قسمت بیست و نهمداستانو تا اونجایی واستون گفتم که نوشین از رابطه آرتین و نازی باخبر شد و راضی شد آرتین با اونم باشه. زنم دیگه عملا به خاطر مواد مغزش تعطیل شده بود و نمیفهمید داره چیکار میکنه. حاضر بود هرکار شرم اوری آرتین میگه بکنه فقط برای این که یه ربع بعد مواد زدن رو کیرش بشینه. نوشین همیشه به سکس معتاد بود و منم خوب میدونستم ولی دیگه اعتیاد به شیشه براش زیادی بود. آرتین دیگه کنترل همه زندگیمون دستش بود و نوشینو جنده خودش کرده بود. هرکاری دوست داشت مجبورش میکرد تو سکس و زندگی واسش انجام بده و دوستاشم میاورد با نوشین سکس کنن. به منم گفته بود چون میخواستم نوشینو از دستش عصبانی کنم و بینشونو به هم بزنم دیگه حق ندارم سکساشونو ببینم. اون روزی که میخوام بگم ارتین زنگ زد بهم و گفت "تا ده دقیقه دیگه اینجایی. داشتم فک میکردم باید از این به بعد شوفر همیشگی من و نوشینم باشی" من با صدای بریده گفتم "اخه من شرکتم اقا ارتین" که ارتین گفت "به درک. هر قبرستونی هستی سریع خودتو میرسونی. هروقت من و خانوم اراده میکنیم میایی شوفر" منم گفتم چشم و کارا رو سپردم به بقیه بچه های شرکت و رفتم دنبالشون. وقتی نشستن تو ماشین دوتایی حسابی بالا بودن. آرتین نامرد خودش که مواد نمیزد ولی اهل گل و مشروب بود و تا جایی مصرف میکرد که من بعضی وقتا از ظرفیتش تعجب میکردم. از اون آشغال فقط به زنم میداد. زنم دوباره سفیدی چشاش بیشتر از مردمکش معلوم بود و مث عروسک خودشو تو صندلی عقب انداخته بود تو بغل آرتین. وقتی پرسیدم کجا برم گفت "لوکیشنشو واست فرستادم. برو حرف نزن" نوشین بهش گفت "عشقم این محمد مریضی نداشته باشه؟ خیلی جنده بازه" آرتین با بیخیالی پاهاشو رو صندلی عقب بازتر کرد و با یه پوزخند چندشی گفت "تو هم یکی از جنده هاش، سخت نگیر بابا" نوشینم خیلی غیرطبیعی خندید.وقتی رسیدیم خونه طرف گفتم "من همینجا منتظرتون میمونم" نوشین که بدون این که به من توجه کنه از ماشین پیاده شد، ولی آرتین گفت "نه خیر بیا بالا شاید کاری باهات داشتیم... ولی از سکس دیدن و جق زدن خبری نیستا. مث یه پسر خوب میشینی تو هال تا ما کارمون تموم شه" من گفتم باشه هرچی شما بگید. وقتی رفتیم تو با دیدن صابخونه دهنم چسبید کف زمین. الان فهمیدم محمد کیه. همون دوست مرتضی بود که وقتی اون داشت نوشینو میکرد منو برد پشت سفره خونش و از کون منو کرد. اون موقع هیچوقت اسمشو یاد نگرفتم ولی خودش بود. تعجبی هم نداشت، همون شب تنها هم معلوم بود خیلی با آرتین دوسته و کلا هم که آرتین و مرتضی و اینا همشون دوست بودن. وقتی منو دید گل از گلش شکفت. از آرتین پرسید "به به میبینم که دوست منم اوردی" آرتین گفت "میشناسیش مگه ممد؟" محمد خندید و گفت "آره بابا خودم صفرشو وا کردم... البته اگه خودش راست بگه" آرتین گفت "کسشر نگو بابا... چجوری؟ کجا؟" محمد رو به من گفت "خودت بهش بگو" من با خجالت گفتم "پشت سفره خونه مرتضی" سه تایی خندیدن و آرتین گفت "به به، جنده خانوم تحویل بگیر. شوهرت قبل خودت کیرشو خورده" نوشینم گفت "کونیه دیگه، کونی. همون موقع که داشت کیر مردمو میخورد واسه من غیرتی بازیم درمیاورد" محمد گفت "الان که معلومه غیرتشو حسابی خشکوندید... نامرد میاریش اینجا کس دادن زنش به دوتا خر کیرو ببینه؟" آرتین خندید و گفت "نه دیگه قرار نیست ببینه. اینجا میشینه فقط اگه ما کاریش داشتیم میاد" بعد یکی زد در کون نوشین و گفت "بدو برو تو اتاق خودتو اماده کن" زنمم گفت چشم عشقم و بوسش کرد و رفت. محمد و آرتین یکم حرف زدن تا نوشین با شرت و سوتین اومد دم در اتاق و با دست و عشوه و جنده بازی دعوتشون کرد برن تو. اونا هم پاشدن رفتن تو اتاق و درو بستن. دوتا مرد با اون هیکلای گندشون و اخلاق خشنشون زنمو نیم ساعت کردن و حسابی جیغ و دادشو دراوردن، منم مجبور بودم فقط از پشت در گوش کنم. حتی جقم نمیتونستم بزنم. اخرش که کارشون تموم شد نوشین اومد بیرون و اومد خودشو انداخت روم ازم لب گرفت. دهنش خیلی مزه اب منی میداد. قبل این که از تعجب بمیرم بهم گفت "اگه بتونی بگی کدومشون ابشو ریخته تو دهنم میذارم یه هفته هرچقد خواستی خودارضایی کنی" من که موقع لب گرفتن ازش حواسم نبود به همچین چیزی دقت کنم یکم دهنمو مزه مزه کردم و ازش خواهش کردم دوباره بهم لب بده. با خنده همین کارو کرد. من که واقعا نمیدونستم همینجوری حدسی گفتم آرتین؟ نوشین خندید و گفت "نه معلومه یه بار کافی نبوده که مزه ابشو بفهمی... محمد" محمدم که تازه داشت از اتاق میومد بیرون گفت "حالا غصه نخور باهم بیشتر اشنا میشیم... حالا حالا ها باهم کار داریم" منم فقط یه لبخند الکی زدم. یه جورایی ازش میترسیدم.بعد این ماجرا چند روز زندگی عادی گذشت تا این که یه هفته هیچ خبری از نوشین نبود. هرچقدم زنگ میزدم و پیام میدادم هیچی. از آرتین سراغ گرفتم فقط گفت "پیش منه" و قطع کرد. نمیدونستم زنم کجاست و هیچ دسترسی بهش نداشتم ولی خب میگفتم حتما جاش پیش آرتین امنه. اخر بعد یه هفته آرتین تو تلگرام یه فیلم فرستاد که نوشین داره کیرشو با آب دهن زیاد میخوره و گفت "زنت میگه امروز سالگرد ازدواجتونه. اینم کادوی سالگردتون از طرف من" جواب دادم "مبارک شما باشه آقا... میشه بپرسم کجایید؟ خیلی نگرانم" نوشت "کردان باغ یکی از بچه ها... میخوای تو هم بیای؟" گفتم بله از خدامه. لوکیشن فرستاد و دیگه هیچی نگفت. من که خیلی مشتاق بودم همون موقع راه افتادم و رفتم. وقتی رسیدم زنگ زدم به ارتین گوشیشو جواب نداد. اس ام اس دادم که "ارباب اگه میشه درو باز کنید من رسیدم" ولی بازم خبری نشد. اخر دلمو زدم به دریا و در زدم. بعد چند لحظه یه پسر خیلی گولاخ تریپ خلافکاری درو وا کرد. گفت بفرما؟ گفتم "اقا ارتین اینجاست؟" گفت بله فرمایش؟ گفتم من شوهر نوشینم. یه خورده دور و برشو نگاه کرد و وقتی دید من تنهام کامل از در اومد بیرون و یقمو چسبید و گفت "همین راهی که اومدیو برگرد شر درست نکن" من که خیلی یهو ترسیدم با لکنت گفتم "به خدا نمیخوام شر درست کنم... من مشکلی ندارم" گفت "پس اینجا چیکار میکنی؟" گفتم "آقا آرتین گفت بیام اگه کاری بود انجام بدم" با تعجب گفت "گرفتی ما رو؟ از رفیقای آرتینی بهت گفته اینطوری بگی ما رو اسکل کنی؟" گفتم "نه به خدا واقعا شوهر نوشینم... ما ازدواجمون آزاده من مشکلی ندارم" یکم نگام کرد و گفت خب باشه بیا تو. رفتم تو دیدم یه باغ معمولیه با یه استخر و یه خونه وسطش. سه نفر نشسته بودن تو ایوون پاسور به دست منتظر این پسره بودن. آرتین و محمدو میشناختم ولی اون یکیو نه. وقتی رفتم محمد گفت "به مرد باغیرت ایران زمینم که اومد" و با ارتین خندیدن. آرتین به اون یکی که نشسته بود و قلیون دستش بود گفت "این همون شوهر نوشینه که بت گفتم" اونم با تعجب فقط همینجوری نگام میکرد. وقتی رسیدم سلام کردم. اون پسره فقط سر تکون داد بقیشونم نگام کردن. آرتین دستشو گرفت جلوم ببوسم و گفت "پس خودت اومدی بالاخره زنتو ببینی" منم دستشو بوسیدم و گفتم بله اقا. به پسری که اومده بود دنبال من گفت "جواد برو اون جنده رو بیار بیرون ببینم" پسره هم چیزی نگفت و رفت.وقتی برگشت باورم نمیشد چی میبینم. یه زنجیر خیلی کوچیک تزئینی دستش بود که به گردن نوشین وصل بود. واسه زنم قلاده انداخته بودن و در حالی که بدنش پر کبودی و جای زخمای شبیه شلاق بود و دنبالش رو زانوهاش چاردست و پا راه میرفت، قلادشو گرفته بود میاوردش. وقتی منو دید به هم سلام کردیم. چشاش معلوم بود حالت طبیعی نداره. همش تو اون وضعیت میخندید و سفیدی چشاش دوباره معلوم بود. بعدا گفت کل این چند روز فقط هرچی میتونستن بهش مواد دادن و اینقد نئشه بوده که نصفشو یادش نمونده. آرتین بهم گفت "چطوره؟ خوشت میاد زنت بردمون شده؟" من که برای اولین بار بعد مدتها به غیرتم فشار اومده بود و عصبانی شده بودم گفتم "اگه خودش دوست داشته من مشکلی ندارم" محمد خندید و گفت "چه ادای روشن فکرا رو هم درمیاره... مثلا خوشت نیاد میخوای چه گهی بخوری بچه کونی؟" من هیچی نگفتم و ساکت فقط نگاهش کردم. همونطور که چهارتایی نشسته بودن و پاسوربازیشونو از سر گرفته بودن و قلیون میکشیدن و میوه میخوردن، آرتین به نوشین گفت بره جلوشون برقصه. بعد به دوستاش گفت "جایزه تیم برنده اینه که اول این جنده رو میکنن" جواد گفت "بابا کمرم خشک شد از بس این جنده رو کردم از چهارشنبه تا حالا. بش بگو دوستاشو بیاره حداقل" محمد گفت "من که امروز این کونیو میکنم یه تنوعی بشه" زنم در حین این حرفا داشت با ناز و ادا واسشون میرقصید و کونشو جلوشون تکون میداد. زنجیر قلاده و کمربندشو میلرزوند و از صداش ذوق میکرد. آرتین بی شرف قشنگ در عرض چند ماه اون زن قوی ای که من باهاش ازدواج کرده بودمو به این وضع انداخته بود. یه جورایی حشری کننده بود و حقشم بود، ولی بازم ناراحت و عصبانی میشدم. دیگه بیغیرتی هم یه حدی داشت. اون ست تنگ و کوتاهی که پوشیده بود نمیتونست کامل سینه هاش و کونشو بپوشونه. قشنگ همه چیشو مینداخت تو چشم همشون. نمیتونستم صبر کنم که یکیشون بره پشت نوشین و کیرشو بکنه تو اون کون نرم و بزرگش. بعدا بهم گفت "بیکینی خودم پاره شد، این مال یه دخترست که باغ پویا اینا جا گذاشته بوده دادن من بپوشم"به اینجا که رسید آرتین بهش گفت بشینه رو میله کنار باغچه و خودترضایی کنه. زنمو مجبور کرد جلو دوستاش بشینه رو حصار باغچه و اینقد خودشو روش جابجا کنه تا جلوشون ارضا شه. به منم گفت براشون میوه ها رو شارژ کنم و خوراکی بیارم. بعد گفت "چیپس و ماستم بیار. بدو اگه پسر بدی باشی کیرامونو از زنت میگیریما" و خندیدن. اون پسر دیگه که فهمیدم اسمش پویاس همونطور که دست جمع میکرد به آرتین گفت "ولی خداییش عجب کسی تور کردی دادا، حلالت باشه" آرتین گفت "قابلتو نداره مشتی، بکنید توش حال کنید که همچین جنده ای کم گیر میاد" اون جواده گفت "چقد طول کشید اینو اینطوریش کنی؟ چجوری اصن؟" آرتین با غرور یه پکی به قلیون زد و گفت "از همون بار اولی که زیر کیرم خوابید خودش جندم شد، ولی شیشه هم یکم کمک کرد" و بازم خندیدن. بعد انگار بازیشون تموم شده باشه به نوشین اشاره کرد بره جلو. نوشین رفت جلو دستشو گرفت به کمرش و کونشو جلو آرتین تاب داد. سوتینشو داده بود کنار و سینه هاش کامل بیرون بود و فقط بندای ستش دورشون بود. دستاشو پشت سرش گرفته بود و داشت جلوش عشوه میومد. یهو آرتین زنمو با دوتا دستای قویش گرفت و مث پر کاه بلندش کرد نشوندش رو کیرش. نوشین از ذوق یه جیغ زد و بعد گفت جون. برعکس نشست رو پای ارتین و شروع کرد کونشو از رو شلوار رو کیرش جابجا کردن. سرشو برد نزدیک گوشش و همونطور که کیرشو با دست میمالید گفت "بازم کسم کیر میخواد ددی، بهم میدیش؟" جواده گفت "این ددی یعنی چی این هی بهت میگه؟ اسم رمزی چیزیه" محمد با خنده گفت "دنبال بابا میگرده واسه خودش، مثلا داداش ما باباشه الان" جواده گفت "اها پس این شوگرددی هم که میگن همینه؟ خدا به فریاد باباش برسه" پویا گفت "اره لابد الان واسه خودش تو خونه نشسته، روحشم خبر نداره که دخترش داره تو کردان به چارتا نره خر کس میده" و پوزخند زدن. نوشین برعکس شده بود و همونطور که دستش گردن آرتین بود و خودشو به گردن و صورتش میمالید کونشو هم رو شلوارش جابجا میکرد تا حشریش کنه.آرتین کونشو خم کرد و شلوارشو کشید تا پایین زانوهاش و اون کیر کلفتش افتاد بیرون. جواد گفت "ماشالا داداش آرتین کیرش از کلفتی تبر نمیزنه" نوشین گفت جون و نشست روش و با دست از کنار شرتش کردش تو کسش. شروع کرد انگار چیزی تو کسش باشه خودشو رو کیرش میلرزوند و گردنشو چسبیده بود. کم کم دیگه قشنگ کیرشو کامل صاف کرد و کامل نشست رو کیرش. همونطور که آرتین دو طرف پهلوهاشو گرفته بود و زنم رو کیرش جلو عقب میرفت و با دست شرتشو میداد کنار تا کونش واسش بیفته بیرون اون سه تا میوه میخوردن و نگاشون میکردن. آرتین کیرشو دراورد و در حالی که کون زنمو بالا گرفته بود بهشون گفت "بسملا بابا بیایید تو کار" آرتین داشت مث شیر رئیسی که به بقیه گله شکارو تقسیم میکنه زنمو بهشون میداد. محمد گفت "بابا کل کسو گرفتی واسه خودت مگه میذاری به ما برسه؟ شما بکنید من با این پسره کار دارم" اون پویا ولی پاشد رفت پشت نوشین و کلشو کرد وسط کون نرم و پنبه ایش و شروع کرد سرشو تکون دادن و بقیه هم زدن زیر خنده. نوشین برگشت تا پویا سینه هاشو بخوره و همونطور از پشت کیر آرتینو میمالید به کونش و با دست واسش میزد. آرتین که سختش بود بلندش کرد و نشوندش رو زمین زانو بزنه و در حالی که دوتایی وایساده بودن کیر یکیشونو میخورد و دستش به کیر اون یکی بود. نوشین با لحن حشری و نئشه گفت "هرروز دارم ددیای جدید پیدا میکنم" آرتین گفت "تا یه سال دیگه همه محل ددی تو میشن... پاشو کیرمو بکنم تو کست جنده" و تکیش داد به نرده های ایوون و شروع کرد داگی استایل تو کسش تلمبه زدن. اون پویا که معلوم بود اصلا نمیخواد ساک زدن نوشینو از دست بده دمپایی پاش کرد رفت وایساد اون طرف نرده ها و کیرشو از لای نرده ها داد این طرف. نوشینم مث یه جنده تمام عیار همونطور که کسش از پشت گاییده میشد کیر پویا رو میخورد و با دست خایه هاشو میمالید. پویا گفت "جون من عاشق زن شوهردارم... اون شوگرددی پفیوز خرپولت کجاس؟ نمیخواد بیاد مث شوهر کسکشت وایسه اینجا؟" آرتین یکی محکم اسپکنش کرد و گفت "باید ببرمت یه روز به مرتضی هم بدی کدورتا تموم شه"تو همین حین محمد اومد طرف من که اون گوشه وایساده بودم و دست کشید به کونم. وقتی نگاهش کردم دست کشید به صورتم و گفت "جون تو اینقد صورتت نرمه انگار تو زندگی ریش درنیاوردی اصن" نوشین همونطور که برگشته بود و داشت به پویا میداد و کیر آرتین جلوش آویزون بود گفت "تازه دست بکشیبه بدنش میفهمی چه تیکه ایه" محمدم گفت "عه؟ دربیار ببینم. اون دفعه که یادمه یکم مو داشتی" من یه نگاهی به دور و بر کردم و شروع کردم لباسامو دراوردم. همه لباسامو دراوردم و فقط با شرت شدم. محمد گفت "شرتتم بکن میخوام کونتو ببینم" وقتی شرتمو دراوردم با تعجب و خنده داد زد "پشماااممم... کیر این زبون بسته رو هم قفل زدید؟ بابا شماها دیگه کی هستید" آرتین گفت "زیادی جق میزد، اینجوری واسش بهتره" محمد اومد دست کشید به کونم و کمرم و همونطور که گردنمو بوس میکرد گفت "جون هیکلت مث دخترای دبیرستانیه... برو اون تاپ و دامن زنتو بردار بپوش ببینم" پرسیدم کجاست گفت تو خونست. رفتم تو از رو زمین برداشتم پوشیدمشون. دروغ چرا واقعا حس عجیب ولی خوبی داشت. تو اون لحظه و با اون لباسا واقعا دلم میخواست یه کیر گنده تو دهنم باشه. به سیم آخر و ساپورتای نوشین که اونجا افتاده بودم برداشت و پوشیدم. اینقد حس میکردم تو اون لباسا سکسی شدم که ناخوداگاه یکی زدم در کون خودم و کونمو مالیدم. وقتی اومدم بیرون محمد از تعجب داشت شاخ درمیاورد. اومد جلو گفت "به به سعیده خانوم چه کسی شدی... جورابا رو هم پوشیدی ناقلا؟" و یکی زد در کونم. بهم گفت "کون سفیدت خوب بیرون افتاده ها... فقط یه مشکلی داری. تو چرا موهات کوتاهه؟ اگه موهاتم بلند کنی دیگه عین دخترا میشی... به پای هیکل زنت که هیچوقت نمیرسی ولی هیکلت مث دختر دبیرستانیاس، نه جواد؟" جواد با خنده گفت "اره بابا تا حالا اینجوریشو ندیده بودیم" محمد گفت "برو شال زنتم بپیچ دور سرت و بیا... محکم بپیچ دوست دارم وقتی میکنمت از سرت نیفته" من اطاعت کردم ولی حس عجیبی داشتم. واقعا انگار تبدیل به زن شده بودم.وقتی اومدم محمد گفت "حاجی واقعا با یکم آرایش و یه کلاه گیس هیشکی نمیفهمه این مرده" جواد گفت "اره یکمم مث این جنده ها ببری لباشو گنده کنی، دیگه قشنگ مث زنت میشه" محمد کونمو اسپنک کرد و گفت "جون بشین رو زمین" بعد به آرتین گفت "آرتین کلید دودول این کجاست؟" آرتین گفت "گذاشتم خونه چطور مگه؟" محمد گفت "بابا میخواستم از کون ارضاش کنم حیوونیو، گناه داره" بعد دکمه شلوارشو باز کرد و کیرشو انداخت بیرون. کیرش به بزرگی آرتین نبود و راستش تو ذوقم خورد. دفعه پیش من تا حالا کیر نخورده بودم، ولی این دفعه دیگه به بزرگترین کیر ممکن عادت کرده بودم. با اکراه کردمش تو دهنم و شروع کردم ساک زدن. یکم اب سر کیرش بود. از همین الان پیشابش اومده بود. همینطور که کیرشو میخوردم صدای پویا رو از اون طرف شنیدم که میگفت "جون این جنده فقط واسه خوابیدن زیر کیر درست شده... جوری به کیر ادم سرویس میده انگار شغلشه... آرتین باید چندتا جنده دیگه هم بیاریم اینجوری به هممون نمیرسه" جواد از اون طرف گفت "بابا من نمیخوام به کی بگم؟ رسمو کشیده این جنده دیگه از کمرم شن و ماسه بیرون میاد" پویا گفت "اون کونیو ببین اونجا چه کیری میخوره" کیر محمدو دراوردم و همونطور که با دست واسه کیرش میزدم بهشون نگاه کردم. نوشین یه لیس از کیر پویا زد و گفت "جون چه خوشگل شدی سعیده جونم" و همگی خندیدن. پویا گفت "خوب به ممد کونتو بده نگران زنتم نباش... ما تا وقتی کسشو واست پر از اب نکنیم دست از کردنش برنمیداریم" من گفتم مرسی اقا پویا و کیر محمدو کردم تو دهنم. دهنم حسابی آب افتاده بود. تنه کیرشو تا ته میکردم تو دهنم و زبونمو از زیر میکشیدم به خایه هاش. نمیدونستم چرا و خجالتم میکشیدم ولی خیلی حشری شده بودم. انگار دکمه خاموش مغزم ته گلوم بود، همین که کیر میخورد به اونجا دیگه نمیتونستم فک کنم. تازه زنمو درک میکردم که چرا اینقد جنده بود و نمیتونست از کیر بگذره. واقعا خیلی حال میداد. یکم که واسش ساک زدم منو برد پیش زنم که آب پویا رو اورده بود و داشت داگی استایل به آرتین کس میداد. منو دقیقا قمبل کرد کنار زنم. نوشین خندید و گفت "جون بالاخره به آرزوت رسیدی، داری کنار من کس میدی" محمد گفت "الانه که زنم بشی... یک، دو، سه" و با شماره سه کیرشو کرد تو کون تنگم و شروع کرد محکم تلمبه زدن. نمیدونم درد کیر اون بود یا درد خنده های زنم و بکنش و فکر کردن به این که تونسته بودن انقد راحت کاری کنن من تبدیل بشم به کون مصنوعی دوستاش، ولی با هر تلمبش ناله هام بیشتر بلند میشد. احساس این که یکی داره از من برای ارضا کردن کیرش استفاده میکنه خیلی حشری کننده بود، مخصوصا جلوی زنم و آرتین. محمد همونطور که کونمو میکرد و لپاشو با دست میمالید بهم گفت "جون از این به بعد تو خانومی خودمی. کونتو با همین کیرم واست میسازمش، میبرمت لباتو ژل میزنم و پستون میکارم واست... طلاق زنتو هم ازت میگیرم که هم اون قشنگ جنده آرتین شه هم تو زن خودم" جوادم از همه این صحنه ها فیلم میگرفت که بعدا گفت گذاشته تو گروه دوستاشون. من تو همون حالت درد کشیدن و حال کردن زنمو میدیدم که همراه من جلو عقب میرفت و داشت با شهوت لبشو گاز میگرفت و منو نگاه میکرد. فک کنم تا حالا اینقدر حشری و خوشحال ندیده بودمش، واقعا از تحقیر شدن من یا حداقل کون دادنم لذت میبرد. آرتین زد رو کمرم و گفت "همینطور که جفتتون کیر رفته تو کستون به زنت بگو دوسش داری" منم به نوشین و سینه های گنده و سفیدش که جلو عقب میرفتن نگاه کردم و یه آه کشیدم و گفتم "خیلی دوست دارم نوشین" نوشین گفت "جون منم دوست دارم شوهر بیغیرت و کسکش من" آرتین و محمد و جواد سه تایی خندیدن. جواد دامنی که پوشیده بودمو بیشتر زد کنار و دست زد به کیرم و خایه هام و گفت "جوووننن آبتم که اومده... با اون قفلی که رو کیرته حتما آبت فقط از سرش ریخته پایین... دیگه فقط لباس زنتونه نمیپوشی، مث زنا هم ارضا میشی" و بیشتر خندیدن. واقعا با کیر قفل ارضا شده بودم، اتفاقی که تا حالا نیفتاده بود. نوشین کیر آرتینو از کسش دراورد و بلند شد گفت "من یه فکری دارم... چطوره جفتتون آبتونو بریزید رو صورت این؟" آرتین گفت "من که آبم با این کیری نمیاد" زنم گفت "خودم آبتو واسش میارم عشقم، تو فقط بریزش رو صورتش که من ببینم حال کنم" دوتایی قبول کردن. نوشین منو نشوند رو زمین و خیلی ساده فقط بهم گفت "قراره آبشونو بریزن رو صورتت" و کیر آرتینو کرد تو دهنش و همزمان با یه دست خایه هاشو گرفته بود و با یه دستم واسه نصف پایین کیرش که تو دهنش جا نمیشد جق میزد. محمدم اون طرف بالای سر من وایساده بود کیرشو خودش میمالید، منم مث یه پسر خوب نشسته بودم تا تو آب دوتا مرد حشری غرق شم. همزمان حس اضطراب و حشری بودن و هیجان زده بودن و تحقیر شدن داشتم. یهو آرتین مث شیر غرش کرد و زنم کیرشو از دهنش کشید بیرون و شروع کرد با دست واسش زدن. آبش از سر کیرش محکم پاشید رو صورت من. محمدم یکم بعد با دیدن این صحنه آبش اومد و آبشو ریخت رو من. من اونجا نشسته بودم و آب داغشون ریخته بود رو کل صورت و گردنم. احساسات به شدت متناقضی داشتم. نوشین یه بوس از لپم کرد و بهم گفت "جون سعیده جونم چقد سفیدی آبشون به پوست صورتت میاد، جنده منی تو" و همگی خندیدن. آرتین بهم گفت "قشنگ بمالش به همه جای صورتت، میگن واسه پوست خوبه" و بازم خندیدن. پویا که انگار وسطش اومده بود و وایساده بود داشت نگاه میکرد گفت "اکهی پسر چه بی ناموس بازیایی تو این مملکت مد شده... کیرم تو این مردونگیا" زنم بهش گفت "ااا به شوشو جونم عذاب وجدان نده... خیلی هم خوب کردی آب جفتشونو خوردی عزیزم" اونم گفت "کیرم تو خودت و شوشو جونت و رفت تو خونه" نوشین آرتینو بغل کرد و همونطور که با بغض الکی دست میکشید رو سینه لختش بهش گفت "خیلی باهام بدجنس حرف زد ددی، دعواش کن" آرتینم گفت "باشه جنده کوچولوی من، ولی تو هم دیگه طرف این کسکشو نگیر" بعد به من گفت "پاشو کونی، پاشو خودتو پاک کن باید خونه رو مرتب کنی" منم اطاعت کردم و پاشدم. موقع رفتن محمد زد در کونم و داد زد "عاشقتم خانوم مننن". اون روز تجربه عجیبی بود که تا همین الان تک تک جزئیاتشو یادمه. اون ماجرا تیر آخر خورد به مردونگیم و دیگه از اون به بعد تا همین الان که اینا رو براتون مینویسم کاملا همه چیز زندگی جنسیم عوض شد. همشو سر فرصت واستون میگم.
PassionismPassionism: بازم عالی مث همیشهفقط اون وسطا یجا ,,حسین ،، از کجا اومد !!متشکرم. برای احترام به حریم شخصی آدم های داستان، از اسامی مستعار استفاده شده. به دلیل دوگانگی اسامی این اشتباهات موقع تایپ شدن پیش میاد. از شما و سایر خوانندگان گرامی عذرخواهی میکنم.
مرسی از زحمتاتون نویسنده عزیز، خیلی خوب و هیجانانگیز داره جلو میره ، واقعا مشتاقم ببینم محمد چکار میکنه با سعید
قسمت سیاز اون به بعد دیگه خیلی همه چیز عوض شد. من کونی اکیپشون شده بودم. نوشین واسه آرتین بود و فقط وقتی یه کار خفن براشون میکرد یا خیلی دیگه میخواست بهشون حال بده میاوردش وسط، ولی هروقت یه سوراخ آماده میخواستن که بکننش و حال کنن به من میگفتن. مخصوصا محمد خیلی باهام حال میکرد. دو سه نفرم که کلیپ اون روزو دیده بودن زنگ میزدن تهدید میکردن که باید بهمون بدی وگرنه آبروتو میبریم و اینا. وقتی هم به آرتین میگفتم میگفت "خب بهشون بده... البته خودشونم میدونن اینطوری آبروی نوشینو میبرن و من کونشونو پاره میکنم، پس خودشونم میدونن زر میزنن... ولی تو که از کیر خوشت میاد، بهشون بده دیگه" کلا دیگه خیلی بی پرواتر شده بود. زنم وضعش بهتر بود ولی اونم کم و بیش مث یه جنده بی ارزش به دوستاش قرض میداد. میفرستادش بره خونشون و میفهمیدم در ازاش ازشون کس جدید میگیره یا یه کاری واسش میکنن. با جفتمونم خیلی بی احترام رفتار میکرد. منم که دیگه کلا درگیری ذهنم شده بود پورن گی و ترنس. یه روز داشتم پورن یه زن ترنس نگاه میکردم که سینه های خوبی داشت و به یه مرد کیرکلفت بدنساز میداد و کیرش آویزون بود و دوباره آبم همونطوری شر شر از زیر قفلم ریخت بیرون. شاید باورتون نشه ولی بدون این که کیرم راست بشه فقط ارضا میشدم و آبم میریخت. هرچی بیشتر به این ایده فکر میکردم بیشتر تحریک میشدم. انگار یه چیزی که تو وجودم فراموش شده بودو پیدا کرده بودم. من همیشه از وقتی به بلوغ رسیده بودم یه جورایی آرزو میکردم دختر بودم. حتی وقتی این ویدیو های گلوری هول که تو دیوار سوراخ زدن و دختره کیر طرفو از اون ور ساک میزنه میدیدم ارزو میکردم کاش تو ایرانم از اینا بود تا من میرفتم پشت یکیش بدون این که کسی بفهمه کیر میخوردم. بعدتر که سنم بالاتر رفت هی این فانتزیا بیشتر شد و حتی بعضی وقتا که پورن میدیدم خودمو میذاشتم جای زنه. تا این که دانشگاه قبول شدم و تصمیم گرفتم این فکرا رو بریزم کنار چون دیگه نزدیک سن زن گرفتن شده بودم. حالا به لطف همین زن داشتم همه فانتزیامو تجربه میکردم. مثلا من همیشه دوست داشتم موهام بلند باشه و محمد یه بار که اومد پیشم واسم یه کلاه گیس بنفش و یه ساپورت سفید و یه ست بنفش خریده بود. از اون روز به بعد دیگه قشنگ تو ذهنم ترنس شدم.این چیزا ادامه داشت و من داشتم یاد میگرفتم سخت نگیرم و واقعا لذت ببرم و گرایش و هویت جنسیمو وشف کنم تا این که یه روز نوشین خیلی سراسیمه اومد خونه و گفت "بدبخت شدیم سعید، کامران داره برمیگرده". من که خیلی تعجب کرده بودم پرسیدم کی؟ گفت همین امشب. گفتم "یعنی چی؟ مردم از ورامین میان تهران یه روز قبلش خبر میدن، این گفته امشب از امریکا میرسه؟" همینطور که با استرس راه میرفت گفت "چه میدونم لابد میخواسته امتحانم کنه... وای خدا..." پرسیدم حالا باید چیکار کنیم؟ گفت "نمیدونم، ولی بدبختمون میکنه اگه از آرتین و دوستاش باخبر شه... اونم که نمیشه رد کنیم بریم دیگه همه چیو صاحب شده... چیکار کنیم؟" من گفتم "میخوای فعلا آرتینو دست به سر کنیم تا خودش کم کم خسته شه؟ من حس میکنم یکی دو ماه دیگه ولمون میکنه میره خودش. همین الانشم تو رو بیشتر میفرسته پیش دوستاش" نوشین گفت "اره ولی نمیخوام بره... من واقعا عاشقش شدم سعید... نمیتونم فک کنم که ازم جدا شه" بهش گفتم "نوشین خر نشو عاشق چیه دیگه؟ کیرش خیلی خوبه جفتمون دوسش داریم ولی فقط جنسیه. تو چون بهت مواد میده بهش خیلی وابسته شدی دیگه... لطفا بیا با هم بریم یه دکتر ترک اعتیاد بهت کمک کنه ترک کنی. کامران بفهمه مواد میکشی بد میشه ها" بدون این که چیزی بگه بازم چند دقیقه تو خونه با اضطراب راه رفت و فکر کرد. آخرش گفت "فردا که کامران میاد شرکت تو برو خونه آرتین سرشو گرم کن که نیاد شرکت... منم تو شرکت سر کامرانو گرم میکنم" بهش گفتم "بالاخره که چی نوشین؟ باید یه فکر اساسی کنیم. اینا جفتشون دردسرن، باید یکیشونو انتخاب کنی" گفت "خفه شو خودم میدونم... نمیدونم باید چه غلطی کنم... یکم پاشو از جلو چشام گم شو شاید یه فکری به سرم زد" من که دیدم امروز مواد نزده و خیلی بی اعصابه چیزی نگفتم و رفتم تو اتاق. شب که با آرتین صحبت میکردن آرتین خودش گفت فردا کار داره و فقط آخر وقت میاد شرکت یه سری میزنه که باعث شد خیالمون یکم راحت بشه.فرداش یه مهمونی بزرگ گرفتیم و کامران برگشت شرکت. دقت کردم با نازی و نوشین خیلی گرم دست داد و خوش و بش کرد. همگی کیک خوردیم و موسیقی گوش کردیم و دور کامران جمع شده بودیم واسمون از خاطراتش تو امریکا تعریف میکرد. یکی دو ساعت نقل مجلس شده بود و همه دورش بال بال میزدن تا این که مهمونی تموم شد و همه پراکنده شدن و رئیس با زنم رفتن تو اتاق. نوشین حسابی واسش لوندی میکرد و خایه مالیشو میکرد. وقتی داشت درو میبست جلو همه به منم گفت "تو هم همراهمون بیا سعید جان" که نازی قبل رفتنم تو اتاق یه نگاه شیطون بهم کرد. به محض این که رفتیم تو اتاق نوشین پرید بغلش و گفت "وااییی نمیدونی چقدر خوشحال شدم گفتی داری میای عشقم... خیلی دلم واست تنگ شده بود... نگفتی اینقد منو تنها میذاری از دوریت دیوونه میشم ددی؟" کامران گفت "چاره ای نبود عزیزم باید وایمیسادم تا کارای اقامتم درست بشه... چه خبر؟ همه چی تو شرکت خوب پیش میره؟" نوشین گفت "بله همه چی عالیه، تازه یه نیروی جدیدم اوردیم. از این بهتر نمیشه" کامران گفت "کوشش؟ امروز پس چرا نبود؟" نوشین گفت "امروز مرخصی گرفت گفت حالش خوب نیست... اینا رو ولش کن امروز روز خودم و خودته فقط" کامران یه بوس از لباش کرد و گفت صبر کن و از اتاق رفت بیرون. وقتی برگشت دستش یه آیفون X بود که اون موقع جدیدترین مدل آیفون بود. نوشین گفت "وای مرسی عشقممم... تو خودت سوغاتی منی" بعد رو کرد به من و همینطور که از پلاستیک مشکیش یه بسته کوچیک درمیاورد داد بهم. یه چیزی شبیه چراغ قوه بود که شکل کس بود. بهم گفت "اینم واسه تو خریدم که هروقت نوشین دلش خواست بذاره باهاش جق بزنی تا دیگه به کس من نزدیک نشی" نوشین سریع گفت "مرسی عشقم بهش افتخار دادی... ادبت کجا رفته سعید؟ تشکر کن از رئیس" من سریع گفتم "ممنونم اقا کامران شما بهترینید" اونم خندید و با زنم مشغول شد.همونطور که دکمه های بالای مانتوشو وا کره بود و سینه های بزرگشو انداخته بود بیرون و میمکید زنم با لبای درشتش میگفت جون. نوشین برگشت و خودشو میمالید به گردنش و دستشو از پشت میکشید به صورتش که انگار کیرش از پشت خورد به کونش. برگشت دست کشید رو شلوارش و گفت "جون میبینم که یه سوغاتی دیگه هم واسم آوردی" و سریع زانو زد جلوش. ازش پرسید "اجازه هست؟" کامرانم گفت معلومه. وقتی کیرشو دراورد بهش گفت "وای اصن یادم رفته بود چقد کیرت کلفته ددی... جون میخوام همشو بخورم" و اون لبای قلوه ایشو دور کیر کلفت و رگدار کامران حلقه کرد. همونطور که دودستی کیر بزرگشو گرفته بود و واسش میزد بهش گفت "همه لباساتو دربیار راحت باشی عشقم" کامرانم پیرهنشو دراورد و به من اشاره کرد حواسم به در باشه. شکم بزرگ و پشمالوش افتاد بیرون و جلوشم که اون کیر کلفت و عالیش بود. درسته خیلی دراز نبود ولی واقعا کلفت بود. حتی یکم کلفت تر از کیر آرتین. سینه های زنمو گرفت و کیرشو گذاشت لاشون و چسبوندشون به هم. کیرش لای سینه های بزرگ و نرم زنم بود و زنم همونجا مث یه دختر خوب جلوش رو زمین زانو زده بود و سینه هاشو چسبونده بود به هم و با هر تلمبش عقب جلو میشد. نوشین بهش میگفت "اخ سینه هامو بکن ددی... اصن یادم رفته بود چقد کیرت کلفته... من جون میدم واسه کیرت، بردگی کیرتو میکنم... دوست دارم حالا که برگشتی حاملم کنی. دوست دارم بچه تو رو داشته باشم کامران نه بچه این دیوسو" کامرانم گفت "جون منم دوست دارم... اون وقت نه ماه بچه منو تو شکمت نگه میداری و این دیوسم پرستاریتو میکنه" بعد به من گفت "خب دیگه بسه، پاشو برو" بعد شلوارشو از رو زمین برداشت و دست کرد تو جیبش سوییچ ماشینشو بهم داد و گفت "ماشین من منفی دو تو پارکینگه. دوست دارم تا من و نوشین جون کارمون تموم میشه خوب بشوریش و توشو تمیز کنی، حسابی تو پارکینگ فرودگاه خاک نشسته روش... اگه چیزی هم خواستی از نعمت مستخدم ساختمون بگیر" منم گفتم چشم و رفتم.رفتم تو پارکینگ صد هزار تومن دادم به نعمت و گفتم سریع ماشین اقا کامرانو تمیز کنه و بهش حرفی هم نزنه که من بهش پول دادم یا اون تمیز کرده. اونم از خداخواسته پولو گرفت و قبول کرد. منم سریع سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه وسایلمو بردارم و برم خونه ارتین. خیلی ترافیک بود و یه ساعت و نیم بعد رسیدم. وقتی رسیدم دیدم نوشین واسم وویس داده و داره اروم میگه "عزیزم امروز تو جای منو گرفتی. دوست دارم حالا که من نمیتونم حسابی به آرتین حال بدی و مشغولش کنی. هرچی خواست نه نگو، مخصوصا اگه خواست آبشو بخوری. حتی اگه نخواستم تو خواهش کن بخوری. آفرین شوهر خوبم" حس خیلی خوبی گرفتم از این حرفش و حشری تر شدم. وقتی در خونشو زدم آرتین گفت کیه؟ گفتم منم. گفت "اینجا چیکار میکنی کسمغز؟" گفتم نوشین منو فرستاده اقا. یکم فکر کرد و گفت "باشه خب بیا تو" وقتی رفتم تو دیدم در بازه. در زدم و اروم رفتم تو. دیدم آرتین نشسته رو مبل و یه زن با کون و سینه های گنده و شرت و سوتین نشسته رو پاش. وقتی منو دید جا خورد و از رو پاش بلند شد. آرتین بهش گفت "راحت باش. سعید خدمتکارمه. بعضی وقتا میاد اینجا رو واسم تمیز میکنه، نترس مردونگیشو تو بچگیش از دست داده خطری نداره" بعد بهم گفت "یالا همه جا رو خوب تمیز کن خیلی وقت نداری" زنه که معلوم بود تعجب کرده همینجوری نگاهم میکرد فقط. جواب سلاممو نداد و فقط سر تکون داد. مشغول لب گرفتن شدن و آرتین دستشو کرده بود تو شرتش و کون گندشو با دست میمالید. وقتی جدا شدن زنه بهش گفت "مرسی کلی عزیزم، امروز خیلی بهم حال دادی... نمیدونم اگه تو نبودی چجوری زندگی با اون لندهورو تحمل میکردم" آرتین بهش گفت "اگه بازم بهت حرفی زد بگو خودم میام گردنشو میشکنم مرتیکه پفیوزو" اونم بوسیدش و گفت "مرسی مرد من. من دیگه برم" و پاشد لباساشو بپوشه. همونطور که اون لباساشو میپوشید من داشتم ظرف غذاهایی که آرتین خورده بودو جمع میکردم و دستمال و جاروبرقی میکشیدم. اخر وسایلشو جمع کرد و لباس پوشید رفت، ولی آرتین اومد شروع کرد ایراد گرفتن از تمیزکاری من. واقعا خیلی پررو بود، ولی من واقعا مث سگ ازش میترسیدم و از این که بهم دستور بده هم دیگه خوشم میومد.اون تلویزیونو روشن کرد و نشست پلی استیشن بازی کنه، منم رفتم میزا رو دستمال بکشم. یکم بعد همونطور که پلی استیشن بازی میکرد شرتشو دراورد و کیر و خایه های بزرگشو انداخت بیرون. وقتی نگاهم به کیرشو دید گفت "بد نیست یکم کیرم هوا بخوره... اگه خواستی تو هم میتونی بیای هواهای دورشو بخوری" منم گفتم "چشم آقا من که از خدامه" و رفتم سریع جلوش زانو زدم و سر کیر باشکوهشو کردم تو دهنم. همونطور که آرتین پلی استیشن بازی میکرد منم لبامو دور کیرش حلقه کرده بودم و میخوردمش. فک نکنم هیچ زنی میتونست جلوی این کیر مقاومت کنه. من که هنوز مرد بودم هربار کیرشو میدیدم دلم میخواست اجازه بدم هرکاری دلش میخواد باهام بکنه و هرکاری میگه واسش بکنم تا بذاره به خایه های بزرگش دست بزنم و کیر استثناییشو بکنم تو دهنم. مطمئنم نوشین و نازی دیگه چند برابر من حال میکردن. این فکرا که از ذهنم گذشت یهو بدون این که فک کنم کیرشو از دهنم دراوردم و گفتم "خواهش میکنم کیرتو ازم نگیر... کیرت خیلی خوشمزست ارباب"بهم گفت "باید از زنت بیشتر بش حال بدی وگرنه ازت میگیرمش" سریع بهش گفتم "مطمئن باشید ارباب. من دیگه بنده کیرتون شدم" یه پوزخند تحقیرامیزی بهم زد، ولی من تو اون لحظه فقط دلم میخواست کونمو با دستای قویش بگیره و کیر چاق و چلشو بذاره توش. بهشم همینو گفتم. گفت "فقط به شرط این که آرایش کنی و تیپ زنونه بزنی حاضرم بکنمت" گفتم "چشم اتفاقا همه وسایلمو اوردم" گفت پس بدو برو، منم پاشدم رفتم تو اتاق. اون کلاه گیس بنفشی که محمد واسم اورده بودو گذاشتم سرم و رژ لب زدم و خط چشم کشیدم و کلی هم پنکیک مالیدم به صورتم و کونم و پاهام. شرت و سوتین بنفشمو پوشیدم و جورابای سفیدمو پاک کردم. کل موهای صورت و بدنمم که دیروز زده بودم. کامل واسه جندگی برای کیر و هیکل بزرگ آرتین آماده بودم. رفتم تو هال دیدم با کیر نیمه راستش که مث پاندول ساعت افتاده بود و تکون میخورد و اون هیکل بزرگ و قویش که مث خرس بود لخت مادرزاد نشسته رو مبل. وقتی منو دید گفت "واقعا عین دختر شدیا. یاد این دختر دبیرستانیا میفته آدم میبینتت" من رفتم جلو و کونمو جلوش تکون دادم و قمبل کردم. گفتم "همش واسه شماست" داشتم کم کم یاد میگرفتم از ناز و عشوه اومدن برای یه مرد دیگه و توجه گرفتن ازش لذت ببرم. اون پاشد محکم با کیرش زد رو کونم و گفت "پس میخوام امروز کونی که متعلق به خودمه رو حسابی بکنم سعیده" و تف زد و کیرشو گذاشت دم سوراخم. همونطور که داشت کیر عظیمشو تو کونم فشار میداد تا جا شه حس میکردم دیگه راه برگشتی ندارم. این واقعا ایستگاه اخر مردونگیم بود. میدونم بار اولی نبود که یه مرد باهام کارای جنسی انجام میداد، ولی امروز اولین باری بود که خودمو کامل شکل یه زن کرده بودم و داشتم واقعا از کون دادن لذت میبردم و از یه مرد دیگه خواهش کرده بودم کیرشو ازم نگیره. همونطور که اون کیر بزرگشو تو کونم جا میداد و غرش میکرد منم مث دخترای دبیرستانی ناله میکردم. هرچقد که کیرش بیشتر فرو میرفت من بیشتر حال میکردم و بیشتر احساس میکردم دارم به یه زن تبدیل میشم. وقتی برخورد خایه هاش به کونمو حس کردم دیگه مطمئن شدم که باید تا اخر عمرم به مردا سرویس بدم. این همون پسری بود که با این سن کمش هم منو حسابی تحقیر کرده بود، هم زنمو گاییده بود و جنده خودش کرده بود، هم شرکت و کار و خونه و زندگیمونو صاحب شده بود. حالا هم منو تبدیل به زن کرده بود، ولی من با میل و رغبت تمام پاهامو واسش باز میکردم تا منم با اون کیر کلفتش بکنه. همچین پسر باجنمی حقش نیست کیرش پرستیده بشه؟برای این که جلوش خایه مالی کنم بهش گفتم "خواهش میکنم با کونم ملایم برخورد کن، کیرت خیلی بزرگه ددی" با دست شرق خیلی محکم زد رو کونم و گفت "عادت میکنی، کاری میکنم عشق کنی از خشن گاییده شدن" و شروع کرد با حرکات منظم تو کونم تلمبه زدن. دستای قویشم گذاشته بود رو کمرم که از حس کردنشون رو پوستم دوبرابر حشری میشدم. یکم که منو کرد جیغ و داد لذتم رفت بالا. دستشو اورد جلوم گردنمو گرفت و سرشو اورد نزدیک گوشم و صورتشو مالید به صورتم. گفت "خوب ناله میکنی دختر کوچولو...دوست داری شبیه جنده ها میکنمت؟" گفتم "عالیه. خیلی فشار کیرت بالاست" همونطور که لپای کونمو با دست میکند بهم گفت "بگو دودولت بی مصرفه". با ناله گفتم "کل وجود من بی مصرفه قربان. تنها فایدم اینه که شما از من و زنم برای خالی کردن اب کیرتون استفاده کنید" زد تو گوشم و موهامو از پشت کشید و گفت "صاحب جفتتون کیه؟" گفتم شما. کیرشو تا ته کرد تو کونم و گفت "پدرت کیه؟" گفتم شمااا. گفت افرین توله برگرد. وقتی برگشتم منو خوابوند رو مبل و خایه هامو با دست گرفت برد بالاتر. همونطور که خایه هامو اروم تو دستش فشار میداد کیرشو گذاشت دم سوراخ کونمو و کیرشو از جلو اروم فرو کرد تو. از درد جیغم رفت به آسمون. تا حالا اینطوری نداده بودم و نشنیده بودم بشه اینطوری داد اصلا. مخصوصا آرتین با اون کیر بزرگش نباید منو اونطوری میکرد. خلاصه هرجوری بود کیرشو تو اون پوزشن تو کونم جا داد و شروع کرد کونمو کردن. همونطور که از جلو تو کونم تلمبه میزد یه بشکن زد زیر خایه هام و گفت "فک کنم کلیدتو گم کردم... باید دیگه همینطوری بمونی" گفتم "خواهش میکنم شوخی نکنید ارباب" خندید و گفت "چرا؟ واسه تو که فرقی نداره. اینجوری هم ابت میاد... شرط میبندم کون دادن به من از کس کردن با اون دودول پنج سانتیت بیشترم بهت حال میده... تو دیگه یه زن تمام عیار شدی نباید جلوی واقعیت مقاومت کنی" وقتی اینا رو میگفت من فقط از روبرو تو چشما و صورت باجذبش زل زده بودم و کونمو عقب جلو میکردم تا کیرش بهتر بره تو سوراخم. گفتم "جون هرچی تو بگی ارباب" دستشو اورد گردنمو گرفت و زد تو گوشم و بدون این که تلمبه زدنشو متوقف کنه گفت "تو نه و شما کونی" اینقد با این کارش حال کردم که خودم فهمیدم که ابم از کیرم ریخت بیرون.آرتین گفت "اه اه اه چیکار کردی کثافت؟" گفتم "ببخشید ارباب دست خودم نبود. ارضا شدم" گفت پاشو ببینم. مجبورم کرد کل ابمو از رو کیرش لیس بزنم و کیرشو کامل تمیز کنم. بعد پاشد منو قمبل کرد و دوباره شروع کرد از پشت کونمو کردن. من که ابم اومده بود و حشرم از بین رفته بود مجبور بودم حس تحقیرامیز این که فقط کونمو در اختیارش بذارم تا خودشو ارضا کنه رو تحمل کنم. همینطور کونمو بی هیچ ملاحظه ای کرد و حسابی توش با کیر کلفت و درازش تلمبه زد تا این که ارضا شد و ابشو کامل خالی کرد تو کونم. کونمو گرفت و هیکل گنده و سنگینشو انداخت روم و یه غرشی کرد که صداش تا ده تا خونه اون طرف تر رفت. من خودمو تو چنگال قدرتمندش رها کرده بودم تا کامل و قشنگ تو کونم ارضا شه. بعد این که پاشد ناخوداگاه ولو شدم کف زمین و پاهامو از هم باز گرفتم. همونطور که خوابیده بودم حس میکردم ابش داره از سوراخ کونم میاد بیرون و میریزه پایین رو خایه هام. ارتین وقتی حالش جا اومد گوشیشو برداشت و از سوراخ کونم که باز مونده بود و صورتم که پر ابش بود فیلم گرفت واسه نوشین فرستاد و نوشت "شوهرتو داغون کردم". یکم بعد وویس نوشینو پخش کرد که میگفت "قربونت برم خوب کردی، نوش جونت. هرچقد دوست داری کونشو بکن تا بهش نشون بدی صاحب همه چیز زندگیشی" بعد بم گفت برم واسش ابمیوه تازه بگیرم تا حالش جا بیاد. منم گفتم چشم و اجازه گرفتم قبلش برم دستشویی خودمو پاک کنم که اجازه داد. وقتی برگشتم دیدم مواد اولیه شیرموزو تو یخچالش داره و تصمیم گرفتم واسش شیرموز درست کنم. وقتی لیوانو میدادم بهش گفتم "اینم شیرموز برای تشکر از شما که اینقد خوب کونی که متعلق به خودتون بودو گاییدید" با حالتی که انگار چندشش شده باشه بهم گفت "بده من بابا کونی حرف اضافی نزن... این کسشرا واسه وقتیه که هنوز آبم نیومده"من تصمیم گرفتم ضایع نشم و از رو نرم. مث یه دختر کوچولو رفتم کنارش نشستم و کونمو گذاشتم رو دست بزرگ و مردونش. بهش گفتم "باهام مهربون باش دیگه ددی... من میخوام از این به بعد دختر کوچولوت باشم. میخوام کیرتو مال خودم کنم... دیگه بسه هرچی به نوشین حسودی کردم" خندید و گفت "پس دیگه این لباسا رو درنمیاری. اگه میخوای حالم ازت به هم نخوره باید خودتو روز به روز زنونه تر کنی. من اهل کونی کردن نیستم زیاد وگرنه از وقتی رفتم راهنمایی همه پسرا میخواستن بهم بدن. اگه دختر کوچولو باشی ولی شاید بکنمت" من گفتم "باشه چشم ددی. واست بهترین دختر کوچولویی میشم که تا حالا دیدی. قول میدم جنده ترین باشم" اگه دو سه سال پیش بهم میگفتن یه روز به یه پسر قلدر و هیکلی مث آرتین که از اخلاق و رفتارش بدت میومد همچین حرفایی میزنی و اینطوری خودتو واسش جنده میکنی فقط میخندیدم، ولی اون موقع واقعا از صمیم قلب فقط دلم میخواست تا جایی که میشه آرتین ازم راضی باشه و دوسم داشته باشه. زندگی آدمای شبیه من همینه دیگه. وقتی ده سالته میگی میتونی چهارتا پسر گنده رو همزمان بزنی، وقتی سی ساله میشی میگی میتونی واسه چهارتا پسر گنده همزمان بزنی. اومدن آرتین تو زندگیمون بدی کم نداشت، ولی حداقل این خوبی رو داشت که من تونستم با تمایلات واقعیم آشنا شم و دست از سرکوب خود واقعیم بردارم. این دورانی که براتون تعریف میکنم شروع راحت شدنم با علایق واقعیم بود. یه خوبی دیگه حضور آرتین تموم کردن رابطه من و نوشین و راحت کردنم از اون زندگی و البته پولدار کردنم بود. حالا که به قسمت سی داستان رسیدیم و قصه ما کم کم داره به آخر میرسه، چاره ای ندارم که از اون قسمت زندگیم و اتفاقای عجیبشم واستون بگم. منتظر باشید.
مرسی عالی بود این قسمت، خیلی خوب داری تبدیل تدریجی شخصیت داستان رو توصیف میکنی و جلو میبریتیکه اخر هم که یه نما از اینده دادی قشنگ بود
قسمت سی و یکماون شب وقتی از خونه آرتین برگشتم خونه نوشین خونه بود. تا منو دید با خنده پرسید "خوش گذشت؟" گفتم اره خیلی خوب بود. بهم گفت برگردم و لختم کرد و لپای کونمو از هم باز کرد و شروع کرد دست زدن به سوراخ کونم. با خنده گفت "میدونستم امروز بهش کون میدی جنده خانوم، کونت حسابی سرخه" کونمو دادم جلو و شلوارمو دوباره کشیدم بالا و گفتم "ا اذیتم نکن نوشین... تو با کامران خوش گذشت؟" گفت "وای اره اصن یادم رفته بود چه بکن خوبیه... این بچه ها هرچقدم کیر خوبی داشته باشن و قوی باشن بازم تجربه بکنای سن بالا مثل کامرانو ندارن... خیلی خوب میکنه سعید" بهش گفتم "تو هم که هربار زیر یکی میخوابی دلتو میدی جنده خانوم" خندید و گفت "نه دیگه تصمیممو گرفتم، میخوام بچسبم به کامران. این آرتین خوب میکنه ولی چیزی ازش درنمیاد. به قول خودت یکی دو ماه دیگه دلشو میزنم ول میکنه میره" گفتم "اره ولی تا اون موقع میخوای چیکارش کنی؟" گفت "کاری نداره. به نازی میسپریم اون دس به سرش کنه. یه زن بیوه که نه دوست پسر داره نه دیگه کامران باهاش میخوابه، از خداشه آرتینو از چنگ من دربیاره. تو هم باید تا اون موقع هواشو داشته باشی. معلومه بدتم نمیاد شیطون" بهش گفتم فکر خوبیه و قرار شد با نازی صحبت کنه ببینیم قبول میکنه یا نه. فرداش کامران نیومد شرکت و آرتین اومد ولی قبل پنج ول کرد رفت. ما هم از خدا خواسته بعد شرکت با نازی رفتیم کافه. نوشین جریانو کامل واسه نازی توضیح داد و نازی هم گفت "شما کاریتون نباشه، بسپرید به من درستش میکنم... پس دیگه باید کامل آرتینو بدی به من" نوشین گفت "یعنی چی کامل بدم به تو؟" نازی خندید و گفت "یعنی همونطور که کامرانو از من گرفتی میخوام آرتینو ازت بگیرم. دیگه باید وقتشو با خودم بگذرونه و زیرخواب اصلیش من باشم. حق نداری به جز موقع هایی که من اجازه میدم بهش بدی یا حتی زنگ بزنی. هر شرطی هم برای لو ندادن بذاره من بهش میگم قبوله و شما هم انجام میدید. یه پولی هم باید به من بدی، بالاخره هرچی نباشه اگه من نبودم الان کل پوله پریده بود. قبوله؟" نوشین معلوم بود براش سخته ولی چون چاره دیگه ای نداشتیم قبول کرد. نازی شبش رفته بود با آرتین صحبت کرده بود و اونم قبول کرده بود. قرار شده بود ده میلیون ماهانه پول بگیره و دیگه شرکت نیاد. نازی هم خودش گفت پنج میلیون میخواد. الان که کامران برگشته بود و بیشتر رو حسابا نظارت داشت سخت بود ولی نوشین گفت چاره ای نداریم و موقتیه و قبول کرد. از اون به بعد همه توانشو گذاشت رو این که موادو ترک کنه و کامرانو کامل مال خودش کنه و حسابی وقتشو با اون میگذروند. به قول خودش قلاب انداخته بود دورش و نمیخواست این دفعه دیگه بذاره از چنگش در بره. خیلی عجیبه که یه زن همچین حرفی راجب یه مرد دیگه به شوهرش بزنه، ولی احتمالا فهمیدید که وقتی به اون زمان رسیدیم من و نوشین دیگه فقط رو کاغذ زن و شوهر بودیم. اینو خودشم حتی یه بار بهم گفته بود. از اون به بعد که آرتینو هر ده پونزده روز یه بار میدیدیم و همش خونمون نبود دیگه بیشتر وقت میشد باهم صحبت کنیم. من از کشفیات جدیدم راجب خودم بهش گفتم و اونم بهم گفت از اولشم باید همینا رو میفهمیدم و این که کاملا ازم حمایت میکنه. بهم گفت کامران میخواد کلا از ایران بره و اونم میخواد اگه بتونه راضیش کنه که اونم همراه خودش ببره. قرار شد اگه تونست همچین کاری کنه از هم مسالمت امیز طلاق بگیریم و من برم دنبال زندگی جدید خودم. اونم قول میده تا جایی که میشه هوامو داشته باشه و نذاره از نظر مالی بهم سخت بگذره. من میدونستم خیلی انتخاب دیگه ای ندارم و نوشین دیگه زن من نیست. من خودم شک داشتم میخوام مرد باشم یا زن، چه جوری میخواستم زن داشته باشم؟ این شد که قبول کردم. میدیدم که اون هرزگاهی وسط حرفاش موقع حشری بودن از این که میخواد زن کامران بشه یا ازش بچه داشته باشه حرف میزنه و کامرانم به حساب این که حشریه زیاد جدی نمیگیره، ولی مطمئن بودم نقششه و حرفاش داره کم کم رو ذهن رئیس اثر میذاره.منم شروع کرده بودم و دیگه کامل برای خودم یه زندگی جنسی جدا داشتم و حسابی کیر میخوردم و کون میدادم و زنونه پوشی میکردم. با محمد سکس میکردم ولی وقتی حشری میشدم اول میرفتم سراغ آرتین. ازش خواهش میکردم بیاد خونه یا بذاره من برم خدمتش حسابی کونمو بکنه. خجالت میکشیدم، ولی چیکار میکردم؟ دیگه نمیتونستم فکر کیر کلفتشو از ذهنم دور کنم. وقتی بار اول بعد از سکس اون روزمون ازش خواهش کردم بذاره فقط یه بار دیگه کیرشو ساک بزنم از قیافش معلوم بود خیلی مغرور شده، ولی دیگه واسم مهم نبود. دلم میخواست کیرش تو من باشه. دیگه آبرو و پول و زنم و هیچی واسم مهم نبود. فقط دلم میخواست یه بار دیگه کیرشو مزه کنم. واقعا اون کیر عظیمش شایسته عبادت بود. منم دیگه کاملا احساسات مردونم از بین رفته بودن و به کیرش معتاد شده بودم و نمیتونستم کاریش کنم. اینجا بود که فهمیدم دیگه تا آخر زندگیم قراره همینطوری باشم. انگار هدف زندگی من از اولش سرویس دادن به مردای قوی و راضی نگه داشتنشون با دهنم و کونم بود و خودم نفهمیده بودم. دهن گرسنه من از اول درست شده بود تا با کیر کلفت مردایی مث آرتین تصاحب بشه، همونطور که زنم از اولش برای افتادن زیر مردا و جندگی درست شده بود. آرتین خیلی کم به درخواستام جواب مثبت میداد و بیشتر با محمد سکس میکردم، ولی دلم کیر آرتینو میخواست. کیرش قشنگ شبیه پورن استارای مرد کیرگنده بود. یه بار که به التماسام جواب مثبت داد و رفتم خونش یه ست خیلی سکسی زنونه پوشیدم و ارایش کردم و کلاه گیسمو گذاشتم و سکس کردیم، بعدش صحبتو برد سمت خونوادم. بهم گفت خانوادمو نشونش بدم. عکس خواهر کوچیکترمو که دید گفت "عجب آبجی کسی داری تو، چرا تا حالا چیزی نگفته بودی؟ ببینم شوهر داره؟" گفتم نه ارباب. گفت "چجوریه پایست؟" گفتم "نمیدونم به خدا. جلوی من که خیلی نشون نمیده" گفت "پس هنوز نمیدونه داداشیش ارایش میکنه و کون میده و کس زنشو واسه مردا نگه میداره نه؟.... ببینم دوست داری من واست بکنمش یا نه؟" با یکم خجالت گفتم "راستش خیلی دوست داشتم سکسشون با اون پسره الیاس که موقع دبیرستان باهاش دوست بودو ببینم ولی اون موقع غرورم اجازه نمیداد. الان که خیلی دوست دارم به شما بده" گفتش "تو کاریت نباشه، تا یه هفته دیگه مخشو زدم" و شمارش و ایدی اینستاشو ازم گرفت و یه سری سوال راجبش ازم پرسید، منم همه رو قشنگ جواب دادم.ده روزی بعد بود که بهم زنگ زد گفت برم پیشش. وقتی رفتم خواستم برم لباس زنونه هامو بپوشم و اماده شم که گفت "بیا بشین اینجا میخوام یه چیزی نشونت بدم" وقتی نشستم و گوشیشو داد دستم فکم چسبید کف زمین. یه عکس از خواهرم بود که زانو زده بود جلوش و داشت کیرشو ساک میزد. نگاه نمیکرد ولی خب معلوم بود خودشه. باورم نمیشد به این سرعت مخ خواهرمو زده بود و کرده بودش. اگه اون عکسو نشونم نمیداد میگفتم دروغ میگه. دست گذاشت رو رون پام و گفت "چه داغ شدی. خیلی حال کردی خواهرتم کردم؟" اروم گفتم "مبارکتون باشه" گوششو اورد نزدیک و گفت "چی گفتی نشنیدم" صدامو صاف کردم و بلند گفتم "مبارکتون باشه ارباب، نوش جونتون" خندید و گفت "معلومه که نوش جونم، شیره جونمو کشید خواهر جندت. خانوادگی کیر دوست دارید انگار... ولی همین یه بار بیشتر نمیکنمش، کسش بو میداد. معلومه زیاد کیر میره توش" بعد بهم گفت "یه نیم ساعت وقت دارم، بعدش باید برم جایی. بدو برو خودتو خوشگل کن بیا ببینم" منم گفتم چشم و سریع رفتم تو اتاق خودمو واسش اماده کردم. ده دقیقه ای کامل اماده شدم و به قول خودش از سعید تبدیل شدم به سعیده. فیشنت نوشینو پوشیده بودم که کونم حسابی واسش بیفته بیرون و یه سوتین بدون بندم از کشوش کش رفته بودم پوشیده بودم. وقتی اومدم لخت لم داده بود رو مبل. بهم گفت "اگه بتونی زیر یه ربع ابمو با دهنت بیاری دیگه یه هفته فقط تو رو میکنم، وگرنه دیگه تا یه ماه از کیرم خبری نیست" و با گوشیش تایمر گذاشت. رفتم زانو زدم بین پاهاش پایین مبل و شروع کردم نوک سینه های عضلانیشو مک زدن. فهمیده بودم از این کار خیلی خوشش میاد. چشاشو بست و با لذت گفت "افرین دختر کوچولوی من. سینه هامو بخور. بازوهامو بوس کن... افرین" بعد محکم کونمو اسپنک کرد و گفت "برام مهم نیست چی بین پاهاته. من فقط اون کون گندتو میخوام... با این کونی که تو داری هیشکی واسش مهم نیست که پسری. وقتی میشه تا دسته تو همچین کونی تلمبه بزنی چه فرقی داره جلوش چی اویزونه؟"بعد سرمو داد پایین جلوی کیرش. اون بوی غلیظ کیرش دوباره مستم کرد. زبونمو کشیدم زیر خایه هاش و بوسشون کردم. کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم دارکوبی براش ساک میزدم. از برخورد کیرش به ته گلوم عشق میکردم. عاشق وقتی بودم که پشت سرمو با دستش میگرفت و دهنمو بی هیچ رحمی محکم میگایید. عاشق وقتی بودم که سرمو با دستاش نگه میداشت و کیرشو میکرد ته گلوم. تو همون حالت بهم گفت "جون کی کس میخواد وقتی همچین دختر کوچولوی باتربیتی داری که با دهنش کیرتو مث جارو برقی میکشه تو؟" من هی بیشتر انگیزه میگرفتم و از جون و دل واسه ساک زدن کیرش مایه میذاشتم. آخرش وقتی داشتم خایه هاشو از پایین میخوردم و کیرشو با دست میمالیدم و اونم با کونم بازی میکرد ابش اومد ریخت پایین رو صورتم و همون موقع صدای زنگ تایمر اومد. حس خیلی خوبی داشت، حس میکردم تو مسابقه کیرخوری حرفه ای برنده شدم. کیرشو گذاشت تو دهنم بمونه تا یکم ساک بزنم و باقی مونده ابشم بیاد. وقتی کامل ارضا پاشد گفت "حقا که از زنا هم جنده تری" و پاشد لباساشو پوشید و رفتیم. بر خلاف قولش این تقریبا آخرین باری بود که من کیر آرتینو خوردم. بعدش دو سه بار همو دیدیم کلا. اون تو اون چندوقت اروم اروم منو به یه جنده معتاد کیر تبدیل کرده بود، درست شبیه زنم. دلم میخواست از هر راهی بگه بهش خدمت کنم. دیگه یه مدت بود تنها چیزی که تو ذهنم بود کیر خوش تراش و خوشگل ارتین بود و فقط از راه گاییده شدن کونم به دست ارتین یا فک کردن بهش میتونستم ارضا شم. دوست داشتم کونمو با اون دستای قویش بگیره و منو ثابت نگه داره و سوراخمو شخم بزنه، ولی اون خیلی دلش نمیخواست منو ببینه و همش منو میپیچوند. بهش حق میدادم. اون همه دختر و پسر دلشون میخواست زیر هیکل فوق العادش و کیر بی نقصش بخوابن، چرا باید خودشو درگیر من و نوشین میکرد؟ بعدم که اون اتفاقا پیش اومد و برای همیشه از دیدنش محروم شدم، ولی تا همین امروزم هر وقت کیر میخورم یا کون میدم یا حتی میخوام خودارضایی کنم خیلی وقتا یاد پسر خشنی میفتم که برای همیشه منو به کیر معتاد کرد و کاری کرد گرایش جنسی واقعیمو کشف کنم و با یادش ارضا میشم. روحش شاد. جریان مرگش و اتفاقای عجیب آخر رابطه همگیمونو به زودی واستون میگم.اما بذارید از رابطه زنم و رئیس واستون بگم. نوشین این بار دیگه قشنگ کامرانو جذب خودش کرده بود و به قول خودش قلاب انداخته بود دورش. اونم واقعا نوشینو دوست داشت یا حداقل این فرم رابطشونو دوست داشت. مردای قدرتمند این سنی از شوگرددی بودن خوششون میاد دیگه. نوشین به کمک دکتر و درمان موادو ترک کرد و نذاشتیم کامران بویی ببره. خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر که تونست. اون روزی که میخوام واستون تعریف کنم قرار بود کامران بیاد خونه. صبحش نوشین وایساده بود جلو اینه حموم و همونطور که شلوار استرچ تنگشو بالا کشید و کون بزرگ و ژله ایش بالا پایین میپرید بهم گفت "سعید حالا که اون کوفتیم ترک کردم دیگه واقعا دلم میخواد بچه دار شم. میخوام از همین امروز قرصامو بندازم دور" گفتم "اخه چرا عزیزم؟ میدونی بچه چقد دردسر داره؟" گفت "تو که زن نیستی، نمیدونی ادم به یه سنی که میرسه چه جوری دلش بچه میخواد. بعدم اگه از کامران حامله شم میتونم کامل مال خودم بکنمش" سعی کردم عصبانیتمو کنترل کنم و گفتم "میخوای از کامران بچه دار شی؟" خندید و همونطور که کونشو تکون میداد گفت "چرا نشم؟ هم باهوشه هم موفقه، هم پولداره و کیر و هیکل خوبی داره. از خدامه بچم به کامران بره" من که خیلی حس بدی پیدا کرده بودم گفتم "عزیزم میدونم من دیگه شوهرت نیستم ولی نمیدونم چرا بازم ناراحت میشم از این حرفا" خندید و اومد جلوم وایساد و به کیرم نگاه کرد. از وقتی آرتین از زندگیمون رفته بود و کاملا روشن شده بود که نوشین دیگه زن من نیست نوشین کیرمو قفل نمیزد و حتی ازاد بودم خودارضایی کنم، ولی بعد اون دوره نسبتا طولانی که کیرم همش قفل بود دیگه کیرم به زور راست میشد. اکثرا حتی موقع کون دادن یا خودارضایی با دیلدوی نوشینم ابم همونطور که کیرم خوابیده بود میومد. دیگه کامل کیرم بی مصرف شده بود و هیچ شباهتی به کیر یه مرد نداشت. نوشین کیرمو محکم گرفت و گفت "عزیزم من به رقابت اسپرما اعتقاد دارم. دوست دارم بچم بهترین ژنو داشته باشه. ولی حالا که دل کوچولوت میشکنه به جفتتون فرصت برابر میدم حاملم کنید"بعد گفتن این حرف دستمو گرفت رفتیم بیرون. من که باورم نمیشد به همین راحتی قبول کرده باشه منم بتونم بچه دارش کنم واقعا خوشحال بودم و حتی احساس غرور میکردم، ولی یکم نگران بودم که نتونم راست کنم. نشست رو تخت و بهم گفت جلوش وایسم. ازم پرسید "اخرین بار کی جق زدی؟" با خجالت گفتم همین دیروز. خندید و با یه نگاه شیطون گفت "نچ، بازم زیاده. قبل این که منو بکنی میخوام یه بار ابت بیاد" و دستشو حلقه کرد دور کیرم و شروع کرد زدن. من که از خدام بود یه بار دیگه واسم جق بزنه فقط ساکت وایسادم تا کارشو بکنه. کم کم کیرم راست شد و اونم خیلی حرفه ای واسم میزد. انگشتشو از پایین کرد تو سوراخ کونم و همزمان کونمم میکرد. تو چشام نگاه میکرد و با لباش واسم بوس میفرستاد. فک کنم دو دقیقه طول نکشید که ابم اومد و دوباره از سر کیرم ریخت پایین. هنوز حتی کامل ارضا نشده بودم که نوشین دستای خیسشو مالید به شکمم و گفت "بدو بکن تو کسم وقت نداریم، الانه که کامران بیاد" من که میدونستم الان کیرم میخوابه گفتم "میشه یکم صبر کنی؟ همین الان ارضا شدم" با اخم گفت "تو چه مردی هستی؟ از اون آرتین یاد بگیر. هنوز آبش تو کسم خشک نشده بود دوباره فرو میکرد تو. چجوری میخوای با این کیر ضعیفت بابا شی؟" قشنگ میخواست تحقیرم کنه و کاری کنه خودم بگم نمیتونم. من شاید برای این که پررو باشم شایدم برای این که خودمو بیشتر تحقیر کنم همونطور کیر خوابیدمو کردم تو کسش. شروع کردم با زحمت تلمبه زدن. نوشین خندید و گفت "کردی توش؟ هیچی حس نمیکنم" من بدون این که چیزی بگم فقط کردنو ادامه دادم. نوشین گفت "بذار گوشیمو بیارم ببینم اینستا چه خبره" و پاشد گوشیشو اورد و دوباره خوابید. این رفتار تحقیرامیزش باعث شد یکم کیرم راست بشه. همونطور که اون تو گوشیش بود من کسشو میکردم. کیرم کم کم تو کسش راست شد و شروع کردم محکمتر تلمبه زدن. نوشین با بی تفاوتی گفت "هروقت ابت اومد بهم بگو" با این حرفش خیلی بیشتر حشری شدم و شروع کردم با همه سرعتم تلمبه زدم و ارضا شدم. خودم فهمیذم که تخمای خالیم فقط تونستن دوتا قطره آب شفاف و زلال بیرون بدن.نوشین پاشد و با خنده و طعنه گفت "افرین پسر قوی، ببینیم تو بابا میشی یا کامران" بعدش به رئیس پیام داد و یه بومرنگ اینستاگرام از کونش که فقط شرت پوشیده بود و داشت تکونش میداد فرستاد. زیرش نوشت "عزیزم موقع تخمک گذاریمه. قرار بود امروز بیای پیشن یه بچه خوشگل شبیه خودت برام درست کنی" اونم جواب داد تو راهه. نوشین بهم گفت "من میرم تو اتاق یه سری تمرینای مدیتیشن باروری انجام بدم تا واسه کامی جونم اماده شم. وقتی درو زد راهنماییش کن بیاد بالا و ازش پذیرایی کن تا بیام" منم گفتم چشم. کامران اومد و بهش خوش امد گفتم و براش ابمیوه بردم. وقتی نوشین اومد باورم نمیشد چقدر سکسی شده بود. یه ساپورت تور مشکی پوشیده بود که با دوتا بند وصل میشد به تاپ مشکی و فوق سکسیش، با اون کفشای پاشنه بلندی که همیشه تو خونه میپوشید و یه شرت مشکی هم زیرش. یه تیپ کاملا مشکی زده بود که تضادش با پوست سفید و اون هیکل گوشتیش باعث میشد خیلی سکسی تر بشه. یه چوکر مشکی قشنگم انداخته بود دور گردنش. دقت کرده بودم از اون روز تو باغ به بعد همیشه یکی از اینا مینداخت گردنش. فک کنم بهش حس برده بودن میداد بدون این که واقعا بخواد زنجیر بندازه گردنش. اومد کامرانو بوس کرد و به من گفت بشین رو زمین. همونطور که بالا سرم وایساده بود از رو شرت دست میکشید رو کسش و تو چشام نگاه میکرد و هممونطور که لبشو گاز میگرفت گفت "عشقم اومده اینجا با اون تخمای گندش حاملم کنه. گریه کن و با اشکات جق بزن، چون امکان نداره با اون دوتا قطره آبت منو حامله کرده باشی. فقط کسمو به خارش انداختی... دوست دارم بهم التماس کنی تا بذارم لحظه بسته شدن نطفه بچتو ببینی. دوست دارم التماس کنی تا بذارم بخوابی زیرمون و آبی که از کسم ریخته رو کیرش و میچکه پایینو بخوری... بهم التماس کن" منم بازیشو ادامه دادم و گفتم "خواهش میکنم، اجازه بده من بسته شدن نظفه بچمو ببینم نوشین. خواهش میکنم این فرصتو از من نگیر" خندید و دستشو کشید رو صورتم و گفت "از بابای بچه هم خواهش کن... ددی شما اجازه میدی سکسمونو ببینه؟" کامران خندید و گفت "فقط به این شرط که موقع کردن تشویقم کنه" و دوتایی خندیدن. نوشین همونطور که سر کیرشو بوس میکرد دوباره رو به من گفت "دوست داشتی الان تو کیرشو بخوری نه؟ دلت میخواست تو هم کس داشتی تا کامل ابشو خالی کنه تو کست نه؟" من گفتم بله و رفتم جلوتر. کامران محکم با دست زد تو سینم و گفت "گمشو عقب ببینم... نگات به کیر من نیفته که گردنتو میشکنم" من گفتم ببخشید و رفتم عقب. همونطور که ثابت وایساده بود و زنم واسش کیرشو میخورد بهم گفت "زنت واسه کیر من مث اون کس مصنوعیه که واست اوردم، هرجور دلم بخواد ازش استفاده میکنم تا ارضا شم، آبمم تا قطره آخر خالی میکنم توش. جفتشونم تو باید تمیز کنی" نوشین گفت "جون اره ددی، این دفعه اخری که سکسمونو میبینه جوری تحقیرش کن که هیچوقت یادش نره... دلم میخواد کسمو جوری محکم بکنی که جونم دربیاد. آبتو بریز توش واسم یه بچه خوشگل شبیه خودت درست کن" کامران بهش گفت "جون الان یه هفتست نیومدم تا خوب آبمو تو کست خالی کنم" با خودم فکر کردم واقعا عادلانه نبود که اون این همه از قبل میدونست و من یهو باید میومدم. تازه یه بارم قبلش تخمامو خالی کرد. نه این که واسم مهم باشه دیگه، من که دیگه میدونستم باید تا آخر همیشه زیر کیر باشم و بیشتر احساس زن بودن میکردم تا مرد بودن، ولی بازم یه جورایی دلم میخواست من باشم که نوشینو حامله میکنم نه کامران. میدونم خیلی عجیبه ولی خب احساسم اینطوری بود دیگه. خلاصه نوشین ده دقیقه ای تخماشو ماساژ داد و خایه هاشو خورد تا آماده حامله کردنش شه قشنگ. بعد کامران دراز کشید رو مبل و نوشینو کشید رو خودش نشوند رو کیرش. چندتا با کیرش زد وسطش شیارش و کیرشو گذاشت تو کسش و شروع کرد تلمبه زدن. دستای مردونشو دور کمرش حلقه کرده بود و تو کسش تلمبه میزد. نوشین خودشو کامل رو بدن لختش رها کرده بود و ازش با احساس و محکم لب میگرفت. وقتی دید من پشتشونم سرشو بلند کرد دستشو کشید تو کسش و رو کیر کامران و مالید تو صورتم و با خنده گفت "میدونم خیلی دلت میخواد کس من و کیر ددیو همزمان بلیسی، ولی امروز فقط همین گیرت میاد که ابمونو بمالم به صورتت" کامران شروع کرد محکمتر تو کسش تلمبه زدن جوری که پرت میشد بالا پایین.بعد زنم پاشد به کمر خوابید رو مبل. همونطور که به پشتی مبل تکیه داده بود دوتا پاهاشو تا جایی که جا داشت از هم باز کرد و گفت "بفرمایید کسم متعلق به شماست" کامرانم که خیلی با این کارش حال کرده بود سر کیرشو گذاشت دم کسش و با یه فشار هلش داد تو. الان بکن زنم داشت بدون کاندوم و بدون قرص پیشگیری کس زنمو میکرد. با این که یه ساعت پیش ارضا شده بودم حاضر بودم هرکاری کنم که اون احساس مست کننده لمس کس گرم و نرم زنم با پوست کیرشو یه بار دیگه تجربه کنم. همونطور که کامران رو بدنش خم شده بود و تلمبه میزد نوشین لبشو برد نزدیک گوشش و در گوشش گفت "من بچتو میخوام کامی... ابتو بریز تو کسم. کاری کن هر قطرش تا ته کسم بره پایین ددی. کاری که این از پسش برنمیادو تو انجام بده عشقم" انگار این حرفاش یه حس عجیبی تو کامران بیدار کرده باشه کامران دست چپشو گذاشت رو شکمش و همونطور که فشار میداد شروع کرد پنج برابر قبل محکمتر تلمبه زدن. با خودم فک کردم یعنی واقعا میخواد از رئیس بچه دار شه؟ هنوز باورم نمیشد. شاید چند ماه پیشش میگفتم خیلی زیاده رویه ولی اون موقع دیگه کاملا زنمو متعلق به کامران میدونستم. من دیگه حتی یه ذره هم حقی رو بدنش نداشتم و همه اینو میدونستن. کامران آش خیلی زود اومد. انگار ماساژ دادن خایه هاش و ساک زدن طولانی قبل سکس کار خودشو کرده بود. ولی وقتی اومد آبش انقدر زیاد بود که چند ثانیه بعد برگشت و از کسش اومد بیرون. یه آب غلیظ و سفید از کسش ریخت بیرون. کسش هنوز دل میزد و بدنش میلرزید. خیلی صحنه قشنگی بود. دو دقیقه بعد که هنوزم تو اون حالت خوابیده بودن نوشین بهم گفت "عزیزم چون تو شوهرمی میخوام بهت یه آوانس بدم. میتونی بیای آبشو بلیسی تا بچه دار نشم" من که یه جورایی سختم بود ولی آخرین چاره ای بود که داشتم رفتم جلو. گفتم حداقل یکم آب کیر میخورم. رئیس با دیدن من که آبشو از کس زنم لیس میزدم محکم میزد رو پاش و میخندید.بعد این که حسابی کسشو لیس زدم و تمیز تمیز شد، نوشین منو بوس کرد و رو به کامران گفت "باید اینم ببریم اونجا خدمتکارمون بشه. راننده و تمیزکار و پرستار بچه و هیچی دیگه نمیخواد بگیریم. همشو همین انجام میده. ببین چه پسر خوبیه" بعد به من گفت "عزیزم میدونم دلت میخواد بچه از تو باشه، ولی بهت قول میدم تو باباش نیستی. بعضی از مردا رو میشه ازشون بچه دار شد، بعضیا رو هم نمیشه. من همیشه بهت گفتم تو اصلا مرد نیستی. به جای این که هنوزم بخوای تلاش کنی مرد باشی، همین کار خوب چندوقتتو ادامه بده و رو دختر شدن تمرکز کن. اگه میخوای به منم کمک کنی کم کم فکر خرید سیسمونی بچه باش... فکرشو بکن چقد بچه من و کامی خوشگل میشه... الهی قربونش برم" کامران اومد یه پوزخندی زد و از نزدیک تو صورتم گفت "بابا شدنت مبارک" و رفت دستشویی. من فقط همونطور نشستم رو زمین و به نوشین نگاه میکردم. هنوزم امیدوار بودم بره قرص اورژانسی بخوره یا بهم بگه برم براش بخرم، ولی نه. انگار واقعا تصمیمشو گرفته بود از رئیس بچه دار شه و درجه بیغیرتی منو چند پله فراتر از کسکش تمام ببره. کاری نمیتونستم بکنم، بدن خودش بود و اختیارش دست خودش بود. فقط میتونستم طلاقش بدم، که البته از اون زمان تا زمانی که طلاق گرفتیم فاصله زیادی باقی نمونده بود. همونطور که حدس میزدم کامران طلاق نوشینو ازم گرفت. به زودی داستانشو واستون میگم.
« وقتی ده سالته میگی میتونی چهارتا پسر گنده رو همزمان بزنی، وقتی سی ساله میشی میگی میتونی واسه چهارتا پسر گنده همزمان بزنی » این عالی بود 😁😁
قسمت سی و دومزندگی همینطور برامون جریان داشت تا این که یه ماه بعد تست حاملگی نوشین مثبت شد. وقتی با خوشحالی بهم گفت واقعا شوکه شدم و خیلی دپرس شدم. انگار یه آب سردی روم ریخته بودن که از خواب بیغیرتیم بیدار بشم. همیشه فکر میکردم همه این بیغیرتیا و سکسای مختلف بازیه و هروقت بخوام میتونم ازش بیام بیرون، ولی وقتی یه مرد دیگه زنتو حامله میکنه و میفهمی به جای تو بچه اون تو شکمشه، دیگه رسیدی به آخر خط. فکر این که من باید بچه کامرانو بزرگ کنم و وقتی به دنیا میاد همه به من تبریک میگن ولی همزمان نوشین با شیطونی و خنده بهم نگاه میکنه که یادم بیاد من باباش نیستم، باعث شد بی اختیار بزنم زیر گریه. همه جور کاری کرده بودم و به تحقیر و خدمت علاقه داشتم ولی این دیگه غرورمو کامل خرد کرد. تو اون لحظه احساس میکردم به هیچ دردی نمیخورم و اگه بمیرم هیچ اتفاقی نمیفته. نوشین اومد جلو بغلم کرد و گفت "غصه نخور، مگه این همه باهم حرف نزده بودیم؟ قرار شد قبول کنی که من دیگه مال اونم... مشکل تو اینه که هنوز اصرار داری مرد باشی و وظیفه شوهریتو انجام بدی. باید بیخیال بشی یکم سعید. یه روزی تو هم عمل میکنی و یه خانوم خوشگل میشی. چه میدونی شاید اصن مامان شدی. گریه نکن دیگه" من گفتم "مبارکه نوشین. میدونم اشکال نداره تو هم تقصیری نداری، فقط دوست نداشتم باورم بشه از دستت دادم" لپمو بوس کرد و گفت "از دست ندادی که سعید. من هیچوقت مال تو نبودم. الانم فقط کامران بابای بچم شده، ولی میتونیم تا آخر زندگی باهم دوست باشیم. نزدیکی که فقط زن و شوهر بودن نیست" ازش تشکر کردم و گفتم اگه اجازه هست احتیاج دارم تنها باشم و از خونه زدم بیرون. کلی تو شهر چرخیدم و گریه کردم و فک کردم. این دیگه ته خط بود. نوشین دیگه کامل از دستم رفته بود و الان دیگه باید باورم میشد. کلی فک کردم و دیدم چاره ای نیست و درستش همینه که دیگه باهم نباشیم. گفتم بهش میگم که من نمیخوام بچه یه مرد دیگه رو بزرگ کنم. هنوز اونقد بیغیرت و پست نشده بودم. حتی اگه جنسیتمو تغییر میدادم یا هر روز بردگی میکردم دلم نمیخواست بچه زن سابقم و رئیس عوضیمونو بزرگ کنم.وقتی برگشتم خونه نوشین گفت به کامران گفته و وقتی شنیده کلی خوشحال شده و داره میاد اینجا باهامون حرف بزنه. من همونجور دپرس نشستم رو مبل تا بیاد. وقتی اومد نوشین رفت بغلش کرد و کلی همو بوس کردن و به هم تبریک گفتن. وقتی این چیزای همیشگی تموم شد کامران اومد نشست و به نوشینم گفت بشینه و شروع کرد "ببین سعید من حاشیه نمیرم، یه راست میرم سراغ اصل مطلب. جفتمون میدونیم این بچه ای که تو شکم زنته از منه. حالا به موقعش آزمایشم میدیم که مطمئن بشیم، ولی گمون نکنم تو هم شک داشته بشی. نوشین عشق منه و میخوام واسم یه بچه به دنیا بیاره، از اون زنم و بچه هاش که خیری ندیدم. ولی نمیشه تو بزرگش کنی، دلم میخواد خودم بالا سر این بچه باشم. یه راه بیشتر نداری، این که قبل از این که شکمش بیاد جلو و همه بفهمن طلاقش بدی تا من بتونم از ایران ببرمش. من اونجا کارام ردیفه و میتونم زندگی خوبی واسشون درست کنم، خودتم میدونی که خوشبخت میشه... واسه این که یهو حرفی نزنی و همه چی همینجور به خوبی و خوشی بینمون تموم بشه دو سه تا چیزم این ور و اون ور میزنم به اسمت که یه پولی دستتو بگیره. اینم لطف منه وگرنه وظیفه ای ندارم... پس چی شد؟ با خانواده هاتون حرف میزنید و دفتر دادگاهتونو میرید و در اسرع وقت طلاق میگیرید. منم کارای اومدن نوشینو شروع میکنم. اگه حرفی هست بگو میشنوم" من که تو اسیب پذیرترین حالت روحیم بودم و کاملا خورد شده بودم یکم فک کردم و گفتم "باشه قبوله اقا کامران. همین بهترین راهه" اونم گفت "افرین پسر خوب... من و نوشین امشب میریم بیرون جشن بگیریم، اگه تو هم دوست داشته باشی میتونی همراهمون بیای ولی اصرار نمیکنم چون میدونم حسابی ناراحتی. حقم داری" گفتم "نه ممنون، شما برید بهتون خوش بگذره" نوشین پاشد رفت تو اتاق حاضر شه تا برن بیرون. موقع رفتن لپمو بوس کرد و گفت "افرین عزیزم، بهت افتخار میکنم که اینقد بادرک و شعوری. هیچ وقت این کارتو یادم نمیره"خلاصه که به همین راحتی رئیس مجبورم کرد زنمو طلاق بدم. قرار شد فقط به خانواده هامون و فامیلا بگیم که داریم طلاق میگیریم و به بقیه دوست و اشناهایی که قرار نبود من ببینم بگیم داریم باهم میریم امریکا. بالاخره نمیشد بگیم نوشین قراره با یه مرد پولدار که هم سن باباشه و زن و بچه هم داره بره امریکا. شروع کردیم کارای جدا شدنو انجام میدادیم و همه چیز خوب پیش میرفت. خانواده هامونم خیلی مخالفت زیادی نکردن. نوشین میگفت خانوادش انگار میدونستن ما ازدواجمون جواب نمیده. مامانش بهش کلی سرکوفت زده بود که بهت گفتم این پسره از باباتم بدتره باهاش ازدواج نکن. خانواده منم وقتی براشون توضیح دادم که خیلی وقته مشکل داریم و دیگه نمیتونیم ادامه بدیم درک کردن و گفتن ازم حمایت میکنن. ما هنوز باهم تو یه خونه زندگی میکردیم و تو یه تخت میخوابیدیم، هرچند هروقت کامران میخواست بیاد من از خونه میرفتم بیرون تا راحت باشن. راستش اگه میموندم کامران میخواست باهام بدرفتاری کنه و منم دیگه نمیخواستم جلوش بیغیرت باشم.یه شب که با نوشین حسابی مست کرده بودیم و تو تخت خواب دراز کشیده بودیم و از همه چیز تو مستی حرف میزدیم ازم پرسید "سعید... من و تو این همه باهم شیطونی کردیم. دیگه کاری نمونده که نکرده باشیم، مونده؟" گفتم یعنی چی؟ گفت "مثلا تو این مدت فانتزی ای اومده تو ذهنت که خیلی تحریکت کنه ولی اجراش نکرده باشیم؟" گفتم "اره راستش من همیشه پشیمون بودم که چرا به حرفت گوش نکردم و حمودو نیاوردم بکنتت. خیلی دلم میخواست بدن سفید مفیدتو زیر هیکل یه مرد سیاه و بزرگ ببینم. به نظرم اگه امریکا به دنیا اومده بودی میتونستی یکی از بهترین پورن استارای دنیا بشی، از اینایی که یه کیر سیاه سی سانتی و کلفتو تا ته تو کسشون جا میدن و آخ نمیگن" خندید و با لحن شیطون گفت "حالا تو امریکا واسه اون زیاد وقت دارم... دیگه چی؟" یکم فکر کردم و گفتم "راستش اینی که میگم چند دفعه با تصورش ابم اومده ولی خب میدونم نمیشه اجراش کنیم. دوست داشتم شبیه اون اوایل که یه بار با تینا دوتایی تحقیرم کردید؟ دوست دارم یه بار هرچی زن میشناسم یه جا جمع باشن و همگی منو اون جوری تحقیر کنید. میدونم نمیشه ولی تصورش برام خیلی حشری کنندست" یکم رو تخت جابجا شد و گفت "کی گفته نمیشه؟" گفتم "چه جوری اخه؟ ما چندتا زن دور و برمون داریم که پایه باشن ارباب من بشن؟" گفت "همشون ارباب نیستن ولی میتونیم کاری کنیم بردگی تو واسه منو نگاه کنن... این زنای باشگاهمون از اون خرابان همشون. میتونم به بهونه گودبای پارتی دعوتشون کنم اینجا و تو هم ازمون پذیرایی کنی و کم کم بهشون بگم تو برده منی و اگه پایه بودن بهشون نشون بدیم. دوست داری؟" گفتم "نمیدونم، ابرومون میره یهو نوشین" خندید و گفت "کدوم آبرو؟ من که دیگه دارم میرم هیچ موقع هم برنمیگردم، تو هم که اینا رو نمیشناسی دیگه هم نمیبینیشون. بذار این دم آخری یکم حال کنیم بابا" منم دیدم راست میگه. با خودم گفتم اگه الان نکنم وقتی نوشین بره دلم واسه این روزا تنگ میشه و حسرت میخورم که چرا استفاده نکردم. گفتم باشه. اونم با ذوق گفت "جون چه حالی کنیم" و رفت تو گروهی که داشتن شروع کرد تایپ کردن که دعوتشون کنه.صبح شد و موقع اجرامون رسید. نوشین بهم گفت "حواست باشه خوب بهشون سرویس بدی و هرکاری گفتم و گفتن انجام بدی. اینا زنایین که مث خودم قوی و سکسی ان. اگه ببینم داری به بدن من و دوستام نگاه میکنی و هیز بازی درمیاری یا با خودت ور میری من میدونم و تو. وایسا دودولتو قفل بزنم" منم وایسادم تا قشنگ شلوارمو بکشه پایین و کیرمو قفل بزنه. بعد بات پلاگشو داد دستم و گفت "اینو میگیری میکنی تو کونت. دوست دارم تمام مدت که دوستام اینجان این تو کونت باشه. اونا شاید نفهمن ولی من و تو میدونیم چرا اون جوری راه میری" منم از خدا خواسته ازش گرفتم کردم تو کونم. خلاصه کم کم همه زنای خوشگل با اون بدنای سکسی و ورزشکاری یکی یکی میومدن و ما بهشون خوش امد میگفتیم. یکیشون به نوشین گفت "نوشین جون نگفته بودی شوهرتم قراره باشه" نوشین خندید و گفت "سعید پسر خوبیه، راحت باشید جلوش فک کنید همه خانومیم فقط" و خندیدن. وقتی همه زنا اومدن و نشسته بودن دور هم نوشین صدا زد و به من که تو آشپزخونه بودم گفت "سعییید مردیم از تشنگی واسمون مشروب بیار" منم گفتم چشم و واسه همشون کوکتل درست کردم بردم. کل مدت مث خدمتکار به همشون رسیدگی میکردم. اونا هم حسابی مشروب میخوردن و مست شده بودن. بلند بلند میخندیدن و گرمشون شده بود. سینه های عرق کرده اون بلونده داشت دیوونم میکرد. من ادم هیزی نبودم ولی اگه کیرتون چند ماه پشت سر هم قفل باشه درک میکنید. یکیشون وقتی من لیوان اخریو دادم دستش به نوشین گفت "نوشین جون چه مرد حرف گوش کن و خوبی... واقعا شوهرته؟" نوشین خندید و گفت "وا معلومه عزیزم، مگه چیه؟ زن نمیتونه تو خونه رئیس باشه؟" زنه گفت "چرا ولی تو دیگه انگار همش حرف حرف خودته" نوشین گفت "تازه کجاشو دیدی" و پاشو گرفت بالا و اشاره کرد برم ببوسم. من فهمیدم بازی شروع شده و وقتشه حسابی خودمو تحقیر کنم. رفتم جلو همشون خم شدم و پای نوشینو بوس کردم. همه یه سری صدای متعجب از خودشون دراوردن و زدن زیر خنده. اون بلونده گفت "وای نوشین دهنت سرویس دختر... این چه شوهریه تو داری؟" نوشین گفت "شوهری که اختیار همه چی زندگیش دست منه. شوهر ایده ال"بعد تو همون حین بهم گفت شلوارمو جلو اونا دربیارم تا قفل کیرمو ببینن. منم با خجالت گفتم چشم و انجام دادم. وقتی دراوردم یکیشون داد زد پشمااام و همه خندیدن. اونی که از همه سنش پایینتر بود گفت "این قفله زدی رو کیرش؟" وقتی نوشین سرشو با ناز و عشوه تکون داد و تایید کرد گفت "اون وقت چجوری جیش میکنه یا ارضا میشه؟" نوشین خندید و گفت "از همین سرش میتونه جیش کنه. تا من اجازه ندمم نمیتونه ارضا بشه. هر وقت پسر خوبی باشه کلیدشو میارم قفلشو باز میکنم تا بتونه خودارضایی کنه... خیلی واسش خوب بوده. مثلا فک میکنین اگه کیرش اینطوری نبود میتونست ببینه چندتا خانوم خوشگل با لباسای راحت رو مبل نشستن و کاری نکنه؟ باید میرفت تو دستشویی جق میزد. الان ولی دیگه اصلا کیرش راست نمیشه" دوستش پرسید "جدی؟ یعنی هیچ جوره راست نمیشه؟" نوشین خندید و گفت میخوای پاشو خودت امتحان کن. زنه پاشد اومد سمت من و کونشو چسبوند به کیرم و شروع کرد تکون دادن. همگی قهقهه میزدن و دست میزدن و من فقط ثابت وایساده بودم. نوشین گفت دیدید گفتم؟ یکی دیگشون گفت "این کوچیک نیست واسش؟ کیرش درد نیاد یه وقت" نوشین خندید و گفت "نه بابا کیرش کلا همینقده" اون یکی دوباره پرسید "واسه سکس چیکار میکنید؟" نوشین همونطور که با یه انگشت میکشید زیر خایه های من دستشو اورد بالا سر قفل کیرمو گرفت و گفت "کاری نداره که، سکس نمیکنیم. جوونای محل و شرکت و دوستاشو میارم منو بکنن و سعیدم مشکلی نداره" زنه با تعجب پرسید "واقعا؟" نوشین اروم با دست زد رو شکمم و گفت "خودت بهشون بگو" من سرمو انداختم پایین و گفتم "بله همینطوره. کیر من لیاقت کس نوشین خانومو نداره" که همگی زدن زیر خنده و با نگاهای تحقیرامیزشون داشتن قورتم میدادن.زن موبلونده گفت "وای کاش میشد منم با کیر بی مصرف شوهرم همین کارو کنم" نوشین گفت "حالا این شاید نشه ولی میتونی وقتی نیست به بقیه پسرای سکسی بدی که" زنه خندید و گفت "فک کردی نمیدم؟ الان دوساله به دوست صمیمیش میدم. تا قبل این که اون منو بکنه اصلا نمیدونستم ارضا شدن یعنی چی و چرا بعضی زنا انقد دادنو دوست دارن" نوشین گفت "به خاطر مردای بی عرضه ای مثل اینه که خانوما سکس دوست ندارن دیگه... سکس خوب نداشتن که بدونن کیر چقد حال میده" یکیشون که ساکت تر بود گفت "وای اره... حالا که داریم همگی از شیطونیامون میگیم منم تا وقتی کیر مستخدم ساختمونمونو نچشیده بودم نمیدونستم کیر یعنی چی" اون یکی گفت "وای جدی به مستخدم ساختمونتون دادی؟" اونم خندید و گفت "اینطوری نگو خجالت میکشم... چیکار کنم خب؟ هم خوب میکنه هم مواظبه که حتما حال کنم... یه بار کیرشو از رو شلوار کارش دیدم، اصن باورم نمیشد کیر بتونه اینقد بزرگ باشه. این شد که گفتم بیاد بمالتش لای کسم تا ابش بیاد. از اون به بعد باهم جور شدیم... ادم فکرشم نمیکنه یه افغانی بتونه اینقد خوب بکنه" دختر کم سن تره گفت "همش به خاطر اینه که کار میکنن... مردای ایرانی همش کونشون رو مبله و دارن میلمبونن. اوناییشونم که کارین یا ورزشکارن کیرشون کوچیکه خیلیاشون. همه هم فک میکنن از کون فیل افتادن... من هنوزم دوست پسر سابقمو به بهونه های مختلف میکشونم که بیاد بکنتم. تنها کسی که خیلی باهاش بهم خوش گذشته همون بوده" اون یکی گفت "همینه دیگه عزیزم... وقتی یکی پیدا میکنی که خوب میکنه باید هرجور شده نگهش داری" اون زنه گفت "اره دیگه. من الان وقتی به دوست سیامک میدم ده برابر وقتی با اونم به خودم میرسم. میذارم هرجور میخواد منو بکنه. الکی نیست که الان زنا گرگ شدن، راحت کیر خوبو از ادم میقاپن. البته بلانسبت شما" نوشین خندید و به شوخی گفت "چرا بلانسبت؟ من که مردای هرکدومتونو ببینم بهش میدم، این از من"یکیشون گفت "جدی تا حالا به شوهرا یا دوست پسرای دوستاتون دادید؟" همه گفتن نه به جز اون زنه سن بالاتره. یه چشمک زد و گفت "چی دارید میگید اصلا؟" وقتی بهش اصرار کردن بگه گفت "راستش به بار شوهر دوستمو بردم ته باغ خودشون بهش دادم... خیلی حس خوبیه وقتی کنار یکی نشستی و نمیدونه دو قدمیش اب شوهرش داره رو رونای کپل تو وول میخوره از پاهات میره پایین" اون یکی گفت "پس معلومه تا حالا نشده کنار شوهرت نشسته باشی و مزه اب دوستش تو دهنت باشه" نوشین خندید و گفت "وای دقیقا" دختر جوونه با کنجکاوی ازش پرسید "یعنی شوهرت نمیدونه؟ یعنی تا حالا هیچی نفهمیده یا شک نکرده؟" زنه گفت "یکم شک دارم که میدونه ولی حدس میزنم چون میدونه که خوب نمیکنتم یا نمیخواد ازدواجمون یا رابطش با دوستش خراب شه هیچی نمیگه" دختره دوباره پرسید "اصلا چی شد که فهمیدی دوستش پایست یا خوب میکنه؟ چجوری شروع میشه؟" زنه رونای کلفتشو انداخت رو همدیگه و گفت "والا اینقد هی به شوخی از خودش تعریف میکرد و میگفت دخترا و زنا کشته مردشن که وسوسه شدم ببینم راست میگه یا نه. شوهرمم میگفت خیلی دختربازه. بی راهم نمیگفت. یه بار که رفتم واسش شلوار راحتی ببرم در اتاق مهمون یکم باز بود و کیرشو دیدم. باورتون نمیشه این کیر چقد کلفت و قشنگه. دیگه بعد اون هروقت میومد خونمون لباسای تنگ و ازاد میپوشیدم تا متوجه هیکلم بشه. یکم باهم تو اینستا جوکای سکسی فرستادیم تا یه روز که اومده بود خونه و داشتیم سه تایی مشروب میخوردیم شوهرم سرش داغ شد رفت تو اتاق بخوابه و فهمیدم وقتشه منو بکنه. اون شب فهمیدم دروغ نمیگفته. کیرش اصلا اولاش تو دهنم جا نمیشد. اینقد این پسر حشریه که وقتی ابش میاد بازم میتونه بکنه" دختر جوون تره گفت "جون بابا مریم جون تک خوری نکن دیگه" نوشینم گفت "من که میگم شوهرت خبر داره و حال میکنه. میدونی این سعید چندوقت خبر داشت من میدم و به روم نمیاورد؟" بعد شروع کرد داستان شب عروسیمونو واسشون تعریف کردن. اون حجم از بیغیرتی منو باورشون نمیشد. بعدم از همون موقع شروع کرد اومد جلو تا این که داستان شب ولنتاینو واسشون گفت. اون زن موبلونده گفت "نوشین جون همه تو باشگاه و محل میگفتن جنده ای ولی فک نمیکردم تا این حد جنده باشی" نوشین خندید و انگار ازش تعریف کرده باشه با ناز و عشوه گفت "مرسی عزیزم... میدونی تا حالا به چندتا ادم که میشناسه دادم؟ اکثرشون جلو خودش بوده" اونی که میگفت به دوست شوهرش میده گفت "وای نوشین واقعا بهت حسودیم شد، چه زندگی محشری داری. الانم که داره میبرتت امریکا" نوشین خندید و گفت "باید ببرتم، وظیفشه. من به خاطر چی باید با این به درد نخور بمونم؟ باید خرجم کنه و نازمو بکشه وگرنه ولش میکنم"خلاصه همینطوری مشروب خوردن و راجب شیطونیاشون حرف زدن و به من نگاهای تحقیرامیز کردن تا دیگه کم کم رفتن و مهمونی تموم شد. وقتی تموم شد نوشین ازم پرسید "چطور بود؟ دوست داشتی؟" گفتم "اره ولی دوست داشتم دلمونو بزنیم به دریا و کارای عجیب انجام بدیم" گفت مثلا چه کارایی؟ گفتم "مثلا دوست داشتم دسته جمعی باهم سکس کنید، یا بهشون بگی شرتاشونو دربیارن و منو مجبور کنی یکی یکی بو کنم و حدس بزنم هرکدوم مال کیه... یا دوست داشتم دیلدو ببندی منو از پشت بکنی اونا یکی یکی بیان کسشونو بذارن جلو دهنم و تا ارضاشون نکردم نرن تا نفر بعدی بیاد" نوشین خندید و گفت "دیگه شرمنده که چندتا پورن استار نیوردم واست... پررو" ازش پرسیدم "حالا نوبت تو شده... فانتزی تو چیه؟" چشاشو خمار کرد و لباشو گاز گرفت و گفت "منم مثل تو دوست دارم هرچی مرد میشناسم جمع شن... همه کسایی تا حالا یه بارم زیر کیرشون بودم بیان و کیراشونو بخورم و بهشون بدم، ابشونو تک تک بریزن رو صورتم، ولی حیف که نمیشه" پرسیدم خب دیگه چی؟ گفت "یا دوست داشتم یه بار یکی که تا حالا ندیدم و نمیشناسم بیاد تو خونه کس و کونمو یکی کنه... حتی قیافه همو نبینیم ولی قشنگ منو بکنه" من که دوست داشتم بازم بشنوم و خیلی حشری شده بودم گفتم "خب این که راحته. دیگه چی؟" گفت "این فقط واسه توئه ولی یه بار موقع خودارضایی به فکرم رسید و درجا ارضا شدم... دوست دارم بری تو یه محله خیلی بد و خلاف تو یه پارکی که دستشویی شلوغ داره... لباسای تنگ بپوشی کونتو حسابی بندازی بیرون و موقع راه رفتن قر بدی تا همه بفهمن دوست داری بدی. بعد بری تو دستشویی لخت شی و شروع کنی محکم بزنی رو کون خودت و بلند بلند آه بکشی... دوست دارم یکی بیاد تو دستشویی حسابی کونتو بکنه" من که خیلی حشری شده بودم گفتم جون قبوله. قرار شد همینکارو بکنم. تنگ ترین شلوارمو پوشیدم و یکم نوشین ارایشم کرد و رفتم پارک شوش. برای من که همیشه تو محله های نسبتا خوب زندگی کرده بودم دیدن قیافه های خلاف بعضی ادما ترسناک بود، ولی به این که یه مرد خلاف و قوی بیاد کونمو به زور بکنه خیلی حشریم میکرد. وقتی رفتم تو پارک خیلی از جوونا و مردا بهم نگاه میکردن. مستقیم رفتم سمت دستشویی و زنگ زدم به نوشین. بهم گفته بود باید تلفنو بذارم تا اونم گوش کنه. رفتم تو دستشویی خلوت بود. خیلی ضدحال خوردم. بعد یکم فکر کردم دیدم شاید دستشویی خلوت بهترم باشه. رفتم تو دستشویی آخری که فرنگی بود و درشو بستم و شروع کردم آه کشیدن و شلوارمو دراوردن. اول یه صدای کلفت بلند گفت "کیرخر" من گفتم جون و بیشتر آه کشیدم. دوباره داد زد "کیر میخوای اوبی؟" من شروع کردم محکم میزدم رو کونم و آه میکشیدم. منتظر بودم هر لحظه یکی بیاد تو. اون صدا دیگه هیچی نگفت. یکی دیگه گفت "استغفراللع" یکم که این کارو کردم و دیدم هیچی نشد لباسامو دوباره پوشیدم و با ضدحال اومدم بیرون. وقتی اومدم بیرون اماده بودم گوشیو دربیارم تلفنو قطع کنم که دیدم یه مرد خیلی خلاف داره دنبالم میاد و فقط به من نگاه میکنه. حدس زدم همون صداکلفته تو دستشویی باشه. خیلی زیادی قیافش ترسناک بود. از ترس پا تند کرده بودم و میخواستم زودتر برسم به ماشین. از شانس بد من ماشینم دور پارک کرده بودم. مرده اروم گفت "وایسا ببینم کارت دارم خوشگله" وقتی دید من واینستادم سریع اومد جلو و کونمو گرفت. دور و برمو نگاه کردم دیدم فقط دوتا پیرمرد رو نیمکت نشستن و دارن ما رو نگاه میکنن. همونطور که منو محکم گرفته بود و کونمو میمالید بهم گفت "کجا میری؟ مگه کیر نمیخواستی؟" با ترس گفتم "اگه میشه بریم اون پشت حرف بزنیم" گفت "من مکان دارم، دیگه یه راست میریم اونجا" با التماس گفتم "خواهش میکنم بریم اول حرف بزنیم" معلوم بود خیلی دوست نداره ولی قبول کرد. وقتی رفتیم پشت شمشادا با بی حوصلگی گفت "خب بگو" من گفتم "ببین من خیلی دوست دارم بهت بدم ولی اینجا نمیشه. من فقط میخواستم یکم شیطونی کنم. الان باید برم جایی، شمارمو بهت میدم فردا بهم زنگ بزن وقتی زنم خونه نیست بیا منو بکن" پوزخند زد و گفت "زکی اوبی میخوای ندی دیگه چرا ما رو خر فرض میکنی؟" گفتم "نه به خدا میخوام بدم، ولی امروز زنم خونست. بیا شمارمو بگیر قول میدم فردا بهت بگم بیای خونه سکس کنیم" گفت "اگه گوشیتو دیگه جواب ندادی چی؟ بشین پشت موتور خودم میرسونمت خونه ببینم خونت کجاست" گفتم "نمیشه که آخه من با ماشینم" گفت "پس من با موتور دنبالت میام. مث سایه دنبالتما نخوای منو بپیچونی" گفتم "نه به خدا نمیخوام بپیچونم چرا باور نمیکنی؟" گفت خب باشه برو. منم سریع از پارک رفتم بیرون. وقتی رسیدم نزدیک ماشین تازه یادم افتاد گوشیو قطع نکردم و نوشین احتمالا همه اینا رو شنیده. وقتی نشستم تو ماشین زدم رو بلندگو و گفتم الو دیدم نوشین جواب داد. پرسیدم "شنیدی؟" با لحن حشری و خمار گفت "جون اره... بهش میخوره ادم خطرناکی باشه سعید" گفتم "چیکار کنم دیگه مجبورم" گفت "خب باشه اشکال نداره. فوقش اگه بیاد دم خونمون کاری کنه زنگ میزنیم پلیس بیاد" منم دیدم راست میگه و راه افتادم سمت خونه. وقتی رسیدم دم خونه و پارک کردم دیدم با موتورش اومد کنار شیشه ماشین. بهم کفت "من وایمیسم تا بری تو. وای به حالت اگه فردا زنگ نزنی، میام اینجا اونقد کف محلتونم تا کونتو بکنم" گفتم خیالت راحت حتما زنگ میزنم و پیاده شدم رفتم سمت خونه. با نوشین راجبش حسابی حرف زدیم و من وسطش به ذهنم رسید اینو با فانتزی سکس با غریبه نوشین ترکیب کنیم. اونم به شرط این که طرف کاندوم بذاره قبول کرد. یارو یه ادم دیوونه ای بود. تا فرداش کلی زنگ زد و پیام تهدیدامیز فرستاد. آخر فرداش بهش گفتم ساعت چهار بیاد در خونه بازه.فرداش نوشین لخت لخت شد و من دستاشو با طناب پشتش گره زدم و یه ملحفه سفید انداختیم رو میز و نوشین سرشو کرد زیر میز و کامل رفت تو، تا جایی که فقط کس و کونش بیرون بود. قشنگ قمبل کرده بود تا وقتی مرده میاد تو همون حالت بکنه تو کسش. من رفتم پشت دیوار پذیرایی قایم شدم و منتظر بودم یارو بیاد. پنج دقیقه زودتر از چهار یارو اومد. وقتی صدای بسته شدن در اومد زنم شروع کرد اون کون بزرگ و سفیدشو لرزوندن. چندبار که لرزوند مرده همینجوری فقط وایساده بود داشت با تعجب نگاه میکرد. بهش گفت "عجب کونی داری اوبی عین زناست" نوشین گفت "من زنشم" طرف که شوکه شده بود اومد جلو کونشو از هم وا کرد و کسشو دید. نوشین همونطور که کونش تو دستای مرده بود شروع کرد قر دادن و گفت "بدو دیگه مرد قوی... شوهرم منو کادو داده به تو. منو داده که دست از اذیت کردنش برداری و یه وقت سیاه و کبودش نکنی... بدو دیگه نمیخوای کونمو بکنی؟ نکنه کون مردا رو بیشتر دوست داری؟" یارو اینو که شنید حسابی حشری شد و کون زنمو با دست گرفت و شروع کرد تکون دادن و مالیدنش. با همون صدای کلفت و خشنش گفت "خودش کدوم گوریه؟" گفت "جرات نداشت وایسه گفت لابد میخوای کتکش بزنی... با اون پیامایی که بهش دادی حق داشت... حالا ولش کن گور پدرش کسمو بکن" مرده گفت جون و اومد ملحفه رو بزنه کنار که زنم گفت "اگه میشه نزن کنار. همینجوری منو بکن" اونم که معلوم بود براش مهم نبود بدون این که چیزی بگه شلوارشو کشید پایین و کیر سیاهشو انداخت بیرون. یه تف زد در کون زنم و کیرشو گذاشت دم سوراخش. نوشین سریع گفت "اگه میشه کاندوم بذار، روی میزه" اونم گفت "با کاندوم بهم حال نمیده همینجوری میکنم" زنم گفت "خواهش میکنم دیگه من اینطوری راحت نیستم" مرده گفت "همینه که هست" و کونشو محکم گرفت و کیرشو کرد تو کونش. باورم نمیشد به همین راحتی شروع کرده بود به گاییدن کون زنم. من میدونستم نوشین چقد از بیماری میترسه و این مرده هم معلوم بود اصلا رعایت نکرده و خطرناکه، ولی خب جفتمون نمیتونستیم کاری کنیم. زنمم اینو فهمیده بود و خودشو تو دستاش رها کرده بود تا قشنگ کونشو بکنه.مرده همونطور که کونشو میکرد با اون صدای کلفتش پا به پای نوشین آه میکشید. راستش یه جورایی حشری کننده بود. تا حالا هیچ مردی ندیده بودم اینطوری آه بکشه. نوشین شروع کرد دوباره جنده بازی دراوردن و بهش گفت "اها کسمو بکن قربونت... مال خودته هرجور دوست داری استفادش کن... محکم توش تلمبه بزن... میخوام همه عصبانیتاتو با کسم بکشم بیرون" من که خیلی با احساس داشتم جق میزدم و حواسم نبود بد تکیه دادم به دیوار سر خوردم و افتادم. سریع از صدای افتادنم مرده نگاهش افتاد اون طرف و پاشد اومد سمتم. من سریع از رو زمین بلند شدم و با ترس کنار دیوار وایسادم. اومد سمتم گردنمو محکم گرفت و با اون دستش یکی خوابوند تو گوشم و گفت "چه غلطی میکنی کسکش؟ میخوای خفت گیری کنی؟" من در حالی که دست و پا میزدم و داشتم از فشار گلوم خفه میشدم با صدای گرفته گفتم نه به خدا. گفت "پس داری چه غلطی میکنی؟" نوشین که مجبور شده بود فانتزیمونو به هم بزنه از زیر میز دراومد و پاشد اومده سمتمون. دستشو گرفت و با التماس گفت "نکنش اقا به خدا نمیخواد کار بدی کنه... شوهرم بیغیرته میخواد دادن منو ببینه... خودت مگه تو پارک ندیدی چه جوریه؟ خواهش میکنم" یارو دستشو برداشت و با همون قیافه خشنش که جای چاقو رو صورتش بود اومد تو صورتم و گفت "وای به حالت اگه دست از پا خطا کنی، درجا میکشمت" نوشین بازوشو بوس کرد و گفت "نه عشقم فقط وایمیسه همونجا تکونم نمیخوره... بیا بریم منو بکن ولش کن" وقتی باهمدیگه رفتن من که داشتم از ترس زهره ترک میشدم فقط نشستم رو زمین. با اخم ترسناکش بهم گفت "حواسم بهت هست، دست از پا خطا کنی تیکه بزرگت گوشته"بعد شروع کرد سینه های نوشینو خوردن. همونطور که با آب و تاب میخورد با همون اخم ترسناکش بهم نگاه کرد و گفت "این واقعا زنته یا از این منحرفای بدبختی که جنده گرفتی که فقط به بیغیرتیت برسی؟" زنم خندید و با چشمای گرد شده گفت "مگه کسی همچین کاری هم میکنه؟" که با پوزخند جواب داد "اره بابا... چندماه پیش یه یارو غریبه تو محل بهم گفت حاضره جنده بگیره و به خودمم پول بده تا جلوش جنده بکنم و بگم زنشه" نوشین گفت "نه من زن قانونیشم، میخوای شناسناممو نشونت بدم؟ اگه بهتر میکنی برم بیارمش" خندید و گفت "نه بیا کیرمو بخور" زنم نشوندش رو مبل و شروع کرد کیرشو خوردن. کیرش یکم کج بود و حسابی پشمالو. معلوم بود از اوناس که اصلا به کیرش اهمیت نمیده. زنمم معلوم بود دوست نداره کیرشو بخوره، چون یکم که خورد گفت "میخوای شوهرمم بیاد واست ساک بزنه؟ خیلی خوب میخوره ها" که اون گفت "مگه کسخلم کس به این نازیو ول کنم کیرمو بکنم دهن این کیری؟ بخواب بابا" زنم گفت چشم و خوابید رو زمین و کسشو جلوش وا کرد. اونم با همون بیشعوریش درجا کیرشو کرد تو کس زنم و شروع کرد تلمبه زدن. زنم همونطور که خوابیده بود و تلمبه میخورد تو شکمش ازش پرسید "اخرین باری که کس کردی کی بود؟" مرده گفت "دوسه هفته پیش، چطور مگه؟" زنم گفت "قد من خوشگل بود؟" مرده دستاشو گذاشت رو سینه های زنم و گفت "از این جنده های خیابونی بود، چی میگی بابا؟ من تا حالا تو زندگیم زنی به باکلاسی تو نکردم" نوشینم گفت "جون کسمو بکن... با اون کیر پایین شهریت منو بکن... فک کن منم همون جنده ام شوهرمم کسکشمه... کسمو جر بده بدبختش کن... بکن منو غول تشن" که یهو یاره یا ناله ای کرد و ابش اومد. خودشو انداخت رو نوشین و کل ابشو ریخت همونجا تو کسش. وقتی حالش جا اومد گفت "من تا حالا همچین حرفایی نشنیده بودم... ابمو اوردی هرزه" گفتم "نوش جونتون" یکم نگام کرد و همونطور که سر تکون میداد گفت "واقعا که بیناموستر از تو ندیدم.. تف تو شرفت بی ناموس این چه زندگی ایه؟" من هیچی نگفتم و فقط نگاش کردم. خیلی زود لباساشو پوشید و گفت باید بره، ولی با لحن خشن و تهدید گفت "از این به بعد بکن زنت خودمم، زیاد منو اینجا میبینی. مشکلی که نداری؟" نوشین گفت "نه قربونت از خداشه" اونم یه لب کثیف از زنم گرفت و زد در کونش و خداحافظی کرد رفت. به نوشین گفتم "اینم از فانتزی تو که بهش رسیدی" نوشین گفت "خیلی حشری شدم ولی ابش خیلی زود اومد. بیا با دیلدو کسمو بکن" منم گفتم چشم و دنبالش رفتم تو اتاق. اون آخرین باری بود که من با کس نوشین تنها بودم. توی قسمت بعدی که قسمت آخره براتون جریان طلاق و رفتنش و آرتینو کامل تعریف میکنم. منتظر باشید.