انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 27:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  26  27  پسین »

بی آبروترین خانواده دنیا


مرد

 
دمت گرم نظزمون مثبته بنظزم از لخت گشتن مامانت توخونه یا توخیابون بیشتر بنویس
     
  
مرد

 
به به چه بُکن بُکنی بنویس عزیزم بنویس
     
  
مرد

 
ما گه همچنان منتظریم اما اگه نمیخوای ادامه بدی لطفا بگو تا خیال همه راحت بشه
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
من تا به حال توی هیچ انجمنی کامنت نگذاشتم، اما واقعا خیلی دوست دارم افسانه با نوید بیشتر خلوت کنه، با هم بیشتر صحبت کنن، حتی افسانه واسه نوید برقصه و کم‌کم به نوید حالی کنه که زندگی خرج داره و از این به بعد باید به خیلی چیزها تن بدن
single
     
  
مرد

 
Lavender:
بنویس ادامشو ولی دیگه گی بازیارو کمتر کن خواهشن...امیدوارم جذاب تر بشه داستان...یکمم هاردکور کن داستانو سکسا یکم آبکین...مثلن دوتا مرد به وحشیانه ترین حالت ممکن افسانه یا هستیو جر بدن

اره واقعا عالی میشه
     
  
مرد

 
قسمت یازدهم

بعد طلاق مامان و بابام، من و مامانم افسانه و خواهرم هستی از محل قدیممون اومدیم سعادت اباد تو یکی از خونه های خالی رئیس جدید مامانم. رئیس که چه عرض کنم بکنش. یه مرد تقریبا ۴۰ ساله ابر مایه دار به اسم اقا امید که تا دلت بخواد خونه و ماشین داشت که همینطور بدون استفاده انداخته بود یه گوشه. یکی از دوستای مامانم به اسم نازنین که خودشم سعادت اباد زندگی میکرد امیدو بهش معرفی کرده بود. میگفت مرد باشخصیت و لارجیه و برای زیردستاش حسابی دستش به خرج میره. البته فک کنم منظورش زیرخواباش بود. قرار شده بود ما تو خونش زندگی کنیم و در عوض مامانم مجانی منشی شرکتش باشه. خود نازنینم که بعد اسباب کشی دوست صمیمی مامانم شده بود و همش خونمون بود میگفت قبلا تو شرکتشون کار میکرده ولی الان با این که باهم دوستن دیگه واسه خودش کار میکنه. هیچوقت نگفت چه کاری میکنه که واسه خودشه ولی از سر و وضش میشد حدس زد یه جنده باکلاسه یا یه همچین چیزی. مامانمم بعد طلاق گرفتن از بابام و صمیمی شدنش با نازنین شروع کرده بود تحت تاثیر اون مرتب باشگاه میرفت و به خودش میرسید. کونشو گذاشته بود زیر دستگاه پیکرتراشی و لباشو ژل تزریق کرده بود. ارایشای غلیظ ترم میکرد. مثلا رژ لب خیلی سرخ و براق میزد یا خط چشم سیاه و پررنگ میکشید. یه مدت خیلی زیادیم میرفت بدنشو وکس و لیزر میکرد. از سر و وضعش بخوام بگمم لباساش خیلی تنگتر و جنده طور تر شده بود. هر لباسی میپوشید یا اون کون گنده و هوس انگیزشو بیرون مینداخت یا سینه های هندونه ای سکسیشو. همیشه هم کفش پاشنه بلند پاش بود که باعث میشد موقع راه رفتن حسابی کونش طاقچه ای شه و بالا پایین بپره. بعضی وقتا حتی من بیغیرت خجالت میکشیدم تو خیابون کنارش راه برم. مردا همه با چشاشون بدنشو میخوردن و انگار با نگاهاشون به من میگفتن "خاک تو سرت مادرجنده". بعضی وقتا حتی تو خیابون مردا به مامانم جلو خودم تیکه مینداختن. اون هیچی نمیگفت و فقط لبخند میزد. منم هیچوقت جرات نداشتم به هیچکدوم حرفی بزنم.

خواهرم هستی هم که دیگه بعد طلاق مامان بابام و باخبر شدن از عمق فاجعه جنده بازیای مامانم، کلا انگار جنده شده بود و واسه خودش پسر بازی میکرد. چندتا دوست داشت که از سر و وضعشون و رفتارشون معلوم بود جنده جندن و با همین سنشون حسابی کیرای مختلفو مزه کردن. دو سه تا دوستاش انقد جنده بودن و راحت به همه میدادن که حتی بین بچه های مدرسه ما هم معروف بودن. خواهر منم با همینا میگشت و زندگیش شبیهشون شده بود. همش یا داشت ورزش میکرد و به خودش میرسید یا بیرون بود یا با تلفن حرف میزد و چت میکرد. یه بار به اون دوست مامانم نازنین جون که اومده بود خونمون گفت تتوی جدید زدم و وقتی اون پرسید کجا گفت رو کونم. من شبش با تصور دست کشیدن یه پسر بکن رو کون تتو شده خواهرم جق زدم. این ته حال کردنم با هستی بود. بعد طلاق دیگه کلا از من بدش اومده بود. انگار از من به خاطر خراب کردن زندگی مامان بابام و عشق و حال جفتشون با ابی بکن مشترکشون شاکی بود. انگار فک میکرد اگه من نبودم اینطور نمیشد. البته کلا از همون اولشم منو خیلی ادم حساب نمیکرد و فک میکرد منم مث بابام مرد نیستم. شخصیتشم کلا یه جوری بود انگار رئیس بود. انگار نه انگار من داداش بزرگترش بودم و سال دیگه میرفتم دانشگاه. حالا درسته یه سال بیشتر ازش بزرگتر نبودم ولی مطمئنم اگه ده سالم بزرگتر بودم بازم هستی ازم حساب نمیبرد. حقم داشت خب. منم اگه دختر بودم و جلو داداشم به کسی داده بودم و اون جق زده بود دیگه کلا ادم حسابش نمیکردم. تو این مدت چند دفعه که ازش پرسیدم چه کار میکنه جوابایی در حد به تو ربطی نداره بهم داد. یه بار که قشنگ برگشت با عصبانیت گفت "تو برو کونتو بده واسه من مرد بازی درنیار" مامانمم که سرش به جنده بازیای خودش گرم بود هیچ کاری به کارش نداشت. دو سه دفعم که من اعتراض کردم گفت "هستی دیگه بزرگ شده عزیزم زندگیش به خودش مربوطه".

از کار مامانم بخوام بگم شرکتشون قیطریه بود. هر روز حسابی تیپ میزد و با عطر و ارایش زیاد میرفت سر کار. چند دفعه که رفته بودم شرکتشون همه خیلی خودمونی بودن. پر زنای سکسی که به خودشون حسابی میرسیدن و پسرای جوون و خوشتیپ. رئیسشم هر دفعه با یه کت شلوار گرون و متفاوت میومد و جوری با بقیه رفتار میکرد انگار ازش پایین ترن و باید بهش سرویس بدن. مطمئن بودم مامانم عاشق اینطور مرداست و حتما حسابی خودشو در اختیارش قرار میده. یه بار که سرزده رفته بودم محل کارش صداهای عجیب و غریبی از اتاق رئیسش میومد. یکم که گوشامو تیز کردم دیدم مامانمه که داره ناله میکنه و رئیسش داره نفس نفس میزنه. من که از همون اولش فهمیده بودم وقتی خونشو داده به ما و مامانم با اون تیپ میره اداره یعنی رئیس پولدارش و همکاراش جرش میدن و جنده شرکته، ولی خب کاری نمیشد کرد. درسته شغل مامانم این بود که بین پاهای رئیسش پایین صندلی بشینه و کیرشو بخوره و فقط به خاطر سینه ها و کونش استخدامش کرده بودن، ولی عوضش زندگیمون خوب بود و جای خوبی زندگی میکردیم. منم از جندگیش لذت میبردم. بعضی وقتا که مامانم شرکت بودم زنگ میزدم به گوشیش و وقتی جواب نمیداد گوشیو میذاشتم کنار و تصور میکردم داره چجوری به رئیسش یا اون پسر خوشتیپ هیکلیه تو اتاق روبرویی میده و وحشیانه جق میزدم. یا وقتی میگفت باید اضافه کاری وایسه تصور میکردم بعد ساعت اداری رئیسش کونشو خم کرده رو میز اداری بزرگ و گرون دفترش و داره وحشیانه کسشو میکنه. البته فک کنم خیلی تو محیط دفترشون نمیتونستن سکس کنن چون مامانم بعضی شبا با تیپای خفن میرفت بیرون و تا دیروقت نمیومد. وقتی هم میومد حسابی مست و خسته بود و شدیدا بوی ادکلن مردونه میداد. فک نکنم اون رئیسش که من دیده بودم مامانو ببره بیرون باهم بگردن. حتما میبردش یکی از خونه هاش و حسابی کس و کونشو میگایید و بعد میزد در کونش میفرستادش خونه.

مامانم تو اینستاگرامم حسابی معروف شده بود و‌ فالور بالا داشت. یه فیلما و عکسایی از خودش میذاشت اونجا که من خجالت میکشیدم کسی بدونه این مامانمه، ولی خب مردا حسابی عاشقش بودن و به خاطر کس و کون ردیفش فالوش میکردن. البته محتوای پیجش یه سری چیزای انگیزشی و ارامش ذهنی بود ولی میدونستم هیشکی به اون اهمیت نمیده. هزاران نفر هرروز فقط منتظر بودن مامانم پست بذاره تا تو ذهنشون لختش کنن و بدن سکسیشو زیر هیکلشون بخوابونن. من هر بار یواشکی گوشیشو برمیداشتم و میرفتم دایرکتاشو چک میکردم کیرم به مرز انفجار میرسید. کلی مرد میومدن دایرکت عکس کیرشونو میفرستادن یا با پررویی قربون صدقه کس و کونش میرفتن. بعضیا هم میومدن دایرکت میخواستن مودبانه سر صحبتو وا کنن یا سوالای چرت و پرت میپرسیدن که میدیدم مامانم اصلا دایرکتاشونو قبول نمیکنه. مامی جون جندم فقط مردای وحشیو دوست داشت قربونش برم. اونا هم فقط در حد چند تا پیام جواب داده بود. فقط یکیشون بود که با عکسای مختلفی که از زاویه های مختلف از کیر بزرگش فرستاده بود، کاری کرده بود مامانم دیوونه شه و جوابشو خیلی طولانی بده. طرف از عکسای پروفایلش معلوم بود یه مرد سن بالا شهرستانیه که لاغر بود ولی کیر خیلی بزرگی داشت. تقریبا به بزرگی کیر ابی بکن قبلی مامانم که باعث شده بود از بابام طلاق بگیره. بهترین توصیف کیرش همونایی بود که مامانم با کلی غلط تایپی پشت سر هم واسش نوشته بود و من اسکرین شات گرفتم برای خودم فرستادم و بارها باهاش جق زدم "وایییی نمیدونم چی بگم... از کجا شروع کنم اخه؟... کیرت انقد بزرگ و سنگینه که انگار نمیتونه راست بمونه... وای تخماتم خیلی بزرگن... من عاشق خایه های اویزون و بزرگم... رگای کیر و خایت که معلومن کاری میکنن دیوونه شم... من از اینستا با کسی اشنا نمیشم ولی تو اگه بیای تهران هر جور دوست داشته باشی کسمو در اختیارت میذارم... خودم جنده شهریت میشم با اون کیر دهاتیت منو بکن" بعدشم یارو یکم قربون صدقه هیکلش و خوشگلیش رفته بود و لاس زده بودن و دیگه ایدی تلگرام داده بودن و رفته بودن اونجا. از شانس بد من مامی رو تلگرامش رمز زده بود نمیتونستم از این جا به بعدشو ببینم. فک کنم اصل جنده بازیاش همون جا بود.

مامانم حتی بین بچه های مدرسمونم به خاطر هیکلش معروف بود و حسابی باهام شوخی میکردن. اگه پسرید حتما میدونید مدرسه های پسرونه چجوریه دیگه. وقتی یه بچه ضعیف مث من گیر بیارن که مامان خوبی داشته باشه هی میخوان اذیتش کنن و حرفای جنسی بهش بزنن ولی خب بیشترش شوخیه. هرچند من چون بیغیرت بودم واقعنم حشری میشدم ولی نشون نمیدادم که ابروم نره. اخه فرض کنید یکی از بچه ها اینستاگرام مامانمو میاورد میگفت "جون چه کسی... نوید پستون مادرت دهنم" یا مثلا وقتی یه بار تو ریاضی بیست گرفتم یکیشون با خنده بهم گفت "مامانت به فلانی داده واست بیست گرفته؟" یکی دیگشونم گفت "اره با اون سیبیلای کلفتش معلومه بدجوریم مامانتو گاییده" من هیچوقت این حرفاشونو جدی نمیگرفتم ولی مشکل اصلی وقتی پیش اومد که یه بار یکی از عکسای مامانمو اورده بودن و داشتن از همین حرفا میزدن که اشکان با دست کیرشو از رو شلوار مالید و گفت "نه زنایی مث افسانه جون کیر جوون دوست دارن... مگه نمیبینی چطور شبیه دخترا لباس میپوشه و خودشو ارایش میکنه؟ ماشالا از سنشم خوب جوون تر مونده" این اشکان یه سال از ما بزرگتر بود. میگفتن چون با بابای پولدارش دعواش شده بوده یه سال گذاشته رفته و مدرسه نیومده و مجبور شده دوباره بخونه. این بود که یه جورایی گنده کلاسمونم بود. الان که پیش دانشگاهی بودیم دیگه گنده مدرسه هم شده بود. واقعنم گنده بود. هم قدش بلند بود هم از سن پایین مرتب بدنسازی میرفت و هیکل رو فرمی داشت. عضلانی بدون هیچ چربی. اخلاق مردونه و قوی. اصلا شبیه بچه پولدارای دیگه نبود. فوتبالشم خیلی خوب بود و همیشه با هم رقیب بودیم. معمولا من کاپیتان یه تیم بودم اون کاپیتان تیم دیگه. ولی رقابتمون خیلی به این ربطی نداشت. نمیدونم چرا کلا از همون اولش از من خوشش نمیومد. همش اذیتم میکرد و کاری میکرد بچه ها علیهم شن. چند باری هم تهدیدم کرده بود و نزدیک بود کار به دعوا فیزیکی بکشه که من ترسیده بودم و کوتاه اومده بودم.

این بود که از این حرفش یه جوری شدم چون حس میکردم واقعا قصد داره مامانمو بکنه. تو مدرسه شایعه بود کیرش خیلی بزرگه و با همین سنش خیلی از دخترای هم سنمون و حتی زنای شوهردار محلمونم کرده. این شد که الکی خودمو عصبانی نشون دادم و گفتم "هوی حواستو جمع کن درست حرف بزنا" اونم پاشد اومد وایساد جلوم و گفت "اگه درست حرف نزنم میخوای چی کنی؟" من که راستش یکم ترسیده بودم گفتم "یعنی چی راجب مامانم اینطوری حرف میزنی خب؟" خندید و گفت "خب دوس داری راجب خواهرت حرف بزنم؟" من هیچی نگفتم و فقط با عصبانیت نگاش کردم. اومد جلو تو صورتم و گفت "جون خواهرتم خوبه اخه لامصب. کل خونوادت کسن" من رفتم عقب و گفتم "دیگه زر نزن" که یهو یکی محکم زد تخت سینم که بیشتر پرت شدم عقب و گفت "درست حرف بزن کونی. هر چی دلم بخواد میگم. خواهرتو میکنم هیچ گهی هم نمیتونی بخوری" من که دیگه واقعا داشت غرورم پیش همه خورد میشد حمله کردم سمتش. خواستم مشت بزنم بهش که اصلا نفهمیدم چی شد انگار جا خالی داد و دستشو انداخت دور گردنم. همونطور که گردنمو بین بازوهاش و ساعدش گرفته بود و فشار میداد گفت "تو میخوای منو بزنی؟ کونت میذارم" من که نمیتونستم درست نفس بکشم داشتم دست و پا میزدم خودمو از دستش نجات بدم ولی فایده نداشت. دستشو دور گردنم محکمتر کرد و گفت "بگو خواهرمو میارم بکنی اقا اشکان" من هنوزم داشتم دست و پا میزدم ولی دیگه واقعا نمیتونستم. داد زد "بگو کسکش وگرنه خفت میکنم" به زور گفتم "باشه هرچی تو بگی" یکم دستشو شل تر کرد و بهم اجازه داد نفس بکشم و گفت "افرین. حالا واسه این که همه ببینن خواهرت مال منه همین الان میری خونه یکی از شرتاشو میاری تفدیم میکنی بهم. باشه؟" من که دیگه داشت چشام سیاهی میرفت و کبود شده بودم گفتم باشه تا ولم کرد. یکم که نفسم جا اومد و دور و بریاش بهم خندیدن داد زد "بدو وگرنه دوباره خفت میکنم" من که خیلی ازش ترسیده بودم هیچی نگفتم و دویدم رفتم سمت در مدرسه. نمیخواستم شرت خواهرمو واسش بیارم ولی طوری ابروم رفته بود که دیگه نمیتونستم اونجا بمونم.

خلاصه بعد از اون کتکی که خورده بودم و تحقیر شدنم جلو بچه های مدرسه وسط ساعت برگشتم خونه. تو راه برای دلداری دادن به خودم داشتم فک میکردم فردا میرم ادمش میکنم ‌ولی خوب میدونستم نه خودم زورشو دارم نه کسی پشتمه یا دوست و رفیقی دارم که بتونم. فک کنم بهترین کار همین بود که شرت خواهرمو بردارم شرت مامانمم بذارم روش و ببرم تقدیمش کنم ولی خب غرورم اجازه نمیداد. درسته بیغیرت بودم و بالاترین لذت دنیا برام دیدن گاییده شدن مامانم و خواهرم به دست یه مرد قوی بود، ولی دوست نداشتم اشکان بکنشون باشه. محیط مدرسه جوریه که یه پسر دوست داره توش گنده باشه. بعدم شخصیت مردونه و داش مشتی ابی بکن قبلی مامانم کجا، شخصیت این اشکان عوضی و بچه کجا. ولی خب مناسفانه نمیشد کاری کرد. اشکان کیرش راست شده بود منو اذیت کنه و میدونستم تا به خواستش نرسه ول نمیکنه. بعد امروز دیگه هیچوقت نمیشد باهم دوست بشیم و همیشه قرار بود منو چاقال خودش ببینه و اذیتم کنه. خلاصه تو همین فکرا بودم که رسیدم خونه. تصمیم گرفتم دزدکی برم تو که اگه مامانم خونه بود و نفهمید، یه جور دزدکی برم تو حموم یا اتاق خواهرم یکی از شرتاشو بردارم. گفتم حالا فعلا برمیدارم اگه فکر بهتری به سرم زد که بیخیال میشم. وقتی کلید انداختم اومدم تو اولین چیزی که توجهمو جلب کرد کفشای مردونه رسمی و چرم جلو در بود. بعد گوش کردم دیدم صدای مامانم کل خونه رو پر کرده. جااان... مامانم بعد مدتها داشت تو خونه کس میداد و میتونستم دزدکی ببینم. نمیدونم چرا بعد طلاقش نمیخواست دیگه منو در جریان جنده بازیاش بذاره. اون که میدونست من بیغیرتم و حتی کاری میکنم راحت تر بتونه کس بده. شاید اون روز آخر خاطره بد شده بود. حالا هرچی بود بالاخره میتونستم یه بار دیگه سکس مامیو ببینم و سوژه جقم جور شه.

اروم رفتم سمت اتاق مامی. دیدم در بازه و قشنگ تخت کینگ سایزش و مامانم و بکنش از همون راهرو معلومن. بکنش همون رئیس نامردش بود که داشت داگی استایل تو کسش تلمبه میزد. مامانمم همونطور که لخت لخت و فقط با چکمه های بلند سیاهش قمبل کرده بود رو تخت داشت بهش التماس میکرد "ببخشید رئیس دیگه همچین اشتباهی نمیکنم" رئیسش داد زد "برگرد کیرمو بخور وگرنه اخراجی" مامانم برگشت و سریع شروع کرد کیرشو خوردن. کیرش نسبت به بکنایی که مامانم تا حالا داشت و من دیده بودم خیلی کوچیک بود. یکم از من بزرگ تر بود یا حتی شاید اندازه هم بودیم. چند بار که تو دهنش عقب جلوش کرد دراورد و گفت "اگه کیرتونو بخورم اجازه میدید تو شرکت بمونم؟" اونم همونطور که چشماشو بسته بود با لذت گفت "اره ولی خونه نه. اگه میخوای تو خونه هم بمونی باید کارای دیگه بکنی" مامانم گفت "هر کاری شما بگید میکنم رئیس. بهتون کون میدم. ابتونو میخورم" گفت "جون اره همینه... قول میدی دیگه شرت و سوتین دو رنگ نپوشی؟" مامانم گفت "بله قول میدم رئیس. ببخشید دیگه تکرار نمیشه" گفت "پس جوری کیرمو بخور انگار زندگیت به اوردن اب من بستگی داره" مامانم گفت "من که همیشه خوب کیرتونو میخورم رئیس. خیالتون راحت نمیذارم صبونم هدر بره" اونم سرشو داد عقب و همونطور که کیرش تو دهن مامانم بود و چشاشو بسته بود گفت "اخ خدا چه حالی میده رئیس باشی... جنده کی هستی؟" مامانم گفت "شما" دوباره گفت "خفن تر از من کسی دیدی؟" مامانم گفت "نه رئیس" و شروع کرد خیلی محکم و سریع کیرشو خوردن. رئیسش معلوم بود تو اوج حال کردنه و‌ میخواد مقاومت کنه که دیرتر بیاد ولی نتونست و سریع ارضا شد. مامانم همونطور کیرشو تو دهنش نگه داشت و کل ابشو خورد. من که حتی فرصت نشده بود جامو درست کنم و حسابی ضدحال خورده بودم، سریع ولی بی صدا دویدم رفتم تو اتاقم. دوباره مث قدیما قلبم داشت تند میزد.

یکم بعد صدای مامانم و رئیسش میومد که داشت بهش میگفت "مرسی عالی بودی منشی خوبم. بقیه امروز مرخصی. همین الانشم به وظایفت عالی عمل کردی" مامانم گفت "مرسی عشقم، ممنون که ابتو بهم دادی بخورم" رئیسش گفت جون و انگار یکی محکم زد در کونش و ماچ و بوسه کردن و رفت. واقعا چی دیگه از این بهتر میخواست؟ یه زن جا افتاده با سینه های گرد و بزرگ، کون سفید و قلمبه، هیکل لاغر و باشگاه رفته ولی تو پر و ماهیچه ای و سکسی، پوست شفاف و روشن، موهای مش شده، اخلاق مطیع و جنده طور. هروقتم که میخواست روش بود و داشت تلمبه میزد... بهترین منشیو داشت. بایدم بهش خونه میداد و خرجش میکرد. خلاصه وقتی صدای در اومد من اروم رفتم بیرون و گفتم سلام. مامانم که با شرت و سوتین بود و انتظار نداشت من خونه باشم شوکه شد و سریع برگشت. با تعجب گفت "تو کی اومدی؟" با خنده گفتم "بعد اقا امید" مامانم خندش گرفت ولی سعی کرد اخمشو نگه داره و گفت "کارت اصلا خوب نبود. فک میکردم میدونی که دیگه احتیاجی نیست جاسوسی کنی" گفتم "اخه شما که دیگه به ما محل نمیذاری" لحنش مهربون شد و گفت "چون میدونم امید خوشش نمیاد وگرنه میگفتم بیای ببینی عزیزم" گفتم "خب دزدکی که میتونم ببینم. همونم دیگه چیزی نگفتی" مامانم گفت "باشه خب یه دفعه میگم بیای قایم شی دوباره مث قدیما مامانتو دید بزنی منحرف خان" گفتم "ممنون مامان بهترینی... فقط یه چیزی بپرسم؟" سر تکون داد. گفتم "چیکار کرده بودی که داشتی ازش عذرخواهی میکردی؟" مامانم با بی حوصلگی گفت "هیچی بابا. هر دفعه یه چیزی پیدا میکنه که من از این حرفا بزنم. اگه این حرفا رو بهش نزنم ارضا نمیشه" گفتم "جدی؟ حالا من منحرفم یا رئیست؟" با لبخند گفت "جفتتون. حیف که مجبورم جفتتونو تحمل کنم. تو که پسرمی اونم که خرجمونو میده" من که دوباره رو گرفته بودم گفتم "کیرشم خیلی کوچیکه ها" گفت "خوبه دیگه همه نباید مث اون ابی کیر اسب داشته باشن" ولی من میدونستم دروغ میگه و هنوزم عاشق کیر اسبه. با شناختی که ازش پیدا کرده بودم مطمئن بودم فقط واسه پوله و در اولین فرصت بکنشو عوض میکنه.

خلاصه اون روز گذشت و فرداش مدرسه نرفتم. واقعا دوست نداشتم برم با اشکان و بقیه بچه ها روبرو شم. بعد تحقیر شدن دیروز دیگه مطمئن بودم مدرسه برام جهنمه مگه این که یه کاری بکنم. بعد از ظهر داشتم فک میکردم چیکار کنم خودمو از این وضعیت نجات بدم و تو کوچمون قدم میزدم که برم سمت سوپری محل که صدای بلند موزیک هیپ هاپی شنیدم. وقتی سرمو برگردوندم و ته کوچه نگاه کردم، دیدم یه ماشین خارجی داره نزدیک میشه. بیخیال شدم. سرمو انداخته بودم پایین و داشتم راه خودمو میرفتم که یهو یه صدای اشنا شنیدم که بهم گفت "چطوری دودول طلا؟" برگشتم دیدم اشکانه که با ماشینش جلو در خونمون وایساده. با تعجب پرسیدم "اینجا چیکار میکنی؟" خندید و همونطور که صدای ضبط ماشینشو کم میکرد گفت "اومدم دنبال آبجیت" گفتم "نه جدی" گفت "مگه شوخی دارم باهات؟ دیدم تو شرتشو نیوردی گفتم خودم ازش بگیرم" اینو که گفت در ساختمون وا شد و خواهرم اومد بیرون. با لبخند از کنارم رد شد و فقط بهم گفت "فعلا نوید" و رفت نشست تو ماشین اشکان. اون عوضی هم همونطور که پوزخند میزد و واسم دست تکون میداد دنده عقب گرفت و دو تایی با آبجیم رفتن. از اونجایی که پسر پولدار و خوشتیپ و قدبلند و ورزشکاری بود خیلی از دخترا میخواستن باهاش باشن. خواهر منم اگه یه دختر معمولی بود اشکان مث همه چند دفعه کسشو میکرد و ولش میکرد، ولی اشکان مث همه پسرای دختر باز و بکن دیگه نبود. یه جور سادیست عجیب بود که لذت اصلیشو از ازار دادن و تحقیر کردن بقیه میبرد. من بدبختم از شانس بدم شده بودم سوژش و میخواست هرجور شده دهنمو سرویس کنه. خودش میدونست که به خاطر ضعیف بودنم و جنده بودن مامان و خواهرم میتونه هرچقد دلش میخواد تحقیرم کنه و لذت ببره. مطمئن بودم تا جایی که میتونست قرار بود با خواهرم بمونه تا فقط منو اذیت کنه. حتی شاید مامانمم میکرد. از همون روز فهمیدم کارم ساختست.
     
  
مرد

 
نویدو تا سکس نکنه جذاب نمیشه داستان
     
  
زن

 
چه شخصیت گوه و بدبختی داره این نوید
DADDY's girl
     
  
زن

 
به نظر من هستی باید دیلدو کمری ببنده با اشکان دو نفری نوید و بکنن اینجوری باحال تره
     
  
مرد

 
واییییییی عالی بود بی غیرت
     
  
صفحه  صفحه 9 از 27:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  26  27  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بی آبروترین خانواده دنیا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA