انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 13 از 15:  « پیشین  1  ...  12  13  14  15  پسین »

چطور در سن پایین کونی شدم


مرد

 
nicenightgay:
واسه همین بیرون اومدنش سخت تر از داخل رفتنشه.

من فکر میکردم تو رفتنش سخت تر از بیرون اومدنش میشه...
به هر حال تو اون سن و سال طبیعیه که هر بچه ای کنجکاو میشه بخصوص اگه از چیزی خوشش بیاد که یه جورایی میشه گفت معتادش میشه و خیییلی سخت میشه که فراموشش کنه برا همینه که خیلی از خونواده ها اجازه نمیدن بچه هاشون تو سن پایین مزه سکس و بچشن...
ولی خودمونیمااا هیییچ لذتی به کردن کون بچه نمیرسه حتی کوس کردن هم لذتش به کون کردن نمیرسه بخصوص اگه بچه ، خوشگلم باشه من که جانانه همه جاشو لیس میزنم خییییلی از خوردن سوراخ کون لذت میبرم ، یه بار با یه دختر سفید برفی دوس شدم سوراخ کوس و کونش صورتی خوش رنگ بود همیشه قبل کردنش یه ساعت سوراخ کون شو میخوردم سوراخ کونش خیییییلی حال میداد ...
کاااش هیییچوقت پیر نمیشدیم و همه تو سن ۱۸ سالگی میموندیم....
     
  

 
arashkir20
لطفا در استفاده از کلمات دقت کن. به هیچ عنوان از کلماتی که باعث ایجاد مشکل میشه استفاده نکن. اینطوری ممکنه برداشت سواستفاده جنسی از کودکان تلقی بشه و مشکل درست کنه.
     
  

 
ادامه سکس با چوپان در روستا
بعد از ماجرای صبح، وقتی برگشتم خونه، اونقدر خسته بودم که ناهار هم نخوردم و تا موقع شام خوابیدم. بعد از شام رفتم توي حياط پشتي. گوسفندها و الاغ صاحب خونه توي طويله بودند. از وقتی بیدار شده بودم، اتفاقات اون روز صبح همش توی ذهنم رو قلقلک می داد. هنوز باور نکرده بودم که توی کوه چه اتفاقی افتاده بود. اول گوسفند گله و بعد الاغ آقا امراله تقم رو زدن، بعد هم خود آقا امراله که از دیدن اون صحنه های زنده حشری شده بود، قبل از اینکه کیرش رو بهم فرو کنه، آبش رو روی کونم ریخت. شاید هم دوست نداشت دیگه منو بکنه. واسه همین جغ زد و آبش رو روم ریخت. اما فکر کیر الاغش دست از سرم بر نمی داشت. واسه همین تصميم گرفته بودم قبل از خواب يبار ديگه با کیر یه الاغ بازی کنم، اما اینبار نوبت كير الاغ صاحب خونه بود که توی دستم بگيرمش و با سرش بازي كنم.
تصمیم خطرناکی بود. چون برای این کار باید می رفتم توی طویله گوسفندا. اگه در همون موقع مثه صبح صاحب خونه ميومد و منو توي اون وضع مي ديد، چی می شد. قطعا آبروم واسه هميشه مي رفت. هم پیش خونوادم و هم دوست بابام. ريسك بزرگي بود. از اين كه برم توي طويله كمي مي ترسيدم. اما دل دل كردن كونم واسه كير، چيزي نبود كه به خاطرش به ترسم غلبه نكنم. وسط طويله يه چراغ كوچيك روشن بود. با هزار ترس وارد طويله شدم. گوسفندها يه كم سر و صدا كردن. اما به بودن من که عادت كردن، دیگه صدا ندادن. رفتم سمت الاغه كه ته طويله بود. روي زمين نشسته بود. يه كم علف جلوش گرفتم و آهسته و با ترس دستم رو بردم زير شكمش. كيرش كاملا جمع بود. بهتره بگم اصلا معلوم نبود. فقط توی نور کم داخل طویله می تونستم یه حجمی از تخماش رو ببینم که زیر شکمش بود. يه كم مالوندمشون و سعي كردم دستم رو برسونم به سر کیرش و اون رو لمس كنم. بعد از چند دقيقه، احساس کردم يواش يواش كيرش داره بلند می شه. یه کم بعد خودش هم بلند شد و ايستاد و حالا من مي تونستم راست شدن كيرش رو جلوی چشام ببينم. سر كيرش با سر كير الاغ آقا امرالله قابل قياس نبود. وقتي كاملا راست كرد، سرش بزرگ تر از سر کیر الاغ آقا امراله شده بود. من فقط با سر كيرش ور مي رفتم و حسرت اين رو داشتم كه نمي تونم كيرش رو تو كونم بكنم.
همون طور که قبلا هم گفته بودم، من عاشق امتحان كردن چيزاي غير متعارف تو كونم بودم. فكر مي كردم اگه یه همچین كيری یبار دیگه مي رفت تو كونم چه حالي بهم مي داد. تا قبل از اون روز صبح برام تازگی داشت. تا به حال يه همچين چيزي رو تجربه نكرده بودم. اما بعد از تجربه کردنش، دیگه نمی تونستم بهش فکر نکنم. هرچند سوراخ كونم طی اون روز دوبار گاييده شده بود، اما دوباره به دل دل افتاده بود و كير مي خواست. اونم کییییر کلفت یه الاغ رو. بی اختیار شلوارم رو تا زير لپای كونم پايين كشيدم و آروم نزدیکش شدم. دوباره شروع کردم به مالوندن کییییرش. دوست داشتم تا کسی نیومده، برم زيرش و بزرگی سرش رو رو سوراخ حشریم حس کنم. داغیش رو لای پاهام حس کنم و دوباره تا جایی که راه داره کییییرش رو تو سوراخ کوچولوم جا کنم. حس ترس و خواستن با هم قاطي شده بود. اگه كسي ميومد و منو زير كير الاغه ميديد چي ميشد. اما هوس كير چيزي نبود كه به آسوني بتونم فراموشش كنم. سر كيرش رو لاي پاهام گذاشتم و سعي كردم از كلفتيش لذت ببرم. کم کم خودم رو کشوندم زیرش. الاغه كه انگار فهميده بود واسه چي رفتم زيرش و بوي كون خورده بود به مشامش، كمرش رو مدام بالا و پایین می کرد. یه کم کیرش رو لای درز کونم کشیدم و رو سوراخم مالوندمش. كيرش رو روي سوراخم تنظيم كردم. اما ترس از اتفاقی که صبح به سرم اومد و یک دفعه کیر الاغ آقا امراله فرو رفت بهم، باعث شد از پشت محکم نگهش دارم و با دستم هدايتش كنم لای پاهام. هر بار كه كمر مي زد، راحت منو با كيرش بلند مي كرد و هلم می داد جلو. واسه این که کیرش راحت تر لای كونم و رونام حرکت کنه، لای کونم رو با تفم خيس كردم. هر چند که تف من کفاف کیر بزرگ اون رو نمی داد، اما عقب جلو کردنش رو لای پاهام آسون تر می کرد. تو همین حالت یبار سر كيرش از روی سوراخم ليز خورد و از لای پاهام رد شد و از زیر محكم خورد به تخمام. به جلو پرت شدم. تخمم درد گرفته بود. اما نمي تونستم بهش بگم يواشتر. دوباره خودم رو بردم عقب و دستم رو بردم سمت کیرش. کامل راست شده بود. نمی دونم اون موقع شب راست شدنش طبیعی بود یا نه چون هیچ شناختی از این موجودات نداشتم. اما هر چی بود من زیرش بودم و اونم کاملا واسه کون من راست کرده بود. با دیدن و لمس کردن کیر شق شده الاغه، فکر این که خودمو کامل تسلیمش کنم و بزارم هر کاری می خواد باهام بکنه، تو سرم افتاده بود. واسه همین، با ترس كيرش رو گذاشتم رو سوراخم و زيرش دولا شدم و با دستم دستاي الاغه رو گرفتم که اگه کیرش رفت تو کونم، به جلو پرت نشم و بزارم کامل از سوراخم لذت ببره. با داغی سر کیرش احساس کردم سوراخم کامل باز شده و دلش کیییییر می خواد. اون هم با تکون دادن خودش، هي به كونم فشار مي داد و کیییییرش رو عقب جلو مي كرد تا سوراخم رو پیدا کنه. انگار بر حسب غریزه می فهمید باید چکار کنه و می فهمید باید کجا بکنه تا بره توششش. تو يه لحظه سر كيرش رفت تو سوراخم و با حرکت کمرش، راه خودشو از میون لپای کونم باز کرد و سانت به سانت کیییییرش تو کونم فرووووو رفت. اما من كه اون روز صبح به طرز وحشيانه اي كونم باز شده بود، علیرغم همه تمایلم به دادن، نا خوداگاه كونم رو سفت كردم و لاش رو بستم. واسه همين هم كيرش از حرکت ایستاد و وقتی سعی کرد دوباره فشارش بده، از سوراخم زد بيرون. سوراخم به شدت درد گرفته بود و تیر می کشید. الاغه همچنان در صدد پیدا کردن سوراخم و چپوندن کییییرش به داخلم بود. یه کم روی پاهام نشستم تا درد سوراخم کم بشه. تو همین فاصله کیر الاغه مدام پشت سرم فرو می رفت. دوباره بلند شدم و زیر الاغه قنبل کردم. وقتی سر کیییییرش رو روی سوراخم تنظیم کردم، احساس کردم سرش خیسه. انگار یه مقدار آب ازش اومده بود. این می تونست راه ورود کییییییر گنده اش رو به کون کوچولوم هموارتر کنه. وقتی داشت تلاش می کرد تا کیییییرش رو دوباره بهم بچپونه، با خودم می گفتم: بذار بگادت با کییییرش. دیگه یه همچین موقعیتی برات پیش نمیاد. توی شهر که الاغ نداره بکنتت. تو هم که قرار نیست هر وقت هوس کیر کردی بیایی ده و خودت رو به دست کیر الاغ بسپری. پس بذار بهت فرو کنه. انگار با این خیالاتم سوراخم به شدت از هم باز شده بود و آماده ورود کیییییر گنده الاغه شده بود. کمرم رو کامل زیرش قوس دادم و سعی کردم بهش کمک کنم تا زودتر کیرش رو بهم فرو کنه. در همین حال با یه حرکت دوباره کییییییرش وارد سوراخ داغم شد که حالا خیلی تشنه تر از چند لحظه قبل شده بود. درد وحشتناکی داخل کونم پیچید. با یه کمر دیگه فکر کنم نصف کییییرش بهم فرووووو رفت. ناخودآگاه خودمو به جلو کشیدم و با این حرکت من، کییییر الاغه با یه صدای تالاپی از کونم زد بیرون و از لاي پام رد شد و ناگهان آبش با فششششار بیرون ريخت. سر کیرش بقدری بزرگ شده بود که فکر کنم اندازه یه نعلبکی شده بود. وااااای چی میدیدم!! یعنی این کییییر با این سر گنده تو کون کوچولوی من جا شده بود؟!! اون صدای تالاپ هم که داد به خاطر این بود که سرش به زور داشت از سوراخم در می اومد؟! برای بار دوم بود می دیدم آب منی چطور از کیر بیرون مي ریزه. یکی اون باغدار که روی درخت منو کرد و حالا هم کیر الاغ. البته واسه دومی که فوران کرد. یه عالمه آب از كيرش بیرون جهید و روي زمين ريخت. چقدر حسرت آبی که روی زمین ریخت رو خوردم. اگه چند لحظه تحمل کرده بودم و از زیرش در نمی رفتم، مثل صبح همه آبش رو تو کونم خالی کرده بود، اگه اون همه آب رو تو کونم ریخته بود، چه حالی می کردم اون شب. اما ترس در لحظه آخر این فرصت رو ازم گرفت. هنوز چشمم به سر گنده کیرش بود که با خروج کامل آب منی، داشت کوچولو می شد. با دیدن اون سر گنده دستم رو بردم و روی سوراخم گذاشتم که مطمئن بشم جر خوردم یا نه. سوراخم داغ داغ بود و هنوز داشت دل دل می کرد. كيرش يواش يواش از لاي پام جمع شد و رفت عقب. خودمو از زیرش کشیدم بیرون و شلوارم و بالا كشيدم و با علف روي آب مني ريخته شده كف طويله رو پوشوندم و از اونجا اومدم بيرون.
يه كم توي حياط نشستم تا كيرم بخوابه. شلوارم رو هم چك كردم كه مبادا آبش ريخته باشه بهم. بعد كه رفتم تو اتاق مادرم گفت چقدر بوي گوسفند ميدي. زن صاحب خونه گفت امروز همش پيش گله گوسفندا بوده. فردا ميره يه دوش مي گيره. ديگه خبر نداشتن با خودم چيكار كردم و جلوي چشماي يه چوپون به گوسفند و الاغش كون دادمو و سوراخم رو با آب اونها صفا دادم.
موقع خواب تا چشمم رو مي بستم لحظه ورود كير الاغه ميومد جلوي چشمم و كونم تا توي كمرم تير مي كشيد و دل دل مي كرد. دعا دعا مي كردم يبار ديگه بتونم تكرارش كنم. خوبيش به اين بود كه اين حيوان ها نمي تونستن واسه كسي تعريف كنن و آبروم رو ببرن. اون شب رو با يه حس عالي خوابيدم و تصميم گرفتم تا روستا هستم دوباره تكرارش كنم. خوبیش به این بود که آقا امراله هم بود و می تونست تو این تصمیم بهم کمک کنه.
فردا صبح، بعد از خوردن صبحانه، از مادرم اجازه گرفتم و دوباره راهي كوه شدم و رفتم سمت جایی که آقا امرالله و گوسفنداش بودن. آقا امراله تا منو از دور ديد بلند صدا زد: به ببین کی اومده. زیر خواب الاغم اومده. نزدیکش که رسیدم بلند گفت: چطوري بچه كوني؟ اگه كسي اونجا بود قطعا صداش رو مي شنيد. یه کم که نزدیک تر رفتم، گفت: اومدي به الاغم كون بدي یا گوسفندام؟ تا رسيدم بهش، بدون هیچ سلام و علیکی بي مقدمه دست انداخت لاي كونم و گفت: از ديروز تا حالا باز شدن كون كوچولوت زير كير الاغم و گوسفندم از جلو چشمم نميره. كونت چطوره مادر جنده؟ جر خوردگيش خوب شده كه دوباره اومدي؟ من بهت زده نگاهش می کردم و تعجب کرده بودم که چرا داره بهم فحش مادر می ده. آقا امراله ادامه داد: توي كوس كش رو بايد عين خر كرد و خار مادرتو گاييد. تو ديگه الان زير خواب الاغمي بچه خوشگل.
بهم مهلت حرف زدن نمي داد. معلوم بود از ديروز كه منو نكرده، حشريتش بالاست هنوز و به شكل يه عقده اي درصدد گاييدن كون كوچولوي بيچاره منه. كاري كه بقيه هم به همين شكل و عقده اي وار گاييدنش. هيچ كس نازش نكرده، بلكه هر طوري دوس داشته به شديدترين شكل ممكن توش زده و آبش رو خالي كرده و جز توهين و تحقير چيزي نصیبش نشده. بعد از کلی فحش و دری وری که بارم کرد، دستم رو گرفت و يه راست بردم يه جاي دنج و زير يه درخت رو زمين خوابوندم. قبل از اين كه چيزي بگم، دست انداخت شلوار و شورتم رو با هم تا زانوم كشيد پايين و كيرش رو گذاشت لاي كونم. کامل تسلیمش بودم و هيچ اعتراضي نمي كردم. از شب قبل که نتونستم کیر الاغ صاحب خونه رو کامل توی کونم فرو کنم و از لحظه خالی شدن اون همه آب منی تو کونم لذت ببرم، حسرت ورود کیر به دلم مونده بود. واسه همین كاملا در مقابل رفتارش هیچ عکس العملی نشون نمی دادم. لحظه اي كه از ديروز منتظرش بودم داشت اتفاق مي افتاد. شايد اگه همون اول آقا امراله ترتيبم رو داده بود، ديگه ماجراي كون دادنم به گوسفنده و الاغه پيش نمي اومد. از این که جلوي يه چوپون بهشون کون داده بودم ناراض نبودم. حسنش اين بود كه اون رو خيلي حشري تر كرده بودم و اونطوري كه هر دوتاييمون دوس داشتيم از خجالت كونم در مي اومد.
آقا امراله دستاش رو از زير شونه هام رد كرد و محكم كيرش رو لای کونم بالا پايين مي كرد. وقتی داشت دستش رو از زیر کتفم رد می کرد، يه دونه زد تو سرم و گفت: كير آقا امراله رو بيشتر دوس داري يا كير الاغمو؟ واسه اين كه اذيتش كنم گفتم: كير گوسفنده رو. دوباره محكم زد تو سرم و با فحش و بد دهني گفت: كيرم تو كون ننت بره كوس كش. كيرم تا خايه تو دهن خودت و آبجيت بره. كس ننه حالا ديگه كير گوسفندمو مي خواي. يه طوري مي كنمت كه ديگه هيچوقت هوس هيچ كيري به سرت نزنه. خار كوني بلند شدي از شهر اومدي روستا ننت و به خر بدي و بري؟ من که از فحش ها و توهین های آقا امراله ناراحت شده بودم، گفتم: آقا امراله. اما قبل از این که حرفم رو بزنم، گفت: آقا امراله و كير خر. ببند دهنتو تا كيرمو نكردم توش كوس ننه. كيرم تو دهن خودتو همه كس و كارت بچه خوشگل. انگار بيشتر حرص كرده بود تا حشري باشه. بعدش گفت: كوني كيرمو بزار درت تا بهت بگم كون دادن يه بچه خوشگل شهری به يه مرد روستايي چه مزه ايه.
دلم می خواست همون موقع بلند شم و از پیشش برم. اما با فشاری که با کیرش به لای کونم داد، امکان بیرون اومدن از زیر اون هیکل گنده و قوی برام وجود نداشت. با بی میلی دستمو بردم پشتم و كيرشو گرفتم تو دستم. خودم داشتم كير يه نفر و واسه گاييده شدنم روي سوراخم تنظيم مي كردم و این می تونست احساسم رو در اون لحظه بهتر کنه. با قرار گرفتن کیرش کف دستم، كلفتي كيرش حس خيلي خوبي بهم داد. یه جورایی علیرغم همه توهین هایی که بهم کرد، بي تاب فرو رفتن كيرش توي كونم شده بودم. واسه اين كه ديوونش كنم گفتم: خيلي بزرگ و خشكه. گفت: خشک خشك مي كنمت تا این روز همیشه يادت بمونه. تا حالا چند نفر كردنت كوس كش؟ من دوباره ساکت شدم. زد تو سرم و گفت: بگو چند نفر كردنت؟ گفتم: دو سه نفر. گفت: مادر كوني به من دورغ نگو. اين كون آش و لاش شده. مگه ميشه يه بچه كوني اندازه تو رو فقط دو سه نفر کرده باشن و اين همه کونش گشاد شده باشه؟ من که فکر می کنم زن جنده هم اين قدر كونش كير نديده كه تو كير خوردي. بگو ببينم نکنه مامانت هم كونيه؟ يا هم كون ميده هم كوس؟ حتما آبجيت هم كونيه مثه خودت؟ پستوناش چقدره؟ پشت سر هم مي گفت و مي زد تو سرم. گير داد كه اندازه پستون مامنت چقدره؟ مجبور شدم با دست اندازش رو بهش نشون بدم. انگار منتظر همين بود. از رو بلند شد. لاي كونمو باز كرد. تفش رو انداخت وسط كونم و كيرش رو يراست فرستاد تو. بدون مكث با همه وجودش تو كونم تقه ميزد و فحشم مي داد. انگار يادش رفته بود كه اختلاف سنیمون چقدره و تحملم چقدر. مدام از لحظه ورود كير الاغش مي گفت و صحنه اي كه ديده بود. چند دقیقه ای با همه توانش تو كونم تقه مي زد و فحش می داد. انگار قرار نبود آبش رو بريزه و تمومش كنه. درد توی کونم پیچیده بود و دوست داشتم هر چه زودتر تمومش کنه و راحت بشم.
در حاليكه داشت صحنه كردن مامان منو تجسم مي كرد بلندم كرد و به پشت خوابوندم رو زمين. شلوارم و کامل از پام درآورد و پاهامو از هم باز كرد و گذاشتشون رو شونه هاش. کیرش و با دست رو سوراخم تنظیم کرد و بعد يه ضرب تا دسته فرووووش کرد توی كونم. ياد عبداله افتادم. آخه اونم اولين بار كه كونم گذاشت، از همين روش استفاده كرده بود. یه کم که گذشت دردم كمتر شد و یواش یواش لذت داشت جاش رو می گرفت. از اينكه امروز هم تونستم يه كير جديد رو تجربه كنم خوشحال بودم. خوشحالی بيشترم از اين جهت بود كه بعد از همه این ماجراها، ما از اين روستا ميريم و ديگه كسي نيست كه بهم گير بده و بخواد هم كونم و با كيرش پاره پاره كنه و هم من از ترس آبروم مجبور باشم بهش بدم. واسه همین كاملا در اختيارش بودم تا هر دوتامون کیف کنیم. كيرش رو كشيد بيرون و گذاشت بغل كير من. گفت: كس كش اندازه كيرت رو نگاه كن. ببين چقدر از كير من كوچيك تره. سر كيرش رو گذاشته بود زير تخمام و فشارشون مي داد. بعد دوباره كيرش رو هل داد تو سوراخمو افتاد روم. فکر کنم حدود نيم ساعت توي اين دوتا مدل منو گائيد. واقعا باید بگم منو نکرد، بلکه با همه وجودش گائیدم. به اندازه همه كونهايي كه داده بودم اين يه نفر بهم فحش و بد و بيراه گفت. توي همون حالت كه به قول خودش لنگام هوا بود، آبشو تو كونم خالي كرد و سوراخ تشنه ام رو سيراب كرد.
انگار نمي خواست بلند شه. هنوز كيرش توي كونم بود و قصد نداشت بكشتش بيرون. گير داده بود كه كي مامانت و مياري که من بكنمش. شورتش چه رنگيه؟ كوسش بزرگه يا كوچيكه؟ پشماي كوسش و ميزنه يا مو داره؟ كونش گندست؟ تا حالا ديدي به كسي كوس بده؟ آبجيت چطوره؟ بعدا مامانت و آبجيت رو بيار بكنمشون. من هم کمرم درد گرفته بود و هم پاهام خسته شده بودن. اما آقا امراله همينطوري پشت سر هم مي گفت. اونقدر تکرار کرد که دوباره كيرش تو كونم راست شد. بدون اينكه بزاره نفسي تازه كنم دوباره تقه زدنش رو شروع كرد. كونم كاملا گشاد شده بود. كير باد كردش به راحتي از كونم در ميومد و با كوچكترين فشاري راه خودش رو ميون سوراخ نرم و قرمزم پيدا مي كرد و تا خايه خودشو جا مي كرد. گفتن اين حرفها اونقدر حشريش كرده بود كه فكر مي كرد واقعا داره مامانم و يا خواهرم رو مي كنه. بعد هم آبش رو براي دومين بار با فشار ته كونم خالي كرد و نفس نفس زدناش بيخ گوشم حاكي از اين بود كه كون دادن امروزم تموم شده.
وقتی از روم بلند شد و داشت كير آويزونش رو پاك مي كرد گفت: يادت نره اين بار مامانتم واسم بيار بچه كوني. تو رو ميدم خرم بكنه. مامان جونتم خودم مي كنم. من بلند شدم و با يه دنيا احساس حقارت و خفگي از اين همه بي احترامي و توهين خودمو پاك كردم. شلوارم رو پوشيدم که برم. همون موقع آقا امراله يه دونه با لگد محكم زد در كونم. نمی دونم چرا باهام این رفتار رو می کرد. من که بهش کون داده بودم. تا دسته اون کیر کلفتش و تو سوراخ کوچولوم فرو کرده بود و دوبار تو کونم آبش رو خالی کرده بود. پس واسه چی منو می زد و بهم توهین می کرد! بغض کردم و یه کم نشستم تا هم درد لگدش بهتر بشه و هم بتونم یه کم حسم رو تغییر بدم. وقتی دید نشستم گفت: نکنه بازم دلت کیر می خواد؟ می خوای ببرمت زیر کیر خرم؟ ببین بچه خوشگل کونی، چند روز توی ده می مونی؟ الان دیگه نمی تونم کونت بذارم. اما تا وقتی توی ده هستین اگه هر روز نیایی و بهم كون ندي، میام از تو همون خونه فامیلتون می کشمت بیرون و می برمت تو طویله با یکی از دوستام جرت می دیم. اونم از اون کیر کلفتای ده هست و بلده چطوری پارت کنه. فهمیدی؟ می تونم یه کاری کنم که همه پسرا و مردای ده کونت بذارن و از کون سفیدت استفاده کنن. اما حالا زودتر از جلو چشمم گم شو تا دوباره لنگات رو ندادم هوا.
با هزار نفرت و سرخوردگی به خونه برگشتم. زن صاحب خونه تا منو دید پرسید: چرا امروز اینقدر دمقی؟ مادرم هم داشت نگاهم می کرد. پرسید چیزی شده؟ ناچارا مجبور شدم یه دروغ سر هم کنم و بگم. گفتم: سگای گله بهم حمله کردن و اگه چوپون ده نبود معلوم نبود چه بلایی سرم می آوردن. مادرم با نگرانی اومد جلو و شروع کرد به وارسی بدنم. گفت: گازت گرفتن؟ گفتم: نه فقط خیلی ترسیدم. توی این فاصله زن صاحب خونه برام شربت قند آورد و گفت: بخور تا حالت جا بیاد. طفلاک ها نمی دونستن اصلا سگی در کار نبوده. بلکه خود چوپون ده بود که تا جایی که در توانش بود کونم رو گائیده و بهم توهین کرده.
با بلایی که اون روز چوپون ده سرم آورد، ترجیح دادم فردا رو ديگه از خونه بيرون نرم. قصه لذت ها و غم هاي تابستونايي كه بر من گذشته بود، آخرش با اين لگد و اهانت ها، غمگين تر شده بود. چقدر بهتر می شد اگه اون رفتار رو باهام نمی کرد. بهم محبت می کرد و از این که خودم رو در اختیارش گذاشته بودم تشکر می کرد. شاید اگه این کار رو می کرد، فرداش رو هم می رفتم پیشش تا برای هر دوتامون یه خاطره لذت بخش باقی بمونه. یا به قول خودش می رفتم پیشش تا با اون دوستش که می گفت کون کنه و می تونه پارم کنه، با هم بکننم.
فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم و صبحانه خوردم، رفتم توی حیات. وقتی رفتم سمت طویله، نه از گوسفندا خبری بود و نه از الاغ. دست از پا دراز تر برگشتم توی خونه. از خانم صاحب خونه سراغ گوسفندا رو گرفتم. گفت: صبح زود همسایه اومده و با گوسفندای خودشون برده برای چرا. الاغ رو هم همون برده بود. خیلی حالم گرفته شد. اما اصلا حوصله بیرون رفتن از خونه رو نداشتم. همه روز رو توی خونه موندم و به اتفاق هایی که برام افتاده بود فکر می کرد.
با شروع یک روز دیگه، یه مقدار حالم بهتر شده بود و از اون فضای نارحت کننده فاصله گرفته بودم. بعد از خوردن صبحانه مادرم گفت: امروز بر می گردیم خونمون. بهتره وسایلت رو جمع کنی و آماده باشی. چه زود مسافرتمون تموم شد. پیش خودم گفتم: اما من هنوز دلم می خواد اینجا بمونم. در واقع دوست داشتم یه شب دیگه بمونم و این بار دیگه به هر شکلی شده بذارم الاغ صاحب خونه آبش رو تو کونم خالی کنه. خیلی الم گرفته شد. دلم نمی خواست برم پیش چوپون ده و یبار دیگه بهش کون بدم. اما حال و هوای ده یه طوری بود که دوست داشتم بازم زیر کیر برم. از خونه زدم بیرون و رفتم توی ده گشتی بزنم. قبلا از بالای کوه منظره ده رو دیده بودم. حالا از توی کوچه های خاکی و کوچه باغ هایی که پر بود از درختای میوه داشتم عبور می کردم. کاش صاحب خونه پسر داشت و منو همراهی می کرد. از توی یکی از کوچه باغ ها که میگذشتم، دو تا پسر از روبروم می اومدن. با دیدن من یکیشون پرسید: تازه اومدین ده؟ گفتم: نه. ما اینجا مهمونیم. اومدم یه چرخی توی ده بزنم. آفتاب پوست اون دو تا پسر رو که از من بزرگ تر بودن سوزونده بود. واسه همین از سفیدی پوست من تعجب کرده بودن و گفتن: تو چقدر پوستت سفیده. بعد هر سه تایی با هم زدیم زیر خنده. یکیشون گفت: دوس داری ما هم باهات بیاییم و با هم چرخی بزنیم؟ من که از خدام بود بلافاصله گفتم بله و هر سه نفر باهم راه افتادیم. هر از گاهی اون دو تا به هم یه چیزی می گفتن و با هم می زدن زیر خنده. یه چند جایی رو بهم نشون دادن و پیشنهاد دادن بریم یه جایی و یه کم استراحت کنیم. با موافقت من، اونها منو بردن یه جای خلوت و دنج که یه نهر کوچولو هم جاری بود. چندتا سیب از درخت کندن و برام آوردن. من بلند شدم و سیبم رو توی همون آب شستم و پیش اونها برگشتم. دوتایی زدن زیر خنده. پرسیدم چرا می خندین؟ گفتن: مگه سیبی که از درخت می کنی رو می شورن؟ سیب رو باید همینطوری گاز زد و خورد و بعد دوتایی سیب هاشون رو گاز زدن و از خودشون صدایی که معنی لذیذ بودن رو می داد درآوردن. وقتی می خواستم بشینم، بین خودشون جا باز کردن و گفتن: تو مهمونی. بیا اینجا بشین. همین طور که با هم حرف می زدیم و می خندیدم، یکیشون مدام پای خودش رو به رونم می مالید و هی دستش رو می کشید روی پام. من یه کم خودمو جمع کردم. اما اون همچنان کار خودشو می کرد. بعد از دوستام توی شهر سوال کردن و این که با هم چه بازی هایی می کنیم. بعد پیشنهاد دادن که با هم قایم موشک بازی کنیم. یاد قایم موشک بازی های خودمون توی محل افتادم که از اول بازی تا آخرش من توی ساختمونای نیمه کاره، زیر عبداله و امیر بودم و در حالیکه بقیه بچه ها بازی می کردن و خوش می گذروندن، من کون می دادم و صدام در نمی اومد.
تقریبا مطمئن شده بودم که واسم نقشه کشیدن و آوردنم به این جای خلوت توی ده، با قصد بوده. وقتی قبول کردم که با هم بازی کنیم، هر دوتاشون خیلی خوشحال شدن. اول اونی که مدام پاشو به من می مالوند سر گذاشت و من و اون دوستش که اسمش عزت بود رفتیم قایم شدیم. دور بعد من و اصغر با هم رفتیم قایم شدیم. اصغر منو برد پشت یه دیوار نیمه ای و گفت: اینجا نمی تونه پیدامون کنه. بخواب رو زمین که نبینتمون. دوتایی بغل هم روی زمین لای علف ها خوابیدیم. من عزت رو نمی دیدم. فقط صدای راه رفتنش لای علف ها رو می شنیدم. در همون حال اصغر دستش رو گذاشت روی کونم و بهم اشاره کرد که هیچی نگم تا عزت ما رو پیدا نکنه. بعد بهم اشاره کرد که حالا بلند شو و با هم به سمت جایی که عزت چشم گذاشته بود بدویم. موقعی که بلند شدیم احساس کردم جلوی شلوار اصغر باد کرده. به روی خودم نیاوردم. چون دوستش نتونسته بود ما رو پیدا کنه، مجبور بود دوباره چشم بزاره.
اصغر دوباره دست منو گرفت و برد همون جای قبلی. همه حواسم به جلوی شلوار اصغر بود. وقتی رسیدیم، اشاره کرد که بخواب روی زمین. به محض این که خوابیدم، اصغر به جای این که مثل دفعه قبل بخوابه کنارم، خوابید روم و بدون معطلی خودشو روم بالا پایین می کرد. گفتم: چیکار داری می کنی؟ گفت: ساکت باش پیدامون می کنه. گفتم: آخه رو من خوابیدی. گفت: یه دقیقه ساکت باش. یه کم کونم رو با دستش مالوند و دوباره کیرش رو از روی شلوار لای کونم جا داد و زیر گوشم گفت: شما بچه شهری ها عجب کونی دارین. می ذاری بکنمت؟ خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم: یعنی چی؟ گفت: اگه قول بدی صدات در نیاد الان بهت نشون می دم. با سر گفتم: باشه. از روم رفت کنار و کیرش رو از شلوارش کشید بیرون و گفت: اینو ببین. اصلا با کیر آقا امراله قابل قیاس نبود. بعد از مدتها دوباره داشتم کیر یه پسر می دیدم نه کیر یه مرد. هر چند از کیر خودم بزرگتر بود، اما در مقایسه با کیرهایی که دیده بودم، به چشمم نمی آمد. اما از هیچی بهتر بود. دیگه حواسم پیش عزت نبود. هر چند اگه هم می رسید ترسی نداشتم. من که عادت داشتم به این که چند نفر جلوی هم منو بکنن. همونم شد. اصغر گفت: بگیرش توی دستت. وقتی داشتم با کیر اصغر بازی می کردم، عزت اومد بالا سرمون و گفت: دارین چکار می کنین؟ من فوری دستم رو از روی کیر اصغر کشیدم و خودم رو زدم به اون راه. اصغر گفت: بشین بابا. تمومه. اونجا فهمیدیم که حدسم اشتباه نبوده و قایم موشک بازی برنامه ای بوده تا بتونن منو راضی کنن که بهشون کون بدم. عزت رو کرد به منو گفت: می ذاری بکنیمت؟ اصغر دوباره گفت: آره بابا. کون خیلی نرمی داره. تا عزت کیرش رو از توی شورتش کشید بیرون، اصغر شلوار و شورتم رو کشید پایین. بعد یه تف زد به کیرش و خوابید روم. به محض این که کیرش رو سوراخم گذاشت، با یه فشار همه کیرش فرو رفت تو کونم. اصغر که باورش نمی شد کیرش تا ته تو کونمه ازم پرسید: قبلا کون دادی؟ عزت پرسید: چطور مگه؟ اصغر گفت: کیرم تا ته رفت بهش آخ هم نگفت. عزت گفت: بلند شو ببینم. وقتی اصغر از روم بلند شد، عزت دست انداخت لای کونم و لپاش رو از هم باز کرد. با دیدن سوراخ سرخم یه سوتی زد و گفت: بله. طرف تهش باد می ده. بعد رو کرد به منو گفت: بچه محلاتون با کون سفیدت صفا می کنن دیگه. درسته؟ من دیگه چیزی واسه پنهون کردن نداشتم. باید از این موقعیت استفاده می کردم. واسه همین گفتم: بله. اصغر دوباره خوابید روم و بعد از فرو کردن کیرش تو کونم گفت: کونت رو قیف کن بهمون حال بده. من که منظورش رو نفهمیده بودم با تعجب پرسیدم: چکار کنم؟! عزت گفت: قیف کن. یعنی پاهات و بچسبون به هم و کونت سفت کن تا کیرمون راحت نره تو سوراخت. این طوری تنگ تر می شی. با چندتا عقب جلو کردن اصغر تو کونم که به قول خودشون قیف کرده بودم واسشون، آبش اومد و از روم بلند شد. بلافاصله عزت روم خوابید و شروع کرد به تلنبه زدن تو کونم. اصغر گفت: اینو باید امراله بکنه. واسه کون این بچه شهری فقط کیر کلفت امراله به درد می خوره. با شنیدن اسم امراله، یه ترسی به جونم افتاد که نکنه الان منو ببرن پیشش و اون بهشون بگه دو روز گذشته چه اتفاق هایی برام افتاده. واسه این که مطمئن بشم پرسیدم: امراله کیه؟ اصغر گفت: چوپون ده. از اون کون کنای حرفه ای. خیلی ها رو کرده. عاشق کونای سفید مثه مال تو. کیرش از بس کلفته جرت می ده. می خوای ببریمت پیشش؟ در حالیکه عزت سرعت تلنبه زدنش رو تو کونم زیاد کرده بود، یک دفعه کییییرش رو چسبوند ته کونم و آبش ریخت تو سوراخم. بعد از این که از روم بلند شد گفت: یه چند دقیقه دیگه بمونیم همین جا. گفتم: واسه چی؟ گفت: می خوام یبار دیگه بکنمت. کونت خیلی سفید و داغه. من که از پیشنهادی که داده بودن ترسیده بودم و از طرفی می بایست زودتر می رفتم خونه و وسایلم رو جمع می کردم، گفتم: الان نمی شه. من اید برم خونه. اگه بعدظهر تونستم، بازم میام همین جا.اون دوتا هم قبول کردن و با هم یه مسیری رو اومدیم سمت خونه و بعد، اون دو تا ازم جدا شدن و منم تنهایی برگشتم خونه. اونقدر برام عادی شده بود که انگار نه انگار توی باغ های روستا دو تا پسر برده بودنم و ترتیبم رو داده بودن. جز چند قطره آب که تو کونم خالی شده بود، دیگه چیزی از اون کون دادن نفهمیده بودم.
فرداش بابام اومد ده و با هم برگشتیم تهران. عجب ده با برکت و با صفایی بود. توی اون چند روز، سه نفر کردنم و بعد از مدت ها کونم دوباره مزه کیر و طعم آب منی رو چشید. علاوه بر اون خاطره کردنم توسط گوسفند و الاغ آقا امراله هم برام خاطره ای شد که هنوزم از یادآوریش لذت می برم. اما رفتاری که آقا امراله باهام کرد، برام بسیار غمگین کننده بود. طوری که کون دادن به خودش، اصغر و عزت رو برام کم رنگ کرد. تنها حس خوبی که از كرده شدنم باقی مونده بود، همونی بود که توسط اون دو تا حيوان کرده شدم. جایی که نه توهين بود، نه تحقير و نه تهدید.
     
  ویرایش شده توسط: nicenightgay   
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
شروع دوباره سکس های من با غریبه ها
مني كه خودم رو عادت داده بودم به فرو كردن چيزهاي گوناگون تو كونم، حالا دوباره كونم خارش كير گرفته بود. دوباره مزه دادن به كير رو چشیده بودم. درسته وقتي چيزي غير از كير رو مي كني تو كونت اختيار و ميزان فشار و مقدار دخولش با خودته و بابتش كسي هم تحقيرت نمي كنه. اما لحظه اولي كه كير ميره تو كونت، درد و مزش فوق العادست. اینو فقط کونی ها می فهمن. علاوه بر این، كير، داغي و نرمي اي داره كه ابزار و وسايل دیگه نداره. بدتر از همه اينه كه اونها آب مني ندارن. چيزي كه من با اولين كون دادن هام تجربش كردم و حسابي بهم حال داد. به طوري كه گاهي فقط كون مي دادم تا توی کونم رو با آبشون پر کنم و بزارم از خالی کردن آبشون تو سوراخم لذت ببرن.
مدتي مي شد كه از كون دادنم توي روستا گذشته بود و ديگه فرو كردن خيار و بادمجون و شيشه نوشابه و پای عروسک و ... بهم خيلي حال نمي داد. از طرفي دیگه خیلی از بچه محل هامون از اونجا رفته بودن و آدمای جدید جاشون رو گرفته بودن و ديگه دوس نداشتم دوباره توي محل آوازه كوني بودنم بپيچه. از قدیمی ها فقط یه داود مونده بود که اونم خیلی نمی دیدمش.
یه شبایی وسوسه کیر دیوونم می کرد. چشام رو که می بستم کیر الاغ آقا امراله میومد جلو چشمم. درازی و کلفتیش دلم رو به تب و تاب می انداخت و کونم واسه اون همه آبی که ازش خالی می شد دل دل می کرد. یاد کیر گوسفندش می افتادم که چطور با دو سه تا ضربه کیرش رو تا ته تو کونم فرو کرد و به سوراخم آب داد. یاد کیر الاغ صاحب خونه می افتادم که چطوری توی طویله رفتم زیر شکمش و خودم رو بهش سپردم تا اون کیییییر گنده ش رو تا نصف بهم فرو کنه. خاطراتش برام تموم نمی شد. هر شب به یادشون می خوابیدم و تا نصف شب کیر کوچولوم رو لای پاهام می مالیدم تا یه کم از هوسی که کرده بودم رو کم کنه. با خودم می گفتم کاشکی خونمون روستا بود و من هر روز توی کوه و دشت می رفتم زیر کیر آقا امراله و حسابی با اون کیر وحشی و کلفتش بهم تلنبه می زد و جلوی گله گوسفنداش، لنگام و می ذاشت رو شونه هاش و تا خایه بهم فرو می کرد. دیگه کیر اون دو تا پسر روستایی خیلی به چشمم نمی اومد. اما همین که برای کردنم نقشه کشیده بودن و بردنم یه جای خلوت و تقمو زدن برام خاطره انگیز بود. هیچ چیز مثه سر بزرگ کیر الاغه که از کونم بیرون اومد و شروع کرد به آب پاشی کردن، کلافه ام نمی کرد.
اما به دلایلی که قبلا گفتم دلم نمی خواست تا دوباره اسیر دست هوس بازی بچه های محلمون بشم. واسه همین تصمیم گرفتم کون دادنم رو توی محله های غریبه ادامه بدم تا آبروم کمتر در خطر باشه. گاهي نزدیک غروب که می شد، از خونه مي زدم بيرون می رفتم محله های دیگه. بيشتر توي جاهاي خلوت و غريبه تر قدم ميزدم تا اگه كسي بخواد بكنتم مشكلي نباشه. معمولا بچه بازها هم تو همين جاهاي خلوت تردد داشتند و این کارم و راحت تر می کرد. يه روز نزديك غروب از یه كوچه خلوتي كه رد می شدم، دو سه تا ساختمون نيمه كاره توجهم رو جلب کرد. این جا می تونست برام یه مکان جدید و دور از چشم آدمایی باشه که از اون جا عبور می کردن. يه چند بار کوچه رو رفتم و برگشتم. سر کوچه دو تا پسر بزرگ تر که متوجه رفت و آمد من شدند، اومدند جلو. وقتي بهم رسيدن يه نگاهي كردن و با حالت دعوا گفتن: بچه اينجا چي مي خواي؟ نبايد فرصت رو از دست مي دادم. مهم نبود چه سني دارن و چه شكلين. جواب دادم: هيچي، چیزی نمی خوام. گفتن: چند بار ديديم از اينجا رد شدي نگاه اون خونه های اونطرف انداختی. دنبال كسي یا چیزی مي گردي؟ بچه كدوم محلي؟ آدرس يه محل الكي دادم. بعد پرسیدن: پس چرا هي ميري و بر مي گردي؟ گفتم: روم نمیشه بگم آخه دستشويي دارم. اما نمي دونم كجا برم. یکیشون با خنده گفت: برو تو اين ساختمون نيمه كاره. یه کم این پا و اون پا کردم. اون یکی گفت: خوب چرا نمی ری؟ گفتم: آخه تاريكه مي ترسم برم داخلش. توی این فاصله یه آقا و خانم از کنارمون رد شدند و رفتن. نفر اول پرسید: چند سالته؟ وقتی سنم رو گفتم اون يكي گفت: راس میگی هنوز کوچولویی. خوب بيا ما ميبريمت داخل ساختمون جيشت رو بكن و برو. گفتم باشه. يكيشون كه به نظر بزرگ تر بود با من اومد تو ساختمون و اون يكي جلوي ساختمون ايستاد. اوني كه با من اومد، يه راست بردم توي زيرزمين خونه. گفت دستشوييش اينجاست. من رفتم جایی که گفته بود. اما از دستشویی خبری نبود. گفتم: اینجا دستشویی نیست. اومد جلو و گفت: راست می گی. حتما اونطرفه. چون تاريك بود گفت: دستت رو بده به من نخوري زمين. دستم رو که گرفت، يه كم مالیدش و گفت: دستت چقدر نرمه. مثل دست دخترا مي مونه. صورتت هم خيلي خوشگله. می دونستی؟ رسیدیم به چندتا کیسه گچ و سیمان که روی هم گذاشته بودنشون. گفت: برو پشت اون کیسه ها کارت رو بکن. وقتی رفتم پشت کیسه ها دیدم داره نگاه می کنه. هرچند که تاریک بود و خیلی چیزی معلوم نبود، اما بهش گفتم: برگرد. منو نگاه نکن. دل توی دلم نبود. نكنه بذاره بره. دیگه معطل نکردم. پشتم رو بهش کردم و شلوار و شورتم رو با صدا کشیدم پایین. یک دفعه دیدم یه دست رفت لای کونم. کونم رو جمع کردم و گفتم: داری چکار می کنی؟ همونطور که دستش لای کونم بود و با ولع انگشتش رو لای قاچ کونم می کشید و از روی سوراخ کونم عبور می داد گفت: جوووووون چه کونی نرمی داری. راستشو بگو ببینم كوني هستي؟ دوس داري بكنمت؟ گفتم: برگرديم بيرون جیش ندارم. مي خوام برم خونمون. گفت: نترس عزیزم زود تمومش می کنم يه دقيقه صبر كنی همه چیز حله. گفتم: چی چی رو حله بزار برم. اما دوس داشتم توجه نكنه و منو همونجا پشت کیسه های گچ بگاد. در حالی که آب دهنش رو قورت می داد، گفت: نترس كيرم بزرگ نيست. ببين. زيپش رو كشيد پايين. كيرش رو از توي شورتش كشيد بيرون و گفت: بگيرش تو دستت. ببين بزرگ نيست. مردد بودم. دوس داشتم كيرش اونقدر بزرگ باشه که بعد از چند روز بی کیری حسابی عطش کونم رو بخوابونه. آروم كيرش رو گرفتم تو دستم. خيلي نرم بود و سرش دل دل مي كرد. گفت: يه كم فشارش بده. براش فشار دادم. گفت: دوس داري امتحانش كني؟ گفتم: نه. مي خوام برم. گفت: زود تموم مي شه. گفتم: نه. اون كه حسابي حشري شده بود و بوي يه كون نرم به كيرش خورده بود، حاضر نبود کوتاه بیاد و از کردنم بگذره. وقتي ديد مي خوام برگردم، از پشت بغلم كرد و به زور چسبوندم به ديوار. محكم كونم رو مي مالوند و مي گفت: زود تموم ميشه. واسه این که حشری ترش کنم، به هوای اینکه می خوام از خودم دورش کنم، هی کونم رو میدادم عقب و می چسبوندم به کییییرش. تو همين حال اون يكي دوستش هم اومد توی زیر زمین و گفت: دارین چيكار مي كنين؟ چقدر طولش دادین. گفتم: به رفیقت بگو ولم كنه. وقتی دید شلوارم پایینه و کونم تو دست رفیقش گفت: مگه آدم عاقل كون يه بچه خوشگل كه خودش دنبال كير اومده رو ول مي كنه. امشب باید به اين كون قلنبت يه حال اساسي بديم. گفتم: نميدم. گفت: فعلا که کونت تو مشت رفیق منه. اگه نخواهی بدی هم به زور مادرت رو ميگاييم. بعد دستامو گرفت و اون يكي شلوار و شورتم و تا زانوهام كشيد پايين و دولام كرد. بعد با يه تف كيرش رو كشيد لاي كونم و به راحتي سوراخ كونم رو فتح كرد. كيرش معمولي بود. اما اونقد داغ بود حشری که مثه یه تیکه چوب سفت شده بود. وقتی شکمش چسبید به کون و کمرم، دستش رو برد لای کونم تا مطمئن بشه کیییرش تو سوراخمه. بعد به رفيقش گفت: ديدي گفتم كونيه. کییییرم تا ته توشه، اما یه آخ هم نگفت. تند تند مي كرد و نفس نفس ميزد. گهگاه از بیرون ساختمون صدای عبور و مرور آدم ها می اومد که تند تند راه می رفتن و معلوم بود که برای رسیدن به خونشون عجله دارن. غافل از این که چند قدم اون طرف تر پشت دیوارای یه ساختمون نیمه کاره، دو تا پسر یه پسر دیگه رو توی زیر زمین تاریک خفت کردن و دارن از کون می کننش. تو این افکار بودم که پسر اولیه یهو با فشار آبش رو تو كونم خالي كرد و كيرش رو كشيد بيرون. بعد دوستش اومد پشتم و محكم زد رو كونم. پاهام رو از هم باز كرد و بدون اين كه به كيرش تف بزنه يه راست فرستادش تو سوراخم. از كير رفيقش كلفت تر بود. ولي براي من عادي بود. دستش رو آورده بود جلو و همزمان با تقه زدنش، كيرم رو مي مالوند. کیرم راست نشده بود. بعد به كوچيكي كيرم خنديد. در حالي كه كيرش رو با قدرت تو كونم مي كوبيد گفت: يه كم جق بزن كيرت بزرگ بشه. بعدش دو دستي كمرم رو محكم گرفت و گفت: خم شو جلو. اونقدر تند تند كمر مي زد و كيرش رو محكم تو كونم فشار مي داد كه دلم درد گرفته بود. بهش گفتم: یه کم صبر کن دردم گرفته. در حاليكه داشت ضربه هاي آخرش رو ميزد واسه خالي كردن آبش تو كونم، گفت: زر نزن مادر جنده الان می خوام سيرابت كنم. گفتم: دلم درد گرفته يعني چي سيرابم مي كني. اون كه حسابي حشري شده بود، كيیییییییییرش را تا ته تو كونم فشار داد و آبشششششش رو ريخت تووووووووش. اوووووووووففففف چه حالی بهم داد. با ریخته شدن آبش تو کونم، احساس کردم پاهام شل شده. يه كم کییییرش رو تو کونم نگه داشت و گفت: فهميدي چطوري سيرابت مي كنم؟ يعني همه آب كيرم و توي اون كون گشادت خالي مي كنم تا زير خواب كيرم بشي. بعد كيرش رو از سوراخم کشید بیرون و در حالیکه داشتن راجع به کون من صحبت می کردن، با هم از زیر زمین رفتن بيرون. تو كونم پر از آب مني بود. يه كم خودمو انگشت كردم و سوراخم رو مالوندم. از اينكه تونسته بودم دوباره كون بدم خوشحال بودم. هنوز كونم داشت دل دل مي كرد و كيیییییییر مي خواست. دوست داشتم دوباره يكي مثل نجيب بياد توی ساختمون و مچم رو بگیره و تو همون حالت با كير كلفتش كونمو بگاد. خودم رو تميز كردم و چند دقيقه صبر كردم شايد دوباره برگردن. آخه هنوز كووووووونم كيییییییییر مي خواست. كردنم توسط دو نفرشون پنج دقيقه هم نشد. وقتي ديدم دیگه خبري ازشون نيست، از ساختمون زدم بيرون. يه كم جلوي ساختمون ايستادم تا شايد يكي ديگه برسه و براي بار سوم ببرتم زير كيرش. يا شايد اون دو نفر دوباره هوس كون كنند و برگردن ببين هنوز منتظر كيرم. اما از كسي خبري نبود. پام به سمت خونه نمی رفت. انگار معتاد كير شده بودم. اونم كير غريبه ها. اوايل كون دادنم، فقط با پسراي محل خودمون مي رفتم. چون آشنا بودن و نمي ترسيدم ازشون. اما الان دوس داشتم فقط كير غريبه ها كونم رو فتح كنه.
نااميدانه داشتم بر مي گشتم سمت خونه كه یه نفر از پشت صدام كرد. برگشتم اما كسي رو نديدم. دوباره راه افتادم. اما بازم صدام كرد: هي پسر صبر كنم كارت دارم. صداي يه آقا بود كه از پشت پنجره خونشون صدام کرده بود. ايستادم تا بينم چی می گه. در خونشون رو باز كرد و گفت: بيا جلو. يه آقاي تقریبا 50 ساله بود فكر كنم. رفتم جلو. سلام كردم. گفت چند سالته؟ گفتم: چطور مگه؟ گفت: توي اون ساختمونه چي مي خواستي؟ گفتم: هي چي. گفت: پس اون دوتا پسره واسه چی بردنت اون تو؟ جا خوردم و جوابی نداشتم که بدم. وقتی سکوتم رو دید گفت: من که می دونم اون تو باهات چکار کردن. حالا اگه كير مي خواي بيا تو. دوباره جا خوردم. گفتم: من جاي پسرت هستم. گفت: زر نزن. ديدم با اون دو نفر چطوري رفتي تو ساختمون و وقتی دوتایی تنها برگشتن داشتن راجع به کون تو حرف می زدن. حالا هم اگه كير مي خواي زود بيا تو. تا زنم بر نگشته، كارت رو راه بندازم. ته دلم خوشحال شده بودم كه امشب سه تا كير نصيبم شده. از طرفي اونقدر عطش كير و آب مني داشتم كه خودم راه افتاده بودم توي محله هاي خلوت تا يكي پيدا بشه و تقم رو بزنه.
هنوز مردد بودم. آخه فکر کنم بار اولم بود كه يه مرد متاهل و سن دار مي خواست بكنتم. خودش دستمو گرفت و كشيد تو خونشون. در رو بست و در حاليكه از پشت بغلم كرد، منو رو كيرش بلند كرد و برد سمت زير زمينشون. راست شدن كيرش رو روي كونم حس مي كردم. منو برد انتهاي زير زمين. جاييكه يه مقدار وسيله اونجا بود. از روشون يه پتو برداشت و انداخت رو زمين. گفت: اگه كير مي خواي زود قنبل كن تا زنم نيومده. جلوش خم شدم تا شلوارم رو بكشم پايين. گفت: نه دوس دارم خودم كونت رو لخت کنم. زانو زدم و جلوش قنبل كردم. گفت: سرت رو بزار رو زمين. بر هم نگرد. شلوار و شورتم رو كه كشيد پايين، بوي آب مني دو نفر قبلي پيچيد توي زيرزمين. زير لب داشت يه چيزايي مي گفت. اما من همه حواسم پيش اين بود كه از لاي پام كيرش رو ببينم. اولين چيزي كه ديدم تخماي بزرگش بود كه آويزون شده بود. بعد سر كیییییيرش رو روي كونم حس كردم. یه کم با کلفتی کیرش روی لپای کونم ضربه زد و بعد گفت: دستات رو بيار عقب و لاچ كونت رو برام باز كن. مثه یه بچه حرف گوش کن تا اونجا که می شد لای کونمو براش باز كردم. صداي نفس نفس زدنش به خاطر ديدن يه كون سفيد و كوچولو و آماده گائيده شدن حكايت از حشري شدنش مي داد. يه كم سر كيرش رو روي سوراخم مالوند. جونم به لبم رسيده بود. كونم رو هي مي دادم عقب تا كيرش بره تو كونم. ديگه دست خودم نبود. وقتي ديد اينقدر حشري شدم، هي كيرش رو مي كشيد عقب و تشنه ترم مي كرد. با ناله و التماس بهش گفتم: بككككككننننن دييييييگه. اينو كه گفتم انگار منتظر همین بود و با يه فشار محكم و ضربه ناگهاني كونم رو فتح كرد و روم سوار شد. كيرش رو كامل تا ته مي كرد تو و كامل درش مي آورد و دوباره فرو مي كرد. با هر بار تلنبه تو كونم يه مقدار از آب مني قبلي ها مي اومد بيرون. بعد از پنج شش دقيقه كه روي كونم سوار بود، با دوتا دستاش كمرم رو محكم گرفت و شدت ضربه هاش رو بيشتر كرد. در لحظه فوران آب مني يه مرد پنجاه ساله حرفه اي قرار داشتم. كسي كه تونسته بود واسه اولين بار التماس منو واسه گائيده شدنم در بياره. توي اوج لذت بودم كه كمرم رو محكم تر گرفت و با صداي آخ آخش كيیییییییرش رو تا ته فرو كرد و آب داغششششش رو با فشار تو كوووووونم تخليه كرد. آخرين ضربه ها رو هم زد و بعد در حالیکه هنوز روم سوار بود و نفس نفس می زد كيرش رو که دیگه تو کونم خوابيده بود، از سوراخم كشيد بيرون. باقي قطره هاش رو هم رو سوراخم چكوند و گفت: تا حالا کسی اينقدر آب مني تو كونت ريخته بود؟ مي خواستم بگم كه آب مني گوسفند و الاغ خيلي از تو بيشتره. اما بعد از سه بار گائيده شدن ديگه زانوهام و كمرم جون نداشت. واسه همين فقط گفتم: آبت خيلي زياد و داغه. گفت: معلومه آب کیییر زیاد دوس داری. با آبم چيكار مي كني بچه کونی؟ گفتم: مي رم خونه و حسابي به كونم و تخمام و دودولم مي مالمش. دستمالي كه كيرش رو باهاش پاك كرده بود رو گرفتم و لاي قاچ كونم گذاشتم تا شورتم خيس نشه و بتونم توي خونه با آب هايي كه تو كونم جمع كرده بودم يه چيزي رو تو سوراخم فرو كنم و حالم رو تكميل كنم. موقع رفتن بهم گفت: من جوونیام خیلی پسر کردم و کونشون گذاشتم. الحق که کون تو یه چیز دیگه است. هر وقت كير خواستي بيا تو همين كوچه. اگه موقعيت خوب بود دوباره مي كنمت.
وقتی برگشتم خونه یه راست رفتم توی دستشویی. مشتم رو زیر سوراخم گرفتم و آب منی هایی که تو کونم ریخته شده بود رو توی مشتم خالی کردم. با لذت تموم به سوراخم و تخمام می مالیدمشون و کیرم رو حسابی باهشون ماساژ می دادم. توی دستشویی پر از بوی آب منی شده بود.
شب موقع خواب حس خیلی خوبی داشتم و در حالیکه داشتم اسم یکی یکی اونایی که کرده بودنم رو با خودم تکرار می کردم، اسم این سه نفر رو هم که سر شب کردنم و حتی نمی دونستم اسمشون چیه به لیست بکن هام اضافه کردم.
     
  

 
سلام بر همراهان عزیز پیجم
مدتی هست که دیگه کسی برام پیغام نمی گذاره. نمی دونم علتش چیه. اما اگه خاطراتم رو نمی خونید و یا دیگه دوستشون ندارید، لطفا بهم بگید. برای نوشتن هر خاطره خیلی زمان می گذارم تا بتونم اکثر اون اتفاق هایی که افتاده رو به یاد بیارم و براتون تعریف کنم. گاهی توای زمان ها رو گم می کنم. اما سعیم اینه که از خوندن اون ها لذت ببرین.
بنابراین با نوشتن نظراتتون بهم انرژی بدین.
     
  

 
کون دادن به یه مرد کار بلد در زیرزمین یه ساختمون نیمه کاره
یکی از دلایلی که باعث می شد برای دادن به غریبه ها ترغیب بشم، فکرهای شبانه ای بود که موقع خواب به سراغم می آمد. بدون این که خودم متوجه بشم، به سمت تنوع طلبی پیش می رفتم. توی ذهنم بارها صحنه گائیده شدنم به دست آدمای مختلف رو مرور می کردم و با تک تک لحظه هاش سعی می کردم حسی که تو اون لحظه پیدا کرده بودم رو برای خودم بازسازی کنم. منتها این بازسازی با اون چیزی که واقعا اتفاق افتاده بود فرق می کرد. از این جهت که در این بازسازی، ابتکار عمل دست خودم بود و خودم به طرف می گفتم که چطوری منو بکنه و ازم لذت ببره و آبش رو تا ته تو کون کوچولوم خالی بکنه.
این فانتزی ذهنی در مورد سکس اخیرم با اون سه نفر در خونه نیمه کاره و زیرزمین اون مرد متاهل شدت بیشتری گرفته بود. نقطه برجسته اش زمانی بود که سعی می کردم به هوای خلاص کردن خودم از دست اون پسره، کون لختم رو به کیرش فشار بدم و همین باعث می شد دیگه نتونه از خیر گائیدن کونم بگذره. این که تونسته بودم به هوای جلب کمک آدمای بزرگ تر از خودم، اونا رو با خودم به محلی که فکر می کردم واسه گائیدن کونم مناسبه ببرم، برام یه نقطه عطف در ایجاد موقعیت های سکسی بود.
همه این تصورات و خیال پردازی های شبانه و تلفیق اون با اتفاقات واقعی اون روزی که کون داده بودم، منو برای انجام بیشتر و بیشترش ترغیب می کرد. به خصوص که تونسته بودم یه جای جدید و امن پیدا کنم که اونجا راحت به آدمایی که آماده کردنم بودن، حال بدم.
معمولا جمعه ها ساختمون هایی که کار بنایی داشتند، خالی از کارگر می شد. مگر این که مجتمعی در حال ساخت بود که نیاز به تجهیز کارگاه و حضور نگهبان و احتمالا کارگرهایی که یا افغان بودن و یا از شهرهای دیگه اومده بودن و شبها جایی برای موندن نداشتن، داشت. ساختمون جدیدی که پیدا کرده بودم، از اون دسته ساختمون هایی بود که جمعه ها خالی می شد. واسه رسیدن به جمعه بی تابی می کردم. دوست داشتم با رسیدن جمعه به همون محل برم و یبار دیگه شانس خودمو برای کون دادن به یه غریبه دیگه امتحان کنم. معمولا توی این کار موفق می شدم. چرا که هیچ کسی رو پیدا نمی کردی که بتونه از کون کوچیک و سفید یه پسر به سن من بگذره. خودم هم یه طوری رفتار می کردم که طرف فکر کنه مخمو زده و تونسته گولم بزنه و کونم بذاره. و این برام خیلی جذاب بود. تا قبل از اون همیشه آدما دنبال این بودن که به هر شکلی که شده منو ببرن و ترتیبم رو بدن و بعد برن واسه بچه محل ها و دوستاشون تعرف کنن که فلان پسر از فلان محله رو زدیم زمین. اما حالا این من بودم که دنبال یه موقعیت بودم که برم زیرشون و از داغی کیر و راه گرفتن آبش تو کونم کلی خاطره بسازم.
بالاخره جمعه رسید. عصر به هوای سر زدن به دوستام از خونه زدم بیرون و به سمت محلی که راجع بهش صحبت کردم، به راه افتادم. چند دقیقه بعد توی همون کوچه و نزدیک همون ساختمون نیمه کاره ایستاده بودم. یه کم محل رو برانداز کردم و وقتی مطمئن شدم کسی داخلش نیست، خیلی آروم و بی صدا واردش شدم. یه راست رفتم به سمت زیر زمین. یعنی جائیکه اون دو تا دوست دفعه قبل تقمو زده بودن. با دیدن جائیکه کون داده بودم، ناخودآگاه قلبم به تپش افتاده بود. همراه با تپش قلبم، احساس کردم سوراخ کونم هم به دل دل افتاده و هوس یه کیییر آب دار کرده. دستم به سمت کونم رفت و یه کم کونمو مالوندم. با این مالش کیییرم هم سیخ شد و اونم هوس کرده بود تا دوباره فرو رفتن یه کیر دیگه رو از زیر تخماش تو کونم ببینه. بوی شهوت پیچیده بود توی زیرزمین اون ساختمون نیمه کاره. صدای پای عبور چند نفر از توی کوچه منو به خودم آورد. نباید فرصت رو از دست می دادم. از ساختمون اومدم بیرون و نزدیک اونجا شروع به قدم زدن کردم. امیدوارم بودم که اون روز یه نفر جدید رو تجربه کنم. اما اگه کسی نبود، دوست داشتم باز هم اون دو نفر قبلی سر و کله شون پیدا بشه و دوباره ببرنم تو زیر زمین و ترتیبم رو بدن. یا این که اون آقاهه که در غیاب همسرش منو برد تو زیرزمینشون و کونم گذاشت، دوباره منو ببینه و ببرتم زیر کیرش.
تو این افکار بودم که دو سه نفر بهم نزدیک شدن. یه آقا به همراه دو تا پسرش. یه کم نگاهشون کردم. قطعا گزینه مناسبی برای هدفی که من داشتم نبودن. بعد از اون هم دو تا آقای مسن دیگه اومدن و عصا زنون از کنارم رد شدن. یکیشون شلوارش رو خیلی کشیده بود بالا و همین باعث شده بود تا برجستگی کیر و تخماش از روی شلوار معلوم بشه. یه فکر تازه به ذهنم رسید. فکر کردم وقتی می خوام کسی رو انتخاب کنم، اول به جلوی شلوارش نگاه کنم. اگه کیر بزرگی داشته باشه، حتما از روی شلوار مشخص می شه. این می تونه کارم رو برای سکس با حال با یه کییییر کلفت راحت تر بکنه. چند نفری اومدن و در حالی که من زیر چشمی به جلوی شلوارشون نگاه می کردم، با بی تفاوتی از کنارم گذشتن. یک ساعت از اومدنم به اون محل گذشته بود و هنوز نتونسته بودم موردی رو پیدا کنم. تا غروب آفتاب و تاریکی شب یک ساعت دیگه باقی مونده بود. دوست داشتم اینبار موقع دادن هوا روشن باشه تا بتونم هم کیر طرف رو ببینم و هم فرو کردنش تو کونم را دید بزنم.
در همین موقع یه آقایی از انتهای کوچه آهسته آهسته نزدیک شد. هر چی به جلوی شلوارش نگاه کردم، نتونستم برجستگی کیرش رو ببینم. داشتم بی خیالش می شدم که با صداش به خودم اومدم. اون مرد ازم پرسید: بچه جون به چی داری نگاه می کنی؟ جا خوردم و به من من افتادم. اون مرد دوباره گفت: ببینم چیزی می خوای؟ گفتم: نه. داشتم زمین رو نگاه می کردم. گفت: مگه چیزی گم کردی؟ یه کم راحت تر شده بودم. در حالیکه یه کم این پا و اون پا می کردم، در جوابش گفتم: نه گم نکردم. گفت: نکنه زیپم بازه؟ بعد دستش رو برد روی زیپش و از بسته بودنش مطمئن شد. دوباره پرسید: نگفتی چرا به زیپم نگاه می کردی. گفتم: به زیپ شما نگاه نمی کردم. گفت: چرا داری این پا و اون پا می کنی؟ نکنه جیش داری. انگار داشت همه چیز جور می شد. سرم رو انداختم پایین و با خجالت گفتم: بله. خنده ش گرفته بود و با همون خنده گفت: این که خجالت نداره. برو خونتون و توی دستشویی تون جیشت رو بکن. گفتم: خونمون اینجا نیست آخه. گفت خوب برو یه جای خلوت که کسی نیست جیشت رو بکن که نریزه توی شلوارت. بهش گفتم: اینجارو چندبار نگاه کردم، اما جایی پیدا نکردم. یه کم این طرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعد به ساختمون نیمه کاره اشاره کرد و گفت: می تونی بری اونجا. گفتم: می خواستم برم اونجا، اما منصرف شدم. آخه می ترسم تنها برم. گفت نترس پسر جون. من باهات میام. اگه کسی بود اجازه می گیرم که بری و کارت رو بکنی. اگه هم نبود که چه بهتر. اینو گفت و به سمت ساختمون نیمه کاره راه افتاد و به منم اشاره کرد که دنبالش برم. توی راه ازم پرسید: چند سالته؟ گفتم: 13. گفت: تو دیگه بزرگ شدی. نباید از چیزی بترسی. با هم وارد ساختمون شدیم. یکی دوبار صدا کرد که کسی توی ساختمون هست. اما وقتی جوابی نشنید رو کرد به منو گفت: خوب پسر جون من اینجا می مونم تا بری کارت رو بکنی و برگردی. اما من باز هم ایستادم. گفت: دیگه چیه؟ گفتم: نمی دونم کجا باید برم. اومد جلو. دستم رو گرفت و بردم داخل ساختمون. زیر لب با خودش گفت: چقدر این پسره دست و پا چلفتیه. یه کم این طرف و اونطرف رو نگاه کرد و گفت: بیا بریم پایین. شاید اونجا جایی برای دستشویی درست کرده باشن. با هم رفتیم به همون سمتی که هفته قبل دو نفر کرده بودنم. دوباره قلبم به تپش افتاده بود. همه چیز داشت خوب پیش می رفت. با دیدن یه کیر جدید و تجربه یه سکس جدید فاصله زیادی نداشتم. منتها باید یه طوری رفتار می کردم که اون مجبور بشه مخمو بزنه و به زعم خودش موفق بشه کونم بذاره.
وقتی به جایی رسیدیم که کیسه های گچ بود بهم گفت: برو پشت اونا. منم اینجا می ایستم که نترسی. من رفتم پشت کیسه ها که نهایتا تا کمرم رو می پوشوند. بعد در حالیکه داشتم شلوارم رو می کشیدم پایین، بهش گفتم: قول بده منو نگاه نکنی. اون که دید شلوار و شورتم رو تا زیر کونم کشیدم پایین و اون کون سفیدم رو در معرض دیدش قرار دادم، گفت: پسر جون مگه تو جیش نداری؟ پرسیدم: خوب چرا، چطور مگه؟ گفت: آخه واسه جیش کردن که نیاز نیست شلوار و شورتت رو در بیاری. بعد در حالیکه یواش یواش به سمت من می اومد گفت: باید زیپت رو بکشی پایین. شومبولت رو از لاش بیاری بیرون و جیش کنی. همینطور که نگاهش به کونم بود و انگار با دین کونم وسوسه شده بود،ادامه داد: نه این که کونت رو لخت کنی. بهش گفتم: من تا حالا اینطوری جیش نکردم. بلد هم نیستم. تقریبا نزدیکم رسیده بود. من پشتم بهش بود. حضورش رو پشت سرم حس کردم. واسه همین بهش گفتم: چرا اومدی اینور؟ من شلوار پام نیست. گفت: می خوام یادت بدم باید چکار کنی. بدون مقدمه دستش رو گذاشت روی گردی کونم و بلافاصله انگشتش رو برد لای چاک کونم و کشید رو سوراخم. با کشیده شدن انگشتش روی سوراخم، ناخودآگاه سوراخم یه لرزه ای کرد که اون آقاهه هم متوجه شد. واسه همین گفت: خوشت اومد؟ گفتم: از چی؟ دوباره انگشتش رو روی سوراخم کشید و گفت: از این کاری که کردم. خودمو به اون راه زدم و پرسیدم: کدوم کار؟ گفت: از انگشتی که روی سوراخ کونت کشیدم. گفتم: چرا باید خوشم بیاد؟ در حالیکه داشت با نوک انگشتش پی در پی سوراخم رو نوازش می کرد، گفت: چون وقتی انگشتم به سوراخت خورد، لرزشش رو حس کردم. بعد دستش رو آورد جلو و کیرم رو که راست شده بود رو لمس کرد و گفت: اوه اوه اینجا رو ببین. می بینم که دودولت هم حسابی قد کشیده. چقدر هم فسقلیه. تا اون لحظه به کیرم توجه نکرده بودم. آخه معمولا موقع دادن راست نمی کردم. همینطور که سرش رو بین انگشتاش گرفته بود و باهاش بازی بازی می کرد، گفت: ببین پسر جون، من فکر می کنم تو اصلا جیش نداری. گفتم: یعنی چی جیش ندارم. شما اومدی اینجا، دستت رو بدون اجازه من گذاشتی روی باسنم و هر کاری دوست داری رو داری انجام می دی، بعد انتظار داری من توی این شرایط بتونم جیش کنم؟ واسه این که منو تحت تاثیر قرار بده، یه کم به صداش حجم داد و در حالیکه سعی می کرد نوک انگشتش رو تو سوراخم فشار بده گفت: راستشو بگو. خوشت اومد سوراخت رو انگولی دادم؟ گفتم: انگولی دیگه چیه؟ انگشتش رو چند باری روس سوراخم کشید و سعی کرد یکی از اون ها رو بفرسته داخل سوراخم و گفت: به این کار می گن انگولی. بگو ببینم خوشت میاد انگولیت می کنم، نه؟ هیچ جوابی بهش ندادم. واقعیت این بود که از انگشت کردنم خوشم اومده بود. وقتی دید اعتراضی نمی کنم، با شدت بیشتری انگشتم می کرد و به قول خودش انگولیم می داد. وقتی یه بند انگشتش رو هول داد داخل سوراخم، پشت سرم گفت: جوووون. داخلش چه داااااغه. بعد پشت سرم نشست و با دستاش لپای کونم رو از هم باز کرد. با دیدن سوراخ کونم از نزدیک یه سوتی زد و روی سوراخم تف انداخت. دوباره انگشتش رو گذاشت روش و اینبار محکم تر فشار داد و تقریبا انگشتش رو کامل فرو کرد تو کونم. یه بار دیگه تف کرد لای کونم و بلند شد. گفتم: چکار داری می کنی؟ گفت: صبر کن الان می فهمی. بلافاصله از پشت سرم صدای پایین کیدن زیپ شلوار شنیدم. دل توی دلم نبود. هر صدایی که از پشت سرم می شنیدم، سعی می کردم حدس بزنم چه اتفاقی پشت سرم در شرف افتادنه. اون صحنه رو توی ذهنم مجسم می کردم و خودمو برای اتفاق بعدی آماده می کردم. با شنیدن صدای زیپ شلوارش تجسم کردم که الان داره زیپش رو پایین می کشه و در حالیکه از همچین فرصت نابی که گیرش اومده حسابی هیجان زده شده و پیش خودش داره فکر می کنه که قراره تا چند لحظه دیگه کیییییرش رو تا ته توی سوراخ صورتی و تنگم فرو کنه، آب دهنش رو قورت می ده و سعی می کنه خودش رو خونسرد نشون بده. اما همون موقع سر کیرش موقع درآوردن کیرش از توی شورتش زیر کش شورتش گیر کرده و در نمی آد. بالاخره موفق می شه. حالا کیرش رو درآورده و داره شورتش رو تا زیر خایه هاش پایین می کشه تا از تماس اندام های تناسلیش با کون لخت من به طور کامل لذت ببره. توی این تصویر سازی غرق شده بودم و که یه کم بعد، لای کونم داغی یه کییییییر شق شده رو حس کردم. دوباره سوراخم زیر داغی و نرمی سر کیییرش لرزید و قلبم توی سینه به شدت می زد. وقتی دید دوباره کونم زیر کیرش برای چندمین بار لرزید و تپش قلبم هم شدت گرفته، صورتش رو آورد جلو و بیخ گوشم گفت: دیدی خوشت اومده. دوباره سوراخ کونت لرزید. صداش بدجوری حشریم کرد. به هدفم رسیده بودم. یه کیر داغ و سفت لای کونم بود و تا چند لحظه دیگه قرار بود سوراخ کوچولوم رو فتح کنه.
با قرار گرفتن کییییرش لای کونم گفتم: وای این دیگه چیه؟ سوختم. دوباره بیخ گوشم گفت: نترس عزیزم. این کیرمه که گذاشتمش لای کون سفیدت. همونی که به خاطرش منو کشیدی تو زیرزمین این ساختمون خلوت و نیمه کاره. به خاطر این که بیشتر حشریش کنم، کونم رو به سمت کیرش به عقب هول دادم و با اعتراض گفتم: برو عقب. چی می گی واسه خودت. اصلا ولم کن. می خوام برم خونمون. اما با تفی که لای چاک کونم انداخته بود، کییییرش از روی سوراخم لیز خورد و رفت لای پام. با برخورد سر کیرش به زیر تخمای کوچولوم، گفت: جووووون. بازم کونتو به سمت کیییییرم هول بده. در همون حال که هنوز داشتم واسه عقب روندنش با فشار کونم به سمت کیرش تلاش می کردم، دستام رو گذاشتم روی کیسه کچ ها و به نوعی جلوش قنبل کردم تا عملیات گائیدن کونم رو شروع کنه. با دیدن این صحنه فهمید که دیگه کارم تمومه و در واقع با این حرکت چراغ سبز رو نشونش دادم و تسلیمش شدم و می تونه به راحتی کونم رو فتح کنه. از این فرصت استفاده کرد و آروم خزید روم و کیرش رو توی دستش گرفت و گذاشتش لای کونم گذاشت. جثه کوچیک من زیر هیکل مردونش گم شده بود. در همون حال که کیرش رو توی دستش گرفته بود، اونو لای کونم بالا و پایین می کشید و هر بار که از روی سوراخم ردش می کرد، یه فشار کوچولو به سوراخم وارد می کرد. با این کارش دیوونه ام کرده بود. از شل شدن کونم و حالتی که جلوش قنبل کرده بودم فهمیده بود دیگه طاقت ندارم. برای همین دوباره بیخ گوشم گفت: دوس داری بکنمت؟ و دوباره کیرشو کشید لای درز کونم. داشتم می سوختم. یواش یواش صدای نفس هام بلند شد و به گوشش رسید. این یعنی کاملا تسلیمت شدم و هر کاری که دوس داری باهام بکن.
داشت اذیتم می کرد تا بتونه هر طور که دلش می خواد منو بکنه. دوباره با زمزمه و صدای حشری در گوشم گفت: بکنمت؟ به آرومی و در حال نفس زدن گفتم: بکککککننن. دستش رو آورد جلوی دهنم و گفت: تف بده. حال می ده اون کون تنگ و کوچولوت رو با تف خودت جرررر بدم. تفم رو توی دهنم جمع کردم و با رضایت کامل کف دستش تف انداختم. با همون صدای حشری گفت: جووووووووون. تشنه کیییییری، نه؟ چقدر لاشی هستی تو که واسه کون دادن نقشه کشیدی منو بکشی اینجا و واسه گائیدن کونت، خودت تفش رو هم می دی. من که دیگه تحملم تموم شده بود و دوس داشتم هرچه زودتر اون کیر دااااااغش رو بهم بتپونه، کونم رو روی کیرش قر می دادم و بهش اعلام می کردم که زود باش دیگه کونم کییییییرتو می خواد. بزن بره تووووووشششششش. به محض این که این حرکت منو دید، کیییییرش رو تا خایه بهم فرو کرد. اونقدر دردم گرفت که با صدای بلند گفتم: آآآآآخخخخخخ و خودم رو از زیرش کشیدم بیرون و روی پام نشستم. انگار با ورود همه کییییرش، روده هام پاره شده بود. خیلی دردم گرفته بود. با اینکه عاشق اون درد اولیه اش بودم که کیر بی هوا و ناگهانی توم فرو بره، اما نمی دونم چرا این قدر از فرو رفتن کیییر این آقاهه دردم شدید بود.
من همیشه این جوری بودم. یعنی اون لحظه اول ورود کییییر به سوراخم، دردناک ترین لحظه سکسم بود. در همون حال اون لحظه بهترین لحظه سکسم هم بود. یعنی یه دفعه در اثر یک فشار شدید و ناگهانی، یه چیز کلفت وارد بدنم می شد و باعث ایجاد درد خیلی شدید در ناحیه سوراخم می شد. در عین حال این درد که چند لحظه طول می کشید تا به شرایط عادی برگرده، باعث لذت خیلی زیاد در شروع سکسم با آدمای مختلف می شد.
وقتی دید از شدن درد روی پاهام نشستم، اومد جلوم ایستاد. چشمم که به کیرش افتاد از تپلیش تعجب کردم. آخه هر چقدر به شلوارش دقت کردم هیچ برجستگی رو ندیده بودم که نظرم رو جلب کنه. اما حالا یه هیولای وحشی جلوم قد کشیده بود و داشت واسه گائیدن کونم بی تابی می کرد. آقاهه وقتی دید به کیییرش خیره شدم، در حالیکه کیر شق شده اش رو داشت جلوی چشمام می مالید گفت: بلند شو کس کش. بلند شو می خوام بکنمت. گفتم: صبر کن. جرر خوردم. گفت: تازه اولشه. هنوز که کاری نکردم. مونده تا به صورت واقعی جرت بدم. پاشو خار کسه. وقتی دید همچنان روی پام نشستم و بلند نمی شم، کیییرش رو آورد جلوی دهنم و گفت: وا کن دهنتو. کییییرم تو اون دهن کوچولوت بره، بچه کووووونی. گفتم: نه الان از کونم درش آوردی. اما بدون این که به حرفم گوش کنه، در حالیکه داشت سرش رو لبم می کشید گفت: خفه بابا، وا کن دهنتو تا جرش ندادم. در برابرش مقاومت می کردم. اما با یه دست پشت سرم رو گرفت و با دست دیگه اش کیییییرش رو به زور می مالید روی لبام و صورتم. بعد با همه توانش کیرش رو فشار می داد تو دهنم. سرم رو از دستش رها کردم و گفتم: باشه صبر کن الان بلند می شم. گفت: واسه چی بلند می شی؟ گفتم: واسه این که منو بکنی. گفت: باید اول کیرم و با آب دهنت خیس کنی. همچین که داشتم تفم رو برای انداختن روی کیرش آماده می کردم، یه دفعه کییییرش رو کرد تو دهنم و سرم رو محکم با دستاش نگه داشت که نتونم کیرش رو از دهنم خارج کنم. با این که خیلی دوس داشتم مزه کیییییرش رو توی دهنم حس کنم، اما چون از کونم کشیده بودش بیرون با اکراه کییییرش رو توی دهنم نگه داشتم. گیر افتاده بودم و زورم بهش نمی رسید. یکی دوبار که کییییرش رو تو دهنم عقب و جلو کرد، اوغم گرفت. وقتی دید اوغ می زنم، گفت: کیییییرم تو دهنت خار کسه. پاشو قنبل کن می خوام بکنمت. این کلمه بکنمت رو اونقدر محکم می گفت که ناخوداگاه دردم می گرفت.
دوباره بلند شدم و پشت به اون ایستادم و بعد از پایین کشیدن شورت و شلوارم تا زانوهام، دوباره روی کیسه های گچ خم شدم و کونم رو برای ورود کیییییر داغش در اختیارش گذاشتم. انگار در برابر کون سفید و داغم کنترلش رو از دست داده بود. با قدرت تموم کیییییرش رو تا ته می کرد تو کونم و بعد از چندتا تقه و چرخوندنش تو کونم، یک دفعه می کشید بیرون و با خروج سر کیرش از سوراخم، یه صدایی بلند می شد که با هر صدا خیلی حشری می گفت: جوووووون خار کسه. دارم واست گشادش می کنم که دفعه بعد کمتر درد بکشی.
در حالیکه اون آقا داشت تو کونم تلنبه می زد، بازهم صدای پای چند رهگذار رو شنیدم که بدون اینکه بدونن یه نفر پشت این دیوارها داره با کیر یه مرد گائیده می شه، خنده کنان به سمت مقصدشون می رفتن. اگر یکیشون از پنجره کوچیکی که از زیرزمین به سمت کوچه قرار داشت، داخل رو نگاه می کرد، در نگاه اول هیچی از من نمیدید. چون کاملا زیر هیکل اون مرد ناپدید شده بودم. اما وقتی کیرش رو از کونم بیرون می کشید و سعی می کرد با یه فاصله ای که ازم می گیره دوباره کیییرش رو محکم تو کونم بکنه، اونوقت معلوم می شده که یه پسر زیرشه و داره بهش کون می ده.
داخل زیر زمین تقریبا دیگه نوری نبود. اما اون مرد هنوز داشت بهم تلنبه می زد و از شدت ضربه هاش کم نشده بود. صدای شالاپ شلوپ ضربه هاش به کونم توی اون فضای ساکت می پیچید. منم که دیگه به کییییرش و ضربه هاش عادت کرده بودم، داشتم از این موقعیت ایجاد شده نهایت لذت رو می بردم. در همین حال که داشت کیرش رو ته کونم می چرخوند خم شد روم و گفت: دوس داری آبمو بریزم تو کونت؟ با صدایی که کاملا معلوم بود حشری شده جواب دادم: آب چیو؟ کمرم رو محکم توی دستاش گرفت و گفت: آب منی، آب کییییرمو. بریزم تو کونت کس کش کوووونی؟ گفتم: برییییییییییز. با شنیدن این کلمه از دهنم، با یه ضربه شکمش رو به کمرم چسبوند و در حالیکه داشت می گفت کیییییرم تو دهنت بچه کووووووووننننی، یک دفعه آبش با فشار ته کونم خالی شد. مگه ولم می کرد. کییییرش مدام ته کونم دل دل می کرد و خارج شدن قطره های داغ آبش رو تو کونم حس می کردم.
با آروم شدن نفس هاش، کیییییرش رو از کونم بیرون کشید و گفت: عجب کون حقی داری. اما اولین بارت نبود که کون می دادی. درسته؟ معلومه حسابی محلتون رو آباد کردی که دیگه حاضر نیستی تو محل خودتون کون بدی. حالا اگه جیش داری زود بکن که میخوام برم. اگه هم نداری صبر کن چند دقیقه بعد رفتن من بیا بیرون که کسی اگه دید شک نکنه.
بعد از رفتن اون آقاهه، چند دقیقه ای به همون دیوار پشت سرم تکیه دادم. داشتم فکر می کردم توی این دو هفته این دیوار شاهد گائیده شدن کونم به دست سه نفر بوده. آیا کس دیگه ای هم غیر از من اینجا کونش رو به باد داده که این دیوار شاهدش بوده باشه؟ در حالیکه توی این افکار بودم و کونم پر آب منی بود، از بوی آب منی که توی اون فضا پیچیده بود داشتم لذت می بردم و کییرم رو می مالیدم. شورت و شلوارم رو کشیدم بالا و بعد از خروج از ساختمون، به سرعت راهی خونمون شدم. با دیدن سوراخ کونم توی آینه و خروج منی های خالی شده توی کونم، متوجه شدم که ضربه های محکم کیرش تو کونم چه بر سر سوراخ بیچاره من آورده. اما همینکه آب منی ها رو روی سوراخ و کیرم مالیدم، لذت کون دادن اون روز برام چند برابر شد.
شب موقع خواب کلی تصویر واسه فانتیزی های سکسی شبانه ام داشتم که باید یک به یک مرورشون می کردم.
     
  
مرد

 
nicenightgay
جدی؟
     
  
زن

 
سلام خوب میدونی که همه دارن از خاطراتت لذت میبرن. انقدر باحال تعریفشون میکنی که آدم فارق از جنسیتش دلش میخواد تجربت کنه. کاش هنوز تو همون سن بودی عزیزم. ریز جسه و خواستنی
     
  

 
sib_1357
سلام
ممنونم از شما و همه اونایی که خاطراتم رو می خونید.
خودمم دوس دارم که کاش یه وقتایی می تونستم به همون سن برگردم. خیلی دلم واسه اون موقع ها تنگ می شه.
     
  
مرد

 
nicenightgay:
اگه خاطراتم رو نمی خونید و یا دیگه دوستشون ندارید، لطفا بهم بگید

اتفاقا خاطراتت خیلیم دوس داشتنی و جذابه ،خییلیم خوب تعریف میکنی ، باور میکنی لوتی رو فقط بخاطر خوندن خاطرات تو میام عزیزم🫶🫶😍
انقدر شیوا و جذاب میگی که همش میگم کاااش الانم تو همون سن و سال بودی که منم کون خوشگل و نرم و جذابت رو فتح میکردم و برا همیشه مال خودم میکردمت و هر روز حال اساسی میدادم به کون خوشگلت...😋😋😍😍
خاطراتت خیلی قشنگه عزیزم
من که مشتاق خوندن خاطراتتم
ادامه بده عزیزم🫶♥️
     
  
صفحه  صفحه 13 از 15:  « پیشین  1  ...  12  13  14  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

چطور در سن پایین کونی شدم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA