انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9

جنده ترین زن جهان


مرد

 
من یکی از کسانی ام که داستان ناشناس دنبال میکردم
اینجا حساب درست کردم که فقط بگم واقعا دست مریزاد عجب نویسنده ای
خیلی طولانی شده و خسته شدی ولی اگه میتونی تمامش نکن
مرسی خیلی زیاد
     
  
مرد

 
روزی سه بار صبح ظهر شب چک میکنم ببینم گذاشتی این قسمت آخرو یا نه
     
  
مرد

 
قسمت سی و سوم (پایانی)

کارای طلاق من و نوشین داشت انجام میشد و نوشین رو ابرا بود که قراره با کامران بره امریکا. آرتین و نازی از طریق کامران باخبر شده بودن نوشین میخواد بره و بهش گفتن باید تا میتونه از کامران بکنه و راضیشون کنه. نوشینم که دید چاره ای نداره کامرانو راضی کرد خونه ای که تو سعادت اباد داشتو بزنه به اسم من، سه دنگ شرکتم بده. کامران راضی نمیشد ولی زنم اینقد براش عشوه اومد و گفت اینم جای پسرته و فک کن پول عشق و حال این مدتمون بوده تا راضی شد. قرار شد وقتی کامران رفت من بفروشم و پولشو بدم به اونا. بعدم آرتین بهش گفته بود باید بره خونش و به خودش و چندتا از دوستاش بده. وقتی به نوشین اعتراض کردم گفت "چاره ای نیست عزیزم، زودی تموم میشه" و رفت. من تو این مدتی که فهمیدم باید نوشینو طلاق بدم تا رفتن کامران فقط غمگین بودم و سعی میکردم با پیدا کردن پسرای کیرکلفت از اینترنت و سکس داشتن یکم خودمو اروم کنم. تا این که دو روز قبل از رفتن کامران از ایران، من و نوشین رسما طلاق گرفتیم و دیگه من هیچ حقی رو نوشین نداشتم. قرار شده بود کامران جلوتر بره و نوشینم یه ماه دیگه بره امریکا، ولی شب قبل رفتنش من و نوشین بریم خونش تا به قول خودش عروسی اون و نوشینو برگزار کنیم. صبحش بهم زنگ زد گفت "اگه میخوای شرکتو به اسمت بزنم امشب دست نوشینو میگیری میاید اینجا و سنگ تموم میذاری واسمون" منم گفتم "چشم رئیس میایم خدمتتون" خلاصه بعد از ظهرش اومدم خونه و دیدم نوشین حسابی رفته ارایشگاه خودشو خوشگل کرده و لباس عروسشو برداشته منتظره من بیام تا بریم. دوتا عروسی گرفته بود تو زندگیش، شب عروسیش با من به اون کامی داده بود امشبم به یه کامی دیگه. کامران گفته بود حلقه های ازدواجمونم ببریم. من نمیدونستم چرا ولی حرفشو گوش کردم. وقتی تو مسیر بودیم نوشین داشت با ذوق از یه سوپرایزی که واسه جفتمون داشت حرف میزد و با اهنگای شادی که گذاشته بود میخوند و من داشتم به کل زندگیمون فکر میکردم. باورم نمیشد چقد سریع همه این اتفاقا افتاده بود.

وقتی رسیدیم خونه ویلایی و بزرگ کامران، درو واسمون زد با ماشین بریم تو. ماشین شاسی بلند خودشم بیرون تو حیاط بود. رئیس یه روبدوشامبر نازک پوشیده بود که ابی سرمه ای بود و استیناش طلایی بود. بندش باز بود و معلوم بود زیرش به جز زنجیر طلای کلفتش هیچی نیست. واقعا لاکچری و مردونه شده بود. یکم که از نوشین با احساس لب گرفت بهش گفت بره تو اتاق لباس عروسشو بپوشه. بعد نشست رو مبل و به من اشاره کرد برم بشینم پیشش. دستشو طوری کرد انگار میخواد سگشو بیاره پیش خودش. با اشاره دستش نشستم کنارش رو کاناپه. دستشو انداخت دور گردنم و با بازوی کلفتش گردن نحیفمو گرفت. بهم گفت "کس مصنوعیه که واست خریدم چطوره؟ ازش خوب استفاده میکنی؟" من اروم با خجالت گفتم "بله اقا کامران ممنونم" همینطور که با اون یکی دست سرمو عین توله سگ ناز میکرد گفت "امروز میخوام زنتو حسابی بکنم تا دیگه زن خودم شه. امشب شب عروسیمونه تو هم ساقدوشمونی. چطوره؟ دوست داری بهم کمک کنی زن سابقتو بکنم؟" گفتم "بله نوشین دیگه کامل متعلق به خودتونه" نوشین از اتاق اومد بیرون یه چرخی زد و لباس عروسشو به کامران نشون داد و نشست پیش من. همینطور که سه تایی رو کاناپه نشسته بودیم و من بینشون بودم، کامران نوشینو کشید جلو و شروع کردن از هم لب گرفتن، دقیقا جلوی صورت من تو فاصله چند سانتیم. انگار هیچی نمیتونست جلودار کامران بشه. همین که اینقد همه چیزش مردونه بود و هرکاری دلش میخواست میکرد باعث شده بود نوشینو تصاحب کنه دیگه. همونطور که جلوی من لب میگرفت موهاشو از پشت میکشید و پشت دستش میخورد تو صورت من. دست میکشید به سینه ها و کون نوشین و گفت "از شب عروسیت تا الان خوب پستونات بزرگ شده ها دیگه تو لباس جا نمیشه... معلومه یکی حسابی روشون کار کرده"

بعد کامران بهم گفت برم بشینم پایین پاش جوراباشو دربیارم. نوشین گفت "لازم نکرده، خودم جورابای عشقمو درمیارم" و زانو زد پایین مبل جلو پاش و شروع کرد جورابای کامرانو دراوردن و پاهاشو بوس کردن. نمیدونم چرا ولی خیلی از دیدم این صحنه تحریک شدم. نوشین کم کم اومد بالاتر و روبدوشامبرشو باز کرد و شروع کرد دست کشیدن رو سینه های پشمالوی کامران و بوسیدن بدنش. کامران گفت "از ظهر که رفتم حموم تا حالا حسابی عرق کردما" نوشین شکم پشمالو و بزرگشو بوسید و با چشمای خمارش گفت "عیب نداره عشقم من عاشق بوی بدن مردونتم" کامران گفت جون و با دست زد پشت کمر من و دستور داد پاشم لباس نوشینو دربیارم. نوشین از رو زمین پاشد چرخید سمت من و منم از پشت زیپ لباس عروسشو کشیدم پایین. دیدم فقط دامنش دراومد و لباس بالاش که شبیه تاپ بود و شرتش پاش موند. لباسه از جلو یه سری چیز دکمه مانند داشت، یعنی بهتر بخوام بگم قلابای کوچیک که باید از تو هم درشون درمیاوردی. اونا رو هم دونه دونه با حوصله باز کردم. دیگه فقط تورش رو سرش بود و شرت سفیدش که پاش بود. کامران بهش گفت "مگه نگفته بودم خوشم نمیاد ببینم شرت پوشیدی وقتی میخوام بکنمت؟" نوشین گفت "ببخشید عشقم اخه ست لباس عروسم بود" و کونشو کرد سمت من و بهم دستور داد شرتشو دربیارم. منم اطاعت کردم و شرتشو کشیدم پایین تا کون گنده و سفیدش بیفته جلومون بیرون. من و کامران جفتمون چشممون افتاد به تتویی که بالای کون نوشین بود. رفته بود بزرگ با حروف انگلیسی تتو زده بود "کامران" کامران زد زیر خنده و گفت "این چیه دیگه؟" نوشین کونشو تکون داد و گفت "سوپرایززز... عشقم این واسه اینه که اگه یه روز خدانکرده کسی به جز تو تونست کونمو ببینه بفهمه مال کیه. کادوی عروسیمونه. از امشب دیگه من فقط مال ددی جونمم" کامران خندید و گفت "تو همیشه مال من بودی، از همون بچگیت"

کامران در حالی که دیگه لخت لخت شده بود اومد اروم لپمو کشید و شرت نوشینو گذاشت در دماغم و گفت "بو کن کسکش، این بوی کسیه که مرد واقعی شوهرش شده" و همونطور که زنم میگفت جون، کامران چندبار با شرته محکم زد تو صورتم و شرتشو کشید روی سرم. بعد وایساد جلو نوشین و به کیر کلفتش که اویزون بود اشاره کرد. نوشین فهمید وظیفش چیه و شروع کرد خوردن کیرش. سر منو آورد گذاشت کنار لپ نوشین و گفت "کیرمو از رو لپش لیس بزن. زبونتو بزن به کیرم که داره میخوره به لپای زنت" کیرش اونقدر بزرگ بود که حتی از رو لپ نوشینم میتونستم حسش کنم. همونطور که کامران سرمو نگه داشته بود تظاهر میکردم انگار منم دارم همراه نوشین کیرشو میخورم و دوتایی با دیدن این صحنه‌ها روده بر شده بودن از خنده. نوشین کیرشو دراورد و گفت "عشقم اگه بخوای واقعی همچین کیرتو میخوره که آبتو با دهنش بکشه بیرون" که کامران گفت "نه دوست ندارم از این کارای گی بکنم" که نوشین گفت "حیف شد چون این واقعا عاشق گی بودن و کیر خوردنه". یکم که خورد کامران کیرشو از دهنش دراورد اومد جلوم. با کیرش زد رو کیرم و بهم گفت "میبینی؟ حالا میفهمی چرا زنت داره ازت طلاق میگیره زن من شه؟ به خاطر این کیر کلفتم، به خاطر باعرضه بودنم، به خاطر کونی بودن تو" و با هر کلمه یکی با کیرش محکم میزد رو کیرم. گفت "بگو ببینم چرا زنت داره طلاق میگیره" من گفتم "چون شما خیلی از من بهتر و مردترید اقا کامران" کامران که معلوم بود خیلی داره حال میکنه مث دیوونه ها داد زد "بگو کیرت تو کس مادرم و زنم اقا کامران" منم تکرار کردم و خندید.

بعد کامران که انگار خسته شده بود نشست رو مبل تا نوشین بره بین پاهاش. پای راستشو گذاشت رو زانوی من که نشسته بودم رو زمین. منم پاشو بغل کردم و بهش یه بوسه زدم و تو بغلم نگهش داشتم. فکر این که این آخرین باری بود که کامرانو میدیدم و با نوشین بیغیرتی میکردم و تحقیر میشدم باعث میشد بخوام هی بیشتر از اون شب استفاده کنم. کامران لخت با اون هیکل گنده و رونای کلفتش و شکمش لم داده بود رو مبل و نوشین تا جایی که میشد رفته بود پایین پاهاش داشت خایه هاشو میخورد. لباشو محکم میچسبوند به خایه هاش و مک میزد. جوری خایه هاشو میخورد انگار منبع زندگیشن. البته منبع زندگی بچه تو شکمش که بودن. کیرشو میخورد و کونشو واسش تکون میداد. کامران بهش گفت "اها خوشم میاد همیشه کونتو تکون میدی و مث بقیه زنا فقط دراز نمیکشی کیرمو بخوری" نوشین سر کیرشو بوس کرد و گفت "دوست دارم ددی جونمو همیشه سرگرم کنم" اون بهش گفت "به این کسکش بگو بریم امریکا چه کارایی میکنی واسم" نوشینم کیرشو از دهنش دراورد یه بوس کرد و همونطور که واسش با دست میزد و تو چشاش نگاه میکرد گفت "هرکاری تو دستور بدی عشقم... صبح به صبح میام زیر پتو کیرتو میخورم تا بیدار شی... قبل این که از خونه بری بیرون میشینم رو کیرت یا اگه وقت نداشته باشی میرم زیر میز صبونه کیرتو میخورم... هرجایی و هر زمانی اراده کنی میتونی هرکار دلت میخواد باهام بکنی" من با تک تک حرفاش یاد آرتین میفتادم. زنم اون دوره ای که جندش بود همه این کارا رو براش میکرد. بعد کامران به من گفت "دوست داشتی میومدی امریکا خدمتکارمون میشدی؟" گفتم بله اقا خیلی زیاد. کامران همونطور که کیرش تو دهن نوشین بود جفت سینه هاشو گرفت و گفت "این سینه ها رو میبینی؟ میبرمش اونجا پیش بهترین جراح امریکا سینه هاشو عمل کنه هندونه ایشون کنه واسم. جوری سکسیش میکنم که همه مردا ارزوشون باشه لخت ببیننش، ولی چون من مث تو زن جنده و بی ناموس نیستم به آرزوشون نمیرسن"

بعد نوشینو بلند کرد نشوند رو مبل و با عصبانیت بهم گفت "برو اون شیشه ویسکی رو از کمد اشپزخونه بیار ببینم" منم گفتم چشم و سریع رفتم اوردم واسش. شیشه ویسکی رو گرفت ریخت رو سینه های بزرگ نوشین و شروع کرد خوردن. میریخت بین سینه هاش و سرشو فرو میکرد بینشون، شلپ شلپ میزد به لپاش و حال میکرد و همشو میلیسید. بعد به نوشین گفت پاشه بشینه رو کیرش. زنم پاشد یه لیس دیگه از بالا تا پایین زد به کیرش و نشست رو کیر کلفتش. کامران کونشو گرفت و شروع کرد رو کیرش جابجاش کردن. همونطور که کیرش تو کس زنم بود بهم گفت "همونجوری فقط اونجا نشین. پاشو برام ویسکی بریز بیار. توش یخم بنداز. یخشو بشکن که به دندونم نخوره" بعد به زنم گفت "واقعا چرا با این ازدواج کردی؟" نوشین دندوناشو رو هم فشار داد و با لحن حشری گفت "که تو با کیر کلفتت بیای طلاقمو ازش بگیری ددی" بعد به من گفت "اگه تو نصف عشقم مرد بودی الان خانوم خونت بودم. بیا جلو ببینم" وقتی رفتم سرمو گرفت کرد تو کونش و گفت بلیس. من کونش که از بالا پایین شدن رو کیر کامران عرق کرده بودو میلیسیدم و مواظب بودم که زبونم به کیر کامران نخوره که یهو عصبانی شه. جلو عقب رفتن کیرش تو کس نوشینو با دقت میدیدم و واقعا لذت میبردم. کسلیسیم که تموم شد کامران به نوشین گفت قمبل کنه و به من گفت برم کونشو بگیرم. منم همینکارو کردم. بلند شدم دوتا دستامو گذاشتم دوطرف کون زن سابق خودم و زن الان اون و لپاشو از هم وا کردم و انگار که بخوام یه هدیه به پادشاه تقدیم کنم گفتم "بفرمایید آقا کامران، کس خانومتون آماده کیرتونه" وقتی کامران داشت تلمبه میزدم همونطور با دستام کونشو باز نگه داشته بودم تا راحت باشه. کامران دو سه بار کیرشو دراورد زد رو کون زنم کنار دستام و بهم نگاه کرد. انگار انتظار داشت تحقیرشدگی منو ببینه و برتریش تایید بشه. یه بار بهم گفته بود "وقتی اندازه من پول داشته باشی دیگه فقط دنبال اینی که هرروز کارای خفن تر بکنی" الان میفهمیدم معنی حرفش یعنی چی. کردن زنم چه تنهایی با اون جنده بازیاش چه جلوی من با تحقیر کردنم از صدتا معامله اقتصادی بیشتر به کامران حال میداد.

یکم که همینطور تلمبه زد و منو تحقیر کرد نوشینو انداخت رو مبل و پاشد اونطوری بکنتش. پاهاشو جمع کرده بود تو سینش جوری که رونای سفیدش باز شده بودن و کسش حسابی قلمبه شده بود. با کیر گندش جوری تو کسش تلمبه میزد که نوشین داشت زیرش جر میخورد. زانوهاش از پشت میخورد به سینه های بزرگ خودش و همونطور که تو کسش تلمبه میزد با حرارت ازش لب میگرفت. همونطور داشت زیر سنگینی بدن گندش له میشد فقط میگفت "جون... منو بکن سلطااان... قربون کیرت برم بکن منو. تو پادشاهی. سلطان منو جلوی خدمتکار قصرت بکن" و قربون صدقش میرفت و همونطور بغلش کرده بود. بهم گفت "بدو دوتا حلقه هاتون که گفتمو بیار ببینم" منم سریع دست کردم تو جیب شلوارم حلقه های ازدواجمونو دراوردم. بهم دستور داد بذارمشون رو سینه های نوشین. وقتی این کارو کردم یکم دیگه سریع تلمبه زد و بعد کیرشو از کس نوشین کشید بیرون و شروع کرد با دست جق زدن. ابشو ریخت رو سینه های بزرگ و‌ نرم نوشین و حلقه های ازدواجمون. نوشین گفت "جون اره بریز روشون، بریز دیگه این حلقه ها فقط به درد آب کیر تو میخورن" وقتی آبشو کامل رو سینه های نوشین خالی کرد پاشد لباس عروسشو از رو زمین برداشت و کیرشو باهاش پاک کرد. بعد اومد با دستمال حلقه ها رو از رو بدن نوشین برداشت و بزد انداخت از پنجره بیرون تو حیاط. با خنده بهم گفت "اینا دیگه به دردتون نمیخوردن" و رفت تو اتاق. وقتی رفتم بدن و کس نوشینو پاک کنم بهم گفت "از این به بعد دستت به من نمیخوره ها. حق نداری منو لختم ببینی. من دیگه شوهر دارم" و پاشد لباساشو پوشید. کامرلت با یه حلقه الماس خیلی قشنگ و گرون اومد و به نوشین گفت دستشو بیاره تا انگشتش کنه. وقتی حلقشو دستش کرد نوشین حسابی ذوق کرد و در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود به من گفت "پاشو یه عکس ازمون بگیر، میخوام با حلقم و شوهر جدیدم استوری بذارم" منم گوش کردم و یه عکس قشنگ ازشون گرفتم.

به همین سادگی زنم دیگه رسما زن کامران شده بود. کامران رفت و یه مدت کوتاهی بعدم نوشین رفت. یه هفته مونده به رفتن نوشین خبر اومد آرتین کشته شده. نازی بهمون گفت یعنی. میگفت شایان یه شب رفته بوده در خونش و با قمه زده بود تو شکمش. میگفت اون شب پیشش بوده و وقتی رسیده دم در شایان همینطور قمه میزده تو شکمش و داد میزده و فحش میداده. من همیشه تو این مدت عذاب وجدان و ترس داشتم و فکر میکردم انتقام بگیره، ولی نه دیگه به این شدت. تو مجلس ختمش از دوستاش شنیدم انگار شایان یه مدت خیلی اوضاعش به هم ریخته بوده و حتی یه ماه رفته بوده آسایشگاه زیر نظر دکترا. اونا نمیدونستن علت این وضع شایان چی بوده ولی من خوب میدونستم. عذاب وجدان ولم نمیکرد. میترسیدم به کسی گفته باشه یا خودش از زندان فرار کنه بیاد ازم انتقام بگیره. نوشین با این که خودش خیلی ناراحت بود بهم میگفت الکی نگران نباشم و من تقصیری نداشتم و آرتین اون شب مجبورم کرده و شایانم یه جورایی حقش بود که تهدید میکرد ابرومونو میبره و خلاصه کلی باهام حرف زد تا اروم بشم. من یه جورایی آرتینو دوست داشتم و مرگش بهم ضربه روحی وارد کرد، اگه نوشین اون هفته اول کنارم نبود نمیتونستم باهاش کنار بیام.

وقتی نوشین میخواست بره خودم رسوندمش فرودگاه. تو ماشین بهم گفت خونه و شرکت حقمه و واسه خودم نگهشون دارم. بهش گفتم برنامه دارم همه رو بفروشم منم برم امریکا، که با خنده بهم گفت "پس واقعا دوست داری خدمتکارمون بشی؟" گفتم "نمیدونم... واقعا نمیدونم" خندید و گفت "حالا اگه بشه که باهم شیطونی میکنیم بازم و نقش شوهر بیغیرتمو بازی میکنی، ولی هیچ حرفی به کامران نزن. حتی به کس دیگه ای هم نگو یه وقت به گوشش نرسه" منم گفتم باشه چشم. اونم گفت "آخ چقد قراره کیر سیاها رو بخورم اونجا... قول میدم اگه اومدی تخماشون مال تو باشه" من خندیدم و چیزی نگفتم و رفتم تو فکر. به اون مستخدم سیاه هتل که تو کیش بهش داده بود فکر میکردم، به آراد، به کامی... وقتی خوب فکر میکردم من این چند سال خوب زندگی کرده بودم. سکسی ترین زن دنیا زنم بود که همه فانتزیا و ارزوهای عجیبمو براورده کرده بود و باعث شده بود کلی خودمو بشناسم و هیچی دیگه از دنیا نخوام. با اون رابطه ماهای آخرمون و اون مکالمه تو ماشین امید داشتم وقتی منم رفتم امریکا برم پیشش و دوباره شوهرش بشم. وقتی توی سالن انتظار فرودگاه امام وایساده بودیم بهش گفتم "عزیزم رسیدی مستقیم بری پیش رئیسا، معطل نکنی" گفت "باشه عزیزم، خودم میدونم باید برم پیش صاحبم". گفتم "اونجا شیطون نشی فانتزیامونو عملی کنیا، بذار منم بیام باهم انجامشون بدیم" خندید و گفت "حالا اگه اتفاقی یه مرد سیاهپوست سکسی دیدم که خواستم باهاش بخوابم که میکنم، اگه حال داشته باشم و پسر خوبی باشی مث قدیما با واتسپ تماس تصویری میگیرم تو هم زنده ببینی" خندیدم و بوسیدمش و گفتم دوستت دارم. اونم گفت منم همینطور و ساکشو برداشت که بره از گیت رد بشه. خیلی استرس داشتم و تو ذهنم کلی اما اگر بود، ولی شک نداشتم که حتی تو امریکا هم نمیتونه شوهری مث من پیدا کنه و منو نمیپیچونه.

اشتباه فکر میکردم. از دو سال بعد که من کارامو کردم و پام رسید امریکا تا همین امروز دیگه حتی یه بارم نوشینو ندیدم. از اینستاگرامش میدونم که هنوز با کامرانه و داره حسابی لاکچری زندگی میکنه و خوش میگذرونه، ولی هرچقدر بهش پیام دادم و زنگ زدم گفته نمیخواد منو ببینه و ردم کرده. حتی تینا هم وقتی برای بار اخر رفتم پیشش تا ازش خداحافظی کنم نذاشت برم تو خونه و گفت دیگه نمیخواد منو ببینه. دورادور میدونستم لزبین شده و یه رابطه خوب داره و واسش خوشحال بودم. نازی بعد از مرگ آرتین انگار خیلی ترسیده بود و دیگه پی پول و این مسائلو نگرفت. منم دیگه کاری باهاش نداشتم و به گی بودن و زنپوشیم ادامه میدادم تا اومدم امریکا. وقتی اومده بودم اینجا یه مدت تو کلابای گی کارم دادن به مردای سیاهپوست قوی هیکل با کیر بزرگ و مردای مکزیکی و کوبایی خشن بود که این اطراف زیادن. یه برنامه ای به اسم گرایندر هم اینجا هست که میتونی با مردای دیگه قرار بذاری و سکس کنید، ولی بعد یه مدت دیدم دیگه حال نمیکنم. فهمیدم من از تحقیر شدنه خوشم میومده و چون سکس با مردا اینجا چیز تحقیرامیزی نیست دیگه بهم حال نمیده، مگر این که تو ذهنم تصور کنم الان دارن منو جلو نوشین یا یه زنی که همون شب دیده بودم میکنن. فهمیدم من از تحقیر شدن لذت میبرم نه از رابطه با مردا، برای همین یه مدت برده یه زوج المانی بودم که جفتشون هیکل درشتی داشتن و خیلی خوب سکس میکردن. منم همه جوره بهشون سرویس میدادم و خیلی دوسم داشتن، تا این که مرده شغلشو عوض کرد و از اینجا رفتن. بعدشم با ادمای زیادی بودم، ولی بهترین خاطره ای که داشتم مال اولای کرونا بود که میسترس اون موقعم مجبورم کرد همونطور که با دیلدو کونمو میکنه جق بزنم بریزم تو ماسکم و بعد همون ماسکو بزنم و پیاده برگردم خونه. مجبورمم کرد کل مسیر باهاش ویدیو کال کنم که یه وقت تقلب نکنم و درش نیارم. کل قرنطینه بردش بودم و همه جور کاری باهم کردیم. حضور اون تو زندگیم باعث شد دوران کرونا واسم تبدیل به بهترین دوره زندگیم بشه. اینقد که به اون و بکناش خدمت کردم تو کل زندگیم نکرده بودم. حیف که کم کم ازم خسته شد و برده های جدید پیدا کرد.

الان یه ساله یه زن ترنس پیدا کردم که با کیرش منو خوب میکنه و میذاره سرمو بذارم رو سینه های بزرگ و سفتش و بخوابم، به موقعش هم تحقیرم میکنه. ولی حد و حدود رعایت میکنه و میدونه این چیزا فقط مربوط به سکسه و نباید باعث شه تو بقیه جاها ادم ازار ببینه. نوشین بزرگترین اشتباه زندگی من بود. زندگی باهاش پر از لحظه های حشری کننده و لذتایی بود که هیچوقت یادم نمیره، ولی چون واقعا بلد نبود و خودش مشکلای روانی داشت خیلی بهم ضربه زد. خیلی طول کشید تا گرایشای واقعیمو کشف کنم و باهاشون راحت بشم، خیلی هم اشتباه کردم. ولی خوشحالم که این مسیرو طی کردم. اگه از من میشنوید نذارید بقیه بهتون بگن چیکار کنید. زندگی جنسی شما کاملا شخصیه و به هیچکس هم ربطی نداره. به کسایی که بهتون فحش میدن و بی احترامی میکنن توجه نکنید و خودتون هم در حق هیچکس این کارو نکنید. من خودم از نقش بازی کردن و تحقیر شدن تو سکس خوشم میاد ولی خیلیا خوششون نمیاد. هیچکس هم از بی احترامی دیدن تو زندگی خارج از سکس خوشش نمیاد. الان که اینو مینویسم ساعت یک بعد از ظهر به وقت شرقه و تو اتاق کوچیکم تو میامی پای لپتاپ نشستم. تا این لحظه داستان فقط تو این سایت صد هزارتا بازدید داشته و خیلی جاها هم خودم دیدم که کپی شده. خیلی با کامنتای خوبتون بهم انرژی دادید و خیلی خوشحال شدم که داستانمو دوست داشتید و از قلمم تعریف کردید. حس میکنم با نوشتن اینا بار سنگینی از رو مغزم برداشته شده و خیلی بهتر میتونم راجب گذشتم و زندگیم فکر کنم. منتظر خوندن نظراتتون هستم.

پایان
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
صفحه  صفحه 9 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9 
داستان سکسی ایرانی

جنده ترین زن جهان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA