انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  15  پسین »

چطور در سن پایین کونی شدم



 
sib_1357
خوشحالم که می خونی و لذت می بری
     
  
مرد

 
مامیت هم توو داستان میاد که بکننش ؟
     
  
زن

 
nicenightgay
سلام عزیزم. با اینهمه استعداد چرا انقدر دیر به دیر مینویسی قربونت. وقتی اینهمه خواننده داری معلومه که خواهان داری جیگر. داستانت هم جالبه و هنوز به سرپایینیه پایان نرسیده چه برسه به پایان! منتظرتیم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ادامه نمیدی؟
خیلی وقته قسمت جدیدی ننوشتی
     
  
مرد

 
دمت گرم که اینقد خوب مینویسی وقتی داستانت رو میخونم تمام خاطرات خودم برام زنده میشه ، خیلی حال کردم با داستانت
amir cockuld
     
  

 
سلام به همه
از پیغام هایی که برام گذاشتید خیلی ممنونم و خوشحالم که منو و خاطراتم رو دنبال می کنید. دیدن این پیام ها باعث دلگرمیم می شه و احساس می کنم با من همراه هستید. ازتون می خوام بازهم با نوشتن نظرتون و دادن پیام بهم، به نوشتن تشویقم کنید.
از همگی بابت تاخیر در نوشتن عذرخواهی می کنم. سعی می کنم خاطراتم رو با کمترین تاخیر بنویسم و براتون بگذارم.
تمام سعیم اینه که خاطراتم رو به ترتیب و همونطور که اتفاق افتاده بنویسم تا بیشترین لذت رو ازش ببرین. اما به یادآوردن اون زمان ها کار ساده ای نیست و ممکنه تقدم و تاخر برخی خاطره ها رو فراموش کرده باشم. بنابراین اگر این اتفاق افتاد قبلش ازتون معذرت می خوام.
حالا قسمت جدید رو براتون می گذارم تا بخونید و لذت ببرید.
     
  

 
کون دادن در اتاقک جرثقیل
فردا ظهر که از خونه بیرون زدم تا به مدرسه برم، سر خیابون حسابی شلوغ بود. لوله های اضافی رو داشتند بار تریلی ها می کردند و کمپرسی ها هم داشتن خاک می آوردن برای پر کردن کانال. با خودم فکر کردم تا من از مدرسه برگردم هنوز اینجا هستند و یا کارشون تموم شده و رفتن.
در طول مدتی که توی مدرسه بودم همه حواسم پیش جرثقیل بود. یعنی می شد برم توی اتاقکش و با دنده هاش بازی کنم! اگه این اتفاق می افتاد می تونستم کلی جلوی هم کلاسی هام پز بدم و جایگاهی برای خودم درست کنم. اصلا نفهمیدم کی به زنگ آخر رسیدیم. مدرسه که تموم شد، به سرعت به طرف خونه حرکت کردم. تقریبا از اون همه ماشین که ظهر اونجا بودن دیگه خبری نبود. کانالی هم دیگه وجود نداشت. کاملا با خاک پرش کرده بودند. جایی که قدرت موفق شد خفتم کنه و ته کانال ترتیبم رو بده و با بچه های دیگه کونم بزاره دیگه نبود. شب قبلش راننده جرثقیل تو همون کانال منو به قول خودش رو دکل جرثقیلش بالا برد و حسابی لوله هاش رو تو کونم جابه جا کرده بود. اما همش زیر خاک مونده بود و فقط خاطراتش برام باقی مونده بود. یاد جرثقیلش افتادم. کمی دورتر جرثقیل رو دیدم. به طرفش راه افتادم که با صدای داود به خودم اومدم. گفت: مگه نمی ری خونه؟ گفتم: می خوام برم پیش اون جرثقیله. میای با هم بریم؟
داود قبول کرد و دوتایی باهم رفتیم به سمت جرثقیل. کسی توش نبود. یه کم بعد صدای یه مرد از پشت سرمون اومد که پرسید: دنبال چیزی می گردین؟ وقتی برگشتم راننده جرثقیل رو دیدم. با دیدن من چشماش برق زد. اومد طرفم و گفت: نکنه اومدی جرثقیل سوار بشی؟ گفتم: آره. دوستمم می تونه سوار بشه؟ راننده سرتاپای داود رو برانداز کرد و گفت: اگه خودش هم دوست داشته باشه چرا که نه. داود به نظر مردد می اومد. اما راننده منو از پشت بغل کرد و گذاشتم رو پله های اتاقک و گفت برو بالا. بعد هم داود رو بلند کرد و بعدش خودش هم اومد بالا. داخل اتاقک خیلی کوچیک بود. چندتا دنده و اهرم داشت و یه صندلی که جای راننده بود. وقتی نشست به من گفت اول تو میای رو پای من یا دوستت؟ داود به من نگاه کرد. من خیلی راحت رفتم و نشستم رو پای راننده. بعد خودش منو بلند کرد و قشنگ نشوند رو کیرش و بهم مسلط شد. بعد دستم رو گذاشت رو یکی از دسته دنده ها و شروع کرد به توضیح دادن. گفت: این واسه چرخوندن دکله. این برای بالا و پایین کردنشه. با این یکی دکل رو چپ و راست می کنیم. وقتی به کلمه راست رسید، کاملا کیرش که زیر کونم راست شده بود رو حس کردم. یواش یواش دستاش رو گذاشت روی رونم و شروع به مالوندن کونم و رونم کرد. بهش گفتم: توی کمپرسی هم می تونیم بریم با دوستت؟ راننده گفت: اونها کارشون تموم شد رفتند. شاید برگرده، اما من باید شب برم. چون پلیس نمی ذاره الان توی خیابون ها جرثقیل رو ببرم. منو از رو کیرش بلند کرد و به داود گفت: حالا تو بیا بشین تا به تو هم یاد بدم. وقتی دید داود واسه نشستن روی پاش مردده، خودش دستش رو گرفت و کشوندش رو پاهاش. بعد هم مثل من کشیدش رو کیرش و شروع کرد به توضیح دادن دنده ها به داود. من گفتم: می شه روشنش کنی تا بتونیم واقعی دکل رو تکون بدیم. گفت: شرط داره. گفتم: چه شرطی؟ در حالی که داود رو از روی پاش بلند می کرد گفت: بزار برگردم بعد می گم. بعد رفت بیرون اتاقک. داود گفت: من می خوام برم. پرسیدم: چرا؟ گفت: وقتی منو نشوند رو پاهاش، کیرش شق شده بود. فکر کنم می خواد بکنتمون. تو همین فاصله جرثقیل روشن شد. بعد هم راننده دوباره اومد تو اتاقک و نشست رو صندلی. ازش پرسیدم: چه شرطی داره که بتونیم با دنده ها و دکل جرثقیل بازی کنیم. منو کشوند طرف خودش و بعد دست منو گرفت و برد گذاشت رو کیرش و گفت: باید با این دکل هم بازی کنید. داود خودشو عقب کشید. اما من در حالیکه دستم روی کییر شق شده راننده بود، گفتم: قبوله. راننده که حسابی خوشحال شده بود، گفت: شلوارتو بکش پایین و بیا رو دکلم بشین تا رانندگی جرثقیل رو یادت بدم. شلوارمو کشیدم پایین و جلوی چشای داود که خیره شده بود به بزرگی کیییر راننده، نشستم رو کییییییرش. چقدر داغ بود لامصب. راننده کییرش و گذاشته بود لای پاهام. سر کیرش از زیر تخمم اومد بیرون و در حالی که دل دل می کرد، بین رونهام آروم گرفت. راننده به داود گفت: تو هم بیا باهاش بازی کن. بعد دست داود رو گرفت و گذاشت رو کییییرش. ازش پرسید تو هم دکل منو دوس داری؟ داود گفت: دکلت رو بده به دوستم. اون خیلی خوشش میاد. راننده گفت: تو از کجا می دونی اون خیلی خوشش میاد؟ داود گفت: آخه این دوست من توی محل همه می کننش. راننده پرسید: تو چی؟ تو هم می کنیش؟ داود جواب داد: منم می کنمش. راننده پرسید ازش بزرگتری؟ گفت: نه. یه سال کوچیک ترم. راننده یه نگاهی به من کرد که یعنی خاک تو سرت که پسرای کوچیک تر از خودت هم می کننت. بعد رو کرد به داود و گفت: حاضری الان با هم دوستت رو بکنیم؟ داود گفت: باشه. راننده که دیگه طاقت نداشت، یه کم کمکمون کرد تا با دنده ها و اهرم ها دکل جرثقیل رو تکون دادیم. بعد گفت بریم تو اتاق ماشین. اینجا نمیشه. سه تایی با هم رفتیم تو اتاق جرثقیل. اونجا جای بیشتری بود. راننده کیرش رو از شلوارش کشید بیرون و به داود گفت: دودولت رو دربیار بیرون. داود هم کیرشو در آورد. بعد راننده گفت: اول تو یه کم دوستت رو بکن من ببینم چطوری می کنیش. من شلوار و شورتم رو کشیدم پایین و روی صندلی یه وری شدم تا داود بتونه کونم بزاره. داود هم مشغول عقب جلو کردن کیییرش تو کونم شد. راننده گفت: خوب بلدی بکنی. از کی یاد گرفتی بکنیش؟ داود گفت: از داداشم. راننده گفت: داداشت هم اینو می کنه؟ داود جواب داد: آره. تازه یبار کونش رو پاره کرده. گفت: تو از کجا می دونی؟ جواب داد: خودش بهم جای پارگیش رو نشون داد. راننده اومد و از پشت چسبید به داود و کیرش رو گذاشت لای کونش. داود گفت: نکن. به دادشم می گما. اینو بکن. راننده داود رو کامل از پشت بغل کرد و گفت: یه دقیقه صبر کن. الان دوستت رو هم می کنم. بزار یه کم بمالمش لای کونت. تو دوستت رو محکم بکن تا نوبت من بشه. داود گفت: نمی خوام. راننده گفت: شرط منو قبول کردین. داود با ناراحتی گفت: اما اون قبول کرد نه من. راننده گفت: دیدی گذاشتم با جرثقیل من بازی کنید و تکونش بدین، حالا بچه خوبی باش و یه کم تکون نخور. داود گفت: می ترسم. راننده گفت: از چی؟ داود گفت: همینی که گذاشتی لای پام. راننده گفت: نترس پسر جون. بعد رو کرد به منو گفت: دیشب کردمت درد داشت؟ من گفتم: کیییرت خیلی بزرگ و کلفته. اولش خیلی دردم گرفته بود. اما می ترسیدم حرفی بزنم. ولی بعدش خوب شد دیگه. داود کیرشو از تو کونم کشید بیرون و در حالی که سعی می کرد خودشو از دست راننده نجات بده گفت: دیشب؟ کجا کردیش. به جای راننده من جواب دادم و گفتم: توی کانال. منو برد انتهای کانال و همون جا با دکلش بردم تو هوا.
راننده که حسابی از حرفای ما حشری شده بود، داود رو زد کنار و به من گفت: قنبل کن تا این دوستت ببینه کییییرم چطوری می ره تو کونت. من جامو با داود عوض کردم و جلوی راننده کونم و دادم بالا. راننده با انداختن یه تف وسط درز کونم، مقدمات فرو کردن کییییییر کلفتشو به سوراخم آماده کرد. بعد جلوی چشمای گرد شده داود کییییییییرش رو تا ته فرو کرد تو کونم و شروع کرد به تلنبه زدن. با ورود کییییرش به داخل کونم یه دردی توی سوراخم پیچید و من با گفتن یه آیییی، تحمل کردم تا شکمش به کونم بچسبه. تلنبه زدن های راننده محکم تر و تندتر شد. بعد هم با گفتن اووووف، چه کونی داری و آبم داره میاد، کیرش رو به انتهای روده ام رسوند و با فشار، آبشو تو کونم خالی کرد. تموم که شد، بدون هیچ حرفی منو داود از ماشینش پیاده شدیم و به طرف خونه راه افتادیم.
توی راه داود گفت: حال داد بهت؟ گفتم: چی حال داد؟ گفت: کیرش دیگه. دردت نیومد؟ خیلی کییییرش بزرگ بود. گفتم: اولش درد داره اما بعد خوب می شه حال می ده. پرسید دیشب چطوری کردت؟ گفتم: رفته بودم توی کانال ببینم کسی اونجا هست یا نه. آخه قدرت بچه ها رو می برد اونجا و می کردشون. پرسید: تو رو چی؟ گفتم: منم خفت کرد و همونجا تقمو زد. اما دیروز که از مدرسه اومدم کسی توی کانال نبود. وقتی بر می گشتم با این راننده روبرو شدم. اولش گفت اینجا چی می خوای و با کی اومدی. اما وقتی دید تنها هستم و کسی هم باهام نیست، گفت بریم ته کانال بشاشیم. بعد هم همونجا ترتیبمو داد و گفت فردا هم بیا تا هم داخل اتاقک جرثقیلم رو نشونت بدم هم اتاقک کمپرسی رفیقمو. داود گفت: اگه رفیقش بود، به اون هم می دادی؟ گفتم: آره. بعد ازش پرسیدم: کییییرش چطور بود وقتی کرد لای پاهات. داود گفت: خیلی بزرگ و داغ بود. ترسیدم ازش. گفتم: دوست داشتی بهش کون بدی. داود جواب سوالم رو نداد. در عوض در حالی که داشت کیرش رو از رو شلوار می مالوند گفت: کاش یه جایی بود الان می بردم می کردمت. اما هیچ جایی رو نداشتیم که بریم و داود ترتیبمو بده. بنابراین از هم جدا شدیم. به خونه که رسیدم، طبق عادت رفتم توی حموم و با آینه حال و روز سوراخم رو بعد از گایش راننده جرثقیل نگاه کردم. بعد هم آبشو مالیدم به کیر و خایه و سوراخم.
زمستون از راه رسید. هوا خیلی سرد شده بود. درسها هم خیلی سنگین شده بودن. به قول معلممون، سال پنجم امتحاناتمون نهایی بود و باید خیلی تلاش می کردیم.
هر سال زمستون که می شد ما توی خونمون کرسی میگذاشتیم. گه گاهی مادر امیر که حالا حسابی به خونمون رفت و آمد می کرد، می اومد خونه ما و زیرکرسی می نشست و با مادرم چایی می خوردن. گاهی هم مهشید رو با خودش می آورد که با خواهرم بازی می کردن. یه روز در حالی که زیر کرسی خوابیده بودم و داشتم تکالیفم رو انجام می دادم، خیلی اتفاقی سرم رو بردم زیر کرسی و زیر روشنایی لامپ گرمایی کرسی پاهای لخت مامان امیر رو دیدم. مامان امیر دامن پاش بود، زیر کرسی یه طوری نشسته بود که تا شورتش معلوم بود. دیدن پاهای سفیدش و شورتی که جلوی کوسش رو گرفته بود برام خیلی لذت بخش بود. همیشه دعا می کردم وقتی میاد خونمون، دامن پوشیده باشه. چون در غیر اینصورت، دید زدن لای پاش کنسل می شد.
تنها دلخوشیم شده بود دید زدن لای پای مامان امیر. چون غیر از مدرسه رفتن دیگه نه از خونه در میومدم و نه کسی توی کوچه بود. امیر هم ترک تحصیل کرده بود و مثل عبداله می رفت سرکار. منم به طرز عجیبی دیگه هوس کیییر و کون دادن از سرم افتاده بود و آرامش به زندگیم برگشته بود. رابطه مهشید هم باهام خوب شده بود و دیگه مثل قبل گیر نمی داد که با پسرای بزرگ تر محل جایی نرو. فقط اواخر سال بود که مامان امیر خبر اسباب کشی و رفتن از اون محل رو به مامانم داد. نمی دونستم از رفتنشون خوشحال باشم یا ناراحت. چون مسبب اصلی کونی شدن من توی محل و باز شدن پای آدمای مختلف تو زندگیم امیر بود. از طرفی چون رابطه مهشید باهام خوب شده بود، دوست نداشتم از محلمون برن.
یه روز عصر که از مدرسه برمیگشتم، امیر رو دیدم که از سرکار می رفت خونه. وقتی منو دید گفت: می دونی ما داریم از این محل می ریم؟ گفتم: بله خبر دارم. گفت: می خوام برای آخرین بار بکنمت. برو کیفت رو بزار خونه و بیا جلوی پارکینگمون. تقریبا چهار ماهی می شد که دیگه هیچ کس منو نکرده بود. نمی دونستم قبول کنم یا نه. چون توی این مدت آرامش به زندگیم برگشته بود و دیگه ترس از اینکه کسی دنبالم کنه و بخواد کونم بزاره نداشتم. امیر که دید مردد موندم، گفت: واس چی فکر می کنی؟ مگه بار اولته کون می دی؟ مثله این که یادت رفته کی کونیت کرده. زود برو وسایلت رو بزار و بیا تا منم برم لباسام رو عوض کنم.
در حالی که هنوز تردید داشتم واسه کون دادن دوباره به امیر، به خونه رسیدم و وسایل مدرسه رو گذاشتم خونه. یه حسی بهم می گفت: تو که چند ماهه ندادی، آقا امیر هم که دیگه داره از این محله می ره. دیگه نگران چی هستی؟ با رفتنش دیگه کسی نیست که بخواد ببرتت توی پارکینگ یا خرابه ها و ساختمونای نیمه کاره که کونت بزاره. با زمزمه این حرفها پیش خودم، تصمیم گرفتم که برای آخرین بار برم پیش امیر و بهش کون بدم. جلوی پارکینگشون که رسیدم، امیر درو برام باز کرد و کشیدم داخل پارکینگشون.
با دیدن پارکینگشون، دوباره خاطره اولین روزی که به آقا امیر کون دادم، برام زنده شد. منتها این بار پارکینگ پر از اسباب و اثاثیه هایی بود که توی کارتن بسته بندی شده بود و بیشتر فضا رو گرفته بود. امیر که دید حواسم به این ور و اونور پرته گفت: یادته اولین بار کجا کردمت؟ با سر گفتم: بله. گفت پس بریم همونجا و دوباره زانوهات رو بزن زمین تا کونت بزارم. با هم رفتیم همونجا بین کارتن ها و امیر یه دست حسابی کونم و با کیرش صفا داد. موقع کردن می گفت: چقدر کونت تنگ شده. از روز اول هم تنگ تر شدی. واسه همین هم خیلی زود آبش اومد و توی کونم خالیش کرد. آبشو که ریخت گفت: صبر کن تا برگردم یبار دیگه هم بکنمت. اینو گفت و از پارکینگ رفت.
من که منتظر برگشتن امیر بودم، یک دفعه خودمو رو در رو با خواهرش دیدم. قبلا ازم پرسیده بود که پسرای محل می برنت و ترتیبت رو میدن مخصوصا داداشم و عبدالله، اما من منکر شده بودم. بعد از رفت و آمد مامانش به خونمون و اینکه بعضی وقتاها خودشم باهاش میومد منزلمون، دیگه رابطمون با هم خوب شده بود. اما حالا دستم براش رو شده بود. دیگه نمی تونستم فرار کنم. بهم گفت: من خیلی دوستت داشتم. بعد به شلوارم که پایین بود و کونم که لخت بود اشاره کرد و گفت: اما حالا که مطمئن شدم به پسرای دیگه می دی، دیگه دوس ندارم بهت فکر کنم. بد جوری تحقیر شده بودم. لذت کون دادن به امیر، به ضد حال تبدیل شده بود.
در حالیکه ناراحتی توی صورت مهشید موج می زد گفت: چرا نمی کشی بالا شلوارتو؟ گفتم: آقا امیر الان بر میگرده. گفت: یعنی یبار دیگه؟ گفتم: واسه بار آخره. با یه نگاه تحقیر آمیز گفت: خاک تو سر خرابت کنن و رفت. بعد از رفتن مهشید، امیر برگشت. با ضد حالی که خورده بودم، دیگه حال دادن نداشتم. امیر گفت: قنبل کن دوباره. کمرت رو هم قشنگ قوس بده که کونت جلو کیرم قرار بگیره. دوباره زانوهام رو زدم زمین و به کمرم قوس دادم تا سوراخ کونم با کیر امیر میزون بشه.
امیر تف و انداخت تو کونم و کیرشو چپوند بهم. همینطور که داشت تقه میزد پرسید: من چند بار تو رو کردم؟ گفتم: حسابش از دستم در رفته. گاهی روزا تا سه بار هم منو می کردی. مرور خاطرات، امیر رو حشری تر می کرد و محکم تر کمر میزد. همینطور که امیر بهم تقه می زد و من سرم پایین بود، احساس کردم انگار یکی داره از لای کارتن ها ما رو نگاه می کنه. خوب که دقت کردم متوجه شدم که خواهر امیر پشت کارتن های توی پارکینگ پنهون شده و داره کون دادن منو می بینه. دیگه آب از سرم گذشته بود. پشیمونی و حال بد برام فایده نداشت. اینکه متوجه شدم خواهر کسی که داره منو می کنه و به قول پسرای محل بکنمه، اعتراف کرده بود که دوسم داشته و حالا داره گاییده شدن کونم رو به دست داداشش میبینه، حال عجیبی بهم میداد. خیلی ها منو موقع کون دادن دیده بودن. اما خواهر امیر بعد از مریم دومین دختری بود که شاهد به گا رفتن کونم بود.
اون لحظه برام سخت بود، اما بعد از اون هر بار که بهش فکر می کنم با تمام وجود اون لحظه رو طلب می کنم.
کاش زمان به عقب بر می گشت و دوباره اون نگاه های یواشکی و کنجکاوانه خواهر امیر رو تجربه می کردم.
به این ترتیب یازده سالگی من با دادن به آدمهای کوچیک و بزرگی که گاهی به زور می بردن و تقمو می زدن و گاهی هم با میل و رضایت خودم بود و دید زدن زیر دامن مامان امیر که یه تجربه جدید بود برام، و دیدن کون دادنم توسط مهشید، به پایان رسید.
     
  

 
بچه ها یع عکس پیدا کردم که خیلی شبیه کیر عبداله هست. از این به بعد می خوام هر کیری که عکسش شبیه کیر کسایی که منو کرده بودند رو آپلود کنم و لینک عکسش رو براتون بذارم ببینید.
اولیش شبیه کیر عبداله بود. سر کیرش دقیقا همین شکلی و تنه کاملا کلفت:
https://www.looti.net/30/491/p446/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%DA%A9%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C#msg144223151
     
  
مرد

 
جای تبریک داره واقعا
باکیت نباشه دل بزن به دریا
     
  
مرد

 
سلام عزیزم
چقدر خوب توصیف میکنی داستانت رو.
یه رمان نویس ماهری انگار👍

از یه لحاظ داستانت جذابه و آدم کنجکاو میشه ببینه به کجا ختم میشه..

از یه لحاظ خییییلی ناراحت شدم که یه پسر ۱۱ ساله ناخواسته تو یه منجلابی میوفته که تو محل و شهر هیچ آبرویی براش نمونده و همه به چشم بد نگاش میکنن و اینکه تو این مسیر آینده ش به فنا رفته😔😢

امیدوارم بتونی مسیر درست زندگیت رو پیدا کنی و به یه شهری مهاجرت کنی که کسی نشناسدت و آبرومندانه تشکیل خانواده بدی
     
  
صفحه  صفحه 5 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

چطور در سن پایین کونی شدم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA