنیدم. صدای صحبتشون میومد. نوشین داشت میگفت "وای خیلی با گیر دادناش اعصابمو خورد میکنه مرتضی. از این به بعد هروقت اعصابمو خورد کنه میام به تو میدم تا دلم خنک شه. میدونی وقتی یه زن جنده میشه همه تقصیرو میندازن گردن اون، ولی هیشکی نمیگه شاید اون تقصیری نداشته و جامعه مردا رو..." که مرتضی گفت "حرفاتو ببر واسه اون سعید کسکش، کیرمو بخور" عجیب بود ولی واقعا با این حرفش حال کردم. یکم بعد که صدای ساک زدن آبدار نوشین و آه و ناله های مرتضی میومد بهش گفت "دوست دارم امروز تصور کنی شوهر بیغیرتت اینجاست و وقتی میکنمت باهاش حرف بزنی. باشه؟ همه عصبانیتتو سرش خالی کن" نوشینم با خنده حشری گفت چشم و شروع کرد. نمیدونست که واقعا داره این حرفا رو به شوهرش میزنه و دست من و بکنش با هم تو یه کاسست. البته شایدم میدونست. نمیدونم."عزیزم یادته بهت گفتم وقتی راهنمایی بودم دوستم یه داداش خوشتیپ و سکسی داشت که اولین بار منو جنده کرد و تا چند سال کونمو میکرد؟ این همونه، اسمش مرتضاست. اوف ببین چه خوب سینه هامو میماله و با کسم بازی میکنه. دستاش خیلی مردونست سعید، عین همه چیزای دیگش. از همون اول همینطوری منو دیوونه خودش کرد" و انگار شروع کرد از مرتضی لب گرفتن. بهش گفت "عشقم من امروز کاملا در اختیارتم، دوست دارم حالا که شوهرمو مجبور کردی ببینه منو هرجور دوست داری بکنی" مرتضی بهش گفت "شلوارمو دربیار جنده خانوم" نوشین گفت چشم و شلوارشو دراورد. بعد پشت تلفن به من خیالی گفت "سعید میبینی چه کیر بزرگی داره؟ فک میکنی اگه یه سال این کیر خفنش بره تو کسم دیگه دودول تو رو حس میکنم؟" و صدای مک زدن اومد. " شکمشو میلیسم، سینه هاشو میلیسم، میدم سینه هامو بخوره. فقط به این خاطر که یه مرد واقعیه" مرتضی گفت "سعید کجایی که ببینی زنت داره چه حالی به کیرم میده. جون سرمو بکن تو اون پستونای گندت پتیاره. اوف کست حسابی اب انداخته ها" نوشین گفت "اوففف جوننن اره بمالش. میخوای کیرتو بذاری بین سینه هام؟" مرتضی گفت بله که میذارم. نوشین گفت "امروز همه جام مال توئه. اینقد کیرتو بین سینه هام بالا پایین کن تا ابت بیاد عشقم. مال شوهرم لای سینه هام گم میشه، حتی جرات نمیکنه فکرشو بکنه" باورم نمیشد همچین چیزیو واقعا دارم تجربه میکنم. اینقد برام حشری کننده بود که همونجا آبم با فشار پاشید بیرون. اوف خدایا هنوزم حشری میشم موقع یاداوری و نوشتن اینا.یکم بعد صدای آه و فریاد نوشین بلند شد. همش خدا خدا میکرد و میگفت جون، همینه، اره. فک کنم کرده بود تو کسش. بهش میگفت "جون اره دستاتو فشار بده رو گلوم، خفم کن. من جنده کوچولوتم، مث قبلنا مجبورم کن درد کیرتو تحمل کنم. درد کیرت به جونم. آخ خدا مرتضی عاشقتم" صدای ماچ و بوسه میومد انگار و بعد مرتضی بهش گفت "بیا کس خودتو مزه کن ببینم" و صدای ساک زدن زنم بلند شد. اینقد با صدا و ابدار میخورد که حتی منم دلم میخواست. بهش گفت "خوب بخورش تا واسه کونت امادش کنی، جفت تخمامو بکن تو دهنت... آها.... تو دهنت نگهشون دار... همینه پتیاره خانوم" زنمم با دهن پر یه صدای شبیه جنگلیا درمیاورد و معلوم بود هردو دارن خیلی حال میکنن. بعد یکم صدای اه و ناله زنم اومد انگار که داره درد میکشه و بعد اون صدای شبیه دست زدن شروع شد. مرتضی گفت "افرین همینطوری جاش بده" نوشین گفت "دیدی مث یه دختر خوب تو کونم جاش دادم و هیچی نگفتم؟ دختر خوبی ام عشقم؟" که مرتضی گفت "عالی هستی بچه، چرا نمیای پس؟" زنم اه بلندی کشید و گفت "هی طولش دادم تا بیشتر حال کنم ولی دیگه نمیتونم" بعد انگار مرتضی همزمان با کردن کونش کسشم میمالید چون صدای آه و نالش و شلپ شلپ خیلی بیشتر شد. نوشین همونطور که کونش تلمبه میخورد گفت "خواهش میکنم همینطور بمال... آخ دارم میام مرتضی... عششششققممممم" و یه صدای عجیب بین جیغ و داد کشید و انگار راحت شد. مرتضی گفت "اگه شوهر کسکشت اینجا بود از حسودی میمردا" نوشین با بی حالی گفت "اون پشم کیر تو هم نمیشه، من عاشقتم عشق همه فن حریف من" یکم صدای ماچ کردن میومد که انگار مرتضی داره بدن نوشینو ماچ میکنه. مطمئنم زنم تو این لحظه ها رو ابرا بود.دوباره صدای تلمبه شروع شد. این بار صداش بیشتر بود. مرتضی گفت "سعید پستونای زنت تو صورتمه و کیرم تو کسش، تو نصف کیر منم نداری" انگار زنم نشسته بود رو کیرش. نوشین گفت "از خداشم باشه نصف این کیر معرکه تو رو داشته باشه... جون کونمو بلرزون... تاخیری زدی مرتضی؟" مرتضی گفت "اره جنده خانوم من... گفتم بار اولی که جلوی شوهرت میکنمت حسابی طول بکشه... اگه بود به نظرت چندبار تا حالا ابش اومده بود؟" نوشین گفت "نمیدونم مرتضی، گور پدرش. همینطور کسمو بکن که دارم واسه بار دوم میشم" صدای تلمبه زدنا به اوج خودش رسید و دوباره جیغ ارضا شدن زنم. صداهای وحشیانه تری از خودش دراورد، انگار واقعا جنگلی باشه. به مرتضی گفت "عشقم یکم صبر میکنی حالم جا بیاد؟" که مرتضی گفت "هیس دارم میام پتیاره" نوشین گفت "جون پس بریز توش قرص میخورم. میخوام آبتو بریزی تو کسم تا ببرم بدم شوهرم بخورتش. اوف وقتی میخورتش بهش میگم آب کسمه و از دیدن اون تحریک شدم تا آبتو کامل بخوره... دوست دارم وقتی راه میرم آبتو تو کسم حس کنم، بین رونام تکون بخوره، بعدم بدم سعید همشو بخوره" مرتضی نعره بلندی کشید و ارضا شد. نوشین گفت "جون قربون کیرت برم. اون احمق اون همه قرص میخوره که کیرش بزرگ شه و نمیتونه، تو ببین ماشالا خدا چی بهت داده" مرتضی با لحن خسته بعد سکسش خندید و پرسید "جدی قرص میخوره که کیرش بزرگ شه؟ عجب شوهر کسخلی کردی" و دوباره صدای بوسیده شدن اومد.بعد یکم انگار خودشونو مرتب کردن و وسایلشونو جمع کردن. موقع رفتن مرتضی بهش گفت "راستی جنده کوچولو اون دوستت چی شد که گفتی میاریش بهم بده؟" نوشین گفت "صبر داشته باش عشقم میارمش. مگه چقد شده؟ باید روش کار کنم." مرتضی با لحن بیخیال گفت "نمیدونم دیگه جورش کن زودتر یه جوری. نمیخوای شوهرت بفهمه کس زنشو میکنم که؟" بازم داشت مث قدیم زنمو تهدید میکرد. نوشین ماچش کرد و گفت "نه عشقم نمیخوام، هرکاری شما بگی میکنم" مرتضی گفت "آفرین دختر خوب. حالا زودتر برو خونه. یادت نره ابمو بدی بخوره" و خندید. وقتی زنم رفت گوشیو برداشت و گفت "خب چطور بود کسکش؟" گفتم "واقعا عالی بود دست شما درد نکنه" گفت "یادت نره آبمو از کسش بخوری. ببین ازش میپرسما، رسید قشنگ کسشو تمیز میکنی. بگه نکردی دیگه از تلفن موقع سکس خبری نی" چندشم شد ولی گفتم چشم. پنج دقیقه بعد نوشین اومد. سلام کردیم و نشست رو مبل پیشم. بهم گفت "شونمو ماساژ بده سعید، امروز تو باشگاه خیلی خسته شدم" منم گفتم چشم و رفتم پشت مبل وایسادم و شروع کردم. یکم که شونه های گرفتشو مالیدم دستامو از پشت گرفت گذاشت رو سینه هاش و گفت "بمال ببینم" و خودشو انداخت تو بغلم. یکم بعدش بهم گفت "اوف چه خوب میمالی امروز، کسمو آب انداختی. میخوای بخوریش؟" جنده خانوم ببین چطور خرم میکرد. با این که سخت بود ولی واقعا میترسیدم به مرتضی بگه و اون دیگه نذاره کرده شدنشو ببینم. این بود که اجازه دادم منو خر فرض کنه و کس پر از آبشو به خوردم بده و چیزی نگم. وسطش بهم گفت "خوشمزست؟" گفتم "از همیشه خوشمزه تره، دلم نمیخواد تموم شه" که خندید و سرمو فشار داد به کسش. نمیدونم این یکیو دیگه چرا گفتم. مطمئن بودم از ترس مرتضی نبود و نظر واقعیم بود. دیگه باید با خودم صادق میشدم. من این بودم دیگه. چه عیبی داره مگه؟ هرکی یه جوریه. منم کسکشم و از خوردن آب بکنای زنم و تحقیر شدن لذت میبرم. آدم باید واقعیتو قبول کنه دیگه.
قسمت سیزدهماون آخرهفته رئیسم یه سری کاغذبازی بهم داده بود ببرم خونه انجام بدم و کل شب جمعمو داشتم حساب کتاب میکردم. نوشین دائم غر میزد ولی هی ازش معذرت خواهی میکردم و میگفتم چاره ای نیست و دیگه این هفته اینجوری شده. نوشین یه بار گفت "حالا خیلی پولم درمیاری الکی خودتم پاره میکنی به خاطر رئیست" منم دیدم یه جورایی راست میگه و بهش قول دادم یه کار جدید گیر میارم. فردا شب که کارم تموم شده بود مرتضی بهم زنگ زد. رفتم تو دستشویی و شیر دستشویی رو باز کردم و جواب دادم. با خنده گفت "چطوری بکن اعظم؟ کلاغه خبر رسونده جنده کوچولوی منو نبردی بیرون حوصلش سر رفته" من که تعجب کرده بودم مث احمقا با ترس واسش شرایطمو توضیح دادم. گفت "فردا شب خلوته، با زنت میای سفره خونه تا خودم برات بکنمش" . یکم من و من کردم و گفتم "آخه چطوری میکنیش؟ کجا؟" گفت "تو کاریت نباشه. زنت هرجا من بگم بهم میده... اصن میبرم تو دستشویی میکنمش. خوبه؟ با احمد هماهنگ میکنم. در دستشویی رو قفل میکنم اونم نگهبانی میده. میگم بشونتت پشت کامپیوتر دوربین دستشویی رو بیاره واست ببینی تا کیف کنی. خوبه؟" گفتم "تو دستشویی دوربین دارید؟" گفت "کسخل تو جایی که دستا رو میشورن، تو توالتا که نداریم... زیاد سوال نپرس. با خودش هماهنگ میکنم بهت بگه بیایید اینجا، تو هم که هماهنگی. فردا شب کلی حال میکنیم" و قطع کرد. وای خدا اولین باری بود که با هماهنگی بکن زنم میخواستم سکسشونو ببینم. شبش تا دیروقت از ذوق خوابم نبرد و تو ذهنم فانتزی درست میکردم. دوست داشتم ببینم چطور همچین کاری میکنه.فردا بعد از ظهرش که از سر کار برگشتم به نوشین گفتم حاضر شو امشب بریم بیرون میخوام اخرهفته رو جبران کنم. گفت کجا بریم آخه؟ گفتم هرکجا تو بگی. گفت "هرکجای هرکجا؟" گفتم آره. خندید و گفت "اگه بگم بریم سفره خونه مرتضی ناراحت میشی؟ آخه قلیوناش خیلی خوبه" گفتم نه عزیزم بریم. گفت واقعا؟ گفتم آره اصلا دوست دارم ببینمش. یه خنده معنی داری کرد که بعدش فهمیدم انگار نباید این حرفو میزدم. رفت تو اتاق حاضر شد و اومد. وای خدا چی داشتم میدیدم. یه شلوار تنگ پارچه ای پوشیده بود با یه مانتوی بلند نازک که تا بالای زانوش بود ولی با تنگی پشتش حسابی کونشو مینداخت بیرون. دکمه بالای مانتوش باز بود و زیرش یه تاپ پوشیده بود که سینه هاشو به هم نزدیکتر میکرد و یکم چاک سینه هاشو نشون میداد. یه گردنبند با سنگ بنفش ریز بین چاک سینه هاشم انداخته بود که یه جورایی به رژ لب و رژ گونش میومد. ارایش غلیظی هم کرده بود و یکم موهاشو ریخته بود تو صورتش. با دهن باز بهش گفتم "خوب خوشگل کردیا. داریم میریم عروسی؟" گفت "نه خب خواستم تیپ اخرهفتمو بزنم دیگه، مگه نگفتی میخوای جبران کنی؟" یه جورایی فهمیدم یعنی بعد اون آخرهفته حق ندارم گیر بدم و رفتیم. تازه با کمک بابام یه ماشین خریده بودم و دیگه هرجا میخواستیم خودمون میرفتیم.وقتی رسیدیم اونجا همونطور که مرتضی گفته بود خیلی شلوغ نبود. فقط یه خانواده اون اول نشسته بودن و چندتا جوون لات وسط. به نوشین گفتم کجا بشینیم؟ میز روبروی اونا رو بهم نشون داد و گفت اونجا چطوره؟ و رفتیم همونجا بشینیم. موقعی که زنم میخواست کفشاشو دربیاره و روبروی سکوشون خم شد دیدم چهارتایی داشتن کونشو با چشاشون میخوردن. وقتی هم بهشون نگاه کردم یکیشون نگاه خشن و تهدیدامیزی بهم کرد که حساب کار دستم اومد و فهمیدم بهتره حرفی نزنم یهو. وقتی اون پسره که انگار همون احمدی بود که مرتضی گفته بود طعم قلیونو ازمون پرسید و اورد، یه نیم نگاه کردم دیدم همون یارو انگار بدجوری تو کف زنمه هنوز. کل مدتی که نشسته بودیم و زنم پاهای سفید و بدون جوراب و لاک زدشو انداخته بود رو هم و قلیون میکشید و کونش تو معرض دیدشون بود هم حس میکردم نگاهشون رو کون زنمه ولی جرات نداشتم نگاه کنم. یهو دیدم مرتضی اومد گفت "سلام دوستان خوش اومدید، شام چی میل دارید بگم براتون بیارن؟" من که میترسیدم لو بدم که با مرتضی هماهنگم سرمو کرده بودم تو گوشی و تظاهر میکردم مشغولم و بهش نگاه نمیکردم. به زنم نگاه کردم و گفتم "نمیدونم... یه لحظه بذار ببینم" و سرمو انداختم پایین به منو نگاه کردم. نوشین سریع بدون این که حتی منتظر فکر کردن من بمونه گفت "یه سالاد سزار واسش بیارید" مرتضی یه پوزخندی زد و گفت "خودتون چی میل دارید؟" زنم یه نگاه شیطونی بهش کرد و با عشوه گفت "شما پیشنهاد میدید چی بخورم؟" مرتضی گفت "کباب لقمه های خوبی داریم، بهتون پیشنهاد میکنم" که زنم گفت "فقط اگه واقعا گوشتش خوب باشه ها" که مرتضی با پوزخند گفت "گوشت درجه یکه، مطمئن باشید" زنم با عشوه گفت "پس همونو واسم بیارید" و مرتضی هم گفت حتما و رفت. نوشین یه نگاه با افتخار بهم کرد. انگار میخواست بهم بگه "این بکن منه ها. همچین کسی صفرمو وا کرده"یکم بعد نوشین گوشیشو گذاشت کنار و بهم گفت "عزیزم من با اجازت برم سرویس و بیام" منم گفتم باشه. موقع پاشدنش بازم دیدم اون مرد سکو روبرویی باز چطوری داره اندامشو نگاه میکنه و واقعا حشری شدم. یه حالت بکن و وحشی ای داشت مرده. حتی از مرتضی بیشتر ازش خوشم میومد. وقتی رفت یکم بعدش اون پسره احمد که پیش اون لاتا وایساده بود و باهاشون میگفت و میخندید اومد سراغم. بهم گفت "اقا مرتضی گفت ببرمت فیلمتو ببینی" منم سر تکون دادم و کفشامو پوشیدم دنبالش راه افتادم. منو برد نشوند پای کامپیوتر و صفحه دوربین دستشویی رو بزرگ کرد و بدون این که چیزی بگه رفت. اوه اوه. دیدم زنم زانو زده رو سنگ کف دستشویی و داره کیر مرتضی رو ساک میزنه. اونم تکیه داده بود به اون جایی که دستا رو میشورن و جفت دستاشو ستون کرده بود پشتش. با خودم گفتم وای خدا اگه کسی یهو بره تو دستشویی چی؟ که بعد فکر کردم اونا که انگار دوستای خود مرتضان و از اون نگاهاشون به هیکل زنم و خنده هاشون با خود مرتضی و احمد احتمالا خبر دارن جریان چیه، اون زن و شوهره هم که مگه چقد ممکنه بخوان برن دستشویی؟ تازه مرتضی گفت احمد مواظبه. با این حرفا نگرانیمو کم کردم و سعی کردم از اولین سکس حضوری زنم با مرتضی لذت ببرم. هرچند کیفیت تصویر خیلی خوب نبود و نگاهای اون لاتا هم اذیتم میکرد و نمیذاشت خوب رو حشرم تمرکز کنم.نوشین بعد از خوردن کیر مرتضی پاشد شلوارشو دراورد و گذاشت کنار سینک دستشویی و شرتشو تا وسط رونش کشید پایین و پشتشو کرد بهش. مرتضی همونطور وایساده شروع کرد تو کسش تلمبه زدن. نوشین دستاشو گرفته بود به در یکی از دستشوییا و یکی از پاهاشو یکم اورده بود بالا تا کیرش راحت تر بره تو. مرتضی هم با دستاش کون گنده زنمو گرفته بود و توش تلمبه میزد. وای خدا چه صحنه ای، کاش من اونجا بودم و به من تکیه میداد موقع دادن بهش. نوشین که انگار گرمش شده بود دکمه های مانتوشو باز کرد و با دست سینه هاشو اورد بیرون. اوف خدایا سینه ها و کونش تو دوربین مداربسته هم عالی بودن. مرتضی رفت سطل اشغالو اورد نوشین یه پاشو گذاشت روش و قشنگ قمبل کرد تا مرتضی خوب کونشو سرویس کنه. همه چی عالی بود، فقط کاش صدا هم داشت. هرچند به نظر میرسید خیلی حرفی نمیزنن. مرتضی فقط تمرکزش رو کردن کس زنم بود و نوشینم احتمالا میخواست زودتر مرتضی رو ارضا کنه تا یه وقت من نرم دنبالش. با خودم فکر کردم یعنی ممکنه نوشین بدونه؟ مثلا مرتضی بهش گفته باشه و باهم منو بازی داده باشن. یا این که مرتضی داره جفتمونو بازی میده و به هرچی میخواد میرسه؟ یه جورایی دوست داشتم حالت اول درست باشه و زنم از احمق فرض کردن و بازی دادن من لذت ببره. وقتی منطقی فکر کنید یا خودتون همچین گرایشایی نداشته باشید به نظرتون عجیبه، ولی ادم دست خودش نیست. من وقتی حشری میشدم فکرای مریض و عجیبی میومد تو ذهنم که منو از شدت حشر تا جنون میکشوند.یکم بعد مرتضی در دستشویی آخری که فرنگی بود و قشنگ دوربین بهش دید داشتو باز کرد و رفت نشست روش. نوشین قبل این که بره تو شرتشو کامل دراورد و کونشو به سمت در قمبل کرد و یکی با دست خودش زد روش. اوف خدا چه جنده ای بود زنم. رفت از جلو نشست رو کیر مرتضی، جوری که اون کون گندش به طرف در بود. مرتضی شروع کرد با دست کس و کونشو بالا پایین میکرد و توش تلمبه میزد. کف دستش رو کون نوشین بود و کونش اونقد بزرگ بود که نصف کونشم نمیپوشوند. حتی از این فاصله هم معلوم بود. خوب که کسشو کرد نوشین از رو کیرش پاشد و خم شد یکم کیرشو ساک زد و دوباره این بار از پشت نشست رو کیرش. مرتضی دیگه جاش نمیشد و انگار حالا نوشین بود که کار میکرد. مرتضی جفت دستاشو باز کرده بود و گذاشته بود رو دستگیره فلزی کنار توالت و نوشین رو کیرش بالا پایین میپرید. واقعا که دهنش داشت سرویس میشد، نمیدونم چه لذتی داشت که اینطور میخواست این مرتضی رو ارضا کنه. مث یه کارگر هربار زحمت میکشید و به کیر بکناش حال میداد. فک کنم به همون فانتزی زیردست بودن و حرف شنویش مربوط بود. یکم بعد پاشدن دوباره اومدن بیرون و نوشین این بار با پاهای لخت زانو زد کف زمین دستشویی و شروع کرد کیرشو حرفه ای و با اب و تاب ساک زدن. موقع ساک زدن وقتی میخواست به خودش استراحت بده کیرشو از دهنش درمیاورد با دست خایه هاشو میمالید یا کیر مرتضی رو میکرد وسط سینه هاش و با اون سینه های گرد و نرمش واسش جق میزد. اونم سرشو میداد عقب و مث ارباب اونجا وایمیساد و لذت میبرد.خلاصه همینطور داشتم گاییده شدن سینه های زنم با کیر مرتضی رو میدیدم که دیدم اون مرده که داشت خشن بهم نگاه میکرد و انگار گنده اون لاتا بود با احمد بالاسرم وایسادن. دستپاچه مانتیورو چرخوندم اون طرف و بهشون گفتم جانم. مرده خندید و لپمو کشید و گفت "نمیخواد بترسی عشق داداش، من که دیگه همه چیو میدونم... پاشو بریم یه قدمی بزنیم باهم. چشات درد گرفت اینقد رفتی تو اون لامصب" یه نگاه ملتمسانه به احمد کردم و با پوزخند تحقیرامیزش مواجه شدم. بهش گفتم "آخه خانومم الان میاد" خندید و گفت "خانومت بیس دقیقست تو دستشوییه، معلومم نیست مرتضی تا کی اون تو نگهش داره...بعدم بیاد نمیگه تو چه مردی هستی من این همه وقت نبودم تو صدات درنیومد؟ د پاشو بینم" دیدم راست میگه. میتونستم برم و بگم رئیسم زنگ زده بود کار اورژانسی پیش اومده و باید برم شرکت. اینجوری مشکوک نمیشد که چرا بهش مشکوک نشدم. هر بهونه ای میاوردم بهتر از این بود که بیست دقیقه نشسته باشم اینجا و اون تو دستشویی رستوران بکن سابقش بوده باشه. بدون این که حرفی بزنم پاشدم دنبالشون راه افتادم و رفتیم پشت سفره خونه که یه کانکس بود. با دست زد پشت شون احمد و بهش گفت "تو دیگه میتونی بری احمد جون، منو داداش باهم یکم اختلاط میکنیم و زود میاییم"احمد که رفت گفت "خب بشین پیشم. از زندگیت با زنت واسم بگو" با خجالت و معذبی گفتم "زندگیمون خوبه دیگه، چی بگم؟" خندید و گفت "واس خاطر همین زنت میاد تو دستشویی سفره خونه کس میده؟" چیزی نگفتم. گفت "شلوارتو بکش پایین ببینم چی داری" من که جا خورده بودم گفتم جان؟ با لحن خشن و اخم گفت "گفتم دودولتو بنداز بیرون" ترسیدم و با دستای لرزون شلوار و شرتمو باهم کشیدم پایین. با دیدن کیرم زد زیر خنده و دوانگشتی گرفتش و محکم کشید و گفت "با این زنتو میکنی؟ بعد انتظار داری جنده هم نشه؟ بذار بکشمش ببینم بلند میشه یا نه" و بعد با خنده پر از نفرت و تحقیرامیزی کیرم که خوابیده بودو محکم کشید. داد زدم و ازش خواهش کردم ول کنه. کیرمو ول کرد و گفت بیا کیرمو بخور. بدون این که منتظر جواب من باشه شلوارشو کشید پایین و کیرشو گرفت جلوم. گفتم "اقا خواهش میکنم بذارید من برم" خندید و گفت "کجا بری؟ تازه اومدی. اگه دوس نداری همینطور کون لخت ببرمت جلو زنت بخورش... بخور میدونم دوس داری" دیدم چاره ای ندارم. دیگه چیزی نگفتم و کیرشو آروم گرفتم و چشمامو بستم و کردمش تو دهنم. بار دومی بود که کیر میخوردم. کیرش تقریبا اندازه کیر اون پسره تو کیش بود ولی اون نرمتر و خوشبوتر از این بود. در حالی که داشت حال میکرد گفت "آها... فک کن زنت ازت خواسته کیرمو بخوری. نمیخوای خانوم خوشگلتو ناراحت کنی که؟ مرتضی یکم که بکنتش ازش خسته میشه و ولش میکنه. بعدش نوبت منه. خوب نخوریش کیرمو بهش نمیدما" محکم با دست کیر بزرگشو گرفته بودم و سرمو عقب جلو میکردم. با این که معلوم بود خیلی ادم بهداشتی ای نیست ولی کیرش خوشمزه بود و حال میداد.موهامو گرفته بود و میگفت "اها خوبه همینطور کیرمو بخور... مرتضی میگفت پیش زنت که بوده زنگ زده بهت و بهش گفته فک کنه تو اونجایی. دوست داری ما هم باهم همین کارو کنیم؟ فک کن اون زن کون گندتم الان اینجاست. مرتضی که کارش باهاش تموم شه خودم میگیرمش زیر پر و بالم و جفتتونو میکنم، ولی فعلا خودت باید کارمو راه بندازی... آها خوب بخورش... بالاخره این کیریه که قراره زنتو بکنه، باید باهاش خوب صمیمی شی... شرط میبندم زنت با اون لبای قلوه ایش خیلی بهتر از تو کیرمو میخوره. اون موهای بلند و زردشو محکم میگیرم تا بتونه کیرمو تا ته بکنه تو دهنش. با اون حشری که من تو زنت دیدم مطمئنم کیرو با اب و تاب میخوره، نه؟" گفتم "بله همینطوره، مخصوصا کیر و خایه شما رو" خایه هاشو گذاشت رو صورتم و گفت "تو هم خایه هامو دوست داری؟" گفتم بله. گفت "پس این کیر کیر خانوادگیتونه دیگه. ازش خوب مراقبت کن... زنت که غیرتی نمیشه به تو هم بدمش؟" گفتم نمیدونم اقا. گفت "نه دختر خوبیه، هرچی من بگم گوش میکنه... بار بعد که همو دیدیم یادت باشه شرت و کرست زنتو بیاری واسم بپوشی. دوست دارم وقتی کونتو میکنم بتونم فکر کنم زنت شیرین زیرمه" بهش گفتم "نوشین اقا" گفت "حالا هرچی. کیرمو بخور حرف اضافه نزن" شیرین اسم خواهر زنم بود. یکم فک کردم چرا باید اسم اونو اشتباهی بگه؟ یعنی فقط یه اشتباه ساده بود یا شیرینم با مرتضی سر و سری داشت؟ تو همون حالت که کیر تو دهنم بود به خودم گفتم داری خل میشی دیگه و سعی کردم به این چیزا فک نکنم.بعد مرده پاشد بلندم کرد و محکم زد در کونم و گفت "جون چه کون بی مو و تمیزی. مو درنمیاری یا میزنی کونی؟" گفتم نه به خدا درنمیاد. خندید و گفت "شماها واسه کون دادن ساخته شدید دیگه، همینه. تا حالا چن بار دادی؟" گفتم به خدا هیچی. گفت "کسشر تحویل نده من کونی، تو با دادن زنت جق میزنی و تا حالا کون ندادی؟" گفتم نه فقط یه بار ساک زدم. گفت "جون پس امروز خودم کونتو افتتاح میکنم" و قمبلم کرد و کیرشو گذاشت دم کونم. همونطور که فشار میداد گفت "هیسسس... صدات درنیادا. تحمل کن فقط سرش درد داره. بقیش که بره تو کم کم عادت میکنی. الان اگه زنت بود میگفتم پاهاتو باز کنه تا راحت تر کیرم بره تو کون شوهرش" من از درد سرخ شده بودم و دلم میخواست هرکاری کنم تا کیرشو بکشه بیرون. اون با دستای پرزورش دستامو گرفته بود و کیرشو تا ته جا داد تو کونم. من اشکم دراومده بود و اون تازه کیرش جا افتاده بود و داشت حال میکرد. آروم تو کونم تلمبه میزد و میگفت "جون دارم فکر میکنم الان کیرمو تا ته کردم تو کس نوشین... همین کیری که تو الان نمیتونی جا بدیو بالاخره یه روز تا ته میکنم تو کسش... شب که تو تخت کنارش خوابیدی میام خونتون میندازمت پایین و اون کون تپلشو قمبل میکنم. اول خوب با دست کسشو میمالم، بعدش کیرمو تا ته میکنم توش. تو هم باید مث همیشه با کرده شدن زنت جق بزنی... تا حالا کسی جلو خودت کردتش؟" گفتم نه. گفت "خب من برات میکنمش. سرشو میذارم رو تختت و کسشو پاره میکنم... آره زنت عاشق کیرم میشه"همونطور که این حرفا رو میزد با اقتدار کونمو میکرد و محکم توش تلمبه میزد. التماس کردم یواش تر بکنه. گفت "خواهش کن ازم. داد بزن. از بقیه کمک بخواه" اروم گفتم خواهش میکنم. محکم زد در کونم و داد زد "گفتم داد بزن تخم سگ" من داد زدم "خواهش میکنم آقا، کونم داره پاره میشه. آخ کمک" و شروع کردم الکی دست و پا زدن. اون که معلوم بود با این کارا حشری تر میشه کونمو دودستی گرفت و محکمتر توش تلمبه میزد. منم این بار بلندتر داد زدم "احمد به دادم برس این داره منو میکنه" با این حرف از پشت زد تو سرم و گفت "این عمته کسکش، من بکن اون زن جندتم... الان زنت داره تو توالت به مرتضی کس میده. ببین چقد لاشی و خرابه که حاضره واسه کیر همچین کاری کنه. اگه درست میکردیش الان اینطوری نمیشد" بعد کیرشو کشید بیرون و با یه دستمال پارچه ای که اونجا بود کیرشو پاک کرد و گفت بیا بخورش. من حسابی به کیرش تف زدم تا یکم تمیزتر بشه و کم کم با بی میلی شروع کردم خوردن. بهم گفت "نترس اندازه جفتتون هست. زنت دست تنها نمیتونه که بالاخره، باید کمکش بخوری... تو سرشو میخوری زنت تهشو. مرتضی میگفت خوب خایه خوریه زنت" من هیچی نمیگفتم و فقط رو خوردن کیرش تمرکز کرده بودم تا زودتر آبشو بیارم و تموم شه و بتونم خودم جق بزنم. همه این اتفاقا خیلی حشریم کرده بود. ازدواج با این زن جنده باعث شده بود هرروزم مثل یه پورن نابی باشه و کیرم همیشه راست باشه. عاشقش بودم.به اینجا که رسید مرده یهو سرمو محکم گرفت و حس کردم کیرش تو دهنم بزرگتر شد و آبش ریخت تو دهنم. با ناله گفت "بخورش، بخورش... تا قطره آخر ابمو بخور" وای آبش خیلی داغ و تلخ بود. با این که دهنم پرشده بود و داشتم خفه میشدم ولی تجربه جالبی بود. یهو کیرشو کشید بیرون و منم دیگه نتونستم آبشو تو دهنم نگه دارم و یکمش ریخت بیرون. زد تو سرم و گفت "جون.. آخ اگه الان زنت بود... اولین باری که بکنمش آبمو میریزم رو صورت تو و زنت باهم تا دیگه زیادی نباشه واست... پاشو پاشو خودتو جمع و جور کن الاناست که دیگه زنت بفهمه داشتی کون میدادی" پاشدم با اون طرف دستماله سر و صورتمو تمیز کردم و لباسامو پوشیدم. گوشیمو که نگاه کردم دوتا میس کال از زنم داشتم. نمیدونستم دقیقا باید چی بگم. کونم خیلی درد میکرد ولی بهم خوش گذشته بود. بهش زنگ زدم و همون فکر قبلیم که رئیسم گفته سریع برم اداره رو گفتم. اونم که حسابی عصبانی بود دوباره طبق معمول کلی لیچار بارم کرد که چرا اینقد خاک تو سرم که رئیسه ازم سواستفاده میکنه و من عذرخواهی کردم و گفتم زود میام. بعدش از همون حیاط طرف کانکس یه در کوچیک به طرف کوچه داشت که باز کردم و رفتم بیرون تا دیگه با مرتضی و احمد و مرده و رفیقاشون روبرو نشم. تا وقتی رسیدم خونه فکر این که این بکن وحشی که حتی اسمشم هنوز نمیدونستم قراره جلوی زنم منو بکنه ولم نمیکرد. واقعا ترسناک بود. اون موقع هنوز نمیدونستم چه چیزایی در انتظارمه و این که کرده شدن زنم توسط اون تازه باید ارزوم باشه.
قسمت چهاردهموقتی از سفره خونه برگشتم خونه نوشین با عصبانیت منتظرم بود. بهم گفت "کجا گذاشتی رفتی؟ میدونی من چقد منتظرت بودم؟" گفتم "چند دقیقه بعد از این که تو رفتی دستشویی رئیسم زنگ زد که کار فوری پیش اومده و باید برم شرکت" گفت "خیلی کارت زشت بود... نه پول رستورانو حساب کردی نه یه خبری به من دادی" گفتم "ببخشید، زنگ زدم گوشیت در دسترس نبود. پول داشتی؟" یه جور خاصی گفت "اره با مرتضی حساب کردم" یه جورایی فهمیدم میخواد به سکس اشاره کنه و حسادت منو برانگیخته کنه ولی چیزی نگفتم. وقتی سکوتمو دید گفت "خودشم منو تا خونه رسوند. خیلی آدم مهربونیه" گفتم "آره به نظر آدم خیلی خوب و باصفایی میومد" با ناامیدی پوزخندی زد و رفت نشست جلو تلویزیون. میدونستم داره دنبال یه راهی میگرده که علنی بیغیرتم کنه ولی دلیلی نداشت دیگه دم به تله بدم. ما که با مرتضی هماهنگ بودیم و سکساشونو میدیدم و از همه چی خبر داشتم، دیگه چرا الکی خودمو جلوی زنم تحقیر کنم؟ به نظرم همینطوری ادامه پیدا میکرد همه چی بهتر بود.دو سه روز بعد مرتضی بهم اس ام اس داد گفت "ساعت سه سفره خونه باش" فهمیدم میخواد زنمو اونجا بکنه. وقتی با کلی استرس و هیجان رفتم دیدم سفره خونه تعطیله. زنگ زدم اومد درو واسم باز کرد. دیدم فقط خودش اونجاست. گفتم تعطیلید؟ گفت "شهادته نمیتونیم برنامه داشته باشیم، مشتری کم میاد. بیا تو امروز برناممون خصوصیه" و بعد بردم اون ته سالن. بین یکی از سکوها و دیوار یه فاصله کم واسه پریز برق یخچال نوشیدنیا بود. گفت زانو میزنی اینجا و همه چیو میبینی. گفتم بابا جام نمیشه که. گردنمو گرفت و گفت "خوبم میشه، اگه میخوای خودم جات میدم. کلا ۵۰ کیلویی، بشین حرف نزن" من گفتم چشم و اونم رفت. یکم بدون توجه به وجود من کارای خودشو کرد و بعد صدای در زدن اومد. به من علامت داد که نوشین اومد. سریع رفتم تو جام مستقر شدم. نوشین اومد تو و باهم روبوسی کردن. مرتضی بهش گفت "اوف چه تیکه ای شدی نوشین خانوم" نوشین خندید و گفت "مرسی متعلق به خودتونه". یه مانتو و ساپورت خیلی سکسی پوشیده بود و حسابی ارایش کرده بود، جوری که هرکی تو خیابون میدید میفهمید داره میره بده. مرتضی اوردش رو تخت یکی مونده به آخر ردیف اون طرف که من از پناهگاهم خوب دید داشته باشم و گفت بشین. رفت تو آشپزخونه قلیون اورد گذاشت رو تخت و نشست کنار نوشین.لم داد به پشتی و قلیونشو کشید جلو. شروع کرد کشیدن و نوشینم رفت نشست رو پاش. قلیونو از دستش گرفت یه کام گرفت و شروع کرد از مرتضی لب گرفتن. مرتضی روناش و کسشو میمالید و نوشین قلیون میکشید و با عشوه و حشر بهش نگاه میکرد و دود قلیونو میداد تو صورتش. بهش گفت چه خبر؟ نوشین با عشوه گفت سلامتی. بعد گفت "از شوهر سیب زمینیت چه خبر؟" نوشین ابروهاشو داد بالا که انگار کلافست و گفت "خودت که داری میگی دیگه، سیب زمینی. اعصابمو خورد میکنه فقط... باورت میشه اون شب بهش گفتم تو منو رسوندی خونه و آدم مهربونی هستی فقط شونه هاشو انداخت بالا و گفت اره مرتضی خیلی ادم خوبیه؟" مرتضی خندید و گفت "حالا مگه ادم بدیم؟ دارم کارایی که وظیفشو رو به جاش انجام میدم" و دوتایی خندیدن. توشین قلیونو داد دست مرتضی و کونشو جابجا کرد از رونش گذاشت رو کیرش. یکم کونشو از رو شلوار رو کیرش تکون داد و گفت "جون چه راست شده" بعد پاشد دستاشو برد سراغ شلوارش دکمشو وا کرد. کیرشو انداخت بیرون و شروع کرد ساک زدن. همونطور که مرتضی قلیون میکشید نوشین قمبل کرده بود و کیرشو میخورد و تا ته میکرد تو حلقش. وقتایی که مث یه جنده کوچولوی خوب واسش ساک نمیزد تا یکم به خودش استراحت بده، به جاش با دست واسش میزد و تو چشاش نگاه میکرد تا یهو حشرش نخوابه. کم کم قلیون کشیدن واسه مرتضی سخت شد و دیر به دیر کام میگرفت. معلوم بود نوشین حسابی داره کیرشو خوب ساک میزنه. بین صدای قل قل قلیون صدای ناله های سکسی نوشین و اب دهنشو میشنیدم و بعضی وقتا هم صدای ناله حجیم و مردونه مرتضی به گوش میرسید. همونطور که داشت واسش ساک میزد مرتضی ازش پرسید "بکنت کیه؟" نوشین خواست کیرشو دربیاره و بگه که مرتضی کیرشو با دست گرفت و تو دهنش نگه داشت و گفت "درش نیار همینطوری بگو جنده خانوم" و مجبورش کرد همونطور که کیرش تو دهنش بود اسمشو بگه. بعد گفت "نشنیدم چی گفتی. صاحب کس و کونت کیه؟" زنم کیرشو کشید بیرون و گفت "شما داداشی" زنم اصلا داداش نداشت و خیلی عجیب بود به بکنش همچین چیزی بگه. بعدا بهم گفت همیشه به زهزا هم حسادت میکرده و دوست داشته مرتضی داداش خودش باشه. فک کنم کلا عقده ها و حسادتاش باعث شده بود اینطوری جنده شه. الان که فک میکنم میبینم چقد بیمار و منحرف بود و من عمق فاجعه رو نمیفهمیدم. ولی باور کنید اینقد خوشگل و سکسی بود که نمیتونستم ازش دور شم. حاضر بودم هرکاری میخواد باهام بکنه ولی بذاره نزدیک اون سینه های رویاییش و کون گندش باشم. یه جور سحر داشت.مرتضی دس کرد زیر مانتوش و به زنم گفت "زیر مانتوت چی پوشیدی؟" نوشین با عشوه مث جنده ها خندید و گفت "هیچی" اونم گفت "دکمه های مانتوتو وا کن، میخوام همینطور که کیرمو میخوری پستوناتو نگاه کنم" نوشین دکمه هاشو باز کرد. سینه های گرد و لطیف سفیدشو انداخته بود بیرون و شکم لختش موقع ساک زدن میگرفت به زانوی مرتضی. مرتضی همونطور لم داده بود و داشت به بهترین سینه های جهان نگاه میکرد و یه زن خوشگل واسه کیرش ساک میزد. منم مث بدبختا کنار شکاف بین سکو و دیوار و کنار یخچال زانو زده بودم تا گاییده شدن زنمو ببینم. خوشبخت ترین ادم دنیا و بدبخت ترین ادم دنیا تو چارمتر فاصله از هم. بعدش نوشین پاشد مانتوشو کامل دراورد و شلوارشم دراورد و فقط ساپورتش پاش موند. همونطوری نشست رو پای مرتضی و شروع کرد ازش لب گرفتن. خوب که از هم لب گرفتن با عشوه و لبخند قلیونو از مرتضی گرفت و برعکس نشست رو پاش جوری که کونش به طرف مرتضی بود. مث جنده ها کونشو رو پاش واسش تکون میداد و اونم به کونش دست میکشید. یه اسپنک محکم بهش زد که پرت شد جلو و گفت "آیییی وحشیییی". مرتضی پاشد همه لباساس خودشو دراورد و فقط جوراباش پاش موند. بعد لخت لخت با اون هیکل مردونش تکیه داد به پشتی و قلیون میکشید. نوشین در حالیکه فقط همون ساپورت سکسی تنش بود پاشد نشست رو کیرش و شروع کرد خودش به کیرش دادن. همونطور که مرتضی دود غلیظ قلیونو هرچند وقت یه بار میداد بیرون، نوشین دستشو گرفته بود به پاهاش و کونشو رو کیرش جلو عقب و بالا پایین میکرد. تو همون حین مرتضی قلیونو داد جلو دست زنم و نوشینم گرفت. همونطور که رو کیر مرتضی بالا پایین میشد قلیون میکشید. چندتا خوب خودشو رو کیرش تکون میداد در حدی که از اول تا اخر کیرش میرفت تو و میومد بیرون و بعد دو سه ثانیه در حالی که کیر مرتضی کامل تو کسش بود از قلیون کام میگرفت.تو همین بین مرتضی پاشد بهش گفت قمبل کنه و قلیونم داد دستش. شروع کرد داگی کس زنمو گاییدن و نوشینم همونطور که ثابت زانو زده بود تا مرتضی بکنتش قلیون میکشید بعضی وقتا. چند دقیقه همینطور تلمبه زد تا این که مرتضی قلیونو ازش گرفت. یه کام گرفت و بهش گفت سوراخ کونتو با دستات باز کن. نوشین دستاشو اورد عقب و با دوتا دستاش سوراخشو باز نگه داشت. مرتضی شیلنگ قلیونو گذاشت رو کمر و ساعدای نوشین و با دست کیرشو میکرد تو و درمیاورد. یکم بعد انگار حشری شده باشه شلنگ قلیونو پرت کرد پایین و دستای نوشینو زد کنار و شروع کرد محکم کونشو گاییدن. همینطور که داشت کونشو میگایید داد میزد "جون من عاشق کردن زنای شوهردارم، این کونت واسه منه" زنم با لحن حشری و با درد گفت "از اولش مال تو بوده عشقم" اونقد محکم تلمبه میزد که زانوهای زنم رو تخت تکون میخورد و تخت زیر پاشون صدا میداد. از زرنگی مرتضی حال میکردم که چطور هم من هم زنمو بازی داده بود و جفتمونو کنترل میکرد. البته خودم زرنگتر بودم که مچشونو گرفته بودم و همه چیو از قبل میدونستم ولی خب بازم مرتضی خیلی با جنم و مرد بود، عاشقش بودم.تو همین فکرا بودم و مرتضی و نوشین داشتن رو سکوی جلویی سکس میکردن که یهو حس کردم صدای پا از پشت سفره خونه اومد. برگشتم دیدم یه مرد میانسال نسبتا قد کوتاه و هیکلی و شکم داره که با عصبانیت داره میره طرف مرتضی و نوشین. اونا هم متوجهش شدن و سریع پاشدن خودشونو جمع و جور کردن. مرده وقتی رسید بهشون یکی محکم زد تو گوش مرتضی و گفت "پست فطرت کسکش پاشو ببینم، حالا دیگه جنده میاری تو سفره خونه من میکنی؟" مرتضی پاشد از تخت پرید پایین و همونطور که عقب عقب میرفت گفت "آقا کامران به خدا دوست دخترمه میخوام بگیرمش، غلط کردم" کامران یکی دیگه زد تو گوشش و گفت "گمشو لباساتو بردار برو بیرون تا به خدمتت برسم، بدو عوضی" مرتضی با ترس گفت چشم و سریع لباساشو برداشت پوشید. نوشین با دست سینه هاشو گرفته بود و پاهاشو جمع کرده بود که سینه ها و کسش معلوم نباشه و سرشو انداخته بود پایین. مرتضی سریع پوشید و در حالی که هنوز عذرخواهی میکرد در رفت و آقا کامران موند و زنم. منم همینطور از ترس فرو رفته بودم تو اون جای تنگ و داشتم همه چیو میدیدم. این مرده کی بود دیگه؟ نکنه بلایی سر نوشین میاورد؟یهو نوشین گفت "آقا کامران به خدا ببخشید مرتضی مجبورم کرد بیام..." که مرده گفت "اسم منو از کجا میدونی؟" نوشین با تعجب گفت "آقا کامران منم نوشین، دوست لیلا. یادتون نمیاد منو؟" تازه فهمیدم همون بابای دوستشه که اون شب تو مستی واسم تعریف میکرد نتونسته بود بهش بده و تو کف کیرش مونده بود. گفته بود مرتضی واسه اون کار میکنه ها. کامران که انگار تازه شناخته بود با تعجب زد زیر خنده گفت "عه عه عه تویی که. چقدر بزرگ شدی. اینقد استخون ترکوندی و آرایش کردی که اصلا نشناختمت. پس بگو با این تخم سگ چه غلطی میکردید" نوشین گفت "ببخشید به خدا اقا کامران غلط کردیم" کامران که بعد شناختن نوشین دیگه نرم شده بود یه حالت پدرانه ای به خودش گرفت و گفت "تو دختر به این خوشگلی و خوبی. چرا میذاری همچین آدمای کمی ازت سواستفاده کنن؟ فک میکنی این پسره آخرش میگیرتت؟" نوشین با خجالت گفت "آقا کامران من شوهر دارم" کامران که جا خورده بود یهو عصبانی شد و گفت "خاک بر سرت پس. دیگه بدتر. پاشو لباساتو بپوش شمارشم بده من ببینم" نوشین دستاشو برداشت و همونطور لخت اومد جلوش و گفت "نه آقا کامران خواهش میکنم. اگه شوهرم بفهمه زندگیم خراب میشه" کامران با عصبانیت گفت "به درک. شوهرت باید بدونه با کی ازدواج کرده" نوشین دستشو گذاشت رو سینه کامران و گفت "خواهش میکنم. هرکاری شما بگید میکنم. قول میدم دیگه همچین کاری نکنم. هرچی شما بگید... فقط به شوهرم زنگ نزنید" کامران دستشو از رو پیرهنش برداشت و رفت اون طرف. یکم راه رفت و قدم زد تا عصبانیتش فروکش کرد. گفت "خب باشه پاشو لباساتو بپوش" زنم سریع لباساشو پوشید. کامرانم تو همون حین یه نگاه هیزی به بدنش میکرد. تعجب کردم که چرا نکردش. با خودم گفتم خیلی ادم خوبیه حتما. تو اون موقعیت نوشین مجبور بود بهش بده و به هیچکس حرفی هم نمیزد. هرکی دیگه بود درجا به زور کرده بودش. بعد کامران گفت "خودم میرسونمت خونتون" و با عصبانیت رفت. زنمم کیفشو برداشت و خودشو مرتب کرد و سریع دنبالش رفت. من موندم و سفره خونه خالی که درش قفل بود.از در پشتی که از اشپزخونه میخورد به حیاط و باز بود رفتم تو حیاط و از دیوار کنار کانکس اون گوشه با هر زحمتی بود رفتم بالا و پریدم تو کوچه. وقتی برگشتم و رسیدم در خونه خودمون، تا اومدم برم سمت در یهو یکی گفت "آقا سعید؟" با تعجب برگشتم دیدم کامرانه. خونم خواب رفت. گفتم بله بفرمایید؟ گفت "من کامرانم پدر لیلا دوست نوشین خانوم. میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟" خودمو زدم به اون راه و گفتم خوبید شما؟ بله بفرمایید. گفت نه اگه میشه سوار ماشین بشید اینطوری راحت تره. گفتم چشم و سوار ماشین مدل بالای شاسی بلندش شدم. شروع کرد کلی مقدمه چینی که دخترش از سن پایین با نوشین دوست بوده و نوشینم مث دختر خودش میمونه و از این حرفا. از این که مرتضی داداش زهرا هم براش کار میکنه و یه سفره خونه زده داده دستش گفت و خلاصه داشت کلی صغری کبری میچید که بگه مچ زنمو گرفته. نمیدونم چرا، ولی یهو از دهنم پرید و گفتم "میخواهید امروزو بگید؟" چشاش گر شد و با تعجب گفت "آره... شما خبر داشتی؟" من که تازه فهمیدم چی گفته بودم یکم من و من کردم. چی میگفتم حالا؟ دلمو زدم به دریا و راستشو گفتم "راستش آره، ولی مرتضی تهدیدم کرده بود که حق ندارم به زنم بگم. به خاطر فیلمی که ازش داشت نمیتونستم کاری کنم" با عصبانیت گفت "عجب حرومزاده ای بود این پسر و من نمیدونستم. بلایی به سرش بیارم که کیف کنی... نمیخواد دیگه نگران اون باشی. اگه دست از پا خطا کنه جوری دهنشو میگام که پشیمون شه. ابروشو پیش خونوادش و اهل محل میبرم. سفته هایی که دستم داره رو میذارم اجرا" الکی گفتم "ممنونم اقا شما زندگیمونو نجات دادید" با یه غرور خاصی گفت "خواهش میکنم، نوشینم مثل دختر خود منه" و شروع کرد از این که دوره زمونه بد شده حرف زدن و ژست آدم دلسوز به خودش گرفته بود. وسط حرفاش گفت "زن وقتی زیاد تو خونه باشه و بیکار باشه اینطور میشه... من رئیس یه شرکت خیلی بزرگم. اگه بخوای میتونم خانومتو ببرم سر کار که وقت نکنه تو خونه باشه و کار بد کنه. قول میدم هم خودم حواسم بهش باشه هم بسپرم چکش کنن و بهم خبر بدن تا دست از پا خطا نکنه" منم ازش تشکر کردم و گفتم اگه همچین کاری کنید که خیلی خوبه دستتونم میبوسم. من چه میدونستم این چه کسکشیه خودش، بعدا فهمیدم. من با خودم میگفتم اگه میخواس نوشینو بکنه که همون موقع بهترین وقت بود. شایدم وقتی فهمید من بیغیرتم و کاری نمیکنم جرئت پیدا کرد و تصمیم گرفت زنمو بکنه. نمیدونم.خلاصه کلی نصیحتم کرد و خودشو دلسوزم نشون داد و منم بازم ازش تشکر کردم و قرار شد نوشین بهش زنگ بزنه و قول داد همه اینا بین خودمون میمونه. وقتی رسیدم خونه نوشین با عصبانیت نشسته بود رو مبل. رفتم کنارش نشستم و گفتم چی شده؟ گفت هیچی. گفتم "نوشین معلومه یه چیزی شده با من حرف بزن" داد زد "گفتم هیچی. اه برو حوصله ندارم" گفتم "عه خب میگم بگو دیگه" یهو با تمام قدرتش انداختم رو مبل و در حالی که با همه زورش کتکم میزد گفت «خاک تو سرت همه اینا تقصیر توئه... تو که اولین وظیفه یه شوهرو هم نمیتونستی انجام بدی غلط کردی ازم خواستگاری کردی... خاک بر سر من که با تو ازدواج کردم... ازت متنفرم" در حالی که سعی میکردم دستاشو بگیرم گفتم "میشه بگی چی شده؟" گفت "چی شده دیگه؟ چی میخواستی بشه؟ آبروم رفت... خاک بر سرت سعید من به خاطر بی مصرف بودن تو جنده شدم" دستشو گرفتم و گفتم "عزیزم من که دارم اون قرصا رو میخورم، عوارض اوناست که دیگه کیرم راست نمیشه" دستشو کشید و گفت "حق نداری بهم دست بزنی، گمشو. وقتی دستت بهم میخوره حالم به هم میخوره" در حالی که غرورم بیشتر از همیشه شکسته بود ازش خواهش کردم بگه چی شده. اونم شروع کرد تعریف کردن: "اون شب که توی عوضی گذاشتی رفتی و مرتضی منو رسوند خونه، تو ماشین به کیرش دست زدم و هوایی شدم و یاد روزای قدیم افتادم. شبش باهاش چت کردم و از حشری بودنم سواستفاده کرد و مخمو زد. امروز رفتم سفره خونه تا سکس کنیم که آقا کامران بابای لیلا اومد و آبروم رفت" عجب جنده دروغگویی بود، حتی حالا که گفتم راستشو نگفت. همه چیو هم یه جوری میگفت که انگار من همیشه مقصر اصلی ام. نمیدونستم چی بگم. با عصبانیت گفت "سعید همه اینا تقصیر توئه. تو نمیتونی منو با کیر کوچیک و به دردنخورت ارضا کنی که مجبورم برم بدم... از این به بعد یا با سکس کردنم اوکی ای و میذاری همینجا تو خونه سکس کنم، یا باید طلاقم بدی. اینطوری نمیشه. دیگه هیچی نگو، فقط بشین فکراتو بکن ببین کدوم" به همین راحتی زنم به جنده بودنش اعتراف کرده بود و منو تو دوراهی بیغیرتی و طلاق گذاشته بود. اینقد شکاک شده بودم که با خودم میگفتم نکنه همه اینا دستشون تو یه کاسه بوده و نقشه کشیده بودن منو بیغیرت کنن. بعد خودم خندم میگرفت که چی میگی بابا تو خیلی وقته مرز بیغیرتیو رد کردی.دو سه ساعتی با نوشین صحبت نکردیم و تو فکر بودم. آخر تصمیم گرفتم با خواستش موافقت کنم. من که خیلی وقت بود بیغیرت بودم و خبرم داشتم. حداقلش اینطوری جلوی خودم به بقیه میداد و نمیذاشتم یه کسی مثل مرتضی ازش سواستفاده کنه و آبرومون بره. هم اون جنده بود و دوست داشت هم من، دیگه مشکل چی بود؟ دلمو زدم به دریا و رفتم بهش گفتم "باشه نوشین. میتونی با هرکی خودت میخوای سکس کنی تا نیازت برطرف بشه، ولی فقط ازت خواهش میکنم احترام منو حفظ کنی" نوشین با تعجب گل از گلش شکفت و بغلم کرد و گفت "جدی میگی سعید؟ پشیمون نمیشی؟" لبشو بوسیدم و گفتم "نه عزیزم. من تو تخت خواب خوب نیستم و خودمم میدونم. تو هم زن گرمی هستی و نیازت زیاده. خودتم میدونی من خوشم میاد با مردای دیگه سکس کنی و منم ببینم و از لذت بردنت لذت ببرم" با خوشحالی محکم بغلم کرد و گفت "قربونت برم فکر نمیکردم اینقد مهربون و روشنفکر باشی. چشم عزیزم هرچی تو بگی انجام میدم. کاری میکنم هربار بتونی تماشا کنی و حاللل کنی. بهترین شوهر دنیایی" تا حالا اینقد خوشحال ندیده بودمش. با خودم فک کردم کار خوبی بود. به هر حال که نوشین نمیتونست کس نده، چه بهتر که تحت نظر خودم میداد. دستشو گذاشت رو کیرم و گفت "حالا که بهترین شوهر دنیا شدی منم میخوام بهترین هدیه رو بهت بدم. امروز میتونی هرچقدر دلت میخواد کسمو بکنی" من بی مقدمه گفتم "میشه داستان سکست با اون مرده تو کیشو واسم تعریف کنی؟ میدونم اون روز بهش دادی، دوست دارم بدونم" با تعجب و خنده پرسید کدومو؟ من که از جندگیش دهنم وا مونده بود خودمو زدم به خریت و گفتم "اون جت اسکییه، مگه بازم کسی بود؟" خندید و گفت "نه ولی فک نمیکردم خبر داشته باشی. ای شوهر بیغیرت من. باشه. داستانشو واست میگم و بعدش میتونی کیرتو بکنی تو کسم" اماده شدیم تا طبق روالمون زنم داستانای جنده بودنشو واسم بگه و منم با بیغیرتیم ارضا شم. نوشین شروع کرد تعریف کردن و منم بی اختیار دستم رفت رو کیرم تا بمالمش و راستش کنم."اون روز وقتی منو برد تو اتاق لباسمو عوض کنم خیلی نگاهای حشری ای به بدنم میکرد. منم از سکسی بودن هیکلش و تصور جت اسکی سواری پشتش حشری شده بودم و با چشمام بهش آمار میدادم. وقتی موقع بستن جلیقم سینه هامو جلوی تو مالید دیگه واقعا کسم خیس شد. وقتی پشتش نشستم بی اختیار دستامو حلقه کردم دور هیکل بزرگش. یکم که از ساحل دور شدیم با دستام بازوهای لخت و بزرگشو گرفتم و با لحن لوس گفتم "میشه تندتر بری؟ موج که میخوره زیرمون اونجام قلقلک میاد خیلی دوست دارم" اونم دیگه فک کنم مطمئن شد من میخوام بهش بدم و خندید و شروع کرد با بیشترین سرعت رفتن. من خودمو انداخته بودم روش و بهش چسبیده بودم تا نیفتم. داد میزد "حال میده؟" گفتم "اره خیلی... زیر دلم یه جوری میشه" منو همونطور برد وسط آب و کنار یه قایق که رسیدیم یهو یه فرمون داد به جت اسکی که من پرت شدم تو آب. وقتی از زیر آب اومدم بالا خودش از رو جت اسکی پرید تو آب منو آورد بیرون و در حالی که میخندید برد تو اون قایقه. گفت "این قایق خودمونه، یکم اینجا بشین تا حالت جا بیاد دوباره بریم. اینو جزو تایمت حساب نمیکنم" منم گفتم باشه.همونطور هنگ و خیس نشسته بودم تو آفتاب تا یکم حالم جا بیاد که بهم گفت "لباسات خیس شده، اگه میخوای درشون بیاری اینجا کسی نمیبینه" منم فهمیدم دیگه موقعشه و یه لبخندی بهش زدم و جلیقمو دراوردم. اومدم از دستم گرفت و وایساد جلوم. شروع کردم مایو اسلامیمو دراوردم. زیرش مایو دوتیکه سکسیمو پوشیده بودم چون اون موقع نمیدونستم میخوام برم ساحل خانوما شنا کنم یا بریم تفریحات دریایی. وقتی حمودو دیدم دیگه موقع لباس عوض کردن درش نیاوردم تا اگه خواستم بتونم باهاش حشریش کنم. حمود وقتی منو تو اون مایوی سکسی دید خیلی حشری شد و اومد طرفم با اون دستای قویش منو گرفت و نشوندم رو مرکز کنترل قایق و بدون این که حرفی بزنه شروع کرد پاهامو بوسیدن و خوردن. میدونی تو که میخوری یه جور چندش اوره ولی اون که با اون هیکل و قیافه اخمو و جذابش میخورد خیلی مردونه بود بازم به نظرم. کسمو گذاشت رو کیرش و همونطور که جفتمون مایوهامون تنمون بود شروع کرد مالیدن کسم به کیرش. کیرش مث یه لوله بود تو شلوارکش. خیلی بزرگ بود سعید. خیلی خیلی. فک کنم بزرگترین کیری بود که تو زندگیم دیده بودم. سینه هامو با دستاش میمالید و ازم لب میگرفت. رو فضا بودما سعید، باورت نمیشه چقد حشری بودم و چقد داشتم حال میکردم. سینه بندمو دراورد و بازم همونطوری که مایوهامون تنمون بود منو رو کیرش عقب جلو میکرد. فک کنم به این خاطر بود که حشری ترم کنه. بعد انگار که این کافی نبوده باشه کسمو گذاشت جلو دهنش رو سینش و شرتمو داد کنار و شروع کرد کسمو خوردن. من رو سینش نشسته بودم و دستمو گرفته بودم به فرمون قایق که نیفتم. خیلی حرفه ای میخورد سعید، ده برابر از تو بهتر. بعد مایومو کامل دراورد و مال خودشم دراورد و نشوندم رو کیرش. من اینقد حشری بودم که دیگه اجازه ندادم بخواد کاری کنه و شروع کردم رو کیرش بالا پایین شدن. اونم با اون هیکل بزرگ و عضلانی اون پایین دراز کشیده بود و منو نگاه میکرد.یکم بعد پاشد منو نشوند رو صندلی سفید قایق و کیرشو از جلو کرد تو کسم. ببین اینقد محکم میزد تو کسم که من میگفتم الان درمیاد هرچی توشه. کونمو داده بود بالا و پاهامو داده بود بغل گردنم تا بیشتر حال کنه. قشنگ وقتی تلمبه میزد حس میکردم تخمای گردش میخوره به کونم. بهش التماس میکردم ولم نکنه و همینطور بکنه، اونم یه کلمه حرف نمیزد و فقط میکرد... سینه هامو دودستی میگرفت با احساس تمام لبشو غنچه میکرد و میخوردشون. وقتی تو کسم تلمبه میزدم اون دستش رو سینه هام بود و با یه دست فقط منو تنظیم میکرد. بعضی وقتا هم از سینه هام میومد رو گردنم و محکم میگرفتش و از لبام بوس میکرد. سنگینی وزنشو که مینداخت رو تنم یه حالی میداد که نگو... نشوندم کف قایق که واسش ساک بزنم. اون کیر بزرگ و سیاهشو اروم و محکم میخوردم و حال عمرمو میکردم. مث جنده ها تو چشاش نگاه میکردم تا مطمئن بشم داره حال میکنه... بعضی وقتا کیرشو میمالید به گردن و صورتم و میگفت داغ و خیسی حال میکنم. مالیدن کیرش به سر و گردنم که هیچی، اون لحظه هرکاری میگفت میکردم. من اون موقع جندش بودم سعید، جنده... کیرشو میخوردم و تا ته میکردم تو حلقم.یکم بعد بهم گفت دوست داری ماهیا رو ببینی؟ گفتم من میخوام کیر تو رو ببینم فقط... گفت پس بذار جفتشو ترکیب کنیم و زیر جفت سینه هامو گرفت بلندم کرد و منو قمبل کرد رو صندلی به سمت دریا. همونطور که کیر گندشو کرد تو کسم بهم گفت نگاه کنم. با اون زور زیادش تو کسم تلمبه میزد و من از ترس این که پرت نشم تو دریا به میله های کنار قایق چسبیده بودم... البته میفتادم تو دریا چیزی نبود و مطمئن بودم اون منو مث اب خوردن نجات میده، فقط نمیخواستم از کیرش دور بشم... دوست نداشتم اون حس و حال تموم شه سعید... حتی سعی میکردم به این که اگه کسی ببینتمون چی میشه هم فکر نکنم تا یهو از لذتم کم نشه. با خودم گفتم اون حتما وارده و میدونه داره چیکار میکنه و تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم و کاملا خودمو تو دستای قویش رها کنم..." زنم که به اینجا رسید دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم با فشار پاشید کف دستم. این حجم از عشق زنم نسبت به یه مرد دیگه واسم خیلی تحقیرامیز بود و باعث میشد خیلی حال کنم نوشین خندید و گفت "جون به شوهر بیغیرت خودم. حال کردی؟" گفتم "اره نوشین خیلی جنده ای" خندید و گفت "تازه کجاشو دیدی، وایسا تماشا کنی خودت" با ناله گفتم "اخرش چی شد؟" خندید و گفت "هیچی ابش اومد و خودمونو مرتب کردیم و اومدیم دم ساحل. چی میخواستی بشه؟" و لپمو بوسید و پاشد رفت. آبم که اومد انگار تازه عقلم اومد سر جاش و فهمیدم چیکار کردم... من از امروز دیگه رسما بیغیرت بودم. ترس و لذت همزمان کل وجودمو پر کرد. نمیدونستم آخر عاقبت این راه چی میشه، ولی دیگه راه برگشتی نبود. دیگه زنم جلوی خودم به هر کی میخواس میداد و کاری نمیتونستم بکنم. دراز کشیدم رو مبل و سعی کردم به جای این فکرا به همه فانتزیایی که از دادن زنم جلوی خودم داشتم و الان دیگه میتونستم عملیشون کنم فک کنم. با این امید که حداقل در عین جندگیش احترام منو نگه داره.
قسمت پانزدهمدیگه علنا و رسما جلوی زنم بیغیرت شده بودم. شکایتی هم نداشتم و راسش خیلیم خوشحال بودم. طی روز دائم فکرا و فانتزیای مختلف میومد تو ذهنم، ولی هنوز روم نمیشد به نوشین بگم. دو سه روز بعد که نشسته بودیم تو خونه تلفنش زنگ خورد و رفت تو اتاق صحبت کرد و وقتی تموم شد اومد بهم گفت "آقا کامران بود سعید... بهم پیشنهاد داد برم تو شرکتش واسش به عنوان منشی کار کنم... کلی هم حرف زد و گفت اگه یه کاری کنم کمتر فرصت میکنم از این کارا کنم و سر به راه میشم و این حرفا" خودمو زدم به اون راه که مثلا خبر ندارم و گفتم "نظر خودت چیه عزیزم؟ دوست داری خودت بری؟" گفت "دوست داشتن که دارم، هم آشناست و هوامو داره هم پولی که میده خوبه...ولی خب خجالت میکشم بعد اون روز" برای این که امیدوارش کنم گفتم "عزیزم چیزی نیست که. مگه نگفتی قبلا با خودش شیطونی کرده بودی اصلا؟" گفت "چرا، ولی خب این فرق میکنه... اون مال خیلی وقت پیش بود...الان دیگه شوهر داشتم و واقعا جنده بازی بوده" من دیگه بیغیرتیو به اوجش رسوندم و گفتم "عزیزم مردای پولدار اتفاقا خوششون میاد از اینجور زنا دور و برشون داشته باشن. تو که میخوای شیطونی کنی با همین آقا کامران کن که هم پولدار و خوشتیپ و جنتلمنه، هم کیرشو دیدی و دوست داشتی" نوشین با تعجب بهم نگاه کرد و گفت "سعید جدا خودتی؟ چه بیغیرتی شدی یهو. جون. راس میگی فکر خوبیه" بوسش کردم و گفتم "اره عزیزم اون حتما کلی مکان هم داره و ادم باکلاسیه. نه دیگه گیر میفتی نه اذیتت میکنه. همه جوره خوبه" اونم خندید و منو بوس کرد و گفت باشه عزیزم.فرداش کامران بهمون گفت ساعت ۵ که کارمندا میرن بیایید تا بتونیم قشنگ و راحت صحبت کنیم. زنم یه تاپ سرتاسری بنفش قشنگ پوشید که سینه هاشو میخورد و موهاشو سشوار کشید و لخت کرد و آرایش ملایمی هم کرد. یه جیگری شده بود که نگو. خودم با ماشین تا دم شرکت رسوندمش و بهش گفتم "عزیزم هرکاری نیاز شد انجام بده تا کارو بگیری" اونم مث جنده ها خندید و گفت "چشم شوهر بیغیرت من" سه ربعی طول کشید تا برگرده. وقتی اومد نشست تو ماشین و بوسم کرد لباش هنوز خیس خیس بود. کل هیکلش بوی عرق و اب کیر میداد. موهاش به هم ریخته بود و رژ لبش و یه قسمت از ارایشش پاک شده بود. وقتی گفتم چطور بود با یه لبخند شیطون گفت "اوممم خیلی خوب بود... استخدام شدم" دوباره بوسش کردم و گفتم آفرین و ماشینو روشن کردم و راه افتادیم. یکم بینمون سکوت بود تا این که نوشین گفت "میدونم داری میمیری بشنوی چی شده، بیا ادا دراوردنو تموم کنیم. من میدونم تو میدونستی من به مرتضی میدم و دیروز با کامران حرف زدی" تو دلم گفتم ای کامران نامرد و گفتم "خودش بهت گفت؟" گفت "اره. دیگه جلوی من فیلم بازی نکن. خودم میدونستم میدونی به مرتضی میدم. مرتضی هم تیکه هایی مینداخت که انگار اصلا باهم در ارتباطید. از این به بعد اگه بفهمم باهام صداقت نداشتی خیلی ناراحت میشم و منم بهت چیزی نمیگم یا نمیذارم ببینیا" گفتم "باشه ببخشید عزیزم. بیا از این به بعد هرچی شد به همدیگه بگیم و منم در جریان همه کارات باشم. قول میدم ناراحت نشم یا جلوتو نگیرم" لپمو بوس کرد و قربون صدقم رفت. بهش گفتم "حالا میشه بگی چی شد؟" دستشو از رو شلوار گذاشت رو کیر راست شدم با خنده جواب داد "میترسم از ذوق تصادف کنی... رفتیم خونه میگم" وقتی رسیدیم خونه لباساشو که دراورد نشستیم رو تخت و به قولش عمل کرد. خواهش کردم هیچیو سانسور نکنه و همه چیو با جزییات بگه که گفت باشه."وقتی رفتم تو کامران اومد درو واسم باز کرد. دفتر خیلی تاریک بود و فقط دوتا چراغ کوچیک روشن بود. همونطور که قشنگ از روی شلوارش کیرشو میمالید با پررویی بهم گفت "به به نوشین خانوم" با خجالت گفتم سلام. خندید و گفت "هنوز خجالت میکشی؟ راحت باش. پریروز که اون شوهرتو دیدم بهت حق دادم بخوای به کس دیگه بدی. تو دختر به این خوشگلی و نازی چرا با همچین آدم بدبختی ازدواج کردی؟" هیچی نگفتم. گفت "حالا آماده ای مصاحبه رو شروع کنیم یا نه؟" گفتم بله. گفت "واقعا چقد این کارو میخوای؟" گفتم "آقا کامران ما واقعا به این درامد احتیاج داریم، شوهرم کم حقوق میگیره و با این اوضاع تورم و گرونی هم دیگه نمیتونیم خرجامونو بدیم" خندید و گفت "غصه نخور درستش میکنیم" بعد رفت از تو کشوی میز دفترش یه ست سکسی اورد بهم داد و گفت بپوشش. با تعجب گفتم "این چیه دیگه؟" خندید و با نگاه حشری گفت "این جزوی از مصاحبه ماست، میخوایم جذابیت شما رو برای فروش اندازه بگیریم" گفتم "باشه، میشه برم تو اون اتاق لباسمو دربیارم؟" که خندید و گفت "من که دیروز همه چیو دیدم دیگه. خجالت نکش همینجا لخت شو" نمیدونم چرا ولی اینبار واقعا راحت نبودم اما شروع کردم دراوردن لباسم و اونم همینطور وایساده بود اونجا و داشت با نگاهش منو قورت میداد. سوتینمو که دراوردم با همون لحن کثیفش گفت "عجب سینه هایی داری دختر، دلم واسشون تنگ شده بود". بعد بهم گفت "یه چرخ بزن ببینم" وقتی چرخیدم یه سوت زد و گفت "ماشالا تو همه چیت تکمیله" بعد که خواستم ستو بپوشم دوتا ضربه زد رو کوشن مبل و بهم گفت "بشین راحت باش"همینطور که نشسته بودم روی مبل و جوراب شلواریاش که با بند به کمربندش وصل میشدو پام میکردم، دستشو انداخت پشت گردنم و با اون یکی دستش یه دستی به پاهام کشید و گفت "جون یادم رفته بود چه اندام و لبایی داری. اون روز تو سفره خونه خیلی جلو خودمو گرفتم که نکنمت". پاشدم وایسادم. شرت و سوتینمو که کامل تنم کردم پاشد یکی زد در کونم و گفت "فک کنم این مرحله رو قبول شدی. مرحله بعدی آزمون صمیمیت با رئیسه". بعد نشست رو مبل و همونطور که دکمه شلوارشو باز میکرد و کیرشو بیرون میکشید بدون مقدمه گفت "بیا زانو بزن جلوم کیرمو بخور". با تعجب گفتم "آقا کامران..." که گفت "به قول خودتون ادای تنگا رو درنیار بچه، کیر اون مرتضی لندهورو خوب میخوردی که" گفتم "آخه شوهرم پایین منتظرمه" که خندید و گفت "بیشتر منتظر میمونه خب. از این به بعد باید زیاد منتظر بمونه" منم دیدم چاره ای ندارم و اگه مقاومت کنم هرکاری بخواد میتونه بکنه شروع کردم به خوردن. گفت "دلت واسش تنگ شده بود؟" که من فقط بهش نگاه کردم و به ساک زدنم ادامه دادم. وقتی با اخم بهم نگاه کرد گفتم بله، خیلی دوست داشتم اون روز بخورمش. که خندید و گفت "معلومه. حالا امروز قشنگ میخوریش" یکم که از خوردن کیرش گذشت بهم گفت "خوردنت خیلی شبیه آدمایی که واقعا دلشون میخواد تو شرکت ما استخدام بشن نیست. یه جوری کیرمو بخور که نتونم ردت کنم" گفتم "چشم هرچی شما بگید" و شروع کردم تا جایی که میشد کیرشو کردم تو دهنم. تا ته میرفت تو حلقم و صدا میداد. همزمان هم با اون یکی دستم واسش میزدم. با دستش سرمو گرفته بود و در حالی که با چشمای خمارش بهم نگاه میکرد گفت "آها بهتر شد. این لباسه از نازی به تو بیشتر میاد. سینه هاتو خیلی خوب نشون میده" یه لبخند الکی زدم و گفتم "مرسی، دیگه استخدامم؟" که گفت "نه، هنوز نه." لحنمو جندگی کردم و گفتم "اگه قول بدم جنده اختصاصیتون باشم چی؟" گفت "یعنی از این به بعد فقط به من میدی؟" گفتم "بله، اگه شما بخواید نمیذارم حتی دیگه شوهرم منو لخت ببینه. هر ساعت شبانه روز که بخواید هرجا بگید میام بهتون میدم... اصن جلو شوهرم بهتون میدم"اینا رو که گفتم خیلی حشری شد و از رو مبل پاشد وایساد و شلوارشو کامل دراورد. من رفتم جلو و مث جنده ها شروع کردم کیرشو با قدرت و سرعت خوردن. پیرهنشم دراورد و اون شکم بزرگ و پشمالوش افتاد بیرون. سرمو گرفت و شروع کرد تو دهنم تلمبه زدن و بهم میگفت "جون همینه، کیر رئیسو بخور. همینطور خوب بخوری سر یه سال حقوقت دوبرابر میشه" بعد تنه کیر کلفتشو با دست گرفت و خایه هاشو گذاشت تو دهنم و گفت "خوب بخورشون... همونطور که خایه هامو میخوری نگام کن، میخوام چشای خوشگلتو ببینم... کیرم از شوهرت بزرگتره نه؟ ببین کل صورتتو پوشونده. با این کیر کستو حال میارم. کاری میکنم نتونی دیگه به کیر شوهرت دست بزنی.." بعد دوباره کیرشو کرد تو دهنم، این بار با تمام قدرت. حس کردم داره تو دهنم میلرزه. یهو دیدم محکم سر و گردنمو با دستاش گرفت و موقع ارضا شدن یه خرناس مث خرس کشید. مردای چاق اینطورین." بهش گفتم جنده خانوم خوب تجربه داریا. گفت "عه اذیت نکن دیگه سعید... آره دیگه بعدش که آبشو تا ته خوردم خودمو واسش لوس کردم و بهش گفتم این ستو میدی ببرم واسه خودم؟ گفت نه این جزو اموال شرکته. ولی نگران نباش اینقد اینجا واسم میپوشی که انگار مال خودته... هیچی دیگه اومدم پایین و سوار ماشین شدم اومدیم خونه." کیرم از داستانش راست راست شده بود. همیشه با داستاناش کیرمو میترکوند. نوشین همون شهرزاد قصه گوی من بود که با داستانای جنده بازیاش هرروز منو بیشتر به خودش وابسته میکرد و بیغیرت ترم میکرد.بعد از تعریف کردن داستان نوشین رو کرد بهم و ازم پرسید "سعید تو واقعا ناراحت نشدی که من خودمو در اختیار یه مرد دیگه گذاشتم؟" که گفتم "نه عزیزم آدم بعضی وقتا برای رسیدن به یه اهدافی باید از یه سری چیزا بگذره" خندید و انگشتشو کرد تو سوراخ کونم و گفت "مطمئنی فقط به خاطر کار راضی شدی؟ اصلا دلت نمیخواد جندگیمو ببینی؟" من که داشتم از انگشت شدنم حال میکردم گفتم "چرا خب حال که میکنم. گفتم بهت" شروع کرد تند و ریز انگشتشو تو کونم حرکت دادن و اینقدر حرفه ای این کارو میکرد که دو دقیقه ای آبم اومد. خندید و گفت "جون کون دادنم دوست داری؟" گفتم نه ولی وقتی انگشتتو میکنی تو حال میده. بلند شد و گفت "قرار شد دیگه کاملا باهم صادق باشیما. من تا دلت بخواد کیر دیدم و به جز یکیشون هیچکدوم دوست نداشتن سوراخ کونشون انگشت بشه. الان تو این دوره رمونه دیگه کونی بودن ایرادی نداره که. راحت باش عزیزم من درک میکنم" با خجالت گفتم "نمیدونم اخه تا حالا امتحان نکردم که" یه پوزخندی زد که حس کردم انگار میدونه دارم دروغ میگم و چیزی نگفت و رفت تو اشپزخونه. خدایا یعنی خبر داشت من به دوست مرتضی کون دادم؟ یکم فک کردم دیدم معلومه که خبر داره، کدوم جوون لات و بی سر و پایی مث اون آدما وقتی کون شوهر همچین زنیو میکنه نمیره واسه دوستاش تعریف کنه؟ ولی دوست نداشتم به این زودی رومون در اون حد به هم وا شه و همین یه ذره حرمتی که بینمون باقی مونده بودم شکسته بشه.تو هفته که هنوز کارش شروع نشده بودم بازم چندبار با ماشین بردمش دم شرکت کامران تا تو ساعت استراحتش نوشین واسش ساک بزنه و بعد برگرده سر کار. منم پایین تو ماشین منتظر برگشتنش میموندم. یه بارش وقتی برگشتیم خونه همونجا دم در شرتشو کشید پایین و اب کامرانو که تو شرتش جمع شده بود بهم داد بخورم و گفت "بعد این که ابشو ریخت تو کسم سریع شرتمو پوشیدم که ابشو واست بیارم بخوری" منم همونطور که کسشو میخوردم و آب کامرانو میلیسیدم ازش تشکر کردم. خلاصه زنم علنی جنده شده بود. هفته بعدش کامران گفت میخواد با خونواده چند روز بره مسافرت و نیست و زنم حالش گرفته شد. دو روز بعدش نوشین بهم گفت "سعید دلم کیر میخواددد" گفتم جون عزیزم میدم بهت. با لحن چندش گفت "اه مال تو رو که نه. یه کیر خوب میخوام... دوست دارم یکم شیطونی کنم" گفتم "چی میخوای عزیزم؟ هرچی میخوای بگو همونو بکنیم" با عشوه گفت "مثلا نظرت چیه زنگ بزنیم یکی بیاد ماساژم بده و باهاش شیطونی کنم؟" گفتم باز تو فیلم سوپر دیدی؟ با خنده شیطون گفت "خب دوست دارم هرروز یه کار جدید بکنم ببینم چه حسی داره" گفتم باشه خب عزیزم، کسیو سراغ داری؟ گوشیشو باز کرد و همونطور که توش نگاه میکرد گفت "اینو یکی از زنای باشگاهمون داد گفت مرده کارش خیلی خوبه و انواع ماساژ طبیو بلده، ولی نمیدونم به درد شیطونی هم بخوره یا نه" عکس تلگرامشو اورد دیدم یه مرد میانساله که معلومه از این شوخ و شنگاست. چشمای شیطونی داشت ولی بازم مطمئن نبودیم. بهش گفتم باشه زنگ میزنم. گفت "نمیخواد خودم زنگ میزنم. اگه اهل حال باشه که میگیره اگه نه هم که بهتر" دیدم راست میگه.گوشیشو برداشت و شماره طرفو گرفت و گذاشت رو اسپیکر. شروع کرد با لحن خسته و حشری با طرف حرف زد و گفت کمردرد داره و ماساژ میخواد. یارو گفت خونش دوتا کوچه بالاتر از ماست. همونطور که طرف داشت درباره انواع مختلف ماساژش توضیح میداد نوشین از رو ظرف میوه ها یه خیار برداشت و شروع کرد تو کسش عقب جلو کردن، ولی سعی میکرد صداشو طبیعی جلوه بده و اه و ناله نکنه. طرف گفت من پیشنهادم به شما ماساژ ترکیبیه که اثربخشیش بیشتره و ابتکار خودمه. زنم گفت "باشه هرچی شما بگید، دیگه خودتون استادید. فقط یه چیزی... شما با این که منو جلوی شوهرم ماساژ بدید مشکلی ندارید؟" طرف یکم مکث کرد و گفت "نه اگه ایشونم ماساژ بخوان میتونم ماساژشون بدم" نوشین گفت "نه اون دوست داره ماساژ گرفتن منو نگاه کنه فقط" پیرمرده یکم ساکت شد و فقط گفت بسیار خب مانعی نداره. نوشین با همین حرف قشنگ واسش جا انداخته بود که من بیغیرتم و قراره بیاد زنمو بماله و بکنه. قرار شد یه کاری که داشتو انجام بده و زود بیاد. وقتی قطع کرد گفتم "بنازمت که کارتو خوب بلدی. کاری کردی قشنگ دستش بیاد که قراره چه خبر باشه" خندید و گفت "دیگه دیگه، ما اینیم دیگه" و بعد خیارو ازکسش دراورد و گرفت جلوم تا گاز بزنم. اینقد حشری شدم که بدون فک کردن گاز زدم خوردم و یه خنده ریز بامزه ای کرد. صورتمو بردم جلو کسشو بوس کردم و گفتم "قربونت برم من، خیلی خوشحالم که برای اولین بار میخوام از نزدیک ببینم که یکی میکنتت" گفت "منم همینطور. باید از همون اول بهم میگفتی دوست داری و انقد فیلم بازی نمیکردی" بعد شروع کرد خیارو میکرد تو دهنش و بهم میگفت "ببین سعید... اگه کیرت بزرگ بود اینطوری میخوردمش" و کیرمو بیشتر راست میکرد.یه ساعت بعد طرف اومد خونمون. از در که اومد تو باهامون دست داد و نشست و نوشین شربت درست کرد واسش اورد. راست یا دروغ خودش گفت دکترای یه چیزی داره و دوره ماساژتراپی برگزار میکنه بر مبنای یوگا. زنم شروع کرد از درد کمر ساختگیش واسش گفتن و اونم از زندگی جنسیمون پرسید که نوشین گفت خوب نیست. گفت "چرا مگه مشکلتون چیه؟." زنم با لحن مظلوم گفت "آقای منصوری شوهرم کیرش راست نمیشه، وقتی هم میشه دو دقیقه ای آبش میاد" مرده بلند شد بهم گفت وایسید لطفا و اومد یه دستی کشید به کونم که برق از سرم پرید و سریع کونمو سفت کردم. گفت "اینطور که به نظر میاد تو چاکرای دومتون مشکل پیش اومده. ما این مشکلو معمولا با یوگا و آموزش کاما سوترا حل میکنیم" نوشین چشاشو بست و با لحن حشری گفت "آقای دکتر لطفا هرکاری از دستتون برمیاد انجام بدید، کلافه شدم دیگه از این وضع" اونم یه نگاه به من کرد و گفت "اشکالی نداره اگه من خودم روی بدن خانومتون بهتون نشون بدم؟" اب دهنمو قورت دادم و سرمو تکون دادم و با صدای خفه گفتم نه. نوشین هم گفت "نه اقای دکتر بفرمایید ما امروزی هستیم" اونم به نوشین گفت لباساشو دربیاره و بخوابه رو مبل.نوشین همه چیو به جز شرت و سوتینش دراورد و خوابید. پیرمرده دستشو گذاشت پایین کونش و شروع کرد روناش و زیر کونشو مالیدن و رو به من گفت "ببینید برای تحریک باید اینجاها رو بمالید. اینطوری آروم و با احساس... باید سعی کنید انرژی یا همون شی رو به خانوم منتقل کنید... این انرژیا اگه تو بدن سرکوب بشن میشه مثل وضعیت الان شما... خانوم نفس عمیق بکشید... آها... خوب تحریک شدید؟" زنم یه نفس عمیق کشید و اروم گفت بله خیلی. بعد مرده رو به من نگاه کرد و همونطور که دستشو آروم از رو کون نوشین میبرد سمت کسش گفت "حالا اروم دستتونو از باسن میبرید به سمت واژن و شروع میکنید به مالش دادن... با توجه به این که خانوم شما باسن بزرگی دارن احتیاجه که درست مالش داده بشه..." نوشین بهش گفت "اها خیلی خوب کونمو میمالی، بمال که معلومه حسابی کاربلدی دکتر" اون که انگار پررو شده بود گفت "بله خانوم چی فک کردید؟ من ماساژ باسن تخصصمه، شما هم ماشالا باسن گوشتی و پری دارید خوب به دست میاد" بعد گفت با اجازه و شرتشو از پاش دراورد و کس زنمو جلوم لخت کرد و گفت "حالا شما تشریف بیار اینجا... به ایشون بگو که چقدر از دیدن بدنش لذت میبری و از کائنات به خاطر داشتن چنین زنی ممنونی" گفتم چرا اخه؟ نوشین با لحن بی حوصله و عصبانی گفت "هرچی اقای دکتر میگه انجام بده. تو بهتر بلدی یا ایشون؟" منم چیزی نگفتم و حرفشو تکرار کردم. دکتره قشنگ از قیافه موذیش معلوم بود داره حال میکنه. همونطور که کونشو میمالید به من گفت "من همیشه میگم زن شاد یعنی زندگی شاد... من از شما تعجب میکنم چطور با داشتن همچین خانوم سالم و زیبایی تحریک نمیشید...من با این سن و سالم تحریک شدم"نوشین یهو کونشو داد عقب و گفت "جون دکتر... کونمو دیدی تحریک شدی؟" پیرمرده که یکم جا خورده بود گفت "بله خانوم بدنتون بی نقصه ماشالا." نوشین گفت "خب مگه نمیگی انرژیا تو بدن سرکوب بشن بده؟ درش بیار خودتو ارضا کن" پیرمرده یه نگاه به من کرد که ببینه واکنشم چیه. با کمی خجالت بهش گفتم "بفرمایید جناب دکتر راحت باشید" اونم از خدا خواسته سریع شلوارشو کشید پایین و کیرشو انداخت بیرون. با این سنش خوب کیری داشت. سر قارچی شکلی داشت با پشمای سفید. نوشین گفت "اوا چه راست شده، همیشه موقع ماساژ دادن زنا اینطوری راست میکنی؟" دکتره گفت "نه خیر خانوم فقط با مشتریای زیبا و خوش هیکلی مثل شما" زنم کونشو مالید و گفت "این کونو ببین، داره داد میزنه که کیر میخواد. شوهرم بهم نمیده" بعد انگشتشو کشید لای چاک کونش و گفت "دوست دارم یه کیر کلفت اینجا باشه اقای دکتر" و محکم زد رو کونش و خودشو اسپنک کرد. بعد همونطور که کونشو تکون میداد گفت "کونمو ببین چطور میلرزه، گوشتی و خوشگله مگه نه؟ دوست داری واست اینطور میمالمش؟" و کسشو از پشت میمالید. پیرمرده گفت بله خانوم خیلی زیاد. نوشین گفت پس بزن در کونم. مرده اروم زد رو کونش. بهش گفت "این چی بود؟ محکمتر بزن" یکی یکم محکمتر زد. زنم با عصبانیت داد زد؟ "همه زورت همینه؟ این بی خایه بهتره میزنه که" که طرف این بار با تمام قدرتش تو اون سن و سال کونشو اسپنک کرد که لرزید. زنم گفت "جون این شد یه چیزی"بعد نوشین پاشد روغنشو برداشت و گفت "بذار از این روغنات بریزم رو کونم خوب چربش کنم، تو خسیس بازی درمیاری" و روغنو بدون این که براش مهم باشه چقدر زیاد میریزه ریخت رو کونش. اون کون بزرگ و سفیدش حسابی لیز و براق شده بود. آخ اگه بدونید. زنم وایساده بود جلو ماساژورش و کون گردشو واسش میمالید و اونم کیرشو میمالید. بعد برگشت به جلو خوابید و ازش پرسید کونمو بیشتر دوست داری یا کسمو؟ پیرمرده گفت "هردوشون عالین خانوم" نوشین خندید و گفت "تو چقد زبون بازی شیطون" و بعد همونطور که پاهاشو باز کرده بود کیر طرفو گرفت و شروع کرد واسش جق زدن. یکم که خودش واسش جق زد انگار خسته شد و برگشت دوباره قمبل کرد. اومد جلوش کونشو گذاشت رو کیرش و با خنده کونشو رو کیرش تکون میداد. بهش گفت "امروز خیلی بهم حال دادی، مطمئنم شوهرمم حال کرده. میتونی کیرتو بذاری لای کونم... کیرت خوب بزرگه و منم میخوام یه کیر واقعیو با کسم حس کنم... بذارش لا شیار کونم، مواظب باش زود ابت نیاد." همونطور که اون کیرشو گذاشته بود لای کونش و جلو عقب میکرد نوشینم دستشو میبرد پشتش دوتا دستای روغنیشو میذاشت پشت کیرش تا پشتشم مثل زیرش تحریک شه. وای خدا فک کنم حسش از کس کردنم بهتر بود.زنم در حالی که قمبل کرده بود و کیرشو میمالید به کونش، واسش با دست جق میزد. با صدای حشری بهش گفت "کسم کیرتو میخواد، ولی فقط به شرط این که قوی باشی و آبت اینطوری نیاد میذارم بکنی تو... لیزه نه؟" اون با صدای گرفته گفت "من عاشق اینم که کستونو بکنم ولی واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم" و شروع کرد زانوهاش لرزیدن و ابش اومد و ریخت بالای شیار کونش. یکمشم ریخت پایین کمرش. زنم گفت جون بریزش رو کونم، همشو بریز و بعد این که کامل ارضا شد دستشو برد یکم از ابشو برداشت با انگشت گذاشت دهنش و رو کرد بهش خندید. پیرمرده که انگار جونش بالا اومده بود تشکر کرد و شلوارشو پوشید. نوشین بهم گفت "برو واسه اقای دکتر یه چیزی بیار بخوره جون بگیره خسته شده" منم در کمال بیغیرتی رفتم واسش از تو یخچال ابمیوه اوردم بخوره. وقتی خورد تشکر کرد و گفت "جناب بدن خانومتون مثال زدنیه... هروقت خواستید بهم بگید بیام اینجا مجانی ماساژشون بدم. انواع دیگه ای از ماساژ هم هست که خوب جواب میده... نگران هم نباشید من دهنم کامل قرصه. تو این سن و سال دیگه خوب میدونم که نباید حرفی بزنم. مشتریای دیگه هم مثل شما دارم" زنم لپشو بوسید و گفت ممنون عزیزم حتما بهت میگیم. مرده ابمیوشو خورد و پاشد رفت. هرچی هم اصرار کردیم پول نگرفت و گفت چه حرفیه من باید یه پولی هم بدم. نوشین گفت "اوف دیوث خیلی خوب کونمو میمالید. حیف که کمرش شل بود وگرنه بازم بهش میگفتم بیاد" در حالی که شونه هاشو از پشت ماساژ میدادم گفتم "نگران نباش عزیزم، برای تو مردای خوشتیپ و کاربلد زیادن" خودشو تو دستام رها کرد و گفت "ممنونم عزیزم، من واقعا خوشبختم که شوهر اقا و بادرکی مثل تو دارم" منم احساس خوشبختی میکردم. بالاخره رابطمون شده بود همونی که باید باشه.