انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  

ماجرا های مامانم و کون دادن من


مرد

 
موضوع داستان ؛ بیغیرتی و گی .
داستانم فعلا ۲ فصل داره هر فصل ۵ قسمت هست .
نویسنده داستان؛ نیما
داستان هم راجع به من و مادرم هست
     
  
مرد

 
با سلام خدمت همه دوستان من میخام جریان لو رفتن صیغه مامان و بعد هم جنده شدن و کونی شدن خودمو براتون تعریف کنم . اسم من نیما و اسم مامانم شهین هست ُ ما اهل قم بودیم ُ من بابامو خیلی یادم نیست چون وقتی بچه بودم بابام یه مریضی روانی میگیره که میبرنش و تو تیمارستان اخرش خودکشی میکنه و مادرم توسن ۲۲ سالگی بیوه میشه و از اون به بعد ازدواج نمیکنه ُ من از مامانم شنیده بودم که بابا بزرگم خیلی بهش فشار اورده که ازدواج کنه چون هنوز جوونه و غیره ولی مامانم دوست نداشته و وقتی بابا بزرگم زیاد اصرار میکنه و میگه که ما ابرو داریم و یه زن بیوه تنها روی خوشی نداره و مردم حرف درمیارن مامانم شاکی میشه که اگر زیاد اصرار کنید من از اینجا میرم و برا خودم خونه میگیرم که آخرشم همین شد .مامانم خونه ای که از بابام برامون ارث رسیده بود رو فروخت و من و مامانم اومدیم تهران ُ خاله من هم تهران زندگی میکنن ُالان دیگه من ۶ سالم بود مامانم ۲۵ سال به کمک خالم و شوهر خالم با پول از فروش خونه داشتیم یه واحد اپارتمان اجاره کردیم و با باقیش یه مغاره اجاره کردیم و مامانم آرایشگاه زد. خلاصه داستان ما هم از همین جا شروع میشه (شرمنده که مقدمه کمی طولانی شد )

مامانم از صبح که مغازه میرفت شب ساعت ۸ شب میامد و خسته و کوفته بود من بعد مدرسه خونه تنها بودم ُ ما تویه آپارتمان ۶ واحده زندگی میکردیم که ما و ساحب خونه تو یه طبقه بودیم و بالا سرم پشت بوم یعنی ما طبقه اخر بودیم .آقا مرتضی ساحب خونمون آدم های مهربونی به نظر میرسید که بعد ها فهمیدم چرا خلاصه من شد ۹سالم آقا مرتضی با من خیلی مهربون بود همیشه برام ساندویج میخرید منو سوار موتورش میکرد میگردوند ُ یه روز یادمه منو با موتور بورده بود بیرون منو جلوش سوار کرد وقتی راه افتادیم منو خیلی میکشید سمت خودش و رونهامو میمالید منم اعتراضی نکردم چون خیلی مهربون بود رفتیم و طبق همیشه برام یه چیزی خرید و سوار موتور میرفتیم خونه که یه جا کنار خیابون ماسه و شن ریخته بودن ما هم خوردیم زمین خوشبختانه سرعت کم بود و چیزیمون نشد کمی پوست دستام رفته بود همین .مرتضی منو برد خونمون و دستامو تمیز کرد و گفت لباسمو در بیارم تا همه جامو ببینه که زخمی اگر بود بشوره و تمیز کنه من گفتم نیست و با اسرار منو لخت کرد و شروع کرد همه جامو دست مالی کردن که دیدم شلوارش بدجور باد کرده بهش کفتم که خودت بیشتر داغون شدی ببین اون جات چه بادی کرده .کمی خندید و گفت این چیزی نیست زود خوب میشه من بچه بودم سفید و کمی تپل . ازش پرسیدم درد نداری گفت نه میخای دست بزنی گفتم دردت نیاد بازم خندید و گفت نه شایدم خوب بشه با دستات منم گفتم باشه. تا درستم رو بهش زدم تکون خورد گفتم دردت اومد گفت نه داره خوب میشه بعد خودش دستمو گرفت حلقه کرد دور کیرش خیلی سفت بود و دراز و گرمی خاصی داشت بعدش گفت زیپ شلوارش اذیتش میکنه و شلوارش رو در آورد وقتی کیرشو دیدم خیلی بزرگ بود گفتم اوه ببین چه بادی کرده بازم خندید گفت اگه یادت بدم برام خوبش میکنی منم چون دوستش داشتم گفتم قبول . رفت کیرشو شست و اومد گفت دهنمو باز کنم منم باز کردم بعد کیرشو گذاشت دهنم گفت که میک بزنم منم همین کارو میکردم کمی اب از سر کیرش امد منم پرسیدم جیش کردی گفت نه این نشانه اینه که داره خوب میشه و گفت اگر میخای زود خوب بشه باید بزارم لای پاهات منم گفتم باشه خلاصه منو خوابوند کف اتاق و منو لاپایی کرد و بعدشم بازم کرد دهنم و براش میک زدم تا ابش اومد و خالی کرد تو دستمال کاغذی پرسیدم این چی بود گفت این یعنی داره خوب میشه منم دیدم کیرش داره شل میشه خوشهال شدم .بعدشم لباس تنم کرد گفت از این ما جرا برا مامانم چیزی نگم منم گفتم باشه مامانم شب اومد خونه پرسید چیشده بهش گفتم که تو راه مدرشه خوردم زمین اونم کمی بغل بوس کرد .از فرداش کار مرتضی فقط شده بود همین منو از مدرسه میاورد برام خوراکی میخرید ومنم براش ساک میزدم و اونم لاپایی منو میکرد .کمکم شروع کرد انگشت کردن کونم اولاش درد داشت و کمکم حس لذت هم اومد سراغم . العان که فکر میکنم خیلی با حوصله کار میکرد چون نمیخاست اذیت بشم .بعد یکی دو هفته ۲تا انگشت بدون درد توم جا میشد .یه روز خاست کیرش رو بکنه توم شروع کرد انگشت کردن بعد کرم مالید یه اسپری زد به سوراخ کونم و با کرم و تف شروع کرد یکمی درد داشتم ولی زیاد نبود ولی کمکم درد تو شکمم و کونم زیاد شد و گریم گرفت همش میگفت تحمل کن العان خوب میشه ولی درد من بیشتر میشد تا اینکه ابش امد و تو کونم خالی کرد و منو بوس کرد و لباس تنم کردو کمی بعد رفت من رفتم دستشویی و خودمو شستم خیلی داخل کونم میسوخت بعد چند ساعت دیگه درد احساس نمیکرد و نشسته بودم بازی میکردم تا مامانم اومد خونه شام خوردیم که یه دفعه دستشوییم گرفت و رفتم وقتی خواستم دستشویی کنم یه درد شدیدی داشتم که نتونستم تحمل کنم و گریم گرفت مامانم اومد گفتم نمیدونم چرا درد دارم پرسید دلت درد میکنه گفتم اره بعد دیدم یکمی خون با دستششویم قاطیه ترسیدم و به مامانم گفتم مامانم اومد تو و دید منو شست برد دکتر ُ دکتر هم منو تا دید فهمید و با مامانم در میون گذاشت من حرفهای دکتر و مامانمو میشنیدم مامانم گفت فردا میزم مدرسش ببینم کی بوده چون من یا خونه بودم یا مدرسه دکتر گفت کار یه ادم بزرگسال بوده چون الت طرف مقابل باید بزرگ بوده باشه که این طور پشت پسر شما رو زخم کرده .خلاصه ما امدیم خونه و مادرم شروع کرد سین جیم کردن که کی بوده اذیتت کرده منم چون مرتضی رو دوست داشتم چیزی نگفتم تا مامانم بیخیال شد دکتر دوتا دارو داده بود یکیشو باید تو اب حل میکردیم و من باید با کون میشستم تو لگن اب محلول و یکی پماد که باید بعد استفاده میکردم . مامانم لگن رو اورد وسط اتاق خواب و گفت شلوارمو در بیارم و بشینم توش منم همین کارو کردم و لی تا نشستم تمام کونم شروع کرد سوزش بازم زدم زیر گریه مامانمم کمی دلداریم داد بغلم کرد گفت بعد کرم درست میشه و با کرم شروع کرد مالیدن سوراخم انگشتش رو داخل میکرد و اروم میمالید که من کمی بهتر شدم دست مامانم خیلی بهتر از مرتضی بود ُمامانم پرسید خوب شد گفتم بهترم ولی هنوز درد دارم میشه کمی دیگه بمالی مامانمم قبول کرد و باز شروع کرد سوال که کی باهات این کارو کرده و منم گفتم به پسره که نمیشناختم گفت کی گفتم دیروز پرسید قبلا دیده بدوریش گفتم اولین بارم بود ... .

از فرداش با خالم میرفم مدرسه و میومدم و میرفتم خونه خالم و شب مامانم میومد منو میبرد خونه و مامانم هرشب منو پماد میزد من دیگه درد نداشتم ولی دوست داشتم مامانم انگشتم کنه . یه شب داشت پماد میزد منم حال میکردم که یه هو از دهنم در رفت گفتم میتونی با دوتا انگشت که مامانم گفت براچی دردت میاد منم گفتم نه نمیاد مامانم قبول کرد و یه انگشت دیگه اضافه کرد و من یه اه کشیدم مامانم کشید بیرون گفتم چی شد مامان گفت برای امشب بسه و رفت خوابید منم خوابیدم . شب بعد همینطور بازم ازش خواستم با دو انگشت حدود ده دقیقه منو حال داد دیگه از فرداش مامانم خودش با دو انگشت میکرد یه هفته کارمون همین بود که مامانم گفت فکر کنم خوب شده و منم میگفتم هنوز کمی درد میکنه و تو یه شب ازش خواستم که ۳ انگوشت بکونه که دعوام کرد که این خوب نیست منم قهر کردم .فرا شبش اومد گفت بیا کرم بمالم گفتم نمیخام و خیلی ناراحت گفتم خوب شدم و بازم قهر ولی شب بعدش مامانم اومد منت کشی و منو رازی کرد که با هاش اشتی کنم و من و ان شب به مدت کمی طولانی تر اول یه نگشت بدش ۲ تا و بدش کمی از یه روان کننده زد و ۳ انگوشته داخلم کرد یه اخ گفتم مامانم پرسید درد داری گفتم نه خوبه راستیتش درد داشتم ولی خیلی کم مامانم پرسید که چه حسی دارم منم گفتم نمیدونم پرسید دوست داری منم گفتم اره و بعد شروع کرد عقب جلو کردن انگشتاش و بازم روان کننده تا من یهو سست شدم نمیدونم چی شد چون اون موقع ابم نمیومد و لرزیدم مامانم نگشتها شو گشید بیرون و بوسم کرد . مامانم گفت من میدونم دوست داری این کارو ولی برات خوب نیست و ابرو آدم میره و ... منم نمیدونم چی شد گریم گرفت گفتم اصلا نمیخام مامان جونم امد بازم منت کشی چون فقط منو داشت .کمکم خالمم بی خیال شد چون من دروغ گقته بودم و مرتضی هم فهمیده بود گاف داده نمیومد دنبالم با موتور این قظیه تا چند هفته طول کشید در ای مدت مامانم فقط بعضی شبا فقط منو با انگشتاش حال میداد تا اینکه مرتضی سرو کلش پیداشد اومد دنبالم رفتیم بیرون غذا خودیم وبعد سوار شدیم که منو ببره خونه من سوار موتور بودیم که اروم به کیرش دست زدم بعد رفتیم دیدم منو پیاده کرد میخاست بره که پرسیدم چرا بالا نمیای گفت کار دارم منم گفتم دلم برات تنگ شده اونم قبول کرد رفتیم بالا تا رفتیم تو خونه لخت شدم اونم سریع شلوارشو در اود و یه خورده خوردم براش ۱ تف زد شروع کرد انگشت کردنم ۲تا نگشتش راحت بدون درد وارد کونم شد گفت چه نرم شده گفتم اون دفعه که منو دردم اوردی رفتم دکتر یه پماد داده اینطوری میکنه و شروع کرد معظرت خواهی خلاصه پرسید میشه بکنم داخل اومد پشتم گفتم باشه شروع کرد سوراخمو لیسیدن و انگشت کردن که من یاد روان کننده که اون موقع فکر میکردم کرمه افتادم رفتم و آوردم گفتم از این بزن وقتی کیرشو گذاشت دم سوراخم و اروم شروع کرد داخل کردن سرش که رفت آتیشگرفتم خیلی کیرش داغ بود دفعه قبل اصلا نفهمیدم ولی این دفعه کامل حس میکردم ُ پرسید درد دارم گفتم نه کیرش دراز بود ومن نمیتونستم همشو و اون هم فهمید و کمی بیشتر از نصف کیرش رو تو کونم شروع کرد تلمبه زدن و هی تندش میکرد من خیلی حال میکردم بعد منو بلند کرد گفت بشینم رو کیرش و هر چقدر که میتونم بکنم تومنم نشستم رو کیرش و وقتی میرفتم پایین اونم یه تقه میزد از پایین نمیدونم چقدر طول کشید که دو باره مثل اون شب با مامانم دو باره سست شدم و بی اختیار رو کیرش رفتم پایین سر کیرش به یه جایی تو بدنم خورد که دو باره لرزیدم و بی حال شدم اونم تا حال منو اینجوری دید سریع منو برگردوند چند تا بالش بود گذاشت زیر کمرم وپاهامو از هم باز کرد و کیرش رو کرد تو م و وحشیانه تلمبه مبزد من داشت دردم شروع میشد اونم فهمید تلمبه هاشو اروم تر کرد و بعد چند دقیقه ابش اومد و ریخت توم.این داستان ادامه داشت و من دیگه از مامانم نمیخاستم منو انگشت کنه اونم فکر میکرد بیخیال شدم نمیدونست هر روز مرتضی بهم حال میداد تا این که یه روز که ما مشغول بودیم مامانم سر میرسه دادو بیداد راه انداخت تو حین دعوا گفت تو از منو زنت سیر نمیشی میای سراغ بچم من اونجا فهمیدم که مرتضی مامانمو صیغه کرده بود مامانم خیلی خشمگین بود میگفت شکایت میکنم ازت تا اینکه زن مرتضی هم فهمید و قضیه بیخ پیدا کرد که مامانمو با پولو این چیزا خر کرد ُ مامانم خونرو پس داد و ما از اونجا رفتیم خونه خالم که اونجا یه طبقه خالی بود خونه قدیمی بود ولی بزرگ و حال کردن من به کلی قطع شد تا...
     
  
مرد

 
خلاصه با رفتن خونه خاله و خبردار شدنشون از رابطه مامانم با مرتضی همه چی خراب شد . مامانم خیلی ناراحت بود چون بابا بزرگم فهمیده بود و به شوهرخالم سپرده بود هواسش به ما باشه ُ از این قزیه چند ماهی میگذشت مامانم کم کم عادت کرده بود ولی شوهر خالم( رامین) خیلی تو کارا و رفت و امد ها دخالت میکرد ،مامانم اصلا از این کار خوشش نمیومد به خاطر همین هم جروبحسی سر گرفت که نگو و نپرس هم با رامین هم با بابا بزرگم ،کار به جایی رسید که مامانم گفت من میرم یه جایی که هیچ کس مارو نشناسه و از کسی ابرویی نره .!
خلاصه مامانم هر چیزی که داشتیم رو فروخت و ما به کرج نقل مکان کردیم و ارطبات ما با فامیل به کلی قطع شده بود ، یه آپارتمان کوچیک اجاره کردیم و بازم مامانم یه ارایشگاه تازه راه انداخت ، یادم میاد اون اولا خیلی سختی کشیدیم تا وضعمون کمی بهتر شد کار مامانم کمی رونق گرفته بود و منم به مدرسه میرفتم و از اون کارام هم کلا دست کشیده بودم .تا این که من بزرگتر شدم ،سوم راهنمایی بودم که کم کم با فیلم سوپر اشنا شدم ،تو مدرسه مثل چی فیلم سوپر رد و بدل میشد خودتون میدونید دیگه...
من یه دوستی داشتم (حامد)که اتفاقعا چند ماهی میشد اومده بود تو کلاس ما و خونشون هم تو کوچه ما بود و ما همو از قبل دیده بودیم و با اومدنش تو کلاس ما راحت با هم دوست شدیم و اولین فیلم رو هم از حامد گرفتم ، حامد پسر بدی نبود ولی خیلی تو کوچه میگشت به خاطر همین مامانم زیاد از اون خوشش نمیومد که با هاش دوستی کنم .خوب یادمه اولین باری که از من پرسید فیلم سوپر دیدم یا نه منم گفتم نه ،گفت پس خیلی پاستوریزه ای ولی ایب نداره خودم برات میارم ببینی .فردای همون روز که داشتیم با هم از مدرسه میومدیم پرسید فیلم میخام یا نه منم اولین بارم بود و کنجکاو گفتم راه ، گفت سبر کن برم برات بیارم رفت و بعد ۵ دقیقه برگشت با یه سی دی تو یه پلاستیک مشکی گفت کسی نبینه برات مشکل پیش میاد هر وقت هم خواستی برش گردون منم سی دی رو گرفتم و رفتم خونه مامانم خونه نبود سی دی رو گذاشتم لپتاب و پلی کردم یه زن با یه کون کنده داشت برای یه مرده ساک میزد ، من کلا تو برهوت بودم فیلم تموم شد بدجوری راست کرده بودم شلوارم رو پایین کشیدم و شروع کردم مالیدن کیرم اون موقع ۱۲یا۱۳ سانتی میشد که یاد مرتضی افتادم ،بی اختیار دستم رفت سمت کونم و سوراخم یه کمی با اب دهن انگشتمو خیس کردم و خودمو انگشت میکردم و کیرمو هم زمان میمالیدم که برای اولین بار ابم اومد خیلی بهم حال داد .
از همون روز به بعد کارم شده بود همین بیام خونه و فیلم ببینم و با خودم ور برم ، دم حامد هم گرم برام هر هفته فیلم جدید میاورد .این کارم ادامه داشت تا این که دیگه با انگشت راضی نمیشدم و کم کم دو اوردم یه چیز های بزرگتر مثل شمع ،هویج،خیار و چیزایی مثل این ها ، خیلی دوست داشتم به کسی بدم و دوباره اون احساسو تجربه کنم ولی وقتی یاد مرتضی و درد سرهایی که کشیدیم میوفتادم میترسیدم خلاصه زندگی همینجوری پیش میرفت تا من شد ۱۷ سالم و یه اتفاق خیلی بد برامون رخ داد م مغاره مامانم اتیش گرفت و چون بیمه نداشت همه سرمایه ما باهاش سوخت ، ما مانم خودشو به هر اب و اتیشی زد ولی کسی کمکمون نکرد .مامانم خیلی تلاش کرد تا اینکه یه کار تو یه شرکت پیداکرد ولی حقوقش خیلی کم بود ، مامانم هر روز صبح زود میرفت تا ساعت ۵ کار میکرد و اخرشم فقط یه حقوق بخور نمیر ...
از کارش چند ماهی میگذشت تا این که تغیراتی پیش اومد صبح ها دیر میرفت شب دیرتر میومد و خیلی بیشتر پول درمیاورد اینقدر که بعد چند وقت یه خونه بزرگ یه طبقه قدیمی رحن کردیم مامانم یه پراد قصتی خرید و هر روز وضع مون خوب تر میشد تا این که یه روز وقتی از مدرسه میومدم و خیلی گرسنم بود رفتم ساندویچی یه چیزی بخورم سفارش دادم و منتظر بودم که یه هو خشکم زد مامانم با یه تیپ نا جور سوار یه ۲۰۶ با ۲تا مرد غریبه نمیدونستم چیکار کنم رفتم از مغازه بیرون که مامانم هم منو دید و من بدون این که جیری بخودم میدویدم سمت خونه مامان هم پشت سرم داد میزدو صدام میکرد ،خلاصه رفتم خونه مامانم اومد منم رفتم تو اتاق خودم مامانم هر چی داد زد و گریه کرد بیرون نیومدم تا شب اونم بخاطر دستشویی همین که رفتم دستشویی برگشتم مامانم اومد افتاد به گریه زاری که توضیح میدم و منو ببخش و از این حرفا.خلاصه منم دیدم حالش خیلی بده نشستم پای حرفاش میگفت ببخشمش و مجبور بوده و غیره.
پرسیدم از کی اینکار و شروع کرده گفت چند ماه بعد کار تو اون شرکت کوفتی ،پرسیدم چرا گفت چاره ای نداشتم حقوقم کفاف کرایه خونه و خردخراکمون را نمیداد ُ گفتم خب یه کار دیگه ای پیدا میکردی گفت فکر میکنی نرفتم دنبالش پسرم هرجا بری همینه حقوق پایین و بعد چند وقت طرف ازت درخواست کارای دیگه میکنه ...خلاصه تا صبح با هم صحبت کردیم فرداش من مدرسه نرفتم مامانم هم مدام گوشیش زنگ میخورد من تا اون موقع او گوشی شو ندیده بودم یه گوشی ساده !
با طعنه گفتم گوشی نو مبارک جواب بده نگرانت میشن که بازم شروع کرد گریه کردن و التماس که بس کنم ،منم رفتم تو اتاقم که شنیدم داره صدای صحبت مامانم میاد رفتم گوش واستادم دیدم داره میگه امروز نمیتونم هروقت تونستم بهت زنگ میزنم و با کلی بوس و ماج قطع کرد .
من تو اتاقم بودم و کمی اروم شده بودم به این اتفاق ها فکر میکردم تا این که یه این نتیجه رسیدم که همه این کارا به خاطر ما و شرایت سخت بوده و مامانم چاره دیگه ای نداشده ...
از اتاق اومدم بیدون خیلی گشنم بود رفتم اشپرخونه تا چیزی بخورم که مامانم اومد غذا برام گرم کرد نشست با هم غذا خوردیم میگفت بدون من نمیتونه زندگی کنه و میخواست ببخشمش منم گفتم به کارات فکر کردم و میدونم چاره دیگه ای نداشتی که مامانم منو بغل کرد و گفت یعنی منو بخشیدی منم گفتم بله ولی بهش گفتم این جوری تو محل زشته ابروی من میره وانگشت نما میشیم که مامانم گفت قول میده دیگه تو محل دیده نشه دیروز هم همینطوری گذری رد میشده .از مامانم پرسیدم اون مردا کی بودن که گفت صاحب کارش بوده با یکی از دوستاش گفتم با هر دوتاشون رابطه داره که گفت اره و گفت دیگه ازش نپرسم چون خجالت میکشه منم گفتم وقتی با اونا میری خجالت نمیکشی حالا از من خجالت میکشی ،حالا که اینجوریه باید همه چیرو برام تعریف کنی باید همه چیرو بدونم که به ناچار همه چیزو برام تعریف کرد ، گفت منصور همون صاحبکارش طرف رو معرفی میکنه و منم با هاشون میرم و پولمو میگیرم پرسیدم با چند نفر بوده که گفت ۸ تا مشتری سابت داره و با اون ها رابطه داره و خیلی کم پیش میاد یا غریبه ها بره . خلاصه از فرداش من میرفتم مدرسه و مامانم کارشو میکرد تا این که یه روز من خونه تنها بودم و داشتم فیلم سوپر میدیدم و با خیار با خودم ور میرفتم که یه هو در باز شد و مامانم منو تو اون حالت دید و منم داد زدم بره بیرون مامانم رفت بیرون و منم سریع لباس هامو پوشیدم ولی خجالت میکشیدم با مامانم رو به رو شم ، بعد نیم ساعت مامانم در زد اومد داخل منم خجالت میکشیدم سرم پایین بود اومد کنارم نشست گفت این چه کاریه میکنی این فیلمها چیه میبینی برات خوب نیست که یه هو خیاری که ازش استفاده کرده بودم رو دید زد زیر خنده گفت ببن چه بزرگم هست خیارو برداشت گفت بسه دیگه عیبی نداره بیا بیرون مامانم رفت منم چند دقیقه بعدش رفتم بیرون مامانم گفت غذا خوردم یا نه منم گفتنم نه رفت غذا گرم کرد با هم خوردیم از من پرسید خیلی وقته این کارو میکنم گفتم نه .گفت با کسی از سکس داشتم گفتم نه ،گفت چرا این کارو میکنی نمیدونستم چی جواب بدم که خودش گفت میدونم از اون وقتی که با مرتضی بودی این کارو دوست داشتی منم تعید کردم بعد رفت تو اتاقش یه بسته با یه ژل برام اورد گفت این کاندومه و این روان کننده هست هر چیزی خاستی بکنی داخل اول کاندوم بکش روش بعدم کرم استفاده نکن از این روان کننده استفاده کن من اصلا نمیدونستم چی بگم ، مامانم گفت خجالت نکش خیلی از مردا از این کار لذت میبرن ولی سیع کن به کسی ندی .
منم با هزار خجالت گفتم باشه ، مامان پرسید میدونی چطوری از کاندوم استفاده کنی گفتم نه خودش همون خیاری که من ازش استفاده کرده بودم رو اورد و یه کاندوم باز کرد و کشید روش بعدم کمی از روان کننده زد روش گفت ببین چه لیز شده و دستمو کشید رو خیار واقعا خیلی لیز تر از کرم بود و یه خنده کرد و گفت دردت نمیومد این که خیلی بزرگه من که روم کمی باز شده بود گفتم نه باز یه خنده کرد و گفت میخای همین العان امتحانش کنی چون من بد وقت رسیدم و کارت نیمه تموم موند و باز یه خنده من با این حرف های مامانم کمی شهوتم برگشته بود و کیرم داشت تکون میخود که مامانم گفت خجالت نکش این هارو بگیر برو تو اتاقت من گرفتم و رفتم و شروع کردم یه ۵ دقیقه گذشته بود که مامانم در زد گفت میتونم بیام تو که بدون این که من جواب بدم اومد تو میخاستم خودمو جمع کنم که گفت نمیخاد ادامه بده گفتم نمیشه خجالت میکشم که اومد جلو و خیارو از دستم گرفت من شلوارم تا زانو پایین بود و به پهلو بودم و دستمو جلو کیرم گرفته بودم مامانم گفت بزار کمکت کنم اومد رو تخت گقت بیا رو پاهام خم شو منم نمیدونم چم شده بود که هرچی میگفت انجام میدادم مامانم یه شلوار پار چه ای تنش بود وقتی رو پاهاش خم شدم کیرم از رو شلوار چسبید به پای مامانم و مامانم لای کونم رو باز کرد و خیارو خیلی با احتیات فرو کرد وقتی دید درد ندارم شرو کرد تکون دادن .
وقتی مامانم این کارو میکرد خیلی بیشتر بهم حال میداد از یه طرف خیار و از یه طرف تماس کیرم یه رون پای مامانم .
مامانم پرسید خوبه منم گفتم اره و تند ترش کرد و یه دفعه درش اورد و لای کونمو باز کرد و یه تف انداخت رو سوراخم و گفت ببین چه باز شده من دیگه خجالتم ریخته بود و شهوت تمام وجودمو گرفته بود.
یه هو از دهنم پرید گفتم بگن توش مامان ،مامانمم خنده ای کرد و دوباره کرد توش که ۲ دیقیه نشد که ابم اومد و روی شلوار مامانم خالی شد ، مامانم فهمید و کلی شرمنده شدم اونم خیارو در اورد و گفت ببین شلوارمو کثیف کردی و خیارو برداشت و رفت بیرون تا شلوارشو عوص کنه منم رفتم خودمو شستم ولی روم نمیشد تو صورت مامانم نگاه کنم.
شب سر شمام باز مامانم گفت خجالت نکش ایب نداره هر وقت خواستی خودم بگو منم گفتم باشه داشتیم حرف میزدیم که گوشی مامانم زنگ خورد رفت جواب بده به من یه نگاهی کرد منم رومو برگردوندم که راحت باشه چون میدونستم کارش چیه .وقتی برگشت دیدم حرف نمیزنه پرسیدم کی بود گفت منصور گفتم چرا بهم ریختی یه هو گفت مهم نیست که گفتم خیلیم مهمه اونم گفت گیر داده العان برم پیشش منم گفتم خوب اگه میخای برو گفت یعنی ناراحت نمیشی گفتم نه من که میدونم هر روز میزی با این و اون خب اینم یکی شونه در ضمن نمیخاد خجالت بکشی ما چیز مخفی نداریم پاشو زنگ بزن برو حال اونم مثل من خوب کن بعدشم یه لبخند زدم و گفتم اصلا گوشیتو بیار همین چا چلو من زنگ بزن ببینم چی میگه این ،مامانم باورش نمیشد رفت گوشی رو اورد گفتم بزار رو ایفون اولش مخالفت کرد ولی بعد کمی اسرار قبول کرد زنگ زد به منصور با اولین بوق گوشی رو جواب داد و گفت میام تا اینو گفت منصور ذوق مرگ شد گفت میدونستم جنده خودمی بیا که کیرم داره میترکه ، یه نگاه به مامانم کردم سرخ شده بود و گفت باشه بابا منصور گفت کاندوم یادت نره مامانم گفت باشه و قطع کرد بعدم یه من گفت یه چند تا از همون کاندوم هایی که به من داده بود رو بهش بدم منم پرسیدم چند تا شیطون و خندیدم اونم گفت دو سه تا بیار رفتم بسته رو دادم بهش گفتم همش رو بردار شاید بیشتر لازم شد اونم یه اخم کرد و بسته رو از دستم گرفت و رفت پرسیدم مامان کی برمیگردی با خنده جواب داد تو بخواب من دیروقت میام .
مامانم رفت ولی من خوابم نبرد و داشتم به اونا فکر میکردم که منصور چطور مامانمو میکنه و بی اختیار دو باره با همین فکرا راست کردم ...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
pornpicture
mamnon
     
  
مرد

 
خلاصه اون شب خواب به چشمهای من نیومد و تمام شب بیدار بودم ولی مامانم برنگشت خونه، دم دمای صبح شده بود و من کاملا نگران شده بودم که نکنه بلایی سرش اومده باشه گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم تماس اولم رو جواب نداد دوباره تماس گرفتم بعد چندین بوق جواب داد ، با یه صدای بی حال...
مامان: سلام چیزی شده مامانی ؟
من : نه مامان نگرانت شدم ، کجایی؟ چرا صدات انقدر بی حاله ؟
مامان: چیزی نیست نیما جان کمی خستم تو بخواب منم دیگه میام خونه
که یه صدای مردونه اومد از اونور خط گفت : نمیمونی سعید بیاد ببینه نیستی شاکی میشه ها !
مامان: نیما مامانی تو صبحونتو بخور برو مدرسه من طرفای ظهر میام .
من : مامان من خیلی خستم تمام شبو نخوابیدم نمیتونم برم مدرسه .
مامان : باشه کاری نداری و گوشی رو قطع کرد.
من که خیالم راحت شده بود کم کم خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم ساعت از ۲ بعد از ظهر هم گذشته خیلی گشنم شده بود رفتم یه چیزی بخورم که کنار در آشپزخانه کیف مامانم رو دیدم ، مامانم برگشته بود ، رفتم در اتاقش نیمه باز بود داخل اتاق رو نگاهی انداختم دیدم خوابه درو آروم رو هم گذاشتم و برگشتم تو آشپزخونه غذا گرم کردم و خوردم .
ساعت دور ورای ۵ بود که مامانم بیدار شد اومد تو اتاقم دید بیدارم سلام کرد ، گفتم ساعت خواب مامانی
مامان: خیلی خسته بودم خوابم برد
من: خوش گذشت دیشب با خنده
مامان : خفه شو بیشعور بچه با مامانش اینجوری صحبت میکنه ، دیگه نمیخوام راجب این چیزا صحبت کنیم بعدم در رو بست و رفت .
سر شام هم با من سرسنگین بود منم حرفی نمیزدم راستش کمی دلخور بودم ازش که با منی که با کارش مرافقت کردم اینجوری رفتارکنه .
فرداش اومد منو بیدار کنه برای مدرسه ، وقتی بیدار شدم هنوز دلخور بودم از طرفی هم میدونستم اگر دلخوریمو بروز ندم باز هم همون طوری باهام رفتار میکنه ، برای همین هم باهاش خیلی سرد برخورد کردم و رفتم مدرسه .
یکی دو روزی همینطور گذشت تا اینکه بالاخره مامانم اومد سراغم و پرسید چرا با من اینقدر سرد شدی مگه نگفتی با کاری که من میکنم کنار اومدی و مشکلی نداری ، اگه پشیمون شدی بگو
من : نه پشیمون نشدم
مامان : پس چته چرا اینطوری رفتار میکنی ، خودت میدونی که من به جز تو هیچکس دیگه ای ندارم ، دارم دق میکنم بگو اخه چیکار کردم که باهام سرد شدی ؟
من : مهم نیست به کارات برس به منم زیاد فکر نکن فکر کن من مردم
تا اینو گفتم مامانم زد زیر گریه و گفت اگه بخاطر تو نبود هزار دفعه خودمو خلاص کرده بودم ، منم تحمل اشک مامانمو نداشتم و ندارم ،رفتم بغلش کمی دلداریش دادم و خودمو لوس کردم وقتی کمی ارومتر شد بازم پرسید دلیل رفتارم رو منم جواب دادم که خودت اون روز گفتی خفه شم منم به حرفت گوش کردم همین
مامان : من منظورم این نبود ، من فقط میخواستم راجب اون چیزا صحبت کنیم
من : چرا ؟ وقتی من میدونم کجا بودی و برای چه کاری رفته بودی چرا صحبت نکنیم
مامان: من برای خودم نمیگم برای خودت میگم که شاید ناراحت بشی
من : من اگر می خواستم ناراحت بشم از اول مخالفت میکردم ،در ضمن اگه به فکر ناراحتی من می بودی از همون اول با من مشورت میکردی نه این که تو خیابون مچ تو بگریم .
مامان: اخه من خجالت میکشم باهات راجب اون جور چیزا صحبت کنم ، من از جام بلند شدم رفتم داخل اتاقم تا یک ساعتی بیرون نرفتم که مامانم خودش اومد تو اتاقم گفت باشه ولی قول بده ناراحت نشی و بهت بر نخوره گفتم قول میدم
پرسید چی میخوای بدونی منم به شوخی پرسیدم از کاندوم ها چیزی مونده ؟
مامان: نکنه باز هوس خیار کردی و یه خنده بلند سر داد
من: مامان سعید کیه ؟
مامان : یکی از دوستهای منصور که تو کارهای بازاریابی کمکش میکنه
من: با سعید هم سکس داشتی ؟
مامان : بله
من : اون شب چند دفعه سکس داشتی ؟
مامان : نمیدونم ولی دو سه باری شد
من : تا حالا با دو نفر همزمان سکس داشتی ؟
مامان : نه ،منم دیگه چیزی نپرسیدم تا شب بعد شام رفتم تو اتاقم و داشتم یه فیلم میدیدم که رسید یه جاهای صحنه دارش و من حشری شدم ، بی اراده دستم رفت طرف کونم و کرمی افتاد به جونم و یاد حرف مامانم افتادم .
پاشدم رفتم اتاق مامانم دیدم بیداره گفتم مامان گفت جونم پرسیدم کاندوم داری ؟ گفت میخوای چیکار شیطون نکنه دوباره هوس کردی سرمو انداختم پایین گفتم اره که گفت خودتو تمیز کردی گفتم نه گفت برو تو دستشویی تا بیام یادت بدم رفتم مامانم اومد و یادم داد چطور با شلنگ داخل رو تمیز کنم وقتی خوب تمیز شد گفت حالا برو روان کننده ای رو که بهت دادم رو بیار خودم کمکت میکنم ، منم رفتم اومدم دیدم مامانم یه چیز لوله مانند تو دستشه داره روش کاندوم میکشه پرسیدم اون چیه گفت از خیار بهتره و خندید بعدش گفت خیار سرده درد میاره این بهتره جای برسهای منه ولی میشه ازش استفاده کرد.منو خوابوند رو پاهاش مثل دفعه قبل و شروع کرد گفت فقط مثل اون دفعه کثیف کاری نکنی ، راست میگفت از خیار خیلی بهتر بود من دیگه کاملا حشری شده بودم گفتم کاش از اون کیر پلاستیکی هایی که تو فیلم سوپر هست داشتیم خندیدو گفت اگه خیلی دلت میخواد بگم منصور بیاد جرت بده اینو که گفت من حشرم چند برابر شد و بعد چند تا تکون دیگه مامانم ابم اومد بدون اینکه دستی به کیرم بزنم یا به پاهای مامانم بمالم ، مامانم متعجب بهم نگاه کرد و پرسید ابت چطوری اومد تو که حتی دستم بهش نزدی یعنی اینقدر خوشت آمد و لذت بردی گفتم آره مامان دست خودم نیست بعد هم ازش تشکر کردم خواستم برم تو اتاقم که مامانم گفت نمیخواد بیا همینجا بخواب رفتم تو بغل مامانم و خوابم برد.
فردای اون روز جمعه بود منم خونه بودم داشتم بازی میکردم که مامانم صدام کرد گفت میره تا مغازه چیزی بگیره و رفت منم رفتم تو آشپزخونه تا آب بخورم دیدم گوشی مامانم رو میزه آشپز خونست فضولیم گل کرد شروع کردم چک کردن گوشیش رفتم تو گالریش شروع کردم فیلم و عکس هاشو دیدن تا این که به عکسش با منصور رسیدم خیلی با منصور عکس داشت که یکی از عکس ها نظر منو به خودش جلب کرد مامانم از روی شورت کیر منصورو تو دستش گرفته بود و زانو زده بود جلوش و سلفی گرفته بود اونو برداشتم و برا خودم بلوتوث کردم همینجوری داشتم گالریش رو زیرو رو میکردم که دیدم مامانم بالا سرم وایساده تا سرم رو بالا کردم گوشیشو از دستم قاپید گفت فضولی بسه دیگه که از دهنم پرید گفتم منصور باید کیر بزرگی داشته باشه که اینقدر دوسش داری خندید گفت اره خیلی گندست هر دفعه پدرم در میاد تا کارش تموم میشه ، من که این حرفارو از مامانم شنیدم داغ کردم گفتم مامان یه چیزی بخوام نه نمیگی گفت تا چی باشه گفتم میتونی یه عکس از کیر منصور برام بگیری با گوشی که مخالفت کرد ولی با کمی اصرار قبول کرد منم رفتم بوسیدمش. داشتم میرفتم سمت اتاقم که گوشیش زنگ خورد گفت ببین چه حلال زاده هم هست منصور بود مامانم گوشی رو جواب داد گفتم بزاره رو اسپیکر
منصور: سلام خانوم خانوما کجایی سراغی از ما نمیگیری
مامان: سلام بابا همین پریروز پیشت بودم
منصور: خب چیکار منم دلم زود به زود برات تنگ میشه (دلم هواتو کرده نازنینم )
مامان: خوبه حالا دروغ نگو دلت هوامو کرده یا کیرت ناقلا ؟
مامانم که اینو گفت من آتیش گرفتم کیرم یه دفعه ای به آخرین حد خودش رسید(مامانم فهمید)
منصور: اونم هست ولی بیشتر دلم برات تنگ شده میتونی بیای پیشم ؟
مامان: مگه زنت خونه نیست ؟
منصور: چرا هست ولی میریم خونه سعید خانوادش رفتن مسافرت کسی خونشون نیست
مامان: من حوصله سعید و ندارم اون دفعه ندیدی چه کاری باهام کرد اصلا ول کن من نبود
منصور: بابا تو بیا اون نمیکنه میفرستمش بره بیرون
مامان: نمیشه من اونجا نمیام ،منصور خیلی اصرار داشت ولی مثل این که مامانم از سعید خوشش نمیومد تا این که منصور گفت صبر کن ببینم جای دیگه ای میتونم پیدا کنم یا نه بهت دوباره زنگ میزنم و قطع کرد .
به مامانم گفتم مامان این چقدر حشریه مامانم گفت تازه این زنم داره نمیدونم چرا اینجوریه ، از مامانم پرسیدم حالا چیکار میکنی میری مامانم گفت خونه سعید نمیرم ، پرسیدم اصلا دلت میخواد بری پیش منصور با کمی مکث گفت اره فهمیدم حشرش زده بالا
منصور دوباره زنگ زد گفت جا پیدا نکرده خیلی ناراحت خداحافظی کرد. من دیدم مامانمم پکر شد گفتم اگه خیلی دلت میخواد بگو بیاد اینجا که مامانم چشاش گرد شد گفت جدی میگی منم با سر تععید کردم گفت پس تو چی گفتم من میرم تو اتاقم درم قفل میکنم بگو من رفتم بیرون که گفت نه زشته من گفتم برا من زشت نیست و مشکلی ندارم اونم شهوتش بهش غلبه کرد و زنگ زد به منصور و گفت بیاد خونه ،منصور پرسید نیما کجاست گفت با دوستاش رفته بیرون فقط زور بیا تا برنگشته .
بعد مامانم بهم گفت اون نهایتا تا ۱ ساعت دیگه میرسه اینجا و از من خواهش کرد از اتاقم بیرون نیام منم قول دادم بهش به شرطی که عکسی که ازش خواستم رو برام بگیره مامانمم گفت باشه .
من کلی استرس داشتم ولی نمیدونم چرا این کارو داشتم میکردم تو همین فکرا بودم که منصور به گوشی مامانم زنگ زد و گفت نزدیکه و منم رفتم تو اتاقم و درم قفل کردم.........
     
  
مرد

 
خیلی قشنگ‌می نویسی فقط یکم غلط املایی ها درست بشه معرکه است
Trt
     
  
مرد

 
من رفتم تو اتاقم و در رو هم قفل کردم که زنگ خونه به صدا در اومد منم رفتم گوشم رو به در چسبوندم و سعی کردم چیزی بشنوم ولی صدای واضحی نمیومد منم بیخیال شدم رفتم رو تختم هزاران فکر تو سرم رژه میرفت و نمیتونستم رو چیزی تمرکز کنم، تو فکر بودم که صدای جیغ مامانم رو شنیدم زیاد بلند نبود از سمت آشپزخانه میومد نمیدونم چرا ترسیدم گفتم شاید منصور بخواد مامانم رو اذیت کنه و در عین حال حشری هم بودم کنترلم دست خودم نبود نمیدونم چطور توصیفش کنم براتون گوشیمو برداشتم و به مامانم یه پیغام فرستادم
من: سلام، مامان خونه یی
مامان: اره پسرم چطور
من: یه زنگ به من بزن من شارژ ندارم کارت دارم
مامان: باشه یه دقیقه صبر کن
منم گوشیم رو سایلنت بود که مامان زنگ زد تا گوشی رو برداشتم پرسیدم مامان چیزی شده چرا جیغ کشیدی که مامانم خندید گفت قربون پسرم برم که نگران مامانشه ولی حالم خوبه و بعد گوشی رو قطع کرد و یه پیغام برام فرستاد که نگران نباشم و هر چیزی شنیدم بیرون نیام منم قبول کردم.
یه چند دقیقه ای گذشته بود که صداهای ناله هایی خیلی ضعیف به گوشم خورد با این صدا ها حشرم بیشتر و بیشتر میشد و هر دقیقه صدای ناله های مامانم واضح تر تا اینکه با لمس کیرم کلی آب از من خارج شد، اینقدر بد ارضا شدم که فشارم افتاده بود نمیتونستم از جام بلند شم و در همون حالت موندم نمیدونم چقدر طول کشید تا این که مامانم در اتاق منو زد گفت میتونم برم بیرون، منم از جام بلند شدم، هنوز هم ضعف داشتم تا در رو باز کردم دیدم مامانم با یه شورت و سوتین تو حال وایساده و داره چیزی میخوره منم رفتم کنارش یه سیب برداشتم شروع کردم خوردن کمی که حالم جا اومد پرسیدم چرا تو حال سکس میکردین؟
مامان: نه عزیزم ما اولش تو حال بودیم کمی که ازش پذیرایی کردم رفتیم تو اتاق
من: مثل این که خیلی داشت بهتون حال میداد
مامان: با کمی خنده مگه قرار بود حال نده؟
من: نه منظورم اینه که با این که اتاق ما نزدیک هم نیست ولی صدا تون شنیده میشد
مامان: وا خاک به سرم یعنی همه چیزارو شنیدی؟
من: نه همشو ولی صدای ناله هات میومد ولی نه زیاد
مامان: ببخشید مامانی من باید در رو میبستم
من: ایرادی نداره که مامان خوشحالم که حال کردی
مامان: قربون پسرم برم که مامانشو درک میکنه
من: با خنده، تو نباید قربون صدقم بری اون منصور باید تشکر کنه که من براش مکان جور کردم
مامان: در حالی که کمی رنگ و روش باز شده بود و میخندید، اره والا
من: مامان راستی چرا جیغ زدی؟
مامان: پشت به من کرد و گفت یه نگاه بندازی میفهمی
دیدم جای دست منصور رو لپ کون مامانم مونده و حسابی قرمز شده، گفتم الهی دستش بشکنه، مامانم گفت امروز خیلی حشری بود و وقتی که خیلی حشری میشه از این کارا میکنه، البته تقصیر خودم هم بود من وقتی اومد تو و حالش رو دیدم نباید میرفتم تو اشپزخونه و ازش پذیرایی میکردم. پرسیدم مامان چی شد عکس گرفتی گفت نه شرمنده نشد، گفتم تو که قول دادی، گفت شرمنده مامانی گفتم عیبی نداره همین قدر که حال کردی برام بسه مامانم اومد بوسم کرد و گفت قربون پسرم برم که مامانشو اینقدر دوست داره و بعد گفت من میرم یه دوش بگیرم تو هم حاضر شو میخوایم بریم تا شب بیرون بگردیم البته اگه دلت میخواد من با اینکه بی حال بودم ولی قبول کردم.
خلاصه اون روز رفتیم بیرون جمعه بود و بیشتر جاها بسته بود فقط رستوران ها و بعضی مغازه ها باز بودن، دور دور کردیم و بعدشم شام رفتیم یه رستوران خوب شام خوردیم، من خیلی زیاد خورده بودم و سنگین شده بودم برا همینم به مامانم گفتم میرم عقب ماشین دراز میکشم، مامانم گفت ای شکمو مجبور بودی اینقدر بخوری؟ من گفتم خوشمزه بود کمی زیاده روی کردم اونم گفت عیبی نداره برو عقب داز بکش، خلاصه سوار شدیم من کمی چرتم گرفته بود و چشمام گرم شده بود که صدای بوق یه ماشین چند مرتبه به گوشم خورد.
سرم رو کمی بلند کردم ببینم کیه دیدم یه ماشین شاسی بلند افتاده دنبالمون و هی بوق میزنه ول کن هم نیست. به مامانم گفتم این چی میخواد مامانم گفت بابا دیوانه ست نمیدونم چی میخواد. گفتم مامانی دیده خوشگلی میخواد مختو بزنه گفت نه بابا چیم خوشگله،‌گفتم مامان اگه خوشگل نبودی طرف با اون ماشین مدل بالا دنبالت راه نمی افتاد تو همین حرفا بودیم که خوردیم به ترافیک یارو تو ترافیک هم بیخیال نمیشد. من عقب دراز کشیده بودم و شیشه ها هم کمی حالت دودی داشت یارو منو ندیده بود.
خلاصه مامانم کلافه شده بود هم ترافیک هم این یارو ول کن نبود، من که دیدم اینجوریه گفتم مامان بیا یکمی سر کارش بزاریم بخندیم مامانم گفت من حوصله ندارم منم کمی خودمو لوس کردم اونم قبول کرد و شیشه رو داد پایین طرف هم اومد کنار ماشین ما و شروع کردن
مامان: چی میخوای آقای محترم چرا بوق میزنی؟ چرا مزاحمت ایجاد میکنی؟
طرف: ببخشید خانوم محترم قسط مزاحمت نداشتم و معذرت میخوام که شما رو ناراحت کردم
مامان: آقا شما دوساعته دنبال من راه افتادی و داری بوق میزنی و میگی قسط مزاحمت نداری
طرف: باز هم از شما معذرت میخوام، من مهران هستم و از شما خوشم اومده این هم کارت منه من ادمه بی سروپایی نیستم که تو خیابون ها دور بگردم و مزاحم مردم بشم اصلا این کار ها به سن و سال من نمیخوره، خواهش میکنم این کارت منو داشته باشین اگه خواستی یه زنگ بزنین باهم بیشتر اشنا شیم مامانم کارت طرف را گرفت و شیشه رو داد بالا
به مامانم گفتم چی شد قرار بود سر به سرش بزاری مامانم گفت ول کن گناه داره مزاحم نبود بنده خدا خیلی محترم بود دلم نیومد ازارش بدم.
خلاصه رفتیم خونه و من تخت گرفتم خوابیدم و فرداش رفتم مدرسه، چند روزی همینجوری گذشت تا اینکه دوباره من یه هوس کردم یه حالی به کونم بدم خونه تنها بودم تو لپ تاپم سوپر داشتم رفتم از تو یخچال خیار بردارم که یاد همون چیزی که مامانم استفاده کرده بود افتادم رفتم تو اتاقش هرچی گشتم پیدا نکردم به مامانم زنگ زدم هنوز سرکار بود پرسیدم اون چیزه کجاست (جای براش های آرایشی) مامانم پرسید شیطون میخوای چیکار گفتم خودت بهتر میدونی، گفت عزیزم دست نگه دار میام خونه برات سوپرایز دارم، پرسیدم چیه گفت وقتی اومدم میفهمی عجله نکن، منم گفتم باشه و رفتم یه دوش گرفتم تا حشرم بپره از سرم.
خلاصه صبر کردم تا مامانم اومد، سلام و احوالپرسی کردیم مامانم رفت لباساشو عوض کرد برگشت، دیدم رفتارش عادیه و هیچ خبری از سورپرایز نیست. پرسیدم مامان من منتظرم ها
مامان: منتظر چی عزیزم
من: مگه نگفتی برام سورپرایز داری
مامان: اهان بله ولی صبر کن بعد شام
من: حداقل بگو چی هست این سورپرایزی که میگی
مامان: اگه بگم که سورپرایز نمیشه که
من: مامان تروخدا دار از فضولی میمیرم
مامان: یه راهنمایی میکنم اگه تونستی حدس بزن ولی سه تا شانس بیشتر نداری اگه درست حدس نزدی تا شب باید صبر کنی باشه؟
من: باشه مامانی
مامان: همونیه که ازم خواستی برات بخرم
من: پلی استیشن
مامان: نه
من: موتور
مامان: نخیر، فقط یه حدس دیگه داری خنگه
من: گوشی یا تبلت جدید
مامان: نه خنگه مگه پولم زیادی کرده، الان هم پسر خوبی باش بیا کمی کمک کن تا غذا درست کنیم بخوریم تا بهت بگم
من کلی تو فکر بودم که چی میتونه باشه ولی هیچی به فکرم نمیرسید.
با مامانم رفتیم تو اشپزخونه که غذا درست کنیم مامانم هی خودشو بهم میمالید یا دست به کونم میزد، منم داشتم هوس میکردم
بهش گفتم مامان نکن دارم هوس میکنم که مامانم خندید و گفت چه بهتر، من که دیگه داشت اعصابم خورد میشد گفتم ول کن بابا همش داری ضد حال میزنی میخوای اذیتم کنی اصلا میرم تو اتاقم تو هم خودت آشپزی کن!
مامانم گفت هر جور خودت میخوای ولی اگه بری از سورپرایز خبری نیست ها، گفتم نخواستم اصلا که مامانم گفت اه چقدر بی ذوقی صبر کن همش یکی دو ساعت دیگه مونده بعد شام بهت میگم منم قبول کردم ولی مامانم همچنان داشت منو میمالید.
خلاصه شام رو خوردیم کمی استراحت کردیم که مامانم گفت برو خودتو خوب بشور و خالی کن بیا تو اتاق من گفتم سورپرایزت همین بود؟
مامان: اه چقدر عجولی پسرم
خلاصه رفتم همونجوری که مامانم یادم داده بود خودمو تمیز کردم و رفتم تو اتاق تا در رو باز کردم و مامانم رو دیدم شوکه شدم. مامانم با یه شورت و کرست مشکی و یه دونه از این کیر مصنوعی ها (دیلدو) که با کمربند مخصوص به کمرش بسته بود مامانم که دید من چشمام گرد شده پرسید از سورپرایزت راضی هستی؟
من: مامان اینو از کجا پیدا کردی؟ مگه از اینا تو ایران هم پیدا میشه؟
مامان: تو به اون کاری نداشته باش! سورپرایز شدی یا نه؟ خوشت میاد ازش؟
من: اره بابا سورپرایز چیه من کاملا شوکه شدم اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم.
مامان: بیا رو تخت ببین کدوم رو میخوای
من: مگه بازم هست؟
من رفتم رو تخت مامانم یه جعبه رو باز کرد توش ۵ تا دیگه دیلدو بود با اندازه های متفاوت.
مامان: کدومش رو میخوای امتحان کنیم؟
من: منم یه دونش رو انتخاب کردم دیدم روش زده عدد ۲ گفتم این خوبه (تقریبا ۱۵ سانت بود و کلفتیش هم خوب بود)
مامانم: من شماره یکش رو هم نمیتونم اونوقت تو از شماره دو شروع میکنی؟
من: راست میگی مامان! یعنی تا حالا کون ندادی به منصور؟
مامان: دیوونه شدی من میگم شماره یک این رو نمیتونم اون وقت کیر منصور رو بتونم
من: مامان، من که کیر منصور رو ندیدم از کجا بفهمم که اندازش چقدره
مامان: مال اون اندازه شماره ۴ اینه
رفتم شماره ۴ رو دیدم تقریبا ۱۸ سانت ولی خیلی کلفت بود
من: مامان راست میگی اینکه خیلی کلفته خوب کاری کردی ندادی منم باشم جر میخورم با این
مامان: نگو اینجوری میترسم
من: مگه میخوای بهش کون بدی مامان؟
مامان: راستشو بخوای اینارو منصور برام پیدا کرده، هفته قبل که بهم گفتی منم به منصور گفتم اونم اینارو برام اورد گفت به یه شرط اینارو بهم میده اونم این که خودمو با اینا آماده کنم بهش از پشت بدم
من: مامان اگه نمیخوای همین فردا برو پسش بده، نمیخام به خاطر من مثل قبلا های من درد بکشی
مامان: نه پسرم من اگه نخوام اون هیچ کاری نمیتونه بکنه، حالا به جای این حرفا اگه دلت میخواد بیا دراز بکش.
من رفتم جلو مامانم لخت شدم و دراز کشیدم مامانم شروع کرد با روان کننده و انگشت منو باز کردن بعدم گوشیش رو بهم داد گفت رمزش رو که میدونی بازش کن پرسیدم چرا گفت بهت یه قولی داده بودم برو تو گالری ببین ولی قول بده جنبش رو داشته باشی و ناراحت نشی.
گفتم مامان من خودم خواستم که اون بیاد این جا میدونستم براچی میاد و موافقت کردم پس چرا الان ناراحت بشم و آروم پاش که کنارم بود رو بوس کردم و گفتم خیلی دوستت دارم مامان.
گوشی را باز کردم رفتم داخل گالری کمی بالا پایین کردم تا بالاخره پیدا کردم باورم نمیشد کیر منصور از شمار ۴ دیلدوها هم کلفت تر بود. گفتم مامان تو واقعا حق داشتی اون روز جیغ بزنی و ناله کنی این خیلی کلفته.
من داشتم به عکس کیر منصور نگاه میکردم و مامانم با کون من ور میرفت که مامانم گفت اماده ای منم گفتم بله مامانی.
مامانم شروع کرد داخل کردن دیلدو (دیلدو یه حالت حرمی مانند داشت سرش نازک بود و انتهاش کلفت تر میشد)
همین که کمی داخل کرد من کمی دردم اومد و مامانم همون جا نگه داشت یکمی نگه داشت و شروع کرد همون قدر رو عقب و جلو کردن منم برام کمی عادی شده بود ولی کمی درد داشتم.
پرسیدم مامان همین یه عکس رو داری که با کمی مکث گفت اره
پرسیدم چرا با مکث جواب دادی جون من اگه بازم هست بگو، مامانم گفت همین یه دونه بود، گفتم بگو جون نیما فقط همین رو داری که مامانم گفت از دست تو من چیکار کنم چرا قسم میدی؟
گفتم دیدی بازم داری گفت عکس نیست گفتم چه بهتر خندید گفت خیلی دیوونه ای منم گفتم تو داری منو میکنی اونوقت من دیوونم که بازم خندید.
من: مامان پس چرا هرچی میگردم پیداش نمیکنم همه گالری تو زیرو رو کردم
مامان: اونو مخفی کردم و قفل داره
من: بابا تکنولوژی، بابا جیمزباند حالا کجا هست؟
مامان: منصور یادم داده اون فیلم سوپر زیاد داره همه رو قفل میکنه زنش نبینه چون زنش خیلی مذهبیه.
خلاصه گفت فیلم کجاست سه چهار تا فیلم بود یکیش رو باز کردم دیدم فیلم سوپر هست، گفتم مامان سرکار گذاشتی منو اینکه فیلم سوپره گفت نه دیوونه فقط یکیش مال منه بقیش سوپره اون هارو هم منصور فرستاده.
خلاصه فیلم دومی رو که پلی کردم مال مامانم بود منصور تازه میخواست کیرشو بزاره تو کس مامانم همین که کرد داخل مامانم یه جیغ کوچیک کشید من که این صحنه رو دیدم حشرم از ۰ به ۱۰۰ رسید و خودمو دادم عقب و دیلدو تا آخر رفت داخل منم یا اخی گفتم و در همون حالت آبم اومد و ریخت رو تخت اونم به مقدار خیلی زیاد و بعد شل شدم و افتادم رو تخت و دیلدو درآمد.
مامانم گفت چرا این کارو کردی نمیگی جر میخوری کار دستمون میدی، منم گفتم دست خودم نبود وقتی فیلمو دیدم یه هو حشرم زد بالا، گفت خیلی دیوونه ای حالا حال کردی گفتم بله.
مامانم پرسید از فیلم دادنم ناراحت نشدی گفتم بسه دیگه مامان ناراحت که نشدم هیچی خیلی هم خوشحال شدم وقتی دیدم داری حال میکنی و گوشیشو برداشتم ادامه فیلمو تماشا کردم گفتم مامان تو از ۱۰۰۰ تا از اون زنهای توی فیلم سوپر هم سکسی تری مامانم خندید و گفت بسه بسه نمیخواد هندونه بزاری گفتم هندوانه چیه اصلا اگه این فیلمت رو برام بفرستی همه فیلم سوپر هایی که دارم تو لپ تاپم رو پاک میکنم گفت برو دیوونه منم رفتم لپ تاپم رو اوردم جلو چشمش همرو پاک کردم بعد هم ازش خواهش کردم فیلم رو برام بفرسته و اونم با کلی خواهش و تمنا برام فرستاد ولی خیلی بهم تذکر داد که مواظب باشم خلاصه
از اون روز به بعد من و مامانم خیلی با هم راحت شدیم و بیشتر وقت ها تو خونه با شورت و یا لخت میگشتیم و تمرینات مامانم هم با کمک من شروع شد برا سکس از عقب که واقعا کون مامانم خیلی تنگ بود و خیلی درد کشید ............
     
  
مرد

 
وای عالی مینویسی عزیزم، بی صبرانه منتظر ادامه این داستانم
sepehrjam2002
     
  
مرد

 
فردای اون روز مامانم منو میخواست برسونه مدرسه که تو ماشین کارت همون راننده شاستی بلنده رو دیدم و از مامانم پرسیدم که چی شد به این اقا مهران زنگ زدی یا نه که مامانم گفت ولش کن بابا من همین منصور و دوستاش برام زیادین اینم میشه قوز بالا قوز ، منم گفتم زنگ زدن که درد سر نداره بعدشم این اقا مهران به گفته خودت میخوره آدم حسابی باشه اصلا شاید هم بهتر از منصور باشه مامانمم با کمی ناز و عشوه گفت ببینم چی میشه ، تا رسیدیم به مدرسه و مامانم رفت شرکت .
اون روز زنگ آخر ورزش داشتیم داشتیم تو حیاط مدرسه گرم میکردیم که من مچ پام پیچ خورد و خوردم زمین پام بدجوری باد کرده بود خلاصه زنگ زدن مامانم اومد و منو با خودش برد بیمارستان و خلاصه از پام عکس گرفتند و معلوم شد که چیز مهمی نیست و فقط پام مو برداشته و با یه آتل بندی مختصر برگشتیم خونه .
مامانم رفت تو اشپزخونه و غذا گرم کرد بخوریم که گوشیش زنگ خورد منصور بود و از مامانم و چرا این که از شرکت غیبش زده می پرسید، مامانم هم همه چیز رو براش گفت و این که چند روز مرخصی میخواد که یه هو بحث شون بالا گرفت و مامانم با سروصدای بلند گفت اصلا دیگه نمیام یکی دیگه رو پیدا کنید و گوشی رو قطع کرد.
من: چی شده مامان چرا به هم ریختی چی میگفت مگه؟
مامان : هیچی مردک عوضی میگم من مرخصی میخوام میگه نمیشه مشتری داریم ، اصلا یه ذره درک و فهم نداره بیشعور !!!
من: از کدوم مشتری ها ؟
مامان : ول کن تو هم اصلا حوصله ندارم
من : باشه بابا این ها همش تقصیر منه ، اصلا بی خیال من ، منکه حالم خوبه چیزی هم خواستم میگم از بیرون برام بیارن نمیخواد نگران من باشی برو راحت به کارات برس منم چیزیم نیست
مامان: نه بابا اون عوضی باید بفهمه شرایت منو ، باید بفهمه وقتی میگم نمیتونم یعنی نمیتونم !!!
من: هر جور که خودت میدونی ، حالا بیا غذا مون رو بخوریم که از دهن افتاد
غذا رو خوردیم و داشتیم فیلم میدیدم که بازم منصور زنگ زد ، به مامانم گفتم بزار رو اسپیکر
منصور: سلام خانومی بابا چرا قهر میکنی گوشی رو قطع میکنی
مامان: سلام ، من که گفتم نمیتونم فردا هم برای تسویه حساب میام شرکت
منصور: اصلا فردا شرکت تعطیله
مامان : چرا دروغ میگی شما مگه فردا مشتری نداشتی
منصور: چرا فردا مشتری داریم ولی چون شما نتونی استعفا بدی فردا شرکت رو تعطیل میکنم
مامان : نمیخواد مزه بریزی
منصور: بدون مزه که حال نمیده، تو که خودت مزه خور بودی حالا که به ما رسید مزه نریزیم
مامان : ببین من نمیدونم این شرایط منه اگر که موافقی میتونم ادامه بدم و اگر هم که نه تمومش میکنیم
منصور: باشه قبوله، مرخصی میخوای باشه، پورسانت میخوای باشه ، ولی تورو جون هرکی دوست داری اذیت نکن این مشتری فردا خیلی برام مهمه اونم چیزی نمیخواد فردا فقط چند ساعتی باهاش باش بعد هم برو مرخصی هر چند روز که میخوای
مامان : باشه فردا میام ولی بعدش یه هفته مرخصی با حقوق میخوام بعلاوه پورسانت مشتری
منصور : باشه هر چی تو بگی ولی باید سنگ تموم بزاری خودت میدونی قرار داد این یارو چقدر برا شرکت مهمه نمیخوام خراب بشه
مامان : باشه فردا ساعت ۱۰ بهش زنگ بزن منم میام شرکت
منصور: فدایی داری خانومم ، برات جبران میکنم
مامان : جبران کن بای
من از شنیدن اون مکالمه فهمیدم مشتری چی میخواد و از مامانم پرسیدم که این مشتری کیه و چرا اینقدر مهمه براشون
مامانم گفت که این اولین مشتریه خارجی شرکته و اگه با شرکت ما قرارداد ببندن خیلی برا شرکت سود آوره .
پرسیدم خارجیه مگه کجایی هست طرف گفت عرب هست و از دبی میاد ، با خنده گفتم مامان عرب ها شنیدم کیرهای بزرگی دارن مواظب باش گفت نه بابا اون جوریام که میگن نیست قبلا باهاش بودم یه دفعه برا همینم هست منصور اینقدر اصرار میکنه که من برم چون طرف گفته که بازم منو میخواد .
من: نگفتم از اون پورن استارها هم بهتری بیا اینم مدرکش
مامان : خوبه نمیخواد پرو بشی فیلم تو ببین
من : راستی چی شد مامانی به مهران زنگ زدی
مامان : نه حوصله دردسر ندارم ، همین منصورم برام زیادیه
من : حالا یه زنگ زدن که ضرری نداره ، به نظر من که طرف آدم خوبی به نظر میومد
مامان : باشه ببینم چی میشه حالا ، الانم اگه میخوای بیا بریم تا سوپر مارکت کمی خرید کنیم برا خونه هیچی میوه نداریم.
منم حوصلم سر رفته بود برا همینم با مامانم رفتیم بیرون و بدون اینکه مامانم بفهمه چند تا سیم کارت اعتباری گرفتم برگشتیم خونه و شام خوردیم و باز هم نشستیم پای تلویزیون و فیلم من که حوصلم خیلی سر رفته بود به مامانم گفتم بیا به مهران زنگ بزنیم یه کمی سر به سرش بزاریم بخندیم ولی مامانم راضی نبود خلاصه از من اصرار و از اون انکار تا بالاخره قبول کرد،
منم رفتم یه دونه از اون سیم کارت هارو اوردم گفتم با این سیم کارت زنگ بزن اگه طرف سریش شد راحت سیم کارت تو بنداز دور همین.
مامانم سیم کارتو گرفت گذاشت تو گوشیش و خلاصه با یه اس ام اس شروع کرد
مامان: سلام ببخشید آقا مهران ؟
بعد چند دقیقه طرف جواب داد
مهران : سلام ، بله، درسته نشناختم شما ؟
مامان :من همون خانمی هستم که هفته قبل تو ترافیک به من شماره دادید
مهران: به به چه عجب ،چه خوب کردید با من تماس گرفتید، راستش رو بخواهید نا امید شده بودم فکر نمیکردم دیگه شما رو ببینم
مامان: راستش منم نمیخواستم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم بهتون پیام بدم
مهران : واقعا من خوشحال شدم ببخشید میتونم به شما زنگ بزنم راستش رو خواهید من زیاد با اس ام اس راحت نیستم و در ضمن میخواهم صداتون رو بشنوم
مامان : باشه هر جور مایلید
شاید سی ثانیه هم نشد که مهران زنگ زد
مامان: سلام خوبین
مهران : بد بودم ولی با شنیدن صدای شما خوب شدم ، شما چطورین خوش میگذره؟
مامان : خوبم ممنون ، میشه کمی از خودتون بگید؟
مهران: من ۴۳ سالمه تهران زندگی میکنم و مجرد خانمم چند سالی میشه عمرش رو داده به شما
مامان: تسلیت میگم بهتون و معذرت میخوام ناراحتتون کردم
مهران: ممنون ، نه عیبی نداره دیگه با مرگش کنار اومدم
مامان: راستی چرا من ، چرا به من شماره دادید این همه دختر جوون و زن خوشگل هست تو این شهر
مهران: راستیتش من از تنهایی خسته شدم ۴۳ سالمه و کسی رو ندارم و تنها زندگی میکنم ، وقتی شما رو دیدم واقعا از شما و متانت تو خوشم امد نتونستم جلوی خودمو بگیرم .
مامان : ممنون ،من هم از اون دسته خانمها نیستم که از هر کسی شماره بگیرم و با هر کسی قرار بزارم
مهران: میدونم و ممنون که درخواست منو قبول کردید ، حالا میشه کمی از خودتون بگید ؟
مامان: من اسمم نازنین هست ۳۶ سالمه و مجرد با پسرم نیما با هم زندگی میکنم
مهران: اصلا بهتون نمیاد که بچه داشته باشید
مامان: ممنون ، شما با این که مشکلی ندارید
مهران:: نه ، اصلا جای پسر نداشته خودم حالا پسرتون چند سالش هست ؟
مامان : نیما پسرم ۱۷ سالشه
مهران: میشه یه قرار بذاریم من شمارو از نزدیک ببینم و حرف بزنیم به نظرم این طوری بهتره البته اگر شما موافق باشید
مامان : نمیدونم تا ببینم چی میشه
مهران: باشه پس باهام تماس بگیرید هر وقت شما خواستید من مشکلی ندارم فقط ساعت و روزش رو مشخص کنید
مامان: باشه بهتون اطلاع میدم و فعلا خداحافظ و گوشی رو قطع کرد
من گفتم مامان چرا پس چی شد میخواستم کمی سربه سرش بزاریم بخندیم که مامانم گفت نمیدونم پسرم این آقا خیلی محترمه نمیتونم اذیتش کنم .
من: باشه حالا باهاش قرار بذار ببینیم چه طور آدمیه ، مثل اینکه واقعا از تو خوشش امده شاید قصد ازدواج داشته باشه
مامان: منم همینطوری فکر میکنم طرف خیلی معدبانه برخورد میکنه
خلاصه شب خوابیدیم و فرداش مامانم رفت شرکت و من خونه بودم و با فکر به این که مامانم الان داره حال میکنه حشری شده بودم رفتم اتاق مامانم که اون دیلدوها رو پیدا کنم و یه حالی بکنم هر چی گشتم فایده نداشت به مامانم زنگ زدم و پرسیدم گفت تو که کشتی منو مگه پات درد نمیکنه گفتم نه اونم گفت صبر کن خودم تا یکی دو ساعت دیگه میام خونه پرسیدم اون آقاهه کجاست
اونم جواب داد که کارشون تموم شده الان هم بیرون هستند تا یکی دو ساعت دیگه میرسه خونه .
منم رفتم نهار خوردم و صبر کردم تا مامانم اومد به همراه کلی خرید که دستش بود رفتم کمک کردم تا خریدارو جا به جا کردیم اومدیم نشستیم گفتم مامان ناهار خوردی ؟
گفت بله بیرون یه چیزی خوردم ، پرسیدم چرا این همه خرید کردی که گفت این مشتریه خودش خوشش میاد خرج کنه باهم رفتیم بازار همه اینارو اون برام خریده منم با خنده گفتم ببین براش چیکار کردی که این همه برات خرج میکنه !!
مامانم گفت مرده شورتو ببرن بجای خسته نباشید گفتنته ؟
منم گفتم خسته نباشید که هر دو باهم زدیم زیر خنده ، مامانم گفت پاشو اون پلاستیک مشکیه رو بیار رفتم اوردم دادم مامانم از توش دو تا کارتن در اورد گفت این هارو برای تو گرفتم گفتم چیه گفت باز کن میبینی بازش کردم دیدم یه ایپد با یه مک بوک ایر پریدم بغل مامانم بوس و تشکر مامانم گفت من که از این چیزا سر در نمیارم ولی مغازه داره خیلی تعریف کرد منم برات گرفتم منم تشکر کردم ازش دوباره .
من : مامان این طرف همیشه همینقدر خرج میکنه ؟
مامان: نه پسرم این دفعه کمی زیاری ولخرجی کرده
من : اون وقت چرا ؟
مامان: راستش از من خواست که بدون واسطه باهاش در تماس باشم یعنی شمارم رو میخواست و میگفت از این به بعد بیشتر میاد ایران و یه در خواست دیگم کرد !!
من : چه در خواستی نکنه برات درد سر بشه
مامان : با خنده گفت نه چه دردسری از من خواست که با منصور تموم کنم و فقط با اون باشم یه چند وقتی
من : خوب چجوری میخوای به منصور بگی ؟ اصلا خودت راضی هستی ؟
مامان : اون خودش گفت که با منصور حرف میزنه و اینو شرط قرارداد میکنه من خودمم خسته شدم پسرم از این که شدم بازیچه دست این و اون اگه اینجور پیش بره نمیدونم باید با چند نفر رابطه داشته باشم
داشتیم حرف میزدیم که منصور زنگ زد و گفت که با پیشنهاد طرف موافقت کرده و مامانم نمیخواد دیگه بره شرکت فردا بیا برا تسویه حساب و اون پورسانتی که قول داده بودم .
خلاصه من رفتم تو اتاقم با چیزایی که مامان برام گرفته بود سرگرم بودم تا شب شد مامانمم مثل این که وقتی من تو اتاق بودم رفته بود تخت خوابیده بود چون معلوم بود خیلی سرحاله و برام شام درست کرده بود خوردیم .
داشتیم تلویزیون میدیدیم که بازم مامانم گوشیش زنگ خورد پرسیدم مامان کیه این موقع شب گفت عماد همون عربه هستش گفتم جواب داد عماد کمی فارسی بلد بود و میگفت که فردا هم میخواد مامانم رو ببینه چون بعدش پرواز داره و تا یه ماه نمیاد که مامانم با کمی بهانه گیری که پسرم حالش خوب نیست و غیره بالاخره راضی شد .
گفتم مامان این عماد خوبه فارسی بلده مامانم گفت اره بابا این های از عرب های ایران هستند اصلیت پدرش اهوازی هست ولی مادرش عرب دبی هست همه آنجا زندگی میکنند ولی تو ایران هم خیلی رفت و امد دارن .
گفتم امروز به این عماد خان خیلی خوش گذشته مثل اینکه این همه خرید کرده تازه اون همه اسرار برای فردا که مامانم گفت ما اینیم دیگه و خندید گفتم بایدم خوشش اومده باشه مگه خانوم از این بهترم پیدا میشه؟
خلاصه با همین حرفا من دو باره حشرم بالا زد دوباره و انتنم سیخ وایستاده بود که مامانم متوجه شد بهم گفت توهم جنبه نداری تا یه کمی صحبت می کنیم سریع انتنت میره بالا منم گفتم تقصیر من نیست که من از ظهر تا به حال همینطوری هستم مگه یادت نیست زنگ زده بودم
مامان : یادمه ولی فکر کردم از سرت افتاده
من: خب راستشو بخوای یادم نبود ولی با این حرفا دوباره زده بالا
مامان: باشه برو خودتو خالی کن بیا اتاق من
منم رفتم خودمو تمیز کردم رفتم اتاق مامان
دیدم مامانم با یه شورت وایساده و داره همون شورتی که بهش دیلدو نصب میشه رو میپوشید تا منو دید گفت بیا روتخت و خودت روان کننده بزن به خودت تا منم اینو درست کنم
منم رفتم رو تخت داشتم روان کننده میزدم که مامانم آمد پشت سرم اول با شماره یک کمی باز کرد منو بعد شماره دو رو نصب کرد به کمربند و کم کم داشت فشار میداد که دست مامان و رو کیرم حس کردم گفتم مامان اینجوری زود میاد حال نمیده بهم که اونم کیرم رو ول کرد و گفت میخوای با کردن من ابت بیاد منم گفتم اینجوری حالش بیشتره
مامان: مگه تو دختری که میخوای با دادن ارضا بشی
من: نمیدونم مامان ولی وقتی یه چیزی توم هست خیلی بهم حال میده
مامان: میدونم و خیلی از مرد های اینطوری هستند ولی به کردن هم علاقه دارن
من: نمیدونم مامان ولی من بیشتر دوست دارم یکی با من ور بره تا این که بخوام بکنم
مامانم همینطوری که این حرف هارو میزد داشت منو با دیلدو میکرد
مامان:نیما جان واقعا از فیلم دادن من ناراحت نشدی
من : نه این سوال رو چند دفعه میخوای بپرسی من از اون دسته آدما نیستم که فقط به فکر خودم باشم تو هم باید از زندگیت لذت ببری
مامان: قربون پسر خودم برم که اینقدر به فکر مامانشه
من : نه من قربون مامانم برم که اینقدر به فکر منه و به من میرسه
مامان: تو زندگی منی عزیزم هر کاری که ازم بر بیاد برات میکنم به شرطی که تو هم همیشه هوای مامان رو داشته باشی
من: فعلا که داری زندگی تو میکنی مامان و تا میتونی زندگی تو بکن که شکمش به کونم چسبید فهمیدم همش رفته داخل بدون هیچ دردی
مامان: درد داری عزیزم
من : نه مامان خیلی هم خوبه تکون بده مامان
مامان: باخنده گفت پسر کون گشاد گلم و شروع کرد عقب و جلو کردن
یه چند دقیقه کرد گفت برگرد به پشت بخواب ، دوتا متکا گذاشت زیر کمرم و باز داخل کرد این اولین باری بود که مامانم من و تو این پوزیشن میکرد.
مامان : چیه دوست داری این حالت رو
من : بله مامان خیلی زیاد، دیدن مامان که داشت تلمبه میزد تو من و تلو تلو خوردن سینه هاش منو خیلی حشری کرده بود
مامان: فدای پسر خودم بشم
من: مامان اون فیلمه هنوز تو گوشیت هست ؟
مامان: بله چطور؟
من: میخوام ببینمش
مامان: گوشیم همون جاست بالای سرت رمزشم که میدونی
من گوشی رو برداشتم فایل رو باز کردم بازم تا دیدم داغ کردم میگفتم مامان تند تر بکن تند تر اونم شروع کرد تند زدن تا این که ابم اومد و ریخت رو شکم خودم مامانم شکمم رو تمیز کرد و پا شد گفت دوست داشتی گفتم بله مامان ممنون خیلی حال داد
مامانم پرسید خیلی حال میده ؟
من : به من که خیلی حال میده چطور مگه
مامان : میخوام امتحانش کنم ولی میترسم
من : ترس نداره ولی از اول نباید از چیزای بزرگ شروع کنی
مامان: من تا حالا از پشت سکس نداشتم ولی دوست دارم امتحان کنم
من: خودت که نمیتونی چون دید نداری ولی اگه بخوای من میتونم کمکت کنم
مامان: نمیدونم نیما جون میترسم
من : ترس نداره اصلا بیا همین الان که هر دومون آماده هستیم شروع کنیم بهت قول میدم که هیچ دردی نکشی
مامانم با کمی استرس و خجالت گفت پس من میرم خودمو تمیز میکنم .
مامانم وقتی برگشت هنوز شرت پاش بود شرتشو در آوردم و به حالت داگی نشست راستشو بخواین کونش هم سفید تر هم بزرگتر از مال من بود به سوراخش که نگاه کردم دیدم یه سوراخ که دورش حالت تیره تر از پوست بدنش داره ولی سوراخ خیلی تمیز و تنگی داره کمی ‌ژل به سوراخش مالیدم و انگشت اولم رو تا نصفه داخل کردم پرسیدم درد داری مامان گفت نه و منم تا اخر فشار دادم تو کمی عقب جلو کردم و میخواستم انگشت دومم رو داخل کنم دیدم کمی خودشو داد جلو پرسیدم مامان درد داری گفت اره یکم گفتم منم شروع کردم بادست دیگم کس شو مالیدن و گفتم یه کمی میسوزه ولی خیلی زود خوب میشه یکمی طاقت بیار مامان و شروع کردم مالیدن کسش و فرو کردن ۲ انگشت تا این که موفق شدم دو انگشتم رو تا اخر داخل کنم با مالیدن کس مامانم اونم حشری شده بود و خودش رو شل کرده بود و خودش و رو انگشتم کمی عقب جلو میکرد، پرسیدم مامان دوست داری اونم با تکان دادن سر تایید کرد، پرسیدم مامان میخوای شماره یک این هارو امتحان کنیم گفت نه بابا نمیشه همین دوتا انگشتت بسمه گفتم شماره یک این کلفت تر از دو تا انگشت من نیست تازه این نرم تره و بهتر اونم قبول کرد من شماره یک رو برداشتم و شروع کردم داخل کردن تا نصفه تونست گفت همین اینقدر بسه و شروع کردم مالیدن کس و تکون دادن دیلدو تا این که مامانم به ارگاسم رسید خودشو بدجور تکون میداد و چرخید وبی حال افتاد رو تخت چند دقیقه ای همین جوری بود و من نگاهش میکردم یه هو گفت میسوزه درش بیار که من تازه به خودم امدم دیدم وقتی چرخیده دیلدو همون جا مونده و تازه بیشتر از نصف دیلدو داخل بود دیلدو رو در اوردم و مثل مامانم که منو تمیز کرده بود اونو تمیز کردم ولی اب خانوم ها نسبت به مرد ها خیلی بیشتره چون تمام ملافحه خیس شده بود از ابش.
اون شب منو مامان همون جا خوابیدیم فرداش هم خواب موندم و نتونستم برم مدرسه
     
  
مرد

 
سلام خدمت همه دوستان عزیز
فردای آن روز منو مامانم با صدای زنگ خوردن گوشی مامانم از خواب بیدار شدیم مامانم گوشی رو برداشت و عماد پشت خط بود اسرار داشت که دوباره مامانم رو ببینه ولی مامانم نمی‌خاست منو تنها بزاره و همش بهانه میاورد که پسرم پاش درد میکنه و باید خانه کنار من بمونه و عماد هم باکمی ناراحتی تلفن را قطع کرد . منم به مامانم صبح بخیر گفتم اونم دید من بیدار شدم گفت برم دوش بگیرم تا مامانم صبحانه درست میکنه ولی من اصلاً حال دوش گرفتن نداشتم به مامانم گفتم حوصله ندارم اول صبحی برو دوش بگیرم و یک راست رفتم صورت مو شستم و سر میز نشستم؛پرسیدم عماد بود زنگ‌زده بود که گفت بله ؛ پرسیدم چه‌کار داشت ؛ گفت اسرار داره برم پیشش ولی من نمی‌توانم تو رو تنها بزارم !
من : چرا من که چیزیم نیست می‌بینی که سرو مرو گنده دارم جلوت راه میرم اگه دلت می‌خاید میتونی بری
مامان : نمی‌دو نم پسرم من که جواب شو دادم گفتم نمی‌آم الآن اگه زنگ بزنم بهش پرو میشه فک میکنه خبریه
من:نمیدونم هر طور که دوست داری ولی نشه یک هو ناراحت بشه همه‌چیز به هم بخوره ؛ طرف خوب خرج میکنه ها
مامان: فکر کنم ناراحتم شد جون گوشی رو با دلخوری قطع کرد
من: خوب اگه میدونی ناراحت شد زنگ بزن بهش
مامان: اخه من میدونم چی میخاد نمیتونم تورم تنها بزارم با این وضعیت
من: مامان من چیزیم نیست به کارت برس راحت باش، اصلاً اگه دلت میخاد میتونی بهش بگی بیاد اینجا
مامان: نمی‌دو نم پسرم حالا بیا صبحانه بخور تا ببینم چی میشه
من :هیچی نمیشه میاد میکنه میره دیگه تازه جیگرتو هم هال میاد(با خنده )
مامان : مرده‌شور تو ببرن با این حرف زدنت بیا کوفت کن
من : رفتم سر میز گفتم اصلاً اگه خیلی دلت میخاد من مشکلی ندارم بهش بگو که منو در جریان گذاشتی و من همه چی رو میدانم و مشکلی هم ندارم .
مامان: گفت واقعاً ، شوخی که نمی‌کنی
من : نه بابا شوخیم کجا بود، من که از همه‌چیز خبردارم همه کاریم باهم کردیم چرا شوخی کنم ، تازه این‌طوری برای خودتم بهتره با عماد راحت‌تر میتونی تو رابطه باشی بدون اینکه نگران من باشی ، تازه این‌طوری کمی میتونم بیشتر حال کنم
مامان: حالا چطوری بگم بهش که تو همه چیرو میدونی
من: بهش بگو که بهم گفتی که باهاش صیغه کردی
خلاصه داشتیم بحث می‌کردیم که مامان به عماد چی بگه که گوشی مامانم زنگ خورد بازم عماد بود ، مامان گوشی رو برداشت شروع کردن به صحبت کردن مامان بهش گفت که به من گفته که باهم صیغه کردیم و میتونه بیاد خونه عماد خیلی خوشحال شد چون شبش پرواز داشت باید می‌رفت ، خلاصه باهم قرار گذاشتن که عماد بیاد خونه و با من اشنابشه.
دورو برای ظهر بود که عماد زنگ زد گفت تو همون ادرسیه که مامانم فرستاده مامانم یک چادر سر کرد و رفت آوردش تو خونه . اومد تو خونه تا منو دید سلام کرد خود شو معرفی کرد منم کمی باهاش حرف زدم ، گفتم تا هر وقت دوست داشتید میتونید بمونید که گفت امشب پرواز داره و فقط اومده مامانم و من رو ببینه ولی من می‌دانستم برای چی امده برا همین هم ازشون اجازه گرفتم و لنگان‌لنگان رفتم تو اتاقم . چند دقیقه بعد صدای مامانم که می‌خندید رو می‌شنیدم از تو حال می‌خاستم که درو بازکنم ببینم دارد چی کار می‌کنند ولی ترسیدم عماد ببینه و همه‌چیز به هم بریزه ، برای همین فقط گوش می‌دادم ولی چیزی زیادی نمی تونستم بشنوم ، یک فکری به سرم زد و مامانم رو صدا کردم ، مامانم اومد همان لباس‌ها هنوز تنش بود
مامان: چی شده پسرم چیزی لازم داری ، چیزی شده؟
من: نه مامان، هنوز شروع نکردید (با صدای اروم) مامان خندید و آمد داخل درم بست نشست پیشم
مامان : چیه عزیزم ناراحتی بیرونش کنم
من : من ناراحت نیستم کمی فضولم ، اخه اون دفعه با منصور خیلی زود شروع کردید!
مامان : فدای پسر کنجکاوم بشم ، عماد مثل منصور عجله نداره ولی داره شروع میشه (با خنده) که صدای عماد رو شنیدم که میپرسید چی شده نیما حالش خوب نیست؟ مشکلی پیش‌آمده؟ که مامانم گفت مشکلی نیست و داشت می‌رفت بیرون
من : مامان پس من چی دارم از فضولی می‌میرم
مامان: باشه ببینم چی کار میتونم بکنم که تو هم هال کنی
من : یک بوس فرستادم برای مامانم و تشکر کردم
مامانم رفت و چند دقیقه بعد صدای در اتاقش آمد که بسته شد من تمام فکرم شده بود مامانم ولی کاری نمی‌توانستم بکنم اگر می‌رفتم بیرون شاید صدای باز کردن در اتاقم رو می‌شنید ، نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم خیلی دوست داشتم آنجا بودم و می‌دیدم شاید چیزی هم نصیب من می‌شد .
گوشم رو به دیوار چسباندم که شاید صدایی بشنوم که یک دفِ صدای اخ گفتن مامانم رو شنیدم خیلی حشری بودم ، می‌دانستم مامانم داره حال میکنه این صداش هم پیغامی برای من بود .
دقیقه‌ها می‌گذشت و من منتظر بودم تا بالاخره کارشان تمام شد از صدای در که باز کردن فهمیدم که کارشان تمام‌شده و آمدن بیرون .
صدای خنده‌های مامانم می‌آمد و عماد که به سره از مامانم تعریف می‌کرد ، عماد به مامانم گفت که یک سر به من بزنه ، مامانم اومد درو باز کرد یک لبخند به من زد و بلند گفت خوابِ آرام‌بخش خورده خوابیده!
عماد گفت خدا رو شکر که خواب بود ولی با اون جیغی که تو کشیدی دیگِ روم نمی‌شد تو روش نگاه کنم .
مامان: خوب تقصیر خودتِ خیلی درد داشت هنوزم داره درد میکنه
عماد: ببخشید خانمم ولی دست خودم نبود ، این روز اخری خیلی به هم رسیدی جبران می‌کنم
مامان : بایدم جبران کنی ، الآن نمیتونم بشینم ، اگه نیما بیدار شه ببینه لنگ می‌زنم نمی‌توانم بشینم ، ازم بپرسه چی بگم بهش
عماد: من که معذرت خواستم ،به خدا دست خودم نبود اون کونت منو دیونم کرد
بله مامانم برای اولین بار کون داده بود ، من اینارو می‌شنیدم و جغ می‌زدم
مامان: خوب باشه قبول ولی گفتی جبران می‌کنی ها
عماد : باشه من میرم دفه بعد که اومدم برات با یک سورپرایز خوب میام
مامان : ببینیم و تعریف کنیم
بازم صدای ماچو لب می‌آمد ، رفتم از سوراخ کلید نگاه کردم ، دیدم مامانم نشسته رو پای عماد دارن لب می‌گیرند
مامانم با عشوه گفت بیا اینجا رو یکم بمال دردش خوب شه ، منظورش کونش بود
عماد : جون فدای ناله هات بشم حشریه من ، همین چند دقیقه پیش داشتی گریه می‌کردی حالا می‌خاری
مامان : نه نکن فقط بمال دردش خوب شه ببین پاره نشده باشه ، که گوشی عماد زنگ خورد و جواب داد باید می‌رفت مامانم کمی باهاش صحبت کرد کمی دوباره بغل و لب بازی و رفت .
من از اتاقم آمدم بیرون مامانم منو دید پرسید: حال کردی ؟
من : خیلی خوب بود ولی ای‌کاش می‌دیدم
مامان:چه پرو
من : ببخشید ولی دوست دارم نمیتونم دروغ بگم که
مامان : فدای پسر گلم من شوخی کردم عزیزم
من: خیلی اذیت شدی مامان ؟
مامان : مامانم خندید و گفت اره خیلی درد داشت تو چطوری میتونی
من: خودت میدانی مامان ، من خیلی تمرین کردم از چیزای کوچیک
مامان : بله یادمه آقا مرتضی جرتون داده بودن ، با خنده
من: شما که جر نخور ری امروز مامانی
مامان: نمی‌دو نم پسرم خیلی درد داشت ولی
من : میدونم ، میشه ببینمش
مامان : چی رو
من : کونتو شاید زخم شده باشه باید تمیز بشه مامان
مامانم پشت شو کرد بهم و خم شد ، منم کمی نگاه کردم سوراخش کمی پف داشت و قرمز شده بودم همین ، برای اطمینان بیشتر یک کمی تف زدم به انگشتم و کردم داخل ، مامانم ناله‌ای کرد و پرسید : چی کار می‌کنی درد داره ؟
من : می‌خام ببینم توش چیزی نشده باشه
مامان: فدای پسر دکترم بشم
چیزی نشده بود فقط کمی ورم بود همین به مامانم گفتم چیزی نشده فقط عماد خوب و کار بلد عمل کرده
مامان: کارای توهم بی تاصیر نبود
من : خوشبحالت مامان
مامان : چرا اون وقت ؟
من : هر وقت هر طور می‌خواهی حال می‌کنی
مامان: یعنی چی این حرف، یعنی تو راضی نیستی؟
من: یعنی چیزی که من می‌خام تو جامعه عرف نیست
مامان: یعنی چی ؟ دوست داری با مردا باشی ؟
من: بله ولی نه برای همیشه دوست دارم یک بار دیگِ امتحانش کنم
مامان: ببین نیما جان من درکت می‌کنم ، میدانم چه حسی داری ، اگه قول بدی عادت نکنی من مشکلی ندارم
من : قول می‌دم مامان ،ممنون که درکم می‌کنی ، خیلی دوستت دارم
مامان: منم دوست دارم پسرم ،حالا چیه کسی رو مدنظر داری
من : نه مامان به خدا کسی نیست
مامان: مواظب باش پسرم ، به هرکسی نمیشه اعتماد کرد
من : باشه مامان اگر کسی بود به خودت میگم اول دوست دارم توهم بپسندیش
مامان: فدای پسر گلم بشم که این‌قدر به مامانش اعتماد داره
من : مامان دلم خواست
مامان : چی پسرم
منم کونم نشون دادم قمبل کردم گفتم : از همونا که عماد داشت، مامانم خندید گفت دردت میادا ، منم خندیدم گفتم ببینیم و تعریف کنیم .
مامانم آمد جلو یکی زد در کونم گفت جر می‌خوری ، بعد یکی از لپ‌ها کونم چنگ زد
من : این کون یک دفِ جرخورده دیگِ جر نمیخوره مامان
مامان: که این‌طور ، برو خودتو تمیز کن بیا ببینم ، منم پریدم تو دستشویی تمیز کردم رفتم تو اتاقش بود ، تا من رو دید اشاره کرد که برم رو تخت و قمبل کنم ، بعد شروع کرد به مالیدن ژل به کونم و انگشت کردن
مامان: دلت میخواد ها ، خوشت می‌آید؟
مامان کمی خشن شده بود و داشت دوانگشتی منو می‌کرد
من : اره مامان دوست دارم ، منم مثل خودتم ، دوست دارم
مامان:بعد مامانم همان دیلدو شماره دو رو وصل کرد و شروع کرد داخل کردن ، بعد چند بار تلاش همش جا شد و مامانم شروع کرد به حرکت دادن
مامان: چیه درد داری ؟
من: نه مامان بکن ، تندتر بکن
مامان: دوست داری مثل مامی درد بکشی اره پسرم؟
من: بله مامان ، خیلی درد داشت ؟ مگِ کیرش چقدرِ؟
مامان: اره پسرم جر خوردم ، چیه می‌خای کیر عماد و ببینی؟
من: اره مامان ، دوست دارم ببینم با چی امروز حال کردی که این‌قدر خشن شدی
مامان: ببخشید پسرم ، اذیت شدی؟
من : نه مامان ،دوست دارم منم
مامان: پسر حشری مامان ، بعد دیلدورو درآورد رفت از تخت پایین ، من کونم بازمانده بود !
مامانم برگشت و گوشیش رو داد به من و گفت برو تو گالری و دوباره دیلدورو یک دفه کرد تو کونم
رفتم تو گالری یک فیلم بود تقربا ۱۰ دقیقه بله عماد با گوشی مامانم از سکس شون فیلم گرفته بود به درخواست مامانم
فیلم روباز کردم ، وای عماد چه کیری داشت دراز ولی نه کلفت ، همه رو می‌کرد تو کس مامانی و کونشم انگشت می‌کرد
مامانم ناله می‌کرد و فقط خود شو می‌داد عقب که تا ته بره تو کسش ، من تا این‌رو دیدم آمپر چسباندم ، به مامانم گفتم این حال نمی‌ده !
مامان: چی حال نمی‌ده مامان
من: میشه شماره ۳ رو ببندی ؟
مامان: شوخی می‌کنی نیما یا جدی میگی جر می‌خوری اون خیلی بزرگِ
من: فقط سرش مامان فقط سرش اگه نتوانستم میگم
مامان: باشه خودت خواستی نیما، بعد رفت با شماره سه اومد ، شماره سه خیلی هم بزرگ نبود کمی دراز ترو کلفت تر ولی نرم‌تر .
مامانم خوب هم به من هم به دیلدو ژل زد بعد سرش رو باکمی فشار کرد تو یک اخ گفتم و دست مامانم روگرفتم که در نیاره.
سرش رفته بود تو و درد خیلی خوشایندی داشت ، فیلم رو دوباره پلی کردم و به مامانم گفتم خودم تکون می‌دم ، او نم دیگِ حرکت نکرد ، منم همان‌طور که تو فیلم می‌دیدم با همانتم پو خودم رو کمی عقب جلو می‌کردم
مامان: حال می‌کنی نیما جون ، دوست داری مامان
من: اره خیلی فدات بشم مامانی ،مامان عماد چه کیری داره
مامان: اره ببین چطوری منو می‌کرد
من : خیلی خوب میکنه تا آخر می‌کشه بیرون بعد همرو یک دفه داخل میکنه، یک مقدار میشه بیشتر ژل بزنی مامان
مامان: باشه گلم .
همین‌که سردی ژل را احساس کردم بی‌اراده رفتم عقب و دیلدو درآمد ، مامانم اومد جلو و با انگشتش کمی ژل رو داخل کونم پمپ کرد و دوباره گذاشت توم خیلی راحت سرش سر خورد رفت داخل خودمم تعجب کردم و خودمو بیشتر دادم عقب تا نصف بیشترش رفت تو ، نگاه مامانم کردم چشاش از تعجب بازمانده بود
مامان: اوف پسرم جر نخوردی
من : اخ مامان فشار بده، مثل عماد در بیار دوباره توش کن ، مخام احساسی که داشتی رو تجربه کنم مامانی
مامان: جون په پسر خودم که جنده گیش به مامانش رفته ، مامانم تمام دیلدو رو بیرون کشید و دوباره تا همان‌جا کرد تو
من: اخ مامان خیلی خوبِ فشار بده جرم بده ، مامانم خیلی بااحتیاط فشار بیشتری به دیلدو می‌داد منم پاها مو دورش حلقه کردم و کمکش می‌کردم بااینکه درد داشتم ، خیلی حشری بودم درد شو دوست داشتم ، همه این‌ها یک طرف فیلم عماد و مامانم یک‌طرف عماد داشت با دو انگشت تو کون مامانم می‌کرد و کیرش تو کسش بود ، که یک دفِ کیرش درآورد و گذاشت رو سوراخ مامانم و سرشو با تف زیاد کرد تو و همان جیغ که کشیده بود، وقتی من این صحنه رو دیدم بی‌اختیار با پاهام که دور مامانم بود مامان رو جلو کشیدم و مامانم کامل خوابید روم ، درد خیلی خوبی تجربه کردم ، دیلدو تا آخر رفته بود تو مثل کیر عماد تو فیلم.
مامان: تو دیونِ ای نیما ، تا آخر رفت تو ، راحت شدی
من : اهه مامان ، نگه‌دار حرکت نکن ، بزار توش باشه
مامان: اگر بخو امم نمی‌توانم ، پاهات رو ببین!
اصلاً حواسم نبود ، کمی پاهام رو شل کردم ولی مامانم همان‌طور روم دراز کشیده بود ، منم گوشی رو گذاشتم کنار و بغلش کردم در گوشش کفتم خیلی دوستت دارم مامان.
مامان: منم دوستت دارم پسرم و کمی خود شو بیشتر بهم فشار داد ، برای اولین بار لب‌های مامانم رو بوسیدم و شروع کردم لب گرفتن، مامانم نفس عمیقی کشید و دیلدورو خیلی کم ولی محکم حرکت داد که باعث شد به ناله خیلی خفیف بکنم که مامانم دوباره لب هاشو گذاشت رو لبم و شروع کرد عقب جلو کردن ، من دیگِ عادت کرده بودم و ناله‌ای در کار نبود ، مامانم از من کمی فاصله گرفت و دیلدو رو درآورد که من بی‌اراده گوزیدم
مامان خندید و گفت نگفتم جر می‌خوری ، منم سرخ شدم گفتم جر نخوردم که هنوز مثل شما جیغ نزدم !
این‌رو که گفتم مامانم آمد بالاسرم یک نگاه کرد دید خیلی حشری هستم گفت : الآن خودم جرت می‌دم ، بعد منو دوباره حالت داگی کرد ، دوباره ژل زد و کردش داخل خیلی اروم ولی تا ته ، اخم درآمد مامانم گفت: تازه اولشه صبر داشته باش، بعد دوباره تا آخر بیرون کشید و کمی خشن‌تر کردش تو ، من بازم آه کشیدم .
مامان: جوووون ، فکر کن این عمادِ که دارِ میکنه نه من ، کیرشو دوست داری پسرم؟
من موبایلش روباز کردم دوباره فیلم رو پلی کردم عماد داشت تو کون مامانم تلمبه می‌زد و مامانم تخت رو چنگ می‌زد و ناله می‌کرد.
مامانم شروع کرد کمی سرعتی و خشن کردن منم داشتم حال می‌کردم که یک دفِ مامانم محکم تا ته جا کرد و من آبم اومد و ریخت رو تخت مامان ، مامانم چند دفعه عقب جلو کرد بعد کشید بیرون و من یک گوز دیگِ دادم که مامانم خندید و گفت این صدای جر خوردنِ ، منم خندیم گفتم کور خوندی این صدای تشکر از رضایتِ تازه راضی شده تشکر میکنه ، مامانم از خنده روده‌بر شده بود همش می‌گفت جون من یک‌بار دیگِ تشکر کن و منم چون کونم کمی بازشده بود هوا توش می‌رفت منم با فشار می‌دادم بیرون صدا می‌داد مامانم می‌خندید
خیلی بهم حال داده بود از مامانم تشکر کردم و خودمان رو جمع کردیم .......
     
  
داستان سکسی ایرانی

ماجرا های مامانم و کون دادن من


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.


 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA