انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین »

بی آبروترین خانواده دنیا


مرد

 
قسمت ششم

بعد از رفتن خواهرم شبنم و شوهرش مجتبی از ایران و تموم شدن جریان مامانم و اقا رضا، من و مامانم جفتمون یه جورایی افسرده شده بودیم. من که یه مدت تو بهشت بودم و کلی سکس دیده بودم، ولی بعد از اون یه مدت زیادی بود همه چی یه جورایی تعطیل شده بود. مامانمم فقط با پسرا و مردا تو اینترنت لاس میزد و دو سه بارم به تعمیرکاره داد ولی اونجوری زیاد دیگه خبری نبود. حتی برای این که مطمئن بشم کلی سرک کشیدم، ولی انگار نه انگار. مامانم حتی دیگه با بابامم سکس نمیکرد. هرچند مطمئن نبودم این به اتفاقای اون چند وقت خیلی ربطی داشته باشه، احتمالا تو این مدت که جندگیش شروع شده بود فهمیده بود کیر یعنی چی و دیگه نمیخواست به کیر بابام حال بده و خودش هیچ حالی نکنه. تنها اتفاق جالبی که تو این مدت افتاد این بود که یه بار که گوشی مامانمو دزدکی برداشته بودم خیلی اتفاقی تاریخچه اینترنتشو دیدم. نمیدونم چرا تا اون موقع اونجا رو چک نکرده بودم. باورم نمیشد، کلی پورن توش بود. همه هم مردای سیاهپوست قوی و هیکلی که زنای گوشتی مثل مامانمو میکردن. حشری شدم و دوباره بعد از مدت ها رفتم تو یاهو مسنجر و دیدم هنوزم با کلی مرد و پسر جوون لاس میزنه، ولی عکس لختی فرستادن با وبکم منم بهش اضافه شده بود. هرچند انگار بازم همشونو تشنه میذاشت و با غریبه ها محتاط بود و هنوز اونقد جنده نشده بود که به هرکسی بده یا ابروی خودش و ما رو کامل ببره، ولی متاسفانه همونطور که گفتم خیلی زود مامان بندو اب داد و کاری کرد که ازدواج خودش و بابام خراب بشه و ما مجبور بشیم بریم یه جای دیگه.

داستان از جایی شروع شد که یه مرد تقریبا سی چهل ساله اومد و تو محل ما یه مغازه قصابی باز کرد. اسمش ابراهیم بود و همه ابی صداش میزدن. تو محل میگفتن قبلا خلافکار بوده و به خاطر خلاف زندان رفته ولی از وقتی دراومده تصمیم گرفته دیگه خلافو بذاره کنار و اومده اینجا قصابی وا کرده. از ابی بخوام بگم یه ادم فوق داش مشتی و خوش مشرب بود که دوست داشتی همش پیشش بشینی. قدش حدود دومتری بود. پوستش سبزه بود و یه هیکل مردونه و چارشونه داشت. موهاشو از ته زده بود ولی سبیل پرپشتی داشت و سینه هاشم پر مو بود. دستای کلفتی داشت که شرط میبندم برای خانوما خیلی جذاب به نظر میرسید. مامانم از وقتی اومده بود دیگه فقط از مغازه اون گوشت میخرید و کلی پیش بابام تعریف گوشتاشو میکرد. انگار قشنگ عاشقش شده بود. چندبار دیده بودم که وقتی میره مغازش حسابی میگه و میخنده و باهاش لاس میزنه، ولی انگار ابی داشت سعی میکرد حد و حدودا رو رعایت کنه. هرچند کدوم مردیه که نفهمه یه زنی میخواد بهش بده. از اون بدتر این که خونه ابی دقیقا روبروی خونه ما بود و مامانم بعدا خودش واسم تعریف کرد چون از این بی توجهیش خسته شده بوده، تصمیم گرفته بود حسابی کیرشو راست کنه. این بود که چون میدونسته ابی ساعت نه صبح پا میشه میره مغازه، اونم همون موقع بعد بیرون رفتن بابام بیدار میشده میرفته حموم و با یه حوله دور موهاش میومده لخت لخت تو اتاق راه میرفته تا کیر ابیو قبل سر کار رفتن شق کنه. میگفت بعدش که خودمو خشک میکردم به پوست بدنم لوسیون میزدم و به کونم و سینه هاک دست میکشیدم و هی نگام به بیرون بود که ببینم ابی متوجه میشه یا نه. میگفت چندبار وسط این کارم اومد پرده های خونشو کشید و فهمیدم پس حتما میبینه. ولی یه حسی بهم میگفت هنوزم از لای پرده های کرکره ایش داره نگاه میکنه. لابد کیرش داشت شلوارشو جر میداد که بیاد پیش مامی جونم. هرچند خیلی زود اومد.

اون روز نشسته بودم بغل ستون رو زمین کنار شارژر و داشتم با گوشی اچ تی سی که تازه خریده بودم کار میکردم که دیدم در باز شد و مامانم اومد تو و ابی در حالی که دو تا پلاستیک بزرگ گوشت دستش بود پشت سرش اومد تو. یه تی شرت اندامی پوشیده بود که به هیکل بزرگش خیلی میومد و چون گوشتا رو گرفته بود تی شرته رفته بود بالا و شکم پشمالوش معلوم شده بود. مامانم بهش گفت "شما گوشتا رو بذار تو سینک اشپزخونه تا من بیام" و اومد تو هال و شروع کرد صدا زدن. همینطور که داد میزد "نوید... نوید... کجایی نوید خونه ای؟" دیدم داره کونشو هم قر میده و لباساشو درمیاره میندازه رو زمین. دیگه انقد هرچقد خواسته بود داده بود و منم همش نبودم یا تو خونه بودم و مثلا نمیومدم که اصن منو جدی نمیگرفت و براش مهم نبودم. من سریع پشت ستون قایم شدم تا یه وقت منو نبینه. ابراهیم گوشتا رو گذاشت تو اشپزخونه و اومد بره که وقتی از اشپزخونه اومد بیرون دید مامانم لخت مادرزاد وایساده جلوش. ابی گفت "ای بابا ببخشید افسانه خانوم من یادم رفت یالا بگم. نمیدونستم شما میخواید لباساتونو دربیارید" مامانم خندید و گفت "اتفاقا خوب کاری کردی خوشتیپ. من لباسامو دراوردم که منو بکنی" ابی که انگار از این رک بودنش جا خورده بود و ترسیده بود یکم نگاه کرد و بعد به مامانم گفت "بذار من برم افسانه خانوم یهو شوهرت میاد شر میشه واسه جفتمون" باز خوبه ابی حرفه ای بود و معلوم بود زن شوهرداری که بخواد بده زیاد دیده. من اگه بودم که سکته میکردم. مامانم کونشو کرد طرفش و گفت "دلت میاد به این کون دست رد بزنی؟ دوسش نداری؟" ابی دستپاچه گفت "والا چی بگم. دوست که دارم ولی اخه شما شوهر و بچه داری" مامانم گفت "کدوم شوهر؟ میدونی چند ساله منو نکرده؟ نگران نباش نه کسی قراره بیاد نه کسی قراره خبردار بشه... بیا دستتو بذار رو کونم" و بعد خودش دست ابی رو گرفت گذاشت رو کونش. ابی مقاومت نکرد ولی کاری هم نمیکرد. مامانم شروع کرد کونشو تکون دادن و گفت "جون... بزرگی دستاتو دوست دارم... هیکلت برعکس شوهرم خیلی بزرگه... هربار از مغازت برمیگردم خونه به یاد کیر کلفتت خودارضایی میکنم.... حتی وقتی پشت دخل وایسادی از رو شلوارتم معلومه چقد بزرگ و کلفته"

ابی انگار فهمیده بود فضا امنه و نرم شده بود و شروع کرد اروم کس و کونشو دودستی مالیدن و گفت "راستشو بخوای منم خیلی تو نخت بودم. هروقت میومدی مغازه اون هیکل نازت و عشوه هات دیوونم میکرد" مامانم بهش گفت"بدو تو هم درش بیار دیگه، دوست داری بهت التماس کنم؟" ابی گفت "ای به چشم" و شلوار جینشو از پاش کند انداخت زمین و کیر خیلی بزرگشو انداخت بیرون. مامانم گفت "وااایییی ابییی... این چیه لعنتی؟ کلفتیش قد قوطی نوشابس" ابی بهش گفت "دوسش داری؟" مامانم گفت خیلی و بعد همونطور که خایه هاشو میمالید گفت "چه بوی خوبی هم داره. خود بوی تنهاش حشریم میکنه" ابی خندید و بهش دستور داد دودستی کیرشو بگیره. همونطور که مامانم دودستی اون کیر سیاهشو گرفته بود بازم یکم ازش بیرون مونده بود. ابی یه کیر سیاه و کلفت و دراز داشت که ارزوی هر زنی بود. اینو به هیکل بزرگ و قیافه و رفتار مردونش اضافه کنید، واقعا بهترین پورن استار مردی بود که میشد پیدا کنید. سفیدی بدن گوشتی مامانم و سیاهی بدن ورزیده ابی تضاد خیلی قشنگی رو به وجود اورده بود. مامانم همونطور لخت تو در اشپزخونه زانو زد جلوش و کیر کلفتشو گرفت به دهن. اینقد عجله داشت که مجبور بود همزمان که کیرشو میخوره شلوار جینشو بکشه پایینتر تا اذیتش نکنه و نیاد جلوش. همونطور که لبای کلفتشو حلقه کرده بود دور کیرش و دو دستی کون و رونای کلفت و مردونشو گرفته بود کیرشو تا ته میکرد تو حلقش، تا جایی که مردمک چشمش از شدت فشار میرفت عقب و فقط سفیدی چشمش باقی میموند.

وقتی داشت با دست کیرشو میمالید انگار حلقه ازدواجش گرفت به کیر ابی و یه آخ گفت. مامانم گفت "وای ببخشید" و اومد از دستش دربیاره که گفت "نمیخواد بذار باشه. دوست دارم همینطور که کیرمو تو دستت میمالی حسش کنم. فقط بیشتر مواظب باش" مامانمم گفت چشم. قصاب محل از حس کردن حلقه ازدواج مامانم رو کیرش خوشش میومد، همونطور که مامانم از حس کردن انگشت ابی تو کونش وقتی داشت کیرشو ساک میزد خوشش میومد. ابی سر مامانمو با دستاش گرفت و گفت "شوهرت داره کون خودشو پاره میکنه تا واست بازم از این حلقه ها بگیره و تو اینجا داری با کیر کلفت من ور میری" مامانم سر کیرشو بوس کرد و با عشوه گفت "تقصیر خودشه، من که جنده نیستم. اگه سکس باهاش انقد حوصله سر بر نبود و کیرش اینقد کوچیک نبود الان من نباید به بقیه میدادم" ابی خندید و گفت "کیرش کوچیکه؟" مامانم گفت "وای اینقد کوچیکه که باورت نمیشه. اگه ببینیش غصه میخوری" ابی انگار از تحقیر شدن بابام توسط مامانم حال میکرد موهای مامی جونمو از تو صورتش زد کنار و گفت "جون ازت خوشم میاد افسانه جون، میخوام زن خودم باشی از این به بعد. پیش هیشکی نمیری دیگه. ففط زیرخواب خودمی" مامانمم یه چشم گفت و خایه هاشو گذاشت تو دهنش. یکم که خورد ابی سرشو با دست اورد بالا و گفت "دارم عاشق این خایه خوردنت میشم. تا حالا هیشکی ندیدم مث تو خایه هامو بخوره" مامانمم با افتخار و خوشحالی گفت "نوش جونت. کیرتو دست زنای بی لیاقت میدادی حتما" و دوباره شروع کرد کیرشو با ولع خوردن و خایه های بادکردشو لیس زدن. الان که انگشت ابی تو کونش نبودم خودش انگشتشو کرده بود تو کونش و همونطور که کیر میخورد تو سوراخشو قلقلک میداد.

ابی مامانمو برد نزدیک مبل و همونطور جلو مبل دقیقا روبروی من قمبلش کرد. بعد کمی مکث کرد و دماغشو برد نزدیک کونش و یه بویی از ته وجودش کشید و گفت "وای چه بویی میده. من عاشق بوی گوشتم" مامانم گفت "گوشتیه که قربونی کیرت میکنم. ایشالا همیشه سالم باشی و منو زیر خودت بخوابونی" و بعد کف دستاشو گذاشت رو سینه ابی و اروم هلش داد تا به پشت بخوابه رو مبل و اونم قشنگ لم داد. مامانم به بغل دراز کشید کنارش و شروع کرد کیرشو خوردن. اونم همینطور که لم داده بود و یه دستشو گذاشته بود پشت سرش تا گردنش بیاد بالاتر و بتونه قشنگ خوردن مامانمو ببینه، با اون یکی دستش به سینه های مامانم دست میکشید و آه و ناله میکرد و میکفت "آها همینه، همینطوری کیرمو بخور" مامی جندم جوری موقع خوردن کیرش آه میکشید و اوم اوهوم میکرد که انگار داره خوشمزه ترین چیز دنیا رو میخوره. چشاش نیمه باز بود. ازش پرسید "کیر من خوشمزه تره یا مال شوهرت؟" مامانم گفت "من تا حالا کیر شوهرمو نخوردم" ابی خندید و گفت "بهش میخوره. خیلی مرد کسخلیه" و انگار حشری شده باشه پاشد اومد پشت مامان تا کسشو بکنه. اروم اروم اون کیر دسته بیلشو هل داد تو کس مامانم. مامانم در حالی که از درد به خودش میپیچید گفت "وای کیرت خیلی بزرگه ابی یواش" ابی با خنده گفت "هنوز نصفشم نرفته تو، صبر کن" کس مامانم اینقد خیس بود که قشنگ کیرش سر بخوره و تا ته بره توش، ولی خب لامصب بزرگ بود. خیلی کیر بزرگی داشت این غول تشن. وقتی کیرش خوب جا افتاد مامانم انگار راحتی بهش نیومده باشه داد زد "یه کاری کن دردم بیاد ابی... کسمو جر بده" ابی هم انگار از این حرفش حشری شد و شروع کرد محکم تو کسش تلمبه زدن، جوری که حس میکردم روده هاش داره جابجا میشه.

در حالی که نفس نفس میزد بهش گفت "همینو میخواستی؟" مامانم گفت "جون اره خود خودشه. کیرتو بهم بده که از وقتی اومدی این محل هروقت تو مغازت میدیدمت دوست داشتم تو کسم باشه... ابی کیرتو بهم بده، میخوامش آخ خدا" و با تمام قدرت خودشو میزد به ته کیرش. اسمشو فریاد میزد و کونشو جلو کیرش تکون میداد تا اون نخواد خیلی زحمت بکشه. حشری بودن تو تک تک سلولای بدنش معلوم بود. البته چندوقت بود کیر درست نخورده بود که حالا اینطوری واسه ابی جنده بازی درمیاورد. همون موقع بود که من گوشیم رو زمین ویبره رفت ‌و نفسم بند اومد. بدون این که فک کنم از ترس برش داشتم و سریع اما بی صدا رفتم تو اتاق. مامانم و ابی انگار متوجه نشدن چون اتفاقی نیفتاد و مچمو نگرفتن که هنوزم تو خونم، ولی خب من خیلی ترسیدم و با ضربان قلب هزار دویدم تو اتاق. دیگه هم جرات نکردم برگردم بیرون سکسشونو ببینم. با این که یه جور فانتزیم بود و دوست داشتم گیر بیفتم، ولی از عواقبش میترسیدم و خیلی مواظب بودم. خلاصه اون روز من از رو ترس بقیه اون سکس تاریخیو ندیدم و تموم شد. ابی بعد از اون کم کم با بابام طرح رفاقت ریخت و باهاش تو مغازش گرم میگرفت. حتما با خودش میگفت بذار باهاش رفیق شم که زنشو راحت تر بکنم یا دلش به حال همچین مرد کسخلی میسوخت. چندبارم گوشت اورد در خونمون ولی من ندیدم اتفاقی بیفته. به جاش عادت داشتم هر موقع مامانم از بیرون میومد برم تو حموم شرتشو چک کنم، چند دفعه سفید بود و معلوم بود ابی ابشو دوباره خالی کرده تو کس و کونش. بعد هرکدوم اینا دقت میکردم تا یه هفته نمیتونست بشینه. معلوم بود خب اون کیر غول اسای ابی رفته بود تو کس و کونش. بازم نمیدونستم کجا سکس میکنن.

اما این روزی که میخوام براتون بگم خیلی روز مهمی بود. اولین باری بود که من و یکی از بچه های کلاسمون میخواستیم سکس گی رو تجربه کنیم. بابام دوباره رفته بود سفر برای کارش و مامانمم گفته بود میره بیرون. منم برای این که خیالش راحت شه بش گفته بودم میرم خونه دوستم تا حسابی بیرون بمونه. پسره که اسمش علیرضا بود اومد خونمون و تو تلویزیون یه فیلم سوپر گذاشتیم و وقتی حسابی داغ شدیم لباسامونو دراوردیم. بهم گفت اول تو بخواب و منم چون اون تجربش بیشتر بود و من تا حالا نکرده بودم قبول کردم. منو قمبل کرد و یکم با سوراخ کونم بازی کرد و بدون این که بخوره یا لوب بزنه کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم. داشت اروم اروم سرشو هل میداد تو و من داشتم کم کم دردو حس میکردم که یهو یکی کلید انداخت و در خونه وا شد. من فک کردم مامانمه و خودمو اماده کردم که به فنا برم، اما در کمال تعجب دیدم ابیه. در حالی که تی شرتمو گرفته بودم جلو کیرم و لخت با تعجب وایساده بودم که مثلا نمیدونم کیه بش گفتم "شما؟" که دیدم اومد جلو و زد پشت سر دوستم که خیلی سریع داشت لباساشو میپوشید و گفت "بدو بیرون" علیرضا هم که بعدا گفت فک میکرده بابام بوده بی هیچ حرفی دوید رفت و درم پشت سرش بست. من با صدای لرزون بش گفتم "شما تو خونه ما چیکار میکنی؟" با پررویی تمام یه نیشخندی زد و گفت "اومدم مامانتو بکنم" با عصبانیت بش گفتم "حرف دهنتو بفهم" که گفت "خوب میفهمم عزیزم. فک میکنی کلید خونتونو از کجا اوردم؟ مامانت بهم داده که بیام منتظرش باشم تا برسه. فقط نگفته بود پسرش داره تو خونه کون میده" گفتم "هوی" که یهو پشت گردنمو یه دستی خیلی محکم گرفت و گفت "هوی چیه بچه؟ مودب باش. نمیخوای به مامانت بگم داشتی چیکار میکردی که؟" من واسه این که کم نیارم گفتم "میخوای به بابام بگم پدرتو دربیاره؟" خندید و گفت "بابات کیر منم میتونه بخوره؟ اگه دوست داری مامان بابات طلاق بگیرن یالا. بچه کونی"

من دیگه هیچی نگفتم و با ناراحتی لباسامو از رو زمین برداشتم پوشیدم و نشستم رو مبل. داشتم فکر میکردم چیکار کنم که ابی نشست کنارم و انگار دلش به حالم سوخته باشه یا از رو حرومزادگیش با لحن مهربون بم گفت "ببین نوید، مامان تو یه زن سکسی و فوق حشریه که نیاز جنسیش بالاست. به هیکلش یه نگاه بکن دستت میاد. باباتم که خودت میدونی نمیتونه همچین زنیو راضی نگه داره. مامانت سکس خشن دوست داره و بابای شل و ولت از پسش برنمیاد. پس من مجبورم بیام وظیفشو واسش انجام بدم دیگه. مامانت از سکس با من لذت میبره، اگه دوسش داری باید اجازه بدی کاریو بکنه که بش حال میده. نمیدیدی قبلا که باهم از در مغازم رد میشدید چطور به من نگاه میکرد؟ من شهوت و التماس کیرو تو چشاش میدیدم" بعد گوشیشو دراورد و تو گوشیش عکس لخت مامانمو بهم نشون داد که جلوش قمبل کرده بود و برگشته بود طرفش لبخند زده بود و بم گفت "چطوره؟ مامانیو دوست داری؟" من هیچی نگفتم. دوباره پرسید "دوست داری با مامانت برم حموم موهاشو براش بشورم؟" با صدای گرفته گفتم "من دیدمتون" با تعجب گفت چی؟ گفتم "اون روز بار اول که اوردت خونه و تو هال بهت داد. من تو خونه بودم. داشتم نگاتون میکردم" با تعجب گفت "پس اون صدا تو بود؟ مامانت هی میگفت ببین صدای چیه انگار یکی تو خونستا، من انقد دلم کس میخواست که بش گفتم هیچی نی. پس چرا حرفی نزدی؟" با خجالت گفتم "راستش دوست داشتم. ولی دوست ندارم مامانم بفهمه خبر دارم. دوست دارم خودت بیای اینجا بکنیش منم نگاه کنم" خندید و دستشو انداخت دور گردنم و گفت "افرین پسر خوب حالا شد. حالا میتونیم باهم دوست باشیم... پس داشتی میدیدی دوست داری بازم ببینی... ببین نوید مطمئن باش هیشکی تا حالا مث من مامانتو نکرده. هیشکی هم مث مامانت به کیر من حال نداده. دخترای جوون نمیتونن نصف کیر منم تو دهنشون جا بدن ولی مامانت کیرمو تا خایه تو دهنش جا میده... وای اون کون گندشو که نگو. با اون کون کیرمو غیب میکنه. قمبل تپلی مامانت دیگه مال منه، باید باهاش کنار بیای. منم عوضش هیچی از چیزی که امروز دیدم بش نمیگم و جور میکنم سکسامونو ببینی" بدون این که تو چشاش نگاه کنم گفتم باشه. گفت "افرین. حالا پاشو برو مامانت الان میرسه" گفتم خب بذار از همین امروز ببینم. گفت نه نمیشه، ولی قول میدم زودی جور کنم ببینی. گفتم چرا نمیشه؟ با پررویی و عصبانیت گفت "چون من میگم. از این به بعد هرچی من میگم گوش میکنی" من ترسیدم و هیچی نگفتم و فقط رفتم.

گذشت تا یه شب که دوباره بابام رفته بود مسافرت ابی اومد خونه. من و مامانم خونه تنها بودیم. من تو هال نشسته بودم و مامانم تو اتاق بود. وقتی درو وا کردم دیدم ابی با دوتا پلاستیک گوشت و مرغ دم دره. بدون این که چیزی بگه منو از کنار در هل داد و اومد تو. کیسه ها رو داد دست من و گفت "بذارشون تو اشپزخونه" و خودش رفت نشست رو مبل و همونطور که کمربندشو شل میکرد گفت "برو به مامانتم بگو بیاد. خودتم به موقعش برو تو اتاق درم ببند" من که هنگ کرده بودم نمیدونستم چی بگم. یعنی مامانم میدونست که من خبر دارم؟ قرار بود جلوی من باهاش سکس کنه؟ اومدم یه سوالی بپرسم ولی وقتی بی اعصابی ابیو دیدم جرات نکردم. رفتم همونجور با گیجی به مامانم گفتم اقا ابی اومده. مامانم با خوشحالی اومد بیرون و با همون پیرهن و شلواری که پوشیده بود اومد پیشش. ابی لم داده بود رو مبل. مامانم گفت "سلام اقا ابی، خوبید؟" ابی لبخند زد و گفت "به لطف شما خانوم. گوشت اوردم براتون" مامانم گفت "دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدید؟ میگفتید نویدو میفرستادم بیاد ازتون بگیره" و رفت تو اشپزخونه. یهو با عصبانیت داد زد "نوید، بدو بیا اینجا ببینم" منم سریع رفتم. دیدم با عصبانیت جلو پلاستیک گوشتا وایساده. داد زد سرم که "این گوشتا رو چرا گذاشتی رو کابینت پسره نادون؟ همه ابش ریخته رو ام دی اف" من اومدم یه چیزی بگم که دوباره داد زد "حرف نباشه. بدو برو تو اتاقت ببینم. حق نداری تا فردا صبح بیرون بیای تا ادب شی" تا حالا سابقه نداشت اینطوری باهام برخورد کنه. من داشتم با تعجب بش نگاه میکردم که ابی اومد گفت "افسانه خانوم شما اجازه بده من درستش میکنم" و جلوی مامانم بهم گفت "بیا عمو" و دستشو گذاشت پشت کمرم و اروم به طرف اتاقم راهنماییم کرد. وقتی رسیدیم در اتاقم اروم در گوشم بهم گفت "بیا من و مامانتو ببین ولی صدات درنیاد که ابروت میره" و رفت. منم الکی در اتاقو زدم به هم و یکم همونجا وایسادم تا مامانم فک کنه رفتم.

وقتی رفتم نزدیک و پشت ستون قایم شدم ابی دوباره لم داده بود رو مبل و مامانم جلوش وایساده بود. ابی بهش گفت "میدونی وقتی اینطوری جلو من لباس میپوشی من مجبور میشم بزنم در کونت؟" مامی با عشوه گفت "خب بزن. با هرچی زور داری بزن" گفت "خب پسرت میشنوه" مامانم لبشو گاز گرفت و گفت "بشنوه. دلم میخواد جوری بزنی در کونم که صداش تا اتاق پسرم بره. بیاد اینجا مامانشو ببینه. دوست دارم یه مردی مث تو رو ببینه ازش الگو بگیره که شبیه باباش نشه" بهش گفت "خب بیا رو پام بشین پس...شلوارتو دربیار بعد بشین. نمیشه با شلوار بشینی رو مبل" مامانمم خندید و گفت "ای به چشم" و شلوارشو دراورد با شرت شد. بعد با عشوه پرسید "حالا میتونم بشینم؟" ابی گفت بله و دستشو باز کرد تا مامانم بره بغلش بشینه. مامانم اومد از پشت یعنی رو به من بشینه که ابی گفت نه اون وری بشین. مامانم هیچی نگفت و خودشو انداخت تو بغل ابی و دستاشو تکیه داد به سینه پهن و رونای کلفتش. ابی یه چشمک زد به سمت جایی که من بودم که بفهمم با این کارش هوای منو داشته و شروع کردن باهم حرف زدن. ابی همونطور که نشسته بودن صورت مامانمو میبوسید و دستشو میکرد تو پیرهنش و بین پاهاش کسشو از رو شرتش میمالید. یکم که گذشت بهش گفت "پیرهنتو دربیار ببینم" مامانم گفت چشم و پاشد دراورد. زیر پیرهنش سینه هاش به خاطر مالیده شدن با دستای قوی ابی از تو سوتینش زده بودن بیرون. ابی سرشو کرد تو سینه های مامانی و شروع کرد خوردن و مکیدنشون. یکم که خورد مامی نشست جلوش و همونطور که زانو زده بود شروع کرد به خوردن کیرش. مامان افسانه من با شرت مشکی و سوتین سفیدش که دیگه قشنگ کنار رفته بود و دوتا سینه هاش از توش افتاده بودن بیرون، زانو زده بود جلو قصاب محل و داشت کیرشو که هم قد ساعدش بودو میخورد و خایه های بزرگ و عرق کردشو با زبونش برق مینداخت. ابی خم شده بود و دودستی کون مامانمو تو همون حالت گرفته بود و محکم میمالید و اسپنک میکرد. مامانم حرفه ای تر از اون بود که این کارا تمرکزشو به هم بزنه، با خیال راحت فقط کیرشو میخورد.

بعد ابی مامیو قمبل کرد رو مبل و شرتشو یکم کشید پایین و تف زد به کیرش و شروع کرد کردن کسش. مامانم دودستی زیری و کوسن مبلو محکم گرفته بود و ابی تو کون تپل و سکسیش تلمبه میزد، اونم فقط ناله میکرد و زیرش از کیرش و کردنش تعریف میکرد. وقتی کیر کلفت میرفت تو کسش دیگه نمیشد ساکتش کرد. من اگه تو اتاقم بودمم باید وایمیسادم تا ابی دست از گاییدن مغز مامانم برداره تا بتونم بخوابم. واقعنم بابام داشت کون خودشو پاره میکرد پول دربیاره و زنش تو خونش پاهاشو واسه کسی که ادای رفیقشو درمیاورد داده بود بالا تا کیر کلفتشو هل بده تو کسش. مامانم همونطور که ابی روش بود موقع کس دادن تخمای بکنشو میمالید که بیشتر بش حال بده. بهش گفت "وای میدونی قبل تو چندوقت بود کسی اینطوری کسمو نمیکرد؟ خدا رو شکر که تو اومدی. عشق من. مرد من... جون. فدای کیر کلفتت بشم... جوری منو بکن که پسرم بفهمه داری وسط هال مامانشو مث سگ میکنی" ابی هم همونطور که تلمبه میزد میگفت "اره دارم مامان پستون گندشو رو مبلی که همیشه بابای جاکشش میشینه میکنم. دیگه من باباشم" مامانم گفت "جون کاش واقعنم تو بابای بچه هام بودی. قربون این کیر کلفتت و بدن هیکلی و پشمالوت برم" وقتی اینو گفت ابی یه نعره ای کشید و ابش اومد. مامانم گفت "جونننن اره همینه... بریزش تو کسم ابی. واسم بچه درست کن. یه بچه دیگه میخوام. دوس دارم بچم عین تو بشه... جون یه پسر کیرکلفت بهم بده مرد من. این یکی هم میندازم گردن حمید... آخ" حتی منم وقتی اون صحنه رو دیدم و ایت حرفای مامانمو شنیدم ابم تو شلوارم اومد. منظورش چی بود که اینم میندازه گردن حمید؟ یعنی واقعا درست فکر میکردم و من و خواهر کوچیکم حرومزاده بودیم؟ یا فقط اون؟ ابم با بیشترین لذت ممکن اومده بود و همزمان سرمم داشت از شنیدن این حرفش منفجر میشد، ولی حداقل خوشحال بودم که گاییده شدن مامانمو با هماهنگی بکنش دیده بودم و از حقیقت باخبر شده بودم.
     
  
مرد

 
ایول داستانت عالی بود به خصوص ابی قصاب محل امیدوارم بیشتر این خانواده رو تحقیر کنه ایکاش از پوشش لختی و سکسی افسانه جون بیشتر بگی مثل ساپورت پوشیدنش یا رنگ سوتینش اوف عالی بود همچنان منتظر ادامش هستم شخصیت ابی عالیه هر پسر آرزوشه یکی مثل ابی بکن مادرش باشه دمت گرم منتظر ادامش هستم
     
  
زن

 
بابا اصن معلومه دیگه همچین جنده ای بچه هاش از صد نفرن😂
DADDY's girl
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
لطفا سن افسانه و خواهر ها رو بگین و اینکه پسر افسانه در این جریان ها چند سالشه
     
  
زن

 
داداش پرتی تو باغ نیستیا...گفت که از ۹ سالگیش این جریانا شروع شده تا اینجای داستانم فک کنم ۱۱،۱۲ سالش باشه..خواهرشم اون موقع که رفت گوشی بگیره ۱۹ سالش بود...ننه ی جنده ش نمیدونم چند سالشهpooryaaa33
DADDY's girl
     
  
مرد

 
موضوع همون مامانشه کنجکاوم چند سالشه😆
     
  
مرد

 
عالی بود دمت گرم یاد مامانم افتادم از لخت گشتن مادرت وتحقیر کردنت جلو مردای غریبه بیشتر بنویس
     
  
مرد

 
اگه کامل خونده باشی متوجه میشی 44 سالشه
     
  
مرد

 
قسمت تحقیر داستان رو کم کن بجاش جزئیات داستان رو زیاد کنی خیلی خوب میشه
     
  
مرد

 
pooryaaa33:
ایول داستانت عالی بود به خصوص ابی قصاب محل امیدوارم بیشتر این خانواده رو تحقیر کنه ایکاش از پوشش لختی و سکسی افسانه جون بیشتر بگی مثل ساپورت پوشیدنش یا رنگ سوتینش اوف عالی بود همچنان منتظر ادامش هستم شخصیت ابی عالیه هر پسر آرزوشه یکی مثل ابی بکن مادرش باشه دمت گرم منتظر ادامش هستم

اره مخصوصا پشمالو باشه با کیر پر پشمو بزرگ یکم خشن
     
  
صفحه  صفحه 4 از 27:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  24  25  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بی آبروترین خانواده دنیا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA