انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 17 از 28:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  27  28  پسین »

بی آبروترین خانواده دنیا


مرد

 
قسمت بیستم

خلاصه من یه هفته خونه نازی بودم و با هم کلی کارای شهوتناک کردیم. من تا اون موقع تقریبن هیچی از دنیای ارباب برده نمیدونستم ولی نازی مث یه مامی خوب همه چیزو با صبر و حوصله بم یاد داد. هر چی وسیله داشت امتحان کردیم و هر کاری بلد نبودمو باش تجربه کردم. با شمع سکس کردیم. دسبند و دهن بند و قلاده انداخت برام. بالاخرم کونمو با انگشتش و بعدم دیلدوش باز کرد. اون یه هفته انقد عجیب بود که میتونم فقط یه سری داستان کامل راجب اون مدت بنویسم ولی چون این داستان راجب دیدن سکسای خانوادم و بیغیرتیه دیگه بیشتر نمیگم و باشه برا بعد اگه دوس داشتید. ماجرایی که الان میخوام براتون تعریف کنم داستان آخرین سکسمون تو خونه نازیه که خیلی خاطره انگیز و متفاوت شد ولی نه اون طور که فکرشو میکردم. اون شب نازی تازه از بیرون برگشته بود و رفته بود لباساشو عوض کنه بیاد مشغول شیم. چون بم گفته بود مامانم و اشکان برگشتن میدونستم باید برگردم خونه و بار آخریه که با هم سکس میکنیم به همین خاطر منتظر یه چیز ویژه بودم. میدونستم نازی نمیذاره بدون این که به قول خودش مرد بشم از خونش برم. بر خلاف تصورم نازی وقتی از اتاق اومد بیرون هیچ کدوم از لباسای چرمی یا سکسی عجیبشو نپوشیده بود و هیچ وسیله عجیبی هم نیورد. فقط یه تاپ قرمز بلند پوشیده بود و یه قلاده دستش بود. اومد قلادشو بست دور گردنم و گفت "اماده ای؟" سر تکون دادم و گفتم "بله مامی" قلادمو با دستش محکم کرد گفت "امشب دیگه کامل برده من میشی... مث هر بار اول قشنگ ارضام میکنی بعد بت حال میدم. فقط امشب یه جایزه بزرگ داری. امشب اجازه میدم کیرتو بکنی تو کسم. قراره بالاخره مرد شی" من که رو ابرا بودم از خوشحالی گفتم "ممنونم مامی. خیلی ممنونم" نازی انگشتشو گذاشت رو لبم و همون طور که سعی میکرد بکنتش تو دهنم گفت "ولی حواست باشه امشب سکسمون یه فرقایی داره. امشب خیلی باهات خشن ترم" گفتم "شما هر کاری بکنید من دوس دارم" خندید و گفت "باشه پس میبینیم"

بعد دستشو گذاشت خم شد رو میز و کونشو قمبل کرد سمت من. همون طور که کونشو داده بود عقب و قلادم دستش بود گفت "عاشق کونمی نه؟ راستشو بگو از بار اول که اومدم خونتون چقد با فکر کونم جق زدی؟" گفتم "اوففف خیلی زیاد حسابش دستم نیس" گفت "پس شروع کن بوسش کن. همه جاشو بوس کن" منم تاپشو دادم بالا و شروع کردم سانت به سانت کونشو بوس میکردم. بم گفت "اها دستاتو بذار رو کونم بوسش کن... بم بگو چقد دوسش داری" گفتم "عاشقشم نازی جون. کونت کل زندگیمه. دوس دارم تا اخر عمر بش خدمت کنم" با همون دستی که زنجیرم تو دستش بود سرمو گرفت کرد لای چاک کونش و نگه داشت. گفت "همون طور که اونجام بوس میکنی بو بکش. بوش چطوره؟" همون طور که سرم لا کونش بود با صدای خفه گفتم "عالیه" گفت "لیسش بزن. سوراخ کونمو لیس بزن" منم اطاعت کردم و شروع کردم لیس زدن. اونم تو همون حالت شروع کرد کونشو تکون دادن. من سعی میکردم تمرکز کنم و تو اون حالتم کونشو لیس بزنم ولی یکم که کونشو زد تو صورتم پاشد قلادمو کشید و بردم تو اتاق. بم گفت "دراز بکش سرتو بذار لب تخت" منم دراز کشیدم. اومد ایستاد بالا سرم و بم گفت "دوس دارم صورتتو بکنی تو کونم غیبش کنی... بگو ببینم کی اینجا رئیسه؟" گفتم "شما" گفت "کی بت دستور میده؟" اومدم بگم شما که نشست لب تخت رو صورتم و کونشو فشار داد رو دهنم و نتونستم. گفت "جون چه برده خوبی. مث یه توله سگ حرف گوش کن کس و کونمو بخور" و شروع کرد خودشو عقب جلو میکرد و کونشو میکشید رو صورتم. دستشو گرفته بود به دیوار و با سرعت و قدرت کونشو رو سر من که از تخت اویزون بود جابجا میکرد. منم شروع کردم خوردن کل اون کون گندش. تا این که برگشت و منو کشید بالاتر و برعکس نشست رو صورتم. هر چی میگذشت کس و کونشو بیشتر فشار میداد رو صورتم. دیگه کامل نشسته بود رو صورتم و داشت با کونش خفم میکرد. واقعن نمیتونستم نفس بکشم. سعی میکردم با دست کاری کنم متوجه شه ولی اون داشت کار خودشو میکرد. وقتی بالاخره کونشو از رو صورتم برداشت شروع کردم تند تند نفس نفس زدن و گفتم "دارم خفه میشم نازی جون" گفت "خوبه باید با کونم خفه شی" و دوباره نشست رو صورتم.

چن بار که همین طور با کونش خفم کرد بالاخره انگار راضی شد و پا هاشو گذاشت بالا نشست رو قفسه سینم. این بیشتر درد داشت ولی واقعا حاضر بودم این دردو تحمل کنم و بتونم نفس بکشم. نازی شروع کرد کونشو رو صورتم تکون میداد و بالا پایین میپرید. من سعی میکردم اون کس تپل و برنزشو زبون بزنم و بمکم ولی هر چی جلو تر میرفت نازی وحشی تر میشد و کونشو محکم تر میزد تو صورتم. تا جایی که صدای خوردن لپای کونش به صورتم‌ میشنیدم و دیگه واقعا داشت دردم میومد. وقتی از درد گفتم "آی" گفت "خفه شو کونمو بخور... باید از خداتم باشه کون من بخوره تو صورتت" دیگه با همه توانش کونشو میزد تو صورتم و با دستش بالا کسشو میمالید. منم سعی میکردم پسر خوبی باشم و تو همون وضعیت کس و کونشو زبون بزنم. این ترکیب خیلی زود جواب داد و نازی شروع کرد رو دهنم ارضا شدن. همون طور که کونش بالا پایین میرفت اب کسش میریخت رو صورتم و من حال میکردم. وقتی بی حال شد و نشست رو صورتم دستامو گذاشتم دور کونش و دهنمو چسبوندم رو کس خیسش. با عشق اون کس گوشتی و نرمشو میخوردم و زبون میزدم. وای خدا من عاشق این کس شده بودم نمیتونستم ازش دل بکنم. همون طور که نازی از رو صورتم پا شد خودشو انداخت رو تخت منم خودمو کشیدم بالا رفتم خوابیدم بغلش. اوت دست کشید رو صورتم و با لبخند بم گفت "افرین خیلی خوب بود" من تو اون لحظه دیگه نتونستم تحمل کنم و احساساتم که رو هم جمع شده بودن فوران کردن و هرچی تو دلم بود به نازی گفتم. گفتم عاشقشم و نمیتونم ازش جدا شم. گفتم اگه اجازه بده دوس دارم خونش بمونم و تا اخر عمر بردش باشم. گفتم از خونمون خسته شدم و سراسر تحقیره و اگه این جا خدمتکار و برده اون باشم خیلی بیشتر دوس دارم. با ضعیف ترین حالت ممکن ازش خواهش کردم منو پیش خودش نگه داره.

نازی منو گرفت تو بغلش و گفت "باشه عزیزم بعدا راجبش صحبت میکنیم. نمیخوای الان کسمو بکنی؟" من که باورم نمیشد واقعن بخوان بم اجازه بده گفتم "معلومه از خدامه" خندید و سینه های خوش فرم و برجستشو فشار داد تو صورتم و گفت "فقط یه شرط داره. باید دستاتو ببندم به یه جایی و هر کاری دوس دارم بات بکنم" من که قبلن یه بار این کارو بام کرده بود چند روز پیش و تجربشو داشتم قبول کردم. رفت از کمد طناباشو اورد و بم گفت برم دنبالش. منم سریع اطاعت کردم. رفتیم تو هال و منو نشوند رو مبل تکی و با طناب چند دور پیچید دور بدنم و دستام و منو بست به صندلی. بعد بم گفت "همینجا بشین برات یه سوپرایز بزرگ دارم" و رفت تو اشپزخونه. دیدم لباساشو پوشید و شروع کرد کاراشو کردن و دیگه هیچ توجهی به من نمیکرد. یکم که گذشت دیدم انگار منو یادش رفته کلا. گفتم "نازی جون؟" با حالت عصبانی گفت "صب کن" منم فهمیدم نباید حرفی بزنم و همون جا با دستای بسته رو مبل نشستم. با خودم گفتم حتما یه بازی ارباب بردست و خوشش میاد من این طور بی دفاع و بی قدرت منتظرش باشم. یکم که گذشت صدای زنگ در اومد. خیلی تعجب کردم. همون طور که داشت میرفت درو باز کنه پرسیدم "کیه؟" یه خنده شیطونی کرد و گفت "خودت میبینی" من در جا کیرم راست شد. با خودم گفتم حتما به یکی از دوستاش یا جنده هایی که براش کار میکنن گفته بیان دو نفری بم حال بدن و این شبو حسابی خاطره انگیز کنن. وقتی یکم بعد در وا شد و مهمونش اومد تو یخ کردم. اشکان بود. وقتی اومد نازی بش گفت "خوش اومدی" اونم صورت نازیو بوس کرد و گفت "مرسی عزیزم... ااا دودولیم که اینجاس. میبینم که حسابیم امادش کردی" و اومد سمتم. نازی گفت "به اقا اشکان سلام کردی؟" من با عصبانیت گفتم "مامی قرارمون این نبود" اشکان خندید و گفت "مامی چه کوفتیه دیگه؟ اون مامانت که جنده بود بس نبود رفتی برا خودت مامان جدید پیدا کردی؟" نازی گفت "خب بذار برات روشن کنم قراره چی بشه. من و اشکان جون سکس میکنیم تو هم میشینی نگاه میکنی. اگه پسر خوبی باشی و سر و صدا و اذیت نکنی میذارم بعدش کسمو بکنی. باشه؟"گفتم "نمیخوام نازی جون بیا دستامو وا کن" اشکان اومد جلو با خنده حال به هم زن و پرروش یه چک اروم زد تو صورتم و گفت "نمیخوام نداریم کونی. بشین صدات درنیاد"

بعد نازیو از جلو گرفت تو بغلش و همون طور که دستشو برد پشتش کرد تو شلوارش و کونشو میمالید بش گفت "چه هیکلی داری تو لامصب. باشگاه میری؟" نازی با ناز و عشوه سر تکون داد و گفت اوهوم. گفت "خب دوستتم ببر یکم گوشتاشو بریزه" نازی گفت "افسانه رو میگی؟ اونو که انقد اب کیر بهش میدی بخوره نمیذاری لاغر شه که" اشکان دستشو از تو شلوارش اورد بیرون و برش گردوند. کونشو چسبوند به کیرش و همون طور که دستاش رو سینه هاش بود شروع کرد از رو شلوار تو کونش تلمبه زدن. نازی گفت جون و شلوارشو داد پایین تر از کونش و اون کون بزرگ و ورزشکاریشو انداخت بیرون. اشکان گفت "به به" و اونم سریع شلوارشو تا رونش کشید پایین. کیر گندش که راست راست بود افتاد بیرون. نازی همون طور که ایستاده قمبل کرده بود سرشو چرخوند و گفت "جون چه کیری داری. بذارش لای کونم میخوام حسش کنم" اشکانم که از خداش بود کیرشو گذاشت لا لپای بزرگ کون نازی و شروع کرد بالا پایین کردن. یکم که کیرش لای چاک کون نازی بالا پایین شد نازی بش گفت "بیا ببینم" و کیرشو گرفت اوردش جلو مبلی که منو بسته بود بش. اومد کیرشو گرفت تو صورتم و همونطور که جلو چشام دستاشو حلقه کرده بود دور تنه تنومندش و براش میزد گفت "ببین سوپرایزتو. دیدی دروغ نگفتم. حسابی بزرگه" اشکان گفت "میخوام این مامیتم بکنم نوید. تو از مامان شانس نیوردی یکی یکی جنده کیر من میشن" نازی خندید و با عشوع گفت "من از اولش که افسانه تعریفتو کرده بود دوس داشتم بت بدم. وقتی تو اون ویدیو دیدم چه کیری داری و چه طور بردمو خوب تحقیر میکنی دیگه گفتم حتما باید بگم بیای" اشکانم تی شرتشو درورد رفت سمت مبل تکی ای که رو به روی من بود و گفت "خوب کاری کردی. بیا یه خاطره خوب برا این کونی بسازیم" و نشست رو مبل.

اشکان با شلوار جینش و هیکل ورزیده لختش مث یه پادشاه لم داده بود رو مبل تکی. نازی رفت خودشو انداخت تو بغلش و شروع کردن از هم لب گرفتن. من قشنگ میدیدم نازی دستش رو کیرشه و داشتم از حسودی پاره میشد. گردنش و سینه های عضلانیشو میخورد و کونشو براش تکون میداد. اشکانم از رو شلوار دست میکشید رو‌ کونش و اون کون بزرگش که داشت شلوار جین تنگشو جر میداد اسپنک میکرد. نازی کیرشو با دست گرفت و همون طور که با دست براش میزد بش گفت "پس مامان این بدبختو میخوای اره؟ باید حسابی بم حال بدی" بعد رو به من گفت "میبینی نوید؟ میخواد یکی از بهترین جنده هامو ازم بگیره مال خودش باشه دیگه فقط. دوس داری مامی مال اشکان بشه؟" گفتم "مگه نیس؟" اشکان زد زیر خنده و گفت "نه خوشم اومد بچه باحالی هستی. تازه داری سر عقل میای. ایول" تازه فهمیدم نقطه ضعف اشکان چیه. باید از اولشم از راه خایه مالی وارد میشدم. ادمایی مث اشکان تشنه تایید و توجه بقین. نازی دو دستی کیر اشکانو میمالید و با لحن حشری و چشای خمارش گفت "جون دلم میخواد همین الان کسمو با این کیر گندت ابیاری کنی. دوس دارم یه جنده کثیف باشم برات حتی از افسانم بدتر" و دوباره شروع کرد بدن لخت اشکانو مک زدن. انگار حسابی عاشق بدن ورزیدش شده بود. اشکان شروع کرد با یه دست سینه هاشو میمالوند و با یه دستم اروم چک میزد تو گوشش و میپرسید "دوس داری؟ عشق این کونی برات باارزش تره یا کیر من؟" نازی گفت "کیر تو چون خودم تو نگاه اول عاشقش شدم ددی" و به جق زدن دودستی برا کیرش ادامه داد. اشکان با خنده گفت "میبینی کونی؟ اونی که تو بش میگی مامی منو ددی صدا میزنه. اینم درست مث مامان لاشیت بلده باید چه سیاستی داشته باشه... بزن که خوب میزنی جنده" نازیم گفت جون و ادامه داد.

یکم که زد پاشد از مبل اومد پایین و خودش شروع کرد شلوار اشکانو همون طور که لم داده بود رو مبل مث یه سلطان واقعی کامل از پاش دراورد. بعدم شلوار خودشو دوباره داد پایین کونش و یکم کونشو لرزوند و گرفت طرف اشکان گفت "کون گنده دوس داری؟" اشکان یکی محکم زد زیر کیرش و گفت "اوففف عاشقم" نازی گفت جون و بدون این که شلوارشو کامل دربیاره رفت زیر خایه های اشکان. شروع کرد کیر و خایشو قشنگ لیس میزد و کونشو تکون میداد. اشکانم لم داده بود و همونطور که دستاشو گذاشته بود دو طرف مبل ساک زدن نازیو تماشا میکرد. نازی انگار قد مامانم تجربه ساک زدن کیرای بزرگو نداشت و نمیتونست راحت تا ته بکنه تو دهتش ولی اماده بود خودشو با اون کیر بزرگ اشکان خفه کنه. همون طور که کون بزرگش از شلوار تنگش افتاده بود بیرون هی اون دسته بیلو تا ته میکرد تو دهنش و عق میزد ولی بازم ادامه میداد. اشکانم دستشو گذاشته بود رو سرش و میگفت "افرین دختر خوب" وقتی حسابی کیرشو ساک زد و به مرز بالا اوردن رسید اشکان سعی کرد شلوارشو تو همون حالت قمبل دربیاره ولی به خاطر بزرگ بودن کونش و تنگ بودن شلوارش سخت بود. نازی خودش پاشد لخت بشه. اشکانم بلند شد کمکش کنه. وقتی لخت شد دستشو انداخت دور کمرش شروع کرد ازش لب گرفتن ولی نازی که تشنه کیرش بود و معلوم بود نمیتونه منتظر بمونه با دست هلش داد انداختش رو مبل و شروع کرد گردنشو خوردن. اشکان همونطور که نازی گردنشو میخورد و سینه های سکسیش رو کیر و خایش کشیده میشد داشت اسپنکش میکرد که من ابم اومد. دستام بسته بود ولی بدون این که حتی به کیرم دست بزنم ابم اومد و پاشید بیرون. من یه اه بلند کشیدم ولی اونا انقد گرم سکس فوق العاده خودشون بودن که حتی متوجه من نشدن. لحظه های بعد ارضا شدنم به دیدن ساک زدن جانانه نازی جون گذشت و ساک زدنای ابدار و عق زدناش رو کیر غول پیکر اشکان و نفس نفس زدناش بعد دراوردن کیرش. باورم نمیشد حتی قبل این که اشکان کیرشو بکنه تو کس زن رویاهام ابم اومده بود.

وقتی حالم جا اومد دیدم اشکان یه کرم یا لوسیون چرب که مث روغن بودو از کنار دستش براشت ریخت رو کون نازی جون و حسابی چربش کرد. همونطور که کف جفت پاهاشو گذاشته بود بالای مبل نازی قمبل کرده بود و زیر خایه هاش بود و داشت اون خایه های بزرگ و پر از ابشو مک میزد. بعضی وقتا حتی دهن و زبونش پایینترم میرفت و اون منطقه بین کیرش و کونشو میخورد و لیس میزد. همینطور با دستم برا کیرش جق میزد تا حسابی بش حال داده باشه. من واقعا حسودیم میشد. چی میشد منم جوری بودم که همچین زنای سکسی و خواستنی ای بخوان برا به دست اوردن کیرم انقد از جون و دل مایه بذارن؟ من یه هفته بردگی کرده بودم تا نازی بذاره کسشو بکنم اخرم اشکان بود که کیرشو گذاشته بود دهن نازی و قرار بود کسشو بکنه. نازی حتی حاضر بود کونشم بخوره تا اشکان راضی شه کیرشو بذاره تو کسش. تو همین فکرا بودم که اشکان پاشد یکی زد در کون نازی و دستشو گذاشت رو کمرش تو همون موقعیت ساک زدن و قمبل نگهش داشت. بعد رفت پشتش زانو زد رو زمین و کیر غول پیکرشو گذاشت دم کسش و با یه فشار هلش داد تو. به محض این که کیرش رفت تو نازی شروع کرد از شدت حشر خودش کونشو رو کیرش عقب جلو میکرد. اشکانم فقط با حرکات دورانی به طرز خیلی سکسی کونشو با کف دست میمالید و بعضی وقتا هم کمرشو میگرفت که بهتر خودشو رو کیرش جلو عقب کنه. حرکت کپلای بزرگ و سکسی نازی در حالی که کیر اشکان تا دسته تو کسش بود و اه کشیدنا و جون گفتناش واقعا حشری کننده بود و باعث شد دوباره کیرم بعد ارضا شدن راست بشه. اشکان با دستاش شونه های نازیو از پشت گرفته بود فشارش میداد رو همون مبل یه نفره. نازیم کونشو رو کیرش تکون میداد و عقب جلو میکرد و میگفت "جون ددی منو با کیر بزرگت بکن. منم به جنده هات اضافه کن. همه جنده هامو میارم به کیرت سرویس بدن... کسم مال خودته آخ بکن ددی"

اشکان چن دقیقه که همینطور کسشو کرد پا شد نشست رو مبل و بش گفت "جون خستم کردی بیا بشین رو کیرم" نازی گفت "جون کمرت همیشه همینقد سفته یا دوپینگ کردی؟" اشکان گفت "بشین روش تا بت بگو" نازیم نشست رو مبل پاهاشو گذاشت دو طرف اشکان و اون کون گندشو گذاشت رو کیرش. همونطور که سینه های بزرگش تو دهن اشکان بود و کونش تو دستاش بود خودشو رو کیرش بالا پایین میکرد. اشکان فقط با دستای قوی و مردونش لپای کونشو میمالید و گاهی سینه هاشو تو یه حرکت استادانه و سریع مک میزد ولی همه کارو تقریبا خود نازی میکرد. از این همه زحمت کشیدن برا کیر اشکان حسابی عرق کرده بود و معلوم نبود خیسی کونش از عرقه یا چربی روغنه. قشنگ جنده کیرش شده بود و میخواست هرجور شده بش حال بده. اشکانم فقط لم داده بود و اجازه میداد نازی برا به دست اوردن کیرش حسابی زحمت بکشه. همون طور که نازی داشت رو کیر بزرگش بالا پایین میپرید و سینه هاش میخورد تو صورت اشکان یهو بدنشو سفت کرد و شروع کرد با چشای بسته داد زدن "جون کونمو با دستات بگیر کسمو بکن اشکان... کسمو با کیر گندت بکن... وای دارم میام اشکان... دارم رو کیرت میام" و شروع کرد یه مایعی از کسش میریخت رو خایه ها و رون اشکان. اشکان سریع کونشو دودستی گرفت و شروع کرد محکم و سریع تلمبه زدن. نازی داد میزد "دارم میام اشکااانننن... خواهش میکنم بکن... التماست میکنم کونمو ول نکن ددی" و به همین قشنگی در در حالی که کل کونش تو بغل اشکان بود و کیر غولش تند و محکم تو کسش تلمبه میزد ارضا شد. واقعا به اشکان حسودیم میشد. خیلی کار بلد بود عوضی.

بعد نازی پاشد بهم گفت "دیدی چه طور ارضام کرد؟ کل این یه هفته تو نتونسته بودی این طوری ارضام کنی" گفتم "واقعا خیلی خوب بود" اشکان خندید و بش گفت "حالا دیدی دوپینگ نکردم کس خانوم؟ حتی این کونیم تایید کرد" نازی گفت "ببخشید که همچین حرفی زشتی زدم ددی. بیا کیرتو بخورم ازت معذرت خواهی کنم" اشکان گفت جون. نازی زانو زد رو زمین جلو کیرش و دوباره گذاشتش تو دهنش. جالبیش این بود که حتی بعد ارضا شدنم باز همون طور حشری و با اب و تاب کیرشو ساک میزد. معلوم بود بازم کیر میخواد. همون طور که نصفشو کرده بود تو دهنش و ساک میزد بقیه تنشم دو دستی گرفته بود و براش جق میزد. این سکس برا نازی عین ورزش بود. بوی تند عرق تو کل خونه پیچیده بود. بوش شبیه بوی شرتاش بود وقتی از بیرون میومد و شرتشو میذاشت در دماغم. یکمم شبیه بویی که موقع سکس اشکان و مامانم میومد. وقتی نازی خوب کیر اشکانو خورد اشکان بلند شد خوابوندش کف زمین رو فرش و بش گفت "پاهاتو وا کن بگیرشون بالا. با دس وا نگهشون دار" نازیم دقیقا همین کارو کرد. اشکان کیرشو از جلو کرد تو کس نازی و شروع کرد از اون تلمبه های تند و صدادار مخصوص خودش میزد. همون طور که خوابیده بود رو نازی و بدنای لختشون پرس شده بود رو هم از هم لب میگرفتن. نازی گفت "اخ ددی ددی... آخ... دوباره دارم میشم. تو رو خدا ول نکن بکن منو ددی" اشکانم شروع کرد با اون کون عضلانیش محکم تر تو کسش تلمبه میزد و انگار خودشم داش میومد چون شروع کرد اه کشیدن و داد زدن و بالاخره اونم همونطور تو کسش ارضا شد. نازی گفت "جووون بریزش توم. بریز... دوس دارم جندت باشم. دوس دارم سطل ابت باشم" اشکانم یکی محکم زد تو صورتش و فقط گفت "جنده" و خوابید روش.

وقتی بعد ارضا شدنشون یکم خستگی در کردن و رو هم خوابیدن و از همدیگه لب گرفتن اشکان پاشد بره دستشویی. عادت داشت همیشه بعد سکس میرفت دستشویی. میگفت اگه نری مریض میشی.نازی پاشد اومد سمتم و گفت "چه طور بود؟ دوست داشتی؟" بعد قبل این که من حرف بزنم نگاه کرد به کیرم و ابمو دید که ریخته بود بیرون. خندید و گفت "میبینم که نتونستی تحمل کنی و خودتو خیس کردی. پس یعنی دیگه نمیخوای کسمو بکنی؟" گفتم "چرا چرا میخوام. قول میدم کیرم راس شه مامی" نازی همون طور که دستامو باز میکرد فقط لبخند زد و هیچی نگفت. بعد رفت ایستاد گوشه خونه و سینه هاشو تکیه داد به دیوار و کونشو گرفت طرفم. بهم گفت "پس اگه میخوای کسمو بکنی باید اول تمیزش کنی"باورم نمیشد. از خدام بود تو هر شرایطی کس زن سکسی و لوندی مث نازیو بکنم ولی واقعا دوس نداشتم اب اشکانم بخورم. نازی که دید دارم دس دس میکنم گفت "میای یا پشیمون شدی؟" من که ترسیدم بپره دلمو زدم به دریا و سریع رفتم دراز کشیدم زیرش رو زمین. سرمو بردم بالا تا بتونم کسشو بخورم. یکم کس خوردن تو اون حالت سخت بود ولی انقد حشری بودم و دوست داشتم نزدیک کس و کون نازی باشم که برام مهم نبود. دستامو گرفتم به کونش که نیفتم و شروع کردم با زبونم اب بدترین دشمنمو از کسش خوردم و کسشو حسابی تمیز کردم. مزه تلخ و شوری داشت ولی یه جورایی حشری کننده بود. شاید به خاطر خوردنش از کس عشقم بود. نازیم بالا سرم ایستاده بود و فقط اه میکشید. بم گفت "همین طور که کسمو میخوری جق بزن ولی حواست باشه اگه ارضا شی دیگه از کس خبری نیس... اخ خیلی خوب کسمو میخوری"

من غرق خوردن کس خوشمزش بودم و داشتم از خدمت کردن به اربابم لذت میبردم که یهو صدای اشکان منو کشید بیرون "افرین دودولی حسابی کس خانوممو تمیزش کن" من فقط بش نگاه کردم و هیچی نگفتم. نازی گفت "اشی جون نوید کلی پسر خوبی بوده. اجازه میدی یکم کسمو بکنه؟" اشکان خندید و گفت "اره ولی اگه میخواد کس یکی از خانومای منو بکنه باید اول بم نشون بده به کیرم احترام میذاره" نازی خندید و زد رو شونم و گفت "بدو دیگه منتظر چی هستی؟" با تعجب و گیجی گفتم "چه کار باید بکنم؟" اشکان کیرشو که تو حالت خوابیده بود با دست گرفت و گفت "باید بیای سر کیرمو بوس کنی. بدو یه بوس کوچیک بده به کیر ددی تا مامیت ببینه" من میدونستم مقاومت کردنم بی فایدست. اشکان عوضی نمیذاشت من بدون این که تحقیر بشم کاری بکنم. این بود که رفتم زانو زدم جلوش. کل مدتی که کیر خوابیده و سنگینشو با دستم بلند کردم و لبامو گذاشتم رو سر قارچی و کلفتش و با صدای خنده اشکان و نازی بوسش کردم چن ثانیه بیشتر طول نکشید، ولی برا من انگار یه ساعت طول کشید. اشکان گفت "چه طور بود؟ کیر ددی خوشمزه بود؟" من که احساس میکردم دیگه کامل غرورم شکسته بود گفتم "بله ددی" زد زیر خنده و با دستش صورتمو گرفت لپامو فشار داد و گفت "افرین پسر خوب. حالا برو جایزتو بگیر" منم چیزی نگفتم و رفتم سراغ نازی گه خوابیده بود کف زمین و پاهاشو وا کرده بود. وقتی کیرمو کردم تو کسش خیلی حس لزج و حال به هم زنی داشت. با این که انقد خوب خورده بودم بازم انگار اب اشکان هنوز تو کسش بود و قشنگ میتونستم با کیرم حسش کنم. باورم نمیشد اولین کس کردنم قراره این طوری باشه. اشکان عوضی حتی اینم برام خراب کرده بود. هیچی به جز تحقیر نمیتونستم حس کنم.

نازی گفت "عزیزم ببخشید اگه کسم گشاده برات. ددی اشکان با اون کیر بزرگش حسابی بازم کرده شاید هیچی حس نکنی" من هیچی نگفتم و شروع کردم عقب جلو کردن کیرم. اشکان شروع کرد همون طور که من تلمبه میزدم دست میزد و منو تشویق میکرد "افرین دودولی کس مامیتو بکن. میبینی بابا اشکانت چه مهربونه؟ با یه بوس بت اجازه داد همچین کسیو بکنی... اها خوب تلمبه بزن. نازی جونت چون کیر من تو کسش بوده کیرتو حس نمیکنه ولی میدونم تو داری حال میکنی... اها کس این جنده رو خوب بکن" و حسابی با هر جملش میخندید. نازیم فقط همون طور بی تفاوت و با نگاه ترحم امیز خوابیده بود و منتظر بود من ارضا شم. نتونستم تحمل کنم دیگه. بدن سکسی نازی و کس گرم و نرمش و حس تحقیر عجیب غریبی که داشتم باعث شد ابم خیلی زود بیاد. اشکان همون طور که داشت قهقهه میزد گفت "افرین فک کنم سی ثانیه شد... عجب کمری داریا" نازی منو از رو خودش زد کنار و بدون این که چیزی بگه پا شد رفت سمت دستشویی. معلوم بود حس خوبی نداره و دلش برام سوخته ولی مطمئن بودم دیگه کامل از چشمش افتادم. اون موقع بیشتر از همیشه احساس میکردم از اشکان متنفرم. بعدشم دیگه هیچوقت دلم باش صاف نشد و از همون روز تصمیم گرفتم دهنشو سرویس کنم. کردن مامانم و خواهرم و یه جنده تو اینستاگرام چیزی نبود ولی نازی اولین زنی بود که حس میکردم واقعا دوسش دارم. حق نداشت ا‌ونم از من بگیره. قرار بود نازی مامی من باشه و حالا دیگه حتمن حالش از نگاه کردن به من به هم میخورد. همین طورم بود.

وقتی از دستشویی برگشت همون طور که لخت نشسته بود بغل اشکان رو مبل و دستشو انداخته بود دور گردنش بم گفت "برو از یخچال یه هایپ بیار برا اشی جونم خستگیش در بره که انقد خوب منو کرده. خیلی دوس دارم وقتی برده هام از بکنام تشکر میکنن" منم چیزی نگفتم و فقط حرفشو گوش کردم. اشکان هایپو از دستم گرفت و گفت "افرین پسر خوب انگار داری سر عقل میای" سعی کردم عصبانیتمو قایم کنم و گفتم "مرسی ددی که بم اجازه دادید سکس کنم" اشکان که معلوم بود دیگه واقعن حال کرده گفت "خواهش میکنم پسرم. اگه همیشه همین جوری به ددیت احترام بذاری خیلی بیشتر اجازه میدم حال کنی" نازی گفت "خب بسه دیگه من و ددی میخوایم حرف بزنیم. تو برو تو اتاق وسایلتو جمع کنی ددی میبرتت خونش" با تعجب گفتم "اقا اشکان میریم خونه شما؟ چرا؟" خندید و گفت "خونه من دیگه. همون جایی که تا الان توش با مامانت زندگی میکردی. دیگه منم اون جا زندگی میکنم و خونه منه. ولی نگران نباش هنوزم با اجازه میدم اون جا زندگی کنی" با این که از پرروییش خونم به جوش اومده بود سعی کردم اروم باشم و فقط گفتم "ممنون ددی" و رفتم تو اتاق وسایلمو جمع کنم. همون موقع نقشمو ریختم. دیگه فهمیده بودم چه طور باید به اشکان نزدیک شم و زهرمو بش بریزم. خودمو کاملا مطیع نشون میدادم و خایه مالیشو میکردم. هر کاری میخواست انجام میدادم حتی اضافه تر. بعد تو همین حالت زهرمو بش میریختم. نمیدونم شاید اون موقع فقط یه بهونه بود که بیغیرتی خودمو توجیه کنم و بتونم بدون عذاب وجدان جلو بکن هم سن خودم که همه زنای دور و برمو صاحب شده بود بردگی کنم ولی اخرش با همه این تناقضا و احساسات مختلفم موفق شدم انتقاممو ازش بگیرم. قسمتای جذاب بعد رو حتمن دنبال کنید تا از ماجراش با خبر بشید.
     
  
مرد

 
خووب بود دمت گرم
     
  
زن

 
ﻋﺎﻟﻲ
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
عالییییی کاش فوت فتیش داش
     
  
مرد

 
قسمت بیست و یکم

خلاصه بعد اون هفته که من خونه نازی بودم و اشکان مامانمو برده بود مسافرت دیگه اشکان وسایلشو اورد خونه ما زندگی میکرد. البته به قول خودش خونه خودش چون خرجمونو کامل اون میداد. دیگه خیلی بم بیشتر سخت میگرفت و قشنگ مث شوهر مامانم و بابای من رفتار میکرد. گفته بود از سکس دیدن و جق زدن خبری نیس مگه خبر خاصی باشه یا پسر خوبی باشم و خودش صلاح ببینه. حتی برام ساعت خواب تعیین کرده بود و گفته بود حق ندارم از یازده به بعد بیدار باشم. وقتی یازده میشد گوشی و لپتاپمو ازم میگرفت و بم میگفت برم تو اتاقم و میومد درو از اون طرف قفل میکرد. من که یازده خوابم نمیبرد معمولا دو سه ساعت همون طور بیدار تو تختم میخوابیدم و صدای خنده ها و سکسشونو میشنیدم و همون طور که اشکان مامانمو میکرد از خاک بر سری خودم گریه میکردم یا اگه حشری بودم با صدای سکسشون و تصور بدناشون یا خاطراتمون جق میزدم. کاری نمیتونستم بکنم. هم راستش زورم نمیرسید هم نقشم این بود تا میشه اعتماد اشکانو جلب کنم و باش رفیق شم تا بتونم زهرمو بریزم. همم تو محل میدونستن اشکان خونه ما زندگی میکنه و مامانم جندشه. به همین خاطر اشکان حسابی تو محل گنده شده بود و همه فک میکردن خیلی بکنه و بش احترام خاصی میذاشتن. اون عوضیم دوس داشت و حتی یه کارایی میکرد که به همه بیشتر نشون بده و منو تحقیر کنه. مثلا یه شب که من بیرون بودم زنگ زد بم گفت "دودولی من و مامانت هوس فست فود کردیم. وقتی میای سه تا مرغ سوخاری خوشمزه با مخلفات دستت باشه، وگرنه باز سرتو میگیرم با کمربندم کون لختتو شلاق میزنم، حالیت شد؟" من گفتم "چشم اقا اشکان... از چه رستورانی دوس دارید؟" گفت "نمیدونم ولی وای به حالت اگه غذاش خوب نباشه" و قطع کرد. گفتم که از وقتی اشکان اومده بود اینجا زندگی میکرد‌ وظیفه من بود همه کارای خونمونو انجام بدم و قشنگ مث خدمتکارشون بودم. دیگه عادت کرده بودم.

وقتی برگشتم نزدیک خونه دیدم چندتا از بچه های محل تو کوچه ایستادن دارن به پنجره خونه ما نگاه میکنن. وقتی نگاه کردم باورم نمیشد چی میبینم. وای خدای من. همون طور که چراغای خونه کامل روشن بود و پردم کنار بود اشکان داشت رو مبل کنار پنجره مامانمو داگی استایل از پشت میکرد. سکسشون قشنگ از کوچه معلوم بود و هرکی یکم دقت میکرد میتونست ببینه. بچه ها وقتی منو دیدن شروع کردن با هم حرف زدن و قهقهه میزدن. من از خجالت نمیتونستم سرمو بالا بگیرم. هرچی هم بیغیرت بشی این دیگه خیلی سنگینه. نمیدونم از عمد این کارو کرده بودن یا نه ولی فرقیم نمیکرد. اشکان که میدونستم افتخارم میکنه و همین که مامانمو نیورده بچسبونه به شیشه بکنتش و به این بچه ها لایک نشون بده باید خدا رو شکر میکردم. مامانمم که دیگه خیلی وقت بود براش مهم نبود کل محل ببینن و ابروی جفتمون بره و فقط دوس داشت اشکان ازش راضی باشه. ینی خانوادمون دیگه اصن ابرویی نداشت که بخواد بره. سرمو انداختم پایین و رفتم جلو. همون طور که داشتم در ساختمونو با کلید وا میکردم یکیشون با صدای بلند گفت "اره برو غذاها رو بش بده جون بگیره" یکی دیگشون داد زد "کیرم تو غیرتت پسر" و همه خندیدن. وقتی رفتم وسط سکس بودن. اشکان تا منو دید بدون این که تلمبه زدنش تو کس مامانمو متوقف کنه گفت "بیار بچین رو میز گشنمه" گفتم "میز اشپزخونه یا اینجا اقا اشکان؟" گفت "میز اینجا کسخل. مگه نمیبینی دارم مامانتو میکنم؟" من گفتم چشم و بردم گذاشتم. وقتی کامل میزو چیدم اشکان زد در کون مامانم و گفت پاشو. مامانم همونطور لخت پاشد ظرف مرغ سوخاریو از رو میز برداشت گرفت جلو شکمش و با عضوه به اشکان گفت "سلطان سینه میل دارید یا رون؟" اشکان گفت جفتش و ظرفو از دستش گرفت. رونو مالید رو سینه های مامانم و شروع کرد خوردن. بعد نشست رو مبل و به مامانم گفت "بدو کارو تموم کن میخوام غذا بخورم" مامانمم گفت چشم و جلوش زانو زد. به منم گفت "بشین تا مامانت کارشو تموم کنه بعد غذا بخوریم" منم گفتم چشم و نشستم.

اشکان تلویزیونو روشن کرد. همونطور که مامی جونم سر کیر کلفتشو گذاشته بود تو دهنش و تلاش میکرد بدون دخالت دست برا کیرش ساک بزنه، اون دستاشو گذاشته بود پشت سرش و لم داده بود رو مبل و داشت فیلمی که ماهواره گذاشته بودو میدید. به مامانم گفت "اها بهترین طوری که میتونی کیرمو بخور. بهم نشون بده چرا باید نگهت دارم... من همه دخترا و زنای این محلو میتونم بکنم، چرا باید کیرمو فقط واسه تو حروم کنم؟" مامانم با التماس گفت "هرکاری بگی میکنم عشقم. فقط کیرتو ازم نگیر. خواهش میکنم. داغون میشم اگه منو نکنی اشکان" اشکان گفت "هر کاری؟ مطمئنی؟" مامانم گفت "اره به خدا. اصن ببر عقدم کن زنت بشم. میخوام دیگه فقط مال تو باشم. هر کاری بگی میکنم. هرکاری دوس داریم میتونی بکنی. بهت اجازه محضری میدم زن دوم سوم بگیری. میرم سینه ها و کونمو عمل میکنم. بدون اجازه شما از خونه بیرون نمیام. هرچی شما بگی ارباب" اشکان که از این حرفاش حسابی حشری شده بود کمربندشو از شلوارش که رو زمین افتاده بود دراورد و انداخت دور گردن مامانم. بعد عین قلاده با دست گرفته بودش و موقع ساک زدن مامی هدایتش میکرد. مامانمم اون لبای تزریقیش که بعد ماه عسلشون به قول خودشون برا به دست اوردن دل اشکان بهشون ژل زده بودو دور کیر کلفتش حلقه کرده بود و با جون و دل مک میزد. اشکان همون طور که با یه دستش کمربندو نگه داشته بود به تلویزیون اشاره کرد که یه زنه داشت تو فیلمه خیلی سکسی با میله میرقصید و گفت "افسانه باید یکی از این میله ها واست بخرم. هیکلت جون میده واسه این رقصا. میتونم شو بذارم واسه دوستام" مامانمم گفت "چشم عشقم اگه تو بخوای جندم میشم" و شروع کرد ساک زدن که اشکان یکم بعد همونجا ابش اومد.

خلاصه اون شبم گذشت. چن وقت بعدش تولد اشکان بود و قرار شده بود نازی بیاد خونه ما چون میخواستن با مامانم دو نفری بش حال بدن. اول قرار بود هستیم بیاد ولی بعد گفته بود نمیتونه و مهمونی دعوته و اگه نره شوگرددیش عصبی میشه، این شد که قرار شد فقط نازی و مامانم باشن. وقتی مامانم و نازی از در اومدن تو مامانم داشت غر میزد و عصبانی بود. پرسیدم چی شده مامان؟ گفت "هیچی یه پسره پررو تو کوچه بهم گفت کجا داری میری خانومی؟ اشکانو دیدیم داشت میرفت سمت بالا. فعلا نمیاد نمیخواد عجله کنی و با دوستاش خندیدن... عوضیای پررو. به اشکان میگم بره ادبشون کنه" نمیدونم چرا تعجب میکرد. همین هفته پیشش بود که اشکان با چن تا دوستاش بودن و من و مامانمو وسط کوچه دید اومد دست انداخت تو کون مامانم و جلو هممون ازش لب گرفت. وقتی اون جلو همه باش عین جنده ها رفتار میکرد همین میشد دیگه. من هیچی نگفتم و نازی اومد جلو لپمو کشید و دو نفری رفتن تو اتاق حاضر شن. انگار کلی برنامه های ویژه داشتن چون ده دقیقه ای بعد هر دو با دو تا ست سکسی و کلی ارایش اومدن بیرون. بله. دو تا زن سکسی با شرت و سوتین مشکی و سفید رو مبل نشسته بودن منتظر اقا اشکان. یکی بلوند و سفید مفید و گوشتی و یکی سبزه و چشم و مو مشکی و باشگاه رفته و فیتنسی. مامانم وقتی دید من تعجب کردم بم گفت "اشکان زنگ زد گفت حوصله ندارم لباس بپوشید بخوام درش بیارم. دوست دارم وقتی میام جفتتون لخت رو مبل نشسته باشید اماده کردن باشید" نازی گفت "وای افسانه این پسره خیلی عجیبه. با این سن کمش عین رئیسا با ادم رفتار میکنه. خیلی همه کاراش مردونس" مامانم گفت "اره عزیزم من که بت گفتم خودتم مشتریش میشی" بعد دستشو از رو شرت گذاشت رو کس نازی و بش گفت "کست امادست؟ الان میادا" نازی گفت "امادست دیگه باید چه طور باشه مگه؟" مامانم گفت "عزیزم کیرش خیلی بزرگه دیدی که. من جا تو بودم شروع میکردم کسمو تمرین میدادم بیشتر باز شه. با یه بار دادن کست اندازه کیرش نمیشه... اوففف نازی کیرشو میخوام. هر بار راجبش حرف میزنم کسم خیس میشه" مامان جندم دیگه هیچ شرم و حیایی نداشت. هر طور اشکان بش میگفت منتظرش میموند و جلو من همه حرفی میزد.

نازی جون با انگشتش بم اشاره کرد. وقتی رفتم جلوش گفت "بشین این پایین ببینم" و منم زانو زدم جلو جفتشون پایین مبل. پای خوشگل و سکسیشو گذاشت تو بغلم و دستشو کشید به ساق پای بلوریش و گفت "ماساژش بده" ترکیب انگشتای کشیده و خوشگل دستش که ناخونای بلند و صورتی کاشته داشتن با پای گوشتی ولی تراشیدش که پابند و حلقه داشت باعث شد کیرم به شق ترین حالت ممکن برسه. عاشق پیچ و خم و بوی خوب پاهاش بودم. شروع کردم اروم با انگشتام پاهاشو ماساژ میدادم و مواظب بودم یه موقع زیاد فشار وارد نکنم که کوچیک ترین دردی بیاد. وقتی خوب ماساژ دادم پاشو گرفت بالا و گفت "افرین حالا اجازه داری بو بکشی" من شروع کردم عین سگ نفسای سنگین میکشیدم و پاشو بو میکردم. مطمئن بودم تا یه هفته هر وقت بخوام جق بزنم بوی پاهای نازی و شکل خوشگل ساق و رونای تراشیدش و هیکل سکسی لختشو یادم میاد. بم گفت "حالا بوسش کن و لیسش بزن... دوس دارم قشنگ مزش کنی" منم دقیقا عین کارایی که میگفتو کردم. وقتی ازش پرسیدم "میشه کستونم بخورم؟" گفت "معلومه که نه. کس برا مرداییه که کیر واقعی دارن. تو از این به بعد فقط به درد این میخوری که قبل این که اشکان بخواد کسمو بکنه پاهامو ماساژ بدی" من سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم. بازم از دست اشکان عوضی عصبانی شدم. اگه اون نبود میشد نازی مال من باشه. مامانم بعد شنیدن این حرفا پوزخند زد و سر تکون داد. نازی که انگار از تحقیر کردن من داشت خوشش میومد گفت "واقعا خجالت اوری نوید. کاش اشکان بودتر بیاد بت یاد بده یه مرد واقعی چه طوره... راستشو بگو دوس داری تو هم کیرشو بخوری؟" گفتم "نه نازی جون من از این چیزا خوشم نمیاد" نازی خندید و گفت "میخوری صب کن. خودم میذارمش تو دهنت... اگه دوس داری بازم اجازه بدم کسمو بایسی باید هر کاری میگم بکنی"

من اومدم جواب بدم که همون موقع صدای زنگ در اومد. وقتی گفتم اشکانه خیلی طول نکشید که جفتشون پا شدن رفتن دم در استقبالش. اونم وقتی اومد از لبای جفتشون بوس کرد و یکم از هیکلاشون و تیپشون تعریف کرد و نشست ولی معلوم بود اعصابش خورده. مامانم گفت "چیزی شده عشقم؟ انگار خیلی از دیدن خانومات خوشحال نیستی" اشکان با همون حالت عصبانی گفت "هیچی با بابای کیریم دعوام شده... این همه پول داره بعد به من گیر داده چرا زیاد پول خرج میکنی" نازی گفت "بابات چند سالشه؟" اشکان یکی از ابروهاشو به همون سبک خاص خودش داد بالا و گفت "پنجاه ایناس چطو مگه؟" نازی با اون عشوه خاص خودش گفت "اهل شیطونیم هست؟" اشکان گفت "اره کم خودش نمیذاره" نازی گفت "خب یه بار بیارش ما هم ببینیمش" اشکان با اخم گفت "داری پسرشو میبینی دیگه" مامانم سریع گفت "عزیزم اشی جونم خیلی حساسه. دوس نداره به جز خودش کسی اینجا ددی باشه. من خودمم تا حالا باباشو ندیدم" اشکان دست کشید به کیرش و گفت "چیزی که شما میخواید اینه به بابام چیکار دارید؟ نگران پولم نباشید. اگه پول نداشته باشیمم خودم این تن لشو میفرستم بره کار کنه خرج پستونای جدید مامانشو بده. بسه دیگه هرچی اینجا مفت خوری کرده و فیلم سوپر زنده دیده" مامانم و نازی جفتشون یه پوزخند تحقیرامیز زدن و به من نگاه کردن. بعد بم گفت "نوید راستی شنیدم به نازی جون گفته بودی عاشقش شدی اره؟ دوس داشتی اون روز عشقتو جلوت کردم؟ چه حسی داره میبینی یه بار دیگه میخواد بره زیر کیرم؟ حال میکنی نه؟" من هیچی نگفتم. خیلی داشتم عصبانی میشدم. گفت "چی شده؟ عصبانی شدی؟ دوس نداری عشقتو بکنم؟... بدو نوید. این بار کسشو بکنم دیگه کامل مث مامانت جنده کیرم میشه ها. این اخرین فرصتته. بیا بزن تو صورتم نذار عشقتو بکنم.... بدو پسر تو انقد بی رگ و خایه ای؟"

نازی کثافتم برا این که منو اذیت کنه با خنده شیطونش گفت "نوید ینی نمیخوای هیچ کاری کنی؟ میخوای یه بار دیگه بش بدم؟" واقعا نمیتونستم. هم جراتشو نداشتم و میدونستم اگه کاریم کنم به هر حال اشکان کتکم میزنه و جفتشونو میکنه، هم راستش دیگه دوس داشتم ببینم نازی و مامانم زیر بدن و کیر اشکان دارن جون میدن. حسودی میکردم ولی دوس داشتم. اشکان گفت "اگه میخوای نکنمش حداقل زانو بزن جلوم ازم خواهش کن کیرمو ازش بگیرم" هیچی نگفتم. گفت "بدو این اخرین فرصتته ها" گفتم "اگه این کارو کنم قول میدی دیگه کاری باش نداشته باشی؟" خندید و گفت "نه ولی عوضش حداقل میفهمی مامانت و خواهرت و نازی جونت تو چه پوزیشنی به کیرم سرویس میدن" مامانم و نازی جفتشون خندیدن. اشکان یه بوس از سینه نازی کرد و گفت "پس برو بریم" مامانمم شروع کرد اون یکی سینه نازیو جلو اشکان با دستش مالیدن و بش گفت "خوبه عشقم؟ دوس داری کسی که برات اوردمو؟ جنده خوبی ام؟" اشکان همون طور که کیرشو از رو شلوار با دستش میمالید گفت "عالیه ولی باید بیشتر ببینم" مامانم زد رو کون نازی و گفت "عزیزم پاشو یکم برا اشکان جونم برقص هیکلتو ببینه" نازیم با عشوه پا شد. همون طور که اشکان لم داده رو مبل جلوش هیکلشو پیچ و تاب میداد و سوتینشو دراورد. مامانمم پاشد رفت پشتش ایستاد و یکم بعد دیگه جفت دستاش رو بدنش بود. بعد نازی کونشو گرفت طرف اشکان تکونش میداد و اونم میزد روش و میگفت "اها همینه، بلرزونش واسم" نازی شرتشم دراورد و رفت نشست رو رونای کلفت و وزیدش و شروع کرد سینه هاشو تو صورتش لرزوندن. اشکان سرشو کرد لای سینه هاش شروع کرد چرخوندن و میخندید. مامی که با اون شرت و سوتین مشکیش و جورابای بلند شیشه ای مشکیش از همیشه سکسی تر شده بود پاشو اورد بالا از پشت گذاشت رو کس نازی که رو پاهای اشکان نشسته بود و شروع کرد با پاش میمالید رو کسش. اشکان انگار با این کار مامانم حال کرده باشه نوک انگشت دستشو بوس کرد و برد گذاشت رو لبای مامانم. مامانم که وظیفشو خوب بلد بود انگشت اشکانو کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدنش. اشکان خوب که انگشتش خیس شد اوردش پشت کون نازی و شروع کرد انگشتاشو به نوبت میکرد تو کس و کونش و درمیورد.

اشکان خوب که کس نازیو با انگشتش باز کرد پاشد نازیو نشوند پایین مبل مجبورش کرد زانو بزنه. خودشم ایستاد و شلوارشو کشید پایین و اون کیر فوق العادش یه بار دیگه خودنمایی کرد. بعد همون طور که نازی و مامانم جفتشون پایین پاش زانو زده بودن و کیرش جلوشون بود گفت "اها اها جنده خانوما. برید تو صف واسه ددی. مرد این خونه منم. بکن گنده تر از من تو کل این محل نی. بم احترام بذارید" و زیر بغلاشو گرفت بالا طرفشون. مامانم و نازیم بعد این حرفش رو پنجه هاشون پا شدن دو طرفش ایستادن و زیر بغلای برجسته و عضلانیشو بوسیدن. اشکان گفت "افرین. حالا برید به کیرم حال بدید" دو تایی گفتن چشم و مامانم سر نازیو گرفت برد سمت اون کیر غول پیکر و ساک زدنی اشکان. نازی کیرشو ساک میزد و مامانمم ایستاده بود کنارش سرشو گرفته بود راهنماییش میکرد و بش انرژی میداد و موهاشو از تو صورتش میزد کنار. کم کم همزمان با ساک زدن نازی اشکان شروع کرد از مامانم لب میگرفت و سینه هاشو میخورد. مامانم خوب که نازیو تشویق کرد و مطمئن شد خوب به کیر بکنش سرویس میده اشکانو نشوند رو مبل و شروع کرد کامل رفت رو بدنش. همون طور که بدن عضلانی و بی نظیرشو میخورد اومد پایین تر و رسید به کیرش. یه لیس از بغل کیرش زد و بعد دستشو حلقه کرد دور کیرش تا نازی بخوره. نازی فهمید وقتش تموم شده و مامانم کیر اشکانو میخواد و رفت کنار. مامانمم رفت کامل زانو زد جلو کیر اشکان و اون کیرش که مث یه بادمجون کلفت و دراز بودو تا ته کرد تو دهنش. نازی اروم از کنار رفت خودشو جا داد زیر خایه های اشکان و شروع کرد مک زدن و لیس زدن. حتی بین بازیگرای پورن مرد کمتر کیر و خایه ای پیدا میکنید انقد بزرگ باشه که دو تا زن بتونن همزمان روش کار کنن و بازم حس کنی برا اون کیر کمن. واقعن چی میشد منم همچین کیری داشتم؟

اشکان که انگار متوجه نگاهای حشری من شده بود گفت "میبینی نوید؟ دوتا میلف اسمی دارن به کیرم حال میدن... اولین زنی که تو زندگیت دوسش داشتی و اولین زنی که عاشقش شدی مال من شدن. جق بزن تخم سگ. با کسخلی و بدبختیت جق بزن" نازی گفت جووونننن و شروع کرد با حشر بیشتری خایه هاش لیس زدن و مک زدن. یکم بعد اشکان کیرشو ازشون گرفت و گفت بسه. پاشد مامانمو پشت به ما جوری که صورتش رو به پشتی مبل باشه قمبل کرد رو مبل و به نازی گفت "کس و کون دوستتو لیس بزن. دوس دارم ببینم چه طور کس میخوری" نازیم انگار از خداش باشه گفت چشم و شروع کرد کس و کون مامانمو لیس زدن. مث یه لزبین کارکشته سوراخ کون مامانمو بوس میکرد و زبونشو میورد بیرون قشنگ دایره ای اون سوراخو لیس میزد. بعد رفت پایین تر و شروع کرد کسشو خوردن. کلیت برجسته مامانمو میگرفت بین لباش و سرشو رو کل کسش میچرخوند. جوری با حشر و حرفه ای میخورد که حتی اشکانم طاقت نیورده بود و ایستاده بود نگاه میکرد و جق میزد. مامانمم هر وقت صورتش معلوم میشد میدیدم داره بی اختیار میخنده و با لذت اه میکشه. بعد اشکان به نازیم گفت بشینه رو مبل و کنار مامانم قمبلش کرد. کون جفتشونو گذاشت کنار هم و اسپنکشون میکرد. دو تایی با خنده و عشوه اه میکشیدن و به همدیگه نگاه میکردن و کونشونو تکون میدادن. من همون جا با دیدن اون صحنه ابم اومد و با فشار پاشید بیرون. مامانم که متوجه شده بود سرشو برگردوند و گفت "جون اومدی عزیزم؟" نازیم خندید و گفت "معلومه. تازه خوب خودشو نگه داشت با همچین بدنای سکسی ای که جلوش بود" اشکانم خندید و بم گفت "بیا اینجا ببینم کونی" من شک داشتم برم جلو یا نه. نمیدونم چرا هم میترسیدم‌ بخواد کتکم بزنه هم چون تازه ارضا شده بودم حال تکون خوردن نداشتم.

بالاخره وقتی بعد کلی دس دس کردن رفتم جلو بم گفت "وایسا جلو من" و کیر شق شدشو گذاشت بالای کیر من که دیگه بعد ارضا شدن کوچیک کوچیک شده بود. اون کیر بزرگش کامل مث ماه گرفتگی دودول منو پوشوند. بعد زد رو شونم بم گفت "زانو بزن جلوم ببینم" گفتم "نه اقا اشکان این یه کارو نمیکنم" اشکان گفت "اگه نکنی امروز به جفتشون کیر نمیدم" یهو مامانم و نازی با هم اعتراض کردن. مامانم گفت "هر چی اشکان میگه گوش کن نوید" نازیم گفت "بدو نوید من کیر میخوام" من که چاره ای نداشتم زانو زدم جلو کیرش. منتظر بودم بگه دوباره کیرشو بوس کنم یا بکنه تو دهنم که دیدم یکی محکم با کیرش زد تو صورتم و خندید. خیلی تحقیرامیز بود. بی اختیار گفتم "مامان" مامانم گفت "چیزی نیس که شوخیه عزیزم. بعدم از خدات باشه. همین که بوی کیر عشقم رو صورتت باشه باعث میشه یه بوس از مامی بگیری" و خم شد از لپم بوس کرد. اشکان سر مامانمو گرفت برد نزدیک کیرش و گفت "بیا خایه هامو خوب مک بزن جنده خانوم. دوس دارم بعدش یه بوس مشتی از پسرت بکنی" مامانمم حرفشو گوش کرد و شروع کرد خایه هاشو خوردن. خوب که خایه هاشو خورد اومد ازم بوس کنه که رفتم عقب و با دست نگهش داشتم. اشکان داد زد "بدو بذار بوست کنه وگرنه مجبورش میکنم تا شب با کسش رو صورتت بشینه. اگه دوست نداری با کس و کون مامان خودت خفه شی بذار بوست کنه" منم هیچی نگفتم و گذاشتم مامانم لپمو با لبای کیریش بوس کنه. اشکان رو به نازی کرد و گفت "نه نشد دیگه خرابش کرد. تو بیا کیرمو یه ساک ابدار بزن و این دفعه برو لباشو بوس کن" نازیم گفت چشم و رفت. وقتی کیرشو کرد تو دهنش و اومد لباشو گذاشت رو لبام بوسم کرد انگار دنیا رو به اشکان داده بودن. انقد از تحقیر کردن من خوشحال شد که حد و حساب نداشت.

بعد انگار انرژی گرفته باشه یه اسپنک خیلی محکم زد رو کون نازی و گفت "پاشو کمک کن مادرشو بگام" نازی رفت بغل کون مامانم رو زمین نشست و تف انداخت روش. بعد همون طور که سرشو کج گذاشته بود رو کون مامانم و با عشوه تو چشای اشکان نگاه میکرد، جفت لپای کون مامانمو با دستاش گرفته بود و باز نگه داشته بود تا اشکان بتونه راحت تر بکنتش. اشکان کیرشو هل داد تو کس مامانم و شروع کرد تلمبه زدن. چند تا تلمبه که زد کیرشو دراورد انداختش بیرون رو کون مامانم کنار صورت نازی و گفت "انقد مث بچه گربه بم نگاه نکن. خب بیا بخورش" نازیم گفت ممنون و شروع کرد ساک زدن. مامانم که قمبل کرده بود زیرشون گفت "ااا اشکان پس من چی؟" اشکان گفت "باشه جنده خانوما به همدیگه حسودی نکنید. انقد کیر هس که به جفتتون برسه" و کیرشو دوباره کرد تو کسش. نازی بلند شد با دستش موهای مامانمو گرفت کشید و سرشو برگردوند به بالا. همون طور که مامانم یه کیر تو کسش تلمبه میزد نازی سرشم کشید نگه داشت عقب و شروع کرد ازش لب گرفتن. با زبونش میکشید رو زبونش و لباش و خیلی شهوتناک لیسشون میزد. مامانم تو فضا بود و اه و ناله هاش قطع نمیشد. نازی بش گفت "نمیذاری کیرتو ازت بدزدم نه؟" مامانم گفت "نه مال خودمه. عاشقشم" و بعد انگار گردنش خسته شده باشه کامل سرشو انداخت پایین. اشکان به محض این که دید نازی بیکار شده گردنشو گرفت اورد جلو. همزمانم خیلی سکسی و با ریتم تو کس مامانم تلمبه میزد. نازی بش لب میداد و دستشو میکشید رو سینه های عضلانیش. وقتی دیگه اشکان از لب گرفتن خسته شد سرشو برد طرف کون مامانم و خواست همون طور که اشکان مامانمو میکرد کونشو لیس بزنه. همون طور که یه دستش رو کس خودش بود چاک و سوراخ کون مامانمو با سختی و مشقت تو همون حالت داگی استایل زبون میزد و مواظب بود جلو کردن اشکانو نگیره. ولی مامانم انقد حشری شده بود که محکم کونشو میکوبوند به کیر اشکان و نمیذاشت اون کارشو بکنه. این شد که نازیم بیخیال شد و دستاشو از دو طرف انداخت زیر شکم مامانمو و کمکش میکرد بهتر کونشو بکوبه به کیر اشکان. یه دستشم از زیر بدنش اورده بود رو کسش و کسشو میمالید.

اخر اشکان یکی محکم زد رو کون مامانم و گفت "بسه دیگه جاتونو عوض کنید ببینم" مامانم پاشد سریع نشست رو مبل. اشکان نازیو به پشت خوابوند کنار مامانم و پاهاشو باز کرد. یکی از پاهاشو گذاشت تو بغل مامانم و شروع کرد بدون وقت تلف کردن تو کسش تلمبه میزد. همون طور که اشکان تو کس نازی تلمبه میزد و با دستش بالای کسشو میمالید، مامانم خوابیده بود تو بغل نازی و گردنش و گوششو میخورد و از هم با حشر زیاد لب میگرفتن. اشکان گفت "جون خانوما همو دوس دارید؟" مامانم همون طور که سرش رو بدن نازی بود با اون چشمای خمارش به اشکان نگاه کرد و عشوه گفت "اوهوممم... از این به بعد جفتمون با هم جندتیم" اشکان از این حرف مامانم وحشی شد و پا شد یهو دو دستی هیکل نازیو گرفت بلندش کرد و برش گردوند. نازی با خنده یه جیغ کشید و گفت "وای اشکان" اشکان همون طور که نازی برعکس بود و با دستای قویش رو هوا نگهش داشته بود کسشو گذاشت دم دهنش و شروع کرد خوردن. بعد زد پشت سر نازی و بش حالی کرد اونم مشغول شه. نازی تا جایی که میشد سرشو کشید پایین و شروع کرد کس مامانمو لیس زدن. مامانم همون طور که گردنش خم شده بود رو مبل و کس و کونشو گرفته بود بالا تا نازی راحت تر بتونه براش بخوره گفت "جوووونننن" و دستشو گرفت پشت سرش فشارش میداد به کسش. بعد اشکان بدون این که حرفی بزنه خوابوندش رو هیکل مامانم و سرشو کرد لای سینه هاش. همون طور که سر نازی رو سینه های مامانم بود شروع کرد از پشت تو کسش تلمبه میزد. مامانم پاهاشو باز کرده بود فشار میداد به رونای کلفت و ورزیده اشکان و نازیو گرفته بود تو بغلش. همون طور که دستشو میکشید پشت کمرش با حرارت ازش لب میگرفت. اشکانم همون طور تو کس نازی تلمبه میزد. بالاخره این جا بود که نتونست اون بهشتی که توش بودو تحمل کنه و ابش پاشید تو کس نازی. نازی چشاشو بست و همون طور که لبشو با حشر گاز میگرفت گفت "جووونننن بریزش توم. همشو بریز... دیدی افسانه؟ من برنده شدم. ابش برا منه"

اشکان وقتی کامل ابشو تو کس نازی خالی کرد کیرشو کشید بیرون و گفت "دهنتونو گاییدم جنده خانوما عجب سکسی بود" مامانم اومد کنارش سر کیرش که یه قطره اب سفید هنوز روش بودو بوس کرد و مک زد و گفت "عشقم تو لایق بهترینایی. از این به بعد همه سکسامون همینه" اشکان یکی زد رو کون نازی که پا شه کس و کونشو جمع کنه و به من گفت "نظر تو چی بود دودولی؟" من گفتم "عالی بود اقا اشکان ماشالا" خندید و گفت "افرین. حالا که انقد پسر خوبی شدی برو واسمون یه ساندویچ درست کن که اقا اشکان همیشه بعد سکس گرسنه میشه. ددی باید کمرش تقویت بشه. مامیت و نازی جون میخوان بازم کیرشو بخورن" مامانم گفت "ولش کن عزیزم خودم برات درست میکنم" اشکان بدون این که چیزی بگه شونه بالا انداخت و رفت سمت دستشویی. خیلی وقت بود عادت داشت همین طور لخت با اون کیر بزرگ و اویزونش تو خونه راه میرفت. وقتی رسید دم در دستشویی با صدای بلند به مامانم گفت "راستی افسانه به اون هستیم بگو باید یه روز دیگه بیادا. خیلی کارش زشت بود" مامانم گفت "نگران نباش عشقم بش میگم یه روز بیاد حسابی از دلت دربیاره" نازی که خودشو با دستمال کاغذی پاک کرده بود بم گفت "چه طور بود؟ دوس داشتی؟" گفتم "اره ولی خب کاش این کارو با من نمیکردی مامی" خندید و دستشو گذاشت رو صورتم و گفت "عزیزم خودت میدونی دوس داری. اگه میخوای پسر کوچولوی من باشی این تنها راهشه" منم چیزی نگفتم و فقط نگاش کردم. خیلی طول نکشید که اشکان برگشت. اومد لخت نازیو گرفت تو بغل خودش و نشستن رو مبل کانالای ماهوارمونو بالا پایین میکردن. مامانمم تو اشپزخونه داشت ساندویچ درست میکرد. این بار خودم سر خود رفتم براش از تو یخچال ابمیوه خنک ریختم بردم دادم دستش و گفتم "بفرمایید اقا اشکان. بزنید روشن شید" اشکان خندید و همون طور که ابمیوشو از دستم گرفت گفت "نه داره کم کم ازت خوشم میاد. بالاخره جایگاهتو یاد گرفتی. افرین پسر خوب. همین طور ادامه بدی رفیق خودمی" منم لبخند زدم و با خودم گفتم "صب کن دهنتو میگام"
     
  
مرد

 
عالیییییییییییییییییییییییی بود
     
  
مرد

 
قشنگ بود
     
  
مرد

 


کاش مامانشم شروع به تحقیرش میکرد یا برده اونم میشد
     
  
مرد

 
قسمت جدید امروز میاد ؟؟؟
     
  
مرد

 
قسمت بیست و دوم

بعد اون روز دیگه نازیم به جمع خانومای اشکان اضافه شد. بعضی وقتا مامانمو میگایید بعضی وقتا نازیو بعضی وقتام جفتشونو. منم دیگه راه رفتار با اشکانو یاد گرفته بودم و هی خایه مالیشو میکردم و شبیه برده ها جلوش رفتار میکردم. مثلا هی سلطان صداش میزدم و میگفتم چشم و هر چی میخواس سریع انجام میدادم. نقشمم داشت جواب میداد. رفتارش بام خیلی بهتر شده بود و داشتم بش نزدیک تر میشدم. خوشم نمیومد خایه مالش باشم ولی هی پیش خودم میگفتم لازمه. میگفتم اشکان مردیه که دوس داره به بقیه ثابت کنه صاحب زناس. اگه کاری کنم دوستاشم بیاره این دو تا جنده رو بکنن دیگه قد الان بش حال نمیدن و کم کم دلشو میزنن و ولشون میکنه. این شد که دیگه از اون به بعد همون طور که خایه مالیشو میکردم بحثو میبردم سمت گنگ بنگ و این که چقد دوس دارم یه بار ببینم. یا مثلا یه ویدیو از یه پورن استار مرد تو گنگ بنگ نشون میدادم میگفتم "این هیکل و استیل کردنش شبیه شماس اقا اشکان. کینگه کینگ... مث پادشاه زنا رو بین دوستاش تقسیم میکنه" تا حسادتشو بیشتر تحریک کنم و به همچین کاری تشویق شه. بار اخری که بش گفتم اتفاقن جوابم داد ولی نه طوری که من میخواستم. یه اخر شب بعد شام بود که نشسته بودیم اشکان مسابقات بوکس نگاه میکرد و من یه پورن نشونش دادم و اینو گفتم. وقتی این حرفمو شنید همون طور به تلویزیون زل زد و چن دقیقه رفت تو فکر و بعدش بم گفت "میخوام نازیو برا بابام جور کنم" من که خیلی جا خورده بودم سعی کردم به خودم مسلط باشم و گفتم "ینی چی؟" گفت "ینی چی دیگه ینی میخوام نازی به بابام بده" گفتم "منظورم اینه چرا خب اقا اشکان؟" گفت "این مشکل پول ندادنشو حل میکنه. ازش اتو میگیرم باش تهدیدش میکنم مجبورش میکنم هرچقد میخوام بم پول بده" من که هنوزم دلم پیش نازی گیر بود و واقعن دلم نمیخواس یه بکن دیگم پیدا کنه گفتم "مطمئنید اقا اشکان؟ یکم سخته ها" که خندید و با اون لبخند مغرور همیشگیش گفت "هیچی واسه باباییت سخت نیس. حالا میبینی" بعد مامانمو صدا زد و گفت "جنده خانوم اماده ای یا گل پسرت امشب باید کیرمو ساک بزنه؟"

هر چی رفتار اشکان داشت با من بهتر میشد با مامانم بدتر رفتار میکرد. هی بش فحش میداد و هروقت کیرشو اون طور که دلش میخواست ساک نمیزد تنبیهش میکرد. حتی یه بارم سر این که غذاشو سوز‌نده بود حسابی تنبیهش کرد. مامانم وقتی صدای اشکانو شنید از اشپزخونه اومد بیرون و گفت "اماده ام عزیزم ولی باید فقط کیرتو بخورم. نگاه کردم دیدم قرصام تموم شده" اشکان گفت "واسه من تعیین تکلیف نکن. بیا کستو بذار جلوم ببینم" مامانم بش گفت "اشی جونم اذیت نکن دیگه تو رو خدا. اصن نویدو بفرست بره قرص بخره بیاد. حامله میشم یهو" اشکان خندید و گفت "بهتر. پس امشب یه داداش کوچولو واسه نوید درست میکنم" و رو به من گفت "دوس داری؟ دیگه قراره واقعا بابات بشم. نه ماه دیگه منتظر یه بچه حرومزاده مث خودت باش" من فک کردم فقط میخواد بم فحش بده ولی اون وقتی دید ناراحت نشدم چن ثانیه بعد خندید و رو به مامانم گفت "براش تعریف نکردی چه طوری درست شده و بابای واقعیش کیه؟" مامانم گفت "عشقم ولش کن خواهش میکنم" اشکان گفت "باشه پسر ولی من جات بودم یه بار جریانو از مامانت میپرسیدم... البته من اگه واقعن جا تو بودم اول خودمو میکشتم" و با خنده دستشو انداخت دور مامانم و بردش سمت اتاق. مامانم همون طور که دست اشکان دور کمرش بود و داشتم میرفتن سمت اتاق برگشت یه نگاه ترحم امیز بم کرد. فرداش وقتی جریانو ازش پرسیدم و بعد کلی اصرار راضی شد بگه باورم نمیشد چی میگه و فک میکردم نقشه اشکانه که منو اذیت کنه ولی قسم خورد واقعیت داره. مامان جندم برام تعریف کرد که وقتی با بابام رفته بودن مسافرت اصفهان و تو یه مسافرخونه بودن دزدکی به یه راننده کامیون میده و من به وجود میام. جمله اخرش هیچ وقت یادم نمیره "قشنگ مطمئنم چون اون موقع بابات تازه به تریاک معتاد شده بود و کیرش راست نمیشد و منم اون ماه که بعدش پریود نشدم به هیچ کس نداده بودم" باورم نمیشد چی میشنوم. ینی مامانم انقد جنده بود که حتی بچه هاش حرومزاده بودن؟ پس دلیل اختلاف سنی خواهر بزرگم با من و هستی این بود که ما زمان جندگی مامانم ساخته شده بودیم؟ یعنی بابای هستی کی بود؟

خلاصه این گذشت و من و مامانم دیگه حرفی از این ماجرا نزدیم و اشکانم دیگه حرفی از نقشش نزد. تا این که یه روز تو همون ماه قرار شده بود هستی بیاد خونمون روز‌ تولد اشکان که نبودو جبران کنه و سه تایی بش حال بدن. حتی فکرشم باعث میشد از حسادت کیرم بترکه و با این که ازش یه جورایی متنفر بودم ولی احترامم برا این پسر با عرضه و بکن خیلی بیشتر شه. قرار بود هستی زودتر بیاد چار تایی نهار بخوریم و نازیم بعد باشگاه بیاد و برنامشونو بعدش شروع کنن. قبل نهار من و اشکان نشسته بودیم رو مبل داشتیم ماهواره میدیدیم و مامانم داشت تو اشپزخونه غذا درست میکرد که یهو صدای زنگ در اومد. اشکان بدون این که به من نگاه کنه گفت "پا شو درو وا کن بینم ابجیته لابد" من گفتم چشم و پاشدم ولی با خودم فک کردم "هستی که هنوزم کلید داره. چرا باید در بزنه؟" وقتی درو باز کردم باورم نمیشد چی میبینم. بابام بود. از وقتی مامانمم طلاق داده بود دیگه ندیده بودمش و حالا یهو در خونمون بود. چقد شکسته تر شده بود. با ترس و لرز گفتم "سلام. چه طوری بابا؟" بدون این که جواب سلام منو بده گفت "برو به هستی بگو بیاد. هرچی به گوشیش زنگ میزنم جواب نمیده" گفتم "هستی خونه نیس بابا" پرسید کجاست؟ گفتم "هستی دیگه با دوستاش زندگی میکنه اینجا نیس... ولی اتفاقا امروز نهار میخواد بیاد. الاناس که برسه" وقتی اینو شنید منو زد کنار و سر خود اومد تو. من یهو به خودم اومدم و فهمیدم چه وضعیتی قراره پیش بیاد و داد زدم "بابا صب کن" ولی دیگه دیر شده بود. بابام اومد تو خونه و اشکانو دید که با شلوارک رو مبل خونه نشسته بود. اشکان یه نگاهی بش کرد و با بی محلی دوباره زل زد به تلویزیون. بابام که انگار از دیدن اشکان و رفتارش عصبانی تر شده بود داد زد "مامانت کجاس؟" اشکان سریع دوباره سرشو برگردوند و یه نگاه تهدیدامیزی بش کرد که فهمیدم بابام خایه چسبوند ولی جفتشون فقط به هم نگاه کردن و حرفی نزدن. مامانم در حالی که فقط یه تاپ تنگ و بلند پوشیده بود و پیش بند آشپزیشو انداخته بود با ترس از اشپزخونه اومد بیرون و گفت "جانم چی شده؟" بابام دوباره با دیدن مامانم و سر و وضعش عصبانی شد و گفت "به چه حقی بدون این که با من مشورت کنی اجازه دادی هستی خونه مجردی بگیره؟ میخوای دختر منم عین خودت جنده بار بیاری؟" اشکان از رو مبل پا شد گفت "هوی درست حرف بزن عمویی" بابام گفت "تو دیگه چه خری هستی؟ بشین زر نزن بچه"

با خودم گفتم یا خدا و رفتم جلو ولی دیر شده بود. اشکان یهو از کوره در رفت و اومد محکم زد تخت سینه بابام. ضربش انقد قوی بود و بابای منم انقد ضعیف و مفنگی بود که پرت شد عقب و رفت خورد تو دیوار کنار اشپزخونه. مامانم داد زد "اشکان" و منم رفتم جلوشو بگیرم ولی جفتمونو زد کنار و رفت یکی محکم با مشت زد تو صورت بابام. بابام وقتی مشتو خورد یه اخ بلند گفت و کامل خوابید رو زمین. اشکان که وحشی شده بود شروع کرد با پا میزد تو پهلوش و میگفت "بگو گه خوردم کونی خان. بگو غلط کردم" مامانم محکم کشیدش کنار و گفت "اشکان بسه کشتیش" اشکان با عصبانیت گفت "فک کردی من میذارم این زپرتی بیاد تو قلمرو خودم بم توهین کنه؟" مامانم گفت "اشتباه کرد عزیزم گه خورد. ولش کن دیگه" بابام که اشکش در اومده بود و صورتش از مشت اشکان حسابی داغون شده بود دستشو گرفت کنار دیوار و بلند شد. وقتی خواستم بش کمک کنم دستمو پس زد و گفت "گمشو ببینم بیغیرت" بعد که خودشو جمع و جور کرد گفت "این قلدر وحشی دوس پسر جدیدته جنده خانوم؟ این جوری بچه های منو تربیت میکنی؟" اشکان همون طور که مامانم محکم نگهش داشته بود گفت "نه کسکش من خودم با کیرم بچه هاتو تربیت میکنم. زنت و دخترت جفتشون زیر کیرم خوابیدن. اگه میخوای خودتم نخوابونم جلوت زنتو بگام همین الان گم شو برو" بابام گفت "ادمت میکنم پفیوز. همتونو میدم دست پلیس. کاری میکنم اعدامتون کنن" اشکان رفت جلو دستاشو از پشت گرفت و گفت "برو هر کاری دوس داری بکن ببینم کیر منم هستی یا نه. بدو" و یکی با لگد محکم زد در کونش که پرت شد سمت در. اشکان داد زد "بدو برو تا مجبورت نکردم کس دادن زنت و دخترتو ببینی" بابام هیچی نگفت و با همون سر و وضعش فقط با گریه درو محکم زد و رفت. خیلی دلم براش سوخت. درسته دیگه میدونستم بابای واقعیم نیس ولی تنها بابایی بود که تو زندگیم داشتم. هر چی نباشه منو بزرگ کرده بود. حقش نبود چون کیرش کوچیک بود یا زور نداشت یا هر چی انقد تحقیر شه.

اشکان که انگار فهمیده بود من ناراحت شدم اومد سمتم و چونمو با دست گرفت و گفت "چیه کونی دلت واسش سوخت؟ اره؟" من همون طور که از ترس صدای نفسای خودمو میشنیدم گفتم "نه اقا اشکان" گفت "پس دوس دارم بگی بشنوم. بگو اون بابای من نیس اقا اشکان شما بابای منی. بگو خوب کاری کردی دهن این کسکشو سرویس کردی" من بغضمو قورت دادم و فقط نگاش کردم. برام خیلی سخت بود. دوس داشتم دهنشو سرویس کنم ولی میدونستم هنوز موقش نیس. اشکان با چشای ترسناکش زل زده بود بم و میدونستم منتظره طرف بابامو بگیرم تا دهنمو سرویس کنه. این شد که هر چقدم سخت بود سعی کردم به خودم مسلط باشم و اروم عین جملشو تکرار کردم. وقتی راضی شد و چونمو ول کرد دیگه واقعن از خودم متنفر بودم. دیگه مطمئن شده بودم باید یه کاری بکنم ولی هنوزم دقیق نمیدونستم چه کاری. تو اون حالت غمگینی به خودم گفتم "خفه شو زر نزن. هیچ گهی قرار نیست بخوری فقط زر میزنی تا بتونی بدون عذاب وجدان کس دادن مامانتو ببینی. خاک تو سر بیغیرتت" و رفتم نشستم رو مبل. مامانم بش گفت "عشقم به خودت مسلط باش. شر درست میکنی" اشکان گفت "این کونی مفنگی میخواد واسه من شر بشه؟ میدم اویزونش کنن" مامانم گفت "خب عزیزم یکم زیاده روی کردی دیگه" اشکان با اخم گفت "الان طرف منی یا اون کسکش؟ تازه مقصرم شدم؟" مامانم سریع گفت "نه عزیزم شما پادشاه خونمونی. هممون طرف شماییم. اینجا قلمرو شماست. اون نباید بدون اجازه میومد اصن" اشکان با پوزخند گفت "اره. حالا خوب درس عبرت شد واسش" بعد زد پشت کمرش و گفت "کتک زدن شوهرت باعث شد کیرم راس شه. پاشو تا دختره میاد یکم بکنمت" مامانم گفت "باشه عشقم هر طور شما بخواید. اجازه میدی برم ست خوشگلمو بپوشم؟" اشکان خندید و گفت "باشه برو" بعد رو به من کرد و گفت "بشین خوب نگاه کن"

رابطه من با اشکان خیلی پیچیده شده بود. همزمان هم ازش متنفر بودم هم دلم میخواس کل خانوادمو جنده خودش کنه. حتی خودمو. دروغ چرا راسش یکمم دوس داشتم خودم بش بدم. وقتی به هیکلش نگاه میکردم حس حشر و افتخار بم دس میداد. خیلی خوب بود لعنتی. هرچقدم میگذشت داشت هیکلی تر و ورزیده تر و تیکه ای تر میشد اون بدن قوی و مردونش. وقتی سکسو شروع میکرد انقد حشری کننده بود رفتاراش که منم تنفرم یادم میرفت. این بود که چن دقیقه بعد همون طور که لخت مادرزاد ایستاده بود وسط اشپزخونه و از مامانم تو اون ست نارنجی و ساپورتای قشنگش لب میگرفت، منم داشتم کیرمو میمالید و میگفتم "همینه اقا اشکان. مامانم عاشقتونه" اشکان بش یه نگاه کرد و گفت "میبینی پسر بیغیرتتو؟" مامانم با عشوه خندید و گفت "به باباش رفته دیگه... اگه میخوای تنبیهش کنی مامانشو بکن" اشکان دستشو انداخت دور رونای مامانم و بلندش کرد نشوندش رو کابینت. همون طور که کفشای پاشنه بلند خونگی مامانمو از پاش درمیورد مامانم شروع کرد مالیدن کیر کلفت و بزرگش با پاهاش و جورابای شیشه ای بلند و سکسیش و میخندید. همون طور که از بکنش لب میگرفت بش گفتم "مامی عاشق جنده بودنتم" که خندید و از کابینت اومد پایین و زانو زد کف اشپزخونه شروع کرد کیر و خایه هاشو خوردن. جوری زبونشو میکشید زیر کیرش و انگشتاشو که ناخنای مصنوعی بلند ابی روشون گذاشته بود دور کیرش حلقه میکرد و با اشتها میخورد که من از شدت حشر داشتم دیوونه میشدم. به اشکان گفتم "اقا اشکان بتون‌ نگفتم مامانم بهترینه؟ خودشم تکیم راضیتون میکنه. لازم نیس نازی یا خواهرم باشن اصن" اشکان چشاشو بست و همون طور که داشت سعی میکرد رو ساک زدن مامانم تمرکز کنه گفت "خفه شو نوید" مامانم از این که اشکان منو اون طوری به تخمش گرفت حشری شد و گفت‌ جون و محکم تر به ساک زدن کیرش ادامه داد.

یکم که همین طور ساک زد اشکان بش گفت "بیا کستو بذار جلو‌م کیرمو بکنم توش... دوس دارم بابت کتک زدن شوهر کونیت بم جایزه بدی" مامانم بدون این که سوتینش و دامنی که جزو ستش بود و به جورابش وصل بودو دربیاره دراز کشید کف اشپزخونه و گفت "جوننن... یه بار دیگه بگو ببینم چه طور کتکش زدی" اشکان با غرور اون کیر سنگینشو انداخت رو کس مامانم و گفت "خودت دیدی که. انداختمش رو زمین و انقد مشت و لگد زدم تو سر و صورتش تا مث بچه ها گریه کنه. حتی پسرتم با اون بی خایگیش این طوری گریه نمیکرد. من بیس سال از شوهر دیوست کوچیک ترم و این طوری کونشو پاره کردم. چه فکری کردی با این کونی مفنگی ازدواج کردی؟" مامانم گفت "اوففف عشقم من که میخواستم با یه کیر کلفت مث خودت ازدواج کنم. خانوادم مجبورم کردن زن این بشم... اگه خودش میومد از یه بکن جوون و خوش هیکلی مث تو خواهش میکرد منو جلوش بکنه الان هنوزم زنش بودم... حالا بیا عشقم. هر چی عصبانیت داری سر کس من خالی کن. من مث شوهرم و پسرم نیستم. هرچی بزنی آخ نمیگم" اشکانم که معلوم بود مست قدرتش و حرفای مامانم شده همونطور که پاهای مامانمو از هم وا کرده بود و کیرشو گذاشته بود دم کسش بش گفت "کاری کردم پسر و شوهرت گریه کنن، حالا نوبت خودته" و کیرشو هل داد تو کسش و شروع کرد تلمبه زدن. واقعن من تا اون موقع ندیده بودم اشکان اون طور وحشی کس مامانمو جر بده. جوری تلمبه میزد انگار مامانم ادم نیس و یه عروسک جنسیه برای ارضا کردن اون. مامانمم که معلوم بود اتفاقن داره از این درد کشیدن و بد رفتاری اشکان حال میکنه زیر کیرش خوابیده بود و با اه و ناله میگفت "جون عشقم... همون طور محکم که زدی تخت سینه شوهرم بزن تو سینه ها و صورتم... جوری کیرتو بکوب ته کسم انگار میخوای تو صورت حمید مشت بکوبی... جرم بده من جندتم قهرمان من"

همین جاهای سکسشون بودن که خواهرم درو وا کرد اومد تو خونه. وقتی اومد تو سلام کرد و تا دید اشکان داره وسط اشپزخونه مامانمو میکنه گفت "صب نکردید من بیام؟ خیلی جنده اید" اشکان بدون این که حرفی بزنه پا شد اومد لب گرفت ازش و شروع کرد مانتوشو دروردن. خیلی حشری کننده بود. اشکان اصن اهمیت نمیداد فقط میخواس بکنه. خواهر وقتی دید مامانمم اومده شروع کنه کمک کردن خودشو تسلیم کرد و همه چی شروع شد. خلاصه خیلی زود مامانم و خواهرم با لباسای سکسیشون دو طرف اشکان ایستاده بودن و اونم مث یه پادشاه جفتشونو گرفته بود تو بغلش و دو تا دستش دور سینه های جفتشون بود. تو همون حالت به مامانم گفت "حالا قراره وایسی ببینی دخترت داره کیر منو میخوره. خوبه یه تنوعی میشه" و به هستی گفت "بدو ببینم" هستی خیلی حشری خندید و با عشوه گفت "صب کن یه فکری دارم" و رفت از تو یخچال یه بسته از این خامه صورتیا اورد. همون طور که زانو زده بود جلو کیر فوق العاده اشکان خامه ریخت کف دستش و قشنگ مالید رو کیر پهن و درازش. از بالا تا پایین اون کیر ستبرشو خامه مالید جوری که کیرش کامل سفید شد. حتی خایه های بزرگ و گردشم خامه مالید و بعد با عشوه و حالت حشری شروع کرد زبون زدن کیرش. اشکان گفت "ای شیطون کارای جدید یاد گرفتی" هستی کیرشو زبون زد و اب دهنشو انگار چیز خوشمزه ای خورده باشه قورت داد و گفت "دوس دارم کیرت حسابی خوشمزه شه که با اشتها بخورمش برات ددی" مامانم گفت "کیر عشق من همین طوریشم خوشمزه ترین کیر دنیاس" هستی هیچی نگفت و فقط شروع کرد دو دستی با خامه براش جق میزد و کیرشو میکرد تو دهنش. مامانم همون طور کنار اشکان ایستاده بود و بش لب میداد و رو شکمش دست میکشید. اشکان لبای مامیو میخورد و دستشو میکشید رو گردن سکسیش و میکرد تو سوتینش. سینه های مامانم از سوتینش افتاده بودن بیرون و حسابی سکسی شده بودن. خواهرمم با سوتین سفیدش و دامن مشکی بلندش زانو زده بود جلوش داشت کیرشو ساک میزد. صحنه فوق حشری کننده بود.

اشکان سر کیرشو با دست گرفت و به هستی گفت دهنشو باز کنه. همون طور که زبون هستی بیرون بود کیرشو محکم میزد رو زبونش و میگفت " دختر بدی هستی نه؟ نکنه تو هم مث مامانت باید هرروز کیر باباییو بخوری وگرنه شب خوابت نمیبره؟" هستی با لحن بچگونه و لوس گفت "اوهوممم" اشکانم گفت "پس بیا اینجا خایه هامو بخور ببینم" و سرشو با دستش گرفت برد رو خایه هاش و همون طور که از شدت حال کردن نفس نفس میزد گفت "اها خوب بلیسش. تا وقتی همه خامه هاشو با زبونت پاک نکنی نمیذارمش تو دهنت... صورتتو بمال به تخمام جنده کوچولو... دوست نداری بدمش به مامانت که نه؟" خواهرم که خایه هاش تو دهنش بود با دهن پر گفت نه. همونطور که هستی دستاشو گذاشته بود رو روناش و خایه هاشو میخورد مامانم ایستاده بود کنارش و دستشو حلقه کرده بود دور کیرش و برا ته کیرش میزد. وقتی ساک زدن هستیو میدیدی متوجه میشدی مادرم چه جنده کارکشته ایه که میتونه کل اون کیر غول اسای اشکانو تو دهنش جا بده. خواهرم هر کاری میکرد نمیتونست بیشتر از نصف کیرشو جا بده. این شد که مامانمم خودش فهمید باید چه کار کنه و احساس وظیفه کرد بره کمک هستی. دیگه کیرشو مث بستنی دوقلو گذاشته بودن وسطشون و دوتایی یه طرفشو لیس میزدن. ابجیم که قشنگ انگار داشت ابنبات لیس میزد. مامانمم خیلی حرفه ای و با سیاست بود. چون میدونست اشکان دلش برا هستی تنگ شده و تنوع میخواد خیلی دخالت نمیکرد و بیشتراش فقط دس میکشید رو موهای هستی و سر اونو رو کیر اشکان عقب جلو میکرد ولی هر موقع میدید هستی داره کم کاری میکنه میرفت جلو یکم کیر اشکانو یکم ساک میزد که حشرش کم نشه. اشکان گفت "جون مادر و دختر یکی از یکی بهتر... پسر مامان و ابجیت خیلی حرف گوش کنن. حرف گوش کن و حشری. آبجیت یکم تنبله ولی مامانت مث همیشه حرفه ای کیرمو ساک میزنه"

خواهرم انگار دوست داشت اشکان از اون بیشتر تعریف کنه و انگار حسودیش شده باشه با شیطونی به مامانم گفت "ولی افسانه خانوم یادت نره قبل این که شما بیای بدزدیش این کیر مال من بوده" مامانم گفت "عزیزم ولی الان مهمه که سوگولیش منم" اشکان گفت "دعوا نکنین خانوما واسه جفتتون کیر قد کافی هس... ولی هستی هنوزم مث دوران دبیرستان کیرمو با اشتها میخوریا. معلومه اون شوگر زپرتیت درست بهت کیر نمیده" خواهرم گفت "نه بابا اصن. انقد سیب زمینه و کیرش بلند نمیشه که نگو. هیشکی مث تو نمیکنه منو ددی. دوس دارم امروز جوری منو بکنی که کسمو براش خراب کنی" اشکان انگار بعد شنیدن این حرف هستی یه چیزی به ذهنش رسیده باشه با ذوق گفت "بذا یه فیلم بگیرم بفرستم باباتم ببینه. اون گوشی منو بیار ببینم نوید" منم که همزمان هم از پیشنهادش حشری شده بودم هم حس بدی گرفته بودم با شک رفتم گوشیشو اوردم ولی سعی کردم احساساتمو پنهان کنم و دودستی تقدیمش کردم. اونم شروع کرد با پوزخند فیلم گرفتن و همون طور که گوشیو گرفته بود بالا سر مامانم و خواهرم میگفت "اها جنده خانوما به کیرم صفا بدید... هستی به بابات سلام کن ببینم" هستی یه لیس به زیر کیرش زد و با خنده گفت "سلام بابایی... کیر بابا اشکان خیلی خوشمزس" اشکان گفت "بش بگو کیرم چقد ازش بزرگتره" مامانم همون طور که خایه هاش مث کیسه چای لیپتون تو دهنش بود با عشوه گفت "خودش میدونه عشقم" و سه تایی خندیدن. مامانم انگار از این که اشکان خوشش اومده بود بیشتر تشویق شده بود چون کیر اشکانو گرفت و رو به دوربین گفت "عزیزم این دلیلیه که ازت طلاق گرفتم. خوب کیرشو ببین" بعد همون طور که دست میکشید رو خایه های گرد و بزرگ اشکان گفت "میخوام بچه هاشو بده بهم. میخوام همه ابشو تو کسم خالی کنه تا یه بچه دیگم که مال تو نیس به دنیا بیارم" اشکان خندید و گفت "حمید کیرم دهنت. ببین زنت و دخترت امروز برام چه تیپی زدن. دخترت دیگه منو بابا صدا میزنه. بت گفتم که خانواده جندت دیگه واسه منه... شاید از کاری که میخوام با زنت بکنم خوشت نیاد. شایدم اگه مث پسرت منحرف باشی الان تو بیمارستان اینو میبینی و حسابی برا دول بچت جق میزنی تا شکستگیات و کبودیات خوب شن... تو لیاقت شاه کسی مث افسانه رو نداشتی کونی. خاک بر سرت"

خلاصه حسابی که دو نفری به کیرش سرویس دادن و حسابی که برا تحقیر بابام فیلم گرفت مامانم پاشد اومد طرف من که دم اپن اشپزخونه ایستاده بودم و پشتشو کرد گفت "بازش کن" منم سوتینشو براش باز کردم تا بره سینه هاشو در اختیار بکنش بذاره. اونم رفت جلو و همون طور که سینه هاشو برا اشکان میلرزوند هستیو بلند کرد سوتین و دامن اونم خودش درورد تا خواهرم قمبل کنه جلوی اشکان و شروع کنه کونشو تکون دادن. اشکان وقتی این منظره جلوشو دید گفت "نوید میبینی؟ دیگه کامل همه چیو صاحب شدم. بت گفتم همین میشه که... الان که تو هم مث مامانت و ابجیت خودتو تسلیم کیرم کردی و با سلطنت من کنار اومدی خودت حس بهتری نداری؟" گفتم "چرا اقا اشکان. همه چی از همون اولش برا خودتون بود" گفت "افرین پسر خوب. پس بیا بازم سر کیرمو بوس کن تا این دو تا ببینن چقد بم احترام میذاری" منم که یه بار کیرشو بوسیده بودم و موقع حشری شدن خیلیم باش مشکلی نداشتم رفتم جلو زانو زدم و سر اون کیر کلفتشو یه بوس کردم. اشکان خندید و خایه هاشو با دست اورد بالا. فهمیدم داره مجبورم میکنه خایه های پرمو و عرق کردشم ماچ کنم. چیزی نگفتم و زیر خایه هاش یه بوس کوچیک کردم. قهقهه زد و با غرور گفت "افرین پسر خوب. حالا سه تاییتون جلو مرد جدید خونه تسلیم شدید" من که از این حرفش خیلی حشری شده بودم دستمو حلقه کردم دور کیر کلفت و شهوت برانگیزش و با دست خودم گذاشتمش تو کس خواهرم. مامانم با دیدن این صحنه ها انقد حشری شد که همون جا کف اشپزخونه نشست و شروع کرد با اون ناخونای بلندش کسشو مالیدن. هر بار که اشکان به من دستور میداد یا کاری میکرد جلوش ذلیل بشم مامانم عشق میکرد. هستیم که معلوم بود کیر اشکان خیلی بزرگتر از شوگر ددیشه با هر تلمبش فقط اه میکشید و حال میکرد. هیکل ورزشی و ظریف خواهرم زیر هیکل بزرگ و عضلانی اشکان عقب جلو میشد و مامان میلفمم رو سنگای اشپزخونه کنارشون دراز کشیده بود و همزمان با من جق میزد.

وقتی چن دقیقه حسابی خواهرمو کرد کیرشو کشید بیرون و انداخت رو کونش. همونطور که ایستاده بود و با دست میزد رو کیرش گفت "کی میخواد کیرمو بعد بیرون اومدن از کس بخوره؟" مامانم گفت "من" و رفت جلوش زانو زد و کیرشو گذاشت تو دهنش. خواهرم با ناز داد زد "مامااان خودم میخواستم کیرشو بخورم" ابی گفت "نترس واسه جفتتون هست به همه میرسه. نوید تو نمیخوای؟" و سه تایی خندیدن. واقعن خیلی دوست داشتم تو اون لحظه منم برم جلو کیرشو ساک بزنم و جندگی کل خونوادمونو کامل کنم ولی گفتم شاید شوخی کرده باشه خوشش نیاد و دعوام کنه. یکم که مامانم کیرشو خورد سر هستیو گرفت کج کرد و به مامانم گفت بره جلوش قمبل کنه. بعد خواهرمو مجبور کرد کون مامانمو بخوره. همون طور که اشکان تو کس ابجیم تلمبه میزد خواهرمم سرشو فرو کرده بود لای کون گنده و سفید مامانم و شروع کرد چرخوندن و لیس زدن. اشکان با صدایی که وسط تلمبه زدناش قطع میشد و نفس نفس میزد گفت "افسانه خانوم چه طوره؟" مامانم در حالی که کسش داشت خورده میشد و تو بهشت بود گفت "عالیه عزیزم... من دوست دارم دخترام همه چیو قشنگ تجربی یاد بگیرن. اون یکیم خودم اوردم قشنگ تربیتش کردم" اشکان گفت "اولین فرصتی که اونم بیاد ایران باید بکنمش جنده خانوم" مامانم چشاشو از لذت بست و گفت "جون اونم متعلق به خودته عشقم. حیفه کیر فوق العاده تو رو مزه نکنه" هستی انگار میخواست از خایه مالی عقب نمونه گفت "وای ددی دلم برا کیرت تنگ شده بود. شوگر من کیرش یک دهم تو هم نیس" مامانم گفت "قربونت برم که به مامانت رفتی. هرچی بهت نرسیده جبران کن. قشنگ کیرشو تا ته بده تو کست" و پا شد رفت پشت اشکان. همون طور که اشکان داشت از پشت تو کس هستی تلمبه میزد مامانم رفته بود پشتش کون عضلانی و بزرگشو با دوتا دستاش گرفته بود و بش کمک میکرد بهتر تو کس دخترش تلمبه بزنه.

اشکان معلوم بود از این حالت خیلی حشری شده چون خیلی زود ابش اومد. مامانمم همون طور که جون جون میگفت کونشو با دستاش فشار داد جلو تا ابشو قشنگ بریزه ته کس خواهرم. وقتی کامل ارضا شد همون طور که داشت کیرشو میکشید بیرون یکی محکم زد در کون خواهرم و گفت "خدا لعنتتون کنه جنده ها کیرمو خشکوندید. کمر نذاشتید واسم" مامانم سر خیس کیرشو بوسید و گفت "جون عشقم عاشق کیرتم" خواهرمم همون طور که کس و کونشو نگه داشته بود تا اب اشی ازش بریزه بیرون شروع کرد تکونش دادن و گفت "ممنونم ددی" منم ناخوداگاه گفتم "مرسی اقا اشکان عالی بود" خندید و به مامانم گفت "زنگ بزن به اون نازی بگو نمیخواد بیاد. اوففف شما دو تا جنده ها کیرمو خشکوندید دیگه نا ندارم.... ولی یادتون باشه یه بار باید نازیم بیاریم چارتایی با هم حال کنیم" بعد خیلی سریع به من اشاره کرد و گفت "ببخشید پنج تایی" و خندید. هستی پاشد لپشو بوس کرد و رفت سمت دستشویی خودشو تمیز کنه. مامانم و اشکانم رفتن رو مبل و به من اشاره کردن براشون یه چیزی ببرم خستگیشون در بره. مامانم همون طور که تو بغل اشکان بود بش گفت "عشقم راستی حسابم خیلی خالی شده. میتونی یکم پول برام بریزی؟" اشکان همون طور بیخیال گفت "جنده خانوم فعلا دس و بالم خیلی خالیه. در حدی کخ شاید مجبور شی کس و کونو بندازی بیرون خودت واسم پول دربیاری" مامانم گفت "جون اگه تو بخوای من جنده واقعیم میشم برات عشقم. به هر کی تو بگی میدم" اشکان رو به من گفت "نظرت چیه نوید؟ اگه مامانت این پستونای گندشو جلو دوستام بندازه بیرون خوب پولی حاضرن بدن نه؟... اره پسر. بلیط میفروشم که همه بیان پستون لرزونی مامی جونتو ببینن"

حتی فکرشم حشریم میکرد. اون طور دیگه همه بچه های مدرسه و محل که میخواستن مامانمو بکنن و به خاطر اشکان نمیتونستن میومدن صف میکشیدن دم خونمون که یکم اون کون معرکشو بکنن. قبلا هر وقت زندگیشون بد میشد یاد زندگی من و جنده بودن و بی ابرو بودن مامانم میفتادن و حالشون بهتر میشد، حالا دیگه میتونستن هر موقع حالشون بده ماشین سوار شن بیان خونه ما تا مامانم رو مبلی که من گیم بازی میکردم کیرشونو قشنگ ساک بزنه و خوشحالشون کنه. مطمئن بودم اگه یکیشون یه ویدیو از دادن مامانم میگرفت میذاشت تو پورن هاب پر بیننده ترین کلیپش میشد. اصن میتونستیم بهترین پورنای ممکنو تولید کنیم. حرف حشری کننده اشکان باعث شد از فکرام بیام بیرون "دوس دارم لخت بشونمت تو ماشین ببرمت دور بزنیم تو محل. دوست دارم همه بچه محلا و هم مدرسه ایام ببیننت و پستونای مرمریتو بشون نشون بدی افسانه... بیست تومن بدن میذارم سرشونو فرو کنن لای پستونات، چل تومن بدن میذارم سرشونو لیس بزنن، بیس تا دیگه بذارن روش میذارم گازم بگیرن. اگه پسر بی عرضتو کتک بزننم اشانتیون براشون یه ساک میزنی. قبوله؟" مامان جندم پاهاشو از ذوق و حشری شدن زیاد به هم فشار داد و گفت "قبوله عشقم. من که عاشق جنده بودنم. به شرطی که شما اجازه بدی" اشی گفت "حالا یکم صب کن ببینم چی میشه. شاید استارتشو بزنیم" باورم نمیشد خدایا. یعنی واقعن ممکن بود؟ جندگی خانوادم برا اشکان که یه نفر بود یه چیز دیگه بود ولی جندگی مامانم برا کل محل خیلی سنگین بود. فکرش خیلی حشری کننده بود ولی مطمئن نبودم امادگیشو داشته باشم. با خودم گفتم ایشالا که فقط حرفه و رفتم سینیو گذاشتم جلو اشکان و مامی تا یه چیزی بخورن و جون بگیرن. اینم یه روز عجیب و حشری کننده دیگه بود که با هم گذرونده بودیم.
     
  
صفحه  صفحه 17 از 28:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  27  28  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بی آبروترین خانواده دنیا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA