قسمت شانزدهمبعد از این که جلوم اون ماساژوره دکتر منصوری کونشو ماساژ داده بود و آبشو ریخته بود رو کونش، نوشین دیگه حسابی روش بهم وا شده بود. یه بار که نشسته بودیم بهم گفت "آخ سعید اینقد دوست دارم همزمان به دونفر بدم" گفتم تا حالا ندادی مگه؟ گفت "چرا ولی خیلی وقت پیش بوده. دوست دارم به دو نفر بدم و تو هم وایسی نگاه کنی." گفتم "منم یه جورایی دوست دارم عزیزم ولی نمیخوای با یکی راضی بشی حالا؟ یهو دو نفری کاری میکنن باهات." گفت "نه بابا عزیزم چه کاری؟ من تحملم بالاست حتما تا الان فهمیدی دیگه" لبخند زدم و گفتم "میدونم عزیزم. ولی میگم بذار آروم آروم جلو بریم. یکی رو هیچ مشکلی ندارم. هرکی تو ذهنته بگو بهم" گوشیشو بهم نشون داد. دایرکت اینستاش با اونپسره دبیرستانیه تو محلمون آرتین بود. زنم اکثرا جواب نمیداد ولی آرتین دائم قربون صدقه کس و کونش میرفت و عکس کیر شق شدشو میفرستاد و میگفت اگه بگیرتش باهاش چیکار میکنه. نوشین با ناز و عشوه بهم گفت "سعییید... خیلی دوست دارم کیرشو امتحان کنم" با التماس گفتم "عزیزم خواهش میکنم این نه دیگه. هرکی دیگه بگی باشه. این اصن بچست" خندید و گفت "ولی با این سنش ببین چه کیری داره تخم سگ" راست میگفت واقعا کیرش خیلی بزرگ بود. چه از نظر درازی چه از نظر کلفتی جزو بزرگترین کیرایی بود که دیده بودم. ولی خیلی ازش متنفر بودم و اصن دوس نداشتم اون زنمو بکنه. نوشین که دید اصراراش جپاب نمیده گفت "اون پسره بدنسازه که تو مهمونی کامی بودم خیلی چشمو گرفت. یه دوست سر و زبون دارم داشت باهم بیان بکنن منو رویایی میشه دیگه" گفتم "خواهش میکنم فعلا فقط به همون یکی بده، بعدا سر فرصت به جفتشون باهم میدی" انگار سختش باشه ولی مجبور باشه گفت باشه خب. گفتم حالا به چه بهونه ای میخوای بگی بیاد؟ گفت بهونه چیه؟ مردا بهونه نمیخوان که. همینجوری زنگ میزنم میگم بیا میفهمه میخوام بهش بدم با کله میاد" منم خندیدم و گفتم باشه. شمارشو گرفت و گذاشت رو اسپیکر.-سلااام، خوبی؟-سلام جانم بفرمایید-نشناختی شیطون؟-نه راستش به جا نیاوردم-بابا منم نوشین، مهمونی کامی همو دیدیم-نوشین؟ کدوم نوشین؟-ااا... بهم گفتی بیام پیشت کلاس خصوصی... اون شب یه تاپ بنفش پوشیده بودم بدون ساپورت-آها چطوری نوشین جون؟ خوبی؟ رفتی دیگه خبری نشد ازت-شمارتو گم کرده بودم مجبور شدم از بچه ها بگیرم. مگه میشه مربی به این خوبیو ول کنم؟ زنگ زدم ببینم هنوزم میخوای منو تمرین بدی یا نه؟-بله چرا نخوام. با کمال میل.-جلسه اول رایگانه دیگه؟-بله چه قابل شما رو داره-میتونی امروز بیای خونه اولین جلسمونو شروع کنیم؟-امروز که والا راستش یکم کار دارم، آخر هفته چطوره؟-عه اذیت نکن دیگه... امروز تنها روزیه که شوهرم نیست میتونم-اممم... خب باشه بذار یکم کارامو راست و ریس کنم بهت خبر میدم-باشه فقط یه چیزی-جانم؟-میگم میتونی یکم گل بیاری باهم بکشیم؟-قبل ورزش میخوای گل بکشی؟-هاها... خب یکم ریلکس کردن لازمه... من وقتی یه مربی مرد جذاب بالا سرم باشه اضطراب میگیرم نمیتونم خوب ورزش کنم.-ای کلک.. من که والا خیلی نمیکشم، ولی باشه میپرسم از بچه ها ببینم دارن یا نه اگه داشتن میارم.-مرسی عزیزم. منتظرم خبر خوب بدی بهم-باشه حتما. مواظب خودت باش. فعلا.وقتی قطع کرد گفت "دیدی چه راحت بود؟" من که یکم پکر شده بودم فقط سر تکون دادم و چیزی نگفتم. اومد دستشو گذاشت رو کیر راستم و گفت "چیه حسودیت شد که با یه مرد دیگه که ازت خوشتیپتر و بکن تره قرار گذاشتم؟ اشکال نداره طبیعیه حسودیت بشه عزیزم. امروز وقتی زانو میزنم جلو کیرش و تا ته میکنمش تو دهنم دیگه باید از حسودی بمیری. بعضی وقتا یادت میره که چقد خوشبختی که منو داری، این که کسی زنته که میتونه هروقت اراده کنه هر مردیو داشته باشه. چیزایی مث این یادت میاره" با یکم خجالت گفتم میشه ارضام کنی؟ با اخم گفت "نه. میتونی وقتی پسره اومد اینجا و مشغول شدیم هرچقد خواستی خودارضایی کنی" و مشغول کار کردن با گوشیش شد. چند ساعت بعد پسره گفت جور شده میاد. نزدیک اومدنش که بود نوشین یه لباس صورتی پوشید که بالای نافش گره میخورد و چاک سینه هاش قشنگ میفتاد بیرون با یه دامن کوتاه سفید. اومد جلوم یه چرخی زد و کونشو گرفت سمتم و با لحن ملوسش گفت "خوشگل شدم؟" گفتم عالی شدی عزیزم. اومد نشست رو پام همو بوس کردیم و سینه هاشو یکم اورد بیرون گرفت جلو صورتم و گذاشت نوکشونو لیس بزنم. پسره که زنگو زد بهم علامت داد برم تو اتاق. رفتم تو اتاق و یکم صبر کردم بشینن و دوباره کم کم پاورچین اومدم بیرون و پشت دیوار پذیرایی قایم شدم.دیدم نشستن دارن با هم گل میزنن. پسره همونطور که با شلوار ورزشی لم داده بود رو مبل دودو آروم میداد بیرون گفت "والا من اگه همچین زنی داشتم هیچوقت تنهاش نمیذاشتم" زنم دوتا دستشو گذاشت رو زانوش و با لحن لوس بهش گفت "اردلان باورت میشه بهم میگه دیگه باهات تحریک نمیشم؟" پسره دستشو برد لای موهاش و گفت "ببخشیدا ولی از خریت خودشه عزیزم. از خداش باشه همچین بدنی. من بدنساز خانوم زیاد دیدم. باور کن بین اونا هم همچین بدنی کمه" زر میزد مرتیکه. کیرش راس شده بود میخواست زنمو بکنه. نوشین هیکلش کردنی بود ولی خیلی ورزشکاری نبود. نوشین بهش گفت "تو که همچین بدن سکسی و مردونه ای داری باید جاشو بگیری" و دستشو از رو شلوار گذاشت رو کیرش. بعد با ذوق گفت "اوففف این کیرته؟" اردلان با غرور گفت آره خوبه؟ نوشین گفت "عالیه، دوسش دارم" پسره هم شروع کرد کسشو مالیدن. همونطور که زنم بغلش نشسته بودو کسشو میمالید و انگشتو میکرد توش نگاهش میکرد و بوسش میکرد. ازش با احساس لب میگرفت و زنم کسشو بازتر میکرد انگار که با هر بوس بیشتر خودشو تسلیم مردونگی اردلان کنه. بعد انگشتشو از کسش دراورد کرد تو دهنش و زنم مثل کیر انگشتشو خورد.اردلان بهش گفت "مطمئنی مشکلی نداره اینجا باشیم" نوشین نوک انگشتشو آروم بوس کرد و با عشوه گفت "عه فاز بد نده دیگه عشقم. شوهرم قراره تا دیروقت سر کار باشه، کل روز خونه در اختیار خودمونه" اونم گفت "اوف پس حسابی قراره حال کنیم" و به بوسیدن گردن و صورت زنم ادامه داد. نوشین بهو گفت "دیشب تست حاملگی دادم و دوباره منفی بود. باورت میشه اون بیعرضه حتی نمیتونه منو حامله کنه؟ من عاشق اینم که مامان بشم و اون نمیتونه" عجب جنده ای بودا. یکی نبود بگه این که کیرش ستون شده میخواد بکنتت. دیگه این حرفا چیه میزنی؟ اردلان یه لب ازش گرفت و گفت "معلومه که نمیتونه اون بنده خدا. تو اصن نباید از اون بچه میخواستی، باید میومدی پیش خودم" بعد یه دستی رو تخمای بزرگ و سفید و بی موش کشید و گفت "تا دلت بخواد تو این تخمای بزرگم آب دارم که واست بچه خوشگل درست کنم" زنم گفت جون و شروع کرد حسابی ازش لب گرفتن. بعد شایان کامل شلوارشو دراورد و نوشینم سینه هاشو از سوتینش انداخت بیرون و شروع کرد کیرشو با سینه هاش مالیدن و زبون زدنش. شایان گفت "اها اون دهن خوشگلتو بذار روش... امروز جنده منی نه؟" نوشین گفت "جنده جندتم... کل روز، تا هروقت بخوای" شایان سرشو گرفت کیرشو گذاشت تو دهنش و گفت "میخوام امروز زن اون کسکشو واسش حامله کنم" نوشین گفت "گور باباش... این کیر تنها چیزیه که میخوام بهش فک کنم" و شروع کرد ساک زدن. اونم سرشو گرفته بود و همونطور که زنم کیرشو میخورد میگفت "اها خوب بخورش... واینسا... سرتو فرو ببر تو خایه هام قشنگ حسشون کن زیر زبونت... اها دختر حرف گوش کن من همینه... قشنگ با صدا بخور بشنوم... اها من عاشقتم میدونی که؟" نوشین در حالی که کیر تو دهنش بود گفت اوهوم. بعد بهش گفت "بدنت مال کیه؟" نوشین گفت "تو... من هرزگی کیرتو میکنم اردی" و شروع کرد خایه هاشو با اشتها مک زدن و خوردن. اینقد با ولع میخورد که من ابم همونجا اومد. اردلانم که معلوم بود این کار نوشین حسابی حشریش کرده زنمو بلند کرد و وایساد از پشت شروع کرد سینه هاشو مالیدن. نوشین خودشو میداد عقب و هی خودشو بیشتر تو دستش تسلیم میکرد. دستشو اورد پشتش و شروع کرد کیرشو مالیدن. اردلان بالاتنشو لخت کرد و سینه هاشو مث کوزه گری که داره سفالگری میکنه داشت شکل میداد. یکم بعد نوشین زانو زد جلوش. سر کیرشو بوسید و گفت جون و شروع کرد ساک زدن. دستاشو حلقه کرده بود دور دوتا رونش و کیرشو تا ته کرده بود تو دهنش. کلاه کپ پسره رو از رو مبل برداشت با خنده و عشوه برعکس گذاشت سرش. بعد یه نگاه جنده طور به جایی که میدونست من وایسادم کرد. اردلان همونطور که زنم واسش ساک میزد سرشو گرفته بود و چشاشو بسته بود. زنم از این فرصت برای همزمان ساک زدن کیرش و نگاه کردن به من استفاده میکرد. بهش گفت "جون چه خوب کیر میخوری، معلومه حسابی حرفه ای هستیا" زنم گفت "از مردای هیکلی مثل تو خوشم میاد، دوست دارم کاری کنم کامل راضی بشن" و خایه هاشو کرد تو دهنش و شروع کرد مکیدن. خایه های بزرگ اردلان تو دهن زنم جانمیشد، مجبور بود فقط یکیشو بکنه تو دهنش.بعد نشستن رو مبل و اردلان با اون هیکل بزرگش شلوارش که تا زانوش پایین بودو کامل دراورد. بعد نوشین وایساد جلوش و اردلان دامن اونم دراورد و انداختش رو مبل و کاندوم کشید و کیرشو کرد تو کسش. زنم با لحن جنده طورش بهش گفت "جون بزن بریم" اونم با یه حرکت کیرشو تو کسش جا داد و شروع کرد تلمبه زدن. دوتا دستاشو اهرم کرده بود کنار زنم رو مبل و با ریتم هماهنگ تلمبه میزد. یکمم انگار که شنا بزنه با هر تلمبه رو دستاش خم میشد. اوف کاش میتونستم برم پاهای زنمو واسش باز کنم و همونطور که کسشو میکنه باز نگه دارم. اینطوری زنمم بهتر میتونست کسشو همزمان با تلمبه خوردنش بماله و بیشتر حال کنه. اردلان همونطور که از جلو تو کسش تلمبه میزد بندای لباس صورتی زنمو باز کرد و سوتین بنفشش معلوم شد. سوتینشو زد کنار و سینه هاشو کشید بیرون و شروع کرد خوردشون. بعد گردن نوشینو گرفت و داگی استایل خوابوندش. نوشین با لحن حشری بهش گفت "اردلان هرکاری دوست داری باهام بکن. امروز من در اختیار توام" اونم کیرشو تو یه حرکت از پشت کرد تو کسش. زنم دقیقا صورتش روبروی من بود. نگاه جنده طورش با اون چشمای خمارش داشت دوباره ابمو میاورد. انگار داشت بهم میگفت "ببین این یه کیر واقعیه، تو هیچوقت نمیتونی منو اینطوری بکنی. آرزوته بکنی ولی باید تا آخر ازدواجمون همینطور قایم شی و گاییده شدن منو ببینی" اردلان همونطور که کیرش تو کسش بود بدنشو اورد بالا و زنمو چسبوند به خودش و لباسش و سوتینشو دراورد. بعد دیگه در حالی که فقط دامن کوتاه زنم رو کمرش بود با خیال راحت کونشو گرفت و شروع کرد تلمبه زدن. زنم دست چپشو اورد پشتش و شکمشو مالید و همونطور که کیرش تو کسش بود ته کیرشو گرفت و گفت "اوفففف تو واقعا فوق العاده ای اردلان" اونم همونطور که تلمبه میزد گفت "تو هم استاد دادنی. تا حالا کسی مثل تو کیرمو تا ته تو کسش جا نداده بود" زنم با لحن حشری و چشای بسته گفت "دوست داری اینجوری بهت میدم؟" گفت "عالیه. من خوب کستو میکنم؟" زنم گفت "با همچین کیری چطور میتونی خوب نکنی؟"اینجا دیگه اردلان که انگار خسته شده بود نشست رو مبل و به نوشین اشاره کرد بشینه پیشش. نوشین نشست کنارش و همونطور که خودشو انداخته بود تو بغل اردلان و بین بازو و سینه های عضلانیش بود شروع کرد کیرشو خوردن. بهش گفت "کیر خوردنو دوست داری نه؟" زنم گفت "عاشقشم" اردلان گفت "اوف لعنتی قشنگ انگار میدونی من چی میخوام" اردلانم با اون یکی دستش محکم کونشو گرفت و زد روش و بلندش کرد نشوندش رو کیرش. زنم با اون چشمای سرخ و نعشش تو فضا بود و قشنگ داشت حال میکرد. اونم دودستی کونشو کرفته بود و رو کیرش تکونش میداد. گفت "اوف نشستم رو کیر بزرگت" اردلان گفت "کیرم کجاست؟" نوشین گفت "تو کس منه، همونجایی که باید باشه" یکم دیگه که رو کیرش بالا پایینش کرد انگار زنم حس کرد داره میاد و گفت "ابتو هدر ندی بریزی تو کاندوم. بیا بریزش تو دهنم" اردلان بلندش کرد و کاندومو از رو کیرش برداشت و تو دهنش ارضا شد. آبش اونقد زیاد بود که وقتی رفت ته حلق زنم پرید تو گلوش و خواست بریزتش بیرون ولی جلوی خودشو گرفت. اردلان با چشمای بسته سرشو گرفت و در حالی که نوشین کیرشو میمکید تا ته مونده های آبش بیاد بیرون میگفت "جون همشو بخور... همه پروتئینای بدنمو دادم بهت... بخور گوشت بشه بچسبه به رونات... دوست داری یه رژیم پروتئینی واست طراحی کنم که فقط آب کیر منو بخوری هرروز؟" زنم در حالی که جلوش زانو زده بود و دور دهنشو با زبون پاک میکرد سر تکون داد و با لحن لوس گفت اوهوم.بعد ارضا شدن کون زنمو بوسید و گفت مرسی خیلی حال داد. زنم گفت "مرسی از خودت تو به این خوبی کسمو کردی" اردلان سریع گفت "از این به بعد هروقت شوهرت نبود بگو بیام بکنمت. برنامه تمرین و تغذیتم با من. اصن میخوای با مدیر باشگاه صحبت میکنم یه ساعت که خلوت بود بیا زیر نظر خودم تمرین کن. یه هیکلی ازت درست کنم که شوهرت واسه تشکر خودش بیارتت بندازتت زیر کیرم" نوشین خندید و گفت حتما عشقم. یکم دیگه با زنم نشستن و زنم واسش میوه پوست کند خورد و بعد رفت. نوشین بعد از بدرقه کردنش اومد سمت راهرو که میدونست من هستم. دیدم کاندوم اردلان دستشه. داد دستم و با لحن تحکمی گفت بکش رو کیرت. گفت "ولی آخه نوشین..." که گفت "بدو گفتم. فقط به شرطی اجازه میدم ارضا شی که اینو بکشی روی کیرت و با این جق بزنی" من که دوباره خیلی حشری شده بودم قبول کردم و کشیدم. یه حس لزج و بدی داشت. نوشین خندید و گفت "واقعا احمقی" و رفت به سمت حموم. من شروع کردم جق زدن و سریع آبم اومد ریخت تو همون کاندوم. همون کاندومی که اردلان باهاش کس زنمو گاییده بود. دیگه هربار داشتم مرزای بیغیرتیو جابجا میکردم و زنمم هرروز جنده تر میشد و روش بهم بازتر میشد. گذشت تا آخر هفته کامران مهمونی گرفته بود و همه کارکناشو دعوت کرده بود و نوشینم دعوت کرده بود تا اونجا به همه معرفیش کنه و از شنبه کارشو شروع کنه. نوشین بر خلاف تصورم یه لباس عادی و تقریبا سنگین پوشیده بود و اومد گفت بریم. وقتی اومدیم تو کوچه که سوار ماشین بشیم و بریم زنم وایساد بغل زمین فوتبال تو کوچمون تا فوتبال بازی کردن پسرای کوچه رو ببینه. منم اومدم کنارش وایسادم. دیدم تو یکی از تیما همون پسر عوضیه آرتین و دوستاش بودن. یه آستین حلقه ای پوشیده بود و دستای خط دارشو انداخته بود بیرون و همش سر هم تیمیاش داد میزد. از نگاه زنم میتونستم بفهمم خیلی چشمشو گرفته، ولی هیچ جوره امکان نداشت بذارم دیگه با این بخوابه. همین کم مونده بود یه الف بچه زنمو بکنه. رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم. تو راه نوشین بهم گفت از کامران بخوام به منم یه کار بده تا بتونیم بیشتر پول دربیاریم، آخه گفته بودم که کار الانم اصلا حقوقش خوب نبود. گفتم باشه. وقتی رسیدیم به مهمونی کامران اومد به استقبالمون و با نوشین با اشتیاق دست داد و با من خیلی خشک. اون دوتا جلو رفتن و منم دنبالشون میرفتم. کامران یکی یکی زنمو به همه معرفی میکرد و سعی میکرد بینشون ارتباط برقرار کنه، ولی جوری با من رفتار میکرد انگار ازش پایینتر بودم. حس میکردم همه میدونن من نباید تو همچین مهمونی ای باشم و فقط به خاطر زنم دعوت شدم. نه این که اون تلاش کنه همچین منظوریو برسونه ها. فقط با حضورش و رفتارش و نگاهش اینو به همه منتقل میکرد. دوست داشتم دست نوشینو از شدت خجالت بگیرم بریم ولی خب نمیشد. این شد که بعد یه مدت ازشون فاصله گرفتم و رفتم یه گوشه نشستم، ولی مدام حواسم به کارا و رفتاراشون بود. کامران وقتی دید دارم میبینم که دارن با زنم دوتایی حرف میزنن یه نگاه تحقیرامیزی با لبخند بهم کرد. چند دقیقه بعد اومد سمتم. وقتی دیدم جا برای نشستنش نیست برای تعارف از رو صندلیم پاشدم و گفتم بفرمایید بشینید. بدون این که حرفی بزنه تعارفمو پذیرفت و نشست رو صندلی. گفت "خب دیگه چه خبر امیر جان؟" گفتم "سعیدم آقا کامران" گفت "عه؟ خب سعید" گفتم سلامتی. گفت "مشکلات با خانوم حل شد؟" من که فهمیدم منظورش چیه با خجالت گفتم بله دست شما درد نکنه. خندید و با دست آروم زد پشت کمرم و گفت "خواهش میکنم، وظیفه بود" گفتم "آقا کامران یه چیزی... ببخشید اینو میگم ولی من چندوقتیه دنبال کار میگردم. کار فعلیم حقوقش زیاد خوب نیست و خرج زندگیو نمیده. میخواستم ببینم امکانش نیست تو شرکت کنار نوشین یه کاری هم به من بدید؟" با لحن مغرور گفت "باشه حالا فعلا که سرمون شلوغه، تا ببینیم چی پیش میاد" بعد بهم گفت "امیر جان یه زحمتی واست دارم رفیق..." دیگه انگار از عمد میخواست اسممو اشتباه صدا بزنه تا تحقیرم کنه. به روی خودم نیاوردم و فقط گفتم جان؟ گفت "اینجا حواست به مهمونا باشه و سعی کن جای منو پر کنی تا من برم یه کار کوچیکی دارم انجام بدم و بیام" من که حقیقتش خوشحال شده بودم که منو آدم حساب کرده و همچین مسئولیتیو بهم محول کرده گفتم باشه چشم. دوست داشتم حتی تو حرف هم شده فک کنم میتونم جای همچین ادمیو پرکنم. گفت شما برید خیالتون راحت. با خنده یکی زد رو شونم و رفت.وقتی رفت هی نگاه کردم ببینم زنم کجاست ولی ندیدمش. بعد یه مدت حدس زدم کارش در واقع با نوشین بوده و میخواسته منو بفرسته دنبال نخود سیاه تا زنمو بکنه. جوری که کسی متوجه نشه و مشکوک نشه رفتم جاهای مختلف مهمونیو ببینم ولی بازم پیداشون نکردم. تا این که به ذهنم رسید اگه بخواد باهاش کاری بکنه میبرتش جایی که کسی نباشه و تصمیم گرفتم برم طبقه بالا هم یه سر و گوشی آب بدم. رفتم دو سه تا اتاقو باز کردم و کسی نبود و برق خاموش بود. در آخرین اتاقو که باز کردم چیزی دیدم که خشکم زد. نوشین داگی رو تخت دونفره پرده دار اونجا قمبل کرده بود و کامران هم پشتش بود و داشت تو کسش تلمبه میزد. منو که دیدن یه لحظه جفتشون دست از کار کشیدن و فقط بهم زل زدن. من بی اختیار گفتم "عه ببخشید" و درو بستم. وقتی درو بستم صدای خنده های جفتشونو شنیدم که داشتن به بیغیرتی و بی خایگی من میخندیدن. دیدم دیگه نمیتونم باهاش چشم تو چشم بشم. به نوشین پیام دادم من تو ماشین منتظرتم تا بیایی و رفتم. نیم ساعتی بعد اومد و نشست تو ماشین. وقتی بهش سلام کردم بهم زل زد و به جای سلام انگشتشو کرد تو دهنم. خیس بود و مزه تلخی میداد. گفتم این چی بود؟ با لحن حشریش گفت "از کامران جونم خواستم ابشو بریزه رو دستم تا بیارم بذارم دهنت... خوب نبود فقط یه نظر ببینی" و خندید. با عصبانیت گفتم "نوشین آبروی جفتمونو جلوی این نبر، این قراره رئیست باشه و هرروز تو چشاش نگاه کنیم" گفت "حرف مفت نزن سعید، راه بیفت. تو از اولش پیش کامران آبرو نداشتی" دیدم حرف حساب جواب نداره. بدون این که چیزی بگم راه افتادم.تو راه گوشیش زنگ خورد. دیدم وقتی صفحه رو دید گل از گلش شکفت. جواب داد و از بلندگوی ماشین صدای طرف پخش شد. من که دوست داشتم ببینم کیه گوشامو خوب تیز کردم تا دستگیرم بشه:-سلام خانومه-سلام عشقم، چطوری؟-خوبم، به لطف شما. نوشین خانوم دیگه یادی از ما نمیکنی؟-ما همیشه به یاد شما هستیم، مگه میشه اون شب از یاد ادم بره؟-ای بابا، ما که دیگه چیزی ندیدیم. کامی که رفت شما هم دیگه غیبت زد.-نه بابا شایان جونم درگیر شوهرداری شدیم. زندگی متاهلیه دیگه-چقدم که شما شوهرداری میکنی-هاهاها... چه خبر؟ لباس جدید نیاوردی؟-چرا اصن زنگ زدم همینو بگم. چندتا لباس جدید واسم اومده خوراک بدن خودته. انگار اصن واسه تو طراحی شده. باید ببینی.-سکسین؟-اوف چجور. میگم که باید بیای ببینی. اینا رو بپوشی دیگه خودم نمیذارم از مغازه بری بیرون-باشه اقا شایان ببینیم و تعریف کنیم. من که از خدامه-میخوای این دفعه تنها بیا دیگه شوشو جونو نیار.-نه بابا مگه ندیدی چه پسر خوبیه؟ حرفی نمیزنه که قربونش برم-باشه هرجور خودت صلاح میدونی. ولی من این دفعه پایین نمیبرما. همونجا در مغازه رو میبندم.-باشه عزیزم اون مشکلی نداره. تو هرکاری دوست داری بکن.-اوففف... باشه پس منتظرتم. خواستی بیای فقط قبلش بهم بگو که مغازه رو اماده کنم.-باشه عزیزم حتما. فعلا کاری نداری؟-نه عزیزم. به اقایی سلام برسون.-هاها. "بزرگیتونو" میرسونم. خدافظ.وقتی قطع کرد گفت شناختی؟ گفتم بله مگه میشه نشناسم؟ گفت خب پس خوبه دیگه. باید همین روزا بریم پیشش. گفتم "تو سیرمونی نداری انگار نوشین، همین الان با کامران سکس کردی" گفت "خب این واسه الان بود، فردا دوباره میخوام" گفتم "این مطمئنه؟ بد نشه بهش گفتی من میدونم" خندید و گفت "فک میکنی دفعه قبل نفهمید که بیغیرتی؟ یا بار قبلش تو مغازه؟ عزیزم تابلو بود داشتی نگامون میکردی" با تعجب گفتم "پس چرا هیچی نگفتی؟" با خنده بیشتر گفت "خب باید یکم زمان میگذشت تا خوب اماده شی. بد نبود یکم فک کنی زرنگی" پیش خودم گفتم ای حرومزاده و رانندگیو ادامه دادم. ازم پرسید "به کامران گفتی بهت کار بده؟" گفتم بله. گفت فکر میکنه بهم خبر میده. گفت "ببین سعید اینطوری نمیشه ها. من نمیتونم هی به این هرجور میخواد بدم که هوامونو داشته باشه. تو هم باید یه کاری کنی که بیشتر پول دربیاری. حالا یا واسه کامران یه کاری بکن یا یه جوری راضیش کن که بیشتر بهمون پول بده" گفتم چه کار کنم؟ گفت "مثلا یه بار دعوتش کن خونه بهش حال بدیم. این از رئیس بازی خیلی خوشش میاد. گفتم باشه چشم و تو سکوت به رانندگی ادامه دادم. داشتم فک میکردم از یه ماه پیش تا حالا چقد زندگیم عوض شده بود. راستشو بخواید از یه سال پیش تا حالا. دیگه نمیدونستم چه کاری درسته چه کاری غلط. اینقد فکرای مختلف تو سرم میومد که تصمیم گرفتم مغزمو خاموش کنم و بیخیال با هرچی پیش میاد همراه بشم. امیدوار بودم که این زندگی حداقل آخرعاقبتش به اون بدی که فک میکردم نباشه.
قسمت هفدهمبعد از اون مهمونی اول ماه بود و نوشین رفت سر کار. دیگه از اون به بعد خیلی کمتر از قبل همو میدیدیم. بعضی شبا دیر میومد خونه و وقتی هم میومد خود کامران میرسوندش. بوی ادکلن کامرانو میداد و سر و وضعش به هم ریخته بود و سریع میرفت حموم. کم کم هی رفتارش باهام خشنتر و سردتر شد و انگار خیلی اروم و حرفه ای داشت منو هی بیشتر از سمت شوهر بیغیرت بودن به برده بودن نزدیک میکرد. خیلی وقت بود دیگه نمیذاشت کیرمو بکنم تو کسش و هرموقع ازش میخواستم واسم بخوره هم میگفت حوصله ندارم. فقط یه بار که خونه رو قشنگ تمیز کرده بودم و شامی که پخته بودمو دوست داشت بعدش واسم با دست جق زد و سریع آبمو اورد. کاربرد من دیگه به یه زبون گرم و نرم برای لیسیدن کسش تو زمانای بیکاری خلاصه شده بود. هرچی هم اصرار میکردم از سکساش با کامران واسم بگه میگفت "عزیزم اگه خیلی دوست داری زنگ بزن ازش خواهش کن بیاد اینجا جلوت منو بکنه تا ببینی. مگه من خاله قصه گوی توام؟... تقصیر خودمه که پرروت کردم" چندبار موقع حشری شدن واقعا به ذهنم رسید زنگ بزنم ازش خواهش کنم ولی بعد از ارضا شدن منصرف میشدم. این یه دونه کار اذیتم میکرد. دوست داشتم بیشتر با آدمای ناشناس سکس کنه و جلوشون بیغیرتم کنه، کامران هم رئیسش بود هم شخصیتش یه جوری بود که ادمو خیلی تحقیر میکرد و راحت نبودم.خلاصه همینطور گذشت تا این که یه روز نوشین گفت میخواد با کامران بره رامسر سفر کاری برای کارای شرکت و بهم گفت ساکشو براش جمع کنم. رفتم بالا سر ساکش دیدم کلی شرت و سوتین و ست سکسی گذاشته که برداره و حسودیم شد حقیقتش، ولی خب همه رو قشنگ تا کردم گذاشتم تو ساکش و همه وسایلشو هم گذاشتم. وقتی اومد دید بهم گفت "آفرین عزیزم خیلی خوب شده... اون شرت بنفشم که از همه خوشگلتر بود کجاست؟" گفتم فک کنم شستمش. گفت "میشه بری بیاریش؟ محاله بدون اون برم. کامران خیلی دوسش داره." بعد یه خنده ریز کرد و گفت "جون دارم با شوهر جدیدم میرم ماه عسل." رفتم اوردم و گذاشتمش. بهش گفتم "نوشین میشه یه چیزی بخوام ازت؟" گفت چی؟ گفتم "میشه اونجا که رسیدید با من ویدیوکال کنی منم ببینم؟ واقعا دلم تنگ شده" گفت "شرط کامرانو که میدونی؟ حاضری انجامش بدی؟" گفتم "نه عزیزم خیلی حس بدی بهم میده... ولی خواهش میکنم دیگه... لازم نیست به اون چیزی بگی که. هرکاری بگی میکنم" خندید و گفت "باشه حالا باید فکرامو بکنم، شاید انجام دادم. تو فعلا پاشو خونه رو مرتب کن تینا داره میاد اینجا" گفتم اون میاد اینجا چیکار؟ گفت "یعنی چی میاد چیکار؟ که مواظبت باشه یه وقت شیطونی نکنی. از کجا معلوم یهو تو خونه تنهایی بهم خیانت نکنی؟ تا من برگردم تو مال تینایی" و خندید انگار داره مسخرم میکنه. راس میگفت اگه میخواستم خیانت کنمم کی حاضر میشد با من سکس کنه اخه؟ گفتم "اخه نوشین..." که با اخم زیاد و چشمای درشت شده بهم گفت "ساکت! هرچی تینا میگه گوش میدی. این چن روز اون صاحبته" با صدای اروم گفتم "پس حداقل بهش میگی زیاد اذیتم نکنه؟" گفت "آره عزیزم پاشو. اگه پسر خوبی باشی و ازش خواهش کنی شاید داستان شیطونیای دوتاییمونو هم واست تعریف کنه" پاشدم و شروع کردم خونه رو مرتب کردن. وسط کارم کامران اومد دنبال نوشین و اونم منو بوس کرد و رفت و من منتظر موندم تا تینا بیاد.یه ساعتی بعد تینا اومد تو. یه پالتوی بلند خزدار سفید پوشیده بود با چکمه های مشکی بلند. رفتم جلو در استقبالش. همون جا چونمو گرفت و گفت "بشین نوک بوتامو بوس کن" منم سریع نشستم و همینکارو کردم. بعد دستور داد واسش درشون بیارم. زیپشونو باز کردم و پاهاشو از توش دراوردم. یه ساپورت شیشه ای سفید بلند زیرشون پوشیده بود. بی اختیار پاهاشو بوسیدم و با یکی از پاهاش به لپم ضربه زدم. خندید و گفت "آفرین پسر خوب. حالا پاشو پالتومو دربیار" پاشدم رفتم پشتش. دستتشو داد عقب تا پالتوشو در بیارم. وقتی کامل دراوردم گفت "بو بکش... قشنگ بو بکش... میدونی چقد خوش شانسی که همچین افتخاریو بهت دادم؟" گفتم "بله خانوم... بوی عطرتون خیلی خوبه" گفت خفه شو برو واسم شراب بیار. و رفت نشست رو مبل و پاهای کشیده و خوش تراششو گذاشت رو میز. سریع رفتم تو آشپزخونه یه شیشه و یه گیلاس بردم گذاشتم رو میز. با تندی یه نگاه بهم کرد و به بطری شراب اشاره کرد. فهمیدم منظورش اینه که باید واسش میریختم. سریع معذرت خواستم و گیلاسو پر کردم دادم بهش. گفت "افرین داری کم کم مهمون داری یاد میگیری."اومدم بشینم کنارش که گفت "آاا نه خیر. تو جلوی من رو زمین میشینی. پس نوشین چی به تو یاد میده؟" چیزی نگفتم و زانو زدم جلوش رو زمین. گفت آفرین و پاهای ساپورت پوشیدشو اورد جلوم. شروع کردم بوسیدن پاهاش و هی بالاتر رفتم. وقتی رسیدم به رونش سرمو گرفت به کسش فشار داد و گفت "آها کسمو از رو شرتم بخور. همینطوری" شروع کردم کسشو از رو شرت مشکیش لیس زدم. یکم که خوردم یه نگاه ملتمسانه بهش کردم. معنیشو فهمید و همونطور که لیوان شراب هنوز دستش بود گفت "دوس داری کسمو بدون شرت بخوری؟" سر تکون دادم. گفت "خواهش کن، راضیم کن" گفتم "خواهش میکنم اجازه بدید کستونو بخورم. من بردتونم تینا خانوم. قول میدم هروقت بهم احتیاج داشته باشید بیام بهتون خدمت کنم" گفت "تینا خانوم نه، ارباب تینا" گفتم معذرت میخوام چشم. خندید و دستشو کشید رو سرم و گفت "خیله خب، میتونی شرتمو بزنی کنار و کسمو بخوری. خوب بخور وگرنه ازت میگیرمش" من که واقعا خوشحال شده بودم همینکارو کردم و شروع کردم با احساس تمام کسشو خوردن. یه قلپ از شرابش خورد و گفت "نه بابا اونطور که فکر میکردمم نوشین بد تربیتت نکرده، خوب بلدی کس بخوری" و دستشو گذاشت رو سرم و فشارش داد به کسش. منم کسشو حسابی میخوردم و زبون میزدم و بوس میکردم. یکم بعد گیلاس شرابشو گذاشت پایین پام و پاشد شرتشو دراورد و همونطور که پیرهن مشکی ساتنش و ساپورتای شیشه ایشو هنوز پوشیده بود یه پاشو گذاشت رو مبل بالا سرم و دستشو کشید به کس لختش. دستشو مالید رو صورتم و بعد کسشو گذاشت رو دهنم. کامل نشست رو صورتم و کسشو که بوی نارگیل میداد فشار داد رو صورتم. شروع کردم مث یه برده کسشو خوردن. خیلی از نوشین خشن تر و رئیس تر بود و واقعا از خدمت کردن بهش لذت میبردم. بهم گفت "آها کسمو بخور... حتما فک میکنی بعد این میذارم ارضا شی آره؟ اگه فک کردی منم مث زنتم و میذارم فقط با خوردن کسم ارضا شی کور خوندی. امروز جنده منی تو. اگه هرکاری من بگم بکنی و عصبانیم نکنی میذارم ارضا شی، وگرنه تخماتو اونقد فشار میدم تا بترکه" گفتم "چشم هرکاری شما بگید میکنم" پرسید "هرکاری؟" زیر کسش صدا دراوردم و تایید کردم. بلندم کرد و گفت "پس قمبل کن ببینم" منم پاشدم دستورشو اطاعت کردم. از پشت یه دستی به خایه هام کشید و ازم پرسید "اون دیلدوی نوشین که واسش خریدی کجاست؟" با ترس جاشو بهش گفتم. گفت "تو همینطوری میمونی تا من برم بیارمش" منم گفتم چشم و همونطور قمبل موندم. تا اون بره بیاره کلی فکر تو سرم اومد. نکنه اینا همه یه نقشه بوده که نوشین تیر خلاصو بهم بزنه و واقعا بردش بشم؟ نکنه امشب تینا مثلا دست و پامو ببنده و کاری باهام بکنه؟ زندگی تو همچین شرایطی با زنی مثل نوشین ادمو واقعا دیوونه میکنه. به هیچ کارش نمیتونی اعتماد کنی و دائم فک میکنی همه چی نقشست.وقتی تینا برگشت یکی زد در کونم و یکم قمبلمو مالید و سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخ کونم. با التماس گفتم "خواهش میکنم ارباب این خیلی بزرگه. خواهش میکنم هرکاری بگید میکنم ولی این نه" محکم اسپنکم کرد و گفت "مگه نمیخوای ارضا شی؟ یا هرکاری میگم میکنی یا از ارضا شدن خبری نیست" منم گفتم باشه چشم و دیگه چیزی نگفتم تا دیلدو رو بکنه تو. همونطور که میکرد تو میگفت "آها همینه... نگاه کن دارم هلش میدم تو... دوس دارم همشو تو اون سوراخ کون تنگت جا بدی و مودب باشی صدات درنیاد... میدونم خوشت میاد، فقط باید تحمل کنی تا جا بیفته" منم که از شدت درد گریم گرفته بود با فشار تحمل میکردم تا دیلدو تو کونم جا شه. خایه هامو از پشت نیشگون گرفت که یکم پرت شدم جلو. دستامو با یه دست گرفت و پشتم نگه داشت و با اون یکی دستش دیلدو رو تو کونم جابجا میکرد. بهم گفت "الان که داری بهم کون میدی دیگه خبری از بی ادبیای دفعه پیش نیست. ادب شدی؟" گفتم "بله خانوم معذرت میخوام" دیلدو رو تا ته فشار داد تو کونم و گفت "خانوم؟" با گریه داد زدم "ارباب... ارباب... ببخشید" تا دیلدو رو یکم کشید بیرون.دوباره کیر مصنوعیشو کرد تو کونم و شروع کرد جلو عقب کردن. بهم گفت "نگران نباش اولش درد داره. یه کاری میکنم بهم التماس کنی بیای خونم از کون بکنمت. برده خودمو تمرین دادم هربار از کون میکنمش آبش میاد... آها کونت مال منه...فهمیدی؟ کونت مال کیه؟" گفتم شما. گفت آفرین، کون زنت مال کیه؟ گفتم شما. گفت "نه احمق مال رئیسشه که الان داره تو اون هتل لاکچریشون میکنتش. مگه نه؟" گفتم بله همینطوره. موهامو از پشت گرفت و همونطور که دیلدو رو جلو عقب میکرد گفت "چرا زنت الان زیر یکی دیگست؟" من که دیگه کاملا به گریه افتاده بودم گفتم "چون نمیتونم ارضاش کنم" یکی زد پس کلم و گفت "نه احمق جون جواب درست این بود که تو یه عوضی لاش گوشت به درد نخوری... کونی بیغیرت" همونطور که این حرفا رو میزد و تلمبه میزد به این فک کردم که حتما الان همینطور که من دارم به تینا کون میدم زنم زیر کامران خوابیده و اونم اون هیکل گنده و پشمالوشو انداخته روش و داره کسشو میکنه. تصور کردم الان نوشینم بغل منه همینطور کنارم قمبل کرده و کامران داره کون اونو میکنه و تینا کون منو. یه جور مسابقه که توش من دارم سعی میکنم از زنم بهتر کون بدم. واقعا تصورشم برام حشری کننده بود. حس متناقضی بود. از یه طرف داشتم حال میکردم و دوست نداشتم تموم شه و از یه طرف داشتم تقریبا گریه میکردم. تینا موهامو گرفت و گفت "اگه بخوای اینطوری گریه ناله کنی یواش تر میکنم که قشنگ کونت پاره شه ها... مرد باش دیگه"بعد تینا نشوندم رو مبل و رفت پشتم و دستاشو از بالا سرم اورد شروع کرد واسم جق زدن. با یه دستش سرمو محکم گرفت و همونطور که با اون یکی واسم جق میزد در گوشم گفت "خب نظرت از دفعه پیش عوض نشده؟ من از نوشین ارباب بهتری نیستم؟" من که خیلی داشتم حال میکردم و نمیخواستم تنبیهم کنه و جق زدنو متوقف کنه گفتم "چرا ارباب تینا شما بهترینید" گفت "واقعا میگی یا چون میخوای ارضات کنم؟" با ناله گفتم "نه ارباب شما بهترینید عاشق کستونم" که خندید و کیرمو ول کرد. داشتم آماده میشدم بهش التماس کنم برگرده که دیدم اومد نشست کنارم. سینه هاشو از پیرهنش انداخت بیرون و همونطور که شروع کرد دوباره با یه دست کیرمو میمالید، با یه دستش سرمو گرفت گذاشت رو سینه هاش و گفت "چون پسر خوبی شدی جایزت اینه که یکم ممه بخوری" من که واقعا داشتم حال میکردم شروع کردم با تمام توان و احساسم سینشو خوردن. اونم همینطور آه و ناله میکرد و با لذت واسم جق میزد. بعد فک کنم چون فهمید میخوام ارضا شم سرمو تا جایی که میشد اورد پایین نزدیک کیرم و گفت "تنها شرطی که میذارم امروز ارضا شی اینه که آبتو بریزی تو دهن خودت. مشکلی که نداری؟" یکم فکر کردم و سر تکون دادم که یعنی نه. البته همونقدری که یه بیغیرت که دو هفتست ارضا نشده و یه زن خیلی سکسی مث تینا داره کیرشو میماله میتونه با مغزش فک کنه دیگه. شروع کرد محکم و سریع برام جق زدن. همونطور که دستشو سریع دور کیرم بالا پایین میکرد و با اون دستش سرمو به سمت پایین فشار میداد میگفت "جون بدو بیا مامی ببینه... بدو. دهنتو باز نگه دار نبندیا" که دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم اومد و با فشار پاشید تو دهن خودم. دماغم و چونم و دهنم پر شد از آب خودم. با خنده عمیقی که معلوم بود واقعا حال کرده نگاهم کرد و گفت "آفرین پسر خوبم، خیلی قشنگ شدی"پاشدم صورتمو با دستمال کاغذی پاک کردم و برگشتم پیش تینا. گفتم "ممنونم ارباب. بهترین ارضا شدن زندگیم بود" همونطور که بی تفاوت کانالای تلویزیونو بالا پایین میکرد بدون این که نگاه کنه گفت "اگه برده خوبی باشی و هرچی میگم گوش بدی همیشه همینطوری بهت حال میدم" گفتم "ارباب میتونم یه زنگ بزنم به خانومم؟" گفت "خانومت دیگه کیه؟" سریع متوجه شدم و گفتم "منظورم ارباب نوشینه" گفت "آفرین حالا درست شد. آره برو تو اتاق زنگ بزن" گفتم ممنون و رفتم تو اتاق زنگ زدم به زنم. بعد چندتا بوق برداشت. سلام احوال پرسی کردیم و پرسیدم کجایی که گفت "با رئیس جونم نشسته بودیم" پرسیدم خوش میگذره؟ گفت "همین الان میخواستم با کیرش خوش بگذرونم که تو زنگ زدی عشق و حالمو خراب کردی" گفتم "برنامه داشتی با کیرش چیکار کنی؟" با لحن حشری و پررو گفت "میخواستم اون کیرکلفتشو تا ته بکنم تو حلقم" گفتم "میشه وقتی خواستید سکس کنید ویدیوکال کنی؟" گفت نه تا به کامران زنگ نزنی نمیشه. گفتم "باشه خب عزیزم برو... بهش بگو کس منو خوب بکنه" خندید و گفت "کس تو کدومه؟ این کس هیچوقت واسه تو نبوده، الانم که دیگه فقط واسه رئیسمه" گفتم "عزیزم قرار نشد از این حرفا بزنی دیگه" که با عصبانیت گفت "الکی ادای مردا رو درنیار حوصله ندارم" و گوشیو قطع کرد. عجب پررویی شده بود. دوباره زنگ زدم جواب نداد. چندبار دیگه هم زنگ زدم همینطور. آخر کامران گوشیو جواب داد و گفت "خوبی سعید جان؟ نوشین جون یکم دستش بنده، تموم شد میگم بهت زنگ بزنه" منم عین احمقا گفتم باشه ممنون و قطع کردم.بعد تموم شدن مکالممون خیلی حس بدی پیدا کردم. فک کنم شدیدترین حس پشیمونیم تا اون موقع از این که این زندگی بیغیرتی رو انتخاب کرده بودم اون لحظه بود. علنا داشتم میدیدم زنم کاملا متعلق به یه مرد دیگه شده بود و من فقط یه اسباب بازی بودم برای اون و دوستش. برگشتم پیش تینا. تینا که لم داده بود رو مبل یه نگاهی بهم کرد و یه لبخند خوشگلی زد که دلم رفت. برای اولین بار حس کردم آدم دوست داشتنی ایه. خیلی حس عجیبی بود. رفتم زانو زدم جلو پاش رو زمین و سرمو گذاشتم رو رونای لختش. بدون این که چیزی بگه دست کشید رو سرم. خیلی لحظه آرامش بخشی بود راستش. من چشمامو بسته بودم و اونم موهامو نوازش میکرد. یهو بی اختیار گفتم "دوستت دارم تینا" بعدش که فهمیدم چی گفتم انتظار داشتم بابت این که ارباب صداش نزدم تنبیهم کنه یا چیزی شبیه این ولی در کمال تعجب گفت "منم همینطور عزیزم" سرمو بلند کردم و با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم. گفتم واقعا؟ گفت "آره، تو برده کوچولوی منی" گفتم "ولی من منظورم خارج از این چیزا بود" با دستش صورتمو نوازش کرد و گفت "چیزی خارج از این چیزا وجود نداره. تو تازه واردی و ترسیدی، طبیعیه. من امثال تو رو از خودتون بهتر میشناسم. رابطه ارباب و برده برای من یه جور چیز مقدسه. من دوتا برده دارم و عاشق برده هامم. اگه اذیتشون میکنم برای لذت جفتمونه، وگرنه به موقعش هم خوب بهشون رسیدگی میکنم و مواظبم که یه وقت از نظر احساسی اسیب نبینن" یکم فک کردم. چقد تینا ارباب حرفه ای بود. خیلی از نوشین بهتر بود. نوشین اصلا ارباب نبود. به قول تینا یه جنده کوچولو بود که اعتیاد جنسی داشت و یه شوهر بیغیرتم نصیبش شده بود. برای اولین بار واقعا خارج از حس غیرت و حسادت حس میکردم اشتباه کردم با نوشین ازدواج کردم و همون تینایی که ازش متنفر بودم برام انتخاب بهتری بوده. دوست داشتم همونجا تو بغلش فرو برم. اینقد محبت نگرفته بودم که همین نیمچه محبتش برام یه دنیا بود.سرمو بلند کرد و گفت "میخوای بریم تو تخت کسمو بخوری؟" گفتم من که از خدامه. پاشد دستمو گرفت و منو اروم برد سمت اتاق خواب. خوابید رو تخت و سرشو گذاشت رو بالش و بهم اشاره کرد برم بین پاهاش. من که از خدام بود نشستم و شروع کردم کسشو خوردن. گفت "آها چقدر خوب میخوری، آفرین. دوست داری واست داستان بگم؟ نوشین میگفت خیلی دوست داری" گفتم بله عالیه. گفت "چه داستاناییو بیشتر دوست داری؟" گفتم "میشه داستان سکس سه نفریتون با نوشینو بگی؟ چندبار ازش خواهش کردم بگه ولی نگفته" خندید و گفت "باشه. پس همینطور که من داستانو میگم تو هم کسمو قشنگ و آروم بخور" گفتم ای به چشم و اونم شروع کرد: "اون روز با کامی و شایان رفته بودیم ویلاشون تو لواسون. شایان همون اولش گفت براش کار پیش اومده و باید برگرده تهران و ما سه تا موندیم. من و نوشین بیکینیامونو پوشیده بودیم و تو استخر بودیم. داشتم ممه های گنده زنتو میمالیدم و شوخی میکردیم و میخندیدیم که یهو کامی اومد. همونطور که لب استخر با شرت وایساده بود و کیرشو از رو شرت میمالید بهمون گفت "جون پستون مالیه؟ بمالید ببینم" ما هم یه نگاهی به هم کردیم و شروع کردیم آروم ممه های همو مالیدیم. کامی کیرشو دراورد و نشست لب استخر. بدون این که حرفی بزنیم دوباره یه نگاه به همدیگه کردیم و رفتیم جلو. نوشین کیرشو گرفت و شروع کرد ساک زدن. همونطور که نوشین کیر کامیو میخورد من خایه هاشو با یه دست میمالیدم و گفتم "دوست داری که دوستم اینجوری کیرتو میخوره؟" گفت "عاشق دوستتم" بعد نوشین کیرشو از دهنش دراورد و گذاشت دهن من. همونطور که من کیر کامیو ساک میزدم با دستش ته کیرشو گرفته بود و میگفت "اها کیر دوست پسر منو تا ته بکن تو دهنت، خوب بهش حال بده" و اون یکی دستش رو رون کامی بود. بعد کیر کامیو از من گرفت کرد تو دهنش و دوباره شروع کرد خوردن. من برای این که کامی خوشش بیاد سرمو بردم پایین و شروع کردم خایه هاشو خوردن. همونطور که تخماش تو دهنم بود با جندگی تو چشماش نگاه میکردم. نوشین قبلا گفته بود چقد از این کار خوشش میاد. تو نگاهش یه مردونگی و ریاستی بود. با دوتا دستاش سر جفتمونو گرفت و حالیمون کرد از هم لب بگیریم. لبامو گذاشتم رو لبای بزرگ نوشین جونت و شروع کردم خوردن.بعد بلندمون کرد و بهمون فهموند باید بریم تو. رفتیم نشستیم رو مبل. زنت قمبل کرد رو مبل و منم شرتشو واسه کامی دراوردم تا کیرشو بکنه تو کسش. با همون لحن بی تفاوت و رئیسش به من گفت کونشو واسش نگه دارم و شروع کرد کسشو از پشت کردن. نوشین مث جنده ها ناله میکرد و میگفت "اوف جون، کسمو بکن. کسمو گشادش کن. محکمتر بکن کامی" کامی هم محکم تلمبه میزد تا بیاد. من همونطور که کونشو نگه داشته بودم دستمو بردم زیر کسش و شروع کردم مالیدن. مث تماشاچی فوتبال به کامی میگفتم "جون بکنش. تا ته بکن تو کسش. کس خوشگل دوستمو بکن کامی" کامی سرمو گرفت و با همون شدت تلمبه زدنش بهم گفت "یه کاری کن این جنده بیاد" منم محکمتر کس نوشینو مالیدم و یکم بعد ارضا شد. همونطور که نوشین داشت میلرزید و خودشو با بی حالی انداخته بود رو پشتی مبل، کامی کیرشو از کسش دراورد انداخت رو کونش جلوی صورت من. یه نگاه بهش کردم و فهمیدم باید بخورمش و شروع کردم ساک زدن. نوشین که به خودش اومد با یه جیغ لوس گفت "کیرمو بذار سر جاش" کامی هم خندید و دوباره کیرشو کرد تو کسش. نوشین گفت "منظورم کونم بود عشقم، اونجا خونه اصلی کیرته" کامی چشاش برق زد و کیرشو کرد تو کون نوشین. یکم که کیرش جا افتاد شروع کرد تلمبه زدن. نوشین میگفت محکمتر بکن و اونم با تمام توان تلمبه میزد و کونشو اسپنک میکرد. با لحن حشری بهش میگفت "من جنده کونیتم کامی، کونم مال توئه. من خوش شانس ترین دختر تهرانم که میتونم بهت کون بدم" منم که از این کاراشون حشری شده بودم تف کردم وسط چاک کون نوشین رو کیر کامی و شروع کردم با دست لپای کونشو باز و بسته کردن. کونشو با دست باز نگه میداشتم تا کامی توش تلمبه بزنه و سوراخ کون صورتیشو گشادتر کنه.تو اوج سکس بودیم که یهو دیدیم آب آقا اومد. نعره زد و آبشو تو کون نوشین خالی کرد و کیرشو کشید بیرون. زد در کونش و گفت "اوف جنده خانوما پدر کیرمو دراوردید چه حالی بهش دادید... یه چیزی بخورم جون بگیرم دوباره میکنمتون" وقتی رفت یه نگاه معترض به نوشین کردم. خیلی آروم بهم گفت "چیکار کنم خب عشقم کمرش خیلی سفت نیست دیگه... خدا همه چیو باهم نمیده" تینا به اینجا که رسید منم که همزمان با خوردن کسش داشتم با خودم ور میرفتم اومدم و آبم ریخت رو روتختی. البته آب که چه عرض کنم دوتا قطره سفید بی رنگ که مونده بود. با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم "ببخشید نفهمیدم داره میاد" تینا با دیدن این صحنه خندید و دست کشید رو موهام و گفت "اشکال نداره عزیزم، خودت اون طرف میخوابی. پاشو برقو خاموش کن دیگه بیا بغلم بخواب" من که همچین چیزی برام مث رویا بود سریع همین کارو کردم و رفتم مث یه بچه بغل تینا خوابیدم. تینا بهم گفت "قدر امشبو بدونا، من همیشه اینقد مهربون نیستم" گفتم ممنونم ارباب امشب شب فوق العاده ای بود. اونم گفت "اگه پسر خوبی باشی هرشب همینقد فوق العاده میشه" و بعد محکمتر منو گرفت تو بغلش و خوابیدیم. همونطور تا صبح خوابیدیم. خوابی که آرزو میکردم هیچوقت ازش بیدار نشم.
قسمت هجدهمصبح که بیدار شدیم تینا بهم گفت واسش صبحانه درست کنم ببرم تو تخت. منم مفصل ترین صبحانه ای که میشدو واسش اماده کردم بردم. قشنگ خورد و چندتا لقمه هم دهن من گذاشت. بعدش که قهوه رو واسش بردم و خورد دراز کشیدم تو تخت پیشش و گفتم "تینا من همیشه فک میکردم تو از من بدت میاد. دیشب ولی انگار اون روتو دیدم. چی شد که یهو باهام مهربون شدی؟" لبخند زد و گفت "اولا تینا نه و ارباب تینا. چون باهات خوب رفتار میکنم نباید جایگاهتو یادت بره. دوما این که من هیچوقت از تو بدم نمیومد. به نظرم مرد نبودی و به درد خدمت کردن به زنا میخوردی ولی ازت بدم نمیومد. حتی من خودم نوشینو متقاعد کردم باهات دوست شه و بعدم ازدواج کنه. سوما این که گفتم بهت، خیلی مهمه که بعد سکس خشن و تحقیر زیاد لطیف برخورد کنی با بردت. خیلیا همچین چیز ساده ایو نمیدونن و باعث میشن برده به جای لذت بردن شکنجه بشه و اسیب روحی ببینه. بالاخره ادمه دیگه، همش دوست نداره تحقیر بشه که" برگشتم تو نقش بردم و بش گفتم "شما خیلی خوبید ارباب تینا، دوست دارم به جای نوشین برده شما باشم" خندید و گفت "واقعا میگی یا صبه کیرت راست شده میخوای ارضا شی باز؟" گفتم "نه جدی میگم. از این حرفه ای بودنتون خیلی خوشم میاد" خندید و گفت پس پاشو ببینم.دستاشو از زیر خایه هام برد لای کونم و انگشتشو کرد تو کونم و با همون خنده رو صورتش تو چشمام نگاه میکرد. همونطور که انگشتشو تو سوراخم بالا پایین میکرد گفت "جون... حسیکه به کونت میده رو دوست داری نه؟ بعد دیشب دیگه کم کم داری باهاش حال میکنی" گفتم بله خیلی خوبه. بهم گفت "دوست داری همینطور مهربون باشم باهات یا ارباب خشن بیشتر دوست داری؟" گفتم "من شما رو به خاطر مقتدر بودنتون دوست دارم، ولی اگه بعضی وقتا مث دیشبم مهربون باشید خیلی خوبه" گفت جون پس الان نشونت میدم. پاشد از بالای تخت طناب کنار پرده رو دراورد و مث قلاده بست به گردنم. همونطور که منو دنبال خودش چار دست و پا رو زمین میکشید بهم گفت "جون بیا برده آموزش دیده من" بعد نشست رو تخت و گفت "کل مدتی که من اینجام میخوای بهم سرویس بدی نه؟" گفتم بله. گفت "باید به نوشین بگم طلاقت بده تا بیای خونه من مث سگم زندگی کنی" پاشو گذاشت رو خایه هام و با پاش کیرمو بالا پایین کرد. بعد سرمو کشید جلوی کسش و گفت "خوب کسمو نگاه کن... اجازه نداری بهش دست بزنی یا بخوریش... مگر این که من بگم... آخخخ عاشق برده کردن شما مردای احمقم..."بعد دستشو کشید رو کسش و گذاشت در دماغم و گفت "خوب بوش کن... بوشو دوست داری؟" گفتم "بله ارباب عالیه... بوی بهشت میده" یهو کیرمو با همون دستش گرفت و گفت "این شومبول مال کیه؟" گفتم ارباب تینا. گفت "ارضا شدنت دست کیه؟" گفتم ارباب تینا. گفت هرکاری من بگم میکنی؟ گفتم بله. گفت "پس سرتو بیار اینجا. دوست دارم همینطور سرتو نزدیک کسم نگه داری و زبونتو مثل سگ بیرون بیاری و له له بزنی، ولی حق نداری زبونت به کسم بخوره" گفتم چشم و همین کارو کردم. همونطور که زبونم بیرون بود و جلوی کسش نفس نفس میزدم ازم پرسید "حالا بگو قشنگترین کسی که دیدی مال کی بوده؟" گفتم مال شما ارباب تینا. خندید و گفت آره خودشه. دستشو گذاشت رو کسش و شروع کرد مالیدن جلوی صورتم. آب کسش میریخت رو زبونم که بیرون بود. واقعا تو اون لحظه حاضر بودم هرکاری بکنم که بذاره کسشو بخورم. گفتم "ارباب ازتون خواهش میکنم بذارید کستونو بخورم. دیگه نمیتونم تحمل کنم." گفت "خب باشه بخورش. ولی باید قشنگ ارضام کنی. میخوام همه زورتو بزنی و کسمو بخوری... جون هدف زندگی تو اینه که من و نوشینو ارضا کنی، تو جندمونی..." واقعا هیکل و کسش معرکه بود. یه دختر لاغر و سفت و برنزه با یه کس قلمبه که حسابی مقتدر بود. آرزوی هر مرد بیغیرت و مطیعی مث من.همونطور که داشتم کسشو میخوردم گفت "دوست داری بقیه داستان دیشبو برات تعریف کنم؟" گفتم بله از خدامه. گفت "پس همینطور خوب کسمو بخور تا بگم. تا کجا گفتم؟ تا ارضا شدن کامی؟" گفتم بله. گفت "هیچی دیگه... بعد ارضا شدن کامی من و نوشین رفتیم طبقه پایین و نشستیم یکم. داشتیم میوه میخوردیم که نمیدونم چی شد شیطونیمون گرفت دوباره. من پرتقال قاچ کردم گذاشتم دهنش و دوتایی دوطرفشو میخوردیم و تقریبا از هم لب میگرفتیم. قاچ بعدی رو برداشتم مالیدم رو گردنش و شروع کردم خوردن اون گردن قشنگش. مث جنده ها بهم خندید و اومد جلو چشماشو بست و شروع کرد ازم لب گرفتن. من دستمو گذاشتم رو گردنش و اونم دستش رو سینه هام بود و لبای همو میخوردیم. نشوندمش رو صندلی و شروع کردم بدن لختشو ماساژ دادن. سینه هاشو میمالیدم و شکمش و بغل روناشو نوازش میکردم. سینه های بزرگ و گرد و سفیدشو میمکیدم و اونم گردنشو از لذت داده بود عقب. بعدش اون اومد شروع کرد ممه های منو خوردن. دودستی ممه هامو گرفته بود و میخوردشون. مث یه جنده کوچولو هم طبق معمول نگاش به چشای من بود ببینه حال میکنم یا نه. یکم که خورد بش گفتم پاشو وایسا ببینم و برش گردوندم. کون گنده و نرمشو ماچ میکردم و با دست حسابی میمالیدمش. اونم آهای ریز میکشید که نشون بده داره حال میکنه. همینطور که الان دستم از جلو تو سوراخ کون تو بود، برعکسش. دستمو از پشت برده بودم جلو و کسشو از جلو میمالیدم. بعد نشوندمش و تکیش دادم به پشتی مبل و شروع کردم کسشو خوردن. میدونی من یه تکنیک خاص دارم تو کس خوردن که خیلی سریع طرفمو ارضا میکنم. اگه برده خوبی باشی بهت یاد میدم. فعلا فقط در همین حد بدون که باید پیش خودت فک کنی خوردن این کس تنها راه زنده موندنمه. بقیش دیگه تکنیکه. من اون روز همینطوری کس نوشینمو میخوردم و اونم آه و نالش رفته بود هوا. فک میکردم میخوام از کسش لب بگیرم و با زبونم حروف الفبا رو کسش مینوشتم و با اشتیاق میخوردمش تا وقتی که ارضا شد.یکم بعد از ارضا شدنش پاشد و این بار اون کون منو گرفت و شروع کرد بوسیدن و کسمو میمالید. میومد جلو ممه هامو میخورد و کس و کونمو میمالید. از حشری بودن زیاد به خودش میپیچید. پاهامو باز کرد و شروع کرد خوردن کسم. یکم که کسمو خورد دیدیم کامی اومد. گفت "خوب چشم منو دور دیدید دارید کس و کون همو میخوریدا. پاشید بیایید اینجا ببینم" نوشین انگار واسش سخت بود از کس من جدا شه ولی من سرشو جدا کردم و دوتایی رفتیم پیش کامی. کامی دوباره نوشینو قمبل کرد و داگی استایل نشوندش رو مبل و کیرش که دوباره راست شده بودو از پشت کرد تو کسش. من رفتم پشت مبل جلوی صورت نوشین و همونطور که کامی تو کسش تلمبه میزد ازش لب گرفتم و ممه هامو گذاشتم تو دهنش. نوشین بهمون گفت "جون همینه... دوست دارم یه کیر کلفت تو کسم باشه و دوتا سینه گنده تو صورتم" سرشو فرو کردم تو ممه هام و خم شدم سمت کامی تا بوسش کنم. کامی خیلی هات لبامو خورد و بعد انگار دلش منو خواسته باشه کیرشو اورد بیرون و به من گفت برم بشینم رو مبل. من رفتم زانو زدم و کونمو دادم سمتش و نوشین اومد شروع کرد کیرشو ساک زدن. خوب که کیرشو خیس کرد کامی از پشت کرد تو کس من و شروع کرد تلمبه زدن. نوشینم نشسته بود بغل کونم و رونمو گرفته بود و جلو عقب رفتن کیر کامی تو کسمو نگاه میکرد. من واقعا داشتم حال میکردم و نزدیک ارضا شدنم بود و داشتم به کامی التماس میکردم واینسه. نوشین یه لپ کونمو مک میزد و کامی هم کسمو میکرد و همین کافی بود تا رو کیرش ارضا شم. یکی از شدیدترین ارضا شدنای زندگیم اون موقع اتفاق افتاد، در حدی که دستام شل شدن و ولو شدم رو مبل.کامی که اینو دید کیرشو کشید بیرون و نشست رو مبل و به نوشین گفت بشینه رو کیرش. کون بزرگ دوستمو گرفته بود با دست رو کیرش بالا پایین میکرد و لپاشو میمالید و میلرزوند. من که تازه داشت حالم جا میومد رفتم نشستم پایین مبل بین پاهاش و شروع کردم خایه هاشو خوردن. آب دهنمو میریختم لای چاک کون نوشین و خایه های کامی رو با یه دستم میمالیدم. نوشین بهش میگفت "جون کامی منو مث یه هرزه کثیف بکن" و اونم خیلی سریع تو کس نوشین تلمبه میزد که باعث میشد کون بزرگش خیلی خوشگل بلرزه. من سعی میکردم کیر کامی و کون نوشینو تو همون حالت لیس بزنم. سخت بود اما خیلی حال میداد و خوشمزه بود. وقتی نوشین رو کیرش ارضا شد و احتیاج به استراحت داشت کیرشو از کسش دراوردم و شروع کردم ساک زدن. قشنگ مزه کس نوشینو میداد. با دست گذاشتمش بین چاک کون گنده نوشین و شروع کردم خوردن. با بیشترین سرعتی که میتونستم کیرشو میخوردم و زبونمم میخورد به کون نوشین و به کامی التماس میکردم بیاد تا آبشو بخورم. وقتی اومد نصف ابش ریخت لای شیار کون نوشین و نصفش ریخت تو دهن من. ازش تشکر کردم و بلند شدم. بهم گفت برم از نوشین لب بگیرم. منم رفتم با دهنم که پر از اب کیر بود از زن الانت لب گرفتم و سه تایی حسابی حال کردیم" بعد یه نیشگون از کیر من گرفت و گفت "خب چطور بود؟ با کس دادن اربابات به کامی جون حسابی حال کردی؟" بش گفتم "خیلی ممنون ارباب عالی بود...میشه یه سوالی بپرسم؟" گفت جانم؟ گفتم "شما که اینقد با کامی خوب بودید، پس چی شد یهو باهم بینتون بد شد؟" گفت "اون جریانش مفصله... بخوام خلاصش کنم اینه که من یه اشتباهی کردم و یه بار بدون این که نوشین بدونه با بهار دوست کامی رفتیم ویلاش و سه تایی سکس کردیم. بعدش من عذاب وجدان گرفتم و به نوشین گفتم و عذرخواهی کردم. اون سریع رفت پیش کامی و کامی با زبونش نرمش کرد و همونجا کردش و خوب شدن، ولی کامی به این خاطر با من بد شد. سر به هم زدنشونم بعدا منو مقصر میدونست و به نوشین گفته بود من بهش حسودی میکنم"دیگه تا شب با تینا فیلم دیدیم و حرف زدیم و از قدیما واسم گفت. خاطره های ریزی که هیچکدوم به تنهایی چیز قابل تعریفی نبودن ولی وقتی پشت سر هم میشنیدی کیرت میخواست منفجر شه از حجم شیطونی این دخترا باهم. با نوشینم چت کردم. وقتی گفتم خوش میگذره یا نه نوشت "وای عزیزم این بهههترییین مسافرتیه که تا حالا رفتمممم. اینقد داره بهم خوش میگذره که نگو" پرسیدم فراوون بهش دادی؟ گفت "نه بابا فقط یه بار تو ساحل واسش ساک زدم و یه بارم دیشب یه سکس سریع داشتیم. اصل کار امشبه" با اموجی چشمک. ازش خواهش کردم امشب زنگ بزنه تا منم بتونم سکسشونو بشنوم. واسش نوشتم "دوست دارم وقتی ارضات میکنه صداتو بشنوم نوشین". خندید و گفت "عزیزم تو اگه بشنوی هم نمیتونی صدای زنی که ارضا میشه رو تشخیص بدی... حاضری زنگ بزنی دعوتش کنی خونه یا نه؟" من که دیگه داشتم از فضولی میکردم درجا گفتم "باشه عزیزم زنگ میزنم. قول میدم هرچی تو بخوای انجام بدم" خندید و گفت "حالا شدی یه شوهر خوب، ببینم چی میشه" و منم بیشتر حرفی نزدم تا ناراحت نشه و نظرش عوض شه و خداحافظی کردیم. شبش تقریبا ساعت ده شب بود که تینا چشم بندشو زد و گفت خستست میخواد بخوابه و نرم تو اتاق که یهو بیدارش نکنم. منم گفتم چشم و اماده شدم همونجا رو مبل بخوابم. دیگه از زنگ زدن نوشین ناامید شده بودم. برقا رو خاموش کرده بودم و دراز کشیده بودم رو مبل و هنزفری تو گوشم بود اهنگ گوش میکردم که یهو دیدم نوشین داره تو واتسپ تماس تصویری میگیره. گل از گلم شکفت و همونجا درجا جواب دادم. دیدم نوشین داره ارایششو تموم میکنه. با چشمای شهلاش با صدای اروم سلام کرد. گفتم "سلام به به خانوم خودم. چه خوشگل شدی" لبخند شیطونی زد و گفت "کامران همین الان واسم یه شیشه ویسکی گرون وا کرد. به خاطر همینه که بهش میدم. تو هم بشین خوب نگاه کن" معلوم بود حسابی مسته و درست نمیفهمه چی میگه.بعد از اتاق رفت بیرون و از کامران که لخت لخت نشسته بود رو مبل لب گرفت. گوشیو هم قشنگ مث سلفی گرفتن گرفته بود که من ببینم. کامران گفت "داری چی میکنی با گوشی؟" نوشین با صدای حشری گفت "دارم عکس میگیرم عشقم. میخوام این لحظه ها رو ثبت کنم بعدا یادم باشه چه شبی باهم داشتیم. شایدم نشون شوهرم دادم" کامران زد در کونش و گفت "کاش اصلن شوهر بیناموست اینجا بود" نوشین قهقهه زد و گفت "میخوای بهش زنگ بزنم؟" کامران گفت بزن. نوشینم گفت پس لطفا ساکت باش و تماسمونو قطع کرد و دوباره زنگ زد. وقتی دوباره وصل شد کامران برده بودش تو تخت. من اون موقع کامرانو نمیدیدم ولی خب میدونستم چه خبره دیگه. بعد از سلام و احوال پرسی الکی گفتم "دلم واست تنگ شده عزیزم. کاش نمیرفتی" گفت "منم همینطور عزیزم، ولی خب کاره دیگه. تو که خودت منو به خاطر کارت یه مسافرت نبردی باید خوب بدونی" گفتم "اونجا با اقا کامران حسابی صمیمی هستی؟" گفت "اره خب نمیشه اینجا تنها باشیم که، فقط خودمون دوتاییم. رئیسم سعی میکنه تا جایی که میشه بهم خوش بگذره" گفتم الان کجایی؟ گفت "تو تخت لخت خوابیدم" گفتم "اقا کامران کجاست؟" خندید و گفت "همین اطرافه نگران نباش" وقتی برگشت بهم گفت اون موقع کامران بغلش خوابیده بوده و دستشو کرده بوده تو شرتش و کسشو از زیر شرت میمالیده و همونطور که با تلفن حرف میزده شونه هاش و سر و صورتشو بوس میکرده. قسم میخورم چندبار با تصور این صحنه جق زدم و ارضا شدم.اون موقع باهام الکی خداحافظی کرد ولی قطع نکرد و فقط گوشیو انداخت رو تخت تا منم بشنوم. مدام از هم لب میگرفتن و نوشین آه و نفس عمیق میکشید و منم اون طرف خط داشتم از حسودی میمردم. بعد کامران بهش گفت "پاهاتو باز کن میخوام کستو یه جوری بخورم که به کل سکسایی که با اون احمق داشتی بیرزه" اونم گفت جون حتما همینطوره و گوشیو دوباره برداشت. همونطور که کامران داشت اون پایین کسشو میخورد گوشیو دوباره شبیه سلفی گرفتن گرفت و رو به دوربین خندید. کامران گفت "دوباره عکس میگیری؟" نوشین گفت "اینقد دارم حال میکنم که نمیخوام هیچوقت یادم بره این لحظه ها رو. شاید وقتی رسیدم به شوهرمم نشون دادم" اینقد محکم کیرمو با دیدن کامران وسط پاهای زنم مالیدم که آبم اومد. وقتی حالم جا اومد نوشین گوشیو گذاشته بود پایین صورتش و داشت آبدار و با صدای زیاد کیرشو ساک میزد. کامران دائم از اون صداهایی که نوشین میگفت مردای چاق موقع کردن و ساک زدن کیرشون درمیارن درمیاورد. نوشینم هی آه و ناله میکرد که جفتمونو بیشتر تحریک کنه. با لحن جندش بهش گفت "خدا هم پولو به تو داده هم تیپ خوبو هم کیر کلفت. پس چی به شوهر من داده؟" کامران خندید و گفت "یه زن کس که من واسش بکنمش" و دوتایی خندیدن. بعد کامران همونطور که سینه هاشو میمالید ازش پرسید "واقعا هیچ مشکلی نداشت با من بیای مسافرت؟" نوشین با عشوه گفت "نه عشقم. گفتم که شوهرم خیلی برای پیشرفت ازم حمایت میکنه" کامران خندید و گفت "پس دیگه از این به بعد به کسکشا بگیم حمایتگر؟" زنم خندید و گفت از دست تو و شروع کرد دوباره با ولع کیرشو خوردن. من تکون خوردن چونشو تو دوربین از اون پایین میدیدم.بعد کامران قمبلش کرد و چفتشون از دید من خارج شدن. بهش گفت "بیا اینجا پاهاتو وا کن ببینم دخترم... اوف چه بدنی داری تو، هیچ عیب و نقصی نداره... چه حسی داره وقتی کستو میگام؟ دوست داری؟" زنم که نفسش بالا نمیومد با زحمت گفت "از وقتی کیر تو رفته تو کسم دیگه نمیتونم کیر سعیدو حس کنم" کامران تلمبه زدنشو محکمتر کرد و گفت "منم میخوام کستو جر بدم تا دیگه مطمئن باشم اون کسکش با دولش نمیتونه نزدیکش شه" یکم بعد زنم گفت "وایسا از اینم حتما باید فیلم بگیرم" کامران خندید و گفت "دیگه اینو باید حتما به شوهرت نشون بدی" زنم گفت "جون حتما. اون که شوهرم نیست خودت گفتی کسکشمه" یکم بعد یه ویدیوی ۲۰ ثانیه ای که زنم از بالا از گاییده شدن کسش توسط کامران گرفته بود واسم فرستاد. این بار گوشیو گذاشت نزدیک سرش و صدای ناله هاش خیلی بلندتر و شدیدتر از قبل به گوشم میرسید. اون ویدیویی که واسم فرستاده بودو تو پس زمینه باز کردم و به تهش نرسیده بود که دوباره محکم ارضا شدم. آخ خدایا عجب زن جنده ای داشتم من.به خودم که اومدم انگار نوشین نشسته بود رو کیر کامران. بهش میگفت "کیرسواری ورزش مورد علاقمه... آخ عشقم از همون روز صبح که کیرتو دیدم آرزوم بود یه روز اینطوری بره تو کسم و هی نمیشد... هنوزم باورم نمیشه هرروز مال خودمه" کامران نفس نفس میزد و تلمبه میزد و هیچی نمیگفت. یهو گفت "داره میاد، بپر بخورش" و صدای بالا پایین رفتن زنم رو کیرش متوقف شد و کامران خرناس بلندی کشید و ارضا شد. زنم بهش گفت "اوف همینه عشقم. همه آب کیر گندتو بریز رو صورت من. نوشین جون قربون کیرت بره ددی، چقد داغه" اینجا واقعا حسرت خوردم که چرا آبم قبلش اومده بود و با این حرفش ارضا نشدم. مطمئن بودم خیلی خوب آبم میومد. بعد از صدای تکون خوردنای میکروفن گوشی میشد فهمید گوشیشو برداشت و به کامران گفت "بذار یه عکسم از این بگیرم... قول میدم دیگه حتما اینو به شوهرم نشون بدم. حتی اگه تو بگی واسش میفرستم" و یه سلفی از خودش با آب کامران رو صورتش واسم فرستاد. خدایا عجب آبی داشت، سفید و غلیظ. انگار ژل آلوورا ریخته باشه رو صورت زنم. خدایا حتی آبشم از من بهتر و بیشتر بود، واقعا عدالتتو شکر. یکی مث کامران همه چی داشت و یکی مث من یه بدبخت کامل بود. اون شب دیگه نایی برام نمونده بود و همونجا رو مبل خوابم برد.فردا صبحش که شنبه بود تینا بیدار شد و بعد این که صبحونه ای که براش درست کرده بودمو خورد گفت باید بره جایی کار داره. موقع رفتن پالتوشو براش گرفتم تا بپوشه و در حالی که زیپ چکمه هاشو میبستم یه نگاه کردم بالا تو صورتش و گفتم "ارباب بازم همو میبینیم؟" خندید و گفت "معلومه که میبینیم، مگه دارم جایی میرم؟ تو برده خوبی هستی، ازت خوشم میاد. به نوشین میگم بفرستت یه روز بیای خونه باهم خوش بگذرونیم" با خوشحالی بغلش کردم و تشکر کردم. بعد از اون اخرهفته دیگه واقعا حس میکردم دوسش دارم. حس میکردم نوشینو فقط به خاطر تحقیر شدن و بیغیرت بودن میخوام و ارباب واقعیم تیناس. بعدا فهمیدم اشتباه هم فکر نمیکردم، ولی چیزی که دست کم گرفته بودم علاقه شدیدم به تحقیر شدن و بیغیرتی بود. علاقه ای که کم کم داشت جای خودشو تو زندگیم باز میکرد و همه چیزای دیگه رو بیرون مینداخت. خیلی شکایتی هم نداشتم. کی مردونگی و آبرو و اعتمادبنفس و این چیزا رو میخواد وقتی یه زن سوپر سکسی داری که هرروز سوار کیر کلفت مردای دیگه میشه و با جنده بازیاش کاری میکنه آبت روزی سه بار بپاشه بیرون؟
قسمت نوزدهمفرداش وقتی کامران زنمو رسوند خونه و مسافرت نوشین با رئیسش رسما تموم شد بعد از ظهر بود. خیلی خسته و کوفته بود. رفتم دم در استقبالش و ساکشو گرفتم بردم تو اتاق و مانتوش و لباساشو واسش دراوردم. وقتی جوراباشو دراوردم بهم گفت انگشتای پاشو بکنم تو دهنش و منم اطاعت کردم. همونطور که تینا بهم یاد داده بود جوری انگشتای پاشو میمکیدم انگار تنها راه زنده موندنم و لذت بخش ترین کار دنیاست. بعدش بش گفتم وانو برات پر از آب داغ کردم تا خستگیت دربره که کلی حال کرد و برای افرین گفتن دست کشید رو سرم. رفت دراز کشید تو وان و منم رفتم شروع کردم از پشت دوتا شونه هاشو قشنگ ماساژ دادن. بهم گفت "حواست باشه دستت به سینه هام نخوره ها، کامران عصبانی میشه" منم گفتم چشم. شروع کرد از این که چقد با کامران بش خوش گذشته و چقد خوش مسافرت و دست و دلبازه تعریف میکرد. واقعا شبیه پدر ایده الش ازش صحبت میکرد. الان میدونم که زنم مشکلی به اسم ددی ایشیو داشته که اینطور بوده. بعدم از من و تینا پرسید و وقتی تعریف کردم از لحنش فهمیدم یکم حسودیش شده که من با تینا جور شدم و بهمون خوش گذشته. اینقد جنده بود و خوب میدونست چجوری باید حسادتمو تحریک کنه که گوشیشو دراورد رفت تو پیامای اینستاگرامش و پیام آرتین اون پسره تو محلمون که من ازش بدم میومدو بهم نشون داد که دوباره عکس کیرشو فرستاده بود. زیرشم نوشته بود "به تخمم نیس که شوهر داری، من عاشق اون بدنت شدم و بالاخره یه روز میکنمت. میدونم خودتم دوس داری. یه بار امتحان کنی مشتری میشی" لبشو گاز گرفت و با یه خنده شیطون گفت "به نظرت چی جواب بدم؟" گفتم "عزیزم ما کلی راجب این حرف زدیم" گفت "مطمئنی نمیخوای؟ آخه یکی از زنای مطلقه باشگامون باش دوس بود، میگفت خیلی کاربلده... دم و دستگاهشم که ماشالا میبینی بزرگه" گفتم نوشین هرکاری بگی میکنم ولی به این نده. خیلی شدید به حماقت من خندید و با لحن دستوری بهم گفت "پس حالا که اینطور شد فردا زنگ میزنی به کامران ازش میخوای بیاد اینجا. قولتو یادت نرفته که؟" گفتم نه عزیزم حتما همینکارو میکنم.همینکارو هم کردم. فرداش با خجالت زنگ زدم به کامران و دوباره ازش خواستم یه شغلی تو شرکتش بهم بده. با بیحوصلگی گفت "حالا رزومتو اماده کن بفرست ببینم چی میشه" که ازش خواستم اگه دوست داره یه شب این هفته بیاد خونه مهمون ما باشه و همینجا رزوممو بررسی کنه. با خنده و ذوق قبول کرد و گفت فردا شب وقتش خالیه. فردا بعد از ظهر که زنم رسید خونه، من حسابی خونه رو تمیز کرده بودم و میوه ها رو شسته بودم و شیرینیایی که خریده بودمو گذاشته بودم رو میز. نوشین کلی ازم تعریف کرد و رفت حموم کنه و حاضر شه. یه ساعت بعد که اومد بیرون دیدم یه پیرهن مجلسی قرمز تا وسط رونش پوشیده و هیچ شلوار یا جورابی هم نپوشیده و پاهای سفید و گوشتیش همونجور لختن. تنها چیزی که کل پاهاشو میپوشوند دمپاییای پاشنه بلند قرمزش بودن که واقعا سکسی بودن. گردنبندی که سر سفره عقد بهش کادو داده بودمو هم انداخته بود. بش گفتم "خیلی قشنگ شدی عزیزم" با چشمای خمارش گفت "جدی؟ ینی به نظرت کامران امشب منو میکنه؟" گفتم "هیچ مردی نمیتونه تو رو نکنه عزیزم"نشست رو مبل و دستمو کشید و گفت "بلبل زبونی نکن، بیا اینجا ببینم" وقتی زانو زدم سرمو گرفت برد جلوی کسش و مجبورم کرد کسشو بخورم. گفت "خوب با زبونت واسه کامران گرمش کن. کسمو دوست داری؟" گفتم "خودم میدونی عاشقشم" دیدم همینطور که دارم کسشو میخورم سینه هاشو از لباسش دراورده و داره میماله. بهم گفت "دوس دارم امشب کامل بیغیرتت کنم. دوس دارم وقتی داره کسمو میکنه همینطوری بخوریش. دوست دارم جلوش بردم باشی" گفتم "عزیزم میشه حداقل جلو من به کامران ندی؟ من میرم بیرون تو هرچقد میخوای بهش بده. به هرکی دیگه میخوای بدی من میام نوکری جفتتونو میکنم، ولی کامران نه. خواهش میکنم. قراره از این به بعد همش همو ببینیم، من چجوری تو چشاش نگاه کنم؟" خندید و گفت "از همون پایین" و سرمو فشار داد به کسش. من دیگه چیزی نگفتم و فقط کسشو خوردم تا اعصابش خورد نشه یه وقت و همون یه ذره شانسی که برای ندادنش داشتم نپره. اونم کلی زیر لب غر زد که پررو شدم و هی میخوام بش بگم چیکار کنه.یکم بعد صدای زنگ اومد و دیدیم کامرانه. نوشین اون قیافه سوپر حشری همیشگیش رو صورتش بود. وقتی دستم به بازوش خورد بدنش اینقد داغ بود که اگه نمیدونستی فک میکردی تب داره. وقتی کامران اومد رفت جلو خیلی گرم سلام کرد و بغلش کرد. بعد که دستای کامران ازاد شد من باهاش دست دادم. با حالت تحقیرامیزی دستمو محکم فشار داد و با پوزخند تو چشام زل زد. من ناخوداگاه سرمو انداختم پایین و نتونستم تو چشای قدرتمندش نگاه کنم. بعد بدون این که من حرفی بزنم کتشو دراورد و داد دستم. از همین اول داشت میخو جای درست میکوبید. البته قبلا حسابی میخ بزرگشو تو کس زنم کوبیده بود. زنم نشست رو مبل دونفره و وقتی اومدم بشینم و انتظار داشتم بره کنار تا منم جا بشم. با کونش یه تنه بهم زد که یکم پرت شدم عقب و با نگاهش بهم حالی کرد نباید اونجا بشینم. کامران که متوجه شده بود دوباره نگاه تحقیرامیزی بهم کرد و رفت کنار زنم نشست. وای خدایا خیلی تحقیرامیز بود.دستشو اروم گذاشت رو پشتی مبل پشت گردن زنم و همونطور که روناشو رو مبل از هم باز میکرد و لم میداد به در و دیوار خونه نگاه کرد و گفت "بابا من گفتم الان حداقل خونهتون دویس سیصد متره... آخه میدونی معمولا کسی مث سعید که خانوم به این جذابی داره یه بابای پولدار داره" زنم خندید و گفت "نه بابا همین خونم به زور خریدیم" من ناراحت شده بودم ولی از همین فرصت استفاده کردم تا بحث استخداممو پیش بکشم. شروع کردم از بی پولی نالیدن که کامران ازم پرسید "تو کاری که الان هستی چقد میگیری؟" گفتم "سه تومن اقا" که گفت "خیلی کمه که. چجوری خرج زندگیتو درمیاری؟" که زنم یه پوزخندی زد و گفت "درنمیاره که... همیشه میگه پول ندارم" یه نگاه عصبانی به زنم کردم که تند نره و گفتم "اقا کامران ببینید ما..." که گفت "اقای فرمانفر" گفتم جان؟ گفت "واسه شما میشه اقای فرمانفر. تو یه شرکت حرفه ای نباید بالادستیات و بزرگتراتو با اسم کوچیک صدا بزنی" قشنگ دیدم که زنم بعد این حرف یه لرزش کوچیکی کرد و میکروارگاسم شد. عذرخواهی کردم و حسابی توضیح دادم چرا استخدام کردن جفت من و نوشین ایده خوبیه. اونم در حالی که دستش رو مبل پشت گردن نوشین بود یکم پاهاشو از هم بازتر کرد و گفت "ببین امیر جان ما الان کارمند زیاد داریم..." گفتم "سعید هستم" گفت "اها... خب سعید جان... ما الان پریم ولی چون نوشین جون خیلی کارمند خوبی بوده و ازش راضی بودیم تو همین مدت کم، به خاطر درخواستش شما هم زیردستش استخدام میکنیم. فقط یادت باشه ما اهل پارتی بازی نیستیم و حسابی باید کار کنیا" منم با خوشحالی و خجالت همزمان گفتم "چشم مطمئن باشید پشیمون نمیشید"بعد نوشین ازش تشکر کرد و با لبخند بهم گفت "عزیزم شما برو یه سر به شام بزن یهو نسوزه، من اینجا از رئیس پذیرایی میکنم" وقتی گفت رئیس کامران نگاش کرد و یه لبخندی زد. وقتی داشتم میرفتم تو آشپزخونه آروم به کامران گفت "میبینی؟ هیچ کاریو نمیتونه درست انجام بده" چند دقیقه بعد نوشین اومد تو آشپزخونه و بهم گفت "سعید کیرشو بهم نمیده" پرسیدم چرا؟ گفت "میگه اگه میخوای کیرمو بگیری باید شوهرت بیاد بهم بگه بذار زنم ماساژت بده" گفتم "اخه نوشین..." که با اخم و حالت رئیس گفت "بدو سعید حوصله ندارما. نیای بهش بگی همین الان لباسامو درمیارم و چارزانو جلوش میشینم پارس میکنم تا بکنتم. بدو" منم که میدونستم خیلی حشریه و همچین کاری ازش برمیاد به اجبار قبول کردم و رفتم تو هال. نشستم رو مبل تکی و گفتم "جناب فرمانفر از این شیرینیا میل بفرمایید، مخصوص شما گرفتم... یکم گرفته به نظر میاید" خودشو داد عقب و با پوزخند گفت "اره خب مسافرت حسابی سنگین بود" و به نوشین نگاه کرد و دوتایی خندیدن. خودمو زدم به نفهمی و گفتم "اگه دوست داشته باشید نوشین ماساژ حرفه ای بلده. خیلی برای رفع خستگی مفیده" خندید و گفت "بله بله تو شمال مستفیظ شدیم... باشه حتما" نوشین با جندگی یه لبخند بهم زد و پاشد کمکش کنه لباساشو دربیاره. من دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم تو اشپزخونه. دزدکی نگاه میکردم. دیدم زنم لباساشو دراورد و اونم دستشو گذاشت رو بناگوش زنم و شروع کرد ازش با احساس لب گرفتن. همینطور از هم لب میگرفتن و بدن همو میمالیدن. مطمئن بودم الان سکس میکنن و من دیگه هیچ جوره نمیتونم این افتضاحو جمع کنم. این شد که احمقانه ترین کار ممکنو کردم. رفتم وسط هال و همونطور که کامران وایساده بود و نوشین داشت دستشو از رو شلوار میکشید رو کیرش و کمربندشو باز میکرد گفتم "عزیزم خب دیگه بسه یکم بازی کردی، بیشتر از این جلو نرو" که کامران با خنده بلند گفت "ااا؟ بازی بود؟" و زنم در حالی که شلوارشو میکشید پایین با بی حوصلگی فقط بهم گفت "خفو شو" من که غرورم شکسته بود بش گفتم "زشته عزیزم جلو مهمونمون اینطوری حرف نزن. فک نکنم..." زنم با عشوه و خنده یه نگاهی بهش کرد و گفت "ایشون صابخونست" و کیرشو گذاشت تو دهنش. کامران با پوزخند بهم گفت "قرار نشد فکراتو بلند بگی. تو اگه فکر خوب داشتی الان وضعت این نبود. بشین اونجا صدات درنیاد" من با اعتراض گفتم "اخه ..." که زنم داد زد "سعید اگه مشکل داری میتونی بری بیرون تا تموم شه" که رئیس گفت "اگه بری یعنی قید کارتو زدیا" با خودم گفتم ای خدا عجب گیری افتادم من با این زن جنده. وقتی حشری میشه دیگه مغزش کلا کار نمیکنه. بعد با خودم فک کردم خب که چی؟ هم کامران میدونه من بیغیرتم هم خودم و نوشین دوس داریم، دیگه چه فرقی میکنه؟ این شد که هیچ جا نرفتم و وایسادم به تماشا.زنم چن بار کیر کامرانو تو دهنش عقب جلو کرد و بعد دراورد و با خنده بهم گفت "اره از اولش معلوم بود نمیری... عزیزم رئیس در جریان همه چی هست، نمیخواد الکی جلوش فیلم بازی کنی" کامران در حالی که سر زنمو گرفت و دوباره کیرشو کرد تو دهنش گفت "اره بابا چی از این بهتر؟ تو که همینجوریم میخوای زنتو بدی دست چارتا الدنگ مث اون مرتضی، حداقل میدیش به یکی از گنده های تهرون تا جیبتم پر پول کنه" حرف حق جواب نداشت. نوشین کیرشو حسابی با شور و شوق ساک میزد و دستشو میکشید رو شکم گنده و پشمالوش ومیگفت "این یعنی مرد..تو چطور روت میشه به خودت بگی مرد ؟" بعد با پوزخند بهش گفت "میبینیش؟ شما صد سال لخت وایمیسی ساک زدن زنتو نگا کنی؟" که کامران خندید و گفت "واسه همینه من رئیسم. یه سریا مادرزادی رئیسن، یه سریام مث این واسه خدمت کردن به دنیا میان" که نوشین گفت "جون رئیس من. دوس دارم امشب کسمو جلو شوهرم جر بدی، همینطور که داری دهنمو گشاد میکنی... فک نمیکردم دهنم بتونه اینقد باز بشه، اخه به کیر کوچولوی این عادت کرده بودم" کامران یه نفس عمیق کشید و با صدای خرناس یه مرد چاق سیگاری گفت "کیر این حال بهم زنو که ساک نمیزنی؟" که زنم خندید و گفت "نه بابا اصلا نمیذارم خودشم جق بزنه..." بعد در حالی که سر کیرشو میکرد تو دهنش بهش گفت "امروز میخوام یه کلاس اموزش کردن واسش بذاری یکم ازت یاد بگیره" کامران گفت "جون بیا اینجا ببینم" و بلندش کرد. بعد به من گفت "یه لیوان اب واسم بیار ببینم. گلوم خشک شده"منم سریع رفتم واسش اب اوردم تا چیزیو از دست ندم. ابو از دستم گرفت سر کشید و لیوان خالیشو دوباره داد دستم و به زنم گفت "اها جنده خانوم حسابی بمالش خوب راست شه" نوشین در حالی که وایساده بود و کیرشو میمالید با عشوه گفت "من جنده نیستم عشقم، من فقط کیر کلفت دوست دارمممم... کسم فقط مال کیر توئه" بعد به من گفت "بیا اینجا پاهامو بوس کن و کفشامو دربیار" وقتی رفتم کامران با اعتمادبنفس از اون بالا بهم نگاه کرد و گفت "اره همینه... از این به بعد هم من رئیستم هم زنت... هرچی میگیم گوش میکنی" اخرین صحنهای که دیدم از پایین پستونای بزرگ زنم بود که با بالا کشیده شدن لباسش توسط رئیسمون ازاد میشدن و تو هوا تکون میخوردن. همونطور که پاهاشو بوس میکردم و کفش پاشنه بلندشو درمیاوردم صدای ملچ مولوچ لب گرفتن و خوردنشون میومد. عاشق پاهای گوشتی و سفید خانومم بودم، ولی حیف که زود ازم گرفتشون. دوتایی نشستن رو مبل و نوشین خم شد رو پاهاش و دوباره شروع کرد خوردن کیرش. انگار درست راست نمیشد.همونطور که زنم کنارش رو مبل نشسته بود و واسش ساک میزد پاهاش تو دهن من بود. کامران بهم گفت "تو چشای زنت نگاه کن، فقط پاهاشو از دهنت درنیار" همونطور که من پاهای زنمو میخوردم و زنم کیرشو میخورد دیدم داره میخنده و بهم یه چشمک ریز زد. کامران بهم گفت "هیچی مث دهن نوشین نمیتونه کیرمو ارضا کنه. تو همین مدت کم کیرمو عاشق خودش کرده. حتی از کردن کسشم بیشتر دوسش دارم" بعد گلوی زنمو گرفت و همینطور که لپشو بوس میکرد انگشتشو گذاشت رو حنجرش و به من نشون داد و گفت "کیرم تا اینجا میره تو گلوی زنت... اخرین باری که کیر تو اونجا بوده کی بوده؟" نوشین گفت "هیچوقتتت" من چیزی نگفتم و همینطور فقط پاهای زنمو میخوردم. نوشین پاشد منو نشوند روی مبل و گفت بخواب میخوام بشینم رو صورتت. بعد با کون نشست رو صورتم. رئیس با تعجب بهش گفت "این دیگه چه مسخره بازی ایه؟" که زنم با یه خنده شیرینی همونطور که کونشو رو صورتم تکون میداد گفت "این بازی من و سعیده" که کامران خندید و گفت "عجب کثافتیه، خفه نشه یهو" که زنم گفت "نه عادت داره، خفه بشه هم از خداشه" و با کونش محکم زد تو صورتم و داد زد "مگه نه؟" منم از زیر کونش با زحمت و با حالت خفه گفتم "بله خانوم" زنمم انگار همزمان برای کامران که وایساده بود با دست جق میزد و کیرشو میخورد.یکم بعد کامران که انگار حوصلش سر رفته بود گفت خب بسه دیگه. بعد از جیبش یه بسته کاندوم دراورد و داد دست من و گفت "واش کن بده بهم" منم کاندومو باز کردم و دادم دستش. راستش تو اون لحظه دوست داشتم خودم بکشمش رو کیرش ولی ترسیدم یه وقت خوشش نیاد و این کارو نکردم. زنمو داگی خوابوند رو مبل و کیرشو از پشت کرد تو کسش. وقتی کیرش داشت میرفت تو به نوشین گفت "کست هنوز تنگه، به همچین کیر کلفتی درست عادت نکرده" بعد به من گفت "بیا اینجا بشین خوب نگاه کن... بهت قول میدم از تو و زنت رو همدیگه بیشتر طول بکشه تا ابم بیاد" و با قدرت تمام کیرشو تو کس نوشین میتپوند. برای اولین بار یکی داشت تو فاصله یه متریم زنمو جلو خودم میکرد و منم میدیدم. الان که دیگه خجالت و شک اولم کامل ریخته بود دیگه خیلی داشت حال میداد. به نوشین التماس کردم کیر منم همزمان بخوره که کامران گلوشو با دست از پشت گرفت و گفت "افسار زنت دست منه. هرکاری من بگم میکنه" و همونطور که گردنشو نگه داشته بود میکردش. نوشینم معلوم بود رو ابراس. بلند بلند اه و ناله میکرد و میگفت "جون منو بکن کامران... اوف کامرااان... من فقط مال توعم، جنده اختصاصیتم..." کامران زد به شون من که نشسته بودم بغل مبل و گفت "شنیدی چی گفت؟ از امروز دیگه رسما من مرد این خونم. زنت مال منه. حق این که بدون اجازه من به کسش نزدیک شی نداری. اگه بفهمم بدون اجازه من به کسش دس زدی تا سه ماه از پول خبری نی"بعد یکی محکم زد در کون نوشین و گفت "ببین چطوری زن گوشتیتو میکنم، ببین چجوری داره لمبرای کونشو موقع جلو عقب رفتن رو کیرم تکون میده" و کیرشو تو کون بینقص و مثال زدنی خانومم جلو عقب میکرد. نوشین داد زد "اره سعید دارم سگی بهش میدم، میخوام مث سگ منو جلوت بکنه" که این حرفش باعث شد کونش یه سیلی دیگه از کامران بخوره. بعد کامران به شیرینیای روی میز اشاره کرد و گفت "یکی از اون شیرینیا بده ببینم قندم افتاده" وقتی شیرینی خامه ای رو بهش دادم کیرشو از کس زنم کشید بیرون و همونطور نگام کرد. گفتم بفرمایید. گفت "پوستشو بگیر و بده احمق. این چه مهمون داری ایه؟" منم عذرخواهی کردم و همینکارو کردم. نوشین گفت "خاک تو سرت سعید. داشتم میومدم" کامران با دهن پر از شیرینی بهم گفت "تا من تقویت میشم بیا سوراخ کون زنتو ماچ کن. متبرکه کیر من توش بوده" منم سرمو بردم جلو و اروم سوراخ کون نوشینو ماچ کردم. کامران زد تو سرم انداختم عقب و کیرشو دوباره کرد تو نوشین. خدا نصیب همه بیغیرتای عالم کنه. اون لحظه ای که زنت خم شده رو پاهات و تو از پایین داری میبینی که یه مرد قوی داره از پشت تو کسش تلمبه میزنه... چهره درهمش که از بزرگی کیرش اذیته ولی داره لذت دنیا رو میبره، ارایش پخش شدش، اون فشاری که با هربار پرت شدن به جلو به پاهات میاره، حتی منظره بکنش از پشت شونه هاش...همونطور که زنمو میکرد من جق میزدم. کامران وقتی نگاهش افتاد بهم و متوجه شد با خنده گفت "داری از رو شلوار با خودت ور میری؟" زنم داد زد "مگه نگفتم تا من نگفتم حق نداری؟" کامران با خنده گفت "ولش کن بابا بنده خدا رو... حسابی دست به خودت بزن پسرم" نوشینم سریع نظرشو همراه رئیس تغییر داد و گفت "اره... همینطوری که حال میکنی یادداشت بردار.... از رئیس یاد بگیر چطور باید یه زن به هاتی منو بکنی.... هرچند من که بهت نمیدم. هیچ زن دیگه ای هم حاضر نمیشه به کیر حال به هم زنت نزدیک شه... آخ خدااا چه حالی دارم میکنم . فقط یه مرد تو زندگیم میخواستم که بالاخره اومدددد ... دارم میام ... کامران تو رو خدا همینطور بکن، به جون عزیزات قسمت میدم قطعش نکن ..." لرزیدن تنشو رو مبل حس میکردم که با ضربه های رئیس ترکیب شده بود. جوری از لذت جیغ میزد و ناله میکرد که مطمئن بودم کل ساختمون دارن صداشو میشنون. وقتی اومد همونطوری افتاد رو مبل و در حالی که هنوز میلرزید با صدای خفه گفت "عاشقتم کامی... مرسی، مرسی" کامران نفهمید ولی من فهمیدم که این کامی مخفف اسم کامران نبود، مخفف اسم کامیار دوست پسر قبلی زنم بود که تصادفی از دهنش پرید.چند لحظه بعد که حالش جا اومد پاشد بهم گفت "تو نمیخوای از رئیس به خاطر انجام دادن وظایفت تشکر کنی؟ ببین چه رئیس خوبیه، هم بهمون پول میده هم بقیه نیازامونو برطرف میکنه" من هیچی نگفتم و سرمو انداختو پایین. نوشین داد زد "یالا منتظر چی هستی؟" کامرانم در حالی که دستشو میکشید رو کیرش بهم گفت "اگه به خاطر من نبود نون تو این خونه نبود، جای تشکر کردنته؟ گفتم هرچی خانومت میگه گوش میکنی" و دستشو گرفت جلوم تا ببوسم. من که میدونستم چاره ای ندارم و باید اینکارو بکنم چشمامو بستم و با حس تحقیر شدنی که سراسر وجودمو گرفته بود دستشو بوسیدم. دوتایی زدن زیر خنده و کامران گفت "حالا شد... حالا بیا کیرمو بخور" و کیرشو داد دهن زنم. نوشین همونطور که کیرشو میخورد رو به من گفت "گردنبندم قشنگه؟ دوست داری این گردنمه و رئیس میکنتم؟" بعد رو به کامران گفت "این کادوی عقد این و خونوادشه. دوست داری آبتو بریزی روش؟" کامران که معلوم بود خیلی حال کرده گفت بله چه جورم و نوشین کیرشو از دهنش دراورد و شروع کرد جق زدن. از اونجا به بعد تا ارضا شدن کامران هر ثانیه برام مث ثانیه شمار سال تحویل بود، ثانیه شمار تصاحب کامل ازدواجم به دست رئیس پولدار و پشمالوی زنم. بالاخره کامران یه نعره بلند کشید و نوشین موفق شد آبشو رو سینه هاش و گردنبندش بیاره. بعد بهش لبخند زد و گفت "ممنونم عزیزم، قیمت گردنبنده کلی رفت بالاتر" بله. نمیدونم ارزش گردنبند بیشتر شده بود یا ارزش من و ازدواجمون کمتر شده بود، ولی میدونستم دیگه هیچ راه برگشتی نبود. از اینجا به بعد من یه ادم بیغیرت بودم که قرار بود همه همکاراش و دور و بریاشم بدونن. تمام.
وای این داستان عالیه من شدیدا دنبالش میکنم اونجاش که پاهای نوشین تو دهن شوهرش بود عالی بود لطفا ادامه ش بده تا اخر