ارسالها: 4109
#11
Posted: 16 Jan 2023 03:14
(قسمت هشتم)
عشق فوتبال بوديم ولمون ميكردن يا پاي فيفا بوديم يا تو سالن و زمين چمن اما اين ساراي پدر سوخته از بس از ما كار كشيده بود ديگه انرژي نداشتيم يكم كه ميدوييديم خسته ميشديم
تو رختكن مهدي اومد سراغم و گفت چيه امروز خيلي حال نداري گفتم دست رو دلم نزار كه كوونه گفت كونه؟گفتم اره اونم چه كوني كونه سارا خودت كردي ديگه ميدوني چي ميگم توان برا ما نداره شيره وجودمونو تا قطره اخر ميكشه از سره كيرمون بيرون....
مهدي خنديد و گفت اره الحق كه كون تپل و خوبي داشت خودشم كه دختره خيلي حشريه تازه الان سني نداره اينجوري اين بعده ها ميتونه به ي ابادي بده....
باهم از سالن زديم بيرون و راهي شديم گفت داش امير فردا بعداظهر چيكاره اي؟
گفتم برنامه خاصي ندارم چطور مگه؟
مهدي:پس بچين بيا خونه ما برات سوپرايز دارم
امير:سوپرايزه چي كونمون نزاري از تو بعيد نيس
مهدي:خخخخ كير تو دهنت نترس من خيلي با پسر حال نميكنم اون علي ام كون خوبي داشت چشمو گرفت حيف بود نكنمش....
امير:پس چيه سوپرايزت؟؟؟؟
مهدي:حالا بيا متوجه ميشي تو ب من حال دادي منم ميخام جبران كنم برات....
خدافظي كرديم و راهي خونه شدم و مستقيم تو حموم اخ كه اب داغ خستگي از كت و كول ادم ميندازه با اينكه كيرم تميز بود چون مدام با سارا يا نيما برنامه داشتيم هنوز پشمان جوانه نزده اصلاح ميكردم اما بازم ي ژيلت كشيدم و ي صفايي بهش دادم.....
نيما:امير بعداظهر بيا پيشم ي بازي جديد گرفتم بزنيم عشق كنيم
امير:امروز نميرسم كار دارم اما فردا ميام هم بازي كنيم هم اينكه ي دست ب كونش كشيدم و ي چشمك بهش زدم خودش بقيه حرفمو فهميد و ي جووون گفت و گفت حله حالا چيكار داري امروز نميرسي نكنه با سارا جونت برنامه داري گفتم نه بابا كيرت تو كون سارا حالا ميام پيشت بهت ميگم....
خلاصه گذشت و راهي خونه مهدي اينا شدم كنجكاو بودم ببينم سوپرايزش چيه هيچي از اين مهدي كسكش بعيد نبود
زنگ درشونو زدم و بدون سوال باز شد و داخل شدم
ديدم كسي نيس مهديو صدا كردم از تو اتاقش صداش اومد كه امير بيا اينجام منم سرمو انداختم و وارد اتاق كه شدم پشمام ريخت ي لحظه جا خوردم مهدي لخت مادرزاد دراز كشيده بود رو تخت ي دختر نشسته بود رو كيرش داشت خودشو بالا پايين ميكرد ي دخترم نشسته بود رو دهنش حسابي كص و كونشو ميماليد ب سر و صورت مهدي....
مهدي سرشو از كص دختره اورد بيرون و گفت خوش اومدي داش امير بيا ب ما ملحق شو كه مادرزنت دوستت داشته
من كه هنوز تو شوك بودم خشك وايساده بودم سره جام دخترا منو نگاه كردن و خنديدن اون دختره كه رو صورت مهدي نشسته بود پاشد اومد سمت من و دستمو گرفت و كشيد سمت تخت و هولم داد رو تخت كنار مهدي منو خوابوند و اومد روم و شروع كرد لاله گوشمو خوردن و بعدم ازم لب گرفت و بعد دونه دونه لباسامو شروع كرد به دراوردن انگاري منو كامل گرفته بود تو مشتش منم كه هنوز تو شوك بودم كه چه خبره اينجا يكم كه به خودم اومدم و نگاهه خريدارانه اي به دوتا دخترا كردم ديدم به بابا عجب شاه كصايي هستن ي ايراد نميشد از اندام اين دوتا لعبت گرفت....
دختره كه منو لخت كرد شروع كرد برام ساك زدن انقدر با نازو عشوه ساك ميزد كه دل ادمو ميبرد
اون يكي دختره ام كه تو همون پوزيشن داشت حسابي ي مهدي كص ميداد و حسابي صداي شالاپ شلوپ كص دادنش فضارو پر كرده بود دختره كه واسم ساك ميزد ديد دارم كص دادن اون يكيو ميبينم گفت چيه دلت خاست بعد دستمو گرفت و گذاشت رو كص خيسش گفت منم دلم خاست بعد اومد روم و كيرمو با كصش تنظيم كرد و ي دفعه كل كيرمو جا كرد تو كصش همزمان باهم ي اهي كشيديم و شروع كرد خودشو بالا پايين كردن همه چيز انقدر يهويي شد كه اصلا نفهميدم چيشد من كيم شما كين اينجا كجاس چيكار داريم ميكنيم..... اولين بار بود كيرم ميرفت داخل كص حس عجيبي بود گرماي لذت بخشي داشت همونجوري كه روم نشسته بود و تلنبه ميزد خم شد و ازم لب ميگرفت چشم به سينه هاش اوفتاد خيلي زيبا و خوشفرم بود دست انداختم و گرفتمشون تو مشتم و شروع كردم ماليدن طولي نكشيد كه حس كردم نزديكه ابم بياد و برا همين دختررو از روي خودم بلندش كردم و خوابوندمش و اومدم روش گفتم يكم باهاش ور برم سينه هاشو بخورم تا حس ارضا شدنم بپره باز بكنمش مزه كصو چشيده بودم دلم نميخاست ب اين زوديا تموم بشه اومدم روش و ي لب طولاني از هم گرفتيم و از گردنش شروع كردم ب خوردن تا رسيدم ب سينه هاش و حسابي با جون و دل اوفتادم ب جون سينه هاش و شروع كردم ب خوردن و ماليدن دختره ام صداي اه و نالش بلند شده بود مهدي ام مثل من پاشد و اون يكي دخترو خوابود و رفت لاي پاهاش و شروع كرد كصشو خوردن منم يكم كه از ممه هاش سير شدم رفتم سراغ كصش و حالا نخور كي بخور منو مهدي همزمان داشتيم كص ليسي ميكرديم و صداي اه و ناله دوتا دختر فضارو پر كرده بود منو مهدي ي نگاه به هم كرديم و مهدي ي لبخندي زدو ي چشمك زد و گفت پاشيد قنبل كنيد جنده ها اوناعم اطاعت كردن و دوتايي جلوي منو مهدي قنبل كردن و حالا ي جفت كص و كونه ترو تميز جلوي منو مهدي بود و بهمون چشمك ميزد دوتايي كيرمونو گذاشتيم سره كصشون و همزمان باهم فشار داديم داخل و شروع كرديم تلنبه زدن عجب جو سكسي شده بود....
انقدر اسپنك زديم دره كونه دخترا كه حسابي كونشون قرمز شده بود و با هر اسپنك ي اهي ميكشيدن كه ادمو ديوونه ميكرد يكم كه گذشت مهدي دست گذاشت رو شونم و باز ي چشمك زدو گفت بيا عوض،جاهامونو عوض كرديم باز شروع كرديم به تلنبه زدن من كه حسابي رو هوا بودم و ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم و ابمو با فشار رو كون و كمر دختره خالي كردم انقدي ازم اب رفت كه خودم تعجب كرده بودم ولو شدم رو تخت و همون دختره كه ابمو روش خالي كردم رفت سراغ كيرم كه ديگه داشت ميخوابيد و شروع كرد ساك زدن و حسابي كيرمو تميز كرد و بعدم تو بغلم دراز كشيد باهم سكس اون دوتارو تماشا ميكرديم مهدي همچنان با قدرت داشت تو كص دختره تلنبه ميزد بعد از چند دقيقه كيرشو كشيد بيرون و دختررو نشوند جلوش و همه ابشو رو سر و صورت دختره خالي كرد و اونم كنار من ولو شد رو تخت....
حدودا ي نيم ساعتي چهارتايي تو بغل هم دراز كشيديم تا يكم حالمون اومد سره جاش و مهدي گفت حاضرين واسه راند دوم و دختراعم نه گزاشتن و نه برداشتن مستقيم رفتن سراغ كيرمون و شروع كردن ساك زدن و ي راند ديگه ام حسابي با مهدي كرديمشون و اما اين راند كونشون هم گزاشتيم و جفتمون تو كونشون خالي كرديم واقعا كه عجب سوپرايزي بود عجيب مزه كرد با اينكه كلي انرژي گرفت ازم اما حسابي شنگولم كرد براي تجربه اول كص كردن ب نظرم بي نظير بود اونم با دوتا دافه ناب كه حتي اصلا اسمشونم نپرسيدم رسيديم و سكس اغاز شد بعدم كه رفتن من موندم مهدي....
مهدي:چطور بود داش امير حال كردي؟؟؟؟
امير:اره داداش دمت گرم خيلي حال دادي....
مهدي:ديدم تو ب ما حال دادي دوست دخترتو دادي من كردم پيش خودم گفتم نامرديه منم ي حالي ب تو ندم به شما ميرسه داش امير....
امير:حلالت باشه داداش تا باشه از اين كارا.....
مهدي:اينا زياد ميان پيشم كيرم نمك گيرشون كرده دوست داشتي باز بيا باهم ي حالي بهشون ميديم ديگه منو تو كه از اين حرفا نداريم باهم....
امير:مشتي هستي و زحمت كش جبران كنيم برات....
مهدي:جبران كردي شما داداش راستي شماره زن عموتو قرار شد بهم بدي ندادي مامان اون علي كون قلنبه....
امير:گفتم كه اون يك سليطه ايه دومي نداره....
مهدي:مهم اينه كه كون خوبي داره بعدم من بلدم چجوري اين سليطه هارو رام كنم....
امير:اگه بتوني مخشو بزني كه من از خدامه بگاش بدم دل خوشي ازش ندارم....
مهدي:شمارشو بهم بده ببين چيكارش ميكنم برات كه هم تو دلت خنك بشه هم من ي دل سير كونش بزارم پسرش كه كون خوبي داشت ببين ديگه اون مادري كه اونو زاييده بايد چه كوني داشته باشه....
امير:فقط بپا عموم بفهمه كونت پارسا...
مهدي:بزار زن عموتو بكنم عموتم ميكنم تو هنوز منو نشناختي....
خيلي جدي نگرفتم حرفشو گفتم حالا ي چي داره ميگه بعدم من كه اصلا برام مهم ني شماره ناهيدو دادم ب مهدي گفتم فقط ي موقع سوتي ندي از من گرفتي....
حدودا ي ماهي از اين ماجرا گذشت و ي شب بعد از فوتبال باز با مهدي راهي خونه شديم تا ي جايي هم مسير بوديم تو مسير گوشيشو دراورد و گفت بگير نگاه كن ديدم تو صفحه پياماشه و وقتي اسم طرفو ديدم زده ناهيد پشمام ريخت گفتم مهدي دهنت سرويس من گفتم كسشعر گفتي رفتي مخو زدي؟؟؟؟اينا چيه به هم گفتين؟؟؟؟اخ اخ كيرم دهنت پسر....
پيامايي كه من ميديدم ناهيد حسابي وا داده بود....
مهدي:اين عموي كسخل تو مثل اينكه درست حسابي نميتونه حال زنشو جا بياره قراره من جورشو بكشم اخ اخ اخ كوني ازش بگام اين ناهيده جندرو....
امير:قرار سكس گزاشتي باهاش؟
مهدي:گفتم كه منو دست كم نگير منتظرم خونه مكان بشه خبرش كنم بياد....
ي لحظه ي چيزي ب ذهنم اومد گفتم داش مهدي ميشه منم بيام؟؟؟؟
مهدي:بياي زن عموتو بكني؟؟؟؟
امير:نه بابا اون منو ببينه كه به توعم نميده ميخام بيام نگاه كنم ي جا قايم ميشم يواشكي ميبينم....
مهدي:من مشكلي ندارم خبرت ميكنم بيا....
تو راه خونه همش تو اين فكر بودم كه يعني ناهيد ب اين راحتي وا داده اون ادمي كه من ميشناسم جوري جانماز آب ميكشه كه بيا و ببين بعد خودش ب اين راحتي بندو آب داده؟؟؟؟
فكراي شومي تو سرم ميگذشت دوست داشتم دغ و دلي همه ي ازار و اذيتاشو سرش خالي كنم ي برنامه ريزي كردم كه يواش يواش ننشو بگام اما فعلا بايد منتظر مهدي باشم ببينم چيكار ميكنه اي كه دهنت سرويس مهدي بگه ميخام فلان كسو بكنم تا نكنه ول نميكنه اما برا من كه بد نميشه ميتونم همونجور كه از علي آتو گرفتم از مامانشم آتو بگيرم جوري كه ديگه نتونه نتق بكشه اي كه من مادري ازت بگام ناهيد ميگن زمين گرده همينه بالاخره نوبت ماعم ميرسه.....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#13
Posted: 19 Jan 2023 21:19
(قسمت نهم)
عجیب مزه ی کردن اون دوتا کص که الحق کصای نابی ام بودن زیر زبونم مزه کرده بود این همه کون گاییده بودم اما کص از همه اون کونا بیشتر بهم حال داد شایدم چون دفعه اول بود کص میکردم برام تازگی داشت و انقدر لذتبخش بود چنان ابی ازم کشیدن که تا چند روز حشرم حسابی خوابیده بود و برا همین چندباری ام سارارو پیچوندم الکی بهونه اوردم که درس دارم و امتحان دارم منی که انقدر حشری ام اصلا حسو حال سکس نداشتم....
اما طولی نکشید که باز بدنم جون گرفت و روز از نو روزی از نو بعد از تجربه کص کردن و لذت بینظیرش مخصوصن اون گرماش که کیرو اب میکرد رفتم تو فکر اینکه سارارو از کص بکنم اون خودش از خداش بود چندبار تاحالا وسط سکس گفته بود امیر از جلو بکن دوست دارم تو پردمو بزنی و ازین جور حرفا اما خب من گذاشتم رو حساب حشری بودنش و جلوی خودمو گرفتم و این کارو نکردم پیش خودم میگفتم سوراخ سوراخه دیگه چه فرقی داره من که دارم از کون میکنمش و لذت میبرم چرا برای خودم دردسر درست کنم اما الان بدجور ذهنم درگیر شده بود نمیدونستم این کارو بکنم یا نه میدونستم همه این فکرا از روی شهوته و وقتی ابم بیاد از سرم میپره شاید بعدش پشیمون بشیم اما خب زور شهوت گاهی بیشتره عقل و هوش برا ادم نمیزاره ب خودت میای میبینی کاری که نبد میکردیو کردی و دیگه پشیمونی فایده ای نداره اینو زمانی فهمیدم که ب خودم اومدم دیدم کیرمو تا خایه جا کردم تو کص سارا و باز همون لذت همون گرما و ترشحات کصش که حسابی راهه کیرمو برای ورود به اعماقش راحت تر کرده بود حسه بی نظیری بود از اه و ناله ی ساراهم میشد فهمید داره حسابی لذت میبره شدت تلنبه هام بیشتر شده بود و حسابی کیرم تو کصش جا باز کرد بود و طولی نکشید که بدن سارا زیرم به لرزه در اومد و با ی جیغ خفیفی ارضا شد و چند ثانبه بعدش هم من ارضا شدم و ابمو روی سینه های سارا خالی کردم و بی حال از ی سکس خفن اوفتادم کنارش....
الان که ارضا شده بودم تازه فهمیدم که چه غلطی کردم و عذاب وجدان گرفتم سرمو چرخوندم ب سمت سارا که ببینم اون حالش چطوره نگاهم کردو ی لبخند زد و لبامو بوسید و گفت امیر عاشقتم خیلی حال داد....
گفتم سارا ولی....نزاشت حرفمو ادامه بدم گفت خیلی وقته دلم میخاد بهت کص بدم بهت هم که گفته بودم دوست دارم تو پردمو بزنی الان دیگه این چیزا عادیه خیلی از دوستام پرده ندارن و حسابی از زندگیشون لذت میبرن چرا ما این لذتو از خودمون محروم کنیم؟؟؟؟
وقتی دیدم خودش راضیه گفتم پس چرا من ناراحت باشم به قول سارا بیا و لذتشو ببریم....
بعدم دیگه چی از این بهتر سارا همیشه در دسترس بود و راحت برنامه میکردیم ولی خب خاره نداشته ی منو گایید از کون میداد کمر برام نزاشته بود حالا که کصش هم وا شده دیگه هیچی حسابی ب خودم میرسیدم که بدنم کم نیاره اخه فقط سارا نبود که باید جوابگوی نیما هم میبودم اونو نمیکردم ناراحت میشد اینو نمیکردم ناراحت میشد نمیشدم کاریش کرد تو دورانی که همه هم سن و سالای ما جلق میزدن زندگی سکسی ای برای من رقم خورده بود و کی بدش میومد حسابی استفاده میکردم و خدارو بخاطر این کص و کون هایی که به من عطا فرموده شکر میکردم....
فانتزی های سکسی که داشتمو دونه دونه انجام میدادم جدیدا شدید دلم میخاست با مهدی دابل بزنیم یکی تو کون یکی تو کص سارارو حسابی بگاییم
ب سارا که پیشنهاد دادم چشاش ی برقی زد و مثل همیشه رضایت خودشو اعلام کرد انتظاری بیشتر از اینم ازش نمیرفت سارا حسابی حشری بود و اگه ولش میکردی ب هیچ کیری نه نمیگفت....
با مهدی هماهنگ کردم گفتم بیا که قراره بترکونیم
و مادره سارا که رفت منو مهدی زودی خودمونو انداختیم داخل و بله سارا خانوم حسابی ترگل ورگل کرده بود انتظاره مارو میکشید منو مهدی دوتایی رفتین سمتش و من شروع کردم ازش لب گرفتن و مهدی از از پشت بغلش کرد و سینه هاشو گرفت تو مشتش و شروع کرد گردنشو خوردن بعد سارا همونجا وسط پذیرایی جلومون زانو زد و شلوار و شورت دوتامونو کشید پایین با دوتا دستش کیرامونو گرفت و یکم برامو جلق زد و بعد شروع کرد ساک زدن یکم کیر منو میخورد بعد میرفت سراغ کیر مهدی باز میومد سراغ من یکم که برامون ساک زد پاشد وایساد و کیره جفتمونو گرفت تو دستش و مارو کشید برد سمت اتاقش و هولمون داد رو تخت و باز مشغول ساک زدن شد اخ که عجب ساکی میزد کیرو تا خایه ها میبلعید و تخمامونم میخورد خوب شد اسپری زده بودم وگرنه اینجور که این ساک میزد تاحالا خودمو خراب کرده بودم....
مهدی همونجور که رو تخت دراز کشیده بود کیرشو از دهن سارا دراورد و سارارو به حالت 69 روی خودش خوابود و شروع کرد کص و کون سارارو خوردن منم جلوی سارا وایسادم و کیرمو کردم تو دهنش سارا حسابی داغ کرده بود و نفساش ب شماره اوفتاده بود معلوم بود مهدی خیلی خوب داره براش میخوره طولی نکشید که سارا ارضا شد
کیرمو از دهنش دراوردم و خوابیدم و سارارو کشیدمش رو خودم و کیرمو با سوراخ کصش تنظیم کردم و ی ضرب جا کردم توش ی اه بلندی کشید هم از لذت هم از درد و با ناز و صدای حشریش گفت اخ امیر یواش شروع کردم خیلی نرم و اروم تلنبه زدن و یکم بعد مهدی ام رفت پشت سارا و ی توف انداخت سره سوراخ کونش و اروم اروم سعی کرد کیرشو جا کنه داخل مهدی کیره بزرگتر و کلفتری نسبت ب من داشت و معلوم بود سارا کمی دردش گرفته اما دردی مملو از لذت چون صدای اه نالش بیشتر شده بود....
انقدر لبامو محکم میخورد و گاز میگرفت که گفتم الان حسابی قرمز کرده لبمو،احساس میکردم لبم باد کرده من تو کصش ثابت نگهداشته بودم تا مهدی راحت جا کنه وقتی که دیگه حسابی تو کونش جا کرد دوتایی شروع کردیم نرم تلنبه زدن اخ که عجب حالی میداد تو این حالت وقتی کیر مهدی تو کونش بود احساس میکردم بخاطر فشاری که ب کصش میاد کصش تنگتر شده و دیواره کصش به کیرم فشار میاورد و دیگه از داغیش نگم که انگار کوره اتیشه و ابی بود که ازش راه اوفتاده بود.... حسابی که کیرامون تو سوراخاش جا باز کرد شدت تلنبه هامونم بیشتر شده بود سه بار دیگه سارا با شدت زیادی ارضا شده بود ب مهدی اشاره کردم بیا جای من حالا مهدی زیر خوابید وکرد تو کص سارا منم رفتم پشت دیدم بَه سوراخ کونش شده مثل غار کیره کته کلفت مهدی کاره خودشو کرده بود و من با ی فشار جزعی تا ته فرستادم تو کونش و مشغول شدم با اینکه مهدی کونشو گشاد کرده بود اما بازم لذتبخش بود کیرمو تا سرش میکشیدم بیرون و محکم تا ته فرو میکردم داخل و چندباری سارا زیر فشار گوزید که گوزش هم جو سکسی تر کرد و با تمام وجودم تو سوراخ کونش ارضا شدم و همون تو نگهداشتم تا کیرم خوابید و پرید بیرون و همراهش اب منی که از سوراخش سرازیر شد و ریخت رو تخمای مهدی بعدم مهدی پاشد و سارارو قمبل کرد و کرد تو کونش و با چندتا تلنبه محکم اونم ی نعره کشید و همه ابشو تو کون سارا خالی کرد....
مهدي:اخ داش امیر چه ابی دادیم ب کونش فکر کنم تا ی ماه سیر ابه سیر ابه....
سارای بدبخت همونجوری پهن شده بود رو تخت هنوز کونش رو هوا بود حسابی بی حال شده بود ندیده بودم تاحالا این همه ارضا بشه سرجمع بخام حساب کنم فکر کنم شیش هفت باری ارضا شد
رفتم کنارش خوابیدم و بغلش کردم و یکم نازو نوازشش کردم ازش لب گرفتم اونم سرشو گذاشت رو سینم و چشماشو بست منم همونجوری موهاشو ناز میکردم و میبوسیدمش حدودا ی بیست دقیقه ای بغلم استراحت کرد تا حالش اومد سره جاش ی لب طولانی از منو مهدی گرفت و تشکر کرد ماهم ازش تشکر کردیم و لباس پوشیدیم که بریم ساراعم گشاد گشاد حرکت کرد ب سمت حموم اب منو مهدی ام از کونش سر خورده بود تا رون و ساق پاش اومده بود با اینکه الان کرده بودیمش اما انقدر سکسی شده بود که ولم میکردن ی دست دیگه ام میکردمش اما خب وقت تنگ بود مادرش ممکن بود سر برسه و بگایی بشه و با مهدی زدین بیرون مهدی گفت داش امیر اگه گفتی بعد از سکس چی میچسبه گفتم دونخ مارلبرو گفت حلالت باشه رفتیم دونخ مارلبرو گرفتیم جفتمون سیگاری نبودیم اما گاهی که میطلبید نه نمیگفتیم
نشستیم رو نیمکت پارک و بعد از ی سكس دلچسب فندک زدیم زیرش و مهدی گفت راستی داش امیر قضیه ناهید هم ردیفه ها اخره هفته خانواده میرن ویلا دماوند منم بهونه اوردم کار دارم نمیرم که ناهیدو بیاریم گوش ب زنگ باش که خبرت میکنم بیای گفتم حله فقط مهدی جوری بکنش که تا ی ماه کنترل مدفوعشو از دست بده
مهدی زد زیر خنده و گفت مگه کونت گذاشته که انقدر ازش شکاری گناه داره بزار ی جوری بکنمش که دفعه بعدش هم بیاد بده اين زناي شوهر داري كه شوهرشون خوب بهشون نميرسن عين طلا ميمونن حيفه بپره....
گفتم تو نمیدونی که این یک ولده زناییه که دومی نداره میخام عین سگ بگاییش گفت حله داداش فقط بخاطر تو میزنم تو خط سکس وحشی فقط وسط کار نترسی دلت ب رحم بیاد بیای نجاتش بدیا
گفتم تو اصلا سرشو ببر اگه من دلم ب حالش سوخت کونم بزار....
گفت پخ بابا نگو کیری که واسه رفیق شق بشه رو باید برید انداخت جلو گربه....
به عشق خودت مادری ازش میگام که هروقت یادش اوفتاد سولاخاش تیر بکشه حالا پس گوش ب زنگ باش خبرت میکنم و باهم خدافظی کردیم و راهی خونه شدم و طبق معمول مستقیم تو حموم....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#14
Posted: 23 Jan 2023 23:38
(قسمت دهم)
چند وقتی بود که به وصال کون نیما نرسیده بودم حس میکردم یکم خودشو برام گرفته و کمی ازم ناراحته البته حق میدادم بهش چند باری ازم خاسته بود برم پیشش ی بارش که خونه مهدی اینا برنامه بود چند باری ام با سارا برنامه داشتم هی بهونه اورده بودم اونم ازم دلخور شده بود همونطور که گفتم نیما اخلاق و رفتارش کمی مثل دخترا بود ناز زیاد داشت و خب منم که واقعا دوسش داشتم و نازشو خریدار بودم....
ب این پی برده بودم که فقط سره نیما اینجوری هستم و دوست دارم باهاش باشم با اینکه بجز نیما کون علی هم گذاشته بودم اما بر خلاف انتظارم اصلا لذتی از علی نبردم فقط سره نفرتی که به خودش و خانوادش داشتم میخاستم کونیش کنم که دهنش جلوم بسته باشه اما نیما فرق میکرد.... اولین و اخرین پسری که من تو زندگیم باهاش رابطه داشتم و دارم نیما بود نمیشد گفت گی هستم چون اصلا به هیچ پسره دیگه ای هیچ تمایلی نداشتم اما خب حسم ب نیما فرق داشت ی جورایی میشد گفت عاشق همدیگه هستیم نیماعم دقیقا مثل من بود و شدید بهم وابسته بود و همین باعث شده بود که ازم ناراحت باشه که چرا مدتیه کمترش بهش توجه دارم....
به یاد کون گرد و خوش دست نیما کیرم ی تکونی خورد و فهمید که خبراییه ی دستی سرش کشیدم و گفتم بریم که ی صفایی کنیم....
لباس تن کردمو راهی خونه نیما اینا شدم زنگشونو زدم و با کمی تاخیر در باز شد و داخل شدم از شانس خوبم انگاری مادرش هم نبود البته اگرم بود کلا کاری ب ما نداشت چون اصلا طبقه بالا نمیومد
نیما که دید منم بدون حرفی فقط نگاهم کردو پشتشو بهم کرد و رفت بالا سمته اتاقش میدونستم دلخوره درو بستم و منم رفتم سمت اتاقش وارد که شدم دیدم وایساده تو اتاقش اما باز پشتش بهم بود نزدیکش شدم و دستمو گذاشتم رو شونش و برش گردوندم سمت خودم تا اومد حرف بزنه لبامو چسبوندم ب لباش و مانع حرف زدنش شدم شروع کردم با عشق و تمام وجودم ازش لب گرفتم دوست نداشتم ازم دلخور باشه نیما بهترین رفیقه من بود بهترین پارتنر من بود طولی نکشید كه نیماعم دستشو گذاشت روی سرم و منو بیشتر به خودش فشار داد و همراهیم کرد و اونم معلوم بود با تمام وجودش منو میخاد و ازم لب میگرفت جفتمون انگاری دوست نداشتیم این لحظه تموم بشه مدت طولانی همونجوری فقط درحال لب گرفتن از هم بودیم وقتی که لبامونو از هم جدا کردیم نیما بی هوا ی چک خوابوند تو گوشم....
امیر:اخ دیوونه چیکار میکنی؟!؟!
نیما با کمی بغض جواب داد که حقته باید یکی دیگم میزدم اما دلم نمیومد....
باهم نشستیم رو تختش و بغلش کردم گفتم نبینم عشقم ازم ناراحت باشه تو که میدونی همه وجوده منی دو روزه برام قیافه گرفتی نمیگی من قلبم میشکنه بی معرفت....
نیما:بی معرفت تویی یا من؟میدونی من بهت نیاز دارم و برات مهم نیس....
امیر:به جونه نیما که میخام دنیا نباشه و تو باشی خودت میدونی چقدر برام عزیزی پس نگو که برام مهم نیستی....
نیما:میدونی چند وقته دارم میگم بیا پیشم و میپیچونی البته حق داری اون سارا خانومت تو اولویته دیگه....
امیر:کصه ننه سارا باوو اصلا کیر تو ی گونی کص منو اینجوری شناختی؟من بهترین رفیقمو میفرپشم به کص؟؟؟؟
با این حرفا یکم رامش کردم هرچی میگفت حق داشت اما نه اون میتونست مدت زیادی با من قهر باشه نه من میتونستم از اولم همینجوری بودیم دعوا میکردیم ی ساعت بعد باز اشتی از سر و کول هم بالا میرفتیم....
بغلش کردم و بوسیدمش سرشو گذاشت رو سینم و باهم دراز کشیدیم....
بدونه حرفی تو بغلم دراز کشیده بود و منم نوازشش میکردم بیشتر از سکس به بغل هم نیاز داشتیم حس منو نیما فقط شهوت نبود واقعا عشق خالص بود کمی که تو بغلم اروم گرفت دیدم دستش داره میره سمت کیرم فهمیدم که بله اقا شیطونیش گل کرد و بدنش هم داغ شده بود....
دستشو که گذاشت رو کیرم سریع راست کردم منم دست کمی از نیما نداشتم دلم واقعا میخاستش
دست انداخت شلوار و شورتمو کشید پایین و سرشو برد سمت کیرم ی بوسه به سرش زد و کرد تو دهنش اه از نهادم بلند شد و چشمامو بستم و خودمو سپردم دستش....
انگاری سیر بشو نبود کیرمو ول نمیکرد دیگه داشت ابم میومد گفتم نیما ابم داره میاد پاشو اما توجهی نکرد که هیچ با شدت بیشتری به ساک زدنش ادامه داد و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم سره نیمارو ب کیرم فشار دادم و ی اه بلندی کشیدم و تو دهان گرم نیما ارضا شدم و نیماهم با لذت همه ابمو خورد و بازم کیرمو ول نکرد کیرم تو دهنش کمی شل شده بود اما باز انقدر ساک زد که طولی نکشید دوباره مثل اولش حسابی شق شد بعدش نیما پاشد و شلوار خودشو دراورد و روی تخت برام قنبل کرد و با دستاش دوتا لپ کونشو باز کرد و سوراخ زيبای کونش نمایان شد اخ كه من میمردم برای این کون انقدری کونش تمیز بود که چشمک میزد بیا منو بخور سرمو بردم بین لپای کونش و زبونمو رسوندم ب اون سوراخ زیباش وقتی زبونم خورد ب سوراخش نیما ی اهی از لذت کشید و منم شروع کردم تا میتونستم سوراخشو لیس زدن و خوردن گاهی حتی میومدم پایینتر و تخماشم ی لیس میزدم با دستم کیرشم گرفته بودم همینجوری که کونشو میخوردم کیرشم میمالیدم نیما سرشو کرده بود تو بالشت و اه و ناله میکرد حسابی جفتمون رو هوا بودیم طولی نکشید که گرمای اب نیمارو توی دستم احساس کردم....
با ابه خودش سوراخ کونشو حسابی تر کردم و سره کیرمو گذاشتم دم سوراخش دیگه تحمل نداشتم میدونستم زیادم نمیتونم دووم بیارم با اینکه ی بار ابم اومده بود اما انقدر حشری شده بودم که بازم هر لحظه ممکن بود ارضا بشم به ارومی سره کیرمو وارد کونه نیما کردم و کمی که جا باز کرد اروم اروم به کیرم فشار بیشتری میدادم و بیشتر داخل میکردم ب جایی رسید که کیرم تا دسته تو کونش جا گرفته بود از پشت خم شدم روی نیما و شروع کردم لاله گوش و گردنشو خوردن اونم وقتی وزنم اوفتاد روش از حالت قنبل در اومد و و کامل خوابید رو تخت و منم خوابیدم روش و کیرمم تا ته تو کونش بود کمی که حس کردم کونش جا باز کرد شروع کردم نرم و اروم تلنبه زدم و همزمان گردن نیمارو میخوردم و بوسش میکردم ب مرور شدت تلنبه هام بیشتر شده بود هرچی سعی کردم جلوی خودمو بگیرم فایده نداشت و ی ضربه محکم زدم و کیرمو تا ته فشار دادم ب کونش و توش خالی شدم
همونجوری روی نیما اوفتادم و باز نازو نوازشش کردم تا کیرم خوابید و از کونش قلپی پرید بیرون
بعدم دراز کشیدم و نیمارو بلند کردم که بیاد تو بغلم دیدم بله اونم برای بار دوم ارضا شده و گند زده به ملافه تخت،کمی تو بغل هم دراز کشیدیم و گفتیم و خندیدیم گفتم دیگه نبینم برای من قیافه بگیریا اوفتاد؟
نیماعم ی نگاهی بهم کرد و ي لبخند زد وگفت چشم....
بعدم لباشو بوسیدم و گفتم حالا پاشو ی دست فیفا بزنیم که میخام لولَت كنم اونم خنديد و پاشد رفت دوتا ليوان شير موز خفن درست كرد و اومد نشستيم پاي فيفا بعدم كه ديگه نزديكاي شب شده بود ازش خدافظي كردمو راهي خونه شدم
خيلي لذت برده بودم الان كه ديگه كص هم گاييده بودم اما به قطع ميتونم بگم كون نيما از كص هم برام شيرين تر بود....
امشب باز بچه ها سالن گرفته بودن اما خب دو كله ارضا شده بودم اصلا حسو حالش نبود مهدي زنگ زد كه كجايي چرا نيومدي گفتم حال نداشتم شما بازي كن جاي ما دوتا گل هم بزن....
گفت حله راستي فردا گوش ب زنگ باش كه خبرت كنم بياي....
كون نيما هوش و هواسمو پرونده بود اصلا ياد ناهيد نبودم گفتم رواله داداش منتظر زنگت هستم
فرداش بعد از مدرسه داشتيم با نيما ميرفتيم سمت خونه كه يهو دم ميدون ماشين اقام حاج مصطفي كسكشو ديدم ي لحظه زوم كردم ديدم ي زن نشسته كنارش اما فاصلمون زياد بود دقيق نتونستم صورتشو ببينم گفتم نيما اون بابام نيس نيماعم دقت كرد و گفت اره خودشه گفتم زنه كيه كنارش اونم درست نتونسته بود ببينه گفت معلوم نيس اومديم بريم جلوتر كه گاز دادو رفت....
نيما خنديد و گفت فكر كنم زيره سره بابات بلند شده برو ب مامانت بگو كونش بزاره منم كه تو شوك بودم گفتم نه بابا اصلا اهل اين حرفا نيس....
نيما:اتفاقا اينا كه فكر ميكني اهلش نيستن بيشتر اهلشن....
خلاصه عجيب ذهنمو درگير كرد كه يعني كي بوده زنه ب فكرم زد كه شب كه اومد خونه وقتي رفت دوش بگيره ي سركي تو گوشيش بكشم ببينم چيزي پيدا ميكنم....
رسيدم خونه و مادرم گفت اومدي پسرم خسته نباشي برو دست و روتو بشور بيا نهار بخوريم....
رفتم و اومدم سره سفره چهره مادرمو كه ميديدم ي لحظه دلم براش سوخت اين زن چقدر سختي كشيده بود تو زندگيش الانم اگه ميفهميد شوهرش داره بهش خيانت ميكنه داغون ميشد منم از طرفي دوست داشتم بهش بگم كه بدونه چون خودش زن ساده اي بود به همه چيز از ديد مثبت نگاه ميكرد و اصلا شك نميكرد و از طرفي ام دلم نميومد ناراحتش كنم اخه چي ميگفتم؟؟؟؟ميگفتم امروز بابارو ديدم ي زن كنارش نشسته بود؟؟؟؟ترجيع دادم فعلا حرفي نزنم تا مطمئن بشم كه حاج مصطفي سرو گوشش ميجنبه،نهارمو خوردم و از مادرم تشكر كردم و رفتم تو اتاقم ذهنم هم مشغوله مهدي و ناهيد بود هم مشغول بابام.... ارمان داداشم رشته افكارمو پاره كردو محكم پريد رو شكمم گفتم اخ بچه مگه ازار داري بازيش گرفته بود گفت بيا كشتي بگيريم....
روز ب روز داشت بزرگتر ميشد اخ كه من چقدر دوسش داشتم عشق داداشش بود حسابي هواشو داشتم من تو بچگيم خيلي سختي كشيده بودم.... چقدر از بابام بي دليل و با دليل كتك خورده بودم اما نميزاشتم اين بچه ام مثل من سختي بكشه خودم همه جوره هواشو داشتم اونم انقدر منو دوست داشت كه حد نداشت بهش ميگفتن كيو بيشتر دوست داري با اون لحن شيرين بچگانش ميگفت امير دادا....
يكم باهم ديگه كشتي گرفتيم و بازي كرديم تا گوشيم زنگ خورد مهدي بود سريع جواب دادم
گفت امير پاشو حاضر شو بيا خونه ما تا ي ساعت ديگه ناهيدم ميرسه....
خلاصه راهي شدم سمت خونه مهدي اينا تو ذهنم داشتم ناهيدو تصور ميكردم كه قراره چه اتفاقايي بيوفته هنوز باورم نميشد اون ناهيدي كه انقدر خودشو دست بالا ميگرفت و همرو امر به معروف و نهي از منكر ميكرد و چادرشو سفت ميچسبيد جلوي ي پسري كه حدود بيست سال ازش كوچيكتره اينطوري وا داده باشه....
تو ذهنم ميگفتم جنده خانوم يك بلايي سرت بيارم
غرق در افكارم بودم كه رسيدم جلو دره خونه مهدي و زنگ زدم و مهدي درو باز كرد و رفتم داخل گفت بيا تو داش امير خوش اومدي بيا كه زن عمو جونت الاناس برسه و كيره داش مهديو تا خايه جا كنه تو كونه تپلش باهم زديم زير خنده و گفتم فقط يادت باشه قرار شد امونش ندي ميخام با گريه از اينجا بره....
مهدي:ببين چقدر خاطرت برام عزيزه كه ي ميلفِ خوبو قراره بپرونم چون از اينجا كه بره ديگه حتي گذرش هم بخوره از اينورا رد نميشه....
زدم رو شونش و گفتم حلالت باشه داش مهدي ي دونه باشي....
گفتم خب حالا من كجا قايم بشم كه تابلو نشه
مهدي: ببين اگه بخام ببرمش تو اتاق يكم سخت ميتوني ببيني ب نظرم همينجا رو كاناپه بزنمش زمين توام از اون اتاقي كه اون سمت پذيراييه كامل ديد داري نظرته؟
گفتم خوبه رديفه فقط حواست باشه پا نشه بياد سمت اتاق نه كه خانوم كمي فضول تاشيف داره ممكنه بخاد كل خونرو ديد بزنه....
مهدي:نترس داداش امونش نميدم به اونجاها نميكشه حتي اگه دلت بخاد ميتوني بياي توام بكنيش وقتي لخت شده داره ب من ميده توام بياي ديگه كار از كارش گذشته نميتونه نه بياره....
امير:نه نميخام بفهمه منو تو باهم دوستيم ي برنامه ديگه براش دارم....
مهدي:عجيب مشكوك ميزنيا فكراي شومي در سر داري؟
امير:حالا بزار بياد بره بهت ميگم باهات مشورت ميكنم باز تو چهارتا كون از ما بيشتر پاره كردي چهارتا راه كار هم تو بگو كه حسابي دهنه اين زنيكرو ببندم....
گرم حرف زدن با مهدي بوديم كه زنگ ب صدا در اومد....
مهدي:پاشو،پاشو كه جنده خانوم اومد....
پاشدم سريع رفتم سمت اتاق و مخفي شدم....
قلبم داشت تند تند ميزد يكم استرس گرفته بودم
كمي ميترسيدم كه ي موقع بگايي نشه چندتا نفس عميق كشيدم و منتظره ورود ناهيد به خونه شدم....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#15
Posted: 24 Jan 2023 20:53
(قسمت يازدهم)
طولي نكشيد كه سر و كله ي جنده خانوم پيداش شد البته به دره ورودي ديد نداشتم اما صداشو ميشنيدم داشت با مهدي حال و احوال ميكرد
بعد كه مهدي دعوتش كرد داخل و بردش سمت كاناپه تازه چشمام به جمالش روشن شد....
با همون لباساي عهد قجرش اومده بود چادر و مانتوي بلند و گشاد همه جاشو پوشونده بود جنده خانوم،ولي ي تغييري كرده بود اين بود كه ارايش نسبتا غليظي كرده بود مثلا به خودش رسيده بود ولي بازم همون عني بود كه قبلا بود....
مهدي گفت راحت باش ناهيد جان بشين....
ناهيد چادرشو دراورد و نشست روي كاناپه مهدي ام رفت و با ي ظرف ميوه و تنقلات برگشت و گزاشتشون رو ميز و وقتي ديد ناهيد همونجوري با مانتو كمي معذب نشسته با شوخي و خنده گفت ناهيد خانوم چرا انقدر معذبي باوو راحت باش اينجا خونه خودته بده من مانتوتو ببرم اويز كنم....
ناهيد گفت نه همينجوري راحتم اما مهدي گفت نميشه كه من ناراحتم و ديگه نزاشت حرف بزنه و خودش پاشد كه كمك كنه ناهيد مانتوشو در بياره
ناهيدم با كمي مكث و خجالت دكمه هاي مانتوشو باز كردو دراود مهدي ام رفت براش اويز كرد اولين بار بود ناهيدو با تاپ ميديدم لختي دستاش،بازوهاش،گردنش و حتي ي كوچولو از چاك سينش،مهدي وقتي برگشت سمت ناهيد از پشت دست انداخت دور گردنش و لپشو ي بوس كردو دست انداخت روسريش هم دراورد و گفت بزار موهاي خوشگلتو ببينيم خانوم زيبايياتو مخفي نكن....
ناهيد ي لبخندي زد و گفت ميدونستي خيلي پرويي؟؟؟؟
مهدي:ميدونم منم دوستت دارم....
ناهيد:اخه بچه جان منو تو اصلا سنمون ب هم نميخوره ي ماهه منو اسيره خودت كردي....
مهدي:چيه نه كه تو خودت بدت مياد....
ناهيد:بدم نمياد اما خب....ديگه ادامه حرفشو نزد....
مهدي نشست كنارش و دستشو گزاشت روي رون هاي ناهيد و كمي روناشو ماليد و گفت قدر تورو فقط من ميدونم اخه حيف تو نيست هنوز جووني بايد از زندگيت لذت ببري چي بهتر از اين كه ي پسره جوون و با انرژي حسابي بكنتت....
ناهيد:واي خاكه عالم بي تربيت بي حيا....
مهدي دست ناهيدو گرفت و گزاشت رو كيرش گفت ببين اين واسه تو راست شده ها....
احساس ميكردم ناهيد كمي خجالت ميكشه و معذبه اما خب انگاري بدش هم نميومد دستشو از رو كير مهدي بر نداشت كه هيچ با چشماش به برامدگي جلوي شلواره مهدي جوري نگاه ميكرد كه اگه ولش ميكردي كيرو با همون شورت و شلوارش باهم ميخورد....
ناهيد:اگه شوهرم بفهمه نميرازه سر به تنم بمونه
مهدي گفت به اين چيزا فكر نكن فقط سعي كن كه لذت ببري بعد شروع كرد سينه هاي ناهيدو از روي تاپ ماليدن و همزمان رفت سمت لباش و باهم لب تو لب شدن....
ناهيد ديگه حسابي خودشو وا داده بود و عين موم تو دستاي مهدي بود....
يكم بعد مهدي تاپ ناهيدو دراورد و بند سوتين سفيدش كه احتمال دادم با شورتش ست باشرو باز كرد و سينه هاي نسبتا بزرگ ناهيد اوفتاد بيرون...
ناهيد پوسته سبزه اي داشت و نوك سينه هاش تيره رنگ بود من خودم ب شخصه با اين رنگ حال نميكردم اما مهدي با كله رفت تو سينه هاي ناهيد و شروع كرد ب خوردن گاهي ناهيد جيغاي ريز ميكشيد و ب مهدي فهش ميداد كه فهميدم مهدي از قصد داره نوك سينه هاشو گاز ميگيره و اصلا اعتنايي به ناهيد نميكنه كه بهش ميگه اروم و يواش چندبار كه گاز گرفت ناهيد ديگه طاغت نياورد گفت پاشو وحشي اصلا نميخام....
ي لحظه مهدي پاشد و چنان چك محكمي خوابوند زيره گوشه ناهيد كه برق از سر ناهيد پريد....
من از تو اتاق جا خوردم پشمام ريخته بود....
گفت چي نمبخاي جنده صداتو بشنوم پوستتو ميكنم بعد كيرشو دراورد و گفت باز كن دهنتو جنده خانوم....
ناهيد كه شوك عجيبي بهش وارد شده بود با دست صورتشو گرفت و اشك از چشماش جاري شد اومد مخالفت كنه و پاشد كه مهدي ي چك ديگه محكمتر از قبلي زد تو گوشش جوري كه ناهيد يكي از مهدي خورد يكي از دسته ي مبل و يكي ام از زمين....
پخش زمين شده بود مهدي با كير راست رفت بالاسرش و از موهاش گرفت و كشيد نشوندش و گفت دهنتو باز كن جنده وگرنه اومد يكي ديگه بزنه كه ناهيد با هق هق و گريه گفت باشه باشه....
توروخدا فقط نزن و دهنشو باز كرد مهدي ام نامردي نكرد و كيرشو تا دسته كرد تو دهن و حلق ناهيد و موهاشم محكم از پشت گرفته بود و سرشو محكم به كيرش فشار ميداد كيرشو كه ميكشيد بيرون ناهيد عوق ميزد و باز مهدي تا خايه ميكرد تو دهنش و نگه ميداشت دفعه اخر كه كيرشو كرد تو دهنش و سرشم محكم چسبيده بود دماغ ناهيدو گرف كه باعث شد نتونه نفس بكشه و تقلا ميكرد كه از زير مهدي بياد بيرون اما زورش نميرسيد.... چشماش خيس اشك بود قرمزيشو ميشد ديد صورتش داشت كبود ميشد وقتي شروع كرد ب دستو پا زدن مهدي كيرشو كشيد بيرون....
ناهيد پخش زمين شد و سرفه هاش بند نميومد
با گريه اوفتاد ب دست و پاي مهدي و التماسش ميكرد كه بزاره بره تمومش كنه اما هرچي بيشتر گريه ميكرد و التماس ميكرد مهدي وحشي تر ميشد
جوري كه ديگه واقعا داشت دلم ب حاله ناهيد ميسوخت ياد حرف مهدي اوفتادم كه گفت دلت نسوزه ب حالش گفتم نه،اما الان كه تو موقعيتش قرار گرفتم من ترسيده بودم تاحالا مهديو انقدر وحشي نديده بودم اما تو دلمم داشتم لذت ميبردم
ميگفتم هرچي سره اين ناهيد بياد حقشه بزن بكشش اصلا....
مهدي گلوي ناهيدو محكم گرفت و خوابوندش زمين و رفت نشست رو سينش و باز كيرشو چپوند تو دهنش ناهيد تقلا ميكرد نفهميدم يهو چيشد اما از اخي كه مهدي گفت حدس زدم ناهيد كيرشو گاز گرفت و بعدم همينجوري مشت و چك و لگدي بود كه مهدي نسارش ميكرد....
ناهيد گريه ميكرد و با هر ضربه مهدي جيغ ميكشيد مهدي ميگفت جنده ي عوضي كيره منو گاز ميگيري ادمت ميكنم زندت نميزارم دست انداخت كمربندشو از رو زمين برداشت و اوفتاد به جون ناهيد و محكم ناهيدو با كمربند ميزد جوري ميزد كه رداي كمربندو من ميتونستم از اون فاصله روي بدن ناهيد ببينم بعدم شلواره ناهيدو دراور و شورتشو تو پاش جر داد و كيرشو خشك خشك گذاشت روي سوراخه كونش و با فشار سعي كرد بكنه داخل ناهيد جيغ ميكشيد مهدي هربار محكمتر با كمربد ميزد دره كونش ميگفت خفه نشي همينجا ميكشمت چالت ميكنم هرزه ي اشغال زنيكه ي جنده،پتياره ي بدبخت....
ناهيدم از ترس اينكه بيشتر كتك نخوره صداشو خفه كرد و اروم اروم گريه ميكرد مهدي بالاخره با فشاره زياد كيرشو راهي كون ناهيد كرد و معلوم بود ناهيد حسابي دردش گرفته چند بار سعي كرد از زيرش بياد بيرون كه باز مهدي با كمربند ب حسابش رسيد و همينجوري وحشيانه تو كونش تلنبه ميزد جوري محكم ميزد كه به قطع ميشد گفت جر داده
اتقدر تلنبع زد و زد تا تو كونه ناهيد ارضا شد
شايد باورتون نشه اما ناهيد از درد بيهوش شد و مهدي ي ليوان اب پاشيد رو صورتش و با دوتا چك به هوشش اورد و ناهيد رنگش شده بود عين گچ ديوار ديگه حتي ناي حرف زدن نداشت با صداي خيلي خفيفي گفت تورو خدا ولم كن بزار من برم التماست ميكنم جونه هركي دوست داري رحم كن بهم اومد بلند بشه كه ي لحظه انگاري از درد كونش دوباره نشست و سرشو گزاشت رو زانوش و هق هق شروع كرد به اشك ريختن....
مهدي:ميخاي بري؟
ناهيد سرشو اورد بالا گفت عوضي ي اشغال ازت شكايت ميكنم بيچارت ميكنم....
مهدي گوشيشو كه كار گذاشته بود ي گوشه برداشت و فيلمي كه از ناهيد گرفته بودو نشونش داد گفت ببين اينارو ميخاي نشون شوهرت بدم بفهمه زنش چه جنده ايه....ميخاي زندگيتو به اتيش بكشم؟!؟
ناهيد:چي از جونم ميخاي عوضي بي همه چيز....
مهدي:فعلا خفه خون بگير و عين ي دختره خوب هرچي ميگم ميگي چشم وگرنه بيچارت ميكنم
بدو بيا برام ساك بزن ببينم فقط دندونت بخوره به كيرم دهنتو پره خون ميكنم فهميدي؟
ناهيد چاره اي جز چشم گفتن نداشت و رفت نشست جلوي پاي مهدي و شروع كرد براش ساك زدن كيرشو كه كرد تو دهنش ي دفعه دراورد و نزديك بود حالش بهم بخوره مهدي گفت چيه جنده بخورش ناهيد گفت ميشه اول بشوريش اخه بو بد ميده مهدي گفت بوي كونه خودته كيرمو كثيفش كردي بايد انقدر بخوريش تا تميز شه فهميدي يا اومد كمربندو برداره كه ناهيد گفت ببخشيد فهميدم بعد دوباره بزور و با اكراه شروع كرد واسه مهدي ساك زدن انقدر خورد و خورد تا دوباره كيره مهدي حسابي راسته راست شد بعد گفت پاشو بخواب رو مبل ببينم جنده ناهيدم پاشد اما از درد كونش نميتونست درست قدم برداره خوابيد رو مبل و مهدي رفت بين پاهاش و كيرشو با كصه ناهيد تنظيم كرد و اروم فرستادش داخل ناهيد ي اهي نميدونم از روي درد يا از لذت كشيد و چشماشو بست و مهدي شروع كرد ب تلنبه زدن كيرش ديگه حسابي تو كص ناهيد جا گرفته بود و هر دقيقه شدت تلنبه هاشو بيشتر ميكرد كه ي لحظه ديدم بدن ناهيد شروع كرد ب لرزيدن و با ي صداي اه خفيفي ي موجي به بدنش داد و ساكت شد مهدي گفت جووون جنده خانوم ابت اومد ببين اينجوري ساكتي چه دختره خوبي هستي چشماتو ببند لذت ببر و باز تلنبه هاي محكمي بود كه روانه كص ناهيد ميكرد انگاري اصلا قصد نداشت ابش بياد بعد از حدود نيم ساعت تلنبه زدن و دوبار ارضا شدن ناهيد مهدي با ي نعره ابشو تو كص ناهيد خالي كرد ناهيد يهو با ترس ب مهدي نگاه كردو گفت چرا ريختي توش كثافط...
مهدي:چيه جنده ميترسي حامله شي اشكال نداره كه بندازش گردن اون شوهره حماله بي غيرتت
ناهيد حتي ديگه ناي جواب دادن هم نداشت فقط ي قطره اشك از چشماش چكيد
بعدم مهدي پاشد و گفت خب ديگه جنده خانوم پاشو ديگه مهموني تمومه هري گمشو برو همون تويله اي كه ازش اومدي....
ناهيدم با درد زيادي كه داشت بزور خودشو بلند كرد شروع كرد لباس پوشيدن بدنش حسابي سياهو كبود شده بود ي لحظه ترسيدم كه اينجوري اگه عمو ببينتش بدجوري بگايي ميشه حتي نميتونست راه بره گشاد گشاد كه چه عرض كنم فوقه گشاد راه ميرفت انگاري هنوز ي چي لاشه با هر زور و زحمتي بود لباساشو پوشيد و موقع رفتن مهدي ي دسته پول پرت كرد تو صورتش گفت اينم پوله جندگيت نري بگي كردن پولمم ندادن ناهيد با غيض مهديو نگاه كردو ي توف سمتش انداخت و اومد بره كه مهدي پاشد محكم موهاشو چنگ زد و دولاش كرد گفت پولاتو جمع كن ناهيدم از ترسش پولارو جمع كرد و بعد مهدي همونجوري از موهاش گرفت و كشيدش سمت در با ي لگد انداختش از خونه بيرون.....
امير:به خدا قسم تو مسلمون نيستي مهدي
اين كارايي كه تو كردي تو همه جاي دنيا قفله حتي تو پورن هاب هم قفله مادره بدبختو گاييدي....
مهدي:چيه دلت براش سوخت؟نگو كه دلت خنك نشد دق و دليه تورو سرش خالي كردم....
امير:نه ولي ميترسم بگايي بشه كل بدنش سياهو كبود شد عموم ببينه شر ميشه....
مهدي:نترس اين جنده خودش از منو تو بهتر ميدونه چيكار كنه شوهره بي غيرتش نبينه....
امير:ي موقع نره شكايت كنه بگه بهم تجاوز كردن؟
مهدي:مال اين حرفا نيس نترس....
امير:كسكش ديگه چرا فيلم گرفتي ازش؟
مهدي:فيلمو اول واسه اين گرفتم كه ي موقع خاست داستان كنه كه ميگم اصلا مال اين حرفا نيس بترسونمش بعدم بيشتر واسه تو گرفتم
امير:واسه من گرفتي؟!؟!
مهدي:مگه نگفتي ميخام ازش آتو داشته باشم ننشو بگام آتو از اين بهتر با مدرك برو بزن تو صورتش
امير:خب اونوقت نميگه تو اين فيلمو از كجا اوردي نميخام بفهمه منو تو باهم دوستيم....
مهدي:خب حالا بفهمه چه غلظي ميخاد كنه مثلا حالا ب من نميداد ميرفت ب ي غريبه ميداد اصلا نبد بزاري اون از تو توضيح بخاد يكي بخوابون زيره گوشش بگو وقتي رفتم ب عمو نشون دادم ميفهمي از كجا اوردم جندرو نبد بهش امون بدي رو بهش نده....
من كه حسابي گيج شده بودم از اين همه اتفاقي كه امروز اوفتاد هم از حرفاي مهدي گفتم حالا فيلمو فعلا برام بفرس كه ببينم چيكارش ميكنم....
خلاصه از خونه مهدي اينا زدم بيرون مخم ديگه داشت سوت ميكشيد زد زنه بيچاررو جر واجرش كرد....
با اينكه دلم براش سوخت اما از طرفي دلمم خنك شد نميدونيد چقدر اين ناهيد باعث ازار و اذيت ما شده بود چقدر حرفا پشت سره ما دراورده بود ب اين كاراش كه فكر ميكردم ميگفتم نه واقعا حقت بوده حالا تازه مونده بزار يك مادري ازت بگام....
اون شب چندباري فيلم ناهيدو نگاه كردم و نقشه هاي مختلفي تو سرم چيندم اما خب بايد حساب شده ميرفتم جلو نبد بندو اب ميدادم بايد كاري ميكردم هر وقت مارو ميبينه رعشه به جونش بيوفته با اينكه كيفيت دوربيناي اون زمان تعريفي نداشت ولي خب اونچه كه بايد واضح معلوم بود و بهترين مدرك براي بستن هميشه ي دهن اون جنده خانوم بود....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#17
Posted: 29 Jan 2023 01:19
(قسمت دوازدهم)
برای باره چندم بود که داشتم فیلم ناهیدو میدیدم و تو ذهنم نقشه های مختلفی میچیندم که با صدای در ب خودم اومدم بله حاج مصطفی خارکصده اومده بود خونه،ای که من کیرم دهنه خودت و اون داداشت و ابجیای جندت و ننه بابای ولده زنات یاده ظهر اوفتادم که با نیما دیدیمش
تو دلم گفتم ای بی شرف زن به این پاکی و نجیبی داری بچه داری زندگیه خوب داری رفتی سراغ زن بازی اما خب فعلا حدس و گمانایی بود که میزدم
منتظر موندم تا بره حموم و رفتم سروقت گوشیش
کسخل رمزشم عوض نکرده بود همون رمزی بود که خودم براش گذاشته بودم اخه اوایل که گوشی خریده بود اصلا بلد نبود باهاش کار کنه حتی ی مخاطب میخاست ذخیره کنه ب من میگفت شاید فکر نمیکرده که کسی قراره گوشیشو چک کنه شاید اصلا فکر نمیکرده قراره دستش ی روز رو بشه اما خب این کارا اخر و عاقبت که نداره بالاخره ی جایی لو میری ممکنه یکی ام مثل من منتظر باشه تا اون روز بشه و مرده و زندتو بگا بده....
شروع کردم چک کردن گوشیش مخاطباش و پیاماش تازه داشتم میفهمیدم این حاج مصطفی عجب ولده چموشیه چیزایی که میدیدمو باورم نمیشد من دنبال ی زن بودم اما فهمیدم یکی نه اقا خوش اشتهاس با زنای زیادی در ارتباطه و چه پیامایی به هم میدادن اون زنی که امروز باهاش دیدمش اسمش پروانه بود اسمش اشنا بود اما یادم نیومد کیه تو بین این گشت و گذارا و چیزای عجیبی که میدیدم رسیدم ب پیامای عمه کوچیکم مینا اولشم نمیخاستم بازش کنم چون برام مهم نبود گفتم خواهرشه دیگه اما باز کنجكاو شدم باز کنم ببینم چیا به هم گفتن از چیزی که دیدم فکم اوفتاد این زنیکه برا داداشش مورد جور میکرد؟!؟!
زنارو با داداشش اشنا میکرد به جرعت میتونم بگم شاید بالای پنجاه تا شماره خانوم با اسم های مختلف براش فرستاده بود....
تو دلم گفتم ای جنده خانوم تو خودت شوهر داری دوست داری شوهرت بره بهت خیانت کنه این بلارو سره زن برادرت و بچه هاش اوردی؟نفرت عجیبی بهش پیدا کردم البته از اول هم نسبت به خانواده پدری نفرت داشتم اما با این چیزی که الان دیدم مخم سوت کشید مگه میشه ی خواهر برای برادرش کسکشی کنه؟؟؟؟
با صدای بسته شدن اب دیگه سریع جمع و جورش کردم که این حاج مصطفی خارکصده نفهمه
حالا باید چیکار میکردم؟؟اصلا چیکار میتونستم کنم؟؟
چقدر از دورو برم بی اطلاع بودم اصلا فکر نمیکردم حاج مطصفی کسی که تسبیه از دستش نمیوفته نمازش غذا نمیشه نصفه شب پا میشه نماز شب میخونه جای مهر رو پیشونیشه انقدر دو رو و اب زیره کاه باشه از اون بدتر اون مینا ابجیه جندش
انگاری بعد از اینکه ناهیدو به فاکه عظما دادم باید برای ایناعم برنامه میریختم....
این وسط فقط دلم ب حال مادره ساده دلم میسوخت که گیره چه خاندانی اوفتاده اشکال نداره مادر پسرت جوری کونشونو میبره که خون بیاد حالا وايسا و تماشا كن....
فیلم سوپره ناهیدو روی یه سي دي رايت كردم و گذاشتمش داخل ي پاكت و منتظر شدم تا نقشمو عملي كنم....
خيلي فكر كردم كه چيكار كنم شايد هركس ديگه بود با اين آتويي كه داشت خودش هم ميرفت و ي سيخي به زن عموش ميزد اما من انقدر ازش متنفر بودم و كينه داشتم كه حتي اگه بهترين كصه روي زمين هم بود كيرم براش راست نميشد تصميم داشتم بد بگاش بدم....
خيلي وقت بود سالن كه ميرفتم علي پسر عمومو نميبردم نه من خيلي باهاش حال ميكرد نه بچه هاي ديگه كون بچه بازيم بلد نبود ميومد تر ميزد به تيم اما اون روز رفتم دنبالش كه تو ي فرصت مناسب نقشمو عملي كنم....
وارد خونه عمو اينا شدم و ناهيد مثل هميشه خيلي بد و سرسنگين جواب سلاممو داد تو دلم گفتم باشه حالا نوبت منم ميشه....
علي كه رفت تو اتاقش تا ساكشو جمع كنه و حاضر بشه بريم سالن فرصتو غنيمت شمردم و سريع رفتم سمت ناهيد و پاكتي كه سي دي سوپرشو توش گذاشته بودمو دادم بهش گفت اين چيه گفتم نگاه كني متوجه ميشي فقط حتما تنها ببين بعدم با ي لحن طعنه اميز گفتم من فقط دلم به حال عمو ميسوزه....
يكم برو بر منو نگاه كردو بعدم علي اومدو ما ديگه از خونه زديم بيرون....
بعد از چند ساعت كه فوتبالمون تموم شد رفتم رختكن كه لباس عوض كنم ي نگاه ب گوشيم انداختم ديدم بالاي شصت بار ناهيد زنگ زده
همون لحظه ديدم باز گوشي زنگ خورد و ناهيد بود عليو چند لحظه پيچوندم رفتم تو حياط ورزشگاه ي گوشه كه متوجه حرف زدنم نشه گوشيو وصل كردم ناهيد شروع كرد فهش دادن و بدو بيراه گفتن
منم هيچي نگفتم سكوت كردم تا مثلا خودشو حسابي خالي كنه بعد گفت چرا حرف نميزني پس
گفتم من حرفي با جنده ها ندارم فردا ي نسخه ديگه از اين فيلم ميرسه به دست عمو حرفارو اون موقع عمو مياد باهات ميزنه....
اينو كه گفتم زد زيره گريه و گفت امير جان بايد باهم صحبت كنيم خواهش ميكنم ابروي منو نبر
گفتم خفه شو زنيكه پتياره بي چشم و رو اسم منو تو دهن كثيفت نيار بيچارت كه كردم حاليت ميشه منتظر باش تا روزگارت سياه بشه بعدم قطع كردم....
يكم تو دلم بهش خنديدم فعلا باورش شد كه قراره به عمو بگم اما الان موقش نبود فعلا حالا حالاها كار داشتم باهاش....
چند بار ديگه زنگ زد و منم رد تماس كردم و رفتم خونه اره جنده انقدر زنگ بزن تا ننت گاييده بشه اوفتاده بود به خايه مالي كلي پيام فرستاد كه مثلا منو خر كنه نميدونست كه خر خودشه كره خرم بچه هاشن....
فرداي اون روز بعد از مدرسه نرسيده به كوچمون ديدم يكي صدام كرد برگشتم ديدم ناهيده از چشماش مشخص بود كلي گريه كرده....
اون ناهيد كه جواب سلام بزور ميداد اومد جلو و مثلا تيريپ مهربوني و محبت برداشته بود منم ي لحظه عصابم بد جوري از اين وقاحتش خورد شد ي چك محكم خوابوندم زيره گوشش جوري كه مردم وايسادن مارو نگاه ميكردن و ناهيد گفت تورو خدا امير ابرومون داره ميره بيا بريم ي جايي خلوت صحبت كنيم گفتم اوني كه آبروش ميره تويي زنيكه نه من بزار شوهرت بفهمه با چه جنده اي زندگي ميكنه خواهر شوهرات فهمن اون ننه و باباي بي همه چيزه حروم لقمت بفهمن تا بهت بگم ابروي كي ميره به دستو پام اوفتاد انقدر التماس كرد تا گفتم فعلا خفه شو برو بتمرگ خونت بعداظهر كه علي كلاسه ميام صحبت ميكنيم فهميدي؟ي سري تكون داد گفتم چرا عين يابوها سر تكون ميدي بايد بگي چشم اقا امير با بغض نگاهم كردو گفتم چي ميگي گفت چشم اقا امير گفتم حالا هري گمشو برو خونت ديگه ام نبينم توي كوچه خيابون مزاحم اوغات شريف من بشي ي توف هم تو صورتش انداختم و فرستادمش رفت....
اخ كه چقدر حال داد جيگرم حال اومد انگار اصلا تازه متولد شدم تا خونه خنده از لبم نميوفتاد حقش بود زنيكه اين همه سال اون تازوند حالا نوبت من بود....
خيلي پيروز مندانه وارد خونه شدم بعد از ي نهاره حسابي با خانواده كمي بازي با ارمان ديدم ديگه ساعت نزديكاي چهاره ميدونستم اون كون بچه علي كلاس زبان داره منم حاضر شدم راهي خونه عمو شدم....
زنگو كه زدم زودي در باز شد رفتم داخل چهره ي پريشونه ناهيد حالمو بهتر ميكرد هرچقدر داغون تر ميديدمش بيشتر لذت ميبردم
من سلامش نكردم ببينم اون چيكار ميكنه ديدم عين بز داره منو نگاه ميكنه گفتم جنده ها سلام بلد نيستن؟؟؟؟
زير لب ي سلامي كردو گفت بيا بشين
نشستم و چند دقيقه بعد ناهيد با دوتا استكان چاي اومدو نشست باز اومد مثلا تيريپ مهر و محبت برداره كه دلم براش بسوزه نزاشتم حرف بزنه گفتم هيچي نگو فقط خفه شو ننه من غريبن بازي براي من در نيار كه جوري ميزنمت صداي سگ بدي
وسايلتم جمع كن كه همين روزاس عمو با اردنگي بيرونت كنه البته اگه شانس بياري نكشتت ميدوني كه عمو بفهمه لب همين باغچه گوش تا گوش سرتو ميبره....
شروع كرد ب گريه كردن و گفت بخدا اولين بار بود گول خوردم وسوسه شدم عموت تواناييه جنسيشو از دست داده منم از شدت نيازم نفهميدم چيشد كه چنين غلطي كردم تورو خدا ابرومو نبر امير
من خودم مثل سگ پشيمونم ببين اون عوضي منو به چه روزي انداخته چادرشو ول كرد و اي دل غافل ديدم فقط شورت و سوتين تنشه نكنه كسكش نقشه داره منو ب دام بندازه؟؟؟؟
گفت ببين چجوري سياهو كبودم كرده كلي بزور بهم تجاوز كرد خودت كه ديدي فيلمو
گفتم خودتو جمع كن زنيكه اول اينكه تو خودت با پاي خودت رفته بودي كه بدي بعدم خجالت نميكشي جلوي من اينجوري لخت وايسادي بعد بگو من جنده نيستم
اومد سمتم و نشست جلوم و از روي شلوار دست گذاشت روي كيرم
گفت ميزارم توام منو بكني هركاري دوست داري باهام انجام بده ولي ابرومو نبر من كاملا در اختيارتم
اومد دگمه شلوارمو باز كنه كه نزاشتم پاشدم وايسادم خودم كيرمو دراوردم و ناهيد فكر كرد كه موفق شده منو خر كنه گفتم ميدوني از من چي فقط ب تو ميرسه گفت چي همون لحظه شروع كردم شاشيدم به سرتا پاش و كل قيافشو به نجاست كشيدم گفتم همين فقط بهت ميرسه زنيكه جنده چي پيشه خودت فكر كردي چنين پيشنهادي ب من دادي تورو من به سگمم نميدم بكنت ناهيد كه از اين حركت من عصبي شد اومد دادو بيداد كنه كه باز مثل ظهر يكي خوابوندم تو گوشش گفتم ببين از اين ب بعد هرجا به منو خانوادم رسيدي بايد دستو پامونو ماچ كني كوچكترين بي ادبي ازت ببينم همه جا رسوات ميكنم ميدوني كه خونت حلاله زندت نميزارن
هر موقع هرچي بهت گفتم فقط ميگي چي؟؟؟؟
ناهيد:ميگم چشم اقا امير....
امير:نشنيدم؟
ناهيد:ميگم چشم اقا امير....
فقط تورو خدا فيلممو پاك كن
امير:فيلمت جاش پيشه من امنه دختره خوبي باشي هيچكس از جنده بودنت خبر دار نميشه....
اون ناهيدي كه خودشو كلي دسته بالا ميگيرفت امروز حقيره حقير بود و همينطورم خواهد موند
از خونش زدم بيرون و يكم تو خيابونا چرخيدم
ي بادي ب سر و كلم بخوره تا ببينم با بقيه مشكلات بايد چجوري دستو پنجه نرم كنم....
تو حال و هواي خودم بودم كه نيما زنگ زد گفت كجايي پسر اومدم دم خونتون نبودي راستشو بگو كجا رفته بودي؟؟؟؟
گفتم هيچي رفته بودم حساب ي بنده خداييو بزارم كفه دستش
نيما:چي ميگي امير كجا بودي حساب كيو بزاري كف دستش؟
امير:حالا ميام بهت ميگم تو كجايي؟
نيما:زده بودم بيرون اومدم دنبالت ديدم نيستي الانم دارم ميرم خونه پاشو بيا خونمون ببينم چيشده
امير:حله تا نيم ساعت ديگه پيشتم خدافظ
نيما:خدافظي....
.
.
.
نيما:امير دهنت سرويس نگفتي ي وقت بگايي بشه دودمانت به باد بره
امير:ريسك بود اما به ريسكش ميارزيد نديدي اون عفريته چجوري ب دستو پام اوفتاده بود
نيما:بابا تو خيلي خري....
امير:منم دوستت دارم....حالا پاشو ي فيفا بزنيم يكم حالمون جا بياد
نيما:اول حال منو جا بيار بعدش فيفا....
امير:تو فقط جون بخاه عشقم
نيما اومد و نشست رو پاهام و لبامون گره خورد به هم....
اصلا همينكه اومد تو اغوشم همه افكار منفي و ازم دور كرد ذهن شلوغمو اروم كرد فهميدم كه اخ منم چقدر نياز دارم بهش با ولع هرچه تمام تر لباي همديگرو ميخورديم طولي نكشيد كه لخت مادرزاد روي تخت در حال تلنبه زدن تو كون گرد و خوشفرم عشقم نيما بودم انقدر اين بشر منو حشري ميكرد كه حد نداشت با اينكه بارها باهم سكس داشتيم اما هر دفعه انگار باره اوله همون ميزان لذت نتونستم زياد خودمو نگهدارم و هرچي اب تو كمرم بودو خالي كردم تو كون نيما و پهن شدم رو تخت يكي دودقيقه كه حالم اومد سره جاش ديدم نيما هنوز ارضا نشده حق داشت من اين دفعه خيلي زود ابم اومد پاشدم نشستم و كشيدمش سمت خودم و شروع كردم براش ساك زدن انقدر خوردم و خوردم كه نيما گفت اه داره مياد دارع مياد....
اومد كيرشو از دهنم بياره بيرون كه نزاشتم و با شدت بيشتري به ساك زدنم ادامه دادم تا گرماي ابشو داخل دهانم حس كردم با اهي كه نيما از ته دل كشيد فهميدم حسابي لذت برده منم ابشو با لذت خوردم و نيما ي نگاهي بهم كردو گفت خيلي ديوونه اي گفتم عاشقتم....
بعدم ي لب طولاني ازم گرفت و تو بغلم دراز كشيد...،سرشو گزاشت روي سينم و منم موهاش و صورتشو ناز ميكردم كاره هميشمون بود بعد از سكس ب اغوش هم نياز داشتيم بدون هيچ حرفي حتي شده بود ساعت ها لخت تو بغل هم بوديم نيما سرشو ميزاشت رو سينم و منم نازو نوازشش ميكردم كمي بعد پاشد و گفت حالا نظرت با فيفا چيه گفتم برو كه بريم....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#18
Posted: 30 Jan 2023 00:02
(قسمت سيزدهم)
مامان:فكر كنم اين ناهيد سرش به جايي خورده
امير:چطور مگه مامان؟؟؟؟
مامان:مگه نديدي چه عذت و احترامي ميكرد از ناهيد بعيد بود!!!!
امير:بالاخره شايد فهميده اشتباه ميكرده داره سعي ميكنه خودشو اصلاح كنه ولي تو اصلا بهش رو نديا مامان يادت نره اين ادم چقدر اتيش سوزونده تو زندگي ما....
مامان:ادم نبد از كسي كينه ب دل بگيره پسرم اگه خودش متوجه اشتباهاش شده و داره جبران ميكنه ما ديگه نبد باهاش بد باشيم خدارو خوش نمياد اونوقت ماهم ميشيم يكي مثل اونا....
.
اخ كه من فداي تو بشم مادر كه انقدر مهربوني اين همه بهت ظلم كرده بازم دلت نمياد بدشونو بخاي
نميدوني كه من خاري از اين ناهيد گاييدم كه تا اخره عمرش جلوت خم و راست ميشه حتي ميتونم كاري كنم كفه پاهاتو ببوسه....
تو مهماني ديشب خونه عمو حسابي حواسم ب ناهيد بود كه خطا نره كافي بود ي بي ادبي ازش ميديدم تا پدرشو در بيارم خودش بهتر اينو ميدونست و از همون موقع كه رسيديم اصلا اون ناهيد انگار هزار درجه تغيير كرده بود انقدر عذت و احترام به من و خانوادم كرد كه موقع برگشت مامان ديگه نتونست ساكت بمونه فكر ميكرد ضربه اي چيزي خورده به سرش اما خب خوب بود قشنگ ميتونستم حرصو تو چشماي عمه هام ببينم ناهيدي كه هميشه سمت اونا بودو از اول تا اخر سعي داشت مهموني و به مادرم زهر كنه اين دفعه دوره مادرم ميچرخيد و سعي ميكرد حسابي بهش خوش بگذره....
شايد اگه بخايد حساب كنيد كاري كه من باهاش كردم هم غيره اخلاقي بوده اما من از نتيجه كار راضي بودم من روي مادرم خيلي حساسم بچه تر كه بودم زورم بهشون نميرسيد كه جواب ظلم هاشونو بدم اما خب اون بچه ي روزي بزرگ ميشه و خاره يكي يكيتونو ميگاد يكي يكيتون....
زمين گرده هركاري كه كني بايد كارماشو پس بدي....
تو مهماني حتي نميتونستم تو قيافه اين ميناي جنده نگاه كنم اصلا نگاهش كه ميكردم عنم ميگرفت چقدر ي ادم ميتونه كثيف و كثافط باشه كه زندگي برادرشو به گند بكشه همه اين كاراش هم فقط سره دشمني كه با مادر داشت اصلا نميدونم چرا اينا شمشيرو براي ما از رو بسته بودن شماها مادر منو نميشناسيد اما اگه دودقيقه باهاش برخورد داشته باشيد عاشقش ميشيد از بس اين زن متين و ادم حسابيه نه كه مادرم باشه بگم هركس باهاش برخورد داشته اينو گفته تاحالا بده هيچكسو نخاسته حتي بده همين ادمايي كه ي اب خوش نزاشتن تو زندگي از گلوش پايين بره اما.....
خيلي فكر كرده بودم كه چيكار كنم خيلي نقشه ها كشيدم اما اول و اخرش ديدم بايد بازم روي مهدي حساب كنم سره ناهيد كه خيلي بهم كمك كرد خودشو خوب بهم ثابت كرد هول بازي در نياورد كه سره ي كص بخاد بشاشه به رفاقت در كل ادمه مشتي بود و تو ذهنم بود سره نقشه اي كه كشيدم باهاش مشورت كنم ببينم چيكار ميتونه كنه اون دهن سرويس هيچكاري ازش بعيد نبود....
من هرچقدرم تعريف كنم اما نبودين ببينيد سره اين ناهيده بدبخت چي اورد كه خودم گاهي كه بهش فكر ميكنم ميترسم از اين ادم....
.
.
مهدي:ديدي بهت گفتم غلامه حلقه به گوشت ميشه من اب تو كصه صدتا زن جنده تر از ناهيد خالي كردم اينارو نبد بهشون رو بدي ي ضعف توت ببينن سوارت ميشن....
امير:خلاصه كه داش مهدي دمت گرم مشتي هستي و زحمت كش عروسيت جبران كنيم....
مهدي:دلت خوشه ها كي زن ميگيره اخه....
امير:اره خب اينو نگي چي بگي منم اگه مثل تو صب،ظهر،شب سه راند هر راند كيرم تو كص هاي مختلف بود همينو ميگفتم....
مهدي:خب حالا ديگه جو نده ازين خبرا ام نيس
امير:تو كه راس ميگي....
مهدي:سره اين نقشه اي هم كه برا اون شوهر عمت كشيدي فقط دونفرن كه ميتونن كمك كنن
امير:فقط داداش ادماي مطمئني هستن يا نه نميخام بگايي بشه ها....
مهدي:اره بابا اينا ب من مديونن اتفاقا خودتم خوب ميشناسيشون....
امير:ميشناسمشون؟؟؟؟
مهدي:اره ديگه هستي و رها اون دوتا لعبتي كه اون روز باهم گاييديم....
امير:والا من اسماشونو الان دارم از تو ميشنوم اون روز كه من تا رسيدم امون ندادين اشنا بشيم نرسیده رفتيم رو كار....
مهدي:عجله نكن حالا وقت واسه اشنايي زياده اخ اسمشون اومد كيرم راست شد دهنت سرويس پسر با اين نقشه هات....
بزار ي زنگ بزنم ببينم جنده خانوما كجان بريم پيششون هم سيخي بزنيم هم بپزيمشون كه كارو جمع كنن نظرته؟؟؟؟
امير:رديفه داداش پايتم....
.
با مهدي راهي شديم سمت خونه مجردي هستي و رها هيچوقت يادم نميره اولين تجربه كردن كص با اين دوتا دختر كه الحق دافاي نابي ام بودن چقدر لذت برده بودم اسمشون كه اومد منم مثل مهدي هوايي شدم ياد اون روز اوفتادم و كيرم ي تكوني خورد بوي كص به مشامش رسيده بود بچم....
طبق نقشم قرار بود شوهره مينارو(عمم)از راه به درش كنم كه ببينم اين ميناي جنده خوشش مياد يا نه وقتي براي داداشش كسكشي ميكنه و باعث ميشه به زنش خيانت كنه بايد منتظر باشه شوهره خودشم بهش خيانت كنه بايد خودش هم طعم اين خيانتو ميچشيد اين تازه اولش بود....
مهدي زنگ خونرو به صدا در اورد و طولي نكشيد كه در باز شد داخل شديم...ي آپارتمان چهار طبقه تقريبا قديمي ساخت بود از پله ها رفتيم بالا تا رسيديم به طبقه چهارم هستي و رها باهم مجردي زندگي ميكردن جلوي درب واحد كه رسيديم يكي از دخترا كه هنوز نميدونستم اين هستيه يا رها به استقبالمون اومد و گفت به به خوشگل پسرا خيلي خوش اومدين....
خونه نقلي اي بود اما ترو تميز و شيك چينده شده بود....
بعدم رفت و با وسايل پذيرايي كمي ميوه و تنقلات برگشت مهدي كه گفت پس هستي كجاس فهميدم كه اين رهاس هموني كه طعم اولين كصُ باهاش چشيدم و هنوزم مزش زير زبونم بود....
رها:هستي ام الاناس كه سرو كلش پيدا بشه
خب ازينورا راه گم كردي اقا مهدي سري به ما فقير بيچاره ها زدي....
بعد رو كرد ب من و گفت خيلي خوش اومدي اقا امير راحت باش اينجا خونه خودته....
مهدي:ما كه هميشه به ياده شما هستيم خانوم
راستيتش ميخاستم ي زحمتي به تو و هستي بدم ي كمكي به ما كنيد....
رها:چيشده چه كمكي؟
مهدي:حالا وقت زياده بهت ميگم بزار هستي ام بياد فعلا بيا ب داد اين برس كه داره شلوارو جر ميده....
مهدی به كيره راستش كه از روي شلوار خودنمایی میکرد اشاره کرد و رها با ی جوووونه کشداری اومد و نشست جلوش و کیر مهدیو دراورد گفت خودم قربونش برم بعد با ی بوسه سره کیرش شروع کرد ب ساک زدن در هین ساک زدن دستشو اورد و از روی شلوارم کیرمو مالید بعد کیر مهدیو از دهانش دراورد و رو ب من گفت نمیخای درش بیاری؟؟؟؟منم که تو بحر ساک زدنش برای مهدی بودم با حرفش ب خودم اومدم و کیرمو دراوردم رها دستای ظریفشو دور کیرم حلقه کرد و برام جلق میزد یکم که برا مهدی خورد اومد سراغ کیر من و شروع کرد ساک زدن اخ که نگم براتون جوری ساک میزد که ادم دیوونه میشد حسابی که نوبتی برا من و مهدی ساک زد پاشد و با ی دستش کیره منو گرفت با ی دست کیر مهدی و مارو کشید برد سمت اتاق خواب...خونشون یه خواب بیشتر نداشت و ی تخت دو نفره داخل اتاق بود که مشخص بود با هستی مشترک ازش استفاده میکنن....
با کمک مهدی رهارو لخت کردیم واقعا که اندام بی نقصی داشت من خوابیدم و رها به حالت 69 روم قرار گرفت الان سوراخ کص و کون تمیزش دقیقا جلوی صورتم بود و مگه میشد از خوردن همچین کص و کونی گذشت....
اول ی لیس به سوراخ کونش زدم و بعد رفتم سراغ کصش یکم اب انداخته بود و خیس بود معلوم بود اونم کمتر از ما تحریک نشده با ولع شروع کردن خوردن کصش لبه های برجسته کصشو به دندون میگرفتم و زبونمو میفرستادم تو سراخ بهشتش رهاهم با کیر من و مهدی مشغول بود و حسابی ام اه و نالش بلند شده بود حسابی که ی صفایی به کص و کونش دادم خودش پاشد و برعکس شد و کیرمو با سوراخ کصش تنظیم کرد و نشست روش
انقدر ترشحات کصش زیاد بود که کیرمو تا دسته بلعید و بعد روم دراز کشید من از زیر تلنبه های نرم و یکنواختی میزدم مهدی ام رفت پشته رها و کمی با انگشت کون رهارو باز کرد و بعد کیرشو فرستاد داخل....
صدای تلنبه های من و مهدی به کص و کون رها،
صدای اه و ناله ی رها از شدت لذت زیاد،سمفونی قشنگی شده بود که فضای خونرو پر کرده بود
بدن سه تامون از حرارت و شهوت گر گرفته بود
طولی نکشید که رها زیر فشاره تلنبه های ما با ی جیغ بلندی ارضا شد ازمون خاست چند دقیقه صبر کنیم منو مهدی جاهامونو عوض کردیم یکم که حالش جا اومد گفت بزنید جرم بدین اه بزنید پارم کنید کص و کونمو یکی کنید اه منو بکنید و بازم شروع به گاییدن کص و کون رها کردیم کونشم حرف نداشت با اسپنک حسابی لپای کونشو سرخ کرده بودم و با شدت هرچه تمام تر میکوبیدم طولی نکشید که سه تامون دوباره به اوج رسیدیم و من دیگه نتونستم تحمل کنم و با ی فشار کیرمو تا ته کردم تو کون رها و با ی اه بلندی همه ابمو توش خالی کردم هم زمان با من مهدی ام داشت ارضا میشد که خاست بلند شه رها نزاشت گفت بزن بزن دارم میشم اه بزن بزن بزن ااااااااه اه اه و باهم دیگه ارضا شدن....
منو مهدی کیرمونو که کشیدیم بیرون ابی بود از کص و کون رها راه گرفته بود....
منم ولو شدم کنار مهدی رهاام اوفتاد وسطمون و جفتمونو بغل کرده بود همون موقع با صدای مهشید به خودمون اومدیم،...
مهشید:به به میبینم که جمعتون جمعه گلتون کمه
نگاهش که به کص و کون رها اوفتاد گفت دختر همه شیرشونو کشیدی که یکمم برا من میزاشتی با سر رفت تو کص و کون رها و شروع کرد خوردن و حسابی تمیزش کرد....
بعدم لخت شد و اومد سراغ کیره منو مهدی گفت من کاری ندارم باید ی دل سیر ب کص و کونه منم اب بدین و شروع کرد ساک زدن....
طولی نکشید که باز کیرامونو راست کرد و گفت جونمی جووون دوتا کیره شق میخام جوری بزنید توم که نفت درادا منو مهدی ی نگاهی به هم کردیم و ی لبخندی زدیم و مشغول شدیم حالا نکن کی بکن ی بارم ابمون اومده بود حالا مگه میومد انقدر تو کص و کون هستی تلنبه زدیم که سه بار از شدت لذت ارضا شد و ماهم که خیسه عرق شده بودیم
این دفعه مهدی تو کونش خالی کرد و منم تو کصش اخ که چقدر حال داد این دوتا دختر چه ابی از ما کشیدن حسابی بی حال شده بودم بعدم رها اومدو کص و کون هستی و خورد و حسابی تمیزش کرد و چهارتایی تو بغل هم پهن شدیم رو تخت....
فکر کنم ی یه ساعتی همونجوری تو بغل هم استراحت کردیم که مهدی گفت شماها گشنتون نیس؟؟؟؟
همه تایید کردیم و مهدی پاشد و غذا سفارش داد که بیارن بعدم خودمونو تمیز کردیم و لباس پوشیدیم و بعد از صرفه شام مهدی نقشه ای که برای پدرام(شوهره مینا) کشیده بودیمو به هستی و رها گفت و قرار شد این دوتا دختر مخ پدرامو بزنن و امارشو گهی کنن نیازی نبود بهش بدن همینکه عکسشون کناره هم در میومد کافی بود....
تذکرای لازمم بهشون دادیم که هواسشون باشه بگایی درست نکنن....
ازمون خاستن که شب هم بمونیم پیششون و تا صب باز کلی عشق و حال کنیم اما دیگه هم من کار داشتم و هم مهدی گفتیم انشالله باز سره ی فرصت مناسب خدمت میرسیم و با مهدی زدیم بیرون....
طبق معمول که بعد از سکس مالبرو میچسبید دو نخ با مهدی زدیم زیرش و قدم زنان راهی محل شدیم....
امیر:میگم حالا مطمئنی اینا میتونن انجامش بدن؟
مهدی:اره بابا این دوتا یک وزه هایی هستن بعدم تو خودتو بزار جای اون شوهر عمت چی بود اسمش؟
امیر:پدرام....
مهدی:همون تو خودتو بزار جا پدرام فکر کن این دوتا لعبت بیاد بهت امار بدن تو نمیگیری؟بعدم اینا بلدن چجوری رامش کنن طرف تا به خودش بیاد میبینه تا دسته رفته تو کونش....
امیر:خب پس پدرام که حل شد فقط موند مینا که اونم راسته کاره خودته ببینم چیکار میکنی
مهدی:میگم اونوقت بد نیس من دارم کل فامیله شمارو میکنم؟؟؟؟
امیر:نه داداش به تو میرسه تو نکنی کی بکنه اینم میخام مثل ناهید سیاهو کبودش کنی....
مهدی:اخ اخ نگو که سکس وحشی خیلی دوس دارم
ولی میگم داش امیر فکر کنم بابات هم این مینارو میکنه ها....
امیر:نه بابا کسخلی ادم مگه خواهرشو میکنه؟؟؟؟
مهدی:وقتی رابطشون جوریه که انقدر مورد براش جور میکنه امکانش هست خودشونم باهم رابطه داشته باشن بعدم اره من خیلیارو دیدم با خواهر که هیچی با مادرشونم رابطه دارن....
امیر:مخم از حرفای مهدی سوت کشیده بود گفتم نمیدونم والا ولی فکر نکنم تو پیاماشون که دیدم چیزه خاصی نبود....
بیا داداش اینم شماره جنده خانوم....
مهدی:کارو جمع شده بدون کص و کونی ازش کبود کنم که بیاعو ببین خخخخ
از مهدی خدافظی کردم و راهی خونه شدم بدنم حسابی خالی کرده بود هرچی اب تو کمرمون بود این دخترا کشیدن بیرون بی حال داشتم میرفتم سمت واحدمون که سارا صدام زد....
سارا:امیر چطوری؟
با بی حالی جوابشو دادم....
سارا:میگم امشب تنهام بیا پیشم حال کنیم
من که دیگه الان کص میدیدم جیغ میزدم ی دستی ب کیرم کشیدم گفتم تو چی میگی کیرمم که داشت ازش دود بلند میشد جواب نداد....
سارارو با اینکه ازم ناراحت شد پیچوندمش گفتم فردا اگه موقعیت جور بود میام پیشت و رفتم خونه و طبق معمول مستقیم تو حموم بدنم کوفته شده بود انقدر با شدت تلنبه زده بودم هم کمرم درد گرفته بود هم تخمام ی دوشی سریع گرفتم و نفهمیدم کی خوابم برد....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4109
#19
Posted: 13 Feb 2023 19:21
(قسمت چهاردهم)
حاج مصطفي رو زير نظر داشتم خاركسده جوري برخورد ميكرد كه اصلا شك نميكردي اين ادم صب تا شب دنبال كص و كونه مردمه همچنان جانمازي اب ميكشيد كه بياعو ببين جوري حرف ميزد كه انگار همه عنن فقط اين خوبه ي جوري دروغ ميگفت كه خوده خاركسدش هم باورش ميشد
اما من ديگه فهميده بودم چه ولده زناييه
چندبار ديگه گوشيشو چك كرده بودم و مدارك زيادي گيرم اومده بود اما خب اين يكي فرق ميكرد مثل ناهيد يا مينا نبود اين اقام بود و من بايد دره اقام ميماليدم اما چجوريشو نميدونستم....
تابستون شده بود و حاج مصطفي گير داده بود كه الان كه بيكاري پاشو بيا كارخونه هم ي كاري ياد بگيري هم چندرغاز پول در بياري البته اين پول در بياريشو كص ميگفت ادم برا غريبه كار كنه برا باباش كار نكنه ازم بيگاري ميكشيد پولم نميداد....
خلاصه به زور دست مارو بنده كار كرد ريد تو برنامه هام ميخاستم خودمو حسابي تو كص و كون غرق كنم كون نيما و كص و كون سارا انتظارمو ميكشيدن اما من كجا بودم صب تا بعداظهر بايد قيافه اين حاج مصطفي رو تحمل ميكردم تو خونه كم بود كارخونه ام بهش اضافه شد....
اما خب مثلا پسر رئيس كارخونه بودم كارگرا خيلي بهم احترام ميزاشتن منم هرقسمتي كه عشقم ميكشيد كار ميكردم....
ي مدت رفتم قسمت بسته بندي ي كارگر داشتيم ب اسم حميد باهم رفيق بوديم در هين كار ميگفتيم و ميخنديديم سرمون گرم ميشد نميفهميديم ساعت چجوري ميگذره....
ي روز مشغول بودم حميدم رفته بود رفع حاجت كنه كه گوشيش زنگ خورد منم ناخاسته ي نگاهي ب صفحه گوشيش كردم اسمي كه رو گوشيش اوفتاده بود انگاري ي جرقه اي زد به ذهنم(پروانه)
يعني ممكنه اون پروانه همين پروانه باشه؟؟؟؟
حميد كه اومد گفتم داداش گوشيت زنگ خورد و اونم شروع كرد تماس گرفتن حالا چجوري بفهمم اين همونه يا نه خلاصه يكم خودمو مشغول كار كردم و بعد الكي بهونه اوردم كه داش حميد من شارژ گوشيم تموم شده اجازه هست با گوشيت ي زنگ بزنم اونم گفت اره داداش بفرما ازش فاصله گرفتم و مشغول شماره گرفتن شدم و الكي شروع كردم صحبت بعدم كه ديدم حواسش نيس سريع رفتم تو مخاطباش و شماره پروانرو برداشتم و گوشيشو بهش دادم....
فقط بايد اين شماررو با اون شماره كه تو گوشي حاج مصطفي بود تطبيق ميدادم تا ببينم حدسم درست بوده يا نه....
زن حميدو دورا دور ميشناختم نه فقط حميد تقريبا خانواده بيشتر كارگرارو ميشناختم چون حاج مصطفي و داداشش حاج مجتبي هرسال محرم و اربعين مراسم ميگرفتن نذری میدادن و هرچي فاميل و دوست و اشنا بود با خانواده دعوت ميكردن و كارگرامونم استثنا نبودن با زن و بچشون ميومدن و طي سلام و عليكي كه داشتيم زناشونو ميشناختم....
اما به پروانه نميخورد چنين ادمي باشه البته از روي ظاهر كه نميشه قضاوت كرد مثلا همين حاج مصطفي كي فكرشو ميكرد چنين ادمي باشه....
خلاصه شب باز طبق معمول رفتم سروقت گوشيش و بله ديدم حدسم درسته با زن كارگرش ريخته روهم دلم ب حال اون حميد بدبخت سوخت صب تا شب عين خر كار ميكرد بعد زنش ميرفت ميداد اونم به کی به صاحب کاره شوهرش....!!!!
لامصب اين حاج مصطفي تنها كسي بود كه نمبتونستم بگاش بدم هركاري ميكردم به ضرر خودمون بود....
ولي ي چيزي بد داشت قلقلكم ميداد اين پروانه كوني داشت كه از روي چادر هم خودنمايي ميكرد
وقتي طرف خودش ميخاره پس چرا من نخارونمش....
اما خب چجوري مخشو بزنم؟قطعا به شوهرش كه نميگه اما ممكنه ب حاج مصطفي لوم بده
پس بايد تو عمل انجام شده قرارش ميدادم
اي مهدي كيرم دهنت كه هركاري ميخام بكنم ي سرش ميخوره به تو....
مهدي:داش امير هنوز دارم رو پروژه مينا كار ميكنم كم كم داره رام ميشه....
امير:مينارو فعلا داشته باش اين پروانرو بچسب كه كونه خوبي داره اينو من خودم نميتونم مستقيم بهش پيشنهاد بدم اما تو ببريش رو كار من ي دفعه بيام بالاسرش ديگه كاري نميتونه كنه....
مهدي:اخر تو مارو بگا ميدي با اين كارات
امير:نه كه تو خودت بدت مياد بيشتر از من سرت واسه اين كارا درد ميكنه....
مهدي:خبرشو بهت ميدم راستي هستي با پدرام جور شده امروز باهاش صحبت ميكردم تا دوروز ديگه فيلمش داغ تو دستاته....
امير:بهش ميگفتي نيازي به فيلم نيست با دوتا عكس هم كار جمع ميشه....
مهدي:گفتم بهش اما هستيه ديگه تا دسته ميخاد جا كنه خلاصه خدا به داد اين پدرام برسه سره زنش قراره كوني بشه....
امير:كونه لقه پدرام و زنش داداش پروانرو بچسب ي كونه مشتي بزنيم زمين كونه اين زن كردن داره
مهدي:رواله داداش كارو برات جمع ميكنم ميشناسي كه منو
امير:همون ديگه چون ميدونم تو چه جونوري هستي همه كاراي مارو تو داري جمع ميكني....
مهدي:پاشو بيا پيشم خونه مكانه تنهام ي فيفايي بزنيم نقشه بچينيم برا اين جنده ها....
امير:بزار ببينم چي ميشه اگه شد ميام فعلا كه سره كارم اين حاج مصطفي خاركسده دست مارو بند كرده نميشه پيچيد....
مهدي:ولي من ميگم بابات ابجيشو ميكنه....
امير:تو كسخلي طبر زدي روشون....
مهدي:ببين حالا كي بهت گفتم اومدني شدي خبر بده فعلا....
خودمم بدجور حوصلم سر رفته بود خيلي وقت بود نه پيش نيما رفته بودم نه پيشه سارا كيرمم از من بدتر هرروز ب عشق كص و كون بيدار ميشد اما ميديد خبري نيس بايد بريم كارخونه....
خلاصه ب هر زحمتي بود حاج مصطفي رو پيچوندم گفتم اول برم خونه ي دوشي بگيرم و لباس عوض كنم برم پيش مهدي....
تو حموم ي دستي ام ب سرو گوشه كيرم كشيدم ي صفايي بهش دادم تا شايد فرجي شد....
از خونه زدم بيرون سره كوچه سارارو ديدم از سوپري اومد بيرون از اون روز كه گفت بيا پيشم و نرفتم خودشو برام چس كرده بود سلامش كردم و ي سري تكون داد و از كناره هم رد شديم ي دفعه زد ب ذهنم سارارم با خودم ببرم سه تايي ي عشق و حالي كنيم صداش كردم و با نازو افاده برگشت و جواب داد گفتم سارا چيكاره اي ميتوني خونرو بپيچوني بياي بريم پيشه مهدي؟؟؟؟
سارا:نمیدونم فکر نکنم اخه الان ديره داره شب ميشه....
امير:من ميرم تو بوستان دم خونه منتظرت ميشينم زودي ببين اگه تونستي بهم خبر بده....
سارا:باشه...،
سارا:الو امير كجايي؟
امير:من تو پارك نشستم....
سارا:ببين تونستم چندساعت خونرو بپيچونم فقط زود بايد برگردما....
امير:خب پس زود بيا كه بريم....
سارا:دارم ميام....
ي دستي ب كيرم كشيدم و گفتم به به صفا باشه....
تا سارا بياد گفتم ي خبري ب مهدي بدم كه ي موقع مهمون ناخونده نشه....
امير:الو داش مهدي من با اجازت سارارم دارم ميارم
مهدي:به عيشمونو كامل كردي كه پسر بيايد منتظرتونم....
طولي نکشيد كه رسيديم و مهدي اومد استقبالمون
همون جلوي در ي دستي به كونه سارا كشيدو گفت خيلي خوش اومدي سارا جان مُنَور كردي منزل مارو
بعدم گفت بچه ها چي ميخوريد چاي،قهوه،اب ميوه،مشروب؟
سارا:اخ اخ مشروبم داري؟
مهدي:بله خوبشم دارم بيارم؟
سارا:الان نه وقت ندارم زودي بايد برم اما حتما ي روزي حسابي بايد مست كنيما....
مهدي:نيومده كجا ميخاي بري خانوم؟؟؟؟
سارا:اخه دير وقته فقط چند ساعت تونستم خونرو بپيچونم
مهدي:پس وقتو هدر نديد پاشيد بريم تو اتاق كه كلي كار داريم....
سه تايي راهي اتاق مهدي شديم....
اينجور كه معلوم بود امروز مهدي از من حشري تره به ثانيه نكشيد سارارو لخت كرد و مشغول شد
يكم لب گرفتن و سارارو خوابوند رو تخت و اوفتاد روش شروع كرد سينه هاشو خوردن
منم لباسامو كندم و رفتم بالا سره سارا كيره نيمه خوابمو گزاشتم رو لباش سارا با دستش تخمامو ي مالش داد و كيرمو كرد تو دهنش....
مهدي ام يكم كه سينه هاي سارارو خورد رفت بين پاهاش و شروع كرد به كص ليسي جوري با ولع كص سارارو ميخورد كه صداي اه ناله سارا بلند شد
چشماي سارا خماره خمار شده بود طلبه كير ميكرد سره مهديو از كسش بلند كردو گفت بكن توش....
مهدي:چيو بكنم توش؟؟؟؟
سارا:اه كيرتو بكن تو كسم....
مهدي ام كه ديد سارا حالش خرابه شروع كرد اذيت كردنش كيرشو گذاشت سره سوراخش اما توش نميكرد ميماليد به چاكه كصش
ساراعم ديوونه شده بود اه و ناله ميكرد ميگفت بكن توش توروخدا بكن دارم ميميرم
ي دفعه با جيغي كه كشيد ديدم مهدي تا دسته جا كرد تو كصش و شروع كرد محكم و وحشيانه تلنبه زدن اصلا انقدر اين صحنه جذاب بود كه من از خودم غافل شده بودم فقط دوست داشتم سكس اين دوتارو ببينم نشستم رو صندلي و محو تماشا شدم با هر ضربه اي كه مهدي با تمام وجودش به كص سارا ميزد موجي به بدن سارا وارد ميشد كه سينه هاي بزرگشو به لرزه مينداخت....
صداي شالاپ و شلوپ كصه خيسه سارا
صداي برخورد بدناشون به هم
صداي اه و ناله از ته دل سارا فضارو بسيار سكسي كرده بود....
نهايت لذتو ميشد تو چشماي خماره سارا ديد
مهدي ام كه بي وقفه فقط داشت ميكوبيد
ي دفعه بدن سارا شروع كرد به لرزيدن و با ي جيغ بلندي ارضا شد و ساكت شد....
به مهدي گفت وايسا وايسا ديگه نميتونم چند لحظه صبر كن اما مهدي گوش نكرد و همچنان باشدت داشت تلنبه ميزد يكم بعد براي باره دوم بدن سارا شروع كرد ب لرزيدن و ارضا شد همون موقع مهدي ام ي نعره كشيد و روي سارا ولو شد....
منم كه دست به كير نشسته بودم داشتم فيلم سوپره زنده تماشا ميكردم....
دو دقيقه اي مهدي ولو بود رو سارا و نفس نفس ميزد حق هم داشت با اين شدت تلنبه اي كه زده بود از نفس اوفتاده بود بعدم پاشد و كيرشو كشيد بيرون ابي بود كه از كصه سارا راه گرفته بود....
سارا انگاري تازه به خودش اومده باشه با ترس و لرز باشد و گفت بدبختم كردي كه چرا ريختي توش....
داشت گريش ميگرفت كه مهدي گفت نترس قرص اورژانسي دارم بهت ميدم بخور چيزي نميشه....
بعد دوتاشون انگاري تازه ياده من اوفتاد برگشتن و منو نگاه كردن منم كير ب دست ي لبخندي بهشون زدم و گفتم خسته نباشيد خوش گذشت....
مهدي:عه امير تو كجا بودي؟؟؟؟
امير:دمه شما گرم ديگه دوس دختره مارو ميكني و مارو يادت ميره....
پيشه خودت نميگي اين دوست دختره منه حق تقدم اول با منه؟؟؟؟
مهدي:اخ اخ داداش من شرمندتم ب مولا حشريتم بدجور زده بود به بشريتم اب كير جلو چشامو گرفته بود جاييو نميديدم....
امير:خب ديگه كم كص بگو حالا پاشو بيا كنار از رو دوس دخترم نوبت منه....
رفتم سراغ سارا دادم يكم كيرمو خورد
ميخاستم برم بزارم تو كصش كه گفت امير كصم درد گرفته ديگه نميتونم از عقب بكن
قنبلش كردم و با دوتا چك سكسي لپاي كونشو سرخ كردم و كيرو فرستادم داخل كونه سفيد و تپلش....
ديدن فيلم سوپره زنده انقدر حشريم كرده بود كه خيلي نتونستم خودمو نگهدارم بعد از ده دقيقه حس كردم ابم داره مياد حالا كه قرار بود قرص بخوره حيف بود منم تو كصش خالي نميكردم كيرمو از كونش كشيدم بيرون و با ي ضرب تا خايه جا كردم تو كصش و سارا ي اهي كشيد و منم هرچي اب تو كمرم بود خالي كردم تو كصه داغش اه كه چه حالي داد ي مدت بود خالي نشده بودم كمرم حسابي پر شده بود ابم از بغلاي كصش داشت ميزد بيرون همونجوري كه كيرم تو كونش نبض ميزد خوابيدم روش كم كم كيرم خوابيد و از كسش اومد بيرون و سارا پاشد گفت تا بدبختم نكردين بيار اون قرصو بخورم....
مهدي ام رفت و قرص و با ي ليوان اب براش اورد
ي قرص ديگم بهش داد گفت اين يكي ام محض اطمينان ٢٤ساعت ديگه بخور بعدم سارا رفت خودشو تميز كرد با عجله لباس پوشيد كه تا ديرش نشده بره ب من گفت بريم؟گفتم من پيشه مهدي هستم تو برو با ي لب از دوتامون تشكر كردو خدافظي كرد و رفت....
منو مهدي ام دوتايي بيحال پهن شديم رو تخت ي چرتكي زديم و بعدم مهدي رفت با ي دسته موز اومد گفت بيا بزن بر بدن كه حسابي اب ازمون رفت
بعدم يكم در مورد كارا و نقشه هايي كه داشتيم كپ زديم و پياماش با مينارو ديدم كم كم داشت خرش ميكرد البته ميناعه مشخص بود داره ناز ميكنه وگرنه بدش هم نمياد زنيكه جنده تو دام گفتم يك خاري ازت بگام شوهرتو كوني ميكنم....
ي دست فيفا زديم و ديگه اخره شب شده بود باز قبل رفتن گفتم بچسب ب پروانه كه زودي بزنيمش زمين اون كونو حيفه نگاييم....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...