ارسالها: 19
#11
Posted: 7 Jan 2022 15:19
خانوم جان خفت گیر قسمت پنجم
ناتالے دستشو به ڪمر من زد و با ڪمے نوازش گفت بریم تو عزیزم
وقتے داخل شدیم از فرط گرما اسپیلت رو روشن ڪردم و با همون ڪفش شیرجه زدم رو ڪاناپه و روش لش ڪردم و نیم نگاهے به ناتالے انداختم خیلے با دقت به جاے جاے خونه سرک ڪشید و یه نگاه با تاسف به من انداخت ڪه با ڪفش روے مبل لش ڪردم.
گفت یعنے اگر این مستخدم نبود تو خونه رو میترڪوندے گفتم شرمنده من آدم تنهایے هستم نه پدر و مادرے دارم ڪه امر و نهے ڪنن نه خواهر و برادرے ڪه دلسوزم باشن منم و این خونه میراثے و مستخدم و همسرش ڪه باغبون اینجاست .
ناتالے ڪنے ناراحت شد اومد ڪنارم گفت بمیرم برات عزیز دلم ڪه این همه درد تو سینه خودت دارے . گفتم اشڪالے نداره زندگے همینه .
ناتالے گفت من زندگے سختے داشتم تا بوده رنج و عذاب و غربت و از دست دادن عزیزان ولے خوب زندگے با همه سختیهاش خوبے هایے هم داره.
گفتم ناتالے جان ساعت هفت شده خانواده نگران میشن یڪم استراحت ڪنیم و بعد من شما رو برسونم خونتون.
ناتالے گفت اشڪالے نداره یڪم گپ بزنیم و بریم .
گفتم ناتالے این درسته ڪه اصالت ایرانے ندارے ناتالے گفت حرف زیاده و اگر بخوام شروع ڪنم باید مثل شهرزاد قصه گو هزار و یک شب پیشت بمونم . خندیدم گفتم عیب نداره یه امشبو بگو تا هزار شب دیگه وقت زیاده . با اون چشمان زیبا و گیرا یه نگاهے بهم انداخت عجب جذابیتے داشت ابهت و جذابیتش هر دو منو گرفت و سڪوت ڪردم .
ناتالے گوشه مانتوے تنگش رو ڪمے دور انگشت چر خوند و گفت هنوز متولد نشده بودم حدود شهریور 1318 تاریخے ڪه مادرم همیشه ازش به نام روز سیاه آوارگے یاد میڪنه به خاطر جنایت یه سیاستمدار جانے با ارتش متجاوزش به ڪشور من لهستان حمله ڪردن پدرم هنوز با مادرم آشنا نشده بودن و مادرم در زمان مهاجرت 15 ساله بود در ڪنار آورگان دیگه لهستانے تو حوالے میدون ژاله زندگے سختے داشتیم بعد از هفت هشت ماه سختے مادر بزرگم مجبور به تن فروشے شد و از دم دماے غروب میرفت محله جمشید و شهرنو و اونجا به سربازاے آمریڪایے و انگلیسے سرویس میداد و بعد از دو سال مادرم هم با خودش میبرد و زمانے ڪه مادر بزرگم به سفلیس آلوده شد مادرم رو میبرد و به واسطه مادرم درآمد ناچیزے رو براے خودش فراهم ڪرده بود بعد از حدود پونزده سال مادرم با ویلیام ڪه یه افسر آمریڪایے بود آشنا و ازدواج ڪرد و برادرم و یڪے دو سال بعدش یعنے سال 1339من به دنیا اومدم و پدرم به واسطه پایان ماموریتش تو ایران رفت آمریڪا و مادرم رو ترک ڪرد 16 سالم بود ڪه پاے منم به شهر نو باز شد و تا شورش 57 به ڪمک پرے بلنده به مشتریاش ڪوص میدادم بعد از شورش 57 با یڪے از مشتریام ڪه بازارے بود آشنا شدم و ازدواج ڪردم و امیلے مادر رو به دنیا آوردم و پدر امیلے ده سال بعد به خاطر بیمارے فوت ڪرد و من و دخترمو تنها گذاشت و به واسطه سرمایه اندڪے ڪه ارث گذاشته بود زندگے چندان سختے نداشتیم به خاطر خوشگلے امیلے تو 17 سالگے با پسر همسایه رو هم ریختن و مارے رو حامله شد ڪه سریع عقد و عروسے گرفتن و هشت ماه بعد مارے به دنیا اومد . حالا عزیزم این وضعیت زندگے ماست اگر میبینے با این شرح زندگے با مارے میتونے زندگے ڪنے یه مدت با هم باشید بعد عروسے ڪنید اگر هم ڪه ته دلت دیدے نمیتونے ڪنار بیایے تا علاقه اے شڪل نگرفته و مارے دلبستگے پیدا نڪرده ڪات ڪن .
ناتالے بدون تعارف همه چیزو به من گفته بود اینقدر حرفهاش به دل من نشسته بود بدون تردید گفتم ناتالے جان تو حرف خودتو زدے بذار منم حرفهامو بزنم تا فردا حرفے نباشه.
در مورد ڪیش شما بگم دین من انسانیته و آزاد هستم تا اونجایے هم ڪه الان فهمیدم اونقدر تابع ڪیش خودتون و ڪلیسا نبودید پس بهتره قاعده همڪیش بودن رو فاڪتور بگیرے در مورد سابقه خانوادگے برام اصلا مهم نیست چجورے زندگے ڪردید اصلا مهم نیست تو هم با من راحت باش
شکست با عزت بهتر از پیروزی با ذلت است
ارسالها: 19
#14
Posted: 16 Jan 2022 05:16
خانوم جان خفت گیر قسمت ششم
در مورد سابقه خانوادگے برام اصلا مهم نیست چجورے زندگے ڪردید اصلا مهم نیست تو هم با من راحت باش
چشمام به چشم هاے ناتالے خیره موند یک شیطنت و لوندے خاصے توش دیدم من تنها با یک زن زیبا ڪیرم یه تڪونایے میخورد ولے نه اینڪه تحربه نداشتم احساس خودمو سرڪوب میڪردم ناتالے لب هاے زیباشو حرڪت داد و گفت یعنے با چیزایے ڪه گفتم نسبت به نوه من سرد نشدے؟ گفتم نه نسبت به نوه شما و نه نسبت به مادرش و حتے نسبت به خود شما.
ناتالے با حیرت در حال مزه مزه ڪردن حرفهاے من بود اومد ڪنارم روے ڪاناپه نشست مستقیم تو چشام زل زد ڪمے نزدیک شد و تقریبا رون پاش نزدیک رون پاے من قرار گرفت و بازم به من خیره شد .
دستمو روے پاش گذاشتم ادامه دادم از همین امشب حاضرم بهت ثابت ڪنم ڪه مرد قولم هستم .
ناتلے گفت از همین امشب ؟
گفتم از همین الان و همین لحظه.
جرأتم رو جمع ڪردم سرشو گرفتم تو دستم صورتشو بوسیدم . پوست سفیدش با بوسه من تقریبا صورتے شد . چشم در مقابل هم خیره شده بود ناتالے به مثال یک دختر بیست ساله بود و اصلا بهش نمیخورد زمانے فاحشه بوده ولے من آمپر حشرم زده بود بالا با ترس و تردید لبهامو به لبهاے ناتالے رسوندم و لب پایینشو مڪیدم ناتالے ناخواسته با من همڪارے ڪرد لبهاشو روے لبهاے من لغزوند زبونشو تو دهان من فرو ڪرد و من بے پروا مڪیدم.
با وجودے ڪه سرشار از عشق ماریا بودم ولے زیبایے و جا افتادگے و تجربه مادر بزرگش منو مدهوش ڪرده بود فڪر نمیڪردم نژاد اسلاو ڪه هیتلر جنایتڪار ازش متنفر بود اینقدر زیبا و دلنشین و مهربان باشه ناتالے رو به آغوش ڪشیدم و زیر گردنشو بدون اینڪه فشارے بیارم ڪه ڪبود بشه با ملایمت میلیسیدم ناتالے یه آه دلنشین ڪشید و تو بغل من وا رفت بهش گفتم ناتے جون اگر بیشتر پیشرفت ڪنیم من مارے رو از دست میدم بهتره تمومش ڪنیم ناتالے بلند شد و لبهاشو به لبها من چسبوند و منو مهمان زبون و شیره معطر زبونش ڪرد و گفت عزیزم ڪلید رسیدن به ماریا منو امیلے مادر ماریاست . گفتم مطمئنے این رابطه باعث جدایے من و ماریا نمیشه.
ناتالے گفت نه تو درحقیقت سه تا زن میگیری.
تو دلم یه لحظه تردید اومد ڪه نڪنه این یه دام باشه با ڪیرم مشورت ڪردم گفت نه با همین فرمون جلو بروو خخخ
مجدد زبونمو لوله ڪردم تو دهن ناتالے چرخوندم اونقدر دلنشین زبون منو تو دهانش میڪشید و بازے میداد ڪه میخواستم تا خود فردا همینجورے ادامه بدم صورت ناتالے رو غرق بوسه ڪردم ڪم ڪم لباس ناتالے رو سبک ڪردم و مانتوشو درآوردم یه تاپ زیرش داشت و بازوهاے ناتالے ظاهر شد هر قسمتو ڪه برهنه ڪشف میڪردم میهمان بوسه میڪردم تاپشو بالا زدم و از سرش در آوردم یه سوتین ڪش پهن سفید داشت اینقدر بدنش سفید بود ڪه اگر جایے رو بیشتر فشار میدادم سریع صورتے میشد سوتین رو باز ڪردم دو تا پستون با سایز 75 به من رخ نشون داد طاقت نیاوردم ناتالے رو دراز ڪردم و نوڪشو به دهان گرفتمو با زبونم بازے دادم ناله ناتالے درومد و صداے شهوتش آغاز شد اومدم بالا صورتشو غرق بوسه ڪردمو نوک پستوناشو با انگشتام بازے میدادم ڪم ڪم دیدم دستاے ناتالے روے شلوارم دنبال زیپ میگرده سخاوتمندانه ڪمرمو به دستاش نزدیک ڪردم ڪیر سیخمو از روے شلوار فشار داد با یه دست دیگه سرمو به صوزتش نزدیک ڪرد و بوسید و گفت اشتباه نڪردم تو مردے هستے ڪه قراره سه نسل یه خاندان رو بگایے تو بوسه همراهے ڪردم و دستمو از روے پستوناش برداشتم حتے اگر نسل چهارم هم زنده بود میگاییدمش .
ناتالے لبخندے زد و زیپمو باز ڪرد و دستشو تو شلوار ڪرد و ڪیرمو از رو شرت درآورد بے حوصله گفت عزیزم زود همشو دربیار نا ندارم لختت ڪنم از روش بلند شدم لباس نا مرتبمو ڪامل درآوردم و با یه شرت تو بغلش رفتم ساپورتشو به آرومے ڪشیدم پایین شورتش هم ڪه نمدار شده بود به همراه ساپورت پایین اومد یه ڪوص اروپایے با لبه بسته و چوچوله متورم شده جلوے چشمم ظاهر شد
شکست با عزت بهتر از پیروزی با ذلت است